عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

9 خاصیت مواد غذایی تند برای بدن را بشناسید

 بسمه تعالی

فلفل‌های تند حاوی یک ترکیب شیمیایی به نام "کپسایسین" هستند که عملکرد متابولیسم را سرعت بخشیده، از این رو به بدن کمک می‌کنند تا کالری‌ها را سریع‌تر بسوزانند.
مواد غذایی تند فواید بسیاری برای بدن دارند و کاهش وزن، تنها نمونه‌ای از این خواص است.

به نوشته جمهوری اسلامی٬ در این بخش به بررسی برخی از خواص مواد غذایی تند برای بدن می‌پردازیم که شاید تابه حال از آن‌ها اطلاعی نداشته‌اید.

1- برای کاهش وزن مفیدند

فلفل‌های تند حاوی یک ترکیب شیمیایی به نام "کپسایسین" هستند که عملکرد متابولیسم را سرعت بخشیده، از این رو به بدن کمک می‌کنند تا کالری‌ها را سریع‌تر بسوزانند.

این ترکیب شیمیایی با افزایش حرارت بدن نقش مهمی را در افزایش ضربان قلب ایفا می‌کند.
علاوه برآن، تحقیقات نشان داده افرادی که غذاهای تند می‌خورند معمولا مقدار کمتری غذا می‌خورند از این رو مقدار وزنشان را بیش‌تر تحت کنترل دارند.

2- برای قلب مفیدند

فلفل‌های تند به خاطر این که می‌توانند از لخته شدن خون در رگ‌ها پیشگیری کنند برای قلب مفیدند. علاوه بر آن ترکیب کپسایسین در برابر التهاب (یکی از عوامل خطرساز برای حملات قلبی شناخته شده) موثر است.

3- سرعت گردش خون را افزایش می‌دهند

غذاهای تند سرعت گردش خون را افزایش داده و فشارخون را کاهش می‌دهند. فلفل‌های تند از آن جا که حاوی ویتامین A و C هستند باعث تقویت دیواره رگ‌های خونی نیز می‌شوند.

4- ضدسرطان هستند

تحقیقات نشان داده مصرف منظم غذاهای تند، احتمال خطر ابتلا به سرطان را کاهش می‌دهند.
ترکیب کپسایسین رشد سلول‌های سرطانی را کند کرده و در بسیاری موارد، بدون آسیب رساندن به سلول‌های سالم اطراف، باعث از بین رفتن سلول‌های سرطانی می‌شود.

5- عملکرد گوارش را تقویت می‌کنند

فلفل‌های تند با افزایش جریان خون در معده و نیز افزایش لایه موکوس باعث تقویت سیستم گوارشی می‌شوند.

همچنین کپسایسین در نابودی باکتری اچ پیلوری (نوعی باکتری که باعث زخم معده می‌شود) موثر است.

6- از ابتلا به آنفلوآنزا پیشگیری می‌کنند

کپسایسین با افزایش تعریق بدن، نشانه‌های آزاردهنده آنفلوآنزا را از بین می‌برد.
غذاهای تند، گرفتگی بینی را رفع کرده و سینوزیت و دیگر علائم آنفلوآنزا را کاهش می‌دهند.

7- به خواب بهتر کمک می‌کنند

محققان استرالیایی طی تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند، افرادی که به طور منظم غذاهای تند مصرف می‌کنند، راحت‌تر به خواب رفته و زودتر و سرحال‌تر، از خواب بیدار می‌شوند.

8- استرس و افسردگی را از بین می‌برند

فلفل‌های قرمز، سطح هورمون اندورفین و سرتونین را افزایش داده و باعث حذف درد می‌شوند و به این ترتیب فرد احساس راحتی می‌کند. این هورمون‌ها ضد استرس و افسردگی هستند.

9- باعث راحتی تنفس می‌شوند

غذاهای تند، مانند یک اکسپکتورانت عمل کرده و مصرف آن برای افرادی که مبتلا به آسم، برونشیت‌های مزمن، سینوزیت و دیگر بیماری‌های تنفسی هستند توصیه می‌شود.

همسایه‌ها یاری کنید تا من خاتون‌داری کنم

 بسمه تعالی

 

طنز- محمدرضا شهبازی: قطعا یکی از اتفاقات مهم هفته گذشته از پرده در آمدن خاتون بود. نشریه ای که کاملا فرهنگی و فکری بود و اصلا سیاسی نبود و به همین دلیل وزیر نیرو و معاون سیاسی مشایی به دفاع از آن پرداختند. اما علی رغم دفاع جانانه این چهره های فرهنگی و فلسفی از این نشریه همچنان برخی شبهات باقی مانده است که در زیر می آید تا شخص وزیر امور خارجه به آنها پاسخ هایی کاملا مبنایی و فرهنگی دهد!

1- با توجه به اینکه رنگ مشکی چادر حاصل مجالس عیاشی شبانه ناصر الدین شاه در اروپا است و دوستان اصرار دارند که هیچ توهینی نکرده اند و حتی چهره ای فرهنگی مثل وزیر نیرو نیز این امر را تایید کرده است، دقیقا بفرمایید ناصر الدین شاه در مجالس عیاشی های شبانه خود چه عملی انجام می داده است؟ آیا فوتبال دستی بازی می کرده است با همان‌ها که لباس‌شان مشکی بوده است؟ آخر آدم عاقل آنوقت شب فوتبال دستی بازی می کند؟

2- این سوال را هم جناب فروزنده که یکی دیگر از چهره های فرهنگی دولت هستند و در روزنامه ایران به دفاع از خاتون پرداخته اند، می توانند پاسخ دهند. رنگ مشکی چادر مردم یمن و تونس و... هم آیا حاصل مجالس فوتبال دستی ناصرالدین شاه بوده است؟ آیا امکان دارد ناصرالدین شاه هنگام برگشت از اروپا نامه هایی به پادشاهان یمن و... نوشته باشد و از فوتبال دستی های اروپا تعریف کرده باشد؟ آیا مردم سایر کشورهای اسلامی تا این حد به پادشاهان ایران علاقه داشته اند که پیش از به دنیا آمدن پادشاهان ایران از دستاوردهای سفرهای آتی آنها استفاده می کردند؟ آقای فروزنده که علاوه بر مسائل عمیق فکری و فرهنگی، دستی هم در دورکاری دارند، لطفاً درباره این دورالگوگیری پیش از موعد نیز توضیح دهند.

3- یکی دیگر از شبهات مطرح شده توسط اقتدارگرایان این است که این همه تکذیب همکاری با خاتون به خاطر چیست؟ این سوال را آقای بهداد که معاون سیاسی "ابوالتوضیح خان من نگفتم دوله(!)" هستند پاسخ دهند لطفاً. آیا بهتر نیست این دوستان زین پس به‌جای عبارت غریب و نامأنوس "مطالب نویسندگان الزاما بیانگر دیدگاه خاتون نیست" از عبارت پارسی و کوروش پسند "مطالب خاتون الزاما بیانگر دیدگاه نویسندگان نیست" استفاده کنند؟ اینچنین اگر کسی هم اعتراض کرد، به او می توانند بگویند ما که گفته بودیم!

4- با توجه به اینکه سر چهره های فرهنگی و کارشناسان مذهبی دولت شلوغ شده است و امثال وزیر نیرو و معاون برنامه ریزی رییس جمهور نمی توانند به تنهایی پاسخگوی تمام شبهات عمیق مطرح شده باشند، واقعا چرا دیگران به کمک دولت نمی آیند؟ آیا بقیه کارشناسان فرهنگی مملکت به اندازه این عزیزان نمی فهمند و می ترسند ضایع شوند؟ آیا از شدت علاقه ای که به حفظ دوستی خود با روزنامه ایران و جریان محترم نفوذی دارند، می خواهند "دوری و دوستی" دوستی خود را حفظ کنند؟ آیا چون جریان نفوذی یک امر موهوم است، این بنده خداها نمی دانند چگونه می توان از یک امر موهوم که وجود خارجی ندارد، دفاع کرد؟ به هر حال به نظر می رسد جریان فرهنگی دولت باید سریعا نسبت به حل این مشکل اقدام کند و حتی به واردات کارشناس فرهنگی اقدام کند.

5- با توجه به اینکه افرادی همچون هدیه تهرانی و مهناز افشار به عنوان زنان نقش آفرین معرفی شده اند، لازم است دقیقا مشخص شود که منظور کدام نقشی بوده است که این دوستان آفریده اند. چون دختران ایرانی می خواهند از ایشان الگو بگیرند و طبیعتاً باید بدانند از کدام نقش‌شان الگو بگیرند. آیا منظور نقشی بوده است که هدیه تهرانی در شوکران آفریده است؟ چهارشنبه سوری چطور؟ در مورد مهناز افشار چون ایشان هی نقش می آفریند و گزینش از بین آنها سخت است، آیا می توان به نقشی که ایشان در جشن دنیای تصویر آفرید، بسنده کرد و از حجابش الگو گرفت؟ قبول دارم که قسمتی از مویش پوشیده بود اما شما هم خیلی در معرفی این الگوهای حجاب و عفاف سخت نگیرید دیگر!

هوش -گفت و شنود

گفت: هیچ فکر کردی که اگر 3هزار میلیارد تومان اختلاس از بانک صادرات را تبدیل به اسکناس هزار تومانی کنند، طول آن 480 میلیون کیلومتر می شود!
گفتم: تو هیچ فکر کردی که با این 3هزار میلیارد تومان می توان از رستوران برج میلاد 30 میلیون بستنی طلایی 400هزار تومانی خرید!
گفت: «جن» هم جن های قدیم، خیلی که زور می زدند دو تا النگو و یک انگشتر بلند می کردند.
گفتم: مرد حسابی! بحث «جن» برای رد گم کردن است. بعضی ها وقتی از کنار جن رد می شوند، جن از ترس، بسم الله، اعوذبالله می گوید!
گفت: پس چطور، این همه سازمان های بازرسی و نظارت و حراست و دم و دستگاه عریض و طویل مدیریت بانک ها و... متوجه اختلاس به این بزرگی و هنگفتی نشده اند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! از یارو پرسیدند متوجه شدی که دیشب زلزله اومد؟ گفت آره! پرسیدند؛ بیدار بودی؟ گفت؛ نه! خوابیده بودم. پرسیدند از رادیو و تلویزیون شنیدی؟ گفت؛ نه! پرسیدند؛ توی روزنامه خوندی؟ جواب داد نه! پرسیدند؛ پس از کجا متوجه شدی؟ یارو گفت؛ یک اسکناس هزار تومنی تو جیب شلوارم بود. صبح که بلند شدم، دیدم تبدیل به پول خرد شده فهمیدم دیشب زلزله شدیدی اومده!

نگاه ضد غربی آل‌احمد در انقلاب اسلامی تجلی یافت

  بسمه تعالی

شهریور سالروز درگذشت جلال آل‌احمد

خبرگزاری فارس: شاخص ترین رویکرد جلال آل‌احمد در برخی از آثار ماندگار او که با رویکردهای انقلاب اسلامی نیز همخوانی دارد، همانا مفهوم غرب ستیزی است.

خبرگزاری فارس: نگاه ضد غربی آل‌احمد در انقلاب اسلامی تجلی یافت

اغلب نویسندگان بزرگ در کنار آثار شاخصی که از خود به یادگار می‌گذارند، بخشی از نویسندگان نسل‌های بعد از خود را نیز تحت تاثیر اندیشه، جهان بینی و سبک نوشتاری خود قرار می‌دهند. در این راستا، با مرور زندگی و آثار جلال آل‌احمد، می‌توان ردپای اندیشه و نگاه او در حوزه داستان نویسی معاصر ایران به ویژه در بخش تحولات اجتماعی سال‌های اخیر را به روشنی دید.
البته در آثار آل احمد، نشانه‌های مستقیمی از بزرگ‌ترین رویداد اجتماعی معاصر کشورمان (وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷) دیده نمی‌شود، اما با مرور آثار شاخص این نویسنده می‌توان به رگه‌های پر رنگی از تمایل به تغییرات اجتماعی را دید. در این میان، شاخص‌ترین رویکرد آل احمد در آثارش که با رویکردهای انقلاب اسلامی نیز همخوانی دارد، همانا غرب‌ستیزی است.

مطالعه کامل آثار آل‌احمد نشان دهنده روحیه انتقادی او نسبت به شرایط نا‌متعادل اجتماعی پیرامونش در آن زمان است. او در سیر و سلوک خود سرانجام به نقطه‌ای می‌رسد که مرکز ثقل آن بازگشت به خویشتن خویش است. آل‌احمد در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» با صراحت بیشتری به مقوله بازگشت به خویشتن پرداخته و بسیاری از روشنفکران صد ساله اخیر را به باد انتقاد می‌گیرد. او در این کتاب به صراحت، شکست‌های مشروطیت و نهضت ملی نفت را برآوردی از خیانت و عدم آگاهی بخش‌های از پیکره روشنفکری جامعه می‌داند. بنابر این، از منظر آل احمد، علاج جامعه ایران در آن روزگار، بهره گیری از ظرفیت‌های نهفته در پیکره جامعه ایرانی است. نکته‌ای که در هنگام وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به یکی از شعارهای اساسی ملت ایران (نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی) تبدیل شد. البته این رویکرد را در همه آثار او نمی‌توان به یک اندازه یافت، اما جوهره نگاه انتقادی آل‌احمد به جامعه آن روز ایران‌‌ همان مفهوم غرب ستیزی بود که همین ویژگی نوشته‌های این نویسنده روشنفکر ایرانی در دهه ۴۰ را با آثار سایر نویسنده‌های هم دوره‌ای او متمایز می‌کرد. تا جایی که نگاه غرب ستیزی، به یکی از ویژگی‌های اصلی آثار شاخص آل احمد تبدیل و جایگاه این نویسنده را در این حوزه به یکی از صاحب نظران با نفوذ ارتقاء داد.

