عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

استارت

(گفت و شنود)
گفت: خلیفه بن سلطان، نخست وزیر بحرین با ابراز ناامیدی از شکست طرح الحاق بحرین به عربستان گفته است؛ این طرح برای جلوگیری از انقلاب های منطقه و مقابله با ایران بود.
گفتم: موز اگر قوت داشت کمر خودش را راست می کرد ولی الان که آل خلیفه وارد میدان مین شده و آل سعود هم روی اره نشسته.
گفت: اظهارات این یارو نشان می دهد که طرح الحاق بحرین به عربستان، از طرف آمریکا و اسرائیل به آنها دیکته شده است.
گفتم: وقتی از دست آمریکا و متحدانش علیه انقلاب های اسلامی منطقه و جمهوری اسلامی هیچ غلطی ساخته نیست، آل سعود و آل خلیفه در حال سقوط می خواهند چه غلطی بکنند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! حیوونکی ها آخر عمری بدجوری دچار توهم شده اند!
گفتم: یارو به دکتر گفت؛ پسرم فکر می کند یک کامیون است یک روز می گوید باطری ندارم، یک روز می گوید پنچرم و... دکتر گفت؛ خب! بیارش معاینه کنم؟! و یارو جواب داد؛ می خواستم بیارمش، اما، هرچی گوشش رو پیچوندم، استارت نزد!

آل سعود روی میدان مین

 (یادداشت روز)
الحاق بحرین به عربستان بخشی از یک طرح بزرگتر است که تحت عنوان «اتحاد کامل کشورهای خلیج» مطرح گردید و حتی بعدا با پیش کشیدن بحث اضافه کردن مراکش و اردن به جمع اعضای شورای همکاری خلیج فارس «فدراسیون پادشاهی عرب» مد نظر قرار گرفت بنابراین می توان گفت از منظر آل سعود، الحاق بحرین- به دلیل وابستگی آل خلیفه به ریاض- ممکن ترین و اولین گام در راه شکل گیری فدراسیون عربی با محوریت عربستان است اما البته در این طرح خطاهای استراتژیکی هم وجود دارد که آن را در اولین گام ها با چالش مواجه می کند در اینجا ضمن بحث از ماهیت طرح عربستان به بعضی از این خطاها هم اشاره می کنیم:
1- سعودی کردن شبه جزیره عربستان- که از هفت کشور تشکیل شده- یک طرح 70 ساله است که به تعبیر معاون دبیرکل شورای همکاری از سال 2001 شدت گرفته و در طول این مدت عربستان به طرق مختلف سعی در تحقق آن داشته است. که از جمله باید به اشغال سه استان عسیر، نجران و جیزان یمن و تلاش برای سیطره بر یمن از طریق خاندان الاحمر طی 12سال گذشته، درگیری با قطر برای تصاحب خلیج سلوا و خورالعدید، درگیری با امارات بر سر تهدید مرزهای دریایی، درگیری با کویت بر سر مرزهای دریایی و جزایر ام المرادم و قارو و درگیری با عمان بر سر خطوط مرزی اشاره کرد. در طول این دوره 70 ساله حکام آل سعود تلاش کرده اند تا با استفاده از دلارهای نفتی و پشتیبانی انگلیس و آمریکا، بر کل شبه جزیره سیطره پیدا کنند. عربستان در این میان توانست تا حدی سیطره خود را بر یمن توسعه دهد و مشکلات مرزی خود را بطور موقت با امارات و کویت حل و فصل نماید اما بیداری اسلامی در کشورهای عربی به عربستان نشان داد که این توافقات می تواند یک روزه از بین برود و به ضد خود تبدیل شود. از این رو حدود شش ماه پیش پادشاه عربستان طرحی مبنی بر «اتحاد کامل کشورهای خلیج» که کارکردی فراتر از اتحادیه عرب داشت را به سران شورای همکاری ارائه کرد و در کنار آن محافل سعودی از طرح بزرگتری مبنی بر عضویت مراکش و امارات در شورای همکاری خلیج فارس سخن گفتند که در واقع به معنای تشکیل فدراسیون یا اتحادیه پادشاهی های عرب بود.
2- در بحث تشکیل فدراسیون یا اتحادیه عربی، عربستان در درجه اول با مخالفت های داخلی کشورهای مورد اشاره مواجه است. کویت، عمان و قطر در همان موقع که پادشاه عربستان از اتحاد کامل کشورهای خلیج فارس سخن گفت با آن مخالفت و استدلال کردند که این طرح هویت ضد ایرانی دارد و به مناقشات منطقه ای دامن می زند و با منافع ملی اعضا مغایرت دارد. در این میان در آذرماه سال گذشته حتی «احمد سعدون» رئیس پارلمان کویت به طعنه گفت: «اتحاد ما با کشورهایی که زندان هایشان پر از کسانی است که تنها جرمشان ابراز عقیده می باشد، سخت است» و شیخ صباح الخالد الصباح وزیر خارجه کویت در موضعی تندتر گفت: «کویت به هیچ وجه تصمیم ندارد که در این زمینه تصمیمی بگیرد.» علاوه بر این سه کشور، حتی در مورد موافقت امارات هم تردیدهای جدی وجود دارد یکی از روزنامه های وابسته به آل نهیان سه هفته پیش در سرمقاله خود نوشت: «امارات و کویت از ایده اتحاد سیاسی، اقتصادی و نظامی با عربستان استقبال نمی کنند.» از نظر کشورهای کوچک تر شبه جزیره، تبدیل شورای همکاری به اتحادیه یا فدراسیون از یک طرف به سیطره عربستان بر کل منطقه و از بین رفتن استقلال این کشورها منجر می شود و از سوی دیگر مناقشه سعودی- ایرانی را به مناقشه ای عربی- ایرانی تبدیل می کند و به امنیت و همکاری منطقه ای آسیب می زند و آنگاه بیش از همه کشورهای کوچک تر منطقه آسیب می بینند. در این بین هفته گذشته شبکه انگلیسی قطر در مقدمه یک میزگرد تلویزیونی که برای بررسی طرح عربستان برگزار کرد گفت: «فصل مشترک طرح های عربستان از جمله طرح اتحادیه عربی کینه ورزی نسبت به ایران است که کشورهای جنوب خلیج آن را به صلاح خود نمی دانند.»
3- آنچه که عربستان دنبال آن است- با یا بدون لحاظ کردن عضویت مراکش و اردن- یک فدراسیون عربی با محوریت ریاض است. فدراسیون در تعریف حقوقی به اتحاد چند کشور یا چند ایالت می گویند که واحدهای آن تنها در امور داخلی خود- با مشخص کردن ابعاد آن توسط فدراسیون- حق خودگردانی و خودمختاری را دارند و در چهار مسئله اصلی- سیاست های پولی، امور خارجی و دیپلماسی، امور نظامی و امور امنیتی- تابع فدراسیون هستند. در فدراسیون، سازمان مرکزی بر تمامی واحدهای متشکله فدراسیون نظارت و فرمانروایی دارد.» (فرهنگ ترسیم ایسم ها، محمد حاجی زاده ص 150)
با این وصف کاملا پیداست که عربستان سیطره بر کل شبه جزیره را در سر می پروراند. این امر حتما نیازمند تصویب ملی در هفت کشور شبه جزیره است چرا که براساس حقوق بین الملل و قوانین اساسی این کشورها هرگونه تغییری که هویت و استقلال کشور را در یک یا چند موضوع زیر سؤال می برد، به تصویب سه پنجم و در بعضی از کشورها به تصویب چهار پنجم مردم کشور مربوطه نیاز دارد. این در حالی است که در بعضی از قوانین اساسی حتی پا را از این فراتر گذاشته و هرگونه اقدام مغایر استقلال و تمامیت ارضی را ممنوع و باطل دانسته است. مع الوصف بدون هیچ تردیدی اگر در کشورها- حتی در کشور عربستان- همه پرسی برگزار شود، مردم با سیطره آل سعود مخالف هستند و در شش کشور یمن، کویت، قطر، بحرین، امارات و عمان مردم با مخدوش شدن تمامیت ارضی کشورشان مخالف خواهند بود.
4- وحدت کشورهای عربی اگر بر مبنای اصول و منافع عربی-اسلامی باشد بسیار خوب است و کشورهای اسلامی -حتی غیر عرب- هم باید به اندازه توان خود به آن کمک نمایند اما واقعیت این است که سران عربستان سعودی که - براساس اسناد قطعی و انکار نشده- در جنگ 33 روزه و 22 روزه- و در سایر صحنه ها- به جای اینکه در کنار مردم مظلوم و مورد تهاجم لبنان و فلسطین قرار بگیرند، هزینه دو جنگ را پیشاپیش به جنایتکاران صهیونیست داده بودند، نمی توانند داعیه دار وحدت عربی و مصالح اعراب باشند. مصالح اعراب و مصالح مسلمین دو تا نیستند که رژیم عربستان همواره سعی کرده از ظرفیت بخشی از جهان اسلام علیه بخش دیگری از جهان اسلام که بر مقاومت در برابر غرب و رژیم صهیونیستی اصرار دارند، استفاده کنند. در عین حال دلایل زیادی وجود دارد که نشان می دهد موضوع وحدت عربی که سابقه ای 60 ساله دارد با عناصر وابسته هیچگاه محقق نمی شود به دلیل پرده پوشی روی نیت واقعی- یعنی سیطره یک بخش عرب بر بقیه بخش ها- این وحدت حتی در زمانی که موضوع حساس اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی در میان بود، محقق نشد. وحدت مصر و سوریه (1337)، سه سال بیشتر دوام نیاورد وحدت مصر و لیبی (1350) یک سال بیشتر دوام پیدا نکرد، وحدت مصر و یمن (1339) یک سال بیشتر ادامه نیافت و فدراسیون عراق و اردن هم به سه سال نکشید. الان شرایط وحدت سخت تر از قبل است. از این ها گذشته وحدت و یا شکل گیری فدراسیون منطق خاص خود را داشته و در یک فرایند زمان بر -آنهم احیانا- تحقق می یابد و تحت شرایط و الزامات خاصی از حوزه تجاری و اقتصادی شروع می شود و احیانا به وحدت سیاسی می رسد. به عبارت دیگر تشکیل فدراسیون و یا اتحادیه تابع اراده سران یک یا حتی چند کشور نیست. این نشان می دهد که بحث فدراسیون عربی یا اتحادیه عربی یا اتحادیه پادشاهان عرب یک طرح سیاسی است که در مواجهه با بعضی از مشکلات مهم طرح و دنبال می شود و بی تردید در آشپزخانه ای خارج از کشورهای عربی پخت و پز شده است. بر همین اساس کم نیستند تحلیل گرانی که معتقدند این طرح بخشی از یک ماموریت اسرائیلی است که برای تخریب وجهه سیاسی ایران بر دوش عربستان گذاشته شده است. کما اینکه نخست وزیر بحرین - خلیفه بن سلمان- در گفت وگو با روزنامه سعودی الریاض هدف از این طرح را « مقابله با مسایلی چون بهار عرب و مدیریت اختلافات با ایران» اعلام کرد.
5- اما این طرح در درجه اول بحرین را تحت تاثیر قرار می دهد. انقلاب بحرین در بهمن ماه 1389 آغاز شد، یک ماه بعد، آل خلیفه از رژیم سعودی درخواست مداخله نظامی در بحرین نمود و متعاقب آن نیروهای نظامی عربستان و امارات به کشور بحرین سرازیر شدند. نیروهای نظامی سعودی حدود 14ماه از همه ظرفیت خود برای سرکوب مردم استفاده کردند ولی تظاهرات هر روز گسترده تر می شد و دامنه آن به عربستان و بخصوص شهرهای عربستانی همجوار بحرین- احساء، عوامیه و قطیف - کشیده شد و نشانه هایی از آن حتی در مراکز دانشگاهی ریاض بروز کرد در این میان آمریکایی ها و سعودی ها که از مخمصه قیام در بحرین و عربستان بشدت نگران هستند و وضعیت کنونی را مقدمه ای برای انقلاب عمومی در شبه جزیره و بخصوص در عربستان می دانند از همه ظرفیت های خود برای خاموش کردن شعله انقلاب بحرین استفاده کرده اند. حدود یک ماه پیش یک مقام بحرینی به دمشق رفت و از نظام سیاسی سوریه حمایت کرد. این یک علامت آمریکایی- سعودی و مخاطب آن هم ایران بود، در واقع آنان می خواستند که ایران در قبال آرام شدن سوریه، بحرینی ها را به سکوت فرا بخواند کما اینکه در بیستم آذرماه سال گذشته ولیعهد سعودی در جریان ملاقات با وزیر اطلاعات ایران در ریاض به رهبرمعظم انقلاب اسلامی پیغام داده بودند که از نفوذ خود - بعنوان مرجع تقلید بحرینی ها- استفاده کند و آنان را به آرامش فرا بخواند. بر این اساس می توان این احتمال را مطرح کرد که آل سعود و آل خلیفه مردم بحرین را بر سر دو راهی قرار داده اند؛ «حفظ استقلال و در عین حال تحمل رژیم آل خلیفه» و یا «از بین رفتن استقلال و تمامیت ارضی بحرین» و به گمان سعودی ها مردم در نهایت اولی را انتخاب می نمایند و خاموش می شوند با خاموش شدن آنان علاوه بر آل خلیفه، حیات رژیم عربستان نیز حداقل تا چندین سال تضمین می شود. اما البته در عین حال این ماجرا در یک چارچوب بزرگتر تحت عنوان اتحادیه عربی مطرح شده تا گمان شود از پشتوانه حمایت منطقه ای هم برخوردار است. واکنش شدید مردم بحرین و اضافه شدن اکثر 25 درصد جمعیت سنی شبه جزیره به اعتراضات نشان داد که مردم اگر تاکنون فقط برای اسقاط آل خلیفه به میدان آمده بودند حالا برای حفظ استقلال خود نیز جداگانه انگیزه داشته و آل خلیفه را مهمترین دشمن استقلال و تمامیت ارضی بحرین می دانند. کما اینکه از اسفندماه 89 که آل خلیفه پای نظامیان سعودی را به بحرین باز کرد، مشکل این رژیم دو چندان شد چرا که دعوت به مداخله نظامی علیه مردم خود یک اتفاق عجیب و بی سابقه در تاریخ بود.
6- در واقع آل سعود در این ماجرا به روی میدان مینی رفته که هیچ وسیله ای برای خنثی کردن آن در اختیار ندارد مردم در این منطقه بشدت به ایران علاقه دارند. دو روز پیش روزنامه انگلیسی گاردین با استناد به یک نظرسنجی نوشت:«عرب های منطقه، در انقلاب ایران امید به آزادی و تغییر را یافتند». جالب تر این است که براساس نظرسنجی دانشگاه مریلند آمریکا در مهرماه سال 1390 (اکتبر 2011) 85 درصد مردم عربستان از ایران در مناقشه هسته ای اش با غرب حمایت می کنند. حکام عربستان چگونه و با چه ابزاری می توانند بر این گرایش غلبه کنند همین گزارش گاردین می گوید مردم عرب از رژیم عربستان به دلیل حمایت آن از رژیم تل آویو در جریان جنگهای 33 و 22 روزه نفرت دارند.
سعدالله زارعی

