تقدیم به منتظر واقعی ، یوسف زهرا (عج)
شیعیان را مژدگانی ، وعده دیدن یار نزدیک است
می شود عالم گلستان ، دیدن روی نگار نزدیک است
همه آمــاده ز بهــر، دیــدن مــاه رخــش
آری آری فرج ، آن گل عــذار نزدیک است
دشمنان از هیبتش ، در خوف و در تاب و تبند
لحظه خروج آن ، مظهر صبر و قرار نزدیک است
سر گذاریم بر قدومش ، دیده را روشن کنیم
توتیای چشم سازیم ، گردی از مقدم یار نزدیک است
یک جهان عدل و عدالت ، پر شود در سایه اش
روز پایان غم و ، انتهای انتظار نزدیک است
داد جــد و مــادرش را ، تــا ســتاند از عدو
دادخواه منصف حق ، آن یل کافر شکار نزدیک است
آید از سوی حجاز با ، ذوالفقار حیدری
شیعیانش خنده بر لب ، با دو چشمی اشکبار نزدیک است
با امید لطف یزدان ، گر چه باشیم رو سیه
چشممان روشن شود بر ، آن شه والا تبار نزدیک است
شیفته کرمانشاهی
برای بازدید از این سراب زیبا به شهر روانسر در استان کرمانشاه سفر کرده و با مردم خوب و مهمان نواز این استان بیشتر آشنا شوید .
ابوذر ! پادگان سرفرازی
ابوذر ! جای عشق و عشق بازی
قدمگاه شهیدان خدائی
پذیرای یلان کربلائی
ز بهر استراحت یا که حمله
به سوی تو روان بودند جمله
تو آسایشگه رزمندگانی
شدی همچون دوکوهه جاودانی
ولی صد حیف قدرت را ندانیم
رهایت کرده در کار جهانیم
تو نیز همچون ابوذر در بیابان
رها گشتی ز جور و ظلم دوران
رها گشتی ولی یادت بدل ماند
غم تنهائیت در جان و دل ماند
تو جای زاری و راز و نیازی
ابوذر پادگان سرفرازی
شیفته کرمانشاهی
ما یار شمائیم به کس کار نداریم
غمخوار شمائیم غم اغیار نداریم
تو رهبر مائی و همه گوش بفرمان
با حرف و حدیث دگران کار نداریم
گر کل جهان قصد تعرض بنمایند
ما نیز چو منصور ، غم دار نداریم
بنمای اشارت که آنگاه ببینی
از دادن سر در ره تو عار نداریم
ماپیر و جوان چشم به یک گوشه نگاهت
سر پیچیِ از حکم تو دلدار نداریم
احکام تو را با دل و جان کرده اطاعت
در خیل سپاهت ، بجز عمار نداریم
روزی نشود روی تو را شاد نبینیم
از شوق تو جز این دل سرشار نداریم
هرگز نشود گرد تو خالی شود از یار
ما یار شمائیم ، به کس کار نداریم
شیفته کرمانشاهی
گفت: معاون رئیس جمهور در سازمان میراث فرهنگی گفته است؛ «به من انگ میزنند که متوهم هستم اما، باز هم میگویم حکم خود را از امام زمان(عج) گرفتهام و احمدینژاد صرفاً آن را ابلاغ کرده است»!
گفتم: ایول!
گفت: ایول به چی؟!
گفتم: ایول به این همه پرروئی!... میگویند شخصی ادعای خدایی کرده بود. او را دستگیر کرده و نزد قاضی بردند. قاضی به او گفت؛ میدانی که سال گذشته یک نفر ادعای پیغمبری کرد و ما او را اعدام کردیم و یارو که خیلی پررو بود گفت؛ خیلی کار خوبی کردید جناب قاضی! چون من سال گذشته هیچ پیغمبری نفرستاده بودم!
گفت: همه نامزدهای ریاست جمهوری اعلام کرده اند که برای نامزدی خود احساس تکلیف کرده اند!
گفتم: چه احساس مسئولیت لطیف و عمیق و مردم دوستانه ای؟!
گفت: همه آنها هم می گویند به نفع هیچکس کنار نخواهند رفت!
گفتم: این هم نشانه اوج فداکاری آنهاست که نمی خواهند و حاضر نیستند وظیفه و تکلیف خود را روی دوش دیگران بگذارند!
گفت: همه آنها هم ادعا می کنند در نظرسنجی ها از بقیه نامزدها جلوتر هستند!
گفتم: این هم نشانه صداقت آنهاست که حاضر نیستند حتی یک کلمه دروغ هم بر زبان خویش جاری کنند!
گفت: مرد حسابی! چرا پرت و پلا می گویی؟! اگر راست می گویند چرا هر جا که پای ریاست در میان است احساس تکلیف می کنند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! در دوران جنگ از شخصی پرسیدند؛ چرا هنوز پایت به جبهه نرسیده، برگشتی؟ و یارو گفت؛ به من گفته بودند مملکت در خطر است ولی وقتی به جبهه رفتم متوجه شدم که جان خودم در خطر است و برگشتم تا به تکلیف واقعی خود که حفظ جان است عمل کرده باشم!
گفت: مصطفی تاجزاده از درون زندان نامه ای فرستاده و ضمن حمایت از مشایی نوشته است «شورای نگهبان باید صلاحیت مشایی را تایید کند»!
گفتم: از اول هم معلوم بود که دست اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 با حلقه انحرافی در یک کاسه است.
گفت: اگر این سند و ده ها سند دیگر که پیوند آنها را نشان می دهد هم لو نمی رفت، مواضع و عملکرد آنها تردیدی باقی نمی گذاشت یک جریان بیشتر نیستند.
گفتم: یارو از این که فلان رفیقش شیره ای شده بود ناراحت شده و رفت که به برادر او خبر بدهد تا چاره ای بیندیشد. اما، وقتی که وارد خانه برادر طرف شده و مشاهده کرد هر دو برادر کنار هم نشسته و مشغول شیره کشی هستند با تعجب گفت؛
«برخلاف طبیعت و سیره
دو برادر شدند همشیره»!
حمایت های مردمی از من به حدی رسیده که اگر وارد صحنه نشوم، صحنه بر من وارد خواهد شد و ملائکه بر صورتم تف خواهند کرد، لذا پنجشنبه این هفته نه، سه شنبه اون هفته، با حضور در قطعه منافقین رسما اعلام نامزدی خواهم کرد!
به گزارش خبرگزاری چیزنا، آقای چیز ضمن بیان مطلب فوق گفت: من هرچند اعتقادی به این نظرسنجی ها ندارم، اما تا الان 238 تن از منافقین، 897726 تن از مجاهدین(!) 112 تن از بهایی ها، تعداد نامشخصی از کفتربازها و 388 ممیز 34 و نصفی از همجنس بازان+ مریم قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی که خودش به تنهایی بالغ بر هفلشت(!) نفر می شود، با امضای طومارهای جداگانه ای، این جانب را تهدید کرده اند که اگر نیایی، چوب در آستینت فرو می کنیم! مدیر چیزنا با اشاره به این مهم که؛ «نامزدی در انتخابات بر من متعین شده است»، به تقبیح تکثر نامزدها در انتخابات پرداخت و افزود؛ دیشب در عالم رویا هوگو چاوز را در خواب دیدم که از مواضع اخیرم رضایت داشت و گفت: «نوبهار است، در آن کوش که خادمین سفرهای نوروزی، ناهار را با بهار طاق نزنند!» این فعال سیاسی خاطرنشان کرد؛ لاکردار از بس تعداد نامزدها زیاد شده، بیم آن می رود که تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان فزونی بگیرد! وی ادامه داد؛ از میان سیاسیون، به جز حاج حسینین شریعت و صفار تقریبا هر که را می شناسیم، نامزد انتخابات شده. با این حساب بهتر است از این به بعد، کسانی که نمی خواهند بیایند، اعلام کنند!
آقای چیز که در جمع شماری از رانندگان متخلف نوروزی سخن می گفت، در بخش دیگری از اراجیف مهم خود، بیان داشت؛ اگر در نظرسنجی ها، اوضاعم خیط بود، ملاک تقواست، اما اگر در نظرسنجی ها وضعم خوب باشد، باید به نظر مردم احترام گذاشت که پیش شرط دموکراسی در همین احترام است! ریاست بنگاه خبرپراکنی چیزنا آنگاه ضمن تحلیلی از آرایش کنونی نامزدها، پیش بینی کرد؛ خروجی ائتلاف اصلح نامقبول و صالح مقبول، اواخر اردیبهشت ماه، به خروجی نهایی ائتلاف نامزد مد نظر دولت و اصلح خیلی معقول، سوئیچ می شود که با فرض آمدن آقای هاشمی، ماجرا از این هم پیچیده تر خواهد شد که من فعلا بنای بر صحبت در این باره ندارم!
مدیرعامل خبرگزاری چیزنا در فراز دیگری از سخنان خود، خاطرنشان کرد؛ عجز من در اداره ستادهای استانی دلیل نمی شود که از پس اداره قوه بزرگ مجریه برنیایم! وی با بیان اینکه؛ «می دانم در انتخابات شکست می خورم»، گفت: نامزد نشدنم در انتخابات، خیانت من به مردم، و رای نیاوردنم، خیانت مردم به من است، بالاخره یکی این وسط دارد خیانت می کند که همه باید هوشیار باشند!
آقای چیز سپس به تشریح برنامه های انتخاباتی خود پرداخت و در ادامه تصریح کرد؛ برای اداره کشور، هیچ برنامه ای ندارم، اما برای خود کشور دارم!! این فعال سیاسی ادامه داد؛ به جای حل مشکلات، مشکلات را با مردم در میان می گذارم و از همه سلیقه ها در اداره کشور استفاده می کنم، مگر اینکه عکسش ثابت شود! وی که به وضوح داشت پر و پوچ می بافت، با انتقاد از کسانی که فرافکنی را از مصادیق بی اخلاقی می خوانند، بیان داشت؛ مشکلات اقتصادی را گردن تحریم خواهم انداخت، مشکلات سیاست خارجی را گردن تهدید، مشکلات سیاست داخلی را گردن لباس شخصی ها، عدم راهیابی به جام جهانی را گردن سوء مدیریت دولت قبلی، مسائل ارزی را گردن فلان خبرگزاری، و نوسان قیمت سکه را گردن شهرداری خواهم انداخت، چرا که به قول شاعر گفتنی؛ «بنی آدم اعضای یک پیکرند»!
این جز جگرزده در بخش آخر سخنان خود، ضمن گرامی داشت یاد و خاطره مرحوم کمبوجیه، نهادهای منتقد را به قطع بودجه تهدید کرد. آقای چیز گفت: حتی مرگ هم قادر نیست مرا از اعلام نامزدی باز دارد، نهی بزرگان که البته روی چشم ما جا دارد!
این گزارش می افزاید؛ آقای چیز در نهایت به پرسش های خبرنگاران پاسخ گفت. وی در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه کثیرالانتشار، اسم این روزنامه را مشکوک خواند و از انتظامات خواست خبرنگار این روزنامه را از سالن بیرون کنند! ریاست عظیم ترین بنگاه خبرپراکنی جهان در جواب سوال خبرنگار مجله کیهان بچه ها گفت: حداد، ولایتی، قالیباف، جلیلی، عارف، روحانی، جسمانی، زاکانی، حتی عبید زاکانی، خودشان هم می دانند که من از همه شان محبوب تر هستم، اینکه حالا چرا به نفع من کنار نمی کشند، چیزی است که تاریخ بعدها درباره آن قضاوت خواهد کرد!
«آرملیا- خبرنگار چیزنا»
گفت: سایت انتخاب نوشته است علت مخالفت خاتمی با نامزدی خود این است که می گوید اگر رد صلاحیت بشوم وجهه بین المللی انتخابات ایران زیر سؤال می رود!
گفتم: مگر همین خاتمی نبود که همه تلاش خود را به کار گرفت تا حماسه عظیم انتخابات 88 را با ادعای تقلب! زیر سؤال ببرد! حالا چی شده که نگران وجهه بین المللی انتخابات است؟!
گفت: اتفاقا رد صلاحیت کسانی که وطن فروشی کرده اند نشانه اقتدار نظام، احترام به رأی مردم و سلامت انتخابات است.
گفتم: اصلا، خاتمی می تواند فقط یک نمونه از اقدامات خود را در جریان فتنه 88 نشان بدهد که قبلا دستور آن از سوی مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس صادر نشده باشد!
گفت: شاید هم جرج سوروس صهیونیست دستورالعمل جدیدی به وی داده است!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو می گفت، من تا چند سال پیش فکر می کردم که ماکارونی را هم مثل برنج می کارند! پرسیدند یعنی حالا متوجه شده ای؟ گفت؛ آره! تازه فهمیده ام که ماکارونی میوه یک درخت است!
