عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

در سوگ خورشید

 در سالروز شهادت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا(س) و در همنوایی با دل های سوگوار و چشم های اشکبار این ستون را به سوگواره هایی از احمد عزیزی- با آرزوی شفای عاجل ایشان- و خسرو احتشامی اختصاص می دهیم.
حضرت زهرا دلش از یاس بود
قطره های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیرماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه...
گریه آری، گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن...
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید زیرخاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
مدفن این ناله غیراز چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست

ای قصه بهشت زکویت حکایتی (یادداشت روز)

بسمه تعالی 


می خواهم از نو ایمان بیاورم؛ بیاموزید مرا! زندگی را و مرگ را... عیش را و عشق را... محبت را و بغض را... فساد را و صلاح را... صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بیاموزید مرا! می خواهم زندگی کنم... در این شهر شلوغ. راستی شهر چرا بلواست؟ مدینه حادثه خیز است. شگفت شهری و حکایتی! اولین حکایتش را باید از یهودیان پرسید و شنید که از صدها سال پیش کوچیدند و به این جا آمدند. که می دانستند پیامبر آخرالزمان از همین جا پرچم برمی افرازد. آمدند تا اگر موسی از آنهاست، مصطفی(ص) نیز از آنان باشد! اما نبود. پیامبر آخرالزمان که با تمام نشانه ها آمد و شناختند او را، باب حسادت و بغض و کینه را با او گشودند. شناختند و کتمان کردند. کافران که به تردید می افتادند و می خواستند ایمان بیاورند، از آنها به عنوان اهل کتاب می پرسیدند تا قوت قلب بگیرند اما آنها سر بزنگاه- بعد از قرن ها انتظار- آنچه می دانستند را کتمان کردند. «آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب داشتند؟ به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ایمان می آورند و درباره کافران می گویند آنها از کسانی که ایمان آورده اند، هدایت یافته ترند! آنها کسانی هستند که خداوند لعنت شان کرده است و هرکس را خداوند از رحمت خود دور کند، هرگز یاوری برای او نخواهی یافت. آیا حسادت می ورزند به آنچه خداوند از فضل خود به مردم می دهد؟...» (آیات 51 تا 54 سوره اعراف)
«هان! شما را چه می شود؟! می بینیم که هنوز کفن پیامبرتان خشک نشده، بر سر جانشینی او اختلاف کرده اید!». این را یهودیان به پسر ابوطالب می گویند، با زبانی که آمیخته به طعنه است. اما پسر ابوطالب با آنها همدلی نمی کند. «اگر ما بر سر جانشینی پیامبرمان اختلاف پیدا کردیم، شما اصل پیامبری موسی را انکار و در آن اختلاف کردید. شما تازه از دریا گذشته و نجات یافته بودید که قومی بت پرست را دیدید و گفتید یا موسی! برای ما نیز بتی مانند بت آنان بتراش. و موسی گفت شما عجب قوم نادانی هستید»... عجب! شهر پر از هیاهو شده است. زبان یهودیان هم- که به بت پرستان قوت قلب می دادند تا در ترجیح جبت و طاغوت بر آخرین فرستاده خدا تردید نکنند- دراز شده است. پاسخ پسر ابوطالب به دار و دسته یهودیان، کوبنده است اما فقط اوست که چنین پاسخی می دهد. دیگران گویا هیچ ابایی ندارند که با عمل و غوغای خود، مهر تأیید بر طعنه یهودیان بزنند. تو بگو! حق کجاست و باطل کدام، آن جا که توسن قدرت طلبی و ریاست بی محابا می تازد. خودت را بگذار جای یک ناظر بیطرف! اصلا جای یک ناظر یهودی که سالها با عذاب وجدان زیسته!- که آیا مسلمان شود و ایمان بیاورد یا یهودی بماند و باقی عمر را بدون عذاب وجدان، بیندوزد و زندگی کند اما حالا می بیند که گویا جنگ قدرت است- خودت را جای او بگذار و انصاف بده! انصاف بده که این مسلمانی ارزش پذیرفتن دارد؟
نه برادر! اندکی صبوری کن در قضاوت! کسی می خواهد ایمان بیاورد در همین شلوغی شهر و گم شدن حقیقت در گردوغبار آمیزش حق و باطل. و ایمان می آورد مرد یهودی که سالها تعصب ورزیده و یهودی مانده. او در گرد و خاک همین بلوا حقیقت را یافته است، حقیقت سعادت و همه خوشبختی را. نیاموزید او را زندگی را و مرگ را، عیش را و عشق را، دوزخ و بهشت را، فساد و صلاح را، که او به چشم خویش می بیند «حق» را و... اشهدان لااله الله و اشهد انّ محمداً رسول الله. می بیند هارون معاصر- برادر موسی- را که زمزمه می کند «یا ابن امّ! انّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی». و شهادتین می گوید. مرد یهودی تو را چه می شود؟ «این مرد را که امروز چنین دست بسته برای بیعت می برند، می شناسمش. صاحب ذوالفقاری است که همین چند سال پیش پهلوانان را یکی پس از دیگری بر زمین زد و از عرب و عجم، کسی جرئت ایستادن در برابر بازوان و شمشیر او را ندارد. او عمروبن عبدود را بر زمین کوبید. او در قلعه خیبر را از جا کند که چهل تن نمی توانستند. او حالا هم می تواند اما... دست بسته می بریدش برای ستاندن بیعت. او دین تازه من و زندگی و مرگ و آخرت و بهشت من است... شهادت می دهم که محمد(ص) فرستاده خداست».
... اما بهشت، مرد یهودی! نام «راضیه مرضیه» و «مرتضی» را بر سرادق جنت نوشته اند. این، بشارت پیامبر اعظم(ص) است هنگامی که از معراج ملکوت برگشت. «داخل بهشت شدم پس دیدم با طلا بر در آن نوشته اند لااله الاالله، محمد حبیب الله، علی ولی الله، فاطمه امه الله، الحسن و الحسین صفوه الله، علی مبغ ضیهم لعنه الله... نوشته اند فاطمه بنده مخصوص خداست... و لعنت خداوند بر دشمنان آنان». فاطمه(س) بوی بهشت می دهد. «... پس هرگاه مشتاق بوی بهشت شوم، دخترم فاطمه را می بویم». جناب عایشه بارها دیده که چگونه رسول خدا (ص) پیش پای فاطمه بلند می شود و او را به سینه می چسباند و می بوسد و می بوید. مرد یهودی! علی(ع) هم این گونه است، فاطمه(س) را عاشقانه دوست دارد. «به خدا سوگند او را نرنجاندم و به خشم نیاوردم... او نیز نه مرا رنجاند و نه نافرمانی کرد. و هرگاه در سیمای وی می نگریستم، همّ و غم و حزن و اندوه من برطرف می شد».
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی...
حدیث عشق و حکایت هجران اگر می خواهی، اینک در مسجد و کوچه و بازار شهر گشوده شده است. «در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود- کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد». عصمت کبرای الهی- به ناچار- از پرده برون آمده تا جان نازنین خویش را سپر بلای مردی کند که در عرش و فرش پهلوانی جز او نمی شناسند اما او به حکم مصلحت الهی، مأمور به صبری تلخ تر از زهر و برنده تر از تیزی شمشیر است. صبوری علی حتی طاقت فاطمه را هم طاق می کند؛ چون جنین در خود پیچیده! اما بی تابی فاطمه، فقط برای رنج مردافکن مولای خود است. علی تنهاست و کدام رنج برای فاطمه گرانبارتر از این؟! علی عشق فاطمه است؛ بشنو! «انّ السّعید کل السّعید حق السّعید من احبّ علیّاً فی حیاته و بعد موته». عشق فاطمه به فریاد آمده است. بدانید مردم! همانا سعادتمند- به تمامی سعادت و حقیقت آن- کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگش دوست بدارد... و رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمه(س) اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران. «سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد.» این پیغام علی است.
سلمان به محضر فاطمه(س) می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار تا در کنار مرقد پدرم، موی پریشان کنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.» سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. «حال که چنین است برمی گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم.» فاطمه جانش برای علی می رفت که در نوبتی دیگر از جفاها بر علی به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام کشیدند. آنجا بود که فاطمه به عشق جان بخشید و خطاب به علی فرمود «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن... روحم فدای تو و جانم سپر بلای تو یا اباالحسن! اگر در خیر و نیکی به سر ببری با تو خواهم بود و اگر در سختی و محنت سرکنی، با تو سر خواهم کرد»... اما نازنین برگزیده خدا کجا و بار غم بزرگ جفا بر علی کجا؟
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من؟
اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبر(ص) نبود اما امیر مؤمنان باید هنوز 03 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد.
عایشه شهادت می دهد که «من روی زمین کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم» و «در میان مردم کسی را شبیه تر از فاطمه به پیامبر از نظر کلام و گفتار ندیدم». بنابراین می توان گفت فاطمه سلام الله علیها آن روز در مسجد از زبان پیامبر(ص) خطبه فدکیه را خواند که فرمود: «خداوند اطاعت ما را مایه نظام دین و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد... آنگاه که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه اولیا را برای پیامبرش برگزید، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه گردید... و شیطان سر از مخفیگاه بیرون آورد و شما را فرا خواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید و برای فریب خوردن آماده اید... پس به کجا برمی گردید با آن که راه را شناخته اید؟ و چه چیز را کتمان می کنید پس از آن که حقیقت را یافته اید؟ ... همانا شما را می بینم که به عیش و رفاه چسبیده اید و آن را که شایسته بود به عنوان مولا و مقتدای خود برگزینید، از خود دور ساخته اید و به خیال خود از سختی به آسایش رهنمون شده اید. پس آب [ایمان] را که در دهان خود جمع کرده بودید، یکباره همه را بیرون ریختید و هرچه را خورده بودید، بالا آوردید (و البته به فرموده قرآن) کفر شما و تمام انسان های روی زمین زیانی به خدا نمی رساند....»
از زبان پیامبر گفت آن روز که به زنان عیادت کننده فرمود «به خدا صبح کردم در حالی که بی میل به دنیای بی وفای شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستی عقیده و تباهی سخن... به خدا سوگند که دنیا ریسمان بندگی برگردن آنها انداخت و دام خود را برای آنان گسترد. پس مرگ و ذلت بر قوم ستمکار باد! وای بر آنان! از علی به کجا روی برگرداندند؟ سوگند به خدا که دشمنی آنها با علی تنها به خاطر برندگی شمشیر او و استواری اش در راه حق و ثبات قدم علیه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اکنون منتظر بارور شدن آن باشید و پس از این به جای شیر، از شتران خود خون کثیف و سمّ سوزان بدوشید» و نیز آنجا که به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن کس که بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصیه فرستاده او عمل نکند، پرده حرمت او دریده و هتک می شود. اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است.»
«سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد». فردا شب که «انسیه حورا(س)» در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود. مرد تازه مسلمان! مرقد زهرا(س) قرن ها این چنین ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر می دانی که کران تا کران جهان پر از نشانه فاطمه(س) و آوای محبت اوست.
مرد تازه مسلمان! بیا ایمان خود تازه کنیم... به عشق فاطمه و علی. بیا زندگی کنیم عشق را و ولایت را.
... گر نگاهی به ما کند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
روز محشر از شفاعت خویش
همچو مرغی که دانه برچیند
دردها را دوا کند زهرا
گرنگاهی به ما کند زهرا...
حشر دیگر به پا کند زهرا
دوستان را جدا کند زهرا...
محمد ایمانی

عجایب دیدنی

 ارسال به دوستان
 

 




































رسیدگی به نیازمندان

همه روزه روزه بودن همه شب نماز کردن

                                                    همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن

                                                       دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن

                                                        ز ملاحی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن

                                                       از وجود بی نیــازش طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را ثمر آن قدر نباشد

                                                       که به روی نا امیدی در بسته باز کردن

تغذیه در پیش گیری از پوکی استخوان | رژیم برای مفاصل و استخوان

 بسمه تعالی 



پوکی استخوان یا استئوپوروز حالتی است که در آن استخوان شکننده شده و احتمال شکستگی با ضربات کوچک افزایش می یابد . پوکی استخوان از گرفتاری های شایع ، در جوامع بشری است ، که بعد از سن 35 سالگی روند آن در انسان آغاز می شود. حدود نیمی از زنان مسن تر از 45 سال و 90درصد زنان مسن تر از 75 سال به بیماری پوکی استخوان مبتلا می شوند. مردان مسن نیز به پوکی استخوان دچار می شوند که البته میزان ابتلای آنان کم تر از زنان است. به طور تقریبی از هر 3 زن یک نفر و ازهر دوازده مرد یکی به پوکی استخوان دچارمی شوند . این امر در سال ، منجربه ده ها هزار شکستگی ناتوان کننده ، در مبتلایان می شود که متاسفانه تعداد اندکی از مبتلایان به پوکی استخوان مورد بررسی و ارزیابی قرار می گیرند .
این شکستگی ها به طور عمده دراین نواحی رخ می دهد : گردن ، استخوان ران ، مهره های ستون فقرات و استخوان های مچ دست ، حتی گاهی شکستگی های خود به خود مهره ها ، گردن و استخوان ران هم دیده می شود.
می توان بافت استخوانی را به زبان ساده به صورت زیر تقسیم کرد: استخوان انسان همانند یک ساختمان است که دارای اسکلت بندی ، دیوار چینی و ملات بین آجرهاست. اسکلت این استخوان ها از رشته های قوی و محکمی به نام رشته های کلاژن تشکیل شده که مابین رشته ها را املاح کلسیم پرمی کند. همچنین از آنجا که استخوان ، بافتی زنده است ، محتوی مقدار زیادی سلول های جوان و بالغ استخوانی است که وظیفه ساختن بافت استخوان ها را به عهده دارند.
پوکی استخوان عارضه ای است که با بالا رفتن سن به وجود می آید ، در نتیجه از استحکام بافت و املاح استخوانی کم شده و از مقاومت آن کاسته می شود. استخوان انسان در دوران کودکی از خاصیت ارتجاعی برخوردار است و تحمل فشار زیاد را دارد و به تدریج سفت و محکم می شود ، این مسئله در سن 20 سالگی به اوج خود می رسد ، بین سن 20 تا 35 سالگی استحکام استخوان ها به همان قوت باقی می ماند. به همین دلیل ضربات شدید ، مثل تصادفات می تواند منجر به شکستگی استخوان شود. اما از این سن به بعد ، به تدریج و با سرعتی کم ، از تراکم استخوان ها کم شده و با بالارفتن سن ، پوک می شوند. در زنان، بعد از سن یائسگی به علت توقف ترشح هورمون های زنانه و نقش مهم این هورمون ها در استحکام استخوان ها ، شیوع پوکی استخوان زیادتر می شود.

