عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

انتقال به فاز مذاکره پروژه جدید آمریکا در منطقه

بسمه تعالی  

اگرچه ممکن است ظاهرا اینطور به نظر برسد که سرعت تحولات منطقه کاهش پیدا کرده یا به اصطلاح این تحولات کنترل شده، ولی تعبیر دقیق تر این است که گفته شود کل منطقه خاورمیانه وارد یک دوران گذار بسیار مهم و حساس شده که در آن تحولات در زمانی بلند تر و در سطحی عمیق تر رخ می دهد و اثراتی دیرپاتر و ماندگارتر هم خواهد داشت. سرعت بالای تحولات در حدود 3 ماه گذشته که به سرنگونی حداقل دو دولت و بی ثبات شدن موقعیت تقریبا تمامی متحدان آمریکا انجامید، نشان دهنده آن است که منطقه در حال وارد شدن به دوران جدیدی از تاریخ خود است. کسی نمی داند این دوران جدید چقدر طول خواهد کشید. این هم روشن نیست که سیر تحولات و توالی آنها چگونه خواهد بود. احتمال رخ دادن پدیده های غیر منتظره و سر بازکردن زخم های کهنه ای که همگان آنها را فراموش شده می دانند هم دور از انتظار نیست. واقعا چه کسی تصور می کرد خودسوزی یک جوان در تونس به چنین زلزله مهیبی منجر شود؟ اما دو چیز روشن است: اول اینکه بسیاری چیزها تغییر خواهد کرد و دوران گذاری که آغاز شده آبستن تحولات بسیاری است به گونه ای که آینده منطقه تا حد بسیار اندکی شبیه گذشته آن خواهد بود و دوم، آنچه پس از این در منطقه رخ خواهد داد ترکیبی از پروژه ها و پروسه هاست. پروژه ها مجموعه طراحی ها و برنامه ریزی هایی است که دولت های مختلف و قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای برای اثرگذاری بر روند تحولات انجام می دهند و آنها را تا آنجا که بتوانند پیاده خواهند کرد و پروسه ها فرایندهایی طراحی نشده و عموما مردمی است که از دل باور ها، ارزش ها و فرهنگ مردم منطقه خاورمیانه که اکنون به پاخاسته اند و به نیرو و توان خود واقف شده اند بیرون خواهد آمد. سوال های استراتژیک اینهاست: در تحولات آینده منطقه چه مقدار از آنچه رخ می دهد پروژه است و چه مقدار پروسه؟ کدام تحولات برنامه ریزی خواهد بود و کدام ها بدون برنامه ریزی رخ خواهد داد؟ آن دسته از تحولاتی که به نحو خودجوش از سوی جنبش های منطقه رخ می دهد، سر جمع به نفع کدامیک از بازیگران تمام خواهد شد؟ (شکل دیگر این سوال این است: اگر مردم منطقه اجازه پیدا کنند که آزادانه تصمیم گرفته و عمل کنند نتیجه به نفع ایران خواهد بود یا آمریکا؟) مهم تر از این، توان برنامه ریزی و امکانات اجرایی در اختیار هر کدام از طرف های دخیل در این کشمکش راهبردی چیست؟ کدام طرف توانمندتر است، شناخت بهتری از منطقه دارد و می تواند برنامه های دقیق تر و موثرتری تدوین کند؟ و کدام طرف امکانات کارآمدتری برای اجرای برنامه هایی که تدوین می کند در اختیار دارد؟
اینها سوال هایی است که آمریکایی ها را کلافه کرده است. پاسخ هایی که تحلیلگران اطلاعاتی و دیپلمات ها بویژه در آمریکا، اسراییل و انگلستان به این سوال ها می دهند به هیچ وجه امیدوار کننده نیست. از تبلیغات که بگذریم، روشن است که آمریکا اکنون هیچ برنامه روشنی برای تحولات منطقه ندارد. درست است که آمریکایی ها سعی می کنند روی تحولات اثر بگذارند ولی چیزی که بتوان آن را یک برنامه جامع نامید قطعا وجود ندارد و روزمرگی وجه مشخصه راهبرد آمریکا در قبال تحولات منطقه است. داشتن یک برنامه جامع مستلزم آن است که آمریکایی ها ابتدا درک درستی از تحولات منطقه داشته باشند یعنی بتوانند به این سوال ها پاسخ هایی دقیق بدهند که آنچه رخ داد چه بود و چرا رخ داد؟ پاسخ های آمریکا به این سوال ها، پاسخ های عمدتا سکولار و تحت تاثیر نوعی ادبیات چپ است که تصور می کند هیچ پدیده اجتماعی رخ نمی دهد الا اینکه دارای علت هایی منحصرا مادی است و مردم به خاطر چیزی نادیدنی و لمس نشدنی به نام «ارزش ها» جان خود را کف دست نمی گیرند و به خیابان سرازیر نمی شوند. این نوع نگاه به تحولات است که باعث شده آمریکایی ها تصور کنند فی المثل جنس تحولات در منطقه همگی اقتصادی یا حداکثر اجتماعی است و لذا می بینیم که تلاش می کنند پاسخ های اقتصادی برای این تحولات فراهم کنند. درست است که مثلا مردم مصر فقیرند و این فقر بلاشک یکی از انگیزه های قیام آنها علیه دیکتاتوری مبارک بوده اما آنچه آمریکایی ها نمی فهمند این است که مردم منطقه اکنون به آن درجه از آگاهی رسیده اند که دریابند ریشه فقر، تحقیر یا هر رنج دیگری که تا به حال کشیده اند این است که دیکتاتورهایی بالای سر آنها بوده اند که از ابتدایی ترین اصول انسانی هیچ بویی نبرده بودند و با ملک و ملت چنان رفتار می کردند که گویی ارث پدری شان است. از این مهم تر، این آگاهی نزد مردم منطقه بوجود آمده است که این دیکتاتورها هر چه کرده اند با پشتیبانی، حمایت، تایید و بلکه اصرار آمریکا بوده و آمریکایی ها وقتی مطمئن شدند که این دیکتاتورها به منافع حیاتی آنها در منطقه پای بندند دیگر برایشان مهم نبود که چه بلایی سر مردمشان می آورند. مردم منطقه درک کرده اند که رنج تاریخی آنها محصول حمایت تاریخی آمریکا از دیکتاتورهاست که هیچ اصل یا ضابطه انسانی آن را محدود و مقید نمی کرد چرا که به تعبیر یکی از نمایندگان کنگره آمریکا کسی که در کاخ سفید نشسته رییس جمهور آمریکاست نه رییس سازمان حقوق بشر و کاری هم که باید بکند پاسداری از منافع آمریکاست نه اینکه غصه زجر کشیدن یا تحقیر شدن مردم این یا آن کشور را بخورد.
همین موضوع باعث شده است که آمریکایی ها از حفظ شدن ماهیت مردمی تحرکات منطقه بسیار نگران باشند. بستر اجتماعی منطقه برای آمریکا بسیار خطرناک است. نخستین نکته درباره این بستر این است که همه برآوردها و پیمایش ها نشان می دهد الگوی حاکم بر ذهن و رفتار مردم منطقه عمیقا دینی است و این مردم هنگامی که با گزینه های مختلف سیاسی یا اجتماعی مواجه می شوند گزینه ای را انتخاب می کنند که به این الگو نزدیک تر است. آمریکایی ها می دانند که در دوران گذار منطقه باید با دینداران تعامل کنند و از آنجا که چیزی به نام دیندار آمریکایی در منطقه بسیار نایاب است و اگر هم باشد مقبولیتی ندارد (مانند جریان روشنفکری به اصطلاح دینی در ایران) ناچار باید بپذیرند که با گروه هایی مانند اخوان المسلمین کار کنند تا مثلا نوبت به القاعده نرسد؛ ایران و حزب الله که جای خود دارد.
نکته دوم این است که آمریکایی ها در دهه های گذشته انرژی بسیار اندکی برای ارتباط گیری با مردم منطقه، شناخت آنها و اثرگذاری روی افکار و رفتارشان صرف کرده اند و همان مقدار انرژی اندک هم هرگز به هیچ نتیجه ای نرسیده است. علت هم این بوده که همواره احساس می کرده اند ارتباط با دولت های حرف گوش کن ومطیع منطقه تمام منافع آنها را تامین می کند و اینکه مردم چه فکر می کنند، چه می گویند یا چقدر از این اوضاع راضی هستند هم اهمیتی نداشت (این همان چیزی است که آمریکایی ها همواره به عنوان «ثبات» از آن پاسداری کرده اند.) متقابلا ایران، ده ها برابر انرژی را که برای ارتباطات دیپلماتیک با دولت های منطقه صرف می کرد، در راه ارتباط گرفتن با ملت ها، شنیدن سخن آنها و تلاش برای نزدیک تر کردن دیدگاه های آنها به خود و به یکدیگر مصرف کرده است. بسیاری در ایران می گفتند این نوع سیاست خارجی واقع بینانه نیست مردم منطقه اساسا کاره ای نیستند که ارتباط گرفتن با آنها ضرورت یا اهمیتی داشته باشد. اکنون اما که کار به دست مردم افتاده احساس آمریکایی ها این است که ده ها سال از ایران عقب ترند و ایران کانال های ارتباطی و پیوندهایی فکری با مردم منطقه برقرار کرده که سال ها طول می کشد تا آمریکا از آن سر در بیاورد چه رسد که بخواهد چیزی معادل آن ایجاد کند. ضمنا برای جامعه اطلاعاتی آمریکا واضح شده که مردم منطقه بسیار به ایران علاقمند هستند و آن را به عنوان الگویی از مقاومت موفق و موثر در مقابل آمریکا -کاری که حاکمان خودشان عرضه آن را نداشتند- ستایش می کنند. همین دو ماه پیش بود که یک نظرسنجی مشترک موسسه زاگبی و دانشگاه مریلند نشان دادند بالای 90 درصد منطقه از ساخته شدن بمب هسته ای در ایران طرفداری می کنند و اینها حقیقتی است که اکنون خود کل فضای منطقه را متحول کرده است.
دقیقا به همین دلیل است که آمریکایی ها اخیرا در پی آن هستند که فرایندهای منطقه را از حالت خیابانی و مردمی خارج کرده و آن را وارد فاز مذاکره و گفت وگوی سیاسی کنند. اگر اظهارنظرها و بیانیه های مقام های آمریکا و اروپا در هفته های گذشته را بخوانید خواهید دید که یک مضمون مشترک در همه آنها تکرار می شود و آن هم این است که از طرفین می خواهند برخوردهای خشونت آمیز را متوقف کنند و با هم به گفت وگو و مذاکره سیاسی بپردازند. این جمله کلیدی هم بارها تکرار شده که هر نوع انتقال قدرت در منطقه باید «آرام» باشد. تحلیل آمریکایی ها این است که مزیت نسبی آنها در سیاسی و مذاکراتی کردن فرایندهای منطقه و پایان حرکت های خیابانی است و تصور می کنند تنها اگر مدیریت تحولات منطقه از فاز اجتماعی به فاز سیاسی منتقل شود، توان اثرگذاری روی آن را خواهند داشت.
از دید آمریکا انتقال غیر آرام و خیابانی قدرت در منطقه چند خطر جدی دارد:
1- با توجه به اینکه مردم منطقه عموما اسلامگرا و دوستدار ایران هستند احتمال اینکه فرایندهای مردمی به روی کار آمدن نیروهای طرفدار ایران یا حداقل نیروهای ضد آمریکایی (که ممکن است با ایران هم نسبتی نداشته باشند) منجر شود بسیار زیاد است.
2- آمریکایی ها عقیده دارند مردمی شدن حرکت ها مجال نقش آفرینی را برای گروه هایی فراهم می کند که دارای سازمان یافتگی چندین ساله هستند و این گروه ها از شیعه و سنی عموما طرفدار ایران یا با آن در ارتباطند.
3- از دید آمریکا مردمی شدن فرایندها، دیکتاتورهای دوست آنها را وادار به اعمال خشونت می کند (بویژه سرنوشت رقت بار مبارک این دیکتاتورها را هراسان تر هم کرده است) و هر چه درجه این خشونت بالاتر برود آمریکا بیشتر در چشم مردم منطقه متهم خواهد بود.
4- آمریکایی ها معتقدند خیابانی شدن حرکت ها مزیت نسبی آنها را که همان لابی سیاسی، مذاکره و اقدام از طریق نهادها و سازمان ها و معاهدات بین المللی است از بین می برد و سازوکارهایی را به آنها تحمیل می کند که هیچ شناخت درست یا کنترل قابل قبولی بر آنها ندارند.
به همین دلیل است که می بینیم آمریکا اکنون همه انرژی خود را صرف به خانه فرستادن مردم می کند و تاکتیک هایی مانند چراغ سبز به عربستان برای جنایت در بحرین، در بوق کردن اصلاحات وعده داده شده از سوی دیکتاتورها یا اعلام اعطای کمک مالی به منطقه همه دراین مسیر قرار دارد. نکته کلیدی برای انقلابیون منطقه این است: «خیابان را نباید خالی کرد»!
مهدی محمدی

احضار یک دانشجو بخاطر تذکر به‌ بدحجابی

بسمه تعالی 

یکی از دانشجویان دانشگاه علم‌و‌صنعت در پی تذکر لسانی به دانشجوی دیگری مبنی بر رعایت حجاب و عفاف به کمیته انضباطی دانشگاه احضار شد و در حال حاضر با تهدید مسئولان دانشگاه روبرو شده است.

به گزارش جهان، امیر هاشم‌پور مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه علم‌و‌صنعت در گفت‌و‌گو با فارس، با اعلام این خبر گفت: در پی عدم رعایت حجاب و عفاف در دانشگاه علم‌و‌صنعت هفته گذشته یکی از دانشجویان این دانشگاه اقدام به تذکر لسانی به یکی از دانشجویان بی‌حجاب داد.

وی افزود: مسئولان دانشگاه علم‌و‌صنعت چهارشنبه هفته گذشته ۲۴ فروردین این دانشجو را به کمیته انضباطی فرا خوانده و در این جلسه به وی تفهیم اتهام کردند که دانشجویان این دانشگاه در قبال عدم رعایت حجاب و عفاف حق تذکر لسانی ندارند.

این فعال دانشجویی خاطرنشان کرد: این دانشجو همچنین از سوی رئیس و معاون فرهنگی دانشکده محل تحصیل خود تهدید شده که اگر برای دانشجوی بی‌حجاب مشکلی پیش بیاید کلاس‌های دانشکده را تعطیل خواهند کرد.

هاشم‌پور تاکید کرد: جمعی از دانشجویان این دانشگاه برای پیگیری موضوع با نماینده دانشجویان در کمیته انضباطی دانشگاه علم‌و‌صنعت تماس گرفتند اما وی کاملاً از بروز این موضوع و مطرح شدن آن در کمیته انضباطی اظهار بی‌اطلاعی کرد.

آل سعود در یک قدمی سقوط

 

لشگرکشی آل سعود به بحرین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم و غیرمسلح این سرزمین شیعه نشین -که به ناحق و در جریان خیانت شاه معدوم از ایران جدا شده است- اگر چه رخدادی تلخ و فاجعه آمیز است اما تمامی شواهد و قرائن موجود بی آن که گزافه و اغراقی در میان باشد، حکایت از آن دارند که آل سعود به پایان حیات نفرت انگیز خود رسیده است و خاورمیانه اسلامی در آینده ای بسیار نزدیک از این جرثومه فساد و تباهی و متحد تابلودار اسرائیل پاکسازی می شود. براساس همین شواهد که در این یادداشت به نمونه هایی از آن اشاره می شود، بعید به نظر می رسد خاندان آل سعود از روز بد حادثه ای که پیش روی دارند، جان سالم به در برند و در مجازات این خاندان تحت قیمومیت آمریکا، تنها به فروپاشی حاکمیت آنها بسنده شود، بخوانید؛
1-«مارتین ایندایک» سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و مدیر بخش خارجی موسسه «بروکینگز» طی یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوریل / 18 فروردین- به فهرستی از نقاط آسیب پادشاهی آل سعود اشاره کرده و به گونه ای تلویحی، ادامه حاکمیت این خاندان در شبه جزیره عربستان را ناممکن ارزیابی می کند. «ایندایک» که نظرات وی در میان دولتمردان آمریکا از اعتبار بالایی برخوردار است، تنها راه پیش پای آمریکا برای حفظ حاکمیت آل سعود را تبدیل «پادشاهی مطلقه» به «مشروطه سلطنتی» می داند ولی بلافاصله می افزاید «با توجه به امواج بلند سونامی اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، بعید به نظر می رسد که فرصتی برای این تغییر ساختار در حکومت آل سعود باقی مانده باشد». مارتین ایندایک توضیح می دهد حکومت کنونی عربستان، بر گرفته از مدل حکومت های استبدادی قرن 15 میلادی است که نمی تواند در قرن 21 شانس دوام داشته باشد و در مواجهه با خیزش های امروز خاورمیانه، به طور کامل از بین خواهد رفت.
سفیر سابق آمریکا در اسرائیل در ادامه تحلیل -بخوانید گزارش- خود از شرایط شکننده و روبه زوال آل سعود می نویسد؛ «بسته کمک های مالی به ارزش یکصد میلیارد دلار و تعهد ایجاد 60 هزار فرصت شغلی که ملک عبدالله وعده داده است، نمی تواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان علیه آل سعود جلوگیری کند» و می افزاید «مردم این مبلغ را فقط بخشی از مطالبات خود می دانند که تاکنون از آنان دریغ شده است» و می نویسد «جاذبه استقلال و آزادی سیاسی که از آن سوی مرزها و امروز از ایران پمپاژ می شود و از طریق اینترنت و تلویزیون های کابلی در میان شهروندان عربستان منتشر می شود، چیزی نیست که ملک عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالی و اختناق پلیسی مانع گسترش آن شود».
2- دیپلمات های سعودی در محافل سیاسی و رسانه ای آمریکا و کشورهای اروپایی به «دیپلمات های شرمسار»- ASHAMED DIPLOMATS- شهرت دارند چرا که به شدت از روبرو شدن با خبرنگاران و مصاحبه با آنان پرهیز می کنند. رسانه های غربی بر این باورند که آنچه دیپلمات های سعودی را از روبرو شدن با خبرنگاران پرهیز می دهد، نگرانی آنها از پرسش های احتمالی درباره ساختار حکومتی آل سعود است. ساختاری که هیچ توضیح قابل قبولی برای آن وجود ندارد. حاکمیت یک خاندان دست نشانده انگلیس و تحت قیمومیت کنونی آمریکا بر مردم عربستان، بی آن که در آن از انتخابات و دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش کمترین اثر و نشانه ای باشد. پرهیز دیپلمات های سعودی از روبرو شدن با خبرنگاران تا آنجاست که وزیر خارجه عربستان نیز در جریان دیدار با همتایان خود از حضور در کنفرانس مشترک خبری که یک رسم تعریف شده دیپلماتیک است خودداری می کند.
از سوی دیگر اکثر دانشجویان عربستان که در خارج از کشور خویش به تحصیل اشتغال دارند نیز به دانشجویان خجالتی و کم حرف معروفند و بسیاری از آنها در هیچیک از مباحث سیاسی که در میان دانشجویان متداول و معمول است شرکت نمی کنند. برخی از این دانشجویان انکار نمی کنند که با حکومت قرون وسطایی آل سعود موافق نیستند و آنها را دایناسورهای فرار کرده از پارک ژوراسیک می دانند! ولی از بیم بازخواست دستگاه امنیتی عربستان ترجیح می دهند مخالفت خود را ابراز نکنند. یکی از همین دانشجویان به هفته نامه آمریکایی «نیویورکر» می گوید؛ تا چند ماه قبل، از این که یک شهروند عربستان سعودی هستم، احساس ناخوشایند و آزاردهنده ای داشتم و در برخی از مواقع خود را یکی از ایرانیان عرب زبان معرفی می کردم اما امروزه با شکل گیری قیام مردمی علیه آل سعود، دیگر آن احساس را ندارم و مخصوصا در کنار برادران فلسطینی خود، احساس شرمندگی و حقارت نمی کنم.
3- چهارشنبه هفته گذشته- 24 فروردین ماه- روزنامه سعودی «عکاظ» به نقل از سایت «ایلاف» که وابسته به وهابیون دربار سعودی است، نوشت؛ آیا هیچکس مقاله های ضد ایرانی ما را می خواند یا این مطالب را که همه روزه در رسانه های کشورمان منتشر می کنیم برای خودمان می نویسیم تا خشم خود را از حضور پرقدرت ایران در همه جای خاورمیانه و حتی شمال آفریقا کاهش دهیم؟! ایران فقط با گروه های شیعه در کشورهای عربی ارتباط ندارد، بلکه با جنبش سنی مذهب حماس در فلسطین نیز مرتبط است و شاید تعجب کنید اگر گفته شود در میان مردم لیبی هم حضور دارد. ایران اکنون نیروگاه هسته ای دارد، زیردریایی می سازد، موشک دوربرد و پیشرفته تولید می کند و همه جا در میان مردم ما حضور دارد. ایران اکنون به شبحی تبدیل شده که در باغ های ما گردش می کند ولی ما او را نمی بینیم و نمی دانیم کجاست؟
4- همان روز- چهارشنبه- سمر مقرون، یکی از نویسندگان معروف عربستان در روزنامه سعودی «الجزیره» نوشت «این روزها هرکس به من می رسد، مرا به خاطر مقالاتی که علیه ایران می نویسم، سرزنش می کند و به من تهمت ضد شیعی می زند و به شدت از انقلاب بحرین حمایت می کند. این افراد با این که شهروند عربستانی هستند خیلی بیشتر از شهروندان ایرانی از نظام اسلامی ایران حمایت می کنند و ما را نویسندگان جیره خوار می نامند. این افراد در رسانه های عربستان نمی توانند به نفع ایران شعار بدهند ولی در محافل خود و از طریق سایت های اینترنتی، به صراحت از ایران و حتی از نظامیان ایران دفاع می کنند. چنین افکاری نشان دهنده یک طرز تفکر خطرناک و جدی در میان جامعه ماست و باید آن را خطرناکترین دشمن خود بدانیم».
5- در یکی از اسناد منتشر شده ویکی لیکس به ملاقات سری «مئیر داگان» - رئیس وقت سازمان موساد- با «نیکلاس برنز» معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در سال 2007 میلادی اشاره شده است. این ملاقات همزمان با فروش 63 میلیارد دلار تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به عربستان سعودی صورت گرفته و موضوع آن رایزنی با اسرائیل و ارزیابی پی آمدهای فروش تسلیحات یاد شده به عربستان است. در این ملاقات، مئیر داگان به وزارت خارجه آمریکا اطمینان می دهد که از فروش تسلیحات نظامی به عربستان نگران نیست و در توضیح نظر خود می گوید؛ آل سعود، متحد منطقه ای ما هستند ضمن آن که توان و مهارت های لازم برای استفاده از سلاح های مدرن را ندارند و این تسلیحات در اختیار مستشاران و نظامیان آمریکایی باقی می ماند. رئیس وقت موساد در این ملاقات به نکته ای اشاره می کند که با توجه به تهدید اخیر عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران و حضور بزدلانه و جنایتکارانه ارتش این کشور در بحرین، نکته ای شنیدنی است. داگان می گوید؛ توان ارتش عربستان فقط در حد و اندازه مقابله با یک قبیله بدون سلاح عرب است و اساساً قدرت تقابل با یک ارتش منظم و حتی یک قبیله عرب مسلح را ندارد.
گفتنی است که دو سال قبل، ارتش آل سعود با تجهیزات کامل زمینی و هوایی برای کمک به علی عبدالله صالح در سرکوب انقلابیون جنوب یمن- الحوثی ها- وارد یمن شد ولی در فاصله ای بسیار کوتاه، شکست سخت و سنگینی را تحمل کرده و با برجای نهادن بسیاری از ادوات نظامی خود- حداقل 7 تانک و دو فروند بالگرد و انبوهی از تجهیزات و تسلیحات فردی نظامیان سعودی - مجبور به عقب نشینی شد.
6- با توجه به نکات فوق که فقط اندکی از بسیارهاست و از پایه های لرزان رژیم آل سعود حکایت می کند و با در نظر گرفتن امواج بلند سونامی اسلامی که منطقه را فرا گرفته و هر روز بر دامنه و بلندای آن افزوده می شود، به آسانی می توان نتیجه گرفت که پادشاهان آل سعود با لشگرکشی به بحرین و قتل عام مردم بی دفاع آن دست به خودکشی زده اند و سقوط حتمی خود را جلو انداخته اند. چرا؟!
الف: مگر مردم مسلمان عربستان با مردم مصر، تونس، اردن، یمن، لیبی و... چه تفاوت عمده ای دارند؟ و مگر نه این که طی چند ماه اخیر بارها نارضایتی خود از رژیم آل سعود را فریاد زده و سرکوب ها نیز به اعتراف حامیان و دولتمردان آل سعود در کاهش خشم و نفرت مردم نسبت به دیکتاتورهای حاکم بر سرزمین وحی کمترین تاثیری نداشته است؟ بنابراین عربستان نیز مانند سایر کشورهای اسلامی تحت سلطه دیکتاتورهای دست نشانده آبستن حادثه است و به قول «مارتین ایندایک» از سونامی اسلامی در امان نیست. گفتنی است برخی از منابع غربی به کوچ تعداد قابل توجهی از اعضای خاندان آل سعود به آمریکا و کشورهای اروپایی طی چند ماه اخیر خبر داده اند. به گزارش این منابع، شاهزاده های سعودی از شرکت بلاک واتر «BLACK WATER »که یک ارتش خصوصی و مشهور آمریکایی است برای حفاظت از خود، مزدور استخدام کرده اند.
ب:نظامیان سعودی در بحرین به هنگام حضور در صحنه برای سرکوب و قتل عام مردم از ماسک استفاده می کنند و به شدت از این که شناخته شوند بیم دارند. و در همان حال، نشانه های قابل توجهی از سرپیچی و تمرد نظامیان سعودی برای اعزام به بحرین گزارش شده است. به نوشته گزارشگر «وال استریت ژورنال»، نظامیان سعودی با توجه به تحولات اخیر خاورمیانه، سقوط رژیم آل سعود را نزدیک می دانند و از اینکه قربانی بلندپروازی های خاندان آل سعود شوند وحشت دارند. گزارشگر وال استریت ژورنال می نویسد؛ وحشت فرماندهان و سربازان سعودی از پشت ماسک ها نیز به آسانی قابل دیدن است.
ج: تقریبا تمامی شاهزادگان سعودی و فرماندهان و صاحب منصبان رژیم آل سعود در ایالات مختلف آمریکا و کشورهای اروپایی صاحب قصرهای افسانه ای هستند و چند ماه از سال را در این کشورها به سر می برند، بنابراین شناسایی و انتقام از آنها به آسانی امکان پذیر است و شنیده ها حکایت از آن دارد که جوانان بحرینی در انتقام خویش از این جرثومه های فساد و تباهی مصمم هستند و سوگند یاد کرده اند که گریبان آنها را حتی بعد از سقوط رژیم آل سعود نیز رها نکنند. چرا که اعدام انقلابی آنها را در هر نقطه دنیا یک تکلیف الهی می دانند و الحق که چنین است.
د: آل خلیفه، اساساً از ساکنان بحرین نیستند و از قبایل بادیه نشینی بوده اند که بعد از خیانت شاه معدوم و جدایی استان بحرین از ایران، به این منطقه کوچانده شده اند و از سوی دیگر عمده ترین منابع و ذخایر نفتی عربستان در منطقه شیعه نشین قطیف قرار گرفته است که پیوندهای دیرینه با مردم بحرین دارند و طی چند هفته گذشته بارها در اعتراض به حاکمیت آل سعود و به حمایت از مردم مظلوم بحرین دست به تظاهرات زده اند. مردم قطیف با استناد به سوابق تاریخی خود و مختصات جغرافیایی منطقه خواستار جدایی از عربستان و تشکیل یک کشور مستقل هستند. رژیم آل سعود طی چند سال گذشته برای بر هم زدن ترکیب جمعیتی قطیف و بحرین اقدام به کوچاندن برخی از قبایل عرب به این دو منطقه کرده است که امروزه مردم بحرین و قطیف آنان را به چشم بیگانه می نگرند و اعلام کرده اند که در حکومت آینده، آنها را خارجیان پاسپورت دار تلقی می کنند نه از اتباع شناسنامه دار در بحرین و قطیف.
7- و بالاخره همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که رژیم قرون وسطایی آل سعود فقط چند گام کوتاه با سقوط فاصله دارد و بدیهی است اعضای خاندان آل سعود، صاحب منصبان دربار سعودی و نظامیان اعزامی به بحرین در صورتی که پس از پایان ماجرا- که بسیار نزدیک است- زنده بمانند، در هیچ نقطه دنیا از انتقام ملت های مسلمان در امان نیستند.
حسین شریعتمداری