شیعیان و دوستداران فاطمه زهرا(س) همواره مشتاق بودهاند که بدانند مزار آن حضرت کجاست و هر محبی که پای به مدینه الرسول مینهد، شیدا و سرگردان بین بقیع و قبر رسول طواف میکند براستی چه کسی است که پرده از این راز سربه مهر برکشد؟ علامه حسنزاده آملی با استفاده از علوم خاصه نظراتی جالب در این زمینه دارد.خبرآنلاین در این زمینه نوشت: در کلمه 345 از جلد سوم کتاب هزار ویک کلمه اثرحضرت علامه حسن زاده آملی نکته جالبی درباره محل قبر حضرت فاطمه(درود خدا بر او باد) آمده است.علامه حسن زاده در این اثر عرفانی و اخلاقی، نوشتهاند:«حق این است که قبر حضرت فاطمه بنت رسولالله (صلوات الله علیهما ) در مدینه در بقعه رسولالله و در جوار آن حضرت است. و آن قبری که در بقیع به نام فاطمه شهرت دارد قبر فاطمه بنت اسد مادر امام امیرالمومنین علی (علیه السلام) است. بعضی از صاحبدلان به طریق خاصی از علم جفر نیز جواب گرفتهاند که (جای قبر، خانه شفیع جمیع امت است) و صورت لوح آن این است: یا علیم قبر فاطمه زهراء -علیها السلام-مختار دویست نهج البلاغه این است: «و من کلام له (علیه السلام) عند دفن سیده النساء فاطمه علیهاالسلام: السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک ....»به چند سطری که در صحیفه مصادر نهج البلاغه نگاشته ایم،التفات بفرمایید....
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم؛ ایام عید و همه اعیاد بر شما مبارک باد. افرادی هستند که از همه فرصتها استفاده می کنند و افرادی که فرصت ها را از دست می دهند، ما از کدام هستیم ؟ عید نوروز، هوای مطلوب، تعطیلات، مهمانی، صله رحم، لباس نو، سفر و سیاحت، فرصت های مهمی است. شما همکار عزیز در طول سال به کارهای تربیتی رسمی و شناخته شده مشغولید، می توانید از این فرصت ها کارهای غیر رسمی ولی گاهی عمیق تر از رسمی در لابلای تفریح و دید و بازدید انجام دهیم، از جمله : 1- از افراد محبوب و متمکن فامیل بخواهیم دور از چشم دیگران جلسه ای خصوصی برگزار و بعضی از مشکلات فامیل را حل کنیم. و برای آنان اگر می توانید به نوعی ایجاد اشتغال کنید. و اگر در میان آنان کسی زندان است برای آزادی او تدبیری کنید. 2- نوجوانانی که در درس ضعیف و نگران امتحانات دو ماه دیگر آنان هستیم را خصوصی دعوت کنیم و تحصیل کردگان فامیل ( فرهنگیان- دانشجویان ) لحظاتی دروس مشکل آنان را کمک و برای امتحانات آنان را از نگرانی بیرون آوریم. 3- اگر در میان فامیل کدورتی است و افرادی با یکدیگر قهر هستند از طریق افراد محبوب یا مهمانی ویژه و یا هر راهی که می شود تلاش کنیم که آنان را آشتی دهیم. 4- در لابلای دید و بازدیدها برای افراد بی همسر تدبیر و مشورتی شود که بهترین واسطه گری در اسلام واسطه گری در امر ازدواج است. 5- در بسیاری از جلسات به اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است انتقاداتی وارد شود که ما باید اولاً دقت کنیم که انتقاد نابجاست یا بجا، اگر انتقاد صحیح است اشکالات را توجیه نکنیم زیرا توجیه لغزش ها حماقت است. ولی وجود اشکال هم دلیلی بر کنارگیری از مسئولیت ها نیست زیرا انقلاب ما کودتای گروهی خاص نبوده بلکه قیام صدها هزار شهید و جانباز و اسیر بوده و نادیده گرفتن این همه سرمایه خیانت است و وظیفه ماست که از ضعف¬ها بکاهیم و نارسایی ها را تکمیل کنیم، کوتاه سخن اینکه : توجیه اشتباه حماقت است. تضعیف خیانت است. تکمیل رسالت است. 6- در دید و بازدیدها به منکراتی می رسیم که افراد صاحب نفوذ باید رسالت خود را انجام دهند. 7- در دید و بازدیدها ممکن است به سئوالاتی برسیم که می توانیم آن سئوال یا اشکال را یادداشت کنیم و بعداً با تماس با فرهیختگان پاسخ را دریافت و شبهه پیش آمده را حل کنیم. 8- ممکن است در میان بستگان افرادی نسبت به نماز تارک یا کاهل یا جاهل باشند، از این فرصت با آموزش و تذکرات رابطه آنها را با خدا تقویت کنید. 9- در میان صدها هزار سفر سعی کنیم به مسافرین، در راه مانده ( ابن سبیل ) کمک کنیم و گاهی از خادمین در جاده ( پلیس - هلال احمر- اورژانس و ... ) حتی المقدور اگر می شود با کلمه ای تشکر کنید. 10- در میان این دید و بازدیدها به بستگان ضعیف و گمنام توجه بیشتری کنیم و حتی می توان کمک های خود را به اسم عیدی به آنها برسانیم. همکار عزیز دهها نمونه کار مفید را می توان در لابلای دید و بازدیدها انجام داد و چون انجام این کار براساس بخشنامه و اجبار و شرح وظیفه نیست، و فقط برای خداست، حتماً از نصرتها و امدادهای الهی بهره مند خواهیم شد، زیرا خداوند وعده داده که ( ان تنصرو الله ینصرکم و یثبت اقدامکم ) و یقین بدانیم که وعده الهی حتمی است. دوست و ارادتمند محسن قرائتی اسفند ماه 1391 |
در چنین روزی در سال 1311، ˈریالˈ به عنوان واحد پول رسمی وارد چرخه اقتصاد ایران شد و از آن روزگار تا امروز واحد پول ایران، محسوب می شود.