چه کسانی در معرض پوکی استخوان قرار دارند؟
به طور تقریبی و با احتمال زیاد همه ما در معرض پدیده ناخوشایند پوکی استخوان قرار داریم.
·افراد مسن در معرض ابتلای بیشتری قرار دارند.
·عارضه پوکی استخوان در نزد خانم ها بعد از سن یائسگی بسیار شایع و زنان ، بیش از مردان به پوکی استخوان مبتلا می شوند ، به ویژه اگر یائسگی زودرس در خانم ها ایجاد شده باشد.
·تحرک بدنی و ورزش ، باعث استحکام استخوان ها در هر سنی می شود. عدم تحرک و استراحت زیاد باعث تحلیل و پوکی سریع استخوان ها می شود و شکستگی استخوانی را بیشتر می کند.
·گاه پوکی استخوان در برخی ازخانواده ها بیشتر دیده می شود. همچنین در بعضی از نژادها مثل بعضی از نژادهای آسیایی این پوکی بیشتر است.
·تغذیه ، نقش مهمی در پوکی استخوان به عهده دارد. افرادی که کلسیم کافی در رژیم غذایی آنها وجود ندارد و یا ویتامینDکافی دریافت نمی کنند، در معرض ابتلا بیشتری هستند.
· همچنین نتایج حاصل از مصرف سیگار و قهوه زیاد هم ، در پوکی استخوان ثبت شده است.
کسانی که خود سیگار می کشند، یاهمنشین سیگاری هاهستند، در معرض پوکی استخوان زودرس قراردارند و زنانی که سیگارمی کشند، دچار پوکی استخوان شدیدتری هستند.
· استفاده طولانی از کورتن ها و یا داروهای ادرارآور، می تواند باعث پوکی استخوان شود. البته قابل ذکر است که مصرف یک یا چند آمپول کورتن در سال چنین اختلالی را ایجاد نمی کند.
· افرادی که از بعضی اختلالات هورمونی مشخص رنج می برند ، مثل پرکاری تیروئید وپارا تیروئید، کم کاری غددجنسی و بیماری کوشینگ در معرض ابتلای بالاتری به پوکی استخوان هستند.

 آیا پوکی استخوان علامتی دارد؟
متاسفانه باید گفت پوکی استخوان قبل از بروز عوارض آن علامتی ندارد.علائم هنگامی ایجاد می شود که شکستگی اتفاق افتاده باشد. درد ناگهانی و شدید درستون فقرات ، می تواند از علائم شکستگی های ستون فقرات باشد. ممکن است شکستگی مهره ، بدون درد اتفاق افتد و به صورت خمیدگی ستون فقرات و کاهش قد بیماردیده شود. اگر چه عکس برداری با اشعه ایکس به تشخیص شکستگی کمک می کند ، ولی برای تشخیص زودرس آن روش مناسبی نیست . پس بهتر است کلیه افرادی که درمعرض خطرپوکی استخوان قرار دارند، قبل از شروع عوارض، مورد ارزیابی قرار گیرند و در صورت مبتلا بودن ، اقدامات پیش گیرانه صورت گیرد.
بهترین روش برای تشخیص پوکی استخوان، سنجش تراکم استخوان یا دانسیتومتری است. خوشبختانه امروزه برای سنجش تراکم استخوان دستگاه های جدیدی ساخته شده که می تواند با دقت نسبتاً زیادی ، تراکم استخوانی و نسبت آن ، با استخوان سالم و سن مناسب را اندازه گیری کنند. آزمایش سنجش تراکم استخوانی بدون درد است و تنها چند دقیقه طول می کشد، همچنین احتیاج به آمادگی قبلی ندارد و در طی آن دارویی مصرف نمی شود. این سنجش، پزشک را قادرمی سازد تا شدت پوکی استخوان را اندازه گیری کرده ودرنتیجه استحکام استخوان را بسنجد.
بنابراین بهترین روش پیشگیری ازپوکی استخوان وعوارض آن، رعایت رژیم غذایی مناسب، فعالیت ورزشی مناسب و دوری ازعوامل کمک کننده در افزایش پوکی استخوان ، مانند استعمال دخانیات (به ویژه تمام موارد ذکر شده تا قبل از سن 35 سالگی) و ارزیابی های لازم برای تعیین میزان تراکم استخوانی است.

جلوگیری از پدیده پوکی استخوان
می توان با روش های بسیار ساده ای خطر پوکی استخوان را کاهش داد:
· با اطلاع از وضعیت استخوان ها به ویژه در خانم ها دردوران نزدیک به یائسگی، به وسیله مشورت با پزشک، به کار بردن روش تشخیص مناسب و در صورت نیاز تجویز دارو های ویژه می توان از پیشرفت بیماری و عوارض حاصل از آن پیش گیری کرد.
·تغذیه مناسب ، از روشهای موثر برای پیش گیری پوکی استخوان است. غذای انسان باید محتوی پروتئین ، املاح کافی و ویتامین های لازم باشد، تا روند پوکی استخوان کندتر شود.



بهترین منبع کلسیم و پروتئین، شیر، پنیر، ماست و غذاهای دریایی به ویژه ماهی است.

کلسیم یکی از اجزای سازنده استخوان است وغذای روزانه هر فرد بالغ ، باید حداقل حاوی 1000 تا1200 میلی گرم کلسیم باشد. البته این مقدار در زنان باردار ، شیرده، یائسه ، افراد مسن و بچه ها بیشتر بوده و بین 1500تا2000 میلی گرم است . همان طور که گفته شد، فرآورده های لبنی مانند شیر، ماست، کشک، قره قوروت، پنیر از منابع مهم و بسیار خوب کلسیم اند . سایر منابع حاوی کلسیم عبارتند از: سبزیجات برگ سبز ، کلم پیچ، شلغم، هویج، پرتقال ، انگور، توت فرنگی، خرمالو، زیتون، جعفری، اسفناج، کرفس، کشمش، بادام، پسته، گردو، حبوبات و غذاهای دریایی مانند ماهی به ویژه ماهی تن، کیلکا و ساردین.

در زیر به مقادیر تقریبی کلسیم در بعضی از مواد ذکرشده اشاره می شود:

نوع ماده غذاییمقدار ماده غذاییمقدار کلسیم به میلی گرم
شیر کم چربیک لیوان290
ماست کم چربیک لیوان415
پنیر30 گرم150
کشک100 گرم430
پسته100 گرم140
ماهی کنسرو شده با روغن100 گرم354
ماهی کنسرو شده بدون روغن100 گرم437
اسفناج100 گرم93
پرتقالیک عدد56
لوبیای خشک خام100 گرم144
انجیر خشک5 عدد126

 پوکی استخوان یکی از مهمترین عوارض کاهش مصرف کلسیم است و در صورت همراهی با عواملی مانند:کمبود ویتامینC، کمبود ویتامین D، درمان با استروئیدها (کورتون)، بی حرکتی و... برشدت آن افزوده می شود. پس بیاییم با رعایت نکات زیر حافظ سلامتی استخوان ها وجلو گیری از پوکی استخوان خود ، در سن میانسالی و پیری باشیم.
1.   هم اکنون که مقدار نیاز روزانه کلسیم خود را می دانید، سعی کنید به میزان لازم از مواد حاوی کلسیم در روز استفاده کنید، تا دچار کمبود میزان کلسیم نشوید. این ذخیره سازی به ویژه در دهه دوم و سوم بسیار پر اهمیت است. در صورتی که نمی توانید مقدارلازم کلسیم را از فرآورده های غذایی طبیعی تهیه کنید ، برای جلوگیری از این بیماری نا خوشایند، سفارش می شود، به مصرف ترکیبات مکمل غذایی موجود در بازار بپردازید.
2.   ویتامین D برای سلامتی استخوان ها وجذب کلسیم لازم وضروری است. بنابراین زمانی را در بیرون از منزل بگذرانید، تا آفتاب بتواند پوست را برای ساختن ویتامین Dتحریک کند.
3.   به طور منظم ورزش کنید. استخوان های اطفال با ورزش کردن ، محکم می شوند و رشد طبیعی خواهند داشت. البته افراد بالغ نیز باید تحرک کافی داشته باشند. استراحت و عدم تحرک باعث تحلیل بافت استخوانی می شود. بهترین، مفید ترین و کم خرج ترین ورزش برای انسان های بالغ و به ویژه افراد مسن پیاده روی است. توجه داشته باشید که ورزش های تحمل وزن مثل پیاده روی نقش مهمی در رسوب کلسیم در استخوان ها دارند. ورزش هایی که فشار و تحمل استخوانی ندارند، کمتر از ورزش های تحمل وزن در این مسئله اثر مثبت دارند.
4.   ازمصرف مواد افزایش دهنده  پوکی استخوان مانند سیگار ، قهوه  فراوان و ... خودداری کنید.
5.    جایگزینی هورمون های زنانه ، در خانم های یائسه زیر نظر پزشک می تواند مانع پوکی استخوان زودرس شود.

درمان پوکی استخوان
اگر پس از سنجش تراکم استخوان، معلوم شد که مبتلا به پوکی استخوان هستید، با نظر پزشک خود می توانید تحت درمان های زیر قراربگیرید: درمان های متفاوتی هم اکنون برای پوکی استخوان وجود دارد که هر کدام با توجه به شرایط بیمار برای وی انجام می گیرد. از جمله تجویز ترکیبات حاوی کلسیم و ویتامینD، تجویز ترکیبات فلوراید و دارو های کاهنده سرعت پوکی استخوان مانندEtidronale &Alendronale و... که تمام موارد ذکر شده بسیار پر خرج و گران هستند و تنها موارد اول یعنی کلسیم و ویتامینD قابل دسترس تر، کم هزینه تر و برای عموم قابل استفاده تراست.
در نهایت در نظر داشته باشید که تغذیه مناسب سرشار از کلسیم و پروتئین، فعالیت و دوری ازعدم تحرک و انجام ورزش های مناسب از زمان کودکی و نوجوانی، بهترین و کم خرج ترین توشه و روش پیشگیری برای جلوگیری از پوکی استخوان است.

توصیه طلایی
مصرف روزانه نیم لیتر شیر 50 درصد نیاز افراد بالغ به پروتئین و 100 درصد نیاز افراد به کلسیم را برآورده می کند.

پسر شهید اندرزگو ،کوچکترین زندانی سیاسی

جام جم آنلاین: از دید من به عنوان یک بچه شش ساله آنجا مکانی بود تاریک با پتوهای مشکی و سقفی بلند. ما سه ماه در زندان بودیم.  

3 سال از شهادت پدر می‌گذرد و حجت الاسلام سید مهدی اندرزگو فرزند بزرگ شهید سیدعلی اندرزگو، که در آن زمان شش ساله بوده، حتی حالا که پا به 40 سالگی گذاشته است، جای خالی‌اش را احساس می‌کند.

بهانه گفت‌وگوی ما با پسر شهید اندرزگو، چاپ برخی متون درباره زندگی اوست که به نظر می‌آید در بخش‌هایی از حقیقت فاصله گرفته ‌است.

آقای اندرزگو مطالبی را درباره پدرتان مطالعه می‌کردم که از صحت‌شان مطمئن نیستم و مایلم با مرور بخشی از خاطرات ایشان، درباره‌شان صحبت کنیم. برای مثال من شنیده‌ام که ایشان مدتی در دوران کودکی یا نوجوانی ترک تحصیل کرده بودند، آیا این موضوع درست است؟

خیر، پدرم هرگز ترک تحصیل نکردند، بلکه شب‌ها درس می‌خواندند و روزها در مغازه نجاری کار می‌کردند و سپس به دلیل علاقه به مسائل دینی تصمیم گرفتند، تحصیلات حوزوی داشته باشند.

این درست است که ایشان از خانواده فقیری بودند؟

این هم درست نیست. پدرم از خانواده‌ای با سطح متوسط اقتصادی و اعتقادات مذهبی بود با سه برادر و سه خواهر. پدرشان در بازار کار می‌کردند و ساکن محله دروازه غار بودند.

درست است که ایشان چندین بار دستگیر شدند و چون بازجویی‌های ساواک به نتیجه نرسید، آزادشان کرد؟

پدرم هرگز دستگیر نشدند. ایشان یک جمله معروف داشتند که چندین بار در میان دوستان تکرار کرده بودند. همیشه می‌گفتند «من هرگز زنده دستگیر نمی‌شوم.» پدرم نمی‌خواستند زنده به دست ساواک بیفتند. همیشه متواری بودند و ما هم همراه شان به شهرهای مختلف می‌رفتیم.

این فرارها از کی آغاز شد و چند سال طول کشید؟

از سال 1343 که امام(ره) سخنرانی علیه قانون ننگین مصونیت قضایی آمریکایی‌ها (کاپیتولاسیون) داشتند، نیاز به یک جنبش تازه و حرکتی تاثیرگذار در جامعه احساس می‌شد و براین اساس هیات موتلفه اسلامی تصمیم به اعدام انقلابی حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت گرفتند و علیرغم همه تدابیر امنیتی، این تصمیم را پدرم که عضو شاخه مبارزه مسلحانه هیات موتلفه اسلامی بودند، به همراه شهیدان بخارایی، امانی، نیک‌نژاد و صفار هرندی در عملیاتی به نام بدر با حکم مرجع تقلید عملی کردند. فرار پدرم از همان زمان آغاز شد و تا سال 1357 ادامه داشت، یعنی حدود 14 سال فراری بودند و 20 جلد شناسنامه و 4 جلد گذرنامه داشتند.

