عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

لؤلؤ

 

گفت: حاکمان آمریکایی بحرین، نماد میدان «لؤلؤ» را تخریب کرده و از بین برده اند.
گفتم: حق دارند، چون میدان لؤلؤ برای آل خلیفه به لولو تبدیل شده بود.
گفت: وزیر خارجه حکومت آل خلیفه گفته است؛ این میدان یادآور خاطرات تلخی برای مردم بوده است!
گفتم: خاطرات تلخ برای مردم یا دربار آمریکایی آل خلیفه؟!
گفت: البته مردم بحرین هم گفته اند حاکمیت آل خلیفه را به زیر می کشند و به زباله دان تاریخ می اندازند.
گفتم: دانش آموزی برای این که به مدرسه نرود دعا می کرد معلمش بمیرد. وقتی این ماجرا به گوش معلم رسید، او را صدا کرده و گفت؛ دعا کن بابات بمیره، چون اگر معلم بمیرد، یک معلم دیگر جای او را می گیرد اما اگر پدرت بمیرد دیگر کسی نیست که تو را به مدرسه بفرستد.

آدم بن اسحاق قمی

 بسمه تعالی 

آدم بن اسحاق قمی

نام های دیگر: آدم بن اسحاق،

موطن: قم

نام پدر : اسحاق

تاریخ وفات: 236 قمری

استاد محدّثان

آسمان سرخ تشیع پوشیده از ستارگان پر فروغ و فراوانی است که با درخشش خود،راهیان طریق حق را راهنما شده اند و بر عزت،شرف و بالندگی این مکتب افزوده اند.

مردانی که در اوج سختی ها مقصد خود را به خوبی شناختند و لحظه ای از ولایت دست بر نداشتند.

یکی از ستارگان «آدم بن اسحاق قمی»است،که در زمره راویان ثقه،(1) و عالمان وارسته شیعه قرار داشت.او در سده دوم هجرت،(2) همانند اجدادش،در شهر قم می زیست.عصر زندگی وی با دوران امامت ائمه طاهرین (ع) و روشنگری های آن بزرگواران پیوند خورد و جلوه ای ویژه به خود گرفته بود. از دیگر سو، حیات وی با خودکامگی های حکمان بنی عباس مصادف بود،که عرصه را بر پیروان مکتب علوی تنگ کرده بودند. آدم بن اسحاق در چنین شرایطی نه تنها مرعوب دشمنان نشد؛بلکه توانست خود را در فهرست شیعیان راستین جای دهد،به گونه ای که پس از گذشت سال ها با وجود دسیسه های فراوان برای محو آثار تشیّع، نام او همانند بسیاری از عالمان و راویان شیعه بر سر زبان هاست.

منابع تاریخی موجود، اشاره ای به زوایای مختلف زندگی آدم بن اسحاق نکرده اند و تنها به ذکر نام و معرفی بسیار مختصری از او پرداخته اند،بر این اساس ما از رسیدن به تحلیل و توضیح بیشتر درباره عصر زندگی وی،فضای سیاسی آن روز و نیز نقش آدم بن اسحاق در مسائل سیاسی و اجتماعی روزگارش محروم هستیم.

خاندان او از شیعیان بزرگ و قابل اعتمادی بودند و کثرت راویان و عالمان در میان آنها به خوبی مشهود بود.(3)پدرش؛اسحاق بن آدم توفیق یافت از امام رضا (ع) روایت نقل کند.(4)در همین فرصت موفقیت های فراوانی کسب کرد که در تربیت و بارور ساختن ریشه های اعتقادی فرزندش بی تأثیر نبود.

عموی والامقام:

«زکریا بن آدم؛عموی آدم بن اسحاق بود و به گفته ابن داود:جایگاه ویژه ای نزد امام رضا (ع) داشت.زکریا که از راویان و یاران صدیق آن امام و نیز امام جواد (ع) بود،روایت گری قابل اطمینان،عالمی فرهیخته و فقیهی نامدار در عصر خود به شمار می آمد(5) و در بیان عظمتش همین بس که امام رضا و حضرت جواد(ع) بارها از او به نیکی نام بردند.

زکریا بن آدم وقتی که به امام رضا (ع) عرض کرد: می خواهم اهل بیتم را ترک کنم. حضرت فرمود:چنین کاری مکن؛زیرا به وسیله تو از آنها(بلاها و گرفتاری ها)بر طرف می شود،آن چنان که بوسیله پدرم - اباالحسن کاظم(ع) - بلا از اهل بغداد دفع شد.(6)

عبدالله بن صلت قمی از یاران امام رضا (ع) می گفت: در آخر عمر حضرت جواد (ع) نزدش رفتم و شنیدم که می فرمود:خداوند،صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و زکریا بن آدم را از طرف من پاداش نیکو عطا فرماید،آنها نسبت به من وفادار بودند،...(7)

آدم بن اسحاق منسوب به قبیله بزرگ «اشعریون» است که پس از فتوحات اسلام در بخشی از سرزمین «ایران» سکن شدند.(8)

هم عصر با امام (ع)

شکی نیست که «آدم بن اسحاق» روزگار پیشوایان معصوم(ع) را درک کرد؛امّا تاریخ و منابع موجود نام هیچ یک از آن بزرگواران را معین نکرده است. البته بر سنگ قبر او که حسب الامر آیت الله گلپایگانی(ره) نصب گردیده از اصحاب امام هادی(ع) شمرده شده است.

به عقیده نگارنده:احتمال هم زمانی دوران زندگی او با عصر امام رضا،جواد و هادی (ع) قوّت می یابد،به دلیل آن که پدرش - اسحاق بن آدم (9) - و شاگرد او،ابراهیم بن هاشم (10) از راویان و یاران امام رضا(ع) بودند و همچنین دیگر شاگردش - احمد بن محمد بن عیسی - از یاران سه تن از امامان: رضا،جواد و هادی(ع) بود.(11)

در هر صورت بزرگترین افتخار آدم بن اسحاق هم زمانی با عصر امام معصوم بود؛هر چند توفیق حضور مستقیم در پیشگاه امام عصر خود را نیافت.

البته وی با وجود جوّ خفقانی که به وسیله خلفای ظالم عباسی بر علیه شیعیان به وجود آمده بود هرگز رابطه معنوی اش را با خاندان امامت قطع نکرد و با نقل روایت هایی هر چند اندک، وفاداری خود را نسبت به مکتب بالنده تشیّع به اثبات رساند.

دیدگاه دانایان:

نام این محدث شیعی در کتاب های رجال شیعه و نیز اهل سنّت به چشم می خورد و مؤلّفان آنها به نیکی از وی یاد کرده و سیمایش را به خوبی معرّفی کرده اند.

«آدم بن اسحاق» در نگاه رجال شناسان، فردی شایسته و ثقه است،به طوری که بزرگانی همچون:نجاشی،(12) علامه حلّی (13) و برخی دیگر از عالمان شیعه با لفظ «ثقه» به تعریف و تمجید شخصیت او پرداخته اند.

در میان عالمان اهل سنت «ابن حجر عسقلانی»نویسنده «لسان المیزان» از او نام برده و با نقل جمله ای پر معنا بر عظمت این شخصیت شیعی افزوده است. ابن حجر بعد از معرفی «آدم بن اسحاق» و برشمردن اساتید و شاگردانش،به نقل از «ابو عبدالله برقی» می نویسد:«قال:و کان زاهداً خاشعاً»ابو عبدالله برقی گفت:او(آدم بن اسحاق)زاهدی فروتن بود.(14)

بدیهی است چنین جمله ای در کتاب ابن حجر عسقلانی می تواند دلیلی مضاعف بر عظمت شخصیت این محدث شیعی به شمار آید.

جایگاه علمی:

از مجموعه منابعی که در باره آدم بن اسحاق است،چنین به دست می آید که وی با قافله علوم و معارف رایج آن روزگار همراه بود و حضور در پیشگاه استادان،تعلیم شاگردان، و تألیف کتاب،جایگاه علمی او را به خوبی نشان می دهد.

استادان:

با توجه به منابع موجود تنها شمار اندکی از استادان را می توان یافت که وی در محضر آنان تحصیل کرده و نقل روایت کرده است. در کتاب های رجال شناسی با نام سه تن روبرو می شویم و با مراجعه به روایت هایش در کتاب های شیعی(بحار الانوار،وسائل الشیعه،کتب اربعه)این تعداد به بیش از پنج نفر  می رسد.

این اشخاص عبارتند از:

«عبدالله بن محمد الجعفی» آدم بن اسحاق بیشترین روایت را بدون حذف موارد تکراری - از او نقل کرده است.

«شیخ طوسی» عبدالله را صحابی امام سجّاد،باقر و صادق (ع) می داند.(15) و با دقت در روایات آدم بن اسحاق در می یابیم که او از هر استاد،فقط یک روایت نقل کرده است و این روایت ها پس از گذشت زمان در میان کتابهای روائی شیعه با تفاوتی اندک بارها به ثبت رسیده است.

شاگردان:

با اینکه بخش های بسیاری از زندگانی آدم بن اسحاق،با گذشت زمان پنهان گشته است، منابع موجود به ویژه روایات او نشان از همت فراوانش در مسیر تعلیم و تربیت شاگردان کار آمد، دارد.

شاگردان اندکش با نقل حدیث از استاد،در راه نشر علوم و معارف اسلامی قرار گرفته اند و هر کدام   گام های بلندی برای حفظ آثار مکتب برداشتند.

«احمد بن محمد بن عیسی» و «ابراهیم بن هاشم» از جمله شاگردان آدم بن اسحاق هستند که هر یک به تنهایی روایت ها و احادیث فراوانی نقل کرده اند و در ردیف راویان موثق و عالمان وارسته شیعی قرار گرفته اند.

احمد بن محمد بن عیسی؛در شمار یاران امام رضا،جواد و هادی (ع) قرار داشت،(16) و فقیه،رئیس و بزرگ شهر قم (17) و از محدثان موثق شیعی بود که بیش از دو هزار و دویست و نود روایت نقل کرده است.(18)

ابراهیم بن هاشم؛صحابی امام رضا (ع) (19) بود و برای نشر احادیث از کوفه مهاجرت کرد و در قم سکن شد.(20) وی درمیان شاگردان آدم بن اسحاق،بیشترین روایات را نقل کرده است.

مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث معتقد است:

«او بالغ بر شش هزار و چهارصد و چهارده روایت نقل کرده است و در کثرت روایت کسی از راویان به او نمی رسد.»(21)

تألیف کتاب:

آدم بن اسحاق در حیات علمی خود و به منظور حضور هر چه بیشتر در این میدان،به تألیف کتاب روی آورد.و نوشته ای به نام «کتاب الحدیث»از خود به جای گذاشت که در بردارنده مجموعه ای از سخنان پیشوایان دینی بود؛امّا گذشت زمان و دسیسه هایی که در کمین محو آثار تشیع بود،موجب شد تنها اثر وی - همانند بسیاری از آثار دیگر عالمان شیعی - مفقود شود.فقط نام آن کتاب در منابع تاریخی موجود باقی بماند؛البته احتمال می رود کتاب وی در میان کتاب های بزرگتر روائی شیعه،همانند:کتب اربعه و... ادغام شده باشد.

