عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

بار آمریکا را برندارید

بسمه تعالی 
 


روز یکشنبه پنجمین سالگرد پایان جنگ 33روزه و به عبارت بهتر پنجمین سالگرد پیروزی شگرف و عظیم حزب الله لبنان بر رژیم صهیونیستی بود. روزی که اسرائیل این جنگ را آغاز کرد، گمان نمی کرد، شکست خورده از آن بیرون بیاید و روزی که شکست خورده بیرون آمد، گمان نمی کرد این شکست آثار بسیار بزرگی در پی داشته باشد. اینک 5 سال پس از آغاز آن جنگ از هم پیمان مصری رژیم غاصب اسرائیل، اثر و خبری نیست، هم پیمان سعودی اش دچار لرزش های شدید شده، هم پیمان اردنی اش ناچار است دو ماه یک بار کابینه را تغییر دهد، هم پیمان لبنانی اش- جریان 14مارس و دولت فواد سینیوره- کاملا مضمحل گردیده است، لندن که از طریق فرودگاه «هیثرو» بمب های 5 تنی عاریتی! برای تل آویو ارسال می کرد، دستخوش آشوب و درگیری است، حزب کادیما و رهبر آن زمان آن- ایهود اولمرت- کاملا منزوی شده اند. حزب کارگر به رهبری باراک از حیز انتفاع افتاده و حزب لیکود به رهبری نتانیاهو با اعتراضات متراکم مواجه و فلج گردیده است، آمریکا در بحرانی عمیق و کم سابقه فرو رفته است. اگرچه همه اینها نتایج مستقیم جنگ 33روزه و پیروزی مقاومت در آن نیست ولی بدون تردید از آن رخداد بزرگ تاثیر فراوانی گرفته است.
جنگ 33روزه جنگ دست های خالی ملتی بود که به وعده خدا در پیروزی و لطف باور داشت و جنگ دست های پر از سلاحی بود که به بی کرانه های مادیت متصل بود و به همین دلیل تردیدی وجود ندارد که حتی حاشیه نشینان ساکن لندن هم باور کردند که می توان ارتش، پلیس و MI6 را پشت سر گذاشت و حرف خود را به کرسی نشاند همانطوری که حزب الله به آن نایل آمد. جنگ 33روزه نشان داد که «مردم» اگر به خود بیایند بر همه فایق می آیند. به همین جهت می توان گفت الگوی مقاومت در برابر قدرت نظامی برتر و سیستم اطلاعاتی پیچیده، اساسا متعلق به حزب الله لبنان- و البته پیش از آن متعلق به انقلاب اسلامی ایران- است که حالا نمونه های آن در هر جا علیه قدرت های اطلاعاتی و نظامی مسلط استفاده می شود.
در جنگ 33روزه، آمریکا می خواست ریشه مقاومت را برکند و لذا اصرار زیادی داشت که با همه سختی هایی که متوجه ارتش اسرائیل بود، جنگ ادامه پیدا کند. در آن زمان کاندولیزا رایس تازه به وزارت امور خارجه آمریکا آمده بود، در نقش «فرمانده اصلی و میدانی اسرائیل» تل آویو و بیروت را ترک نمی کرد. او با استفاده از دولت های حاکم بر این دو پایتخت درگیر جنگ می خواست کار حزب الله- و سپس کار مقاومت در منطقه- را تمام کند. برابر بررسی هایی که در آن موقع کارشناسان نظامی مطرح کردند، در روز نهم جنگ، فرماندهان اسرائیل و رئیس دستگاه امنیتی این رژیم با صراحت به نخست وزیر- اولمرت- گفتند که امکان پیروزی بر حزب الله وجود ندارد. در آن جلسه کابالانسکی- فرمانده زمینی جبهه شمال در توجیه این مسئله گفته بود ما با کسانی می جنگیم که آنها را نمی بینیم. اما در همان جلسه رایس با تحکم خاصی گفته بود: «همه راهها برای عقب نشینی بسته است.» آن موقع یکی از ژنرال های اسرائیلی گفته بود: «رایس روی گردن ما نشسته و می گوید باید جلو بروید در حالیکه ما می دانیم روبرویمان باتلاق قرار دارد.» اما هنر رایس در این جنگ این بود که مشکل اسرائیلی ها را بیشتر کند.
در روز دوازده یا سیزده جنگ بود که بگومگوی ژنرال های رژیم صهیونیستی با رایس بالا گرفت و در نهایت رایس گفته بود: «بسیار خوب یک قطعه از جنوب لبنان را بگیرید تا در مذاکرات دست بالایی داشته باشید» ژنرال ها خیلی تلاش کردند تا به یک قطعه ای برای وجه الضمان متارکه دست پیدا کنند ابتدا از «بنت جبیل» که آنان عمدا آن را «عاصمه حزب الله»، نام نهادند تا پس از دستیابی به این شهر کوچک بگویند پایتخت حزب الله را به تصرف درآورده ایم، حرف زدند ولی وقتی نتوانستند، به سمت یک روستای کوچک- مارون الراس در سه کیلومتری شمال فلسطین- رفتند ولی بر این روستا و حتی تپه های اطراف آن نیز نتوانستند مسلط شوند و دست آخر برای آنکه رایس دست بردارد در روز نوزدهم جنگ به «قانا»- روستایی در نزدیکی مرکز استان جنوب- حمله کردند و دهها نفر از زنان و کودکان پناه گرفته در یک اقامتگاه را کشتند. آمریکا ناچار شد دست های خود را بالا برده و مقدمات تصویب قطعنامه ای در شورای امنیت را فراهم کند.
کم نبودند تحلیل گرانی که مواجهه دستگاه سیاسی، امنیتی و انتظامی انگلیس با معترضان را با آنچه در کشوری نظیر مصر یا یمن با مخالفان انجام می شود، قابل تطبیق دانستند. وقتی دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس از احتمال استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان حرف زد همه فهمیدند که انگلیس اقتداری در درون ندارد هر چند، برای آن هزینه های زیادی بر مردم تحمیل و زندگی را برای شهروندان دشوار کرده است. فردای شبی که لندن در برابر توده های خشمگین زانو زد رئیس پلیس لندن خطاب به مردم خشمگین انگلیس گفت: «دوربین های ما تصویر همه شما را ثبت کرده و ما همه را دستگیر می کنیم.» واقعاً هم هیچ نقطه ای در لندن نیست که از دید دوربین های پلیس و MI6 مخفی بماند و بر این اساس پلیس به دستگیری گسترده مردم دست زد و مدعی شد با دوربین های خود آنان را شناسایی کرده است. رفتار دولت انگلیس حتی رفتاری جهان سومی - با پوزش از همه آنها که با این عنوان خطاب می شوند- هم نیست در هیچ جای جهان سوم با مخالفان اینطور برخورد نمی شود. در واقع این نحوه مواجهه شدید با مردم نشان داد که سیستم سیاسی و امنیتی انگلیس شدیداً نگران بزرگ و بزرگتر شدن دایره اعتراضات علیه نظام سیاسی انگلیس است.
این نشان می دهد که واقعاً انگلیس از درون مستعد فروپاشی است. همین احساس هم از تجربه حزب الله به هیأت حاکمه لندن رسیده است تجربه ای که می گوید یک گروه شهادت طلب می تواند هرم قدرت را وارونه کرده و ماهیت یک کشور را دگرگون کند.
تحولات اروپا البته به انگلیس محدود نبوده حدود دو سال پیش عین همین صحنه را در پاریس شاهد بودیم ماه پیش نیز مادرید صحنه تظاهرات میلیونی مردم علیه دولت اسپانیا بود. دو هفته پیش نروژ نیز دستخوش سلسله ناآرامی هایی گردید این تحولات نشان داد که -حداقل- کشورهای حوزه اسکاندیناوی در معرض یک انقلاب خاورمیانه ای قرار دارند. این کپی برداری در واقع نشان می دهد که شیوه مبارزاتی خاورمیانه به غرب منتقل گردیده است. کم نیستند تحلیل گرانی که معتقدند دوره تمدن اروپا به پایان رسیده و آشوب های لندن تنها نشانه های بالینی این پایان یافتگی است.
غرب در همین زمان در حال مباحثه های مهم پیرامون ماندن یا نماندن نیروهای آمریکا و اروپا در افغانستان و عراق است و همه چیز از این حکایت می کند که به احتمال بسیار قوی آمریکا در زمان های مقرر خاک این دو کشور را ترک خواهد کرد. با این وصف آمریکایی ها می دانند که پشت این رفتن، بازگشتی نخواهد بود.