برسد به دست آقای رحیمی در کوبا نامه ای از کوبا به تهران و از تهر

 بسمه تعالی


الان که این مطلب را می نویسم، سوار بر هواپیما هستم در فرودگاه هاوانا(کوبا) و عازم کشوری دیگر. هواپیمای بوئینگ 747 ایران ایر که یک هیئت بلندپایه ایرانی را دیروز به کوبا آورد در فرودگاه دیده می شود. البته سفر غیررسمی ما به این سفر رسمی ربطی ندارد. توفیق دست داده تا در سفری به همراه یک روحانی آرژانتینی لبنانی الاصل تحصیلکرده و ساکن قم(!)، سفری به چند کشور منطقه آمریکای لاتین داشته باشم. در اقامت چند روزه در کوبا، در مرکز اسلامی شیعیان این کشور حضور یافتیم. البته استفاده از واژه پرطمطراق «مرکز» برای توصیف آن خانه محقر و ساده که در یکی از محروم ترین مناطق شهر هاوانا واقع است، خیلی اغراق آمیز است. خصوصا که بدانیم درباره خانه ای در یکی از محروم ترین مناطق از پایتخت کشوری صحبت می کنیم که متوسط حقوق ماهانه در آن شانزده دلار است.
اما در این خانه محقر و در این منطقه محروم، زنان و مردانی را می بینی که خورشیدهای تابان ایمان و کوه های استوار یقین اند و به ذکر الله و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مشغولند. عظمت این خانه محقر تا بدانجا است که گویی همه مرزهای زمان و مکان و فرهنگ در آستانه آن فرو می ریزد. انگار نه انگار که آن رسولی- صلوات الله علیه- که این مومنین و مومنات پیامش را به گوش جان شنیده اند هزار و چهارصد سال پیش مبعوث شده بود. انگار نه انگار که خانه اهل بیت او در مدینه النبی(ص) پانزده هزار کیلومتر با این خانه محبان اهل بیت در هاوانا فاصله دارد. و انگار نه انگار که این بزرگترین جزیره منطقه کارائیب، شصت سال(1898 تا 1959) تحت سیطره مطلق فرهنگ آمریکایی بوده است و پنجاه سال (1959 تاکنون)، در سلطه مطلق کمونیسم. پرچم حرم امام رضا(ع) همه این مرزها و فاصله ها را درنوردیده و اکنون در کنار پرچم کوبا زینت بخش دیوار این خانه شده است. تصویر خمینی کبیر-احیاگر اسلام و مکتب اهل بیت(ع)- هم البته اینجاست و چرا نباشد، که اوست کلید فهم این تقارن ها و پیوندهای زمانی و مکانی و فرهنگی. در این خانه شخصیت هایی را می بینی که تجسم مسلمانان صدر اسلام و اصحاب رسول الله(ص) هستند. در اوج فقر و محرومیت چنان از جان و مال و زندگی خود در راه اسلام مایه گذاشته اند که حیرت انگیز است. و البته برای ما متنعمان فرهنگ و جامعه اسلامی مشاهده ایمان و اخلاص این مومنان حقا مایه شرمساری است. یکی از این ها «معصومه» نام دارد. او پس از اسلام آوردن، کتابی درباره حضرت فاطمه معصومه(س) خوانده و عاشق ایشان شده و نام ایشان را برگزیده است. هنگامی که این زن ایمان آورد، تعداد کل شیعیان کوبا از عدد انگشتان یک دست بیشتر نبوده است. آنها جایی برای دعا و نماز و عبادت نداشته اند.
«معصومه» از مال دنیا تنها یک خانه داشته است با دو اتاق. او یکی از این دو اتاق را در راه اسلام می بخشد و اینگونه اولین «مرکز» شیعیان کوبا تاسیس می شود. از برکت آن اتاق و با همت همان روحانی آرژانتینی که در سال های متوالی در مناسبت های مذهبی همچون ماه رمضان به این کشور سفر کرده، امروز تعداد شیعیان کوبایی به حدود سی و پنج نفر رسیده است. حتی یکی از آنها اکنون در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل است. به مرور زمان و با کمک «مجمع جهانی اهل بیت(ع)» اکنون آن اتاق کوچک به خانه ای تبدیل شده است و «موسسه شرق» در قم- که امر تبلیغ در حوزه آمریکای لاتین را بر عهده دارد در ماه مبارک رمضان امسال یک روحانی ایرانی آشنا به زبان اسپانیولی را جهت تبلیغ به این کشور اعزام کرده است. اما هنوز فقر و محرومیت در این خانه محسوس است. تا بدانجا که لیوان های یک بار مصرف را هم می شویند و دوباره استفاده می کنند. کامپیوتر کهنه مرکز را روی زمین گذاشته اند و چهارزانو می نشینند تا از آن استفاده کنند. سرویس بهداشتی و شیرهای آب در دستشویی و آشپزخانه آنقدر کهنه و قدیمی است که تقریبا پوسیده است. به دلیل محدودیت واردات و گرانی، امکان تهیه بسیاری از وسایل ابتدایی موردنیاز مثل جوهر پرینتر را هم ندارند و مایه تاسف آن که ظاهرا وقتی امکانات و یا کتاب هایی توسط «موسسه شرق» و دیگر مراکز اسلامی در آمریکای لاتین به آدرس سفارت جمهوری اسلامی ایران در هاوانا فرستاده می شود تا تحویل شیعیان کوبا گردد، سفارت ایران متاسفانه همکاری نکرد! به همین دلیل ما و آن روحانی آرژانتینی مجبور شدیم- و در واقع مفتخر شدیم- که چند کارتن کتاب و یک دستگاه پروژکتور و پرده را همراه با بار شخصی خود با هواپیما به کوبا بیاوریم. و البته در فرودگاه هاوانا این جعبه ها از دید ماموران گمرک و ماموران امنیتی پنهان نماند و کلیه کارتن ها را بازرسی کردند و مفصل پرس وجو می کنند از مبدا و مقصد کتاب ها و وسایل. آری ده ها و صدها نفر در سفارتخانه های ایران در آمریکای لاتین صبح تا غروب مشغول خدمت هستند، آن وقت نهادهای مذهبی ما مجبورند کارتن های کتاب و امکانات اولیه تبلیغی را بر دوش یک روحانی آرژانتینی برای شیعیان کوبا بفرستند.
از قضای روزگار سفر ما به کوبا همزمان شد با سفر یک «هیات بلندپایه» از ایران به ریاست جناب آقای رحیمی معاون اول رئیس جمهور و با حضور تعدادی از وزرا. با خودم می اندیشم آیا کسی از این مسئولان محترم به مرکز شیعیان خواهد رفت؟ آیا کسی از حال شیعیان خواهد پرسید؟ آیا کسی سراغی از معصومه خواهد گرفت؟ آیا در مذاکرات رسمی مجوز ساخت مسجدی برای شیعیان درخواست خواهد شد؟ امیدوارم این نوشته تا قبل از خروج جناب رحیمی از کوبا به دست ایشان برسد.

 دکتر شهاب اسفندیاری

راهکار عملیاتی جنبش عدالتخواه دانشجویی پیرامون کمک فوری به مردم

 بسمه تعالی

 

۱ درصد از گندم ایران سومالی را نجات می دهد، امسال ۳۰ درصد گندم مازاد داریم.

امام صادق (ع): "هر کس شب را صبح کند در حالی که به امور مسلمین اهتمام ندارد از مسلمانان نیست و هر کس صدای مردی را بشنود که مسلمانان را به یاری می طلبد و به یاری او نشتابد، مسلملن نیست.”

ریاست محترم جمهور

جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد

سلام علیکم

بار دیگر ملت مسلمان ایران دراین ماه عزیز در برابر یک امتحان الهی قرار گرفته اند. قحطی و خشکسالی کشور مسلمان سومالی را فرا گرفته است و بنابر اخبار منتشره شدت قحطی به حدی است که روزانه ۳۰۰ کودک سومالیایی در برابر چشمان مادرانشان جان می دهند و پرپر می شوند. امروز کمک به مردم سومالی نه فقط یک وظیفه اسلامی که یک وظیفه انسانی است.

جنبش عدالتخواه دانشجویی در راستای وظیفه اسلامی و انسانی خود، ضمن دعوت از مردم برای استمرار کمک به مردم سومالی پیشنهاد ارسال بخشی از گندم مازاد ایران به مناطق قحطی زده سومالی را به شرح زیر ارائه می دهد. امید است دولت و سایر نهادها با انجام وظیفه خود کماکان علم عدالتخواهی و حمایت از مستضفان عالم را برافراشته نگاه داشته و با نمایش طرحهای موثر در حمایت از کشورهای محروم، دل پابرهنگان عالم را بیش از پیش به دست آورد و الگویی برای سایر کشورها شود.

خوشبختانه و به لطف خدا و همت کشاورزان و مسوولان، در چند سال اخیر ایران در تولید گندم به خودکفایی رسیده است و حتی سال گذشته صادرات گندم نیز داشته ایم. از سوی دیگر با اجرایی شدن قانون هدفمندی یارانه ها در بخش نان، بنابر امار رسمی ارائه شده از سوی مسوولین امر با صرفه جویی مردم مصرف آرد کشور ۳۰ درصد نسبت به قبل از اجرای این قانون ( سالهای گذشته) کاهش یافته است و طبیعتا امسال این ۳۰ درصد صرفه جویی به عنوان گندم مازاد صادر خواهد شد. تولید گندم ایران در سال ۸۹، ۱۵ میلون تن و در سال ۹۰ حدود ۱۳٫۵ میلیون تن برآورد شده است. که با توجه به کاهش شدید مصرف داخلی، بیش از ۴ میلیون تن آن مازاد خواهد بود.

لذا با توجه به نیاز مبرم و حیاتی مردم محروم سومالی به غذا و خصوصا نان به عنوان قوت قالب، پیشنهاد می گردد دولت محترم در گام اول به میزان یک درصد از تولید گندم ایران (۱۳۰ هزار تن گندم) را هر چه سریعتر تبدیل به آرد کرده (ایجاد اشتغال درداخل) و سپس از طریق کشتی به سومالی ارسال کند.

اگر غذای حیاتی یک نفر را به طور متوسط به میزان سه عدد نان لواش در روز (معادل حدودا ۴۰۰ گرم آرد) در نظر بگیریم ، مصرف ماهیانه هر نفر برای غذای حیاتی و لازم حدود ۱۲ کیلوگرم گندم در ماه خواهد بود و لذا با ۱۳۰ هزار تن گندم (آرد) ارسالی ایران بیش از ۳٫۶ میلیون نفر از مردم مسلمان و قحطی زده سومالی برای ۳ ماه از غذای کافی برای فرار از قحطی و مرگ برخوردار خواهند شد.

از آنجایی که کمک به محرومان تنها وظیفه دولت نیست و درمردم مسلمانان ایران نیز عطش کمک به مردم مظلوم سومالی در ماه مبارک رمضان و خصوصا شبهای عزیز قدر صد چندان شده است پیشنهاد می گردد در گامهای بعدی با مبالغ پرداختی مردم میزان گندم ارسالی به دو برابر افزایش یابد. قیمت ۱۳۰ هزار تن گندم ارسالی با احتساب قیمت جهانی (هر کیلو ۳۰۰ تومان) حدود ۴۰ میلیارد تومان می باشد که اگر به طور متوسط هر ایرانی فقط ۵۵۰ تومان برای این امر اختصاص دهد این مبلغ از طرف مردم تامین شده و اهدای ۲ درصد گندم تولیدی ایران (۲۶۰ هزار تن) از طرف دولت و مردم محققق می گردد که از طریق آن می توان بیش از ۷ میلیون نفر قحطی زده را برای مدت ۳ ماه از قحطی و مرگ نجات داد.

خلاصه کلام اینکه، وقتی اهدای فقط ۱ تا ۲ درصد از گندم تولیدی ایران می تواند سومالی را از فاجعه انسانی نجات دهد جای درنگ باقی نمی ماند؛ آنهم در شرایطی که بیش از ۳۰ درصد از گندم ایران امسال مازاد از نیاز داخلی است.

اگر کار خیری با نیت خالص انجام شود قطعا با پاداش الهی همراه خواهد شد. باور کنیم، این اقدام عملی در حمایت از محرومان، رضایت خداوند و برکات او را برای ملت و کشور عزیزمان به همراه خواهد داشت و بنابر تعالیم دینی این کار خیر و ادای تکلیف شرعی،  بسیاری از بلایا و سوانح احتمالی را از کشور دور خواهد کرد . (امام صادق (ع): کلید رزق و روزی، صدقه است.)

جنبش عدالتخواه دانشجویی امیدوار است مسوولین امر با جدیت و برنامه ریزی سریع از این پیشنهاد ملموس، عینی و عملیاتی استقبال کنند و با ارسال بخشی از گندم مازاد ایران به سومالی، نظام اسلامی  به عنوان الگویی درخشان در دنیا در حل بحران قحطی در سومالی مطرح شده و ضمن انجام رسالت اسلامی، انقلابی خود، بار دیگر مدعیان دروغین حقوق بشر و کرامت انسانها در غرب را مبهوت نگاه انسانی جمهوری اسلامی ایران کند ، آنها را رسوا سازد و الهام بخش ملتها باشد

لحظه ها تعیین کننده است هر شش دقیقه ۱ کودک مسلمان در سومالی تلف می شود، تا دیر نشده اقدام کنیم، فردای قیامت چگونه باید پاسخگوی تعللمان باشیم.

اللهم اشبع کل جائع

به امید ظهور عدالت گستر گیتی

از این به بعد گشت ارشاد باید این چادریا رو جمع کنه!

 بسمه تعالی

 

بازتاب "انتشار" خاتون در گفتگوی زنان اقشار مختلف با یکدیگر! 
خبرنگار صراط بر اساس شنیده های خود البته بدون استفاده از دستگاه شنود! به متن گفتگوی چند نفر از کسانیکه "خاتون" را مطالعه کرده اند دست یافت که عینا متن این گفت و گوها را بدون هیچگونه قضاوتی منتشر می کند.

