آقای سریعالقلم که به مردم توهین میکنند و میگویند سیاست را باید از کف خیابان و نظرسنجی از تاکسیدار و لبوفروش جمع کرد، بفرمایند بعد از سالها حضور دردانشگاه کجای تاریخ اندیشه سیاسی ایران قرار دارند؟
داریوش سجادی مشاور کروبی و از همکاران سابق روزنامههای اصلاحطلب با انتقاد از مواضع سریعالقلم (مشاور رئیسجمهور) نوشت: جناب آقای «محمود سریعالقلم» اخیرا با جهد و سعی بلیغی میکوشند ضمن بیان نقطه نظرات آسیبشناسانه خود از دستگاه دیپلماسی و نارسائیهای دیپلماتها و بیصلاحیتی معدل عقلانی ایرانیان، برای جبران این عارضه راهکار ارائه دهند؛ از جمله اینکه گفتهاند «کسانی که زبان انگلیسی نمیدانند، منطقی فکر نمیکنند! سیاست خارجی باید از خیابانها جمع شود! سیاستمدار حرفهای کسی است که غذای خوب خورده، در حد متعارف زندگی کرده، مهربانی و احترام را تجربه کرده، سفر رفته و حتی از هوس نیویورک رفتن هم عبور کرده است. 92 درصد بنیادگرایان در خاورمیانه یا مهندسی و علوم پایه خواندهاند یا پزشکی. دلیل تناسب میان این رشتهها و جزمیت، ذهن دوتایی ایشان است. انسانهای عمیق که با مطالعه دست کم پنج هزار کتاب به مرحله استنباط میرسند، دارای مدارهای خاکستری در ذهن و تجزیه و تحلیل هستند! ایرانیان احساسی، غریزی و پوپولیستی تربیت میشوند!».
وی ادامه میدهد: جناب آقای سریعالقلم. کمی آهستهتر! پیاده شوید با یکدیگر قدم بزنیم! تصور کردهاید تنها خودتان دانشگاه رفته و آشنا با زبان و مبانی علم سیاست و مختصات و لواحق و ضمائم و توابع این رشته و حرفهاید!؟ تمامی خرده فرمایشات جنابعالی مسموع است اما اگر کمی هم از برج عاج خود بیرون آمده و پا بر زمین گذاشته و به اطرافتان بنگرید عنایت خواهید داشت پرداختن به سیاست و غور و تفحص در مبانی اندیشه سیاسی بیرون از جذابیتهای ظاهری مستلزم فسفرسوزی هم هست. جسارت است اما تصور میکنید با دو قطعه دگمه سردست و یک پیراهن یقه وینچستر و یک دست کت و شلوار یقه آرشال و تسلط به زبان انگلیسی مراد حاصل است!».
سجادی پرسیده است: شما با احراز کرسی استادی اکنون میتوانید بفرمائید دکتر سریعالقلم در کجای تاریخ اندیشه سیاسی ایران ایستاده؟ چرا محصول سالها دود چراغ خوردن و تحقیق و تفحص تخصصی جنابعالی در حوزه سیاست، کمترین رد و وزن و جایگاه و اثری محسوس در روند اندیشگی و توسعه سیاسی ایران نگذاشته!؟ مشکل این جاست که جنابعالی به سنت مالوف جامعه روشنفکری ایران علیرغم قدرت بالای تشخیصتان در دردشناسی لیکن بدلیل دلبستگی و وابستگی تمام قدتان به الگوهای غربی و گسستگی و بیالفتیتان با واقعیات بومی با تمامی دعاویتان ناتوان از درمان درد ماندهاید. جناب آقای دکتر سریعالقلم! بقول مولانا درد بیدردی علاجاش آتش است! و بقول مرحوم شریعتی درد امروز جامعه ما بیسوادی مردم ما نیست! نیمسوادی روشنفکران و تحصیلکردههای ماست! هرچند مشکل شما بیدردی نیست. دردمنداید! اما جنس دردتان از جنس درد این ملت نیست!
دیروز سرکار خانم افخم، سخنگوی وزارت خارجه کشورمان در پاسخ به یکی از خبرنگاران که درباره محتوای مذاکره تلفنی اخیر آقای ظریف و جانکری سؤال کرده بود، گفت: «جزئیات مذاکرات ظریف و کری قابل انتشار نیست»! سخنگوی وزارت خارجه همانگونه که از عنوان مسئولیت ایشان برمیآید، دیدگاه و سیاست وزارت متبوع خود را بیان کرده است، از این روی در این وجیزه روی سخن با وزارت محترم امور خارجه است که چرا و با کدام توضیح و توجیه منطقی، متن مذاکرات تلفنی میان ظریف و کری را غیرقابل انتشار و محرمانه میداند؟
زیرا مفهوم محرمانه بودن مکالمه تلفنی یاد شده آن است که این مذاکره حاوی نکات و مطالبی است که افشای آن میتواند به منافع ملی کشورمان آسیب برساند! و مثلاً؛ در ادامه مذاکرات هستهای با 5+1 خلل و خدشهای ایجاد کند، آیا محرمانه بودن مکالمه مورد اشاره میتواند علت و دلیل دیگری داشته باشد؟ پاسخ این سؤال به یقین منفی است، بنابراین باید گفت؛
آیا وزارت محترم امور خارجه نگران است که مبادا، علنی کردن آنچه میان ظریف و کری رد و بدل شده است به گوش افراد نامحرم برسد؟ اگر چنین تصوری در میان است، این افراد نامحرم چه کسانی هستند؟! و در صورت اطلاع از متن مذاکره تلفنی، قرار است مطالب - به قول وزارت خارجه- محرمانه آن را برای کدام کانون و مرکز بیگانه و یا افراد و اشخاص نامحرم فاش کنند که وزارت خارجه کشورمان برای پیشگیری از افشای آن، تصمیم گرفته است محتوای این مکالمه ، محرمانه و غیرقابل انتشار بماند! در اینباره فقط چند احتمال قابل تصور خواهد بود.