اما روی دیگر سکه را هم باید دید. آمریکا و اروپا در این شرایط که توان اثرگذاری بر تحولات منطقه عربی را ندارند، دنبال آن هستند که با شلوغ کردن فضا مانع بازی درست و به موقع دیگران شوند. اگر نگاهی به رسانه ها و چهره های وابسته به غرب بیاندازیم درمی یابیم که «سرگرم سازی» با انواع شیوه ها در همه جا جریان دارد. این ها دنبال این هستند که مسائل فرعی را اصلی نموده و به عبارت دیگر مسائل حاشیه ای را به دغدغه اصلی عناصر فعال تبدیل نمایند. این سیاستی است که بدون آنکه نیاز به رمل یا اسطرلاب باشد، همه وابستگان به غرب آن را دریافته اند. از روابط تلخ ترکیه و سوریه بگیرید تا تحکم شورای همکاری خلیج فارس به سوریه، طرح موضوع رانندگی زنان در عربستان تا تعداد زیادی از بحث های داخلی ایران و... همه از این فکر خبر می دهند. مسئله اصلی این است که بار آمریکا به زمین افتاده و زمان آن است که کشورهای اسلامی این فرصت تاریخی را دریابند. این فرصت بیش از همه برای جمهوری اسلامی ایران است که با تلاش حساب شده مسلمانان را به بازیابی قدرت خود فرا بخواند. این به انسجام کافی در درون نیاز دارد. به موازات آن استراتژیک ترین کار دشمن بهم ریختن درونی کشورهای اسلامی و بخصوص نظام جمهوری اسلامی است به گونه ای که قدرت مدیریت مسلمانان و نظام در داخل مستهلک گردد. یادمان نرفته است که در جریان فتنه 88 یکی از سران فتنه که هنوز هم بر حرف های نادرست خود تاکید دارد گفته بود: کاری می کنیم که نظام نتواند اوضاع داخلی را جمع وجور کند و ناچار شود دست های خود را بالا ببرد.» در همین فضا یک نفر از فتنه گران انحرافی از یک طرف می گوید: تحلیل نظام در مورد تحولات منطقه نادرست است و هم او اعوان و انصارش را راه می اندازد تا با چنگ زدن به چهره مقدسات، آرامش داخلی را برهم بزند و خود هم خط بدهد که: «خاتون، اسم رمز فتنه احتمالی».
در واقع مسئله اصلی این است که دوران به حاکمیت رسیدن تفکرات «حزب اله»ی در عرصه بین الملل آغاز شده و همه قاعده ها و قوانین قبلی را نیز منسوخ کرده است این دوره مصداق کامل نفحه ای است که امیرمومنان-علیه السلام- به درک آن فرا خوانده است. حالا در میانه همین میدان که زمان طلوع اسلام ناب محمدی-ص- در عرصه بین الملل آغاز شده است، یک چهره سیاسی اجرایی که قاعدتاً حق ندارد بنام اسلام و اندیشه اسلامی حرف بزند چون اندوخته و فکر آراسته ای ندارد در یک جلسه کاری- نقل به مضمون- می گوید: «از آنجا که قرآن بدون دستیابی به «انسان کامل» دردی را دوا نمی کند، بنابراین نمی توانیم از قرآن هم استفاده کنیم.» بعد برای توجیه این سخن باطل، نابجا به حدیث شریف ثقلین استناد می کند و حال آنکه امروز دست امت اسلامی پر از تعالیم روشن نبی مکرم و ائمه اطهار است. یعنی عترت حاضر است نه غائب و فقهای ما هم بعنوان میراث داران و پاسداران قرآن و عترت در میان ما هستند. این حرف چرا زده می شود برای آنکه آن مسئله اصلی که آغاز طلوع اسلام ناب محمدی- ص- است، فراموش شود. به عبارت دیگر در زمانه شکست آمریکا و عوامل منطقه ای و بین المللی اش عده ای به کمک آمریکا شتافته اند تا آن را به هر زحمتی سر پا نگه دارند. اما هیهات که این شدنی نیست چون  نمی توان کسی را که خدا اراده ذلت او داشته باشد، عزیز کرد.
سعدالله زارعی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد