عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

بیانیه یک دولت ورشکسته !

 بسمه تعالی

 

 
طی سال های اخیر سه موضوع ادعایی، «پرونده هسته ای»، «نقض حقوق بشر» و «حمایت از تروریسم» همواره از سوی آمریکا علیه کشورمان مطرح بوده است. درباره برنامه هسته ای ایران آنچه که امروز برای افکارعمومی دنیا محرز و غیرقابل انکار است ادعاهای بی پایه و اساس آمریکا در 9 سال گذشته است که علی رغم پروپاگاند ای رسانه ای و شلتاق کاری های آمریکا و غرب حتی یک دلیل برای ادعاهای خود اقامه نکردند و در نهایت از هجمه برای غیرصلح آمیز نشان دادن برنامه هسته ای کشورمان طرفی نبسته و ناکام ماندند.
این آبروریزی بزرگ برای آمریکایی ها در طرح ادعاها و اتهامات توخالی علیه ایران اسلامی کار را بدانجا کشیده است که اکنون پس از گذشت قریب به یک دهه، جنجال ها و هیاهو بر ضد ایران، نتیجه معکوس داده و در سوی مقابل صدای رسانه های آمریکایی را درآورده است.
در همین اواخر بود که نشریه آمریکایی فارین پالیسی-Foreign policy- به ادعاهای بی پشتوانه آمریکا علیه برنامه هسته ای ایران انتقاد کرد و «جرمی هاموند» سردبیر آن نوشت: «به نظر من، برنامه هسته ای ایران صلح آمیز و تحت نظارت سازمان بین المللی انرژی اتمی است.»
هاموند در ادامه اصل ماجرا را چنین توضیح می دهد: «علت اینکه آمریکا برنامه هسته ای ایران را هدف قرار داده، این است که این کشور می خواهد کشور مستقلی باشد. این کشور از سیاست های آمریکا پیروی نمی کند و به همین خاطر به تلاش در راستای ساخت سلاح هسته ای متهم می شود و این در حالی است که از اسرائیل-که دارای بمب اتم است و به معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای نیز نپیوسته- هیچ سخنی به میان نیامده است.»
این تنها نمونه ای است که به وضوح نشان می دهد مشت آمریکایی ها حتی برای افکارعمومی و رسانه های آن کشور نیز باز شده است و آنها هیچ دلیلی برای ادعاهای خود مبنی بر غیرصلح آمیز بودن برنامه هسته ای ایران ندارند. اما آنچه که بیشتر و پررنگ تر نشان می دهد ادعاهای پرطمطراق آمریکایی ها درباره برنامه هسته ای ایران توخالی از آب درآمده تغییر فاز از مسئله هسته ای به مقوله حقوق بشر بر ضد جمهوری اسلامی است.
طی دو، سه ماه گذشته این تغییر فاز که خود گویای استیصال و ناکامی آمریکایی ها است از سوی رسانه های آمریکایی نیز اعلام شده است. خرداد امسال بود که شبکه دولتی صدای آمریکا تصریح کرد واشنگتن در رویارویی با ایران، مقوله حقوق بشر را جایگزین برنامه هسته ای این کشور کرده است.
بنابراین نباید غیرمنتظره باشد اگر شورای حقوق بشر برای ایران گزارشگر ویژه حقوق بشر تعیین نماید و شخصی چون «احمد شهید» که یک عنصر نشان دار در وابستگی به آمریکا و غرب است از اول اوت-10مرداد- کارش را در جهت گزارش های ساختگی و برجسته کردن موارد به اصطلاح نقض حقوق بشر علیه ایران اسلامی شروع کند. کمی قبل تر نیز یعنی در اواخر فروردین امسال وزارت خارجه آمریکا در گزارش سالانه خود ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده بود.
اما نکته ای که قابل تامل و دقت ویژه است و موضوع اصلی این نوشته است، گزارش پنج شنبه گذشته- 19اوت 2011- وزارت خارجه آمریکاست که در آن جمهوری اسلامی ایران را فعال ترین کشور در حمایت از تروریسم اعلام کرده است!
در این گزارش ادعا شده که ایران در سال 2010 از گروه های شبه نظامی در خاورمیانه و آسیای مرکزی که گروه های تروریستی هستند حمایت کرده است.
طبق این گزارش حمایت ایران از گروه های فلسطینی حماس، جهاد اسلامی فلسطین، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین و همچنین حزب الله لبنان، طالبان افغانستان و افراطیون شیعه در عراق بوده است.
هر چند ادعای واهی و اتهام پوچ آمریکا به کشورمان درباره حمایت از تروریسم تکراری است و از سال 1984 وزارت خارجه این کشور جمهوری اسلامی را در لیست کذایی حامی تروریسم قرار داده است اما با توجه به دو موضوع دیگر «پرونده هسته ای» و «وضعیت حقوق بشر ایران» که در صدر این نوشته به آنها اشاره شد ذکر نکاتی قابل اعتناست:
1- گزارش اخیر وزارت امور خارجه آمریکا درباره طرح اتهامات تکراری علیه ایران با بیش از سه ماه تأخیر منتشر شده است. گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا درباره وضعیت تروریسم در جهان باید هر سال در 30 آوریل منتشر شود ولی این گزارش در نیمه دوم ماه اوت انتشار یافته است.
سؤال اینجاست که این تأخیر بیش از سه ماه ناشی از چه بوده است؟ در حالی که طبق قانون اساسی آمریکا، وزیر خارجه موظف است گزارش کاملی در مورد کشورها و گروه هایی که حامی تروریسم هستند به کنگره ارایه دهد این وظیفه قانونی، سه ماه به تأخیر افتاده است و به نظر می رسد علت این مسئله بهم ریختگی و اوضاع وخامت بار ایالات متحده است. در چند ماه گذشته آمریکا به لحاظ اقتصادی در شرایط کاملاً بحرانی به سر می برد؛ بطوری که بدهی های هنگفت آمریکا اکنون به 14 هزار و 300 میلیارد دلار- معادل 3/14 تریلیون دلار- رسیده و بازارهای بورس آمریکا با سقوط ناگهانی ارزش سهام مواجه بوده و هست.
پیامدهای این اتفاقات ویران کننده برای اقتصاد آمریکا تا جایی پیش رفت که اعتبار مالی این کشور نیز یک درجه نزول یافت.
گزارش های منتشر شده این روزهای رسانه های معتبر آمریکایی به وضوح نشان می دهد که دولت آمریکا پیکر یک اقتصاد ورشکسته و در حال احتضار را حمل می کند.
به لحاظ سیاسی نیز اوضاع واشنگتن بهتر از شرایط وخامت بار اقتصادی نیست. جایگاه آمریکا در پی موج بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا کاملاً رو به افول بوده و نظرسنجی های متعدد رسانه ها- از جمله مؤسسه پیو- نفرت فزاینده ملت ها را از سیاست های آمریکایی در منطقه نشان می دهد. امروز متحدین استراتژیک آمریکا به دنبال خیزش و خروش ملت های مسلمان به بند محاکمه کشیده شده اند و افکار عمومی پس از محاکمه فرد سرسپرده و دست نشانده ای چون حسنی مبارک در انتظار دیگر مهره های آمریکایی هستند که به چنگ قانون و عدالت گرفتار شوند.
از همین روی، گزارش اخیر وزارت خارجه آمریکا علیه ایران تنها این کارکرد را پیدا کرده است که نشان بدهند هنوز روی پا ایستاده اند هر چند که تأخیر بیش از سه ماه این گزارش اوضاع وخیم اقتصادی و سیاسی واشنگتن را نمی پوشاند.
2- ناکامی آمریکایی ها در خصوص برنامه هسته ای ایران و روی آوردن آنها به طرح اتهاماتی بر ضد جمهوری اسلامی درباره حقوق بشر و حمایت از تروریسم که علاوه بر صدور گزارش های کذایی سالانه بصورت ویژه ای بر آنها متمرکز شده اند در حالی است که ایالات متحده حتی به شهادت و گواهی گزارش های منتشر شده از سوی رسانه های غربی بزرگ ترین ناقض حقوق بشر بوده و علاوه بر آن سیاهه بلند بالایی از رفتارها و سیاست های تروریستی را در کارنامه خود ثبت کرده است.
در شرایطی که آگاهی افکار عمومی منطقه و ملت های مسلمان در بستر حرکت عظیم بیداری اسلامی قد کشیده و هر روز بلندتر و رفیع تر می گردد آمریکایی ها گمان می کنند با صدور گزارش های پی درپی و طرح اتهامات بی پایه و اساس علیه ایران اسلامی می توانند بر جنایات بی شمارشان در عراق و افغانستان آنهم به بهانه حادثه خودساخته 11 سپتامبر سرپوش بگذارند.
بدون تردید حملات مرگبار هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خانوارهای بی دفاع در مناطق محروم در افغانستان و پاکستان، جنایات بلک واتر در عراق و کشتار مردم و نخبگان عراقی، کمک به گروههای تروریستی در ایران و عراق و پاکستان، ترور دانشمندان هسته ای ایران اسلامی با همکاری موساد جنایات وحشیانه در زندان های گوانتانامو، ابوغریب و بازداشتگاه های مخفی اروپا و بسیاری دیگر از اقدامات وقیحانه و خصمانه آمریکا از اذهان و افکار عمومی ملت هایی که اکنون اینچنین علیه سیاست های آمریکایی خروشیده اند پاک نمی شود.
3- نکته ای که باید به نکات قبلی علاوه کرد این است که امروز حتی مردم آمریکا نسبت به ادعای مبارزه با تروریسم دولت شان برآشفته اند چرا که بسیاری از اقداماتی که نظامیان آمریکا تحت حمایت دولتمردان این کشور علیه شهروندان آمریکایی انجام می دهند مصداق بارز نقض حقوق بشر است که در راستای ادعای دروغین مبارزه با تروریسم انجام می شود.
به تعبیر دیگر گزارش هایی که از وضعیت زندان های آمریکا به بیرون درز پیدا کرده است نشان می دهد شکنجه سیستماتیک تحت حمایت قوانین دولت آمریکا با توجیه مبارزه با تروریسم شیوع یافته است.
گزارش صلیب سرخ درباره شکنجه زندانیان در بازداشتگاه های CIA در سال 2007 و گزارش عفو بین الملل در سال 2008 و گزارش های نهادهای آمریکایی و برخی از رسانه ها نظیر پایگاه اینترنتی «ولترنت» تنها نمونه هایی است که دلالت بر آن دارد که آمریکا سردمدار نقض حقوق بشر است و ادعای مبارزه با تروریسم فقط در حد و اندازه شگرد فرار به جلو قابل ارزیابی است.
4- آمریکایی ها با صدور گزارش هایی بیانیه گونه و خالی از استنادات حقوقی در عرصه دیپلماسی عمومی نیز بدجوری قافیه را باخته اند. دیپلماسی عمومی منفی و سلبی آمریکایی ها با این هدف که کشورهای مستقلی همچون جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار داده و به زعم خودشان هجمه ای از فشارهای سیاسی و دیپلماسی را علیه آنها طرح ریزی کنند در حالی است که امروز کشورهای منطقه بیش از هر چیزی بر روی رژیم جعلی صهیونیستی حساس و متمرکز هستند و بی شک این رویه آمریکایی ها نیز به ثمر نخواهد نشست.
اتهام حمایت از تروریست ها به ایران در صورتی است که آمریکا حامی اصلی رژیم صهیونیستی در جنایات و تجاوزات این رژیم در قتل عام مردم مظلوم فلسطین بوده و هست و به تعبیر چامسکی، متفکر آمریکایی، واشنگتن مسئول جنایت های تل آویو است. کنفرانس بازنگری ان.پی .تی در نیویورک در سال گذشته که 189 کشور جهان خواستار پیوستن رژیم صهیونیستی به معاهده NPT شدند نیز پیام های آشکاری را به آمریکایی ها و صهیونیست ها داد اما گویا آمریکایی ها کماکان نمی خواهند واقعیت ها را قبول کنند.
5- و بالاخره باید خاطرنشان کرد که ادعای وزارت امور خارجه آمریکا مبنی بر کمک های مادی ایران به گروه هایی چون حماس، حزب الله و طالبان در شرایطی است که اولا؛ ایران تنها از گروه های مبارز همچون حماس و حزب الله دفاع کرده و این حمایت یک حمایت معنوی است و همان مطلبی است که خود صهیونیست ها و آمریکایی ها اعتراف دارند یعنی الهام پذیری از انقلاب اسلامی ایران. ثانیا؛ حمایت ایران از گروهی چون طالبان یک دروغ شاخدار است آن هم در فضایی که خود مقامات ارشد آمریکایی صراحتا اقرار می کنند، که طالبان دست پرورده آنهاست و این روزها به طور رسمی با تروریست های القاعده و گروه طالبان در حال مذاکره هستند. حتما وزارت خارجه آمریکا فراموش نکرده است که هیلاری کلینتون وزیر خارجه این کشور اواخر سال گذشته در گفت وگو با خبرگزاری هند گفت؛ آمریکا گروه های افراطی مشخصی را ایجاد کرد و از تروریست هایی مانند اسامه بن لادن حمایت کردیم و...
به نظر می رسد استراتژی «قدرت هوشمند» اوباما نیز جواب نداده و دولت او هم مانند دولت بوش فکر می کند با بیانیه نویسی و تهیه بولتن به اسم گزارش های آنچنانی می تواند اوضاع را دگرگون کند.
حسام الدین برومند

آقای خوئینی ها! این ننگ پررنگ پاک شدنی نیست

 بسمه تعالی 



یک عضو مرکزیت مجمع روحانیون، 2 سال پس از رو شدن دست جریان فتنه گر و آشوب طلب مدعی شد اصلاح طلبان طرفدار جمهوری اسلامی و مخالف «جمهوری ایرانی» هستند.
موسوی خوئینی ها این موضع را در وبلاگ خود و در پاسخ به سؤال یکی از مخاطبان ارائه کرد. پرسش از موسوی خوئینی این بود که «بنده یکی از نیروهای اصلاح طلب معتقد به نظام جمهوری اسلامی و خط امام هستم. اگرچه حوادث بعد از انتخابات حوادث تلخی بود اما برخی رویدادها و اتفاق ها از سوی جریان اصلاحات و یا بخشی از آن صورت گرفت که بعضا تلقی ایستادگی در برابر نظام از آن می شد. مانند شعار جمهوری ایرانی یا شعار علیه رهبری نظام. بخشی از این شعارها یا توسط عناصری طرح می شد که کینه دیرینه با نظام داشتند یا همان کسانی که عکس امام را به آتش کشیدند اما به اسم معترضان تمام کردند. سؤال بنده این است چرا نیروهای اصلاح طلب خود را در مظان اتهام قرار می دهند. آیا راهی نبود و نیست که هرکس هزینه خود را بدهد؟»
مرد خاکستری مجمع روحانیون در پاسخ ادعا کرد: بدون تردید بنده و دوستان و هزاران مثل ما و نیز حداقل چهارده میلیون نفر مخالف شعار جمهوری ایرانی در برابر جمهوری اسلامی هستیم و نیز مخالف شعار علیه رهبری هستیم ولی چرا این شعارها و یا آتش زدن عکس امام و امثال این امور را به پای جریان اصیل اصلاح طلب می گذارند و چرا امکان هرگونه تکذیب و دفاع را از اصلاح طلبان سلب می کنند؟
وی می افزاید: شگفتا که به دور از عدل و انصاف ابتدا تهمت می زنند و هرگناه ناکرده را به اصلاح طلبان نسبت می دهند و آنگاه بدون هرگونه فرصت و مجالی برای دفاع و تکذیب، آنان را زیر رگبار فحش و ناسزا و چوب و چماق در هر کوی و برزن می گیرند و سپس در همین حال از آنان می خواهند که با این شعارهای ساختارشکن مخالفت کنند، این جماعت در پی آن نیستند که به حقیقت بدانند آیا اصلاح طلبان مخالف این شعارهای ساختارشکن هستند یا نه، آنان در پی آن هستند تا هرگونه مجال دفاع اصلاح طلبان از خود را بگیرند تا بهتر بتوانند آنان را سرکوب کنند؛ چرا؟ تنها و تنها برای اینکه اصلاح طلبان تسلیم محض و مطیع بی چون و چرا نیستند و اصلاح طلبان اینگونه زیست سیاسی را مغایر عزت و کرامتی می دانند که امام برای خدمت در زیر پرچم جمهوری اسلامی به آنان آموخته است، اصلاح طلبان نه تنها به آتش زدن عکس امام (که احتمالا ساخته دست بهانه جویان بوده است) راضی نیستند که جانشان از این رفتار پلید آتش می گیرد، اصلاح طلبان نه تنها آتش زدن قرآن را (که عملی به شدت مشکوک بود) برنمی تابند که اقدام کنندگان را شایسته حداقلی از همکاری و همراهی نمی دانند...
درباره اظهارات تازه موسوی خوئینی ها چند سؤال جدی وجود دارد: 1-چرا اعلام موضع علیه شعار انحرافی «جمهوری ایرانی» با 2 سال تاخیر و پس از آن که معلوم شد فتنه سبز به هیچ وجه زنده نمی شود، صورت می گیرد؟ آیا این ماجرا بی ارتباط با اظهارات برخی عناصر همسو نظیر خاتمی در محافل خصوصی است که گفته اند موسوی و کروبی هزینه سنگینی روی دست اصلاح طلبان گذاشتند و ضمن بر باد دادن سرمایه اجتماعی این مجموعه، باعث بسته شدن راه حضور در حاکمیت شدند؟
2- به یقین قاطبه آن 14میلیون مورد اشاره طرفدار جمهوری اسلامی بودند چرا که هم در انتخابات نظام شرکت کردند و هم حاضر نشدند- یا از همان ابتدا و یا با روشن شدن هویت داخلی فتنه گران- سیاهی لشکر آشوب طلبان به شمار آیند بلکه بسیاری از آنها در راهپیمایی دشمن شکن 9 دی علیه حرمت شکنان عاشورا حضور داشتند. اما جریان سازمان دهنده فتنه و هتاکی به اسلام و انقلاب و ارزشها چگونه می تواند خود را با 14 میلیون نفر مذکور جمع ببندد؟ مگر وقتی نهادهای ذیربط تشخیص دادند ارتباطات موسوی و کروبی را محدود کنند، ادعای فتنه گران مبنی بر اینکه ایران را قیامت می کنند، کمترین صورت واقعیت به خود گرفت که بشود آن 14میلیون را خرج فتنه گری طیف تندروی مدعی اصلاح طلبی کرد؟
3- چرا نباید خط کشیدن روی نام جمهوری اسلامی یا آتش زدن عکس امام(ره) و حرمت شکنی روز عاشورا را پای مدعیان اصلاح طلبی و نامزدهای آنها گذاشت؟ مگر آقای موسوی (نامزد مجمع روحانیون) حرمت شکنان روز عاشورا را مردمان خداجو توصیف نکرد؟ بالاخره مجمع روحانیون و امثال آقای موسوی خوئینی، عوامل میدانی گروهک هایی نظیر منافقین و بهائیت و سلطنت طلبان را منافق و محارب می داند یا اینکه مردم خداجو تلقی می کند؟ اگر محارب و منافق و براندازند، چرا پس از دو سال، هنوز از سوی مجمع روحانیون موضع صریحی اتخاذ نشده و اگر مردمان خداجو تلقی می شوند که بنابراین طبیعی است اصلاح طلبان و «مجمع» باید مسئولیت این نگاه انحرافی را بپذیرند و ادعای اینکه «امکان هرگونه تکذیب و دفاع از اصلاح طلبان سلب شده»، محلی از اعراب نخواهد داشت.
4- حرکت انحرافی حاشیه روز قدس سال 88 را که ضمن آن شعار «جمهوری ایرانی» و «نه غزه نه لبنان» سر داده شد و مورد استقبال آمریکا و رژیم صهیونیستی قرارگرفت، عناصری چون خاتمی، موسوی و کروبی ترتیب داده بودند. آیا مجمع روحانیون و امثال موسوی خوئینی ها توانستند از رفتارهای قبیله ای و خیانت آلود فاصله بگیرند و ماجرا را محکوم کنند یا اساسا خود صحنه گردان 8 ماه فتنه و آشوب بودند؟
5- موسوی خوئینی چنان از مخالفت اصلاح طلبان با شعارهای ساختارشکن سخن می گوید که گویا حوادث تلخ پس از سال 76 (به ویژه ماجرای تیرماه 78 که روزنامه فتنه گر آقای موسوی خوئینی- سلام- بانی آن بود) و نیز اتفاقات سال 88، در کره مریخ رخ داده و این اصلاح طلبان مریخ بوده اند که علی الدوام در نشریات و سخنرانی های خود دم از ختم انقلاب، پایان جمهوری اسلامی، حذف ولایت و... می زده اند! اینکه ادعا شود جان اصلاح طلبان از آتش زدن عکس امام آتش گرفت، وقاحت تام و منحصر به فردی می خواهد چه آن که اولین و آخرین حرمت شکنی از این دست نبود. مگر سال 1379 هنگامی که مهره کم خردی مانند اکبر گنجی در آلمان خیال آشفته مدعیان اصلاح طلبی را علیه حضرت امام بر زبان آورد، به آقای موسوی خوئینی ها برخورد؟ خود وی که از مدت ها قبل در روزنامه سلام مشغول امام زدایی و دشمنی با میراث آن حضرت بود و اساسا مگر بانی اغتشاش های زنجیره ای از روز قدس تا 13 آبان و 16آذر و 6 دی (عاشورا) جز همین منافقین مدعی اصلاح طلبی بودند؟ آیا عجیب نیست که هر جا سروکله اوباش سیاسی، ساختارشکنان و عوامل گروهک ها پیدا می شد، همان جایی بود که دست بر قضا میدان و موقعیت و فضایش را همین منافقین متظاهر به اصلاح طلبی تدارک کرده بودند؟! به راستی چرا برخی دستیاران نزدیک آقای موسوی خوئینی ها در سلام، (نظیر مراد-و، رجب- م، سراج-م و...) هم اکنون همکار رادیو فردا (ارگان رسمی سازمان سیا) و بی بی سی و رادیو زمانه و... هستند؟ آیا این همه هماهنگی با بیگانگان و گروهک ها تصادفی یا صحنه سازی است؟! معلوم است که خون شهیدان زنده و جاوید است که اگر جز این نبود فتنه گران خیانت پیشه و لانه کرده در برخی گروه ها نظیر مجمع روحانیون و حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب تا کنون بارها کشور و انقلاب و ملت را به دشمنان فروخته بودند. اما این هم زرنگ بازی! مضحکی خواهد بود که خائنان به خون شهدا وقتی قافیه را تنگ یافتند، یادی از شهدا بکنند. این فریبکاری، رسم منافقین است.

برای غلبه بر ترس !