شناسنامه‌ها و گذرنامه‌ها را از کجا تهیه می‌کردند؟

دوستان‌شان در ثبت‌احوال این مدارک را در اختیارشان قرار می‌دادند.

در زمان ترور پدرتان چند ساله بودند؟

آن زمان 25 سال داشتند. پدرم در روز تولد حضرت علی(ع) در سال 1318 متولد شدند و در روز شهادت ایشان در سال 1357، به شهادت رسیدند.

در صحبت‌های‌تان گفتید که با حکم مرجع تقلید اقدام به اعدام انقلابی کردند. منظورتان امام بود؟

خیر امام آن زمان در تبعید بودند و هیات موتلفه از آیت‌الله میلانی مجتهد طراز اول، کسب اجازه کردند.

پدر که فرار کردند، پس چطور ساواک ایشان را به عنوان یکی از عوامل ترور شناسایی کرد؟

عملیات در زمستان اتفاق افتاد و شهید بخارایی در محل ترور لیز خورد و ساواک ایشان را دستگیر کرد، اما هیچ‌کس را لو ندادند. ایشان در زمان دستگیری 18 ساله بودند. ساواک از طریق شناسایی محله و مدرسه‌شان، دوستانش را شناسایی کرد و بعد همه را جز پدر من دستگیر کردند.

در افغانستان پدرتان امنیت بیشتری داشتند، چرا برگشتند؟

سفر ایشان به افغانستان یک ماموریت برای تهیه سلاح بود. وقتی ماموریت شان تمام شد برگشتند. در تمام مدت فرار، پدرم همچنان به فعالیت انقلابی ادامه دادند. در این مدت هم اعلامیه وارد می‌کردند، هم اسلحه. گروه تشکیل داده بودند. البته ایشان زیر نظر ولی فقیه بودند. خودسرانه مبارزه نمی‌کردند.

از کدام شهر بیشتر خاطره دارید؟

در مشهد ما ساکن خیابان خسروی بودیم که اکنون اسمش خیابان شهید اندرزگوست. ما آنجا همسایه رهبر معظم انقلاب بودیم. من در چیذر به دنیا آمدم، اما سه برادرم در مشهد متولد شدند.

برای من همیشه جای سوال بوده است که پدرتان در آن شرایط فرار مخارج زندگی را چطور تامین می‌کردند؟

بازاری‌های متدین جزو مبارزان بودند و مبالغی را در اختیار موتلفه قرار می‌دادند. البته پدرم شغل‌های پوششی هم داشتند که صرفا برای جلوگیری از مشکوک شدن ساواک به ایشان بود مثلا مهر فروشی، تسبیح فروشی و فرش فروشی.

خاطره‌ای که از سفرهای مختلف‌ یادتان مانده باشد، دارید؟

من در زمانی که پدرم شهید شدند شش ساله بودم و منظورم این است که خیلی کوچک بودم، اما از مادرم خاطره‌ای شنیده‌ام.

مادر می‌گوید مدتی پدرم ناچار شد به زابل برود و در آنجا ساکن شود اما بعد ناچار بود که ما را ترک کند به همین علت من و برادرم محمود و مادر را به خانواده‌ای در زابل سپرد و گفتند که یک ماهه بر می‌گردند، اما مشکلاتی برای پدر پیش آمد و یک ماه شد دو ماه.

مادرم در آن زمان تقریبا 20 ساله بودند. وقتی مدت غیبت پدرم طولانی شد مرد آن خانواده‌ای که ما به آن سپرده شده بودیم از ترس این که ساواک ما را پیدا کند و برایش دردسر شود، تصمیم گرفته بود که من، برادرم و مادرم را بکشد.

مادرم این صحبت‌ها را شنیده و خیلی ترسیده بودند و نمی‌دانستند چه کار کنند و فقط متوسل شده بودند به اهل بیت که ناگهان، فرستاده‌ای از طرف پدرم آمده بود و خواسته بود ما را ببرد و مادرم هم بلافاصله آن خانه را ترک کرده بودند.

این حقیقت دارد که برادر شما کوچک‌ترین زندانی سیاسی کشور به حساب می‌آید؟

بله برادرم مرتضی در آن زمان هفت ماهه بود که من، مادرم و بقیه برادرها را زندانی کردند. ما نمی‌دانستیم پدر شهید شده‌اند. ما چهار کودک و مادرمان در بند 209 زندان اوین بودیم و دائما مادر را می‌بردند برای بازجویی تا بفهمند که آیا با پدر همکاری می‌کرده یا نه اما مادرم خودشان را بسادگی زدند و طوری وانمود کردند که ساواکی‌ها گمان کردند ایشان از فعالیت‌های پدرم خبری نداشته و به زور با او همراه شده‌ است.

زندان را چقدر به یاد دارید؟

نه زیاد. از دید من به عنوان یک بچه شش ساله آنجا مکانی بود تاریک با پتوهای مشکی و سقفی بلند. ما سه ماه در زندان بودیم.

گفتید که از شهادت پدر مطلع نبودید. چرا؟

پدرم در تهران بودند و ما در مشهد. ماه رمضان بود و ایشان با دوست‌شان قرار گذاشته بودند که برای افطاری بروند خانه‌شان، اما زمانی که به مغازه دوست‌شان زنگ زده بودند و او به پدرم گفته بود «آقای جوادی ما منتظر افطاریم.» ساواک حدس زده بود که این آقای جوادی باید همان اندرزگویی باشد که سال‌هاست دنبالش می‌گردند. خانه دوست پدرم را پیدا کردند و وقتی پدرم در مسیر بودند 5 اکیپ از ساواک برای دستگیری‌شان کمین کردند و درگیری پیش آمد. برای دستگیری پدرم در ساواک بخش ویژه‌ای تشکیل شده بود و در آن زمان برای دستگیری‌شان 20 میلیون تومان جایزه می‌دادند!

اگر برای افطار می‌رفتند، پس اسنادی که آنها را پاره کردند و سعی کردند بخورند تا به دست ساواک نیفتد، چه بود؟

دفترچه تلفن شان بود. نمی‌خواستند شماره تلفن‌های دوستان شان دست ساواک بیفتد. آن روز پدرم روزه بودند و روزه‌شان را با خوردن آن اسناد باز کردند.

پدرتان عهد کرده بودند زنده دست ساواک نیفتند و ساواک هم تا آنجا که شنیده ام دستور اکید داشت که ایشان را زنده بگیرد، چه طور شد که شهید شدند؟

پدرم دست‌شان را در جیب‌شان کردند و تظاهر کردند که مسلح هستند و آنها هم ایشان را به رگبار بستند.

چه کسی خبر شهادت پدرتان را به خانواده شما داد؟

وقتی امام وارد کشور شدند فرمودند که می‌خواهند خانواده ما را ببینند و به ملاقات‌شان که رفتیم، گفتند پدر شهید شده‌اند. امام به ما خیلی محبت کردند و گفتند که در تهران بمانید و همین جا زندگی کنید.

کدام یک از خصوصیت‌های اخلاقی پدر بیشتر یادتان مانده است؟

پدرم به نماز خیلی اهمیت می‌دادند. می‌گفتند مبارز مسلمانی که وقتی اذان می‌گویند منقلب نشود و برای اقامه نماز شتاب نکند، مبارز واقعی نیست، چون مبارز‌ان واقعی برای اجرایی شدن احکام اسلامی تلاش می‌کنند که یکی از آنها نماز است.

نیره خسروی - جام‌جم

آقای اوباما ! تو رئیس جمهور آمریکا نیستی!

حسین قدیانی 


اسرائیل، آمریکا دارد. آمریکا، شیطان بزرگ است، شیطان بزرگ، کاخ سفید دارد. کاخ سفید، گاز فلفل و باتوم و ابوغریب و گوآنتانامو و کودتا و جنگ و غارت و بمب هسته ای و البته اتاق بیضی دارد. اتاق بیضی، میز مستطیل دارد. میز اما گزینه های زیادی رویش دارد که البته هیچ کدامش «نظامی» نیست!! یعنی گزینه هست، اما نظامی نیست!! خدا رحمت کند گزینه نظامی را. خدا بیافزاید بر درجات نظامی. «نظامی»، جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بود که شاعر و داستان سرای ایرانی بود! گزینه نظامی، اتفاقاً روی میز ما ست! «مولانا» رقص سماعش مال قونیه است، اما شمس تبریزی اش مال ماست! اصلش مال ماست. اردوغان، دل خوش کرده به شب شعر!! و خیال می کند منظور از «الله اکبر» ملت های منطقه، آتاتورک بی خداست!! اردوغان، هم برای «حسین» اشک می ریزد و هم برای «یزید» فرش قرمز پهن می کند!! اما «آیات القرمزی» به خامنه ای می گوید «امام خامنه ای». بیداری اسلامی، ریشه در «صنعت توریسم» ندارد. «آنتالیا» ام القرای اخوان المسلمین نیست! راشد الغنوشی لباس دارد. لخت نیست! دانشمندان هسته ای اردوغان، خار چشم نظام سلطه نیستند، البته اگر وجود خارجی داشته باشند!! «نی» مال ماست. «بشنو از نی» به زبان ماست. «حکایت» مال ماست. «شکایت» حق ماست. بان کی مون هر روز هنگام ورود به سازمان ملل باید «سعدی» بخواند. «مصطفی احمدی روشن» اعضای پیکر بنی آدم 99 درصد در جنبش تسخیر وال استریت است. در روزگاری که کسی بچه های مکتب لیبرالیسم را نمی شناسد، «آرمیتا» و «علیرضا» جهانی شده اند. از این پس، ما شهید نمی دهیم الا اینکه شهیدمان را جهانی کنیم و کاخ سفید را روانی کنیم. روی میز کار اوباما، جاخودکاری هست، چراغ مطالعه هست، بوگیر هست، کاغذ A4 هست، جاچسبی هست، ماژیک هست، خط کش هست، از این خودکارهایی که با هر دکمه، یک رنگ می نویسند، هست، گیره و سوزن ته گرد و نوک ذخیره برای مداد اتود هست، پاک کن هم هست، اما «گزینه نظامی» نیست!! این دفعه میکروفن ها روشن شوند، اوباما و سارکوزی، فحش خواهر مادر می دهند به اسرائیل!! ما در سرمای زیر صفر، با خطبه های گرم «آقا»ی مان، گرم گرم می شویم، اما مردم اروپا در سرمای زیر صفر، ببین اگر نفت ایران نباشد، چند نفر می خواهند کشته دهند؟!! آقای اروپا! رحم کن به ملتت. روی میز کار اوباما، گزینه نظامی یعنی دروغ! و روی میز کار اروپا، گزینه تحریم یعنی حرف مفت! ما در نماز جمعه سال جهاد اقتصادی، در ساعات دشمن شکن «و ذروالبیع» که کار اقتصادی مان تعطیل است، هنوز «فانتشروا فی الارض» نشده، با جمله های خطبه ها، قیمت نفت را بالا می بریم!! نبض اقتصاد منطقه در تریبون نماز جمعه ما می تپد. آری! موضع ما همچنان موضع نماز جمعه است. برعکس میز کار شلوغ پلوغ اوباما، روی میز کار ملت ما فقط یک گزینه است: «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست». ما اراده کنیم، تنگه هرمز را از این هم تنگ تر می کنیم! و دنیا را از «بیداری اسلامی» هم قشنگ تر! جمهوری اسلامی، ابرقدرت معنوی دنیای معاصر است. «آقا»ی ما افتخار نمی دهد اسم سارکوزی را ببرد!! روزولت و دوگل و ترومن و حتی کارتر و نیکسون و چرچیل و ژیسکاردستن و تاچر کجا؟! و هیلاری کلینتون و تونی بلر و برلوسکونی و سارکوزی و اوباما و نتانیاهو کجا؟! گند زده اند این دسته دوم به ابرقدرتی نظام سلطه!! آبرو باقی نگذاشته اند برای شیطان. البته همه اینها تقصیر انقلاب اسلامی است!! و الا سگ زرد در هر دوره ای، و با هر حال و روزی، برادر شغال است!! رهبر ما وقتی درباره «همه گزینه ها روی میز است»، صحبت می کند، با یک لحن حرف می زند، اما وقتی درباره آل خلیفه سخن می گوید، لحن شان را عوض می کند؛ «ما اگر بخواهیم در بحرین دخالت کنیم، اتفاق دیگری می افتد». یک جمله مختصر و مفید و آرام و بی نگاه و با تن صدای پایین اما در عین حال کوبنده! عاقل باش آل خلیفه! عاقل باش اوباما! مهم ترین گزینه روی میز کار اوباما، «گزینه تقلب» است. اوباما منتخب مردم آمریکا نیست! 99 درصد مردم آمریکا نظام سلطه را نمی خواهند. مؤسسات نظرسنجی در خود آمریکا بارها و بارها اعتراف کرده اند که اکثریت قاطع مردم آمریکا با جنگ و ترور مخالف اند، اما چرا نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا همچنان بر طبل جنگ می کوبند؟! سؤال اساسی این است: اینها از مردم آمریکا می خواهند رأی بگیرند یا از کارتل های صهیونیستی؟!! در صندوق انتخابات، رأی مردم آمریکا ریخته می شود، اما از این صندوق، فقط رأی اسرائیلی ها خوانده می شود!
¤¤¤
آقای اوباما! تو رئیس جمهور آمریکا نیستی. رئیس آمریکایی ها نیستی. رئیس جمهور نظام سلطه ای. شماها از بس تقلب کرده اید، به زودی قیام می شود در آمریکا. بیشتر از این! گزینه «نه» به نظام سلطه، روی میز چادرنشینان آمریکاست که عکس شهید هسته ای ما دست شان است.