اغلب دانشمندان شیعی مانند: نجاشی،(22) شیخ طوسی، (23)ابن شهر آشوب،(24) آقابزرگ تهرانی، (25) و... وی را در شمار مؤلّفان شیعه قرار داده و به تنها کتابش نیز اشاره کرده اند.

روایت نور:

تنها اثر به جای مانده از این محدّث موثّق شیعی،سخنان امامان معصوم (ع) است که به طور غیر مستقیم از آنها نقل کرده است.به عقیده نگارنده، شمار اندک احادیثی که از آدم بن اسحاق قمی در میان کتاب های روائی شیعه (وسائل الشیعه،بحارالانوار و کتب اربعه) دیده می شود،از سی و یک مورد تجاوز نمی کند،که با حذف روایت های تکراری این تعداد به هفت روایت کاهش می یابد.

مرحوم خوئی تنها به یازده مورد از روایات او در «کتب اربعه» اشاره کرده است که تعدادی از آنها تکراری است.(26)

و محقق اردبیلی در «جامع الروات» بدون حذف روایت های تکراری شش حدیث از آدم بن اسحاق را در میان کتب اربعه بر شمرده است،(27) گرچه شمار روایت های او اندک است،امّا محتوای متنوع و ژرف آنها به گونه ای است که از یک موضوع فراتر رفته و در بخشهای مختلفی از علوم اسلامی (عقائد،تفسیر و اخلاق)و باب های گوناگون فقه (بیع،حدود،صلوة و صوم) جای گرفته است.

1 - تفسیر قرآن از زبان امام باقر(ع):

آدم بن اسحاق با سه واسطه از امام محمد باقر (ع) حدیثی طولانی را روایت کرده است (28) که حضرت با استفاده از آیات محکمات قرآن به تفسیری شفاف و گویا از قرآن پرداخته است . موضوع روایت مربوط به مردمی است که در زمان امام باقر(ع) در باره قرآن از خود سخن می گفتند و آن را تفسیر به رأی      می کردند،گفتار آنها سبب شد تا حضرت این روایت مفصّل را بیان فرماید.حاصل روایت را می خوانیم: «خدای تعالی به مقداری که به مردم رسانید و فهمانید،از آنها باز خواست می کند؛ چون «امر به توحید» و «دعوت به یگانگی خدا» در برنامه تمام پیغمبران الهی بود و همگی به آن دعوت کرده اند.مردمی که آن دعوت را از هر پیغمبری شنیدند و نپذیرفتند،مشرک نامیده می شوند و جزای آنها جهنم است.همچنین از مردمی که در زمان پیغمبر خاتم (ص) در مکه بودند و پیش از هجرت در مکه مردند،آنهایی که به شهادتین اقرار کردند و مردند به بهشت روند و کسانی که انکار کردند،مشرک اند و به دوزخ در می آیند.

بر پیغمبر (ص) در مکه غیر از دعوت به توحید،امری از خدای تعالی نرسید؛ مگر دستوراتی مختصر،به زبان نرم به عنوان موعظه و اندرز و ادب، بدون آن که برای آنها کیفر سختی بیان شود؛اما وقتی پیغمبر کرم(ص) به مدینه تشریف آورد،چهار ستون دیگر بر«شهادتین» به عنوان پایه و رکن اسلام اضافه شد و ارکان اسلام به پنج عدد رسید: شهادتین و نماز و زکوة و حج و روزه، و نیز حدود و ارث و بیان گناهان و معاصی،با شدت،نازل گشت و کیفر و مجازات آنها بیان شد،پس هر کس یکی از آن معاصی را مرتکب شود،هنگام ارتکاب،مؤمن نیست و در آن موقع پیراهن ایمان از تنش کنده می شود.

البته باید توجه داشت که امام باقر (ع) تمام این مطالب را با اتکاء به آیات شریفه قرآن و استدلال به محکمات به طور روشن بیان می فرماید....»(29)

2- ایمان حقیقی:

آدم بن اسحاق با دو واسطه، درباره ایمان حقیقی از امام جعفر صادق(ع) روایت کرد:

«قال ابو عبدالله (ع):یا هیثم التمیمی اِنّ قوماً آمنوا بالظاهر و کفروا بالباطن فلم ینفعهم شییٌ و جاء قوم من بعدهم فامنوا بالباطن و کفروا بالظاهر فلم ینفعهم ذالک شیئاًو لا ایمان بظاهرٍ الّا بباطن و لا بباطنٍ الّا بظاهرٍ.»

امام صادق(ع) خطاب به هیثم تمیمی فرمود:به درستی گروهی ایمان به ظاهر آوردند و نسبت به باطن کافر شدند.این گونه ایمان هیچ نفعی به حال آنها نخواهد داشت و گروهی بعد از آنها به عرصه وجود آمدند که ایمان به باطن داشتند و نسبت به ظاهر کافر بودند،این چنین ایمانی (نیز)هیچ سودی به حال آنان ندارد.هیچ «ایمان به ظاهری» ایمان نیست؛جز با ایمان به باطن،و هیچ «ایمان به باطنی»ایمان نیست؛مگر با ایمان به ظاهر.(30)

حضرت در این سخن پر معنا سیمایی زیبا از ایمان کامل و نافع به تصویر کشیده است که با ژرف اندیشی در آن می توان به معنای حقیقی ایمان و باورهای دینی که همان التزام عملی و قلبی به دین است،پی برد.

اگر شخصی بخواهد لذت ایمان را بچشد،ناگزیر باید آن را به تمام زوایای زندگی خود نفوذ دهد و ظاهر و باطن خود را به نور ایمان روشنی بخشد؛ بنابراین آن که تنها ظاهرش را با دین می آراید،بی آنکه نوری از ایمان در دلش بتابد؛هرگز به مقصد نمی رسد و ایمانش کامل و نافع نمی شود. از آن طرف هم کسی که فقط ایمان و عقیده را در درون خود می جوید و در عمل به دستورات دینی و پایبندی به آنها سستی روا می دارد،هیچگاه نمی تواند به حقیقیت ایمان دست یابد و چنین «ایمان ناقصی» سودی به حال او نخواهد داشت.مسلمانی که مدعی ایمان به خدا و دستورات اوست،نباید تنها به بهانه ایمان قلبی و باطنی دست از عمل به ظواهر دینی (همانند نماز،روزه،جهاد،خمس،زکوة،امر به معروف، نهی از منکر، تولّی، تبری،...)بکشد و ایمان قلبی را کافی بداند.در ظاهر نیز نمی تواند با عمل به ظواهر دین،ایمان ناقص خود را به دیگران بنمایاند ولی در باطن از عقیده و ایمان حقیقی تهی باشد و تنها تا زمانی که منافعش در خطر نباشد،به دستورات دینی عمل کند.

شاید با توجه به این معنا است که امام صادق (ع) ایمان حقیقی و کامل را تنها در ایمان به ظاهر و باطن معرفی کرده و جز این را فاقد هر گونه نفع و کمالی دانسته است؛البته ناگفته نماند که معنای یاد شده تنها مصداق حدیث شریف نیست ؛بلکه این سخن گهربار ممکن است مصادیق دیگری نیز داشته باشد که با معنای یاد شده منافاتی نخواهد داشت.

3- فایده های نماز شب:

آدم بن اسحاق،با واسطه،از امام صادق (ع) درباره نتیجه های نماز شب چنین روایت کرده است:

«... عن ابی عبدالله (ع) قال:علیکم بصلاةاللیل فانّها سنّة نبیّکم و دأب الصالحین قبلکم و مطردة الداءعن اجسادکم، و قال ابوعبدالله(ع) صلاة اللیل تبیض الوجه و صلاةاللیل تطیب الریح و صلاة اللیل تجلب الرزق.»

امام صادق(ع) فرمود:بر شما باد نماز شب!که همانا روش پیامبر شما و شیوه و عادت صالحان پیش از شما و دور کننده بیماری از تن شما است.و (نیز) فرمود:نماز شب چهره را سفید و (آدمی را) خوشبو و پکیزه می سازد و روزی می آورد.(31)

سوی دیار آخرت:

آدم بن اسحاق پس از سال ها تلاش،دیار ابدیت را در پیش گرفت و در کنار بهشتیان مقام یافت. احتمال می رود زمان رحلت او به اواخر قرن سوم هجرت برگردد،همانطور که نویسنده «اعیان الشیعه» نیز او را از راویان شیعی اواخر قرن سوم هجری می داند.(32)

مدفن وی - آن چنانکه آقا بزرگ تهرانی در الذّریعه (33) نوشته و در کتاب مراقدالمعارف (34) آمده است. - در مقبره شیخان شهر قم بوده؛ امّا در حال حاضر اثری از آن به جای نمانده است و با گذشت زمان قبر او همانند بسیاری از بزرگان؛ مانند، سعد بن عبدالله اشعری، محو شده است.

منابع و مآخذ:

1- رجال شیخ طوسی .

2- رجال نجاشی .

3- رجال کشی .

4- خلاصة الرجال علامه حلّی .

5- رجال ابن داود .

6- فهرست شیخ طوسی .

7-اعیان الشیعه .

8- معجم رجال الحدیث .

9- لسان المیزان .

10- معالم العلماء .

11- الذریعه الی تصانیف الشیعه .

12- جامع الرواة .

13- کافی .

14- اصول کافی (ترجمه شده سید جواد مصطفوی) .

15- بحارالانوار .

16- تهذیب الاحکام .

17- استبصار .

18- من لا یحضره الفقیه .

19- علل الشرایع شیخ صدوق .

20- ثواب الاعمال شیخ صدوق .

21- وسائل الشیعه .

22- المنجد فی اللغه .

23- فرهنگ لاروس .

24- نقدالرجال، علامه تفرشی .

25- تنقیح المقال .

26- منتهی المقال .

27- الجامع فی الرجال، شیخ موسی زنجانی .

28- رجال برقی .

29- مراقدالمعارف.

پی نوشت ها:

1 - رجال نجاشی، ص 105،رقم 262 .

2 - اعیان الشیعه، ج 2، ص 85 .

3 - همان .

4 - رجال نجاشی، ص 73، رقم 176 .

5 - رجال ابن داود، ص 158،رقم 625 .

6 - رجال کشی، ص 594،رقم 1111 .

7 - همان، ص 503، رقم 964 .

8 - اعیان الشیعه، ج 2،ص 85 .

9 - رجال نجاشی، ص 73، رقم 176 .

10 - رجال شیخ طوسی، ص 369 .

11 - همان، ص 366، 397 و 409 .

12 - رجال نجاشی، ص 105، رقم 2 .

13 - رجال ابن داود، ص 9، رقم 1 .