 بسمه تعالی


حملات چند روز اخیر رژیم صهیونیستی به نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و قدس شرقی نشان داد که تل آویو شرایط را برای خود «غیرعادی» ارزیابی می کند، حمله این رژیم به مرزداران مصری که طی سه دهه اخیر اقدامی بی سابقه بود هم تاکید مضاعفی است بر اینکه در ارزیابی صهیونیست ها، وضعیت بحرانی است. هم زمان با تشدید این حملات این سؤال برای محافل سیاسی و اطلاعاتی به وجود آمد که آیا این حملات آثار بالینی یک جنگ بزرگ از سوی رژیم بحران زده اسرائیل است.
حمله اخیر به غزه و کرانه به این بهانه صورت گرفت که یک فلسطینی در یک عملیات شهادت طلبانه نزدیک به 10صهیونیست را به هلاکت رسانده است ولی چه کسی است که نداند اولا این اقدام پس از آن انجام شده که طی ماه های اخیر دهها زن و کودک فلسطینی به دست صهیونیست ها به شهادت رسیده اند و ثانیا اقدام شهادت طلبانه توسط فردی و در نقطه ای نمی تواند مجوز حمله به مناطق و افراد دیگر باشد بنابراین کاملا واضح است که عملیات جنایتکارانه رژیم تل آویو دلیل دیگری داشته و ربطی به عملیات شهادت طلبانه یک یا چند فلسطینی نداشته است.
حمله اخیر صهیونیست ها- بخصوص به مرزداران مصری- نشان می دهد که اسرائیل نگرانی جدی امنیتی دارد. باز شدن گذرگاه جنوبی رفح و تردد نسبتا آسان از این مرز نشان داد که دامنه مشغله های امنیتی مرزی اسرائیل که تا پیش از تحولات اخیر منطقه محدود به 38 کیلومتر مرز فلسطین با لبنان بود، اینک به بخش اعظم مرز فلسطین با همسایگان سرایت کرده است. رژیم صهیونیستی کمتر از دو ماه در مرز با لبنان، سوریه و اردن ناچار به درگیری با آوارگان فلسطینی بود که برای اولین بار پس از 63 سال به سمت خانه و کاشانه خود در فلسطین حرکت کرده و با نظامیان اسرائیلی مواجه گردیدند. در همین روز تظاهرات عظیمی از قاهره تا بندر العریش- نزدیکترین شهر مصری به غزه- علیه اسرائیل به راه افتاد. مجموعه این رخدادها نشان داد که مرزهای زمینی برای این رژیم کاملا ناامن است. تل آویو با حمله به مرزداران مصری نشان داد که از نگاه اسرائیل هم دوره ماه عسل رابطه تل آویو- قاهره به پایان رسیده است.
رژیم صهیونیستی از درون نیز با شرایط کاملا بی ثباتی مواجه است. تظاهرات چند صد هزار نفره در تل آویو و دهها هزار نفری در 16 شهر دیگر این رژیم نشان داد که شهروندان غاصبی که بخشی از ارتش اسرائیل را تشکیل داده اند اینک خود به یک چالش امنیتی و سیاسی برای ارتش اسرائیل تبدیل شده اند. دقیقا به همین دلیل بود که رژیم صهیونیستی رودربایستی با تظاهرکنندگان را کنار گذاشت و آنان را جوانانی اوباش و بی هویت که حس وطن پرستی در آنان مرده است، لقب داد. سران اسرائیل غاصب شرایط داخلی خود را بسیار خطرناک می بینند و معتقدند چالش یهودی- اسرائیلی بیش از هر چالش دیگر می تواند این رژیم را به کام مرگ بفرستد. بر این اساس رژیم صهیونیستی برای آنکه توجهات داخل و خارج را به نقطه دیگری معطوف نماید و نیز بر احساس ضعف خود غلبه کند، دست به حمله ای آسان- علیه مردمی بی دفاع- زد. اما این می تواند مقدمه یک سلسله اقدامات ضدصهیونیستی جدید از سوی فلسطینی ها باشد چرا که اگر رژیم تل آویو برای غلبه بر احساس ضعف نیاز به حمله دارد فلسطینی ها برای ضعیف تر کردن اسرائیل و تکمیل وضعیت ناامنی اطراف آن به حمله روی می آورند.
حملات اخیر رژیم صهیونیستی سبب شد که حماس و جهاد اسلامی «آتش بس داوطلبانه» و تحفظی که بعد از پایان جنگ 22روزه- 29 دی 1387- داشته و از پاسخ نظامی دادن به حملات نظامی رژیم صهیونیستی اجتناب می کردند را، کنار بگذارند. این موضوع فضای روانی جدیدی را علیه دولت و نظامیان حاکم بر این رژیم در داخل به وجود می آورد و بر این اساس اقدام نتانیاهو و باراک انتحاری به حساب می آید اما از یک منظر دیگر، اسرائیل به شدت به صف آرایی نظامی برای غلبه بر ترس امنیتی و هماهنگ سازی بخش های مختلف احتیاج دارد. نگاهی به مواضع رهبران این رژیم در حوزه امنیت و مانورهای داخلی و منطقه ای آن و تلاشی که برای افزایش بودجه نظامی (از 9 میلیارد دلار در سال 2010، به 18 میلیارد دلار در سال 2011) به کار بستند به خوبی نشان می دهد که از نظر نتانیاهو و باراک راه برون رفت از شرایط ناهموار داخلی و منطقه ای افزودن بر تحرکات نظامی و امنیتی در فضای داخلی و منطقه ای است. از این رو نباید تعجب کرد از اینکه نتانیاهو در فضای منطقه آشکارا می گوید «ارتش سایبری اسرائیل آماده حمله به تاسیسات فنی و تکنولوژیک ایران است» و یا یک مقام امنیتی اسرائیل با صراحت به مجله آلمانی اشپیگل می گوید: «ما داریوش رضایی نژاد -دانشجوی رشته برق- را کشته ایم» و نیز تعجبی ندارد که در فضای داخلی، نتانیاهو سه روز مانور نظامی برگزار می کند و استان نقب در جنوب (Negev) را آماده پناه دادن به یک میلیون نفر شهروند پناهجوی احتمالی می کند. دولت غاصب اسرائیل اینک شرایط را خراب تر از آن می داند که بتواند با وعده های صلح و آرامش بر عدم اطمینان های داخلی غلبه کند. یک زمانی شعار سران رژیم صهیونیستی این بود که نیروی نظامی در مرز می جنگد تا کشاورز یهودی در حیفا، تل آویو، صغد، نهاریا و... کشاورزی کند حالا همان کشاورز را برای اینکه با اسرائیل همراه شود به پناهگاه های نقب می برند و به او می گویند موجودیت اسرائیل در خطر است.ا ما پیام اقدامات نظامی نتانیاهو در غزه برای مردم منطقه این است که رژیم صهیونیستی به احتمال زیاد به دور جدیدی از تنش نظامی علیه مردم منطقه متوسل می شود و لذا یک مراقبت جدی و هماهنگی های منطقه ای برای خنثی کردن اسرائیل ضروری است دقیقا از همین منظر باید به تحرکات ضد سوری آمریکا و اروپا نگاه کرد.
تحرکات کنونی رژیم صهیونیستی ثابت کرد که مباحثه فرسایشی پیرامون صلح به پایان رسیده است. در یک دوره زمانی- حد فاصل اجلاس مادرید 1991 تا همین چند ماه پیش که پایان ماموریت میچل اعلام شد- آمریکایی ها روی مذاکرات صلح بعنوان تنها راه حل کاهش تنش ها تاکید می کردند و جناحی در رژیم صهیونیستی- امثال پرز و حزب کادیما- وجود داشتند که معتقد بودند برای تثبیت اسرائیل و سرزمین های 48 باید با فلسطینی ها تا اندازه ای کنار آمد و جناحی هم - به رهبری عرفات و سپس عباس- در فلسطینی ها وجود داشت که معتقد بود آمریکا و اسرائیل آماده پذیرش کشوری ذیل نام فلسطین هستند اما اینک موقعیت همه این ها ضعیف شده و به موازاتی که در اسرائیل جنگ سالاران قدرت گرفته اند، در آمریکا نیز برنامه صلح به شکست رسیده و از سوی دیگر در میان فلسطینی ها مقاومت به تنها گزینه تبدیل شده است. بنابراین می توان گفت حملات دو روز پیش اسرائیل به غزه- در آستانه اجلاس شهریورماه مجمع عمومی سازمان ملل که قرار است در آن بحث تشکیل کشور فلسطین به رأی گذاشته شود- پایان رسمی روند سازش بود که ابتدا اسرائیل پای آن را امضا زد و سپس حماس طی بیانیه ای رسمی آن را اعلام کرد. این مسئله فضای جدیدی را به وجود می آورد و جبهه مقاومت را انسجام و مشروعیت بیشتری می بخشد.
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به منطقه تحت حاکمیت دولت مصر در رفح به خوبی ثابت کرد که نه فقط مصری ها علاقه ای به پیمان کمپ دیوید ندارند بلکه اسرائیل هم از تداوم آن مایوس گردیده است. فراخواندن سفیران دو دولت هم تاکید دیگری بر این مسئله بود. البته پیش از این هم موسسه زاگبی در نظرسنجی عمومی و اختصاصی- نخبگان- گفته بود «بیش از 51 درصد از مصریان خواستار لغو پیمان کمپ دیوید- که پیمانی امنیتی، سیاسی و اقتصادی است- و بستن سفارت رژیم صهیونیستی هستند و در میان احزاب سنتی هم رهبری پیدا نمی شود که با صراحت از لزوم تداوم پایبندی مصر به مفاد این پیمان دفاع کند.» در فاصله دو ماه اخیر- بعد از نظرسنجی زاگبی- فاصله مصری ها از اسرائیل بیشتر شده و میزان هواداران قطع رابطه با تل آویو- بر اساس نظرسنجی یک موسسه مصری و روزنامه دولتی الاهرام- به حدود 70 درصد از جمعیت مصر رسیده است. اسرائیل غاصب از مصر مایوس شده و این در حالی است که چهره های شاخص امنیتی این رژیم -نظیر مائیر داگان و ژنرال گابی اشکنازی- معتقدند مصر به زودی به مسئله اول امنیتی ما تبدیل می شود در حالی که تاکنون ایران مسئله اول امنیتی اسرائیل محسوب می شده است.
شاید یک پیام دیگر حملات اخیر رژیم صهیونیستی به غزه و ربودن بیش از 20 فلسطینی در کرانه باختری، این باشد که نتانیاهو می خواهد به جامعه ملل بگوید پایبند آن چه که در اجلاس مجمع عمومی شهریورماه راجع به فلسطین به تصویب می رسد، نیست و ملتی ذیل نام فلسطین را به رسمیت نخواهد شناخت. هر چند که آنچه در صحن مجمع عمومی- براساس طرح مشترک فرانسه، انگلیس و آلمان- احتمالا به تصویب خواهد رسید، قربانی کردن کشور الهام بخش و پیامبرخیز فلسطین در سرزمین های 1967 یعنی تنها 22 درصد از خاک این کشور می باشد و این یک خیانت فراموش نشدنی و بسیار خطرناک است اما در عین حال رژیم صهیونیستی با حملات علیه غزه می خواهد بگوید حتی همین مقدار را هم به رسمیت نمی شناسد و ابایی از توسل به جنگ علیه ساکنان آن ندارد. اگر جامعه بین الملل اندکی نسبت به سرنوشت فلسطینی ها احساس مسئولیت می کردند باید با واکنش نظامی به اسرائیل و بمباران متقابل مناطقی در تل آویو و حیفا به این رژیم یادآور می شدند که حمله علیه شهروندان فلسطینی با واکنش متقابل جهانی مواجه می گردد اما میان فضای سرد حاکم بر مجمع عمومی و داغی آنچه علیه غزه اعمال می شود، فاصله ای ژرف وجود دارد.
در یک جمعبندی باید گفت آنچه در روزهای گذشته علیه ساکنان غزه و مرز داران مصری انجام شد به هیچ وجه یک حادثه و یا یک اقدام مقطعی و گذرا نبود این به احتمال بسیار زیاد آغاز یک مرحله جدید از تنش آفرینی صهیونیست ها در محیط داخلی و محیط منطقه ای خواهد بود. این رژیم برای بقا چاره ای ندارد جز اینکه صدای خود را تا آنجا که می تواند بالا ببرد و دندان های خود را به دیگران نشان دهد اما البته حالا دیگر دهه 1320 یا 1330 و یا 1340 نیست حالا حزب الله، حماس، سوریه، ایران، مردم مصر و... می دانند که این فریادها برای غلبه بر ترس است و زمان آن فرا رسیده که این موجود ترسو را خلاص کرد.
سعدالله زارعی

بازهم ضیافت رمضان و حکمرانی اشباح و شیاطین بر رسانه‌ی ملی!

 گروه فرهنگی – امیر ابیلی: ظاهرا این روزها موضوع سریال‌های ماه رمضان و بالا گرفتن اعتراض‌ها و انتقادها از آن‌ها تبدیل شده است به یک چالش مهم برای مدیران رسانه‌ی ملی. هرکس در این روزها نگاهی به رسانه‌های نوشتاری اعم از مطبوعات و سایت‌ها و خبرگزاری‌ها انداخته باشد، قطعا شاهد موج رو به رشد این انتقادها بوده است. کار به جایی رسیده که خطیبان معروف کشور نیز در سخنرانی‌های خود در این روزها زبان به انتقاد از محتوای نامناسب و بعضا انحرافی این آثار گشوده‌اند.

 
اما دلیل این همه انتقاد چیست؟ در این میان چه کسانی مقصرند؟ سازندگان آثار یا مدیران رسانه‌ی ملی؟ انحراف در آثار ویژه‌ی ماه رمضان از چه سالی آغاز شد؟ اصلاً این رقابت نفس‌گیر ساخت آثار مناسبتی در رسانه‌ی ملی از چه زمانی جدی شد؟ برای پاسخ به این سوالات مروری داریم بر ماجرای سریال‌های ماه رمضان در دهه اخیر.
 
ابتدای دهه 80، آغاز ماجرا
 
در سال آغازین دهه 80، وقتی "گمگشته" به کارگردانی رامبد جوان و بازی آتیلا پسیانی در ماه رمضان روی آنتن شبکه سه رفت و با استقبال فراوان مخاطبان همراه شد، شاید کمتر کسی احتمال می‌داد که این موفقیت آغازگر جریانی باشد که در بیش از یک دهه‌ی پیش رو ماه رمضان را به مهم‌ترین، پرمخاطب‌ترین و در عین حال حساسیت‌برانگیزترین باکس صدا و سیما تبدیل کند.
 
البته قبل از سال 80 و پخش "گمگشته" نیز در سال‌های 77-78 شاهد پخش چند اثر مناسبتی در سیما مانند "نیمه پنهان ماه" بودیم اما قطعاً این اولین ساخته‌ی جوان بود که در میان مدیران آن زمان سازمان صدا و سیما رغبتی عجیب برای ادامه سریال‌سازی ویژه‌ی ماه رمضان در سال‌های آینده به وجود آورد.
 
موفقیت "گمگشته" و همچنین فضای شاد جامعه در ماه رمضان موجب شد که در سال‌های آینده، این ماه تبدیل شود به فرصت مناسبی برای پخش سریال‌های طنز پرمخاطب و همچنین ظهور گروه‌های جدیدی در عرصه‌ی سریال‌سازی برای صدا و سیما.
 
آثاری مثل "پشت کنکوری‌ها" و "یادداشت‌های کودکی" به کارگردانی پریسا بخت‌آور و همچنین "رانت‌خوار کوچک" در سال‌های 80-82 حاصل همین فرصت تازه و بروز استعداد‌ها و ایده‌های نو در حوزه‌ی طنز بودند که با مخاطب فراوانی هم مواجه شدند، اما این سال 83 بود که نقطه‌ی عطفی در تاریخ سریال‌سازی سیما به شمار می‌رفت.
 
سال 83 از دو جهت سال مهمی در عرصه‌ی سریال‌سازی سیما بود، یکی تولید و پخش "خانه به دوش" اولین سریال رضا عطاران، که از این سال بعد به یکی از مهم‎ترین و پرمخاطب‌ترین طنزپردازان ایران تبدیل شد و هم‌ردیف هنرمندان پرمخاطب و باسابقه‌ای چون مهران مدیری قرار گرفت و همچنین پخش "کمکم کن" به کارگردانی قاسم جعفری که می‌توان از آن به عنوان اولین سریال ماورایی صدا و سیما در ایام ماه رمضان نام برد.
 
 
اما در سال 84، درست یک سال بعد از پخش سریال "کمکم کن" اتفاقی مهم در حوزه‌ی سریال‌های مناسبتی، به‌ویژه ژانر تازه تأسیس "ماورایی" رقم خورد. "او یک فرشته بود" به کارگردانی علیرضا افخمی آغازگر موجی شد که تا همین امروز هم دست از سر صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنداشته است. این برای اولین بار در تاریخ رسانه‌ی ملی بود که در یک سریال، شیطان دارای قدرت دخالت مستقیم در زندگی انسان و همچنین دارای کالبدی انسانی تصویر شده بود.
 
 
پخش این سریال در همان زمان واکنش‌های منفی زیادی را از سوی صاحب‌نظران درپی داشت. کارشناسان دینی تصویر ارائه شده از شیطان در این سریال را مطابق روایات اسلامی نمی‌دانستند و کسانی هم که بیشتر با جریان سینمای ایدئولوژیک دنیا آشنا بودند، بر این نکته تاکید می‌کردند که اولین بار فراماسونرها در فیلم "وکیل مدافع شیطان" چنین تصویری از شیطان با بازی آل‌پاچینو ارائه داده‌اند و "او یک فرشته بود" به وضوح از یک فیلم صهیونیستی کپی‌برداری شده بود.
 
آثار ماورایی در سال 85 با سریال "آخرین گناه" ادامه پیدا کرد. سریالی که بدیهیات دینی را نیز زیرپا گذاشته بود و متاسفانه به عنوان سریال مذهبی روی آنتن شبکه دو سیما رفت. اما در سال 85 یک سریال مهم دیگر نیز روی آنتن رفت. "صاحب‌دلان" به کارگردانی محمدحسین لطیفی را هنوز هم بعد از گذشت پنج سال می‌توان یکی از بهترین سریال‎های مناسبتی تلویزیون در طول بیش از یک دهه ساخت سریال ویژه‌ی ماه رمضان به حساب آورد که هم مورد توجه کارشناسان مذهبی و هنری قرار گرفت و هم با استقبال بالای مردم مواجه شد.
 
 
سال 86 شاهد یک کپی دیگر از "وکیل مدافع شیطان" و یا نمونه‌ی ایرانی‌اش "او یک فرشته بود"، بودیم. "اغما" ساخته‌ی سیروس مقدم یک کپی‌برداری عین به عین از سریال افخمی بود که البته با رفع نواقص نمونه‌ی قبلی، در جذب مخاطب اقبال بیشتری یافت و بیشتر در یادها ماند. اما سریال مهم این سال "میوه‌ی ممنوعه" حسن فتحی بود که با روایت یک داستان نو و جذاب که از داستان قدیمی شیخ صنعان برداشت شده بود، توانست به اقبال فراوانی دست یابد و جزو سریال‌های ماندگار این سال‌ها به حساب بیاید.
 
 
ماجرا همین‌طور ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به سال 89 و پخش سریال "جراحت" ساخته‌ی محمدمهدی عسگرپور و "در مسیر زاینده رود" به کارگردانی حسن فتحی. سریال‌های ماورایی در این سال‌ها با تمام انتقادها، با آثاری مثل "روز حسرت" و "پنجمین خورشید" و "ملکوت" ادامه پیدا کردند اما به مرور مخاطبان خود را از دست دادند و با واکنش سرد مردم مواجه شدند.
 
 
اما مسئله‌ای که بیش از همه در این سال صدای مردم و رسانه‌ها را درآورد، تلخی بیش از حد آثاری بود که در بهترین لحظات بهترین ماه سال به روی آنتن می‌رفتند. "جراحت" و "در مسیر زاینده رود" با اینکه در ابعاد فنی آثار با استاندارد بالا محسوب می‌شدند ولی به علت تلخی بیش از حدشان با جبهه‌گیری مردم و انتقادهایی مواجه شدند.
 
و اما امسال
 
اما داستان امسال با تمام سال‌های قبل از خود متفاوت است. داستان امسال یک شکست تمام عیار برای معاونت جدید سیماست. دوستانمان در سازمان صدا و سیما چه دوست داشته باشند، چه نداشته باشند، باکس ماه رمضان در این سال‌ها تبدیل شده است به یک معیار مهم برای سنجش و ارزیابی میزان توان مدیریتی مدیران رسانه‌ی ملی و متاسفانه باید گفت که با دیدن برنامه‌های امسال باید به توانایی مدیران جدید تلویزیون شک کنیم.
 
خروجی‌های رسانه ملی در ماه رمضان امسال از دو جهت قابل نقد و بررسی‌اند. یکی از لحاظ فنی، که باید گفت این ضعیف‌ترین دوره در تمام ده سال گذشته است، چرا که هرسال در این روزها حداقل شاهد پخش دو سریال با استانداردهای بالا در بین چهار سریال تولیدی بودیم ولی امسال با چهار سریال طرف هستیم که هم از داستان‌ها و موضوعات به شدت تکراری و نخ‌نما شده رنج می‌برند و هم آنقدر کش‌دار هستند که حتی کمترین رغبتی برای دنبال کردن را در مخاطب به‌وجود نمی‌آورند، و دیگری از بعد محتوایی که اتفاقا مورد اشاره‌ی بسیاری از صاحب‌نظران هم بوده است.
 
متاسفانه و در کمال ناباوری و با وجود انتقادهای زیاد مردم و کارشناسان به بعد محتوایی آثار ماورایی در سال‌های گذشته، امسال شاهد این هستیم که سه سریال از چهار سریال در حال پخش بازسازی عین به عین آثار مربوط به شیطان و روح و فرشته‌ی سال‌های گذشته است.
 
"سقوط یک فرشته" که از شبکه‌ی یک در حال پخش است، کپی‌برداری ضعیفی از سریال‌های "اغما" و "او یک فرشته بود" است که حتی از لحاظ فنی هم چندگام از نمونه‌های قبلی‌اش عقب‌تر است. همچنین سریال "سی‌امین روز" نیز که از شبکه‌ی دو در حال پخش است، توهمات ماورایی یک نویسنده است که به جای سریال دینی به خورد مردم می‌دهند.
 
بی‌پشتوانه بودن و همچنین ضدیت این اثر با آموزه‌های اسلامی به حدی است که کارگردان ابتدایی کار (پرویز شیخ‌طادی)، به دلیل اعتراض به همین محتوای انحرافی حاضر به ادامه همکاری با این سریال نشد و شخص دیگری(جواد افشار) جایگزین وی شد.
 
اما در این بین از همه جالب‌تر سریال "پنج کیلومتر تا بهشت" است که در آن شاهد ولگردی روح پسر مؤمنی هستیم که با دوست دخترش (روح دیگری) مدام در حال گپ زدن هستند و لحظه‌ای طاقت دوری از هم را ندارند!
 
 
مشکل کار کجاست؟
 
ماه رمضان جزو پرمخاطب‌ترین بازه‌های زمانی در تمام طول سال، برای رسانه‌ی ملی است و طبعا می‌توان استفاده های زیادی از این فرصت مناسب کرد. اما در این سال‌ها به جز موارد معدودی، همواره شاهد به هدر رفتن این فرصت هستیم. این بی‌برنامگی در استفاده از این پتانسیل بالقوه‌ی رسانه‌ای، معلول علت‌های مختلفی است. یکی از این علت‌های اصلی، نداشتن یک استراتژی بلند مدت رسانه‌ای است. البته این معضل دامن‌گیر تمام حوزه‌های فرهنگی مملکت ماست و صدا و سیما هم یکی از زیرمجموعه‌های آن.
 