"صراط" -  در حالیکه افکار عمومی و فضای رسانه ای کشور کماکان تحت تاثیر انتشار ویژه نامه روزنامه ایران درباره حجاب است و اظهار نظرهای مخالفان و مدافعان اقدام روزنامه دولت در این خصوص همچنان ادامه دارد،خبرنگار سرویس فرهنگی صراط بر اساس شنیده های خود البته بدون استفاده از دستگاه شنود! به متن گفتگوی چند نفر از کسانیکه "خاتون" را مطالعه کرده اند دست یافت که عینا متن این گفت و گوها را بدون هیچگونه قضاوتی منتشر می کند.

گفت و گوی شماره 1 ،بین دو فرد بد حجاب

بد حجاب 1:راستی این خاتون چیه، هی چند روزه همه میگن خاتون!خاتون!

بد حجاب 2:ویژه نامه روزنامه ایرانه. ترکونده! دمشون گرم!

بد حجاب 1:واضحترحرف بزن ببینم. چیو ترکونده؟

بد حجاب 2:زده ....این چادریا رو له کرده! ایول به روزنامه دولت. ایول احمدی نژاد!!

بد حجاب 1:اه! جون به لبم کردی! بگو ببینم چی نوشته؟

بد حجاب 2:کار ما رو راحت کرده. هر چی ما می خواستیم بگیم چادر مشکی بده! اَخه! نمی تونستیم ، این بابا کیه؟ آهان! کلهر، با این ویژه نامه یه مصاحبه کرده ، خیلی تمیز چادرو شسته، انداخته رو بند.

گفته بابا! رنگ این چادر مشکی تون یادگاری ناصرالدین شاهه، اونم از کجا؟ از اروپا! اونم از کجای اروپا، از مجالس عیاشی شبانه اروپا. تازه اینم گفته که چادر مشکی بدترین نوع پوششه!! حالا ما هی می گفتیم این چادر مشکی چیز مالی نیست ، کسی به حرفمون گوش نمی کرد. اینم شاهدش.

بد حجاب 1: ایول بابا چه حرفهای باحالی! از این به بعد دیگه می دونم چه جوری جواب این دختر چادریه رو که هی میاد به قول خودش امر به معروف می کنه بدم. دمشون گرم ، اون سری که خود حاج محمود دخل این گشت ارشادو آورد، الانم که حال چادریا رو گرفتن. ایول دارن!

بد حجاب 2:تازه یه عده امل! به این آدمای خوب و روشنفکر می گن جریان انحرافی!!

بد حجاب 1:اگه این جریان انحرافیه که من دوست دارم منحرف باشم!! دمشون گرم!! من که عاشق این جریان انحرافیم. از اولم بیخود رای مونو حروم موسوی کردیم.
گفتگوی شماره 2 ، بین دو زن خیابانی:

زن خیابانی 1: آفرین به تو رفیق! با این لباس تنگ و چسبانی که پوشیدی ، دین مردای این مملکتو حفظ می کنی!

زن خیابانی 2: چطور مگه؟ مسخره می کنی؟

زن خیابانی 1: نه بابا، جدی می گم. مگه خاتونو نخوندی؟

زن خیابانی 2: نه! چی هست؟

زن خیابانی 1: ویژه نامه روزنامه دولته. نوشته چادر مشکی بدترین نوع پوششه.

زن خیابانی 2: ووو! راست می گی؟

زن خیابانی 1:آره جون تو! تازه دلیلشم باحالتره! گفته چادر مشکی صورتو قاب می کنه و چون جذابیتی نداره همه توجه به صورت زن جلب می شه.

زن خیابانی 2: باباروشنفکر! بابا استدلال!

زن خیابانی 1: برا همینه می گم تو با این لباسات به مردای مملکت خدمت کردی دیگه، چون باعث می شه نگاه مردا به جای تمرکز روی صورتت به جاهای مختلف بدنت جلب بشه!!

زن خیابانی 2: می گما! با این حساب از این به بعد گشت ارشاد باید این چادریا رو جمع کنه!!! چون چادرشون مفسده برانگیزه! و نگاه آقایونو به چهره جلب می کنه!!

زن خیابانی 1: ای گل گفتی. زدی به خال. دمشون گرم. اصلا ما بیخود این سری تو انتخابات شرکت نکردیم. باید این سری همه بچه ها رو خبر کنیم بیان به اینا رای بدن.

گفتگوی شماره 3 ، بین دو زن چادری:

زن چادری 1: می گم شنیدی تو روزنامه دولت چی نوشتند؟

زن چادری 2:آره. خودم خوندم. نوشته رنگ چادر مشکی یادگاری ناصرالدین شاهه از مجالس عیاشی شبانه اروپا.چادر مشکی هم بدترین نوع پوششه!!

زن چادری 1: منم خیلی ناراحت شدم. چرا اینجوری شد؟؟!!

زن چادری 2: چی بگم؟؟ من فقط موندم، مگه الان مشکل مملکت و حجاب زنا اینه که ماها چادر مشکی سرمون می کنیم؟؟؟!! اینا که می گفتن برای ترویج حجاب کار فرهنگی کنیم! این یعنی کار فرهنگی برای ترویج حجاب؟؟!!

زن چادری 1: درسته! حیف اون همه صلوات که فرستادیم تا اینا رای بیارن.

زن چادری2: حالا تو باز خوبه صلوات فرستادی، من که طلاها مو دادم رفت!!!!

زن چادری1: آخه یکی نیست به اینا بگه، بابا چادر مشکی که از نمادهای انقلابه، فیلماشم هست. امام(ره) هم یه بار این حرفارو نزد، آخه واقعا اگه بدترین نوع پوشش بود، امام یه تذکر میداد،بعد از امام(ره) هم که رهبری و همه علما اونو تایید کردند.

گفتگوی شماره 4 ، بین دو دانشجوی ترم 1 روانشناسی

دانشجوی 1: مصاحبه کلهرو با روزنامه ایران خوندی؟

دانشجوی 2: آره

دانشجوی1: عجب استدلالی کرده. گفته چادر مشکی بدترین نوع پوششه، چون هم صورت زنو قاب می کنه و چون خودشم جذابیتی نداره، همه نگاه مردا به صورت زن جلب می شه. چه دلیل درستی.

دانشجوی 2: آخه تو دیگه چرا این حرفو میزنی، روانشناس؟ این کجاش استدلاله. اولا مردای سالم که تکلیفشون روشنه، اصلا دنبال چشم چرونی نیستند. مردای هیز هم که به قول همون بابا ، چون چادر مشکی اصلا جذابیتی نداره ، در مرحله اول جذب نمی شن که بعد بخوان به صورت نگاه بکنند یا نکنند. تازه شم، با این زنایی که خودشونو هفت قلم آرایش می کنند و میان بیرون ، دیگه یارو مگه خل باشه اونارو ول کنه ، بره دنبال گردی صورت زن چادری بگرده.

دانشجوی 1: راستم می گیا! راستی اسم مدیر این روزنامه چیه؟

دانشجوی 2: نمی دونم. فقط می دونم اول اسمش "ج" داره. زیاد آدم معروفی نیست. این ترم بالاییا بش می گن "پادوی جریان انحرافی"

گفتگوی شماره 5، بین سراینده ترانه لس آنجلسی "دختر چادری، چادرتو وردار" و خواننده این ترانه:

بر اساس پیگیریهای خبرنگار صراط، این دو نفر بعد از خواندن مصاحبه یکی از نزدیکان ریاست جمهوری اسلامی ایران که در روزنامه متعلق به دولت جمهوری اسلامی ایران با پول بیت المال مسلمین با کیفیتی عالی و کاغذ گلاسه منتشر شده است، موقتا قدرت تکلم خود را از دست دادند و به مدت 10 دقیقه با ذوق زدگی به هم نگاه می کردند.

دنیا میدان مسابقه نیست!

 بسمه تعالی 

علمای حیوان شناسی می گویند در بین حیوانات هم بحث ظالم و مظلوم وجود دارد. می گویند در میان حیوانات معمولاً گوسفند از همه مظلوم تر است، چون گوسفند سالی یک بار زایمان می کند. آن هم یک بره به دنیا می آورد؛ اما انسان ها هر روز چندین هزار رأس گوسفند ذبح می کنند برای مصرف مردم. باز هم وقتی به بیابان ها نگاه می کنی گله گله گوسفند می بینی که بعضی از گله ها به چند هزار هم می رسد؛ ولی در عوض گرگ در سال دو بار زایمان می کند و در هر بار شش گرگ به دنیا می آورد. وقتی نگاه می کنی همیشه گرگ ها کم هستند. بیشتر از 10 تا کسی با هم آن ها را ندیده است.
این نشان می دهد مظلوم ماندگارتر است از ظالم و عمر ظالم خیلی کوتاه است. بعضی ها تا صاحب ثروت و مکنتی می شوند جوری دیگر به زیر دست نگاه می کنند. مثلاً صاحب کار با یک نگاه خاصی به شاگردش نگاه می کند. صاحب خانه جوری دیگر به مستأجر نگاه می کند. انگار دنیا همیشه بر وفق مرادشان پیش می رود. بعضی ها فکر می کنند این مسابقه است. همین که صاحب ثروت و شوکت شوند، به خیال خود برنده مسابقه شده اند و آن کسی که در دنیا فقیر است، بازنده شده است. در دنیا همه این ها یک امتحان است چه آن کسی که دارایی فراوان داشته باشد و چه آن کسی که هیچ چیزی نداشته باشد، ما نباید از یاد ببریم که مورد امتحان قرار گرفته ایم. به مظلومان و زیردستان توجه جدی بکنیم و فراموش نکنیم که قدر نعمت الهی را باید دانست و از سرمایه مادی بایستی انفاق کرد اگر توجه نکنیم خداوند این نعمت را از ما خواهد گرفت.

کرمانشاه : محمد فرهنگیان

بازهم ضیافت رمضان و حکمرانی اشباح و شیاطین بر رسانه‌ی ملی!

 گروه فرهنگی – امیر ابیلی: ظاهرا این روزها موضوع سریال‌های ماه رمضان و بالا گرفتن اعتراض‌ها و انتقادها از آن‌ها تبدیل شده است به یک چالش مهم برای مدیران رسانه‌ی ملی. هرکس در این روزها نگاهی به رسانه‌های نوشتاری اعم از مطبوعات و سایت‌ها و خبرگزاری‌ها انداخته باشد، قطعا شاهد موج رو به رشد این انتقادها بوده است. کار به جایی رسیده که خطیبان معروف کشور نیز در سخنرانی‌های خود در این روزها زبان به انتقاد از محتوای نامناسب و بعضا انحرافی این آثار گشوده‌اند.

 
اما دلیل این همه انتقاد چیست؟ در این میان چه کسانی مقصرند؟ سازندگان آثار یا مدیران رسانه‌ی ملی؟ انحراف در آثار ویژه‌ی ماه رمضان از چه سالی آغاز شد؟ اصلاً این رقابت نفس‌گیر ساخت آثار مناسبتی در رسانه‌ی ملی از چه زمانی جدی شد؟ برای پاسخ به این سوالات مروری داریم بر ماجرای سریال‌های ماه رمضان در دهه اخیر.
 
ابتدای دهه 80، آغاز ماجرا
 
در سال آغازین دهه 80، وقتی "گمگشته" به کارگردانی رامبد جوان و بازی آتیلا پسیانی در ماه رمضان روی آنتن شبکه سه رفت و با استقبال فراوان مخاطبان همراه شد، شاید کمتر کسی احتمال می‌داد که این موفقیت آغازگر جریانی باشد که در بیش از یک دهه‌ی پیش رو ماه رمضان را به مهم‌ترین، پرمخاطب‌ترین و در عین حال حساسیت‌برانگیزترین باکس صدا و سیما تبدیل کند.
 
البته قبل از سال 80 و پخش "گمگشته" نیز در سال‌های 77-78 شاهد پخش چند اثر مناسبتی در سیما مانند "نیمه پنهان ماه" بودیم اما قطعاً این اولین ساخته‌ی جوان بود که در میان مدیران آن زمان سازمان صدا و سیما رغبتی عجیب برای ادامه سریال‌سازی ویژه‌ی ماه رمضان در سال‌های آینده به وجود آورد.
 
موفقیت "گمگشته" و همچنین فضای شاد جامعه در ماه رمضان موجب شد که در سال‌های آینده، این ماه تبدیل شود به فرصت مناسبی برای پخش سریال‌های طنز پرمخاطب و همچنین ظهور گروه‌های جدیدی در عرصه‌ی سریال‌سازی برای صدا و سیما.
 
آثاری مثل "پشت کنکوری‌ها" و "یادداشت‌های کودکی" به کارگردانی پریسا بخت‌آور و همچنین "رانت‌خوار کوچک" در سال‌های 80-82 حاصل همین فرصت تازه و بروز استعداد‌ها و ایده‌های نو در حوزه‌ی طنز بودند که با مخاطب فراوانی هم مواجه شدند، اما این سال 83 بود که نقطه‌ی عطفی در تاریخ سریال‌سازی سیما به شمار می‌رفت.
 
سال 83 از دو جهت سال مهمی در عرصه‌ی سریال‌سازی سیما بود، یکی تولید و پخش "خانه به دوش" اولین سریال رضا عطاران، که از این سال بعد به یکی از مهم‎ترین و پرمخاطب‌ترین طنزپردازان ایران تبدیل شد و هم‌ردیف هنرمندان پرمخاطب و باسابقه‌ای چون مهران مدیری قرار گرفت و همچنین پخش "کمکم کن" به کارگردانی قاسم جعفری که می‌توان از آن به عنوان اولین سریال ماورایی صدا و سیما در ایام ماه رمضان نام برد.
 
 
اما در سال 84، درست یک سال بعد از پخش سریال "کمکم کن" اتفاقی مهم در حوزه‌ی سریال‌های مناسبتی، به‌ویژه ژانر تازه تأسیس "ماورایی" رقم خورد. "او یک فرشته بود" به کارگردانی علیرضا افخمی آغازگر موجی شد که تا همین امروز هم دست از سر صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنداشته است. این برای اولین بار در تاریخ رسانه‌ی ملی بود که در یک سریال، شیطان دارای قدرت دخالت مستقیم در زندگی انسان و همچنین دارای کالبدی انسانی تصویر شده بود.
 