پول، واحدی برای سنجش و ارزش گذاری بر داد و ستد کالا و ارایه خدمات است که موجب تسهیل انتقال کالا و خدمات می شود. از مهم ترین واحد های پول ایران در طول تاریخ می توان به دینار، شاهی، قران، ریال و تومان اشاره کرد.
دینار واحد قدیمی پول در امپراتوری روم شرقی یا دیناریوس بوده است. مسلمانان پس از فتح روم دینار را به عنوان واحد پول خویش انتخاب کردند و حتی امروز نیز در برخی از کشورهای عربی از این عنوان واحد پول استفاده می شود.
ایرانیان نیز از دینار به عنوان واحد پول استفاده می کردند هر چند به تدریج و در اثر تورم دینار ارزش خود را از دست داد.
ابتدا سلطان محمود غزنوی سکه یکصد دیناری یا صنار را با نام ˈمحمودیˈ ضرب کرد. همزمان شاهان سامانی نیز سکه های 50 دیناری را ضرب و آن را ˈشاهیˈ نامیدند. در دوران صفویه شاه عباس سکه 200 دیناری ضرب و آن را ˈعباسیˈ نامید؛ عباسی در حقیقت معادل ˈ2 محمودیˈ یا ˈ4 شاهیˈ است.
نادرشاه افشار با ضرب 500 دیناری آن را ˈنادریˈ نامید، اما مردم هماره چون هر شاهی معادل 50 دینار بود از لفظ 10شاهی استفاده می کردند.
در دوران قاجار تومان، قران و شاهی واحدهای اصلی پول ایران را تشکیل می دادند. تومان واژه ای ترکی است و به معنی 10 هزار که در تقسیمات لشکری هر 10 هزار سرباز، تومان و فرمانده آن ها، امیر تومان نامیده می شد.
فتحعلی شاه قاجار برای نخستین بار، تومان طلا را با وزن یک و یک ششم مثقال در سال 1188 هجری خورشیدی ضرب کرد. در این زمان همچنین سکه نقره جدید یا همان ˈقرانˈ نیز متداول شد که معادل یک دهم تومان و پنج عباسی یا 20 شاهی بود. این واحد پول بین سال های 1203 تا 1310 در ایران رواج داشت. در این دوران همچنین از شاهی که به صورت سکه ای مسی بود نیز استفاده می شد.
ناصرالدین شاه در سال 1259 هجری خورشیدی وزن طلای تومان را کاهش داد و ارزش آن برابر 10 قران نقره شد.
واژه ریال که ریشه اسپانیایی و پرتغالی دارد به مفهوم ˈشاهیˈ و همچنین نام سکه ای نقره ای است که در دو کشور مذکور و سرزمین های وابسته به آنها رواج داشته و سپس وارد زبان فارسی شده است.
ریال که سکه ای جهانی و معادل 1250 دینار یا یک هشتم تومان ارزش داشت، برای نخستین بار در سال 1176 هجری خورشیدی رواج یافت. در سال 1203، ریال از رونق افتاد و جای خود را به قران که معادل هزار دینار یا یک دهم تومان بود، داد؛ تا بدین ترتیب واحد پول ایران وارد سیستم اعشاری شود.
اول فروردین 1311 هجری خورشیدی به علت کم شدن ارزش قران و نیاز به واحد پول ساده و قوی، ریال با پشتوانه طلا به عنوان واحد اصلی پول ایران قرار گرقت. ریال در اقتصاد ایران تا کنون جایگاه خود را به عنوان واحد پول رسمی حفظ کرده است.
بانک شاهنشاهی که توسط انگلستان تاسیس شده بود؛ حدود 40 سال، چاپ اسکناس را در انحصار خود داشت؛ تا اینکه در 23 اردیبهشت 1309، حق انتشار اسکناس از آن بانک سلب و به بانک ملی ایران واگذار شد. دو سال بعد و همزمان با آغاز سال 1311، واحد پول کشور که از قران به ریال تغییر کرده بود توسط بانک ملی ایران منتشر و ملاک معاملات قرار گرفت. اسکناسهای اولیه به صورت 5، 10، 20، 50، 100 و 1000 ریالی، چاپ شد.
پول ملی هر کشوری به عنوان اعتبار ملی آن کشور و وسیله ای رایج و متداول جهت انجام امور تجاری و داد و ستد مورد استفاده قرار می گیرد و هرکشوری نیز با واحد پول خود به این گونه مبادلات می پردازد .
گروه تاریخ رجانیوز: دوره ی مبارزه ی نیروهای مسلمان افغانستانی با حکومت کمونیستی افغانستان و سپس مبارزه با نیروهای اشغالگر شوروی، به دوره ی «جهاد افغانستان» معروف است. در دوره ی جهاد، فرماندهان مختلفی ظهور و بروز یافتند ولی چند نفر آنها شاخص تر بودند و بعدها هم نقش مهمی در تحولات بعدی افغانستان بازی کردند که از آن جمله می توان به شهید احمد شاه مسعود اشاره کرد.
گفت و شنود
گفت: منوشه امیر- منوچهر ساچمه چی- که 50 سال است به فلسطین اشغالی رفته و مدیریت رادیو اسرائیل را برعهده دارد، از بی عرضگی غرب در برخورد با ایران اسلامی به شدت ابراز نگرانی کرده است.
گفتم: چرا؟! مگه چی شده؟!
گفت: منوشه امیر در تفسیری که از رادیو اسرائیل پخش شد گفت؛ کوتاه آمدن آمریکا در برابر ایران غیرقابل تحمل است و از اپوزیسیون خواست خودشان دست به کار شوند و در داخل کشور آشوب برپا کنند!
گفتم: وقتی از دست آمریکا و متحدانش هیچ کاری برنمی آید، از اپوزیسیون فلک زده چه انتظاری دارد؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: فیلی تصادف کرده و در بخش CCU بستری بود و یک مورچه بیرون بخش قدم می زد. دکتر از مورچه پرسید؛ فرمایشی دارید؟ مورچه گفت؛ این فیل خیلی به گردن من حق داره! اومدم که اگر به خون احتیاج داشت، بهش بدم!
/titr> |
|
(گفت و شنود)
گفت: نتانیاهو در مصاحبه با مجله آمریکایی «تایم» گفته است پدرم که چند روز قبل مرد، به من دو نصیحت کرده بود.
گفتم: نصیحت پدرش چی بوده؟!
گفت: می گوید؛ «وقتی وارد سیاست شدم، پدرم به من دو نصیحت کرد. اول آن که دنبال پول نباش و دوم آن که از کسی انتقاد نکن!»
گفتم: معلوم می شود که نتانیاهو نصیحت این پدرش را گوش نکرده است. پس رفتارش را از کدام پدرش ارث برده؟!
گفت: چه عرض کنم؟! مردک کودک کش می خواهد خودش را آدم حسابی جا بزند.
گفتم: یارو در جمع دوستانش نشسته بود که بی اختیار خوابش برد، بعد از چند دقیقه، به علتی که گفتن ندارد! ناگهان از خواب پرید و بی آن که بداند چه شده گفت؛ آره! یک لحظه چرتم برد و در عالم رؤیا پدرم را دیدم که با صدای بلند سرم داد کشید! یکی از دوستانش گفت؛ حق با توست. چون ما هم صدای مرحوم پدرت را شنیدیم!/font>
(گفت و شنود)
گفت: خلیفه بن سلطان، نخست وزیر بحرین با ابراز ناامیدی از شکست طرح الحاق بحرین به عربستان گفته است؛ این طرح برای جلوگیری از انقلاب های منطقه و مقابله با ایران بود.
گفتم: موز اگر قوت داشت کمر خودش را راست می کرد ولی الان که آل خلیفه وارد میدان مین شده و آل سعود هم روی اره نشسته.
گفت: اظهارات این یارو نشان می دهد که طرح الحاق بحرین به عربستان، از طرف آمریکا و اسرائیل به آنها دیکته شده است.
گفتم: وقتی از دست آمریکا و متحدانش علیه انقلاب های اسلامی منطقه و جمهوری اسلامی هیچ غلطی ساخته نیست، آل سعود و آل خلیفه در حال سقوط می خواهند چه غلطی بکنند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! حیوونکی ها آخر عمری بدجوری دچار توهم شده اند!