فغان از جدایی


حسین قدیانی
نمی دانم چرا، چگونه و با کدام نیت، این همه میان کشورهای اسلامی، مرز جغرافیایی وجود دارد؟! درد نهفته در این سؤال، آنجا تشدید می شود که نیم نگاهی به بعضی همسایگان ایران خودمان بیاندازیم. عجبا که بعضاً تاریخ و فرهنگ و زبان و دین و آئین و رسم و رسوم، یکی است، اما امان از مرز جغرافیا. گویی «نقشه» را دشمن کشیده به قصد اختلاف و کوچک سازی بلاد خاوری در میانه ترین جای زمین. جنوب را نگاه می کنم و بحرین را می بینم و افسوس می خورم و شمال را نگاه می کنم و آذربایجان را می بینم و افسوس می خورم. خدایی باید لعنت فرستاد به موازات لعن آل خلیفه و آل خلیفه اف(!)، رژیم بی صفت پهلوی و دولت بی عار قاجار را. قرارداد پشت قرارداد، کوچک کردند ایران اسلامی بزرگ را به بهانه ساعاتی طرب بیشتر. آه که در تاریخ می خوانم منامه و باکو و گنجه و... پاره تن وطن اند، لیکن در جغرافیا می بینم جدای از مام میهن، غریبانه زندگی می کنند. جوان مسلمانی در جنوب خلیج فارس باید شاهد توپ و تانک سعودی ها باشد و پیر مسلمانی در شمال خزر، شاهد راهپیمایی همجنس بازان. نه فقط این، بلکه شاهد جولان صهیونیست ها، و این اواخر، شاهد حضور منافقین. چرا؟ تحمل این همه جور، به کدام جرم؟ چون رگ غیرت نداشتند پادشاهان این دیار، روزگار ماضی. چون آستین شان، میزبان دست دشمن شد تا برای مسلمین، نقشه جدید بکشند. نقشه بکشند و کار را برسانند به این همه هجران. دلم می خواست «نظامی گنجوی» زنده بود تا غم می سرود در سوگ «هفت پیکر». گاهی درد جنوب خلیج فارس نمی گذارد درد شمال خزر را درست ببینیم. اینک حجاب در گنجه ممنوع است و هنگام نماز، مساجد باکو باید اذان را در خفا بگویند. آن از جنوب و این از شمال، وقتی که جدا می شود پاره تن از وطن. برادر آذربایجانی من، خواهر بحرینی من، این روزها دارند تقاص گناه کدام پادشاه را پس می دهند؟! شگفتا! دشمن فقط نقشه نکشیده، بلکه نقشه ها کشیده!
آری عزیز! یکی دو تا نیست درد. جدایی اگر این با خاک می کند، وای به حال جدایی خاکیانی که «جبهه» را «جبهه ها» می کنند. درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک.
تاریخ را بیا حکیمانه بخوانیم تا بفهمیم سردمداران جدایی، آنان که فکر می کردند از دماغ فیل پایین افتاده اند و از همه بهترند، چگونه از افراط افتاده اند به تفریط. خود را چون بهتر می دیدند، جدا کردند از دوست، اینک اما بعضاً بدترین اند. دیروز می گفتند «مبارزه با آمریکا، یعنی ما»، امروز اما جیره می گیرند از کاخ سفید.
البته خوب بودن، همیشه خوب است، اما مرز را تو ببین باید کجا بکشی؟! میان دوست با دشمن یا میان دوست با دوست؟! گیرم این دومی به سبب روزگار، واجب آمد؛ چقدر باید این مرز را پررنگ کشید؟! آنقدر که تحت الشعاع قرار دهد مرز میان دوست و دشمن را؟! کشتی قرار بود با چه کسی بگیریم؟! جدایی جدایی جدایی، امان از جدایی!
با فرهنگ شروع کردم، بگذار با فرهنگ تمامش کنم. از جمله همسایه های ما افغانستان مظلوم است. یکی افغان است و من ایرانی ام، چرا اما جدایی؟! چه شد که من و احمدشاه مسعود و همسایه هایش، من و هرات و بلخ و مزار شریف، شدیم اهل 2 کشور جدا؟! تاریخ مان یکی است، زبان مان مشترک، دین مان اسلام، نوروزمان عین هم...
طنز یا جدی، تلخ یا شیرین، نگهبان پارک محله ما کریم افغان هراتی، مدعی است؛ از خانه پدری من تا مشهد کمتر از 100 کیلومتر فاصله است، از خانه پدری تو تا امام رضا(ع) بیشتر از 14 ساعت!!
کریم هر وقت این رجز را می خواند، بغضش تفسیر درد جدایی است. چقدر قشنگ می خواند از «اقبال» که نیک اگر بنگری «لاهور» هم «خودی» است. روزی از کریم پرسیدم: به تو چرا افغان می گویند و به من چرا ایرانی؟! گفت: ما اصالتاً اهل شیرازیم. سال های نه خیلی دور، نیاکانم برای اینکه شعائر دینی خود مثل حجاب را بهتر و راحت تر حفظ کنند، از شیراز کوچیدند هرات که بخشی از ایران بود، اما حاکمش به ولنگاری کله گنده شیراز نبود. آن زمان هنوز شناسنامه ای در کار نبود. از این کوچ، فقط 10 سال گذشت که هرات از ایران جدا شد و بازگشت، سخت. این شد که من و پدر و پدربزرگم با اینکه جدمان زاده شیراز است، افغان خوانده می شویم و مال کشوری غیر از کشور تو!! بیا اما من حافظ بخوانم، تو هم حافظ بخوان، ببینیم کی این وسط ایرانی تر است؟!
این را هم بنویسم و خلاص! چندی است اصلاح طلبان در جراید زنجیره ای تحت عناوینی چون حقوق بشر و حق مهاجر و چه و چه، از افغان های شریف هم افغانی تر شده اند! این یکی دیگر عجیب طرفه حکایتی است. انسان افغان صرف نظر از آنکه ساکن ایران باشد یا افغانستان، آنقدر باهوش هست که فرق گریه را با آبغوره بفهمد.
القصه! بعضی دوم خردادی ها جوری برای افغان های دیار ایران، دایه مهربان تر از مادر شده اند که تیز اگر باشی، بوی توطئه به مشام می رسد. می گردند و چیزهایی را مستمسک قرار می دهند، یا حتی می سازند(!) و بعد ادعا می کنند در ایران، حقوق مهاجرین افغانی گرامی داشته نمی شود.
اولا؛ من نوعی به کریم نوعی هرگز نمی تواند به چشم یک مهاجر نگاه کند. بگذریم که هم من و هم کریم، ملاحظات قانون را می فهمیم و جبر روزگار را نیز.
ثانیا؛ اصلاح طلبانی که اینگونه نگران حق و حقوق برادران افغان شده اند، آیا مضحک نیست که همین چند سال پیش، از پذیرش رای اکثریت جامعه خود، تنها به این دلیل که رای قشر مرفه نبود، سر باز زدند؟! ایشان که پا برهنه های دیار خود را آدم حساب نمی کنند، چه به درد و داغ جماعت افغان؟!
ثالثا؛ ایشان که اینقدر افغان نوازند، چرا چند سال پیش به جمهوری اسلامی توصیه کردند با طالبان ضد افغان از در آشتی و مصالحه درآید؟! بفرمایند با این همه حس افغان دوستی، هنگام حمله غرب به افغانستان، دقیقا کدام موضع ضد آمریکایی را گرفتند؟! آیا مرض بدخیم ندارند که به قصد زدن جمهوری اسلامی، طرف افغان را می گیرند، اما طرف افغان و ایران و پاکستان و عراق و... را نمی گیرند، بلکه کاخ سفید را بزنند؟! به راستی در ورای این مرض، چه نقشه وحشتناکی مستتر است؟!
رابعا؛ اگر ایشان اینقدر افغانستان را دوست دارند، چرا بعضا هنگام فرار، آمریکا و اروپا را به کابل و بلخ و پنج شیر ترجیح می دهند؟!
خامسا؛ آیا ممکن است کسانی افغانی و افغان را تا این حد دوست داشته باشند، اما در فتنه 88 هم دست و هم قسم با دشمن، علیه تهران و شیراز و بوشهر و کجا و کجا، بگو همه ایران و همه جمهوری اسلامی آشوب کنند؟! مگر مشهد چند کیلومتر با هرات فاصله دارد؟!
شما که نابرادری خود را به مشهد ثابت کرده اید؛ هرات پیشکش! این حرفها سایز دهان شما نیست! با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!
روزی از روزهای فتنه، چه حرف قشنگی زد کریم افغان. گفت: از قرار فقط ما نیستیم که در افغانستان، طالبان داریم. شما هم طالبان دارید. طالبان شما گویی به دیکته نوشتن از غرب، از جدایی، از بلوا اعتیاد دارند! به کریم گفتم: البته با چند سانت ریش کمتر، اما به همان بی ریشگی و بی رگی طالبان شما! خندید و بی مرز، بی هیچ نقشه ای، برایم نشست به اقبال خوانی...

شریعتمداری: مردم بحرین خواستار الحاق این استان جدا شده به ایران

مدیر مسئول روزنامه کیهان با اشاره به اشتیاق زیاد مردم بحرین برای بازگشت به میهن اصلی خود گفت: این حق برای ایران وجود دارد که خواستار بازگشت- بحرین- یک استان جدا شده به میهن اسلامی باشد.
حسین شریعتمداری در گفت وگو با فارس ضمن اشاره به طرح آل سعود و آل خلیفه برای الحاق بحرین به عربستان گفت: طرح الحاق بحرین به عربستان در چهار محور اطلاعاتی، امنیتی، اقتصادی و سیاست خارجی مطرح شده که البته این طرح از مدت ها پیش در شورای همکاری خلیج فارس برای الحاق تمامی اعضای این شورا عنوان شده بود اما هیچ یکاز اعضای شورا با این طرح موافق نبودند.
وی ادامه داد: معتقدم که اگر این طرح الحاق در همین حد کم و تنها در مورد بحرین صورت می گرفت موجب تزریق انقلاب اسلامی بحرین به عربستان شده و آل سعود در عربستان با این کار به سقوط خود سرعت می بخشید.
وی با بیان اینکه جدایی بحرین از ایران طی توطئه و زد و بند سیاسی شاه ایران با کشورهای غربی صورت گرفته اظهار داشت: محمدرضا پهلوی طبق قانون اساسی وقت ایران (قانون اساسی مشروطه) حق انجام این کار را نداشته اما طبیعی است که یک حکومت خودکامه که تحت امر آمریکا قرار دارد در این مورد نیز مطابق خواسته آن عمل کند.
مدیر مسئول روزنامه کیهان خاطرنشان کرد: در پی این زد و بند خیانت آمیز قرار شد با انجام یک رفراندوم نظر مردم بحرین گرفته شود که آیا می خواهند همچنان به عنوان یک استان ایران باقی بمانند و یا تبدیل به یک کشور مستقل شوند. هرچند اصل موضوعاز ابتدا خلاف قانون بود ولی این رفراندوم نیز به صورت قانونی انجام نشد چرا که مردم بحرین در رفراندوم شرکت داده نشدند و تنها سران برخیاز قبایل در رفراندوم شرکت کرده و رای به جدایی بحرین از ایران دادند.
شریعتمداری ادامه داد: سران قبایل که در رفراندوم شرکت کردند عمدتا از پدران حاکمان فعلی بحرین یعنی آل خلیفه بودند. نکته قابل توجه دیگر این است که آل خلیفه اصالتا بحرینی نبوده واز اهالی نجد هستند و تعدادیاز آنها به صورت مهاجر در بحرین ساکن شده واز طریق بنادر بحرین به کار تجارت مشغول بودند.
وی در ادامه تصریح کرد: این حق برای جمهوری اسلامی به عنوان حافظ و وارث تمامیت ارضی ایران وجود دارد که خواستار بازگشت یک استان جدا شده خود به میهن اسلامی باشد.
مدیر مسئول روزنامه کیهان با بیان اینکه مردم بحرین اساسا خود را ایرانی می دانند به نتیجه گزارش های برخیاز مراکز اشاره کرد و افزود: طی این گزارشات مردم بحرین مشتاق بازگشت به ایران هستند.
وی ادامه داد:از جمله این گزارش ها می توان به نظرسنجی موسسه گالوپ در سال 2006 اشاره کرد که در این نظرسنجی به اشتیاق زیاد مردم بحرین به ایران اسلامی اشاره شده است.
شریعتمداری ادامه داد:چندی پیش نیز یادداشتیاز سوی این جانب تحت عنوان «آوازهای کوچه باغی» در روزنامه کیهان به چاپ رسید و در آن اسناد مالکیت ایران بر بحرین و غیرقانونی بودن جدایی این استان ارائه شده بود که چاپ این مطلب سیل عظیمیاز پیام های تشکر مردم بحرین را به روزنامه کیهاناز طریق تلفن و ایمیل سرازیر کرد که این نکته نیز خود دلیل دیگری بر اشتیاق مردم بحرین برای الحاق به ایران است.
وی در ادامه افزود: هرچند برگزاری رفراندوم برای استقلالاز ابتدا خلاف قانون بوده و بحرین متعلق به ما بوده وهست اما اگر بنا بر این باشد که رفراندومی برای بازگشت بحرین به ایران برگزار شود باید مردم بحرین در این رفراندوم شرکت داده شوند و نه فقط سران قبایل که اصالتا بحرینی نیستند و مجلس شورای اسلامی نیز می تواند این موضوع را پیگیری کند.

چند عکس از مذاکرات بغداد (یادداشت روز)