راهی که گشوده می شود

  بسمه تعالی

  موازات سونامی تحولات سیاسی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا طی چندماه گذشته، موج نقض فاحش حقوق بشر از سوی رژیم های وابسته به نظام سلطه و حکومت های دست نشانده کماکان استمرار و جریان دارد.
سرکوب شدید اعتراضات مدنی و مردمی از طریق بکارگیری اهرم های خشونت و سبعیت نقطه مشترک عدول از موازین اولیه حقوق بشر است.
بنابر شواهد و قرائن غیرقابل خدشه آنچه که باعث شده است کشتارها، ضرب و جرح ها، سرکوب ها، شکنجه ها، بازداشت ها، ربایش ها و جنایات و تجاوزات آشکار و ددمنشانه علیه مردم یمن، تونس، لیبی، مصر، بحرین و... استمرار داشته باشد چراغ سبزی است که آمریکا و اذنابش به دیکتاتورها و پادشاهان مرتجع عربی نشان داده اند.
سفرهای پیاپی مقامات آمریکایی-بصورت پیدا یا پنهان- به منطقه به بهانه های مختلف در ماه های گذشته و بلافاصله شدت یافتن خشونت ها علیه قیام ها و انقلاب های مردمی در همین راستا ارزیابی می شود. در این میان اتفاقات دلخراشی که در بحرین به وقوع پیوسته است وضعیت این کشور شیعه نشین را از منظر حقوق بشر دردناک تر و مشمئزکننده تر کرده است.
اخراج شیعیان از کشور، بازداشت و دستگیری بیش از 500 نفر از فعالان سیاسی و حقوق بشر، محاصره و اشغال بیمارستان ها، تخریب و آتش سوزی مساجد و حسینیه ها، آدم ربایی معترضان و انتقال آنها به زندان های عربستان، کشتن دهها نفر و مجروح کردن صدها نفر طی هفته های گذشته بخشی از اقدامات سبعانه و ضدبشری آل خلیفه است که در اوج دنائت و پستی از کمک و پشتیبانی مستقیم و بی پرده آل سعود نیز بهره می برد.
از یکسو؛ رژیم سعودی به بهانه واهی و ادعای پوچ نیروهای سپر جزیره، نیروهای نظامی خود را برای سرکوب انقلاب مردمی بحرین وارد این کشور کرده است و از سوی دیگر؛ رژیم آل خلیفه به بیش از 2 هزار سعودی با هدف سرکوب اعتراضات تابعیت بحرینی داده است.
جالب اینجاست که علی رغم جنایات و تجاوزات آل خلیفه و آل سعود در بحرین که با چراغ سبز مدعیان حقوق بشر انجام می شود در بحبوحه این وقایع تلخ و دلخراش و در کمتر از یک ماه 2 قطعنامه حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران به تصویب می رسد.
امروز به گواهی تمامی حقوقدانان و آگاهان به مسایل حقوق بین الملل و حقوق بشر آنچه در بحرین می گذرد مصداق بارز نه تنها نقض حقوق بشر بلکه نقض حقوق بشردوستانه است. چرا که؛ از حقوق بشر دوستانه هنگامی سخن به میان می آید که نقض حقوق بشر به درجه فاحش می رسد. رژیم آل خلیفه در برابر اعتراضات مدنی و مردمی علاوه بر استفاده از نیروی انتظامی برای سرکوب مردم و نیروی ارتش، از ارتش آل سعود نیز بهره برده و در وضعیتی کاملا خصمانه جرایمی چون کشتار، قتل عام، بازداشت و شکنجه را علیه مردم و غیرنظامیان مرتکب شده است که به لحاظ حقوقی در چارچوب «جنایت علیه بشریت» می گنجد.
همچنین باید گفت؛ اقدام شنیع رژیم آل خلیفه در استفاده از نیروی نظامی عربستان در حالی است که استفاده از نیروی خارجی و آنچه که تحت عنوان «سپر جزیره» از آن یاد می شود در مقابل «تهدید خارجی» است نه برای سرکوب مردم و غیرنظامیان که تنها ابزار آنها اعتراضات مدنی و غیرخشونت آمیز بوده است.
بدون تردید اقدامات غیرقابل توجیه آل سعود و آل خلیفه علاوه بر اینکه بر خلاف منشور سازمان ملل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق نامه ها و کنوانسیون های حقوق بشری بوده و مصداق بارز نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه است و نه تنها «جنایت علیه بشریت» بلکه یک «نسل کشی» تمام عیار است که تمامی عناصر آن محرز شده است.
اکنون این سوال به پیش کشیده می شود که چرا قطعنامه ای علیه آل خلیفه و آل سعود از سوی نهادهای بین المللی و مجامع حقوق بشری صادر نمی شود اما در نقطه مقابل براساس بی پایه ترین ادعاها و سست ترین استنادها علیه جمهوری اسلامی با شتابی سوال برانگیز به اتهام نقض حقوق بشر، قطعنامه صادر می شود؟
به تعبیر واضح تر؛ در یک سو کشتارها، ضرب و جرح ها، ربایش ها، شکنجه ها، بازداشت ها که در نهایت «جنایت علیه بشریت» و «نسل کشی» را در پی دارد مساوی است با سکوت مجامع بین المللی و دریغ از یک قطعنامه خشک و خالی و نیم بند!!! و در سوی دیگر این صحنه با ادعاها، شانتاژها، تحریف ها و پروپاگاندای رسانه ای علیه ایران اسلامی برابر می شود با صدور 2 قطعنامه در بحبوحه تحولات منطقه و آنهم در کمتر از یک ماه.
طرفه آنکه در همین مدت رژیم آل سعود و رژیم آل خلیفه که حاکمان دست نشانده آنها باید به جرم ارتکاب انواع و اقسام جرایم بین المللی مورد تعقیب و محاکمه مراجع بین المللی قرار بگیرند بیشترین اتهامات بی اساس را علیه جمهوری اسلامی مطرح کرده و ادعا می نمایند ایران عامل و مسبب ناآرامی های منطقه است؟!
در همین خط- و نه خطا- ترور حقیقت و عدالت است که در ابتدای فروردین ماه امسال ابتدا شورای حقوق بشر سازمان قطعنامه ای ضدایرانی و به اتهام نقض حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی تصویب می کند و چند روز پیش اتحادیه اروپا نیز به اتهام تکراری نقض حقوق بشر از این حربه نخ نما شده استفاده کرده و 32 مقام ایرانی را تحریم می کند.
بنابراین براساس صحنه پیش روی آنچه گفتنی است عبارت است از؛ 1- بی شک سکوت آمریکا، اتحادیه اروپا، شورای حقوق بشر در مقابل قضایای بحرین و نقض گسترده حقوق شهروندان بحرینی و به وقوع پیوستن کلکسیونی از جنایات و تجاوزات به عوامل سیاسی که شکل گیری قطب قدرتمند اسلام اولین عامل است و نیز به عنصر تعیین کننده ای به نام «نفت» در منطقه برمی گردد.
البته طبیعی است برای اینکه ژست حقوق بشری خود را از دست ندهند کمیسرعالی حقوق بشر یا مجامع حقوق بشری در سطح دیده بان حقوق بشر و یا سازمان عفو بین الملل براساس بیانیه هایی کلیشه ای و بی خاصیت و فاقد ضمانت اجرا اتفاقات و وقایع ددمنشانه در بحرین را محکوم کنند.
2- ادعاهای بی پایه و اساس بحرین و عربستان در نقش داشتن ایران اسلامی در آنچه که آنها «ناآرامی های منطقه» می خوانند آنچنان بی پشتوانه است که تنها به «چک بی محل» می ماند تا آنجا که حتی مقامات غربی را وادار به موضع گیری و واکنش کرده است.
«زلوت نمت» معاون وزیر امور خارجه مجارستان که هم اکنون کشورش ریاست دوره ای اتحادیه اروپایی را برعهده دارد به نیابت از «کاترین اشتون» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در نشست پارلمان اروپا ناگزیر تصریح می کند؛ «برخلاف آنچه که بحرین و عربستان سعودی درباره ایران ادعا می کنند هیچ مدرکی دال بر نقش ایران در پشت اعتراضات مردم بحرین وجود ندارد.»
3- مقارن با تحولات منطقه ای و صدور 2 قطعنامه حقوق بشری علیه ایران اسلامی در کمتر از یک ماه، آنهم در شرایطی که جنایات و تجاوزات رژیم های دست نشانده و مرتجع عربی همچون آل سعود و آل خلیفه غیرقابل انکار است نشان می دهد هدف آمریکا و قدرت های غربی که تلاش دارند سقوط های زنجیره ای رژیم های وابسته به خودشان و صف رو به سقوط دیکتاتورها را متوقف کنند؛ الف) انحراف افکار عمومی از نقض حقوق بشر گسترده در تحولات منطقه بسوی ایران اسلامی است. از همین روی با ابزار حقوق بشر و صدور قطعنامه های کذایی تقلا می کنند این خواسته مزورانه و فریبکارانه را عملی نمایند. و بجای آنکه مسیر و بستر محاکمه و مجازات آل خلیفه و آل سعود را فراهم کنند تا حداقل با ادعای حقوق بشری شان سازگاری داشته باشد در جهت سرپوش گذاشتن بر نقض حقوق بشر در بحرین، یمن، تونس و... عمل می کنند.
ب) ایران اسلامی نتواند از تحولات منطقه به نفع خود استفاده کند. این اعترافی است که پس از آنکه وزرای خارجه اتحادیه اروپا اخیراً (12 آوریل 2011) 32 مقام کشورمان را به اتهام آنچه که نقض حقوق بشر می دانستند تحریم کردند؛ «ویلیام هیگ» وزیر امور خارجه انگلیس به زبان می آورد و تصریح می کند؛ هدف از این تحریم ها این است که ایران نتواند تحولات منطقه را به سود خود مصادره نماید.
پیش از این و با شروع خیزش و خروش ملت های منطقه علیه سیاست های آمریکایی و اسرائیلی و پیگیری سرنگونی حاکمان دست نشانده رسانه های غربی- از جمله واشنگتن تایمز- بر تأثیرپذیری و الهام گیری افکار عمومی منطقه از انقلاب اسلامی ایران تأکید و اقرار داشتند.
و بالاخره باید گفت؛ متأسفانه در کندوکاو تحولات منطقه از منظر حقوق بشر سیطره و نفوذ قدرت های غربی بر سازمان های بین المللی و مراجع حقوق بشری برای به حاشیه راندن تعقیب و محاکمه مجرمان بین المللی همچون حاکمان آل خلیفه و آل سعود وجود دارد و این سازمان ها و نهادها به درستی وظایف اصلی خودشان را دنبال نمی کنند. این واقعیت تلخ تا آنجاست که حتی دو سال پیش «پطرس غالی» دبیر کل سازمان ملل متحد با انتشار کتابی با عنوان «نگاهی به جهان فردا» می نویسد: من دبیر کل سازمان ملل نبودم تابع دستورات آمریکا و اسرائیل بودم.! حال چه برسد به مراجع حقوق بشری.
اما اتفاق مهمی که علی رغم تمام نفوذها و لابی گری های قدرت ها در سازمان ها و نهادهای بین المللی و حقوق بشری به وقوع پیوسته و در ادامه خیزش و خروش ملت ها و «بیداری اسلامی» است محاکمه دیکتاتورها و فرعون های زمان است که گویا کیفرخواست آنها را افکار عمومی و آحاد مردم صادر کرده اند و از همین رهگذر است که «حسنی نامبارک» دیکتاتور مصر سه روز پیش به همراه 2 پسرش در بند عدالت افتاد. آل خلیفه و آل سعود نیز باید بدانند که عنقریب به پشتوانه اقتدار ملت ها در محکمه عدالت به کیفر خواهند رسید.
حسام الدین برومند

اخبار ویژه برخی روزنامه های 25فروردین 90

بسمه تعالی 

روزنامه جمهوری اسلامی


* یک مرد 35 ساله مصری با استفاده از بلندگوی مسجدالحرام، خود را "مهدی منتظر" نامید! به گزارش "فردا" به نقل از پایگاه خبری السبق عربستان؛‌ روز سه شنبه 23 فروردین نمازگزاران مسجدالحرام در بین نماز عصر ناگهان متوجه جوانی شدند که بعد از تکبیرالاحرام امام جماعت از صف دوم نماز خارج شده و میکروفون را ربود و فریاد برآورد که من مهدی منتظر هستم! نیروهای امنیتی و پلیس حرم مکی مستقر در این مکان بلافاصله این شخص را دستگیر و برای تحقیقات بیشتر به مرکز پلیس حرم منتقل کردند. همین گزارش حاکی است این مرد مصری سابقه اختلال روانی دارد.


* فردی که به خانواده‌های مسئولین فحاشی کرده بود،‌ هم اکنون آزاد است و ضمن دادن فحش‌های جدید می‌گوید به روش خود ادامه خواهد داد. عصر ایران نوشت: یک سایت متعلق به اپوزیسیون، گفت و گوی اختصاصی خود با فرد فحاش به خانواده هاشمی رفسنجانی را منتشر کرد که در آن، این فرد برای قوه قضاییه خط و نشان کشیده که اگر وی را به زندان بیندازند، نیروهایی از سراسر کشور به تهران گسیل می‌شوند و در مقابل قوه قضاییه تجمع می‌کنند و البته در جایی دیگر از مصاحبه‌اش گفته است که همه باید در برابر قانون یکسان باشند! براساس همین گزارش، در پی بازداشت این فرد وی که هم اکنون ظاهراً به طور موقت تا برگزاری دادگاه آزاد است، برخلاف مقررات و رویه داخلی در کشور در ممنوعیت مصاحبه با رسانه‌های اپوزیسیون و ضدنظام، نه تنها با این رسانه مصاحبه کرده و فحش‌های رکیک دیگری به برخی مسؤلان و خانواده آنها داده، بلکه شدیدترین حملات را به قوه قضاییه نموده است. وی در پاسخ به سؤالی درباره یکی از نمایندگان اصولگرای منتقد دولت، این نماینده را نجس العین دانسته است!


کیهان


فلاکت سازمان تروریستی به روایت 3 منافق (خبر ویژه)


میزگرد یک رسانه آمریکایی با حضور 3 تن از عناصر همسو با منافقین حاکی از آن است که این گروهک در وضعیت بن بست واقع شده و نه حق ماندن در عراق را دارد و نه به سادگی می تواند به کشورهای دیگر عزیمت کند.


امیرحسین گنج بخش در گفت وگو با رادیو فردا اظهار داشت: واقعیت این است که دولتی در عراق است که براساس همکاری های این سازمان و صدام حسین با فشار ایران یا چند دلیل دیگر نمی خواهد سازمان در این کشور حضور داشته باشد.


وی همچنین گفت: متاسفانه سازمان یک سری شرط بندی های سیاسی کرده که روی این شرط بندی ها موفق نشده و الان دارد هزینه های یک سری اشتباهات تاریخی اش را می دهد. همکاری با صدام حسین برای مردم ایران زیاد مورد علاقه نبود. این را هم می دانید که در عملیات مروارید دوستان سازمان در مقابل کردها و شیعه ها ایستادند. نگرانی و تلاش امثال من این است که بتوانیم فشار روی نیروهای آمریکایی و اروپایی بگذاریم و اینها را به یک جایی منتقل کنند تا از بین نروند اگر من خودم بخواهم اگر زوری داشته باشم استفاده کنم می گویم باید جنبه انسانی را تقویت کرد و موضوع تروریسم و اینها مسئله نیست(!) عبدالکریم لاهیجی(بغدادی) که سالیان طولانی با سازمان منافقین همکاری داشته در این میزگرد گفت: تصمیم صدام برای اینکه این سازمان را آن هم در زمان جنگ ایران و عراق در خاک عراق بپذیرد و مسلح کند، یک تصمیم سیاسی بوده است. از سوی دیگر می دانیم دولت عراق کسانی هستند که به عنوان مخالف صدام، مورد حمایت جمهوری اسلامی بودند و آنها هم از این انتقال سازمان به عراق راضی نیستند.


وی اضافه کرد: کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا هم به اینها ویزا نمی دهند چند سال پیش که عده ای از اینها از سازمان جدا شدند، سالها طول کشید که پناهندگی بگیرند. باید ببینیم با توجه به موازنه قدرتی که الان در دنیا وجود دارد آیا ایجاب می کند که یک دولتی یکجا چند هزار نفر از اینها را به عنوان پناهنده بپذیرد. در شرایط فعلی کشورهای اروپایی حتی حاضر نیستند تعدادی از اینها را به طور موقت بپذیرند.


کریم قصیم عضو شورای مقاومت منافقین نیز در این گفت وگو اظهار داشت: مسئله آسان نیست. یک موقع هست که یک نفر می خواهد جابجا شود یا اینکه یک گروهی به صورت متلاشی شده جابه جا شود، اسلحه اش را تحویل بدهد و امکاناتش را بدهد. هیچ بختی برای پذیرش اینها وجود ندارد. سفیر عراق در سازمان ملل می گوید عراق از کشورهای اروپایی خواسته بود ساکنان پادگان اشرف را بپذیرند اما تاکنون این کشورها پاسخ مثبتی نداده اند.


 تقلای بی حاصل «اسرائیل کوچک» مقابل قدرت فزاینده ایران (خبر ویژه)


نخست وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار چند سفیر اروپایی از اینکه فشار علیه برنامه هسته ای ایران کاهش یافته است ابراز نگرانی کرد.