به سیر سریال‌های ویژه‌ی ماه رمضان در این یک دهه دقت کنید. زمانی طنزهای فانتزی پریسا بخت‌آور مورد عنایت قرار می‌گیرد و زمان دیگری طنزهای رئال اجتماعی عطاران و در دوره‌ی دیگر، داستان‌های ماورایی و در سال دیگر داستان‌های تلخ و گزنده‌ی اجتماعی و دوباره در سال بعد از آن قصه‌های ماورایی بی‌محتوا. این چرخش عجیب و غریب در جهت‌گیری سریال‌ها یعنی اینکه مهم‌ترین دستگاه فرهنگی جمهوری اسلامی، تماما بنا به سلیقه‌ی شخصی مدیران آن اداره می‌شود و فاقد یک سند راهبردی بلند مدت است، و خب این تبدیل شده است به پاشنه آشیل این سال‌های رسانه‌ی ملی.
 
مشکل بعدی عدم وجود یک اتاق فکر و همچنین مرکز مطالعاتی و مشاوره‌ای کارآمد در کنار سیاست‌گذاران صدا و سیماست. به این نکته توجه کنید که در تمام این سال‌ها سریال‌هایی از جنس "صاحب‌دلان" و "میوه ممنوعه" تاثیرگذارترین و همچنین ماندگارترین تولیدهای رسانه ملی بوده‌اند و در عوض این آثار مربوط به شیاطین و ارواح بوده‌اند که از عنایت ویژه‌ی مدیران سازمان برخوردار شده‌اند.
 
احتمالا این مسئله به عمد از سوی مسئولین صدا و سیما اتفاق نیفتاده است، این رویکرد غلط قطعاً ناشی از عدم وجود یک اتاق فکر و نیروهای مطالعاتی و مشاوره‌ای است که باید وظیفه‌ی جمع آوری اطلاعات و همچنین دادن رهنمودهای استراتژیک را به رئیسان سازمان بر عهده داشته باشند.
 
نکته‌ی مهم دیگر اینکه در چند سال گذشته و با ظهور ژانر "ماورایی" در رسانه‌ی ملی، عنوان فرمالیته‌ی مشاور مذهبی هم به تیتراژ سریال‌ها افزوده شده و اتفاقا کارکرد عکس خود را پیدا کرده است، چرا که علاوه بر اینکه تغییری در محتوای این سریال‌ها ایجاد نشده و هنوز شاهد به تصویر کشیده شدن بافته‌های ذهنی بی‌پایه و اساس سازندگان این آثار هستیم، این عنوان در تیتراژ سریال‌ها موجب اعتماد بیشتر مردم به این آثار و اتفاقا ضربه‌ی بیشتر به باورهای مذهبی مردم است.
 
مسئله‌ای که با بررسی خروجی‌های مذهبی رسانه‌ی ملی در تمام این سال‌ها -به‌جز چند استثنا- به دست می‌آید، این است که متأسفانه رسانه‌ی ملی به دلیل همان نداشتن پشتوانه فکری، فرقی بین معنویت‌های فوق الذکر و دیانت قائل نیست و این بزرگ‌ترین خطر این روزهای صدا و سیماست.
 
رسانه‌ی ملی به دلیل همین رویکرد اشتباه در زمین دشمنان نظام بازی می‌کند و تکمیل کننده‌ی پازل آثار فرهنگی بیگانگان است؛ یعنی مشابه و بدیل همان فضایی که این سال‌ها در آثار هالیوودی درباره شیطان و ارواح رایج است، در سریال‌های ما رایج شده و این سریال‌ها نتوانسته اند هویت مستقلی بیابند و به‌دلیل ضعف در استناد به آموزه های دینی، تکمیل کننده پازل آنها بوده اند و در واقع ادای آنها درآورده اند.
 
این عدم تمایز بین معنویت و دین را می‌شود در تمام آثار صدا و سیما در این سال‌ها دید. به سریال‌های ماه رمضان در همین امسال دقت کنید. این داستان‌ها واقعاً چه ربطی به ماه رمضان و خدا و پیغمبر و آموزه‌های اسلامی دارند؟ وجه مشترک تمام این آثار در وجود یک لایه‌ی معنویت التقاطی در آنهاست و این همان پازل مطلوب غربی‌هاست.

پیام شهید

 بسمه تعالی

 


شهید عبدالمجید داوری دولت‌آبادی
* تاریخ تولد: 1334 شمسی
* محل تولد: دولت آباد
* تاریخ شهادت: 14/11/1376
* محل شهادت: اصفهان
* یگان: هوانیروز (پشتیبانی اصفهان)
* محل دفن: اصفهان
حضور بی‌وقفه او در اکثر عملیاتهای 8 سال دفاع مقدس و دیگر مأموریتهای هوانیروز، در پرونده خدمتی‌اش ثبت است.
تلاش دلسوزانه او در تخلیه مجروحان جبهه، مصدومین سیل و زلزله خصوصا تخلیه مجروحین و مصدومین شیمیایی شده حلبچه را یاران هوانیروزی او با تحسین شهادت می‌دهند. آخرین مأموریت این متخصص به تاریخ 14/11/1376 در منطقه مانوری اصفهان بود که در حین پرواز دچار سانحه می‌گردد و سقوط می‌کند. وی با درجه سروانی در آمار شهدای هوانیروز و جنگ منظور شده است.
* راه شهیدان خدائی مستدام و روح پاکشان با قرائت حمد و سوره و صلوات بر محمد و آل محمد شادمان باد.

جهت اطلاع

 بسمه تعالی 

 نیروی انتظامی اردبیل مانع درگیری اعضای جلسه شورای این شهر شد. این درگیری با اعتراض یکی از اعضاء به حیف و میل بیت المال توسط برخی اعضاء، سفرهای بی‌رویه خارجی و داخلی بدون آنکه دستاوردهایی داشته باشد و برداشت بی‌حساب و کتاب حق مأموریت آغاز گردیده بود. عضو معترض شورای شهر اردبیل می‌گوید بارها از سوءاستفاده مالی بعضی اعضاء این شورا به مراکز مختلف گزارش ارائه کرده ولی متأسفانه نتیجه‌ای حاصل نگردیده است. در مقابل، یکی از اعضاء نیز معتقد است شوراهای شهرها مستقل بود و هیچ مقام و مسئولی حق دخالت در فعالیت‌های آنها را ندارند. سابقه و نحوه تبلیغات انتخاباتی برخی اعضاء شورای شهر اردبیل در جریان انتخابات شورا مورد اعتراض مردم متدین و هیئت نظارت بر انتخابات بوده که طی مصاحبه‌هایی در نشریات محلی به چاپ رسیده بود اما به آن بی‌توجهی شد.
* رقابت یک ورزشکار ایرانی با ورزشکار صهیونیست، هیچ حساسیتی را در مسئولین کشور برنیانگیخته است. به گزارش جهان به نقل از قاصد، علیرضا علیمحمدی قایقران تیم ملی ایران که به فینال C کایاک یک نفره مسافت 200 نفر مسابقات جهانی و گزینشی المپیک راه پیدا کرد، در مرحله مقدماتی با ورزشکاری از رژیم صهیونیستی همگروه بوده و حتی خبر آن هم منتشر شد که علیمحمدی با ورزشکار صهیونیستی رقابت کرده است اما ظاهراً در رشته قایقرانی حساسیتی درباره رقابت با ورزشکاران اسراییلی وجود ندارد که واکنشی در این زمینه مشاهده نشده است. این درحالی است که مسئولان فدراسیون شنا، طی هفته‌های گذشته، اجازه رقابت یک ایرانی با نماینده رژیم جعلی صهیونیستی را ندادند. سایت جهان افزوده است: منتظر واکنش وزارت ورزش به این غفلت بزرگ مسئولان هستیم.
* آینده، از شکسته شدن رکورد اختلاس با انجام یک اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی خبر داد. به گزارش این سایت، درحالی که بانک مرکزی از توقف صدور مجوز بانک آریا خبر می‌دهد، مالک اصلی بانک به اتهام اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از بانک صادرات ایران دستگیر شده است. براساس این گزارش ا. خ، از چهره‌های مرتبط با یکی از مقامات ارشد دولتی و پرونده بیمه ایران که صاحب دهها شرکت و موسسه اقتصادی زنجیره‌ای و تو در تو می‌باشد، با استفاده از شگرد خاصی اقدام به اختلاس از بانک صادرات می‌کرده است. این فرد با تبانی و نفوذ با رئیس شعبه یکی از بانک‌ها اقدام به صدور ال سی‌های جعلی به مبالغ دهها میلیارد تومانی می‌کرده و بدون آن که وجه ال سی‌های مذکور را به بانک بپردازد، ال سی‌ها را دریافت و به بانک‌های دولتی و خصوصی دیگر داخلی به قیمتی پایین‌تر از قیمت رسمی
ال سی می‌فروخته است. از آنجا که این ال سی‌ها در سامانه اطلاعاتی این بانک ثبت نمی‌شده است، خریداران ال سی با استعلام از همان شعبه صادر کننده اقدام به خرید ال سی می‌کردند و در نهایت مبالغ ال سی‌های مذکور به بیش از 2 میلیارد و 700 میلیون دلار یا معادل سه هزار میلیارد تومان می‌رسد. براساس یک اتفاق، پس از یک اشتباه ا. خ، این موضوع توسط بانک صادرات کشف و به نهادهای نظارتی گزارش می‌گردد. گفته می‌شود فرد مذکور که مالک یکی از باشگاههای لیگ برتر فوتبال نیز می‌باشد، در بسیاری از صنایع معاملات و فعالیتهای اقتصادی نقش دارد.

شعر از علیرضا مومنی برای بیداری انسانی در لندن

 بسمه تعالی

 

 جنگ از عقربه‌ی ساعت بزرگ لندن آویزان شده بود

خبرگزاری فارس: در پی برگزاری تظاهرات در کشور لندن و سرکوب گسترده قیام محرومان در این کشور علیرضا مومنی در دو شعر به این وقایع پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری فارس، در پی برگزاری تظاهرات در کشور لندن و سرکوب گسترده قیام محرومان در این کشور علیرضا مومنی در دو شعر به این وقایع پرداخته است:

1-
شب‌ها از روی پشت بام
ستاره‌های روی دوش فرماندهان متجاوز را
روز‌ها توی کوچه
ابرهای دود و خاک آوار خانه‌ها را
نگاه می‌کنم
فرقی نمی‌کند کجای جهان زندگی کنم
برای یک عکاس
همین قدر کافی است
که از دوربین چشم مادری در لیبی نگاه کند
آنوقت بالای برج ساعت لندن می‌تواند بایستد
و ارتش انگلیس را به خانه برگرداند
و به آنها بگوید:
تفنگ‌هایتان چقدر به صورت این شهر میاید
حالا عکسی می‌گیرم
و به خاورمیانه می‌فرستم
تا بدانند ایستادگیشان در برابر ظلم
به خانه‌ی ملکه آمده
رو به روی ملکه ایستاده و پوزخند می‌زند

2-
جنگ از عقربه‌ی ساعت بزرگ لندن آویزان شده بود
و به زمان می‌خندید
پرچمی سپید از جیبش بیرون آورد
عقربه را توی پرچم پیچید
و برای همیشه ناپدید شد
از آن روز
صلح آواره‌ای شد
با چمدانی پر از ساعت شماطه‌دار
که از عصری
به عصری دیگر تبعیدش می‌کردند
 
شایعه کرده‌اند
شب‌ها
توی میدان‌های بزرگ
هیبت مردی سپید پوش دیده شده
و چند روزی است
توی خیابان‌های اصل لندن
صدای زنگ ساعت شماطه‌دار می‌آید.

نحوه برخورد با بدحجابی در گفت وگو با آیت الله سیداحمد خاتمی

 بسمه تعالی

  

¤ به نظر شما این بحث که به جای اقدام انتظامی در مورد حجاب باید کار فرهنگی کرد، آیا تبدیل به توجیهی برای بدحجابی و کنارآمدن با آن نشده است؟ به عقیده شما نسبت کار انتظامی و فرهنگی در این حوزه چیست؟
- مسئله حجاب و عفاف و دغدغه حضور این عنصر ارزشی در جامعه از اول انقلاب مطرح بوده و متاسفانه از آغاز تاکنون دو نظریه افراطی و تفریطی در این عرصه مطرح بوده. یک نظریه نظریه ای است که می گوید برای مقابله با بدحجابی و بی حجابی فقط باید برخورد کرد. آن هم برخورد فیزیکی.
نظریه دوم که تفریطی است می گوید فقط کار فرهنگی و برخورد قانونی را هم برنمی تابد. به استناد روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) عرض می کنم که این دو نظریه هر دو نادرست است.
یعنی برخورد فیزیکی صرف، راهی ناصواب است و همین جا این تذکر را بدهم که در نظام جمهوری اسلامی هرگونه برخوردی باید مطابق موازین قانونی و شرعی باشد و اگر قرار باشد هرکس هرچند به بهانه امر به معروف و نهی از منکر برخورد فیزیکی داشته باشد، این منجر به هرج و مرج می شود و هرج و مرج خود منکر دیگری است. از سویی فقط کار فرهنگی هم جواب نداده و نمی دهد. شیوه درست همان است که امام صادق(ع) طبق نقل ها فرموده که باید کار فرهنگی و اجرایی با هم صورت پذیرد. ترجمه حدیث این است؛ خداوند نخواسته زبان باز باشد (زبان نماد کار فرهنگی) و دست بسته باشد (دست نماد کار اجرایی). خداوند این را خواسته که این دو با هم باز و با هم بسته شوند. بنابراین اینجا به صراحت می گویم که ما معتقدیم برای گسترش حجاب وعفاف در جامعه هم باید کار فرهنگی و هم کار اجرایی با هم صورت پذیرد و مفیدترین کار اجرایی همان اجرای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است که 300 ماده دارد و برای 25 نهاد در این زمینه تعیین تکلیف کرده است.
¤ کارنامه های دستگاه های مختلف به خصوص دولت را در زمینه برخورد با ناهنجاری های اجتماعی و بطور ویژه مقوله حجاب وعفاف چطور ارزیابی می کنید؟
- در ارزیابی دستگاه های فرهنگی ضمن تقدیر و تشکر از کارهای خوبی که برخی نهادها صورت داده اند باید بگویم متاسفانه کار بایسته و در خور شأن این عنصر مهم ارزشی صورت داده نشده است.
من ترجیح می دهم به جای نقد این گونه سخن بگویم که مسئله مقابله با ناهنجاری های فرهنگی که از جمله آنها بدحجابی و بی حجابی است به مثابه یک عملیات است.
در عملیات رزمندگان ما چند لشگر هماهنگ می شدند تا نقطه ای فتح می شد. اگر یک لشگر نمی توانست در حوزه مأموریت خود درست عمل کند آن عملیات ناکام می ماند. مسئله حجاب و عفاف هم یک عملیات فرهنگی است باید صدا و سیمای جمهوری اسلامی به صورت بسیجی وارد عرصه کار بشود. کاری که از سیمای جمهوری اسلامی انتظار می رود فقط پخش سخنرانی برای تشویق به حجاب نیست اگرچه این هم لازم است. انتظار می رود فیلم های بلند و کوتاه در رابطه با حجاب و عفاف و عواقب بد حجابی بسازند و خود نیز در برنامه های تولیدی یا برنامه هایی که پخش می شود خط راهبردی شان رعایت این مسئله باشد. رسانه ها نیز در این عرصه کمک کنند. از سوی دیگر نیروی انتظامی به وظیفه قانونی خودش عمل کند. دستگاه قضایی در این عرصه با هماهنگی در صحنه باشد و... بنابراین اگر بخواهد این مسئله به نتیجه برسد این هماهنگی لازم است.
بنده به عنوان طلبه ای که بین مردم هستم انتظارم از دولت محترم و نهادهای فرهنگی درون دولت این است که خطر را باور کنند یعنی در حقیقت متدینین را باور کنند که بشدت از گسترش بدحجابی ها که بعضاً بی حجابی است، بشدت متاثر هستند و آن را خطری برای کیان انقلاب می بینند. اگر این باور در بین خدمتگزاران مسئول این عرصه بوجود آید قطعاً تلاش شایسته تقدیر دیگری خواهند داشت و ما دیگر شاهد انتشار برخی نشریات و مقالات در عرصه تثبیت وضعیت نادرست کنونی حجاب و عفاف نخواهیم بود.
¤ عده ای می گویند ما باید امر به معروف کنیم و نه امر به واجب و همین طور نهی از منکر و نه نهی از حرام. پس اول باید حجاب یک معروف و بی حجابی یک منکر در جامعه شود و سپس امر به معروف و نهی از منکر کرد. پاسخ جنابعالی به این شبهه چیست؟
- تمامی فقهای ما در کتاب امر به معروف و نهی از منکر تصریح دارند که واجبات مصداق معروف و محرمات مصداق منکر است. بنابراین امر به معروف، یعنی امر به واجبات و نهی از منکر یعنی نهی از محرمات. نشانه این بحث این است که آقایان می گویند امر به مستحبات و نهی از مکروهات واجب نیست. پس این سخن که باید ابتدا چیزی معروف شود تا امر به آن واجب باشد یا منکر شود تا نهی آن واجب شود مبنای فقهی ندارد. آری! آنچه در امر به معروف مهم است تحقق معروف است و آنچه در نهی از منکر مدنظر شارع است واقع نشدن منکر است و این امر نیاز به این دارد که کسی که معروفی را ترک کرده آگاهش کنید که چرا واجب را ترک می کند و کسی که مرتکب منکری شده است، اول آگاهش کنیم که کارش منکر است اگر تاثیرگذار بود وظیفه امر به معروف و نهی از منکر تحقق یافته و اگر تاثیر نداشت نوبت مراحل بعدی است.
¤ تفکر غالب در دولت اصلاحات این بود که ما در دوره مدرن زندگی می کنیم و مجبوریم لیبرالیزم را به عنوان بخش جدایی ناپذیر این عصر بپذیریم. این نگاه باعث رویه و اقدامات خاص این دولت در عرصه فرهنگی شد که البته با واکنش سخت مردم کشور هم روبرو شد: فکر نمی کنید اگر دیگران هم با هر تابلویی بخواهند همین راه را در پیش بگیرند به سرنوشت همان قبلی ها دچار خواهند شد؟
- بنده در چند خطبه گذشته به صراحت سخن از لیبرالیزم فرهنگی داشتم و این خطر را متذکر شدم. اصولا تساهل و تسامح فرهنگی و از دین و ارزش های دینی کوتاه آمدن به بهانه هماهنگی با زمانه، ضدارزش است. این تفکر زمینه ساز نمادهای تهاجم فرهنگی است که ما دیروز و امروز شاهد آنیم. تفکری که می گوید به چند تار موی زنان گیر ندهید، تفکری که می گوید اگر قدری روسری کنار رفت جای نگرانی نیست و مشکل ندارد، نتیجه این تفکر همین ناهنجاری های فرهنگی است که بخشی برای همگان محسوس است بخشی هم در برخی از جشن ها، نمایشگاه ها و برخی جشنواره ها خود را نشان می دهد که نمونه هایی را در گذشته دیدیم.
انقلاب اسلامی با انگیزه تحقق احکام اسلامی، تحقق یافت.در این عرصه نباید هیچ گونه تساهل و تسامحی داشت. کمترین تساهل و تسامح را روح بلند شهیدان از ما نخواهند گذشت ما در طول 32 سال انقلاب هر جا به اسلام عمل کردیم، برد کردیم و هر جا عقب نشینی کردیم چه در عرصه فرهنگی و چه در عرصه سیاسی و اقتصادی بازنده بوده ایم. سیاست تساهل و تسامح دیروز و امروز و فردا و فرداها خطری بر کیان و روح انقلاب اسلامی است.
من این سیاست را کاملا ناموفق می دانم. برخی می گویند ما می خواهیم 13 میلیون رایی که به رقیب داده شد را جلب کنیم. اشتباه اینان این است که اولا آن 13میلیون در اولین اغتشاشات ریزش کرد، ریزش بسیار وسیع. کسانی که ماهیت سران فتنه را نمی دانستند و به آنها رأی داده بودند وقتی در عمل دیدند که عملکردشان مورد تایید دنیای استکبار قرار گرفته صادقانه عقب نشینی کردند و دست از حمایت برداشتند. ثانیا هدایت انسانها به راه حق مطلوب همه دلسوزان است. اما با چه شیوه ای؟ با دستمال کثیف نمی شود شیشه کثیف را پاک کرد. آیا با عقب نشینی از ارزش های دینی می خواهند کسانی را به سوی دین دعوت کنند؟ به سوی کدام دین می خواهند دعوت کنند؟ اگر می خواهند دعوت به اسلام ناب محمدی کنند، این اسلام ناب با این تساهل ها سازگار نیست. و اگر برآنند که تغییر ماهیت و هویت بدهند، بدانند که زیان کرده اند و به فضل خدا نمی توانند کمترین تاثیری در جهت تغییر ماهیت و هویت انقلاب اسلامی داشته باشند. هواداران دلسوز انقلاب اسلامی دلبسته به دین و ارزش های اسلامی هستند و مطمئنا در این عرصه ذره ای عقب نشینی نمی کنند. خورشید انقلاب اسلامی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای اجازه ذره ای کوتاه آمدن از مبانی انقلاب اسلامی را نخواهند داد.
¤ حجاب و عفاف یک عنصر محکم دینی است که در قرآن و روایات به صراحت و روشنی از آن یاد و بر آن تاکید شده است. چرا عده ای از این مقوله در راستای رسیدن به اهداف خاص سیاسی خود استفاده ابزاری می کنند و آن را دستمایه ای برای اختلاف و تنش و دعواهای سیاسی قرار می دهند؟
- مسئله حجاب در کل دنیا از حالت یک مسئله فرعی درآمده و یک مسئله اصلی شده است. هر دولتی که می خواهد با اسلام مخالفت کند می گوید حجاب ممنوع و هر دولتی که می خواهد بگوید با مسلمان ها آشتی هستیم، می گوید حجاب آزاد است. بنابراین نباید نگاه ما به این مسئله فرعی باشد.
درست فرمودید که متأسفانه در کشور ما با این مسئله سیاسی برخورد می شود و گاه تبلیغاتی و آن هم تبلیغات انتخاباتی مباحث بصورت مغالطه آمیز مطرح شده و آنچه که در این بین گم می شود تحقق مسئله حجاب است. گاه با گشت ارشاد مخالفت می شود و می گویند که مسئله را انتظامی نکنید. سخن بنده در این رابطه این است که نیروی انتظامی باید به قانون عمل کند و در هر موضوعی و از جمله مقابله با مفاسد برخورد انسانی و توأم با مهر در رأس برنامه ها داشته باشد.
البته همین جا می گویم برای ما آنچه مهم است این است که بدحجابی ها و بی حجابی ها در جامعه نباشد، اگر گشت ارشاد مرتکب تخلفی شد خود باید پاسخگوی آن باشند.
ولی سخن ما این است شما می گویید گشت ارشاد نه، خود در رابطه با حجاب چه کرده اید؟ چه طرح عملی و اجرایی و موثری در رابطه با گسترش عفاف و حجاب به صحنه آوردید؟
در دوره وزیر اسبق کشور جناب پورمحمدی، ایشان آمدند جامعه مدرسین در آنجا به ایشان گفته شد شما حجاب کارگزاران نظام که از دولت حقوق می گیرند را درست کنید باقی اش بماند برای مرحله بعد. ایشان قول داد که این کار را می کنیم اما در عمل دیدیم که کمترین گام در این رابطه برداشته شد. نمی گویم آقای پورمحمدی مقصر بود. سخن بنده با کسانی که می گویند گشت ارشاد نه، این است که شما بیایید اقدامات اثباتی خود را در رابطه با گسترش حجاب نشان دهید. می گویید نمی توان کوچه و خیابان را کنترل کرد، دانشگاه که دست شماست. کارمندان ادارات که حقوق بگیر شما هستند. شما در این رابطه کاری انجام دهید. باز نمی گویم برخورد خشن با آنها داشته باشید لااقل نشان دهید که اراده دارید در راستای تحقق این فریضه تلاش کنید. ناگفته نماند بحمدالله در بدنه اداری ما کارمندان محجبه و عفیفه بسیار فراوانند نباید حقشان ضایع شود اما آنهایی که رعایت نمی کنند باید اراده نظام خودش را نشان دهد که کارمندان نظام اسلامی باید درخور شأن جمهوری اسلامی باشند و خانم بدحجاب و بی حجاب درخور شأن نظام مقدس جمهوری اسلامی که با خون پاک بیش از 200 هزار شهید آبیاری شده، نیست.
¤ فکر نمی کنید این دعواهای اغلب سیاسی و بی مورد در مقوله حجاب علاوه بر آنکه به دین مردم لطمه می زند باعث شادی دشمنان خارجی و فتنه گران داخلی هم می شود؟
- نکته ای که پیوسته باید به آن تاکید کرد این است که نباید جریان فتنه 88 و خیانتی که در این فتنه به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی شد از یادها و خاطره ها برود. این مسئله مسئله اصلی است. زیرا که جریان فتنه که در 9 دی ماه سال 88 به احتضار افتاد بی تردید در پی بازسازی خود است و نباید کسانی که خود را رویاروی جریان فتنه می بینند، خود بهانه به دست فتنه گران داده و یا موجب خوشحالی آنها بشوند. هرگونه حرکتی که سبب جان گرفتن آنها بشود جریان انحرافی است.
بازی با باورهای مردم با هنجارهای مقدس مردم زمینه ساز اختلاف و تنش است و این همان است که جریان فتنه می خواهد. نباید با گفتار و یا رفتار خود آب به آسیاب دشمن ریخت. مقام معظم رهبری یک معیار داده اند که ببینید دشمنان از چه کسی و از چه جریانی و از چه موضعی حمایت می کنند، آن موضع و آن جریان مورد طمع دشمن است. این معیاری کلی است. ما دیدیم در فتنه 88 جریان استکبار، سلطنت طلبان، منافقین فراری، استحاله شدگان، منکرین عصمت امامان، رقاص ها و رقاصه های فراری، جنگ احزاب علیه انقلاب اسلامی به راه انداختند و از جریان فتنه حمایت کردند به همین دلیل مردم به صحنه آمدند و در حماسه 9 دی، تو دهنی محکمی به جریان فتنه زدند. این معیار اختصاص به جریان فتنه ندارد. جریان مکتب ایرانی هم معیوب است و با همین ملاک و معیار می گوییم این جریان هم می تواند مورد طمع دشمن باشد.
¤ سخن پایانی؟
- ما در شرایط کنونی معتقدیم تنها راه درست و صراط مستقیم انقلاب راهی است که مقام معظم رهبری ترسیم فرموده اند. حضرت ایشان بر این تاکید دارند که هیچ گاه مسائل اصلی را از یاد نبریم. نباید مسائل فرعی ایجاد کرد. نباید سخنی گفت که مورد تفرقه بین دوستان و شادی دشمنان باشد.
¤ با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. 