آقای اوباما ! تو رئیس جمهور آمریکا نیستی!

حسین قدیانی 


اسرائیل، آمریکا دارد. آمریکا، شیطان بزرگ است، شیطان بزرگ، کاخ سفید دارد. کاخ سفید، گاز فلفل و باتوم و ابوغریب و گوآنتانامو و کودتا و جنگ و غارت و بمب هسته ای و البته اتاق بیضی دارد. اتاق بیضی، میز مستطیل دارد. میز اما گزینه های زیادی رویش دارد که البته هیچ کدامش «نظامی» نیست!! یعنی گزینه هست، اما نظامی نیست!! خدا رحمت کند گزینه نظامی را. خدا بیافزاید بر درجات نظامی. «نظامی»، جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بود که شاعر و داستان سرای ایرانی بود! گزینه نظامی، اتفاقاً روی میز ما ست! «مولانا» رقص سماعش مال قونیه است، اما شمس تبریزی اش مال ماست! اصلش مال ماست. اردوغان، دل خوش کرده به شب شعر!! و خیال می کند منظور از «الله اکبر» ملت های منطقه، آتاتورک بی خداست!! اردوغان، هم برای «حسین» اشک می ریزد و هم برای «یزید» فرش قرمز پهن می کند!! اما «آیات القرمزی» به خامنه ای می گوید «امام خامنه ای». بیداری اسلامی، ریشه در «صنعت توریسم» ندارد. «آنتالیا» ام القرای اخوان المسلمین نیست! راشد الغنوشی لباس دارد. لخت نیست! دانشمندان هسته ای اردوغان، خار چشم نظام سلطه نیستند، البته اگر وجود خارجی داشته باشند!! «نی» مال ماست. «بشنو از نی» به زبان ماست. «حکایت» مال ماست. «شکایت» حق ماست. بان کی مون هر روز هنگام ورود به سازمان ملل باید «سعدی» بخواند. «مصطفی احمدی روشن» اعضای پیکر بنی آدم 99 درصد در جنبش تسخیر وال استریت است. در روزگاری که کسی بچه های مکتب لیبرالیسم را نمی شناسد، «آرمیتا» و «علیرضا» جهانی شده اند. از این پس، ما شهید نمی دهیم الا اینکه شهیدمان را جهانی کنیم و کاخ سفید را روانی کنیم. روی میز کار اوباما، جاخودکاری هست، چراغ مطالعه هست، بوگیر هست، کاغذ A4 هست، جاچسبی هست، ماژیک هست، خط کش هست، از این خودکارهایی که با هر دکمه، یک رنگ می نویسند، هست، گیره و سوزن ته گرد و نوک ذخیره برای مداد اتود هست، پاک کن هم هست، اما «گزینه نظامی» نیست!! این دفعه میکروفن ها روشن شوند، اوباما و سارکوزی، فحش خواهر مادر می دهند به اسرائیل!! ما در سرمای زیر صفر، با خطبه های گرم «آقا»ی مان، گرم گرم می شویم، اما مردم اروپا در سرمای زیر صفر، ببین اگر نفت ایران نباشد، چند نفر می خواهند کشته دهند؟!! آقای اروپا! رحم کن به ملتت. روی میز کار اوباما، گزینه نظامی یعنی دروغ! و روی میز کار اروپا، گزینه تحریم یعنی حرف مفت! ما در نماز جمعه سال جهاد اقتصادی، در ساعات دشمن شکن «و ذروالبیع» که کار اقتصادی مان تعطیل است، هنوز «فانتشروا فی الارض» نشده، با جمله های خطبه ها، قیمت نفت را بالا می بریم!! نبض اقتصاد منطقه در تریبون نماز جمعه ما می تپد. آری! موضع ما همچنان موضع نماز جمعه است. برعکس میز کار شلوغ پلوغ اوباما، روی میز کار ملت ما فقط یک گزینه است: «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست». ما اراده کنیم، تنگه هرمز را از این هم تنگ تر می کنیم! و دنیا را از «بیداری اسلامی» هم قشنگ تر! جمهوری اسلامی، ابرقدرت معنوی دنیای معاصر است. «آقا»ی ما افتخار نمی دهد اسم سارکوزی را ببرد!! روزولت و دوگل و ترومن و حتی کارتر و نیکسون و چرچیل و ژیسکاردستن و تاچر کجا؟! و هیلاری کلینتون و تونی بلر و برلوسکونی و سارکوزی و اوباما و نتانیاهو کجا؟! گند زده اند این دسته دوم به ابرقدرتی نظام سلطه!! آبرو باقی نگذاشته اند برای شیطان. البته همه اینها تقصیر انقلاب اسلامی است!! و الا سگ زرد در هر دوره ای، و با هر حال و روزی، برادر شغال است!! رهبر ما وقتی درباره «همه گزینه ها روی میز است»، صحبت می کند، با یک لحن حرف می زند، اما وقتی درباره آل خلیفه سخن می گوید، لحن شان را عوض می کند؛ «ما اگر بخواهیم در بحرین دخالت کنیم، اتفاق دیگری می افتد». یک جمله مختصر و مفید و آرام و بی نگاه و با تن صدای پایین اما در عین حال کوبنده! عاقل باش آل خلیفه! عاقل باش اوباما! مهم ترین گزینه روی میز کار اوباما، «گزینه تقلب» است. اوباما منتخب مردم آمریکا نیست! 99 درصد مردم آمریکا نظام سلطه را نمی خواهند. مؤسسات نظرسنجی در خود آمریکا بارها و بارها اعتراف کرده اند که اکثریت قاطع مردم آمریکا با جنگ و ترور مخالف اند، اما چرا نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا همچنان بر طبل جنگ می کوبند؟! سؤال اساسی این است: اینها از مردم آمریکا می خواهند رأی بگیرند یا از کارتل های صهیونیستی؟!! در صندوق انتخابات، رأی مردم آمریکا ریخته می شود، اما از این صندوق، فقط رأی اسرائیلی ها خوانده می شود!
¤¤¤
آقای اوباما! تو رئیس جمهور آمریکا نیستی. رئیس آمریکایی ها نیستی. رئیس جمهور نظام سلطه ای. شماها از بس تقلب کرده اید، به زودی قیام می شود در آمریکا. بیشتر از این! گزینه «نه» به نظام سلطه، روی میز چادرنشینان آمریکاست که عکس شهید هسته ای ما دست شان است.

مساوی ! (گفت و شنود)


گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: قرار است آمریکا و عربستان در صحرای «نوادا» در آمریکا رزمایش مشترک داشته باشند!
گفت: چرا صحرای نوادا؟! این منطقه آمریکا شبیه سرزمین عربستان است. مگر آمریکا قصد حمله به عربستان را دارد؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! اگر شیوخ آل سعود عقل داشتند می توانستند بفهمند که آمریکا در این رزمایش کجا را نشانه رفته است.
گفت: آل سعود عقل و درکش کجا بود؟! دلشان خوش است که با آمریکا رزمایش مشترک انجام می دهند!
گفتم: یارو وارد رستوران شد و پرسید غذا چی دارید؟ گارسون گفت؛ مخلوط خوراک گوشت گاو و گنجشک. یارو پرسید چقدر آن گوشت گاو است و چقدر گوشت گنجشک؟ گارسون گفت؛ به اندازه کاملاً مساوی. چون ما هر روز صبح یک گاو می کشیم و یک گنجشک و گوشت آنها را با هم مخلوط می کنیم!

پایین آمدن سن ابتلا به بیماری‌های مفاصل

 بسمه تعالی 

پزشکان توصیه می‌کنند که افراد نسبت به آزمایش سالانه وضعیت استخوان و مفاصل خود اقدام کنند .
زشکان می‌گویند اغلب افراد در طول زندگی کمر درد را تجربه می‌کنند، اما مساله این است که این روزها تجربه کمر‌درد و مشکلاتی از این قبیل به سال‌های پایانی عمر نمی‌رسد و خیلی زودتر به سراغ افراد می‌آید.

تا یکی دو دهه پیش، اکثر افرادی که برای درمان دردهای عضلانی اسکلتی به درمانگاه‌های فیزیوتراپی و ارتوپدی مراجعه می‌کردند، افراد بالای 55 تا 60 سال بودند، ولی این روزها این سن به 30 سال کاهش پیدا کرده و پزشکان شاهد مراجعه بیمارانی با سنین 30 تا 50 سال با دردهای گردن، زانو، کمر و مفاصل مختلف به مراکز درمانی هستند.

برخلاف این موضوع، هنوز خیلی از مردم به اشتباه فکر می‌کنند که باید با رسیدن به دهه 50 زندگی منتظر مشکلات حرکتی باشند، اما دست‌کم مشکلات ستون فقرات، استخوان یا مفاصل، پای جوانان را به مراکز توانبخشی باز کرده است.

از طرفی میزان شیوع انحرافات جانبی در ستون فقرات، در دختران نسبت به پسران 9 به 1 است و با توجه به شیوع بالای این مشکلات، والدین باید به موضوعاتی مانند برآمدگی کتف‌ها، گودی کمر، تراز بودن شانه‌ها و مواردی از این دست بویژه در دختران توجه کنند و در صورت بروز هرگونه علامت مشکوکی برای ارزیابی اولیه مراجعه کنند، زیرا این مساله در زیبایی فرد نیز موثر است و به صورت بدشکلی قامتی در بزرگسالی خود را نشان می‌دهد. دکتر محمدرضا امید ظهور، متخصص طب فیزیکی و توانبخشی با تایید این مطالب به «جام‌جم» می‌گوید: ساختمان بدن آسیب‌پذیر است و اگر در راستای مناسب به آن فشار وارد نشود یا قوس‌های طبیعی کم یا زیاد شود، فشارها بیشتر می‌شود و عوارض زیادی برای فرد دارد.

او ادامه می‌دهد: مشکلاتی مانند گودی کمر، قوز یا کمر درد عموما ریشه استخوانی ندارند و اگر زود تشخیص داده شوند، می‌توان آنها را با درمان‌های فیزیکی و ورزش‌های اصلاحی درمان کرد. انحرافات بزرگ در ستون فقرات واضح است و مطمئنا افراد برای درمان آن اقدام می‌کنند، اما برخی انحرافات در ستون فقرات وجود دارد که در نگاه اول قابل تشخیص نیستند. امید ظهور با اشاره به این‌که باید به پیشگیری بیشتر از درمان توجه شود، توصیه می‌کند: ارزیابی دقیق مشکلات اسکلتی کودکان و تشخیص و درمان بموقع آنها، مهم‌ترین موضوع است که باید مورد توجه والدین نیز باشد.

آنها که باید مراقب ستون فقرات خود باشند

از زمانی که کودک شروع به راه رفتن می‌کند، باید ناهنجاری‌های احتمالی که در ستون فقرات و اسکلت او وجود دارد، مورد بررسی قرار گیرد.

کف پای صاف، انحرافات مخفی در زانو یا ستون فقرات، پای پرانتزی، راه رفتن روی پنجه و مواردی از این دست مشکلاتی است که اگر در کودکی تشخیص داده شوند، می‌توانند با درمان‌های توانبخشی نظیر حرکات اصلاحی یا درمان‌های ارتوتیک مانند انواع بریس‌های اصلاحی یا کفش طبی درمان شوند و باعث انحرافات جدی‌تر و عوارض بیشتر در سنین بالاتر نشود. اما متاسفانه به‌رغم این‌که در مواردی مانند معاینه چشم یا گوش و دندان، چکاپ‌های سالانه در خانواده‌ها جاافتاده هنوز در بحث اسکلتی عضلانی این فرهنگ وجود ندارد و همین موضوع باعث شده انحرافات ستون فقرات و جراحی‌هایی که برای رفع این مشکلات در کشور ما صورت می‌گیرد، آمار بالایی داشته باشد. علاوه بر کودکان یکی از گروه‌های مورد آسیب، زنان باردار هستند. در دوران بارداری تغییراتی در ستون فقرات خانم‌ها ایجاد می‌شود که می‌تواند باعث ایجاد کمر درد در این دوران و پس از آن شود و بهتر است زنان باردار در این خصوص زیر نظر پزشک باشند.

شیوه‌های درمان

سیستم‌های جدیدی برای ارزیابی انحرافات مختلف مفاصل از کف پا تا ستون فقرات وجود دارد که درست قرارگیری مفصل را چک می‌کند و انحرافات را نشان می‌دهد. این سیستم‌ها در کشور ما نیز وجود دارد.

در برخی مواقع تنها ورزش‌های اصلاحی به بیمار داده می‌شود و گاهی هم مداخلات دیگری صورت می‌گیرد. به‌گفته مدیر گروه بیومکانیکال مرکز علوم اعصاب دانشگاه علوم پزشکی تهران، اگر ما به پیشگیری بیشتر از درمان توجه کنیم، مطمئنا می‌توانیم تا حدود زیادی از هزینه‌های سربار درمان بکاهیم، بویژه این موضوع زمانی خود را بیشتر نشان می‌دهد که می‌بینیم درصد بیماری‌های اسکلتی عضلانی یا ازکارافتادگی در کشور ما بالاست. او ادامه می‌دهد: البته باید به این مساله هم توجه داشت که اقدامات پیشگیرانه لزوما مانع از بروز آسیب‌ها و عوارض بعدی نمی‌شود، یعنی افرادی هم هستند که با وجود همه اقدامات پیشگیرانه باز هم دچار کمر درد یا دیسک کمر و مشکلات دیگر می‌شوند، اما درصد بروز آسیب در این افراد کمتر است و همچنین باعث کاهش میزان جراحی‌ها می‌شود.