بنیامین نتانیاهو در این ملاقات گفت:از رهگذر تلاطم و بحران سیاسی خاورمیانه، فشار جهانی بر جمهوری اسلامی کاهش یافته و این واقعیت موجب شده تا حکومت ایران برنامه های هسته ای خود را شتاب بخشد.


نتانیاهو افزود: ایران به خاطر اتفاقات اخیر خاورمیانه احساس می کند که دیگر در فشار و تنگنایی از ناحیه بین المللی قرار ندارد و سر دنیا به مسائل دیگری گرم شده است.وی در مورد اظهارات اخیر برخی مقامات مصری که از احتمال تغییر رویکرد نسبت به اسرائیل و همچنین گسترش روابط با ایران سخن گفته اند، اظهار داشت: صداهایی که به تازگی از قاهره می رسد، خوشایند نیست.


در حالی که رژیم صهیونیستی با از سر گیری شهرک سازی، آخرین دور مذاکرات با تشکیلات خودگردان را به بن بست رسانده، نتانیاهو به سفرای اروپایی گفت: تلاش کنید و فلسطینی ها را به میز مذاکرات برگردانید.همزمان با اظهارات نتانیاهو، آویگدور لیبرمن وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در گفت وگو با نشریه آلمانی دی ولت به ابراز نگرانی نسبت به انقلاب های منطقه و برنامه هسته ای ایران پرداخت. لیبرمن درباره این ادعای خبرنگار که ایران در سایه انقلاب های عربی همچنان در رابطه با بمب اتمی فعال است، گفت: بمب، مهم ترین مشکل نیست. مسئله مهم تر دراز شدن دستان ایران به سوی بحرین و عربستان سعودی است که منشأ انرژی در جهان هستند.


وی در پاسخ به این پرسش که «آیا می توان به نقطه ای رسید که روزی اسرائیل تاسیسات اتمی ایران را نابود کند؟» گفت: «این در مسئولیت ما نیست و در چارچوب مسئولیت های جهانی قرار دارد. اسرائیل کوچک است و ما هیچ توهمی نسبت به امکانات خود نداریم. بمب اتمی ایران به همه از جمله آلمان ربط دارد.»


براساس اسناد منتشره از سوی ویکی لیکس، مقامات رژیم صهیونیستی از سال 2005 و در مذاکرات محرمانه معتقد بوده اند که دیگر امکان حمله نظامی به برنامه هسته ای ایران وجود ندارد و این فرصت از دست رفته است.


خاطر نشان می شود روز گذشته شائول موفاز وزیر دفاع سابق رژیم صهیونیستی هم نسبت به افزایش قدرت ایران ابراز نگرانی کرده و به روزنامه سعودی الشرق الاوسط گفته بود: آنچه ما را نگران می کند افزایش قدرت ایران در پی تحولات خاورمیانه و شمال آفریقاست.


موفاز که هم اکنون رئیس کمیته خارجی و امنیت در کنست (پارلمان) اسرائیل است، می گوید حوادث سال 2011 در کشورهای عربی، دراماتیک ترین حوادث در عصر حاضر بود. اسرائیل نیز نتوانست این تحولات را پیش بینی کند.


رئیس سابق ستاد ارتش رژیم صهیونیستی گفت: آنچه من را واقعاً نگران می کند این است که قدرت ایران بیشتر شود. مطمئن نیستم که ایران و هم پیمانان آن در حوادث کشورهای عربی دست ندارند. تلاش های بسیاری برای تقویت ایران وهم پیمانان آن در کشورهای عربی صورت می گیرد که این به نفع اسرائیل نیست.


از سوی دیگر سایت صهیونیستی دبکا در گزارشی از قول کارشناسان صهیونیست خاطر نشان کرد: انقلاب مردم مصر که به سرنگونی مهم ترین متحد عرب اسرائیل منجر شد، همچنان در کانون توجه مقامات تل آویو قرار دارد.


این کارشناسان گفته اند: مصر طی 30 سال گذشته محور اصلی ثبات منطقه از نظر اسرائیل بود، اما ناگهان و در یک چشم به هم زدن به کانون اصلی آتشفشانی مبدل شد که گدازه های آن می تواند سرنوشت اسرائیل را در هاله از ابهام فرو ببرد در حالی که هیچ زمانی برای خاموش شدن زبانه های این آتش نیز نمی توان پیش بینی کرد.


«دبکا» از قول همین کارشناسان هشدار داد: نیروها و جریان معارض اسرائیل اگر شرایطی مهیا شود، می تواند حادثه سال 1979 ایران را تکرار کنند و روی کار بیایند. آنها مخالف سازش با اسرائیل هستند.


فحش می دهیم تا خنک شویم اما ایران همچنان پیش می آید (خبر ویژه)


محافل سعودی با وجود سرکوب شدید ملت های انقلابی بحرین و عربستان و یمن، دچار سرگیجه و هراس شدید نسبت به ایران هستند و از حضور شبح ایران در همه تحولات سخن می گویند!


روزنامه سعودی عکاظ در تحلیل حوادث طوفانی منطقه از قول پایگاه «ایلاف» نوشت: آیا کسی مقالات ضد ایرانی ما را در ایران می خواند یا این که ما این مطالب را برای خودمان منتشر می کنیم تا از خشم نسبت به سیاست های ایران خلاص شویم؟ خلاصه ماجرا این است که ایران با قدرت در بیشتر خانه های شطرنج عربی حاضر است، در لبنان، عراق، فلسطین، یمن و برخی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج(فارس) و تعجب آور نخواهد بود اگر کشف کنیم که امروز جای پایی در لیبی هم دارد. به هرحال ایران فقط با گروه های شیعه در کشورهای عربی ارتباط ندارد بلکه با جنبش سنی مذهب حماس در فلسطین نیز ارتباط دارد همچنان که با حوثی ها در یمن مرتبط است. عکاظ با عصبانیت اضافه می کند: ایران اکنون نیروگاه هسته ای دارد و کشوری است که زیردریایی می سازد و موشک های پیشرفته دوربرد تولید می کند. ایران به مدد جنگ های کلامی ما به شبحی تبدیل شده که ما را می بیند ولی ما او را نمی بینیم، ما می دانیم که او در باغ گردش می کند ولی نمی دانیم کجاست و می دانیم مقابله با اشباح کاری بیهوده و بی معنی است. هیچ روزی نیست که ما برای مقابله با ایران تلاش نکنیم اما دشنام دادن سودی برای ما ندارد.


تحلیل توام با مالیخولیا و سرگیجه این نشریه سعودی در حالی منتشر می شود که چند سال پیش نظامیان رژیم صهیونیستی نیز به هنگام جنگ با حزب الله گفته بودند تصور می کنند با اشباحی می جنگند که آنها را نمی بینند اما آنها این نظامیان را می بینند و ضربه می زنند.


عصای شکسته آمریکا زیربغل اپوزیسیون خل و چل (خبر ویژه)


آمریکا به مهره های خود در سراسر جهان بخصوص منطقه خاورمیانه در زمینه اینترنت و تلفن همراه خدمات ویژه می دهد.


خبرگزاری فرانسه در گزارشی به نقل از «مایکل پوسنر»، معاون وزیر امور خارجه آمریکا نوشت: «ما تلاش می کنیم با ارائه فناوری آموزش و حمایت دیپلماتیک که به افراد امکان دهد دیدگاه های خود را آزادانه بیان کنند، دست پیش را بگیریم.»!


گرفتن ژست حمایت از آزادی بیان از سوی آمریکا در حالی است که حتی بزرگ ترین رسانه های غربی جنایات رژیم عربستان در بحرین را کاملا سانسور کرده و سیاست سکوت را در قبال کشتار مردم بحرین در پیش گرفته اند.


خبرگزاری فرانسه در ادامه گزارش خود می نویسد:


«مسئولان وزارت امور خارجه آمریکا تصریح کردند یکی از فناوری های در حال توسعه به این منظور موسوم به زنگ هشدار به فعالان امکان می دهد فهرست تماس های تلفن همراه خود را پیش از آنکه بازداشت شوند پاک کنند.


معاون وزیر امور خارجه آمریکا گفت در صورتی که شما این برنامه را در اختیار داشته باشید که فهرست تماس هایتان را پیش از زندانی شدن پاک می کند می توانید جان خود را نجات دهید.


پوسنر افزود: این فناوری جدید می تواند در کشورهایی مانند سوریه جایی که به اعتقاد وی مقامات فعالانی را که تنها از تلفن همراه استفاده می کنند بازداشت می کنند مورد استفاده قرار گیرد.


وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد به شرکت های خصوصی که بیشترشان آمریکایی هستند برای توسعه دهها ابزار مخصوص دور زدن اینترنت کمک مالی کرده است.


یکی از مسئولان وزارت امور خارجه آمریکا که خواست نامش فاش نشود به خبرگزاری فرانسه گفت: «یکی از این ابزار در ایران کارایی زیادی دارد و استفاده آن می تواند در همه جای خاورمیانه گسترش پیدا کند اما از نام بردن از این ابزار خودداری کرد».


گفتنی است یکی از سایت های وابسته به مدعیان اصلاحات در انگلیس طی هشداری خطاب به اپوزیسیون نوشته است؛ پیش از این هم آمریکایی ها ادعا می کردند فیس بوک و توئیتر، امنیت دارد ولی دیدیم که وزارت اطلاعات دوستان سبز ما را از همین طریق شناسایی و بازداشت کرد.


نویسنده نزدیک به آل سعود: مردم عربستان هم هوادار ایرانند اینها را چه کنیم؟! (خبر ویژه)


یک نویسنده عربستانی از این که ایران نفوذی روزافزون در این کشورها پیدا کرده و این نفوذ حتی به درون خانه ها کشیده شده به شدت ابراز نگرانی کرد.


سمر المقرن که یک نویسنده وابسته به حکومت سعودی است در روزنامه الجزیره عربستان نوشت: «هر روزنامه انتقادآمیزی به من و کسانی که ایران و سیاست های صفوی مآبانه این کشور را رد می کنند می رسد مرا به ضدیت با شیعه متهم می کنند و به شدت از انقلاب بحرین دفاع می کنند. این افراد بیش از شهروندان نظام ایران از این کشور دفاع می کنند. حتی یکی از این افراد درباره سیدحسن نصرالله نظامی ایران گفته بود هر کسی که منتقد سیدحسن نصرالله است باید سرزنش شود.»


وی سپس با اشاره به این که افرادی هر روزه از نظام ایران و وابستگان آن حمایت می کنند، نوشته است «ظاهرا از دست حکومت برای کنترل این روند کاری ساخته نیست».


حکومت سعودی برای جلوگیری از قیام مردم این کشور که اعم از شیعه و سنی مدت هاست از ظلم چند دهه ای آنها به ستوه آمده اند دست به سرکوبگری های وحشیانه ای زده ولی امثال این مقاله که به قلم جیره خواران آل سعود نوشته شده نشان می دهد سرکوب قادر به مهار خشم فروخورده مردم نخواهد بود.


المقرن در بخش دیگری از مقاله خود آورده است: «ما شاهد این هستیم که شهروندانی از کشور ما عربستان به نفع ایران و نظامیان آن شعار می دهند. این افراد در رسانه ها نمی توانند به صراحت از ایران دفاع کنند بلکه از اینترنت برای انتشار افکار ویرانگر خود علیه عربستان استفاده می کنند.»


این نویسنده سعودی ادامه داد: «حتی برخی تلاش می کنند از حق ایران در نام فارسی خلیج فارس دفاع کنند. چنین افکار خطرناکی بیانگر وجود خط فکری در داخل جامعه ما است. این افکاری است که بزرگ ترین و خطرناک ترین دشمن ما در منطقه رواج می دهد.»


برخی تحلیلگران عقیده دارند با توجه به این که جنایت آل سعود اخیرا از مرزهای این کشور فراتر رفته و به سرزمین هایی مانند بحرین هم رسیده است، تنفر از این رژیم به زودی به یک «پدیده منطقه ای» تبدیل خواهد شد.

مثلثی ساده برای سعادت

 بسمه تعالی

خانه‌ای کوچک و ساده در کوچه‌ای بن‌بست، حوالی چهار‌راه سیروس. مثل همیشه دیدار و گفت‌گو با انسان‌هایی که خدا را در همین نزدیکی می‌بینند، جذاب و البته دشوار است. بزرگانی که دنیا را آن‌قدر کوچک کرده‌اند تا تنها، مسیری باشد برای رسیدن. قرارمان با آیت‌الله جاودان- استاد اخلاق حوزه‌ی علمیه‌ی آیت‌الله مجتهدی و از شاگردان مرحوم آیت‌الله حق‌شناس- در خانه‌ی ایشان بود و بحث، درباره‌ی تقوا و تأثیر آن در زندگی. برای این‌که بهتر بتوانیم از محضر استاد بهره ببریم از حجت‌الاسلام پناهیان دعوت کردیم تا ما را در این گفت‌وگو همراهی کنند. گرچه برخی ناهماهنگی‌ها موجب شد که ایشان کمی دیرتر از موعد برسند و زودتر هم بروند، اما حضور و پرسششان از استاد، مغتنم بود.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif در ماه رجب و در آستانه‌ی ماه‌های مبارک شعبان و رمضان هستیم. بسیاری از بزرگان معتقدند که جوانان باید به گونه‌ای از این ماه‌های معنوی استفاده کنند که در عید فطر با کوله‌باری پر به استقبال رجب، شعبان و رمضان سال آینده بروند. درباره‌ی بهره‌وری بهینه از این فرصت معنوی، رهبر انقلاب بر روی چند مسأله تأکید فراوانی دارند. یکی از آن مباحث تقوا است که از آن به "سپر" تعبیر می‌کنند. حال اگر بخواهیم این بحث را به طور عملی وارد زندگی کنیم یا به عبارت دیگر، با معیار تقوا و پرهیزکاری یک سبک زندگی برای خودمان بسازیم، اولین سؤالی که پیش می‌آید، این است که ما چگونه این سپر را به‌دست بیاوریم و آن را حفظ کنیم؟ به‌خصوص این ‌که در دنیایی پر از پلیدی و زشتی زندگی می‌کنیم که می‌تواند خیلی ساده‌تر از گذشته این سپر را از بین برده و حذف کند. نکته‌ی دیگر این‌ که از تقوا چه استفاده‌ای می‌توان کرد و اصلاً به چه درد ما می‌خورد؟
این ماه­ها، ماه­های مبارکی است و اگر انسان کمی پاکیزه باشد، حضور این ماه­ها را حضوری تازه، مبارک و معنوی حس می­کند. نقل شده که امام، ماه رمضان را قبل از این‌ که استحلال کند، حکم می‌کرده است. دلیلش هم این بود که برایش احساس قوی و یقین‌آور شده بود. نمی­خواهم بر این موضوع تکیه کنم، می­خواهم بگویم که این احساس می­تواند باشد و می­تواند آن‌قدر نیرومند شود که همه­‌ی زندگی آدم را بپوشاند.

مسأله­‌ی دوم این ‌که درست است که این دو ماه رجب و شعبان مقدمه‌ای برای ماه رمضان هستند، اما خودشان نیز بنفسه از یک ارزش ذاتی بالایی برخوردارند. ماه رجب به تنهایی برای خودش چیزی است و ماه شعبان نیز به تنهایی چیزی است. این دو ماه با حفظ حرمت و با همان ارزش ذاتیشان برای ماه رمضان مقدمه هستند. در واقع ما باید نتایج این دو ماه را در ماه رمضان ببینیم. اگر بخواهیم رمضان را در یک کلمه خلاصه کنیم، آن یک کلمه این است که ماه رمضان ماه ضیافت خدا است که مقدماتش باید در ماه رجب و شعبان تحصیل شود.

اما بحث اصلی این است که ما تقوا را چگونه به‌دست بیاوریم و چگونه حفظ کنیم؟ مسأله این‌جاست که آدم هرچقدر هم که کتاب بخواند، با خواندن کتاب هیچ حکمی در درونش برای عمل پیش نمی­‌آید. بلکه انسان باید برای حرکت و عمل از یک سرمایه‌ی درونی برخوردار باشد؛ وگرنه با خواندن کتاب هیچ حرکتی در ما اتفاق نخواهد افتاد، من می­توانم حرفی بشنوم و جهلم کمتر شود و اطلاعات بیشتری را کسب کنم، اما حرف، هیچ حرکتی را به بار نمی­آورد. لذا کسی که واعظ نفسانی نداشته باشد، واعظ بیرونی برایش سودی ندارد.

اگر کسی ایمان داشته باشد، حق در او مؤثر است؛ خواندن در او مؤثر است، دیدن در و دیوار عالم برایش مؤثر است، دیدن حوادث برایش مؤثر است. همه‌ی این‌ها معنا­دار و حرکت‌آور می­شود. این ‌که می‌گوییم من باید از خدا بترسم، پروا از خدا داشته باشم، همان چیزی است که در ‌واقع باید در جان انسان باشد تا بتواند حرکتی کند.

علم، دلیل کافی برای این حرکت نیست؛ بلکه یک احساس است و آن‌هم نه یک احساس و شوری که جوان­ها ممکن است مثلاً با خواندن یک شعر، دیدن یک عکس و یا دیدن یک مسابقه‌ی فوتبال به‌دست آورند. این‌ها مال جوان شانزده هفده ساله است؛ بلکه احساس به معنای واقعی کلمه. احساسی که شب و روز هم‌راه انسان باشد. این احساس همیشگی را من عرض می‌کنم که تحصیل آن ضروری است. اسم این احساس دائم را خدا و پیغمبرش «ایمان» گذاشته‌اند.

ایمان یک احساس همیشگی، مداوم، کارساز و روح­بخش است. توجه بفرمایید که لفظ را عوض می‌کنیم و می‌گذاریم «ترس». خب این ترس یا تقوا را باید از کجا به‌دست آورد؟

یک راه این است ‌که آدم یک کسی را ببیند که آن شخص از خدا می­ترسد. اگر من کسی را ببینم که از خدا می­ترسد، من نیز از او این ترس را می­آموزم. این آموختنی است. یعنی اگر با این‌چنین شخصی نشست و برخاست داشته باشم، از او  متأثر می‌شوم.

اما نوع دوم؛ ممکن است من نتوانم کسی را بیابم که از خدا بترسد تا ترس را بیاموزم. این‌جا راهش این است که خودم ترسیدن را کسب کنم. آنچه که من می­خوانم، می‌شنوم و یا می­‌بینم، می­تواند حرکت عقلانی برای من به بار بیاورد، اما حرکت عقلانی من را به حرکت نمی­خواند. آن‌چه در من یک تحرک عقلانی ایجاد کرده، این است که با یک استدلال در درون خودم به نتیجه­‌ای رسیده­‌ام. مثلاً کتابی خوانده­‌ام و آن در درون من یک حرکت فکری ایجاد کرده، یک برهان شده، یک دلیل شده، ده­ تا دلیل شده و من به یک نتیجه‌ای رسیده­‌ام. این یعنی من از نظر عقلی حجتم تمام است.


این حجت ممکن است نتواند من را به حرکت در‌بیاورد، اما چون حجت تمام شده من باید تن به این رنج بدهم تا یک انگیزه‌ی حرکتی به‌وجود بیاورم. انگیزه‌­ی عقلانی، انگیزه­‌ی حرکتی نیست و من باید برای این حرکت بدون احساس، اما با دلیل خود، تن به یک رنج بدهم. هر کسی این رنج را تحمل نکند، به هیچ‌جا و هیچ چیز نمی­رسد. همیشه انسان باید یک مرحله‌ی بالاتر را برای خود در نظر بگیرد تا تن به خطر داده و به آن کشتی نجات برسد. در اسلام هر کسی بگوید «أشهد أن لاإله‌إلاالله» از او می‌پذیرند. همین کافی است. چون بعد از این در جامعه یک حرکتی به‌وجود می‌آید.

مردم نماز می‌خوانند. همه­ نمازهایشان را به جماعت می­خوانند. نماز جمعه می­خوانند. همگان تحت موعظه‌ی پیامبر قرار می­گیرند و باید به جهاد بروند و می­روند؛ باید زکات بپردازند و می­پردازند. این  مجموعه­‌ی دستور، همان رنجی است که من عرض می­کنم. یعنی من رنج می­کشم؛ حتی اگر خیلی اعتقاد حسی را نداشته باشم. چون در واقع یک دلیل عقلانی دارم. مثلاً برای صحت نماز، دلیل حسی ندارم، جهت نماز را حس نمی­کنم، اما دلیل عقلانی دارم. ماها معمولاً همین‌طور هستیم و نمازمان را با دلیل عقلانی می‌خوانیم. چون از نماز بهره نمی­‌بریم، پس آن را حس نمی‌­کنیم.

در جامعه نیز همین موضوع مردم را وادار به عمل می‌کند. این عمل برایشان احساسی را به بار می­آورد که اسمش را ایمان گذاشته‌ایم. عمل، ایمان را برای آدم به بار می­آورد و همین، ترس از خدا می­شود. فرض کنید که شخصی در معاشرت با پیامبر و نشستن پای منبر و موعظه­‌ی ایشان، دستور خدا را بیاموزد. حالا او فرصت معاشرت داشت، اما ما فرضمان این است که این فرصت معاشرت خیلی کم است. بنابراین چاره­اش را باید در عمل بجوییم و کمبودش را با عمل جبران کنیم.

بنابراین هیچ حس درونی من را به عملی وانمی­دارد که فقط به فرمان عقل است، اما هیچ چاره­‌ای نیست جز این ‌که من به فرمان عقلم تن بدهم و چیزی را که دین برایم مشخص کرده، برای درست شدن، راست شدن، تهذیب و پاک شدن عمل کنم. در آن مسیر راه بروم تا به این احساس برسم که بدون نماز نمی­‌توانم زندگی کنم، بدون روزه نمی­‌توانم زندگی کنم، بدون زیارت نمی‌‌توانم و بدون گریه نمی‌توانم. این راه رستگاری است و راه حفظ هم همین است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif ممکن است کسی بگوید این‌گونه پس از مدتی خسته می‌شوم. چه چیزی می‌تواند انسان را در این راه نگه دارد؟
کسی که به آن ترس و ایمان رسید، خود ایمان به او می­گوید که راهت را ادامه بده. خستگی فرط ندارد، زیرا خستگی در دوران قبلی وجود داشت که من هیچ دلیلی جز دلیل عقلی نداشتم و مجبور بودم با خستگی خودم بجنگم. فرض کنید من برای یک ساعت می‌خواهم بیدار باشم؛ جان می­کنم تا بلند می­شوم. دلیل عقلی به من می­گوید که بلند شو، چاره­ای نداری و من به دلیل عقلی برمی­خیزم. اگر آن را ادامه دادم و مقاومت کردم -که این مداومت شرط اصلی­ است- به آن احساس می‌توانم برسم. اگر احساس است، پس احساس مرا وادار می­کند که مداومت کنم.