14 - لسان المیزان، ج 1،ص 335، رقم 1027 .

15 - رجال شیخ طوسی ،ص 127-98 و 225 .

16 - همان ،366، 397 و 409 .

17 - رجال علامه حلّی ،13 .

18 - معجم رجال الحدیث، ج 301-2 .

19 - رجال شیخ طوسی، ص 369 .

20 - فهرست شیخ طوسی ،ص 4 .

21 - معجم رجال الحدیث ،ج 1،ص 318 .

22 - رجال نجاشی ،ص 105،رقم 262 .

23 - فهرست شیخ طوسی، ص 16، رقم 58 .

24 - معالم العلماء، ص 21، رقم 124 .

25 - الذریعه، ج 6،ص 303،رقم 1613 .

26 - معجم رجال الحدیث ،ج 1،ص 4 و 5 .

27 - جامع الروات ،ج 1،ص 8 .

28 - کافی ،ج 2، ص 28(بحار/ 69 / 85 ح 30) .

29 - اصول کافی ،ج 3،ص 54(ترجمه سید جواد مصطفوی) .

30 - بحار الانوار، ج 24،ص 302،ح 11 .

31 - همان ،ج 78،ص 149،ح 25 .

32 - اعیان الشیعه، ج 2،ص 85 .

33 - الذریعه ،ج 6،ص 303،رقم 1613 .

34 - مراقدالمعارف،ج 1،ص 314 .

نویسنده :       علی محمدی یدک

دختر حضرت امام خمینی (ره) درباره همسر مرحومش

بسمه تعالی 

دختر حضرت امام خمینی (ره) درباره همسر مرحومش گفت: آقای بروجردی در هر کجا که بود، هدفش خدمت به انقلاب و خیلی معتقد به ولایت بود.

 

زهرا مصطفوی در حاشیه مراسم تشییع مرحوم محمود بروجردی به خبرنگار واحد مرکزی خبر گفت: ایشان همیشه در خدمت انقلاب بود.

وی همچنین درباره شخصیت بروجردی در زندگی خانوادگی نیز گفت: در طول زندگی مشترک مان من یک دروغ، توهین یا حرف زشت از ایشان نشنیدم.

مصطفوی گفت: بروجردی مردی متدین و الهی ، مهربان و در راه انقلاب پرتلاش بود.

وقایع الایام

 

ملا عبد اللّه تونى بشروى ساکن خراسان، در شانزدهم ربیع الاول سال 1071 هجرى قمرى در کرمانشاه وفات نمود و در همانجا به خاک سپرده شد. وى صاحب وافیه در اصول است که سید صدر الدین قمى و سید محسن اعرجى او را شرح کرده اند. برادر او شیخ احمد نیز از علماء و صاحب تألیف است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-وقایع الایام، صفحه 219.

تقویم تاریخ

 بسمه تعالی 

عبداللّه سفاح در روز جمعه، سیزدهم ربیع الاول سال 132 هجرى قمرى، لباس خلافت را پوشید و مردم نیز با وى بیعت نمودند، سپس به طرف مسجد روانه شد، از منبر بالا رفت و ایستاده خطبه جمعه خواند، صداى مردم بلند شد و گفتند احیا کردى سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را، این سخن کنایه اى بود به بنى امیه زیرا آنان نشسته خطبه مى خواندند، در اخبارالدول آمده است که در مبایعت با سفاح، آنقدر از بنى امیه گشته شد که به شمارش نمى آید، سفاح، امر کرد که قبرهاى بنى امیه را شکافتند و مردگان آنها را از گور بیرون آورده و سوزانیدند.(1)

خواب! (گفت و شنود)

                                           بسمه تعالی 

گفت: یک شبکه تلویزیون ماهواره ای وابسته به سلطنت طلب ها اعلام کرد روح علیرضا پهلوی را احضار کرده اند و او گفته است خودکشی نکرده، بلکه یک سفیدپوست آمریکایی به دستور جمهوری اسلامی او را کشته است!
گفتم: اتفاقاً در ایران هم روح او را احضار کرده اند و گفته است داداش رضا ربع پهلوی و ننه فرح برای بالا کشیدن ثروتش او را کشته اند.
گفت: سندت چیست؟
گفتم: ای عوام! مگر سلطنت طلب ها برای ادعایشان سند محضری منگوله دار ارائه کرده اند که از من سند می خواهی؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو رفت پیش کدخدای روستا و گفت؛ دیشب شما را خواب دیدم، یک حالت روحانی داشتید! کدخدا که خیلی خوشش آمده بود و در ضمن می خواست جلوی بقیه تظاهر به تواضع کند، گفت؛ ای آقا! بنده را چه به این حالات روحانی! خب! بعد چی؟ و روستایی گفت؛ سوار یک اسب سفید بودید، کدخدا باز گفت؛ ای آقا! ما را چه... روستایی گفت؛ اما به جای کلاه، پوست هندوانه روی سرت بود. کدخدا که بدجوری از کوره در رفته بود گفت؛ تو... خوردی که مرا به خواب دیده ای! و روستایی با سادگی گفت؛ خودت... خوردی که به خواب من اومدی!

آشنایی با فرزندان رهبر عظیم الشان انقلاب

 بسمه تعالی

ایشان چهار فرزند پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقیقتاً هم درس می‌خوانند. خوب هم درس می‌خوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، صحبت می‌کنیم. یک بار ندیده‌ام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است. 

 

 با توجه به خواست کاربران مبنی برآشنایی بیشتر با خانواده مقام معظم رهبری، شرحی مختصر پیرامون زندگی فرزندان ایشان خصوصا فرزندان پسر معظم له خدمت شما ارائه می گردد:

رهبر بزرگوار و عالیقدر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله سید على خامنه اى"دام الله ظله علی رئوس المسلمین" فرزند مرحوم آیت الله حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى(ره) در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس، چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند.

 

معظم له اکنون دارای 6 فرزند هستند. نام خانوادگی همسر  ایشان«خجسته» است. نام دخترانشان بشری و هدی، و نام فرندان پسرشان سید مصطفی، سیدمجتبی، سیدمسعود و سیدمیثم است. دو تن از فرزندان پسر ایشان 8 سال  در جبهه‌های جنگ ایران و عراق حضور داشتند.

یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاههای کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند  و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از علمای تهران است. سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت‌الله خوشوقت ازدواج کرده ‌است. سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود نیز با فرزند آیت‌الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده ‌است. سید میثم کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است.

 

مقام معظم رهبری همچون امام راحل فرزندان خود را از فعالیت های سیاسی و اقتصادی مبرا داشته و به ایشان توصیه کرده اند که در کارهای اقتصادی وارد نشوند.

 حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین احمد مروی "دامت برکاته" در این رابطه چنین بیان داشتند:

"ایشان چهار فرزند پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقیقتاً هم درس می‌خوانند. خوب هم درس می‌خوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، صحبت می‌کنیم. یک بار ندیده‌ام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است.

فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانی‌هایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغه‌هایی است که خود آقا دارند

این خیلی ارزش دارد که امکانات باشد و موقعیت فراهم باشد و هیچ اقبالی به آن نشان داده نشود. این خیلی ارزشمند است. برای خود حضرت آقا، همه رقم امکانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمی‌بینیم. نه خودشان، نه خانواده‌شان!

قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازاده‌ها‌یشان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمی‌پسندند.

خود اینها هم، هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت این جور تربیت شده‌اند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند.

فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانی‌هایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغه‌هایی است که خود آقا دارند. این که آنها برای خودشان دنبال آینده‌ای باشند‌ زندگی، مال، منال، پول، پس‌انداز‌ اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع می‌شدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیده‌ام.

 


 

.

از راست به چپ: حجت الاسلام سید میثم خامنه ای- حجت الاسلام سید مصطفی خامنه ای- آیت الله مجتهدی- حجت الاسلام سید مجتبی خامنه ای- حجت الاسلام سید محسن خامنه ای. .

 

سید مصطفی‌ آقازاده بزرگ آقا‌ همان سال اول ازدواجشان که طلبه‌ قم بودند،‌ الان هم قم هستند‌ خانه‌ای اجاره کرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را یک روز برای ناهار دعوت کردند. ما رفتیم منزل ایشان. یک سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یک گلدان معمولی خریدیم و رفتیم که دست خالی نرویم. من واقعاً‌ تعجب کردم که آیا این خانه، خانه‌ یک تازه‌داماد است؟ حالا نه خانه‌ فرزند رهبر انقلاب و مقام اول کشور، حتّی خانه‌ یک تازه‌داماد هم این نیست. یعنی یک خانه‌ تازه‌داماد، بالاخره یک زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه‌ تازه‌داماد و خانه‌ تازه عروس، هست.

من توی خانه‌ اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یک تازه‌داماد و یک تازه عروس را ندیدم. بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه‌ در چهار‌ چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه می‌کردم. حواسم بود و تا آنجا که می‌توانستم، رصد می‌کردم اوضاع و احوال خانه را‌. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موکت بود و دو‌ سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی. زندگی ساده و خوبی در آقازاده‌های ایشان سراغ داریم.

آقازاده‌ها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند والان هیچ کدام از آقازاده‌ها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند. درس می‌خوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کرده‌اند. خود آقا مصطفی که الان سطوح عالیه را در قم تدریس می‌کنند. ایشان مکاسب و کفایه در قم تدریس می‌کنند."

   امکاناتی که برای فرزندان رهبری مهیا هست
"احمد مروی" معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام معظم رهبری می گوید: من یک وقتی درمورد آقازاده‌‌های آقا فکر می‌کردم که اینها چرا این قدر به تعبیر بنده، بچه‌های خوبی هستند. از هر جهت، خیلی خوب تربیت شده‌اند. دیانت، پاکی، زهد، بی‌تعلقی به دنیا و عدم اقبال به مسائل دنیا و امکانات. ایشان در این موقعیتی هستند، که خیلی امکانات برایشان هست. برای کسانی که خیلی خیلی مراتب پایین‌تر هستند، بالاخره امکاناتی هست. برای اینها که در این مقام، در این رتبه هستند، خیلی امکانات برایشان بیشتر هست. امّا حقیقتاً ما نمی‌بینیم که از این امکانات استفاده بکنند.‌ یک علت آن، این است که هم خود آقا، هم خانواده‌ ایشان. یعنی این پدر و مادر، دو بال هستند برای رُشد و پرورش و تربیت فرزند. هم پدر، هم مادر، هر دو نقش دارند.

اگر یک بال شکسته باشد، آن رشد و آن پرواز را ما شاهد نیستیم، باید هر دو بال باشد و این را ما در زندگی حضرت آقا کاملاً احساس می‌کنیم. همان جوری که خود آقا مقید به زهد و سادگی و بی‌آلایشی و بی‌رغبتی به دنیا و زیورهای دنیایی هستند؛ ما همین را هم در مورد خانواده‌ آقا احساس می‌کنیم. یعنی همسر ایشان هم دقیقاً همین جور هستند. این دو نمونه‌ای که من عرض کردم، هر دوی آنها مربوط به خانواده‌ حضرت آقا می‌شد.