 
پخش این سریال در همان زمان واکنش‌های منفی زیادی را از سوی صاحب‌نظران درپی داشت. کارشناسان دینی تصویر ارائه شده از شیطان در این سریال را مطابق روایات اسلامی نمی‌دانستند و کسانی هم که بیشتر با جریان سینمای ایدئولوژیک دنیا آشنا بودند، بر این نکته تاکید می‌کردند که اولین بار فراماسونرها در فیلم "وکیل مدافع شیطان" چنین تصویری از شیطان با بازی آل‌پاچینو ارائه داده‌اند و "او یک فرشته بود" به وضوح از یک فیلم صهیونیستی کپی‌برداری شده بود.
 
آثار ماورایی در سال 85 با سریال "آخرین گناه" ادامه پیدا کرد. سریالی که بدیهیات دینی را نیز زیرپا گذاشته بود و متاسفانه به عنوان سریال مذهبی روی آنتن شبکه دو سیما رفت. اما در سال 85 یک سریال مهم دیگر نیز روی آنتن رفت. "صاحب‌دلان" به کارگردانی محمدحسین لطیفی را هنوز هم بعد از گذشت پنج سال می‌توان یکی از بهترین سریال‎های مناسبتی تلویزیون در طول بیش از یک دهه ساخت سریال ویژه‌ی ماه رمضان به حساب آورد که هم مورد توجه کارشناسان مذهبی و هنری قرار گرفت و هم با استقبال بالای مردم مواجه شد.
 
 
سال 86 شاهد یک کپی دیگر از "وکیل مدافع شیطان" و یا نمونه‌ی ایرانی‌اش "او یک فرشته بود"، بودیم. "اغما" ساخته‌ی سیروس مقدم یک کپی‌برداری عین به عین از سریال افخمی بود که البته با رفع نواقص نمونه‌ی قبلی، در جذب مخاطب اقبال بیشتری یافت و بیشتر در یادها ماند. اما سریال مهم این سال "میوه‌ی ممنوعه" حسن فتحی بود که با روایت یک داستان نو و جذاب که از داستان قدیمی شیخ صنعان برداشت شده بود، توانست به اقبال فراوانی دست یابد و جزو سریال‌های ماندگار این سال‌ها به حساب بیاید.
 
 
ماجرا همین‌طور ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به سال 89 و پخش سریال "جراحت" ساخته‌ی محمدمهدی عسگرپور و "در مسیر زاینده رود" به کارگردانی حسن فتحی. سریال‌های ماورایی در این سال‌ها با تمام انتقادها، با آثاری مثل "روز حسرت" و "پنجمین خورشید" و "ملکوت" ادامه پیدا کردند اما به مرور مخاطبان خود را از دست دادند و با واکنش سرد مردم مواجه شدند.
 
 
اما مسئله‌ای که بیش از همه در این سال صدای مردم و رسانه‌ها را درآورد، تلخی بیش از حد آثاری بود که در بهترین لحظات بهترین ماه سال به روی آنتن می‌رفتند. "جراحت" و "در مسیر زاینده رود" با اینکه در ابعاد فنی آثار با استاندارد بالا محسوب می‌شدند ولی به علت تلخی بیش از حدشان با جبهه‌گیری مردم و انتقادهایی مواجه شدند.
 
و اما امسال
 
اما داستان امسال با تمام سال‌های قبل از خود متفاوت است. داستان امسال یک شکست تمام عیار برای معاونت جدید سیماست. دوستانمان در سازمان صدا و سیما چه دوست داشته باشند، چه نداشته باشند، باکس ماه رمضان در این سال‌ها تبدیل شده است به یک معیار مهم برای سنجش و ارزیابی میزان توان مدیریتی مدیران رسانه‌ی ملی و متاسفانه باید گفت که با دیدن برنامه‌های امسال باید به توانایی مدیران جدید تلویزیون شک کنیم.
 
خروجی‌های رسانه ملی در ماه رمضان امسال از دو جهت قابل نقد و بررسی‌اند. یکی از لحاظ فنی، که باید گفت این ضعیف‌ترین دوره در تمام ده سال گذشته است، چرا که هرسال در این روزها حداقل شاهد پخش دو سریال با استانداردهای بالا در بین چهار سریال تولیدی بودیم ولی امسال با چهار سریال طرف هستیم که هم از داستان‌ها و موضوعات به شدت تکراری و نخ‌نما شده رنج می‌برند و هم آنقدر کش‌دار هستند که حتی کمترین رغبتی برای دنبال کردن را در مخاطب به‌وجود نمی‌آورند، و دیگری از بعد محتوایی که اتفاقا مورد اشاره‌ی بسیاری از صاحب‌نظران هم بوده است.
 
متاسفانه و در کمال ناباوری و با وجود انتقادهای زیاد مردم و کارشناسان به بعد محتوایی آثار ماورایی در سال‌های گذشته، امسال شاهد این هستیم که سه سریال از چهار سریال در حال پخش بازسازی عین به عین آثار مربوط به شیطان و روح و فرشته‌ی سال‌های گذشته است.
 
"سقوط یک فرشته" که از شبکه‌ی یک در حال پخش است، کپی‌برداری ضعیفی از سریال‌های "اغما" و "او یک فرشته بود" است که حتی از لحاظ فنی هم چندگام از نمونه‌های قبلی‌اش عقب‌تر است. همچنین سریال "سی‌امین روز" نیز که از شبکه‌ی دو در حال پخش است، توهمات ماورایی یک نویسنده است که به جای سریال دینی به خورد مردم می‌دهند.
 
بی‌پشتوانه بودن و همچنین ضدیت این اثر با آموزه‌های اسلامی به حدی است که کارگردان ابتدایی کار (پرویز شیخ‌طادی)، به دلیل اعتراض به همین محتوای انحرافی حاضر به ادامه همکاری با این سریال نشد و شخص دیگری(جواد افشار) جایگزین وی شد.
 
اما در این بین از همه جالب‌تر سریال "پنج کیلومتر تا بهشت" است که در آن شاهد ولگردی روح پسر مؤمنی هستیم که با دوست دخترش (روح دیگری) مدام در حال گپ زدن هستند و لحظه‌ای طاقت دوری از هم را ندارند!
 
 
مشکل کار کجاست؟
 
ماه رمضان جزو پرمخاطب‌ترین بازه‌های زمانی در تمام طول سال، برای رسانه‌ی ملی است و طبعا می‌توان استفاده های زیادی از این فرصت مناسب کرد. اما در این سال‌ها به جز موارد معدودی، همواره شاهد به هدر رفتن این فرصت هستیم. این بی‌برنامگی در استفاده از این پتانسیل بالقوه‌ی رسانه‌ای، معلول علت‌های مختلفی است. یکی از این علت‌های اصلی، نداشتن یک استراتژی بلند مدت رسانه‌ای است. البته این معضل دامن‌گیر تمام حوزه‌های فرهنگی مملکت ماست و صدا و سیما هم یکی از زیرمجموعه‌های آن.
 
به سیر سریال‌های ویژه‌ی ماه رمضان در این یک دهه دقت کنید. زمانی طنزهای فانتزی پریسا بخت‌آور مورد عنایت قرار می‌گیرد و زمان دیگری طنزهای رئال اجتماعی عطاران و در دوره‌ی دیگر، داستان‌های ماورایی و در سال دیگر داستان‌های تلخ و گزنده‌ی اجتماعی و دوباره در سال بعد از آن قصه‌های ماورایی بی‌محتوا. این چرخش عجیب و غریب در جهت‌گیری سریال‌ها یعنی اینکه مهم‌ترین دستگاه فرهنگی جمهوری اسلامی، تماما بنا به سلیقه‌ی شخصی مدیران آن اداره می‌شود و فاقد یک سند راهبردی بلند مدت است، و خب این تبدیل شده است به پاشنه آشیل این سال‌های رسانه‌ی ملی.
 
مشکل بعدی عدم وجود یک اتاق فکر و همچنین مرکز مطالعاتی و مشاوره‌ای کارآمد در کنار سیاست‌گذاران صدا و سیماست. به این نکته توجه کنید که در تمام این سال‌ها سریال‌هایی از جنس "صاحب‌دلان" و "میوه ممنوعه" تاثیرگذارترین و همچنین ماندگارترین تولیدهای رسانه ملی بوده‌اند و در عوض این آثار مربوط به شیاطین و ارواح بوده‌اند که از عنایت ویژه‌ی مدیران سازمان برخوردار شده‌اند.
 
احتمالا این مسئله به عمد از سوی مسئولین صدا و سیما اتفاق نیفتاده است، این رویکرد غلط قطعاً ناشی از عدم وجود یک اتاق فکر و نیروهای مطالعاتی و مشاوره‌ای است که باید وظیفه‌ی جمع آوری اطلاعات و همچنین دادن رهنمودهای استراتژیک را به رئیسان سازمان بر عهده داشته باشند.
 
نکته‌ی مهم دیگر اینکه در چند سال گذشته و با ظهور ژانر "ماورایی" در رسانه‌ی ملی، عنوان فرمالیته‌ی مشاور مذهبی هم به تیتراژ سریال‌ها افزوده شده و اتفاقا کارکرد عکس خود را پیدا کرده است، چرا که علاوه بر اینکه تغییری در محتوای این سریال‌ها ایجاد نشده و هنوز شاهد به تصویر کشیده شدن بافته‌های ذهنی بی‌پایه و اساس سازندگان این آثار هستیم، این عنوان در تیتراژ سریال‌ها موجب اعتماد بیشتر مردم به این آثار و اتفاقا ضربه‌ی بیشتر به باورهای مذهبی مردم است.
 
مسئله‌ای که با بررسی خروجی‌های مذهبی رسانه‌ی ملی در تمام این سال‌ها -به‌جز چند استثنا- به دست می‌آید، این است که متأسفانه رسانه‌ی ملی به دلیل همان نداشتن پشتوانه فکری، فرقی بین معنویت‌های فوق الذکر و دیانت قائل نیست و این بزرگ‌ترین خطر این روزهای صدا و سیماست.
 
رسانه‌ی ملی به دلیل همین رویکرد اشتباه در زمین دشمنان نظام بازی می‌کند و تکمیل کننده‌ی پازل آثار فرهنگی بیگانگان است؛ یعنی مشابه و بدیل همان فضایی که این سال‌ها در آثار هالیوودی درباره شیطان و ارواح رایج است، در سریال‌های ما رایج شده و این سریال‌ها نتوانسته اند هویت مستقلی بیابند و به‌دلیل ضعف در استناد به آموزه های دینی، تکمیل کننده پازل آنها بوده اند و در واقع ادای آنها درآورده اند.
 
این عدم تمایز بین معنویت و دین را می‌شود در تمام آثار صدا و سیما در این سال‌ها دید. به سریال‌های ماه رمضان در همین امسال دقت کنید. این داستان‌ها واقعاً چه ربطی به ماه رمضان و خدا و پیغمبر و آموزه‌های اسلامی دارند؟ وجه مشترک تمام این آثار در وجود یک لایه‌ی معنویت التقاطی در آنهاست و این همان پازل مطلوب غربی‌هاست.

پیام شهید

 بسمه تعالی

 


شهید عبدالمجید داوری دولت‌آبادی
* تاریخ تولد: 1334 شمسی
* محل تولد: دولت آباد
* تاریخ شهادت: 14/11/1376
* محل شهادت: اصفهان
* یگان: هوانیروز (پشتیبانی اصفهان)
* محل دفن: اصفهان
حضور بی‌وقفه او در اکثر عملیاتهای 8 سال دفاع مقدس و دیگر مأموریتهای هوانیروز، در پرونده خدمتی‌اش ثبت است.
تلاش دلسوزانه او در تخلیه مجروحان جبهه، مصدومین سیل و زلزله خصوصا تخلیه مجروحین و مصدومین شیمیایی شده حلبچه را یاران هوانیروزی او با تحسین شهادت می‌دهند. آخرین مأموریت این متخصص به تاریخ 14/11/1376 در منطقه مانوری اصفهان بود که در حین پرواز دچار سانحه می‌گردد و سقوط می‌کند. وی با درجه سروانی در آمار شهدای هوانیروز و جنگ منظور شده است.
* راه شهیدان خدائی مستدام و روح پاکشان با قرائت حمد و سوره و صلوات بر محمد و آل محمد شادمان باد.

شعر از علیرضا مومنی برای بیداری انسانی در لندن

 بسمه تعالی

 

 جنگ از عقربه‌ی ساعت بزرگ لندن آویزان شده بود

خبرگزاری فارس: در پی برگزاری تظاهرات در کشور لندن و سرکوب گسترده قیام محرومان در این کشور علیرضا مومنی در دو شعر به این وقایع پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری فارس، در پی برگزاری تظاهرات در کشور لندن و سرکوب گسترده قیام محرومان در این کشور علیرضا مومنی در دو شعر به این وقایع پرداخته است:

1-
شب‌ها از روی پشت بام
ستاره‌های روی دوش فرماندهان متجاوز را
روز‌ها توی کوچه
ابرهای دود و خاک آوار خانه‌ها را
نگاه می‌کنم
فرقی نمی‌کند کجای جهان زندگی کنم
برای یک عکاس
همین قدر کافی است
که از دوربین چشم مادری در لیبی نگاه کند
آنوقت بالای برج ساعت لندن می‌تواند بایستد
و ارتش انگلیس را به خانه برگرداند
و به آنها بگوید:
تفنگ‌هایتان چقدر به صورت این شهر میاید
حالا عکسی می‌گیرم
و به خاورمیانه می‌فرستم
تا بدانند ایستادگیشان در برابر ظلم
به خانه‌ی ملکه آمده
رو به روی ملکه ایستاده و پوزخند می‌زند

2-
جنگ از عقربه‌ی ساعت بزرگ لندن آویزان شده بود
و به زمان می‌خندید
پرچمی سپید از جیبش بیرون آورد
عقربه را توی پرچم پیچید
و برای همیشه ناپدید شد
از آن روز
صلح آواره‌ای شد
با چمدانی پر از ساعت شماطه‌دار
که از عصری
به عصری دیگر تبعیدش می‌کردند
 
شایعه کرده‌اند
شب‌ها
توی میدان‌های بزرگ
هیبت مردی سپید پوش دیده شده
و چند روزی است
توی خیابان‌های اصل لندن
صدای زنگ ساعت شماطه‌دار می‌آید.

تصاویر نایاب و دیدنی از شکار زرافه توسط چند شیر

 بسمه تعالی

 

 خبرگزاری شینهوا در سایت خود تصاویری از شکار زرافه توسط چند شیر در جنگل به نمایش گذاشته است که به نوبه خود بسیار دیدنی و نایاب است.

گزارشی از حاشیه‌های دیدار شعرا با امام خامنه ای

 بسمه تعالی 

 بصیرت:در میان همان تعارفات معمول جعفریان درباره‌ احمد عزیزی چیزی گفت. رهبر معظم گفت: خدا إن‌شاءالله عزیزی را شفا بدهد. یک غصه‌ای شده در دل ما ماجرای عزیزی.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر اثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در روزهایی که روزه‌اش ۱۵-۱۶ ساعت طول می‌کشد، زور دارد آدم یکی دو ساعت مانده به اذان مغرب، از سمت در غربی بیت بیاید که از در شرقی در انتهای خیابان فلسطین داخل بشود و بشنود: باید از در غربی وارد شوید. سعیِ بین در غربی-شرقی، شمالی-جنوبی... یک فریضه‌ی گاه‌گاهی ماست برای ورود به بیت. خدا از ما قبول کند.

در اتاقک نگهبانی درِ فلسطین منتظر ایستاده بودیم تا نگهبان با مرکز درباره‌ وجود و تأیید اسم‌ها استعلام کند که مردی گذشته از سن میانسالی ولی قد بلند و آراسته وارد شد. معلوم شد چند دقیقه‌ قبل هم داخل اتاق بوده و خوشش نیامده که گفته‌اند برود از در غربی وارد شود. دانه‌های درشت عرق روی پیشانی و دو طرف سرش که کم‌مو شده بود برق می‌زد. نور آفتاب هم کم‌رمق و مایل از غرب، دانه‌های عرق را نورپردازی کرده بود. مرد که لهجه‌ی شهرستانی داشت کلافه بود. با خودش غرولند می‌کرد. نگهبان کارت ورود از او می‌خواست و او نداشت. کارت‌ها دست مسئولین اجرایی جلسه بود که کنار در غربی مستقر بودند. نگهبان فهمیده بود کار مرد شاعر شهرستانی را باید حل کند و او به در غربی نخواهد رفت. تلفن را برداشت و بعد از گفت‌و‌گویی از مرد پرسید: حاج آقا اسم شما؟

مرد جواب داد: ناقوس!

نگهبان تعجب کرد و دوباره پرسید: اسمتان؟

مرد با اعتماد به نفس گفت: «ناقوس. همه می‌شناسند، تخلصمه. همینو بگو... یا اگر نمیدونه بگو یوسفی، حسین یوسفی.»مرد باحال بود. این اعتماد به نفسش برایم خیلی جالب بود. فکر می‌کرد همه باید تخلصش را بدانند. توی این فکرها بودم که دیدم نامه‌ پاره و مچاله‌ای را درآورده و با خودش می‌گوید: من از آقای فلانی دعوت‌نامه دارم. بعد صدایش را بلندتر کرد و گفت: «اگه نمیشه برم اشکال نداره، فقط فلانی رو صدا کن من چند تا حرف درشت بهش بزنم تا دلم خالی بشه و برم.»ما تصمیم گرفتیم برویم در غربی؛ داشت دیر می‌شد. وارد حیاط پشت حسینیه که می‌شوم جماعت شعرا را می‌بینم که گوش تا گوش نشسته‌اند و هر چندنفر با هم گعده گرفته‌اند. شعرا در صفوف نماز نشسته‌اند هرچند نیم‌ساعتی مانده تا نماز. صندلی رهبر هم جلوی صف‌هاست. مثل پارسال محسن مؤمنی به عنوان رئیس حوزه‌ هنری و میزبان این برنامه در ورودی حیاط ایستاده و به واردین خوش‌آمد می‌گوید. سر می‌چرخانم. آقای ناقوس را می‌بینم که در صف اول نشسته. از آثار برافروختگی نشانی به صورتش نمانده. دست هرکس را که نگاه می‌کنم کتاب و کاغذ می‌بینم و وقتی در دیداری تکرارشونده مثل این‌، شرکت‌کنندگان کاری را (دادن کتاب به رهبر) تکرار می‌کنند یعنی آثار و نتایجش را تجربه کرده‌اند. محافظ‌ها در عین جدیت، مهربانی عجیبی دارند. برای یک حاشیه‌نویس و خبرنگار هیچ چیز بهتر از سهل‌گیری محافظ نیست!

سلام و علیک و گپ و گفتم با آقای مؤمنی رسید به این‌جا که او از حضور چند شاعر فارسی‌زبان تاجیک و افغان در برنامه گفت: صادق عصیان از مزار شریف، فضل‌الله قدسی از بلخ، ابراهیم امینی شاعر جوان کابلی و جنید شاعر افغانی مقیم آمریکا همین‌طور محمدعلی عجمی از تاجیکستان. گفتم چه کار خوب و فکر بکری کردید که این مجلس شعر را فراجغرافیایی کردید. مؤمنی جواب داد: ایده و پیشنهادش برای خود رهبر انقلاب است.

میرشکاک وارد محوطه حیاط شد و بزرگان جلسه احترامش کردند. او هم سراغ صف اول رفت و بقیه با سختی جایی برایش خالی کردند تا میرشکاک هم صف‌اولی شود. هرچند بعد از سلام و علیک‌های شعرا دیگر صف‌ها به هم خورده بود. چند دقیقه بعد از ورود ما جنب و جوشی در کنار در خانه رهبر به وجود آمد و چند خانم و آقا رفتند آن‌جا. به نظرم مراسم عقد آشنایی بوده که انگار قرار بوده رهبر خطبه‌شان را بخواند چون موقع ورود از در غربی جوانی عقدنامه به دست این پا و آن پا می‌کرد که عقدنامه را برساند که مسئولین رؤیت کنند.قبل از این‌که رهبر خطبه‌ عقد کسی را بخواند مسئولین دفتر، عقدنامه‌اش را می‌بینند که مهریه بیش از ۱۴ سکه نباشد. خیلی خوب می‌شد اگر می‌توانستم آن‌جا هم بروم! فقط چند دقیقه طول کشید که آن کار انجام بشود و رهبر آمد؛ حدود ۲۰ دقیقه قبل از اذان.با آمدن رهبر شعرا کتاب به دست از جاهای مختلف حیاط بلند شدند و آمدند جلو. حکمت این فرصتِ سلام و علیک قبل از نماز این است که شعرا دیگر در جلسه وقت دیگران را برای چاق‌سلامتی و دادن کتاب و... نگیرند.

شعرا یکی‌یکی می‌آمدند و سلامی می‌کردند و اگر در دست‌شان چیزی بود می‌دادند. رهبر هم کتاب‌ها را به یکی از کارکنان بیت می‌داد و نامه‌ها و درخواست‌ها را به کس دیگری. هرکس هم شعرش را می‌داد، رهبر به رسم ادب نگاهی به شعر می‌کرد. بعضی سرشان را نزدیک گوش رهبر می‌بردند و به نجوا حرف می‌زدند و بعضی عیان و بلند. هرکس هم می‌خواست رهبر دعایش کند، ایشان همان لحظه دعا می‌کرد. میرشکاک هم جلو آمد و جلوی صندلی رهبر روی زانو نشست. پاکتی داد به ایشان و دستش را بوسید. رهبر هم سر میرشکاک را بوسید. تعداد کتاب‌ها که زیاد شد، یکی از مسئولین، بچه‌های خدمات را صدا زد و آرام گفت: این کتاب‌ها که تا الان جمع شده ببر؛ خودم میام برمی‌دارم. بین کسانی که برای سلام و علیک با رهبر از جایشان بلند شده بودند دو نفر به چشمم آمدند. یکی جوانی که لباس نظامی تنش بود و رهبر با خوش‌رویی شعرش را گرفت و دیگری آقای ناقوس. رهبر علی‌رغم تصور غلط من به ناقوس لطف ویژه داشت: به به آقای ناقوس، چرا ریش‌های شما سفید شده؟ نکنه شما هم پیر شده‌اید؟

جالب بود که رهبر با همان تخلص صدایش زد. ناقوس چهره‌اش شکفته بود و می‌خندید. دیگر اثری از عصبانیت یک ساعت قبلش نبود.

جوانی که تازه موهای صورتش درآمده بود سلام کلی از بچه‌های مشهد و تهران را رساند و گفت که در لیست شعرخوانی نیست و اگر می‌شود عنایتی کند. رهبر جواب داد در این جلسه مستمع است و مدیریت جلسه به عهده‌اش نیست. جوان چانه بیشتر نزد، دست رهبر را بوسید و نشست سرجایش.آقای فرهنگ هم که بانی و برگزار کننده‌ی ۲۵ ساله شب شعر عاشورایی شیراز است هم آمد، سلام و علیک کرد و سلام رفیقی را هم رساند.

صدای اذان بلند شد. شعرا رفتند نشستند در صف‌های نماز. رهبر آقای فرید (شاعر نابینا) را صدا زد. کمک کردند فرید رفت پیش رهبر. یک نفر گفت: آقا فرید اهل میانه‌ است.رهبر لبخند زد و گفت: سن ترک سن؟

محافظی که کنارم ایستاده بود دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت: اگر می‌شه لطف کنید بایستید برای نماز. من عذرخواهی می‌کنم!

اصلاً عرق شرم نشست روی پیشانی‌ام از این همه احترام. پیش خودم پشیمان شدم از آن همه جدالی که در دیدارهای قبلی با محافظ‌ها داشتم. رهبر نماز خواند و ما هم در چمن‌های باغچه اقتدا کردیم به مقتدامان قربتاً إلی الله و نماز قبل از افطار خواندیم تا نیم ساعت به ساعت‌های گرسنگی و تشنگی‌مان اضافه شود! رهبر بین دو نماز ذکرش را هم گفت نافله‌اش را هم خواند. بعد از عشا هم دو رکعت نافله‌ی نشسته را. بعد از نماز بلند شد و از پله‌ها بالا رفت، شعرا هم. بالای پله‌ها ایستاد و گفت: آقای معلم کجا هستند پس. معلم با کمک بقیه جلو رفت تا رهبر به همراه میهمان‌ها برود برای افطار. محافظ‌ها جلوی جمع را گرفتند تا رهبر برود بنشیند و بقیه با یک فاصله‌ چند ثانیه‌ای بروند.

قبل از این‌که رهبر برود سر سفره از کنار سفره‌ خانم‌ها رد شد. آن‌جا ایستاد و به درخواست یکی از خانم‌ها چفیه‌ای آوردند، رهبر تبرک کرد به او داد. چفیه‌ قبلی را جوانی در پله‌ها گرفته بود. یکی از خانم‌ها به گلایه گفت: در برنامه‌ی شعرای آیینی خانم‌ها دعوت نشدند. رهبر گفت: من که دعوت کننده نیستم. حاج آقای زمانی مجری آن جلسه جلو آمد و گفت: آقا به خاطر کمبود جا نتوانستیم از خانم‌ها دعوت کنیم.یکی از کارکنان دفتر میز کوچکی که موقع شام جلوی رهبر می‌گذارند را مرتب می‌کرد که رهبر با مهربانی و خیلی آرام گفت: آقا جان من کاری ندارم. شما برو افطار کن.یک طرف رهبر علی معلم نشسته بود و طرف دیگر آقای حداد عادل. رهبر قندی در دهان گذاشت و با چای افطار کرد.جوانی که کت و شلوار سیاهش در تور لامپ‌های اتاق برق می‌زد بلند شد برود سمت رهبر که محافظ‌ها جلویش را گرفتند و نشاندندش سر جایش. جوان کمی جا خورد ولی تمکین کرد و مغموم نشست.

رهبر با تکان دادن سر به حاضرین در جلسه ابراز لطف می‌کرد. یک‌دفعه با صدای بلندتری گفت: آقای یوسفی بیا شما این‌جا بنشین.

همان آقای ناقوس بشقاب شامش را برداشت و با دهان پر، رفت نشست روبه‌روی رهبر و علی معلم. رهبر پرسید: شما هنوز بیرجندی؟ ناقوس تأیید کرد؛ لقمه‌اش را قورت داد و ادامه داد که: سرافرازم کردید آقا. رهبر قزوه را صدا زد و گفت: حال شما خوبه آقای قزوه؟ قزوه از جایش بلند شد و آمد پیش رهبر. با اینکه فاصله‌مان زیاد نبود ولی همه حرف‌ها را کامل نمی‌شنیدم. رهبر از کتابی گفت که قزوه خوب درش آورده و ایشان خوانده و خوشش آمده. قزوه هم از کتابی درباره اقبال لاهوری گفت. قزوه چیزی پرسید درباره کسی در نایین و رهبر گفت فامیل‌هایش در تفرش بوده‌اند نه نایین. از قائم مقام فراهانی اسم آمد و کسی به اسم فخرالدین و رهبر گفت: میرفخرا جد اعلی ما بوده. قزوه درباره کتابی نسخه خطی حرف می‌زد و نمی‌دانم چطور بحث به اجداد رهبر کشیده شد و بعدتر به فضل بن شاذان و سال ۵۳۲ و استنساخ کتاب در سال هزار و خرده‌ای و ... قزوه کاغذهایی را به رهبر نشان داد و رهبر بعد از دیدن‌شان آنها را برداشت.

همین موقع میرشکاک آمد. رهبر گفت: کجایی شما؟ افطار کردی؟ میرشکاک گفت: بله بالا خوردم. بعد باز هم دست رهبر را بوسید و باز رهبر سر اورا. بعد هم به خواست رهبر جا باز کردند برای او. معلم کمی کنار کشید تا میرشکاک بنشیند کنار رهبرش. محسن مؤمنی هم آمد گزارش گذرایی از حضور شعرای افغان داد و اسم‌هایشان را هم گفت. وسط اسم‌ها رهبر پرسید: آقای کاظمی هم آمده؟مؤمنی تأیید کرد. رهبر پرسید: الان کجاست؟ طولی نکشید که کاظمی را پیدا کردند و آوردند پیش ایشان پای سفره شام.رهبر با کاظمی سلام و علیک کرد، او را جلو کشید و رویش را بوسید. بعد گفت: شما منتقد خوبی هستید و خوب نقد می‌کنید. من کتاب «رصد صبح» شما را دیدم و آن را کامل خواندم. نکات درستی هم شما درباره‌ مسائل محتوایی تذکر دادید و من هم قبول داشتم. به نظرم شما علاوه‌بر مسائل فنی، این جهت‌های فکری و عقیدتی را هم مدنظر داشته باشید در نقدهایتان و جوان‌ها را هدایت کنید.بعد از جلسه از کاظمی پرسیدم و فهمیدم که در اثنای نقد شعر شعرا در کتاب رصد صبح گریزهایی هم به پروا داشتن آن‌ها درباره‌ مقدسات داشته است.رهبر با اشتیاق خاصی درباره‌ کاظمی سؤال کرد و بعد وقتی آمد با همان اشتیاق با او صحبت کرد.

از وسط‌ های سفره چند نفر بلند شدند که بروند بیرون. رهبر به یکی از مسئولین اشاره کرد و کسی را نشان داد. آن مسئول هم پرید و از وسط جمع کسی را صدا کرد و به رهبر نگاه کرد. رهبر سری به تأیید تکان داد. آن بنده خدا توسط محافظ‌ها دست به دست شد تا رسید کنار رهبر؛ همان جوانی بود که کت و شلوار سیاه برق برقی پوشیده بود، همان که محافظ‌ها موقع شام نشانده بودندش سر جایش! بنده خدا هنوز نفهمیده بود چه شده. رهبر گفت: شما با من کار داشتی؟

جوان سری چرخاند و دید همه دور و بری‌ها دارند نگاهش می‌کنند، گفت: من... بله ... چیزه... می‌خواستم خواهش کنم من هم ... چیزه توی جلسه شعر بخونم. رهبر لبخند زد و گفت: توی اون جلسه من هم مثل شما مستمع هستم، تصمیم‌گیر جلسه نیستم. جلسه مال من نیست ولی این‌جا تصمیم با منه اگر می‌خواهی همین‌جا بخون.جوان جا خورد، در نیم ساعت گذشته دفعه‌ سوم، چهارمی بود که جا خوردنش را می‌دیدم. البته لحن آرام و مهربان رهبر کمک کرد اعتماد به نفسش را پیدا کند و خودش را جمع و جور کند. گفت پس آقا رباعی می‌خونم:

کوتاه‌ترین فاصله تا جان قائم

باریدن قطره‌های باران قائم

بسیار شگفت است که در واژه‌ی عشق

آغاز علی بوده و پایان قائم

شعرهای جوان که تمام شد تقریباً دیگر کسی سر سفره‌ها نبود. رهبر جوان را تشویق کرد و او هم مثل یک فاتح از حلقه‌ی بزرگان اطراف رهبر بیرون آمد و رفت.برادر ابوالفضل زرویی نصرآباد هم سر همین سفره جلو آمد و گفت برادرش کسالت داشته و جای او آمده برای عرض ادب و خواست رهبر او را دعا کند و رهبر در جا دعا کرد. رهبر از جایش بلند شد و رفت سمت پله‌ها تازه به خودم آمدم و فهمیدم شام و افطار درست و حسابی نخورده‌ام. هرچیزی هم خورده بودم حاج امیر خوراکیان گذاشته بوده جلویم. پشت سر رهبر رفتیم و داخل حیاط شدیم. توی حیاط بوی دود می‌آمد. مرتضی امیری اسفندقه و محمدحسین جعفریان ایستاده بودند کنار هم زیر درختی. رهبر با دیدن آن‌ها ایستاد و سلام و علیک گرم کرد. اسفندقه به شیوه‌ی خودش چفیه و جعفریان دست رهبر را بوسیدند و رهبر سر هر دوی آن‌ها را. در میان همان تعارفات معمول جعفریان درباره‌ی احمد عزیزی چیزی گفت. رهبر گفت: خدا إن‌شاءالله عزیزی را شفا بدهد. یک غصه‌ای شده در دل ما ماجرای عزیزی.

جعفریان گفت: خانواده‌اش می‌خواهند اعزامش کنند خارج از کشور، مثل این‌که نیاز هم هست ولی نمی‌توانند. رهبر گفت: مثل این‌که خانواده‌اش هم خارج از کشور هستند؟ بعد کمی سکوت کردند. چند قدمی برداشتند. من هم درختی را دور زدم که ایشان را از روبه‌رو ببینم که ایستاد. به جعفریان گفت: من چه کار می‌توانم بکنم؟حسینی وزیر ارشاد که کنار رهبر ایستاده بود گفت: من خودم عیادت ایشان رفتم، کسی هم چیزی به ما نگفته.جعفریان مثل بچه‌ای که با دیدن بزرگ‌ترش شجاع شده باشد گفت: خوب شما را که نمی‌شود به این راحتی پیدا کرد. شما باید جویای احوال این ها بشوید.رهبر به آقای وزیر گفت:خوب شما تحقیقی بکنید اگر لازم است اعزام بشود کمک کنید.با همین جمله بحث تمام شد.

رهبر که وارد جمع شعرا شدند همه به احترام بلند شدند و بعد هرکس سر جای خودش نشست. جلسه‌ی خوب و با صفایی بود. حتماً صدا و سیما هم به رسم این چند ساله شعرخوانی شعرا را پخش خواهد کرد. به هر حال قزوه با شعری جلسه را شروع کرد و معلم اولین نفر بود که به رسم کسوت ترانه‌ای خواند. بعد از او موسوی گرمارودی. بر خلاف سال گذشته بعد از موسوی گرمارودی نوبت جوان‌ها شد و میلاد عرفان‌پور و رباعی‌های زیبایش و آفرین‌های پی در پی رهبر. علی شکراللهی و محمد رمضانی هم شعرهایشان را خواندند تا نوبت برسد به محمدعلی عجمی اهل تاجیکستان که توسط قزوه معرفی شد و معلوم شد نام آخرین کتابش «امام حسین در فورکلور تاجیکستان» است.

رهبر به عجمی گفت سلامش را به دوستان تاجیک، شاعران و ادیبان و فرزانگان آن‌جا برساند.نفر بعدی ابراهیم امینی شاعر جوان افغان بود که شعر تقدیمی‌اش به شهید ناصری -که در مزارشریف شهید شد- را خواند.بعد از او کم‌سن‌ترین شاعر مجلس، سجاد سامانی که برگزیده‌ی شعر دانش‌آموزی هم بود شعرش را خواند. نوبت به خانم‌ها رسید و سیمین‌دخت وحیدی که مثل پارسال وقتش را داد به جوان‌ها. راضیه رجایی، مهری جهانگیری و خدیجه رحیمی از خانم‌ها شعر خواندند. تا نوبت دوباره برسد به آقایان و علی‌محمد مؤدب تا شعری برای آیات القرمزی شاعره‌ی بحرینی بخواند.

مهدی مظاهری و بعد از او سیدابوطالب مظفری که او هم افغان ولی مهاجر به ایران است خواندند تا میکروفن جلوی مصطفی محدثی خراسانی قرار بگیرد. محدثی شعری کوتاه خواند و بعد اجازه خواست تا مطروحه‌اش را بخواند.در جلسه‌ی شعرای آیینی رهبر بیت شعری را برای جانبازان گفتند تا شعرا این بیت را تبدیل به غزل کنند و محدثی همان غزل را می‌خواست بخواند و خواند. بعد از شعر او هم قزوه توضیح داد تا حالا ۱۰۰ مطروحه جمع شده.محمد جواد محبت هم شعر خواند و بعد از او محمدکاظم کاظمی که او هم افغان است، شعری طنز درباره‌ی افغانستان خواند. رهبر بعد از شعر او گفت: شعر طنز از آقای کاظمی ندیده بودیم تا حالا. البته قضایای افغانستان طنزش هم آدم را به گریه می‌اندازد. إن‌شاءالله خدا هرچه زودتر به این ملت رحم کند تا از شر بیگانگان خلاص شوند.

بعد از دعای رهبر برای مردم افغان غلام‌حسین یوسفی یا همان ناقوس شعر خواند. یکی از خانم‌ها به اسم زهره نارنجی بلند شد و بی‌هماهنگی و نوبت شعرش را خواند. و آخرین نفر علی شهودی که شعر ترکی خواند. بعد از شهودی به خواست رهبر حاج‌آقای قدسی و بعد آقای حداد عادل و بعد آقای محمدی گلپایگانی هم خواندند. رهبر به عنوان آخرین نفر خواست فاضل نظری هم شعری بخواند و او این بار بر خلاف سال گذشته شعری جدید و زیبا خواند.

وقتی شعر نظری تمام شد جعفریان به قزوه اشاره کرد که چیزی بخواند. قزوه هم تشکر کرد از این‌که او در شعر افغانستان زحمات زیادی کشیده و خواست شعر کوتاهی بخواند. جعفریان هم گفت: آقا رویه‌ای در انتخاب شعرها هست که سعی می‌کند پاستوریزه کند. مثلاً می‌گویند این شعر خوانده شود و آن شعر خوانده نشود. یک کاری داشتم که دوستان صلاح ندیدند من بخوانم. من به نظر دوستان احترام می‌گذارم و شعری را که آوردم نمی‌خوانم. فقط این رویه باعث می‌شود شما بعضی شعرها را بشنوید و در جریان شعر امروز مملکت قرار نگیرید، والسلام.

قزوه گفت: خوب می‌خواهید شعر بخوانید، بخوانید حالا.

جعفریان نخواند. قزوه ادامه داد: یک شعر خاص بود که دوستان نظر دادند من هم اتفاقاً چیزی نگفتم. به هرحال اگر می‌خوانید بفرمایید.

جعفریان باز هم نخواند. این بار قزوه گفت: پس حضرت آقا در خدمت شما هستیم. رهبر قبل از شروع صحبت‌هایش صلاح دید موضوعی را روشن کند: من البته در جریان شعر کشور قرار می‌گیرم آقای جعفریان! این را شما بدانید. هم شعرهایی که در کتاب‌ها هست و هم شعرهایی که به صورت الکترونیکی و اینترنتی نشر می‌شود، بی‌اطلاع نیستم من. در شعرهایی هم که امشب خوانده شد این‌جور نبود که این جنبه‌های مورد نظر شما نباشه، بود. من هم که شما می‌دانید طاقتم زیاده و این‌جور نیست که اگر کسی شعری بخواند که من مضمونش را قبول نداشته باشم درونم طوفانی بشه. نه شعره دیگه شاعر دوست داشته این‌جوری بگه اما پاستوریزه کردن شعر اتفاقاً بد نیست. خوبه اتفاقاً یک جاهایی رعایت‌هایی هم بشه و ملاحظه‌هایی هم صورت بگیره. من البته در جریان مدیریت جلسه و نحوه‌ی اجرا قرار ندارم ولی خوب اجرا می‌کنند انصافاً. جا داره من از آقای قزوه و دیگر آقایان که زحمت می‌کشند تشکر کنم که برای این جلسه جلسات زیادی گذاشتند و فکر کردند و وقت گذاشتند و جلسه‌ی متنوعی هم هست انصافاً. با این حال من آماده هستم بشنوم، همیشه آماده بودم. شما سال‌هاست در جلسه‌ی ما شرکت می‌‌کنید و می‌بینید که همه‌جور شعری خوانده می‌شود. من از شعر لذت می‌برم البته بعضی از مضامین را ممکنه قبول داشته باشم بعضی را نه؛ همین‌طور شما ممکنه قبول داشته باشید یا نه.

ساعت نزدیک یازده شب بود که رهبر با تبریک عید ولادت امام حسن علیه‌السلام شروع کرد و با ابراز خرسندی از تداوم این جلسه و بیتی خواند:

جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم

این سلسله تا روز جزا نگسلد از هم

و گفت این بیت هم خبر است هم دعا.

بعد هم در صحبت‌هایشان به چند نکته اشاره کردند: روند مطلوب شعر دوران اخیر، احتیاج شعرا به معرفت عمیق دینی و دم‌خور شدن آن‌ها با قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه‌ی سجادیه، و اینکه شعرا باید هویت انقلابی خود را در نظر داشته باشند: «شعر انقلاب متصدی و مباشر و میدان‌دار ارائه‌ی گفتمان انقلاب اسلامی است و نباید تحت‌تأثیر برخی از هیجانات جاری قرار بگیرد. باید برای انقلاب حرف بزنیم. معارف انقلاب گسترده و پرفیض است و وظیفه‌ی شاعران در این ماجرا جدی است.»آخر هم تذکر دادند که شعرها خیلی خوب است ولی همه‌ی خوب نیست و نباید همین‌جا ایستاد.

رهبر جلسه‌ای را که با شعر و برای شعر شروع شده بود با بیت شعری تمام کرد:

رشته‌ی جمعیت ای یاران همدم مگسلید

در پریشانی پریشانیست از هم مگسلید

اولین شناسنامه بنام فاطمه ایرانی

 بسمه تعالی 

در ایران، نخستین مجموعه رسمی ثبت‌احوال در سوم دی ماه 1297 به عنوان بخشی از بلدیه تاسیس شد و نخستین سند ولایت یا همان شناسنامه هم در همین تاریخ برای فردی به نام «فاطمه ایرانی» در تهران به ثبت رسید.

نخستین سند هویتی ایرانیان خارج از کشور در اسفند ‌ماه 1308 در شهر بمبئی به نام «عبدالحسین سپنتا» صادر شد. سپنتا همان کسی است که بعد‌ها نخستین فیلم ناطق ایرانی با عنوان «دختر لر» را ساخت.

اگر چه در ایران انتخاب نام خانوادگی از سال‌های انقلاب مشروطه در میان قشر روشنفکر جامعه رواج یافته بود، اما با پایان یافتن جنگ جهانی اول و در سال 1304، واحد زیرمجموعه بلدیه به «اداره» ارتقا یافت و عنوان «احصائیه» برای آن انتخاب شد. پس از آن و در زمان سلطنت رضاشاه، در سال 1313 با تصویب قانون مدنی، استفاده از القاب گذشته منسوخ و انتخاب نام خانوادگی برای کلیه اتباع ایران اجباری شد.

در این دوران، افرادی به عنوان مامور ثبت به مناطق مختلف فرستاده می‌شدند تا نام خانوادگی برای هر طایفه مرجع قانونی داشته باشد.

گزینش نام خانوادگی نیز، معمولا از چند روش پیروی می‌کرد که یکی از آنها پیشه نیاکان در یک قوم است. محل اسکان قوم و نام یا شهرت بزرگ خاندان (پدر، پدربزرگ، جد)، از دیگر شیوه‌های متداول انتخاب نام خانوادگی بوده است. گاهی هم یک نام خانوادگی بر اساس شغل یا حرفه (همچون صراف، جواهریان، پزشکزاد) یا یک ویژگی بدنی یا فیزیکی (خوش‌چهره، قهرمان) بازمی‌گشت.

در نهایت و با تصویب قانون مدنی کشور در سال 1313 ثبت نام خانوادگی نیز، اجباری شد. بر اساس قانون، سرپرست خانواده باید برای خانواده خود نام‌خانوادگی انتخاب می‌کرد و نام خانوادگی تخصیص یافته از سوی وی به سایر افراد خانواده‌اش هم اطلاق می‌شد. و از آن زمان تاکنون بیش از چهار نسل از ایرانیان به این نام‌های خانوادگی خوانده می‌شوند.

«محمدی» فراوان‌ترین نام خانوادگی و «محمد» و «فاطمه» فراوان‌ترین نام‌ها

اسماعیلی درباره فراوانی نام خانوادگی در کشور، به ایسنا گفت: برابر اطلاعات پایگاه جمعیت کشور بیشترین فراوانی نام‌های خانوادگی به ترتیب «محمدی» با 750 هزار عنوان، «حسینی» با 50 هزار عنوان، «احمدی» با 470 هزار عنوان، «کریمی» با 352 هزار عنوان، «موسوی» با 505 هزار عنوان، «جعفری» با 300 هزار عنوان و «قاسمی» با 270 هزار عنوان است.

به گفته مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور، بیشترین فراوانی نام از ابتدا تاکنون برای مردان به ترتیب محمد، علی، حسین، مهدی، حسن، رضا، محمد‌رضا، علیرضا، احمد و عباس و برای زنان فاطمه، زهرا، مریم، معصومه،‌ زینب، سکینه، رقیه، خدیجه، لیلا و مرضیه بوده است.

وی یادآور شد: در سال 57 به دلیل وقوع انقلاب اسلامی نام «روح‌الله» بیشترین انتخاب در کشور بوده است.

اسماعیلی همچنین از افزایش نام‌های دو اسمی ایرانی، اسلامی همچون نازنین زهرا، نازنین فاطمه، احسان علی و امیرحسین در سال‌های اخیر خبر داد و گفت: همواره در دوران قبل و پس از انقلاب، گرایش ایرانیان به انتخاب نام ائمه‌اطهار و اسامی اسلامی بوده است.

وی همچنین آمارهایی از فراوانی نام در میان شهدا را ارائه داد که بر اساس آن، محمد، علی، ‌حسین، حسن، محمد‌رضا، احمد، محمود، رضا، علیرضا و عباس و برای زنان فاطمه، زهرا، مریم، معصومه، لیلا، زینب، کبری، خدیجه و سکینه است.

به مناسبت سالروز رحلت حضرت خدیجه

 بسمه تعالی 


امروز که؛ سالروز رحلت بزرگ بانوی اسلام، حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، همسر برگزیده رسول خدا(ص) و مادر فاطمه زهرا(س) و تمامی ائمه هدی(ع) همزمان است، به احترام آن بزرگوار، این ستون را به گونه ای دیگر می نگاریم و...
ابن عباس می گوید؛ «پیامبر خدا(ص) به ما فرمود؛ بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند. خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد(ص)، مریم دختر عمران و آسیه(همسر فرعون) دختر مزاحم.»
رحلت حضرت خدیجه(س) همسر مهربان و فداکار پیامبر خدا(ص) در سن 65 سالگی و هنگامی اتفاق افتاد که مسلمانان در شعب ابی طالب در محاصره بودند. رسول خدا(ص) سال رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها را عام الحزن- سال اندوه- نامیدند. علاوه بر رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع)، تمامی مورخان نیز بر نقش برجسته و بی بدیل حضرت خدیجه(س) در گسترش اسلام نوپای آن روز تاکید ورزیده اند.

شرح حدیث / حفظ دوست و پاداش آن

 بسمه تعالی

شرح دو حدیث از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در ابتدای جلسه درس خارج فقه ِ بیست و هفتم دی‌ماه 89 (دوازدهم صفر 1432).
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif
روایت اول: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعالی لَیَحْفَظُ مَنْ یَحْفَظُ صَدِیقَه»
روایت دوم: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تُفَتِّشِ النَّاسَ فَتَبْقَى بِلَا صَدِیق»
شافی، صفحه‌ی 652
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif
دو روایت کوتاه:
فى الکافى، عن الصّادق (علیه‌السّلام)، قال: «انّ اللَّه تعالى لیحفظ من یحفظ صدیقه»؛ [حضرت امام جعفر صادق علیه‌السّلام فرمودند:] خداى متعال حفظ میکند آن کسى را که رفیق خود را حفظ کند. [البته] مراد، حفظ جسمانى نیست فقط - حالا آن هم یکى از مصادیقش ممکن است باشد - یعنى آبروى او را حفظ کند، شخصیت او را حفظ کند، جهات او را حفظ کند [و] مراعات کند. خدا یک چنین کسى را حفظ میکند. این پیوندهاى برادرى و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اینقدر اهمیت دارد. شما ملاحظه‌ى رفیقتان را میکنید، او را حفظ میکنید، خداى متعال در پاداش این عمل، شما را حفظ میکند. البته حفظ کردن رفیق معناش این نیست که انسان از گناه او، از خطاى او دفاع کند؛ کما اینکه در این کارهاى حزبى و جناحى و خطى و این چیزها معمول است که اگر خطائى هم از کسى سر بزند، چون با آنها هم‌جبهه است، هم‌خط است، هم‌حزب است، هم‌گروه است، باید بایستند پایش دفاع کنند؛ نه، این مراد نیست؛ این حفظ او نیست؛ این در واقع مخذول کردن او، بدبخت کردن اوست و خود؛ بلکه مراد، حفظ آبروى مؤمنى است که برادرى ایمانى با انسان دارد. جامع، برادرى ایمانى است. این یک روایت.

یک روایت دیگر هم باز از کافى است، از امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)؛ میفرماید که: «لا تفتّش النّاس فتبقى بلا صدیق»؛ در کارهاى مردم ریز نشو، تفتیش نکن، جزئیات را دنبال نکن. دنبال پیدا کردن عیوب ریز و درشت افراد نباش. اگر اینجور باشد، بدون رفیق خواهى ماند. یعنى هر کسى بالاخره یک عیبى دارد دیگر. اگر بخواهى همین‌طور ریز بشوى، تفتیش کنى، دنبال کنى، کسى برایت باقى نمیماند.

آبدوغ

گفت: حالا مگر کسی منتظر شرکت فتنه گران در انتخابات است؟!
گفتم: معلوم است که نه، فتنه گران دست به وطن فروشی و جنایت زده اند و مطابق قانون حق شرکت در انتخابات را ندارند و باید به عنوان مفسد فی الارض و قتل و خونریزی، محاکمه و مجازات شوند.
گفت: پس چرا یکی از سران فتنه و برخی از فتنه گران فراری و پناهنده به آمریکا و اروپا برای شرکت خود در انتخابات «شرط» می گذارند؟!
گفتم: می خواهند سر خودشان را گرم کنند و در فرصت باقیمانده تا محاکمه و مجازات، اوقات فراغت خویش را سپری کنند!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو برای رفقای علاف خود، پیامک فرستاده و نوشته بود «هشت بار بگو ساندویچ و برای 8 نفر بفرست، شب خواب پیتزا می بینی. یک نفر کوتاهی کرده بود، شب، خواب آبدوغ خیار دید!»

تفکیک جنسیّتی دانشگاه‌ها؛ امکان و ضرورت

 بسمه تعالی 

خبرگزاری فارس: از نظر اسلام، میدان فعالیّت و تلاش علمى، اقتصادى و سیاسى براى زنان، کاملاً باز است اما تأکید بر آن است تا جایی که امکان دارد از فضاهای مختلط در محل‌های کار و تحصیل پرهیز شود و حتی در جایی که مربوط به امور معنوی و عبادی می‌شود افراد به صورت مجزا به فعالیت بپردازند؛ نه به گونه‌ای که فعالیت افراد منع شود.


تفکیک جنسیّتی در دانشگاه‌ها همواره از موارد مورد بحث میان مسؤولان و کارشناسان مذهبی و دانشگاهی بوده است. موافقان از آن‌جا که تفکیک جنسیّتی به تعدیل فضای فرهنگی و روانی حضور دانش‌جویان در دانشگاه کمک می‌نماید آن را یکی از جنبه‌های مهم اسلامی ‌شدن دانشگاه‌ها می‌دانند، در حالی که طراحان و حامیان طرح جداسازی جنسیّتی در دانشگاه‌ها، مخالف حضور زن در اجتماع بوده و مدعی هستند که با اجرای این طرح، شأن انسانی زنان نادیده انگاشته و این مسأله، توهین به دانش‌جویان است.
این افراد برای اثبات نظر خود تلاش می‌کنند تا این طرح را همان دیوارکشی بین زن و مرد در خیابان جلوه داده و با استدلال عدم توانایی کنترل روابط دختر و پسر در خارج از دانشگاه و هم‌چنین عدم امکان اجرایی شدن آن، این طرح را شکست خورده دانسته و به نقد آن می‌پردازند. ما در ادامه تلاش می‌کنیم با بیان نکاتی، به ضرورت تفکیک جنسیّتی به لحاظ نظری و امکان‌پذیری آن در مقام عمل بپردازیم.

تفکیک جنسیّتی مراکز علمی از دیدگاه اسلام
----------------------------------------------------
از نظر اسلام، میدان فعالیّت و تلاش علمى، اقتصادى و سیاسى براى زنان، کاملاً باز است. اگر کسى با استناد به بینش اسلامى بخواهد زن را از کار علمى محروم، از تلاش اقتصادى باز و از تلاش سیاسى و اجتماعى بى‏نصیب سازد، به خلاف حکم خدا عمل کرده است.[1] از نظر اسلام در تمامی‌این فعالیت‌هاى مربوط به جامعه‌ی بشرى و فعالیت‌هاى زندگى، زن و مرد داراى اجازه‌ی‌مشترک و همسان هستند. البته در عرصه‌ی‌این فعالیت‌ها، اسلام حدودى را معیّن کرده است که این حدود، مربوط به زن و اجازه داشتن او براى فعالیت نیست و مربوط به اختلاط زن و مرد است که اسلام روى این مسأله حسّاسیّت خاص دارد. اسلام معتقد است که زن و مرد باید یک مرزبندى میان خود در همه جا - در خیابان، در اداره و ... - داشته باشند[2].
از دیدگاه اسلام، تأکید بر آن است تا جایی که امکان دارد از فضاهای مختلط در محل‌های کار و تحصیل پرهیز شود و حتی در جایی که مربوط به امور معنوی و عبادی می‌شود افراد به صورت مجزا به فعالیت بپردازند؛ نه به گونه‌ای که فعالیت افراد منع شود. برای مثال پیامبر اسلام به زنان اجازه‌ی شرکت در نماز جماعت مساجد را می‌داد و زنان ایشان نیز برای ادای نماز به مسجد می‌رفتند. با این‌حال ایشان تأکید داشتند که محل اقامه‌ی نماز زنان از مردان جدا باشد و در ورودی زنان نیز از در ورودی مردان مجزا گردد.[3] حسّاسیّت این موضوع به حدّی بود که در کتاب اصول کافی آمده است که حضرت فرمود در هنگام تردد به مسجد: «مردان از وسط و زنان از کنار کوچه بروند.»[4] این مسأله در سنن ابی‌داود نیز به گونه‌ای دیگر نقل شده است: «روزی پیامبر در بیرون مسجد بود که دید مردان و زنان، از مسجد با هم بیرون می‌آیند.» پس رو به زن‌ها کرد و فرمود: «بهتر است صبر کنید و پس از رفتن مردان بروید.»[5]
این احادیث نشان می‌دهد که رسول خدا متوجه آسیب‌های خروج زنان از منزل بوده است و ایشان برخلاف خلفایی که بعدها آمده و با پاک‌کردن صورت مسأله و دستور به عدم خروج، راه آسان را برگزیدند، می‌کوشیدند با تعیین شرایط عدم اختلاط، جلوی آسیب‌ها را تا حد امکان بگیرند. بنابراین نظر اسلام بر این است که تا حد امکان با کاهش اختلاط زن و مرد در محیط‌های علمی، ضمن تأکید بر حضور زن و مرد در اجتماع و یاری رساندن به ایشان برای کسب مدارج علمی و انسانی، زمینه‌ی ایجاد گناه و فساد را تا حدّ ممکن کاهش دهد.[6]

امکان‌پذیری تفکیک جنسیّتی؟
---------------------------------
به نظر می‌رسد آن‌چه که سبب برخورد و انتقاد جدّی به بحث تفکیک جنسیّتی می‌شود، فراهم آوردن امکانات و بسترسازی محیطی است که آیا به واقع در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی، تعداد اساتید هیأت علمی، خوابگاه، آزمایشگاه و سایر امکانات آموزشی به حدّ قابل قبولی است که بتواند پاسخ‌گوی نیاز دانش‌جویان به صورت جدا از هم باشد؟
مخالفان بر این اعتقادند که تفکیک جنسیّتی هزینه‌ی زیادی به لحاظ مادی در بر خواهد داشت که اجرای آن را غیرممکن می‌سازد. برای مثال، در کلاسی 60 نفره که 50 دانش‌جوی دختر و 10 پسر وجود دارد، با تفکیک جنسیّتی به جای تشکیل دو گروه متعادل 30 نفره، یک گروه 50 نفره و یک گروه 10 نفره تشکیل می‌شود که موجب افت کیفیّت آموزش و مشکلاتی نظیر ظرفیت کلاس‌ها، نحوه‌ی اداره و امکانات کمک آموزشی می‌گردد.
از سوی دیگر در بسیاری از رشته‌ها که تعداد دانش‌جویان کم‌تر از 40 نفر در هر گروه می‌باشد، هم اکنون یک کلاس برای گروه تشکیل می‌شود که در صورت تفکیک جنسیّتی بایستی دو کلاس تشکیل شود که به معنای دو برابر شدن کلاس‌های مورد نیاز، استاد و هزینه‌های برگزاری جهت تشکیل کلاس است. هم‌چنین در مقاطع تحصیلات تکمیلی که تعداد دانش‌جویان در دوره‌ی کارشناسی ارشد غالباً بین 5 تا 15 نفر و در دوره‌ی دکتری بین 3 تا 7 نفر می‌باشد، تبدیل یک کلاس به دو کلاس در عمل با توجه به محدودیّت اساتید در دوره‌های تحصیلات تکمیلی تقریباً ناممکن بوده و ممکن است در بسیاری از کلاس‌ها یک یا دو دانش‌جوی پسر یا دختر حضور داشته باشند.
در پاسخ باید گفت که اگر هدف، تفکیک جنسیّتی دانش‌جویان در «یک دانشگاه» باشد این بیان صحیح است و تفکیک مستلزم هزینه‌ی مادی زیادی خواهد بود، اما اگر بخواهیم «دانشگاه‌های یک استان» را در یک رشته تفکیک کنیم، این کار به راحتی ممکن می‌شود. به عنوان مثال در شهر کرج، پنج دانشگاه وجود دارد که رشته‌ی حسابداری را ارایه می‌دهند و در تمامی این دانشگاه‌ها کلاس‌ها مختلط برگزار می‌شود. به راحتی می‌توان با همین اساتید و امکانات، سه دانشگاه را به حسابداری دخترانه و دو دانشگاه را به حسابداری پسرانه تبدیل کرد. همین کار را نیز برای شهرهای نزدیک به هم برای مثال مانند یزد، مهریز، اشکذر و ... می‌توان انجام داد و رشته‌های مشترک بین این شهرها را به صورت دخترانه یا پسرانه درآورد که هزینه‌ای هم در بر نداشته باشد.
بر این اساس کافی است که وزارت علوم آمایش سرزمینی هر رشته را در هر استان به نحوی صورت دهد که در هر استان تمام رشته‌هایی که در دانشگاه‌های مختلف مشترک هستند به صورت تفکیک ‌شده درآیند. در حال حاضر هم تفکیک صرفاً در حد کاردانی و کارشناسی انجام شود و رشته‌های ارشد و دکتری مانند گذشته به کار خود ادامه دهند. تنها مشکل این پیشنهاد این است که اگر به عنوان مثال رشته‌ی کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان پسرانه شود و رشته‌ی کامپیوتر دانشگاه اصفهان دخترانه، آن وقت ممکن است دختران به لحاظ سطح علمی گله‌مند شوند که چرا دانشگاه بهتر پسرانه شده است؟
راه حل موقت این است که یک رشته‌ی دیگر را به صورت برعکس عمل کنیم؛ یعنی بار دیگر مثلاً رشته‌ی برق دانشگاه صنعتی اصفهان دخترانه شود و رشته‌ی برق دانشگاه اصفهان پسرانه و به همین ترتیب ... (به نظر عنوان یکی از رشته‌ها یا دانشگاه‌ها باید تغییر کند.)
راه حل دراز مدت هم این است که سطح تمامی دانشگاه‌ها با یک‌دیگر برابر گردد و دیگر آن‌که تمام دانشگاه‌های خوب با هم جفت شوند‎‏؛ مثلاً «دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه علم و صنعت» و یا «دانشگاه زنجان و دانشگاه قزوین»‏ و ... یکی پسرانه و یکی دخترانه شود که بعید است به لحاظ علمی در مجموع خیلی با هم متفاوت باشند.

پی نوشت ها:

[1] بیانات مقام معظم رهبرى در جمع خواهران ارومیه، 28/6/1375

[2] بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع زنان خوزستان، 20/12/1375

[3] احکام المساجد، ج 2، ص 93 .

[4] کافی، ج 5، ص 518 .

[5] سنن ابی داوود، ج 2، ص 658 .

[6] در تهیه این مقاله از منابع زیر بهره گرفته شده است:

· http://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=3870&MagazineArticleID=29051· http://www.asremroz.ir/vdcf.1dmiw6d1mgiaw.html

نویسنده:محمدحسین سیاح طاهری؛ کارشناس ارشد جامعه‏شناسی دانشگاه تهران

منبع: www.borhan.ir/

کریسمس با حضرت سید علی در خانه شهید ارمنی

 بسمه تعالی

 

دیدار ایشان با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان، اوایل جنگ نمایندة امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد. امام جمعه تهران که شدند این کار را شروع کردندو هم‌چنان هم ادامه دارد. افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.

حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و…

صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش… بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.

ارمنی‌ها به خودی خود آرایش کرده هستند،‌ حالا قرار شد بروند روی آنتن، خُب چیز دیگری شده بودند. اطلاعات ما هم ناقص بود. خیلی هم اطلاعات نگرفتیم. نخواستیم آن‌جا را اصطلاحاً بسوزانیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم.

موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟

من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.

دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید.

تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید کنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.

گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم.

معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.

من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل.

لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.

به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.

گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.

چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.

رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟

گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم.

گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند، مرده.

گفتیم، برادر؟

گفتند، یکی داشتیم شهید شده.

گفتیم، بزرگتری، کسی؟

گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است.

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند. سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم.

حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد

رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.

دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟

گفتند: دانشجو هستند.

آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها کلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟

این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟

آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.

بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم.

این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم.

چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد. آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.

توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست. می‌پریم و می‌آوریم. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟

یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.

ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوکیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و نشد که چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است. دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست

مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.

گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بارمصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة ۲۵ ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در ۲۵ سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.

از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و ۲۵ سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟

بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ کردند

ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند. کاتولیک‌تر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر.

با آن‌ها خداحافظی کردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.

آمدند. گفتند: این کار احمقانه چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید. به دلتان نمی‌چسبید، فکر می‌کردید شاید ظروف این‌ها نجس باشد، بعداً می‌آمدید دهانتان را آب می‌کشیدید. فعل حرام انجام ندادید.

فعل حرام و نجس را هم ما آن‌‌جا فهمیدیم. تک تک درس است برای ما.

چرا نماز صبح مساجد در تهران و بسیاری از شهرستان ها برگزار نمی شو

 بسمه تعالی 

 به گزارش خبرآنلاین این سوالی بود که در اولین همایش منطقه‌ای ائمه جماعات مساجد کشور پی گیری کرد. پاسخ این پرسش چند گزینه خیلی ساده است:

کدام دلائل درست است؟

1- ائمه جماعات مساجد صبح ها خواب هستند و در وقت نماز صبح امکان حضور در مسجد را ندارند.
2- ائمه مساجد شب ها تا دیر وقت به کارهای مختلف و زندگی شخصی مشغول اند وصبح ها هم کارمند یکی سازمان ها هستند و باید سر کاربروند، بنابراین صبح ها وقت نماز نمی رسند.
3- طی مسیر خانه تا مسجد برای ائمه جماعات مشکل است.
4- نمازگزاران صبح ها در وقت اذان صبح برای نمازدر مسجد حاضر نمی شوند.
5- اصلا نماز صبح اهمیتی برای ائمه جماعات و نمازگزاران ندارد.

می دانیم که نماز صبح در مساجد فقط در ایام ماه رمضان برقرار می شود. اگرچه در بسیاری از مساجد در ماه رمضان هم اقامه نماز توسط یکی از معتمدین برگزار می شود نه با حضور خود امام جماعت مسجد.

نظر رییس مرکز رسیدگی به امور مساجد

رییس مرکز رسیدگی به امور مساجد در این باره به خبرآنلاین گفت :" متاسفانه مشکلاتی هست که دغدغه های فراوانی برای مساجد و ائمه جماعات به وجود آورده که باید تلاش کنیم این دغدغه ها برطرف شود. اقامه نماز صبح با همت ائمه جماعات امکان پذیر است و ان شاء‌الله از برکت این نماز جامعه ما بیمه‌ می‌شود و باید دانست که این مسئله مورد تاکید مقام معظم رهبری است."
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد حاج علی اکبری افزود: " مساجد ما باید به تراز مسجد اسلامی نزدیک شود و این آرزوی مشترک ماست و همه می‌دانیم که تا آنجا راهی طولانی داریم، ولی این آرمان بزرگ با تلاش جمعی، مجدانه و بهره‌مندی از نصرت الهی و عنایت خاص الهی قابل دستیابی است.

رییس مرکز رسیدگی به امور مساجد با بیان اینکه این محل بهترین مکان برای خدمت روحانیون به زوار خدا است و در عین حال مسئولیتی سنگین است، گفت: 'وظیفه مرکز رسیدگی به امور مساجد پشتیبانی و حمایت فکری، تجربی، ‌حقوقی، قانونی و هر نوع حمایت ممکن از ائمه جماعات برای بهتر انجام شدن کارهاست."

وی افزود: "در مورد فرمایش رهبری نیز در مورد باز بودن در مساجد از زمان نماز ظهر تا نماز عشاء پس از زمان اقامه باید دانست که احتمالاً این مورد الزاماتی دارد که ائمه جماعات باید آن‌ها را به ما ارائه دهند و این مورد از اموری است که حتماً باید انجام شود."

اهمیت نماز صبح در روایات و احادیث معصومین  

۱- نماز صبح مشهود ملائکه است.

قرآن مجید:نماز فجر(نماز صبح) مشهود ملائکه است(بنی اسرائیل/آیه۷۷) گر چه تمام نمازها مشهود ملائکه است ولی نماز صبح در این وادی از ویژگی خاصی بهره مند است. در روایات اسلامی آمده که : ((نماز صبح از میان نمازها این امتیاز دارد که ملائکه شب و ملائکه روز آن را مشاهده می کنند. زیرا نماز صبح اگر در اول وقت خود انجام شود دقیقاً در لحظه ای انجام شده است که ملائکه شب جای خود را به ملائکه روز می دهند. و هر دو گروه از فرشتگان شاهد اقامه آن خواهند بود. بنابراین نماز صبح که در اول وقت خوانده شود در دو پرونده ثبت می شود.)) (وسایل شیعه/ج۳/ص۱۵۶/بحار/ج۸/ص۷۳)

۲- نماز صبح به جماعت

رسول خدا چون شنید تعدادی از مسلمین در نماز جماعت صبح حضور ندارند فرمود: اگر آنها از ثواب زیاد نماز جماعت صبح و عشا خبر داشتند مانند راه رفتن کودکان شیرخوار، خود را به نماز جماعت می رساندند(بهترین پناهگاه/ص۹۴)
اسحاق ابن عمار از امام صادق(علیه السّلام) سوال کرد که : خبر ده ما را از برترین وقت برای نماز صبح.امام فرمود:هنگام طلوع فجر
چون خداوند می فرماید: اِنّ قران الفجر کانَ مشهوداً(اسرا ۷۸)
یعنی نماز صبح را ، فرشته روز و فرشته شب هر دو مشاهده می کنند. پس هرگاه بنده نماز صبح را با طلوع فجر بخواند،دو مرتبه پاداش نوشته می شود،هم فرشته صبح می نویسد و هم فرشته شب.(ثواب الاعمال/ص۸۵)

۳- مواظب نماز صبح باشید

رسول خدا: کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است.
هرکه نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند.
هرکه نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزار است.
هرکه نماز مغرب نخواند دین از او بیزار است.
هرکه نماز عشارا ترک کند خدای جهان از او بیزار است.(اسرار الصلوه/ص۳۴)

۴- نماز صبح را منافقین دوست ندارند

رسول خدا: نماز صبح و نماز عشا سنگین ترین نمازها در نظر منافقین است. (مستدرک وسایل/ج۱/ص/۱۸۳)

۵- حاجات مهم را بعد از نماز صبح از خدا بخواهید

روایت شده است که ((حاجات مهم خود را در نماز صبح از خداوند مسالت نمایید.))
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) می فرماید:از رسول خدا شنیدم که فرمود: هرکس نماز صبح بگذارد آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می کند.

۶- از رحمت خدا دور نشوید

حضرت مهدی(علیه السّلام) به یک از مشتاقان دیدارش که به زیارت آن حضرت موفق شده بود دوباره فرمود: از رحمت خدا دور است کسی که نماز صبح را چندان تاخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند و نماز مغرب را به حدی تاخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند.(حق الیقین/ص۳۰۲)

۷- ای بی خبرها برخیزید

و در روایتی آمده که حضرت امام حسین(علیه السّلام) تعابیر زیبایی در مورد پرندگان داشتند و در مورد خروس می فرمودند: خروس در موقع اذان فریاد می زند: قوموا ایها الغافلون ، قوموا ایها الغافلون
یعنی ای بی خبرها برخیزید، ای بی خبرها برخیزید.

هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودنددر آینه ی صبح / کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری