بسمه تعالی
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندان ساز) عجائبى از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل مى کرد از آنجمله مى گفت : عده اى از بازرگانان هندو (بت پرست ) به حضرت سیدالشهداء (ع ) معتقد و علاقه مندند و براى برکت مالشان با آنحضرت شرکت مى کنند.
بعضى از آنها روز عاشورا بوسیله شیعیان شربت و فالوده و بستنى درست مى کرده و خود بحال عزا ایستاده و به عزداران مى دهند و بعضى از آنها مبلغى که راجع به آن حضرت است به شیعیان مى دهند تا در مراکز عزادارى صرف نمایند.
یکى از آنها عادتش این بود که همراه سینه زنها حرکت مى کرد و با آنها سینه مى زد.
چون مُرد بنا بمرسوم مذهبى خودشان بدنش را بآتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه اى از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود.
بستگانش آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند این دو قطعه راجع به حسین ((ع )) شما است . جائیکه آتش جهنم که طرف نسبت و قابل مقایسه بآتش دنیا نیست به وسیله حضرت امام حسین (ع ) خاموش و برد و سلام مى گردد پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوى بوسیله آن بزرگوار جاى تعجب نیست .(8)
خلفت افلاک از براى حسین (ع ) است |
جلوه خورشید از جلاى حسین (ع ) است |
کرد لب تشنه جان نثار ره دوست |
بهر حسین خونبها خداى حسین (ع ) است |
هست مصون ز آفتاب روز قیامت |
هر که پناهنده لواى حسین (ع ) است |
نیست در آن عالم از عنایت محروم |
هر که در این عالم آشناى حسین (ع ) است |
دوش بگفتم بسینه در تو چه باشد |
گفت ندانى دل است و جاى حسین (ع ) است |
دارى اگر آرزوى جنت و غلمان |
جنّت و فردوس کربلاى حسین (ع ) است |
بسمه تعالی | ||
بر پایه توافقنامه امنیتی بین دولت عراق و آمریکا که در زمان دولت بوش به امضا رسید، مقرر شد که تمامی نیروهای نظامی آمریکا قبل از 11 دی ماه سال جاری (پایان دسامبر 2011 میلادی) از عراق خارج شوند. تمامی تحلیلگران اجرای این توافقنامه را یک شکست قطعی راهبردی برای آمریکا در خاورمیانه ارزیابی کرده و بر این باور بودند که آمریکایی ها تلاش خواهند کرد خروج خود از عراق را به تأخیر اندازند. مهم ترین کار آمریکایی ها در این خصوص، تلاش برای جلوگیری از تکرار دولت نوری المالکی و به قدرت رساندن ایاد علاوی به عنوان نخست وزیر بود. اشغالگران آمریکایی تصور می کردند در صورت به قدرت رساندن ایاد علاوی، با درخواست دولت قانونی عراق، در مفاد توافقنامه تجدیدنظر خواهند کرد و خروج شان از عراق را تا زمانی نامعلوم به تأخیر خواهند انداخت، اما مجموعه اقدامات آمریکا در عرصه انتخابات پارلمانی عراق با شکست مواجه شد و مجدداً نوری المالکی به قدرت رسید. دولت اوباما طی ماه های گذشته تلاش هایی صورت داد تا حدود بیست هزار سرباز آمریکایی را در عراق حفظ کند، لکن این تلاش ها هیچ نتیجه ای در بر نداشت. به جزء برخی از احزاب کردی، در عراق یک اجماع ملی برای خارج کردن نظامیان آمریکا از عراق وجود دارد. برخی از جریان های سیاسی و دارای نیروهای قابل توجه شبه نظامی مانند جریان مقتدی صدر، تهدید کرده بودند که اگر آمریکا نیروهای نظامی اش را تا پایان سال 2011 میلادی از عراق خارج نکند، برای خارج کردن آنها به زور متوسل خواهند شد. دولت اوباما از ترس تلفات بیشتر و فرو رفتن بیشتر در باتلاق عراق به ناچار دستور خارج شدن نظامیان آمریکا از عراق را صادر کرد و این روزها آخرین نظامیان این کشور در حال خروج از عراق هستند. شکست آمریکا در عراق از یک طرف و پیروزی ایران در صحنه عراق از طرف دیگر، مطلبی است که تمامی تحلیلگران غربی بر روی آن توافق دارند. |
برخلاف تلاش آمریکا جهت حفظ منافقین در عراق، جمهوری اسلامی ایران خواهان محاکمه و اخراج منافقین از عراق بوده و اکنون در عراق یک اجماع بر روی این اخراج شکل گرفته است. منافقین طی سال های حضور در عراق، علاوه بر خیانت به ملت خود، جنایت های بیشماری را نسبت به ملت عراق مرتکب شده و بر همین اساس دولت و ملت عراق بر خروج منافقین پافشاری دارند. آمریکایی ها و دیگر حامیان این گروهک تروریستی، خروج آنها از عراق را به منزله فروپاشی کامل سازمانی ارزیابی می کنند که نسبت به آن امید بسته و سال ها برای آن هزینه کرده بودند.حمله ارتش عراق به پادگان اشرف در سالروز شهادت صیاد شیرازی و حمایت دولت و مردم عراق از این اقدام ارتش، زنگ خطر را برای منافقین و حامیان آنها به صدا درآورد. این اقدام ارتش عراق که ده ها کشته و صدها مجروح به منافقین تحمیل کرد، حامل این پیام بود که منافقین دیگر در عراق جایی ندارند و باید از این کشور خارج شوند. به دنبال این عملیات ارتش عراق بر روی مقر اشرف، بخش وسیعی از کادرهای منافقین یا از عراق فرار کرده و یا تسلیم شدند. در طول این سال ها صدها نفر از منافقین خود را به جمهوری اسلامی تسلیم کرده و به زندگی خفت بار و ذلیلانه خود در مقر اشرف پایان دادند. پس از حمله ارتش عراق به مقر منافقین در این کشور، آمریکایی ها به شدت عصبانی شده و بر دولت عراق شوریدند که چرا چنین رفتاری را با منافقین داشته اند، اما عکس العمل دولت عراق نسبت به این رفتار آمریکایی ها به گونه ای بود که آنها دریافتند عراق دیگر نمی تواند محل مناسبی برای منافقین باشد. اکنون آمریکا و دیگر متحدانش که در واقع حامیان اصلی منافقین به حساب می آیند، با یک مشکل اساسی در قبال این گروهک تروریستی مواجه می باشند. مشکل اصلی آنها به محل اسکان و نگهداری منافقین برمی گردد. از این طرف اخراج منافقین از عراق قطعی است و تا چند روز آینده آنها باید از عراق خارج شوند. آمریکایی ها هیچ اقدامی برای جلوگیری از اخراج منافقین نمی توانند انجام دهند. اگر آمریکایی در عراق قادر به انجام کاری بودند از اخراج نظامیان خود جلوگیری می کردند. از طرف دیگر آمریکا هیچ نقطه مناسبی را نتوانسته برای منافقین در نظر بگیرد تا پس از استقرار در آن، این گروهک مثل گذشته برایش کارآمدی داشته باشد، اما یک نکته دیگر هم وجود دارد که آمریکایی ها می دانند رها کردن منافقین به حال خود، برای آنان از جهات مختلف خطرساز خواهد بود. در واقع می توان گفت منافقین اکنون روی دست غرب مانده اند و نمی دانند با آنها چه بکنند. | |
یدالله جوانی |
بسمه تعالی
هنوز بسیار زود است که بحث درباره موضوع هواپیمای بدون سرنشین سازمان سیا که ایران موفق به تصاحب آن شده مختومه شود. تا آنجا که به آمریکایی ها مربوط است بحث با شدت و حدت ادامه دارد. منابع بی نام و نشان دائما در حال گفت وگو با رسانه ها هستند و سرجمع چیزی غیر از این نمی گویند که آمریکا نمی تواند بفهمد چه بلایی بر سرش آمده است. این یادداشت بخشی از این بلا که بر سر آمریکا آمده است اشاره دارد.
به عبارت دیگر اکنون وقت آن است که اندکی از سطح توصیف پدیده فراتر برویم و نگاهی به این موضوع بیندازیم که این پدیده بر منازعه استراتژیک ایران و آمریکا -که هم اکنون در وضعیتی بسیار حساس قرار دارد- چه تاثیری گذاشته است و دورنمای آن را چگونه تغییر خواهد داد. آمریکایی ها برای فهم اینکه تصاحب این هواپیما بازی را به چه نحو دگرگون خواهد کرد باید نگاهی بسیار وسیع تر از آنچه تاکنون داشته اند به مسئله بیندازند. وقتی همه سناریوهای ممکن یک جا دیده شود، موضوع تازه ابعاد واقعی خود را آشکار خواهد کرد. محورهای زیر مقدمه ای بر این بحث بسیار مهم است.
1- در اولین گام آمریکایی ها باید برآوردهای خود از توانمندی های ایران بویژه در دو حوزه جنگ الکترونیک و جنگ سایبری را به طور کامل بازنگری کنند. نفس وقوع این حادثه نشان داد آمریکایی ها درباره حساس ترین حوزه های نبرد خود با ایران چقدر کم می دانند. آمریکا در یک دهه گذشته تمرکز خود را در درگیری با ایران هر چه بیشتر بر پدیده ای نهاده که می توان آن را «اتکا به فناوری» خواند. پیش فرض این تلاش هم این بوده که آمریکایی ها فناوری های نظامی و اطلاعاتی خود را کاملا بی رقیب می دانند. تصاحب 170-RQ نشان داد ایران بسیار جلوتر از جایی که آمریکایی ها تصور می کنند ایستاده و منتظر آنهاست! حتی بدبین ترین ناظران آمریکایی هم انکار نمی کنند که در این عملیات نشانه های واضحی از نبرد سایبری و الکترونیک وجود دارد و اختلافی هم اگر باشد در جزئیات آن است نه در اصل آن.
2- دومین نکته مربوط به وسعت غیر قابل اندازه گیری شعاع دایره اشراف اطلاعاتی ایران است. همین حالا مهم ترین سوالی که آمریکایی ها از خود می پرسند این نیست که ایران چگونه این هواپیما را به زمین نشانده است. این سوالی بلند مدت است که برای یافتن پاسخ آن باید سال ها کار کنند و شاید هم هرگز موفق نشوند. سوال اساسی برای غربی ها این است که ایران چگونه این هواپیما را دیده است؟! فعلا تحلیلگران راحت طلب آمریکایی به این جواب دل خوش کرده اند که ایران این پهپاد را با استفاده از یک فناوری روسی بر زمین رصد کرده است. سوال ساده این است: اگر روس ها چنین فناوری دارند چرا یک بار یکی از همین نوع هواپیماها را که به گفته آمریکایی ها دائما بالای سر آسمان آنها هم در حال پرواز است بر زمین ننشانده اند؟ وسعت چیزهایی که ایران می دانسته برای آمریکایی ها حیرت آور است. ایران می دانسته این هواپیما چه ارزشی دارد، مشغول چه ماموریتی است، چه وقت وارد آسمان ایران شده است، چگونه باید آن را فرود آورد و ... . روش کسب این اطلاعات، از اینکه ایران از آنها در چه راهی استفاده خواهد کرد، بسیار هراس آورتر است.
3- آمریکا مدت هاست -حداقل از زمان فتنه 88 به این سو- عملیات اطلاعاتی را به یکی از راهبردهای ثابت خود علیه ایران تبدیل کرده است. سر جای خود این بحثی مفصل است که فتنه 88 چگونه علاوه بر عملیات نرم، عملیات نیمه سخت را هم در دستور کار آمریکا قرار داد و به دنبال آن دورانی از انجام خرابکاری، ترور، انفجار، عملیات سایبری و دیگر انواع عملیات اطلاعات پایه در ایران به راه افتاد. یکی از مهم ترین پیام های تصاحب پهپاد 170-RQ این است که همانطور که پدیده ای مانند 9 دی به دوران عملیات نرم غرب علیه ایران پایان داد، اکنون دوران عملیات نیمه سخت هم تمام شده و بنابراین به لحاظ راهبردی گزینه سبد گزینه های آمریکا علیه ایران کاملا خالی است. اگر توجه کنیم که در عملیات اطلاعاتی آمریکا علیه ایران عامل تکنولوژیک اگر نگوییم بیشتر، بدون شک به اندازه عامل انسانی نقش دارد، روشن می شود که شکار این پهپاد ضربه ای کاری به این راهبرد بوده و از این به بعد آمریکایی ها در انجام هر گونه عملیات اطلاعاتی ابزار پایه علیه ایران دچار نوعی نگرانی دائمی خواهند بود و این موضوع احتمالا بسیاری از طراحان راهبردی علیه ایران در آمریکا را چنان محافظه کار می کند که مجبور می شوند برای جلوگیری از افتضاحات بیشتر گزینه های دارای ریسک بالا را از دستور کار خارج کنند.