بسمه تعالی 


ماراتن 9 ساله مذاکرات هسته ای میان ایران و گروه 1+5 چهارشنبه هفته آینده به ایستگاه بغداد می رسد. طبیعتا هر چه به روز مذاکره نزدیک تر شویم، گمانه زنی ها درباره نتایج این دور از مذاکرات افزایش می یابد. کدام پیش بینی به واقعیت نزدیک خواهد بود؟ آیا این مذاکرات محکوم به موفقیت است آن گونه که بعضی تحلیل گران می گویند؟ یا محکوم به شکست است چنان که تحلیل گران دیگری معتقدند؟ فضای مذاکره مثبت و رو به جلو خواهد بود یا منفی و آمیخته به چالش؟ آیا می توان فرمول روشنی برای توافق یافت یا خیر؟ تیتر رسانه ها در روز پنج شنبه چهارم خرداد-24مه- چه گرایشی خواهد داشت؟ اساسا مذاکرات بغداد را باید از زاویه خرد تحلیل کرد یا با رویکرد کلان نگریست؟
1- بغداد شهر خاطره انگیزی است اما نه صرفا به خاطر گذشته پرفراز و نشیبش. بغداد امروز هم در سیاست جهانی، یک نماد مهم است، کلید واژه ای که انبوهی از داده های فشرده مربوط به جابه جایی معادله قدرت در دنیا را در خود جای داده است. مذاکره کنندگان آمریکایی به شهر بزرگ و پرخاطره ای خواهند آمد که باغ سبز می نمود اما جهنم را برای اشغالگران معنا کرد. این را باید مقامات اسرائیل گواهی کنند که نقش مهمی در تشجیع و تدارک زمینه های یورش آمریکا به عراق ایفا کردند اما طی 9 سال گذشته مدام تیپاخورده و بیشتر به حاشیه پرتاب شده اند. این سخنان دوری گلد سفیراسبق اسرائیل در سازمان ملل است که اواخر فروردین امسال گفت «ما شدیداً نگرانیم عراق در کنار لبنان و سوریه به محور مقاومت بپیوندد و به دشمن تازه تل آویو تبدیل شود. عراق از سال 2003 که مورد حمله آمریکا قرار گرفت تهدیدی برای اسرائیل محسوب نمی شد اما از هنگام خروج آمریکایی ها تل آویو نگران گسترش روابط بغداد - تهران است. چگونه نگران نباشیم در حالی که خوب می دانیم از حالا به بعد نقش عراق در خاورمیانه همسو با ایران تعیین می شود، به ویژه اینکه گروه های همسو با ایران به هسته اصلی قدرت صعود کرده اند».
2- روزنامه لس آنجلس تایمز به فاصله 5 سال، دو تحلیل به چاپ رسانده که موقعیت قدرت آمریکا را به تصویر می کشد. درست مثل اینکه 5 سال پیش از یک نفر عکس گرفته باشید و اکنون عکس دیگری از او بگیرید و مقایسه کنید. تصویر اول مربوط به 9 ژانویه 2007-20 دی 1386- است یعنی زمانی که معلوم شد ماشین جنگی آمریکا در سربالایی عراق خاموش شده و بی اختیار رو به عقب می گردد. تصویری که آن روز از سوی لس آنجلس تایمز قاب گرفته شد، این بود: «وقتی شما یک قدرت بزرگ باشید، از دست دادن یک دهه، شما را به موقعیتی که آن دهه را شروع کردید باز نمی گرداند بلکه به خیلی عقب تر می برد. بهتر است نامزدهای ریاست جمهوری ما نقشه های درستی برای کار داشته باشند زیرا راه اندازی مجدد سیستم و شروع به کار با آن به این معنا نیست که هنوز ساعت در ژانویه 2001 متوقف مانده است». این تحلیل با عنوان غلط انداز «آمریکا، سرخانه اول» منتشر شد.
تصویر دوم را روزنامه آمریکایی 10 روز پیش (7مه-18 اردیبهشت) به قلم آرون دیوید میلر از اعضای مرکز وودرو ویلسون برجسته کرد و با مرور 4 سال ریاست اوباما نوشت «اوباما به یک رئیس جمهور با هوش و کمتر اهل ریسک در سیاست خارجی معروف شده است. غریزه و شمّ او برای این زمانه بسیار مناسب است. مردم آمریکا از درگیر شدن در مرداب پرهزینه خارجی خسته شده و در عوض مایلند که بر امور داخلی تمرکز کنند. ... به احتمال زیاد توافق عمده ای در مذاکرات 1+5 با ایران به دست نیاید اما جنگی هم آغاز نخواهد شد و این برای رئیس جمهوری که درصدد تمرکز بر رهایی از چنگال دو جنگ - طولانی ترین جنگ ها در تاریخ آمریکا- می باشد، بسیار مطلوب است. او به شدت از گیر افتادن در چنین ورطه هایی پرهیز دارد... باید از منتقدان پرزیدنتی که او را به «آقای حالانه» معروف کرده اند، خواست راه حل واقع بینانه بدهند. او از سر اجبار به گزینه های فعلی تن داده و بین بد و بدتر انتخاب کرده است. اوباما رئیس جمهور کشور «آری ما می توانیم»، در مقابل دنیای «نه شما نخواهید کرد» قرار گرفته و هوشمندانه عمل کرده است. برخی اوقات از سر راه مسیر تاریخ خارج شدن بهتر از آن است که به وسیله آن زیر گرفته شوید. اگر خواهان دیپلماسی جسورانه و بزرگ هستید، بعد از انتخابات نوامبر (آبان) با اوباما صحبت کنید؛ فعلا نه!».
3- هیئت حاکمه آمریکا- چه دموکرات و چه جمهوری خواه- اکنون دقیقا می دانند با طناب کدام رژیم مافیایی (اسرائیل) وارد چاه ویل در افغانستان و عراق شدند. به یقین و به شهادت صدها سند، امروز وارثان سیاستمدارانی که در غرب ایده تشکیل رژیم اسرائیل را عملی کردند، به این رژیم به چشم دردسر بلکه علت اصلی بسیاری از گره های ناگشوده غرب در خاورمیانه می نگرند. این سیاستمداران از یک سو نفوذ صهیونیست ها را می شناسند و از سوی دیگر دچار اشمئزاز نسبت به پدیده اسرائیل و صهیونیسم شده اند؛ یک نمونه اش نجوای دو نفره سارکوزی و اوباما در کن فرانسه (17 آبان سال گذشته) که یکی گفت «از دروغ های نتانیاهو خسته شده ام و نمی توانم او را تحمل کنم» و دیگری پاسخ داد «اگر تو خسته شده ای، پس من چه بگویم که مدام مجبورم با او سروکله بزنم.» این ماجرا البته مربوط به 6 ماه پیش بود و اوضاع اکنون بدتر شده که بهتر نشده است. مقامات تل آویو این واقعیت نه چندان شیرین را می فهمند که به تعبیر یووال دیسکین (رئیس سابق سرویس امنیت داخلی اسرائیل) مدام در حال «پارس کردن» هستند. آنها به وضوح می بینند با مدیریت ایران بر مذاکرات، مدام به حاشیه دورتری پرتاب می شوند و به عنوان سگ زنجیری آمریکا کمتر مورد اعتنا قرار می گیرند. بنابراین یکی در میان پرخاش می کنند و سپس می گویند «نباید درباره موضوع ایران وراجی کرد» (نتانیاهو) یا «نتانیاهو و باراک زیادی پارس می کنند اما همه می دانند که نمی توانند گاز بگیرند» (دیسکین).
2 کد جالب در این میان قابل استناد است. یکی سخنان روز شنبه دنیس راس مشاور کناره گرفته اوباما که پایگاه صهیونیستی دبکا فایل از قول وی نوشت «دولت اوباما از فراز و نشیب ها بین واشنگتن و تل آویو خسته شده و قصد دارد با کنار گذاشتن این موضوع به برنامه انتخاباتی خود بپردازد. به نظر می رسد ایران در چند جبهه پیروزی به دست آورده است» و دیگری اظهارات دانی ایالون معاون وزیر خارجه اسرائیل که همان روز در سالن کنفرانس پارلمان به خبرنگار رویتر گفت «خیلی دوست داریم که مذاکرات موفقیت آمیز باشد اما یک توافق بد، بدتر از نرسیدن به توافق است. این واقعیت که ما شایعاتی در مورد توافق برای حفظ غنی سازی اورانیوم و ذخایر غنی سازی در ایران می شنویم، خیلی خیلی خطرناک است. اکنون به تهران اجازه داده شده به رغم فشار تحریم ها، شرایط را به نفع خود تحمیل کند. همچنین دیکته کردن محل مذاکرات [بغداد] از سوی ایران خوشایند نیست. این چیزی نیست که ما بتوانیم به آن افتخار کنیم. به نظر ما ایران نباید اصلا در موقعیت مذاکره باشد.» در چنین فضایی، رفتارهای اسرائیل بیشتر شبیه پارازیت انداختن یا انفجار نارنجک صوتی است.
4- مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 پس از 9 سال تبدیل به یک فرآیند و روند شده است چرا که این مذاکرات به اعتبار اقتضائات آن اساسا نمی توانست یک پروژه با زمان بندی کوتاه باشد. در واقع «روند» جابه جایی قدرت میان دو سوی اصلی این رقابت- ایران و آمریکا- در طول این سلسله مذاکرات «ساخته» شد و ایران با تدبیر آمیخته به شجاعت، این روند پرتنش را که از سال 2003- مقارن دومین یورش آمریکا به عراق- آغاز شد، مدیریت کرد. در مجموع و اگر در روزهای اول، ایران یک گام به عقب گذاشت امروز دهها قدم جلو آمده است. روند مذاکرات فراز و فرود داشت اما برای ایران بن بست نداشت. ایران در پیچ و خم مذاکرات می افتاد اما پیش می رفت و اگر در ابتدا انعطاف به خرج داد، هم کار تثبیت دستاوردها را انجام داد و هم دروغ بودن رگبار اتهامات را با حوصله به دنیا ثابت کرد تا امروز که از موضع ان پی تی و حقوق قانونی، آمریکا و اسرائیل را در نقطه «یاغی گری» و «بی منطقی» فریز کرده است.
با این وصف، مذاکرات بغداد برای ما ضمن آن که نماد ایستادن بر قله است و ایران از موضع قدرت و با دست پر در این مذاکرات شرکت می کند، یک ایستگاه تثبیت شده به شمار می رود.مذاکرات بغداد به هر نحو رقم بخورد، ایران تا اینجای کار نیز میخ خود را محکم کوبیده است. طرف ایرانی از توافق و موفقیت این دور از مذاکرات استقبال می کند اما مذاکره را محکوم به توافق به هر قیمت نمی بیند. در طرف مقابل به ویژه طیف غرب، هرچند احساس نیاز به توافق شدیدا احساس می شود اما شماری از آنها نگرانند از نگاه جهانی، نفس توافق، پیروزی بزرگ برای ایران تلقی شود. آمریکا و اروپا به لحاظ بحران های اقتصادی و سیاسی و انتخاباتی- که تاکنون چند تلفات بزرگ در فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و یونان گرفته و می تواند در آمریکا نیز تکرار شود- شدیدا نیازمند آثار آرام بخش مذاکرات بغداد و نه عوارض التهاب آفرین آن هستند. با این حال رویکرد تحریک آمیز دیگری که از محافل صهیونیستی آب می خورد، مایل است به واسطه بن بست در مذاکرات، الگوی چالش با ایران را پیش ببرد و هزینه های آن را البته از جیب برخی دولت های اروپایی و آمریکا بپردازد. در این میان انتخاب طیف غربی 1+5 (آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان) است که روشن می کند مذاکرات در ارزیابی جهانی، مثبت و توأم با توافق باشد یا همچنان در پیچ و خم بن بست های قبلی باقی بماند. در واقع مسئولیت موفقیت یا شکست مذاکرات برعهده آنهاست چرا که طرف ایرانی مدل روشنی برای توافق به شیوه برد- برد دارد.
5- صورت مسئله و محل اختلاف باید روشن شود که آیا نگرانی موجود، درباره احتمال ساخت سلاح اتمی از سوی ایران است یا به انحصارطلبی و زورگویی قدرت های غربی مربوط می شود؟ مسئله دوم به شهادت پازل 9 ساله مذاکرات که اغلب قطعات آن اکنون سر جای خود چیده شده و تصویر موازنه قدرت را تقریبا شفاف کرده، حاصلی جز شرمندگی و احساس شکست برای غرب ندارد. آنها مجبورند بپذیرند- و در عمل هم پذیرفته اند- که ایران دارای چرخه کامل تولید سوخت اتمی برای مصارف صلح آمیز باشد. اما اگر مسئله محدود به نگرانی درباره تولید سلاح اتمی باشد- که غرب در اینجا هم تناقضات بی شماری دارد و در موضع اتهام است نه در جایگاه مدعی العموم- مکانیزم های توافق روشنی را می توان پیدا کرد. نخست اینکه همه حاضران در مذاکرات باید امضا کنند که منع تولید و خلع سلاح اتمی برای همه باشد و طبیعتا باید تقویم بازرسی و خلع سلاح رژیم صهیونیستی در همان مذاکرات معلوم شود. ثانیا به لحاظ فنی و حقوقی مرز روشنی میان غنی سازی اورانیوم (تولید سوخت اتمی) و تولید تسلیحات اتمی وجود دارد. 9 سال بازرسی آژانس و گزارش های مکرر اطلاعاتی آمریکا بر این مرزگذاری روشن از سوی ایران دلالت می کند. اگر ادعایی غیر از این در میان باشد، این مدعی است که باید سند و بینه ارائه کند. وگرنه طرف مبرا چگونه می تواند و اصلا برای چه باید برائت خود را ثابت کند؟!
به واقع این مسئله، مسئله ما نیست بلکه مسئله طرف مقابل است. مسئله به عدم تنظیم باد غرب مربوط می شود. آنها اگر عاقل باشند همین منطقه سبز بغداد و خاطرات عجیب 9 ساله آن- از فرمانروایی یک حاکم نظامی به نام پل برمر تا امروز که دوستان ایران با رأی مردم عراق به حکومت رسیده اند- موقعیت خوب و آبرومندی برای تنظیم باد به شمار می رود. به قول میلر، برخی اوقات از سر راه تاریخ کنار رفتن بهتر از زیر گرفته شدن است. آنها یک هفته فرصت دارند که خوب در ابعاد و عواقب دو رویکرد بیاندیشند؛ یا در همان بغداد به توافق برسند، یا برای ایستگاه بعدی مذاکرات و فرصت تصمیم گیری بیشتر درباره ادامه مذاکرات توافق کنند، یا اینکه مثل 15 ماه قبل از مذاکرات اسلامبول2، مذاکره نکنند و به قول اوباما «وراجی» کنند. اوباما اواسط اسفند گذشته در جمع ایپک گفت که «پرگویی درباره تهدید، به نفع ایران است.» 


محمد ایمانی

خواننده شیطان پرست ، توهین به مقدسات را رسالت خود می داند

شاهین نجفی، خواننده شیطان پرست مقیم آلمان در مصاحبه با بی بی سی فارسی، با اعتراف ضمنی به ماموریتی که برعهده اش گذاشته اند، توهین به مقدسات را رسالت خود دانست.
شاهین نجفی که به علت هنجارشکنی از دانشگاه اخراج شد و در مصاحبه با رادیو فردا به صراحت اعلام کرد که یک ناخدا باور است، با شعله ور شدن فتنه 88 به عنوان یار کمکی به تیم فتنه گران ملحق شد و فعالیت های ضدانقلابی خود را وارد دور جدیدی کرد.
گروه های ضدانقلاب که در آن زمان با تمام بضاعت و امکانات وارد میدان جنگ با جمهوری اسلامی ایران شده بودند گروهی به نام «آنتی کاریزما» را تشکیل دادند و شاهین نجفی سردسته گروه موسیقی نوظهور فتنه شد. ایجاد فضای شایعه و تهمت با طرح قتل ندا آقاسلطان و تجاوز به زندانیان در کنار حمله به ارکان اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی از جمله ولایت فقیه و قانون اساسی در دستور کارگروه موسیقیایی فتنه قرار می گیرد. حرمت شکنی عاشورای 88 که با پاسخ قاطع ایرانیان متعصب به ائمه اطهار مواجه شد فاز حملات ضدانقلاب را به سمت توهین و ناسزا تغییر داد.
تک ترانه ندا به عنوان یادبودی برای ندا آقاسلطان و آلبوم توهم از جمله اقدامات این عنصر خود فروخته بود که در حوادث پس از انتخابات در همراهی با فتنه گران از خود بروز و ظهور داد.
ارتباط حلقه از هم گسسته ضدانقلاب که بعداز حماسه 9 دی سرخورده و درمانده شده بود موجب جبهه گیری شاهین نجفی در برابر برخی از حلقه های رقیب و جریان ضدانقلاب شد به طوری که در دعوای «امیر فخرآور» خود صهیونیست خوانده و «احمد باطبی» و «محسن سازگارا» از لابی کنندگان مرتبط با مجلس و سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا، «شاهین نجفی» طرف سازگارا و باطبی و دیگر اعضای این حلقه را می گیرد.
از دیگر اعضای این حلقه مجتبی واحدی، علیرضا نوری زاده، علی افشاری، فاطمه حقیقت جو، امیرحسین گنج بخش، فریبا داوودی مهاجر، اکبر عطری و داریوش اقبالی بودند.
با همه این اوصاف و دعواهای بی پایان ضدانقلاب در اعمال سیاست های نخ نمای خود علیه جمهوری اسلامی ایران حالا ضدانقلاب با یک چالش دیگر مواجه می شود.
چند روز پیش بود که آهنگی سراسر موهن از سوی شاهین نجفی در سطح فضای مجازی پخش می شود، آهنگی که احساسات مسلمانان و شیعیان و عاشقان اهل بیت(ع) را برمی انگیزد. حالا جریان ورشکسته فتنه که در زمین سیاسی شکست سختی خورده است زمین بازی را عوض کرده و سعی دارد با فضاسازی رسانه ای با اقدام توهین آمیز کالبد بی جان فتنه را جان دوباره ای ببخشد.
«سازمان ناتوی فرهنگی» با دستور به عمله های رسانه ای چون بی بی سی، رادیو فردا، رادیو اسرائیل و رسانه های مرتبط با سازمان مجاهدین (منافقین) سعی کرد به این پروژه وسعت و نفوذ بیشتری دهد.
شاهین نجفی در مصاحبه با شبکه دولتی بی بی سی فارسی با اعتراف ضمنی به ماموریتی که برعهده اش گذاشته اند، توهین به مقدسات را رسالت خود دانسته و با وقاحت تمام گفت: «من وقتی کاری را انجام می دهم به تبعات آن فکر نمی کنم و فقط رسالت خود را انجام می دهم!» شبکه بی بی سی فارسی با حمایت رسانه ای و تبلیغ برای این عنصر هتاک در اقدامی دیگر به تخریب علمای شیعه پرداخته و مقابله با حکم ارتداد را که پس از جریحه دار شدن احساسات میلیونها مسلمان و فتوای مراجع و علمای دینی اتفاق افتاد، در دستور کار خود قرار می دهد. بی بی سی در حالیکه همه دنیا می دانند شاهین نجفی در آلمان زندگی می کند می گوید به دلایل پوششی نمی توانند محل اقامت و مصاحبه را بگویند.
صدای آمریکا اما در برنامه ای با حمایت از این خواننده مرتد، ادعا می کند که شاهین نجفی قصد توهین به باورهای دینی را نداشته است!
رادیو اسرائیل نیز پس از پوشش مکرر اثر ضددینی شاهین نجفی، ضمن حمایت گسترده از حرکت توهین آمیز این خواننده نسبت به مقدسات شیعه، صدور حکم ارتداد وی توسط مراجع تقلید را حرکتی افراطی می خواند و از انتقال وی به محلی نامعلوم در غرب آلمان خبر می دهد.
این در حالی است که «منوشه امیر» یهودی صهیونیست فعال نیز که ظاهرا از حرکت ضداسلامی شاهین نجفی، خواننده شیطان پرست مقیم آلمان بسیار خشنود شده، آمادگی خود را برای پذیرایی گسترده از وی در «اورشلیم» اعلام می کند .
اما در مقابل نیز محافل آلوده به نفاق و سرویس های اطلاعاتی نظیر شورای هماهنگی سبز (شامل مشارکتی ها، گروهک تروریستی منافقین و نهضت آزادی) و رسانه های آنها (کلمه، جرس، سحام نیوز، ندای سبزآزادی، رسا و...) در قبال هتاکی اخیر این ترانه خوان مبتذل، نه تنها حاضر نشدند در دفاع از مقدسات اسلامی که در ابتدا با نقاب آن، فتنه و آشوب سال 88 را کلیدزدند، کمترین سخنی بر زبان جاری سازند بلکه از او دفاع نیز کردند.
حامیان فتنه: ماجرای ترانه شاهین نجفی را مدیریت کنید
پایگاه اینترنتی اخبار روز- وابسته به طیفی از گروهک های لائیک مقیم آلمان- دیروز فاش کرد طیف هایی از اصلاح طلبان و گردانندگان سایت های جرس و کلمه به اپوزیسیون پیغام داده اند: ماجرای ترانه شاهین نجفی را مدیریت کنید!
حمایت ربع پهلوی از خواننده مرتد
رضا ربع پهلوی فرزند شاه مخلوع در وب سایت خود از خواننده هتاک به مقدسات مسلمانان که توسط مراجع عظام تقلید مرتد اعلام شده است، حمایت کرد.
فرزند شاه مخلوع بدون توجه به جریحه دار شدن احساسات مردم ایران از اقدام موهن شاهین نجفی خواننده مرتد، از وی با عنوان هنرمند جوان یاد کرد.
وی که هنوز جنایات پدرش از ذهن هیچ ایرانی پاک نشده، با کمال وقاحت هرگونه موضع گیری نسبت به شاهین نجفی را توحش قرون وسطایی می داند.
همچنین ربع پهلوی در اظهاراتی سخیف، حمایت از کسی که به مقدسات توهین می کند را «روشنفکری» دانست.
ربع پهلوی در این بیانیه به نمایندگی از طرف جوانان ایرانی قالب ترانه را بهترین راه مبارزه با نظام عنوان کرد.
اهانت به امامان معصوم از سوی فرد مسلمان موجب ارتداد است
با رسانه ای شدن یکی دیگر از پروژه های ضدیت با دین و توهین به مقدسات و نادیده گرفتن حقیقت ایمان و فطرت پاک مسلمانان جهان به ویژه شیعیان، نیروهای مؤمن به انقلاب و اسلام و در راس آنان مراجع معظم تقلید به عنوان پرچمداران حمایت از دین مبین اسلام و ائمه اطهار(ع) مواضع و واکنش های خود را اعلام کردند و به صراحت این اقدام وقیحانه وی را مصداق بارز ارتداد قلمداد کردند.
بنابراین گزارش آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این استفتاء بیان داشت: هرگونه اهانت به مقام شامخ امامان معصوم(ع) و توهین آشکار به آنها اگر توسط فرد مسلمانی صورت گیرد موجب ارتداد است و اگر توسط غیرمسلمانی باشد داخل در عنوان ساب النبی(ص) است.
آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی نیز در پاسخ به استفتاء عده ای از افراد درباره جسارت کنندگان به امام معصوم آورده است: «چنانچه اهانت و جسارت به حضرت نموده باشند مرتدند. والله اعلم»
آیت الله سیدهاشم حسینی بوشهری نیز در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال آیت الله العظمی گلپایگانی که در مسجد اعظم قم برگزار شد، در سخنانی نسبت به اقدام موهن شاهین نجفی اظهار داشت: اهانت کنندگان به مقدسات مزدوران اجیر شده استکبار هستند که با حمایت دشمنان و رسانه های استکباری دست به چنین کارهای زشتی می زنند.
همچنین در واکنش به این اهانت لایه های مختلف اجتماعی و فرهنگی ایرانیان از جمله بدنه هنرمندان و خوانندگان و فعالین فضای مجازی با حضور در شبکه های اجتماعی واکنش های تند و به جایی را در این خصوص به نمایش گذاشته اند. تولید شعر و موسیقی و محتوای تصویری و متنی در پاسخ به این هتک حرمت در شبکه های اجتماعی چنان حجم گسترده ای دارد که نمی توان همه آن را در این مجال کوتاه گنجاند.
 

ان شاء الله مسلمانان این عنصر هتاک را به جهنم واصل خواهند کرد .

آیت‌الله سبحانی: خواننده توهین‌کننده به امام هادی(ع) مرتد است

خبرگزاری فارس: آیت‌الله سبحانی از مراجع تقلید شیعیان تاکید کرد: خواننده بسیار خبیثی که به امام‌هادی(ع) توهین کرده،‌ در حقیقت مرتد و در حکم «سابّ النبی» است.

خبرگزاری فارس: آیت‌الله سبحانی: خواننده توهین‌کننده به امام هادی(ع) مرتد است

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از مرکز خبر حوزه، آیت‌الله جعفر سبحانی از مراجع تقلید، امروز (پنج‌شنبه 28 اردیبهشت) در جشنواره نوآوری تبلیغ دینی که در سالن اجتماعات مدرسه علمیه فیضیه قم برگزار شد، با اشاره به اهانت یکی از خوانندگان خارج از کشور به امام‌هادی(ع) گفت: این خواننده خبیث که به همه قید و بندها پشت‌پا زده و به ساحت مقدس امام‌هادی(ع)‌ اهانت کرده است، در حقیقت آدم مرتد به تمام معنی و یا در حکم ساب‌النبی است.

این مرجع تقلید افزود: ‌این‌گونه افراد با ارتکاب همه نوع اعمال خلاف از نظر وجدان ناراحتند و می‌خواهند خود را رها کنند و همه چیز را نفی و تمام معتقدات حتی خدا را انکار می‌کنند تا به آرامش برسند!

آیت‌الله سبحانی یادآور شد: ‌البته شاید انگیزه این فرد چیز دیگری باشد که هست،‌ اما اغلب این افراد با ارتکاب همه نوع گناه خود را در آتش می‌بینند و در کشمکش با وجدان خود،‌ به این فکر افتاده‌اند که خدا و پیامبر(ص) را انکار کنند تا شاید به خیال خام خود راحت شوند!

بر اساس این گزارش، قانون مجازات اسلامی در ماده 513 درباره «سبّ» (دشنام دادن و به کار بردن الفاظ رکیک) می‌گوید: هرکس به مقدسات اسلام و یا هر یک از انبیاء عظام یا ائمه طاهرین(ع) یا حضرت صدیقه طاهره (س) اهانت نماید، اگر مشمول حکم ساب النبی باشد، اعدام می‌شود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد.

این سیاستمداران غیرتمند

 (یادداشت روز)
تعاملات و رقابت های سیاسی، میدان دوئل نیست. اما سیاستمدارانی چنین می کنند و از رقابت، دوئل می سازند. آن قدر رقابت سیاسی را حیثیتی و ناموسی می کنند که مجبور به دوئل شوند. سیاستمدارانی هم هستند که به خیال دوئل و شلیک به رقیب، خودزنی می کنند. عمل زدگی و غرق خواسته یا خشم- میل و غضب-شدن، گاه چنان سیاستمداران را مدهوش خود می کند که به هوای رقیب، خود را زخمی و خونین و مالین می کنند. خیلی که غیرتی می شوند و روی دنده لج می افتند، به بشکه های انتحاری می مانند. ممکن است سالها اندوخته اعتبار خود را در چند روز منفجر کنند شاید ترکشی هم به حریف و رقیب بگیرد! این تعبیر را امیرمؤمنان علی علیه السلام به مردی گفت که می دید بر علیه دشمن خویش می کوشد اما به خود آسیب می زند. فرمود «انما انت کالطاعن نفسه لیقتل ردفه. تو مانند کسی هستی که با نیزه خود را می زند تا کسی را که پشت سرش نشسته از پا درآورد!» (حکمت 296نهج البلاغه).
آیا نمی توان با وجود رقابت و تفاوت، اختلاف ها را مدیریت کرد و سیاست را به سامان عقلانیت و اخلاق رساند؟! مخاطب این پرسش فقط طیف های اصولگرا نیستند هرچند که آنان به عنوان متولیان امروز اجزای حاکمیت، به تامل در ابعاد این پرسش سزاوارترند. گزاره اصلی این است که «تکالب» جایی نه در منطق دینی و نه در تراز عقلانیت ندارد. متحد جان های مردان خداست و این جان گرگان و سگان است که از هم جداست. منطقی است اگر صاحب منصبان در رژیم صهیونیستی همدیگر را سگ هایی که زیاد پارس می کنند خطاب قرار دهند یا در فرانسه اندکی مودبانه تر با هم دیالوگ کنند و مثلا شعار دهند «هرکس به سارکوزی رای دهد، گاو است». با این وجود، سارکوزی در فرانسه پیروزی رقیب خود را - آن هم با 3درصد اختلاف رای - پذیرفت و تبریک گفت و در رژیم صهیونیستی، همان ها که یکدیگر را سگ خطاب می کردند، دولت ائتلافی تشکیل دادند تا رژیم تل آویو بیش از این در گرداب بحران های عظیم فرو نرود. بی گمان در این دو رویداد اندرز و عبرت است که مولای متقیان فرمود «در هر چیز اندرز و عبرت است برای عبرت اندوزان صاحب خرد».
«لجاجت» یکی از بزنگاه های خودزنی و انتحار است همچنان که تعصب باطل. پیامبر اعظم(ص) فرمود «از لجاجت بپرهیزید که آغاز آن نادانی و پایان آن پشیمانی است». و از امیرمؤمنان فراوان نقل شده که «لجاجت، زیان بارترین چیزها در دنیا و آخرت است... جنگ ها در پی دارد و دلها را از کینه پر می کند... بذر شرارت است... تدبیر را سست می کند ... راکب خود را به زمین می زند... اندیشه را تباه می سازد... و برای انسان لجوج هیچ تدبیری نیست.» اولیای دین فرموده اند هرکس لجاجت بورزد و به آن پای فشارد، بخت برگشته ای است که قلب او زنگار بسته و پیشامدهای بد بالای سر او می گردد.» و آنچه قفل این زنجیر دست و پاگیر می نماید، تعصب باطل است. تعصب ناروا ظاهرا سیاستمداران را نسبت به حلقه ها یا اشخاص خاص غیرتی می کند اما در باطن رشته های حقیقی غیرت آنها را شل می کند. غیرتی می شوند نه برای حدود الهی، به هم می ریزند اما نه برای حقوق مردم، برمی آشوبند اما نه آنجا که باید. آخر این خط را حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هشدار داد آنجا که اهل ایمان را از سرنوشت احبار و برگزیدگان یهود برحذر داشت؛ می دیدند حدود الهی نقض می شود و دم برنمی آوردند اما اگر گمان می بردند چیزی حق آنهاست در ستاندن آنها به هر قیمت دریغ نمی کردند. شدند شایستگان لعنت خدا!
امام سجاد علیه السلام فرمود «تعصبی که انسان به خاطر آن مرتکب گناه می شود، این است که شرار طایفه خود را بهتر از خوبان گروه دیگر ببیند و تعصب این نیست که انسان به طایفه و قوم خود محبت داشته باشد بلکه آن است که قوم خود را برای ظلم یاری دهد.» اگر کسانی مدعی طرفداری از خط امام(ره) هستند، نمی توانند با گروه هایی الفت و ائتلاف کنند که دشمنان این مرام بودند. و اگر کسانی شعار سازندگی یا عدالت را سر دست گرفتند، سزاوار نبود که از مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت المال و صاف کنندگان جاده فساد صرفا به اعتبار عصبیت های باندی جانبداری کنند، اتفاقی که مع الاسف در دوره های مختلف رخ داد. باورکردنی نبود اما در وزارت کشور دولت اصلاحات، برای یک متهم فساد ستاد حمایت تشکیل دادند و بست نشستند. یا در دولتی دیگر بسیج شدند تا از سرعت محاکمه بکاهند و اعتبار دادگاه را ملکوک کنند. این غیرت از کجا آمد که برخی مدعیان آبادانی و سازندگی و اصلاحلات و عدالت طلبی را تبدیل به سپر بلای مفسدان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و انگشت نما کرد؟!
می شود از زاویه دیگری به ماجرا پرداخت تا خیلی هم به کسی برنخورد. چه تغییری در کمتر از 2 سال رخ داد که موجب شد جناب طلحه و زبیر بیعت خود را با امیرمؤمنان(ع) بشکنند و از مطالبه عدالت- که تا مرز تندروی و ترور خلیفه سوم پیش رفت- به نقیض آن یعنی ویژه خواهی و امتیازطلبی برسند و سرانجام دست ائتلاف در دست امثال مروان بن حکم و ولیدبن عقبه ای بگذارند که اساسا به اعتبار حضور اشرافی و بدعتگزار آنها در حاکمیت خلیفه سوم سر به شورش و اعتراض گذاشته بودند؟ این وسط کدام تحول پیش آمده بود؟ یا می توان پرسید کدام بلا به جان فرقه خوارج افتاده بود که به معاویه حسن ظن و اعتماد می کردند اما نسبت به علی بن ابیطالب(ع) دچار سوءظن شده بودند؟ نه به آن خوش بینی و نه به این بدگمانی! درد آقای اشعث بن قیس- پدر محمدبن اشعث سردسته خو ن آشامان کربلا و جعده همسر جفاکار امام حسن علیه السلام- دین نبود اما با این وجود تبدیل به مقتدای دینداران خوارجی شد. آنها اگر تعادلی در دینداری داشتند چرا از خوردن خرمایی که از شاخه نخلی به پشت دیوار افتاده بود، عذاب وجدان می گرفتند و حلالیت می خواستند اما شکم یک انسان مسلمان و همسر باردار وی را صرفا به اعتبار اینکه محبت امیرمؤمنان(ع) در دلشان بود، سفره کردند و آخ هم نگفتند؟! آیا تلخ و عبرت آموز نیست؟
آغاز این سقوط از کجا بود؟ بدعت آوردن و خود را تراز حق بلکه بالاتر از آن دانستن از یک سو و پشت به پشت هم دادن در امر باطل؟ رجل سیاسی با سابقه بودن اما سر بزنگاه، سربازگیری شدن در خدمت جبهه باطل؟!زبیر سیف الاسلام را با ولیدبن عقبه ای که به خاطر شرابخواری و فسق علنی، به دست علی بن ابیطالب(ع) حد بر او جاری شد چه معاملت؟! به کسی برنخورد اما سلطنت طلبان و نهضت آزادی و انواع فرقه های نفاق را چه نسبت با نخست وزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهور اسبق جمهوری اسلامی؟! یا فلان مدیر دولتی را چه تجانس با متهم اول فساد بانکی که باعث لابی این دو در طبقه هفتم فلان هتل شود؟ و یا اصولگرایان مجلس را چه نسبت با آلودگان فتنه و آشوبگری و یارگیری از آنها در رقابت های درون گروهی فراکسیون اصولگرایان؟! و... آیا این همه عمل زدگی انواع طوایف سیاسی، علت کافی نیست برای اینکه فرصت ها و چالش های مهم ملی بعضا به حاشیه بیفتد و حاشیه سازان، معرکه گیر و میداندار شوند؟! باید نگران باشیم اگر برخی اختلاف سلیقه ها و رقابت های ما از دوئل یا خودزنی سردر می آورد اما آنجا که باید در مبارزه با مفاسد و معارضه با دشمنان جدیت مجاهدان را داشته باشیم، به تفرقه میان دوستان یا ائتلاف با نامحرمان میل کنیم. یارگیری از اغیار در وزن کشی ها و رقابت ها، دوستی با مارهای خوش خط و خالی است که زمانی طیفی از مدعیان اصلاح طلبی را زهرآگین خود کرد و اکنون می تواند مدعیان اصولگرایی را از پا درآورد؛ به بهانه انتخابات ریاست جمهوری باشد یا مجلس و هیئت رئیسه آن یا هر دستاویز دیگر.
چه خطاب عتاب آمیزی دارد کلام الهی در آیه 75 سوره نساء.می فرماید شما را چه شده که در راه خداوند و مستضعفان - از مردان و زنان و کودکان - مجاهدت نمی کنید درحالی که فریاد استغاثه آنها بلند است. جای شگفتی خواهد بود اگر مؤمنان به پروردگار، فرصت های بزرگ پیروزی و فریاد استغاثه ستمدیدگان را در بزنگاه تاریخ ببینند اما نشسته بر مرکب لجاجت، مشغول خراشیدن سیمای هم و دوئل با یکدیگر باشند. مولای متقیان بارها غمگنانه از اجتماع دشمنان بر باطل خویش و پراکندگی دوستان ازحق گلایه کرد، گلایه ای که مخاطبان خود را هرگز از ملامت و سرزنش رها نخواهد کرد. امام درباره هجوم سپاه غارتگر شام- به فرماندهی بسر بن ارطاه - و سنگینی یاران در مقابله با این تهاجم می فرماید: «به خدا سوگند یقین دارم که آنها به زودی اقتدار را از شما می گیرند به خاطر اجتماعشان بر باطل خود و تفرقه شما نسبت به حق تان، و به خاطر نافرمانی امام خویش در امر حق و اطاعت آنها از پیشوایشان در امر باطل، و اینکه آنها نسبت به صاحب خود ادای امانت می کنند و شما خیانت می کنید» (خطبه 52 نهج البلاغه).
آن حضرت در خطبه دیگری که واکنش به هجوم سپاه شام به منطقه انبار و تبیین فضیلت جهاد است، تأکید می کنند «جهاد دری از درهای بهشت ... و سپر محکم و زره استوار الهی است که هر کس از سر اختیار از آن رو گرداند خداوند لباس مذلت و بلا به او می پوشاند... من شب و روز و پنهان و آشکار شما را به جهاد با این قوم فراخواندم و گفتم با آنها بجنگید پیش از آن که به جنگ شما بیایند، که به خدا سوگند با هیچ گروهی در خانه اش نجنگیدند مگر اینکه او را ذلیل کردند. اما شما تکلیف را به گردن هم انداختید و یکدیگر را خوار ساختید تا مهاجمان از هر سو تاختند... شگفتا! شگفتا! که به خدا سوگند اجتماع آنها بر باطل خویش و تفرقه شما از حقتان، قلب را می میراند و اندوه و غم را با خود می آورد. زشتی و اندوه بر شما باد که نشانه هایی برای تیرهای دشمن شده اید؛ غارت می شوید اما حمله نمی کنید. می جنگند و نمی جنگید. و خدا نافرمانی می شود و شما رضایت می دهید...» (خطبه 72 نهج البلاغه).
همه غیرتی می شوند و رگ گردن شان بیرون می زند. اما باید به این غیرت هویت و جهت داد تا فقط برای رضای خدا و خلق بجنبد و بس. سیاستمدارانی که غیرتشان ته کشیده، باید نگران شوند از این عارضه. آنها هم که بر سر حواشی غیرتی می شوند و زمینه غفلت از مصلحت ها و اولویت های بزرگ را فراهم می کنند یا اساسا در آتش این حواشی می دمند و رهزنان را فراری می دهند، دچار نوع دیگری از این عارضه اند. شماری از سیاستمداران و رسانه های آنها را باید نهیب زد که غیرت شما کجاست و شماری دیگر را که اهل بصیرت و غیرتند باید به این کلام امیرمؤمنان پس از کشته شدن سران پیمان شکن فتنه جمل رهنمون شد که از «صبر در کنار بصیرت» خبر دادند و خطاب به آنها فرمودند: «پیوسته منتظر عواقب خیانت شما بودم و آثار فریب خوردگی را در سیمای شما می دیدم. لباس دین شما را از من می پوشاند و صدق نیتم مرا بر باطن شما بصیر و بینا می ساخت» (خطبه 4 نهج البلاغه). یعنی که صبر سازنده و فعال مأموریت امیرمؤمنان بود در قبال گرویدگان به فتنه و انحراف تا فرصت جبران داشته باشند و در غیر این صورت بر طبل رسوایی خود بکوبند. به همین دلیل هم امام پرچمداران مقابله با فتنه را صاحبان بصیرت و صبر- و نه صرف بصیرت- معرفی کرد و فرمود الا و لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر.  


