بسمه تعالی
اکنون دیگر همه از جریان فتنه 88 به مثابه نوعی «عبرت» حرف می زنند. کارکرد عبرت آموزی تاریخ، کارکردی اساسا ناظر به آینده است، یعنی از گذشته می آموزیم که در آینده چگونه عمل کنیم و اگر به گذشته دسترسی نداشته باشیم یا در آن چنانکه باید تامل نکنیم، تشخیص و تصمیم درست درباره حوادث آینده اغلب بسیار دشوار خواهد بود. علاوه بر این، عبرت ها نوعی ویژگی شناخت شناسانه هم دارند یعنی اطلاعاتی در اختیار ما می گذارند در این باره که به طور تاریخی پرتگاه ها و محل های سقوط در کدام بخش از حیات فرد و جامعه تعبیه شده است. این اطلاعات، بسیار گرانبهاست چرا که به دست آوردن آنها از هیچ روش دیگری امکانپذیر نیست و وقتی به کار گرفته شود بدون خطا، درست و دقیق عمل خواهد کرد.
«عبرت» بودن فتنه 88 به این معناست که مجموعه حوادثی که ما نام آنها را فتنه می گذاریم، به لحاظ تاریخی امکان تکرار مجدد دارد. ولو اینکه بازیگران و بازی گردانان فتنه 88 همه از صحنه خارج شوند، دشمن بازی ها و بازی گرانی دیگر را به صحنه می آورد و فتنه هایی جدید علم خواهد شد که احتمال هم این است که همان بازیگران و سناریونویسان، بازی هایی جدید طراحی کنند و خویش را در جامه ای دیگر بپوشانند تا بتوانند از مسیری متفاوت به اهداف پیشین برسند. درس آموختن از فتنه 88 در واقع امکانی است برای جلوگیری از وقوع فتنه های جدید یا اگر فتنه ای رخ داد، به حداقل رساندن تعداد ریزش ها و مقدار هزینه ها. همه آنچه در این ماه ها از آن به عنوان بصیرت یاد شده را می توان در همین یک جمله خلاصه کرد. حفظ کردن و به خاطر سپردن تاریخ فتنه 88 بی آنکه درس هایی کاربردی و دقیق از آن آموخته شود، و معیارهایی برای مبارزه موثر با هرگونه فتنه آینده در اختیار ما بگذارد، به هیچ کار نمی آید.
در حالی که هنوز فاصله چندانی از ایام فتنه نگرفته ایم و رنج آنچه در آن روزهای سخت گذشت هنوز از دل و جان بسیاری از اهل ایمان بیرون نرفته است، یک «پروژه بازسازی» کلید خورده است. این پروژه، که این بار دیگر بدون هیچ ابهام و تردید سررشته آن جایی در خارج از ایران قرار دارد، تلاش می کند «گفتمان ضد فتنه» و «بصیرت محور» فعلی در صحنه سیاسی کشور را به حاشیه ببرد و آرام آرام از جان و رمق آن کم کند. کلید خوردن این پروژه قبل از هر چیز محصول آخرین برآورد راهبردی است که پدرخوانده های خارجی فتنه 88 از وضع و حال آنها انجام داده اند. این برآورد -که مستندات مربوط به آن مفصل است- نتیجه گرفته است که جریان فتنه اکنون دچار 4 بحران اساسی و حاد است که آن را به یک «مرده سیاسی» تبدیل کرده و دورنمای حل این بحران ها هم بسیار تاریک و مبهم است. خلاصه این بحران ها چنین است:
1- طرف خارجی عقیده دارد جریان فتنه اکنون کاملا فاقد بدنه اجتماعی است و آن بخش از ضدانقلاب که تلاش می کند خود را به عنوان بخش اجتماعی فتنه جا بزند، در واقع تلفیقی از گروه های بی ریشه است که اولا به لحاظ تعداد بسیار قلیلند، ثانیا به لحاظ ایدئولوژیک اساسا جایی خارج از گفتمان اسلام و انقلاب به عنوان گفتمان عمومی مردم ایران تعریف می شوند و ثالثا قدرت عمل و توان بازی سازی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی آنها بسیار محدود و عملا غیر قابل اعتناست. نکته جالب این است که غربی ها ظاهرا به این جمع بندی رسیده اند که همین عده معدود هم توان تحرک خود را از دست داده و ناپرهیزی های سال 88 شبکه و تاکتیک های اجرایی آنها را سوزانده است. مهم ترین شاهد برای این موضوع هنگامی نمایان شد که اجرای طرح هدفمندی یارانه ها در ایران نه فقط هیچ اعتراضی برنیانگیخت، بلکه جلوی چشم های خیره دشمن خارجی و فتنه گران داخلی تبدیل به صحنه ای برای نمایش اعتماد مردم به نظام و قدرت همبستگی اجتماعی موجود در کشور شد. کارنگی دیروز در گزارشی نوشت که اگر هدفمندی یارانه ها مردم ایران را به تحرک وانداشته، بیانیه های موسوی و کروبی برای آنها ارزش مسخره کردن هم نخواهد داشت!
2- بحران دوم فتنه گران از دید آمریکایی ها اکنون این است که این جریان فاقد هرگونه دستاورد سیاسی است. هیچ کدام از پروژه های مد نظر آن به نتیجه نرسیده و امیدی هم نیست که بتواند موفقیتی هرچند نصفه و نیمه در صحنه سیاست داخلی ایران به دست بیاورد. جریان فتنه از هدف گذاری هایی بزرگ و توهم بار مانند ابطال انتخابات، تغییر ساز و کار برگزاری انتخابات و امثال آن شروع کرد، در میانه راه به پروژه وحدت ملی شیفت داد که هدفی جز احیای سیاسی این جریان بدون پرداخت هرگونه هزینه نداشت و اکنون هم به مرحله ای رسیده که جز ناله کردن روی صفحات وب کار بیشتری از آن ساخته نیست. آمریکایی ها اکنون فهمیده اند جریانی که در تعریف اهداف سیاسی برای خود، به توان و بنیه اش توجه نمی کند، معلوم است که جایی در میانه راه، زیر باری که برداشته له خواهد شد.
3- بحران بعدی فتنه گران این است که تمامی تکیه گاه های سیاسی خود درون نظام را که چند ماه اول کمک های فراوان به آنها کرد از دست داده اند. آمریکایی ها در همان یکی دو ماه اول بعد از آغاز فتنه گفتند که به این حرکت امیدوارند چون برای اولین بار می بینند که تکیه گاه هایی نیرومند درون حاکمیت دارد. ولو در آن مقطع چیزی وجود داشت، حالا دیگر دشمن هم فهمیده است که بسط اقتدار سیاسی رهبری جایی برای غیر باقی نگذاشته و جامعه هم نسبت به هر گونه ندای مخالف یا مسئله دار با این خط اصیل، بسیار سخت تر و آشتی ناپذیرتر از گذشته واکنش نشان می دهد. مهم ترین علتی هم که باعث شد پراکندگی مقطعی خواص به سرعت از میان برود این بود که جریان فتنه با سر در آغوش ضد انقلاب شیرجه رفت و به فاصله کمتر از 6 ماه سر از فاجعه ای چون اهانت به سیدالشهدا (ع) درآورد که هیچ کس را یارای توجیه آن نبود، چه رسد به حمایت و پشتیبانی که دیگر محال می نمود. برداشته شدن مرزهای فتنه گران با آمریکا، اسرائیل، نفاق، ضد انقلاب و... هرگونه حمایت درون سیستمی از آنها را منتفی کرد و فضایی بوجود آورد که در آن جز مطالبه مرزبندی و بعد هم برخورد، هر مطالبه دیگری از جانب کسانی که نام خود را خواص گذشته اند، به آبروریزی منجر می شد.
4- و بحران آخر، به هم ریختگی درونی بسیار حاد و علاج ناپذیر این جریان است. بهترین تشبیه شاید این باشد که بگوییم در مجلس ختم مرحوم فتنه، بستگان و آشنایان اکنون به جان هم افتاده اند و از هیچ فرصتی برای متهم کردن یکدیگر صرف نظر نمی کنند. یکی می گوید که فلانی سیاست را زنانه کرده و همه اختیارش را به کسی سپرده که از اداره امورات خودش عاجز است! دیگری بقیه را متهم می کند که کم آورده اند و در حال خیانت به اهداف جنبش هستند! سومی خشمگین است که اگر مسابقه ای برای التماس به نظام وجود دارد چرا او جامانده است! و همینطور تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. تحت این شرایط ناظر خارجی دریافته است که بعید است کسی از این مجلس ترحیم جان سالم به در ببرد و به همین دلیل به این فکر می کند که گاه بهترین استفاده از یک دستمال آلوده و مصرف شده- در شرایطی که کار دیگری از دست هیچ کس ساخته نیست- این باشد که آن را به آتش بکشد شاید از شعله این آتش، آسیبی به صاحب خانه برسد و این می شود بمب گذاری، عملیات تروریستی و ...
فتنه های 88 کشور را واکسینه کرده است. اکنون همگان می دانند که باید مواظب چه کسانی باشند و دست های آلوده از کدام آستین بیرون خواهد آمد. دست ها رو شده و پروژه ها سوخته است. آمریکایی ها هم دریافته اند که برای به راه انداختن یک بازی جدید امکانات چندانی در اختیار ندارند ضمن اینکه خسارت ناشی از سوختن و نفله شدن سربازان و مواجب بگیران و متلاشی شدن همه شبکه های تو در تو در داخل ایران را هم باید یک جوری علاج کنند. بدتر و خطرناک تر از همه برای آمریکایی ها کینه، خشم و نفرتی است که در جان مردم ایران افتاده و اراده دستجمعی که برای انتقام کشیدن از هر چه بوی آمریکا می دهد، بوجود آمده است. احتمالا فکرش را هم نمی کردند که قضیه به اینجاها ختم شود. بنا بود جنبش اجتماعی شود نه اینکه نیروهای اجتماعی به طور فراگیر به جان سرکردگان جنبش بیفتند و در این کار حتی دستگاه های مسئول از آنها جا بمانند. بله، یک پروژه برای بازسازی فتنه وجود دارد، ولی ظاهرا این ذهن منهدم شده استراتژیست های آمریکایی است که ابتدا باید بازسازی شود!
مهدی محمدی
بسمه تعالی
همسر محمد رضا خاتمی و نوه امام خمینی(ره) که در آستانه بیست و یکمین سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، اندیشه های ایشان را به طور آشکارا تحریف کرده بود، امروز هم دست به یک موضعگیری عجیب دیگر زد. زهرا اشراقی، ابراهیم یزدی، دبیرکل حزب مطرود حضرت امام خمینی(ره) را "پدر معنوی" خود خواند تا در عرض شش ماه دو موضع گیری جنجالی را علیه اندیشه های امام راحل به ثبت برساند. وی خرداد ماه امسال و در آستانه بیست و یکمین سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی هم در اظهاراتی تامل برانگیز گفته بود: امام از دهه پنجاه تا شصت، 180 درجه تغییر کرده و اینکه افرادی میخواهند افکار امام دهه 60 را به دهه 80 منتقل کنند، کاملا متناقض با افکار امام است و هیچ کدام افکار امام نیست. همسر محمد رضا خاتمی در ادامه همین رویکرد، امروز در صفحه فیس بوک خود عکسی از ابراهیم یزدی، دبیرکل حزب منحله نهضت آزادی بر روی تخت بیمارستان منتشر کرده است. بر پایه گزارش فارس، وی در توضیح این عکس عبارت " دکتر یزدی...از نوجوانی به او ارادت داشتم " را به کار برده است. همچنین در قسمت نظرات این عکس فردی از زهرا اشراقی درخواست کرده تا خاطرهای از وی بیان کند که زهرا اشراقی در جواب گفته " من دکتر یزدی را از 13 سالگی میشناسم و همیشه بهشون میگم که چقدر دوستشون دارم و الان خاطره خاصی ندارم جز اینکه یک پدر معنوی برایم بودن ". وی در شرایطی دبیرکل گروهک غیرقانونی نهضت آزادی را "پدر معنوی" خود خوانده که خبرگزاری ها و سایتهای خبری در روزهای ابتدایی مهر ماه امسال از حضور ابراهیم یزدی در جلسه وهابیون در استان اصفهان سپس دستگیری وی توسط نیروهای انتظامی محلی خبر دادند. "ابراهیم یزدی" به همراه "هاشم صباغیان" نفر دوم این گروهک به همراه چند عضو دیگر این گروهک در "نماز جمعه" غیرقانونی یکی از عناصر سابقه دار وهابی در اصفهان شرکت کرده بودند که البته این ظاهر ماجرا دانسته شد. انتشار این خبر، پرونده سابقه ارتباط سران این گروهک غیرقانونی با مخالفان و اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران مجددا باز کرد؛ پروندهای که اسناد و مدارک بسیاری در آن وجود دارد. هشدارهای صریح امام به سران نهضت آزادی رویهای که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در برابر اعضای جبهه ملی در پیش گرفت و نهایتا منجر به طرد و حذف این حزب سیاسی شد، به دلیل عملکرد نامناسب و مشابه نهضت آزادی با جبهه ملی برای این گروهک نیز تکرار شد. بر این اساس، پس از تسخیر لانه جاسوسی و انتشار اسنادی که وابستگی دولت موقت را هم نشان می داد، بازرگان استعفا داد تا نوبت به ریاست جمهوری بنی صدر برسد. امام در وقایعی که منجر به اعلام ارتداد جبهه ملی شد، نهضت آزادی را هم نصیحت کردند و از آنها با عنوان "نماز شب خوان" یاد کردند؛ تعبیری که نشان از مدارای امام داشت؛ مدارا با کسانی که کارنامه چندان روشنی در سال های بعد از انقلاب نداشتند. ایشان فرمودند:«آیا "نهضت آزادى" هم قبول دارد آن حرفى را که "جبهه ملى" مىگوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم- حکم قصاص- که در قرآن کریم و ضرورى بین همه مسلمین است، "غیر انسانى" است؟ آیا این نماز شب خوانها این را قبول دارند یا نه؟ شک ندارم که قبول ندارند. خوب، اعلام کنید. چرا ساکت نشستهاید. مگرنهى از منکر فقط باید من را نهى کنید؟" باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند با اعلام عدم کفایت بنی صدر فضای کشور متأثر از آشوب های خیابانی طرح ریزی شده توسط منافقین و ترورها و انفجارها شد. در این فضا نیز امام به نصبحت نهضت آزادی پرداختند و از آنها خواستند تا راه خود را از آشوبگران جدا کنند. امام فرمودند:«من حالا هم باز به این افرادى که خیلى منحرف نیستند، من به اینها باز نصیحت مىکنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند حسابتان را جدا کنید." این همه مدارا باز راه به جایی نبرد تا آنکه امام در نهایت در پاسخ نامه سید علی اکبر محتشمی پور که آن زمان وزارت کشور را عهده دار بود رسما عدم رسمیت نهضت آزادی را برای همیشه اعلام کردند. امام در پاسخ نوشتند که "به حسب این پرونده های قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد که قرنها سر بلند نمیکرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است." ایشان در پایان هم تکلیف این گروه را برای همیشه مشخص کردند: "نهضت به اصطلاح آزادى و افراد آن چون موجب گمراهى بسیارى از کسانى که بىاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مىگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند." سه سند خیانت نهضت آزادی در روزهای پایانی جنگ هرگاه نامههای نهضت آزادی در سه سال آخر جنگ تحمیلی منتشر میشد و در آن از خستگی مردم از وضعیت کشور سخن میرفت، صدام برای تحقق چنین تحلیلی، حملاتش را به شهرها گسترش میداد. در نامه شماره (1) نهضت آزادی به امام(ره) مینویسد که پیامرسان اعتراضات میلیونها نفر از هموطنان و همسایگان زیر ترس و اختناق است! در این نامه از صدا و سیما به عنوان رسانه دروغپرداز نام برده میشود و امام امت(ره) متهم به کفر، لجبازی، یکدندگی، دیکتاتوری، بیتقوایی و به پرتگاه بردن کشور میشود!
بسمه تعالی
امام جمعه موقت تهران تصریح کرد: بعضیها با استفاده از رانت قدرت هر روز یک حرف چالش دار می زنند و کسی هم به اینها نمیگوید بالای چشمتان ابروست. به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، آیت الله سید احمد خاتمی در اولین سوگواره ملی امام سجاد(ع) در بندرعباس اظهار کرد: در دوره اصلاحات شخصی گفته بود موسیقی مظلوم واقع شده است که مرحوم آیت الله فاضل در پاسخ به این شخص گفت "موسیقی مظلوم واقع شده یا اسلامی که در دستان تو گرفتار آمده؟" اخیراً نیز شخصی اظهار کرده که برخی افراد موسیقی را نفهمیده اند و می گویند حرام است. درست است در کشور ما حرف زدن آزاد است ولی مسوولین دولتی و وابستگانشان حق ندارند هر حرفی را دلشان خواست بزنند. زیرا این حرف ها اهانت به مراجع است که موسیقی را حرام دانسته اند.وی با بیان این که شاه هم می خواست با موسیقی مردم را به سوی تمدن ببرد ولی ره به جایی نبرد، اضافه کرد: یادمان نرود که در حال حاضر کشور ما دارای یک نظام اسلامی است، اما بعضی ها با رانت قدرت هر روز یک حرف چالش دار می زنند و کسی هم به این ها نمی گوید بالای چشمتان ابروست.
بسمه تعالی
خبرگزاری فارس: شهید مهدی خندان در خاطراتش دارد: دیشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهبانی بود ، گرفت و خودش به جای او 2 ساعت نگهبانی داد . وقتی نگهبانی تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ایستاد .
وقتی که جنگ شروع شد، داوطلبانه رفت به جبهه . شش ماهی سر پل ذهاب آن جا بود . پس از پایان ماموریت به پذیرش سپاه رفت تا برای ادامه ی خدمت ، لباس سبز سپاه را به تن کند . مورد پذیرش قرار گرفت و به محافظان امام « ره » پیوست …
یک شب برای استراحت به منزل آمده بود . خیلی خوشحال به نظر می رسید . از او پرسیدم : « چه خبر مهدی جان ، خوشحالی ؟! »
در جواب گفت : « دیشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهبانی بود ، گرفت و خودش به جای او 2 ساعت نگهبانی داد . وقتی نگهبانی تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ایستاد . »
وقتی این جملات از زبانش جاری می شد ، از خوشحالی مردمک چشمانش به رقص آمده بودند . بعدها که مهدی شهید شد ، فهمیدم آن پاسداری که امام به جایش نگهبانی داده بود ، خودِ مهدی بود .
*راوی : مادر شهید مهدی خندان
بسمه تعالی
خبرگزاری فارس: رئیس قوه قضائیه با اشاره به حوادث پس از انتخابات سال گذشته و عملکرد دستگاه قضایی در برخورد با قانونشکنان، گفت:از یک سال پیش سران فتنه را مجرم میدانستم.
به گزارش خبرنگار قضائی فارس، صادق آملی لاریجانی عصر امروز در همایش وحدت میان حوزه و دانشگاه در جمع اساتید و دانشجویان دانشکده علوم قضائی با اعلام این مطلب افزود: در قوه قضائیه مشکلات زیادی وجود دارد که بخشی از آن ناشی از کمبودهای مربوط به نیروی انسانی است و بخشی دیگر مربوط به ساختار این دستگاه است.
وی ادامه داد: اما آن چیزی که نمیتوان ضعف ناشی از آن را به نبود قانون و یا مشکلات ساختاری تعمیم داد بحث استقلال و قاطعیت دستگاه قضائی است که بر میگردد به شخصیت قضات و مدیران این دستگاه.
وی افزود: به شما دانشجویان توصیه میکنم از همین امروز به فکر استقلال یک قاضی باشید من کاری به افرادی که به دنبال مال و منال دنیا رفتند ندارم اما گاهاً دیده شده قضات خوب ما نیز در جهت پرورش روحیه استقلال و قاطعیت خودشان فعالیتی نداشتهاند.
لاریجانی با اشاره به این مطلب که یکی از مواردی که فکر میکنم وجود آن باعث میشود زندگی شهروندان تحت تأثیر قرار بگیرد قاطعیت در مبارزه با مفاسد است، گفت: من واقعاً از شعار دادن پرهیز میکنم اما بنای ما این است که با مفاسد اجتماعی به شدت برخورد کنم و مهمترین مانع در رسیدن به این هدف عدم عظم جدی مسئولان و خوف در مقابل اصحاب حقوق بشر است.
وی ادامه داد: زمانی که یک اعدام در کشورمان رخ می دهد عدهای صدایشان بلند میشود که این کار کار غیرانسانی است اما باید پرسید ملاکشان چیست و مبانی این حرفهایشان را از کجا آوردهاند. چرا باید زمانی که فردی در جزای قتلی مجازات میشود این کار غیر انسانی شمرده شود.
رئیس قوه قضائیه با اشاره به این مطلب که فلان وکیل به خارج از کشور میرود و در مقابل محکوم شدن یک متهم به نظام توهین میکند گفت: مگر در مغرب زمین اعدام وجود ندارد ما نمیخواهیم بگوییم اعدام چیز خوبی است ما براساس قانون و حدود الهیمان قصاص داریم و در این مسئله هم با کسی مجامله نمیکنیم زیرا خداوند گفته در قصاص حیات وجود دارد.
لاریجانی با اشاره به حادثهای که چندی قبل در تهران اتفاق افتاده بود و در طی آن یک جوان شهرستانی توسط دو موتورسوار مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و کیفش به سرقت رفته بود گفت: من نمیگویم هیچ کجای دنیا جنایت وجود ندارد اما عدم قاطعیت ما در برخورد با برخی از مجرمان و متهمان باعث شده کارهایی که انجام میدهیم از بازدارندگی قابل قبولی برخوردار نباشد.
وی با اشاره به اینکه از نیروی انتظامی درخواست جدی داریم تا لیست این افراد تا متهمان را به دستگاه قضائی معرفی کند گفت: از کارمندان دستگاه قضائی نیز میخواهیم تا به سرعت به این گونه موارد رسیدگی کنند.
* در قانون سلاح سرد همان مجازات سلاح گرم را دارد
وی با اشاره به این مطلب که در قانون سلاح سرد همان معنی و مفهوم سلاح گرم را دارد، گفت: اگر کسی با سلاح سرد باعث ترد شهروندی شود به عنوان مفسدفیالارض و مقارب شناخته خواهد شد و قطعا حکمش اعدام است.
وی خطاب به مجرمان گفت: این افراد فکر نکنند اگر چاقویی زیر گلوی فردی گرفتند قرار است با آنها مصامحه شود بلکه براساس قانون آنها مفسدفیالارض شناخته خواهد شد و قطعاً اعدام خواهد شد.
* دستگاه قضائی برای رسیدن به اهدافش نیاز به حمایت همه دارد
رئیس قوه قضائیه همچنین با اشاره به این مطلب که دستگاه قضائی برای آنکه بتواند به اهداف خود برسد نیاز به حمایت همه دارد گفت: در دستگاه قضائی همه مسئولان کار خود را انجام میدهند اما از بیرون دستگاه نیز نیاز داریم تا به ما کمک شود.
لاریجانی گفت: من گلایه میکنم زیرا گاهی هجمههای حساب شده متوجه استقلال دستگاه قضائی میشود. اما ما توقعمان این است که به جای این هجمهها از ما حمایت شود.
وی با اشاره به این مطلب که دستگاه قضائی متعلق به فرد خاصی نیست و من تنها امانتدار آن هستم گفت: اصولگرایان و حزباللهیها باید به کمک ما بیآیند. قوه قضائیه مستقل باید تا زمان ظهور حضرت مهدی بماند و با استقلال حکم بدهد و بتواند در اجرای عدالت قدم بردارد.
لاریجانی گفت: ما قطعاً نواقصی داریم اما مدیران این دستگاه در حال کار کردن هستند اما متأسفانه بعضی موارد ما را به جرمهای نکرده محکوم میکند.
* متأسفم برای کسی که در کنار رکن یمانی قسم دروغ میخورد
رئیس قوه قضائیه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به سخنان "فردی که عنوان کرده بود حاضر است در کنار رکن یمانی در سفر به حج قسم بخورد که اگر رئیس قوه مقننه از سران فتنه به صراحت سخن نمیگوید این است که این فرد میخواهد اگر حکومت برگشت و عوض شد در حکومت بعدی هم دستی داشته باشد "، اظهار داشت: باید گفت انالله و اناالیه راجعون برای این فرد اظهار تأسف می کنم که در روز روشن و در مقابل کعبه به برادر دینی خود تهمت میزند و قسم دروغ میخورد.
وی ادامه داد: بارها به من گفتهاند چرا درباره سران فتنه اقدامی نمیکنید، باید به آنها بگویم که یک سال پیش آنها را مجرم دانستم اما بارها در لفافه به شما گفتم که یکسری مصالح نظام وجود دارد که بنده هم تعیین کننده آن نیستم.
لاریجانه افزود: از یک نماینده مجلس تعجب میکنم که بارها برای او شفاهی درباره مسائل نظام و چرایی عدم رسیدگی به پرونده سران فتنه توضیح دادهام اما باز هم این آقا میگوید که ما کاری نکردهایم. آن زمان که این افراد مشغول استراحت بودند قضات ما مشغول کار کردن بودند.
رئیس قوه قضا گفت: مصالح کلی نظام را رهبر انقلاب تشخیص داده و تعیین میکنند، ما همه سرباز او هستیم و باید پرسید اینها چگونه ادعا میکنند که سرباز رهبری هستند اما به طور غیرمستقیم ایشان را مورد هجمه قرار داده و ما را سپر کردند. اینها میخواهند ما را مقابل حزباللهیها و اصولگرایان قرار دهند. ما حرفمان با جرم و مجازات است نه با حزباللهی و اصولگرا، ما دست بسیجیها را هم میبوسیم.
لاریجانی با اشاره به سخنان یک روحانی درباره "بیعرضگی دستگاه قضائی در برخورد با سران فتنه "، اظهار داشت: متأسفم از اینکه یک روحانی در روز عاشورا بالای منبر میرود و به قوه قضائیه توهین میکند و میگوید قوه قضائیه بیعرضه است، مگر دستگیر کردن دو یا سه نفر کار سختی است برای قوه قضائیه، آقایان یک مقدار به خودتان بیایید این مسیری که میروید ظلم به خودتان است.
وی افزود: ما در ادامه مسیرمان و انجام اقداماتمان از هیچ فردی سفارش نمیپذیریم؛ مگر رهبر انقلاب. همه ما باید در مقابل قانون خاضع باشیم و بسیجیان باید خاضعتر باشند.
لاریجانی با اشاره به این مطلب که "به این پست و مقام وابستگی ندارم "، گفت: اما اجازه نمیدهیم تخطی از قانون صورت بگیرد زیرا زمانی که تخطی از قانون را میپذیریم راه برای خیلی چیزهای دیگر باز میشود.
رئیس قوه قضائیه همچنین با اشاره به سخنان فردی مبنی بر اینکه گفته است "من قانون اساسی را قبول ندارم و فقط وصیتنامه پدر شهیدم را قبول دارم "، تصریح کرد: خدا بیامرزد امام خمینی(ره) را؛ زمانی که بنیصدر گفت به قانون اساسی عمل نمیکند، امام گفت تو غلط میکنی به قانون عمل نمیکنی. حال باید پرسید این چه حرفی است که این فرد میزند و می گوید که قانون اساسی را قبول ندارد.
لاریجانی همچنین با اشاره به این مطلب که در پیشگاه دستگاه قضائی هیچ فردی با فرد دیگر تفاوتی ندارد، گفت: سایتهایی که به بعضی از دستگاهها وابسته هستند چرا این مباحث را پخش میکنند آنها بدانند که برخورد ما قطعی است.
وی افزود:اگر انسان متدینی مرتکب جرم شود ما او را رها نمیکنیم و به جرمش رسیدگی میکنیم مانند آن که اگر زنی بدکاره به ما مراجعه کند و دعوای ملکی داشته باشد ما موظفیم حق را ستانده و به او پس دهیم؛ چرا که دستگاه قضائی برای 70 میلیون نفر است.
وی ادامه داد: حرف ما یک کلام است؛ همه باید نسبت به قانون خاضع باشد. برخی به ما هجمه وارد کردهاند که در برابر توهین به رئیسجمهور کاری نکردهاید اما ما میگوییم اقدامات خوبی کردهایم و حتی زمانی که رئیسجمهور عنوان کرد از حق خود گذشته ما براساس قانون دادستانمان ورود پیدا کرد و بسیاری از سایتها را نیز بست، زیرا جرمی عمومی وارد شده بود.
رئیس قوه قضاییه همچنین با اشاره به این مطلب که ما ذرهای از سیاستهای کلی دستگاه قضایی عدول نخواهیم کرد، گفت: امیدواریم بتوانیم منویات رهبر معظم انقلاب را انجام دهیم.
| |||||
|
ذکر مصیبت از زبان حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان
با ارزش ترین سرزمین
ورود حضرت حسین(ع) به کربلا روز پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری بود. ارزش سرزمین و خاک کربلا در بخشی از روایات آمده. شیخ صدوق در امالی می گوید: امیرالمومنین(ع) پس از بازگشت از صفین در کربلا پیاده شد، نماز صبح را آن جا خواند، سپس مقداری از خاک آن زمین را برداشت و بویید و به جای تعقیب نماز گفت: «واهاً لَک أیتُها التربَة لَیُحشَرَن مِنک أقوامٍ یَدخُلونَ الجَنَةَ بِغَیر حِساب» شگفتا از تو ای خاک، قومی از تو بیرون می آیند قیامت که بی حساب وارد محشر می شوند. امام زمان(ع) در توقیعی که درباره زیارت امام حسین(ع) به سوی قاسم ابن علاء همدانی فرستاد، این نکته را در آن زیارت اشاره کردند: «وَ شِفاءُ فى تُـربَتِه» خدا درمان درد را در خاک او قرار داد. در روایات آمده که سجده بر تربت حضرت حسین به ارزش نماز اضافه می کند و عیوب معنوی نماز را می پوشاند. از امام باقر نقل شده که درباره زمین کربلا فرمودند: «نهِىَ أکرَمُ أرضِ اللـهِ عَلَیه» زمین کربلا با ارزش ترین زمین نزد خداست. ابومخنف می گوید: چون به زمین کربلا رسیدند، اسب امام(ع) از حرکت بازماند. هر چه کرد به حرکت نیامد، فرمود اسب دیگری را آوردند، تا هفت اسب را عوض کرد، اما هیچ کدام حرکت نکردند. امام(ع) فرمودند: نام این زمین چیست؟ عرض کردند: «غاضریه». فرمود: غیر از این نام دیگری ندارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: چه نام دیگری دارد؟ گفتند: شاطی الفرات. فرمود: غیر از این اسامی، اسم دیگری دارد؟ گفتند: کربلا. آهی کشید و فرمود: «أرضُ کـربٍ وَ بَـلا» سپس فرمودند: پیاده شوید، از این زمین کوچ نکنید، به خدا قسم این جا محل پیاده شدن سواران ماست. به خدا قسم این جا محل ریخته شدن خون ماست. «وَ ها هُنا وَ اللهِ هَتک حَریمِنا» به خدا قسم این جا محل دریده شدن پرده حرمت ماست. به خدا قسم این جا محل کشته شدن مردان ما و ذبح شدن اطفال ماست و این جاست که قبور ما را در آینده زیارت می کنند. این جا همان جایی است که پیغمبر(ص) جدم، به من خبر داد و تخلفی در گفته پیغمبر(ص) نیست. سید بن طاووس که مورد اطمینان همه بزرگان دین است، در لهوف می گوید: وقتی حضرت پیاده شدند، روی زمین نشستند و این اشعار معروف را: «یا دَهر اُفٍ لَک مِن خَلیلى» را خواندند که مضمون اشعار این بود: اف بر تو ای روزگار با این دوستی ات، چه قدر در گاه و بی گاه مردمی در راه مطالبه حق مشروع خودشان کشته شدند، مرگ خیلی نزدیک است و هر جانداری این راه را طی می کند و به سوی خدا می رود. سید بن طاووس می فرماید: وقتی زینب کبری(س) این اشعار را شنید، گفت: برادر! این سخن کسی است که یقین به کشته شدن خودش دارد. فرمودند: آری خواهر، همین طور است. زینب کبری(س) فریاد زد، ناله زد، به شدت گریه کرد و گفت برادرم خبر مرگ خودش را دارد می دهد. سپس گفت: ای برادرم و ای نور چشمم، ای ودیعه پیشینیان و جمال و زیبایی پیشینیان، کاش مرگ مرا نابود کرده بود و زندگی را از من گرفته بود و امروز را نمی دیدم. سید بن طاووس می گوید: زنان حرم با شنیدن ناله زینب کبری(س) گریه کردند، به صورت لطمه زدند، گریبان چاک کردند و ام کلثوم(س) فریاد برداشت: «وا مُــحــمـــدا، وا عَــلــیـــا، وا اُمـــا، وا حسنا...».
احترام به زهرا(س) رمز سعادت
داستان شگفت انگیز «حر بن یزید ریاحی» را کتاب های مهمی مانند ابومخنف، لهوف، ارشاد مفید، بحار علامه مجلسی و...، نقل کردند که خلاصه ای از آن به این مضمون است: کاروان سیدالشهدا(ع) وقتی خواست از منزل ذباله به طرف کوفه حرکت کند، امام حسین(ع) فرمان داد آب بردارید، فراوان هم بردارید. کاروان با آب فراوان حرکت کرد. در راه یکی از یاران تکبیر گفت، امام(ع) از او پرسید برای چه تکبیر گفتی؟ گفت: درختان خرما دیدم. دیگران گفتند: ما با این صحرا آشنا هستیم، درخت خرمایی وجود ندارد، فرمود: به دقت بنگرید چه می بینید؟ گفتند: گردن های اسب. فرمود: من هم چنین می بینم. که ناگهان سپاه ابن زیاد در حالی که سخت تشنه بودند از راه رسیدند. امام(ع) دستور داد آنها و اسبها را سیراب کنید. یاران امام(ع) که آب فراوانی داشتند همه سپاه دشمن و اسب هایشان را سیراب کردند. سپاه کوفه با ریاست «حر بن یزید» پس از سیراب شدن یک مقدار استراحت کردند تا ظهر شد. در این جا «حر بن یزید» با نیروی ادب یک قدم به سوی حق آمد، اما چگونه؟ وقت ظهر، امام(ع) به حجاج بن مسروق، موذن ارتش خودشان فرمودند: اذان بگو. سپس به حر فرمودند آیا نمازت را با لشکر خودت می خوانی؟ فرمانده سپاه دشمن، نان خور یزید، بر خلاف انتظار گفت: نه، بلکه نماز را با تو می خوانم. این ادب و این نمازی که او خواست پشت سر حضرت بخواند، در حقیقت پشت کردن به فرهنگ دشمن بود و او را یک قدم به سوی پروردگار پیش برد و این کارش، کلیدی برای گشوده شدن درهای رحمت حق به سوی او بود. نماز خواندند و امام(ع) خطبه ای را خواندند، تا وقت نماز عصر شد. باز «حر بن یزید» نماز عصر را به حضرت(ع) اقتدا کرد، پس از نماز، بین امام(ع) و حر گفت وگو درباره مردم کوفه و بازگشت امام(ع) به مکه یا مدینه آغاز شد. ولی حر اصرار کرد که من مأمورم شما را به کوفه ببرم. امام(ع) در برابر حر فرمودند: «ثکلتک امک» مادرت به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟ حر یک مقدار سکوت کرد، سپس به حضرت(ع) نظر کرد و گفت: به خدا سوگند اگر غیر تو از عرب این کلمه را به من می گفت و در یک چنین گرفتاری که تو هستی قرار داشت، من او را رها نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی یاد می کردم، قطعاً پاسخش را می دادم، ولی به خدا سوگند من حق ندارم نام مادرت را جز به نیکوترین وجه مقدور به زبان جاری کنم.
بعد از نماز این مرحله دوم ادب حر بود که نشان داد به خاطر این احترام به حضرت زهرا(س)، درهای رحمت خاص حق به روی او باز شد. گذشت تا روز عاشورا، با این که «عمر سعد» به او ترفیع مقام داده بود، ولی حال توبه و نورانیت عجیبی به او دست داد و با کمال خضوع و تواضع با یاد ندایی که اول سفر شنیده بود که او را به بهشت بشارت دادند، به سوی خیمه های امام(ع) حرکت کرد. نزدیک خیمه پیاده شد، دو دستش را روی سر گذاشت، چون به امام(ع) نزدیک شد، خودش را روی زمین انداخت، روی خاک انداخت و مرتب می گفت: خدایا من توبه کردم، توبه مرا بپذیر. «فَقَد ارعَبتُ قُلوبَ اُولیائِک وَ اُولادَ بَیتِ نَبیک» من دل بندگان تو را به هراس انداختم، خدایا دل دختر پغمبرت را، دل فرزندان دختر پیغمبر تو را به ترس انداختم. حضرت(ع) فرمودند:«إرفَـع رَأسَک» سرت را بلند کن. عرضه داشت: یابن رسول الله، واقعاً برای من جای توبه وجود دارد؟ حضرت(ع) فرمود: بله سرت را از روی خاک بردار، خدا توبه تو را پذیرفت.
بعد اجازه گرفت، به میدان رفت، پس از جنگ سختی شهید شد. یاران امام(ع) بدنش را برداشتند در پیشگاه حضرت حسین(ع) گذاشتند، امام(ع) به رخساره خون آلودش دست محبت کشید، غبار از چهره اش پاک کرد و این جمله را فرمود: «أنتَ الحُر کما سَمتک اُمک حُر فِى الدنیا وَ سَعیدُ فِى الآخِرَة» تو آزادی چنان که مادرت تو را به آزادی نام نهاد؛ در دنیا آزادی و در آخرت خوشبخت.
بسمه تعالی
به بهانه 4 محرم سالروز رحلت آیت الله مجتهدی تهرانی
امام زین العابدین(ع) فرموده اند: «هلک من لیس له حکیم یرش ده؛ هر کس عالم و حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک می شود.» انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد: یکی اخلاقیات و دیگری عرفیات.
اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض، آیت الله هم بشوی، نفس تو هم، آیت الله می شود، آن وقت بیچاره می شوی. همان طور که به دکتر می روی و دستور رژیم غذایی می گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری. اساتید اخلاق من در قم آیت الله فاطمی و امام خمینی بودند.
استاد من در عرفیات، حاج شیخ علی اکبر برهان(ره) بود. عرفیات غیر از اخلاقیات است. ممکن است شخصی استاد اخلاق باشد ولی از عرفیات هیچ نفهمد. عرفیات یک سری مسائلی است که شاید خلاف شرع نباشد ولی خلاف عرف جامعه است ما هم برای این که مردم به دین و روحانیت علاقه مند شوند و طرد نشوند باید اینها را مراعات کنیم. بعضی کارها، برای مردم، اشکالی ندارد ولی برای ما روحانیون خوب نیست. ممکن است یکی در اخلاق خیلی عالی باشد ولی با وضع زندگی و با قیافه اش و با رعایت نکردن این عرفیات مردم را از دین بیزار کند. یک بار به جایی رفته بودم و موقع برگشت، یک بنز و یک وانت ترمز کردند. هر دو آشنا بودند. مردم هم نگاه می کردند که من کدام ماشین را سوار می شوم. رفتم از راننده بنز عذرخواهی کردم و گفتم: اولاً این راننده وانت یک لحظه از شما زودتر ترمز کرد، ثانیاً اگر ماشین شما را سوار شوم ممکن است راننده وانت ناراحت شود و فکر کند چون ماشینش وانت بود سوار نشدم، لذا مرا ببخشید و تشریف ببرید، من با وانت می روم.
حالا چند نمونه از عرفیات را می گویم:
- دقت در معاشرت با مردم: روحانی نباید با کسی که به دستورات دین اهمیت نمی دهد معاشرت کند (مگر این که قصد راهنمایی او را داشته باشد.) استاد ما آیت الله برهان(ره) می فرمودند: روزی به خانه رفتم و متوجه شدم که عده ای میهمان از طرف آشنایان همسرم، تشریف دارند و بعضی از آنها بدون رعایت این که ما روحانی هستیم و مردم از ما بیش از دیگران توقع دارند، با ظاهری شرعی ولی نامتناسب با عرفیات طلبگی ما، حضور داشتند، لذا به اهل بیت گفتم که برای آنها توضیح دهند که متوجه بشوند و آنها هم الحمدلله متذکر شدند
- دقت در خرج: روحانی نباید میهمانی های مفصل راه بیندازد، یا مثلاً در تالارها مراسم بگیرد و سورها و خرجهای بی مورد کند. آیت الله مرتضی حائری(ره) با کاروانی به مکه رفتند. قرار شد علمای دیگر از مکه به دیدن ایشان بیایند. مدیر کاروان از خرج خودش اتاقی آماده کرد و میوه های مختلف در اتاق آماده نمود. وقتی ایشان وارد اتاق شدند ناراحت شدند و به مدیر کاروان فرمودند: چرا می خواهی مردم را با من دشمن کنی؟ اینها را جمع کن. فقط چای کفایت می کند.
- ساده زیستی: مهمترین مطلب عرفی، ساده زیستی است. نقل می کنند آیت الله فشارکی(ره) یک اتاق داشتند که وسط آن را پرده کشیده بودند. یک طرف درس می دادند و طرف دیگر محل زندگی ایشان بود. اگر امام خمینی(ره) وقتی که از پاریس آمدند، می رفتند کاخ نیاوران شاید این قدر محبوب مردم نمی شدند و دیگر حرفشان چندان در مردم اثر نداشت، امام(ره) با آن همه عظمت، در یک خانه ساده و معمولی و یک حسینیه ساکن بودند.
در حدیث است که نظر به چهره عالم، عبادت است، اما نه عالمی که خانه آن چنانی دارد و نگاه کردن به خانه و وسائل خانه اش حسرت بر دل آدمی می گذارد.
آیا چنین شخصی روحانی است؟ آیا مردم اگر چنین شخصی را ببینند به یاد خدا می افتند؟ روحانی یعنی کسی که روحش را چنان پرورش داده که جسم و علائق نفسانی را از مادیات و زینت و زیورآلات دنیا باز داشته و به مرحله تهذیب نفسانی رسیده، نه این که فقط به فکر جسم و زینت آلات ظاهری بدن باشد. چنین شخصی جسمانی است نه روحانی. لذا نمی تواند در افراد اثر روحانی و معنوی بگذارد. این را یقین بدان که امام زمان(عج) از این زندگیها و قیافه ها راضی نیست. اینها کسانی هستند که با وضع بسیار مرفه و زندگی تجملاتی و با قیافه آن چنانی خودشان، مردم را از دین دور می کنند. زیرا رفتار و گفتار آنها با اصول و اخلاق و عرفیات اسلام منطبق نیست. شما مردم اگر چنین اشخاصی را می شناسید با آنها در ارتباط نباشید. این جور آخوندها اصلاً مرید حسابی هم ندارند و کسی به اینها میل نمی کند. اصلاً نباید به چنین عالمی نگاه کنی باید بروی علما و بزرگان را نگاه کنی، مراجع تقلید، علمای ربانی و معلمین اخلاق. غرض این که هر چه ساده تر باشی بیشتر در دل مردم اثر می گذاری.
حضرت رسول اکرم(ص) فرموده اند: «بدترین علمای امت من کسانی هستند که مردم را از ما گمراه می کنند و راههایی که به سوی ما است قطع می کنند. مردم بر اینها درود می فرستند در حالی که اینها مستحق لعنت هستند.» اگر این عرفیات را رعایت نکردی پیش نماز نشو. چرا که رعایت نکردن عرفیات به فتوای بعضی از مراجع تقلید به عدالت ضرر می زند و پشت سر تو نمی شود نماز خواند.
|
|
بسمه تعالی | |||
|
بسمه تعالی
کلیات گیاه شناسینعناع گیاهی است علفی و چند ساله که علاوه بر ساقه زیر زمینی که گیاه را در خاک مستقر میسازد دارای ساقه هوایی نیز هست. در محل گرههای ساقه که در تماس با زمین است ریشههایی خارج شده که ساقه جدید را درست میکند. بنابراین اگر شما فقط یک ساقه نعناع در باغچه خود بکارید به زودی تمام باغچه شما پر از نعناع میشود. برگهای نعناع بیضی شکل ، نوک تیز و دندانهدار میباشند.
گلهای آن بسته به نوع نعناع ممکن است قرمز ، ارغوانی یا سفید باشد. نعناع در مناطق معتدل و آفتابگیر به خوبی رشد میکند. نعناع از قدیمالایام به عنوان یگ گیاه معطر و اشتها آور و برای ناراحتیهای دستگاه گوارش بکار رفته است. بقراط پدر علم طب از نعناع در نوشتههای خود یاد کرده است. در قرون وسطی از نعناع در معالجه بیماریها و برای التیام زخمها و درمان درد گزیدگی زنبور و سگ هار استفاده میشد.
ترکیبات شیمیایی
نعناع دارای مادهای به نام منتول میباشد که ایجاد احساس خنکی در دهان میکند. مقدار منتول در نعناع بسته به نوع آن از 35% تا 55% تغییر میکند که البته اگر نعناع دیر کنده شود مقدار منتول آن تا حدود 30% پائین میآید.
خواص داروئینعناع از نظر طب قدیم ایران نسبتا گرم و خشک است و از نظر خواص دارویی از پونه قویتر است. از نعناع اسانس ، روغن و تنتور تهیه میکنند که مصارف طبی مختلفی دارد.
* نعناع باد شکن است و گاز معده و روده را از بین میبرد.
* نعناع تقویت کننده معده و بدن است.
* نعناع ضد تشنج و ضد سرفه است.
* یک فنجان چای گرم نعناع سینه را آرام میکند.
* نعناع مسکن ، آرام بخش و قاعده آور است.
* استفاده از نعناع درد شکم را برطرف میکند.
* نعناع درمان سرماخوردگی و آنفلوانزا میباشد.
* نعناع ناراحتیهای عصبی را برطرف میکند.
* برای تسکین درد دندان نعناع را در دهان گذاشته و بجوید.
* آشامیدن چای نعناع و یا عصاره نعناع خونریزی سینه را قطع میکند.
* کمپرس نعناع درد سینه و پهلو را از بین میبرد.
* نعناع کرمهای روده و معده را میکشد.
* برای از بین بردن سکسکه و دل بهم خوردگی و استفراغ نعناع را با آب انار ترش بخورید.
* نعناع ادرار را زیاد میکند.
* برای رفع قولنح و دردهای روده معده و هضم نشدن غذا چای نعناع بنوشید.
* برای از بین بردن گلو درد چای نعناع غرغره کنید.
* نعناع معرق است بنابراین تب را پائین میآورد.
* در هنگام سرماخوردگی بینی را با چای نعناع بشوئید.
مصارف اسانس نعنا
یکی از فرآوردههای نعناع اسانس نعناع است که از تقطیر برگ و سرشاخههای گلدار نعناع تحت اثر بخار آب تهیه میشود و دارای 50% تا 70% منتول میباشد. اسانس نعناع که در کشور انگلستان تهیه میشود شهرت خاصی دارد. این اسانس به عنوان تقویت کننده معده بادشکن ، ضد عفونی کننده ، رفع دلپیچه بچهها و اسهال بکار میرود برای استفاده از اسانس نعناع کافی است که مقدار یک تا سه قطره آنرا با یک لیوان آب و یا نوشابه مخلوط کرده و بنوشید.
اسانس نعناع را نباید به مقدار زیاد برای کودکان و نوزادان استفاده کرد زیرا روی حرکات تنفسی و قلب اثر گذاشته و ممکن است که خطرناک باشد. اگر اسانس نعناع به مقدار زیاد مصرف شود فشار خون را بالا برده و موجب حالت تهوع ، استفراغ و درد معده میشود. اگر بدن شما خارش دارد مقدار 2 گرم اسانس نعناع را در 50 گرم وازلین ریخته ، خوب باهم مخلوط کرده و در محل خارش بمالید. اگر از بیماری رماتیسم و آرتروز رنج میبرید از روغن نعناع استفاده کنید طرز استفاده از آن به این صورت است که 2 قطره روغن نعناع را با یک قاشق سوپخوری روغن بادام مخلوط کرده و محلهای دردناک را با آن ماساژ دهید.
برای رفع سردرد از کمپرس نعناع استفاده کنید بدین ترتیب که 10 قطره روغن نعناع را با یک لیوان آب سرد مخلوط کرده و در یک کاسه بریزید سپس یک پارچه که به اندازه پیشانی باشد در آن فرو برده آب اضافی آنرا بگیرید و روی پیشانی و شقیقهها بگذارید تا سردرد برطرف شود. نعناع بهترین دوست کبد است. کبد را تمیز کرده و صفرا را رقیق میکند و کلسترول خون را پائین میآورد. برای این مورد چای نعناع را قبل از غذا بنوشید.
بسمه تعالی
خبرگزاری فارس: عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت که 16 آذر زخمی عمیق در قلب دانشگاهیان ایجاد کرد و امروز پس از 57 سال همچنان آثار آن به چشم میخورد.
حجت الاسلام رسول جعفریان در گفتوگو با خبرنگار سیاسی باشگاه خبری فارس «توانا» در خصوص 16 آذر سال 1332 گفت: عامل مهمی که موجب ضد آمریکایی شدن مردم ایران که در دوره ملی شدن نفت، به دلیل برخی از تبلیغات دروغ به کمک آمریکاییها امیدوار بودند، مشارکت این کشور به همراه انگلیس در کودتای 28 مرداد بود.
وی با بیان اینکه اقدام نابخردانه آمریکا در کودتای 28 مرداد برای همیشه کینهای را در قلب مردم ایران کاشته است، افزود: این کینه تا به امروز وجود دارد و آمریکا به رغم فریبکاریهای خود در مقابل ملت ایران؛ برای عذرخواهی مقطعی، نتوانسته آن را از دل مردم ایران درآورد.
این محقق و پژوهشگر مسائل تاریخی تصریح کرد: مردم ایران سالها برای ملی شدن صنعت نفت زحمت کشیده بودند و در این نهضت، تجربه یک دولت و مجلس نیمه مردمی را تجربه کرده بودند.
وی افزود: با کودتای 28 مرداد مردم ایران تمام دستاوردهای خود را بر باد رفته دیدند و طبیعی بود که نه تنها با انگلیس و با آمریکا نیز که بنیانگذار توطئه و وارث انگلیس در ایران شد، مخالف باشند.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، با بیان اینکه پس از کودتای 28 مرداد، دانشگاه به یکی از سنگرهایی تبدیل شد که همیشه در مسائل مهم سیاسی از خود حساسیت نشان می داد، گفت: دانشجویان علیه ورود نیکسون به ایران در آذرماه 1332 دست به تظاهرات زدند و در مقابل رژیم پهلوی ایستادند که سرمست از پیروزی 28 مرداد بود و تلاش میکرد تا ضربه شصتی به دانشجویان نشان دهد و دانشجویان را برای سالها وادار به عقب نشینی کند.
وی با اشاره به اینکه در حمله نیروهای نظامی به دانشگاه تهران سه تن از دانشجویان زبده دانشگاه تهران که با هم رفاقت داشتند به شهادت رسیدند، گفت: ماجرای 16 آذر زخمی عمیق در قلب دانشگاهیان ایجاد کرد که امروز پس از 57 سال همچنان آثار آن به چشم میخورد.
حجت الاسلام جعفریان اضافه کرد: دانشگاهیان، این خشونت سال 32 رژیم پهلوی را در دانشگاه هیچگاه فراموش نکردند، چرا که این رخداد علیه سلطه خارجی بود و موجب شد تا دشمنی با آمریکا در میان دانشگاهیان و مردم ایران نهادینه شود.
وی تصریح کرد: امروزه از نظر ملت ایران، آمریکا به عنوان دشمنی است که از کودتای 28 مرداد دفاع کرده، دانشجویان را به خاک و خون کشیده، 25 سال از شاه و سلطنت ظالمانه او دفاع کرده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه آمریکا به حریم ملتی متجاوز شد که دوست داشت مستقل و سازنده جهان در کنار سایر ملتها باشد، گفت: اما کودتای 28 مرداد موجب تحقیر مردم ایران و افتادن زمام حکومت به دست دولتمردانی شد که برای مردم ارزشی قائل نبودند.
وی با اشاره به سطوح مختلف جنبش دانشجویی ایران، اظهارداشت: این سطوح مختلف به دلیل خواست و احساس دانشجو به تناسب اوضاع و شرایطی است که بر کشور و جهان حاکم است.
این پژوهشگر مسائل تاریخی افزود: دنیای امروز، دنیای مظلوم کشی و تحقیر ملتهای ضعیفی است که خواهان استقلال واقعی و رهایی از دولتهای به اصطلاح متمدن هستند.
وی تصریح کرد: اگر دولتی به ظلم و تحقیر تن بدهد، پایگاه متجاوزان و شریک ظلم آنها به دیگران باشد و بهرهای از رفاه به ظاهر متمدنانه برده باشد مورد دلخواه غربیها است ولی اگر کشوری زیر بار تحقیر و ستم نرود، با دشمنی این قبیل کشورهای متمدن روبرو خواهد شد.
حجت الاسلام جعفریان با اشاره به اینکه بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت، یکی از ارکان جنبش دانشجویی مبارزه با سلطه بیگانگان به ویژه آمریکا است، گفت: در دورههایی که مردم با استبداد داخلی مبارزه میکنند، حاضر نیستند از اصل استکبار ستیزی صرف نظر کنند.
وی با بیان اینکه جنبش دانشجویی، خواست جوانان تحصیل کرده که غیر وابسته به زندگی روزمره هستند را منعکس میکند، اظهار داشت: دانشجویان گروهی هستند که آرمانی میاندیشند و خواهان سربلندی ملت خود هستند و ممکن است دارای خواستههای متنوعی باشند، اما به دلیل صداقت، صفا و آرمانگرایی که در جنبش دانشجویی دیده می شود، میتواند از طرفی نوعی جنبه نظارتی بر تصمیمات دولتی داشته باشد و از طرف دیگر پشتیبانی از خواستههای اصیل ملت باشد.
وی تصریح کرد: جنبش دانشجویی به دلیل اینکه ممکن است دچار انحرافات و افراط هایی شود نیاز به رهبری فکری دارد که در این زمینه باید بر بینش دانشجویان افزود.
این پژوهشگر مسائل تاریخی افزود: جنبش دانشجویی را نباید محدود کرد و زیر فشار گذاشت؛ چرا که محدود کردن آن از کارآییاش میکاهد.
وی راه رها شدن از تعارض در جنبش دانشجویی را تقویت فکر و بینش جنبش دانشجویی و به رسمیت شناختن استقلال آن دانست و گفت: مهم این است که به جنبش دانشجویی بدبین نباشیم و اگر اشتباهاتی داشت از آن بگذریم که جنبش دانشجویی پشتوانهای است که برای مجموع کشور سودمند است.
حجت الاسلام جعفریان تصریح کرد: جنبش دانشجویی در سال 58 تحول عمیقی در کشور به نفع انقلاب اسلامی ایجاد کرد و نباید جنبش دانشجویی را مصادره کرد یا اجازه داد تا کسانی با تبلیغات سوء، تنها بخشی از جریان دانشجویی را به رسمیت بشناسند لذا جنبش دانشجویی صرف نظر از آن که در عرصه سیاسی فعال است باید در بخشهای فرهنگی نیز فعال باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران فعال بودن جنبش دانشجویی را منوط به آن دانست که این جنبش احساس کند جامعه نیازمند حضورش است و برای این حضور موانعی ایجاد نخواهد شد.
بسمه تعالی
«دولت مصر حق دارد با تحت الشعاع قراردادن نتایج انتخابات از پیروزی اسلام گرایان جلوگیری کند.»، «یک انتخابات آزاد و قانونی یک دولت اسلام گرا را در قاهره روی کار می آورد.» این دو گزاره دقیق از انتخابات پارلمانی مصر است. گزاره اول یک روز قبل از برگزاری دور اول انتخابات در سرمقاله روزنامه دولتی «الاهرام» مصر درج گردید و گزاره دوم توسط «فتحی سرور» رئیس پارلمان مصر سه روز قبل از برگزاری دور اول انتخابات اخیر بیان شد. این دو گزاره به تنهایی نشان می دهند که دولت حسنی مبارک به قیمت رسوایی آشکار رژیم مصر از برگزاری واقعی انتخابات جلوگیری کرده است.
دور اول و دوم انتخابات پارلمان مصر در روزهای یکشنبه 7 و 14 آذرماه برگزار شد. در این میان به غیر از حزب حاکم- یعنی حزب ملی دمکراتیک- هیجده حزب دیگر که مهمترین آنها چهار حزب اخوان المسلمین، ناصری، الوفد و التجمع بودند در دور اول انتخابات شرکت کردند این در حالی بود که رژیم مبارک حداقل دوهزار عضو فعال این گروهها که شامل یکهزار و چهارصد عضو اخوان المسلمین بود را دو ماه قبل از روز رأی گیری بازداشت و از انجام تبلیغات انتخاباتی این جریان جلوگیری کرد. این احزاب در دور دوم، انتخابات را تحریم کردند و حزب حاکم به تنهایی با خود رقابت کرد! در مورد این انتخابات گفتنی هایی وجود دارد:
1- انتخابات مجلس در مصر به خودی خود اهمیت ندارد چرا که رئیس جمهور بعنوان رئیس قوه مجریه مستقیماً اداره کشور را در اختیار دارد و نقش مجلس بسیار محدود است. اما در عین حال حضور گروهها در مجلس از یک سو به معنای قانونی شمردن آنان تلقی می شود و از سوی دیگر وضعیت احزاب در مجلس- تحت شرایطی- می تواند در انتخابات ریاست جمهوری تأثیرگذار باشد به همین دلیل گروههایی نظیر اخوان المسلمین در دوره حکومت مطلقه حسنی مبارک ترجیح داده اند که فقط بخشی از کرسی های پارلمان را در اختیار بگیرند تا از یک سو از حساسیت حکومت نسبت به خود بکاهند و از سوی دیگر راهی به آینده بگشایند.
2- رژیم مصر در سال هشتاد و چهار شمسی قانون انتخابات را تغییر داد. پیش از این مجلس ملی- مجلس الشعبی- از میان چند کاندیدای ریاست جمهوری یک نفر را برمی گزید و سپس به رفراندوم می گذاشت تا مردم با رأی بله یا خیر نظر خود را در مورد کاندیدای معرفی شده بیان کنند. با تغییر قانون انتخابات، مردم مستقیماً در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری رأی می دهند. در سال هشتاد و چهار که قانون انتخابات تغییر کرد، عده ای آن را پایان دوره حکومت خاندان مبارک بر مصر ارزیابی کردند ولی عملکرد این رژیم در انتخابات اخیر مجلس این گمانه زنی را باطل کرد و نشان داد حتی کورسویی از برگزاری انتخابات آزاد و مردمی ریاست جمهوری در سال آینده وجود ندارد. این در عین حال عمق بی ریشگی رژیم مصر را هم نشان داد.
3- انتخابات هفتم و چهاردهم آذرماه بدون هرگونه نظارتی انجام شد در انتخابات گذشته هیأت قوه قضائیه که ترکیبی از قضات منصوب مبارک و قضات منتخب مجلس ملی بود بر انتخابات نظارت نیم بندی داشت. این نظارت با تغییر قانون به «کمیسیون عالی انتخابات» که توسط قوه مجریه تعیین می شود، واگذار گردید که به معنای لغو نظارت است. کمیته عالی انتخابات هرگونه استفاده از شعارهای اسلامی در انتخابات را ممنوع کرد و این در حالی بود که اخوان در مصر با شعار «اسلام راه حل است» شناخته می شود. رژیم مبارک در بسیاری از استانها، کاندیداهای نمایندگی مجلس اخوان را به زندان انداخت و برگزاری انتخابات در استان های اسکندریه، السویس و اسماعیلیه را لغو کرد. نیروهای امنیتی در روز رأی گیری دور اول صدوهشتاد و شش عضو اخوان را بازداشت کردند. در استانهای پورسعید، دمیاط، الشرقیه، البحیره و الا قهلیه و شهرهای سمنود و کفرالزیات و منطقه قنا در جنوب مصر میان مردم معترض به روند انتخابات و پلیس درگیری روی داد که به کشته شدن حداقل 4 نفر و زخمی شدن بیش از پنجاه نفر منجر شد. در نهایت رژیم مصر پس از پایان شمارش آراء در دور اول اعلام کرد که هیچکدام از کاندیداهای وابسته به اخوان المسلمین به مجلس راه نیافته اند!
4- انتخابات دور اول براساس اعلام رسمی دولت با شرکت تنها بیست و پنج درصد- از چهل میلیون- واجدان شرایط رأی برگزار شده است و حال آنکه حتی حامیان غربی رژیم مبارک عدد واقعی شرکت کنندگان را حداکثر ده درصد برشمرده اند. روزنامه انگلیسی «فایننشال تایمز» پس از اعلام رسمی نتایج انتخابات نوشت: «این یک تئاتر کمدی بود. دولت مصر دیگر نه می تواند مردم خود را بفریبد نه متحدان بین المللی خود را. نتایج اعلام شده رسمی بیان کننده واقعیت نیست چرا که شرکت واقعی مردم کمتر از ده درصد بوده است.» با این وصف می توان گفت اگرچه رژیم مبارک درصدد بود از طریق برگزاری انتخاباتی کنترل شده، موقعیت خود را تحکیم بخشد، روند انتخابات چالش فراروی این رژیم را بسیار گسترش داد به گونه ای که احزاب مسالمت جویی نظیر اخوان، ناصری و الغد را به سمت خیابانها کشانده است در واقع رژیم مبارک اینک اقدامات اعتراضی و حتی انقلابی را به تنها راه استیفای حقوق مردم تبدیل کرده است.
5- اخوان المسلمین در این انتخابات حداکثر حسن نیت خود را نشان داد. تا جایی که این جریان بسیار ریشه دار مصر از سوی رقبای خود به مماشات با رژیم نامشروع مبارک متهم گردید. در این انتخابات، اخوان المسلمین- به دلیل غیر قانونی قلمداد شدن از سوی رژیم- تنها می توانست کاندیداهایی را بصورت منفرد و مستقل معرفی کند. این جریان یکصد و سی کاندیدا را معرفی کرد و تنها به سی درصد کرسی ها نظر دوخته بود و حال آنکه در یک انتخابات آزاد قادر است بیش از هشتاد درصد کرسی ها را بدست آورد. جریان اخوان که اینک در بیش از هفده کشور اسلامی فعال بوده و در سه کشور -ترکیه، فلسطین و سودان- دولت سازی کرده است، بر مبنای مبارزه پارلمانتاریستی و مسالمت آمیز حرکت می کند و شعار خود را آشکارا تشکیل حکومت اسلامی قرار داده است. روند کنونی مصر اعضای این جریان پرقدرت را به سوی تجدیدنظر در روش های مسالمت آمیز سوق می دهد این نکته ای است که از نگاه ناظران مخفی نمانده است. وقتی محمد بدیع رهبر اخوان المسلمین شرکت در دور دوم انتخابات را تحریم کرد مورد استقبال شدید رهبران احزاب دیگر قرار گرفت و «بدیع» گفت راهی جز تجدیدنظر در روش ها باقی نمانده است.
6- آمریکایی ها در این انتخابات از روش نفاق آمیز پیروی کردند آنان از یک سو اعلام کردند که از نحوه برگزاری انتخابات «متأثر» و «نگران» هستند و از سوی دیگر نتایج را پذیرفتند. فیلیپ کرولی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در روزی که رسماً نتایج دور اول انتخابات مصر اعلام شد به خبرنگاران گفت «اعمال محدودیت ها در روز رأی گیری، آمریکا را متأثر و نگران کرده است» در واقع این سطح از انتقاد به معنای پذیرش نتایج تلقی شد تا جایی که «فایننشال تایمز» نوشت: «زمانی که آمریکا درباره این انتخابات ابراز ناامیدی کرد، در حقیقت تعبیر بسیار سطحی برای این امر به کار برد» بعضی از تحلیلگران سیاسی با اشاره به اجازه مصر به حضور اخوان در انتخابات پنج سال پیش نوشتند در آن شرایط سیاست دولت آمریکا این بود که رژیم های هم پیمان عرب خود را به پذیرش سطحی از دمکراسی- برای ابقاء این رژیم ها- وادار کند از این رو فضای انتخابات در مصر و فلسطین تا حدی باز شد که به ورود 88 عضو اخوان به پارلمان مصر و کسب هفتاد و پنج درصد کرسی های پارلمان فلسطین توسط حماس انجامید، آمریکا این بار نمی خواست شاهد به قدرت رسیدن اسلام گراها از طریق انتخابات باشد.