4- مهم تر از این، تصاحب این پهپاد، نه یک پدیده منفرد بلکه آغاز یک فرایند در هماوردی استراتژیک ایران و آمریکاست که تبعات میان مدت و بلند مدت آن برای امنیت و منافع آمریکا ویران کننده خواهند بود. شکار 170-RQ آغاز فرایندی بود که می توان آن را «اجرای یک بسته پاسخ» در مقابل فشارهای اخیر آمریکا نامید. پیش تر گفته ایم که این بسته مبتنی بر یک درک دقیق از نقاط ضعف آمریکا و همچنین با هدف اثبات مجدد توانایی های ایران به غرب تدوین شده است. آمریکایی ها آرام آرام با هزینه اقدامات خود علیه ایران به واقعی ترین شکل ممکن رویارو خواهند شد. شکار پهپاد ضربه اول بود. دستگیری جاسوس سیا در ایران که منجر به کشف سلسله ای روش های پیچیده عملیاتی سیا شده را باید ضربه دوم نامید. ضربه سوم شکایت رسمی ایران به سازمان ملل و درخواست برای تعقیب دو مقام آمریکایی است که رسما در صحن کنگره آمریکا خواهان ترور سردار قاسم سلیمانی شده بودند. گام چهارم وقتی برداشته شد که رسانه های غربی خود اعلام کردند ایران موفق شده با شلیک لیزری یک ماهواره جاسوسی سیا را به طور کامل کور کند. مسلما گام های دیگری هم در راه خواهد بود. آمریکایی ها باید بفهمند بازی که شروع کرده اند نه تنها آنها را به هدف نهایی شان که کوتاه آمدن ایران است نمی رساند بلکه امنیت و منافعشان را به نحو خرد کننده ای به خطر خواهد انداخت.
5- کارکرد بعدی تصاحب این پهپاد تحولی است که در برخی از حوزه های فناوری نظامی برای ایران ایجاد خواهد کرد. ایران هم اکنون پیشرفت های بسیار قابل ملاحظه ای در فناوری ساخت هواپیماهای بدون سرنشین پیدا کرده اما تردیدی نیست که تسلط بر فناوری های این پهپاد گام بلندی به جلو خواهد بود. از یک منظر راهبردی، مطالعه این هواپیمای جاسوسی توانایی ایران در ایجاد غافلگیری های فنی را عمیقا گسترش خواهد داد. آمریکایی ها از این به بعد باید منتظر همان چیزهایی باشند که تا به حال خود علیه دشمنانشان به کار می گرفته اند. یکی از مهم ترین تحولات نظامی که باید انتظار داشت این است که ایران با اشراف نسبت به توانمندی تهاجمی دشمن، توان پدافندی خود را تقویت کند. یک مثال مهم مربوط به بحث رادارگریزی است. آمریکایی ها خود به صراحت گفته اند که این هواپیما دقیقا از همان روش های رادارگریزی استفاده می کند که هواپیمای 35-F به عنوان ستون خیمه نیروی هوایی آمریکا از آنها بهره مند است. 35-F گران ترین پروژه تاریخ دفاعی آمریکا و هواپیمایی است که آمریکایی ها می گویند بناست ارتش آنها را وارد دنیایی اساسا متفاوت با دنیای فعلی کند. مهم ترین مشکل کشورهای هماورد آمریکا تا امروز این بوده است که روشی برای غلبه بر توانایی های رادار گریز این هواپیما پیدا کنند. پهپاد 170-RQ این سد را خواهد شکست چرا که از حیث فناوری رادار گریزی تفاوت بسیار ناچیزی با 35-F دارد. از این نمونه ها فراوان می توان یافت و این چیزی است که آمریکایی ها خود به آن آگاه ترند.
6- نکته بعدی این است که آمریکا با انجام یک عمل غیر قانونی یعنی تجاوز به حریم ایران و تلاش برای انجام عملیات خرابکارانه و جاسوسی (چیزی که مقام های آمریکایی به صراحت به آن اعتراف کرده اند) امکان انجام یک اقدام قانونی متقابل یعنی «مقابله به مثل» را برای ایران فراهم کرده است. مطابق مقررات حقوق بین الملل ایران اکنون مجاز است در مقابل این اقدام خصمانه آمریکا علیه هر هدف آمریکایی که اراده کند، مقابله به مثل نماید و این با توجه به گستردگی حضور آمریکا در اطراف ایران فرصت های بسیار مهمی ایجاد می کند.
این نوشته حقیقتا یک مقدمه است و می توان آن را بسیار کامل تر کرد ضمن اینکه آمریکایی ها تبعات این شکست تاریخی را بهتر از هر جای دیگر در عمل خواهند دید نه در تحلیل یا اظهار نظر این و آن.
مهدی محمدی
بسمه تعالی
1- پرچم آمریکا روز پنج شنبه گذشته در بغداد پایین کشیده شد و به «غلاف» رفت. نظامیان آمریکایی در حضور لئون پانه تا وزیر دفاع، پرچم آمریکا را در جعبه مخصوص که آن را غلاف می خوانند گذاشتند و با خود بردند. مثل همان 4500 کشته ای که در این 9 سال، جعبه زدند و با خود بردند. 1500 میلیارد دلار، کمترین رقمی است که مقامات رسمی به عنوان هزینه اردوکشی به عراق عنوان کرده اند، یعنی یک دهم کل کسری بودجه و بدهکاری 15 هزار میلیارد دلاری دولت آمریکا به عنوان بدهکارترین دولت دنیا. برخی محافل مجموعه هزینه های دو جنگ شکست خورده عراق و افغانستان را تا 5 هزار میلیارد دلار برآورد می کنند. خروج بی سروصدا از خاک عراق با بی سرو سامانی کم نظیر اقتصاد و سیاست داخلی آمریکا مقارن شده است. در این میان، دو حزب اصلی حاکم بر کاخ سفید و کنگره در وضعیت «آچمز» به سر می برند و هر یک دیگری را مسبب وضعیت بغرنجی می دانند که در طول 66 ساله پس از جنگ جهانی دوم بلکه از یکصد سال پیش نظیر نداشته است. کدام دیوانه در آمریکا، ابرقدرت دنیا را از بلندای قدرتی که در شروع قرن جدید میلادی (سال 2001) ایستاده بود، به این حضیض هل داد؟ این سوال، پرسش مهمی است که بدون پاسخی درخور، روز سه شنبه گذشته از سوی «زبیگنیو برژینسکی» مشاور اسبق امنیت ملی و در اتاق فکر «شورای آتلانتیک» با حضور جمعی از استراتژیست ها مطرح شد. برژینسکی در کنار گری سیک یکی از دو مشاور امنیت ملی پرآوازه آمریکاست. اما پرسش ها یکی دو تا نیست. جای سوال دارد که چرا «پانه تا» وزیر دفاع آمریکا (رئیس سابق سازمان سیا) بی سرو صدا و بدون اعلام رسمی به بغداد رفت تا در مراسم غلاف گذاری پرچم آمریکا شرکت کند؟ چرا با سرافرازی و افتخار نه؟! نه تنها مردم عراق برای فرستاده ویژه اوباما هورا نکشیدند بلکه نظامیان عراقی پس از تحویل گرفتن یکی از 505 پایگاه نظامی تحت اشغال تفنگداران پنتاگون، پایکوبی هم کردند. حاصل یاغی گری اعتبارسوز برای آمریکا و گسیل 170 هزار نظامی به عراق چه بود؟ روی کار آمدن دوستان اسلامگرای ایران در پارلمان و دولت عراق برای دومین بار؟! ماجرای عراق چه قدر اعتماد به نفس آمریکایی ها را پودر کرد و در بیابان های بغداد به خاک سپرد؟ این کدام اراده است که قدرت و فناوری برتر آمریکا را یکی پس از دیگری در کشورهای منطقه دفن می کند؟ آقای گری سیک پاسخی برای این پرسش دارد اما قبل از آن باید سخنان پانه تا را در بغداد مرور کنیم. او با اشاره به نظامیان کشته شده آمریکایی می گوید «شاید جهانیان به آنچه ما در این مراسم می گوییم توجه چندانی نکنند و آن را به فراموشی بسپارند، اما هرگز آنچه را آنان کرده اند فراموش نمی کنند». به شعر بی وزن و قافیه می ماند، نه!؟ این عبارت را هم روزنامه واشنگتن پست نوشت و هم ترکی الفیصل رئیس وقت استخبارات سعودی دو سال پیش عنوان کرد که «آمریکا، عراق را در سینی طلایی به ایران هدیه کرد». یعنی آنها این همه راه را کوبیده و آمده بودند تا پس از تحمل انبوه فلاکت ها، صدام -دشمن خبیث و جنایتکار ملت ایران- را به زیر بکشند و دستاورد نهایی را تقدیم ملت ایران کنند یا به قول جرج بوش، آمده بودند تا بعد از افغانستان و عراق، سروقت دشمنی با ملت ایران بروند؟ چی فکر می کردند و چی شد؟! 2- غیر از کلمه قصاری که تلویزیون بی بی سی از پانه تا نقل کرده، رادیو فرانسه نیز عباراتی را از باراک اوباما در مراسم خوشامد گویی به نظامیان منتشر نموده است. به گزارش رادیو فرانسه «اوباما به قیمت گزافی که جنگ عراق در مدت نزدیک به ده سال برای آمریکا داشته، اشاره کرد و گفت: من از آغاز با این جنگ مخالف بودم. اکنون جنگی را به پایان می بریم که فاقد نقطه نهایی و سرنوشت ساز بوده است». آقای اوباما البته تواضع به خرج می دهد که این عبارت آخر را بیان می کند. آمریکا با خروج از عراق یا تخلیه افغانستان به همان نقطه 12-11 سال پیش بازنخواهد گشت و به نقطه ای دور و کور در تاریخ خود پرتاب می شود. اگر غیر از این بود کاخ سفید نباید در مصر و تونس و بحرین و یمن و عربستان غافلگیر شود و سال 2011 به عنوان سال سیاه تاریخ آمریکا رقم بخورد. استراتژیست ها بهتر از همه این نکته را دریافته اند. سه شنبه گذشته، برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر) در نشست «شورای آتلانتیک» در واشنگتن شرکت کرد. وی در این نشست که با حضور برنت اسکو کرافت (مشاور امنیت ملی جرالد فورد و بوش پدر) و جیمز جونز (مشاور امنیت ملی اوباما تا همین اواخر) همراه بود، گفت: «درگیری نظامی با ایران دارای ابعادی فاجعه آمیز برای آمریکا خواهد بود». به گزارش دویچه وله از این نشست «3 مشاور سابق کاخ سفید در این امر هم عقیده بودند که جهان در یک نقطه عطف تاریخی از هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دو دهه پیش قرار گرفته و جنبش فراگیر در خاورمیانه نشانه این دوره تاریخی است. برژینسکی در جمع مشاوران سابق کاخ سفید گفت: ما نیازمند درک عمیق تر از چالش های بین المللی هستیم که آمریکا در پهنه جهان با آنها روبرو شده است. یکی از دلهره آورترین موضوعات این است که ما در مقایسه با گذشته، با چالش های پیچیده تری مواجه هستیم. برژینسکی که در سال 2008 از نامزدی اوباما پشتیبانی کرده بود، می افزاید: ما در شرایط عجیبی به سر می بریم. حزب حاکم (دموکرات) دچار انجماد شده و حزب بیرون از قدرت (جمهوری خواه) کاملا دیوانه شده است». به یک معنا، منظور برژینسکی این می تواند باشد که فناوری های پیشرفته سیا و پنتاگون در برابر پیچیدگی های مد نظر وی «هنگ» کرده اند و در پاسخ تصمیم سازانی که در انتظار محاسبه و پاسخ هستند، صرفا EROR می دهند؛ یعنی اینکه جبران خرابکاری بلندپایگان سیاسی- اطلاعاتی را مثلا نباید از پهپاد زبان بسته RQ170 خواست! 3- سپر و جوشن دفاعی ملت ایران با سپرهای دفاعی و جوشن های تکنولوژیکی رایج در جهان تفاوت دارد. این روزها که اخبار خوش پیروزی و ظفرمندی و شکست دسیسه های تو در توی دشمنان به تواتر منتشر می شود، سزاوار است از عمق جان، کلمات نورانی حضرت باب الحوایج موسی بن جعفر علیه السلام را در دعای جوشن صغیر مرور کنیم که از موضع عبودیت و فروتنی تمام می فرماید «الهی! چه بسیار دشمنی که شمشیر عداوت بر من کشید و خنجر و نیزه و سنان دشمنی از خشم و کینه تیز کرد و سم های کشنده برای قتل من آماده ساخت و تیرهایی را که به دقت به هدف می خورد به سوی من روانه کرد و چشم مراقبتش از من نخفت و در دل آرزو پروراند که مرا رنج دهد و جرعه مرگ را به من بچشاند. پس تو به نیروی خویش مرا تایید کردی و به یاری خود پشت مرا محکم ساختی و پس از آن همه تدارک و تجهیز دشمن، تندی تیغ او را به روی من کند کردی و خوارش ساختی و مرا به شرف و بزرگی بر او برتری دادی. و هرچه اساس مکر و حیله او را بر من محکم می کرد، متوجه خود وی ساختی و به سویش بازگرداندی. آتش غضب او فرو ننشست و شعله کینه او خاموش نشد در حالی که از شدت خشم، انگشت به دندان می گزید. پس سپاس تو را ای پروردگار مقتدری که مغلوب نشود و ای بردباری که شتاب نورزد. صلی علی محمد و آل محمد و اجعلنی لنعمائک من الشاکرین لآلائک من الذاکرین». 