 همین جور در مهمانی‌هایی که خانواده‌ آقا تشریف می‌برند، گاهی خانواده‌های ما هم هستند، می‌آیند تعریف می‌کنند که خانواده‌ حضرت آقا تقریباً جزو ساده‌ترین‌ها در این مهمانی‌ها‌، از نظر لباس و وضع ظاهری، هستند. آقازاده‌های حضرت آقا هم همین جورند.

مرحوم سیداحمد : با انتخاب آیت الله خامنه ای قلب امام(ره) شاد شد.

 بسمه تعالی

 

آیت الله محمدصادق حائری شیرازی در برنامه «دیروز، امروز، فردا» به تشریح وقایع مجلس خبرگان رهبری و برگزیده شدن مقام معظم رهبری به عنوان جانشین امام راحل(ره) پرداخت و اظهار داشت: هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری خواستار تشکیل شورای رهبری بود و اصرار می کرد این امر در موقع رأی گیری هم تحقق پیدا کند.
امام جمعه سابق شیراز در همین رابطه ادامه داد: هیئت رئیسه هنگام رأی گیری خواستار قیام مخالفان تشکیل شورای رهبری شد زیرا با این کار افرادی که نظر ممتنع داشتند نیز در ظاهر موافق تشکیل شورای رهبری محسوب شده و بر تعداد موافقان می افزود.
عضو مجلس خبرگان رهبری، به مخالفت بیشتر اعضای مجلس خبرگان با تشکیل شورای رهبری اشاره کرد و افزود: موافقین تشکیل شورا گمان می کردند تعداد مخالفین در اقلیت قرار دارد، اما هنگامی که تعداد مخالفان را در اکثریت دیدند، مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و به بررسی طرح رهبری واحد پرداختند.
وی به مطرح شدن نام مقام معظم رهبری برای جانشینی امام راحل اشاره و خاطرنشان کرد: وقتی یکی از حاضران نام ایشان را مطرح کرد، معظم له بسیار عصبانی شدند و خود را به پشت تریبون رساندند و با اعتراض نسبت به این موضوع گفتند: «می دانید می خواهید چه بار سنگینی روی دوش انسان بگذارید» که اعضای شورای نگهبان در مقابل پاسخ دادند نباید جلوی اجرای قانون را بگیرید و اینگونه بود که سرانجام ایشان تسلیم شدند و با چهار پنجم آرا به عنوان رهبری برگزیده شدند.
استاد اخلاق هیئت دولت به دیدار خود و آیت الله جنتی پس از جلسه شورا با مرحوم سید احمد آقا خمینی اشاره کرد و افزود: به پیشنهاد آیت الله جنتی به دیدار مرحوم سید احمد آقا خمینی رفتیم و ایشان انتخاب مقام معظم رهبری را موجب خشنودی قلب امام راحل عنوان کرد و به ما گفت که چند روز پیش به همراه امام(ره) مشغول تماشای تلویزیون بودیم که رئیس جمهور (مقام معظم رهبری) و رهبر کره شمالی در حال بازدید از گروه تشریفات بودند و من به امام(ره) گفتم ایشان چقدر موقر حرکت می کنند و امام(ره)هم فرمودند: «ایشان به راستی برازنده رهبری است.»
وی به ولایت پذیری مقام معظم رهبری اشاره و تصریح کرد: روزی خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم مدت ریاست جمهوری شما در حال پایان است بعد از آن چه برنامه ای دارید؟ که ایشان در پاسخ فرمودند: «به حوزه می روم تا به کارهای حوزوی مشغول شوم مگر اینکه امام(ره) مرا نهی کند و اگر حتی امام(ره) مرا مسئول عقیدتی سیاسی یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان هم کند یک لحظه هم تردید نخواهم کرد» که این نشان دهنده ولایت پذیری بی نظیر ایشان است و در مجموع ایشان انسانی حجت گرا است که در هر کاری تا حجت برایشان نباشد آن را انجام نمی دهند.

زندگی نامه شیخ عبدالکریم حائری

 

شیخ عبدالکریم ، حائری
نام های دیگر: آیة الله حائری،حاج شیخ ،عبدالکریم حائری یزدی،
موطن: یزد
تاریخ وفات: 1355قمری

زندگینامه ها:

منبع :

نگهبان بیدارسعید عباس زاده 

تولد سال 1326 ه -.ق در روستای ((مهرجرد)) یزد در خانه مردی پاکدل و پرهیزکار به نام ((محمد جعفر)) کودکی پا به عرصه حیات گذاشت و عبدالکریم نام گرفت .وی دروان کودکی را در دامان پر مهر مادری سپری کرد تا به شش سالگی رسید. در آن روزگار که عبدالکریم بایستی پایش به مکتب باز می شد در مهرجرد از مدرسه و مکتب خبری نبود و کودکانی که بزرگ می شدند به دنبال کار و حرفه پدران خود رفته ، بهار عمرشان را در مزارع سپری می کردند، اما عبدالکریم که گویی سرنوشتی جز این داشت مورد لطف الهی قرار گرفت و خیلی زود وسیله درس و دانش ‍ اندوزی برایش فراهم شد.آغاز تحصیل عبدالکریم ، در شهر ناآشنا چندین سال در رفت و آمد بود. روزها در درس ‍ استادان حاضر می شد و شبها در خانه میر ابو جعفر به سر می برد و گاهی در شبهای جمعه به منظور دیدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پیش می گرفت . عبدالکریم هر چند بار رحلت پدر مدتی از تحصیل باز ماند اما این فراق از مکتب چندان طول نکشید و دیگر بار شوق مدرسه و مکتب ، قرار از کف اختیار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و این بار راه حوزه علمیه یزد را در پیش گرفت .حوزه یزد که بسیاری از درسهای دوره سطح و خارج در آنجا تدریس می شد. عبدالکریم جوان ، در چنین جو معنوی وارد دارالعباده یزد گردید و در مدرسه محمد تقی خان سکنی گزید و سالها با شور و اشتیاق فراوان در پای درس استادان بزرگ به تحصیل علوم اسلامی پرداخت .شوق دیدار از همین رو آن طلبه جوان و پر تلاش را در منزل خود جای داد. آیة الله حائری پس از اینکه به مقام اجتهاد نایل گشته بود از این دوران به نیکی یاد کرده ، از خانه میرزا خاطراتی را این گونه نقل می کند: ((سرداب خانه میرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارک رمضان سحری را نیز در آنجام می خوردم اما برای افطار به خانه میرزا باز نمی گشتم ، بلکه به علت گرمای طاقت فرسای هوا، به سوی فرات رفته ، آب مفصلی می خوردم و شنا می کردم ))شیخ عبدالکریم در حوزه علیه سامرا دوازده سال تمام به تحصیل علم پرداخت . او در این مدت . با همه رنجها و مشتقها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال دیگری با دلی پر امید، به آینده روشن خویش چشم می دوخت و سرانجام نیز به کمالات علمی و معنوی نایل گشت . 

   در محضر استادان را برای خود برگزید با حضور اندک مدت خود در حوزه علمیه کربلا، غبار عزلت و فراموشی سالهای گذشته را از چهره این شهر زدود و پس از سالها آرامش و سکوت بار دیگر همهمه طلاب در مدراس پیچید و بارگاه امام حسین علیه السلام نیز با طنین افکندن بحثهای علمی دانش پژوهان در آن ، جلوه ای دیگر گرفت . آیة الله حائری در مدت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدریس می کرد و باقی اوقاتش را در اختیار طلاب علوم دینی قرار داد و علاوه بر اینها، در مقام کسی که آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی مرجع تقلید شیعه احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده ، پاسخگویی به مسائل دینی مردم را نیز بر عهده گرفت . 

