گفت: روزنامههای زنجیرهای و سایت مدعی اصلاحات در یک اقدام هماهنگ، تیتر زدند و خبر دادند که چه نشستهاید! یک دکل نفتی گم شده است!
گفتم: به قول رستم قاسمی، دکل که خودکار و مداد نیست که گم شود؟! دکل نفتی کلی تأسیسات و حداقل 50 خدمه دارد.
گفت: یکی از روزنامههای زنجیرهای نوشته بود که بعله! این دکل را بردهاند به خلیج مکزیک!
گفتم: ولی این دکل اصلاً وارد ایران نشده و خریدار که یک پیمانکار بوده بخشی از قسط را نداده و دکل به ایران منتقل نشده بود. تازه ماجرا مربوط به همین مدعیان اصلاحات است.
گفت: مثل اینکه این جماعت مدعی اصلاحات اصلاً نمیدانند دکل چیست؟ و چه اندازهای دارد؟ و همین که از اتاق فرمان به آنها دستور میدهند شروع به نوشتن میکنند و...
گفتم: چه عرض کنم؟! پیرزنی که بعد از خرید خسته شده بود وارد موزه «لوور» در پاریس شد و روی یک صندلی نشست. مدیر موزه به او گفت؛ مادر جان! این صندلی متعلق به ناپلئون است و پیرزن که اصلاً تا آن وقت اسم ناپلئون را هم نشنیده بود جواب داد؛ خب! ننه جان! اگر اومد بلند میشم اون بشینه!
گفت: آمریکاییها در مقابل اینهمه زورگویی و باجخواهی نظیر بازرسی از مراکز نظامی ایران و بازجویی از دانشمندان و... چه امتیازی خواهند داد؟!
گفتم: امنیت کشورمان را میگیرند و هر روز باید شاهد چند عملیات تروریستی باشیم، اقتصادمان را نابود میکنند و...
گفت: مرد حسابی! سؤالم این است که در مقابل اینهمه امتیازی که میخواهند قرار است چه امتیازی بدهند!
گفتم: بعد از همه این امتیازات، در نهایت قول دادهاند که 13 درصد از تحریمها را بردارند!
گفت: ولی برای رفع همین 13 درصد تحریمها، باید چند برابر آن را هزینه کنیم.
گفتم: چه عرض کنم؟! برای کریمخانزند یک باز شکاری آوردند. پرسید؛ هنرش چیست؟ گفتند روزی دو کبوتر میگیرد. پرسید؛ هزینهاش چقدر است؟ گفتند؛ روزی 2 تا کبوتر میخورد... کریمخان گفت؛ خب! ولش کنید برود، خودش بگیرد و خودش بخورد، چرا هزینه نگهداریش را ما بپردازیم؟!
گفت: رئیس مجمع تشخیص مصلحت گفته است «تحریمها پدر مردم را درآورده است».
گفتم: ایشان باید به وطنفروشانی اعتراض کند که به وزارت خزانهداری آمریکا توصیه میکردند برای حمایت از فتنه سبز تحریمها را افزایش بدهند!
گفت: ایشان اعتراض کرده که چرا بعضیها میگویند «تحریمها به نفع ما بوده است».
گفتم: حضرت امام(ره) میفرمودند «تحریم اقتصادی و اخراج کارشناسان خارجی تحفه الهی بود که ما از آن غافل بودیم».
گفت: ایشان در همین جلسه گفته است: «تمدنی که امام میخواستند با این انقلاب ایجاد کنند الان دچار انحراف شده است»!
گفتم: امام(ره) میفرمودند هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید، بعضیها میگویند؛ «حضرت امام(ره) موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بود»! امام میفرمودند اسرائیل باید از صحنه گیتی محو شود، بعضیها میگویند «ما با اسرائیل سر جنگ نداریم» امام میفرمودند یک موی کوخنشینها به همه کاخنشینان شرف دارد»، بعضیها دنبال مانور تجمل هستند! و...
گفت: پس این چه تصویری است که ایشان از خط امام(ره) ارائه میدهند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! معروف است که «عکس»، برعکس است!
گفت: آقای یونسی، نماینده ویژه رئیس جمهور در امور اقلیتهای قومی و دینی گفته است امپراتوری ایران با مرکزیت بغداد تشکیل میشود!
گفتم: آمریکا و متحدانش اینهمه زور میزنند و دروغ و جفنگ سر هم میکنند که حمایت اسلامی و انسانی ایران از ملتهای مظلوم در مقابل تروریستهای وحشی داعش را مخدوش جلوه بدهند ولی نمیتوانند، اما یکدفعه معلوم نیست این آقای یونسی با چه انگیزهای از این حرفهای سخیف و دشمن شادکن میزند؟!
گفت: ایشان قبلاً هم از پیش خودش حرفهای حاشیهسازی زده بود و البته بعداً حرفش را اصلاح کرده بود. این دفعه هم وقتی متوجه شده که حرف بیربطی زده سخنش را تصحیح کرده است.
گفتم: حالا اگر ایشان قدرت بیان ندارد و نمیتواند منظور و مقصود خود را بیان کند، قدرت حرف نزدن که دارد!