 

محمد صرفی

گام به گام درباره یک طرح

 بسمه تعالی 

 
بدون تردید پرونده هسته ای ایران در حال ورود به دورانی جدید و اساسا متفاوت از گذشته است. آنچه طی هفته های اخیر طرح گام به گام روسیه خوانده شده صرفا بیرونی ترین جنبه این تغییر فاز است والا آنچه واقعا در حال رخ دادن است، بسیار عمیق تر از آن است که صرفا در قالب این یا آن پیشنهاد دیپلماتیک خاص قابل خلاصه سازی باشد.
از ماه ها قبل روشن بودکه زمان یک تغییر فاز اساسی درباره مجموعه مناسبات دیپلماتیک شکل گرفته حول برنامه هسته ای ایران فرا رسیده است. بویژه در آمریکا، ظرف حدود دو سال گذشته این ادبیات که چاره ای جز زندگی با یک ایران هسته ای نیست به روش های بسیار متنوعی توسعه داده شده است. از یک منظر کسانی استدلال می کردند که پس از 10 سال کشمکش دیگر وقت آن است که غرب این سخن ایران را که می گوید علاقه ای به ساخت سلاح هسته ای ندارد بپذیرد چرا که اگر واقعا ایران قصد چنین کاری را داشت زمانی به وسعت یک دهه کافی بود که آن را به هر نحو ممکن انجام بدهد واگر این کار را انجام نداده پس لابد واقعا قصد انجام آن را ندارد. و از منظر دیگر، کارآمدی راهبرد غرب برای متوقف کردن ایران یعنی همان چیزی که استراتژی دو مسیره فشار-مذاکره نامیده می شود در این دو سال عمیقا به چالش کشیده شده است. این راهبرد در مسیر فشار مبتنی بر ترکیب گزینه های تحریم، تهدید به درگیری نظامی، عملیات اطلاعاتی و تلاش برای ایجاد بی ثباتی داخلی در ایران بوده است. این گزینه ها در دو سال گذشته نه به طور مناسب ایجاد شدند، نه ترکیب موفقی از آنها شکل گرفته و نه مجموعا توانستند تاثیری روی واقعیت های برنامه هسته ای ایران بگذارند به گونه ای که نه روند پیشرفت این برنامه مختل شده، نه ایران هدف گذاری های خود را تغییر داده و نه حتی از سرعت برنامه هسته ای ایران کاسته شده است.
در مسیر مذاکره هم این راهبرد هرگز به اندازه کافی مبتکرانه و صادقانه نبوده است. اکنون تعداد طرفداران این ایده بسیار زیاد شده است که ظاهرا آمریکا اصلا مایل به حل برنامه هسته ای ایران نیست چرا که اصلا مشکلش برنامه هسته ای نیست و به خوبی می داند که کسی در ایران قصد ساخت سلاح هسته ای ندارد بلکه هدف اصلی آمریکا اعمال فشار برای تغییر رژیم در ایران است و لذا به حفظ بهانه ای مانند برنامه هسته ای برای تداوم اعمال فشار نیاز دارد. همین مسئله باعث شد اعضای گروه 6 عملا به دو دسته تقسیم شوند. دسته اول کشورهایی که عقیده داشتند می توان به راه حلی رسید که در آن ایران سلاح نسازد و از حقوقش هم برخوردار باشند و دسته دوم آنها که وجود هرگونه راه حلی در دورنما را انکار می کردند.
منازعه میان این دو دسته درون گروه 6 تازه داشت بالا می گرفت که تحولات منطقه آغاز شد. در ساده ترین تحلیل ممکن، این تحولات به 3 نتیجه راهبردی منجر شد که هر سه مستقیما بر موضوع هسته ای ایران اثر می گذاشت. اول اینکه این تحولات مجموعه ای از مشکلات ژئوپلتیکی بسیار حاد برای آمریکا و اسراییل ایجاد کرد که باعث شد آنها دیگر حقیقتا قادر به حفظ موضع سنتی خود در این باره که مسئله هسته ای ایران «تهدید شماره یک» است نباشند. بنابر این خود به خود از میزان حساسیت ها درباره برنامه هسته ای ایران کاسته شد. دوم، آمریکایی ها دریافتند -بپذیرند یا نه- قدرت منطقه ای ایران روز به روز در حال فزونی است و نیروهایی در منطقه در حال به دست گرفتن سررشته امور هستند که نزدیکی فکری و پیوندهای سازمانی وثیق با ایران دارند. و سوم، متزلزل شدن موقعیت دیکتاتورهای عربی منطقه آمریکا را به این فکر انداخت که دیگر از توان گذشته برای اعمال فشار به ایران برخوردار نخواهد بود.
اینجا بود که به نظر می رسد گروه هوادار مصالحه درون گروه 6 توانست حرف خود را به کرسی بنشاند و ایده روسیه محصول همین امر است. 5 نکته زیر روشن می کند که مبانی خفته در پس این ایده چیست:
1- قلب ایده روسیه این است که راهبرد دو مسیره علیه ایران باید کنار گذاشته شود. دینامیزم درونی راهبرد دومسیره اساسا بر این پیش فرض مبتنی بود که ایران تحت فشار امتیاز خواهد داد و مشکلی هم اگر هست در نوع و شدت فشارهاست. آمریکایی ها بویژه از فتنه 88 به این سو با قوت استدلال کرده اند که اگر میزان مناسبی از فشار با مشارکت تعداد مناسبی از کشورهای جهان و در زمان مناسب بر ایران وارد شود حتما موضع ایران را تغییر خواهد داد. روس ها استدلال می کنند که این راهبرد امتحان خود را پس داده و ناکارآمدی آن روشن شده است. اولا روشن شده که غرب به هیچ وجه قادر به تولید آن مقدار فشار که ادعا می کند بر ایران نیست. ثانیا هیچ نوعی از فشار وجود نخواهد داشت که در طولانی مدت به طور اجماعی علیه ایران قابل اعمال باشد و ثانیا حتی اگر غرب بتواند آنگونه که ادعا می کند فشارهای اقتصادی سنگین به ایران وارد کند، این فشارها «رفتار هسته ای ایران» را عوض نخواهد کرد. روس ها بر این ایده تاکید دارندکه موضوع ایران نهایتا از راه تعامل حل می شود نه فشار و انزوا. از دید روس ها، فشار و انزوا می تواند ایران را تا حد بسیار دردناکی آزار بدهد ولی نمی تواند محاسبه راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش را عوض کند همچنان که تا کنون نیز نکرده است. پس اگر هدف آمریکا تغییر دادن محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش باشد، ثابت شده است که تحریم به این هدف منجر نخواهد شد چرا که محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش اساسا از مسائل اقتصادی تاثیر نمی پذیرد. بنابراین پیشنهاد روس ها این است که به جای تهدید به افزایش تحریم که یک روش امتحان شده است، روی کاهش تحریم ها تمرکز شود.
2- مسئله بعدی به تحولات منطقه مربوط است. در این باره هیچ تردیدی نیست که اگر این تحولات رخ نداده بود ایده گام به گام به ایران پیشنهاد نمی شد. نکته کلیدی در اینجا این است که آمریکایی ها بوضوح دریافته اند که در میان مدت باید حدی از برتری ژئوپلتیکی ایران در منطقه را بپذیرند و از این هم که مسائل منطقه ای به دستور کار مذاکرات با ایران اضافه شود گریزی نیست. ضمن اینکه درباره آینده منطقه بوضوح میان روسیه و آمریکا هم اختلاف دید و هم اختلاف منافع وجود دارد. روس ها عقیده دارند که کاهش قدرت آمریکا در خاورمیانه امکان مانور بیشتری به آنها خواهد داد که البته این جز از طریق شراکت با ایران ممکن نیست.
3- سومین نکته این است که اکنون هم در آمریکا و هم در اسراییل این ارزیابی اطلاعاتی که ایران مشغول ساخت سلاح هسته ای نیست غلبه کرده است. در واقع جامعه اطلاعاتی و نظامی در غرب -که اگر بنا بر درگیری با ایران باشد باید بار آن را به دوش بکشد- به هیچ وجه مایل نیست به سیاستمداران اجازه بدهد دردسری جدید آن هم به بزرگی ایران ایجاد کنند. روسیه و چین از مدت ها قبل بر این باور بوده اند که ایران واقعا علاقه ای به ساخت سلاح هسته ای ندارد چرا که سلاح هسته ای چیزی به برتری های استراتژیک ایران اضافه نخواهد کرد. جامعه اطلاعاتی و نظامی آمریکا و اسراییل هم به تازگی در حال نزدیک شدن به همین دیدگاه هستند. اکنون برآورد اجماعی غربی ها -که البته از بیان علنی آن ابا دارند- این است که ایران هیچ برنامه بالفعل ساخت سلاح هسته ای ندارد و همه آنچه هست این است که پی گیری و تعمیق برنامه غنی سازی باعث شده ایران توانایی انتخاب مسیرهای متعدد در آینده برنامه هسته ای اش را داشته باشد. علاوه بر این، یک نکته بسیار مهم این است که اکنون در غرب نوعی اتفاق نظر بوجود آمده است که ایران از نقطه قابل بازگشت عبور کرده پس بهتر است غرب به جای اینکه انرژی خود را صرف هدف بیهوده و غیر قابل دست یابی به نام بازگرداندن ایران به عقب بکند، روی آینده برنامه هسته ای ایران متمرکز شود و با تقویت نظارت آژانس امکان ادعایی انحراف را منتفی کند. در یک جمله، غلبه این تحلیل که ایران به دنبال بمب نیست، فضای وسیعی را برای ابتکار عمل های دیپلماتیک ایجاد کرده است.
4- مسئله چهارم این است که بویژه برای روس ها هیچ چیز مهم تر از توسعه روابط اقتصادی هم با ایران و هم با آمریکا نیست. روس ها به دنبال فرمولی هستند که اجازه حضور آنها در بازار ایران را بدهد بدون اینکه آنها را از حضور در بازار ایران محروم کند.
5- و نهایتا، غرب این نکته را دریافته است که امکان به نتیجه رسیدن هیچ ایده ای که درصدد تحمیل یک جانبه درخواست های غرب بر ایران باشد بی آنکه برای خود غربی ها هم تعهداتی در نظر بگیرد وجود ندارد. گام به گام بودن طرح روس ها دقیقا از این واقعیت ناشی می شود که هر دو طرف باید تعهداتی را بپذیرند و میزان پای بندی هر یک از طرفین به گامی که ملزم به برداشتن آن شده تنها عاملی است که طرف مقابل را هم به برداشتن گام متقابل تشویق می کند. بنابراین غربی ها با پذیرفتن این ایده عملا قبول کرده اند که دوران اعتمادسازی یک طرفه به پایان رسیده و آنها هم باید تعهداتی جدی را بپذیرند.
آنچه در اینجا گفته شد فقط در حد مبانی است. مراحل کلیدی دیگری هم وجود دارد که بحث درباره آنها در این مقال نمی گنجد. از جمله یک بحث مهم این است که چارچوب این طرح گام به گام یعنی اصولی که غرب حاضر است بپذیرد چیست و نهایتا اینکه درون طرح کدام گام با کدام گام مقابل نهاده خواهد شد؟
مهدی محمدی

تصاویر نایاب و دیدنی از شکار زرافه توسط چند شیر

 بسمه تعالی

 

 خبرگزاری شینهوا در سایت خود تصاویری از شکار زرافه توسط چند شیر در جنگل به نمایش گذاشته است که به نوبه خود بسیار دیدنی و نایاب است.

گزارشی از حاشیه‌های دیدار شعرا با امام خامنه ای

 بسمه تعالی 

 بصیرت:در میان همان تعارفات معمول جعفریان درباره‌ احمد عزیزی چیزی گفت. رهبر معظم گفت: خدا إن‌شاءالله عزیزی را شفا بدهد. یک غصه‌ای شده در دل ما ماجرای عزیزی.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر اثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در روزهایی که روزه‌اش ۱۵-۱۶ ساعت طول می‌کشد، زور دارد آدم یکی دو ساعت مانده به اذان مغرب، از سمت در غربی بیت بیاید که از در شرقی در انتهای خیابان فلسطین داخل بشود و بشنود: باید از در غربی وارد شوید. سعیِ بین در غربی-شرقی، شمالی-جنوبی... یک فریضه‌ی گاه‌گاهی ماست برای ورود به بیت. خدا از ما قبول کند.

در اتاقک نگهبانی درِ فلسطین منتظر ایستاده بودیم تا نگهبان با مرکز درباره‌ وجود و تأیید اسم‌ها استعلام کند که مردی گذشته از سن میانسالی ولی قد بلند و آراسته وارد شد. معلوم شد چند دقیقه‌ قبل هم داخل اتاق بوده و خوشش نیامده که گفته‌اند برود از در غربی وارد شود. دانه‌های درشت عرق روی پیشانی و دو طرف سرش که کم‌مو شده بود برق می‌زد. نور آفتاب هم کم‌رمق و مایل از غرب، دانه‌های عرق را نورپردازی کرده بود. مرد که لهجه‌ی شهرستانی داشت کلافه بود. با خودش غرولند می‌کرد. نگهبان کارت ورود از او می‌خواست و او نداشت. کارت‌ها دست مسئولین اجرایی جلسه بود که کنار در غربی مستقر بودند. نگهبان فهمیده بود کار مرد شاعر شهرستانی را باید حل کند و او به در غربی نخواهد رفت. تلفن را برداشت و بعد از گفت‌و‌گویی از مرد پرسید: حاج آقا اسم شما؟

مرد جواب داد: ناقوس!

نگهبان تعجب کرد و دوباره پرسید: اسمتان؟

مرد با اعتماد به نفس گفت: «ناقوس. همه می‌شناسند، تخلصمه. همینو بگو... یا اگر نمیدونه بگو یوسفی، حسین یوسفی.»مرد باحال بود. این اعتماد به نفسش برایم خیلی جالب بود. فکر می‌کرد همه باید تخلصش را بدانند. توی این فکرها بودم که دیدم نامه‌ پاره و مچاله‌ای را درآورده و با خودش می‌گوید: من از آقای فلانی دعوت‌نامه دارم. بعد صدایش را بلندتر کرد و گفت: «اگه نمیشه برم اشکال نداره، فقط فلانی رو صدا کن من چند تا حرف درشت بهش بزنم تا دلم خالی بشه و برم.»ما تصمیم گرفتیم برویم در غربی؛ داشت دیر می‌شد. وارد حیاط پشت حسینیه که می‌شوم جماعت شعرا را می‌بینم که گوش تا گوش نشسته‌اند و هر چندنفر با هم گعده گرفته‌اند. شعرا در صفوف نماز نشسته‌اند هرچند نیم‌ساعتی مانده تا نماز. صندلی رهبر هم جلوی صف‌هاست. مثل پارسال محسن مؤمنی به عنوان رئیس حوزه‌ هنری و میزبان این برنامه در ورودی حیاط ایستاده و به واردین خوش‌آمد می‌گوید. سر می‌چرخانم. آقای ناقوس را می‌بینم که در صف اول نشسته. از آثار برافروختگی نشانی به صورتش نمانده. دست هرکس را که نگاه می‌کنم کتاب و کاغذ می‌بینم و وقتی در دیداری تکرارشونده مثل این‌، شرکت‌کنندگان کاری را (دادن کتاب به رهبر) تکرار می‌کنند یعنی آثار و نتایجش را تجربه کرده‌اند. محافظ‌ها در عین جدیت، مهربانی عجیبی دارند. برای یک حاشیه‌نویس و خبرنگار هیچ چیز بهتر از سهل‌گیری محافظ نیست!

سلام و علیک و گپ و گفتم با آقای مؤمنی رسید به این‌جا که او از حضور چند شاعر فارسی‌زبان تاجیک و افغان در برنامه گفت: صادق عصیان از مزار شریف، فضل‌الله قدسی از بلخ، ابراهیم امینی شاعر جوان کابلی و جنید شاعر افغانی مقیم آمریکا همین‌طور محمدعلی عجمی از تاجیکستان. گفتم چه کار خوب و فکر بکری کردید که این مجلس شعر را فراجغرافیایی کردید. مؤمنی جواب داد: ایده و پیشنهادش برای خود رهبر انقلاب است.

میرشکاک وارد محوطه حیاط شد و بزرگان جلسه احترامش کردند. او هم سراغ صف اول رفت و بقیه با سختی جایی برایش خالی کردند تا میرشکاک هم صف‌اولی شود. هرچند بعد از سلام و علیک‌های شعرا دیگر صف‌ها به هم خورده بود. چند دقیقه بعد از ورود ما جنب و جوشی در کنار در خانه رهبر به وجود آمد و چند خانم و آقا رفتند آن‌جا. به نظرم مراسم عقد آشنایی بوده که انگار قرار بوده رهبر خطبه‌شان را بخواند چون موقع ورود از در غربی جوانی عقدنامه به دست این پا و آن پا می‌کرد که عقدنامه را برساند که مسئولین رؤیت کنند.قبل از این‌که رهبر خطبه‌ عقد کسی را بخواند مسئولین دفتر، عقدنامه‌اش را می‌بینند که مهریه بیش از ۱۴ سکه نباشد. خیلی خوب می‌شد اگر می‌توانستم آن‌جا هم بروم! فقط چند دقیقه طول کشید که آن کار انجام بشود و رهبر آمد؛ حدود ۲۰ دقیقه قبل از اذان.با آمدن رهبر شعرا کتاب به دست از جاهای مختلف حیاط بلند شدند و آمدند جلو. حکمت این فرصتِ سلام و علیک قبل از نماز این است که شعرا دیگر در جلسه وقت دیگران را برای چاق‌سلامتی و دادن کتاب و... نگیرند.

شعرا یکی‌یکی می‌آمدند و سلامی می‌کردند و اگر در دست‌شان چیزی بود می‌دادند. رهبر هم کتاب‌ها را به یکی از کارکنان بیت می‌داد و نامه‌ها و درخواست‌ها را به کس دیگری. هرکس هم شعرش را می‌داد، رهبر به رسم ادب نگاهی به شعر می‌کرد. بعضی سرشان را نزدیک گوش رهبر می‌بردند و به نجوا حرف می‌زدند و بعضی عیان و بلند. هرکس هم می‌خواست رهبر دعایش کند، ایشان همان لحظه دعا می‌کرد. میرشکاک هم جلو آمد و جلوی صندلی رهبر روی زانو نشست. پاکتی داد به ایشان و دستش را بوسید. رهبر هم سر میرشکاک را بوسید. تعداد کتاب‌ها که زیاد شد، یکی از مسئولین، بچه‌های خدمات را صدا زد و آرام گفت: این کتاب‌ها که تا الان جمع شده ببر؛ خودم میام برمی‌دارم. بین کسانی که برای سلام و علیک با رهبر از جایشان بلند شده بودند دو نفر به چشمم آمدند. یکی جوانی که لباس نظامی تنش بود و رهبر با خوش‌رویی شعرش را گرفت و دیگری آقای ناقوس. رهبر علی‌رغم تصور غلط من به ناقوس لطف ویژه داشت: به به آقای ناقوس، چرا ریش‌های شما سفید شده؟ نکنه شما هم پیر شده‌اید؟

جالب بود که رهبر با همان تخلص صدایش زد. ناقوس چهره‌اش شکفته بود و می‌خندید. دیگر اثری از عصبانیت یک ساعت قبلش نبود.