1- وزارت خارجه نگران است مبادا متن مذاکره به گوش جاسوسان حریف برسد! این احتمال از پایه و اساس باطل است چرا که مطابق این فرضیه، جاسوسان حریف در نهایت تلاش خواهند کرد متن مذاکره را به گوش دشمن برسانند. و این در حالی است که بلندپایهترین مقام حریف یعنی وزیر خارجه آمریکا از محتوای مذاکره با خبر است زیرا خود او طرف مذاکره تلفنی بوده است!
2- ممکن است گفته شود آقای ظریف در مکالمه تلفنی با جان کری مطالبی را مطرح کرده است که نمیخواهد به گوش برخی از همپیمانان آمریکا برسد و یا جان کری به نکاتی اشاره داشته که ترجیح میدهد سایر همپیمانان کشور متبوعش از آن باخبر نباشند! این احتمال نیز کمترین توجیه منطقی و پایه و اساس عقلایی ندارد. چرا که یکی از اصلیترین همپیمانان آمریکا، رژیم کودککش و جعلی اسرائیل است و مقامات رسمی و بلندپایه آمریکا- از جمله جانکری- بارها به صراحت اعلام کرده و در عمل نشان دادهاند که هیچ نکته و مسئله مربوط به مذاکره هستهای با ایران را نه فقط از دولتمردان رژیم صهیونیستی پنهان نمیکنند بلکه قبل از هر مذاکره درباره آنچه قرار است مطرح کنند با مقامات رژیم اشغالگر قدس رایزنی کرده و رضایت آنان را جلب میکنند و بعد از هر مذاکره نیز به تلآویو رفته و آنچه مطرح کردهاند را با دولتمردان رژیم جعلی اسرائیل در میان میگذارند. آیا غیر از این است؟! و آیا تأسفآور نیست، جناب آقای ظریف وزیر خارجه محترم کشورمان، از این نکته بدیهی که ابتداییترین الفبای دیپلماسی است بیخبر باشند!
3- ممکن است منظور و مقصود وزارت خارجه کشورمان از محرمانه دانستن این مکالمه، پنهان کردن متن مذاکره از سایر کشورهای گروه 5+1 باشد! که در این صورت باید پرسید؛ آیا تصور میکنید، آمریکا در مذاکره و تعامل! با ایران، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را به منافع همپیمانان اروپایی خود، یعنی انگلیس و فرانسه و آلمان ترجیح میدهد؟! اگر چنین نیست - که هرگز نیست- محرمانه دانستن متن مذاکره تلفنی یاد شده برای چیست؟!
4- شاید مقصود وزارت محترم امور خارجه، پنهان داشتن محتوای مذاکره تلفنی از نگاه دو عضو دیگر گروه 5+1 یعنی روسیه و چین باشد که باید گفت؛
الف: مگر موضوع مذاکره تلفنی درباره چالش هستهای و مذاکرات پیش روی با 5+1 نبوده است؟ اگر پاسخ مثبت است -کهنمیتواند و نباید منفی باشد - هر نکته رد و بدل شده و یا قول وقرار احتمالی با وزیر خارجه آمریکا نهایتا بایستی در مذاکرات ایران و 5+1 روی میز مذاکره گذارده شود و دو کشور چین و روسیه به عنوان دو عضو اصلی گروه 5+1 از آن باخبر خواهند شد ضمن آن که دشمنی و کینهتوزی آمریکا و متحدان اروپایی آن با جمهوری اسلامی ایران بارها به اثبات رسیده است ولی چین و روسیه اگرچه مانند هر کشور دیگری در جریان مذاکرات به منافع خود نظر دارند، اما، تاکنون و به دفعات، از تن دادن به باجخواهی آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران خودداری ورزیدهاند. بنابراین، در صورتی که احتمال یاد شده در این بند، مورد نظر وزارت خارجه کشورمان بوده باشد، نه تنها از پنهان داشتن متن مذاکرات طرفی نبسته است، بلکه کفه دشمنی 5+1 علیه ایران اسلامی را سنگینتر کرده و فرصت بهرهگیری از اختلافنظر موجود میان چین و روسیه با آمریکا و سه کشور اروپایی را با بیسیاستی و بیتدبیری - که از دولت موسوم به تدبیر - پذیرفتنی نیست، از دست داده است.
ب: آمریکا اصرار دارد که خود را «عضو برتر»! و «تصمیمگیرنده نهایی»! در گروه 5+1 بداند و این توهم را به جهان اسلام و نهضتهای اسلامی الگو گرفته از انقلاب اسلامی پمپاژ کند که در عصر جدید، جانشین «ژولیوس سزار» امپراتور روم باستان است و بر این باور که «همه راهها به روم ختم میشود»!