محمد ایمانی

حمله مسلمانان کردستان عراق به مشروب فروشی ها در اربیل

هزاران نفر از مردم منطقه کردستان عراق در اعتراض به انتشار یک مقاله ضداسلامی، تظاهرات کردند.
به گزارش پرس تی وی، در پی انتشار مطلبی ضداسلامی در نشریه «چیریا» که در شهر اربیل چاپ می شود، هزاران نفر از مردم کرد و گروه های اسلامی منطقه مقابل پارلمان حکومت خودمختار کردستان عراق در این شهر تظاهرات کردند. این تظاهرات با مداخله پلیس ناآرام شد و مردم با پرتاب سنگ به سمت نیروهای امنیتی، تلاش کردند دیوارهای بتنی اطراف ساختمان پارلمان را ویران کنند. شماری از تظاهرکنندگان خشمگین نیز به مغازه های مشروب فروشی در اطراف پارلمان حمله کردند.
فشارهای مردمی مقامات محلی را وادار کرد ماهنامه چیریا را تعطیل و سردبیر آن را بازداشت کنند.
تظاهرکنندگان از دولت محلی کردستان عراق خواستند با افزودن بندی به قانون اساسی محلی، از انتشار چنین گزارش هایی در رسانه ها جلوگیری کنند.
طارق الهاشمی
در پی انتشار اخباری مبنی بر تحت تعقیب قرار گرفتن «طارق الهاشمی» معاون رئیس جمهوری عراق از طرف پلیس بین الملل (اینترپل)، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد الهاشمی را به دولت عراق تحویل نمی دهد. «رجب طیب اردوغان» گفت: الهاشمی برای مداوا در ترکیه به سر می برد و هر وقت که خودش بخواهد به عراق برمی گردد. الهاشمی متهم است که در عملیات تروریستی عراق دست داشته است و به همین خاطر دادگاه عالی این کشور وی را تحت تعقیب قضایی قرار داده است.
خبرهای دیگر حاکی است که الهاشمی برای بازگشت به عراق شرط گذاشته است؛ وی گفته در صورتی که عادلانه محاکمه و سلامتی اش نیز تضمین شود، به کشور بازمی گردد. خبر دیگر از عراق اینکه، بر اثر انفجار یک خودروی بمب گذاری شده در مرکز بغداد، سه نفر شهید و شش تن دیگر زخمی شدند.

بهترین دوستان آقای هاشمی با ایران چه کردند؟

قد کارشناسی مصاحبه اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی - بخش اول

خبرگزاری فارس: بدنبال انتشار مصاحبه اخیر آیت الله هاشمی درباره موضوعات سیاست خارجی،دکتر بیژن پیروز از اساتید رشته روابط بین الملل، نقدی تفصیلی به رشته نگارش درآورده و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که بخش اول آن در پی می آید. 

مشکل انجام گفتگوهای مطبوعاتی برای بسیاری از سیاسیون،همیشه خطر هدایت محتوای گفتگو توسط مصاحبه ‌کننده‌ها و به ضرر مصاحبه شونده بوده و هست، اما این مشکل وقتی به خطرناک‌ترین شکل خود نزدیک می‌شود  که مصاحبه شونده فریفته دام پهن شده توسط گروهی  از مصاحبه کنندگان دارای غرض شده  و خواسته یا ناخواسته مسئولیت نظرات غیر مسئولانه و انحرافی مصاحبه کنندگان  را به عهده بگیرد. به این پرسش دقت کنید:

«...یک اصلی در سیاست خارجی هست که می‌گوید در سیاست خارجی دوست دائمی و دشمن دائمی وجود ندارد و آنچه که دائمی است منافع ملی است. اگر این را بخواهیم به طور مثال در زمینه رابطه با آمریکا پیاده کنیم، مخصوصاً در دوره حضرت‌عالی، چگونه می‌توان تفسیرش کرد؟»

ماجرای این مثلاً «اصل» در سیاست خارجی از این قرار است که  «لرد پالمرسون»* سیاستمداری که در اواسط قرن نوزدهم - یعنی دوره‌ای که انگلستان دو بار ورود به جنگ با چین به منظور کسب مجوز برای تجارت آزادانه تریاک در شرق دور را در سوابق سیاسی خود دارد- وزیر خارجه، وزیر جنگ و نخست وزیر انگلستان بود. او اول مارس سال 1848، یعنی زمانی که عهد‌دار سمت وزارت خارجه امپراطوری انگلستان بود، سخنرانی مشهوری در دفاع از سیاست‌های خارجی کاملاً استکباری انگلستان و توجیه بی‌اعتنایی این کشور به منافع یا نقطه نظرات سایر کشورها اعم از دوست یا دشمن ایراد نموده که در آن تصریح شده بود:     

«...اصلی که من معتقدم باید حاکم بر سیاست خارجی این کشور باشد، حفظ صلح و تفاهم دوستانه با تمام کشورها تا سرحدی است که با حفظ منافع، شرافت و کرامت این کشور در تضاد نباشد... در خصوص اتحاد‌ با سایر کشورها نظر من این است که انگلستان آنقدر قوی و نیرومند هست که بتواند در جهان مسیر خود را پیموده و نیازی نداشته باشد که خود را در قالب مشارکت‌های غیر ضروری به سیاست‌های سایر دولت‌های جهان گره بزند.  به نظر من سیاست واقعی انگلستان به غیر از مواردی که مشخصاً شامل منافع خاص انگلستان اعم از منافع سیاسی یا تجاری می‌شود باید مطرح شدن در جهان به عنوان قهرمان حمایت از حق و عدالت  باشد و البته چنین سیاستی را نیز با اعتدال و دقت و نه به مثابه یک دن کیشوت در عرصه جهانی دنبال کند...  من اطمینان دارم تا وقتی که انگلستان مسیر خود را در حمایت از حق و عدالت حفظ کند، تا وقتی که هدف انگلستان مجوز ندادن به وقوع هر نوع بی‌عدالتی (در سطح بین‌الملل) باشد تا وقتی که هدف انگلستان مجوز ندادن به وقوع هر گونه رفتار نادرست (در سطح بین‌الملل) باشد ... تا وقتی که انگلستان با حق و عدالت اعلام همدردی نماید، هرگز خود را به طور کامل منزوی و تنها نخواهد یافت بلکه قطعاً همیشه کشور دیگر با قدرت، نفوذ و وزن کافی یافته خواهد شد که در تعقیب آنچه انگلستان  فکر می‌کند صحیح و درست است، حامی انگلستان باشد. بنا براین من معتقدم این فرض که لازم است این یا آن کشور خاص  را متحدی جاودانه یا دشمنی همیشگی برای انگلستان قلمداد نماییم تنگ نظری سیاسی خواهد بود. ما دارای هیچ متحد همیشگی و نیز هیچ دشمن جاودانه‌ای نیستیم. این منافع ما هستند که جاودانه و همیشگی هستند و وظیفه ما هم تعقیب این منافع می‌باشد. در تعقیب این منافع وقتی که ما ببینیم سایر کشورها هم جهت با ما در حال حرکت بوده و همان اهداف مورد نظر ما را تعقیب می‌کنند ما این کشورها را دوست خود محسوب نموده و برای مدتی تصور می‌کنیم که دارای خوش‌آیند‌ترین مقدم هستیم، و البته هنگامی که با کشورهایی مواجه شویم که نقطه نظراتی متفاوت با ما دارند و در برابر تلاش‌های ما به منظور نیل به اهدافی که ما  در تعقیب آن‌ها هستیم مانع تراشی می‌کنند، وظیفه ما این است که شرایطی فراهم کنیم که آنها بتوانند رفتار خود را در مسیر تعقیب اهداف مورد نظر ما تغییر دهند...»

با خواند متن کامل این سخنرانی ابهامی وجود نخواهد داشت که منظور لرد پالمرسون از ایراد سخنانی که گاه به منظور رعایت اختصار  به صورت "کشورها  دوست و یا دشمن دائمی ندارند بلکه صرفاً منافع دائمی دارند" خلاصه می‌شود تاکید کاملاً شفاف و بدون تعارف بر این واقعیت بوده  است که در عرصه سیاست خارجی دولتمردان انگلیسی موظف‌اند در عین این که همیشه وانمود می‌کنند حامی حق و عدالت هستند، هر سیاستی که تشخیص می‌دهند تضمین کننده مصالح کشورشان می‌باشد را تعقیب نموده و بقیه کشورهای جهان را نیز بسته به میزان همراهی یا عدم همراهی آنها با سیاست‌های  اتخاذ شده توسط انگلستان، "دوست مقطعی" یا "دشمن مقطعی" کشور انگلستان محسوب نمایند و به جای این که به خاطر "حفظ" یا "ایجاد" نوعی ارتباط عاطفی با فلان سیاستمدار در فلان کشور از مصلحت، شرافت و کرامت کشور خود صرفنظر نمایند در صدد باشند ترتیبی اتخاذ نمایند تا کشورها مخالف سیاست‌های انگلستان، نظرات یا رفتارهای خود را تغییر دهند.

واضح است که مفاهیم مبهمی مثل  "منافع ملی"، که به طور علمی اساساً تعریف شدنی هم نیست مشکل می‌توانند دائمی‌ تصور شود، بلکه  این برنامه ریزی برای نیل به آنچه بر اساس برداشت‌ها یا محاسبات درست و یا نادرست "مصلحت" تلقی می‌گردد است که یک خصلت دائمی در رفتار دائماً در حال تغییر کشور‌ها تلقی می‌شود و  این بدان معناست که فرانسه و سپس امریکا که در اول نوامبر سال 1954 با دست کم گرفتن مقاومت‌های ممکن، لشگر کشی به ویتنام به منظور استقرار یک حکومت دست نشانده را اقدامی در جهت تامین "منافع ملی" خود ارزیابی نموده‌اند ای بسا که بعد از 20 سال جنگ و جنایت بالاخره  در 30 آوریل سال 1975 به این جمع بندی برسند که پذیرش شکست و  عقب نشینی از خاک ویتنام روش مناسب‌تری برای تامین "منافع ملی" می‌باشد و یا کشوری مثل اتحاد جماهیر شوروی که در 24 دسامبر سال  1979 اشغال افغانستان به منظور ایجاد یک حکومت دست نشانده و وابسته را در این کشور در راستای صیانت از "منافع ملی"  خود ارزیابی نموده، ممکن است بعد از 9 سال اشغالگری بالاخره در 15 فوریه سال  1989 به این جمع بندی برسد که عقب نشینی از افغانستان و نه تداوم اشغال خاک این کشور، روش صحیح تامین "منافع ملی" در عرصة بین‌المللی می‌باشد.

همانطور که می‌دانیم فرم غیر استکباری یا در حقیقت مدل ایرانی- اسلامی برای تامین مصلحت، شرافت و کرامت ایران سربلند در شعار "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" تجلی یافته که به شکلی کاملاً هوشمندانه از بدو پیروزی انقلاب اسلامی به یکی از اصول ثابت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بدل گردیده است: «تصمیم‌گیرندگان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست‌های جهانی پیرو هیچ قدرت زورگویی نبوده بلکه مکلف هستند تا صرفاً بر اساس مصلحت، شرافت و کرامت ایران اسلامی تصمیم گیری نمایند و در این رهگذر واضح است که سایر کشور‌ها چه بزرگ و چه کوچک تا وقتی اقدامات خصمانه علیه جمهوری اسلامی را در دستور سیاست خارجی خود قرار داده باشند نمی‌توانند و نباید منتظر روابط دوستانه با ایران اسلامی باشند.»

نگاه جمهوری اسلامی به رفتار کشور‌های مختلف اگر چه همواره توام با نوعی هشیاری تاریخی بوده و خواهد بود اما در بعد تاریخی خود هرگز منفعلانه نبوده و نیست، برای مثال هر چند مردم ایران، رژیم انگلستان را به هیچ وجه کمتر از رژیم امریکا در استقرار حکومت سرکوبگر پهلوی از طریق کودتای 28 مرداد سال 1332 مقصر نمی‌دانند اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی روابط دیپلماتیک ایران با هر دو کشور امریکا و انگلستان  با این استدلال که این سران رژیم‌های حاکم بر این کشور‌های حتی اگر نخواهند، به هر حال ناگزیر خواهند بود در برابر عزم و ارادة عظیم ملت بزرگ ایران سر تعظیم فرود از طرف ایران اسلامی  قطع نشد بلکه همواره توسط خود این کشور‌ها دچار تنش و تیرگی شده و همانطور که می‌دانیم پناه دادن به شاه مخلوع،  ارتباط با جریان‌های ضد انقلاب،  قطع رابطه با ایران،  تصرف غیرقانونی اموال و دارایی‌های منتقل شده به امریکا در دوران حکومت دست نشاندة پهلوی و حمایت همه جانبه از تجاوز صدام حسین به خاک ایران، همه و همه از جمله سیاست‌هایی بوده که رژیم ایالات متحده از نخستین ماه‌های پیروزی انقلاب اسلامی در دستور کار خود قرار داده و طی سه دهة گذشته نیز به بهانه‌های مختلف نه فقط بر استمرار و گسترش آنها اصرار نموده بلکه علاوه بر اقدامات رذیلانة پنهان همه ساله وقیحانه علیه ملت بزرگ ایران اقدام به تخصیص بودجه نموده است. بهانه‌های این نوع سیاست‌های خصمانه رژیم امریکا علیه ملت ایران همانطور که می‌دانیم پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی تلاش برای ممانعت از گسترش کمونیسم در خاورمیانه، در ماه‌های نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش برای ممانعت از صدور انقلاب اسلامی به کشور‌های خاور میانه و با شروع جنگ تحمیلی تلاش برای وادار نمودن ایران به پذیرش آتش بس تحمیلی  بوده و پس از خاتمه یافتن جنگ تحمیلی به تلاش دروغین برای مبارزه با تروریسم، حمایت دروغین از آزادی بیان یا حقوق اقلیت‌ها و بالاخره در سال‌های اخیر به ادعا‌هایی دروغین در خصوص ممانعت از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی تبدیل گردیده است.  به دیگر سخن مانع اصلی در روابط میان دو ملت ایران و امریکا همیشه سیاست‌های خصمانه و استکباری سران رژیم استکباری حاکم بر امریکا نسبت به مردم ایران بوده است و شاید به همین دلیل هم وقتی که می‌شنویم:       

  «... من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامه‌ای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمی‌خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سد راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟»

به هیچ وجه تصور نمی‌کنیم که در پاسخ به این نامه از سوی امام راحل (ره) مجوزی برای انجام مذاکره با نمایندگان یا فرستادگان رژیمی که در زمان حیات امام به حق و نه به اشتباه "شیطان بزرگ" لقب گرفته بود صادر شده باشد، به ویژه این که با گذشت زمان عملاً به اثبات رسید که سیاستی که ظاهراً در سال 1367 یا 1368 در نوشتة محرمانه این مقام سیاسی به امام(ره) دیگر "غیر قابل تداوم" ارزیابی شده بود تا ربع قرن بعد نیز هم ضروری، هم قابل تداوم و هم شایستة تداوم بوده است.

البته پاسخ کتبی یا شفاهی امام (ره) به چنین نامه‌ای هر آنچه که بوده باشد، صرف اطلاع از وقوع  نگارش چنین نامه‌ای در آخرین سال حیات امام راحل، تاکید ضمنی بر این واقعیت هم خواهد بود که کلیه مذاکرات انجام شده توسط  طرف‌های ایرانی با مقامات امریکایی دست کم در زمان حیات امام علاوه بر غیر مسئولانه و غیر قانونی بودن، اساساً بدون اطلاع و کسب هر گونه مجوز از محضر امام  صورت پذیرفته است که از آن جمله باید به سلسله مذاکراتی اشاره کرد که قبل و بعد از سفر مخفیانه سرهنگ رابرت کارل مک‌فارلین** مشاور امنیت ملی رونالد ریگان به ایران صورت پذیرفت و بعد از پایان دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان هم بدون هر گونه دستاورد اعلام شده‌‌ (یا قابل اشاره‌ای) برای ایران و البته در جهت تامین منافع امریکا (به ویژه در لبنان) ادامه داشت و به استناد خاطرات منتشر شده از سوی طرف‌های‌ امریکایی، در جریان این مذاکرات محرمانه نگاه داشته شده هم، طرف امریکایی نه فقط هیچ احترامی برای مذاکره کنندگان ایرانی قائل نبود بلکه هدف از این گفتگوها را نیز هرگز و در هیچ مقطعی چیزی جز ضربه زدن به ایران طراحی نکرده بودند.

اما مشکل القای یک مفهوم کاملاً نادرست از معنی واقعی «صل لرد پالمرسون» در سیاست خارجه به مصاحبه شونده وقتی جدی‌تر می‌شود که به ادامه مصاحبه در خصوص سایر کشورها از جمله کشور‌های همسایه دقت کنیم:

- «... سران برخی کشورهای مشترک‌المنافع بهترین دوستان من بودند و حامی آنها پس از استقلال، جمهوری اسلامی ایران بود که در زمان دولت من بود.»

- «آقای نیازاف که کشورش مرکز مهم گاز منطقه است به من می‌گفت که شما بیایید گاز ترکمنستان را معامله کنید و در اختیار شما باشد تا این بحثها پیش نیاید. در حال مذاکره بودیم که عمر دولت من تمام شد و دیگران دنبال نکردند.»

- «... واقعاً در شمال ایران در قفقاز، گرجستان و آذربایجان، صمیمی‌ترین دوست ما بودند.»

 - «در آذربایجان در یک جلسه رسمی که خبرنگاران هم حضور داشته، آقای حیدر علی‌اف به من گفت که هفده شهر ما متعلق به شماست و باید اینها را حفظ کنید. ما با شما هستیم. چون با ارمنستان در حال جنگ بودند. تا این حد با ایران صمیمی بودند و کار میکردیم... ما اگر فقط با کشورهای منطقه خودمان روابط را گرم کنیم، قدرت واقعی ایران در منطقه حفظ می‌شود. یعنی مرکز اقتدار ایران در منطقه است. اما حیف...»

این که مصاحبه‌گری توانسته باشد در مصاحبه با کسی که از 1989 تا 1997 رئیس جمهور ایران بوده، مسیر مصاحبه را به سمتی هدایت کند که وی مشخصاً از نیازاف به عنوان یکی از بهترین "دوستان" خود در میان سران کشورهای مشترک‌المنافع نام ببرد حقیقتاً شایسته تامل می‌باشد. بله،ایران از جمله نخستین کشور‌هایی بود که بلافاصله بعد از اعلام استقلال ترکمنستان از اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، استقلال این کشور را به رسمیت شناخت اما علاقه مقامات ترکمنستان تازه استقلال یافته به ایران به حدی بود که همزمان با اعلامیه استقلال ، حروف الفبای خط رسمی ترکمنستان از الفبای سریلیک تحمیل شده توسط روس‌ها نه به فارسی یعنی الفبایی که دست کم تا 1928 تنها الفبای مورد استفاده توسط مردم ترکمنستان بود که به الفبای انگلیسی تغییر داده شد و این تغییر الفبا به قدری با دستپاچگی انجام شد که برای نوشتن صداهایی که در الفبای انگلیسی معادل تک حرفی ندارد نماد‌های غیر الفبایی موجود در ماشین تایپ‌های انگلیسی یعنی علامت‌های دلار ($) پاوند (£)، ین (¥) و سنت (¢) و ... رسماً حروف اضافی الفبای جدید ترکمنی معرفی شدند! البته بعدها نماد‌های استاندارد لاتین مثل (Şş)، (Çç)، (Ýý)، (Ž ž) و ... جایگزین این نوع حروف نامتعارف شد.

دلیل این نوع واکنش نسبت به سابقه ایرانی تمدن ترکمنستان را باید در این واقعیت دانست که رهبران ترکمنستان بعد از استقلال در واقع همگی همان رهبران و اعضای حزب کمونیست در دوران اتحاد جماهیر شوروی بودند! برای مثال خود صفرمراد نیازوف از سال 1962 عضو حزب کمونیست اتحاد شوروی بود و در 1985 دبیر اول حزب کمونیست ترکمنستان شد و از 13 ژانویه 1990 رهبر انتخاب شده توسط گورباچف برای جمهوری ترکمنستان بود اما بعد از کودتای سال 1991 علیه گورباچف ابتدا از دولت کودتا حمایت کرد و بعد از شکست کودتا رهبر استقلال ترکمنستان شد.

بعد از اعلام استقلال جمهوری ترکمنستان، نیازاف ابتدا در 21 ژوئن سال 1992 برندة انتخاباتی که تنها کاندید آن بود اعلام شد، بعد از دو سال یعنی در سال 1994 ریاست جمهوری وی  را تا سال  2002 تمدید گردید و بعد از 5 سال یعنی در سال 1999 تا پایان عمر رئیس جمهور ترکمنستان معرفی شد که البته این ریاست جمهوری مادام‌العمر 7 سال بعد در  21 دسامبر سال 2006 با پایان یافتن عمر نیازاف به پایان رسید. البته این شیوه تبدیل شدن به رئیس جمهور مادام‌العمر در بسیاری از کشورهای جهان سوم مسبوق به سابقه بوده اما شیوه‌های نیازاف حتی در مقیاس جهان سوم هم کمی نامتعارف تلقی می‌شود چرا که برای مثال وی در  10 اگوست سال 2002 قانونی را در ترکمنستان به تصویب رساند که به موجب آن نام چهارمین ماه سال (آوریل) به افتخار قربان‌سلطان بانو والده مکرمه جناب نیازف به ماه "قربان‌سلطان" تغییر یافته، نام  نهمین ماه سال هم به پاس خاتمه یافتن نگارش روح‌نامه (کتاب مقدس نوشته توسط حضرت نیازاف) در 19 سپتامبر سال 2001 به ماه "روح‌نامه" اصلاح شد و برای بقیه ماه‌های سال هم نام‌هایی برگرفته از کتاب مقدس نیازاف یعنی "روح‌نامه" که اینک تدریس آن در تمام مقاطع تمام مراکز آموزشی ترکمنستان الزامی شده بود انتخاب شد. به موجب این قانون نام روز‌های هفته هم که مثل تمام کشور‌های حوزه فرهنگی ایران شنبه ، یکشنبه، دوشنبه و ... بود به روحگان، دینچگان، باشگان، یاشگان و ... تغییر یافت که البته این قانون عجیب دو سال بعد از مرگ نیازاف توسط دولت قربانقلی بردی محمداف لغو شده نام ماه‌های سال و روز‌های هفته به وضعیت متعارف برگردانده شد.

در خصوص این بخش از اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی که «... نیازاف به من می‌گفت که شما بیایید گاز ترکمنستان را معامله کنید و در اختیار شما باشد تا این بحث‌ها پیش نیاید» اگر چه در متن مصاحبه منتشر شده مشخص نیست "کدام بحث‌ها پیش نیاید" اما مسلم این که به موجب مستندات موجود ، آقای نیازف در تلاش برای تنوع بخشیدن به مسیرهای صادرات و نیز مشتری‌های گاز طبیعی ترکمنستان ، فقط با مقامات ایرانی از این نوع گفتگو‌ها نداشته  بلکه با این نوع تعارفات به طور مستمر تلاش می‌کرد تا میان همسایگان ترکمنستان بر سر احداث خطوط لوله برای عرضه گاز ترکمنستان به جهان و یا خرید گاز از ترکمنستان نوعی رقابت  ایجاد کند.

اگر فقط همان مقطع 1989 تا 1997 که طی آن مصاحبه شونده (آقای هاشمی رفسنجانی) عهده دار سمت ریاست جمهوری در ایران بوده را در نظر بگیریم، نیازاف کمتر از یک سال بعد از اعلام استقلال ترکمنستان یعنی در می سال 1992 و در جریان ملاقات سران اکو در عشق‌آباد،ایده استفاده از مسیر افغانستان برای انتقال گاز از ترکمنستان به پاکستان و از پاکستان به بازارهای جهانی را با "نواز شریف"نخست وزیر وقت پاکستان مطرح کرده و توافق‌نامه‌ای هم  با نواز شریف برای احداث یک خط لوله و یک بزرگراه برای مرتبط کردن دو کشور از طریق افغانستان امضا کرده بود که برای اجرایی شدن این توافق ، ملاقات‌های بعدی در 6 و7 فوریه سال 1993 در شهر کویته و در 28 نوامبر سال 1993 در شهر اسلام آباد پاکستان برگزار گردید.

از پاییز سال 1994 و با شروع به حرکت کاروان کامیون‌ها میان پاکستان و ترکمنستان از مسیر افغانستان و نیز فراهم شدن مقدمات ایجاد یک کنسرسیوم بین‌المللی برای احداث خط لوله میان دو کشور از مسیر افغانستان  توافقنامه‌های به امضا رسیده میان پاکستان و ترکمنستان وارد فاز اجرایی گردید. در حقیقت در پاییز سال 1994 و هنگامی که یکی از گروه‌های مجاهدین در افغانستان یکی از کاروان‌های در حال حرکت از پاکستان به مقصد ترکمنستان را توقیف نمود هم بود که نخستین نشانه‌ها از ظهور طالبان تحت حمایت پاکستان در صحنه معادلات نظامی و سیاسی افغانستان مشاهده شد چرا که در این هنگام وزارت کشور پاکستان برای نخستین بار از یک گروه مذهبی به رهبری ملا محمد عمر که در جنوب افغانستان پایگاه داشت برای باز پس گیری این کامیون‌ها استفاده کرد و طولی نکشید که این گروه کوچک با پشتیبانی ارتش پاکستان به گروه مشهور طالبان تبدیل شد و در تمام قلمرو افغانستان شروع به پیشروی کرد. البته نیازف هم بلافاصله با رهبران طالبان ارتباط برقرار نموده و به این ترتیب ترکمنستان را به دومین شریک خارجی طالبان در افغانستان بعد از پاکستان آن هم در حالی که طالبان هنوز گروهی با وضعیت و آینده کاملاً نامشخص در افغانستان بود بدل نمود.

در زمستان سال 1994 به محض پیشروی بخشی از نیروهای طالبان تا مرز ترکمنستان، ارتباط ریلی میان شهر کوشکا در ترکمنستان با تورقندی در افغانستان برقرار و پشتیبانی لجستیک گسترده ترکمستان از طالبان آغاز شد که البته مقامات ترکمن آن را ارسال کمک‌های بشر دوستانه به برادران افغان می‌نامیدند. 

شاید آقای نیازاف تمام این اسرار را هم به مصاحبه شونده گفته باشد اما این واقعیت که در تمام ملاقات‌ها و مذاکره‌های میان ترکمنستان و پاکستان در حالی بر عزم ترکمنستان و پاکستان برای استفاده از قلمرو افغانستان (و نه ایران) به منظور انتقال گاز ترکمنستان به بازارهای جهانی و گسترش همکاری‌های دو جانبه تاکید می‌شد که در هیچیک از آنها نماینده‌ای از سوی دولت افغانستان اساساً دعوت هم نمی‌شد حکایت از آن دارد که برنامة دو دولت وقت در پاکستان و ترکمنستان از همان سال 1994 به قدرت رساند یک گروه کاملاً وابسته در افغانستان به نام طالبان و نه هرگز استفاده از مسیر ایران یا گفتگو با دولت افغانستان برای عبور خط لوله از خاک این کشور بود، گو این که در اول مارس سال 1995 هم وقتی که بین بی‌نظیر بوتو نخست وزیر وقت پاکستان و نیازاف رئیس جمهور ترکمنستان قرارداد نهایی برای احداث خط لولة انتقال گاز از ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان و نیز احداث یک بزرگراه ترانزیتی باز هم بدون حضور دولت افغانستان به امضا رسید، در 5 مارس سال 1995 برهان‌الدین ربانی رئیس جمهور وقت افغانستان در رادیو کابل ضمن انتقاد شدید از توافقنامه‌ها و قرارداد‌های امضا شده میان پاکستان و ترکمنستان بر سر استفاده از قلمرو افغانستان بدون حضور هر گونه نماینده‌ای از سوی دولت رسمی و قانونی افغانستان، این توافق‌ها را نشانه تلاش‌ها و برنامه‌های دولت وقت پاکستان برای کمک به طالبان مخالف دولت افغانستان معرفی نمود.

تا قبل از تصرف نواحی شرقی و اشغال کابل توسط طالبان و عقب نشینی نیروهای احمد شاه مسعود و ژنرال عبدالرشید دوستم به نواحی شمالی در 1996، کشورهای منطقه از جمله ایران به تحولات در حال وقوع در افغانستان و نقش ترکمنستان و پاکستان در این تحولات توجه چندانی نشان نمی‌دادند اما بعد از سقوط کابل  در 4 اکتبر سال 1996 نشست مشورتی اضطراری روسیه با کشورهای آسیای مرکزی در "آلماتی" تشکیل شد که در آن نخست وزیر روسیه و سران قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان شرکت داشتند اما نیازاف این نشست را به بهانه لزوم حفظ بی‌طرفی ترکمنستان تحریم نموده از شرکت در آن خودداری کرد و در عوض دو روز بعد از این نشست در 7 اکتبر 1996 هیئت عالیرتبه ویژه‌ای از طرف نخست وزیر پاکستان با نیازاف دیدار کرد که بعد از این دیدار اعلام شد که دو کشور ترکمنستان و پاکستان در خصوص وضعیت افغانستان دارای نقطه نظرات و دیدگاه‌های کاملا مشترک هستند و بالاخره در 27 اکتبر سال 1997 هم نیازف با امضا قراردادی امتیاز انحصاری تشکیل کنسرسیوم برای احداث خط لوله گاز ترکمنستان – افغانستان- پاکستان را که بنا بود با عبور از شهر‌های تورقندی، هرات، قندهار و سپین بولدک در افغانستان (که همگی تحت کنترل طالبان بودند) گاز ترکمنستان را به شهر کویته در پاکستان منتقل کند به شرکت امریکایی "یونوکال کورپوریشن"*** واگذار کرد که البته همانطور که می‌دانیم این خط لوله انتقال گاز که برای احداث آن زندگی صدها هزار مرد و زن و کودک افغان به هیچ انگاشته شد تا زمان این نگارش احداث نشد.

اما اعتماد کردن به وعده‌ها یا حتی قرارداد‌های امضا شده با این "دوستان" برای مردم ایران هم بدون هزینه نبود. آقای نیازاف تقریباً هم زمان با اعطای امتیاز احداث خط لوله ترکمنستان- افغانستان-  پاکستان به "یونوکال کورپوریشن"  براساس یک قرارداد مثلاً 25 ساله که مذاکرات آن در سال 1374 آغاز شد بعد از تکمیل خط لوله "کربچه - کردکوی" متعهد شد روزانه 23 تا 25 میلیون متر مکعب گاز به ایران صادر کند و طبق این قرارداد قیمت هر هزار متر مکعب گاز وارداتی از ترکمنستان هم حدود 42 دلار توافق شد.

هر چند استدلال کسانی که در آن سال‌ها در ایران امضای چنین قراردادی را با ترکمنستان دارای توجیه اقتصادی معرفی می‌کردند صرفه جویی در هزینه‌های احداث خطوط انتقال گاز از جنوب به شمال کشور بود اما اشتباه بودن این گونه استدلال‌های دارای منطق صرفاً اقتصادی و بی‌توجه به ملاحظات سیاسی طی کمتر از یک دهه برای تمام ایرانیان به اثبات رسید: همانطور که می‌دانیم در زمستان سال 1384، ترکمنستان در حالی که هرگز حجم صادرات گاز به ایران را طی مدت 9 سال پس از انعقاد قرارداد به سقف مورد توافق در قرارداد نرسانده بود، با قطع جریان گاز در سرمای زمستان به بهانه انجام تعمیرات، ایران را مجبور به انعقاد قرارداد جدیدی کرد که به موجب آن قیمت گاز وارداتی از ترکمنستان با 33 دلار افزایش به 75 دلار می‌رسید و در مقابل ترکمنستان متعهد به افزایش حجم صادرات گاز به ایران از  8 به 14 میلیارد متر مکعب در سال بدون درخواست افزایش قیمت مجدد طی سه سال می‌شد.

این درحالی بود که ترکمنستان بابت سهم خود در هزینه‌های احداث سد دوستی بیش از 170 میلیون دلار به ایران بدهکار بود. اما عشق‌آباد کمتر از یک سال بعد از انعقاد این قرارداد جدید بار دیگر با بی‌اعتنایی به تعهدات خود در  قرارداد قبلی خواستار افزایش صد درصدی قیمت گاز ابتدا به 130 و سپس به 150 دلار شد. در پی این درخواست، قائم مقام وزارت نفت و یکی از مشهورترین(! )اساتید حقوق دانشگاه آزاد اسلامی که در راس هیاتی بلند پایه برای مذاکره با ترکمنستان بر سر قیمت جدید گاز به عشق‌آباد اعزام شده بود نتوانست با مقامات این کشور بر سر هیچ قیمتی به توافق برسد و پس از بازگشت به ایران بدون اشاره به جزییات مذاکرات خود در عشق‌آباد صرفاً اظهار داشت که خواسته‌هایی عنوان شده از  سوی طرف ترکمنی صرفاً مرتبط با افزایش قیمت گاز نبوده بلکه اساساً مغایر منافع ملی و عزت جمهوری اسلامی بود و در پی عدم متابعت جمهوری اسلامی از این خواسته‌ها، ترکمنستان در اوج سرمای بی‌سابقه دی ماه 1386 شیرهای گاز خود را به روی مردم ساکن در نواحی شمالی کشور بست و این امر منجر به وارد آمدن خسارت‌های مالی و نیز به گزارش برخی منابع حتی خسارت‌های جانی به هموطنان ساکن در استان‌های شمالی کشور شد.

اما ماجرا فقط محدود به ضرر و زیان‌های مالی هم نبود چرا که برخی مسئولین سیاسی سابق که در انتخابات دو سال و نیم پیش شکست خورده و در زمان مسئولیت خود طرف‌های مذاکره‌کننده از سوی ایران برای انعقاد قرار داد واردات گاز از ترکمنستان به جای گاز رسانی به کلیه نواحی کشور از محل ذخایر عظیم داخلی بودند، تلویحا" یا  صریحا" به تماس با ترکمنستان و تشویق عشق‌آباد به قطع گاز صادراتی به ایران به منظور بهره‌برداری تبلیغاتی در رقابت‌های سیاسی متهم شدند و به این ترتیب حتی وابسته به واردات باقی ماندن کمتر از 5 درصد از گاز مصرفی خانوار‌های ایرانی آن هم به موجب قراردادی 25 ساله با "بهترین دوست "،  ظرف 10 سال به یک اهرم اگر چه ضعیف اما کاملاً جدی برای گرو کشی از مردم ساکن در نواحی شمالی در فصول سرد سال بدل شد طوری که در آخرین ساعات سال 2008 میلادی (دی ماه 1387) وزارت نفت موقتاً توافق کرد در حالی که قیمت هر هزار متر مکعب گاز صادراتی خود ایران حدود  200 دلار بود طی 6 ماه نخست سال 2009 بابت هر هزار متر مکعب گاز وارداتی از ترکمنستان 350 دلار به این کشور بپردازد و تازه حتی در همین قیمت هم تضمینی برای تامین با ثبات گاز مورد نیاز هموطنان از طریق ترکمنستان در فصل سرما وجود نداشت چرا که حتی اگر جریان گاز ترکمنستان به ایران به دلیل بی‌ثباتی سیاسی در این کشور، فشار قدرت‌های فرا منطقه‌ای و یا شیطنت‌های سیاسی خارج از این کشور  قطع وصل نشود، به هر حال همزمان با ورود به فصل سرما و افزایش نیاز به مصرف گاز در ایران، ترکمنستان هم وارد فصل سرما و نتیجتاً افزایش مصرف داخلی گاز شده و دلیلی برای وجود گاز کافی در این کشور برای تامین تمام نیاز‌های داخلی و خارجی قابل تصور نیست.  

در خصوص "حیف" و سه نقطة آخر صحبت‌های نقل شده از مصاحبه شونده(جناب آقای هاشمی)  هم باید گفت به رغم تمام رفتارهای غیر دوستانه از اتحاد با طالبان در افغانستان تا باج خواهی از شهروندان ایرانی در زمستان، جمهوری اسلامی ایران هرگز مذاکره و گفتگو با ترکمنستان در خصوص همکاری در بازار انرژی چه به صورت ترانزیت و چه سوآپ حامل‌های انرژی را نه فقط متوقف نکرده بلکه این موارد حتی در سفر فروردین ماه سال 1390 وزیر خارجه جمهوری اسلامی به ترکمنستان هم یکی از موضوعات اصلی در مذاکرات بود.

در حقیقت تنها تفاوت اساسی هشیارتر شدن دولت و مجلس در خصوص عدم وجود  ضمانت اجرایی برای قرارداد‌ها منعقد شده با طرف‌های خارجی و نتیجتاً توسعه زیر ساخت‌های گاز رسانی به استان‌های شمالی به منظور قطع وابستگی به گاز خارجی در فصول سرد سال است.

آنچه در مورد، «اصل لرد پالمرسون، دوستی و منافع »در ارتباط با نیازاف و ترکمنستان گفته شد و کم و بیش در خصوص آذربایجان هم صادق است.  از جمله نخستین قوانینی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی در کشور آذربایجان هم به تصویب رسید تغییر خط رسمی از الفبای سریلیک تحمیل شده توسط روس‌ها نه به الفبای فارسی - که دست کم تا 1918 تنها الفبای مورد استفاده توسط مردم در این منطقه بود -که به الفبای لاتین بود. دلیل این واقعیت هم این بود که از سیاستمدارانی با قریب به نیم قرن سابقه عضویت و خدمت در حزب کمونیست اتحاد شوروی نمی‌شد انتظار داشت که استقلال از مسکو را مترادف با متابعت از واشنگتن تلقی نکنند.

البته دولتمردان جمهوری آذربایجان از پیش از اعلام استقلال مدعی تصرف تاریخی سرزمین‌هایی معادل یک پنجم خاک جمهوری آذربایجان توسط یکی از همسایگان بوده و هستند لذا اگر حیدر علیرضااوغلو علی‌اف ژنرال بازنشسته سرویس امنیتی اتحاد شوروی (ک‌گ‌ب) و رهبر منتخب برای حزب کمونیست آذربایجان توسط برژنف از سال  1969 بنا به ملاحظاتی شهرهایی که تحت کنترل آذربایجان قرار نداشت را در یک فهرست فقط هفده‌تایی، "متعلق به شما" نامیده باشد هم نباید کسی حقیقتاً باور کند که قصد وی زدن سند شش دانگ این شهرها به نام کسی در ایران بوده است. بگذریم از این که حیذر علی‌اف در سال‌های بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به سبک بسیاری دیگر از دولتمردان جهان سوم برای درمان (از عمل بای‌پس قلب سال 1999تا جراحی‌های پروستات)  نه فقط در کشور خود که در تمام جهان مکانی مطمئن‌تر از "کلیولند کلینیک"  واقع در ایالت اوهایوی امریکا سراغ نداشت و بالاخره در 12 دسامبر سال 2003 هم در همان کلیولند کلینیک امریکا بود که دیده از جهان فرو بست.

حق استاد (نکته)

اوایل آبان ماه سال 1385 درباره موضوعی که در یادداشت کیهان آمده بود خدمت حضرت آیت الله جنتی- دام عزه- عرایضی داشتیم. حضرت ایشان به نکته ای از آن یادداشت اعتراض داشتند و نگارنده نیز در تایید نظر خود استدلال می کردم. چند روز بعد، با برادر عزیز و متعهدم حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای اژه ای در جلسه ای بودیم. ایشان گفتند؛ من هم با نظر شما موافقم و درباره آن با حضرت آیت الله جنتی هم گفت وگویی داشته ام و سپس اضافه کرد که «البته من نمی توانم مانند شما با ایشان بحث کنم» و من با تعجب پرسیدم؛ چرا...؟! و آقای اژه ای پاسخی دادند که از ژرفای ایمان و اخلاق آمیخته به تقوای اسلامی ایشان حکایت می کرد و نگارنده آن پاسخ درس آموز را بارها به مناسبت های مختلف، شاهد مثال آورده ام. پاسخ آقای اژه ای این بود؛ «من شاگرد حضرت آیت الله جنتی بوده ام و باید در سخن گفتن با ایشان اندازه نگه دارم تا خدای نخواسته حق بزرگی را که بر گردن من دارند نادیده نگرفته باشم».
و البته بدیهی است آنجا که اشاره به نکته ای ضروری باشد واگویه آن به استاد بخشی از حق بزرگ استاد است که راه و روش خاص خود را دارد و موضوع این وجیزه نیست.
روز دوشنبه هفته جاری- 4/2/91- نامه سرگشاده ای با امضای «جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام» که خطاب به حضرت آیت الله مصباح یزدی- حفظه الله تعالی- نوشته شده و حاوی انتقاداتی به جبهه پایداری بود، روی خروجی برخی از سایت های خبری- خودی و غیر خودی- رفت.
درباره این نامه، اشاره به نکاتی ضروری است؛
الف: امضای نامه، «کلی»! و «غیرقابل شناسایی است»! و این امضاء از سوی هر فرد و گروه دیگری نیز می تواند به کار گرفته شود! امضای «جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام» در حالی که اسامی امضاءکنندگان در آن نیست، با امضای «یک فرد ناشناس»! و امثال آن کمترین تفاوتی ندارد، بنابراین در گام اول، انتساب نامه به جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) زیر سؤال است و بعید نیست که نویسنده نامه، حتی یکی از آنها نیز نباشد!
ب: بر فرض که نویسنده این نامه، یک یا چند تن از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) بوده و آن گونه که در نامه ادعا شده، پرسش هایی از حضرت آیت الله مصباح داشته اند، پای این سؤال در میان است که چرا نامه سرگشاده؟! البته در پایان نامه آمده است «از جناب آقای نبویان که ادعا نموده اند جزء جبهه پایداری نیستند و صرفا به شاگردی استاد افتخار می کنند درخواست داریم این مرقومه را قبل از آن که فریب ها، فتنه ای به پا کنند به دست ایشان- آیت الله مصباح- برسانند» که این بخش از نامه ضمن آنکه با استناد «ادعا» به جناب نبویان مؤدبانه نیست شک برانگیز نیز هست و انتساب آن به دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) را با تردید روبرو می کند چرا که نامه یاد شده روی سایت های خبری رفته و در سطح وسیعی منتشر شده است بنابراین درخواست از آقای نبویان برای رساندن نامه به دست آیت الله مصباح، غیرقابل توجیه است و به نظر می رسد نویسنده یا نویسندگان نامه می دانسته اند که «سرگشاده» بودن نامه می تواند واقعی بودن امضای آن را زیر سؤال ببرد و با افزودن این جمله قصد رد گم کردن داشته اند! و یا آن که قصد سوئی نداشته اند و فقط خامی و ناپختگی کرده اند!
ج: و اما، حضرت آیت الله مصباح یزدی از دانشمندان بزرگ و کم نظیری هستند که تمامی عمر شریف خود را در خدمت به اسلام، مسلمین و انقلاب اسلامی سپری کرده اند و در تمامی روزهای حادثه و در عبور از عقبه های تند و نفس گیر که برخی دیگر کنج عافیت! گزیده بودند، حضرت ایشان با صلابت، شجاعت و بصیرت مثال زدنی خود در صحنه حاضر بوده اند. سابقه درخشان و قابل دسترسی زندگی حضرت استاد نشان می دهد که آن بزرگوار، نه در سر سودای سود داشته اند و نه هیچگاه در دفاع از اسلام و انقلاب و منافع مردم، غم «بود» و «نبود» به دل راه داده اند.
اگر نویسندگان نامه یاد شده آنگونه که ادعا کرده اند، جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) باشند، به یقین باید خاطره بصیرت بخشی استاد را مخصوصا در هنگامه ای که برخی دیگر مهر سکوت بر لب زده بودند، به خاطر داشته باشند و نباید و شایسته نیست حق بزرگی را که حضرت آیت الله مصباح بر گردن تک تک آنان داشته و دارد، از یاد برده باشند.
د: تصور کنید که فردا نامه سرگشاده دیگری با یک امضای کلی و غیرقابل شناسایی دیگر، مثلا جمعی از دانشجویان همان دانشگاه امام صادق(ع) و یا فلان دانشگاه و بهمان جبهه و فلان حزب- و از موضع جبهه پایداری- خطاب به حضرت آیت الله مهدوی کنی- حفظه الله تعالی- نوشته شود و... این رشته سر دراز پیدا کند، آیا این ماجرا غیرقابل تصور است؟! معلوم است که نیست، این یکی از ترفندهای شناخته شده دشمن است، بنابراین چگونه می توان تصور کرد که از آن دست بردارد و تفرقه افکنی در میان نیروهای انقلاب را با بهره گیری از اینگونه شگردها و ترفندها، کنار بگذارد؟! باید خطاب به نویسنده یا نویسندگان نامه یاد شده، اگر به واقع جمعی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) باشند! گفت؛ کاش مروری گذرا به تاریخ 33 ساله انقلاب داشتید تا دشمنان کمین کرده در عقبه ها را می شناختید.
هـ: نگارنده چند هفته قبل از انتخابات حماسی 12 اسفند طی یادداشتی با عنوان «سر گردنه کشتی نگیرید» خطاب به عزیزان دست اندرکار دو جبهه متحد و پایداری از پروژه تفرقه «جان کین» یاد کرده و آورده بود که پرداختن دست اندرکاران دو جبهه یاد شده به یکدیگر غفلت از دشمنان کمین کرده را درپی خواهد داشت و مخصوصا بعید نیست که این اختلافات را آنگونه که «جان کین» انتظار دارد، در میان هواداران دامن زده و به بعد از انتخابات نیز منتقل کند! که البته برخی از عزیزان از این هشدار ابرو درهم کشیدند و...
و: بالاخره جان کلام را باید در هشدار رهبر معظم انقلاب جستجو کرد. آنجا که طی سخنان حکیمانه خود در حرم رضوی علیه السلام فرمودند؛
«عزیزان من! برادران! خواهران! در سرتاسر کشور، امروز ما احتیاج داریم به اتحاد و یکپارچگی، بهانه های اختلاف زیاد است. گاهی در یک قضیه ای سلیقه یک نفر، دو نفر با هم یکسان نیست؛ این نباید بهانه اختلاف بشود. گاهی در کسی یک گرایشی هست، در دیگری نیست؛ این نباید مایه اختلاف بشود. آراء، نظرات، همه محترمند، اختلاف در درون، منازعه در درون، موجب فشل می شود... یک مقدار از جرأتی که دشمن در سال های گذشته پیدا کرد، به خاطر اختلافات بود.»
حسین شریعتمداری

خود را فروختند حالا نوبت اموال غارتی رسید (خبر ویژه)

سران گروهک تروریستی منافقین به دنبال فروش اموالی هستند که در طول 25 سال گذشته از ملت عراق به یغما برده اند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هابیلیان، گروهک تروریستی منافقین با درج آگهی در روزنامه «المشرق العراق»، به دنبال فروش لوازم و ادواتی هستند که متعلق به ملت عراق است و در قبال مزدوری شان برای رژیم صدام دریافت کرده اند.
در این آگهی فهرستی از انواع وسایل مهندسی، سیستمهای حرارتی و برودتی مخصوص سالن های بزرگ، انواع خودرو از جمله کامیون، اتوبوس و سواری، انواع مولدهای برق، لوازم آشپزخانه، سیستم های حرفه ای ضبط صدا و فیلمبرداری، لوازم کارگاه های صنعتی، لوازم پزشکی و بیمارستانی و انواع تجهیزات چاپخانه ای برای فروش درج شده است.
در طول 25 سال حضور غیرقانونی منافقین در عراق، رژیم صدام انواع کمک های مالی و تسلیحاتی را در اختیار این گروهک قرار می داد که از جمله آنها می توان به اعطای 36 میلیون بشکه نفت و واریز ماهانه 30 میلیون دلار به حساب های بانکی منافقین در داخل و خارج عراق اشاره کرد.

سخنی دوستانه با برخی از دوستان (خبر ویژه)

به گزارش روز یکشنبه سایت جهان؛ «دکتر غلامحسین الهام مشاور رئیس جمهور در حاشیه مراسم یادبود سردار سوداگر در پاسخ به خبرنگار روزنامه خراسان در مورد واکنش ها به مصاحبه اش با سایت رجا نیوز که گفته بود برخی افراد از روی مصلحت و بی کاری به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شده اند، گفت باید به اصل مصاحبه بنده با رجا نیوز رجوع شود، اگر تعبیرات من را در آن مصاحبه به دقت مطالعه کنید، این تفسیرهای اشتباه به وجود نخواهد آمد.»
دیروز هم آقای دکتر الهام طی مصاحبه ای با سایت رجا نیوز، به همان نکته با تفصیل بیشتری پرداخته است.
اظهارنظر اخیر آقای دکتر الهام همانگونه که انتظار می رفت و تعهد اسلامی و انقلابی ایشان نیز گواه آن است نشان می دهد که آقای الهام با آنچه از مصاحبه وی با رجا نیوز برداشت شده است موافق نیست و برداشت های یاد شده نمی تواند ترجمان دیدگاه و نظر ایشان باشد. از این روی توضیح آقای الهام را باید اقدامی شایسته دانست که برای تصحیح کم دقتی ایشان در مصاحبه قبلی لازم و ضروری بوده است. ولی درباره این ماجرا سخن دوستانه ای نیز با برخی از دوستان در میان است.
1- برادر عزیزمان آقای دکتر الهام در پاسخ خبرنگار روزنامه خراسان و سپس در مصاحبه بعدی با رجا نیوز، از انتقادکنندگان خواسته اند به اصل مصاحبه ایشان مراجعه کنند تا از اشتباه به در آیند، که باید گفت مراجعه به اظهارات ایشان در همان مصاحبه مورد انتقاد، نشان می دهد آقای الهام علت انتصاب اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام- و یا دلیل انتصاب برخی از آنها- را «بی کاری»! و پیشگیری از «ایجاد مزاحمت» آنان برای نظام دانسته است! و در جای دیگری از همان مصاحبه که خود به آن ارجاع داده است می گوید «معلوم است که مجمع، کارآیی خود را از دست داده است»!
این اظهارنظر با دیدگاه حضرت امام(ره) که تاسیس مجمع به دستور حضرتش بوده است و قانون اساسی که وظایف و جایگاه مجمع در آن آمده است و همچنین با نظر رهبر معظم انقلاب که مجمع را «مظهر خرد جمعی نظام» دانسته اند، مغایرت آشکار دارد و اعتراض و انتقاد به آقای الهام نیز از همین زاویه بوده است.
2- ممکن است گفته شود که هرچند اظهارات آقای الهام می تواند زمینه برداشت های زاویه دار باشد ولی منظور وی از اظهارات یاد شده، فاصله گرفتن با خط اصیل انقلاب نبوده بلکه در بیان نظر خود بی دقتی کرده است. که این نکته بدون کمترین تردیدی قابل قبول است ولی متاسفانه آقای دکتر الهام و برخی دیگر از دوستان، همین نکته را به روشنی و صراحت توضیح نمی دهند!
3- برخی از دوستان هوادار جبهه پایداری، شاید به این علت که آقای دکتر الهام عضو مرکزیت این جبهه است، اصرار دارند «ظاهر صریح» سخن آقای الهام را- که البته خطای لسان بوده است- به «باطن خلاف ظاهر» تفسیر کنند! که هرچند در پای بندی و استواری این دوستان نیز نسبت به مبانی اصولگرایی مانند پای بندی آقای الهام کمترین تردیدی نیست ولی احتمالا انتقاد به ایشان را در گرماگرم انتخابات پیش روی به مصلحت نمی دانند و شاید بیم آن دارند که این انتقاد باعث تضعیف جبهه پایداری شود! در این باره، باید دوستانه به این دوستان توصیه کرد که خطا در گفتار یک اتفاق رایج و پرتکرار است و هیچکس- مخصوصا مردم با بصیرت کشورمان- هویت شناخته و امتحان شده افراد- نظیر دکتر الهام- را با مشاهده یک خطای گفتاری، مخدوش تلقی نمی کنند ولی در مقابل، چنانچه شاهد تصحیح این خطای گفتاری از سوی گوینده آن نباشند، زمینه برای توهم فراهم می شود و مثلا- با عرض پوزش و صرفا به عنوان یک تذکر تجربه شده- تصور می کنند که دوستان جبهه پایداری، از اولین آزمون سیاسی خود پیروز بیرون نیامده اند و خدای نخواسته «مصالح جناحی» خود را به مصالح نظام ترجیح داده اند! البته معلوم است که اینگونه نیست ولی پیدایش این توهم نیز چندان بعید نیست!
4- در جریان همین ماجرا دیده شده است برخی از همین دوستان، با پیش کشیدن مواضع غیرقابل قبول آقای هاشمی رفسنجانی تلاش می کنند هرگونه اعتراض و انتقاد به اظهارات آقای الهام را نشانه حمایت معترضان از آقای رفسنجانی قلمداد کنند! که این اقدام مفهومی جز پاک کردن صورت مسئله ندارد و این عزیزان باید توجه داشته باشند که بهره گیری برخی افراد و جریانات از اظهارات آقای الهام برای برحق نشان دادن مواضع غلط و چندپهلوی خود در فتنه 88، اگرچه یک سوءاستفاده ناپسند سیاسی است ولی بدیهی است که نمی توان خطایی را با خطای دیگر تاخت زد! و به بهانه آن از کنار دیگری با بی تفاوتی گذشت، ضمن آن که بسیاری از منتقدان سابقه غیرقابل تردیدی از مخالفت و اعتراض به مواضع فتنه گران و حلقه انحرافی داشته و دارند و در همان حال که برخی از مدعیان برای ورود آشکار به صحنه و اتخاذ موضع صریح علیه فتنه و انحراف چرتکه می انداختند! آنان با صلابت و صراحت در صحنه حاضر بوده اند.
و بالاخره از آنجا که در خبر ویژه کیهان دوم اردیبهشت به اظهارات آقای دکتر الهام انتقاد کرده بودیم، اکنون که ایشان به هرحال، اظهارات خود را تصحیح کرده اند، نوشتن این وجیزه را در همین ستون لازم دانستیم.

در سوگ خورشید

 در سالروز شهادت صدیقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا(س) و در همنوایی با دل های سوگوار و چشم های اشکبار این ستون را به سوگواره هایی از احمد عزیزی- با آرزوی شفای عاجل ایشان- و خسرو احتشامی اختصاص می دهیم.
حضرت زهرا دلش از یاس بود
قطره های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیرماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه...
گریه آری، گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن...
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید زیرخاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
مدفن این ناله غیراز چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست

ای قصه بهشت زکویت حکایتی (یادداشت روز)

بسمه تعالی 


می خواهم از نو ایمان بیاورم؛ بیاموزید مرا! زندگی را و مرگ را... عیش را و عشق را... محبت را و بغض را... فساد را و صلاح را... صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بیاموزید مرا! می خواهم زندگی کنم... در این شهر شلوغ. راستی شهر چرا بلواست؟ مدینه حادثه خیز است. شگفت شهری و حکایتی! اولین حکایتش را باید از یهودیان پرسید و شنید که از صدها سال پیش کوچیدند و به این جا آمدند. که می دانستند پیامبر آخرالزمان از همین جا پرچم برمی افرازد. آمدند تا اگر موسی از آنهاست، مصطفی(ص) نیز از آنان باشد! اما نبود. پیامبر آخرالزمان که با تمام نشانه ها آمد و شناختند او را، باب حسادت و بغض و کینه را با او گشودند. شناختند و کتمان کردند. کافران که به تردید می افتادند و می خواستند ایمان بیاورند، از آنها به عنوان اهل کتاب می پرسیدند تا قوت قلب بگیرند اما آنها سر بزنگاه- بعد از قرن ها انتظار- آنچه می دانستند را کتمان کردند. «آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب داشتند؟ به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ایمان می آورند و درباره کافران می گویند آنها از کسانی که ایمان آورده اند، هدایت یافته ترند! آنها کسانی هستند که خداوند لعنت شان کرده است و هرکس را خداوند از رحمت خود دور کند، هرگز یاوری برای او نخواهی یافت. آیا حسادت می ورزند به آنچه خداوند از فضل خود به مردم می دهد؟...» (آیات 51 تا 54 سوره اعراف)
«هان! شما را چه می شود؟! می بینیم که هنوز کفن پیامبرتان خشک نشده، بر سر جانشینی او اختلاف کرده اید!». این را یهودیان به پسر ابوطالب می گویند، با زبانی که آمیخته به طعنه است. اما پسر ابوطالب با آنها همدلی نمی کند. «اگر ما بر سر جانشینی پیامبرمان اختلاف پیدا کردیم، شما اصل پیامبری موسی را انکار و در آن اختلاف کردید. شما تازه از دریا گذشته و نجات یافته بودید که قومی بت پرست را دیدید و گفتید یا موسی! برای ما نیز بتی مانند بت آنان بتراش. و موسی گفت شما عجب قوم نادانی هستید»... عجب! شهر پر از هیاهو شده است. زبان یهودیان هم- که به بت پرستان قوت قلب می دادند تا در ترجیح جبت و طاغوت بر آخرین فرستاده خدا تردید نکنند- دراز شده است. پاسخ پسر ابوطالب به دار و دسته یهودیان، کوبنده است اما فقط اوست که چنین پاسخی می دهد. دیگران گویا هیچ ابایی ندارند که با عمل و غوغای خود، مهر تأیید بر طعنه یهودیان بزنند. تو بگو! حق کجاست و باطل کدام، آن جا که توسن قدرت طلبی و ریاست بی محابا می تازد. خودت را بگذار جای یک ناظر بیطرف! اصلا جای یک ناظر یهودی که سالها با عذاب وجدان زیسته!- که آیا مسلمان شود و ایمان بیاورد یا یهودی بماند و باقی عمر را بدون عذاب وجدان، بیندوزد و زندگی کند اما حالا می بیند که گویا جنگ قدرت است- خودت را جای او بگذار و انصاف بده! انصاف بده که این مسلمانی ارزش پذیرفتن دارد؟
نه برادر! اندکی صبوری کن در قضاوت! کسی می خواهد ایمان بیاورد در همین شلوغی شهر و گم شدن حقیقت در گردوغبار آمیزش حق و باطل. و ایمان می آورد مرد یهودی که سالها تعصب ورزیده و یهودی مانده. او در گرد و خاک همین بلوا حقیقت را یافته است، حقیقت سعادت و همه خوشبختی را. نیاموزید او را زندگی را و مرگ را، عیش را و عشق را، دوزخ و بهشت را، فساد و صلاح را، که او به چشم خویش می بیند «حق» را و... اشهدان لااله الله و اشهد انّ محمداً رسول الله. می بیند هارون معاصر- برادر موسی- را که زمزمه می کند «یا ابن امّ! انّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی». و شهادتین می گوید. مرد یهودی تو را چه می شود؟ «این مرد را که امروز چنین دست بسته برای بیعت می برند، می شناسمش. صاحب ذوالفقاری است که همین چند سال پیش پهلوانان را یکی پس از دیگری بر زمین زد و از عرب و عجم، کسی جرئت ایستادن در برابر بازوان و شمشیر او را ندارد. او عمروبن عبدود را بر زمین کوبید. او در قلعه خیبر را از جا کند که چهل تن نمی توانستند. او حالا هم می تواند اما... دست بسته می بریدش برای ستاندن بیعت. او دین تازه من و زندگی و مرگ و آخرت و بهشت من است... شهادت می دهم که محمد(ص) فرستاده خداست».
... اما بهشت، مرد یهودی! نام «راضیه مرضیه» و «مرتضی» را بر سرادق جنت نوشته اند. این، بشارت پیامبر اعظم(ص) است هنگامی که از معراج ملکوت برگشت. «داخل بهشت شدم پس دیدم با طلا بر در آن نوشته اند لااله الاالله، محمد حبیب الله، علی ولی الله، فاطمه امه الله، الحسن و الحسین صفوه الله، علی مبغ ضیهم لعنه الله... نوشته اند فاطمه بنده مخصوص خداست... و لعنت خداوند بر دشمنان آنان». فاطمه(س) بوی بهشت می دهد. «... پس هرگاه مشتاق بوی بهشت شوم، دخترم فاطمه را می بویم». جناب عایشه بارها دیده که چگونه رسول خدا (ص) پیش پای فاطمه بلند می شود و او را به سینه می چسباند و می بوسد و می بوید. مرد یهودی! علی(ع) هم این گونه است، فاطمه(س) را عاشقانه دوست دارد. «به خدا سوگند او را نرنجاندم و به خشم نیاوردم... او نیز نه مرا رنجاند و نه نافرمانی کرد. و هرگاه در سیمای وی می نگریستم، همّ و غم و حزن و اندوه من برطرف می شد».
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی...
حدیث عشق و حکایت هجران اگر می خواهی، اینک در مسجد و کوچه و بازار شهر گشوده شده است. «در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود- کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد». عصمت کبرای الهی- به ناچار- از پرده برون آمده تا جان نازنین خویش را سپر بلای مردی کند که در عرش و فرش پهلوانی جز او نمی شناسند اما او به حکم مصلحت الهی، مأمور به صبری تلخ تر از زهر و برنده تر از تیزی شمشیر است. صبوری علی حتی طاقت فاطمه را هم طاق می کند؛ چون جنین در خود پیچیده! اما بی تابی فاطمه، فقط برای رنج مردافکن مولای خود است. علی تنهاست و کدام رنج برای فاطمه گرانبارتر از این؟! علی عشق فاطمه است؛ بشنو! «انّ السّعید کل السّعید حق السّعید من احبّ علیّاً فی حیاته و بعد موته». عشق فاطمه به فریاد آمده است. بدانید مردم! همانا سعادتمند- به تمامی سعادت و حقیقت آن- کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگش دوست بدارد... و رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمه(س) اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران. «سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد.» این پیغام علی است.
سلمان به محضر فاطمه(س) می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار تا در کنار مرقد پدرم، موی پریشان کنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.» سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. «حال که چنین است برمی گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم.» فاطمه جانش برای علی می رفت که در نوبتی دیگر از جفاها بر علی به خشم آمد و مهاجمان با مشاهده غضب او، دست از امام کشیدند. آنجا بود که فاطمه به عشق جان بخشید و خطاب به علی فرمود «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن... روحم فدای تو و جانم سپر بلای تو یا اباالحسن! اگر در خیر و نیکی به سر ببری با تو خواهم بود و اگر در سختی و محنت سرکنی، با تو سر خواهم کرد»... اما نازنین برگزیده خدا کجا و بار غم بزرگ جفا بر علی کجا؟
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون می تواند کشیدن این پیکر لاغر من؟
اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبر(ص) نبود اما امیر مؤمنان باید هنوز 03 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد.
عایشه شهادت می دهد که «من روی زمین کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم» و «در میان مردم کسی را شبیه تر از فاطمه به پیامبر از نظر کلام و گفتار ندیدم». بنابراین می توان گفت فاطمه سلام الله علیها آن روز در مسجد از زبان پیامبر(ص) خطبه فدکیه را خواند که فرمود: «خداوند اطاعت ما را مایه نظام دین و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد... آنگاه که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه اولیا را برای پیامبرش برگزید، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه گردید... و شیطان سر از مخفیگاه بیرون آورد و شما را فرا خواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید و برای فریب خوردن آماده اید... پس به کجا برمی گردید با آن که راه را شناخته اید؟ و چه چیز را کتمان می کنید پس از آن که حقیقت را یافته اید؟ ... همانا شما را می بینم که به عیش و رفاه چسبیده اید و آن را که شایسته بود به عنوان مولا و مقتدای خود برگزینید، از خود دور ساخته اید و به خیال خود از سختی به آسایش رهنمون شده اید. پس آب [ایمان] را که در دهان خود جمع کرده بودید، یکباره همه را بیرون ریختید و هرچه را خورده بودید، بالا آوردید (و البته به فرموده قرآن) کفر شما و تمام انسان های روی زمین زیانی به خدا نمی رساند....»
از زبان پیامبر گفت آن روز که به زنان عیادت کننده فرمود «به خدا صبح کردم در حالی که بی میل به دنیای بی وفای شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستی عقیده و تباهی سخن... به خدا سوگند که دنیا ریسمان بندگی برگردن آنها انداخت و دام خود را برای آنان گسترد. پس مرگ و ذلت بر قوم ستمکار باد! وای بر آنان! از علی به کجا روی برگرداندند؟ سوگند به خدا که دشمنی آنها با علی تنها به خاطر برندگی شمشیر او و استواری اش در راه حق و ثبات قدم علیه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اکنون منتظر بارور شدن آن باشید و پس از این به جای شیر، از شتران خود خون کثیف و سمّ سوزان بدوشید» و نیز آنجا که به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن کس که بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصیه فرستاده او عمل نکند، پرده حرمت او دریده و هتک می شود. اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است.»
«سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد». فردا شب که «انسیه حورا(س)» در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود. مرد تازه مسلمان! مرقد زهرا(س) قرن ها این چنین ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر می دانی که کران تا کران جهان پر از نشانه فاطمه(س) و آوای محبت اوست.
مرد تازه مسلمان! بیا ایمان خود تازه کنیم... به عشق فاطمه و علی. بیا زندگی کنیم عشق را و ولایت را.
... گر نگاهی به ما کند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
روز محشر از شفاعت خویش
همچو مرغی که دانه برچیند
دردها را دوا کند زهرا
گرنگاهی به ما کند زهرا...
حشر دیگر به پا کند زهرا
دوستان را جدا کند زهرا...
محمد ایمانی

هدیه ای که مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی به امام خمینی داد.

در سفری که امام خمینی (ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می‌شمارد و به ایشان می‌گوید با شما سخنی دارم.

حاج حسنعلی نخودکی می‌گوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می‌آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می‌آید و می‌گوید چه کار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند: اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از‌‌ همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن اینکه: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی. و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی. و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی.

و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا؛ (سوره طلاق آیه ۲ و ۳) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.) را می‌خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.