4- ملت ما وقتی کلام امیرمؤمنان علیه السلام (اعر الله جمجمتک) را به جان خرید و سر به خدا سپرد، جوشن امنیت و پیروزی را به تن کرد. این پیروزی های بزرگ بی سبب و واسطه نبود. این فضیلت و افضلیت را دشمنان ما شهادت می دهند. مثل همین جملات گری سیک مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا که در کوران فتنه انگیزی مدعیان اصلاح طلبی در سال های 87-7137 گفت؛ «خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند البته هرکس بخواهد می تواند آن قدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست پیشانی و انگشت وی ضخیم شود. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره های ما را دنبال می کنند. آنها ششلولی بالا برده اند تا هرکس و هرچه را با ما ناسازگار است، هدف قرار دهند از جمله ولایت فقیه را که من فکر می کنم تکنولوژی برتر ما را با اراده برتر خود در صحرای طبس دفن کرد». 21سال پس از آن سخنان، گری سیک و زبیگنیو برژینسکی و اسکو کرافت و جونز می بینند که نه فقط فناوری برتر بلکه تمام حیثیت و قدرت و نفوذ آمریکا مقهور بیداری اسلامی برآمده از ولایت مدبرانه امام خمینی و امام خامنه ای شده است. داخل پرانتز باید گفت و گذشت. همان سالها که سخنان گری سیک منتشر شد، یکی از همین حضرات ششلول بند بعدی (م-ن) به کیهان آمده بود و تحسین می کرد که گری سیک، عجب تعبیر موشکافانه ای از اوضاع کرده است. او آن روزها یقین داشت کسانی ششلول بند آمریکا و اسرائیل و انگلیس شده اند و با حیثیت خود انتحار می کنند تا شاید اراده مدفون آمریکا در طبس و لانه جاسوسی و... زنده شود. اما مدتی گذشت و دیدیم «پول های نامشروع+ فرزند ناخلفی که اکنون به آمریکا گریخته+ جاه طلبی برآورده نشده+ [...]» چنان مغز و جان و دل وی را پوسانده که حاضر است گدایی رادیو فردا و بی بی سی و جرس و امثال آنها را بکند و در ازای آن، سرلوحه تبلیغات بیگانه باشد ولو به قیمت- به زعم موهوم خود- پنجه کشیدن بر سیمای آفتاب. یعنی آمریکا و انگلیس را غسل داده و از خباثت در آورده بودند که امثال این آقا تبدیل به سرباز اجاره ای که نه، تروریست انتحاری آنها- در قواره برخی از همین سلفی ها و ریگی ها- شدند؟! بالاخره باید در هر عصری مصادیقی برای «یا ایهاالذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه...» پدیدار شود یا نه؟ بماند که این جماعت در دوره ورشکستگی کامل آمریکا، خود را سر راه اجاره و بیگاری گذاشته اند و اعتنا که نمی کنی، خود را بیشتر به در و دیوار می کوبند تا شاید کسی به آنها محل بگذارد! و اگر چنین نبود یکی مثل همین آقای وارونه، سراغ آن رجل سیاسی «تدارکاتچی» نمی رفت و به او اقتدا نمی کرد، حال آن که همان بازیگر فتنه، فروردین 88 در اسلامبول ترکیه، دست راسموسن دبیرکل ناتو (نخست وزیر اسبق دانمارک) را به گرمی فشرد و عارش نیامد با کسی دست دوستی بدهد که حامی کاریکاتورهای اهانت آمیز علیه پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم بوده است. امان از درندگی جاه طلبی و مال دوستی که به تصریح امام محمد باقر علیه السلام، درنده تر از گرگ به ایمان انسان می تازند و به غارت می برند. 5- جریان نفاق متظاهر به روشنفکری و اصلاح طلبی، ناتوان از مستوری دایمی است. دشمن که تهدید به حمله نظامی می کند، اینها به رسم «مرجفون» شروع به ارعاب و خالی کردن دلها می کنند. دشمن که تهدید به تحریم سیاسی و اقتصادی می کند، همین ها طرفدار تحریم انتخابات و کارشکنی اقتصادی می شوند و به انواع التهاب های سیاسی و اقتصادی برای سلب ثبات از کشور دست می یازند. مستکبران که در جنگ روانی کم می آورند یا خدشه در اعتبار خود می دانند که هر خزعبل سست و بی پایه ای را بر زبان جاری کنند، جماعت نفاق جدید به خاطر عقده های ناگشوده و عقیده های آلوده، می پذیرند تا جور دشمن را بکشند. نوبت جنگ فرسایشی با «ایمان» و «امید» و «اتحاد» ملت ایران که می رسد، همین جماعت خو کرده به خیانت، در پیاده نظام ناتوی فرهنگی به صف می شوند و قبای اسلام آمریکایی را به تن می کنند تا به قول شیمون پرز «به نیابت از اسرائیل با جمهوری اسلامی بجنگند.» اوباما و پانه تا درباره سربازان برگشت خورده خود از عراق اذعان دارند که جهان اعتنا و توجهی به آنها ندارد. آیا زمامداران آمریکا با این وصف، از ششلول بندها که نه، از «عمله انتحاری ناتوی فرهنگی» با احترام یاد خواهند کرد؟! آنها چند بار از عبدالمالک ریگی و اسامه بن لادن با احترام یاد کردند که بخواهند از تالی تلوهای آنها یاد کنند؟ و آیا این جماعت خود را خیلی ارزان- در حد چند «آفرین» انباشته از تحمیق- نفروخته اند؟! محمد ایمانی
بسمه تعالی
نظر به اینکه کله گنده های آمریکا دارند زور بی خود می زنند، تا بلکه بتوانند طیاره جاسوسی پهپاد را از جمهوری اسلامی تحویل بگیرند، توصیه های زیر به سران کاخ سفید تقدیم می شود. همان طور که می بینید، این تواصی، زیر 2 عنوان مجزا نوشته شده است.
الف) راه های انتقال RQ170 از ایران به آمریکا
¤ سفارتخانه مجازی
چندی پیش هیلاری کلینتون، موسوم به زنبیل، شاخ غول را شکست و موفق شد علیه جمهوری اسلامی، سفارت خانه مجازی تأسیس کند. خوب است آمریکایی ها برای کش رفتن پهپاد، متوسل به همین سفارت خانه مجازی شوند تا بلکه بتوانند به صورت مجازی، این طیاره را طی یک اقدام بچه بازی، مال خود کنند! بالطبع سفارتی که نتواند یک طیاره را از جایی به جای دیگر منتقل کند، به درد منقل بختیار می خورد!
¤ سران فتنه
از آنجا که در فتنه 88 سران کاخ سفید، بیت المال مردم بی نوای آمریکا را در اشکال مادی و معنوی، خرج فتنه گران کردند، نوبتی هم که باشد، نوبت کمک سران فتنه به اصحاب اتاق بیضی است! لذا بر فتنه گران فرض است به جای شرط گذاشتن برای شرکت در انتخابات، مرام خودشان را به آمریکا نشان دهند و RQ170 را به یانکی ها برگردانند!
¤ فتوشاپ
آمریکایی ها می توانند با استفاده از فتوشاپ، که در هالیوود، عین مور و ملخ استفاده می شود، فیلمی ساختگی تهیه کنند و در آن فیلم، طیاره جاسوسی را از دست ایران خارج کنند! در این فیلم «جیمبو» به دلیل تشابه فراوان، می تواند بازیگر نقش اول RQ170 باشد!
¤ باد و پهپاد
در ایران، بادآورده را باد می برد، اما این پهپاد، نه به وسیله باد، که به دست متخصصین ایرانی و خبره در جنگ الکترونیک، با کم ترین تلفات ممکن به زمین نشست. حکایت ماجرای حضرت ابراهیم، خلیل الله، آمریکایی ها می توانند از بت بزرگ شان بخواهند که این طیاره را برگرداند!!
ب) سختی های راه انتقال RQ170 از ایران به آمریکا
¤ مهمان نوازی
از جمله خصلت های ایرانی که حتی خود غربی ها هم به آن اعتراف کرده اند، خصلت مهمان نوازی ایرانی جماعت است. القصه! نگارنده دیروز داشتم با RQ170 گفت وگو می کردم که این پرنده به من گفت: در این مدت، اینقدر به من خوش گذشته که اگر شما هم بخواهید مرا تحویل آمریکا بدهید، من برو نیستم!! این پرنده در بخش دیگری از سخنانش به من گفت: من تازه اینجا کلی دوست پیدا کرده ام. دوستان خوبی مثل شهاب 3 که همیشه هوایم را داشته اند! RQ170 تصریح کرد: از اینکه سرود «خلبانان، ملوانان، ای امید فخر ایران»، چندی است که به نوعی، شامل حال من هم می شود، در چیز، یعنی بال خودم نمی گنجم! این پرنده با اشاره به خواستگاری یکی از موشک های شهاب 3 از وی، گفت: خیلی دوست دارم در همین ایران، تشکیل زندگی دهم و ماه عسل بتوانم تالاب انزلی را از نزدیک ببینم!!
¤ سفت نگه داشتن مال
ایرانی جماعت، مال خود را سفت نگه می دارد و همسایه را دزد نمی خواند. بعید می دانم مردمی که همچین اخلاقی داشته باشند، از قید طیاره جاسوسی پهپاد بگذرند! ما تازه داریم با RQ170 رفیق می شیم!!
¤ بحران وال استریت
گیرم بخواهیم RQ170 را به آمریکایی ها تحویل دهیم. با این اوضاعی که در آمریکا می بینیم، هیچ بعید نیست که این طیاره هم به جنبش تسخیر وال استریت بپیوندد!! آیا سران کاخ سفید مغز خر خورده اند که دنبال دردسر می گردند؟!
«آقای چیز»
بسمه تعالی
وسوسه از راه وعده فقر
هنگامى که فردى تصمیم بر دادن حقّ اللّه مىگیرد، شیطان به او وعده فقر مىدهد(۱) که اگر خمس بدهى مال تو کم مىشود و فردا فقیر و محتاج مىشوى، هنوز فرزندانت به سر و سامان نرسیدهاند. ولى قرآن نیز در برابر وعده فقر شیطان وعدههایى دارد از جمله:
* آنچه در راه خدا بدهید، خداوند جایگزین مىکند: «فهو یخلفه»(۲) انفاق مثل مکیدن شیر مادر است که هرچه فرزند مىخورد، خداوند دوباره سینه مادر را پر مىکند.
* هر چه بدهید گم نمىشود و آن را نزد خداوند مىیابید. «تجدوه عنداللّه»(۳)
* کارهاى خیر شما باقى مىماند و پاداش بهتر دارد. «والباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثواباً»(۴)
* هر چه نزد شماست فانى مىشود، ولى اگر رنگ الهى پیدا کند و در راه او مصرف شود ابدى مىگردد. «ماعندکم ینفد و ما عنداللّه باق»(۵)
* در راه خدا از خرج کردن نترسید که او به شما وسعت مىدهد. «و اللّه واسع علیم»(۶)
* مثال آنچه در راه خدا مىدهید مثال دانه گندمى است که در خاک پنهان مىشود، ولى چیزى نمىگذرد که از آن دانه، هفت خوشه و در هر خوشه صد دانه ظاهر مىشود.(۷)
۱) سوره بقره، آیه 268.
۲) سوره سبأ، آیه 39.
۳) سوره بقره، آیه 110.
۴) سوره کهف، آیه 46.
۵) سوره نحل، آیه 96.
6) سوره بقره، آیه 261.
۷) سوره بقره، آیه 261.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
یا فاطِمَةُ! کُلُّ عَینٍ باکِیَةٌ یَومَ القِیامَةِ إلّا عَینٌ بَکَتْ عَلى مُصابِ الحُسَینِ.
اى فاطمه! همه چشمها در روز قیامت گریان است جز چشمى که بر مصیبتهاى حسین بگرید.
بحارالأنوار - ج 44 - ص 293
The Holy Prophet ( peace be upon him and his family ) said :
O Fatima! All eyes are on the Day of Resurrection except crying eye on Imam Hosein’s disasters.
Baharol Anwar the volume 44 , page 293
بسمه تعالی
آمریکایی ها بدون تردید در مواجهه با جمهوری اسلامی هیچ گاه زمستان 2011 را فراموش نخواهند کرد. زمستانی که ابتدا و انتهای آن یک منحنی از سیاست های خزان زده واشنگتن را بدون مه گرفتگی و غبارآلودگی ترسیم می کند.
در ابتدا و 11 اکتبر بود که دولت آمریکا به یکباره مدعی طرح کذایی ترور سفیر عربستان در خاک واشنگتن از سوی ایران شد و تنها 3 روز پس از آن در پی این ادعای واهی، شکایت خود علیه کشورمان را بر روی میز شورای امنیت سازمان ملل گذاشت.
4 روز بعد- 15اکتبر- احمد شهید با عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر به صحنه آمد و در یک رونویسی معنادار از گزارش های پوچ ضدانقلاب بر ضد ایران اسلامی، وضعیت حقوق بشر در ایران را وخامت بار توصیف کرد.!
آمریکایی ها در ادامه و در ماه نوامبر نیز به آب و آتش زدند تا در گرماگرم فضای هجمه ها و فشارها علیه جمهوری اسلامی 3 قطعنامه بر ضد ایران در فاصله 3 روز صادر شد. 18 نوامبر به بهانه برنامه هسته ای کشورمان، شورای حکام قطعنامه صادر کرد و در همان روز مجمع عمومی سازمان ملل به بهانه طرح کذایی ترور سفیر عربستان در خاک واشنگتن با کارگردانی مستقیم آمریکا صدور قطعنامه علیه ایران را به انجام رساند. 21 نوامبر هم مجمع عمومی سازمان ملل با دست خالی و با اقلیت کشورها (86 کشور) قطعنامه ای به اصطلاح حقوق بشری علیه ایران اسلامی صادر کرد.
بدین ترتیب؛ اواخر ماه نوامبر آمریکایی ها سرخوش از مجموعه اقداماتی که علیه ایران انجام داده اند در شیپورهای فریب خود دمیدند که ایران در «انزوا»! قرار گرفته است و از سوی دیگر؛ تحریم نفت و تحریم بانک مرکزی کشورمان را پیگیری می کردند که در ابتدای «دسامبر» پس از تمامی تحرکات و تقلاهای بی وقفه در صدور قطعنامه ها، کلید زدن تحریم ها، جار و جنجال رسانه ای و هیاهوها به امید اینکه ایران را به گوشه رینگ کشانده اند یک ضرب شست تاریخی از جمهوری اسلامی خوردند؛ «شکار پهپاد جاسوسی 170RQ در کمینگاه الکترونیکی نیروهای مسلح ایران».
این اقدام بزرگ آمریکایی ها را در موقعیت شوک قرار داده و تا جایی پیش رفت که دوشنبه گذشته باراک اوباما ملتمسانه و عجزآلود خواستار پس دادن هواپیمای پیشرفته جاسوسی آمریکا از ایران شد. اما کار حتی بدین جا ختم نشده است و نکته گفتنی این است که آمریکایی ها در نبرد حقوقی نیز باید خود را برای پاسخ های قاطعانه و مجموعه اقدامات پدافندی و آفندی جمهوری اسلامی آماده کنند.
درخواست ایران برای بازداشت 2 مقام آمریکایی از اینترپل که روز سه شنبه از سوی دادستان کل کشور علنی شد گام اول و آغاز این کارزار حقوقی است تا برخلاف بلوف های آقای اوباما و خانم کلینتون، این جمهوری اسلامی باشد که این پالس و پیام روشن را به کابوها و ششلول بندها بدهد که دوره رجزخوانی های دون کیشوت وار گذشته و ایران اسلامی با اقتدار و به قوت و در عمل- نه شعار- «همه گزینه ها را روی میز قرار داده است».
از همین روی؛ این نوشته تلاش می کند تا حدودی بایسته های این نبرد و کارزار را در منازعه پرچالش حقوقی با آمریکا قلمی نماید.
1- جمهوری اسلامی طی 3 دهه گذشته قربانی اقدامات ضدحقوق بشری آمریکا بوده است. حمایت آشکار آمریکا از صدام در جریان جنگ تحمیلی، حمله موشکی آمریکا به هواپیمای ایرباس ایران در سال 67 از عرشه ناو وینسنز، حمله موشکی آمریکا به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس در دهه 60، حمایت های پیدا و پنهان از گروهک تروریستی منافقین و دیگر گروهک های تروریستی نظیر جندالشیطان و... بر ضد ایران، تصویب تحریم های یکجانبه و مشدده بر خلاف قواعد و مقررات بین المللی علیه ایران، بانی صدور قطعنامه های غیرقانونی با لابی گری های سیاسی و کینه توزانه، دروغ پردازی ها و جنجال های رسانه ای علیه ایران که خسارات مادی و معنوی در پی داشته است، انجام عملیات های اطلاعاتی علیه اتباع ایرانی در داخل و خارج از ایران و... تنها بخشی از سیاهه اقدامات متجاوزانه و مجرمانه آمریکا علیه ملت ایران بوده است.
اخیرا نیز پهپاد جاسوسی آمریکا حریم هوایی کشورمان را نقض کرد که علاوه بر این اقدام مجرمانه دلیل آشکار و غیرقابل خدشه ای است بر جرم جاسوسی دولت واشنگتن که یک جرم سازمان یافته و در نقض قواعد و مقررات بین المللی است.
چندی قبل هم «جک کین» فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا و «رویل مارک گریچ» پژوهشگر وابسته به سیا در صحن کنگره آمریکا بطور رسمی خواستار ترور فرمانده نیروی قدس سپاه سردار حاج قاسم سلیمانی شدند که گویای «تروریسم دولتی»! این کشور پر مدعای حقوق بشر است. اکنون هر چند این 2 مقام آمریکایی به درخواست ایران تحت تعقیب قضایی از سوی اینترپل هستند و درباره پهپاد جاسوسی آمریکا نیز شکایتی از سوی دولت ایران به سازمان ملل ارایه شده است ولی نباید در این نقطه متوقف شد و باید درخصوص پرونده های معوقه جنایات و تجاوزات آمریکا در قبال تضییع حقوق حقه ملت ایران اقامه دعوی قضایی در مجامع بین المللی در دستور کار قرار بگیرد.
این دیدگاه که فرجام این دعاوی در محیط بین الملل بی فایده است باید تغییر کند چرا که اگر در نهایت کار به شورای امنیت سازمان ملل برای صدور قطعنامه برسد و خود آمریکایی ها قطعنامه یا قطعنامه ها را وتو نمایند این یک پیروزی حقوقی است جهت آماده شدن بستری برای ترمیم ساختار کهنه و فرسوده سازمان ملل متحد به عنوان بزرگ ترین سازمان بین المللی. ضمن اینکه این نکته را باید مدنظر داشت که به برکت تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی یکی از پیامدهای حقوقی این تحولات سوگیری ملت های منطقه و افکار عمومی برای ترمیم ساختار مندرس و ظالمانه سازمان ملل است.
2- بیش از هر زمانی در 66 سال گذشته- از تاسیس سازمان ملل در 1945م- آمریکا به شدت در سطح منطقه و فراتر از منطقه حتی در داخل کشور خودش متهم به نقض حقوق بشر در ابعاد گسترده است. در قضایای انقلاب های منطقه آنچه که برای افکارعمومی مشهود شد و سیمای بدون رتوش آمریکا در نقض فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه را عیان ساخت رفتارهای ضدحقوق بشری واشنگتن بود. آمریکایی ها در جریان تحولات اسلامی لیبی و حمله ناتو به غیرنظامیان و مردم آنهم در شرایطی که قطعنامه پرواز ممنوع (1973) از سوی شورای امنیت صادر شده بود صحنه را مدیریت کردند. در بحرین آل سعود با فرمان آمریکایی ها به این کشور لشکرکشی کرد و به بهانه پیمان «سپرجزیره» به سرکوب مردم و جوانان و کشتار معترضین به حکومت آل خلیفه پرداخت. این در حالی بود که مفاد سپر جزیره دفاع از کشورهای عضو در هنگام تجاوز یک کشور خارجی به یکی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است که بحرین و عربستان از اعضای این شورا هستند. در مصر نیز آمریکایی ها تا آخرین لحظه از حسنی مبارک و سرکوب مردم مصر حمایت کردند.
دفاع آمریکایی ها از دیکتاتورها و حاکمان دست نشانده و سرسپرده منطقه نیز در حالی بوده است که ملت ها خواستار به بند کشیدن و مجازات مبارک، بن علی، عبدالله صالح، آل خلیفه و آل سعود و... هستند.
همچنین مردم آمریکا هم اکنون با برپایی جنبش فراگیر تسخیر وال استریت به شدت دولت آمریکا را به جرم اینکه اموال و امکانات و تسهیلات را برای یک درصد- در مقابل 99 درصد- صرف و هزینه می نماید متهم می دانند و بیشترین انگیزه را برای اقدام حقوقی و حقوق بشری علیه دولت آمریکا دارند.
اینجاست که 2 اقدام بایسته است به منصه ظهور برسد؛ یکی اینکه باید «دبیرخانه نهضت جهانی اقدام قضایی علیه آمریکا» در جمهوری اسلامی تشکیل شود تا فراتر از اقامه دعوا علیه آمریکا از سوی ایران، تمام ملت ها و کشورها و مظلومان جهان که قربانی تجاوزات و جنایات آمریکا بوده اند این امکان را بیابند که دادخواهی نمایند. ایران اسلامی باید پرچمدار مبارزه با جنایات حقوق بشری، تروریستی، جاسوسی، نظامی و... آمریکا باشد.
از سوی دیگر؛ یک کمپین بین المللی با محوریت جنبش 99 درصدی تسخیر وال استریت علیه دولت جنایتکار آمریکا باید تشکیل شود و باز هم نقش ایران از طریق «دیپلماسی قضایی» برای آگاه کردن و جرأت دادن به دیگر کشورها برای اقامه دعوا علیه آمریکا حائز اهمیت است.
اگر این رستاخیز گسترده به بار بنشیند آن وقت نظام بین الملل یارای آن را ندارد که در برابر این خواست جهانی ملت ها و افکار عمومی، ساختار مندرس سازمان ملل و قانون جنگل را تحمیل کند.
این نکته را باید به مطالب قبلی اضافه کرد که «زمان» را نباید از دست داد چرا که شرایط ویژه منطقه و مشکلات و بحران های لاینحل آمریکا بهترین فرصت است که جمهوری اسلامی در برابر تجاوزات و جنایات آمریکا و یکی، دو کشور غربی به قوت این جنگ حقوقی را به سامان برساند. کیهان پیش تر در 2 یادداشت «در این شلیک نباید شک کرد» و «شلیک حقوقی به بی عملی سیاسی» اقدامات پدافندی و آفندی در حوزه حقوقی در مواجهه با آمریکا و نظام سلطه را مورد واکاوی قرار داده است. اکنون هنگام آن است تا این شلیک حقوقی در وضعیت رگبار قرار بگیرد.
حسام الدی برومند
بسمه تعالی
سایت شخصی و رسمی آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، اخیرا برای چندمین بار با انتشار نامه اعضای ارشد حزب جمهوری اسلامی به بنیانگذار انقلاب اسلامی در سال 1358 کوشیده است تا از این بازخوانی تاریخی، ماهی گیری سیاسی کند و در عین حال، با شبیهسازی نامه بیادبانه وی در 19 خرداد 88 به رهبر معظم انقلاب (که تهدید رسمی به آشوب بود) با نامه سال 58 اعضای ارشد حزب جمهوری، این نوع نامهنگاری را مسبوق به سابقه عنوان کند.
به گزارش رجانیوز، در مقدمه این مطلب که سایت هاشمی رفسنجانی آن را "نامه بی سلام خواص انقلاب به محضر امام (ره) در سال ۱۳۵۸" نامیده، آمده است: «یکی از اضلاع مثلث نامه های تاریخی، سه گانه ای است که ضلع دومش در سال ۱۳۵۹ و ضلع سومش در سال ۱۳۸۸ نگاشته شد. مثلثی تاریخساز که روی در شناساندن جریان انحرافی انقلاب در ذیل تابلوی دو رئیس جمهور داشت؛ مأموریتی دشوار که نام آیت الله هاشمی رفسنجانی فصل مشترک تمامی آنهاست.»
در مورد این استفاده گردانندگان سایت رسمی هاشمی رفسنجانی از نامه مؤدبانه سران حزب جمهوری اسلامی به امام خمینی (58) و مشابه سازی آن با نامه بیادبانه هاشمی به رهبر انقلاب (88) چند نکته قابل توجه است:
1- اصل نامه مد نظر هاشمی رفسنجانی در مورد حاشیه های اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری و دخالت برخی اشخاص در این انتخابات، حذف کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی (شهید مظلوم آیت الله بهشتی و جلال الدین فارسی) و تبلیغات امثال شیخ علی تهرانی علیه حزب جمهوری اسلامی سخن گفته شده است.
در بخشی از این نامه، در مورد حذف کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی که با دستور امام خمینی رخ داد، آمده است: «حذف "حزب جمهوری اسلامی" از جریانهای انتخابات ریاست جمهوری که با مقدمات حساب شدهای پیش آمد، مخالفان را جری و امیدوار کرد و تلاشها را مضاعف کردند. خیلی بعید است که انتشار نامه آقای میرزا علی آقا تهرانی که در آن، ما را متهم به قدرت طلبی از طرق نامشروع و خیانت و به طور مبهم همکاری با آمریکا و امیرانتظام میکرد و در ظرف یک هفته در سراسر کشور، حتی در روستاها و خارج کشور پخش شد، بیارتباط با جریانات قبل و بعد و همراه حذف حزب از انتخابات شد.»
درباره اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در دی ماه 1358، اگرچه روایت های متفاوتی ذکر شده است اما ای کاش آقای هاشمی رفسنجانی وزیر کشور وقت زبان بگشاید و از رازهای این انتخابات سخن بگوید، اگرچه بیان این رازها به ضرر همپیمانان او در فتنه 88 شوند. رازهایی مانند نقش جریان سوم در حذف کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی و ارتقای بنی صدر (با توجه به اعترافات مهدی هاشمی معدوم)، نقش دفتر امام در تبلیغات به نفع بنی صدر، نقش موسوی خویینیها در تایید صلاحیت بنی صدر و عدم افشای اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی قبل از انتخابات و نقش برخی یاران هاشمی رفسنجانی در تایید مواضع شیخ علی تهرانی و گسترش نظریات او!
2- هاشمی رفسنجانی با زیرکی و در راستای نامه بدون سلام و والسلاماش به رهبر معظم انقلاب به مقایسه احمدی نژاد و بنی صدر پرداخته است. فارغ از این که تنها وجه بارز مشابهت این دو و البته اکبر هاشمی رفسنجانی حضور در قدرت در مسند ریاست جمهوری و حمایت های اولیه رهبری از آنهاست؛ به نظر می رسد سرنوشت شومی که برای ابوالحسن بنی صدر رقم خورد، بیش از آن که ربطی به مسند ریاست جمهوری داشته باشد، به رفتار سیاسی و حالات روانی کسانی که مسندهای حکومتی را در اختیار دارند، برمی گردد.
برخی از این رفتارهای بنی صدر را میتوان این گونه احصا کرد:
الف: عدم فصل الخطاب بودن رهبری انقلاب و ولایت فقیه که نمونه این رفتار به وفور در فتنه 88 دیده شد.
ب: دو رویی در مقابل نظریات ولی فقیه، به گونه ای که بنی صدر هر وقت به دیدار امام خمینی می رفت، اظهار وفاداری می کرد و خود را فرزند امام خمینی می خواند اما در جمع یارانش و خانواده اش علیه امام خمینی موضع می گرفت.
ج: بنی صدر را گرگهایی دوره کرده بودند که نمی گذاشتند نصایح پدرانه رهبر انقلاب را بشنود.
د: توهین و هتک حرمت رهبر انقلاب ازسوی بنی صدر و اطرافیانش یکی دیگر از گذرگاه هایی بود که سرنوشت شوم اولین رئیس جمهور را رقم زد. در این باره هنوز تلخی توهین های فائزه، مهدی و محمد هاشمی به رهبر انقلاب از ذائقه ها نرفته است.
ه: بنی صدر دچار کیش شخصیت بود و خود را محبوب ترین شخصیت کشور و استوانه انقلاب می دانست.
و: بنی صدر علی رغم کمبود سابقه مبارزات، خود را به مثابه انقلاب اسلامی و مالک انقلاب اسلامی و کشور می دانست.
ح: لزوم باقی ماندن راه ها برای ارتباط با بیگانگان و دشمن ترین دشمنان انقلاب اسلامی به بهانه های مختلف از جمله ویژگی های بنی صدر بود، به گونه ای که نزدیکان و مشاوران بنی صدر با حقوق های چند هزار دلاری عازم انگلیس، فرانسه و امریکا می شدند تا ارتباطات همچنان برقرار باشد.
بنی صدر می کوشید تا در رسانه های غربی چهره ای معتدل از خود بسازد که می خواهد تندروی افراطی ها را مهار کند اما رهبری نمی گذارد!
3- به هر حال، انقلاب اسلامی پس از فتنه خرداد 1360 و بهدنبال آن، حاکمیت خط امام، فتنه بزرگتری موسوم به فتنه 88 را پشت سر گذاشته است. اتفاقاتی مانند تهمت دروغین تقلب و تجاوز به جمهوری اسلامی، اردوکشی های خیابانی در جهت تحمیل ابطال انتخابات 40 میلیونی، سر دادن شعارهای "نه غزه نه لبنان" و "جمهوری ایرانی"، مسجد ضرار در نمازجمعه 26 تیر88، هتک حرمت امام خمینی و مقام معظم رهبری و از همه بدتر فاجعه محاربان و بهایی ها در روز عاشورای 88، فضای سیاسی کشور را کاملا شفاف ساخته و شبیه سازی های هاشمی رفسنجانی پس از گذراندن این مراحل به قول ظریفی "تعرب بعد از هجرت" است.
شاید اگر آقای هاشمی که بزرگترین انحرافها از گفتمان انقلاب اسلامی در اقتصاد و فرهنگ این کشور از دوره ریاست جمهوری وی با رونویسی از الگوهای توسعه غربی آغاز شد و در دولت بعد از وی نیز با شدت مضاعفی دنبال شد، همان زمان در مقابل این انحرافهای بیّن میایستاد، انتظار پذیرش نگرانیهای او از سوی مردم، چندان غیرمنطقی نبود.
شاید اگر آقای هاشمی که خود را شاگرد امام راحل میخواند، در مقابل توهین به اصل ولایت فقیه از سوی فتنهگرانی که دخترش در میان آنها بود، میایستاد و برخورد بدون واهمه و شجاعانه با انحراف را از اعضای خانواده خود آغاز میکرد، نگرانی او برای انحراف، شبیه طنز نمینمود.
شاید اگر فائزه هاشمی در روزهای گرم خرداد 88 در خیابان های تهران جولان نمی داد و آشوبگران را به ماندن در خیابانها تشویق نمیکرد و بهایی ها و منافقین را در روز عاشورای 88 همراهی نمی کرد، برخی از سخنان هاشمی رفسنجانی مبنی بر لزوم جبران حرمت شکنی ها کمی باورپذیر میشد.
شاید اگر مهدی هاشمی با گذشت بیش از دو سال از فرار وی از کشور به ایران باز میگشت و پاسخهای قانعکنندهای برای کلکسیون اتهاماتش داشت، نگرانیهای آقای هاشمی برای انحراف کمی واقعی مینمود.
شاید اگر در روز 9 دی، مردم شعارهای صریحی در مورد آقای هاشمی نمی دادند و در روز 22 بهمن 88 نیز شعار "هاشمی هاشمی بصیرت بصیرت" نگذاشت صداوسیما تصاویر حضور وی در راهپیمایی را پخش کند، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، می توانست امیدوار باشد که اینگونه خط و نشان کشیدنهایش مؤثر باشد.
در عین حال، به نظر میرسد مردم تکیه گاههای فتنه 88 را شناخته اند و می دانند در روز 23 خرداد 88، چه کسی میزبان موسوی، خاتمی و سید حسن مصطفوی بود و موسوی با مشورت و اتکای چه کسی بیانیه معروف "تسلیم این صحنه آرایی خطرنام نمی شوم" را نوشت.
عبور از فتنه 88 تجربه ای را در مقابل مردم ایران قرار داده که تزویر خواص مردود، بدعتهای غیر قانونی، اشرافیت اسلام امریکایی و تحمیل مصلحت نمی تواند خللی در اراده آنان ایجاد کند.
بسمه تعالی
الف- از مجموعه بیانات و مواضع امام راحل ما-رضوان الله تعالی علیه- بر می آید که آن حضرت در چالش با قدرت های استکباری به بهره گیری از تاکتیک «ضربه اول» اعتقاد داشته اند و بر این باور بوده اند که هرگاه دشمن با هدف اعلام شده تجاوز به حقوق ملت و یا حاکمیت ملی، آرایش حمله - نظامی یا اقتصادی- می گیرد و از مرز تهدیدهای توخالی و رجزخوانی های روانی و تبلیغاتی فراتر می رود، مؤثرترین راهکار آن است که ما ضربه اول را به دشمن وارد کنیم و منتظر نمانیم تا در مقابل ضربه و حمله آفندی دشمن دست به پدافند بزنیم. اشاره به چند نمونه از مواضع حضرت امام(ره) می تواند پشتوانه این برداشت از نگاه آن بزرگوار باشد.
حضرت امام(ره) در نقل خاطره ای از شهید مدرس به دادخواهی تعدادی از روستائیان اشاره می فرمایند که از سوی عوامل مزدور یکی از خان ها مورد ضرب و شتم قرار گرفته و از مرحوم مدرس خواسته بودند برای شکایت از خان و عوامل او به آنها کمک کند و شهید مدرس در پاسخ آنان گفته بود «بزنید که بروند از شما شکایت کنند نه آن که بخورید و بروید شکایت کنید» (صحیفه امام(ره) جلد 8 صفحه 138).
در سال های پایانی جنگ تحمیلی پس از آن که ارتش عراق علی رغم حمایت های آشکار مالی، سیاسی و تسلیحاتی آمریکا و اروپا، از حرکت باز مانده و زمین گیر شده بود، آمریکایی ها به بهانه حفظ امنیت کشتیرانی در خلیج فارس و پیشگیری از توقف یا خدشه در جریان صدور نفت، اعلام کردند که ناوهای جنگی خود را به منطقه می فرستند و پنهان نمی کردند که برای حمایت از ارتش زمین گیر شده صدام و مقابله با ایران عازم منطقه هستند. بعد از این ماجرا تعدادی از مسئولان اداره کننده جنگ، طرحی برای مقابله با حمله احتمالی دشمن تهیه کرده و به منظور توضیح آن و راهنمایی گرفتن از حضرت امام(ره) نزد ایشان رفتند. امام راحل(ره) فرمودند؛ اگر به من باشد، بلافاصله پس از ورود اولین ناو آمریکا به خلیج فارس، آن را به موشک بسته و غرق می کنم (نقل به مضمون).
بعد از انتشار کتاب موهن «آیات شیطانی» که مقدمه اهانت های بعدی به ساحت مقدس اسلام و رسول خدا(ص) بود، حضرت امام(ره) با صدور حکم تاریخی و معروف خود، قتل سلمان رشدی را واجب دانسته و کسانی که در این راه کشته می شوند را شهید اعلام فرمودند. یعنی سر «مار» را بلافاصله پس از خروج از سوراخ به سنگ کوبیدند.
نمونه هایی از این دست در مواضع رهبر معظم انقلاب نیز به فراوانی دیده می شود که دستور از سرگیری فعالیت کارخانه UCF اصفهان بعد از اجلاس لندن و پس از آن که معلوم شد دشمن در پی فرصت سوزی و محروم کردن ایران اسلامی از فن آوری صلح آمیز هسته ای است و نیز، از سرگیری تمامی فعالیت های به تعلیق درآمده هسته ای و گسترش پرشتاب آن و بی اعتنایی حضرت آقا به تهدیدهای پی درپی آمریکا و متحدانش که متأسفانه خودباختگی برخی از مسئولان را نیز در پی داشت و... از این دست مواضع است و این قصه سر دراز دارد.
ب- اکنون به چند نمونه از آماری که در پی خواهد آمد و فقط اندکی از بسیارهاست، توجه کنید؛
1- تنگه هرمز تنها راه آبی هشت کشوری است که در مجاورت آبهای خلیج فارس قرار دارند.
2- به طور متوسط در هر ده دقیقه یک کشتی غول پیکر از این آبراه عبور می کند.
3- بیش از 40 درصد نفت مورد نیاز دنیا از خلیج فارس تأمین می شود.
4- صدور نزدیک به 90 درصد نفت خلیج فارس از تنگه هرمز صورت می پذیرد و کشتی های اقیانوس پیمای حامل نفت ناچار به عبور از این تنگه استراتژیک هستند.
5- تسلیحات نظامی خریداری شده کشورهای حاشیه خلیج فارس از آمریکا و سایر کشورهای اروپایی با عبور از تنگه هرمز به مقصد می رسد.
6- آژانس اطلاعات انرژی آمریکا پیش بینی کرده است که حجم صادرات نفت از تنگه هرمز تا سال 2020- یعنی 8 سال دیگر- به 30 تا 35 میلیون بشکه در روز افزایش خواهد یافت.
7- تنگه هرمز علاوه بر اهمیت حیاتی آن در تامین انرژی مورد نیاز دنیا و مخصوصا آمریکا و اتحادیه اروپا، در مبادلات تسلیحاتی و تجاری میان آمریکا و متحدان منطقه ای آن، نیز نقش تعیین کننده ای دارد.
ارائه فقط یک فهرست از عواملی که تنگه هرمز را به یکی از بااهمیت ترین و استراتژیک ترین آبراه های دنیا تبدیل کرده است نیز، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود و به همین اندازه بسنده می کنیم.
ج- استیصال آمریکا و متحدانش در برابر انقلاب های اسلامی منطقه، سقوط پی درپی دیکتاتورهای دست نشانده، بحران مالی و اقتصادی بی نظیر و شکننده، جنبش ضد نظام سرمایه داری و فراگیر وال استریت، سقوط پرشتاب رژیم صهیونیستی روی قوس نزولی همراه با درک این واقعیت از سوی استراتژیست های آمریکایی و اروپایی که موج بلند و تاریخ ساز تحولات کنونی جهان از ایران اسلامی الگو گرفته است، آنان را به طرح توطئه های زنجیره ای علیه جمهوری اسلامی ایران کشانده است که تحریم نفتی ایران، تازه ترین نمونه آن است و طی چند هفته اخیر در مذاکرات مشترک و استراتژیک آمریکا و اتحادیه اروپا کلید خورده و به جریان افتاده است. در این باره گفتنی است که آخرین گزارش ها از وحشت دشمن نسبت به عواقب شکننده تحریم نفت ایران برای آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر کشورهای صنعتی متحد غرب حکایت می کند و از این روی طرح یاد شده بعد از تصویب سنا در مجلس نمایندگان آمریکا متوقف شده است و در اجلاس دسامبر وزرای خارجه اتحادیه اروپا و متعاقب آن در اجلاس اخیر سران این اتحادیه در بروکسل مسکوت مانده است ولی دشمن باید بداند همه مهره های این شطرنج را در اختیار ندارد و ایران اسلامی از یک سو با استناد به کنوانسیون های 1958 ژنو و 1982 جامائیکا، که موضوع آن نظام حقوقی آبراه های بین المللی و حق عبور کشتی هاست، حق دارد و می تواند در صورت محروم شدن از صدور نفت خود، تنگه هرمز را به روی تمامی کشتی های نفتکش و حتی کشتی های حامل کالاهای تجاری یا تسلیحاتی ببندد. ضمن آن که در حالت یاد شده، چنانچه ایران از صدور نفت خود محروم شود، دلیلی ندارد که دیگران از تنگه ای که در آبهای سرزمینی کشورمان قرار دارد، اجازه صدور نفت آنهم برای دشمنان تابلودار و متخاصم ایران اسلامی را داشته باشند.
د- کنوانسیون 1958 ژنو(مواد 14 تا 23) و کنوانسیون 1982 جامائیکا(مواد 17 تا 37) خود را به موضوع دریای ساحلی و حق عبور کشتی ها اختصاص داده اند که به برخی از آنها اشاره می شود.
1- در ماده 14 کنوانسیون 1958 ژنو آمده است «کشتی های تمامی کشورها اعم از کشورهای ساحلی یا غیر آن، می توانند در دریای ساحلی از حق عبور و مرور بی ضرر برخوردار باشند».
2- در بند 4 از همان ماده آمده است «عبور و مرور تا جایی بی ضرر خواهد بود که به آرامش، نظم یا امنیت کشور ساحلی آسیب نرساند».
3- در بند یک از ماده 16 کنوانسیون 1958 ژنو آمده است «کشور ساحلی می تواند اقدامات لازم را برای جلوگیری از عبور و مروری که بی ضرر نیست، به عمل آورد».
4- در بند 3 از ماده 16 تصریح شده است «کشور ساحلی می تواند بی آن که تبعیضی میان کشتی های خارجی قائل شود(حتی) عبور و مرور بی ضرر کشتی های خارجی را نیز به خاطر حفظ امنیت خود، موقتا متوقف کند».
5- در مواد 17 تا 23 کنوانسیون 1982 جامائیکا نیز مواد مورد اشاره در کنوانسیون 1958 ژنو با تغییراتی جزیی در عبارات تکرار شده است.
هـ- همانگونه که ملاحظه می شود، اولا؛ فقط عبور کشتی هایی از تنگه هرمز مجاز خواهد بود که برای «امنیت، نظم، آسایش و حقوق ملی» جمهوری اسلامی ایران «بی ضرر» تشخیص داده شود. و بند 4 از ماده 14 و بند یک از ماده 16 کنوانسیون 1958 ژنو، تشخیص بی ضرر بودن عبور کشتی ها از تنگه هرمز را برعهده کشور ساحلی- ایران اسلامی- گذارده است و...
اکنون باید گفت؛ در صورتی که صدور نفت ایران از سوی آمریکا و کشورهای اروپایی و یا سایر متحدان آسیایی آنها نظیر ژاپن، تحریم شود، آیا عبور کشتی های حامل نفت برای کشورهای یاد شده که در حالت مورد اشاره، دشمن تلقی می شوند «عبور بی ضرر»! خواهد بود؟ بدیهی است که پاسخ این سؤال منفی است و ایران اسلامی حق دارد و می تواند با جلوگیری از عبور این کشتی ها مانع توانمندی دشمن در تهدید امنیت ملی خود شود. عبور کشتی هایی که از مبدأ کشورهای تحریم کننده به مقصد سایر کشورهای خلیج فارس، تسلیحات نظامی حمل می کنند نیز به طریق اولی و مطابق همان مواد از کنوانسیون های ژنو و جامائیکا، مخل و در تعارض با امنیت ملی کشورمان تلقی شده و بستن تنگه هرمز به روی این کشتی ها حق مسلم و قانونی ایران اسلامی خواهد بود.
و- و بالاخره، بند 4 از ماده 16 کنوانسیون 1958 ژنو، ضمن به رسمیت شمردن حق کشور ساحلی- در اینجا، ایران اسلامی- برای پیشگیری از عبور کشتی هایی که عبور آنها بی ضرر تشخیص داده نمی شود، تصریح می کند که در صورت اتخاذ این تصمیم از سوی کشور ساحلی، لازم است تصمیم یاد شده از قبل به اطلاع عموم- منظور عرصه بین المللی است- برسد و سؤال این است که چرا جمهوری اسلامی ایران تاکنون از این حق مسلم خود استفاده نکرده و حالا که توطئه تحریم نفتی کشورمان در جریان است چرا با استناد به بند 4 ماده 16، از هم اکنون تصمیم خود برای بستن تنگه هرمز به روی کشتی های متعلق به کشورهای تحریم کننده را اعلام نمی کنیم؟ گفتنی است برخی شواهد و قرائن از تصمیم ایران به بستن تنگه هرمز در شرایط یاد شده حکایت می کند که در این صورت، بایستی این تصمیم - مطابق بند 4 ماده 16- پیشاپیش و از هم اکنون در سطح بین المللی اعلام شود.
حسین شریعتمداری
بسمه تعالی
دو اصطلاح گلوله طلایی و گلوله نقره ای برای همه آنها که ادبیات استراتژیک غرب علیه ایران را تعقیب کرده اند کاملا آشناست. هر دو اصطلاح، ظرف دو سال گذشته به طور گسترده برای توصیف مجموعه اقداماتی به کار رفته که غربی ها معتقد بوده اند در متوقف کردن برنامه هسته ای و منطقه ای ایران دارای ویژگی «تمام کنندگی» است طوری که ایران به هیچ وجه قادر به مقاومت در مقابل آنها و خنثی کردن اثراتشان نخواهد بود.
اصطلاح گلوله نقره ای را نخستین بار روزنامه وال استریت ژورنال که منافع دستی راستی ها را در آمریکا نمایندگی می کند برای تحریم بنزین ایران به کار برد. تصور آمریکایی ها بویژه از سال 2009 (1388) به این طرف این بود که تحریم صادرات بنزین به ایران تاثیری بسیار مخرب و جبران ناپذیر بر فضای داخلی ایران خواهد گذاشت و می تواند ظرف مدتی کوتاه محیط داخلی ایران را چنان به هم بریزد که ایران راهی جز واگذاری امتیازهای اساسی درباره برنامه هسته ای و منطقه ای خود نداشته باشد.
عمر اصطلاح گلوله طلایی اما کمی کوتاه تر است. این اصطلاح را ابتدا اسراییلی ها وضع کردند و منظورشان هم این بود که گلوله طلایی توصیف کننده راهکاری است که اگر غرب بتواند ریسک اجرای آن را بپذیرد بدون شک موفق به مهار ایران خواهد شد و ایران اساسا به لحاظ مولفه های قدرت ملی در موقعیتی نیست که در مقابل آن مقاومت کند. از دید صهیونیست ها این راهکار تحریم خرید نفت و تحریم بانک مرکزی ایران بود که عملا -البته به عقیده آنها- می توانست ایران را از کل نظام مالی جهانی حذف کرده و درآمدهای آن را در حالی که هزینه های داخلی اش به شدت رشد کرده، صفر کند.
در این باره که هر یک از این دو گزینه دقیقا شامل چه محتوایی است و تحت چه شرایطی باید شلیک شود، همواره بحث هایی دراز دامنه در محافل راهبردی غرب جریان داشته است. دو سوال در این میان از همه برجسته تر بوده است. اول، آیا این گلوله ها همانقدر که ادعا می شوند موثر است؟ و دوم، وقت استفاده از آنها چه زمانی است و چگونه می توان مناسب ترین زمان را مشخص کرد؟
گلوله نقره ای یک سال پس از آغاز فتنه 88 در ایران شلیک شد. در حدود اواخر بهار 1389 آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که به چند دلیل بهتر است مجددا گزینه تحریم را که با صدور آخرین قطعنامه در سال 2007 از دستور کار خارج و ناکارآمدی آن عیان شده بود، مجددا فعال کنند. اولا تحلیل آمریکایی ها این بود که جریان فتنه در ایران در حال مردن است و تنها عاملی که احتمال دارد بتواند جانی دوباره به آن بدهد ایجاد فشار اقتصادی به مردم است. ثانیا آمریکایی ها تصور می کردند تحت تاثیر وقایع سال 88 پیوند نظام و مردم در ایران سست شده و بنابراین، این بار اگر مردم تحت فشار اقتصادی جدی قرار بگیرند، بلافاصله سطح حمایت خود را از سیاست های راهبردی نظام مثلا در حوزه برنامه هسته ای کاهش خواهند داد. و ثالثا همانطور که هیلاری کلینتون در سال 88 به صراحت گفت دولت آمریکا تصور می کرد در اثر وقایع پس از انتخابات اجماع سیاسی درون نخبگان و هیئت حاکمه در ایران ضربات اساسی خورده و اگر کشور با یک فشار واقعی از بیرون مواجه شود اختلافات درون نظام تا حد بی سابقه و شاید هم خرد کننده ای رشد خواهد کرد.
بر مبنای این 3 استدلال شورای امنیت در ژوئن 2010 (بهار 1389) قطعنامه 1929 را صادر کرد و دولت آمریکا نیز با استناد به این قطعنامه در ژوئیه همان سال برای نخستین بار صادرات بنزین به ایران را تحت تحریم قرار داد به این معنا که هر کشور یا شرکتی که به ایران بنزین صادر کند مشمول مجازات های دولت آمریکا قرار خواهد گرفت یا از دسترسی به سیستم اقتصادی این کشور محروم خواهد شد.
گلوله نقره ای بلافاصله به مانعی سخت و غیر منتظره برخورد کرد. اولا ایران از چند سال قبل مکانیسم های سهمیه بندی، آزادسازی و نظم دهی به مصرف را به خوبی فعال کرده بود و در نتیجه تحریم بنزین نتوانست به عنوان یک عامل شوک آور بر روی جامعه ایرانی عمل کند. ثانیا ایران بلافاصله توانست با یک ابتکار فنی در داخل و با تغییر کاربری برخی از پالایشگاه های خود به سرعت بنزین لازم برای مصرف داخلی را تولید کرده و حتی ظرفیت هایی برای صادرات آن ایجاد نماید. و گذشته از همه اینها تحریم بنزین اساسا آنطور که آمریکایی ها می خواستند اجرا نشد و بسیاری از شرکت ها که تجارتی داخل خاک آمریکا ندارند، بدون هیچ ترس و واهمه ای به صادرات بنزین به ایران ادامه دادند.
به نظر می رسید مشقی از آب درآمدن گلوله نقره ای، غربی ها را تاحدودی سر عقل آورده و دریافته اند که تحریم ها حداکثر یک ابزار تولید فشار سمبلیک است نه یک اهرم فشار واقعی؛ آن هم بر روی کشوری با ظرفیت ها و توانایی های ایران. به همین دلیل بود که از آن مقطع به بعد تنها کاری که کردند افزودن گاه به گاه نام چند فرد و شرکت ایرانی به فهرست تحریم هایی بود که نه ارزشی داشت و نه هرگز اجرا می شد.
وقوع انقلاب های اسلامی در منطقه و دچار شدن آمریکا و اسراییل به یک ضعف بی سابقه راهبردی به تبع آن، همچنین فشار اقتصادی و داخلی بر دولت آمریکا که باعث شده چاره ای جز کاهش حضور مستقیم در منطقه نداشته باشند و روی کار آمدن پی در پی اسلامگرایان در کشورهای مختلف خاورمیانه که ترجیع بند مواضع آنها ضرورت ایجاد جبهه مشترک علیه دشمن صهیونیستی است، ظاهرا آمریکایی ها را به این نتیجه رسانده که در حال باختن بازی استراتژیک به ایران هستند و احتمالا به همین دلیل است که گلوله طلایی در خشاب قرار داده شد.
تحلیل آمریکایی ها اکنون این است که اگر ایران را ظرف چند ماه آینده مهار نکنند وضعیت منطقه به گونه ای تغییر خواهد کرد که امکان مهار آن برای همیشه از بین خواهد رفت. همین امر باعث شده آمریکایی ها به لحاظ راهبردی انتحاری عمل کنند و از دیگران هم همین انتظار را داشته باشند.
موضوع تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید نفت اول بار از جانب اروپایی ها مطرح شد اما آمریکایی ها در ورود به فرایند اقدام در این باره از همتایان اروپایی خود پیشی گرفتند. سنای آمریکا پنج شنبه گذشته قانونی را تصویب کرد که بانک مرکزی ایران و خرید نفت از آن را تحریم می کند. این قانون البته الزام آور نیست و باید اولا از سوی مجلس نمایندگان مورد تصویب مجدد قرار بگیرد و ثانیا رئیس جمهور آمریکا هم آن را امضا کند.
درست در همین نقطه، یعنی نیاز به امضای رئیس جمهور و موافقت دولت آمریکا بود که رازهای مگو بر ملا شد و دولت آمریکا برای هماوردی با رقبای سیاسی خود در سنا هم که شده برای اولین بار مجبور شد سلسله استدلال هایی را مطرح کند که ثابت می کرد اساسا تحریم بانک مرکزی ایران و همچنین تحریم خرید نفت امکان پذیر نیست و به عبارت دیگر گلوله طلایی اصلا وجود خارجی ندارد تا نوبت به بحث درباره مشقی یا واقعی بودن آن برسد.
مجموعه استدلال هایی که برای اثبات غیر مفید و غیر ممکن بودن اعمال این تحریم ها عرضه شده حاوی نکات بسیار جالب توجهی است:
1- دولت آمریکا اعتراف می کند که تحریم بانک مرکزی ایران به معنای مجازات مجموعه بزرگی از بانک های مرکزی و نهادهای اقتصادی خصوصی و دولتی در سراسر جهان است که عملا منجر به بحرانی شدن روابط آمریکا با بخش های بزرگی از متحدانش و همچنین ایجاد یک اختلال وسیع در نظام مالی جهان خواهد شد که همین حالا هم به دلیل بحران اقتصادی به اندازه کافی به هم ریخته است.
2- مهم تر از این، دولت آمریکا می گوید اگر غربی ها از ایران نفت نخرند بدون شک بازار با کمبود فاحش عرضه روبرو شده و در نتیجه قیمت نفت تا حد غیر قابل پیش بینی -در بهترین تخمین ها به اندازه 200 دلار- رشد خواهد کرد. از طرف دیگر، از آنجا که غرب فقط خریدار 18 درصد نفت ایران است، ایران قادر خواهد بود با افزایش ظرفیت صادراتی خود به شرق -جایی که اعلام کرده به هیچ وجه حاضر به انصراف از خرید نفت ایران نیست- و در حالی که قیمت نفت هم تقریبا دو برابر شده در آمدی بسیار بیشتر از وضعیت ماقبل تحریم به دست بیاورد! نتیجه خوشمزه این است که اگر اروپایی ها خرید نفت ایران را تحریم کنند تنها اتفاقی که رخ خواهد داد این است که ایران در آمد بیشتری کسب خواهد کرد و این مستقیما ناقض استراتژی آمریکا در ضربه زدن به منابع در آمدی ایران است.
به این ترتیب، دولت آمریکا اکنون به صراحت اعتراف می کند که همه آن داستان پردازی ها درباره تحریم نفت و بانک مرکزی ایران بلوف هایی بی ارزش بوده است که غرب جرئت نزدیک شدن به آن را هم ندارد.
مهدی محمدی
بسمه تعالی
«وَ اعلَموا أنّما غَنِمتُم مِن شَىءٍ فَاِنّ لِلّهِ خُمُسَه و لِلرَّسولِ ولِذِى القُربى وَ الیَتامى والمَساکینِ وابنِ السَّبیلِ اِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه...»(12) «اگر به خدا ایمان دارید، بدانید هر چه را به عنوان غنیمت بدست مىآورید، بى تردید یک پنجم آن براى خدا و رسول و خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان است.» تاریخ نزول آیه بعضى زمان نزول آیه را جنگ بنى قینقاع (15 شوال سال دوم هجرى) مىدانند،(13) برخى زمان نزول را جنگ اُحد (7 شوّال سال سوم هجرى)(14) و بعضى جنگ بدر (رمضان سال دوم هجرى) مىدانند.(15) که خداوند از مجاهدان اسلام مىخواهد خمس آنچه را در جنگ به غنیمت بردهاند، پرداخت نمایند. نگاهى دقیقتر به آیه خمس نگاهى به آیه خمس اهمیّت آن را نشان مىدهد زیرا: 1- در کمتر آیهاى مربوط به احکام، این همه تأکید پى در پى آمده است. کلمات «واعلموا، انّما، من شى، فانّ، للّه خُمُسه (بجاى «خمسه للّه») و ان کنتم آمنتم» نشان تأکید است. 2- براى تهییج مردم مىفرماید: اگر ایمان دارید، خمس بدهید. بنابراین پرداخت آن از لوازم ایمان شناخته شده است. 3- جمله «فانّ للّه خُمُسه» (که به اصطلاح جمله اسمیّه است) بیانگر این است که این حکم دائمى است، نه موقّت و موسمى. به علاوه چیزى که نشانه ایمان است نمىتواند موقّت باشد. 4- کلمه «واعلموا» در اول آیه به معناى آن است که باید خمس دادن باورتان بیاید و مسئله را جدى بگیرید. راستى عجیب است که شرکت در جبهه، کنار پیامبر بودن، اهل نماز و روزه بودن، عقاید سالم داشتن، از مهاجرین، انصار و سابقین بودن، مجروح شدن و بالاخره بر سپاه کفر پیروز شدن به تنهایى کافى نیست، زیرا با آن همه کمالات باز هم قرآن مىفرماید: اى رزمندگان پیروز! اگر ایمان دارید خمس غنائم را بپردازید. اگر به بعضى از دستورات مثل جهاد و نماز عمل کردید، ولى به دستور خمس عمل نکردید، ایمان واقعى ندارید. یک نکته مهم رسول خداصلى الله علیه وآله در شب جنگ بدر نخوابید و دائماً دعا مىکرد و مىفرمود: خدایا! این گروه اندک از مسلمین روى زمین مشابهى ندارند، اگر اینها شکست بخورند روى زمین بنده مؤمنى نخواهى داشت.(16) امّا قرآن خطاب به همین رزمندگان مىفرماید: اگر ایمان دارید، خمس بدهید. یعنى چه بسا تعداد مؤمنان در جهان بسیار کم باشد، ولى حتّى همین تعداد کم که مشمول دعاى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز هستند، اگر به تکلیف الهى و پرداخت خمس عمل نکنند، ایمان ندارند. برگرفته از درس هایی از قرآن حجت الاسلام محسن قرائتی 12) سوره انفال، آیه 41. 13) تفسیر طبرى، ج 2، ص 173. 14) تفسیر مجمعالبیان، ج4، ص 518 . 15) کتاب خمس آیة اللَّه حسن فقیه امامى، ص 36. 16) اللهم انّک ان تهلک هذه العصابة لا تعبد بعد الیوم». بحار، ج 19، ص 334. |
بسم الله الرحمن الرحیم | ||
یکی از زیباترین صحنه های کربلای حسینی زمانی به تصویر کشیده می شود که شمر ملعون از ابن زیاد ملعون تر از خودش برای فرزندان ام البنین(س) امان نامه می گیرد. شمر ملعون امان نامه را گرفت و آمد در برابر سپاه امام حسین(ع) ایستاد و فریاد کرد: «این بنو اختنا العباس و اخوه» خواهرزاده های ما عباس و برادرانش کجایند؟ قاعدتاً آمدن شمر ملعون به عنوان یکی از فرماندهان سپاه دشمن و یا حداقل به عنوان یکی از سربازان سپاه دشمن و فریاد زدن در مقابل سپاه حسین(ع) و مهم تر از همه سراغ گرفتن از پسران ام البنین و به ویژه نام بردن از حضرت عباس(ع) همه نگاه ها را به خود جلب می کند و چه بسا در ذهن همه سپاه و دیگران این سوال نقش می بندد که شمر ملعون با پسران دلاور ام البنین(س) چه کار دارد؟ ذهن های کنجکاو و گوش های تیز شده در انتظارند. با حرکت حضرت عباس(ع) و برادرانش(علیهم السلام) به سمت شمر ملعون چشم ها به حرکت در می آیند و به دهان حضرت عباس(ع) خیره می شوند. حضرت عباس(ع) پرسید از ما چه می خواهی؟ عطش شنیدن پاسخ و بی تابی سپاه، از چشمان شان معلوم بود. کلام شمر ملعون سکوت سنگین فضا را شکست که گفت: «برا ی تان امان نامه آورده ام.» احتمالاً با طنین انداز شدن این صدای شوم و نحس، دل ها فرو ریخت و اگر این صدا به گوش اهل خیام امام حسین(ع) هم رسیده باشد، آنها هم احساس کردند، امید و پناه شان را از دست داده اند. از این اقدام خدعه آمیز شمر ملعون می شود فهمید نقش حضرت اباالفضل (ع) در عاشورا و در سپاه عاشورایی امام حسین(ع) بسیار برجسته و تعیین کننده بوده و حضرت عباس(ع) بارسنگینی بر دوش داشت و حضورش در سپاه امام حسین(ع) با سمت هایی که حضرت به ایشان داده بودند که مهم ترین آنها علمداری سپاه بود، کار را بر دشمن سیاه دل و پست بسیار مشکل می کرد و باز از این حرکت شمر ملعون، معلوم می شود حضور حضرت عباس (ع) در سپاه حماسه آفرینان کربلا، مانع بزرگی بر سر راه دشمن بود و آنها می دانستند چنانچه بتوانند حضرت عباس(ع) را از امام حسین(ع) جدا کنند، غلبه شان بر سپاه حضرت(ع) آسان تر خواهد بود. حالا شمر ملعون هم مانند سایرین بی تاب شده بود، او به این می اندیشید که آیا خدعه اش کارگر می افتد و او با جدا کردن شیر مردان ام البنین(س) از دردانه حضرت زهرا(س) و افزودن بر غربت وی، می تواند در نزد عبیدالله ملعون، مقرب تر شود یا خیر؟ |
کاملاً بی خبر بود و یا اینکه از همه اینها اطلاع داشت، اما گمان نمی کرد که عباس(ع) در لحظه حساس و ناشناخته بین مرگ و زندگی که بزرگان فراوانی در آن ترسیده و زندگی را بر مرگ ترجیح داده اند، عاشقانه، امامی را انتخاب کند که پرنده مرگ برسرش در پرواز است. در این لحظه ای که خالق زیبایی و بی بدیل بودنش عباس است و گویا هستی هم کارش را واگذاشته تا عاقبت این گفت وگو را مشاهده و ثبت کند، عباس کلامی را بر زبان جاری کرد که به واسطه آن فاتح عرش الهی شد. عباس گفت: «خدا تو و امانت را لعنت کند آیا ما در امانیم و برای حسین پسر پیغمبر(ص) امان نیست. دشمن خدا می خواهی که برادر و سید و سرورمان را رها کنیم و به اطاعت لعین فرزند لعین در آییم؟» | |
رضا گرمابدری |
بسمه تعالی
بسمه تعالی
1- بعدازظهر عاشورای سال گذشته بود. راهی کیهان بودم - برای روزنامه فردا- کنار یکی از ایستگاه های صلواتی ایستادم تا از چای نذری امام حسین(ع) برکتی گرفته باشم. مرد میان سالی گفت؛ مگر شما در سرکلیشه ستون «چشم به راه سپیده» نمی نویسید که امام زمان(عج) اگرچه ظاهر نیست ولی حاضر است؟ پاسخم مثبت بود. پرسید آیا ایشان امور جهان اسلام را بهتر و شایسته تر از دیگران اداره نمی کنند؟ باز هم جواب مثبت بود. گفت؛ پس دیگر چه نیازی به نایب دارد؟! پرسیدم؛ امور جهان را امام زمان علیه السلام، بهتر و شایسته تر اداره می کنند یا خداوند تبارک و تعالی؟ در جوابم گفت؛ این چه سوالی است؟ البته که خدا بهتر و شایسته تر از مخلوقات خویش، امور عالم را اداره می فرماید. پرسیدم؛ پس چه نیازی به ارسال پیامبران است؟ چند ثانیه ای سکوت کرد و اندکی بعد، ماجرا پی گرفته شد که شرح آن بیرون از حوصله این نوشته محدود است اما ایشان در ادامه بحث به نکته ای اشاره کرد که موضوع یادداشت پیش روی است. می گفت؛ مراسم عزاداری امام حسین(ع) نباید به مسائل سیاسی آمیخته شود! پرسیدم؛ سیاست بازی یا سیاسی؟ گفت؛ اساسا این مراسم باید از مسائل سیاسی دور باشد! گفته شد؛ مگر امام حسین علیه السلام و یارانش در تصادف اتومبیل و یا در سانحه سیل و زلزله کشته شده اند؟ سیاست به مفهوم واقعی آن اداره امور جامعه است و بنی امیه برای پیشگیری از حاکمیت حضرت که عدالت پرور و در تضاد با حاکمیت ظالمانه و اشرافی آنان بود، آن حضرت را به شهادت رساندند، بنابراین، اگر در عزای آن بزرگوار بر ضرورت مبارزه با سلطه گران تاکید نشود و از نیاز به حاکمیت اسلام که خواسته حضرت بود سخنی به میان نیاید، مراسم و مجالس سوگواری و عزاداری آن امام مظلوم و شهید آنگونه که باید، برپا نشده است.
2-آن روز- عاشورای سال 61 هجری- ساعتی قبل از وقوع واقعه، مولای شهید ما، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) رو به روی سپاه دشمن ایستاد تا برای آخرین بار، از مقصود خویش و آنچه به قیام او انجامیده بود، سخن بگوید و کسانی را که به گمراهی با حرامیان همراه شده اند، از گمراهی برهاند. عمر سعد و دیگر فرماندهان سپاهش که می دانستند سخنان حسین(ع) پرده از سالوس و تزویر آنان کنار می زند، سپاهیان خود را فرمان دادند مهمیز بر اسب ها بزنند و صدا به هلهله و کف و سوت بلند کنند تا صدای بیدارگر حسین(ع) در هیاهوی بیدادگران گم شود و آن روز شد! از آن پس نیز، اگرچه، ترفندها به کار گرفتند و شمشیرها کشیدند و سینه ها دریدند تا فریاد بیدارگر عاشورای حسین(ع) به گوش کسی نرسد، اما، ندای او در گوش زمان پیچید و پیچید و در این سوی و آن سوی جهان اسلام قیام ها و حرکت هایی هر چند ناکام و ناتمام آفرید تا آن که به عصر خمینی(ره) رسید و مردان و زنانی که هزار و چند صد سال در سوگ امام شهید خویش، چشم های اشکبار و دل های داغدار داشتند و از ژرفای دل «یا لیتنا کنا معکم» گفته بودند، ندای آشنای «هل من ناصر» آن روز حسین بن علی(ع) را در دعوت خمینی(ره) به انقلاب یافتند، با پای جان به سوی او شتافتند، سقف ظلمانی نظام سلطه جهانی را شکافتند و طرحی نو درانداختند که می بینیم و می بینند امروزه سراسر جهان اسلام را فرا گرفته و ملت ها در آن سوی آب های دوردست را نیز به مقابله با حاکمان جور برانگیخته است. آیا این واقعیت قابل انکار است؟ دشمنان همیشه اهل انکار هم، انکار نمی کنند. نه این که نخواهند، نمی توانند.
3- اگر قیام خونین عاشورا و شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام و یاران باوفا و بی نظیر آن حضرت برای مقابله با حاکمیت ظالمان و برپایی حکومت اسلام بوده است- که بوده است- و اگر ندای «هل من ناصر» آن روز اباعبدالله علیه السلام، فقط برای همان روز نبوده است- که نبوده است- بدون کمترین تردید می توان نتیجه گرفت؛ کسانی که به بهانه دوری از سیاست! در مراسم عزای حسین(ع) «نقشه راه» را نمی گشایند و دشمنان تابلودار و بی تابلوی اسلام را که در مقابل حاکمیت اسلام ایستاده اند، آدرس نمی دهند، از اهمیت و ارزش والا و بالای اشک و اندوه مردمان بر مظلومیت مولای شهید(ع) غفلت کرده و حرمت عزای حسین(ع) را پاس نداشته اند. نمی گوئیم شور و حال و گریه و اندوه عزاداران را هدر داده اند! چرا که در عزای حسین علیه السلام، هر قطره اشکی که از چشمی فرو ریخته و بر گونه ای می غلتد، هر دستی که فرا می رود و به عزا بر سینه ای فرود می آید، هر زنجیری که به ماتم بالا می رود و به همدلی با عاشورائیان بر گرده ای کوبیده می شود و... راه خود را می پوید و لبیکی از سویدای دل به ندای هل من ناصر مولای شهیدمان است و به قول خواجه شیراز؛
«یا سبو، یا خم می، یا قدح باده شود
یک کف خاک در این میکده زایل نشود»
خدا بر درجات شهید حجت الاسلام والمسلمین فضل الله محلاتی نماینده حضرت امام(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیفزاید. نگارنده از دوران نوجوانی و سال های قبل از انقلاب به خاطر دارد که آن بزرگوار در سخنرانی های خود، به مناسبت یا- ظاهرا- بدون مناسبت بهانه ای پیش کشیده و با عنوان «مرجع عالیقدر و یار سفر کرده، حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی» نامی از حضرت امام(ره) به میان می آورد. روزی از ایشان، علت را جویا شدیم و آن شهید گرانقدر در پاسخ گفت؛ آیت الله خمینی- آن روزها واژه امام به کار برده نمی شد- پرچمی است که هویت ما را نشان می دهد. باید این پرچم را همواره بر فراز سر خود برافراشته نگاه داریم تا وقتی از مبارزه سخن می گوئیم، خط مبارزاتی ما با منافقین و لیبرال ها اشتباه نشود» (نقل به مضمون).
4- نگاهی -هر چند گذرا- به اطراف بیندازید. انقلاب های اسلامی در جهان اسلام را می بینید که نه فقط به گفته انقلابیون بلکه به اعتراف دشمنان بیرونی، از انقلاب اسلامی ایران الگو گرفته اند و سه ویژگی، اسلامی بودن، ضداستکباری بودن و مردمی بودن را که ویژگی های انقلاب اسلامی در ایران است با خود دارند. موج بیداری به قلب آمریکا و اروپا رسیده است. نتانیاهو که تا چند ماه قبل علیه اسلام و ایران اسلامی عربده می کشید، امروزه کتمان نمی کند که به هر طرف می نگرد، خمینی و خامنه ای را می بیند. معترضان جنبش فراگیر وال استریت، نظام سرمایه داری را به چالش کشیده اند و این چالش در 1200 شهر بزرگ از 82 کشور جهان با جدیت ادامه دارد. دیلی میل، به هشدار آلوین تافلر اشاره می کند که گفته بود «خمینی، نه فقط جهان اسلام بلکه دنیای دین باوران را به مقابله با غرب برانگیخته است» و شورای مطالعات امنیت ملی(!) رژیم صهیونیستی NISS در گزارش 281 صفحه ای خود اعتراف می کند که خمینی و خامنه ای، رژیم اسرائیل را روی قوس نزولی انداخته و با شیب تند به سقوط تهدید می کنند... از سوی دیگر، نظام سلطه بین الملل را می بیند که تمام قد - اگرچه قد و قواره ای برایش باقی نمانده- به مقابله با ایران اسلامی برخاسته است و اصحاب فتنه و منافقین جدید را که چکمه آمریکایی ها و اسرائیلی ها و انگلیسی ها را واکس می زنند! آیا، این همه از برکات انقلاب اسلامی نیست؟ و آیا انقلاب اسلامی برخاسته از عاشورای حسینی(ع) نیست؟ اگر هست- که هست- چگونه می توان در مراسم و مجالس عزاداری امام حسین(ع) که به قول حضرت امام(ره) «اسلام را زنده نگه داشته است»، آدرس دشمنان و نشانی دوستان را ناگفته گذاشت؟!
5- آن عده اندک و کم شمار از مداحان و سخنرانان مذهبی که مراسم و مجالس عزاداری سیدالشهداء علیه السلام را غیرسیاسی می پسندند باید به این نکته بدیهی توجه داشته باشند که برخلاف آنچه تصور می کنند نه فقط از ورود به مسائل سیاسی روز پرهیز نکرده اند، بلکه با عرض پوزش باید گفت با سکوت خود نسبت به چالش سرنوشت ساز کنونی میان نظام اسلامی و نظام سلطه جهانی، چه بخواهند و بدانند و چه نخواهند و ندانند، به نفع دشمنان اسلام وارد سیاست شده اند. چرا که امروزه دشمن با تمام توان به مقابله با اسلام آمده است و نظام اسلامی را به عنوان پرچمدار اسلام در جهان امروز مورد هجوم قرار داده است، بنابراین، راه میانه ای وجود ندارد
«فماذا بعدالحق الاالضلال»؟! و باز هم با عرض پوزش و بی آن که خدای نخواسته قصد مقایسه ای در میان باشد و صرفا برای تقریب ذهن و شاهد مثال، باید پرسید مگر عبدالله بن عمر که ماندن در مدینه و تفسیر آیاتی از قرآن کریم را برگزید و بدون آن که با یزید بیعت کند، قرآن ناطق را در کربلا تنها گذاشته بود، در سیاست دخالت نکرده بود؟! عبدالله بن زبیر نیز در مکه چنین بود. نبود؟! مگر تفسیر آیات قرآن و مسئله گویی که عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر به آن بسنده کرده بودند ظاهر اسلامی نداشت؟!
6- و بالاخره، همین جا باید از مداحان و سخنرانان مذهبی بزرگواری که در سراسر ایران اسلامی حضور دارند، قدردانی و تشکر کرد که چه در دوران جنگ تحمیلی و چه در دیگر روزهای حادثه مخصوصا در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 به روشنگری داد سخن داده و می دهند و در بسیج خیل عظیم جوانان عاشورایی و پاک کردن عرصه از حضور پیاده نظام دشمنان بیرونی نقش برجسته و غیرقابل انکاری داشته و دارند. آنان ندای مظلومانه آن روز سیدالشهداء را به امروز منتقل کرده و می کنند. طوبی لهم و حسن مآب
حسین شریعتمداری
به گزارش مشرق به نقل از مهر، در منطقه الموت شرقی استان قزوین در روستای زرآباد درخت چنار قدیمی و تنومندی وجود دارد که با اتفاقی نادر موجب شده تا همه ساله در ماه محرم کانون توجه خیل عزادران حسینی باشد.
بسمه تعالی
بسمه تعالی
اسماعیل (محمد) کوثری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است. فردی که در سالیان گذشته تصمیم گرفت سنگر خود از دفاع در عرصه نظامی، به جبهه سیاسیون حامی نظام جمهوری اسلامی تغییر دهد.
بسمه تعالی
صبح عاشورای 57 میاندار دسته بود، از همانروز با صحبتهای حاجآقا تهرانی متحول شد، رفت مشهد و توبه کرد و روی سینهاش خالکوبی کرد: «خمینی فدایت شوم». جنگ که شروع شد، فرمانده گروه «پیشرو» چنان رعبی در دل بعثیها انداخت که برای سرش 11هزار دینار جایزه تعیین کردند.
به گزارش فارس، شهید «شاهرخ ضرغام» در روزهای نخست جنگ لقب «حر انقلاب» را گرفته است، چرا که زندگی وی سرشار از داستانهای آموزنده است. او مدتی را در جهالت سپری کرد اما خدا خواست که برگردد.
مرور داستان زندگی او ماجرای حر در کربلا را تداعی میکند. تاریخ نهضت اسلامی ما بسیاری از این آزادمردان را به خود دیده است. شاهرخ ضرغام همچون «طیب» یکی از دلیر مردانی است که با پیروی از راه نورانی راه امام راحل شد و الگوی عملی بسیاری از آزادمردان روزگار ما شد.
* شاهرخ هیچگاه زیربار حرف زور و ناحق نمیرفت
شهید «شاهرخ ضرغام» که در دیماه 1328 در تهران متولد شد از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد. شاهرخ هیچگاه زیربار حرف زور و ناحق نمیرفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. 12 سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید و از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد. در جوانی به سراغ کشتی رفت و چه خوب پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد.
نایب قهرمان بزرگسالان، قهرمان جوانان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی، همراهی تیم ملی المپیک ایران همه اینها نشان از قدرت بدنی و شجاعت داشت، ضمن اینکه نبود راهنما نیز عاملی شد تا کسی جلودارش نباشد.
* روی سینهاش خالکوبی کرد: «فدایت شوم خمینی»
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا اینکه دعای خیر مادرش باعث شد تا او همزمان با آغاز انقلاب اسلامی توبه کند و شب و روز فقط نام امام خمینی(ره) را بر زبان جاری سازد و برای همه این جوانمردی «فدایت شوم خمینی» را بر روی سینهاش خالکوبی کرد.
در همان روزهای اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند، آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. شاهرخ پروازی داشت تا بینهایت در 17 آذر 59 و دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید حتی پیکرش پیدا نشد.
در کتاب «شاهرخ، حر انقلاب اسلامی» با اشاره به حضور این شهید در مسابقات کشتی آمده است: بیشتر مسابقهها را با ضربه فنی به پیروزی میرسید. قدرت بدنی، قد بلند و دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند. در همان سال اول به اردوی تیم ملی دعوت شد و توانست بهترین مقام نایب قهرمانی کشتی فرنگی کشور را کسب کند.
*هیئت «جوادالائمه(ع)» شاهرخ تنها دستهای بود که عاشورای 57 به خیابان آمد
او عاشق امام حسین(ع) بود. شاهرخ از دوران کودکی علاقه شدیدی به مولا داشت. این محبت قلبی را از مادرش به یادگار گرفته بود. در عاشورای سال 57 ساواک به بسیاری از هیئتها اجازه حرکت در خیابان را نمیداد اما با صحبتهای شاهرخ دسته هیئت «جوادالائمه(ع)» مجوز گرفت.
صبح عاشورا دسته حرکت کرد و ظهر هم به حسینیه برگشت. شاهرخ میاندار دسته بود محکم و با دو دست سینه میزد. آن روز بود که با صحبتهای حاجآقا تهرانی جرقههای نهضت انقلاب اسلامی در ذهن او متجلی شد و تا آنجا پیش رفت که شاهرخ همچون حری برای نهضت انقلاب اسلامی جاننثاری کرد.
*شاهرخ ضرغام با حضور در بارگاه امام رضا(ع) راه صحیح را انتخاب و توبه کرد
شاهرخ پس از آن «عاشورای حسینی» به خانه برگشت و به مادرش با جدیت گفت: «آماده شو به مشهد بریم». در بدو ورود به مشهد، شاهرخ زودتر از همه به پابوس امام رضا(ع) رفت و حال خوشی پیدا کرده بود و مرتب میگفت «خدا من بد کردم؛ من غلط کردم اما میخواهم توبه کنم. خدایا مرا ببخش، یا امام رضا (ع) به دادم برس من عمرم را تباه کردم».
بعد از زیارت 2 روزه مشهد شاهرخ به همراه مادرش به تهران برگشت و همه خلافکاریهای خود را رها کرد. او واقعاً توبه کرد، توبهای همچون حر در صحنه و کارزار کربلا؛ در همان روزهای انقلاب با ارادت خاصی که به امام خمینی (ره) داشت روی سینهاش با خالکوبی نوشت «خمینی فدایت شوم».
شاهرخ با پیوستن به گروه «فدائیان اسلام» و نیروهای کمیته انقلاب اسلامی، شروع جنگ را در آبادان و بهمنشیر تجربه کرد. رشادتهای شاهرخ و دوستانش تا جایی پیش رفت که عنوان گروه «آدمخوارها» را برای خود برگزیدند.
وی که از همرزمان «سیدمجتبی هاشمی» بود این نام را با مشورت دوستانش به گروه داد:گروه آدمخوارها! که بعدها به نام گروه «پیشرو» تغییر نام یافت با رشادتهای فراوان خود چنان ترسی در دل نیروهای بعثی انداخت آنچنانکه برای سر شاهرخ به عنوان فرمانده این گروه، 11 هزار دینار جایزه تعیین کردند.
شاهرخ ضرغام روزهای آخر حضورش در میان همرزمانش را به گونهای نظارهگر بود که میدانست لحظات رسیدن به معبود است. او با رشادتهایی که در آبادان انجام داد مانع از تهاجم عراقیها شد. شاهرخ با تیر مستقیم عراقیها به شهادت رسیده بود. در حالی که سربازان عراقی در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله میکردند و بدن بیسر و پر از تیر و ترکش و غرق در خون او را در تلویزیون خود نشان دادند.
آری عراقیها پیکر او را با خود برده بودند و امروز اثری از او نیست. چرا که شاهرخ از خدا خواسته بود او را پاک کند، همه گذشتهاش را و میخواست چیزی از او نماند؛ نه اسم، نه شهرت و قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر اما یاد او زنده است و مزار او به وسعت همه خاکهای سرزمین ایران است. او مرد میدان عمل و سرباز اسلام و مرید امام (ره) و مطیع بیچون و چرای ولایت بود، براستی که وی تا ابد در ذهنها زنده است .