گفت: بعضیها به جای اینکه چیزی را برای دیگران توضیح بدهند، باید چند نفر به خود آنها حرف حساب را حالی کند.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو میگفت؛ رفتم به یکی از شعبههای انتقال خون و یک کیسه خون دادم، از هوش رفتم و ۳ تا کیسه خون بهم زدند تا به هوش اومدم. و بعد گفتند؛ لطفاً دیگه اینورا پیدات نشه!
1- عابران و جهانگردانی که فرانسه را برای یک سفر گردشگری انتخاب کردهاند، حکایت میکنند که هر روز عصر شاهد یک مراسم رسمی و باشکوه در «دروازه پیروزی» واقع در میدان «شارل دوگل» پاریس هستند. دروازه پیروزی، بنایی تاریخی است که یونسکو آن را در زمره آثار جهانی ثبت کرده و همه ساله گردشگران زیادی از شرق و غرب عالم از آن بازدید میکنند. در دیواره داخلی و بر فراز این بنا، نام فرماندهان نظامی فرانسه که در جنگهای این کشور کشته شدهاند نقش بسته است. در زیر این بنا نیز یک «سرباز گمنام» فرانسوی دفن شده و برفراز مزار او و به نشان ادای احترام به جانباختگان راه میهن، آتشی همیشه فروزان جلب توجه میکند. عصر هر روز در مراسمی رسمی، این شعله تجدید میشود و هزاران جهانگرد این مراسم را از نزدیک میبینند. در طول سالهای متمادی، اجرای این مراسم حتی برای یک باز هم تعطیل نشده و برف و بارانهای شدید پاریس هم هیچگاه مانع اجرای آن نشده است. چند کشور آن سوتر، در کنار باغ «الکساندر» مسکو نیز مقبره سرباز گمنامی است که در آنجا هم هر روزه مراسم نمادین احترام برگزار میشود. مقامات رسمی جهان به آن ادای احترام میکنند و جزء دیدنیهای روسیه قلمداد میگردد.
2- هفته قبل و در آستانه شهادت حضرت امام رضا(ع) قرار بود مردم مومن یزد پس از حدود 2 دهه انتظار، میزبان 8 شهید گمنام باشند شهدایی که جانشان را نه در جنگهایی برای کشورگشایی، که در راه دفاع در برابر حمله دشمن متجاوز و پاسداری از اسلام و قرآن فدا کرده بودند. همهچیز برای یک مراسم آبرومند و پرشکوه در شأن شهیدان و در حد و اندازه مردم یزد مهیا بود. از مدتها قبل مکاننمایی مناسبی برای آرامگاه ابدی این عزیزان انجام شده بود و همه مقدمات به خوبی فراهم بود. اما در کمال تعجب و درست پس از انتقال پیکر این شهدای عزیز و گمنام به یزد، ناگهان مسئولان میراث فرهنگی و برخی مسئولان استانی بنای خلف وعده و ناسازگاری گذاشته و اعلام کردند اجازه دفن شهدا در محلی که از قبل مورد توافق قرار گرفته بود را نمیدهند! اینکه چرا مسئولان فرانسه و روسیه و بسیاری دیگر از نقاط جهان برای کشتهشدگان جنگ آنگونه ارزش و احترام قائلند و در اینجا عدهای برخلاف نظر یک ملت، هر چه در توان دارند برای کارشکنی در دفن عزیزترین فرزندان ملت بکار میگیرند، نکته تعجبآوری است که باید آن را در گذشته آن افراد و تقابل راهشان با شهیدان جستجو کرد. اما بهانه مخالفان برای دفن شهیدان گمنام در میدانی که نماد شهر یزد است چه بود و فرجام ماجرا به کجا انجامید؟
3- آنها که مانع وصال مردم یزد با فرزندان گمنامشان بودند، اینگونه بهانه میآورند که محل دفن یعنی میدان امیر چخماق «میراث تاریخی» است و دفن شهیدان در آن، به هویت بنای تاریخی لطمه میزند و مانع ثبت آن در یونسکو میشود! همچنین اینگونه ادعا میشد که براساس «قانون» دفن اموات در اماکن و معابر عمومی» ممنوع است نمیتوان و نباید شهدا را در میدان امیر چخماق دفن کرد! اما آیا واقعا این دروغها راست بود؟ آنها فراموش کرده بودند- یا نمیخواستند بیاد بیاورند- که محل مصوب برای دفن تا چند سال قبل، خیابانی بود که مردم با ماشینهایشان از آن عبور میکردند! و بعدها در طرح محوطهسازی به مجموعه اصلی افزوده شد. از قضای روزگار و در اثبات این امر، سند محل مزبور بنام شهرداری یزد است که خود اثبات میکند آنجا کمترین ارتباطی به سازمان میراث فرهنگی ندارد لذا دفن شهیدان کمترین تاثیری در ثبت این میراث ملی در بر نخواهد داشت، از دیگر سو، ادعای ممنوعیت قانونی دفن اموات در اماکن و معابر عمومی، فاقد هرگونه پشتوانه حقوقی است و بررسی دقیق قوانین و مقررات نشان میدهد که هیچ قانونی در این خصوص وجود ندارد. این ادعاها در استان و در مرکز، از سوی کسانی مطرح میشد که پیش از این نیز متولی میراث فرهنگی کشور بودند و ساخت برج جهاننما در حاشیه میدان امام اصفهان از افتخارات عصر مدیریت آنهاست، همانها که در همگامی با کارگزاران سازندگی بیتالمال مسلمین را در پروژههای مختلف به دوستانشان بخشیدند و در یک نمونه در چاپ کتاب راهنمای... کاری کردند کارستان! کاری که صدای همکاران و هم حزبیهای خودشان را هم به اعتراض بلند کرد و شرح آن خود حکایتی مفصل و البته تلخ و رسواگر است.