جوانی که تازه موهای صورتش درآمده بود سلام کلی از بچه‌های مشهد و تهران را رساند و گفت که در لیست شعرخوانی نیست و اگر می‌شود عنایتی کند. رهبر جواب داد در این جلسه مستمع است و مدیریت جلسه به عهده‌اش نیست. جوان چانه بیشتر نزد، دست رهبر را بوسید و نشست سرجایش.آقای فرهنگ هم که بانی و برگزار کننده‌ی ۲۵ ساله شب شعر عاشورایی شیراز است هم آمد، سلام و علیک کرد و سلام رفیقی را هم رساند.

صدای اذان بلند شد. شعرا رفتند نشستند در صف‌های نماز. رهبر آقای فرید (شاعر نابینا) را صدا زد. کمک کردند فرید رفت پیش رهبر. یک نفر گفت: آقا فرید اهل میانه‌ است.رهبر لبخند زد و گفت: سن ترک سن؟

محافظی که کنارم ایستاده بود دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت: اگر می‌شه لطف کنید بایستید برای نماز. من عذرخواهی می‌کنم!

اصلاً عرق شرم نشست روی پیشانی‌ام از این همه احترام. پیش خودم پشیمان شدم از آن همه جدالی که در دیدارهای قبلی با محافظ‌ها داشتم. رهبر نماز خواند و ما هم در چمن‌های باغچه اقتدا کردیم به مقتدامان قربتاً إلی الله و نماز قبل از افطار خواندیم تا نیم ساعت به ساعت‌های گرسنگی و تشنگی‌مان اضافه شود! رهبر بین دو نماز ذکرش را هم گفت نافله‌اش را هم خواند. بعد از عشا هم دو رکعت نافله‌ی نشسته را. بعد از نماز بلند شد و از پله‌ها بالا رفت، شعرا هم. بالای پله‌ها ایستاد و گفت: آقای معلم کجا هستند پس. معلم با کمک بقیه جلو رفت تا رهبر به همراه میهمان‌ها برود برای افطار. محافظ‌ها جلوی جمع را گرفتند تا رهبر برود بنشیند و بقیه با یک فاصله‌ چند ثانیه‌ای بروند.

قبل از این‌که رهبر برود سر سفره از کنار سفره‌ خانم‌ها رد شد. آن‌جا ایستاد و به درخواست یکی از خانم‌ها چفیه‌ای آوردند، رهبر تبرک کرد به او داد. چفیه‌ قبلی را جوانی در پله‌ها گرفته بود. یکی از خانم‌ها به گلایه گفت: در برنامه‌ی شعرای آیینی خانم‌ها دعوت نشدند. رهبر گفت: من که دعوت کننده نیستم. حاج آقای زمانی مجری آن جلسه جلو آمد و گفت: آقا به خاطر کمبود جا نتوانستیم از خانم‌ها دعوت کنیم.یکی از کارکنان دفتر میز کوچکی که موقع شام جلوی رهبر می‌گذارند را مرتب می‌کرد که رهبر با مهربانی و خیلی آرام گفت: آقا جان من کاری ندارم. شما برو افطار کن.یک طرف رهبر علی معلم نشسته بود و طرف دیگر آقای حداد عادل. رهبر قندی در دهان گذاشت و با چای افطار کرد.جوانی که کت و شلوار سیاهش در تور لامپ‌های اتاق برق می‌زد بلند شد برود سمت رهبر که محافظ‌ها جلویش را گرفتند و نشاندندش سر جایش. جوان کمی جا خورد ولی تمکین کرد و مغموم نشست.

رهبر با تکان دادن سر به حاضرین در جلسه ابراز لطف می‌کرد. یک‌دفعه با صدای بلندتری گفت: آقای یوسفی بیا شما این‌جا بنشین.

همان آقای ناقوس بشقاب شامش را برداشت و با دهان پر، رفت نشست روبه‌روی رهبر و علی معلم. رهبر پرسید: شما هنوز بیرجندی؟ ناقوس تأیید کرد؛ لقمه‌اش را قورت داد و ادامه داد که: سرافرازم کردید آقا. رهبر قزوه را صدا زد و گفت: حال شما خوبه آقای قزوه؟ قزوه از جایش بلند شد و آمد پیش رهبر. با اینکه فاصله‌مان زیاد نبود ولی همه حرف‌ها را کامل نمی‌شنیدم. رهبر از کتابی گفت که قزوه خوب درش آورده و ایشان خوانده و خوشش آمده. قزوه هم از کتابی درباره اقبال لاهوری گفت. قزوه چیزی پرسید درباره کسی در نایین و رهبر گفت فامیل‌هایش در تفرش بوده‌اند نه نایین. از قائم مقام فراهانی اسم آمد و کسی به اسم فخرالدین و رهبر گفت: میرفخرا جد اعلی ما بوده. قزوه درباره کتابی نسخه خطی حرف می‌زد و نمی‌دانم چطور بحث به اجداد رهبر کشیده شد و بعدتر به فضل بن شاذان و سال ۵۳۲ و استنساخ کتاب در سال هزار و خرده‌ای و ... قزوه کاغذهایی را به رهبر نشان داد و رهبر بعد از دیدن‌شان آنها را برداشت.

همین موقع میرشکاک آمد. رهبر گفت: کجایی شما؟ افطار کردی؟ میرشکاک گفت: بله بالا خوردم. بعد باز هم دست رهبر را بوسید و باز رهبر سر اورا. بعد هم به خواست رهبر جا باز کردند برای او. معلم کمی کنار کشید تا میرشکاک بنشیند کنار رهبرش. محسن مؤمنی هم آمد گزارش گذرایی از حضور شعرای افغان داد و اسم‌هایشان را هم گفت. وسط اسم‌ها رهبر پرسید: آقای کاظمی هم آمده؟مؤمنی تأیید کرد. رهبر پرسید: الان کجاست؟ طولی نکشید که کاظمی را پیدا کردند و آوردند پیش ایشان پای سفره شام.رهبر با کاظمی سلام و علیک کرد، او را جلو کشید و رویش را بوسید. بعد گفت: شما منتقد خوبی هستید و خوب نقد می‌کنید. من کتاب «رصد صبح» شما را دیدم و آن را کامل خواندم. نکات درستی هم شما درباره‌ مسائل محتوایی تذکر دادید و من هم قبول داشتم. به نظرم شما علاوه‌بر مسائل فنی، این جهت‌های فکری و عقیدتی را هم مدنظر داشته باشید در نقدهایتان و جوان‌ها را هدایت کنید.بعد از جلسه از کاظمی پرسیدم و فهمیدم که در اثنای نقد شعر شعرا در کتاب رصد صبح گریزهایی هم به پروا داشتن آن‌ها درباره‌ مقدسات داشته است.رهبر با اشتیاق خاصی درباره‌ کاظمی سؤال کرد و بعد وقتی آمد با همان اشتیاق با او صحبت کرد.

از وسط‌ های سفره چند نفر بلند شدند که بروند بیرون. رهبر به یکی از مسئولین اشاره کرد و کسی را نشان داد. آن مسئول هم پرید و از وسط جمع کسی را صدا کرد و به رهبر نگاه کرد. رهبر سری به تأیید تکان داد. آن بنده خدا توسط محافظ‌ها دست به دست شد تا رسید کنار رهبر؛ همان جوانی بود که کت و شلوار سیاه برق برقی پوشیده بود، همان که محافظ‌ها موقع شام نشانده بودندش سر جایش! بنده خدا هنوز نفهمیده بود چه شده. رهبر گفت: شما با من کار داشتی؟

جوان سری چرخاند و دید همه دور و بری‌ها دارند نگاهش می‌کنند، گفت: من... بله ... چیزه... می‌خواستم خواهش کنم من هم ... چیزه توی جلسه شعر بخونم. رهبر لبخند زد و گفت: توی اون جلسه من هم مثل شما مستمع هستم، تصمیم‌گیر جلسه نیستم. جلسه مال من نیست ولی این‌جا تصمیم با منه اگر می‌خواهی همین‌جا بخون.جوان جا خورد، در نیم ساعت گذشته دفعه‌ سوم، چهارمی بود که جا خوردنش را می‌دیدم. البته لحن آرام و مهربان رهبر کمک کرد اعتماد به نفسش را پیدا کند و خودش را جمع و جور کند. گفت پس آقا رباعی می‌خونم:

کوتاه‌ترین فاصله تا جان قائم

باریدن قطره‌های باران قائم

بسیار شگفت است که در واژه‌ی عشق

آغاز علی بوده و پایان قائم

شعرهای جوان که تمام شد تقریباً دیگر کسی سر سفره‌ها نبود. رهبر جوان را تشویق کرد و او هم مثل یک فاتح از حلقه‌ی بزرگان اطراف رهبر بیرون آمد و رفت.برادر ابوالفضل زرویی نصرآباد هم سر همین سفره جلو آمد و گفت برادرش کسالت داشته و جای او آمده برای عرض ادب و خواست رهبر او را دعا کند و رهبر در جا دعا کرد. رهبر از جایش بلند شد و رفت سمت پله‌ها تازه به خودم آمدم و فهمیدم شام و افطار درست و حسابی نخورده‌ام. هرچیزی هم خورده بودم حاج امیر خوراکیان گذاشته بوده جلویم. پشت سر رهبر رفتیم و داخل حیاط شدیم. توی حیاط بوی دود می‌آمد. مرتضی امیری اسفندقه و محمدحسین جعفریان ایستاده بودند کنار هم زیر درختی. رهبر با دیدن آن‌ها ایستاد و سلام و علیک گرم کرد. اسفندقه به شیوه‌ی خودش چفیه و جعفریان دست رهبر را بوسیدند و رهبر سر هر دوی آن‌ها را. در میان همان تعارفات معمول جعفریان درباره‌ی احمد عزیزی چیزی گفت. رهبر گفت: خدا إن‌شاءالله عزیزی را شفا بدهد. یک غصه‌ای شده در دل ما ماجرای عزیزی.

جعفریان گفت: خانواده‌اش می‌خواهند اعزامش کنند خارج از کشور، مثل این‌که نیاز هم هست ولی نمی‌توانند. رهبر گفت: مثل این‌که خانواده‌اش هم خارج از کشور هستند؟ بعد کمی سکوت کردند. چند قدمی برداشتند. من هم درختی را دور زدم که ایشان را از روبه‌رو ببینم که ایستاد. به جعفریان گفت: من چه کار می‌توانم بکنم؟حسینی وزیر ارشاد که کنار رهبر ایستاده بود گفت: من خودم عیادت ایشان رفتم، کسی هم چیزی به ما نگفته.جعفریان مثل بچه‌ای که با دیدن بزرگ‌ترش شجاع شده باشد گفت: خوب شما را که نمی‌شود به این راحتی پیدا کرد. شما باید جویای احوال این ها بشوید.رهبر به آقای وزیر گفت:خوب شما تحقیقی بکنید اگر لازم است اعزام بشود کمک کنید.با همین جمله بحث تمام شد.

رهبر که وارد جمع شعرا شدند همه به احترام بلند شدند و بعد هرکس سر جای خودش نشست. جلسه‌ی خوب و با صفایی بود. حتماً صدا و سیما هم به رسم این چند ساله شعرخوانی شعرا را پخش خواهد کرد. به هر حال قزوه با شعری جلسه را شروع کرد و معلم اولین نفر بود که به رسم کسوت ترانه‌ای خواند. بعد از او موسوی گرمارودی. بر خلاف سال گذشته بعد از موسوی گرمارودی نوبت جوان‌ها شد و میلاد عرفان‌پور و رباعی‌های زیبایش و آفرین‌های پی در پی رهبر. علی شکراللهی و محمد رمضانی هم شعرهایشان را خواندند تا نوبت برسد به محمدعلی عجمی اهل تاجیکستان که توسط قزوه معرفی شد و معلوم شد نام آخرین کتابش «امام حسین در فورکلور تاجیکستان» است.

رهبر به عجمی گفت سلامش را به دوستان تاجیک، شاعران و ادیبان و فرزانگان آن‌جا برساند.نفر بعدی ابراهیم امینی شاعر جوان افغان بود که شعر تقدیمی‌اش به شهید ناصری -که در مزارشریف شهید شد- را خواند.بعد از او کم‌سن‌ترین شاعر مجلس، سجاد سامانی که برگزیده‌ی شعر دانش‌آموزی هم بود شعرش را خواند. نوبت به خانم‌ها رسید و سیمین‌دخت وحیدی که مثل پارسال وقتش را داد به جوان‌ها. راضیه رجایی، مهری جهانگیری و خدیجه رحیمی از خانم‌ها شعر خواندند. تا نوبت دوباره برسد به آقایان و علی‌محمد مؤدب تا شعری برای آیات القرمزی شاعره‌ی بحرینی بخواند.

مهدی مظاهری و بعد از او سیدابوطالب مظفری که او هم افغان ولی مهاجر به ایران است خواندند تا میکروفن جلوی مصطفی محدثی خراسانی قرار بگیرد. محدثی شعری کوتاه خواند و بعد اجازه خواست تا مطروحه‌اش را بخواند.در جلسه‌ی شعرای آیینی رهبر بیت شعری را برای جانبازان گفتند تا شعرا این بیت را تبدیل به غزل کنند و محدثی همان غزل را می‌خواست بخواند و خواند. بعد از شعر او هم قزوه توضیح داد تا حالا ۱۰۰ مطروحه جمع شده.محمد جواد محبت هم شعر خواند و بعد از او محمدکاظم کاظمی که او هم افغان است، شعری طنز درباره‌ی افغانستان خواند. رهبر بعد از شعر او گفت: شعر طنز از آقای کاظمی ندیده بودیم تا حالا. البته قضایای افغانستان طنزش هم آدم را به گریه می‌اندازد. إن‌شاءالله خدا هرچه زودتر به این ملت رحم کند تا از شر بیگانگان خلاص شوند.

بعد از دعای رهبر برای مردم افغان غلام‌حسین یوسفی یا همان ناقوس شعر خواند. یکی از خانم‌ها به اسم زهره نارنجی بلند شد و بی‌هماهنگی و نوبت شعرش را خواند. و آخرین نفر علی شهودی که شعر ترکی خواند. بعد از شهودی به خواست رهبر حاج‌آقای قدسی و بعد آقای حداد عادل و بعد آقای محمدی گلپایگانی هم خواندند. رهبر به عنوان آخرین نفر خواست فاضل نظری هم شعری بخواند و او این بار بر خلاف سال گذشته شعری جدید و زیبا خواند.

وقتی شعر نظری تمام شد جعفریان به قزوه اشاره کرد که چیزی بخواند. قزوه هم تشکر کرد از این‌که او در شعر افغانستان زحمات زیادی کشیده و خواست شعر کوتاهی بخواند. جعفریان هم گفت: آقا رویه‌ای در انتخاب شعرها هست که سعی می‌کند پاستوریزه کند. مثلاً می‌گویند این شعر خوانده شود و آن شعر خوانده نشود. یک کاری داشتم که دوستان صلاح ندیدند من بخوانم. من به نظر دوستان احترام می‌گذارم و شعری را که آوردم نمی‌خوانم. فقط این رویه باعث می‌شود شما بعضی شعرها را بشنوید و در جریان شعر امروز مملکت قرار نگیرید، والسلام.

قزوه گفت: خوب می‌خواهید شعر بخوانید، بخوانید حالا.

جعفریان نخواند. قزوه ادامه داد: یک شعر خاص بود که دوستان نظر دادند من هم اتفاقاً چیزی نگفتم. به هرحال اگر می‌خوانید بفرمایید.

جعفریان باز هم نخواند. این بار قزوه گفت: پس حضرت آقا در خدمت شما هستیم. رهبر قبل از شروع صحبت‌هایش صلاح دید موضوعی را روشن کند: من البته در جریان شعر کشور قرار می‌گیرم آقای جعفریان! این را شما بدانید. هم شعرهایی که در کتاب‌ها هست و هم شعرهایی که به صورت الکترونیکی و اینترنتی نشر می‌شود، بی‌اطلاع نیستم من. در شعرهایی هم که امشب خوانده شد این‌جور نبود که این جنبه‌های مورد نظر شما نباشه، بود. من هم که شما می‌دانید طاقتم زیاده و این‌جور نیست که اگر کسی شعری بخواند که من مضمونش را قبول نداشته باشم درونم طوفانی بشه. نه شعره دیگه شاعر دوست داشته این‌جوری بگه اما پاستوریزه کردن شعر اتفاقاً بد نیست. خوبه اتفاقاً یک جاهایی رعایت‌هایی هم بشه و ملاحظه‌هایی هم صورت بگیره. من البته در جریان مدیریت جلسه و نحوه‌ی اجرا قرار ندارم ولی خوب اجرا می‌کنند انصافاً. جا داره من از آقای قزوه و دیگر آقایان که زحمت می‌کشند تشکر کنم که برای این جلسه جلسات زیادی گذاشتند و فکر کردند و وقت گذاشتند و جلسه‌ی متنوعی هم هست انصافاً. با این حال من آماده هستم بشنوم، همیشه آماده بودم. شما سال‌هاست در جلسه‌ی ما شرکت می‌‌کنید و می‌بینید که همه‌جور شعری خوانده می‌شود. من از شعر لذت می‌برم البته بعضی از مضامین را ممکنه قبول داشته باشم بعضی را نه؛ همین‌طور شما ممکنه قبول داشته باشید یا نه.

ساعت نزدیک یازده شب بود که رهبر با تبریک عید ولادت امام حسن علیه‌السلام شروع کرد و با ابراز خرسندی از تداوم این جلسه و بیتی خواند:

جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم

این سلسله تا روز جزا نگسلد از هم

و گفت این بیت هم خبر است هم دعا.

بعد هم در صحبت‌هایشان به چند نکته اشاره کردند: روند مطلوب شعر دوران اخیر، احتیاج شعرا به معرفت عمیق دینی و دم‌خور شدن آن‌ها با قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه‌ی سجادیه، و اینکه شعرا باید هویت انقلابی خود را در نظر داشته باشند: «شعر انقلاب متصدی و مباشر و میدان‌دار ارائه‌ی گفتمان انقلاب اسلامی است و نباید تحت‌تأثیر برخی از هیجانات جاری قرار بگیرد. باید برای انقلاب حرف بزنیم. معارف انقلاب گسترده و پرفیض است و وظیفه‌ی شاعران در این ماجرا جدی است.»آخر هم تذکر دادند که شعرها خیلی خوب است ولی همه‌ی خوب نیست و نباید همین‌جا ایستاد.

رهبر جلسه‌ای را که با شعر و برای شعر شروع شده بود با بیت شعری تمام کرد:

رشته‌ی جمعیت ای یاران همدم مگسلید

در پریشانی پریشانیست از هم مگسلید

موش ها و آدم ها !

 بسمه تعالی 


1- داستان فتنه پیچیده ای که طیفی از گروهک های منافق و محارب، 2سال پیش به راه انداختند، بی شباهت به رفتار مکرآمیز گروهک های مفسد علیه حضرت صالح نیست. جماعتی از قوم ثمود برای شبیخون هم قسم شدند و نقشه ای کشیدند تا مسئولیت خیانت میان آنها تقسیم و لوث شود. قرآن کریم در آیات 47 تا 51 سوره نمل، ماجرا را این گونه روایت می کند « و در آن شهر [شهر حجر در مسیر مکه به شام] 9گروهک بودند که دائماً در زمین فساد می کردند و هرگز اصلاح نمی کردند. آنها گفتند بیایید به خدا قسم یاد کنید که به او و اطرافیانش شبیخون می زنیم، پس از آن به ولی دم او می گوییم ما هرگز در محل جنایت حاضر نبودیم و در این گفتار خود صادق هستیم. آنها نقشه پچیده ای کشیدند و ما هم نقشه مهمی کشیدیم درحالی که آنها درک نمی کردند. بنگر که عاقبت آنها چه شد.» فتنه88 نقشه پیچیده و حساب شده ای بود که مهندسان آن حین ارتکاب خیانت و سر صحنه جرم گرفتار شدند.
2- استاد شهید مرتضی مطهری(ره) درباره مفهوم نفاق و منافق تعبیر لطیف و دقیقی دارد. او که خود شهید راه بصیرت شد و جان گرامی اش مغضوب منافقین قرار گرفت، در تبیین این دو کلید واژه می فرماید «نفق یعنی راه، البته راه های مخفی و پنهانی. یادم هست وقتی ما شرح نظام (کتابی است در صرف و نحو...) می خواندیم، در آنجا به لغتی برخورد کردیم و بعد در کتاب لغت دیدم و آن، لغت نافقاً بود. در آنجا این جور معنی کرده بود؛ موش صحرایی، سوراخ خودش را که در صحرا می کند، یک احتیاطی می کند برای نجات از دشمن و یک در برای سوراخ و آغل خودش باز می گذارد که همان در معمولی رفت و آمد است که باید برود و بیاید؛ ولی بعد در ته آن و در یک نقطه دوردستی که از این دروازه آشکار دور است، از زیرزمین به طرف بالا می کند و می کند تا سقف را به کف زمین نزدیک کند اما آن قدر نمی کند که سوراخ بشود بلکه یک قشر نازگی باقی می گذارد و نه آن قدر نازک که خود قشر خراب بشود، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در پیدا شد، او بتواند با سرش محکم بزند و این قشر، خراب بشود. این که از این در وارد می شود، او از آن در خارج شود. عرب به این می گوید نافقاً؛ یعنی یک راه مخفی درونی سرپوشیده... در لغت هم وقتی ما نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند می بینیم گفته اند برای اینکه دو در برای خودش قرار داده، یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد می شود و یک خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است. از یک در وارد و از در دیگر خارج می شود... مؤمنی داریم، کافری داریم و منافقی... منافق کسی است که فکر و اندیشه یک جور می گوید، زبانش جور دیگر، درست ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است ولی تظاهرات ظاهری اش در جهت دیگر... نفاق یعنی کفر در زیر پرده. منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است.»
آیا نفاق از این بالاتر که طایفه ای سیاسی ادعا کردند اسلام و انقلاب و خط امام را در خطر می بینند و آمده اند با اصلاح طلبی، نظام را حفظ کنند اما در نهایت بساطی چیدند که ضمن آن هم بر قید مقدس «اسلامی» در عبارت جمهوری اسلامی خط کشیده شد، هم قانون اساسی و میراث گرانبهای امام خمینی(ره) - ولایت فقیه- مورد تعرض کینه توزان قرار گرفت، هم بی سابقه ترین شعارها مطابق پسند آمریکا و رژیم صهیونیستی داده شد و هم عزیزترین سرمایه ملت ایران (محبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام) مورد تطاول مشتی بی سرو پا قرار گرفت؟ آیا تظاهر به طرفداری اسلام و انقلاب، صرفاً راه در رویی برای انواع خیانت ها به کشور و ملت و دین نبود؟ جریان خزنده سازمان دهنده فتنه درحالی گرفتار مکر خود شدند که چند جارو شامل انواع و اقسام گروهک ها و معارضه جویی ها با اصل اسلام و انقلاب به دمشان بسته شده بود. گویا کسی همه قصه را به آنها نگفته بود که راه درروی موش صحرایی با راه درروی منافقین فرق دارد و اقتضای این دومی آن است که تدارک کننده را وسط معرکه، گرفتار تله خود ساخته می کند. امروز چه کسی از دست اندرکاران فتنه می پذیرد که هنوز هم ادعا کنند اصلاح طلب، ضد خشونت، قانون گرا، طرفدار جمهوریت و رأی مردم، دوستدار میهن و دارای مرزبندی با دشمنان تاریخی کشور یا گروهک های معاندی همچون سازمان منافقین، سلطنت طلبان، نهضت آزادی، بهائیت یا کمونیست های آمریکایی هستند؟
3- اصل بر برائت است یا اتهام؟ باید خوش گمان بود یا بدبین؟ کجا خوش بینی خوب است و کجا نه تنها جای سوءظن بلکه موضع یقین قطعی علیه یک فرد یا یک مجموعه است؟ خداوند متعال در سوره نساء به فاصله7 آیه (آیات88 تا 95) و به اعتبار 2رویداد، دو تکلیف را برمی شمارد. یک تکلیف بدگمانی و موضع منفی روشن علیه مسلمان نماهای منافقی که از دستور مهاجرت به مدینه استنکاف کرده و بعد هم که تا نیمه راه آمده بودند، قصد خیانت و جاسوسی داشتند. و یک تکلیف، حسن ظن نسبت به غیر مسلمان هایی که ولو با دیدن سپاه اسلام، شهادتین گفته اند. خداوند حکیم فرمان می دهد نسبت به طایفه خیانتکار اول- ولو متظاهر به مسلمانی- کوچکترین رفق و مدارایی صورت نگیرد اما به گروه دوم ولو یهودی با حسن ظن نگریسته شود. به عبارت دیگر دومی هنوز فرصت دارد- هر چند که شاید بعداً مرتکب خیانت شود- اما کوپن های اولی پر شده و امیدی به تغییر و اصلاح و توبه او نیست. پروردگار حکیم، مؤمنان را به وحدت نظر و عدم ساده دلی درباره طایفه اول (منافقین مسلمان نما) فرا می خواند و می فرماید «شما را چه شده که درباره منافقین دو گروه می شوید در حالی که خداوند آنها را به اعتبار اعمال و کرده هایشان وارونه کرده است؟ آیا می خواهید به راه بیاورید کسانی را که خداوند آنها را[بر اثر اعمالشان] گمراه کرده است؟! و هر کس را که خدا گمراه کند، هرگز راهی برای او نخواهی یافت. آنان دوست دارند که شما هم مانند آنها کافر شوید و مساوی هم باشید، بنابراین کسی را از میان آنها به دوستی نگیرید مگر اینکه در راه خدا هجرت کنند...»
هویت آنها برخلاف رویه موذیگری و پنهانکاری لو رفته است. آنها اهل تردید و تردد و ارتداد و رفت و برگشت میان دو جبهه حق و باطلند و سرانجام نیز به همان جبهه می پیوندند؛ همچنان که درباره برخی متواریان فتنه 88 و تداوم ارتباطات آنها با برخی عناصر داخلی و مواضع کاملا ملحدانه شان در خارج کشور دیدیم. قرآن کریم این هویت مردد و آلوده به ارتداد را چنین شرح می دهد: «آنها که ایمان [و نه فقط اسلام] آوردند، بعد کافر شدند، مجدداً ایمان آوردند و دوباره کافر شدند و پس از آن بر کفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را مورد مغفرت قرار نخواهد داد و هدایت نخواهد کرد. منافقان را بشارت ده که عذاب و شکنجه ای دردناک برای کسانی است که کافران را به جای مؤمنان به دوستی می گیرند. آیا عزت را نزد کافران جست وجو می کنند در حالی که تمامی عزت از آن خداست؟... منافقان با خدا خدعه می کنند و خدا هم با آنها خدعه می کند... افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها [مؤمنان] و نه سوی آنها [کافران] بلکه مذبذب بین آن دو هستند... همانا منافقین در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند و یاوری برای آنها نخواهی یافت؛ مگر کسانی که توبه و اصلاح کنند و به ریسمان الهی چنگ زنند و دین خود را برای خداوند خالص سازند که آنها با مؤمنانند.» (آیات 138 تا 146 سوره نساء).
این حکم صریح و قاطع خداوند درباره منافقانی است که بارها در بحبوحه امتحان و آزمون، به جانب جبهه کفر و استکبار میل کرده و به ایمان خود پشت پا زده اند. اما پروردگار کریم در همان سوره نساء (آیه 94) حکم به پذیرفتن شهادتین غیرمسلمان -و لو پس از دیدن صلابت شمشیر مسلمانان- می کند و جان او را محترم می شمارد. شأن نزول آیه این است که پیامبر(ص) بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامه بن زید را همراه جمعی از مسلمانان به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای اطراف فدک زندگی می کردند، فرستاد تا آنها را به سوی اسلام یا قبول شرایط ذمه دعوت کند. یکی از یهودیان (مرداس) که از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناهگاهی قرارداد و به استقبال مسلمان شتافت و در همان جا به یگانگی خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) شهادت داد. با این حال اسامه به گمان اینکه مرداس از ترس جان و برای حفظ مال مسلمان شده، به وی حمله کرد و او را از پای درآورد و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. پیامبر(ص) از اینکه اسامه بدون آگاهی از باطن مرد یهودی، او را از پای درآورده، ناراحت شد. همان جا آیه نازل شد «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید، تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام کرده، نگویید تو مسلمان نیستی. شما در جست وجوی سرمایه دنیوی هستید، پس غنیمت های فراوان نزد خداست...».
یعنی موقعیتی پیش می آید که در آن می توان بلکه باید شهادتین یهودی غیرمسلمان را پذیرفت. مواقعی هم هست که مسلمان بلکه مؤمنی، تردید و ارتداد و رفت و برگشت میان دو جبهه اسلام و کفر را به اقتضای کج فهمی و منفعت طلبی و بی صداقتی و بی ریشگی ایمانش، تبدیل به خلق و عادت و رویه و گفتمان! می کند. این دوزخی ترین دوزخیان است و باید بر او سخت گرفت، چه رسد به اینکه مؤمنان دوزخیان را به دوستی برگزینند! نفاق منافق و میل و تمایلش به دشمنان به تعبیر امیر مؤمنان «از ذلتی است که در نفس خویش می یابد» حال آن که خداوند مؤمن حقیقی را مکرّم و مستغنی و عزیز و نفوذناپذیر آفریده است.
4-طبق آیات و روایات، نفاق درجاتی دارد. برخی منافقین زبانی فریبنده و عالمانه اما عملی منزجرکننده و فسادانگیز دارند. اینها «مانند زهر حنظل هستند، برگ هایشان سبز اما طعم و باطنشان به غایت تلخ است». همرنگ جماعت می نمایند اما خلاف امت راه می پویند گفتارشان دارو اما رفتارشان عین درد درمان ناپذیر است. طایفه ای از منافقین نیز آنها هستند که به منکر امر می کنند و از معروف باز می دارند، درست خلاف ویژگی امر به معروف و نهی از منکر در مؤمنان. و به همین دلیل هم هست که امیرمؤمنان(ع) فرمود «نفاق، ایمان را تباه و فاسد می کند».
تکلیف ما با وارونگان سیاسی- عقیدتی از هر طیف و لباس و شعار و پرچمی که باشند از اول انقلاب روشن است، خلقی باشند یا ملی- مذهبی. چپ باشند یا راست. دارای عنوان دکتر و مهندس باشند یا حجت الاسلام و آیت الله. نقاب خط امام، برچهره بزنند یا تابلوی اصلاح طلبی و اصولگرایی بلند کنند. دم از آزادی بزنند یا شعار عدالت بدهند. هر شعار و پرچم ملی یا مذهبی تا آنجا محترم است که منطبق بر رویکرد و عملکرد صاحبان آن باشد. به همین دلیل هم ملت ما همان قدر با التقاط مارکسیست های خلقی مسئله دارد که با التقاط لیبرال های ملی- مذهبی و همان قدر از فتنه گران بغض به دل دارد که از بقیه جریان های انحرافی. این شاخه ها در اصل از یک سرچشمه جاری می شوند و ما چون آن اصل را می شناسیم، در این فرعیات متوقف نمی مانیم. هر کس و هر گروه - فارغ از هر شعار و عنوان- که در بحبوحه تهاجم و شبیخون دشمن، به جانب او مایل شده و رفتار خود را در نقشه و سازمان کلان او تعبیه کرده باشد، کمترین اهلیت سیاسی ندارد؛ چه به اعتبار خیانت و فسادانگیزی و فتنه گری و به طمع انداختن دشمن، مجازات شود و چه- به هر دلیل- از مجازات بگریزد یا مشمول رأفت اسلامی شود.
هیچ گزینه دیگری نیست؟ چرا! می توانند توبه و جبران کنند اما آن هم فرمول مشخصی دارد. باید با قول و فعل خویش برگردند به جانب جبهه اسلام و از معاندانی که همراهشان بوده اند، اعلام برائت کنند. البته مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. بنابراین دلیلی ندارد خیانتکاران بدون اینکه برادری شان ثابت شده باشد و برای جبهه خودی در برابر جبهه دشمن هزینه بدهند، به ستاد مدیریت و فرماندهی باز گردند. این عین عقلانیت است و فرموده اند فتنه از قتل شدیدتر و بزرگ تر است. قاتل و دزد سابقه دار را شاید ببخشند اما امانت به وی نمی سپارند.
محمد ایمانی

بار آمریکا را برندارید

بسمه تعالی 
 


روز یکشنبه پنجمین سالگرد پایان جنگ 33روزه و به عبارت بهتر پنجمین سالگرد پیروزی شگرف و عظیم حزب الله لبنان بر رژیم صهیونیستی بود. روزی که اسرائیل این جنگ را آغاز کرد، گمان نمی کرد، شکست خورده از آن بیرون بیاید و روزی که شکست خورده بیرون آمد، گمان نمی کرد این شکست آثار بسیار بزرگی در پی داشته باشد. اینک 5 سال پس از آغاز آن جنگ از هم پیمان مصری رژیم غاصب اسرائیل، اثر و خبری نیست، هم پیمان سعودی اش دچار لرزش های شدید شده، هم پیمان اردنی اش ناچار است دو ماه یک بار کابینه را تغییر دهد، هم پیمان لبنانی اش- جریان 14مارس و دولت فواد سینیوره- کاملا مضمحل گردیده است، لندن که از طریق فرودگاه «هیثرو» بمب های 5 تنی عاریتی! برای تل آویو ارسال می کرد، دستخوش آشوب و درگیری است، حزب کادیما و رهبر آن زمان آن- ایهود اولمرت- کاملا منزوی شده اند. حزب کارگر به رهبری باراک از حیز انتفاع افتاده و حزب لیکود به رهبری نتانیاهو با اعتراضات متراکم مواجه و فلج گردیده است، آمریکا در بحرانی عمیق و کم سابقه فرو رفته است. اگرچه همه اینها نتایج مستقیم جنگ 33روزه و پیروزی مقاومت در آن نیست ولی بدون تردید از آن رخداد بزرگ تاثیر فراوانی گرفته است.
جنگ 33روزه جنگ دست های خالی ملتی بود که به وعده خدا در پیروزی و لطف باور داشت و جنگ دست های پر از سلاحی بود که به بی کرانه های مادیت متصل بود و به همین دلیل تردیدی وجود ندارد که حتی حاشیه نشینان ساکن لندن هم باور کردند که می توان ارتش، پلیس و MI6 را پشت سر گذاشت و حرف خود را به کرسی نشاند همانطوری که حزب الله به آن نایل آمد. جنگ 33روزه نشان داد که «مردم» اگر به خود بیایند بر همه فایق می آیند. به همین جهت می توان گفت الگوی مقاومت در برابر قدرت نظامی برتر و سیستم اطلاعاتی پیچیده، اساسا متعلق به حزب الله لبنان- و البته پیش از آن متعلق به انقلاب اسلامی ایران- است که حالا نمونه های آن در هر جا علیه قدرت های اطلاعاتی و نظامی مسلط استفاده می شود.
در جنگ 33روزه، آمریکا می خواست ریشه مقاومت را برکند و لذا اصرار زیادی داشت که با همه سختی هایی که متوجه ارتش اسرائیل بود، جنگ ادامه پیدا کند. در آن زمان کاندولیزا رایس تازه به وزارت امور خارجه آمریکا آمده بود، در نقش «فرمانده اصلی و میدانی اسرائیل» تل آویو و بیروت را ترک نمی کرد. او با استفاده از دولت های حاکم بر این دو پایتخت درگیر جنگ می خواست کار حزب الله- و سپس کار مقاومت در منطقه- را تمام کند. برابر بررسی هایی که در آن موقع کارشناسان نظامی مطرح کردند، در روز نهم جنگ، فرماندهان اسرائیل و رئیس دستگاه امنیتی این رژیم با صراحت به نخست وزیر- اولمرت- گفتند که امکان پیروزی بر حزب الله وجود ندارد. در آن جلسه کابالانسکی- فرمانده زمینی جبهه شمال در توجیه این مسئله گفته بود ما با کسانی می جنگیم که آنها را نمی بینیم. اما در همان جلسه رایس با تحکم خاصی گفته بود: «همه راهها برای عقب نشینی بسته است.» آن موقع یکی از ژنرال های اسرائیلی گفته بود: «رایس روی گردن ما نشسته و می گوید باید جلو بروید در حالیکه ما می دانیم روبرویمان باتلاق قرار دارد.» اما هنر رایس در این جنگ این بود که مشکل اسرائیلی ها را بیشتر کند.
در روز دوازده یا سیزده جنگ بود که بگومگوی ژنرال های رژیم صهیونیستی با رایس بالا گرفت و در نهایت رایس گفته بود: «بسیار خوب یک قطعه از جنوب لبنان را بگیرید تا در مذاکرات دست بالایی داشته باشید» ژنرال ها خیلی تلاش کردند تا به یک قطعه ای برای وجه الضمان متارکه دست پیدا کنند ابتدا از «بنت جبیل» که آنان عمدا آن را «عاصمه حزب الله»، نام نهادند تا پس از دستیابی به این شهر کوچک بگویند پایتخت حزب الله را به تصرف درآورده ایم، حرف زدند ولی وقتی نتوانستند، به سمت یک روستای کوچک- مارون الراس در سه کیلومتری شمال فلسطین- رفتند ولی بر این روستا و حتی تپه های اطراف آن نیز نتوانستند مسلط شوند و دست آخر برای آنکه رایس دست بردارد در روز نوزدهم جنگ به «قانا»- روستایی در نزدیکی مرکز استان جنوب- حمله کردند و دهها نفر از زنان و کودکان پناه گرفته در یک اقامتگاه را کشتند. آمریکا ناچار شد دست های خود را بالا برده و مقدمات تصویب قطعنامه ای در شورای امنیت را فراهم کند.
کم نبودند تحلیل گرانی که مواجهه دستگاه سیاسی، امنیتی و انتظامی انگلیس با معترضان را با آنچه در کشوری نظیر مصر یا یمن با مخالفان انجام می شود، قابل تطبیق دانستند. وقتی دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس از احتمال استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان حرف زد همه فهمیدند که انگلیس اقتداری در درون ندارد هر چند، برای آن هزینه های زیادی بر مردم تحمیل و زندگی را برای شهروندان دشوار کرده است. فردای شبی که لندن در برابر توده های خشمگین زانو زد رئیس پلیس لندن خطاب به مردم خشمگین انگلیس گفت: «دوربین های ما تصویر همه شما را ثبت کرده و ما همه را دستگیر می کنیم.» واقعاً هم هیچ نقطه ای در لندن نیست که از دید دوربین های پلیس و MI6 مخفی بماند و بر این اساس پلیس به دستگیری گسترده مردم دست زد و مدعی شد با دوربین های خود آنان را شناسایی کرده است. رفتار دولت انگلیس حتی رفتاری جهان سومی - با پوزش از همه آنها که با این عنوان خطاب می شوند- هم نیست در هیچ جای جهان سوم با مخالفان اینطور برخورد نمی شود. در واقع این نحوه مواجهه شدید با مردم نشان داد که سیستم سیاسی و امنیتی انگلیس شدیداً نگران بزرگ و بزرگتر شدن دایره اعتراضات علیه نظام سیاسی انگلیس است.
این نشان می دهد که واقعاً انگلیس از درون مستعد فروپاشی است. همین احساس هم از تجربه حزب الله به هیأت حاکمه لندن رسیده است تجربه ای که می گوید یک گروه شهادت طلب می تواند هرم قدرت را وارونه کرده و ماهیت یک کشور را دگرگون کند.
تحولات اروپا البته به انگلیس محدود نبوده حدود دو سال پیش عین همین صحنه را در پاریس شاهد بودیم ماه پیش نیز مادرید صحنه تظاهرات میلیونی مردم علیه دولت اسپانیا بود. دو هفته پیش نروژ نیز دستخوش سلسله ناآرامی هایی گردید این تحولات نشان داد که -حداقل- کشورهای حوزه اسکاندیناوی در معرض یک انقلاب خاورمیانه ای قرار دارند. این کپی برداری در واقع نشان می دهد که شیوه مبارزاتی خاورمیانه به غرب منتقل گردیده است. کم نیستند تحلیل گرانی که معتقدند دوره تمدن اروپا به پایان رسیده و آشوب های لندن تنها نشانه های بالینی این پایان یافتگی است.
غرب در همین زمان در حال مباحثه های مهم پیرامون ماندن یا نماندن نیروهای آمریکا و اروپا در افغانستان و عراق است و همه چیز از این حکایت می کند که به احتمال بسیار قوی آمریکا در زمان های مقرر خاک این دو کشور را ترک خواهد کرد. با این وصف آمریکایی ها می دانند که پشت این رفتن، بازگشتی نخواهد بود.
اما روی دیگر سکه را هم باید دید. آمریکا و اروپا در این شرایط که توان اثرگذاری بر تحولات منطقه عربی را ندارند، دنبال آن هستند که با شلوغ کردن فضا مانع بازی درست و به موقع دیگران شوند. اگر نگاهی به رسانه ها و چهره های وابسته به غرب بیاندازیم درمی یابیم که «سرگرم سازی» با انواع شیوه ها در همه جا جریان دارد. این ها دنبال این هستند که مسائل فرعی را اصلی نموده و به عبارت دیگر مسائل حاشیه ای را به دغدغه اصلی عناصر فعال تبدیل نمایند. این سیاستی است که بدون آنکه نیاز به رمل یا اسطرلاب باشد، همه وابستگان به غرب آن را دریافته اند. از روابط تلخ ترکیه و سوریه بگیرید تا تحکم شورای همکاری خلیج فارس به سوریه، طرح موضوع رانندگی زنان در عربستان تا تعداد زیادی از بحث های داخلی ایران و... همه از این فکر خبر می دهند. مسئله اصلی این است که بار آمریکا به زمین افتاده و زمان آن است که کشورهای اسلامی این فرصت تاریخی را دریابند. این فرصت بیش از همه برای جمهوری اسلامی ایران است که با تلاش حساب شده مسلمانان را به بازیابی قدرت خود فرا بخواند. این به انسجام کافی در درون نیاز دارد. به موازات آن استراتژیک ترین کار دشمن بهم ریختن درونی کشورهای اسلامی و بخصوص نظام جمهوری اسلامی است به گونه ای که قدرت مدیریت مسلمانان و نظام در داخل مستهلک گردد. یادمان نرفته است که در جریان فتنه 88 یکی از سران فتنه که هنوز هم بر حرف های نادرست خود تاکید دارد گفته بود: کاری می کنیم که نظام نتواند اوضاع داخلی را جمع وجور کند و ناچار شود دست های خود را بالا ببرد.» در همین فضا یک نفر از فتنه گران انحرافی از یک طرف می گوید: تحلیل نظام در مورد تحولات منطقه نادرست است و هم او اعوان و انصارش را راه می اندازد تا با چنگ زدن به چهره مقدسات، آرامش داخلی را برهم بزند و خود هم خط بدهد که: «خاتون، اسم رمز فتنه احتمالی».
در واقع مسئله اصلی این است که دوران به حاکمیت رسیدن تفکرات «حزب اله»ی در عرصه بین الملل آغاز شده و همه قاعده ها و قوانین قبلی را نیز منسوخ کرده است این دوره مصداق کامل نفحه ای است که امیرمومنان-علیه السلام- به درک آن فرا خوانده است. حالا در میانه همین میدان که زمان طلوع اسلام ناب محمدی-ص- در عرصه بین الملل آغاز شده است، یک چهره سیاسی اجرایی که قاعدتاً حق ندارد بنام اسلام و اندیشه اسلامی حرف بزند چون اندوخته و فکر آراسته ای ندارد در یک جلسه کاری- نقل به مضمون- می گوید: «از آنجا که قرآن بدون دستیابی به «انسان کامل» دردی را دوا نمی کند، بنابراین نمی توانیم از قرآن هم استفاده کنیم.» بعد برای توجیه این سخن باطل، نابجا به حدیث شریف ثقلین استناد می کند و حال آنکه امروز دست امت اسلامی پر از تعالیم روشن نبی مکرم و ائمه اطهار است. یعنی عترت حاضر است نه غائب و فقهای ما هم بعنوان میراث داران و پاسداران قرآن و عترت در میان ما هستند. این حرف چرا زده می شود برای آنکه آن مسئله اصلی که آغاز طلوع اسلام ناب محمدی- ص- است، فراموش شود. به عبارت دیگر در زمانه شکست آمریکا و عوامل منطقه ای و بین المللی اش عده ای به کمک آمریکا شتافته اند تا آن را به هر زحمتی سر پا نگه دارند. اما هیهات که این شدنی نیست چون  نمی توان کسی را که خدا اراده ذلت او داشته باشد، عزیز کرد.
سعدالله زارعی

به دنبال انتشار یک ویژه نامه موهن روزنامه ایران در آستانه توقیف

 بسمه تعالی


دادستان تهران دستور قضایی برخورد با روزنامه ایران به خاطر یک ویژه نامه موهن را صادر کرد.
این دستور پس از آن صادر شد که روزنامه ایران در ویژه نامه ای به نام خاتون که به صورت کامل به بحث و بررسی مسائل فرهنگی و اجتماعی زنان و دختران اختصاص دارد به حجاب برتر و چادر به شدت اهانت کرد و درصدد عادی سازی بدحجابی و تقبیح برخوردها با این ناهنجاری برآمد.
روزنامه ایران در این ویژه نامه که به صورت تمام رنگی و با کاغذ گلاسه منتشر و رایگان توزیع شده است ضمن بیان انتقادات تند علیه طرح امنیت اخلاقی، «چادر مشکی» را پدیده ای نامتناسب با فرهنگ زنان و دختران ایرانی معرفی کرد که از سوی ناصرالدین شاه قاجار به زنان ایران تحمیل شده است!
مهدی کلهر مشاور معزول رئیس جمهور در مورد زمان ورود چادر مشکی به ایران می گوید: «از سفرهای اروپایی ناصرالدین شاه، شب که به مجلس عیاشی در اروپا می رفت می دید آنجا لباس مردها مشکی است، کلاه سیلندری مردها مشکی است و زنها هم با لباس مشکی می آیند. این به نظرش آمد که یک نوع سنگینی و وقار دارد وگرنه در اسلام به صراحت داریم که رنگ تیره مکروه است. این رنگ مشکی متکبرانه را ناصرالدین شاه آورد. خدا لعنتش کند. همین جور آتش به قبرش ببارد. خیلی مرد ملعونی است.»
وی در ادامه اظهارات گستاخانه خود چادر مشکی را بدترین پوشش در زمینه فلسفه حجاب نامیده و قانون حجاب و عفاف را با «یاسای چنگیز» فرمانده خونخوار مغول مقایسه کرده است!
در یکی از کاریکاتورهای درج شده در این ویژه نامه نیز با توهین به خیل کثیر زنان محجبه جامعه، بی حجابی تقدیس شده است.
گردانندگان روزنامه ایران و درصدر آن علی اکبر جوانفکر با انتشار این نشریه تلاش کرده اند موضوع برخورد با بدحجابی را مضر نشان داده و دولت و شخص رئیس جمهور را مخالف آن معرفی کنند تا در کنار آن بتوانند به اهداف خود که در رأس آن جذب برخی قشرهای خاص با اهداف انتخاباتی است برسند.
در بخش هایی از این ویژه نامه همچنین سعی شده طرفداری افراد بی حجاب از شخصیت های مختلف سیاسی، به عنوان نمادی برای همگرایی به اصطلاح فرهنگی میان بدحجاب ها و دین مداران معرفی شود.
ویژه نامه روزنامه ایران با بازخوانی روند موضع گیری های رئیس جمهور در برخورد با بدحجابی دلیل آشوب های فتنه گران را گشت ارشاد و مبارزه با بدحجابی معرفی می کند و مسئول اصلی آن را نیز دلسوزانی می داند که برای رعایت از حریم حجاب به میدان آمده اند.
ویژه نامه خاتون در ادامه اقدام به معرفی زنان برتر محجبه می کند اما زمانی که در این فهرست نگاهی می اندازیم نام افرادی نظیر مهناز افشار، آزاده اردکانی، هدیه تهرانی، ترانه علیدوستی و... را می بینیم!
در همین حال ویژه نامه خاتون وابسته به مؤسسه ایران به سوء استفاده از برخی از اسامی و عناوین پرداخته است و بسیاری از افرادی که از آنها به عنوان مشاور نام برده شده یا مطالبی از آنها در این ویژه نامه آمده موضوع را اساساً تکذیب کرده اند.
از جمله مجتبی زارعی که نام او در ویژه نامه به عنوان مشاور درج شده ضمن تکذیب نقش خود تأکید کرده که موضوع را پیگیری خواهد کرد. حجت الاسلام قائم مقامی، آیت الله خاتمی و چند تن دیگر نیز مواضع مشابهی داشته اند.
خاطرنشان می شود اصولگرایان و جریان های متدین حسب رهنمود رهبر معظم انقلاب درباره اولویت دادن به مسائل اصلی در قبال مسائل فرعی و حاشیه ای، اصرار دارند انحرافات جریان انحرافی را پای دولت خدمتگزار ننویسند اما درست در مقابل، جریان انحرافی اصرار دارد با تحرکات ضدفرهنگی اولاً چهره دولت را مخدوش کند و ثانیاً این تقابل ها را تعمداً به مسئله اول در کشور تبدیل نمایند. درست به دلیل همین اصرارها هم هست که اصولگرایان معتقدند جریان انحرافی از سوی جریان فتنه مدیریت می شود و در واقع جاده صاف کن و حاشیه ساز جبهه فتنه است.

از خیابان های تهران تا خیابان های لندن !

 بسمه تعالی

 


آیا برای فهم ماهیت آنچه این روزها در خیابان های لندن می گذرد، صرفا دیدن تصاویر و درگیری خیابانی معترضان با پلیس و خواندن خبرهای عجیب و غریب درباره تشکیل دادگاه های 24 ساعته، حمله شبانه به خانه ها، جست وجوی خانه به خانه، قطع اینترنت و مسدود کردن شبکه های اجتماعی، استفاده از گلوله علیه تظاهرکنندگان و ده ها خبر مشابه دیگر که روزانه از مبدا لندن و دیگر شهرهای انگلیس منتشر می شود، کافی است؟ منابع غربی که درباره حوادثی مشابه در کشورهای دیگر فورا دست به کار می شوند و خروارها خبر و تحلیل منتشر می کنند فعلا خاموشند. بی بی سی فارسی می گوید معترضان آشوبگر هستند ولی با این حال قادر نیست خبر ناآرامی در لندن را از سرخط خبرهای خود حذف کند. از آن انبوه روشنفکران و فیلسوفان بازاری هم که معمولا در این موارد دوره می افتند و به روش تولید انبوه، «تحلیل» تولید می کنند، سراغی نمی توان گرفت. آیا کسی نمی خواهد بپرسد چه چیزی این جوانان رابه خیابان کشانده و کدام خطر فوری نخست وزیر اتو کشیده انگلیس را مجبور کرده چنگ و دندان نشان بدهد و از داغ و درفش سخن بگوید؟
تجریه فتنه 88 -که می توان آن را به آسانی یک فتنه انگلیسی خواند- بسیاری چیزها به ما آموخته است و اکنون فرصتی است تا میان آنچه می بینیم و آنچه آموخته ایم مقایسه ای بکنیم.
در فتنه 88، علت اصلی آغاز آشوب خیابانی دروغی به نام تقلب بود که اکنون حتی سازندگانش هم به آن اعتقاد ندارند. علاوه بر این، تصور می شد ناآرامی خیابانی و بزرگنمایی رسانه ای آن، تنها راه امتیاز گرفتن از نظام است. در خیابان های لندن اما آنچه مردم می گویند عین حقیقت است. مردم می گویند دیگر نمی خواهند صبح تا شام کار کنند و بعد ببینند همچنان سرشان بی کلاه است و سودهای کلان به جیب یک اقلیت 10 درصدی می رود که نه مسئولیتی دارد و نه زحمتی می کشد. همه تحلیلگران در این باره اتفاق نظر دارند که اصلی ترین علت ناآرامی های خیابانی در اروپا که بهار عربی را به بهار انگلیسی و اسپانیایی و ... تبدیل کرده این است که دولت های اروپایی دهه هاست بر حمایت بی قید و شرط از ثروتمندان تمرکز کرده و توده های عظیم مردم را که هر روز بیشتر فقیر می شوند به حال خود رها ساخته اند. فقر، تبعیض و ناامیدی از پیدا شدن هرگونه راه حل حتی در دراز مدت، «حقایقی» است که ناآرامی های لندن و دیگر کشورهای اروپایی را تغذیه می کند و از آنجا که این اعتراضات بر حقیقت استوار شده نه دروغ لاجرم هم دیرپا خواهد بود و هم تاثیراتی عمیق بر مناسبات فسیل شده دولت-ملت در جامعه اروپایی بر جای خواهد گذاشت.
در فتنه 88 بخش بزرگی از آنچه اعتراض نامیده می شد در واقع عملیات روانی و رسانه ای بود که با صحنه گردانی طرف هایی مانند دولت های انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی و با هدف بزرگ و دامنه دار نشان دادن ناآرامی ها طراحی و اجرا می شد. کسانی در فضای مجازی کشته می شدند در حالی که در فضای واقعی درون خانه هاشان نشسته بودند. کسانی مورد تجاوز و شکنجه قرار می گرفتند در حالی که اصلا بازداشت نشده بودند. از افرادی قهرمان ساخته می شد که کمترین هنرشان پناه بردن به سفارتخانه های اروپایی در تهران بود. جمعیت های اندک و حاشیه ای تا آنجا بزرگنمایی می شد که فتنه گران خود در محافل خصوصی می گفتند نباید فریب دروغ گویی های بی بی سی را بخورند. اما اکنون مقام های انگلیسی بسیار بعید است بتوانند آنچه را که در خیابان های لندن می گذرد مثلا به گردن عملیات روانی پرس تی وی بیندازند! رسانه در لندن از کف خیابان جامانده است و تلاش می کند آن را به نحوی رفوکاری کند اما در تهران در حالی که در خیابان خبری نبود بی بی سی کار خود را می کرد و به ضرب تصاویر آرشیوی و مخلوط کردن تصاویر تجمعات طرفداران نظام با میتینگ ها خنک اهل فتنه هم که شده، اصرار داشت بگوید در ایران خبری است. برای فهمیدن اینکه بحران در اروپا تا چه حد عمیق و خشم مردم چه میزان پرحرارت است در واقع اساسا نیازی به هیچ نوع عملیات رسانه ای نیست. تنها کاری که باید کرد این است که تصاویر و خبرها از دست تیغ بی رحم سانسور بی بی سی نجات پیدا کند و آنگونه که هست برای مردم نمایش داده شود.
در فتنه 88 به وضوح دستی از بیرون در کار بود. خانم کلینتون هیچ ابایی نداشت که بگوید دولت امریکا برای حمایت از آشوبگران اقدامات پنهان زیادی انجام داده که نمی تواند آنها را بازگو کند. دولت انگلیس هم روزی نبود که ایران به اقدام در شورای امنیت یا جاهای دیگری همان حوالی تهدید نکند. پیش از فتنه، بسیاری از اهل آن دوره گردی هایی مفصل در کشورهای اروپایی، عربی و حتی در خود امریکا داشتند و پس از فتنه هم از آنچه می کردند معلوم بود نسخه ای از پیش نوشته شده را اجرا می کنند که قبلا وقتی دیگر و جایی دیگر تدوین شده است. در انگلیس اما ساکنان وایت هال به هیچ معنایی نمی توانند از دخالت خارجی حرف بزنند الا به دو شکل. اول اینکه ادعا کنند ناآرامی های لندن و بیرمنگام کار قذافی است که گفته اند! و دوم هم اینکه امریکا را مسبب بلایی بدانند که در حال نازل شدن بر سر کل جامعه اروپایی است که البته جرئتش را ندارند.
بلی؛ به معنایی روشن و سر راست مقام های انگلیسی می توانند ادعا کنند واشینگتن بانی این ناآرامی ها در لندن است منتها به این شرط که بپذیرند در اجرا شدن همه آن اقداماتی که منجر به این ناآرامی ها شده با امریکا سهیم بوده اند. امروز تمام جهان - به استثنای ملت های مستقل که امریکایی ها خیال می کنند آنها را «منزوی» کرده اند- چوب سوءمدیریت اقتصادی و کار نابلدی حاکمان واشینگتن را می خورند. اکنون سرعت تبدیل دلار به یورو و یورو به ارزهای دیگر در تمام جهان و از جمله اروپا خیره کننده است. حالا تصور کنید در شرایطی که نفت به عنوان حیاتی ترین کالای مورد مبادله در جهان هنوز به دلار خرید و فروش می شود، کاهش ارزش دلار چه بلایی بر سر کشورهای بیچاره ای می آورد که حیات و ممات خود را به اقتصاد نیمه جان امریکا متصل کرده اند. صورت مسئله اکنون این است: امریکا قادر به پرداخت بدهی هایش نیست، وقتی این بدهی ها پرداخت نشود بانک های اروپایی به شدت مشکل نقدینگی پیدا می کنند، پس چاره ای نمی ماند الا اینکه از اتحادیه وام بگیرند و اتحادیه هم برای اینکه میلیاردها دلار وام به بانک های رو به ورشکستی اروپایی پرداخت کند یک راه بیشتر ندارد و آن هم اینکه تا می تواند یورو چاپ کند. معنای این روند چیست؟ افزایش نقدینگی، تولید تورم و باز هم تورم! واقعا شاید بد نباشد اگر در انگلیس دنبال آن عامل خارجی بگردند که آنها را در مرحله فروپاشی اقتصادی قرار داده است ولو اینکه به تجربه آموختن از این جست وجو هیچ امیدی نیست.
و نهایتا در فتنه 88 از همه مظلوم تر نظام جمهوری اسلامی بود. در حالی که نظام در سال 88 در اوج قدرت قرار داشت کسانی با دروغ و تهمت جمعی را فریفتند و به خیابان کشاندند و بعد هم وقتی دیدند هیچ امکانی برای مقابل نهادن مردم و نظام وجود ندارد و پایه های این سیستم محکم تر از آن است که بتوان آن را با «سیلی از دروغ» ویران کرد به خانه های خود خزیدند و حالا همه هنرشان این است که از پشت کی بورد به مبارزات قهرمانانه شان ادامه بدهند. پس از فتنه هم آنکه زودتر از همه به حساب خود رسید نظام مظلوم جمهوری اسلامی بود. ماموران زحمت کش خود را که خطایی کرده بودند بی ملاحظه مجازات کرد. در انگلیس اما نخواهید شنید که ماموری مجازات یا فرمانده ای برکنار شود. حقوق بشر فقط تیتری است در روزنامه ها برای قرار گرفتن کنار نام کشورهایی مانند ایران و الا در انگلیس ظاهرا حق هیچ بشری نقض نمی شود. دادگاه تشکیل می شود اما نه برای محاکمه حاکمان فاسد بلکه برای اینکه محاکمه جوان معترض 24 ساعته باشد. هیچ مقامی در دولت انگلیس نخواهد گفت که سیستم این کشور نیاز به اصلاحات دارد. هیچ کس نخواهد پرسید این خانم ملکه از پول مالیات چه کسانی لباس های فاخر می خرد، غذاهای رویایی می خورد و دور دنیا را به تفریح می گردد. هیچ دولتمرد انگلیسی هم نخواهد گفت که باید با معترضان گفت وگو کرد. درست مثل بحرین، حقوق شهروندی مساوی کشک، لازم اگر شد با تانک هم به جان مردم می توان افتاد فقط به این دلیل که می پرسند پول بی زبان آنها در جیب و حساب عده ای مفت خور چه می کند؟
آنچه غرب باید نگران آن باشد تبدیل شدن فروپاشی اقتصادی به فروپاشی اجتماعی و سیاسی است و این روندی محتوم است. مبانی تمدنی که 300 سال است بر محور تعقیب بی قید و شرط هوی و هوس و انکار فضیلت های اجتماعی مانند عدالت و خیر بنا شده در حال فرو ریختن است. نوبت بعدی از آن امریکاست. مسئله فقط زمان است نه چیز دیگر.
مهدی محمدی

اولین شناسنامه بنام فاطمه ایرانی

 بسمه تعالی 

در ایران، نخستین مجموعه رسمی ثبت‌احوال در سوم دی ماه 1297 به عنوان بخشی از بلدیه تاسیس شد و نخستین سند ولایت یا همان شناسنامه هم در همین تاریخ برای فردی به نام «فاطمه ایرانی» در تهران به ثبت رسید.

نخستین سند هویتی ایرانیان خارج از کشور در اسفند ‌ماه 1308 در شهر بمبئی به نام «عبدالحسین سپنتا» صادر شد. سپنتا همان کسی است که بعد‌ها نخستین فیلم ناطق ایرانی با عنوان «دختر لر» را ساخت.

اگر چه در ایران انتخاب نام خانوادگی از سال‌های انقلاب مشروطه در میان قشر روشنفکر جامعه رواج یافته بود، اما با پایان یافتن جنگ جهانی اول و در سال 1304، واحد زیرمجموعه بلدیه به «اداره» ارتقا یافت و عنوان «احصائیه» برای آن انتخاب شد. پس از آن و در زمان سلطنت رضاشاه، در سال 1313 با تصویب قانون مدنی، استفاده از القاب گذشته منسوخ و انتخاب نام خانوادگی برای کلیه اتباع ایران اجباری شد.

در این دوران، افرادی به عنوان مامور ثبت به مناطق مختلف فرستاده می‌شدند تا نام خانوادگی برای هر طایفه مرجع قانونی داشته باشد.

گزینش نام خانوادگی نیز، معمولا از چند روش پیروی می‌کرد که یکی از آنها پیشه نیاکان در یک قوم است. محل اسکان قوم و نام یا شهرت بزرگ خاندان (پدر، پدربزرگ، جد)، از دیگر شیوه‌های متداول انتخاب نام خانوادگی بوده است. گاهی هم یک نام خانوادگی بر اساس شغل یا حرفه (همچون صراف، جواهریان، پزشکزاد) یا یک ویژگی بدنی یا فیزیکی (خوش‌چهره، قهرمان) بازمی‌گشت.

در نهایت و با تصویب قانون مدنی کشور در سال 1313 ثبت نام خانوادگی نیز، اجباری شد. بر اساس قانون، سرپرست خانواده باید برای خانواده خود نام‌خانوادگی انتخاب می‌کرد و نام خانوادگی تخصیص یافته از سوی وی به سایر افراد خانواده‌اش هم اطلاق می‌شد. و از آن زمان تاکنون بیش از چهار نسل از ایرانیان به این نام‌های خانوادگی خوانده می‌شوند.

«محمدی» فراوان‌ترین نام خانوادگی و «محمد» و «فاطمه» فراوان‌ترین نام‌ها

اسماعیلی درباره فراوانی نام خانوادگی در کشور، به ایسنا گفت: برابر اطلاعات پایگاه جمعیت کشور بیشترین فراوانی نام‌های خانوادگی به ترتیب «محمدی» با 750 هزار عنوان، «حسینی» با 50 هزار عنوان، «احمدی» با 470 هزار عنوان، «کریمی» با 352 هزار عنوان، «موسوی» با 505 هزار عنوان، «جعفری» با 300 هزار عنوان و «قاسمی» با 270 هزار عنوان است.

به گفته مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور، بیشترین فراوانی نام از ابتدا تاکنون برای مردان به ترتیب محمد، علی، حسین، مهدی، حسن، رضا، محمد‌رضا، علیرضا، احمد و عباس و برای زنان فاطمه، زهرا، مریم، معصومه،‌ زینب، سکینه، رقیه، خدیجه، لیلا و مرضیه بوده است.

وی یادآور شد: در سال 57 به دلیل وقوع انقلاب اسلامی نام «روح‌الله» بیشترین انتخاب در کشور بوده است.

اسماعیلی همچنین از افزایش نام‌های دو اسمی ایرانی، اسلامی همچون نازنین زهرا، نازنین فاطمه، احسان علی و امیرحسین در سال‌های اخیر خبر داد و گفت: همواره در دوران قبل و پس از انقلاب، گرایش ایرانیان به انتخاب نام ائمه‌اطهار و اسامی اسلامی بوده است.

وی همچنین آمارهایی از فراوانی نام در میان شهدا را ارائه داد که بر اساس آن، محمد، علی، ‌حسین، حسن، محمد‌رضا، احمد، محمود، رضا، علیرضا و عباس و برای زنان فاطمه، زهرا، مریم، معصومه، لیلا، زینب، کبری، خدیجه و سکینه است.

تا «9 دی» هست، مشروطه تکرار نمی شود

 بسمه تعالی

 

صداقت، سیادت دارد بر سیاست. حتی صریح بودن هم کافی نیست، اگر که صادق نباشی. صدق، مقدمه صفاست. مردم خوب می فهمند چه کسانی صفا ندارند. وفا ندارند. اهل کوفه اند. اهل تکرار مشروطه اند. مردم بیش از زبان بعضی ها، نگاه به زمان شان می کنند. اینکه چگونه است حال فعلی شان. مردم براساس ملاک، عمل می کنند. می بینند که خواص در کدام جبهه ایستاده اند. موضع شان چه می کند با دل دوست. با دل دشمن. چه محکم محک می زنند مردم، آنان را که باید. با این مردم، اول باید اهل ذکر بود. تذکر دادن کار راحتی است. شامه نفوس، به خوبی می سنجد درجه خلوص را. اخلاص باید داشت حتی در سیاست ورزی. به خصوص در سیاست ورزی. اصراری اگر بر کار حزبی هست، «خلوص جمعی» می طلبد. اصراری اگر بر تذکر هست، باید گاهی به خودمان تذکر بدهیم. گاهی لازم است بابت خیلی چیزها، شجاعت، صراحت، صداقت و اخلاص عذرخواهی داشته باشیم. عذر بخواهیم از ملت، اگر که برنتافتیم رای شان را. اگر که «سرگشاده» نامه نوشتیم. ما که خود، سالار نفس مان نبودیم، چه کار داریم که نمره باقرخان درعصر مشروطه چه بود؟! مشروط شده های فتنه را چه به مشروطه؟! مگر می توان مشروطه تاریخ را قبول داشت، اما رای مردم زمان خود را نه؟! مانده ام چرا عده ای رای مردم زمان مشروطه را قبول دارند و بلدند از این رای بر سر مخالفین خود چماق بلند کنند، اما تمکین نمی کنند به رای مردم زمان خودشان؟! جز رای مردم و قانون و عدالت براساس شرع، مشروطه مگر حرف دیگری هم داشت؟!
مشروطه اگر باید مشروعه باشد، مخالفت با نظر ولی فقیه دیگر چه صیغه ای است؟! چطور تحصن تاریخ در سفارت انگلیس کار خوبی نیست، اما اشکالی ندارد BBC از موضع ما خوشحال شود؟! آری! صداقت بر سیاست، سیادت دارد، و غیر از این باشد، می شود مثل همین روزها. مثل نیمه نخست هر ماه مردادی در هر سالی، که بعضی ها تذکر می دهند تا مبادا تکرار شود تاریخ مشروطه. ملتی که کوفه را تکرار نمی کند، بعضی ها نگران تکرار مشروطه اش نباشند. مشروطه که از کوفه بدتر نبود. اگر ما اهل کوفه نیستیم، پس سطح کلاس ما بالاتر است از این تذکرات. اگر مشروطه می خواست تکرار شود، ما دیگر ملت 9 دی نبودیم. می شدیم همان چند نفر آشوب گر عاشورا. اگر کوفه می خواست تکرار شود، ما فدائیان رهبر نبودیم. مشروطه حتما تکرار می شد، اگر که خامنه ای، خمینی دیگر نبود. کوفه حتماً تکرار می شد اگر «سیدعلی» از سلاله «علی» نبود. تکرار مشروطه فی المثل یکی هم منوط به این بود که ما می خواستیم بر همان اساس عمل کنیم که بعضی ها قبلاً تذکر داده بودند؛ دائمی شود ریاست جمهوری شان! کمی تا قسمتی، جمهوری اسلامی دست بردارد از آرمان های خود! در برابر تحریم، دست از «مقاومت اقتصادی» بردارد و در مقابل تهدید، دست از «مقاومت سیاسی» بشوید! هضم شود در اقتصاد جهانی! ایمان بیاورد به حاکمیت دلار! بپذیرد دیکتاتوری دلار را! کار چندانی به ملل منطقه نداشته باشد! ملک عبدالله را از اعراب بیشتر دوست داشته باشد! حسنی مبارک را از اخوان المسلمین! شرم الشیخ را از خالد! مرحوم عرفات را از شهید شقاقی! رابطه با آمریکا را از خالد مشعل! به جای جنگ فقر و غنا، غرق شود در روزمرگی های دیپلماسی! لبنان خوب است، اما مقاوت حزب الله هزینه دارد! قدس، شریف است، اما نه اندازه توسعه! قبه الصخره باید آزاد شود، اما قبلش سیاست درهای باز! به جای اوامر ولی امر، اگر عمل به این تذکرات کرده بودیم، الان به جای مشروطه، کوفه تکرار شده بود. خامنه ای اگر در فتنه 88 پای آرای 40 میلیونی ملت، نیز رای اکثریت نمی ایستاد، مشروطه تکرار نمی شد، گمانم کوفه تکرار می شد. خامنه ای اما آن مرد نیست که طوفان خم کند قامتش را. ماهی است که آرامش می دهد به ستاره ها در ساحل آسمان. شب شکنی می کند، با رمز بصیرت. ما اگر در همه این فتن رنگارنگ، مردتر از پدران مان، پای بیعت مان با جانشین روح الله نمی ایستادیم، مشروطه کجاست؟!...
کوفه تکرار می شد. مشروطه چیست؟!... مگر ما مرده ایم کوفه تکرار شود؟! مشروطه برای ما فصلی از تاریخ است، اما همه هستی ما و همه تاریخ ما و همه عقل و عشق ما تاریخ درخشان جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، یعنی یک نظام مردم سالار دینی، که آرزوی دوردست، رویایی و شاید هم دست نیافتنی خوبان عصر مشروطه بود. به ایستادگی ملت ما پای بیرق ولایت فقیه، حتماً درود می فرستد آن شیخ شهید. ما به مشروطه نگاه نداریم، مشروطه به ما نگاه دارد. بخواهیم یا نخواهیم، موضع ما برتر است. مشروطه، آن قسمت خوبش، از جمله فروعات انقلاب اسلامی است. قسم بدی هم دارد اما مشروطه. مشروطه بی مشروعه. مشروطه بی اسلام. مشروطه نامه های بی سلام. مشروطه لندن نشینان. مشروطه مواضع دشمن شادکن. مشروطه اختلاف افکنی. هم بذر اختلاف بیافکنی و هم دعوت کنی به وحدت! هم داریوش همایون را از خود خشنودسازی و هم بیم دهی از جریان ضد روحانیت! هم علیه رای پابرهنه ها دست به آشوب و اغتشاش بزنی و هم ادعا کنی که غمگین اوضاع معیشتی مردمی! هم سفر استانی قوه مجریه را بکوبی و هم مدعی سختی معیشت مردم باشی! هم این و هم آن! هم خر و هم خرما! نمی دانم چرا بعضی ها فقط مشروطه تاریخ را قبول دارند، اما رای مردم زمان خود را شرط نمی دانند و تقلب می خوانند؟! البته که دولت مستقر، لااقل در زمینه اقتصاد مردم، از دول سازندگی و اصلاحات بهتر عمل کرده است. خوشبختانه یا متأسفانه و حداقل در زمینه خدمت رسانی، حتماً محمود احمدی نژاد از آقایان هاشمی و خاتمی، کارنامه بسیار بهتری دارد. علی لاریجانی به نسبت شیخ اصلاحات، حتماً رئیس مجلس بهتری است. قالیباف حتماً در مقام مقایسه با شهرداران دول سازندگی و اصلاحات، کارنامه بهتری دارد، مگر قابل مقایسه است کارنامه اصلاح طلبی با اصولگرایی؟! کدام جریان و کدام دولت و کدام قوه مجریه و کدام قوه مقننه جرئت کرد که اجرا کند طرح هدفمندی یارانه ها را؟! ما که به خاطر خوبی های رئیس قوه مجریه، نمی توانیم منتقدش باشیم! حتی می خواهم بگویم؛ بی بصیرت ترین نمایندگان مجلس کنونی، حتما از متحصنین مجلس ششم با آبروترند. تحصن شرم آوری که در سفارت روباه پیر نبود؛ رسما در آغوش دشمن بود. حال مضحک و خنده دار نیست که شخصی از همان جماعت، در فلان روزنامه بیم دارد می دهد جامعه را که مبادا تکرار شود مشروطه؟! همین شخص ادعا کرده حزب منحله مشارکت، اپوزیسیون نجیب است! (پیش بینی من: خنده ممتد شما خوانندگان عزیز!!) البته من فقط به یک معنی قبول می کنم این ادعا را، چرا که سال ها پیش از این، یکی از خودهاشان برداشت نوشت که اصلاح طلبان مثل اسب های درشکه می مانند که در سربالایی، همدیگر را گاز می گیرند و به هم لگد می زنند! این فرد البته در وصف دوستان خود، اشاره به دیگر صفت اسب، یعنی نجابت، نکرده بود!! الحمدلله این «لگدپرانی نجیبانه» را خودشان به خودشان گفتند؛ من نگفتم که مصداق بی بصیرتی باشد!! علی ایحال گذشت دوره اسب و درشکه و صدالبته الاغ لقی به نام «تروا» که هر چه منتظر ماندیم، بالای برج آزادی ننشست تا بفهمیم میزان نجابتش را! الان دوره جمهوری اسلامی است. الان دوره انرژی هسته ای است. الان دوره نانوتکنولوژی است. نه دوره اسب است و نه زمان اسب بخار. الان دوره «سجیل» و «شهاب» و «امید» است. الان اسرائیل مثل سگ از جمهوری اسلامی می ترسد. الان اسراییل باید به جای کودکان غزه ننه مرده های اشغالگر را در خیابان های تل آویو آرام کند. آقای نتانیاهو! نخواستیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنی، مراقب باش سرنگون تر از این نشوی! الان آمریکا باید بدون پشتوانه دلار بزند و خاک عالم بر سر آن فتنه گری که در فتنه 88 به پشتوانه یک پول بدون پشتوانه می خواست عرض خود برد و زحمتی هم به ما ندهد! الان دوره سقوط دیکتاتورهای اقتصادی مثل دلار و قفس نشینی دیکتاتورهای سیاسی همچون حسنی مبارک است. الان دوره بیداری اسلامی است. الان دوره نتیجه دادن مقاومت است. الان محبوب ترین فرد جهان اسلام، افتخار می کند که دست بوس رهبر ماست. الان اخوان به خامنه ای ما می گوید «امام خامنه ای» الان «امام» در مفهوم «خامنه ای» مستتر است. خامنه ای یعنی امام. یعنی خمینی. الان بیداری اسلامی دارد نان حکومت حکیمانه ماه پاره علوی تبار ما را می خورد. الان عباس نگهدار است خامنه ای. این که مشروطه نباید تکرار شود، تذکر خوبی است، اما کلاس کار ملت ما، ولایت فقیه ما، ولی فقیه ما، خون شهدای ما، بسیج ما و سپاه ما، بسی بالاتر از این تذکرات است. وقتی «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»، انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود! اگر بخواهد تکرار شود، مثل یوم الله 9 دی می خوابانیم در گوشش! ما چنین اخلاقی داریم، بعضی ها نگران نباشند! 


حسین قدیانی

انگلیس آتش گرفته جگر روزنامه های زنجیره ای کباب شده!

 بسمه تعالی

 
گسترش اعتراضات شهری بی سابقه در پایتخت و شهرهای مختلف انگلیس، بار دیگر موجب هم داستانی شبکه دولتی انگلیس و برخی نشریات زنجیره ای همسو در ایران شد.
بی بی سی انگلیس بعد از چند روز سانسور حجم عظیم اعتراضات خیابانی که دهها هزار پلیس را فقط در لندن به خیابانها کشاند و منجر به دستگیری دست کم 1100 شهروند انگلیسی ظرف 3 روز شد، اقدام به انتشار گزارش های جهت دار و تحریف آمیز کرد. شبکه دولتی انگلیس از معترضان به عنوان خرابکار، دزد، غارتگر، آشوبگر، شورشی و... یاد کرد و سپس به تخطئه شبکه های اجتماعی شبیه بلک بری و توئیتر پرداخت و نوشت: مسنجر بلک بری و توئیتر در این ماجرا نقش عمده ای بازی کرده اند. بی شک، عده ای از کسانی که در این ماجراها دست داشته اند، دوست داشتند تا داستان کارهای متهورانه شان را با تلفن از میان غائله برای بقیه گزارش کنند. گروه کوچکتری هم بودند که از سر حماقت، با خرابکاری خود عکس یادگاری انداخته اند و روی شبکه های اجتماعی گذاشتند.
بی بی سی با لحنی تهدیدآمیز اعلام کرد: کسانی که در شبکه های اجتماعی نظیر توئیتر دعوت به تجمع می کنند باید دستگیر شوند.
در حالی که شورش ها و خشونت ها در لندن به پنجمین شب خود نزدیک می شود گزارش ها حاکی از نقش پررنگ شبکه های اجتماعی و امکانات دیجیتالی معترضان است. همین طور در چند شب گذشته توئیتر از سوی خبرنگاران و مردم عادی انگلیس به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای خبررسانی مورد استفاده قرار گرفته است.
گفته می شود برخی معترضان از سیستم های پیام رسانی غیرقابل ردیابی استفاده می کنند و همین پلیس را در مهار آنها دچار مشکل کرده است.
همزمان با غافلگیری شبکه دولتی و سرویس امنیتی انگلیس، ظاهرا برخی نشریات زنجیره ای غربزده نیز دچار شوک شده اند چرا که اعتراضات مهم، لندن و چند شهر دیگر انگلیس امکان نشستن بر جای حتی یکی از تیترهای فرعی این روزنامه ها و نشریات راه نیافته است. حتی در صفحات داخلی برخی از این نشریات نیز گزارشی از اتفاقات مهم لندن دیده نمی شود. این روند مشابه همان موضع سکوت و سانسوری است که نشریات مورد بحث در قبال بحران ورشکستگی بی سابقه دولت آمریکا اتخاذ کردند.
جالب اینکه روزنامه شرق در این میان لقب هولیگان (آشوبگر) به معترضان انگلیسی داده و تلویحا از سرکوبگری خشن پلیس انگلیس، دفاع کرده است.
دنباله روی نشریات زنجیره ای- اجاره ای در شبکه دولتی انگلیس از آن جهت قابل تامل ویژه است که برخی از همین نشریات، مدت ها تحلیل های مغرضانه بی بی سی را بدون ذکر منبع و مأخذ و به نام خود منتشر می کردند و در واقع روی تولیدات سازمان عملیات روانی انگلیس برچسب وطنی و ایرانی می زدند.
گفتنی است طبق آخرین گزارش ها دیوید کامرون (نخست وزیر) پس از برقراری دومین جلسه اضطراری، دستور داده تا پلیس از همه وسایل ضد شورش و سرکوب علیه معترضان استفاده کرده و بدون بیم از ابراز نگرانی ها نسبت به نقض حقوق بشر، به دستگیری معترضان از طریق تصاویر ویدئویی اقدام کند.
کامرون می گوید: رفتار آشوبگران نشان می دهد بخشی از جامعه بریتانیا بیمار است و دولت اجازه نخواهد داد فرهنگ ارعاب بر خیابان های کشور حاکم شود.
شبکه بی بی سی همزمان با انتشار سخنان تهدیدآمیز کامرون، از قول وزیر کشور انگلیس هشدار داد که امکان دارد برای سرکوب آشوب ها از گلوله های پلاستیکی، مقررات منع رفت و آمد [حکومت نظامی] و حتی استفاده از ارتش برای مهار     آشوب ها استفاده شود(!)

به مناسبت سالروز رحلت حضرت خدیجه

 بسمه تعالی 


امروز که؛ سالروز رحلت بزرگ بانوی اسلام، حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، همسر برگزیده رسول خدا(ص) و مادر فاطمه زهرا(س) و تمامی ائمه هدی(ع) همزمان است، به احترام آن بزرگوار، این ستون را به گونه ای دیگر می نگاریم و...
ابن عباس می گوید؛ «پیامبر خدا(ص) به ما فرمود؛ بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند. خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد(ص)، مریم دختر عمران و آسیه(همسر فرعون) دختر مزاحم.»
رحلت حضرت خدیجه(س) همسر مهربان و فداکار پیامبر خدا(ص) در سن 65 سالگی و هنگامی اتفاق افتاد که مسلمانان در شعب ابی طالب در محاصره بودند. رسول خدا(ص) سال رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها را عام الحزن- سال اندوه- نامیدند. علاوه بر رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع)، تمامی مورخان نیز بر نقش برجسته و بی بدیل حضرت خدیجه(س) در گسترش اسلام نوپای آن روز تاکید ورزیده اند.

موج بیداری در قلب اروپا

 بسمه تعالی

 
دود و آتش و خون تصویر این روزهای کشور انگلیس است که دامنه اعتراضات خودجوش مردم آن از لندن فراتر رفته و به شهرهای بیرمنگام، لیورپول، بریستول، منچستر، لیدز و ناتینگهام گسترش یافته است. مدت کوتاهی کافی بود تا پس از آنکه «مارک دوگان» جوان سیاهپوست 29 ساله به ضرب گلوله پلیس انگلیس در منطقه تاتنهام جان باخت آتش خشم مردم شعله بکشد و انباشت نفرت شهروندان وضعیتی وخامت بار و موقعیتی بغرنج را برای دولت دیوید کامرون رقم بزند. پیامدهای اولیه این اعتراضات و ناآرامی ها طی روزهای اخیر، خود نشان دهنده عمق نارضایتی های معترضین است آنچنانکه؛ «کامرون» که در تعطیلات به سر می برد با نیمه تمام گذاشتن خوشگذرانی ها از ایتالیا بازگشت و در اولین اقدام برای مهار اعتراضات گسترده رسماً دستور افزایش 10 هزار نیرو به پلیس لندن را صادر کرد تا تعداد نیر وهای پلیس در پایتخت به 16 هزار نفر برسد. او همچنین کمیته اضطراری دولت انگلیس که مقامات ارشد سیاسی و امنیتی در آن عضو هستند را -موسوم به «کبرا»- تشکیل داد تا چاره ای برای کاهش ناآرامی ها پیدا کند.
همچنین صدها نفر در روزهای گذشته توسط پلیس انگلیس بازداشت شده اند بطوری که به گزارش روزنامه تایمز، بازداشتگاه های لندن مملو از مردم معترض است. حتی پلیس لندن در ادامه خشونت های خود و سرکوب های شدید اعتراضات دست به قتل زده و یک جوان 26 ساله در محله کریدون لندن براثر اصابت چند گلوله توسط پلیس کشته می شود.
تبعات ناآرامی ها و ناامنی ها به بازی های فوتبال در این کشور نیز رسیده است و علاوه بر تعطیلی چند بازی لیگ برتر، بازی دوستانه انگلیس و هلند هم لغو شد.
بنابر گزارش های منتشره، تحلیلگران و کارشناسان معتقدند میزان مبلغی که برای جبران خسارت های وارد شده به شهرهای مختلف انگلیس طی درگیری های چند روز اخیر در پی آتش سوزی های اماکن عمومی و تخریب ساختمان ها لازم است از مرز 900 میلیون پوند معادل 47/1 میلیارد دلار عبور کرده است.
در این میان مقامات انتظامی و دولتی انگلیس مدعی هستند این اعتراضات از سوی تنها عده ای اوباش و غارتگر تحت تأثیر مواد مخدر و قرص های روان گردان بوجود آمده است.
آنچنانکه «نیک کلگ» معاون نخست وزیر انگلیس پس از بازدید از شهر تاتنهام در دوشنبه گذشته می گوید: «این اعتراضات فرصت طلبی برای خشونت و سرقت است نه چیزی بیشتر و نه کمتر»!
اما آنچه خواندنی است و موجب انبساط خاطر می شود تحلیل مضحک برخی از روزنامه های انگلیسی- از جمله گاردین و ایندیپندنت- است که علت و ریشه ناآرامی ها و خشونت های اخیر در این کشور را دست داشتن معمر قذافی دیکتاتور لیبی در آشوب های لندن و دیگر شهرهای انگلیس می دانند! آنهم با این توجیه عجیب و غریب که قذافی خواسته است تا از دولت انگلیس انتقام بگیرد چون لندن در حملات ناتو علیه لیبی مشارکت داشته است.
کالبد شکافی اتفاقات اخیر در انگلیس و اقدامات بعدی لندن پیرامون موج اعتراضات گسترده مردم حاوی نکات قابل توجهی است که این نوشته تلاش دارد تنها سرنخ هایی از موضوع را مورد واکاوی قرار دهد.
1- بدون تردید از جمله علت های بروز اعتراضات و ناآرامی ها در شهرهای مختلف انگلیس، مسایل اقتصادی است. کارشناسان اقتصادی و اقتصاددانان طرح ریاضت اقتصادی دولت کامرون را ریشه اصلی مشکلات اقتصادی می دانند چرا که در ذیل این طرح شهریه دانشگاه ها افزایش یافته و هزینه های تحصیل در رشته های مختلف دانشگاهی سه برابر شده است و از سوی دیگر بودجه دانشگاه ها کاهش یافته است.
مالیات ها نیز بطور چشمگیری افزایش داشته و هزینه گزافی را به شهروندان انگلیسی تحمیل کرده است.
در نقطه مقابل افزایش هزینه ها، مالیات ها، شهریه های دانشگاهی و در یک کلام هزینه سنگین زندگی و امرار معاش، دولت انگلیس بودجه های رفاهی و حمایتی را کاهش داده تا با صرفه جویی این مبالغ هنگفت بتواند آنها را در جنگ بکار گیرد که همین مسئله با اعتراض آحاد مردم و مالیات دهندگان انگلیسی مواجه شده است. افزایش بیکاری و رشد تورم نیز آنچنان در جامعه انگلیس مشهود است و آمارها بر آن شهادت می دهند که از مدت ها قبل مراکز تحقیقاتی اقتصادی و بازرگانی انگلیس نسبت به موج دوم بحران اقتصادی در این کشور هشدار دادند.
نتیجه این می شود که فقر متراکم و بیکاری گسترده در این کشور خود یک شکاف طبقاتی میان فقرا و اغنیا و ثروتمندان رقم زده و انگیزه معترضان را چند برابر کرده است.
2- اما به نظر می رسد مهم تر از عامل اقتصادی در شکل گیری ناآرامی ها و اعتراضات علیه دولت انگلیس مسئله تبعیض نژادی و تبعیض طبقاتی است. احساسی که باعث شده بسیاری از کسانی که در لندن و دیگر شهرهای بزرگ زندگی می کنند خود را «شهروند درجه 2» بدانند. بخصوص آنکه علی رغم ژست حقوق بشری مقامات انگلیسی، حقوق اولیه مهاجرین و سیاه پوستان بصورت آشکاری نقض می شود و تهی دستانی که انگلیس وطن آنهاست، نیز یک قشر زائد تلقی می شوند. نکته ای که اینجا باید خاطرنشان کرد این است که سیاست های نژادپرستانه و تبعیض آمیز آنهم بصورت فاحش از سوی دولت انگلیس و ارگان های حکومتی پذیرفته شده است.
به عنوان نمونه مشاهده می شود در همین چند روز اخیر که درگیری ها میان پلیس و معترضین شدت یافته و سیاست مشت آهنین بکار گرفته شده است مراکز و نهادهای حقوق بشری انگلیس، گزارشی از رفتارهای تبعیض آمیز و مصداق نقض حقوق بشر پلیس منتشر نمی کنند.
3- اما مهم تر از دو عامل مورد اشاره نبود اعتماد به دستگاه قضایی این کشور است. به تعبیر دیگر، بی عدالتی سکه رایج سیستم حقوقی و قضایی کشور انگلیس شده است. گزارش ها نشان می دهد بسیاری از مردم و شهروندان و معترضین نسبت به اجرای عدالت کاملاً نا امید هستند.
طبیعی است اگر دستگاه قضایی می توانست بخشی از ظلم رفته به سیاهپوستان و «شهروندان درجه 2» را جبران می کرد و در عمل منفذ کوچکی را برای تحقق عدالت باز می داشت از انباشت حجم زیادی از نفرت ها، کینه ها و انزجارهای معترضین و مردمی که کسی صدای آنها را نمی شنید جلوگیری می نمود.
در همین قضیه کشتن یک سیاهپوست 29 ساله توسط پلیس انگلیس آنچه که به وضوح عیان است بی توجهی مقامات قضایی و انتظامی این کشور به اعتراض جوانان محله تاتنهام است که علت استفاده پلیس از سلاح را جویا شده بودند ولی این حق حداقلی نادیده گرفته می شود.
ناگفته پیداست وقتی خون یک جوان تنها به جرم سیاهپوست بودن ریخته می شود و پلیس و مقامات قضایی به اعتراض مردم یک محله فقیرنشین و از طبقات پایین جامعه وقعی نمی نهند، بستر شکل گیری اعتراضات و شورش ها مهیا شود.
4- و بالاخره باید به علت العلل اعتراضات و ناآرامی های معنادار در لندن و بسیاری از شهرهای انگلیس اشاره کرد و آن اینکه فراتر از عواملی چون معضلات اقتصادی، سیاست تبعیض نژادی، بی عدالتی و... ریشه اصلی به ساختار حکومت های نامشروع غرب برمی گردد که تنها بر پایه جاه طلبی ها، افزون طلبی ها، سود و ربح بیشتر به قیمت ذبح انسانیت و اخلاق استوار گشته است.
آنچه که امروز در انگلیس آشکار شده است ناتوانی سیاست های لیبرال دموکراسی و ناکارایی اقتصاد کاپیتالیستی در صحنه اجتماع و جامعه است که هر روز زندگی مردم را سخت تر و پرالتهاب تر می کند. بسیاری از مردم و اقشار مستضعف در شرایطی زندگی می کنند که به لحاظ اقتصادی در تنگنای شدید به سر می برند، به لحاظ فرهنگی از تبعیض و برخوردهای ناروا در رنج بوده و به لحاظ سیاسی به دولت و دولتمردان شان کاملا بی اعتماد هستند.
در واقع الگوی دموکراسی غربی و شعارهای پرطمطراقی چون حقوق بشر، رفاه، عدالت و آزادی نه تنها برای ملت های مستقل و آزادیخواه بلکه برای مردم اروپایی و آمریکایی نیز رنگ باخته است اکنون مردم و شهروندان انگلیسی در صحنه عمل و به چشم خودشان مشاهده می کنند که نظر و رأی آنها در سیاست های افزون طلبانه دولتمردان شان جایی ندارد و علی رغم وعده و وعیدها به خواسته های مردم جامه عمل پوشانده نمی شود.
پیش تر و در سه سال گذشته نیز با از پرده برون افتادن بحران مالی در غرب بسیاری از حقایق و واقعیت ها در به بن بست رسیدن نظام سرمایه داری روشن گشته بود. اتفاق دیگر این است که سازمان ملل به موازات ساختار نامشروع و معیوب دولت ها و حکومت های غربی خود در جایگاه بالاتری ساختار فرسوده و نامشروع خود را به نمایش گذاشته و امروز افکارعمومی دنیا این رویه غلط را برنمی تابند.
در همین اتفاقات اخیر در انگلیس و سرکوب اعتراضات و اقدامات متعددی که مصداق بارز نقض حقوق بشر است، آیا سازمان ملل به عضو دایم شورای امنیت خود هشدار حقوق بشری می دهد؟
آیا گزارشگر ویژه حقوق بشر به لندن اعزام می شود؟ و آیا... پاسخ به این پرسش ها همان اتفاقی است که هر روز دوگانگی ها و تبعیض ها را در مقیاس جهانی برای افکارعمومی و ملت ها روشن و روشن تر می سازد و اکنون خیزش و خروش ملت ها علیه حکومت های نامشروع پس از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به قلب اروپا و قطب تمدن رو به افول غرب راه یافته است.
حسام الدین برومند