گفتم: یارو به دکتر گفت؛ پسرم فکر می کند یک کامیون است یک روز می گوید باطری ندارم، یک روز می گوید پنچرم و... دکتر گفت؛ خب! بیارش معاینه کنم؟! و یارو جواب داد؛ می خواستم بیارمش، اما، هرچی گوشش رو پیچوندم، استارت نزد!/font>
حسین قدیانی
نمی دانم چرا، چگونه و با کدام نیت، این همه میان کشورهای اسلامی، مرز جغرافیایی وجود دارد؟! درد نهفته در این سؤال، آنجا تشدید می شود که نیم نگاهی به بعضی همسایگان ایران خودمان بیاندازیم. عجبا که بعضاً تاریخ و فرهنگ و زبان و دین و آئین و رسم و رسوم، یکی است، اما امان از مرز جغرافیا. گویی «نقشه» را دشمن کشیده به قصد اختلاف و کوچک سازی بلاد خاوری در میانه ترین جای زمین. جنوب را نگاه می کنم و بحرین را می بینم و افسوس می خورم و شمال را نگاه می کنم و آذربایجان را می بینم و افسوس می خورم. خدایی باید لعنت فرستاد به موازات لعن آل خلیفه و آل خلیفه اف(!)، رژیم بی صفت پهلوی و دولت بی عار قاجار را. قرارداد پشت قرارداد، کوچک کردند ایران اسلامی بزرگ را به بهانه ساعاتی طرب بیشتر. آه که در تاریخ می خوانم منامه و باکو و گنجه و... پاره تن وطن اند، لیکن در جغرافیا می بینم جدای از مام میهن، غریبانه زندگی می کنند. جوان مسلمانی در جنوب خلیج فارس باید شاهد توپ و تانک سعودی ها باشد و پیر مسلمانی در شمال خزر، شاهد راهپیمایی همجنس بازان. نه فقط این، بلکه شاهد جولان صهیونیست ها، و این اواخر، شاهد حضور منافقین. چرا؟ تحمل این همه جور، به کدام جرم؟ چون رگ غیرت نداشتند پادشاهان این دیار، روزگار ماضی. چون آستین شان، میزبان دست دشمن شد تا برای مسلمین، نقشه جدید بکشند. نقشه بکشند و کار را برسانند به این همه هجران. دلم می خواست «نظامی گنجوی» زنده بود تا غم می سرود در سوگ «هفت پیکر». گاهی درد جنوب خلیج فارس نمی گذارد درد شمال خزر را درست ببینیم. اینک حجاب در گنجه ممنوع است و هنگام نماز، مساجد باکو باید اذان را در خفا بگویند. آن از جنوب و این از شمال، وقتی که جدا می شود پاره تن از وطن. برادر آذربایجانی من، خواهر بحرینی من، این روزها دارند تقاص گناه کدام پادشاه را پس می دهند؟! شگفتا! دشمن فقط نقشه نکشیده، بلکه نقشه ها کشیده!
آری عزیز! یکی دو تا نیست درد. جدایی اگر این با خاک می کند، وای به حال جدایی خاکیانی که «جبهه» را «جبهه ها» می کنند. درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک.
تاریخ را بیا حکیمانه بخوانیم تا بفهمیم سردمداران جدایی، آنان که فکر می کردند از دماغ فیل پایین افتاده اند و از همه بهترند، چگونه از افراط افتاده اند به تفریط. خود را چون بهتر می دیدند، جدا کردند از دوست، اینک اما بعضاً بدترین اند. دیروز می گفتند «مبارزه با آمریکا، یعنی ما»، امروز اما جیره می گیرند از کاخ سفید.
البته خوب بودن، همیشه خوب است، اما مرز را تو ببین باید کجا بکشی؟! میان دوست با دشمن یا میان دوست با دوست؟! گیرم این دومی به سبب روزگار، واجب آمد؛ چقدر باید این مرز را پررنگ کشید؟! آنقدر که تحت الشعاع قرار دهد مرز میان دوست و دشمن را؟! کشتی قرار بود با چه کسی بگیریم؟! جدایی جدایی جدایی، امان از جدایی!
با فرهنگ شروع کردم، بگذار با فرهنگ تمامش کنم. از جمله همسایه های ما افغانستان مظلوم است. یکی افغان است و من ایرانی ام، چرا اما جدایی؟! چه شد که من و احمدشاه مسعود و همسایه هایش، من و هرات و بلخ و مزار شریف، شدیم اهل 2 کشور جدا؟! تاریخ مان یکی است، زبان مان مشترک، دین مان اسلام، نوروزمان عین هم...
طنز یا جدی، تلخ یا شیرین، نگهبان پارک محله ما کریم افغان هراتی، مدعی است؛ از خانه پدری من تا مشهد کمتر از 100 کیلومتر فاصله است، از خانه پدری تو تا امام رضا(ع) بیشتر از 14 ساعت!!
کریم هر وقت این رجز را می خواند، بغضش تفسیر درد جدایی است. چقدر قشنگ می خواند از «اقبال» که نیک اگر بنگری «لاهور» هم «خودی» است. روزی از کریم پرسیدم: به تو چرا افغان می گویند و به من چرا ایرانی؟! گفت: ما اصالتاً اهل شیرازیم. سال های نه خیلی دور، نیاکانم برای اینکه شعائر دینی خود مثل حجاب را بهتر و راحت تر حفظ کنند، از شیراز کوچیدند هرات که بخشی از ایران بود، اما حاکمش به ولنگاری کله گنده شیراز نبود. آن زمان هنوز شناسنامه ای در کار نبود. از این کوچ، فقط 10 سال گذشت که هرات از ایران جدا شد و بازگشت، سخت. این شد که من و پدر و پدربزرگم با اینکه جدمان زاده شیراز است، افغان خوانده می شویم و مال کشوری غیر از کشور تو!! بیا اما من حافظ بخوانم، تو هم حافظ بخوان، ببینیم کی این وسط ایرانی تر است؟!
این را هم بنویسم و خلاص! چندی است اصلاح طلبان در جراید زنجیره ای تحت عناوینی چون حقوق بشر و حق مهاجر و چه و چه، از افغان های شریف هم افغانی تر شده اند! این یکی دیگر عجیب طرفه حکایتی است. انسان افغان صرف نظر از آنکه ساکن ایران باشد یا افغانستان، آنقدر باهوش هست که فرق گریه را با آبغوره بفهمد.
القصه! بعضی دوم خردادی ها جوری برای افغان های دیار ایران، دایه مهربان تر از مادر شده اند که تیز اگر باشی، بوی توطئه به مشام می رسد. می گردند و چیزهایی را مستمسک قرار می دهند، یا حتی می سازند(!) و بعد ادعا می کنند در ایران، حقوق مهاجرین افغانی گرامی داشته نمی شود.
اولا؛ من نوعی به کریم نوعی هرگز نمی تواند به چشم یک مهاجر نگاه کند. بگذریم که هم من و هم کریم، ملاحظات قانون را می فهمیم و جبر روزگار را نیز.
ثانیا؛ اصلاح طلبانی که اینگونه نگران حق و حقوق برادران افغان شده اند، آیا مضحک نیست که همین چند سال پیش، از پذیرش رای اکثریت جامعه خود، تنها به این دلیل که رای قشر مرفه نبود، سر باز زدند؟! ایشان که پا برهنه های دیار خود را آدم حساب نمی کنند، چه به درد و داغ جماعت افغان؟!
ثالثا؛ ایشان که اینقدر افغان نوازند، چرا چند سال پیش به جمهوری اسلامی توصیه کردند با طالبان ضد افغان از در آشتی و مصالحه درآید؟! بفرمایند با این همه حس افغان دوستی، هنگام حمله غرب به افغانستان، دقیقا کدام موضع ضد آمریکایی را گرفتند؟! آیا مرض بدخیم ندارند که به قصد زدن جمهوری اسلامی، طرف افغان را می گیرند، اما طرف افغان و ایران و پاکستان و عراق و... را نمی گیرند، بلکه کاخ سفید را بزنند؟! به راستی در ورای این مرض، چه نقشه وحشتناکی مستتر است؟!
رابعا؛ اگر ایشان اینقدر افغانستان را دوست دارند، چرا بعضا هنگام فرار، آمریکا و اروپا را به کابل و بلخ و پنج شیر ترجیح می دهند؟!
خامسا؛ آیا ممکن است کسانی افغانی و افغان را تا این حد دوست داشته باشند، اما در فتنه 88 هم دست و هم قسم با دشمن، علیه تهران و شیراز و بوشهر و کجا و کجا، بگو همه ایران و همه جمهوری اسلامی آشوب کنند؟! مگر مشهد چند کیلومتر با هرات فاصله دارد؟!
شما که نابرادری خود را به مشهد ثابت کرده اید؛ هرات پیشکش! این حرفها سایز دهان شما نیست! با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!
روزی از روزهای فتنه، چه حرف قشنگی زد کریم افغان. گفت: از قرار فقط ما نیستیم که در افغانستان، طالبان داریم. شما هم طالبان دارید. طالبان شما گویی به دیکته نوشتن از غرب، از جدایی، از بلوا اعتیاد دارند! به کریم گفتم: البته با چند سانت ریش کمتر، اما به همان بی ریشگی و بی رگی طالبان شما! خندید و بی مرز، بی هیچ نقشه ای، برایم نشست به اقبال خوانی...