در حلقه خوبان
   آیة الله حائری به مدت هشت سال در این حوزه پر شکوه بر مسند تدریس ‍ تکیه زد و در کنار مسؤ ولیت سنگین مرجعیت از پرورش و شکوفایی استعدادهای طلاب جوان نیز لحظه ای غافل نبود و به موجب اهمیت فوق العاده به این امر صدها جان پاک طینت دیگر را که امید آن می رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آینده در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.قم شهر فضلیت
و با تشکیل جلسات پر شکوه علمی مدتی کور سوی دانش را در این شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزی که آیة الله حائری پا به این شهر می گذارد وضع حوزه های علمیه همچنان اسفبار و مدتها عضمت گذشته آن فراموش شده بود.
آیة الله حائری پیش از آنکه از طرف اهالی قم به این شهر دعوت شود یک بار در سال 1332 ه -.ق در سفری که به مشهد رضوی عزیمت نمودند، از قم نیز دیدن کرده و چند شبی را در کنار حرم حضرت فاطمه معصومه علیه السلام گذارنده و اوضاع مدارس دینی را از نزدیک مشاهده نموده بود. مدرسه فیضیه را دیده بود که حجره های پر غوغای دیروزش اکنون خالی از همهمه محصلام علوم دینی شده و بر قفسه های کتاب گرد فراموشی نشسته است . انگار هیچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامی در فضای قم طنین انداز نبوده است ! مدرسه بزرگ ((دارالشفا)) را دیده بود که سالنهای درس و بحث آن اکنون محل اسکان فقرای شهر یا زائران شده است ((و بعضا کسبه اطراف حرم از حجره هایش به عنوان انبار اجناس استفاده می کردند.))
و از همه غمناک تر حال و روز طلاب جوانی بود که به علت محروم بودن از استادان چیره دست و نبود نظم با چهرهای افسرده ، عمر خود را به بیهودگی می گذارنیدند و در آن حجره های تاریک و غبار گرفته با مباحثات سطح ، روزگار سپری می کردند.
گویند ایشان پس از آنکه از نزدیک اوضاع اسفبار مدارس علمی این شهر را دید، بسیار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترک گفت و اطرافیانش بارها از او شنیدند که می گفت : ((چه می شد اگر حوزه علمیه قم سرو سامان می گرفت !))
آیة الله حائری در اواخر زمستان 1300 ه -.ش (22 - رجب 1340 ق ) بود که با فرزند بزرگش حاج شیخ مرتضی حائری به همراه آیة الله محمد تقی خوانساری به قصد اجابت دعوت مردم ، از اراک به سمت قم حرکت کردند و در میان انبوه جمعیت استقبال کننده وارد شهر قم شدند.
تاسیس حوزه
حضور آیة الله حائری در قم این نوید امامان بزرگوار شیعه را که همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شیعیان جای گرفته بود، تحقق می بخشید.
اوایل بهار 1301 ش ، پس از دو ماه اقامت آیة الله حائری در شهر قم ، در منزل آیة الله پایین شهری ، جلسه ای از طرف علما، بازاریان ، و کسبه تهران تشکیل شد که بزرگانی از فقهای قم چون آیة الله بافقی ، آیة الله کبیر و آیة الله فیض در آن شرکت داشتند. در این جلسه ، گفتگو پیرامون حوزه علمیه قم ، ساعتها به درازاکشید و سرانجام نظر نهایی به آیة الله حائری محول شد.
همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول این امر مهم به آیة الله حائری اصرار کردند و نیز بسیاری از بازاریان و کسبه در تاءمین مالی حوزه اعلام آمادگی نمودند. آیة الله حائری ابتدا بر این عقیده بود که بزرگان قم خود این کار را انجام دهند و از عهده این امر خطیر نیز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بی حد علما را مشاهده کرد تکلیف را بر عهده خود ثابت دید و این نکته را بیان فرمود: ((استخاره خواهیم کرد آیا صلاح است در قم مانده ، به فضلا و محصلین حوزه اراک که انتظار بازگشت مرا دارند، بنویسم به قم بیایند یا نه ؟))
وی صبح روز بعد، پس از آنکه نماز صبح را به پایان رساند در حرم حضرت معصومه علیه السلام به دعا و نیایش ایستاد و به قرآن روی آورد. نقل است که آیة الله حائری به قرآن استخاره نمی کرد و می فرمود من درست نمی فهمم ((یسبح له ما فی السموات و الارض ، نسبت به موضوع استخاره خواب است یا بد.)) اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره کرد و خود را به مشیت الهی سپرد، که آیه ای زیبا و مناسب حالش ((...واتونی باهلکم اجمعین )
خط مشی آینده او را ترسیم نمود و آیة الله حائری را مصمم ساخت حوزه علمیه قم را سامان داده ، شاگردان خود را از اراک به این شهر فرا خواند.
با اقامت گزیدن آیة الله حائری در قم بنیان حوزه علمیه قم نیز نهاده شد و با گامهای بزرگی که ایشان بر داشت این حوزه بتدریج رشد کرد و در ردیف بزرگترین حوزه های علمیه جهان تشیع در آمد.
اساسی ترین گام آیة الله حائری پس از تاسیس حوزه ، تعمیر مدراس دینی و تغییر روشن آموزشی بود که تحولی عظیم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علمیه قم که پس از میرزای قمی وضع رقت باری یافته بود، پایان گرفت . ابتکار آیة الله حائری پس از توجه دادن محصلان علوم دینی به ژرف نگری در درس و بحث علمی گزینش ((هیات ممتحنه )) برای گرفتن امتحان از دروس حوزوی بود که امروز چنین روشی در آموزش و پروش ‍ همه کشورها از ضروریات کار محسوب می شود.
شکوه و عظمت حوزه علمیه قم از آغاز تا به امروز که بیش از هفتاد سال از شکل گیری آن می گذرد هر سال چشمگیرتر از گذشته در عرصه های مختلف ، نمود داشته است و پرتو آثار وجودی اش افقهای جدیدی از دورترین نقاط عالم را در نوردیده است . این حوزه با شکوه گذشته از اینکه بزرگ ترین دانشگاه علوم اسلامی است در رشته های اعتقادات ، فقه و حقوق ، عرفان ، فلسفه ، اقتصاد، تفسیر، کلام و... پاسخگوی نیازهای اجتماعی ، فرهنگی و فکری جامعه نیز بوده و هست و در این راه اندیشمندان و فرزانگان فراوانی در دامن خود پرورانده است و اکنون بیش ‍ از 40 هزار دانشجوی علوم اسلامی از ایران و هزاران نفر از 45 کشور اسلامی را در خود جای داده است .
به طور کلی حوزه علمیه در زمینه های مختلف فرهنگی ، اعتقادی ، سیاسی و اجتماعی آثار و برکات فراوانی به جای گذاشت که می توان در یک کلام از آن ، احیای عظمتهای فراموش شده این سرزمین تعبیر آورد. پس از تاسیس ‍ حوزه علمیه قم بود که در کمترین زمان ، روح بالندگی و تحرک علمی و فرهنگی در بسیاری از شهرهای ایران نمایان گردید. پرورش یافتگان حوزه علمیه قم به سایر بلاد سرازیر گشتند، و دهها کتابخانه و مدرسه علوم دینی در سراسر کشور تاسیس شد. در آن روزگار که چند مدرسه دولتی ایران محدود به شاهزادگان و حکومتیان بود درگاه حوزه های علمیه سراسر کشور، به روی فرزندان همه اقشار ملت گشوده بود و حتی در دورترین نقاط کشور هم به همت علمای اسلام آثار اسلامی انتشار می یافت و مکتبهای درسی رونق می گرفت و از هر خانه گلی در دل کوهها و میان جنگلها هم صدای دلنشین قرآن بچه های مسلمان در آسمان این کشور طنین انداز می شد و روز به روز فرهنگ اسلامی و معارف تشیع در ایران راه می یافت .
به برکت شکل گیری حوزه علمیه قم در زمانی اندک فروغ درخشان آن به افقهای دور دست رسید.
وضع مدارس دیگر شهرستانها - نیز با گسیل شاگردان مکتب آیة الله حائری بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت . و در خود شهر قم علاوه بر احیای مدرسه های علمیه قدیمی چون ، فیضیه ، دارالشفاء، مومنیه ، خان ، مدرسه های بزرگ دیگری نیز تاسیس شد که امروزه تعداد آنها ((به بیش از 70)) مدرسه می رسد. 

در قلمرو قلم

3. کتابهای دیگر آیة الله حائری مجموعه رسائلی است که در ابواب مختلف فقهی مانند احکام ارث ، احکام شیر دادن و مسائل ازدواج و طالق به رشته تحریر درآورده است . 

 شاگردان مکتب آیة الله حائری در خدمت مردم

از خصوصیات بارز آیة الله حائری که سایر خصوصیات اخلاقی دیگر او را تحت الشعاع خویش قرار می داد، زهد و ساده زیستی و زندگی بی آلایش - قبل و پس از مرجعیت - او بود. پای بندی او به طلبگی زیستن تا آخر عمر، از او تندیسی از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاکر بود که از همان اندک چیزی که در دست دارد می تواند به وضع فقرا رسیدگی کند. روزی یکی از بزرگان ، عبای گرانقیمتی را به فرزندش هدیه کرد و آیة الله حائری چون از آن مطلع گردید با فرزندش به سخن نشست و با این جمله که ((فرزندم ، این عبا برای تو زیاد است )) او را متقاعد ساخت که آن را فروخته ، با پولش سه عبای متوسط برای خود و دو طلبه دیگر تهیه نماید.
در مقام زهد ایشان ، همین بس که امام خمینی (ره ) وقتی به یاوه گوییهای پسر رضاخان پاسخ می دهد، با اشاره به زهد آیة الله حائری چنین می فرماید:
((ما مفت خوریم !... مایی که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری ما از دنیا می رود، همان شب آقازاده های ایشان شام ندارند، مفت خوریم ! با آنها که بانکهای خارج را پر کرده اند و باز دست از مملکت برنمی دارند مفت خور نیستند!))
 در جای دیگر حضرت امام (ره ) در خصوص زندگی زاهدانه استاد معظم خود فرموده است :
((جناب استاد معظم و فقیه مکرم حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری - که از سال 1340 تا سال 1355 ریاست تامه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت همه دیدیم که چه سیره ای داشت . با نوکر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روی زمین می نشست .))
از دیگر ویژگیهای روحی آیة الله حائری اینکه اخلاق بسیار در معاشرت با مردم داشت وی کم حرف بود و با مردم با مهربانی و ملایمت رفتار می کرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحیه آنها را مراعات می نمود و همواره چهره ای بشاش و بر لبهایش تبسم داشت .
گاهی در دمادم سحر برای سرکشی و شناخت طلاب پرکار و سحر خیز، راهی مدارس می شد و در رفع مشکلات مالی و رفاهی آنان همواره تلاش ‍ می کرد. بارها می شد که به صاحبان مغازه های اطراف حرم مراجعه می کرد و بدهی طلابی را که از آنها اجناس نسیه برده بودند، ادا می نمود.
بردباری


صبر و بردباری یکی از خصوصیات روحی آیة الله حائری در مقابل مشکلات بود که از وی رادمردی پراستقامت ساخته بود. ایشان در مقابل حوادث و مسائل سیاسی در اوایل شکل گیری حوزه که مصادف با روی کار آمدن رضاخان پهلوی و به دنبال آن ماجرای کشف حجاب بود همواره صبر و بردباری را پیشه خود ساخت و حراست از حوزه علمیه نو پا را که انهدام آن در راءس توطئه دشمنان دین بود، تلاش بسیاری نمود و همواره می فرمود: ((من حفظ حوزه علمیه را اهم می دانم )) آیة الله حائری در ماجرای کشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستیز نمود.
معروف است که : پس از ماجرای کشف حجاب و کشتار مسجد گوهرشاد ایشان هیچ گاه حال و روز خوشی نداشت و این اندوه را تا پایان عمر در دل داشت .
غروب آفتاب
آیة الله حائری پس از عمری تلاش و تحمل رنج و مشقت ، در 81 سالگی ، در 17 ذیقعده 1355 ه - ق (1315 ه - ش ) به دیار ابدی شتافت و در جوار مرقد قدسی حضرت معصومه سلام الله علیها به آغوش خاک سپرده شد.آیة الله حائری کسی نبود که در مقام فقاهت و رسیدگی به امور دینی ، مشکلات دیگر اجتماعی و اقتصادی جامعه را به فراموشی سپارد. او در حالی که بر مسند مرجعیت تکیه زده و استوارترین انسان عصر خود به شمار می رفت ، در مقابل مشکلات و نیازهای مردم محروم ، تحمل را از دست می داد. از این جهت در کنار مسئولیت سخت اداره حوزه علمیه برطرف کردن نیازهای اساسی مردم را از وظایف اصلی خویش می دانست ، که به طور خلاصه اشاره می شود.
در حادثه سیل 1313 ش . سیل بسیاری از خانه های مردم فقیر ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهی از آنان را آواره و بی خانمان کرد.
در این حادثه آیة الله حائری با ارسال پیام به سایر شهرهای ایران ، خواستار کمک دیگر هموطنان به این شهر سیل زده شد و انبوه کمکهای مردم را به شهر قم سرازیر ساخت .
ایشان در رسیدگی به این مهم قطعه زمین وسیعی را در منطقه خاک فرج که متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بود، خریداری نمود و با کمک دیگر اقشار جامعه ، خانه هایی منطبق با اصول مهندسی وقت ، به منظور اسکان آوارگان احداث کرد که هم اکنون این منطقه به کوچه رهبر شهرت دارد.
در روزگاری که بسیاری از مردم در خیابانهای قم زندگی خود را به تکدی می گذراندند وی محلی را به ((خانه فقرا)) اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مکان گرد آورد و بدین ترتیب صدقات و کمکهای مالی مردم نیک اندیش را در مسیری صحیح ، صرف اداره امور آنان کرد.
بیمارستان فاطمی قم به پیشنهاد به آیة الله حائری و با مساعدت یکی از مؤ منین به نام آقا سید محمد فاطمی تاءسیس شده و بعدها با وجوهی از ارث آقای سهام الدوله توسعه یافته است .
از خدمات دیگر آیة الله حائری انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است . در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها قرار داشت و چهره ناخوشایندی به بافت قدیمی شهر داده بود و شهری که پذیرای زائران اهل بیت و محل درس و بحث طلاب علوم دینی به شمار می رفت ، به صورت قبرستانی بزرگ به نظر می آمد و ای بسا این امر موجب هتک حرمت به مقبره بزرگان تلقی می شد. آیة الله حائری در این مورد نیز گام ارزشمندی برداشت و در آن سوی رودخانه که آن روزها خارج از شهر محسوب می شد زمین وسیعی را خریداری و آن را به عنوان قبرستان عمومی شهر کرد. (این قبرستان قدیمی هم اکنون به ((قبرستان نو)) معروف است ).
ویژگی روحی
آیة الله حائری در دوران زندگی پربار خود علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگی و اجتماعی به اسلام و مسلمانان ، در مکتب خود فرزانگان و اندیشمندان بزرگی را تربیت کرد.
او که در دوران تدریس توجه ویژه ای نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعداد را همواره تشویق می نمود و مورد حمایت خویش قرار می داد و بدین ترتیب توانست شخصیتهای بارزی را به جهان اسلام تقدیم دارد که از میان آنان می توان از آیة الله العظمی امام خمینی ، آیة الله العظمی آقای گلپایگانی ، آیة الله العظمی آقای اراکی ، آیة الله العظمی آقای مرعشی نجفی و صدها فرزانه دیگر نام برد.
در کنار همه تلاشهای خستگی ناپذیر آیة الله حائری آثار قلمی مهمی نیز از ایشان به یادگار مانده است که از آن میان می توان به کتابهای ذیل اشاره کرد: 1. کتاب الصلوة - کتاب مفصلی درباره مسائل نماز است .
2. کتاب دررالاصول - این کتاب تقریرات درس آیة الله سید محمد فشارکی است .
گویند آیة الله محمد حسین کمپانی اصفهانی ، صاحب کتاب گرانقدر ((نهایة الدرایه فی شرح الکفایه )) بحثهای درس خارج خود را مطابق با سرفصلهای همین کتاب پیش می برده و از مؤ لف آن با عنوان ((بعض ‍ الاءجله )) (یکی از مردان بزرگ ) تعبیر می فرموده است
تاسیس حوزه علمیه قم چیزی بود که زمزمه آن قرنها پیش از حوزه علمیه نجف شروع شده بود و ریشه در روایات امامان معصوم علیه السلام داشت امام صادق علیه السلام در قرن دوم هجری قمری به یاران خود درباره شهر قم و مرکزیت این شهر برای دانش اسلامی چنین فرموده بود:
زود باشد که کوفه روزگاری از مؤ منان خالی گردد و دانش و در آن ناپدید شود... و به شهری که آن را ((قم )) گویند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.
قم از بزرگترین شهرهای مذهبی جهان تشیع به بشمار می آید که از روزگاران نخست تولد تشیع در ایران ، به مرکزیت شیعه شهرت داشته و تاکنون نیز مرکزیت خود را دانش و بینش اسلامی و تصمیم گیری درباره حوادث سیاسی و اجتماعی حفظ کرده است . این شهر همانند شهرهای نجف و کربلا در سالهای پس از ظهور اسلام ایجاد گردید و با ورود دختر امام موسی کاظم علیه السلام و بعدها به سبب وجود بارگاه عظیم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ایمان قرار گرفت .
قم تاریخ درخشانی در خصوص برپای حوزه علمیه و پایگاه دینی مردم دارد. اولین کسانی که در این شهر برای تاءسیس حوزه علیمه قیام کردند محدثان و روات قبیله اشعری بودند که از یاران امامام معصوم علیه السلام به شمار می رفتند. سپس ظهور شخصیتهای بزرگی چون شیخ کلینی و شیخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شیعیان علوی بدین حوزه بر رو نقش افزود. اما با اینهمه این شهر روزگاری نیز خالی از عالمان بوده است و از قرن ششم هجری تا دوران صفویه چندان رونقی نداشته است و بر حجره های مدارس ‍ آن گرد غربت و تنهایی نشسته بود.
((در اوایل قرن یازدهم ه -.ق چند سالی شخصیتهای بزرگی چون صدرالدین شیرازی ، فیاض لاهیجی و فیض کاشانی و بعدها میرزای قمی در مدارس این شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامی در فقه ، تفسیر کلام ، فلسفه و عرفان پرداختند.))
آیة الله حائری در اواخر سال 1332 ه -.ق وقتی ماجراجوی انگلیس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر کربلا نیز کشیده شد به دعوت مردم اراک عزم سفر به ایران کرد. و تا سال 1340 که عازم قم شد در کنار مردم این دیار و در خدمت حوزه علمیه شهر اراک بود. گویند در این ایام امام خمینی (ره ) جوانی بیست ساله بود که با شنیدن آوازه حوزه علمیه شهر اراک ، از عزیمت به حوزه اصفهان صرف نظر کرد و به سوی اراک شتافت و تا انتقال این حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معروف این مرد بزرگ بهره ها جست .
گذشته از اراده محکم و تلاش خستگی ناپذیر شیخ عبدالکریم در راه تحصیل دانش ، استادان پرمایه نیز در شکلی گیری شخصیّت علمی و معنوی او نقش اساسی ایفا می کردند.
وی در سالهایی که در حوزه علمیه سامرا حضور داشت از خرمن دانش ‍ فقهای بزرگی چون آیة الله سید محمد فشارکی ، آیة لله محمد تقی شیرازی و آیة الله شیخ فضل الله نوری ، که هر یک از ستاره های درخشان آسمان فقاهت به شمار می رفتند، خوشه علم و معنویت چید.
اقامت در کربلا
آیة الله حائری پس از رحلت میرزای شیرازی راهی نجف گردید و در آنجا رحل اقامت افکند اما به زودی در یافت که حوزه علمیه کربلا اکنون به وجود او نیاز بیشتر دارد. به همین سبب شهر امام مظلومان حسین علیه السلام را بر گزید و راهی کربلا گردید.
کربلا که روزگاری حوزه علمیه معروف و باشکوهی داشت در آن روزها دیگر شکوه رونق خود را از دست داده بود و هیچ جنب و جوشی در مدرسه های علمیه به چشم نمی خورد و از تراکم طلاب مثل سالهای دوران تحصیل او خبری نبود.
بارگاه مقدس حسینی نیز آرام و خالی از درس و بحث علمی ، روزگار خود را تنها با زمزمه شیفتگان اهل بیت و زائران مشتاق ضریح حسین علیه السلام می گذارند. وی به موجب همین اوضاع تاءسف بار حوزه علمیه ، این شهر را انتخاب کرد و اینجا بود که او لقب حائری
هنوز بیش از 18 بهار از عمر عبدالکریم سپری نگردیده بود که شوق دیدار عتبات در دل وی جوشیدن گرفت و راهی سرزمین عراق شد. چهار شهر مذهبی عراق (نجف ، کربلا، کاظمین و سامرا) که فرزندان پیامبر خدا را میزبان هستند و خاکشان وجود پاک امامان بزرگوار ما را در آغوش خود کشیده است ، عتبات می گویند.
او به همراه مادر خویش با کاروان زیارتی راهی آنجا شد و بی درنگ به حلقه دانشوارن و عالمان بزرگی که گرداگرد امامان را گرفته بودند، پیوست . عبدالکریم ابتدا چند سالی در حوزه علیمه کربلا در محضر آیة الله فاضل اردکانی بود و پس از آن با راهنمایی استادش به حوزه علیمه سامرا و به محضر میرزای بزرگ شیرازی شتافت .
در حوزه سامرامیرزای شیرازی در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علمیه سامرا بود. وی از آنجا که به علم و معنویت آیة الله ادرکانی احترام زیادی می گذاشت شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد. می گویند وقتی نامه فاضل اردکانی را خواند و رو به عبدالکریم کرد و فرمود: ((من به شما اخلاص پیدا کردم .))
در آن دروان (اواخر قرن سیزدهم ) یزد حوزه علمی پر رونقی داشت . پنج مدرسه علوم دینی در این شهر، بخش عمده ای از دانشجویان علوم اسلامی را در خود جای داده بود و دانشمندان بزرگی که تربیت یافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شیخ بزرگ انصاری و میرزای شیرازی بودند، در آنجا به تدریس علوم مختلف اسلامی اشتغال داشتند.
((در میان مدرسه های مختلف علوم دینی ، مدرسه بزرگ (و زیبای ) ((محمد تقی خان )) از معروف ترین آنها به شمار می فت .))
((روزی یکی از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (میر ابو جعفر) - که خود عالم و در کسوت روحانیت بود - به مهرجرد آمد و (در دیدار نخست ) آثار استعداد و پرتو نبوغی خارق العاده را در سیمای این کودک مشاهده نمود و این بود که تحصیل عبدالکریم را عهده دار شد و در همین سفر با رضایت پدر و مادرش ، او را به اردکان برد و به مکتب سپرد.))

آثار:

  1. کتاب الصلوة
  2. دررالاصول
  3. احکام ارث
  4. احکام شیر دادن
  5. احکام ازدواج و طلاق

داریوش همایون مرد که مرد!

 بسمه تعالی


همانطور که خودتان چیز هستید، هفته گذشته نه، اون یکی هفته، احمق رشیدی معلق، یا همان داریوش همایون، داشت راه می رفت، که یکهو کنترلش را از دست داد و با مخ، خورد زمین، به حدی که بعد از چند روز کما، سر از آسمان در آورد! داریوش همایون که در فتنه 88 رسما از مهندس و شیخ بیسواد و ممد تمدن حمایت کرده بود، در حالی به درک واصل شد، که دقایقی از مرگش می گذشت! به همین مناسبت، مجلس ختمی... ببخشید؛ داشتم می گفتم که، منافقین و سلطنت طلبان مانده بودند، این خبر تاسف انگیزناک را چجور مجوری(!) به گوش سران فتنه برسانند. با هم مشروح این پروسه جالب و البته دردآور را که از طریق سرویس ماهواره ای چیزنا به ما مخابره شده، بخوانیم:
عمه متوفی: اول به کدومشون بگیم؟
خاله متوفی: به مهندس بگیم، چطوره؟
همسایه روبرویی متوفی: نه تو رو خدا! اون همین طوریشم داره می کشه!
خاله متوفی: ولی من از شیخ بیسواد، یک شماره بیشتر ندارم، که از قرار خاموشه!
عمه متوفی: من ایرانسلشو دارم! بزار زنگ بزنم؛ باز روحیه شیخ بیسواد، هر چی باشه، بهتر از اون 2 تای دیگه اس! ... (چند لحظه بعد) ... الو! شیخ بیسواد؟
شیخ بیسواد: کلا به شما که عرض می کنم الان چه وقت زنگ زدنه؟! گرفتیم خوابیدیما مثلا!
عمه متوفی: شرمنده! ساعت به وقت محلی رو حواسمون نبود!... بیا تو صحبت کن اقدس! من بغض، راه چیزمو بسته!... یعنی منظورم این بود که چیز، راه گلومو بسته!
خاله متوفی: شیخ! بدبخت شدیم رفت. دیدی چه خاکی بر سرمون شد!
شیخ بیسواد: کالا به من چی می خواین عرض کنین؟!
خاله متوفی: بزار یه جوری خبرو بدیم، سکته رو نزنه!
همسایه روبرویی متوفی: بده من اون لامصبو بینم!... ببین شیخ! کریستف کلمب کی بود؟
شیخ بیسواد: چی؟
همسایه روبرویی متوفی: کریستف کلمب؟
شیخ بیسواد: کریم پوست کلفت؟!
همسایه روبرویی متوفی: ای بابا! کریستف کلمب گفتم! ک ر ی س ت ف ... کلمب!
شیخ بیسواد: صدات قطعی داره! زنگ بزن صفر نهصدو نوزدم!
عمه متوفی: بزار من بگیرمش!... الو، شیخ!
شیخ بیسواد: بفرمایید.
عمه متوفی: ادیسون کی بود؟
شیخ بیسواد: ولی قبلی داشت کلا به شما که عرض می کنم از یه کی دیگه می پرسیدا ؟!
عمه متوفی: خب کریستف کلمب کی بود؟
شیخ بیسواد: چون که «کریس»، «اف» اومده، پشت بندش، جخت بلا باید مال روسیه باشه! مثل یلتسین!!!
عمه متوفی: ادیسون کی بود؟
شیخ بیسواد: توی اون یکی جام جهانی، مربی ساحل تاج(!) بود!
عمه متوفی: اون «اریکسون» بود!
شیخ بیسواد: کلاً به شما که عرض می کنم؛ منم همون اریکسون رو گفتم دیگه!
عمه متوفی: ولی من از تو ادیسون رو پرسیدم؛ بگو ادیسون کی بود؟
شیخ بیسواد: مخترع برق بود!
عمه متوفی: دمت گرم! آخرش چی شد؟
شیخ بیسواد: آخر چی، چی شد؟!
عمه متوفی: آخر و عاقبت اریکسون؟
شیخ بیسواد: الان مربی یه تیم، توی انگلیسه!
عمه متوفی: ادیسون رو گفتم!
شیخ بیسواد: ولی من اریکسون شنیدم!
خاله متوفی: راست می گه زن! اریکسون گفتی!
عمه متوفی: من که پاک قاطی کردم؛ بیا تو گوشی رو بگیر!
خاله متوفی: شیخ بیسواد! بگو آخرش ادیسون چی شد؟
شیخ بیسواد: کلی تلاش کرد، آخرش برق رو اختراع کرد!
خاله متوفی: بعدش چی شد؟
شیخ بیسواد: همه جا روشن شد، اما خب، کلاً به شما که عرض می کنم؛ اون قدیما زودزود برق می رفت!
خاله متوفی: ادیسون آخرش چی شد؟
شیخ بیسواد: آخرشو به ما نگفتن، تا همین جاش گفتن!
خاله متوفی: اصلاً ادیسون رو ولش کن! همه آدما یه روز می رن کجا؟!
شیخ بیسواد: سینه قبرستون!
خاله متوفی: ای ول! سینه قبرستون کجاس؟
شیخ بیسواد: دیار فانی!
خاله متوفی: دیار باقی!
شیخ بیسواد: «باقی» هم شکر خدا خوبه! الباقی هم سلام می رسونن. راستی! داریوش همایون چطوره؟!
خاله متوفی: رفته دیار باقی!
شیخ بیسواد: یعنی رفته ولایت باقی اینا!
خاله متوفی: نه بابا! گوربگوری، مرد!
شیخ بیسواد: کی مرد؟
خاله متوفی: داریوش همایون دیگه!
شیخ بیسواد: مرد؟!
خاله متوفی: مرد!
شیخ بیسواد: مرد که مرد! به درک که مرد! خواب ما رو پروندی، کلاً به شما که عرض می کنم اینوبگی؟!
خاله متوفی: ولی اون که طرفدار شما بود در فتنه 88؟!
شیخ بیسواد: تو راجع به کی داری صحبت می کنی؟
خاله متوفی: داریوش همایون دیگه!
شیخ بیسواد: آهان! من فکر کردم داری می گی کریم پوست کلفت مرد!
خاله متوفی: پس کی؟
عمه متوفی: بده من اون گوشی رو. داریوش، روزی 2 مرتبه در سبد جنبش سبز تخم می گذاشت بی معرفت!
شیخ بیسواد: چرا 2 تا؟
عمه متوفی: پس چند تا ؟
شیخ بیسواد: 6 تا؟
خاله متوفی: چرا 6 تا؟
همسایه روبرویی متوفی: پس چند تا؟
شیخ بیسواد: بیاین یه بازی دیگه! گردو؟
عمه متوفی: شکستم!
«آرمون چیزف- خبرنگار سرویس ماهواره چیزنا»

شهید نواب صفوی معادلات استعمار و استبداد را بر هم زد.

 

بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: یکی از همرزمان شهید نواب صفوی گفت: این شهید بزرگوار با دفاع از ولایت شیعی و نهضت ملی شدن صنعت نفت توانست معادلات استعمار و استبداد را بر هم بزند.

به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» پنجاه و ششمین یادواره مجاهد شهید سیدمجتبی نواب صفوی با حضور حجت‌الاسلام و المسلمین سید‌مهدی طباطبایی شیرازی، حجت‌الاسلام و المسلمین محمد حسن ابوترابی‌فرد نایب رئیس مجلس شورای اسلامی و تعدادی از همرزمان این شهید ساعتی پیش در مسجد امام حسین(ع) تهران برگزار شد.
حجت‌الاسلام طباطبایی با بیان اینکه در بیان وقایع تاریخی باید اصل صداقت و دقت رعایت شود، تا به حقیقت آن واقعه یا شخصیت تاریخی خدشه‌ای وارد نشود، اظهار داشت: درباره شهید والامقام سید‌مجتبی نواب صفوی بسیار خاطرات شیرین و ماندگار وجود دارد.
وی افزود: من از طریق بیانات آیت‌الله سعیدی با شهید سید مجتبی نواب‌صفوی آشنا شدم و معتقدم مجاهدت‌های علمی او که در مدت عمر کوتاهش در حوزه‌های نجف، قم، اصفهان و مشهد انجام داده، موجب موفقیتش شد.
وی با اشاره به درجات علمی شهید نواب صفوی خاطرنشان کرد: در دورانی که مشهد از نظر ادبیات حوزوی در سطح بالایی قرار داشت، مدتی را در آنجا تحصیل کرد؛ شهید نواب صفوی دارای بینش سیاسی عمیق و درک بالایی از مسائل بود و در دورانی که روشنفکران با نفوذ به حلقه‌های روحانیت سعی در آلوده کردن آنها داشتند، وی آلوده به این مسائل نشد.
طباطبایی با بیان خاطراتی از میرزا احمد کفایی که با سناتور‌ها در رفت و آمد بوده است، گفت: وکلای مشهد که در آن زمان 3 نفر بودند به منزل کفایی می‌آمدند و من آنجا حضور داشتم و نواب صفوی که آن چنان دارای زهد و تقوا بود، آن روز شیفته و وابسته و روشنفکران آلوده نشد.
وی تالیف کتاب حکومت اسلامی شهید نواب را به دلیل تبلور علمی و بینش سیاسی او مهم دانست و تصریح کرد: نواب چهره علمی و رهبر سیاسی برجسته‌ای بود که هر چند امکانات زیادی نداشت، اما توانست کتاب حکومت اسلامی را تالیف کند و ای کاش نواب صفوی آنقدر عمر می‌کرد که می‌توانست در انقلاب اسلامی و در خدمت امام خمینی(ره) حضور داشته باشد.
طباطبایی تفکر مکتب ایرانی را یک تفکر انحرافی خواند و گفت: تفکر مکتب ایرانی قصد تحت‌الشعاع قرار دادن اسلام را دارد و لذا باید از این اندیشه ترسید، در حالی که گروه‌هایی همچون فدائیان اسلام می‌خواهند جوانان متدین و ارزشمند به عنوان خادمی در مسیر ولایت قرار گیرند.
وی با اشاره به واقعه کربلا و حماسه زینب کبری(س) گفت: حرکت زینب(س) مکمل،‌ متمم و مبین قیام اباعبدالله‌الحسین(ع) است که نواب‌صفوی با تلاش‌های خود این هنر زینب‌گونه را داشت که هر سخنی را به جایش بیان کند و به خاطر دارم که شهید نواب‌صفوی روزی در حرم امام‌رضا (ع) همانند زینب کبری(س) سخنرانی می‌کرد و می‌دانست که چه چیزی را بیان کند.
طباطبایی در پایان سخنان خود با اشاره به سخن امام خمینی(ره) که زنده نگه‌داشتن و برپایی مجالس عزاداری سید الشهدا(ع) سبب بقای اسلام می‌شود، اظهار داشت: برخی روشنفکرنماها در تلاشند تا به اصل عزاداری امام حسین(ع) خدشه وارد کنند و مشابه این اتفاق برای اولین بار در سال 38 افتاد و با درایت امام خمینی(ره) این توطئه خنثی شد و ایشان تاکید کردند که عزاداری‌های سالار شهیدان در احیای اسلام نقش اساسی دارد.
وی تاکید کرد: سبک قدیم این عزاداری‌ها را باید زنده نگه داریم و این عزاداری‌ها در دین اسلام دارای نقش بالایی هستند.

در ادامه این مراسم سیدمحمود میردامادی با اشاره به اینکه شهادت سید‌مجتبی نواب‌صفوی و یارانش توسط لشکر 1 و 2 زرهی رژیم طاغوت انجام شد، گفت: مسجد امام حسین(ع) تهران به عنوان پایگاه این مهد بزرگ به شمار می‌رفت، چرا که وی در اندیشه حکومت اسلامی بود و از این رو مداخله در سیاست برای فدائیان اسلام امری اجتناب‌ناپذیر محسوب می‌شد.
وی در ادامه افزود: شهید نواب‌صفوی در راه مبارزه با تفکر احمد کسروی، جنبش شیعی و گروه فدائیان اسلام را شکل داد که با استبداد و استعمار خارجی در طول 10 سال فعالیت سیاسی و انقلابی به مبارزه برخاست.
همرزم شهید نواب‌صفوی یادآور شد: این شهید بزرگوار با دفاع از ولایت شیعی و نهضت ملی شدن صنعت نفت توانست معادلات استعمار و استبداد را بر هم زند و اگر به اسناد انقلاب اسلامی مراجعه کنیم می‌توان متوجه شد که اگر نواب نبود نفت هم ملی نمی‌شد، چرا که ملی‌گراها دنبال اسلام و مکتب نبودند بلکه دنبال تشکیل حکومت بودند.
وی در ادامه افزود: نواب‌صفوی کتابی را با نظر متخصصان اسلام‌شناس در سال 1329 نوشت که در آن برای تمامی وزارتخانه‌ها، حوزه‌ علمیه و حتی ستاد مشترک ارتش برنامه داده است.
میردامادی خاطرنشان کرد: دشمن برای تهاجم به مکتب و ولایت توحیدی یک لحظه آرام نمی‌گیرد و باید یادآور شویم که آغاز سرنوشت انقلاب اسلامی در دهه 40 به جهت بقایای فدائیان اسلامی بود که مشتاقانه در کنار امام خمینی(ره) و ولایت فقیه خود ایستادند، هرچند هیئت موتلفه اسلامی که بازماندگان فدائیان اسلام هستند، نقش مهمی را در این راه ایفا کردند.

آیت الله مکارم: مسائل اخلاقی به مسائل سیاسی تبدیل شده است .

 

بصیرت: یکی از مراجع تقلید گفت: ما به همان اندازه که به جمهوریت اهمیت می‌دهیم برای اسلامیت هم اهمیت قائل هستیم.

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی غروب چهارشنبه در دیدار سردار اسماعیل احمدی‌مقدم فرمانده انتظامی و تعدادی از فرماندهان انتظامی استان‌های کشور برگزاری دوره‌های آموزشی برای فرماندهان و افسران نیروی انتظامی را اقدامی مفید دانست و اظهار داشت: نظام جمهوری اسلامی مرکب از دو عنصر جمهوریت و اسلامیت است، در حالی که نظام‌های کشورهای دیگر مخصوصا کشورهای غربی اگر جمهوری باشد پسوندی ندارد.این مرجع تقلید تاکید کرد: به همان اندازه که ما به حضور مردم اهمیت می‌دهیم، به همان اندازه بلکه بیشتر به اسلامی بودن نظام اعتقاد داریم و برای رسیدن به این اهداف برگزاری دوره‌های آموزشی بسیار مفید و موثر است و آثارش هم در سطح جامعه آشکار می‌شود.

استاد برجسته حوزه علمیه با اشاره شاخه‌های اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و قضایی امنیت اظهار داشت: شما برای برقراری امنیت اجتماعی دوره‌هایی را در دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها گذراندید ولی برای ایجاد امنیت اخلاقی لازم است در این دوره‌های آموزشی شرکت کنید تا بتوانید در جامعه اسلامی امنیت اخلاقی ایجاد کنید.

آیت‌الله مکارم شیرازی تصریح کرد: من وقتی موضع‌گیری‌های فرمانده انتظامی در مورد مسائل اخلاقی را در رسانه‌ها می‌بینم و می‌شنوم لذت می‌برم. کار پلیس فقط این نیست که جلوی دعواها و قاچاق و... را بگیرد، بلکه باید در کنار آنها امنیت اخلاقی ایجاد کند.

وی تاکید کرد: اگر در جامعه امنیت اخلاقی وجود نداشته باشد جنبه اسلامی بودن جمهوری اسلامی تشریفاتی می‌شود.

آیت‌الله مکارم شیرازی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اظهارات برخی از مخالفین در مورد امنیت اخلاقی تصریح کرد: بعضی از مخالفین در جمع‌هایی سفسطه و مغالطه می‌کنند و خیال می‌کنند که امنیت اخلاقی به این است که درگیری ایجاد شود؛ این اظهارات بهانه است برای اینکه اصل امنیت اخلاقی را زیرسئوال ببرند.

مسائل اخلاقی به مسائل سیاسی تبدیل شده است

آیت‌الله مکارم شیرازی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه امروز مسائل اخلاقی تبدیل به مسائل سیاسی شده است اظهار داشت: امروز باید هم به دلیل مسائل اسلامی و هم به دلیل مسائل سیاسی به بحث امنیت اخلاقی اهمیت بدهیم.وی اضافه کرد: دشمنان ما می‌دانند مادامی که جوانان ما مذهبی هستند نمی‌شود با آنها درگیر شد.این مرجع تقلید گفت: چند سال پیش که تصور می‌رفت طالبان از قسمت شرق کشور به ایران حمله کنند بیش از 70 هزار بسیجی برای مقابله با طالبان حاضر شدند. ما تصور نکنیم که دشمنان قصد حمله نداشتند بلکه آنها وقتی با جمعیتی مواجه شدند که شهادت را افتخار می‌دانستند از نفوذ به خاک کشورمان پشیمان شدند.

آیت‌الله مکارم شیرازی با اشاره به تغییر روش دشمنان برای ضربه زدن به نظام اسلامی تاکید کرد: آنها از طریق رواج مواد مخدر و گسترش سایت‌ها و شبکه‌های مبتذل به دنبال این هستند که عقیده جوانان ما را با شبهات باطل کنند و اگر آنها در این مسیر موفق شوند همه چیز ما به خطر می‌افتد.

ماجرای نگهبانی امام (ره) به‌جای یک پاسدار

 بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: شهید مهدی خندان در خاطراتش دارد: دیشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهبانی بود ، گرفت و خودش به جای او 2 ساعت نگهبانی داد . وقتی نگهبانی تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ایستاد .


وقتی که جنگ شروع شد، داوطلبانه رفت به جبهه . شش ماهی سر پل ذهاب آن جا بود . پس از پایان ماموریت به پذیرش سپاه رفت تا برای ادامه ی خدمت ، لباس سبز سپاه را به تن کند . مورد پذیرش قرار گرفت و به محافظان امام « ره » پیوست …

یک شب برای استراحت به منزل آمده بود . خیلی خوشحال به نظر می رسید . از او پرسیدم : « چه خبر مهدی جان ، خوشحالی ؟! »
در جواب گفت : « دیشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهبانی بود ، گرفت و خودش به جای او 2 ساعت نگهبانی داد . وقتی نگهبانی تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ایستاد . »
وقتی این جملات از زبانش جاری می شد ، از خوشحالی مردمک چشمانش به رقص آمده بودند . بعدها که مهدی شهید شد ، فهمیدم آن پاسداری که امام به جایش نگهبانی داده بود ، خودِ مهدی بود .

*راوی : مادر شهید مهدی خندان

روزگاری زلال بودی برادر !

باسمه تعالی

 

   به پا هایت نگاه کن ، ببین چقدر از جاده شهدا دور است . این همان پائی است که روزگاری روی خاکریز ها می دوید تا سنگری به دشمن ندهد . بر خاک جبهه می دوید تا مجروحی بر زمین نماند . این پا ها می دویدند تا از کاروان جا نمانند و امروز چقدر ضعیف شده اند . به دست هایت نگاه کن ، چقدر خالیست . زمانی پرچم سبز گردان را به دست می گرفت و علمدار بود ، جای دست های برادرانت چقدر در بین دست هایت خالیست . این دست ها زمانی زخم ها را می بست تا درد ها آرام شوند ، بر سینه می گرفت تا حسینی شود . با همین دست ها بود که یک خط را سیراب می کرد . طعم آبش هنوز یادم هست ! اما امروز چه بی برکت شده است !

   دلت چقدر زنگار بسته ؟ روزگاری آئینه ای بود زلال ، مثل آفتاب . می شد تمام شهدا را در آن سیر کرد . اراده می کرد و تا کربلا می رفت . می تپید با یاد بچه های خط ، می تپید برای گردان تبوک که در خط مانده بود برای شهید اسمعلی که هنوز نرسیده بود . با صدای تپشش ، لشکری نیرو می گرفت و می نشستند پای حرف های دلت تا شب های سردشان گرمِ گرم شود . اما امروز به دلت نگاه کن ! چقدر خسته گوشه ای افتاده . با خودت چه کرده ؟!

   چهره ات را دیده ای ؟! همان آئینه کوچک جنگی ات را بیرون بیاور . نگاهی به آن بینداز ، ببین هنوز هم همان دلاوری را می بینی که از عطر محاسنش گردانی مست بود، از مشکی موهایش شب چهره در هم می کشید . ببین هنوز همان طور چهره ات می درخشد ، مثل ماه ، ببین باز هم اطرافیانت می گویند : « برادر ما را هم در خشاب چهل تائی نماز شبت قرار بده . هنوز هم وقتی زبارت عاشورا می خوانی صدایت می لرزد و اشک روی گونه هایت می لغزد ؟ هنوز هم به احترام پرستو های خیبر ، لباس عزا به تن می کنی ؟ یا برای بدری ها هر شب فاتحه می خوانی ؟ هنوز هم حاضری روی مین ها بخوابی تا معبر شوی ؟ آن شب را یادت هست ، چه کسی می دانست که روزی برگردی و به هر آنچه که به دست آورده بودی ، پشت کنی !! تو را از مهربانی هایت می شناختیم . راستی زخم پهلویت را زیر کدام لباس مخفی کرده ای که کسی نفهمد که چرا زخم خورده ای . روزی از تو پرسیدم ، گفتی : « رفته بودم انتقام سیلی زهرا (س) را بگیرم ، درد پهلویش نصیبم شد ... » و امروز اگر از تو بپرسند ، چه می گویی ؟

   هنوز هم وقتی می خندی یاد لحظه های بسیجی بودنت می افتی ؟ راست می گویند که بسیجی ماندن سخت تر است . باید بمانی و بسوزی تا بفهمی ماندن یعنی چه ؟

اما برخی رفتند و به آن همه که به دست آورده بودند ، پشت کردند و تنها رد پایی بر صورت آرزوهایشان مانده ، تمام آن چیز هایی که با قطره قطره خون به دست آورده بودند با لبخندی و    کرشمه ای فروختند . یادت هست ، روز های آخر گفتی : « برمی گردم با کوله باری پر از خاطرات شقایق ها ، به هر خانه شاخه ای می دهم تا هیچ گاه از یاد کسی نرود . بر دروازه شهر نام قهرمانان را می کوبم تا هر کس که وارد می شود با یاد آنان وارد شود . » گفتی : « وقتی برگردم برای آدم های شهرم قصه جنگیدن دیو ها با رستم ها را می گویم تا هر کجا که می روند افتخار کنند از کدام دیار برخاسته اند .

   آری ، برادر ! قصه جنگیدنت با خصم دژخیم را بگو تا امروزی ها در مقابل جلوه های زرق و برق دنیا کمرشان خم نشود . از محاصره پست و اسکناس رهانیده شوند و هم رزمان دیروزت نیز گرفتار    آلودگی ها و خمودگی ها نشوند .

کرمانشاه جانباز محمد فرهنگیان