مستوره برادران نصیری / گروه سلامت

سیب زمینی

 (گفت و شنود)
گفت: علیرضا نوری زاده که همکاری خود با موساد را انکار نمی کند در آخرین «شاه»کار خود ادعا کرد فیلم و تصاویر شلیک موشک های ایران در رزمایش اخیر، ساختگی بوده است!
گفتم: بیخود نیست که در میان اپوزیسیون به دروغ زاده معروف است.
گفت: دروغ زاده می گوید فیلم و تصاویر شلیک موشک ها به طور مجازی و با استفاده از «فتوشاپ» تهیه و پخش شده است!
گفتم: ولی کارفرمایان آمریکایی و اسرائیلی وی شلیک این موشک ها را تأیید کرده و فیلم و تصاویر آن را که از طریق ماهواره تهیه کرده بودند، در شبکه های تلویزیونی خود پخش کرده اند.
گفت: مثل این که، تاریخ مصرف این حیوونکی به اندازه ای تمام شده که منوشه امیر حاضر نیست دو دقیقه هم برای در جریان گذاشتن او وقت تلف کند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! رئیس بیمارستان به 3 تا دیوونه گفت؛ فرض کنید شما سه تا سیب زمینی هستید که دارند توی ماهیتابه سرختون می کنند. 2 تا از دیوونه ها شروع کردند به جیلیز و ویلیز کردن و بالا و پایین پریدن. رئیس بیمارستان به سومی گفت؛ تو چرا تکون نمی خوری؟ گفت؛ من زیاد سوختم و به ته ماهیتابه چسبیدم!

نوگرایى در واژه ها و مفاهیم

بسمه تعالی


نوگرایى در واژه ها و مفاهیم

جواد محدّثى

شگفت نیست اگر در عصر مدرنیته و روشنفکرى, مفاهیم و واژه ها هم (نوگرا) شوند و (تجدد) به قلمرو واژه ها و لغات هم سرایت کند.
و… شگفت نیست اگر بعضى با عوض شدن (وضع), به عوض کردن (مواضع) بپردازند و حرف مرد در عصر حاکمیت روشنفکرى, دیگر (یکى) نباشد و هر روز به اقتضاى (شرایط روز), حرفى (روزپسند) بگویند.
راستى, چرا (خط مستقیم), این قدر کمیاب شده است؟
چرا وفادارى به (اصول و ارزشها) را از روى طنز و استهزا, (تفکر پنجاه و هفتى) مى گویند؟ و چرا (غیرت دینى) در مسلخ تسامح و تساهل ذبح مى شود و قاطعیت انقلابى را به انگ (خشونت) بدنام مى کنند و کسى هم جرأت نمى کند بر این تحریف واژه ها و مسخ مفاهیم و بدعت در معنى کردن لغات, اعتراض کند؟
آیا (روشنفکرى) این همه قداست یافته که همه چیز باید در پاى آن قربانى شود؟
بعضى (جمهوریت) را چماقى ساخته بر سر (اسلامیت) نظام مى کوبند. آیا این روا و منصفانه است؟
شگفتا! بعضى از منورالفکرهاى پرادّعا, تحمل عقیده حق را ندارند, ولى عقیده باطل و بى مبنى و دلیل خویش را بر یک جامعه تحمیل مى کنند.
کسانى دم از (جامعه چند صدایى) مى زنند که تحمل یک صداى مخالف را هم ندارند.
چگونه مى توان صبح و شب, در معبد روشنفکر مآبى, زبان را به ذکر (آزادى) مترنّم ساخت, ولى به کسى حق (نقد) نداد و همه عرصه هاى رقابت سالم را از بین برد؟
در قاموس جدید برخى از اینان که ذهن شان پر از فرهنگ وارداتى و آن سوى آب است, امر به معروف و نهى از منکر یعنى (سلب آزادى فردى). آنان سمحه و سهله بودن دین را مرادف با مسامحه کارى و سهل انگارى در باورها و ارزشها مى دانند و از همین دید, (بدعت) در دین و تشکیک در باورهاى یقینى, نام (قراءت جدید) به خود مى گیرند و زیر سؤال بردن حقایق مسلم, (گفتمان) مى شود و توهین به مقدّسات, (آزادى قلم) به شمار مى آید و دفاع از سلمان رشدى با لایحه (آزادى بیان) عملى مى گردد و همه مرزهاى فکرى و ذهنى و فرهنگى, به روى همه فرهنگ هاى وارداتى و ناهمگون با باورها و ارزشهاى خودى, باز مى شود.
با این حساب, باید منتظر روزى بود که در تدارک راهپیمایى بر ضدّ خدا باشند و خدا و اسلام و قرآن و غیرت و حجاب را به رفراندوم بگذارند, تا از حقوق و آزادیهاى مردم چیزى قضا و فوت نشود!
آن وقت, اگر مردم گفتند که اسلام و قرآن را نمى خواهند و حاضرند به وجدان و فطرت, رأى منفى دهند, لابد باید تصویب کرد و به خواست اکثریت (رأى) داد!
و اگر نتیجه نظرخواهى, تمایل به سلطه (عمو سام) بود, باید بر آن گردن نهاد!
و اگر پیشنهاد مذاکره و سازش و پذیرش اسرائیل (مد) شد, باید به این موج پیوست, تا مبادا برچسب فناتیک و ارتجاع خورد!
تا چه حد تغییر ماهیت واژه ها و دگردیسى در مفاهیم لغات را باید گردن نهاد؟
آیا شمول موج روشنفکرى را در عرصه (تبدل ماهیت واژه ها) باید قبول کرد؟ تا از برکات تجدد و مدرنیسم بى بهره نماند؟
کسانى هستند که حاضرند براى به وجود آوردن (جامعه چند صدایى) تریبونهاى انقلاب را به ضد انقلاب بسپارند و براى جذب معدودى واخورده سیاسى و روشنفکران بى ریشه و اندیشه, میلیونها انقلابى باایمان را دفع کنند.
بعضى (وفاق) را این مى دانند که به افراد مسأله دار, اجازه تبلیغ بر ضدّ دین و مقدّسات داده شود. اینان, از (بندگى خدا) گریزانند, ولى به (بردگى غرب) تن مى دهند.
به (آیات قرآنى) بى اعتقادند, ولى (اعلامیه حقوق بشر) را مثل وحى مُنزَل, معتبر مى دانند. با شعار (انسان مدارى) به نفى (خدامحورى) مى پردازند و بدشان نمى آید که زیر نام تجدّد, لیبرالیسم, روشنفکرى و اصلاح طلبى, به ولایت ستیزان و غرب باوران میدان و مجال بیشترى داده شود.
وقتى دگرگونى در مفاهیم واژه پیدا شود, طبیعى است که (رقص) و (مطربى), نام (حرکاتِ موزون) به خود بگیرد, تا واکنش منفى دینداران را برنیانگیزد.
آیا (حق انسان) تا آن جا ادامه و گسترش دارد که به نفى انکار (حق خدا) بینجامد؟
آیا گسترش و نشر دامنه (شبهات و شهوات), با نام (آزادى) ظلم آشکار به آزادى نیست؟
(رشد دنیوى) تا چه حد مطلوب است؟ حتى اگر به (افت دینى) و (عقب گرد ارزشى) منتهى شود؟
آیا دفاع از یک (مجرم), ارتکاب جرمى علیه جامعه نیست؟
چرا (گناه), از قاموس بعضى ها افتاده و (معصیت) واژه اى قدیمى و از مد افتاده محسوب مى شود و مشام عدّه اى به جاى (عطر طاعت) به (عفونت گناه) عادت کرده است؟
کرامت یک فرد مقدم است یا کرامت جامعه؟ مصلحت شخصى قابل ملاحظه است یا مصالح جمعى؟
آیا اگر (آزادى فردى) به (جامعه) آسیب برساند و (حق عمومى) پاى مال شود, باز هم قابل دفاع است؟
با این شرایط, چه اعتمادى به قاموس ها و فرهنگ نامه هاى جدید باقى مى ماند؟
وقتى (نفاق), لاى زر ورقى پیچیده مى شودو (لائیسم) با لفّافه (دموکراسى) به خورد جامعه داده مى شود, چگونه مى توان به (نوگرایى)هاى معاصر, اطمینان کرد؟
وقتى کسى همه دیوارها را خراب مى کند و همه پرده ها را بر مى دارد و همه پنجره ها را باز مى گذارد, تا حشره مزاحمت وارد شود, یا دزد عفاف دستبرد بزند, یا بیماردلان به چریدن در مزرعه گناهى بپردازند که او رشد داده است, آیا این نشان تیره اندیشى است, یا روشفکرى؟ جاهلیت است یا تمدّن؟
کاش سراب را آب نپنداریم و باغ وبوستان را با گلهاى مصنوعى عوض نکنیم.
کاش (هویت) را مثل لباسى ندانیم که هر لحظه مى توان آن را درآورد, یا عوض کرد.
آنان که روشنفکرى را مترادفِ ترک دین و کنار گذاشتن سنن ملّى و مذهبى و آداب و رسوم ریشه دار در مکتب و مدنیت مى پندارند, نه دین و سنّت را شناخته اند, نه از روشنفکرى تصوّر درستى دارند.
(لاقیدى) و (بى هویّتى) و خودباختگى, راهى است, و روشنفکرى و روشن بینى راه دیگر.

خیار

گفت: اصحاب فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 اعلام کرده اند که جبهه اصلاحات، انتخابات را تحریم نمی کند!
گفتم: مگر قرار است وطن فروشان را هم به مجلس راه بدهند که آقایان حرف از تحریم انتخابات می زنند؟!
گفت: می گویند البته اصلاح طلبان انتخابات را تحریم نمی کنند ولی در انتخابات هم شرکت نمی کنند!
گفتم: ولی دستور العمل جرج سوروس این است که در انتخابات شرکت کنند تا بعداً بتوانند ادعا کنند که تقلب شده است!
گفت: اتفاقاً سران فتنه هم گفته اند، اصلاح طلبان بدون تابلوی اصلاحات در انتخابات شرکت می کنند!
گفتم: یعنی عقلشان نمی رسد که فرمول جرج سوروس را دیگران هم می دانند و باز هم مثل جریان فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 دست فتنه گران وطن فروش رو می شود؟
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو رفته بود مسابقه 20 سوالی، به او گفتند جواب مسابقه خیار است ولی فوری نگو که ماجرا لو نرود. یارو پرسید در جیب جا می گیرد؟ مجری مسابقه گفت؛ نه. یارو با تعجب گفت؛ عجب خیار گنده ایه؟!

عزاداری هندو ها

 بسمه تعالی 

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندان ساز) عجائبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مى کرد از آنجمله مى گفت : عده اى از بازرگانان هندو (بت پرست ) به حضرت سیدالشهداء (ع ) معتقد و علاقه مندند و براى برکت مالشان با آنحضرت شرکت مى کنند.
بعضى از آنها روز عاشورا بوسیله شیعیان شربت و فالوده و بستنى درست مى کرده و خود بحال عزا ایستاده و به عزداران مى دهند و بعضى از آنها مبلغى که راجع به آن حضرت است به شیعیان مى دهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.
یکى از آنها عادتش این بود که همراه سینه زنها حرکت مى کرد و با آنها سینه مى زد.
چون مُرد بنا بمرسوم مذهبى خودشان بدنش را بآتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه اى از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود.
بستگانش آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند این دو قطعه راجع به حسین ((ع )) شما است . جائیکه آتش جهنم که طرف نسبت و قابل مقایسه بآتش دنیا نیست به وسیله حضرت امام حسین (ع ) خاموش و برد و سلام مى گردد پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوى بوسیله آن بزرگوار جاى تعجب نیست .
(8)

خلفت افلاک از براى حسین (ع ) است

جلوه خورشید از جلاى حسین (ع ) است

کرد لب تشنه جان نثار ره دوست

بهر حسین خونبها خداى حسین (ع ) است

هست مصون ز آفتاب روز قیامت

هر که پناهنده لواى حسین (ع ) است

نیست در آن عالم از عنایت محروم

هر که در این عالم آشناى حسین (ع ) است

دوش بگفتم بسینه در تو چه باشد

گفت ندانى دل است و جاى حسین (ع ) است

دارى اگر آرزوى جنت و غلمان

جنّت و فردوس کربلاى حسین (ع ) است

ما تازه داریم با RQ107 رفیق می شیم!

 بسمه تعالی


نظر به اینکه کله گنده های آمریکا دارند زور بی خود می زنند، تا بلکه بتوانند طیاره جاسوسی پهپاد را از جمهوری اسلامی تحویل بگیرند، توصیه های زیر به سران کاخ سفید تقدیم می شود. همان طور که می بینید، این تواصی، زیر 2 عنوان مجزا نوشته شده است.
الف) راه های انتقال RQ170 از ایران به آمریکا
¤ سفارتخانه مجازی
چندی پیش هیلاری کلینتون، موسوم به زنبیل، شاخ غول را شکست و موفق شد علیه جمهوری اسلامی، سفارت خانه مجازی تأسیس کند. خوب است آمریکایی ها برای کش رفتن پهپاد، متوسل به همین سفارت خانه مجازی شوند تا بلکه بتوانند به صورت مجازی، این طیاره را طی یک اقدام بچه بازی، مال خود کنند! بالطبع سفارتی که نتواند یک طیاره را از جایی به جای دیگر منتقل کند، به درد منقل بختیار می خورد!
¤ سران فتنه
از آنجا که در فتنه 88 سران کاخ سفید، بیت المال مردم بی نوای آمریکا را در اشکال مادی و معنوی، خرج فتنه گران کردند، نوبتی هم که باشد، نوبت کمک سران فتنه به اصحاب اتاق بیضی است! لذا بر فتنه گران فرض است به جای شرط گذاشتن برای شرکت در انتخابات، مرام خودشان را به آمریکا نشان دهند و RQ170 را به یانکی ها برگردانند!
¤ فتوشاپ
آمریکایی ها می توانند با استفاده از فتوشاپ، که در هالیوود، عین مور و ملخ استفاده می شود، فیلمی ساختگی تهیه کنند و در آن فیلم، طیاره جاسوسی را از دست ایران خارج کنند! در این فیلم «جیمبو» به دلیل تشابه فراوان، می تواند بازیگر نقش اول RQ170 باشد!
¤ باد و پهپاد
در ایران، بادآورده را باد می برد، اما این پهپاد، نه به وسیله باد، که به دست متخصصین ایرانی و خبره در جنگ الکترونیک، با کم ترین تلفات ممکن به زمین نشست. حکایت ماجرای حضرت ابراهیم، خلیل الله، آمریکایی ها می توانند از بت بزرگ شان بخواهند که این طیاره را برگرداند!!
ب) سختی های راه انتقال RQ170 از ایران به آمریکا
¤ مهمان نوازی
از جمله خصلت های ایرانی که حتی خود غربی ها هم به آن اعتراف کرده اند، خصلت مهمان نوازی ایرانی جماعت است. القصه! نگارنده دیروز داشتم با RQ170 گفت وگو می کردم که این پرنده به من گفت: در این مدت، اینقدر به من خوش گذشته که اگر شما هم بخواهید مرا تحویل آمریکا بدهید، من برو نیستم!! این پرنده در بخش دیگری از سخنانش به من گفت: من تازه اینجا کلی دوست پیدا کرده ام. دوستان خوبی مثل شهاب 3 که همیشه هوایم را داشته اند! RQ170 تصریح کرد: از اینکه سرود «خلبانان، ملوانان، ای امید فخر ایران»، چندی است که به نوعی، شامل حال من هم می شود، در چیز، یعنی بال خودم نمی گنجم! این پرنده با اشاره به خواستگاری یکی از موشک های شهاب 3 از وی، گفت: خیلی دوست دارم در همین ایران، تشکیل زندگی دهم و ماه عسل بتوانم تالاب انزلی را از نزدیک ببینم!!
¤ سفت نگه داشتن مال
ایرانی جماعت، مال خود را سفت نگه می دارد و همسایه را دزد نمی خواند. بعید می دانم مردمی که همچین اخلاقی داشته باشند، از قید طیاره جاسوسی پهپاد بگذرند! ما تازه داریم با RQ170 رفیق می شیم!!
¤ بحران وال استریت
گیرم بخواهیم RQ170 را به آمریکایی ها تحویل دهیم. با این اوضاعی که در آمریکا می بینیم، هیچ بعید نیست که این طیاره هم به جنبش تسخیر وال استریت بپیوندد!! آیا سران کاخ سفید مغز خر خورده اند که دنبال دردسر می گردند؟!
«آقای چیز»

تصویری که عباس رسم کرد؟!

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یکی از زیباترین صحنه های کربلای حسینی زمانی به تصویر کشیده می شود که شمر ملعون از ابن زیاد ملعون تر از خودش برای فرزندان ام البنین(س) امان نامه می گیرد. شمر ملعون امان نامه را گرفت و آمد در برابر سپاه امام حسین(ع) ایستاد و فریاد کرد: «این بنو اختنا العباس و اخوه» خواهرزاده های ما عباس و برادرانش کجایند؟ قاعدتاً آمدن شمر ملعون به عنوان یکی از فرماندهان سپاه دشمن و یا حداقل به عنوان یکی از سربازان سپاه دشمن و فریاد زدن در مقابل سپاه حسین(ع) و مهم تر از همه سراغ گرفتن از پسران ام البنین و به ویژه نام بردن از حضرت عباس(ع) همه نگاه ها را به خود جلب می کند و چه بسا در ذهن همه سپاه و دیگران این سوال نقش می بندد که شمر ملعون با پسران دلاور ام البنین(س) چه کار دارد؟ ذهن های کنجکاو و گوش های تیز شده در انتظارند. با حرکت حضرت عباس(ع) و برادرانش(علیهم السلام) به سمت شمر ملعون چشم ها به حرکت در می آیند و به دهان حضرت عباس(ع) خیره می شوند. حضرت عباس(ع) پرسید از ما چه می خواهی؟ عطش شنیدن پاسخ و بی تابی سپاه، از چشمان شان معلوم بود. کلام شمر ملعون سکوت سنگین فضا را شکست که گفت: «برا ی تان امان نامه آورده ام.» احتمالاً با طنین انداز شدن این صدای شوم و نحس، دل ها فرو ریخت و اگر این صدا به گوش اهل خیام امام حسین(ع) هم رسیده باشد، آنها هم احساس کردند، امید و پناه شان را از دست داده اند. از این اقدام خدعه آمیز شمر ملعون می شود فهمید نقش حضرت اباالفضل (ع) در عاشورا و در سپاه عاشورایی امام حسین(ع) بسیار برجسته و تعیین کننده بوده و حضرت عباس(ع) بارسنگینی بر دوش داشت و حضورش در سپاه امام حسین(ع) با سمت هایی که حضرت به ایشان داده بودند که مهم ترین آنها علمداری سپاه بود، کار را بر دشمن سیاه دل و پست بسیار مشکل می کرد و باز از این حرکت شمر ملعون، معلوم می شود حضور حضرت عباس (ع) در سپاه حماسه آفرینان کربلا، مانع بزرگی بر سر راه دشمن بود و آنها می دانستند چنانچه بتوانند حضرت عباس(ع) را از امام حسین(ع) جدا کنند، غلبه شان بر سپاه حضرت(ع) آسان تر خواهد بود. حالا شمر ملعون هم مانند سایرین بی تاب شده بود، او به این می اندیشید که آیا خدعه اش کارگر می افتد و او با جدا کردن شیر مردان ام البنین(س) از دردانه حضرت زهرا(س) و افزودن بر غربت وی، می تواند در نزد عبیدالله ملعون، مقرب تر شود یا خیر؟
معلوم بود، شمر ملعون حضرت عباس(ع) را نشناخته بود و اگر هم شناخته بود، فقط شجاعت و جنگاوری اش را شناخته بود و از اینکه عباس فقیه و دانشمند و دلاور و با وفا، فدایی برادر و مولایش امام حسین(ع) استو برای فدا شدن در راه ایشان لحظه شماری می کند،

 

کاملاً بی خبر بود و یا اینکه از همه اینها اطلاع داشت، اما گمان نمی کرد که عباس(ع) در لحظه حساس و ناشناخته بین مرگ و زندگی که بزرگان فراوانی در آن ترسیده و زندگی را بر مرگ ترجیح داده اند، عاشقانه، امامی را انتخاب کند که پرنده مرگ برسرش در پرواز است. در این لحظه ای که خالق زیبایی و بی بدیل بودنش عباس است و گویا هستی هم کارش را واگذاشته تا عاقبت این گفت وگو را مشاهده و ثبت کند، عباس کلامی را بر زبان جاری کرد که به واسطه آن فاتح عرش الهی شد. عباس گفت: «خدا تو و امانت را لعنت کند آیا ما در امانیم و برای حسین پسر پیغمبر(ص) امان نیست. دشمن خدا می خواهی که برادر و سید و سرورمان را رها کنیم و به اطاعت لعین فرزند لعین در آییم؟»
چه کسی می داند اگر این سخنان سرشار از وفاداری و جوانمردی عباس(ع) به گوش اهل خیام رسیده باشد، با دل آنها چه کرده است. اگر رسیده باشد، اولین نشانه آن زدوده شدن آثار نگرانی و ترس از چهره کودکان معصوم خیام و نیز آرام گرفتن اضطراب آنهاست و پس از آن افتخار و مباهات امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) است که چنین برادری دارند
این تصویر سال ها در تاریخ غنی شیعه است، اما گویا آنگونه که می بایست دیده نمی شد تا اینکه امام خمینی(ره) از آن رونمایی کرد تا مردم ایران بی پرده و واضح تر آن را ببینند، از آن درس بگیرند، آن را الگو قرار دهند و به عباس(ع) اقتدا کنند. این ملت عاشق اهل بیت (علیهم السلام) هم، از عباس(ع) خوب درس گرفتند و بارها سلحشوری و حماسه آفرینی کردند و به اسلام، عاشورا، انقلاب، ایران و رهبر وفادار مانند و در این وفاداری و حمایت از رهبر آنچنان ثابت قدم ماندند که اعجاب و ستایش دشمنان را نیز برانگیختند. مردم ایران چون پشتوانه معرفتی به نام عباس دارند، هیچ دسیسه و خدعه ای نتوانسته آنها را از رهبرشان جدا کند. شمران زمان هرگاه برای ملت ایران امان نامه آورده اند تا ملت عباس نشان این مرز و بوم را بفریبند تا رهبرشان را رها کنند، تو دهنی خوردند و سرافکنده بازگشتند. مرام عباس بن علی(ع) با گوشت و پوست و خون این ملت عجین شده است. عباس با شمر ملعون نرفت، از او روی برگرداند تا اینکه روز عاشورا به خواست حسین با حسین رفت تا آب بیاورد. حسین مجروح با تیری در گلو بازگشت، اما عباس هیچ گاه بازنگشت. این بار سکوت عباس رنگ را از رخسار اهل خیام گرفت و بردل شان هول و هراس افکند. تا آنجا که سردی غل و زنجیر را بر دست و پای شان حس کردند.
بابی انت و امی یا حسین

 

  رضا گرمابدری

درختی که در عاشورا خون می گرید+عکس

درخت خونبار زرآباد در منطقه الموت استان قزوین همه ساله در روز عاشورا عصاره ای تراوش می کند که مانند خون سرخ رنگ است آنچنان که گویی در عاشورا عزادار حسین(ع) است.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، در منطقه الموت شرقی استان قزوین در روستای زرآباد درخت چنار قدیمی و تنومندی وجود دارد که با اتفاقی نادر موجب شده تا همه ساله در ماه محرم کانون توجه خیل عزادران حسینی باشد.

درخت زرآباد که به درخت خونبار زرآباد شهره یافته سالهاست که در کنار امامزاده ای قرار دارد و سحرگاه روز عاشورا از تنه آن صمغی به مانند خون جاری می شود که حیرت همگان را برانگیخته است.

 

نکته جالب این که ماه های قمری که سالانه 10 روز جلو حرکت کرده و تغییر می کند هیچ تغییری در این رخداد نداشته و جاری شدن خون هماهنگ با تقویم ماههای قمری تغییر می کند.
 
این درخت با 10 متر قطر و 30 متر ارتفاع دارای قداست خاصی در بین اهالی روستای زرآباد است و هر ساله به محل تجمع زوار و عاشقان اهل بیت تبدیل می شود.
 
بقعه مطهر حضرت علی اصغر فرزند بلا فصل امام موسی کاظم(ع) و درخت چنار مقدس روستای (زرآباد) در استان قزوین همه ساله میزبان خیل عظیمی از زائران و مشتاقانی است که برای زیارت و عزاداری گرد هم می آیند.
 
طبق یک سنت دیرین هر ساله مردم روستای زرآباد و هزاران زائر در قالب دسته های عزاداری، شب عاشورا گرداگرد درخت چنار خونباری که در صحن این امامزاده روییده حلقه زده و ضمن عزاداری و سینه زنی در اولین دقایق صبحگاه عاشورا شاهد چکیدن مایعی سرخ فام از شاخسار این درخت می شوند.
 
به اعتقاد اهالی این روستا و طبق روایات سماعی و نقل شده از گذشتگان، درخت کهنسال و مقدس زرآباد در روز عاشورای 61 هجری که شهادت امام حسین (ع) به وقوع پیوست و خون مقدس حضرتش دشت کربلا را گلگون کرد، میزبان یکی از مرغانی بود که از سوی خداوند مأمور شده بودند تا با آغشته کردن خود به خون سیدالشهدا پیام سرخ شهدای کربلا را به سراسر جهان برسانند و یکی از آن مرغان به این دیار آمده و با پرهای خونین خود بر روی شاخسارهای درخت چنار(روستای زرآباد) نشسته و از آن پس در روز عاشورا این خون در سوگ آن حضرت جاری می شود.
 
برای گفتگو با مدیر حوزه علمیه استان قزوین در این خصوص به محل حوزه رفتیم و سئوالات خود را از این روحانی پرسیدیم.
 
حجت الاسلام سد موسی ابراهیمی اظهارداشت: شهرت درخت زرآباد همگانی است و مردم استان قزوین و بسیاری از مناطق ایران با این رویداد نادر آشنا هستند و ماه محرم افراد زیادی از اقصی نقاط ایران به این منطقه می آیند تا خود از نزدیک شاهد این رویداد عجیب باشند.
 
 
مدیر حوزه علمیه استان قزوین تصریح کرد: گاهی مردم شاخه ای را که خون از آن می چکد می شکنند که بعد از مدتی شاخه خشک شده را به عنوان تبرک نگه میدارند و به دیگران می دهند.
 
وی افزود: مرحوم آیت الله مظفری در کتاب ایضاءالجنه در خصوص نجاسات آورده که برخی خونها نجس نیست که به خون تراوش شده از درخت زرآباد اشاره دارد که پاک است.
 
حجت الاسلام ابراهیمی یادآورشد: من شنیده ام که گروهی از محققان خون این درخت را آزمایش کرده اند و در آن RH و خاصیت خون را تائید کرده اند و به نقل از فرزند آیت الله زرآبادی هم نقل شده که پدر مرحومشان در روز عاشورا در این روستا حاضر می شوند و شاخه ای می شکند و خون جاری می شود و آیت الله زرآبادی می گویند عاشورا در عاشورا
شد و مردم ابراز احساسات می کنند.
 
وی در خصوص احتمال خرافه بودن این موضوع گفت: من اعتقاد ندارم که خرافه است زیرا با استناد به روایاتی که گفته شده بعد از عاشورا اگر سنگی برداشتید و خون جاری شد تعجب نکنید این موضوع جای تامل دارد.
 
ابراهیمی تصریح کرد: آنچه موجب شگفتی است آن که با تغییر فصول و در زمستان و تابستان و پائیز این رویداد همچنان در روز عاشورا در همان زمان مقرر به وقوع می پیوندد که علم قادر به پاسخگویی به آن نیست.
 
درخت زرآباد خون می گرید
 
محمد جواد حضرتی، مدیر بنیاد ایران شناسی استان قزوین هم در این باره به خبرنگار مهر گفت: آنچه مشاهده شده این است که در همه فصول با توجه به گردش ماه قمری که برخی اوقات محرم در زمستان واقع شده نیز این اتفاق افتاده و موجب شگفتی شده است.
 
وی گفت: معمولا تراوش شیره و صمغ درختان در فصل گرم سال رخ می دهد اما آنچه در خصوص این درخت مشاهده می شود چیزی خارج از عرف طبیعت و متفاوت با امور جاری است.
 
این شاعر، محقق و پژوهشگر استان یادآورشد: بزرگان مذهبی هم از قرن 11 به این موضوع توجه جدی داشته اند و دانشمندان دوره صفوی به بعد و نیز دوره قاجار این مسئله رایج بوده ودر دوره معاصر هم شهید دستغیب از آن یاد کرده است.
 
حضرتی بیان کرد: اعتقادات و باورهای مردم هم قابل توجه است و در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی از تمامی نقاط الموت، استان قزوین و سایر استانهای کشور و از سالهای اخیر شاهد حضور علاقمندان از کشورهای پاکستان، کویت، بحرین هم هستیم که با حضور در این منطقه و در کنار درخت خونبار زرآباد عاشقانه عزاداری می کنند.
 
وی گفت: معمولا مردم بعد از نماز مغرب و عشاء در دسته های عزاداری و سینه زنی به این مکان می آیند و وارد محوطه امامزاده شده و در قسمت غربی درخت که میدان وسیعی است حلقه می زنند و تا نزدیک سحر به گرد درخت گردش کرده و سینه زنی می کنند.
 
حضرتی اظهارداشت: خروج خونابه سرخ رنگ از زمان سحرگاه روز عاشورا تا عصر اتفاق می افتد و عکسهای مستندی از این واقعه گرفته شده که بیانگر این رخداد نادر است.
 
مدیر بنیاد ایران شناسی استان قزوین تصریح کرد: برخی از عزاداران مایع سرخ رنگ خارج شده از درخت را با خود به عنوان تبرک می برند و گاهی دیده شده خونابه چکیده در برگ درخت که توسط مردم به تبرک برده شده پس از خشک شدن منقش به نام پنج تن آل عبا شده که موجب شگفتی بیشتر مردم شده است.
 
حضرتی هم از تائید برخی کارشناسان پس از آزمایش این ماده خون رنگ تراوش شده از درخت زرآباد مبنی بر داشتن خاصیت خون و RH خون خبر می دهد و می گوید: خروج این مایع سرخ رنگ که گاهی کم و گاهی زیاد است همه ساله اتفاق افتاده و علمای متعددی مانند آیت الله زرآبادی، علامه سید ابراهیم حجازی آن را تائید کرده اند.
 
این محقق و پژوهشگر همچنین تصریح کرد: در این محوطه درخت اصلی چنار با بیش از یک هزار سال قدمت وجود داشته که از پاجوش های آن درخت فعلی که حدود 500 سال قدمت دارد شکل گرفته و سربرآورده است.
 
وی گفت: باید به اعتقادات دینی مردم احترام گذاشت و بهترین راه قضاوت حضور در این منطقه و مشاهده عینی این واقعه نادر و شگفت است.
 
 
حضرتی در مورد درخت خونبار زرآباد یک رباعی نیز سروده است که به عنوان حسن ختام گفتگو برای ما قرائت کرد.
 
این سبز که سرخ در زرآباد به پاست
آیینه ای از حسین در عاشوراست
این سرخی جاری شده از هر رگ برگ
کی اشک چنار باشد این خون خداست
 
همه ساله خیل عظیمی از جمعیت برای زیارت به این امامزاده می آیند که تعداد زیادی از آنان خود را در روز تاسوعا به این جا می رسانند تا در روز موعود یعنی صبح عاشورا، شاهد چکیدن قطرات خون از شاخسار این درخت باشند.
 
 این اتفاق عجیب، عبرت آمیز و معنوی از زمانهای بسیار دور به صورت منظم ادامه داشته و تنها در صبح عاشورا اتفاق می افتد و هزاران زائری که نظاره گر این واقعه هستند، سفیرانی تلقی می شوند که دیگران را نیز ترغیب به آمدن و زیارت درخت می کنند.
 
 این امامزاده واجب التعظیم نیز طبق شجره نامه معتبر، فرزند امام موسی کاظم (ع) است و صاحب کراماتی نیز می باشد.
 
برخی از محققان نیز معتقدند که شهرت این درخت خونین در دوران پادشاهی سطلان حسین صفوی به حدی رسیده بود که افراد متعددی جهت تحقیق و تفحص در صحت و سقم آن به این منطقه آمدند.
 
از جمله این افراد می توان به رساله چنار خونبار میرزا قوام الدین محمد بن حسینی قزوینی، مخزن البکاء اثر ملا محمد صالح برغانی، کتاب کرامات اثر سید موسی زرآبادی، مقتل سفینه النجاه اثر ابن علی شیرازی، نفایس الاخبار واعظ اصفهانی، رساله چنار خونبار میرزا رضا کامل حسینی قزوینی و منتخب التواریخ محمد هاشم خراسانی، اشاره کرد.
 
هم چنین شیخ مجتبی قزوینی در کتاب بیان الفرقان، نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار، شهید محراب آیت الله دستغیب در داستان های شگفت و مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نیز در حاشیه عروه الوثقی به این درخت اشاره ای داشته اند.
 
درخت زرآباد با ثبت عکس، جهانی شد
 
مجید نورالله پور هنرمند عکاس قزوینی با بیش از 26 سال سابقه در کارهای هنری و عکاسی حرفه ای از کسانی است که با ثبت تراوش خونین درخت زرآباد باورها را واقعی کرد و به آوازه این درخت کمک شایانی کرد.
 
از نورالله پور پرسیدیم چگونه این واقعه را ثبت کردی و این عکاس حرفه ای پاسخ گفت: تا کسی این واقعه را از نزدیک نبیند باور نخواهد کرد و من هم سال اول که برای ثبت این رخداد به زرآباد رفتم به قدری شیفته شدم که 10 سال متوالی برای ثبت این واقعه حاضر شدم و هر بار عکسی متفاوت گرفتم که تاثیر گذار بود.
 
وی افزود: در سال اول چهار قطعه عکس شاخص، سال دو و سوم هر بار شش قطعه عکس گرفتم که در آلبوم نفیسی توسط میراث فرهنگی چاپ شد و به 42 کشور جهان ارسال شد.
 
نورالله پور تصریح کرد: این واقعه از غروب تاسوعا تا عصر عاشورا رخ می دهد و برای کسانی که در قبول آن تردید دارند تنها می توانم بگویم یک بار در عاشورا به این روستا بروند و خود قضاوت کنند.
 
روستای زرآباد در 85 کیلومتری شمال قزوین در منطقه الموت شرقی واقع شده است و ایام تاسوعا و عاشورای حسینی فرصت مناسبی است تا علاقمندان با حضور در این روستای زیبا ضمن شرکت در عزاداری پر شور شیفتگان حسینی در این منطقه از نزدیک درخت خونبار زرآباد را مشاهده و خود قضاوت کنند.

سارقان چگونه از کارت بانکی شما پول برداشت می کنند؟

 بسمه تعالی 

حوادث - روزنامه خراسان نوشت:

سارقان طعمه ها را با درخواست اجرای عملیات بانکی به زبان انگلیسی فریب می دهند.

صحنه اول: فردی از آن سوی خط با یکی از چلوکبابی های معروف تهران تماس می گیرد و با زبانی چرب و نرم و در حالی که تلاش می کند خود را آدم متشخص و درست کاری جلوه بدهد به مالک چلوکبابی سفارش 2000 پرس چلوکباب مخصوص می کند و از چلوکبابی می خواهد که تمام سعی و تلاش خود را به منظور ارتقای کیفیت غذا بکند. او ادامه می دهد که اصلا مسئله قیمت برایش اهمیتی ندارد بلکه آن چه اهمیت دارد سرافرازی و سربلندی او از میهمانی است که می خواهد بدهد. متصدی چلوکبابی با شنیدن این سفارش نان و آبدار سر از پا نمی شناسد و با احترام خاصی از مشتری خود استقبال می کند و مشتری ناشناس از پشت خط که می تواند یک خط تلفن عمومی هم باشد، درخواست می کند که شماره حساب یا شماره کارت خود را به او بدهد تا وی پول غذاها را همین الان به حسابش بریزد و پس از اطمینان از دریافت پول برای تهیه سفارش او دست به کار شود.

مرد سفارش دهنده گوشی را قطع می کند و چند دقیقه بعد دوباره تماس می گیرد و از مالک چلوکبابی می خواهد تا حساب خود را بررسی کند و ببیند آیا مبلغی که قرار بوده به حسابش واریز شود، واریز شده یا نه؟ متصدی چلوکبابی حساب خود را بررسی می کند و به مشتری می گوید هیچ پولی واریز نشده است. مشتری ناشناس خود را متعجب نشان می دهد و می گوید یک بار دیگر امتحان کند، بار دیگر هم در تماسی که با چلوکبابی می گیرد، همان پاسخ قبلی را می شنود و این جاست که یک سرقت بزرگ کلید می خورد،

مرد ناشناس با لحنی حق به جانب می گوید شاید اشکال از سیستم خودپرداز است بنابراین از مالک چلوکبابی می خواهد جلوی یک دستگاه خودپرداز برود تا با استفاده از شیوه ای که او می گوید و با عملیاتی که او از پشت خط دستور می دهد پول به حساب واریز شود، سفارش گیرنده مقابل خودپرداز قرار می گیرد و مرد ناشناس ابتدا می گوید که زبان انگلیسی را انتخاب کن و سپس دستور می دهد که فلان کلیدها را فشار بده و پس از پایان عملیات به من از پشت تلفن خبر بده و آن گاه حسابت را چک کن.

با این شیوه فردی که قرار است پول به حسابش واریز شود از آن جا که زبان انگلیسی بلد نیست و از طرفی در هیجان یک معامله نون و آبدار است زیاد دقت نمی کند و وقتی که حسابش را چک می کند می بیند نه تنها پولی به حسابش واریز نشده بلکه چه بسا میلیون ها تومان از حسابش برداشت شده است.

این جاست که پس از پایان مکالمه مرد ناشناس گوشی را قطع می کند و متصدی چلوکبابی متحیر از این سرقت بزرگ همان جا خشکش می زند. در این جا فرد کلاهبردار و سارق با زیرکی خاص با استفاده از یک عملیات بانکی که پیچیده هم نیست پول را کارت به کارت می کند و به جای این که از حساب خود به حساب مالک چلوکبابی واریز کند به گونه ای دستور می دهد که پول از حساب مالک چلوکبابی به حسابی که او شماره اش را می دهد، واریز شود.
صحنه دوم: خانمی برای فعال کردن رمز دوم خود به فردی مراجعه کرد این زن رمز دوم خود را در اختیار فرد ناشناس قرار داد، آن فرد نیز پس از این که رمز دوم حساب زن را فعال کرد، رمز را نزد خود نگه داشت و با سوء استفاده از اطمینان زن مراجعه کننده طی 16 مرحله اقدام به برداشت وجوهی به صورت اینترنتی از حساب زن مذکور کرد. این ماجرا در استان کردستان رخ داد و کارشناسان پلیس فتا به دستور سرهنگ شاکری رئیس پلیس این استان طی بررسی های فنی و تخصصی، حسابی را که پول های برداشت شده به آن واریز شده بود شناسایی و فرد سارق را دستگیر کردند.


شیوه ارتکاب سرقت ها از زبان جانشین رئیس پلیس فتا
سرهنگ سیدمحسن میربهرسی جانشین رئیس پلیس فتا ناجا ضمن اعلام ماجراهایی که ذکر شد ناآگاهی مردم را عامل این سرقت ها دانست و گفت: متأسفانه سرقت از حساب های مردم در ایران رواج بسیاری دارد و در خیلی از نقاط این چنین حوادثی رخ نمی دهد.

او درباره شگرد متهمانی که طعمه های خود را به جلوی خودپردازها می کشانند گفت: این متهمان چه بسا اصلا خودشان زبان انگلیسی بلد نیستند و به واسطه تمرین، همان گونه که ما با تلفن همراه خود با زبان انگلیسی کار می کنیم، آن ها هم شیوه برداشت از حساب دیگران را یاد گرفته اند، این افراد پو ل ها را مستقیما به حساب خود واریز نمی کنند. بلکه آن را به حساب کارت هایی می ریزند که پیشتر سرقت کرده اند و رمز آن ها را در اختیار دارند و برای این که مالک کارت سرقت شده پیگیر موضوع نشود چه بسا از حساب آن ها سرقت نمی کنند و موجودی آن ها را بر نمی دارند. این سارقان پس از طی 5 تا 9 عملیات و واریز به چند کارت سرقتی پول ها را برداشت می کنند تا بدین وسیله از سوی پلیس ردگیری نشوند. این افراد در کار خود خبره هستند و پول ها را به همین دلیل به حساب کارت های سرقتی می ریزند چون می دانند وقتی فرد مالباخته شاکی شد، پلیس مالک حساب هایی را که پول به آن حساب ها واریز شده را شناسایی و دستگیر می کند.

سرهنگ میربهرسی گفت: چون در این شیوه سرقت فرد مجرم به طعمه خود دستور می دهد که فلان کلید را بزن و فلان شماره را وارد کن، چون این عملیات به طور سریع انجام می شود اصلا فرد مالباخته متوجه نمی شود و کافی است که طعمه حتی دو تا صفر هم اضافه وارد کند آن وقت است که پول کلانی از حساب او خارج می شود.

وی گفت: این مجرمان در موارد دیگر بیشتر طعمه های خود را از میان بازنشستگان انتخاب می کنند و سرقت را اغلب در یکی دو روز اول ماه انجام می دهند که پول به حساب بازنشستگان واریز می شود و یا وقتی کسانی که برای پرداخت قبوض آب و برق خود به خودپرداز مراجعه می کنند و نمی توانند با دستگاه کار کنند یا دستگاه ایراد دارد این مجرمان به بهانه کمک وارد عمل می شوند و پول های صاحب حساب را در یک عملیات بانکی که به زبان انگلیسی است به حساب های مدنظر خود انتقال می دهند.

سرهنگ میربهرسی اضافه کرد: شیوه کسب اطلاعات حساب سارقانی که به وسیله تلفن اعمال مجرمانه خود را انجام می دهد شبیه کف زن های فیوجی است به این صورت که در یک گفت وگوی تلفنی وقتی با طعمه خود صحبت می کنند در بین این گفت وگو به طریقی رمز عابر بانک طعمه و دیگر اطلاعات حساب او را می گیرند و بعد به عنوان مثال می گویند فلان عدد را وارد دستگاه کن و فلان کلید را بزن و دستور یک عملیات معکوس را به طعمه خود می دهند و طعمه هم چون در هیجان یک خرید خوب قرار می گیرد، زیاد دقت نمی کند و به عنوان مثال اگر فرد سارق بگوید فلان کلید را فشار بده طعمه به نوشته ها حتی نگاه نمی کند و چه بسا متوجه نوشته ها هم نمی شود و فقط کلید را می بیند و آن را فشار می دهد.

معاون اجتماعی پلیس فتا درباره شیوه دستگیری این سارقان نیز گفت: چون این افراد از طریق تلفن عمومی زنگ می زنند نمی شود رد آن ها را پیگیری کرد و اثر انگشت و یا ردپایی از مجرمان باقی نمی ماند ولی چون مجرمان طمع کار هستند و از طرفی دیگر پلیس شیوه های ارتکاب جرم این مجرمان را می شناسد از طریق حساب هایی که پول های سرقتی به آن واریز شده است، مجرمان را دستگیر می کند. این مجرمان در نهایت یا از طریق عابربانک این پول های سرقتی را برداشت می کنند که آن جا تصویرشان ضبط می شود و پلیس از طریق این تصاویر سارقان را شناسایی می کند و یا از طریق سیستم بانکی.

معجزه شرکت در عزای حسینی + عکس

 بسمه تعالی 

صبح عاشورای 57 میاندار دسته بود، از همان‌روز با صحبت‌های حاج‌آقا تهرانی متحول شد، رفت مشهد و توبه کرد و روی سینه‌اش خالکوبی کرد: «خمینی فدایت شوم». جنگ که شروع شد، فرمانده گروه «پیشرو» چنان رعبی در دل بعثی‌ها انداخت که برای سرش 11هزار دینار جایزه تعیین کردند.

به گزارش فارس، شهید «شاهرخ ضرغام» در روزهای نخست جنگ لقب «حر انقلاب» را گرفته است، چرا که زندگی وی سرشار از داستان‌های آموزنده‌ است. او مدتی را در جهالت سپری کرد اما خدا خواست که برگردد.

مرور داستان زندگی او ماجرای حر در کربلا را تداعی می‌کند. تاریخ نهضت اسلامی ما بسیاری از این آزادمردان را به خود دیده است. شاهرخ ضرغام همچون «طیب» یکی از دلیر مردانی است که با پیروی از راه نورانی راه امام راحل شد و الگوی عملی بسیاری از آزادمردان روزگار ما شد.


 
 
* شاهرخ هیچ‌گاه زیربار حرف زور و ناحق نمی‌رفت

شهید «شاهرخ ضرغام» که در دی‌ماه 1328 در تهران متولد شد از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد. شاهرخ هیچ‌گاه زیربار حرف زور و ناحق نمی‌رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. 12 سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید و از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد. در جوانی به سراغ کشتی رفت و چه خوب پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد.

نایب قهرمان بزرگسالان، قهرمان جوانان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی، همراهی تیم ملی المپیک ایران همه اینها نشان از قدرت بدنی و شجاعت داشت، ضمن اینکه نبود راهنما نیز عاملی شد تا کسی جلودارش نباشد.

* روی سینه‌اش خالکوبی کرد: «فدایت شوم خمینی»

زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا اینکه دعای خیر مادرش باعث شد تا او همزمان با آغاز انقلاب اسلامی توبه کند و شب و روز فقط نام امام خمینی(ره) را بر زبان جاری سازد و برای همه این جوانمردی «فدایت شوم خمینی» را بر روی سینه‌اش خالکوبی کرد.

در همان روزهای اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند، آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. شاهرخ پروازی داشت تا بی‌نهایت در 17 آذر 59 و دشت‌های شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید حتی پیکرش پیدا نشد.

در کتاب «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی» با اشاره به حضور این شهید در مسابقات کشتی آمده است: بیشتر مسابقه‌ها را با ضربه فنی به پیروزی می‌رسید. قدرت بدنی، قد بلند و دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند. در همان سال اول به اردوی تیم ملی دعوت شد و توانست بهترین مقام نایب قهرمانی کشتی فرنگی کشور را کسب کند.
 

*هیئت «جوادالائمه(ع)» شاهرخ تنها دسته‌ای بود که عاشورای 57 به خیابان آمد

او عاشق امام حسین(ع) بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به مولا داشت. این محبت قلبی را از مادرش به یادگار گرفته بود. در عاشورای سال 57 ساواک به بسیاری از هیئت‌ها اجازه حرکت در خیابان را نمی‌داد اما با صحبت‌های شاهرخ دسته هیئت «جوادالائمه(ع)» مجوز گرفت.
 
صبح عاشورا دسته حرکت کرد و ظهر هم به حسینیه برگشت. شاهرخ میاندار دسته بود محکم و با دو دست سینه می‌زد. آن روز بود که با صحبت‌های حاج‌آقا تهرانی جرقه‌های نهضت انقلاب اسلامی در ذهن او متجلی شد و تا آنجا پیش رفت که شاهرخ همچون حری برای نهضت انقلاب اسلامی جان‌نثاری کرد.

*شاهرخ ضرغام با حضور در بارگاه امام رضا(ع) راه صحیح را انتخاب و توبه کرد

شاهرخ پس از آن «عاشورای حسینی» به خانه برگشت و به مادرش با جدیت گفت: «آماده شو به مشهد بریم». در بدو ورود به مشهد، شاهرخ زودتر از همه به پابوس امام رضا(ع) رفت و حال خوشی پیدا کرده بود و مرتب می‌گفت «خدا من بد کردم؛ من غلط کردم اما می‌خواهم توبه کنم. خدایا مرا ببخش، یا امام رضا (ع) به دادم برس من عمرم را تباه کردم».

بعد از زیارت 2 روزه مشهد شاهرخ به همراه مادرش به تهران برگشت و همه خلافکاری‌های خود را رها کرد. او واقعاً توبه کرد، توبه‌ای همچون حر در صحنه و کارزار کربلا؛ در همان روزهای انقلاب با ارادت خاصی که به امام خمینی (ره) داشت روی سینه‌اش با خالکوبی نوشت «خمینی فدایت شوم».

شاهرخ با پیوستن به گروه «فدائیان اسلام» و نیروهای کمیته انقلاب اسلامی، شروع جنگ را در آبادان و بهمنشیر تجربه کرد. رشادت‌های شاهرخ و دوستانش تا جایی پیش رفت که عنوان گروه «آدم‌خوارها» را برای خود برگزیدند.

وی که از همرزمان «سیدمجتبی هاشمی» بود این نام را با مشورت دوستانش به گروه داد:گروه آدم‌خوارها! که بعدها به نام گروه «پیشرو» تغییر نام یافت با رشادت‌های فراوان خود چنان ترسی در دل نیروهای بعثی انداخت آنچنانکه برای سر شاهرخ به عنوان فرمانده این گروه، 11 هزار دینار جایزه تعیین کردند.

شاهرخ ضرغام روزهای آخر حضورش در میان هم‌رزمانش را به گونه‌ای نظاره‌گر بود که می‌دانست لحظات رسیدن به معبود است. او با رشادت‌هایی که در آبادان انجام داد مانع از تهاجم عراقی‌ها شد. شاهرخ با تیر مستقیم عراقی‌ها به شهادت رسیده بود. در حالی که سربازان عراقی در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می‌کردند و بدن بی‌سر و پر از تیر و ترکش و غرق در خون او را در تلویزیون خود نشان دادند.

آری عراقی‌ها پیکر او را با خود برده بودند و امروز اثری از او نیست. چرا که شاهرخ از خدا خواسته بود او را پاک کند، همه گذشته‌اش را و می‌خواست چیزی از او نماند؛ نه اسم، نه شهرت و قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر اما یاد او زنده است و مزار او به وسعت همه خاک‌های سرزمین ایران است. او مرد میدان عمل و سرباز اسلام و مرید امام (ره) و مطیع بی‌چون و چرای ولایت بود، براستی که وی تا ابد در ذهن‌ها زنده است .

آیا اسکندر همان ذوالقرنین است ؟

بسمه تعالی 


قرآن سه بار از ذوالقرنین نام برده است  

قرآن در سوره کهف سه بار از ذوالقرنین نام برده (26) و این خصوصیات را براى او بیان نموده است :
1 - ((ما ذوالقرنین را بر زمین تسلط و تمکین بخشیدیم و آنچه را که براى استوارى حکومت و اکمال فتوحات خود لازم داشت در اختیارش ‍ نهادیم ))
(27)
2 - سه پیشروى مهم نصیب دوالقرنین شد، اول
نفوذ (و لشکر کشى ) در سمت غرب ، دوم نفوذ (و لشکرکشى ) در سمت شرق ، سوم هجوم به طرف بلاد کوهستانى و دشتهاى شمال شرقى براى جلوگیرى از یاءجوج و ماءجوج (قبایل وحشى بیابانى که در شمال شرقى مى زیسته اند) و ساختن ((سد)) بخاطر مسدود کردن راه تجاوز آنها
(28).
3 - ذوالقرنین طرفدار عدالت بود و از ظلم و ستم دورى مى کرد و از ضعفا و ناتوانان حمایت مى نمود
(29).
4 - او به خدا و آخرت ایمان داشت
(30).
5 - او حرص به ثروت اندوزى نداشت از اینرو پس از ساختن سد، مغلوبین خواستند مالى فراهم کنند و به او بدهند، او نپذیرفت و گفت :
آنچه خدا به من عطا کرده مرا از اموال شما بى نیاز خواهد کرد
(31).
اینک در این باره سؤ ال مى شود که آیا ذوالقرنین با این خصوصیات چه کسى بوده است؟


اختلاف نظر بین مفسران و علماى تاریخ درباره ذوالقرنین  

بین مفسران و علماى تاریخ ، آراء و گفتگوهاى بسیار به میان آمده است و در روایاتى که مربوط به ذوالقرنین هست نیز اختلاف وجود دارد.
در مورد اسم ذوالقرنین ، در بعضى از روایات آمده ، نام او ((عیاش )) بود و در بعضى دیگر آمده اسم او ((اسکندر)) بود، و در پاره اى اسم او ((مرز یابن مرز به یونانى )) و در برخى دیگر اسم او ((مصعب بن عبدالله بن قحطان )) و در بعضى ((صعب بن ذى المراثد)) و در بعضى دیگر ((عبدالله بن ضحاک )) و... آمده است
(32).
فخر رازى در تفسیر خود اصرار دارد که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونى است ، و در این باره گفتارى دارد که خلاصه اش این است :
قرآن دلالت مى کند که قلمرو حکومت ذوالقرنین تا به آخر غرب و شرق و سمت شمال رسید و بنابر شهرت تاریخى کسى که حکومتش به این حد رسید، جز اسکندر شخص دیگرى نیست ، چه آنکه اسکندر بر تمام کشورها مسلط شد سپس به مصر رفت اسکندریه را ساخت و سپس وارد شام شد و هر جا قدم مى نهاد آنجا را فتح مى کرد، بر ایران و هند و چین و... تسلط یافت ، وقتى که قرآن ذوالقرنین را چنین معرفى مى کند که بر همه جا تسلط یافت و در تاریخ ثابت شده که اسکندر قاف تا فاف عالم را گرفت پس ‍ ذوالقرنین همان اسکندر است
(33)
در گفتار فخر رازى چند اشکال وجود دارد:
نخست اینکه کسى که از نظر تاریخ بر مشرق و مغرب و شمال و جنوب تسلط یافته باشد، تنها اسکندر نیست ، بلکه افرادى نیز مثل کورش ، بخت النصر و... چنین استیلاء پیدا کردند.
دوم اینکه قرآن ، ذوالقرنین را مؤ من به خدا و روز قیامت و یگانه پرست معرفى مى کند، در صورتى که اسکندر از ستاره پرستان بود و نقل کرده اند که حیوانى را براى ستاره مشترى ذبح نمود
(34).
سوم اینکه : در هیچیک از تواریخ ذکر نشده که اسکندر مقدونى سد یاءجوج و ماءجوج را ساخته باشد.
چهارم اینکه : اسکندر در راه کشورگشائى ، افراد بسیارى را کشت و خونریزى در عالم بپا کرد، در صورتى که قرآن ، ذوالقرنین را عادل و مهربان و مخالف ظلم معرفى کرده است ...
علامه سید هبة الدین شهرستانى مى گوید: ذوالقرنین یکى از پادشاهان تبابعه
(35) یمن بوده است ، و چون یمن با حجاز مجاور هم بوده اند مردم حجاز از پیغمبر (ص ) جویاى جریان و داستان او گردیدند، و قرآن به خواست آنها پاسخ مثبت داد و شرح حال او را بیان کرد(36).
اخیرا آقاى ابوالکام آزاد، وزیر اسبق فرهنگ هندوستان با تحقیقات دامنه دار و ذکر قرائنى در مقام اثبات این نکته برآمده است که منظور از ذوالقرنین ، کورش کبیر
(37) است ، و تمام علائم و اوصافى که قرآن در مورد ذوالقرنین گفته با اوصاف کورش تطبیق مى کند(38).
آقاى علامه طباطبائى نیز این قول را قابل انطباقتر از اقوال دیگر با قرآن و قابل قبولتر مى داند
(39).