این در حالی است که انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل(ره) و خلف حاضر او، «تابو»ی کدخدایی آمریکا را شکسته و نه در تئوری بلکه در عمل نشان داده است که آمریکا به قول حضرت امام(ره) هیچ غلطی نمیتواند بکند. از این روی، مذاکره تلفنی آقای ظریف با جان کری وزیر خارجه آمریکا و محرمانه دانستن آن، توهم فرو ریخته مورد اشاره را در نگاه جهانیان زنده میکند و این تلقی موهوم را دامن میزند که گویی، جمهوری اسلامی ایران نیز «کدخدایی آمریکا»! و مدیریت آن در مذاکرات با 5+1 را پذیرفته است! و حال آن که ایران اسلامی طی سی و چند سال گذشته با مقاومت جانانه و مثالزدنی خود، بارها پوزه آمریکا را به خاک مالیده است، تا آنجا که به نوشته نشریه آمریکایی ویکلی استاندارد «همه روسای جمهور آمریکا، از جیمی کارتر تا باراک اوباما در یک نقطه با امام خمینی[ره] اشتراکنظر دارند و آن، این که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
5- مردم به تیم مذاکرهکننده هستهای و در راس آنها آقایان ظریف و عراقچی اعتماد کامل دارند و آنان را فرزندان انقلاب میدانند، بنابراین، احتمال آن که آقای ظریف در مذاکره تلفنی با جان کری، مطالب و نکاتی را مطرح کرده باشد که نمیخواهد مردم ایران از آن باخبر باشند، حتی در دورترین افق ذهن ملت شریفایران نیز جایی ندارد. اما، این پرسش جدی و منطقی نیز در میان است که ایشان با کدام توجیه و توضیح منطقی، متن مذاکره تلفنی یاد شده را برای مردم ایران محرمانه میداند و برای دشمنان مردم و نظام محرمانه نمیداند؟ «جان کری» که «کر» نیست! هست؟! و دشمن هم که هست، نیست؟! بنابراین چرا دشمنان مردم برای وزارت خارجه کشورمان محرمند و مردم نامحرم؟!
6- و بالاخره اگر موضوع مذاکره تلفنی آقای ظریف با جانکری، در محدوده چالش هستهای بوده است که مطابق آنچه گذشت نمیتواند از نگاه دشمن پنهان بماند و اگر مسائل دیگری غیراز چالش هستهای در میان بوده که آقای ظریف چنین اجازهای نداشته است و تیم مذاکرهکننده به قول حضرت آقا، تنها برای مذاکره درباره برنامه هستهای کشورمان ماموریت داشتهاند و جناب ظریف نیز بارها به صراحت بر این نکته تاکید ورزیدهاند. بنابراین، علت محرمانه بودن مذاکرهای که برای دشمنان تابلودار مردم و نظام محرمانه نیست، چیست؟!
حسین شریعتمداری
گروه اندیشه و معارف - رجانیوز: آیتالله ناصر مکارم شیرازی که صبح امروز در درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم سخن میگفت، با اشاره به اینکه یاد خدا باید در همهحال در دل افراد باشد، اظهار کرد: برخی همیشه به یاد خدا هستند و خدا را در مشکلات و مصیبتها میخوانند و در این کار اخلاص حقیقی دارند.
شخصی در مدینه مدرسهای تاسیس کرد و به آموزش کودکان مشغول بود.
روزی یکی از فرزندان امام حسین(ع) به مدرسه وی رفت و آیه شریفه الحمدللّه رب العالمین را آموخت.
وقتی به منزل برگشت، آیه را تلاوت کرد و معلوم شد آن را از معلم آموخته است.
امـام حسین (ع ) هدایای زیادی برای معلم فرستاد به طوری که موجب شگفتی عدهای از یاران آن حضرت گردید.
آنها نزد امام آمدند و عرض کردند: آیا به معلم رواست که شما در برابر آموزش یک آیه، این همه هدیه برای او فرستادهای؟! حضرت فرمود: آنچه دادم چگونه برابری میکند با ارزش آنچه او به پسرم آموخته است.
ایشان با این کار، ارزش والای معلم را به یاران و پیروان خودگوشزد نمود.
1- امروز شنبه چهارم تیر 1367 و اینجا جزیره مجنون، پد خندق است. تک سنگین دشمن موجب شده شماری از رزمندگان به محاصره نظامیان عراقی بیفتند. قایقهای دشمن در حال پیاده کردن نیرو هستند. محاصره هر لحظه تنگتر میشود. هرچند ثانیه، عدهای از نیروهای مقاوم به شهادت میرسند یا مجروح میشوند. اسارت باقی مانده کمشمار رزمندهها قطعی است. یکی از رزمندهها برمیخیزد و پیش از شلیک آرپیجی به سمت قایق مهاجم دشمن با زبان محلی بویراحمد میگوید «یا شاه قاسم! قوچ گلهمو نذرت، بزنمش». ای امامزاده قاسم! بهترین گوسفند گلهام نذر شما که قایق دشمن را بزنم؛ و میزند... ساعتی بعد او به اسارت دشمن درمیآید و چند سال بعد که از اسارت آزاد میشود، نذرش را ادا میکند.
راوی کتاب «پایی که جا ماند»- آزاده جانباز سیدناصر حسینیپور- همچنین روایت میکند که چگونه نیروهای ارتش و استخبارات رژیم صدام، اسرا را در طول دوران اسارت مورد آزار و شکنجههای وحشیانه قرار دادند اما نتیجه نگرفتند. روایت بیشائبه او، روایت خواندنی روحیه سلحشوری و شجاعت و مقاومت رزمندگان، حتی در شرایط محاصره و اسارت است اما نه اینکه از ضعفها و غفلتها اغماض کرده باشد؛ از جمله آنجا که در مرور خاطرات دوشنبه سیزدهم تیر 1367 در زندان الرشید بغداد به مرور خاطرات شکنجههای سخت چند روز اسارت و مقاومت دوستان همراه میپردازد و سپس ترفند یکی از سرهنگهای عراقی بعد از چند روز سختگیری و جنایت برای شناسایی فرماندهان احتمالی را بازگو میکند. راوی میگوید آن روز برخلاف روزهای دیگر، لحن بازجوها عوض شده بود و با پنبه سر میبریدند. سرهنگ عراقی و افسر همراهش میگویند شماها میهمانان ما هستید. فرماندهان شما میهمان ما هستند. خورد و خوراک آنها و حتی اردوگاهشان جداست. و «اگر (برای معرفی فرماندهان) همکاری کنید، ما هم همکاری کرد. فرماندهان جای خوب، آنجا حمام موجود، آب موجود، غذا کافی، البسه خوب، هر چی احتیاجات موجود، والله العلی العظیم، عراق خوب و...»! به سربازانی که کابل دستشان است اخم و تخم میکنند و خلاصه این که هر کس فرمانده بوده و در این چند روز خود را معرفی نکرده، حالا معرفی کند. راوی میگوید این حرفها در یکی دو فرمانده گروهان اثر گذاشت. آنها سادگی کردند و فریب چربزبانی افسر استخبارات را خوردند اما بعدها یکی از آنها را با سر و صورت کتک خورده و کبود دیدم که نشانگر همان احترام خاص بعثی بود!...
2- کاش همان گونه که مقتدای انقلاب با آثار مربوط به دفاع مقدس مأنوسند، ما و به ویژه مسئولان کشور نیز با این آثار و صاحبان و خالقان آنها حشر و نشر داشته باشیم تا یادمان نرود ایران و جمهوری اسلامی عزیز، قائم به یک روح جمعی است که تاروپود آن از خود همین مردمان کوچه و بازار به هم تنیده و همین روحیه سلحشوری بوده که کشور را در برابر تاخت و تاز تعدیکنندگان پاس داشته است. راوی «پایی که جا ماند» جایی از همین خاطرات، به تابستان سال 1377 و مبادله جنازه نظامیان عراقی با پیکر مطهر شماری از شهدا در شلمچه اشاره و از قول مدیر برق ناحیه جنوب (آبادان و خرمشهر) روایت میکند وقتی عراقیها استخوانها و پلاکهای کشتههای خودشان را از ما گرفتند، 500 متر آن طرفتر در گودالی انداختند و لودری که مشغول خاکبرداری بود روی همه جنازهها خاک ریخت. این در حالی بود که طرف ایرانی پیکر شهدا را میگرفتند و در تابوت میگذاشتند و پرچم و گل لاله روی تابوتها نصب میکردند. سرهنگ عراقی (نماینده مرزبانی بصره) که طی ماههای اخیر با هیئت ایرانی آشنایی داشته، در پاسخ این سوال که چرا جنازهها را به خانوادههایشان تحویل نمیدهید، میگوید «این جنازهها تاریخ مصرفشون دیگه تمام شده، برای ما دردسر دارن؛ نباید برن تو شهرها. خاطرات جنگ دوباره برای مردم عراق زنده میشه» و ادامه میدهد «ما از شما تعجب میکنیم و نمیفهمیم که چرا شلمچه شما همیشه شلوغه و این همه آدم میان اینجا برای بازدید».
این، تفاوت افتخار دفاع با شرمندگی ناشی از تعدی و جنایت است. سرهنگ عراقی نمیدانست دفاع مقدس با همه سختیهایش برای ملت ایران، تبدیل به سمبل عزت و شهامت و رشادت و پاسداری از حیثیت و حریم خود شده است... سالها بعد، از رژیم بعث جز نامی به ننگ و عار باقی نمانده بود.
3- موسسه آمریکایی زاگبی چند روز پیش نتایج نظرسنجی میدانی خود از شهروندان ایرانی- حد فاصل 4 شهریور تا 4 مهر- را منتشر کرد. به گزارش این موسسه تحقیقاتی، 96 درصد ایرانیها معتقدند ادامه برنامه هستهای به تحریمها میارزید. این نظرسنجی، مشابه نتایج چند هفته پیش موسسه آمریکایی دیگر (گالوپ) است که اعلام میکرد 85 درصد شهروندان ایرانی گفتهاند تحریمها بر زندگی و معیشت آنها اثر گذاشته اما در عین حال 68 درصد معتقدند ایران با وجود تحریمها باید به برنامه هستهای ادامه دهد؛ این رقم سال گذشته 63 درصد بوده است. لابد با مشاهده انواعی از همین نظرسنجیهاست که باراک اوباما با وجود بیان این مطلب که «ما در توافق ژنو حق غنیسازی ایران را به رسمیت نشناختهایم»، میگوید «این ایده که ایران با تحریمهای بیشتر و تهدیدهای نظامی، آشفتهتر و در نهایت تسلیم میشود، برداشت درستی از مردم یا حکومت ایران نیست. فکر میکنم حتی میانهروها یا اصلاحطلبان ایران نیز به راحتی تسلیم نمیشوند و خواسته آمریکا و اسرائیل را نمیپذیرند.» او در اظهارات خود در موسسه صهیونیستی سابان البته در تناقض با همین اظهارات ادعا میکند «روحانی به خاطر فشار تحریمها روی کار آمد ولی ما به او اعتماد نداریم... در برابر اقدامات ایران،تحریمهای اصلی سر جای خود باقی میماند. ما فقط کمی شیر آب را باز کردیم.»! با همه این حرفها که آمیخته با گستاخی و تکبر آمریکایی است، اوباما از لزوم حفظ کرامت ایرانیها در توافق سخن میگوید! این همان رویکرد فریبکارانهای است که زمانی نیویورک تایمز نوشت مبنی بر اینکه باید فریب را چاشنی سیاست شکست خورده پتک کرد؛ دستکش مخملین روی دست چدنی!...
4- آن قدر که مسمومیت و مرگ شیرین فرهنگی سزاوار نگرانی است، تحریم اقتصادی و تهدید نظامی و خرابکاری و ترور جای نگرانی ندارد. تحریمها 30 سال پیش در اوج دفاع مقدس که کشور هیچ نداشت، نتوانست ایران را از پا درآورد هیچ، که موجب معجزههای بزرگ در عرصه خلاقیت و خودکفایی شد. جنگ، ما را ساخت و اعتماد به نفس ملت ایران را صد چندان کرد. تحریم با همه آزارها و رنجهایش نمیتواند در یک ملت رشید اثر کند اگر آن روح جمعی و سبک زندگی معطوف به شجاعت، گذشت و ایثار، عزت، قناعت، خلاقیت، کوشندگی و مجاهدت، جسارت و هوشیاری برقرار باشد. این سبک زندگی مانع از اتمیزه شدن شهروندان میشود و در واقع امر، یک ملت را برقرار و پایدار نگاه میدارد. اما اگر بنا باشد همین سبک زندگی در اخلاق خوش باشی، عافیتطلبی، تجمل، طمع، هوس، فزونخواهی، کامجویی، ترس، احساس حقارت، بیشخصیتی، خود مشغولی و زیست غیرانسانی منحل شود، آنگاه در مقیاس ملی هر کشوری را آسیبپذیر میکند. اگر مطالبه زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه نبود، ملت ستمدیده اما عزیز و ظلمناپذیر ما کجا میتوانست از عهده رژیمی که ژاندارم آمریکا در سراسر منطقه بود و غلبه امنیتی و پلیسی داشت، برآید یا 8 سال دفاع نابرابر را با عزت و پیروزی در برابر جبههای از دشمنان مدیریت کند؟ فرهنگ ناب اسلامی- ایرانی در طول قرنها به مثابه سنگ کف رودخانه عمل کرده و در جریان تحولات پرماجرا خود را حفظ کرده است. از مغولها تا روسها و انگلیسیها و آمریکاییها و از مدعیان ناسیونالیسم تا مبلغان مارکسیسم و لیبرالیسم در این کشور آمده و رفتهاند اما جریان اصیل ریشهدار در متن جامعه ما همان فرهنگ اسلامی- ایرانی بوده که آموخته در بحبوحه همین تاخت و تازها بماند و ببالد.
5- اکنون اما دغدغه دیگری در میان است؛ دور زدن جبهه فرهنگ و شبیخون دشمن از روزنه استحاله تدریجی سبک زندگی با این تلقی که هر سبک زندگی، اخلاق و شخصیت و فرهنگ متناسب با خود را میآورد. فرض دشمن بر این است که از زندگی آمیخته با شکمبارگی و هوسبارگی و تجملطلبی و خوش باشی، انسان شجاع و عازم و حازم و خلاق و جسور و مجاهد در نمیآید که بخواهد در برابر فشار و تهدید مقاومت کند. بی علت نیست در روزگاری که از قطعه خودرو و هواپیمای مسافربری گرفته تا بنزین و دارو و سوخت 20 درصد برای تولید رادیو دارو در راکتور تهران و انواع سرمایهگذاریها مشمول تحریمهای سختگیرانه واقع میشود، غرب میلیاردها دلار بودجه به عنوان یارانه فرهنگی! مشخصا برای ملت ما کنار میگذارد و خرج گسترش شبکههای ماهوارهای- از سیاسی تا ضد اخلاقی- و شکستن فیلترهای اینترنتی میکند.
هدف یک چیز است؛ زبان مشترک فرهنگی میان یک ملت که آنها را فراتر از تفاوتهای زبانی و قومی تبدیل به یک روح واحد کرده، دچار چندگانگی و تعارض شود تا آنجا که نتوانند همدیگر را بفهمند، یکدل شوند و پای حیثیت و شرافت خود بایستند. این قانون لایتخلف الهی است که «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلهم الشیطان ببعض ماکسبوا». آنها که در بحبوحه دفاع پشت به دشمن کردند، جز این نبود که شیطان در روح آنان رسوخ کرد و فهم و محاسبه آنان را به هم ریخت؛ روزنه این رخنه و دستکاری برای لغزاندن قدمها، ارتکاب حرمتها و گسیخته شدن رشته استوار ایمان بود. امیر مومنان(ع) برخی همراهان ناهمدل جبهه حق را سرزنش کردند به خاطر اینکه تن به زیست چارپایان دادند. حضرت در خطبه 174 نهجالبلاغه میفرمایند «چیست که میبینم از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چارپایانی را مانید که شبان آنها را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از آن چه خواهند و با او چه کنند. اگر به او نیکی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار». آیا کاری که مستکبران با ملتهای خویش در غرب و در نسبت با سایر ملتها در حوزه تربیت و فرهنگ و اخلاق و سبک زندگی میکنند جز همین است؟!
6- شخصیت و تشخص انقلابی ملت ایران را باید پاس داشت. این مسئولیت همه صاحب منصبان به ویژه دولتمردان جمهوری اسلامی است. عقبه و تنگه استراتژیک فرهنگ را نمیتوان بیدیدبان و مرزبان رها کرد؛ که حتی در غرب به ظاهر لیبرال نیز چنین نکردهاند. ما از تهدید نظامی و اقتصادی و سیاسی هیچ آسیبی نمیبینیم، اگر که از خاکریز فرهنگی و عقبه اعتقادی غافل نشویم. گاه ضربتی که با یک اسب تروا یا پیاده کردن چند چترباز در عمق جبهه حریف میتوان زد با چند لشکر مکانیزه امکانپذیر نیست.
محمد ایمانی
برخی محافل رسانهای داخلی و خارجی، مراسم تدفین نلسون ماندلا را بهانه دیگری برای هل دادن دکتر روحانی به سمت ملاقات با رئیس دولت شیطان بزرگ قرار دادهاند. مراسم تدفین ماندلا احتمالا یک هفته دیگر در ژوهانسبورگ برگزار میشود.
روز گذشته در حالی که چند سایت داخلی آرزوی خود برای چنین اتفاقی را تبدیل به گمانه و تحلیل میکردند، گاردین نیز نوشت با توجه به حضور سران کشورها در مراسم تدفین ماندلا شاید این مراسم به ملاقات روحانی و اوباما منجر شود. گاردین مدعی شد: روح آشتیجویانه ماندلا شاید بتواند مثلا فضایی را برای اولین دیدار میان اوباما و روحانی فراهم آورد. (برخلاف این ادعا رژیم مستکبر آمریکا در پی باجگیری و زورگویی است و نه آشتیجویی).
یادآور میشود رسانههای زنجیرهای همسو با شبکه تبلیغاتی آمریکا تلاش گسترده را به کار بسته بودند تا دکتر روحانی در جریان سفر به نیویورک و حضور در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به طور تصادفی! با اوباما ملاقات کند. بعدها گفته شد ممکن است این دیدار در مهمانی ناهار بانکیمون اتفاق بیفتد اما خبرها حاکی از آن بود که طرف غربی، میز شراب را بر اهمیت انجام چنین ملاقاتی ترجیح داده است.
با این وجود وسوسه گروه پیگیر ماجرا موجب، مکالمه تلفنی روحانی با اوباما در آخرین ساعات عزیمت به فرودگاه و بازگشت از نیویورک شد.
این اتفاق از جمله همان پیشامدهایی بود که مورد تذکر رهبر انقلاب - به عنوان رفتار نابهجا - قرار گرفت. نکته قابل تأمل بیصداقتی مقامات آمریکایی بود به نحوی که با وجود درخواست طرف آمریکایی برای این مکالمه، سوزان رایس ادعا کرد این تماس تلفنی با درخواست طرف ایرانی صورت گرفته است. دو روز بعد نیز اوباما با گستاخی تمام در ملاقات با نتانیاهو ادعا کرد همه گزینهها به ویژه گزینه نظامی علیه ایران روی میز است.
با این وجود آقای روحانی اخیرا در مصاحبه با روزنامه فایننشالتایمز گفته بود اوباما را آدم مؤدبی یافتم(!)
اوباما طی هفتههای اخیر بارها اعلام کرده که ساختار اصلی تحریمهای شدید ضد ایرانی سر جای خود باقی میماند و آمریکا به دنبال برچیدن برنامه هستهای ایران است.
شهادت «حاج حسان القیس» یکی از فرماندهان حزبالله در بحبوحه جنگ نظام سوریه و حزبالله لبنان با تروریزم حقایق زیادی را برملا میکند، از سوی دیگر همزمانی ترور القیس با آشوبهای جدید گروه 14 مارس در طرابلس لبنان ارتباط حوادث را به خوبی نشان میدهد.
مسئولیت ترور حاج حسان القیس را سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی -موساد- به طور رسمی بر عهده گرفته و این در حالی است که پیش از این، تلآویو مسئولیت ترور عماد مغنیه را بر عهده نگرفت. خود این مسئله بیانگر نکاتی است که در فاصله شهادت حاج رضوان تا شهادت حاج حسان در منطقه اتفاق افتاده است چرا که مخفی نگاه داشتن و سپس اعلام رسمی یک اقدام که میتواند پیامدهای امنیتی و سیاسی مهمی به همراه داشته باشد بدون نگاه به منفعتی بزرگتر منطقی نیست و طبعا تلآویو نیز این قاعده را در نظر داشته است.
شهادت حاج حسان القیس که بر اساس نوشته روز پنجشنبه گذشته «هاآرتص» بر مبنای یک اقدام دقیق و حرفهای و تلاش گسترده صورت گرفته است برای نوعی «اعلام رسمی» همگرایی میان رژیم ذاتا تروریست با گروههای تروریستی است که علیالظاهر داعیه دینی دارند. رژیم صهیونیستی در این اقدام، پرده از همکاری منطقهای برای خنثی کردن جبهه مقاومت برداشته است. این البته اولین اقدام آنان نیست. همان گونه که این قلم در یادداشت هفته قبل نوشت، تلویزیون اسرائیلی وابسته به کنست فاش کرد که دو تن از مقامات دولت و مجلس رژیم صهیونیستی در ترکیه با فرماندهان گروههای مسلح تروریستی که در سوریه علیه دولت این کشور مشغول جنگ هستند، ملاقات کرده و به آنان درباره کمک جدی اسرائیل اطمینان دادهاند. ترور فرمانده نظامی حزبالله در این شرایط بدون شک در این راستا انجام شده است.
اگرچه رژیم صهیونیستی حسان القیس را در جلوی درب منزل وی در خیابان سنتترز در منطقه الحدث به شهادت رسانده است اما همان گونه که روزنامه هاآرتص در روز پنجشنبه فاش کرد او از دهه هشتاد میلادی به طور مشترک از سوی دستگاههای اطلاعاتی غربی و عربی تحت تعقیب و زیر نظر بوده است. با این وصف کاملا پیداست که یک جریان پیچیده و در هم تنیده اطلاعاتی پشت این ترور قرار گرفته است. بعضی از خبرها و رموزی که به طور سربسته در بعضی از رسانهها منعکس شده است، بیانگر مشارکت برخی از دولتهای عربی در این ترورهاست. روزنامه «اسرائیل تایمز» دیروز نوشت: «علایق اسرائیل با دولتهای محافظهکار عرب حوزه خلیجفارس در کنترل حزبالله و سایر نیروهای منطقهای مرتبط با ایران به یکدیگر نزدیک شده است و این موضوعی است که میتواند مقدمه انواعی از همکاریها در حوزههای مختلف باشد.»
درز دادن علایق مشترک تنها از سوی اسرائیلیها صورت نگرفته بلکه طی هفتههای اخیر شاهد علامات مشابهی از سوی دولت سعودی هم بودهایم. یک مقام امنیتی نزدیک به بندر بنسلطان رئیس دستگاه امنیتی عربستان هفته گذشته گفت «دشمن دشمن ما دوست ماست و اسرائیل از این قاعده مستثنی نیست» در واقع این مقام امنیتی پرده از همکاری عربستان و رژیم صهیونیستی برداشت. در همین ایام روزنامه «الحیات» چاپ لندن که به سعودیها تعلق دارد طی مقالهای تحلیلی نوشت «دخالت ایران در کشورهای عرب منطقه مسئله امروز ماست و تجاوزات رژیم تلآویو به گذشته تعلق دارد و میتوان از همه ظرفیتهای مخالف ایران برای مهار ایران استفاده کرد.»
ترور شهید حسان القیس اگرچه برای حزبالله لبنان یک ضربه به حساب میآید و جایگزین کردن انسانهایی که در یک فرایند 30 ساله تربیت شدهاند کار دشواری است، در عین حال این یک فرصت را در اختیار حزبالله قرار میدهد. اسرائیل میتواند با استناد به ترور المبحوح، عماد مغنیه و القیس نفوذ اطلاعاتی خود را به رخ بکشد ولی نمیتواند خود را از پیامدهای این اقدامات مبری به حساب آورد. اقدام انتحاری رژیم صهیونیستی فضای واکنش حزبالله را اخلاقی و قابل قبولتر میکند. مردم لبنان و نیز ملتهای منطقه به هیچ وجه دست باز اسرائیل و دست بسته حزبالله را نمیپسندند اما اقدام حزبالله لبنان میتواند ابعاد و جنبههای مختلفی داشته باشد. یکی از این اقدامات تهدید بیشتر اعتبار امنیتی این رژیم است کما اینکه در طول ماههای اخیر حزبالله با به پرواز درآوردن پهپاد بر فراز فلسطین اشغالی ضربه مهلکی به اعتبار امنیتی آن زده است. به غیر از این حزبالله میتواند در یک عملیات غافلگیرانه تعدادی از نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی را به هلاکت رسانده و عدهای را به اسارت خود درآورد.
ترور شهید حسان القیس که نقش قابل ملاحظهای در به روز شدن تجهیزات فنی حزبالله داشته است قطعا وقفهای در کار حزبالله ایجاد نمیکند کما اینکه شهادت عماد مغنیه با همه اندوهی که به همراه آورد مانع پیروزی حزبالله در نبرد بزرگ و 16 روزه القصیر نشد. شهادت القیس زمانی اتفاق افتاد که به نوشته «هاآرتص» 30 سال جهاد را پشت سر گذاشته و همه نیرو و توان خود را مصروف تضعیف امنیتی و نظامی رژیم اسرائیل کرده بود اما این شهادت براساس منطق اسلامی، نیروهای جدید با انگیزههای مضاعفی را وارد میدان میکند و به آنان میآموزد که میتوانند نقشهای حساسی را ایفا کرده و ضربات سخت به دشمن وارد کنند در عین حال 30 سال از آسیب دیدن از دستگاههای اطلاعاتی و نظامی دشمنان در امان باشند. این که یک رزمنده پس از حدود 30 سال به شهادت میرسد، نشانه 30 سال خون دل خوردن دشمن برای پیدا کردن القیس بوده است و این در جای خود یک موفقیت بزرگ اطلاعاتی و حفاظتی به حساب میآید اما برای یک لحظه تصور کنید که حزبالله تصمیم بگیرد بلندپایهترین مقام اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را از طریق ترور از میان بردارد، مسلماً حزبالله برای این کار به بیش از یک سال زمان احتیاج ندارد.
اقدام رژیم صهیونیستی به جمعآوری اطلاعات از سرویسهای مختلف و ایجاد یک ائتلاف اطلاعاتی عربی، غربی، عبری بیان کننده آن است که منطقه ما در شرایط حساسی است که این رژیمها برای عبور از آن به اقداماتی نیازمند شدهاند که پاسخگویی دوباره آن بسیار دشوار است. اقدام غیر اخلاقی به هیچ وجه نمیتواند از قدرتمند بودن مرتکبین آن خبر داده و ضعیف بودن طرف مقابل را به نمایش بگذارد. این ترور در یک منطقه عمیقاً اخلاقی اتفاق افتاده و این میتواند به نوعی اجماع اخلاقی علیه اسرائیل و رژیمهایی نظیر رژیم عربستان منجر شود و این همان نیازی است که حزبالله آن را دنبال میکند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان در مراسم شب عاشورا طی یک سخنرانی خطاب به اسرائیلیها اعلام کرد که فردا تظاهرات سینهزنان حسینی با شکوه همیشگی انجام میشود و لو اینکه صهیونیستها بخواهند آن را به خاک و خون بکشند این به این معناست که شهادت مقولهای نیست که بتوان با آن، حزبالله و هواداران آن را متوقف کرد. رژیم تلآویو آن روز نتوانست به اجتماع روز عاشورا که سیدحسن در آن ظاهر شده بود حمله کند ولی نمیتوانست خشم خود از اقتدار حزبالله را مخفی نگه دارد.
اما در تحلیل این ماجرا، توجه به چرایی توسل رژیم صهیونیستی به این ترور و ترورهایی نظیر این حائز اهمیت است. رژیم صهیونیستی در فضایی آکنده از بغض بعضی از فرقههای منحرف خشونتطلب و بعضی از رژیمهای عربی، دست به این ترور زده و بطور نسبتاً علنی مسئولیت آن را پذیرفته است. این موضوع بیانگر آن است که اسرائیل در صدد برآمده یک پیوست امنیتی میان خود و اینگونه رژیمها و این قبیل فرقههای تندرو به تصویر بکشد در واقع در شرایطی که تندروهای مسلح سوریه در حال شکست هستند و رژیم سعودی از شدت خشم نسبت به باخت در سوریه دیوانهوار فریاد میزند، این ترور را انجام داده است. در واقع رژیم تلآویو با این ترور نه فقط خواسته است که مرحمی بر زخمهای عناصر مسلح تکفیری و رژیم وهابی سعودی بگذارد بلکه در صدد برآمده تا زمینههای اعلام رسمیتر و علنیتر روابط این گروهها و این دولت با صهیونیستها را فراهم نماید. این موضوعی است که ردپای آن قابل شناسایی میباشد.
یک روز پس از ترور شهید القیس، روزنامه المستقبل وابسته به جریان 14 مارس که به عربستان وابستگی آشکار دارد، نوشت: «حسان القیس، یکی از نیروهای مؤثر حزبالله در نبرد القصیر بوده است» کاملا واضح است که المستقبل از اقدام صهیونیستها استقبال کرده و آن را نشانه نوعی همگرایی عربی - اسرائیلی ارزیابی نموده است.
ترور القیس به خوبی معنای عملیات حزبالله در القصیر و تلکلخ و ... را بیان میکند. پیش از این، حزبالله متهم بود که مبارزه با اسرائیل را رها کرده و در مقابل یک عده از مسلمانان در سوریه صفآرایی کرده است. ترور القیس ثابت کرد که آن نبرد هم نبرد حزبالله با رژیم صهیونیستی بوده و گرنه چرا این رژیم، چریک موثر حزبالله را هدف قرار داده است. این ترور پیوستگی جبهه تروریزم وهابی با تروریزم صهیونیستی را نشان میدهد و در واقع حزبالله میتواند آن را بعنوان شنیدنیترین توضیح خود به مردم منطقه ارائه کند.
حزبالله لبنان در مواجهه اخیر با موج تروریزم، یک اقدام مسئولانه انجام داده و در کنار همه کسانی قرار گرفته است که از افراطگرایی مذهبی و تروریزم نگران هستند با این وصف حزبالله از این مسیر هم نشان میدهد که قابلیت آن را دارد که بعنوان یک نیروی فراملی برای رفع دغدغههای امنیتی و سیاسی ملتهای منطقه تلاش کند. شهادت القیس یکی از دلایل صلاحیت حزبالله در ایفای این نقش حساس در منطقه و جهان اسلام است.
سعدالله زارعی
«اظهارات نسنجیده و تأمل برانگیز دکتر ظریف نشان داد ایشان هر اندازه در مکالمه با دیپلماتها و سیاستمداران بینالمللی متبحرند اما متأسفانه با زبان و گویش شایسته و بایسته با مردم خود غریب و ناآشنایند.»
داریوش سجادی از همکاران سابق نشریات زنجیرهای با بیان این مطلب مینویسد: ایشان در نشست اخیر خود با دانشجویان در دانشگاه تهران فرمودهاند: «غربیها از چهار تا تانک و موشک ما نمیترسند. آیا شما فکر کردهاید که آمریکا که با یک بمبش میتواند تمام سیستمهای نظامی ما را از کار بیندازد، از سیستم نظامی ما میترسد؟آیا واقعاً به خاطر سیستم نظامی ماست که آمریکا جلو نمیآید؟»
وی میافزاید: قطعاً ایشان نمیتوانند در کنار اتحاد و پایمردی مردمی منکر توانمندی نظامی کشور خود باشند و در کسوت «رئیس دیپلماسی کشور» این چنین رسوا و عریان خود را در مقابل دشمن خارجی خلع سلاح نشان دهند. این امر موید آنست که سیاستمداران ایرانی ولو در سطح دکتر ظریف علیرغم همه شایستگیها از درک توانمندیهای نظامی کشورشان محروم ماندهاند. ظاهراً بیمناسبت نیست تا به منظور توجیه و اطلاع فرزندان انقلاب در عرصه دیپلماسی سرهنگان ایران یک تور فشرده به منظور آشنایی سیاسیون با توانمندیهای نرمافزارانه و سختافزارانه نظامی کشور برگزار نمایند تا آنگاه دکتر و یاران دکتر با قوت و اشراف بیشتر از موقعیت ایران، سنگربان سرحدات سیاسی محوله خود باشند.
سجادی در پایان نوشت: دکتر ظریف در مقام یک وزیر خارجه بهتر از هر کسی باید با آموزههای «کلازوویتس» آشنا باشند که دیپلماسی و میلیتاری مکمل یکدیگرند و اگر ایشان تاکنون توانستهاند در ژنو خوش بدرخشند این درخشش قبل از مهارتهای شخصی مدیون تدبیر و مکر و مانورهای سنجیده و موثر و قدرتمند نظامیان ایران در عراق و افغانستان و سوریه و لبنان طی سالیان گذشته بوده که گلوی آمریکا را در این مناطق آنچنان مدبرانه در چنگال خویش گرفتند تا اینک و امروز دکتر ظریف در عرصه دیپلماسی بتواند بستر را برای پیش روی خود مهیا ببینند.
شایان ذکر است بسیاری از مقامات سیاسی و نظامی آمریکا بارها تصریح کردهاند که با توجه به شکستهای آمریکا در عراق و افغانستان و جنگ نیابتی سوریه، کاملاً روشن است که آمریکا قادر نیست وارد جنگی موفق با ایران شود و در صورت وقوع هر نوع جنگی، ایران ضربات راهبردی گستردهای وارد خواهد کرد.