4- همزمان تابش نماینده اصلاحطلب مجلس شورای اسلامی در فیسبوک خود نوشت: «... جناح مقابل را شکست بدهید و نگذارید شهدا را دفن کنند...»! آنها دقیقا پیکر شهدای عزیز را وسیله قدرتنمایی خود قرار داده بودند اما مسئولان تفحص و دفن شهدا علیرغم علم به اینکه آنها مشغول استفاده ابزاری قدرتشان برای توهین به شهدا و مقدسات هستند، برای جلوگیری از وهن شهیدان، حاضر شدند به پیشنهاد جایگزین آنها تن دهند. آنها پیشنهاد دادند که شهدای گمنام به جای دفن در میدان امیر چخماق، در قطعه زمینی در پشت مجموعه دفن شوند. این پیشنهاد بلافاصله و با نیت حفظ حرمت شهیدان از سوی مسئولان دفن شهیدان پذیرفته شد و حتی برای محل جدید- که یکی از مدخلهای میدان محسوب میشود - نام «باب الشهدا» انتخاب شد. مدعیان اصلاحات این امر را پیروزی بزرگ! در برابر جناح مقابل! اعلام کردند و در شبکههای اجتماعی برای این پیروزی جشن به راه انداختند! باز هم کسی چیزی نگفت تا حرمت شهیدان محفوظ بماند اما اندکی بعد حادثهای تازه رخ داد! محل پیشنهادی میراث فرهنگی برای دفن شهدا، غصبی از آب درآمد! که با ابتداییترین ضوابط شرعی برای دفن مغایر بود. بررسیها نشان میدهد که دعاوی متعدد حقوقی در مراجع قضایی بین سازمان میراث فرهنگی و معارضین و مالکین محل مذکور در جریان است و باید گفت که مسئولان میراث فرهنگی با اینکار میخواستند هم از دفن شهیدان در میدان امیر چخماق جلوگیری کنند و هم قطعه زمینی متعلق به دیگران را با سپر قرار دادن شهدا، مالک شوند و پرونده قضایی خود را ببندند! به راستی کسانی که چنین میکنند، چه بهرهای از معرفت و اخلاص دارند؟!
و آیا آنها شهدا را وسیلهای برای رسیدن به اهداف و نیات خود نمیکنند؟!
5- با اعتراض مالکان و معارضان، کارگران و افرادی که برای آمادهسازی محل جدید رفته بودند، بدون اقدام برگشتند و همین امر مردم مومن یزد را عصبانی و خشمگین کرد. گفتوگوهای مجدد برای دفن شهدا در محل نخستین هم بیثمر ماند و احتمال آن میرفت که در اثر عدم تخصیص محل مناسب برای دفن، پیکرهای مطهر شهیدان به تهران بازگردانده شود. این وضع برای مردم قابل تحمل نبود. آنها حدود 2 دهه انتظار نکشیده بودند تا امروز با مانعتراشی و لجبازی کسانی که به نظر نمیرسد بهرهای از جنگ و جهاد برده باشند و در اثر قلب ملاکها و معیارها بر کرسیها تکیه زدهاند، باز هم توفیق میزبانی شهیدان را از دست بدهند. جریانسازی و فعالیت مخالفین دفن شهدا در شبکههای اجتماعی و رجزخوانی برای پیروزی! دل هر مومن عاشقی را به درد آورده بود و سوء استفاده از مقام و قدرت در مقابل شهیدانی که همه چیزشان را فدای اسلام و انقلاب کرده بودند و حتی نامی از خودشان برجای نگذاشته بودند، نفرت و کینه عمیق مردم را سبب شده بود. از این رو جوانانی که نگران شرمندگی در پیشگاه شهیدان بودند و میترسیدند توفیق میزبانی شهدا را از دست بدهند، 2 شهید را غریبانه و مظلومانه دفن کردند. دفن غریبانه 2 شهید گمنام خشم عمومی از کسانی که مانع دفن شهیدان شده بودند را افزایش داد و آنها را وادار به تمکین و تسلیم به خواست مردم کرد. فردای آن روز همگان شاهد یکی از بزرگترین و باشکوهترین اجتماعات مردم دارالعباده یزد در تشییع و تکریم شهیدان گمنام بودند تا ثابت شود آنها که مدعی بودند «مردم یزد» با دفن شهیدان مخالفند، دروغگویانی هستند که نیات شوم خود را پشت اسم و عنوان مردم پنهان میکنند و شهدا را وسیلهای برای دستیابی به اهداف خود قرار دادهاند.
6- با دفن باشکوه شهدا، انتظار میرفت کسانی که دل مردم را به درد آورده بودند، متنبه شده و از سوء عملکردشان با توبه به درگاه خداوند از پیشگاه مردم عذرخواهی کنند یا لااقل سکوت کنند. اما همان روز یک مقام مسئول در میراث فرهنگی مدعی شد که «دفن شهیدان در میدان امیر چخماق برخلاف قانون بوده و میراث فرهنگی باید شکایت کند»! او البته نگفت که بر اساس کدام قانون تخلف صورت گرفته و از چه کسی باید شکایت کرد؟! از شهدای گمنام، از جمعیت چشمگیر و خیرهکنندهای که در تشییع جنازه حاضر بودند یا از فرزندان میهن که با به خطر انداختن جانشان وجب به وجب خاک جنوب غرب کشور را میکاوند تا تسلیبخش دل پدران و مادران چشمانتظار باشند؟! البته از او انتظاری جز این نیست. شاید اگر به عملکرد گذشته او و همفکرانش در بنیاد فارابی و سازمان میراث فرهنگی و دلدادگیها و دلبریهایشان به بیگانگان رسیدگی میشد امروز وقیحانه آدرس شکایت به خاطر دفن شهدا را نمیداد. جز او، مشاور رئیسجمهور محترم- که پیش از این هم سابقه اظهارات و ارشادات محیرالعقولی در باب موضوعات مختلف و از جمله درباره نمایندگان مجلس داشت- در یکی از شبکههای اجتماعی و تنها طی 24 ساعت سه مرتبه به موضوع دفن شهیدان گمنام پرداخته و حتی اصل وجود «شهید گمنام» را مورد تشکیک قرار داد! این امر نشان میدهد ظاهرا مسئله شهدای گمنام و تدفین آبرومند و عزتآفرین آنها توسط مردم یزد برای آنها قابل انتظار و باور نبوده و لازم میبینند به هر نحو ممکن درباره آن عقدهگشایی کنند.
سوگمندانه باید گفت امروز کسانی با ادعای حفاظت از میراث فرهنگی به دفن شهیدان اعتراض میکنند که فرق یک مجسمه تقلبی با اصل را نمیدانند و پس از یکسال هنوز نمیتوانند درباره کلاهی که آمریکاییها در ماجرای مجسمه شیردال سرشان گذاشتند توضیح بدهند! کسانی معترض هستند که حتی قدرت تشخیص خانه شهید مدرس را نداشته و به جای خرید خانه آن مجاهد نستوه، خانه مجاورش را بعنوان اثر تاریخی خریدند! باید پرسید در حالی که در اروپا، روسیه و کشورهای جهان تکریم و بزرگداشت کشتهشدگان جنگ، اصلی پذیرفته شده و غیر قابل خدشه است، برخی مسئولان به کجا رسیدهاند که اینگونه در حق شهیدان بیمهری را روا میدارند؟!
حسین شمسیان
کار خیر از نگاه شما چه کاری است؟
هدف از کار خیر، خوشحال کردن افرادی است که به راحتی نمیتوانند خوشحال باشند. خانوادههایی هستند که از داشتههای اولیه زندگی همچون خوراک و بهداشت محروم هستند که این نداری خیلی در زندگی آنان تأثیر گذاشته است. به طور مثال این افراد نان شب هم برای خوردن ندارند. خانوادههایی که نمیتوانند به راحتی کفش نو برای فرزندانشان بخرند، خانوادههایی که برخی شبها گرسنه سر بر بالین میگذارند! در کل به چیزهایی نیازمند هستند که ما به راحتی میتوانیم آنها را در اختیار آنان قرار دهیم و خوشحال کردن این افراد میتواند انرژی بسیار خوبی به انسان انتقال دهد.
این دریافت انرژی را خودتان تجربه کردهاید؟
بله، خیلی وقتها. انرژیای که این حس به انسان میدهد غیر قابل وصف است، یک حس رضایت و توأم با نشاط معنوی.
در رابطه با روش کار خیری که انجام میدهید توضیح دهید.
حدود هفت سال پیش بود که با یکی از دوستان به این فکر افتادیم که چند خانواده مستحق را میتوانیم با کمترین هزینه کاری کنیم که گرسنه نخوابند. با حساب و کتاب اولیهای که کردیم تصمیم گرفتیم آن زمان نفری 10 هزار تومان به صورت ماهانه وارد صندوقی کنیم که متعلق به خانوادههای مستحق جهت خرید نان بود. در همین راستا کارتهایی را تهیه کردیم و با نانواهایی که در محلههای محروم حضور داشتند صحبت کردیم و قرار بر این شد که افراد کارتهای نان را میآوردند نانواها بنا بر نوع و قیمت نان در ازای دریافت کارتها نان به آنها تحویل دهند؛ این روند را کم کم گسترش دادیم و تقریباً با شش نانوای معتمد محل قرارداد بسته شد. کم کم با گسترش صندوق خیریه خودجوشمان تعداد نفرات خیر هم بیشتر شد و آنان با مبالغی دلخواه که به صورت ماهانه به این امر خیر کمک میکردند نیاز صندوق تأمین میشد تا جایی که در سال اول حدود 3میلیون تومان بنکارت نان بین خانوارهای مستحق توزیع شد. با صحبتهایی که با اعضای گروه خیر انجام شد کار را فراتر از نان بردیم و قرار بر این شد کسانی که تمایل به کمکهای خرید اقلام و لوازم تحریر و حتی پوشاک برای کودکان افراد تحت پوشش داشتند، مبالغی صرف این امر مهم کنند.
چطور خانوادههای نیازمند را در این محلهها پیدا میکردید؟!
اگر بخواهیم با کمی دقتنظر، به اطراف و اطرافیان خود نگاه کنیم و حق همسایگی را دریابیم، هستند خانوادههای نیازمندی که میتوانیم به آنان به راحتی و بدون هیچ فشاری کمک کنیم. البته ما بیشتر به سراغ خانوادههای بسیار محروم میرویم که در حاشیه شهر و محلههای دورافتاده زندگی میکنند که بیشتر هم خانوادههای بیسرپرست و افراد از کار افتاده و سالمند بودند که تعداد اعضای خانواده آنها نیز پرجمعیت بود. شاید باور کردنی نباشد اما تهیه نان برای این افراد مشکل بود تا جایی که با دریافت بنکارتهای نان از اعماق وجودشان خوشحال میشدند! برخی از این خانوادهها هم بودند که متأسفانه به دلیل بدسرپرست بودن از دریافت یارانه هم محروم بودند و با کارگری حقوقهای بسیار ناچیزی دریافت میکردند که حتی به اجاره ماهانه مسکن استیجاریشان هم نمیرسید!
چطور ارتباط میگرفتید؟
یکی از اعضای قابل اعتماد گروه که از افراد قدیمی و کاسب آن محلهها بود و زمینه کار خیر را داشت، با پیشنهاد بنده قبول زحمت کرد و خانوادههای نیازمند را شناسایی و به گروه معرفی کرد تا بتوانیم به لطف خدا کارهای کوچکی را برایشان انجام دهیم. در این زمینه کمکها به صورت کارت نان برای یک هفته یا یک ماه در اختیار خانوادههای نیازمند قرار میگرفت تا بتوانند نان مصرفی روزانه خود را تهیه کنند!
گفتید که کارت نان توزیع میکردید. برخورد نانواها با این اقدام شما در اول اجرای طرح چگونه بود؟!
همانطور که گفته شد در آغاز کار با 6 ـ 5 نانوا در محلههای مختلف صحبت کردیم و این نانواها با شنیدن روش کار، با روی خوش پذیرای موضوع شدند و حتی بارها شده بود که به صورت نسیه قبول زحمت و در انجام کارها ما را یاری میکردند.
واکنش خانوادهها با دریافت کارت نان چه بود؟!
از شخصی که مسئول توزیع کارت نان بود شنیدم که این خانوادهها با گرفتن کارت نان و اینکه میتوانند نان گرم را بر سر سفره خود داشته باشند بسیار خوشحال میشدند. آنها با دعاهایشان که نصیب افراد و خیرین میکنند انرژی ادامه کار را به ما میدهند. سعی کردیم با نان شروع کنیم؛ برکتی که در میان ما ارزش بسیار دارد، به شرط آنکه قدر این نعمت را هم بدانیم. با این حال سعی شد نانهای مختلفی برای سفرههای فقیرانه و ساده این عزیزان تهیه شود.
در مورد شیوه جمعآوری پول در میان اعضای گروه توضیح دهید.
برای اینکه حساب و کتاب را راحتتر مشخص کنیم مسئولیت صندوق را خود بر عهده گرفتم و هر کسی که مایل بود و در گروه ثبتنام کرده بود، حداقل مبلغی را به عنوان ماهانه در نظر میگرفتیم. افراد با توجه به تمایل و توانایی مالی از 5 هزار تومان به بالا واریزی به صندوق دارند. یادم میآید اولین روزها برای دریافت ماهانه افراد در محل کار با صدای بلند میگفتم: بلیت بهشت دارم، بلیت بهشت! با این جمله کوتاه افراد متوجه میشدند که زمان پرداخت حقالسهم آنان شده است.
گویا شما یک شیوه جدید هم برای کمک به نیازمندان در ایام ماه محرم داشتید که با استقبال دوستان و همسایگان گسترش پیدا کرده است؟!
بله. در ایام محرم با دوستان و همسایگان صحبت کردیم تا اگر میخواهند به هیئت بیایند به جای آنکه غذا از هیئت به خانه ببرند، غذای گرم از خانه برای کمک به نیازمندان بیاورند. به گونهای که هر فردی که میخواست هیئت بیاید با قصد کمک در خانه شام را چند پرس بیشتر طبخ میکردند و غذاها را در خانه آماده میکردند و سایر ملزومات را هم کنار میگذاشتند و فرد با آمدن به سوی هیئت کیسه بستههای غذا را تحویل وانت یا نیسان میداد و به داخل هیئت میرفتند. بچهها پس از جمع شدن غذاهای بستهبندی شده روی آن را میپوشاندند و سریع به محلهای شناسایی شده میرفتند و غذاهای گرم را میان خانوادههای نیازمند توزیع میکردند. این روش سبب شد تا در چندین هیئت هم روش توزیع ما گسترش پیدا کند و به جای آنکه از هیئت غذا به خانه بیاورند، غذا از خانه برای کمک به نیازمند ببرند. این هم از برکت حضور در هیئت بود. باید بدانیم اگر هر فردی در شغلش بتواند به همنوع و افرادی که به آنها مراجعه میکنند کمک کند بسیاری از مشکلات بین مردم به راحتی حل و ثوابش ذخیره آخرت میشود .
گفت: رئیس یکی از احزاب مدعی اصلاحات گفته است؛ قصد داریم برای نمایندگی مجلس نامزدهای «مدرسگونه» را معرفی کنیم!
گفتم: شهید مدرس یک تنه در مقابل قدرتهای بیگانه ایستاد ولی مدعیان اصلاحات در فتنه 88 قصد داشتند ایران را تحویل مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس بدهند که ملت جلوی آنها را گرفت.
گفت: خب! حالا چه عیبی دارد که نامزدهای اصلاحطلبان این یک خصوصیت شهید مدرس را نداشته باشند؟!
گفتم: شهید مدرس در مواضع خود حتی یک قدم از مبانی اسلام کوتاه نمیآمد ولی مدعیان اصلاحات روی قید «اسلام» در گزینه «جمهوری اسلامی ایران» خط کشیده بودند.
گفت: حالا این یک خصوصیت را هم نداشته باشند! چه عیبی دارد؟!
گفتم: شهید مدرس سادهزیست بود، قانونگرا بود، شجاع بود و... اما مدعیان اصلاحات قانونشکن، ترسو و...
گفت: پس با کدام شباهت و چه قرابتی از نامزدهای «مدرسگونه» حرف میزنند.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو شیرینی کشمشی خریده بود ولی دید حتی یک کشمش هم درون آن نیست. به مغازهدار اعتراض کرد و گفت؛ این چه شیرینی کشمشی است که یک دانه کشمش هم ندارد؟! و مغازهدار با قیافه حق به جانب گفت؛ مگه وقتی شیرینی ناپلئونی میخری درون هر کدام از شیرینیها یک «ناپلئون» وجود دارد؟!
گفت: آمار متناقض دولتمردان درباره نرخ بیکاری با اعتراضهای زیادی روبرو شده است.
گفتم: چرا؟! چطور مگر؟!
گفت: مثلا فروردین سال گذشته دکتر نیلی که آن روز مسئولیت دولتی نداشت، در برنامه تلویزیونی «پایش» آمار اشتغالزایی دولت قبل را زیر سوال برد و روزنامههای زنجیرهای با ذوقزدگی تیتر زدند که «دروغگویی دولت در ایجاد اشتغال ثابت شد»!
گفتم: خب! که چی؟!
گفت: همین هفته گذشته دولتمردان اعلام کردند نرخ بیکاری تکرقمی شده است و روی آن کلی مانور دادند اما پنجشنبه قبل مرکز آمار اعلام کرد که نرخ بیکاری از سال 92 تاکنون بالا رفته و طی یکسال گذشته 670 هزار شغل از دست رفته است. ولی ایندفعه برای همان آماری که قبلا هو کشیده بودند، هورا کشیدند!
گفتم: چه عرض کنم؟! پسربچهای میگفت هر وقت پای ما به لیوان آب میخورد و لیوان میشکند، پدرمان سرمان فریاد میکشد که مگه کورید که لیوان به این بزرگی را نمیبینید؟! ولی هر وقت پای خودش به لیوان میخورد، میگوید؛ آخه هیچ آدم عاقلی لیوان را اینجا میگذارد؟!
بسیاری از کشورهای دنیا و سرویسهای زبده امنیتی و اطلاعاتی آنها؛ برای رسیدن به اهداف و امیال خود، با بکارگیری پیچیدهترین روشها، دست به عملیات روانی در کشورهای هدف میزنند. این عملیات در بالاترین سطح ممکن، و با دقت و وسواس وصف ناشدنی انجام میشود و معمولاً هم نتایج باورنکردنی از آن حاصل میشود. از جمله معروفترین این رفتارها دروغسازی و تخریب شخصیتهای اصلی و ارکان کشور هدف است. اما دلیل مهم و محوری در به ثمر رسیدن این اقدامات تنها دقت نظر و کارآزمودگی جاسوسان و عوامل اجرایی این عملیات نیست بلکه اصلیترین دلیل آن جدایی حاکمان و سردمداران آن کشورها از مردم و وجود فاصله جدی بین مردم و حاکمان است که در نتیجه آن دروغها و شایعات باورپذیر میشوند. اما در ایران، وضع جور دیگری است و تبلیغ و ترفند دشمن، آب در هاون کوفتن است! نمونه بارز راه به خطا بردن دشمن، در مسائل یک هفته اخیر کاملاً مشهود است. جراحی و بیماری رهبر عزیز انقلاب موضوعی بود که به یقین خبر مهم و حرف اول مردم در هفته گذشته بود و با اینکه به لطف الهی به خیر گذشته بود، میتوانست دستآویز خناسان باشد. اما همان رابطه عاشقانه و صمیمانه، آن راه را بست و به جای آن، عشق و عاطفه و همدلی را در فضای جامعه پراکند.
این مقدمه برای تبیین رابطه امام و امت- که در جای خود بسیار مهم و قابل ارزیابی نیز هست- گفته نشد. بلکه مقدمهای به منظور تبیین یک کار ارزشمند و هوشمندانه است که قطعاً و با نظر حضرت آقا انجام شده و هنوز اندکی از آن نگذشته، آثار و برکات آن را شاهدیم.
نحوه اطلاعرسانی و پوشش خبری مراحل درمان و عمل جراحی رهبر معظم انقلاب همان اقدام ارزشمند و ستودنی است که به لحاظ حرفهای و نیز به لحاظ آرامش بخشی به جامعه، جای تحلیل و البته تقدیر فراوان دارد.
واقعیت غیرقابل انکار این است که سلامت و عافیت رهبر عزیز انقلاب برای مردم کشورمان و در نگاهی درستتر و منطقیتر برای مردم مسلمان عالم، مسألهای حیاتی و قابل توجه است و به طور طبیعی کوچکترین مشکل در سلامتی ایشان، نگرانی عمیق و جدی مردم را به دنبال خواهد داشت. و به روال همیشگی و شناخته شده، با سوء استفاده و توهمپراکنی دشمنان نیز همراه خواهد بود. اما پوشش خبری دقیق و حساب شده این رخداد و بخصوص مصاحبه معظمله، راه را بر هر حدس و گمانی بست. با این همه نگرانی مردم پایانی نداشت و در نتیجه عطش و اشتیاق آنها برای اطلاع از سلامت پیر و مرادشان بیشتر میشد. اطلاعرسانیهای بعدی و گزارش تیم معالج، اندک اندک، نگرانی را به آرامش و تشویش را به شکرگزاری و سپاس از درگاه خداوند بدل کرد. و اینگونه شد که ایران به نماز شکر ایستاد.
مدیریت هوشمندانه این رخداد، آثار و نتایجی داشت که به برخی از آنها اشاره میشود:
1- یکی از زیباترین آثار این اقدام، نمایش پیوند عمیق امت با امام بود. از نخستین ساعت اعلام خبر، مردم کشورمان و اندکی بعد عاشقانی که در جای جای جهان زندگی میکردند، به طرق مختلف به پیگیری روند درمان و دعا و نیایش پرداختند. امری که به یقین در هیچ جای دیگر جهان شاهد آن نیستیم و اساساً چنین رابطهای بین مردم و حاکمان آنها قابل تصور و تعریف نیست. شاید برای نشان دادن این رابطه، باید دهها و صدها کار فرهنگی و هنری انجام میشد تا این دلدادگی - آن هم نه در این سطح- به جهانیان نمایانده میشد. اما طی چند روز، این امر در نهایت زیبایی متبلور شد. نگاهی به دلنوشتههای مردم در بخش «ملاقات مجازی» سایت رهبرمعظم انقلاب، گویای این حقیقت انکارناپذیر است.
2- برای عاشقان و ارادتمندان رهبری، سادهزیستی رهبرشان امری مسلم و قطعی است و درباره آن کمترین تردیدی ندارند. حتی به جرأت میتوان گفت؛ آنها که در این جغرافیای اندیشه نیستند هم نسبت به سادهزیستی رهبر معظم انقلاب تردید و تشکیکی ندارند. اما در کنار آن، وسوسه خناسان همیشه وجود داشته و دشمن سعی میکرده اینگونه القا کند که این سادهزیستی تنها در ظواهر زندگی است، نه رویهای ساری و جاری در تمام شئون زندگی رهبر انقلاب. اما اقدام معظمله و اصرار ایشان به جراحی در یک بیمارستان دولتی و بدست متخصصان و فرزندان همین آب و خاک مهر باطلی بر همه این توهم پراکنیها بود. در این میان باور به توانمندی متخصصان داخلی نیز نکتهای گفتنی است. تن سپردن به علم و تجربه ارزشمند متخصصان داخلی، مهمترین و بالاترین مهر تأیید بر شعار «ما میتوانیم» است که رهبر انقلاب خود سالهاست منادی آن است و امروز با پایبندی به آن، روح خوداتکایی و خودباوری و اعتماد به نفس را در جوانانمان تزریق کرد.
3- نکته مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت و جزو ارزشمندترین نتایج این رخداد است، مدیریت و هدایت صحیح و هوشمندانه افکار عمومی است. آنگونه که در ابتدای این نوشتار ذکر شد، بحرانآفرینی و تنشزایی، از مهمترین اقدامات سرویسهای اطلاعاتی بیگانه است و گاه برای ایجاد یک بحران ده سال مقدمهسازی و زمینهچینی صورت میگیرد. به یقین برای آنها فرصتی مثل بیماری و نقاهت رهبر گرانقدر ما و جانمایه ملت موقعیتی مغتنم و بینظیر برای نیل به اهداف شوم و پلیدشان بود اما خدا نخواست و نشد. امپراطوری خبری آنها و شبکه عنکبوتی و گسترده ارتباطی غرب، در مقابل هوشمندی، دقت و تدبیر نظام اسلامی به زانو درآمد و امکان کوچکترین بهرهبرداری سوء از آنها سلب شد. از یکطرف دقت و هوشمندی در مقدمات عمل چنان بود که تا دقایقی قبل از عمل هم کسی نمیدانست بزودی یک بیمارستان معمولی دولتی، میزبان قلب تپنده امت خواهد بود و قرار است آن عزیز گرانمایه در آن جا رنج از تن بزداید و به فضل الهی جامه عافیت بپوشند. از دیگر سو، این دقت با تدبیر بعدی تکمیل شد، اطلاعرسانی دقیق و همزمان با عمل جراحی و سپس مراحل آتی آن، عملاً ابتکار عمل در حوزه رسانه را از دست دشمن خارج کرد. این موضوع، مسأله بسیار مهم و تعیین کنندهای در امر خبر و خبررسانی است و هر که مدیریت خبر با او باشد، برنده نبرد رسانهای خواهد بود و اجازه شکل دهی به افکار عمومی را از حریف سلب کرده است.
4- اما فارغ از همه آثار و برکات مدیریت رسانهای و خبری ماجرا، کرامت نفس رهبر عزیز، یک پرونده درمانی و پزشکی را به صحنه وحدت و انسجام ملی تبدیل کرد. با آنکه مردم از دیدن تن بیمار رهبرشان به روی تخت بیمارستان آزرده خاطر و اندوهگین بودند و دلشان میخواست رفت و آمدها به اتاق ایشان کمتر باشد و زمان بیشتری برای استراحت حضرت آقا فراهم شود، کرامت و حسن خلق آقا، راه را به هیچ کس نبست و اینگونه شد که جمع کثیری از آنانکه اشتیاق دیدار و ملاقات امام و مقتدایشان در دلشان شعله میکشید، به این توفیق نائل آیند.
ملاقاتها اما رنگ و بوی دیگری هم داشت! و در این میان دیدار علما و مراجع دیدنی و شنیدنی بود. کمتر پیش میآید که پیوندهای عمیق عاطفی، عرفانی و فقاهتی که در طول سالیان گذشته تاکنون بین رهبر عزیز انقلاب و مراجع و علمای کرام شکل گرفته، متجلی شود و تبلور عینی پیدا کند. رسم و روش علمای ربانی، دوری از بسیاری از اموری است که ذرهای شائبه و شبهه تبلیغ و نمایش داشته باشد. اما اینجا و در عمل به یک فریضه الهی یعنی عیادت، آنهم عیادت از بیماری که بیماریش دل خلقی را پریشان کرده، بسیاری از حقایق را نشان داد و نشان داد که آنها که سعی در القای دروغها و حیلههایشان دارند، چقدر دستشان خالیست و خاطر «آقای ما» چقدر پیش علما و مراجع عزیز و گرامی است.
اکنون به سید و مقتدایمان عرض میکنیم که همه ما هم دلمان میخواست که به عیادت آن جان نازنین بیاییم و پروانه شمع وجود نورانیت گردیم، اما میدانیم که برای همه ممکن نیست پس به جای دیدار، این چند روز دخیل تمنا و استغاثه به پنجره فولاد عاشقی بستیم و از صدق دل و عمق جان برای سلامت و طول عمر با عزتت دعا کردیم، تمنا کردیم که پرچم، از دست با کفایت شما بدست صاحب پرچم، ولیالله اعظم(عج) برسد و وقتی لبخندتان را دیدیم، همچون آیتالله جوادی آملی شکرگزاری کردیم و گفتیم: «من الله المسلمین بشفاءکم. خداوند با شفای شما به مسلمین منت نهاد».
حسین شمسیان
گفت: بالاخره بابک زنجانی بازداشت شد.
گفتم: علاوه بر دادستان، سازمان بازرسی کل کشور هم در این پرونده وارد شده است.
گفت: مجلس هم یک گروه ویژه برای رسیدگی به پرونده بابک زنجانی تشکیل داده است.
گفتم: دستگاه قضایی و نمایندگان مجلس باید مواظب سفارشها و توصیههای برخی از افراد برای آزادی وی باشند و بدون ملاحظه به این پرونده رسیدگی کنند.
گفت: چه عرض کنم؟! فعلاً که در زندان اوین است.
گفتم: شایع شده که بعد از بازداشت و ورود به زندان اوین، اولین سؤالش این بوده که اوین چند؟!
رعایت شؤون اجتماعی اسلام و عرف مذهبی ایجاب می کند که انسان از پوشیدن لباس های رنگینی که سَبُک و زننده محسوب می شوند، اجتناب نماید و برای هر جایی پوشش خاصی داشته باشد از نظر اسلام، استفاده از پوششهای قرمز به خودی خود اشکال ندارد، مگر آن که عرف مذهبی آن را ناپسند بشمارد.با توجه به آداب وارده برای عزاداری ائمه معصومین علیهم السلام پوشیدن لباس های رنگی واز جمله لباس قرمز رنگ که عرفا نماد شادی می باشد از نظر اخلاقی نوعی بی حرمتی تلقی می شود لذا در ایام سوگواری ائمه علیهم السلام پوشیدن لباس های تیره واز جمله مشکی سفارش شده است چرا که نماد حزن واندوه می باشد.اما بعد از ایام شهادت پوشیدن این نوع لباس ها بلا مانع است به شرطی که لباس شهرت نباشد
چرا که اگر کسی با استفاده از رنگ و یا ترکیب خاصی از رنگ ها و علامت ها خود را انگشت نمای دیگران کند و به اصطلاح اقدام به پوشیدن لباس شهرت نماید، دچار عمل حرام شده و بایستی از آن دوری ورزد.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله : : | ||||||||||||||
به زودی پارهاى از تن من در خاک خراسان دفن شود. هیچ مؤمنى آن را زیارت نکند مگر آن که خداوند عزّ و جلّ بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش دوزخ حرام گرداند. | ||||||||||||||
عیون اخبار الرضا: ج1، ص 286 / میزان الحکمه:ج5، ص125 |