این‌جا باز هم نباید دلیل عقلیم را از دست بدهم. گاهی ممکن است یک وقت احساسم چون اوائلش است کم بیاورد. وقتی من از احساس کم آوردم، دلیل عقلی هست. مثلاً یک حادثه‌­ای پیش آمده که نمونه‌اش برای جوانان امروزی ما ممکن است هزار بار پیش بیاید؛ من فقط از روی طنز عرض می­کنم. مثلاً داستانی که برای حضرت یوسف و زلخیا پیش آمد و مانند آن، پیش بیاید، هیچ دلیلی در آن لحظه برای جواب وجود ندارد. دلیل احساسی هم که احساسات معنوی و باطنی است، زیر پای این حادثه­ی جدید له شده است و فقط مانده عقل. اگر آن زجر و زحمتی را که در دوران گذشته کشیده و تمرین کرده که به فرمان عقل عمل کند -گرچه هیچ احساسی در درونش وجود نداشته باشد و احساس ضد و بد هم در درونش باشد- این‌جا عقل به احساس کمک می‌کند.

در جاهایی هم این احساس است که به عقل کمک می­کند. این احساس که عرض می­کنیم یک حس ایمانی و حس ترس از خدا است. من اگر یک تعلیم نادرست بگیرم- که متأسفانه امروز در کشور ما به وفور به‌دست می­آید- مانند این‌ که هرجا می­روی فریاد عشق، عشق، عشق می­زنند. این عشق در این حوادث زمین می‌خورد و این بچه­‌هایی که از این عشق دم می‌زنند، در حادثه‌ای­ نظیر حادثه‌ی یوسف و زلخیا زمین می­خورند. اگر عقل را برای همیشه کنار گذاشته باشی، ممکن است کم بیاوری.

ما همیشه‌ی روزگار این مطلب را عرض می­کنیم و این فقط برای بچه‌های شیعه وجود دارد. یک درس همیشگی است و در کنار همه­‌ی درس­های دیگر به آن اشاره می‌کنیم. درس عقل را می­گوییم؛ در کنارش درس احساس ایمانی را هم می­گوییم، درس ترس از خدا را عرض می­کنیم و این‌ که باید یک جایی ترس از خدا را بیاموزید. بعد می­گوییم که باید تن به رنج بدهید و اگر تن به رنج ندهی به هیچ وجه، هیچ وقت به هیچ‌جا نخواهی رسید. درس تحمل رنج را عرض می­کنیم و توصیه‌ به تحمل رنج می‌کنیم.

حالا مسأله‌ی مهم دیگر که در کنار همین­‌ها و پشتوانه است، چیزی است که در این آیه­ی شریفه آمده است: «یا أیُهَا الّذینَ آمَنُوا اتّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُو اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ». ابتغاء وسیله یعنی باید دست به سوی وسائل تقرب دراز کرد؛ یعنی ائمه‌ی اطهار (ع). این حرف بسیار بسیار مهمی است که باز در تعلیمات امروز ما متأسفانه وجود ندارد و فراموش شده است.

ما ائمه را وسیله‌­ی تقرب می‌دانیم. ابتغاء وسیله که گفته شده است، یعنی به‌دست آوردن وسیله برای تقرب. ما به انواعی از توسلاتی که معتقد هستیم، دست به دامن می­شویم. مثلاً تضرع می­کنیم به در خانه‌ی امام زمانمان و در روضه­‌ی حضرت اباعبدالله گریه می­کنیم و با اخلاص سینه می­زنیم. گریه- اگر گریه باشد- به‌طور طبیعی اخلاص می‌آورد وگرنه فقط آب است. گریه­‌ی به زور یعنی آب در آن است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif اگر همین گریه نباشد، چه؟
اگر نباشد که هیچ؛ اصلاً دل نمی­سوزد. وقتی هم دل نمی­سوزد، ممکن است من اشکم را مصرف مردم کنم؛ وگرنه اصلاً شکستن دل جای دخالت مردم نیست. این را ما پشتوانه می­دانیم. برای تمام آن‌چه که عرض شد، شما اگر دست به دامن باشید، زودتر به این احساس ایمانی می­رسید. اگر دست به دامن باشید، زودتر به ترس می­رسید؛ امکان مداومت بر اعمال دارید. همان‌گونه که اگر مداومت کنید، به احساس می­توانید برسید. اگر متوسل باشید، امکان ادامه‌ی عمل و مداومت بر عمل بیشتر است و امکان لغزش کم می­شود.

هرچه توسل به معنای واقعی کلمه بیشتر می­شود و مداومت می‌یابد، مردم محکم­تر می­شوند. به فرض مثال آن لحظه­‌هایی که من به احساس ترس از خدا رسیدم و دلیل عقلی هم حضور دارد، اما باز هم کم دارم؛ یک دستی از یک جایی باید به آدم برسد و به کمک من بیاید. آن دست و نظر عنایت را باید در توسلات به‌دست آورد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif شما در صحبت‌هایتان یکی از شروط رسیدن به تقوا را تن‌دادن به رنج عنوان کردید. کمی عمیق‌تر به این مسأله بپردازیم.
یکی از مشکلات زمان ما این ‌است که تبلیغ «راحتی» می­شود. اگرچه در واقع زندگی راحت نیست، ولی دائماً تبلیغ می‌شود که ما باید راحت باشیم. تمام کوشش­‌ها برای این است که راحتی بیشتری را به دست بیاوریم؛ گرچه شاید راحتی بیشتری نیز به‌دست نیاوریم­. اصلاً شاید رنج هم بیشتر باشد، اما تبلیغ راحتی می­تواند این را از ما بگیرد. قدیمی­‌ها خیلی راحت یک نان خالی می­خوردند که اصلاً در حال حاضر تصورش وجود ندارد که می شود با نان خالی زندگی می­کرد. شخص نان خالی وقتی گیرش می‌آمد، پادشاهی می­کرد.

داستان شرح احوال آقای نجفی قوچانی است که یک، یک‌قرانی گیرآورده بوده -نمی­دانم؛ شاید هم ده‌شاهی بوده- که می‌خواسته با آن برود یک آبگوشت درست کند. می‌گوید امروز دیگر داشته سلطنت می­کرده است. اصلاً تصور آبگوشت هم نمی­کرده. این طریق عصر ماست. اما طریق راحتی هرگز زندگی ما را عوض نکرده است. فرض کنید که وسیله­‌ی گرمازا را تبدیل به «گاز» کردند، بعد صدتا مشکل در کنارش وجود دارد. برق هم باشد، صدتا مشکل دارد.

واقعاً اگر زندگی امروزمان را با راحتی که در دوران گذشته وجود داشت، مقایسه کنیم، من فکر می‌کنم دوران گذشته با همان زندگی ساده­ی عادی، خیلی راحتی و خوشی و شادمانی بیشتر بود. احساس من این است که وقتی جوان بودم، اصلاً زندگی خانواده‌­ی من خیلی به خوشی و راحتی بیشتری می‌گذشت تا امروز که هزاران وسائل راحتی وجود دارد. در همین روزگار، بر ما روزهای سختی می‌گذرد که ما حتی سر سفره یک لبخند هم نداریم. اصلاً لبخند وجود ندارد. به صورت یک وظیفه مجبوری سر سفره می­‌نشینیم و غذا را به سرعت می­خوریم و بعد بلند می­شویم. در گذشته- فکر می‌کنم شانزده هفده ساله بودم- وقتی سر سفره غذا می‌خوردیم، همه­اش به خنده و شوخی بود؛ با این ‌که غذا و زندگیمان خیلی ساده­‌تر بود. در یک اتاق، کل خانواده­‌ی ما جمع می‌­شدیم؛ می­‌گفتیم، می­‌خندیدیم و شادمانی می­‌کردیم. حالا اثرات این به اصطلاح رفاه را ببینید.

ما درس را با زحمت نمی­‌خوانیم، رنج را تحمل نمی­‌کنیم؛ مگر خیلی مجبور باشیم که آن هم معمولاً زمان کنکور است. بعد از آن هم دیگر زحمت کشیدن را کنار می‌گذاریم. این موضوع تأثیر بدی به‌خصوص در تفکر گذاشته است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif رفاه چطور؟ نسبت رفاه و آسایش با این موضوع چیست؟
برای به دست آوردن یک چیزی مافوق این جهان مادی که همان احساس ایمانی و ترس از خدا است، احتیاج به تحمل یک رنج داریم. رنجی که خودم برای خودم می­خرم. مثلاً سه ساعت در شب باید بیدار بمانم تا به خواسته‌ام برسم؛ باید بیدار بمانم و این رنج را تحمل کنم. 

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif حجت‌الإسلام پناهیان: یکی از آفت­ها که اشاره فرمودید ترس است. یکی دیگر از آفت­ها هم این است که وقتی می­خواهند رنج بکشند، هر زمان که عشقشان کشید، باید رنج بکشند. در واقع یک رنج بی‌برنامه و بدون ­مداومت و استمرار. در روایات هم داریم که حداقل یک برنامه‌ی یک‌ساله را برای رسیدن به تقوا باید داشته باشیم. شما لطف کنید برنامه‌ا­ی یک‌ساله به جوانان بدهید برای این ‌که از همین ماه رجب تا ماه رجب آینده، بنایشان را بگذارند بر این‌ که تمرین کنند و به مدد برکات این ماه­های عزیز بتوانند این برنامه را انجام بدهند. به نظرم برنامه بهتر است سبک باشد تا افراطی هم نشود و یک دفعه جوانان ما احساسی نشوند و یک برنامه‌ی سنگینی بردارند که احتمال شکست خوردنشان در آن برنامه قطعی باشد.
دستور اولی که می‌خواهم برای کسانی که قصد شروع دارند، بگویم- مطلبی است که هزاران بار اساتید و بزرگانی نظیر مرحوم آیت‌الله حق‌شناس به جوانان توصیه می‌کردند- نماز اول وقت است. نماز اول وقت بخوانید. اگر توانستید، به جماعت بخوانید و اگر هم نشد، همان اول وقت بخوانید.

شاید جوان به‌خصوص در این زمان­هایی که شب­‌ها کوتاه است و اذان صبح خیلی زود اتفاق می­افتد و وقت ادای نماز کم است، شکست بخورد؛ عیبی ندارد. برای فردا شب نقشه بکشد. برای پس فردا شب. برای هزار شب دیگر. باید برنامه بریزیم که نمازمان را اول وقت بخوانیم، اما باید در نظر بگیریم که یکی از نمازهایمان نماز صبح است که خیلی هم اول وقت خواندنش مهم است. بنابراین برای آن ‌هم باید نقشه داشته باشیم تا حتماً در طرحمان آن را هم به اول وقت برسانیم. اما مشکلش خیلی بیشتر از ظهر و عصر و مغرب و عشاء است. مثلاً ممکن است که دانشجویی وقت نماز ظهر و عصرش در کلاس مشغول باشد. ما نمی‌گوییم که کلاس را بشکند و بیرون بیاید، اما هر وقت که کلاس تمام شد -با احتساب ساعت­های الان، مثلاً دو تمام شد- بلافاصله برود نمازش را بخواند. دیگر نرود مثلاً یک ناهاری با خیال راحت بخورد و یک ساعتی هم استراحت، نه. نمازمان را می‌خوانیم. دست ‌کم وضو می­گیریم و نماز ظهر را می­خوانیم تا از اول وقتش خیلی دیر نشود. بعد هم اگر گرسنه بودیم، ناهار می‌خوریم و نماز عصرمان را بلافاصله می­خوانیم. این نماز اول وقت را برایش بکوشیم.

اگر روایت این باب را دیده باشیم، می­فرماید که شیطان از کسی که نمازش را اول وقت می­خواند و بر آن مراقبت می‌کند، همیشه ترسان است. «لایَزالُ الشّیطانُ زائِلاً مِن بَنی ‌آدم». این نکته را هم به نماز اول وقت اضافه کنیم که نماز صحیح بخوانید. بنابراین برای این ‌که نماز صحیح باشد، من ناگزیرم که رکوع صحیح بیاموزم، غسل صحیح بیاموزم، یک حمد و سوره­ی صحیح بیاموزم و مسائل دیگر نماز را بیاموزم که اگر کلش را جمع کنی، ممکن است در سه چهار ساعت بشود به همه‌‌اش پرداخت.

تقلید صحیح یعنی می­پرسم و عمل می­کنم. چند مسأله در باب وضو باید بخوانم؛ مثلاً به اندازه‌ی دو صفحه رساله، برای غسل باید دو صفحه رساله بخوانم، برای نمازم هفت هشت ده صفحه باید بخوانم تا مسائل اصلی را یاد ­بگیرم. چون جوانم، زودتر یاد می‌گیرم. بعد هم دو بار سه بار چهار بار پنج بار پیش معلم می­خوانم تا تصحیح شود.

من به یک نماز صحیح احتیاج دارم و بعد از آن به یک نماز اول وقت. جوان مادامی که نمازش را صحیح می‌خواند، نمازش را دقت می‌کند، مواظبت می­کند و اول وقت می­خواند، شیطان ترسان است. نه این ‌که جوان از شیطان ترسان باشد؛ شیطان از آن جوان ترسیده است. اگر انسان این‌گونه نباشد، آن‌وقت شیطان طبق روایات، انسان را به جاهایی می­برد که دیگر برگشت ندارد.

اگر می‌خواهید همیشه سالم و محفوظ بمانید، نماز اول وقت بخوانید. نماز اول وقت ایجادکننده­‌ی ترس از خداست. بعضی جوان­ها دو دقیقه نماز می­خوانند؛ نه دو دقیقه و نه نیم ساعت. ما که یک ذره بیشتر کش می­دهیم -که آن‌ هم از روی عادت است و قیمت ندارد- می­شود پنج دقیقه. «سبحان ربی العظیم و بحمده» را صحیح بگو؛ یک بار بگو، اما صحیح و با آرامش بدن. صحیح خواندن نماز مثل این است که انسان به دیوار مستحکمی تکیه کرده باشد. این امر را اگر شما به‌دست بیاورید، حتی با نیروی خیلی زیاد هم این زمین نمی‌خورد. شاید تکان بخورد، اما زمین نمی­خورد. ممکن است حوادث مهمی هم برایش پیش بیاید، اما آن حوادث با نماز اول وقت و صحیح، او را به زمین نمی­زند.

 توصیه‌­ی دوم که برای ماندگاری و مداومت به آن نیاز است که در بحث تقوا هم به آن اشاره شد، دست به دامن و متوسل شدن است. توسل نه به معنای توسلات رسمی. شما وقتی در خانه­ی خودت با امام زمانت صحبت می­کنی، این می­شود توسل. من با ایشان تنها هستم و صحبت می­کنم؛ پنج دقیقه صحبت می­کنم. در این پنج دقیقه یا دو دقیقه­‌ای که من هستم با امام زمان، من هستم با امام حسین، آن لحظه است که توجه درست می‌شود. اگر در این سینه­‌زنی­‌ها هم این فضا پیش آمد، ارزش دارد.اگر در گریه هم آن یک لحظه­‌ای پیش آمد که من تنها هستم، ارزش دارد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif چگونه این را وارد زندگی کنیم؟
اگر شما این احساس را داشته باشید، دیگر دم دستتان است. اگر دارید، که هست و اگر ندارید، نه. باید یک احساس مداوم باشد، نه شور جوانی.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif این‌جا یک بحث مبنایی پیش می­آید؛ یعنی بحث سعادت. وقتی ما با هم‌سن­ و سال‌هامان صحبت می­کنیم، می‌گویند که ما بالاخره باید از دنیامان لذت ببریم. آیا این به معنای سعادت است؛ یعنی فقط لذت بردن این دنیایی؟
اگر هم باشد بالاخره یک حد شرعی دارد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif به تعبیر شهید مطهری تقوا یک‌جور پیش‌برنده است که ما را به سمت آن نقطه‌ی سعادت پیش می‌برد. به نظر می‌رسد در این مسأله یک رنجی هم وجود دارد؛ درست است؟
این دو مقوله منافاتی با هم ندارند. من غرق در سعادتم، ولی در عین حال رنج  هم می­برم. به عبارت دیگر  آن رنج من را به سعادت رسانده است. بی­رنج آدم به سعادت نمی­رسد. سعادت یعنی یک لذت مطلق. حتی برای رسیدن به لذات این دنیایی هم باید رنج بکشی. باید جنگ کنی، دعوا کنی، جنگ سیاسی کنی، زندان بروی، دروغ بگویی، دغل کنی، مبارزه‌ی اقتصادی کنی که در مبارزه‌ی اقتصادی ممکن است زندان و رنج هم باشد. بنابراین رسیدن به لذات این دنیایی هم نیاز به رنج دارد. اما وقتی من سعادت را یک جریان متعالی بدانم...

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif تعریف شما از سعادت متعالی چیست؟
سعادتی که در آن، انسان به امنیت و راحتی و لذت می‌رسد. وقتی می‌گوییم که در بهشت به سعادت می‌رسیم، یعنی به امنیت و راحتی و لذتی می‌رسیم که مداوم است. ما این ویژگی‌ها را در این دنیا هم به‌دست می‌آوریم، اما محدود و موقت. مثلاً به یک علم می‌رسید که علمش راحتی‌آور، امنیت‌آور و لذت‌بار است. در این علم­‌های این جهانی وقتی شما کشفی می­کنید، خیلی لذت می‌برید، اما چند روز؟ سه هفته؟ یک ماه؟ بعد هم مردم به‌به و چه‌چهی می­گویند که یک مقدار از آن لذت می­برید و پس از مدتی تمام می‌شود. کاشف­ نظریه‌ی نسبیت، آن را روزی در مقاله‌اش منتشر کرد. بعد از یک سال، بعد از دو سال مثلاً دنیا متوجه شد و به‌­به و چه­‌چهی کردند، اما پس از آن و برای ادامه‌ی کار، دیگر خون‌سرد است و دیگر لذتی از آن نمی‌­برد؛ دیگر تمام می‌شود.

سعادت متعالی، لذتش مداوم است و هر لحظه افزایش پیدا می­کند. مداومش هم حوصله‌ی آدم را سر نمی­‌برد. لذت­های این دنیایی حوصله‌­ی آدم را سر می­برند و خسته می­کنند. اگر آدم آلوده شود که ممکن است بعدش پشیمانی هم به بار بیاورد. مثلاً شادمانی رسیدن به ریاست جمهوری؛ البته اگر شادمانی داشته باشد. برایتان کف می‌زنند، اما چند بار؟ اما سعادت واقعی این‌گونه نیست؛ همه‌ی لحظاتش راحتی است. چون راحتی آن از جنس این جهان نیست؛ راحتی جان است، لذتش لذت همیشگی است و امنیتش امنیت همیشگی است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif تقوای فردی با تقوای اجتماعی چه رابطه­ای دارد؟ زمانی که بزرگی به ما می­گوید نماز اول وقت بخوان؛ به جماعت بخوان، حالا یکی انجام می­دهد؛ یکی هم به هر دلیلی انجام نمی‌دهد. اگر این را به حوزه‌ی جامعه بکشانیم، به چه شکلی ممکن خواهد بود؟
این امر به طور طبیعی و برای آدم طبیعی غیر ممکن است. اما اگر آدمی است که کمی غیر طبیعی باشد، یعنی از نظر ما برتر است و البته این‌گونه آدم‌ها نادر هستند، ما انسان‌های معمولی که یک ساختمان معمولی داریم، چاره­‌ای نداریم جز تمرین تقوای فردی. آدم ممکن است گاهی بلغزد. فرض کنید زلیخای ما خیلی زیباتر از آن زلیخاها باشد؛ پولی که در جیب ما گذاشتند، خیلی بیشتر باشد؛ وعده‌­ای که به ما دادند، خیلی بزرگ باشد. این‌جاهاست که انسان ممکن است کم بیاورد؛ جز کسی که تمرین کرده باشد. تمرین ترس از خدا که یک تمرین قوی است.
اصلاً نمی‌توان این دو مقوله را از هم جدا کرد. نمی‌شود گفت که نماز اول وقت می­خواند، اما در اجتماع کم می­گذارد و مثلاً دزدی می‌کند. این آدم نامربوطی است. 

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif خیلی‌­ها هم تقوا را به معنی زهدی می­گیرند که از آن سوء تعبیر وجود دارد. یعنی آن را گوشه‌نشینی می‌پندارند. می‌گویند اگر شما می‌خواهی تقوا داشته باشی، برو در مسجد و نماز بخوان، روزه‌ات را بگیر و... می‌دانیم که در روابط اجتماعی باید طور دیگری رفتار کرد. در صورتی‌ که با فرمایش‌های شما این دو مقوله با هم عجین هستند.
اگر کسی به مرحله­‌ی تقوا برسد، همه­‌جا به‌وسیله‌ی این نیرو کنترل می‌شود. شما اگر در رساله­‌ها هم نگاه کنید، عدالت یک ملکه است؛ ملکه­‌ی بازدارنده. اگر در شرایط اجتماعی هم قرار بگیرد، سینه سپر می­کند؛ چون یک ملکه وجود دارد و نه یک حالت. ملکه یعنی تبدیل عدالت، تقوا و ... به یک صفت پایدار یا حالت پایدار. اگرچه این واژه خیلی دقیق نیست، اما نام آن را «دیانت» می‌گذاریم.

برنده کیست

بسمه تعالی 

 

 تحولات منطقه اکنون با شتابی بسیار بیشتر از آنچه که حتی دوراندیش ترین تحلیلگران پیش بینی می کردند در حال پیش روی است. سوالی که اکنون بسیاری از تحلیلگران و حتی اعضای جامعه اطلاعاتی در بسیاری از کشورهای منطقه از خود می پرسند این است که سمت و سوی کلی تحولات چیست و نهایتا چه کسی برنده این بازی بزرگ خواهد بود؟ بیرون کشیدن یک پاسخ سرراست به این سوال از دل انبوه تحولات پیچیده منطقه حقیقتا بسیار دشوار است اما غیر ممکن نیست. این یادداشت فقط یک گام ابتدایی است در این مسیر.
اجازه بدهید با یک تذکر شروع کنیم، تذکری که از دید غربی ها بسیار مهم است اما عموما در غوغای رسانه ای گم می شود. آن تذکر این است که به یاد باید داشت درست است که تونس کشوری است که به مثابه یک چشمه برای به راه افتادن سیل خیزش های مردمی در منطقه عمل کرد اما آنچه اکنون در تونس می گذرد و نتیجه ای که نهایتا حاصل خواهد شد واجد اهمیت راهبردی چندانی از حیث سمت وسوی تغییرات ژئوپلتیک منطقه نیست. عین این موضوع درباره لیبی هم صادق است. شدت منازعه در لیبی اکنون از هر جای دیگری در منطقه بیشتر است -در هیچ کدام از کشورهای منطقه انقلاب های نرم به یک جنگ یا به اصطلاح یک منازعه پر شدت تبدیل نشده است- ولی ماندن یا رفتن قذافی حداکثر ارزشی که خواهد داشت ، پاک شدن یا نشدن زمین از لوث وجود یک دیوانه خونخوار است و «جهت» حرکت تحولات در منطقه را تعیین نمی کند. اصطلاحا اینطور می توان گفت که تونس و لیبی کشورهایی هستند که دامنه تاثیر تحولات آنها به مرزهای درونی شان محصور می ماند و توان تعیین کنندگی آنها و قدرت تاثیر سیاسی شان در خارج از مرزهای خود به شدت محدود است. بنابراین تلاش برای ارائه یک تحلیل از سمت و سوی کلان تحولات منطقه از طریق تمرکز در آنچه در لیبی و تونس می گذرد، هرگز به نتیجه ای واقع نما نخواهد رسید. در عوض، 3 کشور بحرین، مصر و عربستان از این جهت وضعیتی کاملا متفاوت دارند و تاثیر منطقه ای تحولات آنها شاید بیشتر از دگرگونی باشد که در داخل مرزهای خود ایجاد می کنند.
از مصر شروع کنیم. پیروزی انقلاب مصر در روز 22 بهمن، ارزش نمادینی به تحولات این کشور بخشید که همچنان پابرجا مانده است. مهم ترین سوال درباره تحولات مصر که اکنون برخی ذهن ها را به خود مشغول کرده این است که آیا این درست است که آمریکایی ها توانسته اند از شوک غافلگیری اولیه خارج شوند و مدیریت تحولات را به دست بگیرند؟ خود آمریکایی ها مایلند اینطور جا بیفتد که اکنون آنها مدیریت صحنه مصر را در دست دارند. اوباما که حدود یک هفته است مبارزات انتخاباتی خود را شروع کرده به شدت نیاز دارد بگوید او یک کارتر دیگر نیست که از دست دادن متحدی به نام ایران در سال 1979 باعث شد جزو معدود روسای جمهور یک دوره ای آمریکا باشد. اما واقعیت چیست؟ واقعیت به طور بسیار فشرده این است که آمریکایی ها از ارتش مصر توقع داشتند همه چیز را برای آنها سر و سامان بدهد و بویژه در دو حوزه پاسدار منافع آمریکا باشد: نخست اینکه اجازه کاندیدا شدن افرادی را که گرایش های شناخته شده ضد آمریکایی و ضد اسراییلی دارند در انتخابات مجلس این کشور ندهد و دوم، مسئله پایبند ماندن یا نماندن به پیمان های استراتژیک با آمریکا و اسراییل بویژه پیمان کمپ دیوید را در صلاحیت خود نگه دارد. آیا ارتش مصر توانسته این توقعات را برآورده کند؟
تشکیل احزاب سیاسی جدید در مصر که طبعا مهم ترین بازیگران انتخابات آینده مجلس این کشور و به تبع آن سازندگان دولت آینده خواهند نشان دهنده این است که روند تحولات در مصر نه تنها توسط آمریکا مدیریت نمی شود بلکه حتی در جهت منافع آنها نیز پیش نمی رود. نخستین و تنها حزبی که در مصر پس از پیروزی انقلاب مردم تشکیل شد حزب الوسط است که مجموعه ای از نیروهای به شدت ضد آمریکایی و هوادار حاکمیت اسلامی مانند محمد مهدی عاکف در آن عضویت دارند. حدس زده می شود که این حزب به همراه بقیه نیروهای اخوان المسلمین نقشی اساسی در تحولات آینده مصر داشته باشد که هیچ نیرویی قادر به جلوگیری از آن نیست. علاوه بر این، مشکلی که آمریکایی ها با آن روبرو هستند این است که جوانان مصری مهم ترین عامل حرکت خود را تحقیری می دانند که از جانب مبارک تحمل کرده اند و به هیچ وجه حاضر به فراموش کردن نقشی که آمریکا در حمایت از مبارک داشت نیستند. جوانان مصری می دانند آمریکا تنها زمانی تصمیم به قطع حمایت از مبارک گرفت که دانست خشم مردم فرونشاندنی نیست و مبارک باید برود. جالب است که دالیا مجاهد مشاور امور اسلامی باراک اوباما هم در گفت وگویی که روز 12 آوریل (23 فروردین) با الشرق الاوسط انجام داده دقیقا همین تحلیل را تایید می کند. مجاهد می گوید: «بعد از اینکه مردم مصر به جهان ثابت کردندکمتر از دمکراسی کامل را نخواهند پذیرفت آمریکا یقین پیدا کرد که قدرت اینده برای مردم است و مجبور شد انقلاب مصر را تایید کند چرا که به نفعش نبود، مردم این کشور احساس کنند آمریکا در کنار دیکتاتور ایستاده است». بنابراین در این باره تقریبا اطمینان وجود دارد که دولت بعدی در مصر در اختیار هر کسی باشد تداوم روابط قبلی با آمریکا امکانپذیر نیست.
وضع در مورد اسراییل از این هم بدتر است. شاید در مورد نحوه مناسبات با آمریکا بتوان پیش بینی کرد که اندک تعدیل هایی در موضع مصری ها ایجاد شود اما در مورد اسراییل تمامی جناح های اپوزیسیون اتفاق نظر دارند که نرمشی در کار نخواهد بود و خصوصا در مورد مسئله غزه باید هر چه زودتر تحولی بنیادین ایجاد شود. راز سردرگمی و عصبانیتی که این روزها گریبان صهیونیست ها را گرفته هم احتمالا همین است. شائول موفاز رئیس کمیته روابط خارجی کنیست می گوید: «آنچه در منطقه خاورمیانه اتفاق می افتد برای آمریکایی ها مسئله منافع و سیاست است اما برای ما مسئله زندگی است». بدتر از همه این است که اسراییلی ها می بینند در مقابل این همه بلایی که به یکباره در حال نازل شدن بر سر آنهاست کار چندانی هم از دستشان بر نمی آید. یکی از مقام های امنیتی اسراییل که منابع غربی نامش را به عادت همیشگی فاش نکرده اند می گوید اسراییل به خوبی فهمیده که یک «هدف منفی بزرگ» در منطقه است، در نتیجه هر تحرکی که برای حمایت از بازیگرانی خاص انجام دهد مستقیما و فورا به ضرر آن بازیگران و خودش تمام خواهد شد.
تنها ابزاری که برای آمریکایی ها مانده این است که تهدید کنند کمک های مالی خود را به مصر قطع خواهند کرد. اما با اطلاعاتی که اکنون منتشر شده و دهان به دهان در میان مصری ها می گردد این هم چندان نگران کننده نیست. مصری ها می دانند درست است که آمریکا کمک هایی به دولت مبارک می کرده ولی چیزی از این کمک ها به مردم نمی رسیده و بخش عمده آن در قالب خرید نظامی دوباره به جیب آمریکا باز می گشته است. به عنوان نمونه مصر در 3 دهه گذشته چیزی حدود 36 میلیارد دلار کمک مالی از آمریکا دریافت کرده و در فهرست دریافت کنندگان کمک های آمریکا رتبه دوم را داشته است. اما همواره بخش عمده این کمک ها نظامی بوده و هرگز روی زندگی اقتصادی مردم عموما فقیر این کشور اثر مثبت نداشته است. مثلا در سال 2010 از 5/1 میلیارد دلار کمکی که مصر از آمریکا دریافت کرده 3/1 میلیارد دلار آن کمک نظامی بوده فقط 250 میلیون دلار صرف بهبود وضع اقتصادی این کشور شده است.
بنابراین به سادگی می توان نتیجه گرفت درست است که مردم مصر دیگر در میدان التحریر چادر نزده اند اما آگاهی آنها چنان رشد کرده که اگر لازم باشد برای پی گیری اهداف انقلاب خود در مقابل ارتش هم خواهند ایستاد همچنان که یکی دو روز قبل ایستادند و بلافاصله هم نتیجه گرفتند.
اما در مورد بحرین و یمن باید یک تحلیل ترکیبی ارائه کرد. از نظر آمریکا مهم ترین جنبه اهمیت تحولات این دو کشور تاثیری است که بر عربستان خواهد گذاشت و انرژی که هرگونه پیروی احتمالی انقلابیون در این دو کشور به مردم ناراضی عربستان تزریق خواهد کرد. به عبارت دیگر، علاوه بر مسائلی که اختصاصا به خود این دوکشور مربوط می شود، آمریکایی ها تحولات بحرین و یمن را اساسا از منظر امنیت عربستان تحلیل می کنند. علت ناشکیبایی حیرت انگیز آمریکا و عربستان در مقابل درخواست های کاملا مسالمت جویانه مردم بحرین چیزی جز این نبود که تصور می کردند اگر انقلابیون در بحرین به آنچه می خواهند برسند نوبت بعدی از آن عربستان است. راهبردی که آمریکایی ها با مشارکت عربستان در بحرین در پیش گرفتند این بود که با تبدیل کردن قیام مردم به فتنه طائفه ای انرژی حرکت را بگیرند و از گسترش پیدا کردن آن به بقیه اعضای شورای همکاری خلیج فارس خصوصا عربستان جلوگیری کنند. اما بحرانی که اکنون آمریکایی ها با آن روبرو هستند این است که دقیقا همان تاثیری را که آنها تصور می کردند بحرین بر عربستان خواهد داشت (و سعی کردند آن را مهار کنند که البته نتوانسته اند) یمن هم خواهد داشت با این تفاوت که در یمن اولا روشن است که عبدالله صالح رفتنی است و ثانیا امکان تبدیل نهضت مردم به فتنه طائفه ای در این کشور وجود ندارد چرا که در آنجا اغلب معترضان سنی و دارای پیوندهای عمیق با همسایگان شرقی خود در عربستان هستند. بنا براین اعتبار این گزاره که «نوبت بعدی از آن عربستان است» دست نخورده باقی مانده است.
نتیجه این است که آمریکایی ها نه تنها نتوانسته اند تحولات منطقه را کنترل کنند بلکه عمق خسارت های وارد به آنها هر روز بیشتر می شود. خاورمیانه دیگر هرگز به معنای مصطلح در دهه اول هزاره سوم آمریکایی نخواهد شد اما اینکه نسخه جایگزین کجاست سوالی است که پاسخ آن را دیروز دان مریدور وزیر امور سازمان های اطلاعاتی اسراییل داد: «همه خاورمیانه به سمت ایران در حرکت است».
مهدی محمدی

تلگراف

گفت: گروه های ضد انقلاب از اینکه در پی تحولات منطقه دیگر آمریکایی ها به آنها توجهی ندارند، دچار افسردگی شدید شده اند.
گفتم: آمریکا و اروپا و اسرائیل به خاطر انقلاب های اسلامی منطقه موجودیت خودشان را در خطر می بینند و معلوم است که به این اجق وجق ها توجهی نمی کنند.
گفت: یکی از کاربران فیس بوک خطاب به دولت آمریکا نوشته است ؛«پس چه شد آن همه حمایت از اپوزیسیون و قربان صدقه ای که برای ما می رفتی»؟!
گفتم: یارو بعد از مدتی بی محلی از طرف این و آن یک تلگراف دریافت کرد که در آن نوشته شده بود؛ «تو نور چشم من هستی» اما وقتی به امضای فرستنده نگاه کرد از عصبانیت خشکش زد. تلگراف را یک «موش کور» فرستاده بود!

تحولات منطقه رازگشایی چند ابهام

بسمه تعالی 

آیا تفاوت مبنایی وجود دارد که انقلاب در مصر و تونس به نقطه «تغییر» رسید ولی در لیبی، یمن و بحرین هنوز نرسیده است؟ آیا «سرکوب»، روند انقلاب را تحت تاثیر جدی قرار داده است؟ آیا غرب بعد از تجربه تونس و مصر، راه سوار شدن بر اوضاع و مهار آن را پیدا کرده است؟ آیا «جغرافیا» در تونس، مصر، لیبی، یمن و بحرین عامل اصلی در این «تفاوت ها» است؟ آیا انقلاب-ولو فعلا- در همین نقطه متوقف شده است؟ چه چشم اندازی فراروی تحولات کنونی قرار دارد، مثبت است یا منفی؟
این سؤالات مهمترین سؤالاتی است که در تحلیل تحولات منطقه فرا روی ما قرار دارند و سبب تحلیل های متفاوت پیرامون وضعیت جاری شده و طبعا پاسخ به آنها می تواند از بسیاری ابهامات «راز زدایی» کند.
بعضی برای تحلیل این تفاوت ها به سراغ جغرافیای این انقلابها رفته اند و خواسته اند بگویند تاکتیک ها و آثار ناشی از تفاوت های آن به نتایج متفاوت منجر شده است. براساس این نگرش مردم تونس و مصر- بطور نسبی- به پیروزی رسیدند چون انقلابیون از یک سو نقطه ثقل تمرکز اعتراضات خود را «پایتخت» قرار دادند و از سوی دیگر در پایتخت نقطه ای اساسی- خیابان مرکزی بورقیبه در تونس و میدان مرکزی التحریر در مصر- را در اختیار گرفتند و این طبیعی بود که سقوط خیابان بورقیبه به مثابه سقوط رژیم بن علی و سقوط میدان التحریر به مثابه سقوط رژیم مبارک باشد در حالیکه انقلابیون در لیبی به جای تمرکز روی پایتخت تظاهرات خود را متوجه شهرهای دیگرکردند و اگرچه توانستند بخش اعظم لیبی را آزاد نمایند ولی چون «طرابلس» در اختیار قذافی بود، رژیم توانست بماند و انقلابیون را عقب بزند کما اینکه در مورد یمن هم انقلابیون در روزهای آغازین از شهرهای پیرامونی پایتخت شروع کردند و یک هفته بعد دامنه انقلاب را به پایتخت کشاندند ولی در این فاصله علی عبدالله صالح خود را آماده مواجهه با این شرایط کرده بود. اگر این تحلیل را بپذیریم باید بگوییم رژیم های دیکتاتوری فقط در شرایط «غافلگیری» سقوط می کنند و حال آنکه سرنگونی رژیم پهلوی بطلان چنین تحلیلی را آشکار می کند. انقلاب ایران ابتدا از شهرهای پیرامونی نظیر قم، تبریز، جهرم، یزد و... شروع شد و ماهها طول کشید تا دامنه آن به پایتخت برسد و در پایتخت هم میدان خاصی کانون حضور و تجمع مردم نبود. البته ما با این پاسخ نمی خواهیم بگوییم تاکتیک ها و نقاط خاص هیچ تاثیری در روند پیروزی یا شکست یک قیام یا انقلاب ندارند بلکه سخن در تاثیر بلامعارض آن است.
بعضی هم گفته اند «سرکوب» جواب داده و به عامل اصلی ضعیف شدن شعله انقلاب ها در کشورهای لیبی، یمن و بحرین تبدیل شده است. براساس این نگرش، مردم در تونس و مصر توانستند رژیم های حاکم را به زودی به «تمکین» وادار نمایند چون رژیم های بن علی و مبارک در مورد استفاده گسترده از قدرت نظامی تردید داشتند. در تونس ارتش و دستگاه امنیتی بعد از چند روز مقاومت از صحنه تحولات کنار رفتند و در مصر نیز ارتش از ابتدا معتقد بود اهرم نظامی کار را بدتر می کند این در حالی است که رژیم های قذافی و عبدالله صالح از ابتدا درباره استفاده از اهرم نظامی مصمم بودند و از آن استفاده کردند. در بحرین نیز اگرچه تا دو هفته پس از آغاز قیام تردیدهایی درباره بکارگیری نیروی نظامی وجود داشت ولی به زودی «آل خلیفه» مماشات و تردید را کنار گذاشته و به شدیدترین وجه از اهرم نظامی استفاده کردند. براساس این نگرش انقلاب های مردمی در این منطقه و مناطق مشابه، زمانی به پیروزی می رسند که از اهرم نظامی علیه آنان استفاده نشود و یا استفاده از آن با محدودیت های زیاد مواجه باشد. اگر این نظریه را بپذیریم باید بگوییم برای مدتها وقوع تحولات مهمی از قبیل آنچه در 3-2 ماه اخیر اتفاق افتاد، متوقف شده است. این نظریه درست نیست چرا که اولا هنوز زود است که بگوییم استفاده از «مشت آهنین» مردم لیبی، یمن و بحرین را به خانه می کشاند و ثانیا علیرغم استفاده گسترده از اهرم نظامی هنوز مردم این سه کشور در صحنه حضور دارند و هر روز زمزمه تغییر حکومت در این کشورها به گوش می رسد. البته در عین حال نمی توان کتمان کرد که مردم- بخصوص در لیبی و بحرین- در مواجهه با مشت آهنین دچار مشکلات و محدودیت های زیادی شده اند و از آزادی عمل آنها کاسته شده است. همه می دانیم که نیروهای مدنی در «اعتراضات مسالمت آمیز» ظرفیت بیشتری برای مقابله با نظام حاکم دارند.
بعضی هم گفته اند غرب بعد از تحولات تونس و یمن، راه کنترل امواج انقلاب های مردمی را پیدا کرده است و لذا اگرچه غرب در مواجهه با انقلاب تونس و مصر، دچار سردرگمی و انفعال گردید ولی توانست راه سلطه بر انقلاب های سه کشور دیگر را پیدا کند. براساس این نگرش انقلاب در لیبی، یمن و بحرین پیش نمی رود چون غرب در مقابل آن ایستاده است و در نتیجه تا زمانی که غرب نخواهد رژیم دیگری در این منطقه فرو نمی پاشد! البته ممکن است غرب خود به قذافی و عبدالله صالح بگوید که کشورشان را ترک کنند و پس از آن به دسته ای از مخالفان اجازه دهند جایگزین این رژیم ها بشوند. استناد این نظریه عمدتا به تحرکات دیپلماتیک و نظامی غرب در لیبی است. این در حالی است که غرب در لیبی و یمن اگرچه رژیم های کشورهای فوق را در کنار خود دارند ولی در ظرف اجتماعی و مردمی این کشورها از توانایی های خاصی برخوردار نیستند. آمریکایی ها سال هاست که ارتباط فعالی با بدنه اجتماعی لیبی و یمن نداشته اند هر چند تردیدی در این نیست که در این سال ها دستگاه های جاسوسی و اطلاعاتی غرب قطعاً عناصری از نخبگان را به خود متصل کرده اند ولی از آنجا که جنس غرب و عواملشان با جنس مردم و انقلاب آنان تفاوت دارد، نمی توان پذیرفت که غرب توانسته جریان فعالی را به نفع خود وارد صحنه کرده و از طریق آنان امید پیروزی را از توده ها ستانده و مردم را به خانه هایشان برگردانده است. برخورد سخت غرب با پدیده لیبی و برخورد سخت آل سعود و آل خلیفه با مردم بحرین نشان می دهد که غرب در حوزه قدرت نرم، کشورهای یاد شده را دور از دسترس خود ارزیابی می نماید. در این میان گفتنی است که متأسفانه بعضی هم با این «گمانه» که این انقلاب ها از اساس به وجود آمدند تا تداوم حیات رژیم صهیونیستی را ممکن گردانند - چرا که اسرائیل همواره ثبات خود را در بی ثبات کردن دیگران دیده است- نسبت به آینده این انقلاب ها خوشبین نیستند ولی برای اثبات نظر خود حتی یک سند یا دلیل قابل قبول هم ارائه نمی کنند!
بعضی هم معتقدند به هر ترتیب و به هر دلیل انقلاب های اخیر با مانع جدی مواجه گردیده و جز «خاموشی» سرنوشتی ندارند بنابراین منافع ملی کشور و نظام اقتضا می کند که ظرفیت سیاسی و دیپلماتیک خود را برای «عادی سازی» شرایط وارد میدان نمائیم. البته اگر به سابقه مراجعه کنیم اینها نه در دوره حضرت امام و نه در دوره کنونی هیچگاه خیزش های اسلامی را با ترازوی منافع ملی منطبق و همخوان ندیده و از آن حمایت نکرده اند و پاره ای هم بدون آنکه جرأت علنی کردن موضع خود را داشته باشند، حفظ رژیم های آمریکایی و کار با این رژیم ها را «مطلوب» ارزیابی می کنند. اینها البته قادر نیستند از دهها سال پیگیری این سیاست به «دستاورد»ی اشاره کنند و یا حتی نمی توانند ثابت کنند که سکوت ما در مقابل عملکرد ضد مردمی رژیم های وابسته، از دامنه خشم آمریکا و رژیم هایی مثل آل سعود علیه ایران کاسته است. کینه عمیق آنان نسبت به انقلاب اسلامی، امام و... حتی در دوره ریاست صاحب نظریه «گفت وگوی تمدن ها» بر ایران موج می زد.
درمورد روند تحولات در حوزه عربی- اسلامی گفتنی های دیگری هم وجود دارد:
1- تردیدی در این نیست که کشورها با یکدیگر تفاوت هایی داشته و تاکتیک های متفاوت هم در پیدایی و روند یک پدیده اثر خاص خود را دارند ولی نباید تردید کرد که انقلاب ها - که عده ای از اذعان به آن اجتناب می نمایند- حتی در تونس و مصر به سرانجام نرسیده و تازه آغاز شده اند. در مصر رفتن رژیم حسنی مبارک، طلیعه انقلابی است که روی خواهد داد و به احتمال زیاد مدت زمانی لازم است تا انقلاب مصر و تونس به پیروزی برسد. این انقلاب ها در این فاصله زمانی بالغ خواهند شد و این کشورها را به کشورهای دیگری با هویت اسلامی تبدیل می کند. این مسئله در مورد بحرین و یمن هم صدق می کند. مردم بحرین در این مرحله توانستند همگانی بودن خواست خود مبنی بر تغییر رژیم آل خلیفه را به اثبات رسانده و عدم مشروعیت آن راثبت کنند. رژیم آل سعود و دنباله آن در بحرین با مشت آهنین وارد شدند و مانعی بر سر راه پیروزی به وجود آوردند اما مگر مردم بحرین قادر نیستند به مشت آهنین مجهز شوند؟ مگر شیعیان در لبنان و یمن بعد از مواجهه با مشت آهنین دشمن خود به آن مجهز نشده و معادله را به ضرر دشمن جنایتکار تغییر ندادند؟ پس چه جای آن است که خیال کنیم قیام بحرین و... به پایان راه رسیده است.
2- غرب تلاش زیادی برای شناختن این انقلابات، علل پیدایی آنها و یافتن راهی برای سیطره بر آنها انجام می دهد. نگاهی به حجم عظیم سفرهای دیپلمات های غربی به منطقه و محور بودن تحولات این منطقه در سرمقاله ها و گزارش های اصلی روزنامه های معتبر آمریکا و اروپا به خوبی از تمرکز غرب بر روی این تحولات خبر می دهند ولی دلیل روشنی برای اینکه ثابت کند حجم عظیم این تلاش ها در نهایت بر «اراده مردم برای تغییر» غلبه می کند وجود ندارد کما اینکه با استناد به تجربه تلاش غرب برای حفظ رژیم پهلوی در ایران، رژیم نمیری در سودان و... این تلاش ها قاعدتاً قرین موفقیت نخواهند بود. کما اینکه وعده الهی مبنی بر غلبه مستضعفین بر مستکبرین هم این را نشان می دهد و می دانیم که «ولن یخلف الله وعده» (حج آیه 22) اگر در لیبی، انقلابیون با مشکل مواجه هستند از این روست که از ابتدا دست به اسلحه برده و مبارزه سیاسی را به مبارزه ای نظامی تبدیل کردند و مواجهه نظامی -در کوتاه مدت- به نفع قذافی تمام شد و حضور نظامی ناتو را نیز در پی داشت و این در حالی بود که ورود ناتو اوضاع را نظامی تر کرد و همه می دانند که وقتی نظامی گری حرف اول را بزند رژیم قذافی در مقایسه با انقلابیون از امکانات بیشتری برخوردار خواهد بود.
3- تحولات بحرین وضعیت معکوس لیبی را به نمایش گذاشت در اینجا مبارزه مردم مسالمت آمیز بود، قاعده حضور در میدان اصلی پایتخت هم رعایت شد ولی رژیم به اهرم نظامی متوسل شد در حالی که این اهرم فقدان مشروعیت آل خلیفه را مضاعف کرد و راه را بر انواعی از اقدامات ضد حکومتی به روی مردم بحرین گشود. در نهایت ممکن است رفتن آل خلیفه چند ماه دیگر به درازا بکشد ولی تردیدی نیست که مردم طی هفته های آینده رفتن قذافی و صالح را مشاهده خواهند کرد و این تازه طلیعه صبح است.
سعدالله زارعی

چقدر علی مطهری هستید ؟

 بسمه تعالی 

محمدرضا شهبازی 

بیان نظرات عالم گستر و جهان فروز آقای علی مطهری که با حفظ سمت فرزند شهید مطهری نیز هستند، باعث شد تا خیل هواداران ایشان درخواست کنند که زیر نظر وی مدارج رشد و تعالی را طی کرده و هرکدام بتوانند در آینده برای خود علی مطهری شوند. این درخواست با موافقت کریمانه قطب عالم استدلال و مرشد هر کر و لال رو برو شده و ایشان برای پذیرفتن شاگردان خویش آزمون ورودیه ای تدارک دیده اند که در ذیل می آید. از آنجا که رافت از سرو کول ایشان میبارد، وی پاسخ هر سئوال را مشخص کرده و فرمودند که جواب همه سوالات گزینه "د" است. 

 
سوال اول: دو خط موازی در بی نهایت به هم...
 
الف) می رسند
 
ب) نمی رسند
 
ج) اگر احمدی نژاد بگذارد می رسند.
 
د) اگر احمدی نژاد آن حرف ها را در مناظره نمی زد خیلی زود تر از اینها هم به هم می رسیدند. 
 
سوال دوم: بهترین و مهمترین شکل هندسی که در نظام جمهوری اسلامی نیز نقش برجسته ای دارد چیست؟
 
الف) دایره متساوی الساقین
 
ب) ذوزنقه متحد المرکز
 
ج) 12 ظلعی قائم الزاویه
 
د) استوانه 
 
سوال سوم: با توجه به اینکه حتما جواب سوال قبل را گرینه "د" انتخاب کرده اید بفرمایید کدام گزینه زیر غلط است:
 
الف) دایره، استوانه ای است که در مناظره ها در سرش کوبیده اند
 
ب) نقطه، استوانه ای است که ریز می بینندش
 
ج) لوزی، شکلی است که استوانه نیست
 
د) هیچ کدام 
 
سوال چهارم: برای سوختن یک ... به ... نیاز است.
 
الف) دماغ- بی توجهی رییس جمهور
 
ب) سطل آشغال- مناظره
 
ج) آتشفشان- نامه سرگشاده
 
د) گزینه جیم نیست 
 
 
سوال پنجم: در چه صورت می توان برای کسی دق کرد؟
 
الف) نامش فائزه باشد
 
ب) نام پدرش اکبر باشد
 
ج) نام برادرش مهدی باشد
 
د) همه موارد 
 
سوال ششم: برای فائزه هاشمی می توان چه کار کرد؟
 
الف) با پیک موتوری برایش ساندویچ فرستاد تا مجبور نباشد به مکانهای شلوغ و پر خطر تردد کند
 
ب) خیاط خصوصی استخدام نمود تا برای خرید لباس مجبور نباشد به مکانهای شلوغ و پر خطر تردد کند
 
ج) برایش درخت خرما خرید تا مجبور نباشد برای خوردن خرما به حرم حضرت سیدالکریم تردد کند
 
د) برایش دق کرد 
 
سوال هفتم: به نظر شما و بر اساس شواهد موجود، آن زنی که در تاریخ گفته شده جا دارد تا مرد مسلمان برایش بمیرد چه نام داشت و به چه علت بود؟
 
الف) عفت – خلاف نظر او موسوی رای نیاورد
 
ب) زهرا رهنورد – مردم لرستان به داماد خود رای ندادند
 
ج) فخرالسادات – شوهرش در زندان بود
 
د)فائزه – ساندویچ از دهانش کشیدند 
 
 
سوال هشتم: مهمترین دلیل..... ، .....بود.
 
الف)شکست مسلمانان در جنگ احد- سخنان احمدی نژاد در مناظره
 
ب) عدم راهیابی ایران به جام جهانی- سخنان احمدی نژاد در مناظره
 
ج) ایجاد عقده های روانی در یک نماینده مجلس - سخنان احمدی نژاد در مناظره
 
د) همه موارد به اضافه همه موارد دیگر در تاریخ که ممکن است کسی در چیزی شکست خورده یا در آینده بخورد 
 
 
سوال نهم: نقش کدام یک از نهاد های زیر به اشتباه ذکر شده است؟
 
الف) قوه قضاییه: محاکمه احمدی نژاد همزمان با محاکمه هر کس دیگر
 
ب) مجلس: درخواست محاکمه احمدی نژاد همزمان با محاکمه هر کس دیگر
 
ج) مجمع ترخیص مصلحت: جلوگیری از محاکمه هر کس دیگر
 
د) هیچ کدام 
 
سوال دهم: برای جلوگیری از اغتشاش چه کارهایی میتوان انجام داد؟
 
الف) پخش ساندویجی ها در نقاط مختلف شهر
 
ب) انتقال میدان هفت تیر و لباس فروشی های اطراف آن از تهران
 
ج) جلوگیری از تکثیر عایشه های زمان
 
د) محاکمه احمدی نژاد به خاطر مناظره ها 
 
سوال یازدهم: چه کسی حق دارد خاندان هاشمی را نقد کند؟
 
الف) هیچ کس
 
ب) چه غلط ها
 
ج) احمدی نژاد در مناظره ها
 
د) علی مطهری آنهم فقط در دهه هفتاد 
 
 
سوال دوازدهم: بودجه کشور را چگونه و چرا باید تصویب کرد؟
 
الف) یک دوازدهم- تا دولت تنبیه شود
 
ب) یک پنجاه و سوم- تا دولت بیشتر تنبیه شود
 
ج) یک سیصد و شصت و پنجم – تا دولت و مردم با هم تنبیه شوند
 
د) همه موارد تا دل علی مطهری خنک شود!

انتقاد شدید آیت‌الله مصباح از مشایی

بسمه تعالی  

آیت‌الله مصباح‌یزدی تاکید کرد: افرادی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند؛ ما با کسی عقد اخوت نبسته‌ایم و از کسی حمایت می‌کنیم که حامی اسلام و تابع رهبری باشد.

 

بصیرت: آیت‌الله مصباح‌یزدی تاکید کرد: افرادی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند؛ ما با کسی عقد اخوت نبسته‌ایم و از کسی حمایت می‌کنیم که حامی اسلام و تابع رهبری باشد.

به گزارش رسا، رئیس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، در جمع فرماندهان و مسئولان نیروی زمینی، بنیاد تعاون، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء و هوا فضای سپاه، خط امام را خط واقعی اسلام برشمرد و گفت: باید نسبت به مبانی نظام و اصول خط امام که خط واقعی اسلام است شناخت داشته باشیم و مواظب باشیم که خط ایشان که همان روح اسلام است لطمه نخورد.

آیت‌لله مصباح‌یزدی با اشاره به برخی اظهارنظرها افزود: کسانی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند و باید حواسمان جمع باشد.

وی خاطرنشان کرد: شما که ادعای خط امام می‌کنید، امام راحل در کدام سخنرانی خود از اسلام ۱۰ بارسخن نگفت و از ایران نام برد؛ ما که پیرو او هستیم باید همان روش را ادامه دهیم.

عضو خبرگان رهبری با بیان اینکه آنچه به ما عزت بخشیده، اسلام است، تصریح کرد: ایران در زمان رژیم پهلوی هم بود، آنها طرفدار ناسیونالیسم و ملی‌گرایی مثبت بودند؛ حالا ما باید همان شعارها را زنده کنیم؟ پس اسلام و انقلاب چه شد؟

رییس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی اظهارداشت: برخی‌ها می‌گویند نسبت به احکام اسلام سست شویم این‌ها که مهم نیست!؛ سؤال اینست که پس چه چیزی مهم است! ملت برای این‌ها جان داده‌اند.

وی ادامه داد: باید حواسمان جمع شود چرا که انحراف از اینجا شروع می‌شود، اصول فراموش نشود، اصول یعنی تابع رهبر و ولایت فقیه و در این اصول شرایط زمان و تصمیمات سیاسی نمی‌تواند تغییر ایجاد کند و تا ظهور امام زمان این اصول خواهد بود.

آیت‌الله مصباح یزدی تأکید کرد: مردم ما بر سر عقاید و اصول خود صدها هزار شهید داده‌اند ما بر سر این عقاید معامله نمی‌کنیم.

عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: ما اسلام را می‌خواهیم و هر کس اسلام را بخواهد خدمت‌گذار او هستیم و در این مسیر با کسی عقد اخوت نبستیم، هرکس از اسلام کج برود، ردش می‌کنیم.

مصباح‌یزدی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به آیات قرآن و سرنوشت قوم بنی‌اسرائیل و توصیه خداوند به پیامبر اسلام به استقامت و پایداری، افزود: در طول تاریخ کم نبودند کسانی که دعوت انبیا را پذیرفته و حتی در راه خدا جهاد کرده، اما تا آخر نایستادند و در وسط راه ماندند و حتی به جبهه دشمن رفتند.

مصباح‌یزدی با اشاره به حوادث بعد از انتخابات گفت: امروز آن فتنه تمام شده، فردا نوبت فتنه دیگر و آزمایشی جدید در کلاس‌های بالاتر است، نباید خیال کنیم کسی که چند روزی برای اسلام و کشور زحمت کشید تضمین شده است، باید تا آخر پشت سر رهبری باشیم تا منحرف نشویم.

وی محور انقلاب اسلامی را ولایت فقیه دانست و افزود: همه دنیا حکومت ما را به عنوان ولایت فقیه می‌شناسند و همه موفقیت‌ها به خاطر آن است، هرکس با این نظام مخالفت کند هدفش تضعیف ولایت فقیه است.

رییس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی خاطرنشان کرد: ما اگر بخواهیم در مقابل فتنه‌های آینده آماده باشیم باید افکار خود را قوی کنیم که محور آن ولایت فقیه است.

وی گفت: باید مواظب باشیم که نفوذ‌ها در نیروها اثر نکند تا زاویه‌ای در دورن نظام باز نشود.

ظهور نزدیک است یا انتخابات !؟

بسمه تعالی 

 

این روزها، تهیه یک فیلم به اصطلاح مستند با عنوان «ظهور نزدیک است» و توزیع رایگان و گسترده آن در سطح کشور- سی دی- به یکی از مسائل بحث انگیز تبدیل شده است. این فیلم که دست اندرکاران تهیه و تولید آن کوشیده اند نام و نشان و رد پای مشخصی از خود باقی نگذارند- و البته کیهان از هویت و انگیزه آنان باخبر است- از یکسو با مخالفت شدید و هشدار مراجع عظام تقلید و عالمان و کارشناسان برجسته دینی روبرو شده است و از سوی دیگر زمینه ای برای سوءاستفاده دشمنان فراهم آورده است. در پی توزیع گسترده سی دی های این فیلم، مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم در یک نشست علمی تخصصی و با حضور اساتید برجسته از جمله حضرت آیت الله طبسی به نقد مستند و عالمانه آن پرداخته و نشان داده است تهیه کنندگان این فیلم به اصطلاح مستند تا چه اندازه از آموزه های اسلامی دور و بی خبر- و یا، باخبر و خدای نخواسته فتنه گر- بوده اند. این مرکز تخصصی در حوزه علمیه قم، اگرچه مانند تهیه کنندگان «ظهور نزدیک است» بودجه های کلان و بی حساب و کتاب در اختیار ندارد ولی امید است سی دی نشست تخصصی مورد اشاره را در همان حد و اندازه بضاعت خود که می دانیم اندک است، تکثیر کرده و توزیع کند، تا خیل عظیم حزب الله که علی رغم تهی دستی، هیچگاه آبروی فقر و قناعت را نبرده اند، بازتولید و توزیع بعدی آن را با بضاعت نفر به نفر خود برعهده بگیرند.
این یادداشت اما، نگاه دیگری به ماجرا دارد و هر چند ترجیح می دهد انگیزه تهیه کنندگان فیلم «ظهور نزدیک است» را دغدغه امام زمانی(عج) آنها و «شوق ظهور» تلقی کند ولی برخی از شواهد و قرائن موجود، نه فقط جایی برای خوش بینی باقی نمی گذارد، بلکه متاسفانه این احتمال را قوت می بخشد که فیلم یاد شده یک ترفند تبلیغاتی است و با هدف زمینه سازی انتخاباتی برای یک جریان منحرف سیاسی تولید و توزیع شده است. جریان مرموز و مشکوکی که چندان ناشناخته نیست و طی سال های اخیر، بارها از نام مبارک مراد غایبمان، حضرت بقیه الله الاعظم-ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- سوء استفاده کرده و می کند و دراین باره گفتنی هایی هست؛
1-از حضرت امیر علیه السلام است که «باطل از هر چیز دیگری به حق شبیه تر است» و اساساً اگر حق و باطل همانگونه که هستند ارائه می شدند، هیچکس به اشتباه دچار نمی شد. ولی به قول حضرت(ع)، فتنه انگیزان، اندکی از حق و بخشی از باطل را درهم می آمیزند و چنین است که بدعت ها را شکل می دهند، فتنه ها بر پا می کنند و نهایتاً گمراهی می آفرینند. (خطبه 50 نهج البلاغه). در سی دی موسوم به «ظهور نزدیک است» نمونه های فراوانی از اینگونه آمیختگی حق و باطل به چشم می خورد که با توجه به نوع این آمیختگی ها به سختی می توان احتمال تصادفی بودن آنها را باور کرد!
2- با توجه به نکته مورد اشاره، در پی آن نیستیم که همه آنچه در سی دی یاد شده آمده است را نفی کنیم، بلکه سخن از آمیختگی حق و باطل در میان است و فتنه و بدعتی که این آمیختگی می تواند در پی داشته باشد. به عنوان مثال، دراین باره که آیا «ظهور نزدیک است»؟ باید گفت؛ براساس آموزه های اصیل اسلامی، منتظران امام عصر- ارواحنا له الفداء- نه فقط در فلان سال و فلان دوره، بلکه هر صبح و شام- صباحاً و مسائاً- در انتظار ظهورند و منتظر واقعی و راستین باید که از همه آلودگی ها، گناهان و دلبستگی های این جهانی دور بوده و هر صبح و شام، ظهور حضرتش را چشم به راه باشد. بنابراین، سخن درباره نزدیکی ظهور نیست که آرزوی همگان است، بلکه بنا به دلایل بسیار روشن دینی و عقلی تعیین وقت ظهور- توقیت- و نیز انطباق شخصیت های یاد شده در احادیث و روایات با شخصیت های حاضر در هر عصر و زمان، منع شده است، نه آن که چنین آرزو و احتمالی در میان نباشد، مگر نه این که همه مردم ایران و شیعیان جهان از ژرفای دل آرزو می کردند و براین باور بودند و بودیم که حضرت امام راحل(ره) پرچم انقلاب را به دست صاحب اصلی آن می سپارند و بعد از رحلت ایشان در این آرزو به سر می بریم و با تمام وجود از خدای مهربان می خواهیم که این مهم به دست مبارک رهبر معظم انقلاب به انجام برسد.
3- گفتنی است در طول تاریخ نه یک بار و دوبار، بلکه بارها اتفاق افتاده است که برخی از شخصیت ها را با شخصیت هایی که از آنها در احادیث و روایات به عنوان شخصیت های زمان ظهور یاد شده است، انطباق داده اند و این انطباق دادن ها برای جهان اسلام و عالم تشیع بی هزینه و خالی از آسیب نیز نبوده است. به عنوان یک نمونه نزدیک؛ در سال های اولیه جنگ تحمیلی از برادر عزیزمان سردار رحیم صفوی با عنوان شعیب بن صالح و یکی از سرداران سپاه امام زمان
- ارواحنا له الفداء- یاد می کردند و مدتی بعد آیت الله هاشمی رفسنجانی را شعیب بن صالح نامیدند و... درباره «سفیانی»، «سید یمنی»، «دجال» و برخی دیگر از شخصیت های زمان ظهور نیز نمونه هایی از این دست را می توان در تاریخ مکتوب- و نه حتی شفاهی- ملاحظه کرد. نمونه هایی که در زمان خود، باورهای کاذبی را در برخی از اذهان شکل دادند و بعضاً نیز بی آسیب نبوده اند.
4- تهیه کنندگان سی دی موسوم به «ظهور نزدیک است» بیشترین تلاش خود را به انطباق شخصیت «شعیب بن صالح» با آقای دکتر احمدی نژاد اختصاص داده اند که صرفنظر از شخصیت مردمی و قابل احترام آقای احمدی نژاد باید گفت:
الف: بررسی ها و تحقیقات مستند اسلام شناسان و عالمان برجسته دینی نشان می دهد در مجموعه احادیث و روایات، فقط 17 حدیث درباره «شعیب بن صالح» نقل شده است که غیر از 3 روایت، بقیه از طریق علمای عامه و اهل سنت روایت شده. و از 3 حدیثی که راویان شیعه نقل کرده اند، دو حدیث، فاقد رجال معتبر و اهل ثقه است و تنها یک حدیث که از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده مورد پذیرش قرار گرفته که در آن روایت نیز فقط به نام شعیب بن صالح و این که از یاران حضرت امام زمان- ارواحنا له الفداء- و از طایفه «بنی تمیم» است، اشاره شده و دیگر هیچ! (از تحقیقات مستند مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم با ذکر اسناد مربوطه). اکنون باید پرسید ویژگی ها و خصوصیاتی را که تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» به شعیب بن صالح نسبت داده و آن را در انطباق با آقای احمدی نژاد می دانند، از کجا آورده اند؟!
ب: بر فرض که آنچه در روایات غیرمعتبر درباره خصوصیات شعیب بن صالح آمده است، صحت داشته باشد! در این حالت، پرسش بعدی آن است که چه رابطه و مشابهتی میان ویژگی های «شعیب بن صالح» و «آقای احمدی نژاد» وجود دارد؟
تهیه کنندگان فیلم به اصطلاح مستند «ظهور نزدیک است» برای انطباق این خصوصیات به استدلال های دم دستی و متأسفانه بی پایه و اساسی متمسک شده اند. به عنوان مثال می گویند در روایات - همان روایات که شرح آن گذشت- آمده است که شعیب بن صالح یک فرمانده نظامی است و برای انطباق این ویژگی با آقای دکتر احمدی نژاد، استدلال می کنند که ایشان هم در جنگ تحمیلی حضور فعال داشته است! و یا وقتی در روایات مورد اشاره، شعیب بن صالح را با دکتر احمدی نژاد همنام نمی بینند، به این تفسیر من درآوردی متوسل می شوند که «شعیب» در لغت، مصغر - کوچک شده- کلمه «شعب» است و شعب به معنی مردم و خلق است و از آنجا که آقای احمدی نژاد یک رئیس جمهور مردمی است، بنابراین باید همان شعیب بن صالح باشد! این تفسیر به رای در حالی است که حتی در تفسیر آیات شریف قرآن نیز، ظاهر آیه، «سندیت» و «حجیت» دارد و کسی نمی تواند مفهوم و تفسیری را به آن نسبت بدهد که باظاهر آیه، مغایرت داشته باشد. بنابراین اگر مقصود از شعیب بن صالح، همان آقای احمدی نژاد بود باید نام ایشان در روایت می آمد و حال آنکه نام آقای احمدی نژاد «محمود» است و نام پدر مرحوم ایشان نیز «صالح» نبوده است. مطابق فرمول من درآوردی تهیه کنندگان سی دی یاد شده می توان گفت «سید» در لغت به معنی «آقا» است. آیا با این حساب می توان نتیجه گرفت که مثلاً «سید یمنی» ذکر شده در روایات ظهور، می تواند «سید» به معنای «از نسل رسول خدا(ص)» نباشد؟!... و قس علیهذا... این چه نوع استدلالی است؟!
گفتنی است در روایات ظهور نام خاص «سید خراسانی» و «سید یمنی» نیامده است و تنها به این که آن دو بزرگوار از نسل رسول خدا(ص)- سید- و از اهالی «خراسان» و «یمن» هستند اشاره شده و این دو فقره با «شعیب بن صالح» که نام ایشان آمده است- البته براساس همان روایات که به آن اشاره شد- متفاوت است.
5- در سی دی «ظهور نزدیک است» با همان استدلال کذایی از «ملک عبدالله» پادشاه اردن به عنوان «سفیانی» یاد شده است که دشمن قهار حضرت صاحب الزمان- ارواحنا له الفداء- است و مطابق روایات معتبر اساساً برای جنگ با آن حضرت خروج می کند.
خب! حالا باید از تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» پرسید؛ در کجای روایات آمده است که «شعیب بن صالح» از «سفیانی» برای حضور در جشن های نوروزی دعوت می کند؟! مگر قرار نیست شعیب بن صالح، فرمانده یا یکی از فرماندهان سپاه حضرت ولی عصر(عج) باشد بنابراین باید با «سفیانی» سر جنگ و ستیز داشته و او را یکی از اصلی ترین دشمنان حضرت بداند، پس چرا با این دشمن خونی حضرت صاحب الزمان- ارواحنا له الفداء- نرد دوستی می بازد و از وی به عنوان میهمان و برای حضور محترمانه در ایران اسلامی دعوت به عمل می آورد؟! با پوزش از برادر عزیزمان جناب آقای احمدی نژاد و صرفا از باب مزاح؛ باید گفت که ظاهرا «سفیانی» سی دی یاد شده بیشتر از شعیب بن صالح مورد اشاره در همان سی دی، به روایاتی که در سی دی آمده است اعتقاد دارد که- به قول آقای احمدی نژاد- اولا؛ دعوت شعیب بن صالح را نمی پذیرد! و ثانیا؛ به وزیر خارجه و رئیس مجلس حکومت خود دستور می دهد که علیه جمهوری اسلامی ایران و رئیس دولت آن موضع گرفته و بد و بیراه بگویند!!
6- تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» دست به اقداماتی زده اند که نشان می دهد این فیلم را با اغراض خاص و آلوده ای تهیه کرده اند. از جمله
- و فقط یکی از آن نمونه ها- حذف بخشی از کلام رهبر معظم انقلاب است. آنها در سی دی مورد اشاره برای اثبات نظر خود از کلام حضرت آقا مایه گذاشته و به نقل از ایشان آورده اند؛ «من با اطمینان کامل می گویم تحقق وعده الهی در راه است» و حال آن که رهبر معظم انقلاب بعد از اشاره به بیداری جهان اسلام می فرمایند؛
«من با اطمینان کامل می گویم این هنوز آغاز راه است و تحقق کامل وعده الهی یعنی پیروزی حق بر باطل و بازسازی امت اسلامی در راه است. نشانه این وعده تخلف ناپذیر در اولین و مهم ترین مرحله، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بنای بلند آوازه نظام اسلامی بود. احساس هویت و تشخص در اقلیت های مسلمان در بیشتر کشورهای غربی همه و همه نشانه های آشکار پیروزی اسلام در هماورد با دشمنان یعنی در قرن ۱۵ هجری است، ملت های مسلمان هنوز گردنه های دشواری پیش روی دارند».
همانگونه که ملاحظه می کنید، تهیه کنندگان سی دی یاد شده، بخش هایی از کلام رهبر معظم انقلاب را حذف کرده اند تا بتوانند از بخش تحریف شده، برای اثبات منظور خود استفاده کنند. توجه کنید آقا تاکید می کنند که «این هنوز آغاز راه است» و می فرمایند «ملت های مسلمان هنوز گردنه های دشواری پیش روی دارند»و این همه در همان پاراگراف از بیانات ایشان آمده است. اکنون باید گفت که آیا می توان تحریف سخنان رهبر معظم انقلاب را- که در همان سی دی از ایشان با عنوان «سید خراسانی» یاد شده است- اقدامی برخاسته از شوق ظهور و عشق به حضرت بقیه الله الاعظم(عج) دانست؟! و آیا نباید این اقدام و اقدامات مشابه دیگری از این دست را نشانه سوءنیت تهیه کنندگان و ترویج کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» تلقی کرد؟!
7- اشاره کردیم که طی 23 سال گذشته، از برخی شخصیت ها به عنوان «شعیب بن صالح» یاد شده بود، از جمله آیت الله هاشمی رفسنجانی، سردار رحیم صفوی و... البته هیچیک از کسانی که بر این باورها بودند مانند تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» برای اثبات نظر خود به تولید فیلم و توزیع گسترده آن در سطح کشور دست نزدند، بلکه تنها حدس و گمان خود را در محافل خصوصی مطرح می کردند و بدیهی است که نمی توان انطباق دهی آنان را ناشی از سوءنیت دانست و اگر چنین بود و قصد و غرض خاصی را دنبال می کردند، به تهیه فیلم و آسمان ریسمان کردن های آنچنانی روی می آوردند.
و اما، به عنوان یک نمونه، فرض کنید آنهایی که آیت الله هاشمی را با توجه به مواضع آن دوران ایشان، شعیب بن صالح می دانستند برای اثبات نظر خود فیلم و سی دی تهیه کرده و در سطح گسترده ای پخش می کردند و باز هم فرض کنید
- بر فرض محال- هیچکس هم به آن اعتراض نمی کرد. و نتیجه آن که آیت الله هاشمی رفسنجانی در اذهان عمومی با عنوان شعیب بن صالح یعنی یکی از فرماندهان سپاه حضرت حجت- روحی له الفداء- تلقی می شد. خب! با این حساب می توانید حدس بزنید که در جریان فتنه 88 چه اتفاقی می افتاد؟! آیا کسانی که باور کرده بودند آقای رفسنجانی شعیب بن صالح است، نظر و دیدگاه
- متاسفانه غیرقابل قبول ایشان- را نظر و دیدگاه حضرت صاحب الزمان(عج) تلقی نمی کردند؟!... بگذریم که... .
8- با توجه به هویت تهیه کنندگان و توزیع کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» که شواهد و قرائن فراوانی از وابستگی آنها به «حلقه حاشیه ساز دولت» حکایت می کند و نیز، با توجه به نکته ای که در بند 7 آمده است و سابقه شناخته شده ای که حلقه یاد شده دارد، به نظر می رسد فیلم «ظهور نزدیک است» یک ترفند سیاسی است که با هدف تبلیغات انتخاباتی برای یک جریان انحرافی تهیه و در سطح گسترده ای توزیع شده است. و تهیه کنندگان سی دی که از بی اعتمادی مردم نسبت به خود باخبرند، قصد داشته اند با توزیع گسترده آن ابتدا آقای دکتر احمدی نژاد را در اذهان عمومی همان «شعیب بن صالح» معرفی کنند و بعددر دوران انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و یا... با استناد به این که از افراد نزدیک به آقای احمدی نژاد و مورد وثوق و اطمینان ایشان هستند، لیست نامزدهای مورد قبول خود برای مجلس و یا نامزد ریاست جمهوری مورد نظر خود را، نامزد و نامزدهای مورد تایید حضرت بقیه الله الاعظم- ارواحنا له الفداء- جا بزنند!!
خوشبختانه دیروز حجت الاسلام والمسلمین آقاتهرانی، نماینده مجلس شورای اسلامی از مخالفت آقای دکتر احمدی نژاد با معرفی ایشان به عنوان شعیب بن صالح خبر دادند که از رئیس جمهور محترم جز این نیز انتظاری نمی رفت.
و بالاخره این که، براساس آموزه های غیرقابل تردید و مستحکم اسلامی و مخصوصاً دستور صریح و مکتوب- توقیع شریف- حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداء، ورودیه آن حضرت در دوران غیبت کبری، ولی فقیه است و مردم ایران با لطف و عنایت خدای مهربان نشان داده اند که در همه حال چشم دل و گوش جان به رهنمودهای آن بزرگوار دارند و همه جا از او به یک اشاره بوده است و از مردم به سر دویدن، از این روی مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان(عج)، را به هیچ نمی انگارند. مردم مسلمان ایران و امروزه، همه ملت های مسلمان نه فقط به فراست و دیانت بلکه به تجربه نیز دریافته اند که تنها در رکاب ولی فقیه از بد حادثه و ترفندهای شیطانی در امانند...
حسین شریعتمداری

مخمصه در لیبی

بسمه تعالی 


اکنون بیش از 3 هفته از زمانی که آمریکایی ها حمله به لیبی را آغاز کردند می گذرد. با وجود اینکه برخی تحلیلگران انتظار داشتند موضوع با یک «پیروزی قاطع و سریع» خاتمه پیدا کند (همانطور که دولت بوش در استراتژی نظامی 2025 ایالات متحده نوشته بود)می بینیم که نه تنها مسئله حل نشده بلکه آخرین اطلاعات از تظاهر به نوعی بن بست نظامی غیر قابل عبور در لیبی حکایت می کند که آمریکا و ناتو قادر به حل آن نیستند.
قبل از اینکه درباره مشخصات این بن بست چیزی بگوییم اشاره به این موضوع ضروری است که حمله آمریکا به لیبی دلایل متعددی داشته است اما یکی از مهم ترین این دلایل همانطور که مقام های آمریکایی خود گفته اند این بوده که می خواستند پیامی به ایران بفرستند. نگاهی به مباحثات درونی تیم امنیت ملی اوباما قبل از حمله به لیبی که اندکی از آن به بیرون درز کرده نشان می دهد یکی از استدلال های موافقان حمله این بوده است که اگر آمریکا بتواند با یک حمله سریع و برق آسا کار قذافی را یکسره کند آن وقت این پیام برای ایران هم ارسال خواهد شد که توان آمریکا وقتی اراده کرده باشد دشمنی را شکست بدهد مقاومت ناپذیر است و لذا بهتر است ایران هم دست از سرسختی بردارد و پای میز مذاکره بیاید. بنجامین جی رودز معاون مشاور امنیت ملی اوباما در امور ارتباطات راهبردی روز 15 فروردین این موضوع را اینگونه بیان کرده است: «توانایی به کار گرفتن این شکل نیرو در منطقه با چنین سرعتی حتی با وجود اینکه ماموریت های نظامی دیگری در عراق و افغانستان جریان دارد همراه با ماهیت این ائتلاف گسترده پیامی بسیار قوی درباره توانایی های نظامی و دیپلماتیکی ما به ایران می فرستد.» حالا سوال این است که صرف نظر از اینکه دولت اوباما چه قصدی داشته، واقعا ایران از حمله آمریکا به لیبی چه پیامی دریافت کرده است؟ آیا این حمله باعث شده ایران آمریکا را قدرتمندتر احساس کند؟آنچه عملا در لیبی در حال وقوع است کاملا خلاف این است. آرایش صحنه اینگونه است:
اول- آمریکا به 3 دلیل تمام قد و با تمام قوا به بحران لیبی ورود نکرده و اساسا نمی تواند بکند. دلیل نخست این است که باراک اوباما که مبارزات انتخاباتی اش را از هفته گذشته آغاز کرده به خوبی می داند آغاز یک جنگ دیگر در جهان اسلام که احتمال دارد به مداخله زمینی و نهایتا یک درگیری تمام عیار ختم شود به لحاظ انتخاباتی برای او سم مهلک است. مهم ترین دغدغه مردم آمریکا اکنون -همان طور که در انتخابات سال گذشته کنگره نشان دادند- مسائل داخلی بویژه مسائل اقتصادی است و در این شرایط هیچ چیز برای اوباما ناگوارتر از این نیست که رای دهندگان آمریکایی به این نتیجه برسند که او جان سربازان آمریکایی و پول بی زبان مالیات مردم را صرف جنگی در لیبی می کند که اساسا معلوم نیست چه نفع مشخصی برای آمریکا دارد. دلیل دوم گرفتاری بیش از حد ارتش آمریکا در عراق و افغانستان و ضعف سرفرماندهی نیروهای آمریکایی در شاخ آفریقاست. عملیات پروازی آمریکا علیه لیبی از روی فقط یک ناو هواپیمابر در دریای مدیترانه هدایت می شود که به وضوح ناکافی است. رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا پیش از شروع حمله به صراحت خطاب به نمایندگان کنگره گفته بود که انجام یک عملیات موفق علیه لیبی که از جمله مستلزم نابود کردن کامل دفاع هوایی ارتش قذافی است و برای این کار به نیرویی بیش از آنچه اکنون آمریکا در منطقه دارد نیاز است. دلیل سوم، مخالفت واضح و بسیار شدید گیتس با درگیر شدن ارتش آمریکا در یک عملیات نظامی تمام عیار علیه لیبی است. او روز پنج شنبه گذشته در سنا تاکید کرد که مطلقا عقیده ندارد ارتش آمریکا باید چنین ماموریتی را به دوش بگیرد و بعد هم با زبانی کنایه آمیز گفت اگر مردم آمریکا می خواهند ارتش این ماموریت را انجام بدهد، باید پولش را بدهند!
دوم- مسئله دوم مربوط به ضعف جدی و تقریبا غیرقابل رفع مخالفان داخلی قذافی است که باعث شده توان غلبه بر ارتش منسجم و همچنان گوش به فرمان سرهنگ را نداشته باشند. ضعف های عمده جبهه مخالف را چنین می توان فهرست کرد: 1- مخالفان فاقد رهبری موثر هستند و تقریبا هیچ چهره سرشناس و قابل اتکایی در میان آنها دیده نمی شود. اگرچه این افراد به آمریکا قول داده اند که در دوران پس از قذافی به منافع آن وفادار خواهند بود اما روشن است که این مخالفان به اندازه کافی معتبر دانسته نمی شوند همچنان که هیچ نماینده ای از آنها به نشست اخیر لندن دعوت نشد. 2- مخالفان سلاح کافی برای غلیه بر ارتش مجهز قذافی را ندارند. یکی از مخمصه های راهبردی آمریکایی ها این است که از یک سو می دانند مخالفان به اندازه کافی مجهز نیستند و از سوی دیگر در این باره که آیا باید مخالفان را تجهیز بکنند یا نه قادر به تصمیم گیری نیستند. بهانه اصلی هم این است که برخی از چهره های برجسته نظامی و امنیتی آمریکا عقیده دارند آمریکا اساسا شناخت درستی از ترکیب نیروهای معارض قذافی ندارد و تحت این شرایط مسلح کردن معترضان ممکن است مستقیما به معنای مسلح کردن دشمنان آمریکا باشد. وجود گزارش هایی بویژه از جانب منابع روس مبنی بر اینکه نیروهای عمل کننده در برخی از جبهه های مهم درگیری اعضای القاعده هستند این تحلیل را تقویت کرده است. اگر چه روس ها بنا به دلایلی ترجیح می دهند که حامی قذافی باقی بمانند و نظر آنها درباره حضور رگه هایی از القاعده در میان مخالفان یعنی همان ادعای اولیه قذافی به بررسی بیشتر نیاز دارد.
جمعی از نمایندگان کنگره آمریکا روز دوشنبه 15 فروردین به دولت هشدار دادند قبل از ارائه هرگونه کمک تسلیحاتی به مخالفان قذافی باید ابتدا به اندازه کافی درباره آنها اطلاعات کسب کند. مایک راجرز نماینده حزب جمهوریخواه در مجلس نمایندگان که ریاست کمیته اطلاعات مجلس نمایندگان را نیز به عهده دارد می گوید: «در میان رده های انقلابیون احتمال دارد رگه هایی از القاعده دیده شود و نیروهای ائتلافی ناتو باید پیش از مسلح کردن انقلابیون در مبارزه با معمر قذافی رهبر لیبی، محتاط عمل کنند.» هری رید رهبر اکثریت در سنا نیز خواستار سیاست انتظار و مشاهده پیش از دادن سلاح های بیشتر به نیروهای مخالف در لیبی شده و گفته است: «فکر می کنم در این مرحله واقعا نمی دانیم رهبران انقلابیون چه کسانی هستند.» جیمز جونز مشاور امنیت ملی سابق اوباما هم که پاییز گذشته کاخ سفید را ترک کرد در این باره که آیا مردم لیبی باید مسلح شوند به سی ان ان گفته است: «نخستین کاری که باید صورت گیرد این است که بفهمیم آنها چه کسی هستند. آمریکا هنوز این کار را انجام نداده است.» یکی از نگرانی های عمده دیگر درباره مسلح کردن مخالفان قذافی در لیبی هم این است که برخی کارشناسان اطلاعاتی در غرب می گویند اگر این مخالفان واقعا اعضای القاعده باشند آن وقت می توانند بعد از آنکه خود را با سلاح های آمریکایی تجهیز کردند، دور جدیدی از حملات به خاک آمریکا و بویژه اروپا را آغاز کنند و آن وقت است که فاجعه بزرگ رخ خواهد داد. این یکی از مواردی است که ظاهرا به نظر می رسد آمریکایی ها قادر به جمع و جور کردن آن نیستند. 3- و مسئله سوم در مورد مخالفان، آماتور و غیرحرفه ای بودن آنهاست. اطلاعات موجود نشان می دهد فقط کمی کمتر از هزار تن از انقلابیون عضو سابق ارتش قذافی هستند و بقیه فقط مردانی هستند که تفنگ دارند و در نتیجه افرادی که بتوانند در کوتاه مدت در قالب یک ارتش چریکی منسجم شوند هنوز شناسایی نشده اند. قبایل لیبی هم که مردان مسلح آموزش دیده در اختیار دارند هنوز به قذافی پشت نکرده اند و به نظر می رسد تنها زمانی این کار را خواهند کرد که احساس کنند چاه های نفت در حال آسیب دیدن است و ممکن است در آینده پولی به آنها نرسد. آمریکایی ها هم که ظاهرا برای آینده نفت لیبی کیسه دوخته اند هیچ علاقه ای به حمله به بخش نفتی لیبی از خود نشان نمی دهند.
سوم- و موضوع سوم اختلاف شدید و تقریبا غیرقابل حل درون کشورهایی است که به لیبی حمله کرده اند. آمریکا 10 فروردین فرماندهی عملیات علیه لیبی را به ناتو واگذار کرده و ناتو هم فاقد توان منسجم کردن دیدگاه های خود برای یک طرح ریزی عملیاتی واحد است. از یک طرف روشن است که آمریکایی ها اول ائتلاف درست کرده اند بدون آنکه درباره مسائل نظامی بحث کنند و حالا که نوبت به این مسائل رسیده با دیدگاه های متضاد و غیر قابل جمعی مواجعه شده اند. مثلا در باره موضوع مسلح کردن مخالفان که در بالا به آن پرداختیم آمریکایی ها گفته اند موضوع را بررسی می کنند اما آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو گفته است که این مسئله قطعا منتفی است. از طرف دیگر آمریکایی ها به دلیل ملاحظات داخلی نمی خواهند نقش اول را در درگیری علیه لیبی داشته باشند اما اکنون کاملا روشن شده که اگر آمریکا به مداخله زمینی در لیبی نپردازد تکلیف جنگ به این زودی ها یکسره نخواهد شد و این احتمال وجود دارد که لیبی هم مانند افغانستان به باتلاقی برای ناتو تبدیل شود.
به این ترتیب است که آشکارا می توان دید لیبی به مخمصه ای غیرمنتظره برای آمریکا تبدیل شده است. آمریکایی ها که خیال می کردند با شکست سریع قذافی هم پیامی کوبنده به ایران می فرستند، هم ملت های منطقه را متقاعد می کنند که سابقه حمایت آنها از دیکتاتورها را فراموش کنند و هم برای شرکت های نفتی خود کار و کاسبی جور می کنند حالا دریافته اند که لقمه ای بسیار بزرگتر از دهانشان برداشته اند. نتیجه چیست؟ مسلما خوی وحشی گری آمریکایی ها به آنها اجازه نمی دهد که به اشتباه خود اعتراف کنند و به همین دلیل هم به عادت قدیمی خود یعنی معامله پشت پرده با دیکتاتورها روی آورده اند. یک مقام ارشد آمریکایی در حاشیه کنفرانس لندن گفته است: این احتمال که عملیات نظامی در لیبی به بن بست برسد جدی است و یکی از سناریوها این است لیبی به دو منطقه شرق و غرب تجزیه شود! و شما خود حدیث مفصل بخوانید از ...
مهدی محمدی

وهابی‌ها بقایای خوارج هستند

 بسمه تعالی

 

خبرگزاری فارس: یکی از شیوخ دانشگاه الازهر مصر با بیان این که وهابی‌های تکفیری بقایای گروه خوارج هستند؛ گفت: وهابی‌های تکفیری در مصر ابزار بیگانگان برای ایجاد هرج و مرج در منطقه و دور زدن انقلاب مصر هستند.

به گزارش فارس، "علوی امین " استاد دانشگاه الازهر مصر دیروز در گفت‌وگو با شبکه خبری العالم اظهار داشت: در واقع این گروه بقایای خوارج هستند که کینه و دشمنی با پیامبر و آل رسول اکرم را به دل گرفتند و کار خود را با شهادت امام علی ( ع ) و فرزندانش آغاز کردند.

استاد دانشگاه الازهر مصر تصریح کرد: مسئله تخریب بارگاه‌ها به دست وهابی‌های تکفیری و مقاومتی که در برابر آن صورت می‌گیرد، موضوع تازه‌ای نیست.

در روزهای اخیر حملات وهابی‌ها و سلفی‌های تکفیری به مساجد و اماکن مقدس صوفی‌ها شدت یافته است بطوری‌که در حمله به ضریح "سیدی عزالدین " این مکان کاملا در آتش سوخت و نیروهای آتش نشانی فقط توانستند ار رسیدن آتش به مسجد مجاور آن جلوگیری کنند.

شیخ الازهر مصر گفت: اگر برنامه وهابیون تکفیری خدشه‌دار کردن چهره انقلاب مصر باشد به آن‌ها اعلام می کنیم که راه به جایی نخواهند برد و تنها ننگ و خواری نصیب آنها می‌شود.

امین تاکید کرد: وهابی‌ها مانند کفار مکه هستند، زمانی که در جنگ احد، مسلمانان را دور زدند و از پشت به آن‌ها حمله کردند.

وی سفارش رسول اکرم (ص) درباره سلفی‌های تکفیری ( خوارج ) را یادآور شد و گفت: خوارج و وهابی‌ها در همه زمان‌ها و در هر مکانی وجود دارند و در مصر نیز به بارگاه نیکان و پرهیزگاران و شخصیت‌های محبوب امت رسول الله حمله‌ور شده‌اند.

او تاکید کرد: وهابی‌ها برنامه‌هایی نخ نما شده را اجرا می‌کنند که هدف از آن‌ها فقط تثبیت حاکمیت آنان و دور زدن انقلاب مردمی در مصر است، اما اگر بخواهند به هر یک از بارگاه‌های مقدس تعرض کنند، با واکنش قاطعانه مسلمانان مواجه خواهند شد.

امین افزود که همه علمای دانشگاه الازهر بدون استثنا اقدامات و فراخوان‌های وهابی‌ها را محکوم می‌کنند و آمادگی دارند که برای حفاظت از این بارگاه‌های مقدس که نمادی از نمادهای ایمان در میان مسلمانان محسوب می شود، جان خود را فدا کنند.

وی سپس با رد ادعای وهابی‌ها مبنی بر اینکه بزرگداشت قبور پیامبر و اهل بیت و پرهیزگاران و نماز خواندن در حرم‌های مربوط به آنان به معنی عبادت آن‌ها است؛ تاکید کرد: عبادت فقط از آن خداست و هیچ شریکی ندارد اما وهابی‌ها سعی می‌کنند که ملت‌ها را بترسانند تا مردم از قیام ضد حکام مستبد خود بپرهیزند.

استاد دانشگاه الازهر هشدار داد که توطئه‌های آمریکا در چارچوب هرج و مرج سازنده، عامل این گونه تلاش های وهابی‌ها است اما آنها باید بدانند که ملت مصر هوشیار است و از حقیقت آن چه که اطراف این کشور می گذرد، به خوبی آگاه است.

وی تصریح کرد که ملت مصر به عشق به اهل بیت پیامبر اکرم ( ص) پایبند است و در آخرین بزرگداشت شهادت امام حسین ( ع ) بیش از 10 میلیون نفر از مردم مصر به زیارت بارگاه مقام امام حسین ( علیه السلام )[راس الحسین] شتافتند زیرا امام حسین با انقلاب جاویدان خود اسلام را حفظ کرد.

امین تاکید کرد که جریان وهابی بر اساس اندیشه ویران کردن قبور و از جمله قبور بزرگان دین شکل گرفت و در مصر نیز ریشه دوانده است.

وی افزود: وهابیون، افرادی منحرف از اسلام هستند و باید دانست که شکل‌گیری این گونه گروه ها توطئه بیگانگان برای ایجاد هرج و مرج در کشورهای اسلامی و برافروختن آتش فتنه در میان مسلمانان است.

به آتش کشیدن مساجدتوسط نیروهای آل خلیفه در بحرین

 

به آتش کشیدن مساجدتوسط نیروهای آل خلیفه در بحرین

جزئیات تازه از زندگی قذافی

بسمه تعالی 

یک روزنامه روسی نوشت: به نظر می رسد پرستارهای اوکراینی که سالها برای قذافی کار می کرده اند همچنان به وی دلبستگی دارند چون هرگز نمی توانند از کنار هدایایی که دیکتاتور لیبی گرفته اند به سادگی بگذرند.

به گزارش مهر، پیش از این رسانه های جمعی گفتگوهایی با "گالینا کولوتنتسکا" یکی از پرستاران مشهور قذافی انجام داده بودند که گفته می شد اوکراینی است اما اطلاعات جدید خلاف این ادعاها را ثابت می کند.
 
روز گذشته "اوکسانا بالینسکایا" یکی دیگر پرستاران اوکراینی قذافی که به تازگی لیبی را ترک کرده در گفتگو با روزنامه روسی "کومسومولسکایا گازتا" جزئیات تازه از زندگی دیکتاتور لیبی در اختیار قرار داد.
 
بالینسکایا و ساعت ایتالیایی هدیه گرفته از قذافی
 
وی در این باره اظهارداشت: هر سال در سالگرد رسیدن قذافی به قدرت در لیبی (ماه سپتامبر) تمامی کارمندان ساعت طلای ایتالیایی از وی هدیه می گرفتند که بر روی آن تصویر قذافی نقش بسته بود.
 
این پرستار اوکراینی در ادامه تاکید کرد: قذافی در مجموع 6 پرستار اوکراینی داشت که تمامی آنها چند روز پیش به کشور بازگشتند. البته بر خلاف آنچه منتشر شده "گالینا کولوتنتسکا" پرستار اصلی قذافی اوکراینی نیست و یک زن صرب است که نامش هم "دراگا" است.
 
 
یکی دیگر از پرستاران قذافی
 
بالینسکایا که دوسال پرستار دیکتاتور لیبی بوده درباره سفرهای هوایی پرطمطراق و پر تعداد قذافی هم اظهار داشت: به همراه هواپیمای اصلی حامل وی دو فروند هواپیمای دیگر نیز بودند که اولی حامل لباسها و اثاثیه وی بود و دومی خودروهای قذافی را حمل می کرد.
 
این پرستار اوکراینی که در اظهاراتش قذافی را "بابا" صدا می کرد، در ادامه افزود: زمانی که به نیویورک وارد شدیم بابا دستور داد به ما پول بدهند تا از فروشگاهها خرید کنیم.
 
وی همچنین شایعه بیماری قلبی قذافی را رد کرده و تاکید کرد: با وجود اینکه سن و سال قذافی بالاست اما همچنان از وضعیت سلامتی بسیار خوبی بهره می برد. قذافی گوشت شتر و گوسفند را دوست دارد و مانند تمامی مردم لیبی غذاهای ایتالیایی به ویژه پاستا را می پسندد.

بانی فعل «حرام» چگونه «خدوم» شد؟!

  بسمه تعالی 


تضاد موضع آقای هاشمی رفسنجانی در «حرام» اعلام کردن اغتشاش 25 بهمن و «خدوم» معرفی کردن یکی از دو دعوت کننده اصلی این اغتشاش (موسوی) سوال های جدی را موجب شده است.
در تدارک اغتشاش ناکام 25 بهمن که برای خوش خدمتی به آمریکا و رژیم صهیونیستی و در راستای تحت الشعاع قرار دادن قیام ملت های مسلمان خاورمیانه صورت گرفت، موسوی و کروبی نقش دعوت کننده داشتند و با وجود مخالفت وزارت کشور خواستار برپایی راهپیمایی شدند.
2 روز پس از این اقدام ضدانقلابی که حتی با محکومیت از سوی برخی اعضای فراکسیون اقلیت (اصلاح طلب مجلس) و چهره هایی مانند حسن روحانی و ناطق نوری و... همراه شد، هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با واحدمرکزی خبر ماجرای 25 بهمن را اقدام غیرقانونی و طبق فتوای امام راحل حرام اعلام کرد.
وی همچنین در پاسخ به سوالی درباره سوءاستفاده رسانه های استکباری از ماجرای 25 بهمن گذشته و عدم انعکاس مناسب راهپیمایی یوم الله 22 بهمن در رسانه های غربی گفته بود: رسانه های غربی و صهیونیستی همواره چه قبل و چه بعد از انقلاب تلاش کرده اند که موارد منفی را بزرگ و نقاط قوت را کم رنگ کنند.
با وجود این موضع، آقای هاشمی رفسنجانی 45 روز بعد به بهانه درگذشت پدر موسوی در سن 102 سالگی، پیامی صادر کرد که در آن بر «خدوم» بودن موسوی آن هم با تعبیر «به ویژه» تاکید شده بود.
این تناقض رویکرد به فاصله کمتر از 2 ماه پرسش های متعددی را برمی انگیزد از جمله اینکه؛ چگونه می توان اغتشاش را «حرام» اما تحریک کننده آن را «خدوم» توصیف کرد؟ قطعاً موسوی در این اقدام شنیع، خدمتی کرده اما آیا این خدمت جز به آمریکا و اسرائیل و دیکتاتورهای مزدور وابسته به آنها بوده است؟! پس آقای هاشمی در کارنامه به ویژه 2 سال اخیر موسوی و نقش وی در اقدامات ضدانقلابی روز قدس، 13 آبان، 16آذر و 6 دی 88 (عاشورا) و پس از آن که آمیخته با هتاکی علیه امام خمینی، رهبری، انقلاب اسلامی و فراتر از همه امام حسین(ع) بود، کدام «خدمت مستمر» را دیده که از تعبیر «خدوم» برای وی استفاده کرده است؟ برعکس نهند نام زنگی کافور؟! آیا جز این است که سران آمریکا و رژیم صهیونیستی بارها از امثال موسوی به خاطر همین خدمت ها -خیانت به ملت ایران- تشکر و تمجید کردند؟ چگونه ممکن است کسی را هم زمامداران جبهه استکبار (ائمه کفر) مورد تمجید و تکریم قرار دهند و هم دوستان جبهه انقلاب؟ آنها از بازیچه هایی مانند موسوی به خاطر «حرمت شکنی»هایشان جانبداری کردند.
خوش بینانه ترین احتمال آن است که برخی نزدیکان آلوده به فساد در اطراف آقای هاشمی بار دیگر او را برای پنهان کردن فساد و آلودگی های خود هزینه کرده اند!

جهش تقویم به سال 2025

  بسمه تعالی

دو نقشه راه و دو استراتژی مهم در تقاطع سال 1390 به هم رسیده اند. یکی نقشه راه و استراتژی 20 ساله جمهوری اسلامی ایران که از سال 1385 تحت عنوان سند چشم انداز به اجرا گذاشته شد و دوم نقشه راه و استراتژی 25 ساله آمریکا و صهیونیسم بین الملل که از 10 سال پیش تحت عنوان قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید- و با قشون کشی به افغانستان تحت عنوان جنگ جهانی چهارم- به اجرا درآمد. افق استراتژی ایران در سال 1404 شمسی (2026 میلادی) تصادفاً با افق استراتژی جبهه استکبار در سال 2025 همزمان شده است. اگر در افق استراتژی غرب قرار بود آمریکا تا سال 2025 تمام خاورمیانه (هارتلند) را زیر یوغ بکشد و از طریق این گروگان گیری تمام عیار، رقبای جهانی را به انفعال و خضوع مطلق وادار سازد، براساس سند چشم انداز 20ساله قرار بوده جمهوری اسلامی در سال 2026 به قدرت اول منطقه تبدیل شود. اما شواهد و قرائن فراوان حکایت از آن می کند که نتایج این زورآزمایی هدفگذاری شده برای 20 تا 25 سال بعد، به سرعت در حال آشکار شدن است و این نتایج روشن را ایران در کمتر از 5 سال و آمریکا در کمتر از 10 سال مشاهده می کنند.
سال 1390 (آغاز ششمین سال اجرای سند چشم انداز) موعد تلاقی زودهنگام دو «نقشه راه» ایران و آمریکاست. این را خیلی ها فهمیده اند از جمله زبیگنیو برژینسکی استراتژیست آمریکایی (و مشاور امنیت ملی در دولت کارتر) که همین چند روز پیش با شبکه سی ان ان مصاحبه کرد و گفت «فکر می کنم همه این واقعیت را فهمیده ایم که نفوذ آمریکا در خاورمیانه رو به زوال و افول است. شاید این آغاز مرحله ای بزرگ باشد. ما دیگر نمی توانیم از نفوذ خود استفاده کنیم. ما باید مراقب ایران و ترکیه باشیم. در این میان باید حواسمان به ایران بیشتر باشد. ما ضمن توجه به عربستان و اردن و مصر و اسرائیل، نباید از انگیزه انقلاب مردم عرب غافل شویم». سخنان برژینسکی ترجمان دیگری از سخنان وزیر خارجه آمریکا و برخی مقامات رژیم صهیونیستی است که با ادبیات مختلف گفته اند انقلاب اسلامی 1979 ایران را فاجعه بزرگ برای واشنگتن و تل آویو می دانند و نگرانند که سلسله انقلاب ها در شمال آفریقا و جنوب خلیج فارس الهام گرفته از سمت و سوی همان انقلاب باشد.
ایران قرار بود 15 سال بعد قدرت اول منطقه شود اما به نظر می رسد این انتظار در بسیاری از شاخص ها و زمینه ها هم اکنون فراهم شده است. ایران اکنون در حوزه سیاست خارجی نه با کشورهایی نظیر عربستان، بلکه با آمریکا و انگلیس و اسرائیل- آن هم از موضع برتر- رقابت می کند. ملت- دولت ایران به برکت الهام بخشی انقلاب و همت و تلاش مضاعف خویش، اکنون همراه خرسند موج قیام ملت هایی است که خود را به بنیان پوسیده رژیم های مرتجع و وابسته می کوبند. هر گوشه از خاورمیانه بزرگ که حکومت هایی در تراز خواست ملت های مسلمان روی کار بیایند، فتح و گشایش برای جمهوری اسلامی است که بر خلاف استراتژی استکبار، اهداف خود را در طول بیداری اسلامی و حاکمیت ملت ها تعریف کرده است. سند روشن این ادعا گشایش در روابط ایران با «مصر جدید» است و نمونه های قبلی آن را می توان در عراق و ترکیه و فلسطین شاهد بود. در راهبرد جمهوری اسلامی، قدرتمند و حاکم شدن رأی ملت های مسلمان نه تنها هیچ جای نگرانی ندارد بلکه انرژی تازه برای اقتدار ام القرای جهان اسلام است، حال آن که در مقابل، هر نوع تجدید حیات ملت های منطقه، آمریکا و اسرائیل و رژیم های مرتجعی چون رژیم سعودی را به اضطراب و تشویش می افکند.
اگر اقتدار را «قدرت مشروع و معتبر» تعریف کنیم، باید گفت سرمایه مهمی که آمریکا و غرب- و رژیم هایی نظیر رژیم سعودی - از دست می دهند همین «اقتدار» است و این مهم تر از قدرت و نفوذی است که این بلوک در دهه اخیر به ویژه در سال گذشته از دست داده اند. باخت های مشخص میدانی آمریکا و جبهه تابع آن در قمار بر سر انتخاب دموکراسی یا منافع غرب - با همه اهمیت- در برابر اعتبار و اقتداری که از دست داده اند ناچیز به نظر می رسد. ماه ها و سال های آینده نشان خواهد داد که نتایج قمار آمریکا بر سر اعتبار و اقتدار خود چه قدر وخیم و هزینه های آن چه قدر سنگین بوده است. دولت اوباما نه تنها حیثیت لکه دار شده آمریکا در دولت بوش را اعاده نکرد بلکه با همین رویکردهای نفرت انگیزی که در قبال بحرین و یمن و لیبی و حتی مصر و تونس و عربستان پیشه کرد، چاشنی انفجار خشم ملت ها را دوباره روشن کرد. اوباما می خواست بر دست خون آلود سیاست آمریکا، دستکش مخملین بپوشد اما هنوز 2 سال از آغاز ریاستش نگذشته، همه رشته ها را پنبه کرد. او اواسط زمستان سال گذشته هنگامی که وزیر دفاع خود را راهی منامه کرد و چراغ سبز قتل عام انقلابیون را به نظامیان سعودی و بحرینی داد، کار سیاستی را که پس از شوک مصر تحت عنوان «حمایت از مردم سالاری و معترضان» در منطقه در پیش گرفته بود یکسره کرد. اکنون چه کسی از هیلاری کلینتون یا باراک اوباما می پذیرد که بگویند «تظاهرات مسالمت آمیز و بیان حقوق و منزلت انسانی در بخش بزرگی از منطقه خاورمیانه مورد تقدیر و حمایت ماست» حال آن که جنازه انقلابیون در منامه و صنعا مقابل دوربین عکاسان ردیف شده است.
این همان آمریکایی است که تا روز آخر کوشید حسنی مبارک را نگه دارد اما در برابر طوفان انقلاب مردم مصر کم آورد. حالا اوبامای گیج و گنگ و جانشین همان رئیس جمهوری که می گفت ما از اصلاح طلبان در تهران و بغداد و بیروت دفاع می کنیم، به تک تیراندازها و رگبارچی ها و تانک های سعودی و بحرینی و یمنی حکم تیر داده تا هر جنبنده ای را که در منامه و ریاض و صنعا دم از تغییر در رژیم های مرتجع وابسته می زند و حق حاکمیت خود را مطالبه می کند، به آهن داغ بنوازند. دموکراسی و حقوق بشر و رفورم تراز آمریکا اکنون خود را در منطقه برهنه کرده است. پتکی که بر سر مردم مسلمان بحرین و یمن و عربستان و اردن کوبیده می شود، انفجار در شبه جزیره عربستان- حدفاصل خلیج فارس تا دریای سرخ- را تسریع خواهد کرد؛ بسیار زودتر از پیش بینی های نگران کننده ناظران اطلاعاتی و استراتژیست ها در غرب. آمریکا اکنون به واسطه رژیم سعودی در جنوب خلیج فارس و ناتو در شمال خاورمیانه، پای در میدان جنگ تازه گذاشته و حال آن که همین ماه گذشته رابرت گیتس در دانشگاه نظامی وست پوینت شهادت داد هرگونه میل و پیشنهاد مداخله نظامی [پس از شکست جنگ افغانستان و عراق] نشانه بیماری مغزی است. به گواهی همین یک شهادت، هر نظامی که در بحرین یا لیبی شلیک می کند، گور و یادمانی هم برای قدرت و اعتبار کاخ سفید حفر می کند.
این یادمان های گوناگون بسیار به هم شبیه و آینه ای هستند که یک اتفاق را در خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا می تابانند؛ بیداری اسلامی و نفرت روزافزون از آمریکا. بگذار- به تعبیر روزنامه وال استریت ژورنال- دولت اوباما نام سیاست جدید را «تعمیر حکومت ها» به جای تغییر آنها بگذارد و علناً به ملت ها بگوید که پای رژیم های فاسد و جریان مرتجع ایستاده است، همچنان که زمانی پای صدام ایستاد. خاورمیانه از یاد نبرده است که سازمان سیا چگونه طالبان و القاعده را در افغانستان سازماندهی کرد و چگونه همین سازماندهی علیه خود آمریکا عمل کرد تا آنجا که تمام اعتبار واشنگتن را در افغانستان به چالش گرفت. ماجرای حمایت از جنایت های حاکمان عربستان و بحرین و یمن نیز دور از همین روند حماقت نیست. همین خانم کلینتون بود که در تاریخ 30 دسامبر سال 2009 (9دی 1388) سندی محرمانه به سفارتخانه های خود در ریاض، کویت، ابوظبی و اسلام آباد فرستاد و در آن نوشت «عربستان سعودی عمده ترین منبع مالی تغذیه گروه های تروریستی در جهان است.»
او بود که 2بار در تاریخ های 4 اردیبهشت 88 و 21 آبان 89 اذعان کرد «آمریکا در افغانستان گروه های افراطی مشخصی (القاعده و طالبان ) را ایجاد کرد و از تروریست هایی چون بن لادن حمایت کرد اما نتایج معکوسی از این اقدام گرفت. اکنون ما درحال جنگ با چیزی در افغانستان هستیم که خودمان ساختیم... مسئولیت مشکلاتی که امروز با آن مواجه هستیم، به میزان زیادی متوجه خود ماست. ما به عربستان سعودی این اجازه را دادیم تا در افغانستان و دیگر کشورها وارد شود تا بتوانیم به حریف ضربه بزنیم. این شاید برای خسارت به رقیب و نابودی شوروی ایده بدی نبود اما مجبوریم درباره آنچه کاشته ایم و امروز مجبور به برداشت آن هستیم، بیندیشیم». این همان سیاست خانه ساختن بر دهانه آتشفشان است و البته آمریکا امروز بسیار بدتر از چند دهه پیش عمل می کند. آن روز اگر آمریکا به کمک عربستان و امارات، گروهک طالبان را علم می کرد، امروز به کمک عمله خود پتک بر جان تفتیده ملت های مسلمان می کوبد تا همین جنایات تلخ، آغاز پیروزی برگشت ناپذیر ملت ها باشد.
دو نقشه راه و دو استراتژی مهم در سال 1390 پیش روی ماست، یکی نقشه راه خود و دیگری استراتژی گره خورده دشمن. جامعه پویا، صاحب نقشه راه و تقویم است تا بداند که چگونه راه می سپارد، در کدام منزل است، با مقصد چه قدر فاصله دارد و کدام گردنه ها کمینگاه و رهزن خیز است. ملت ایران به گواهی همین دو نقشه راه متضاد، بسیار بیش از آن که برآورد می کرد، به مقصد نزدیک شده است. یک قلم از ده ها جهش انفجاری ایران را همین روزها انجمن سلطنتی علوم بریتانیا بازگفت که اعلام کرد رشد علمی ایران در 12سال اخیر 18برابر شده و با رکورد «11برابر متوسط نرخ جهانی»، دارای سریع ترین رشد علمی در جهان است. این همان معنای جهاد علمی و جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم است که مقتدای دوراندیش انقلاب به آن دعوت کرد و نقشه راه آن را ترسیم نمود. حرکت براساس همین نقشه روشن و الگوی جهادی بود که تیغ گزنده و تیز تحریم ها را به ویژه در دو سال اخیر از کار انداخت و با همین اعتماد به نفس برآمده از ایمان بود که اصلاحات راستین اقتصادی در زمینه بازتوزیع هدفمند و عادلانه یارانه ها کلید زده شد.
سال 1390 ششمین سال اجرای سند چشم انداز 20ساله و سومین سال از دهه چهارم انقلاب (دهه پیشرفت و عدالت) است. انطباق تقویم با بسترهای فراهم شده و تطبیق زمان و زمینه ها به روشنی می گوید که سال جدید، همان بهار جهاد اقتصادی با سمت گیری «پیشرفت و عدالت» است. اغراق نیست اگر بگویم از 3سال پیش که شعارهای «نوآوری و شکوفایی»، «اصلاح الگوی مصرف» و «همت مضاعف و کار مضاعف» سرلوحه نام سالها شد تا امروز که ایران رکورددار سرعت رشد علمی در جهان معرفی می شود و با موفقیت، اصلاح الگوی مصرف و بازتوزیع عادلانه یارانه ها را در راستای شکوفایی اقتصاد به میانه راه رسانده، جهشی به اهمیت چند دهه در کشور صورت گرفته و این درحالی است که خاورمیانه از یک منظر و کشور از منظری دیگر، شرایطی پر از رویداد و ماجرا را پشت سر می گذراندند.
در هوای آرام پیش رفتن یک ارزش دارد و در طوفان پیش تاختن ارزشی مضاعف. ما در تلاطم، نه تنها ثبات کشور خود را حفظ کردیم بلکه پیش تاختیم، به برکت مقتدای فرزانه ای که تدبیر و شجاعت و دوراندیشی و صبر و بصیرت و مجاهدت را تار و پود ایمان می شناخت. انگشت اشارت او اکنون به «جهاد اقتصادی» است و این یعنی وقف خدمت سخت کوشانه شدن، دست رد به حاشیه ها و حاشیه سازی ها زدن، دشمنی ها را دیدن و با آنها مبارزه جستن. یعنی که کشور الهام بخش امت اسلام در بهار ملت ها، باید در همه زمینه ها «یک» باشد.
محمد ایمانی

اعتراض به کشتار شیعیان و اهل‌سنت بحرین با تعطیلی دروس حوزه ها

بسمه تعالی 

خبرگزاری فارس: مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد که؛ در اعتراض به کشتار ملت‌های مسلمان و بی‌‌دفاع کشورهای اسلامی، دروس حوزه‌های علمیه سراسر کشور روز چهارشنبه 17 فروردین‌ماه تعطیل است.

به ‌گزارش خبرگزاری فارس، مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه کشور به مناسبت کشتار وحشیانه مسلمانان بی‌دفاع منطقه اطلاعیه‌ای صادر کرده و آورده است: دروس حوزه‌های علمیه سراسر کشور در اعتراض به کشتار ملت‌های مسلمان و بی‌‌دفاع کشورهای اسلامی، چهارشنبه 17 فروردین ماه تعطیل و طلاب و اساتید با تجمع در مسجد اعظم قم مراتب انزجار و اعتراض خود را اعلام می‌دارند.
دراین اطلاعیه آمده است: با موافقت حضرات آیات عظام، مراجع بزرگوار تقلید و شورای عالی حوزه‌های علمیه، همراه با اساتید، فضلا، طلاب و تمام حوزویان ضمن محکوم کردن این اقدام ددمنشانه و فاجعه بزرگ که با سکوت جوامع بین‌المللی صورت می‌گیرد و همدردی و حمایت قاطع از ملت‌های مسمان و مظلوم و بی‌دفاع کشورهای اسلامی مخصوصاً شیعیان و اهل‌سنت بحرین، روز چهارشنبه مورخ 17 فروردین‌ماه برابر با 2 جمادی الاولی1432 کلیه دروس حوزه‌های علمیه سراسر کشور را تعطیل و ساعت 10 به وقت رسمی اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم با تجمع در مسجد اعظم مراتب انزجار خود را اعلام می‌دارند.
در ادامه این اطلاعیه آمده است: به حکام منطقه توصیه می‌شود که دست از این روش بردارند و به خواسته‌های ملت‌های خود توجه کنند زیرا در غیر این صورت آینده تاریکی خواهند داشت و از درگاه خداوند متعال علو درجات جهت شهدای این وقایع و شفای مجروحان را خواستار و به همه بازماندگان این شهدا تسلیت عرض می‌نماید.
بر پایه این گزارش، آیت‌الله سیداحمد خاتمی سخنران این تجمع اعتراض‌آمیز است.

سریعترین اینترنت دنیا با ۴۴۸ گیگابیت سرعت

گروهی از دانشمندان ایتالیایی با استفاده از فیبر نوری موفق شدند سریعترین اینترنت دنیا با سرعت ۴۴۸ گیگابیت بر ثانیه را ایجاد کنند.

به گزارش مهر، محققان "مدرسه عالی سنت آنا" در پیزا با همکاری شرکت "اریکسون" و کنسرسیوم ملی بین دانشگاهی برای مخابرات (CNIT) موفق شدند به اینترنت با سرعت ۴۴۸ گیگابیت برثانیه دست یابند.
 
این سریعترین اینترنت دنیا در مدت تنها یک ثانیه قادر است یک حجم اطلاعات برابر با ۲۰ فیلم با کیفیت بالا، ۵۰۰ فیلم با کیفیت استاندارد، ۷ میلیون تماس تلفنی تصویری و ۱۰۰ میلیون تماس تلفنی استاندارد را جابجا کند.
 
این اولین سیستم در دنیا است که بر روی دو حمل کننده نوری که وارد یک شبکه از فیبرهای نوری تجاری شده اند توانسته است با سرعت ۴۴۸ گیگابیت بر ثانیه عمل کند.
 
براساس گزارش کورییره دلا سرا، اینترنت با این سرعت معادل ۲۲ هزار و ۵۰۰ اتصال ADSL با سرعت ۲۰ مگابیت برثانیه است.
 
این محققان در این خصوص اظهار داشتند: "ما با بهره گیری از این فناوری رکورد قبلی سرعت زیرساختهای تجاری را که برابر با ۱۰۰ گیگابیت برثانیه بود بیش از چهار برابر کردیم."