7- رژیم مبارک در مصر دو رقیب بالقوه دارد که یکی اخوان المسلمین بانفوذ گسترده در میان توده های مردم و دیگری «جبهه ملی تغییر» به رهبری محمد البرادعی با نفوذ قابل توجه در میان سطحی از نخبگان.
این انتخابات نشان داد که سیستم سیاسی مصر در برابر مخالفانش ناتوان است و دیری نخواهد پائید که در موج مخالفت های سیاسی غرق شود. از منظر سیاسی جریان دیرپای اخوان مترصد فرصت است تا از طریق معرفی کاندیدای خود و یا ائتلاف با کاندیدایی که می تواند «حلقه وصل به آینده» تلقی شود قدرت را بدست بگیرد. اما انتقال قدرت در رژیمی که پیوندهای مستحکمی با خارج از مرزهای خود دارد و علیرغم فقدان مقبولیت داخلی می تواند با دست باز مخالفانش را سرکوب کند، پیچیدگی خاص خود را دارد. رژیم مبارک در این ماجرا هوشمندانه عمل نکرد چرا که می توانست حضور یک فراکسیون کوچک از مخالفان را در پارلمانی که خیلی هم اقتدار ندارد، تحمل کند و آنان را شریک سرنوشت رژیم گرداند. کنار زدن جنبش اخوان، جبهه ملی تغییر، حزب الوفد، حزب الغد و... رژیم مبارک را در وسط میدانی بی شریک قرار داد این درحالی است که تکیه بر کمک خارجی تا حدی می تواند یک رژیم را حفظ کند و حد آن برای مبارک تا آنجاست که دولت آمریکا بگوید بقای این دولت بر هرج و مرج ترجیح دارد.
8- این انتخابات با همه آنکه تحت کنترل شدید رژیم مبارک برگزار گردید، برای مبارک بسیار تلخ بود.
روزنامه «الدستور» مصر تیتر خود را اینگونه انتخاب کرد: «مصر زیر آتش انتخابات است» و «سخت ترین نبرد انتخاباتی از اوایل دهه هشتاد میلادی» این روزنامه با نگاه به برخوردهای امنیتی شدید رژیم مصر، آن را «نبرد تسویه» خواند. روزنامه الجمهوریه وابسته به مبارک نوشت: «دولت از سوی جنبش اخوان، جنبش قبطی ها- مسحیان و دولت آمریکا تحت فشار است و در مقابل هرج و مرج مقاومت می کند» همطراز خواندن اخوان با قبطی ها که کمتر از 7 درصد جمعیت مصر را شامل می شوند و یا مشابه خواندن اخوان با آمریکا برای آن بود که رژیم راهی برای فرار در مقابل هواداران مصمم اخوان پیدا کند و حال آنکه خود دولت مصر برای آنکه غرب را به نتیجه بخش بودن روش برخورد با اخوان دلگرم کند با صراحت می گفت اگر کوتاه بیائیم دولتی اسلامی گرا در قاهره مستقر می شود. روزنامه الاهرام نیز روز قبل از دور اول انتخابات در تیتر اصلی خود نوشت: «خطرناک ترین انتخابات در مصر» این روزنامه اضافه کرد مصر باید بین ثبات و هرج و مرج یکی را برگزیند.الاهرام آشکارا نفی انتخابات را مطلوب می دانست و لذا سردبیر آن در سرمقاله این روزنامه نوشت: «هیتلر هم از طریق انتخابات به قدرت رسید.» این مواضع بخوبی نشان می دهد مصر قافیه را باخته است و توسل به دیکتاتوری را تنها راه بقاء خود می داند و حال آنکه همه می دانند دوره دیکتاتوری به پایان رسیده است.
سعدالله زارعی
باسمه تعالی
به پا هایت نگاه کن ، ببین چقدر از جاده شهدا دور است . این همان پائی است که روزگاری روی خاکریز ها می دوید تا سنگری به دشمن ندهد . بر خاک جبهه می دوید تا مجروحی بر زمین نماند . این پا ها می دویدند تا از کاروان جا نمانند و امروز چقدر ضعیف شده اند . به دست هایت نگاه کن ، چقدر خالیست . زمانی پرچم سبز گردان را به دست می گرفت و علمدار بود ، جای دست های برادرانت چقدر در بین دست هایت خالیست . این دست ها زمانی زخم ها را می بست تا درد ها آرام شوند ، بر سینه می گرفت تا حسینی شود . با همین دست ها بود که یک خط را سیراب می کرد . طعم آبش هنوز یادم هست ! اما امروز چه بی برکت شده است !
دلت چقدر زنگار بسته ؟ روزگاری آئینه ای بود زلال ، مثل آفتاب . می شد تمام شهدا را در آن سیر کرد . اراده می کرد و تا کربلا می رفت . می تپید با یاد بچه های خط ، می تپید برای گردان تبوک – که در خط مانده بود – برای شهید اسمعلی که هنوز نرسیده بود . با صدای تپشش ، لشکری نیرو می گرفت و می نشستند پای حرف های دلت تا شب های سردشان گرمِ گرم شود . اما امروز به دلت نگاه کن ! چقدر خسته گوشه ای افتاده . با خودت چه کرده ؟!
چهره ات را دیده ای ؟! همان آئینه کوچک جنگی ات را بیرون بیاور . نگاهی به آن بینداز ، ببین هنوز هم همان دلاوری را می بینی که از عطر محاسنش گردانی مست بود، از مشکی موهایش شب چهره در هم می کشید . ببین هنوز همان طور چهره ات می درخشد ، مثل ماه ، ببین باز هم اطرافیانت می گویند : « برادر ما را هم در خشاب چهل تائی نماز شبت قرار بده . هنوز هم وقتی زبارت عاشورا می خوانی صدایت می لرزد و اشک روی گونه هایت می لغزد ؟ هنوز هم به احترام پرستو های خیبر ، لباس عزا به تن می کنی ؟ یا برای بدری ها هر شب فاتحه می خوانی ؟ هنوز هم حاضری روی مین ها بخوابی تا معبر شوی ؟ آن شب را یادت هست ، چه کسی می دانست که روزی برگردی و به هر آنچه که به دست آورده بودی ، پشت کنی !! تو را از مهربانی هایت می شناختیم . راستی زخم پهلویت را زیر کدام لباس مخفی کرده ای که کسی نفهمد که چرا زخم خورده ای . روزی از تو پرسیدم ، گفتی : « رفته بودم انتقام سیلی زهرا (س) را بگیرم ، درد پهلویش نصیبم شد ... » و امروز اگر از تو بپرسند ، چه می گویی ؟
هنوز هم وقتی می خندی یاد لحظه های بسیجی بودنت می افتی ؟ راست می گویند که بسیجی ماندن سخت تر است . باید بمانی و بسوزی تا بفهمی ماندن یعنی چه ؟
اما برخی رفتند و به آن همه که به دست آورده بودند ، پشت کردند و تنها رد پایی بر صورت آرزوهایشان مانده ، تمام آن چیز هایی که با قطره قطره خون به دست آورده بودند با لبخندی و کرشمه ای فروختند . یادت هست ، روز های آخر گفتی : « برمی گردم با کوله باری پر از خاطرات شقایق ها ، به هر خانه شاخه ای می دهم تا هیچ گاه از یاد کسی نرود . بر دروازه شهر نام قهرمانان را می کوبم تا هر کس که وارد می شود با یاد آنان وارد شود . » گفتی : « وقتی برگردم برای آدم های شهرم قصه جنگیدن دیو ها با رستم ها را می گویم تا هر کجا که می روند افتخار کنند از کدام دیار برخاسته اند .
آری ، برادر ! قصه جنگیدنت با خصم دژخیم را بگو تا امروزی ها در مقابل جلوه های زرق و برق دنیا کمرشان خم نشود . از محاصره پست و اسکناس رهانیده شوند و هم رزمان دیروزت نیز گرفتار آلودگی ها و خمودگی ها نشوند .
کرمانشاه – جانباز محمد فرهنگیان
براى بدست آوردن ارزش نهضتى که پیامبر اسلام(ص) بنیانگذار آن بود، لازم است و لو در حد اجمال با اوضاع دو محیط آشنا شویم:
1- محیطى که اسلام در آنجا پیدا شد و رشد و نمو کرد.
2- محیط بیرون از جهان اسلام.
در رابطه با محیط دوم، تاریخ ایران و روم را به عنوان درخشانترین نقاط آنروز عالم به ما معرفى مىکند و ما در این قسمت پیرامون ایران به بحث مىپردازیم و بحث راجع به اوضاع روم و شبه جزیره عربستان را در عناوین دیگر پىمىگیریم.
ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم«ص»،(611 میلادى)،با دوران پادشاهى خسرو پرویز(628-590 م)مصادف بود و در زمان خسرو پرویز،پیامبر اسلام«ص»از مکه به مدینه هجرت فرمود(روز آدینه 16 ژوئیه 622)و این واقعه،مبدء تاریخ مسلمانان گردید.
در این ایام،دو دولتبزرگ و نیرومند(روم شرقى و ایران ساسانى)،بر قسمت اعظم دنیاى متمدن آن روز حکمرانى داشتند.از دیر باز براى تسلط و حکمرانى جهان،با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند. (1)
جنگهاى ممتد ایرانیان با رومیان،از دوران سلطنت انوشیروان(589-531 م)آغاز شد، و تا زمان خسرو پرویز ادامه داشت و مدت بیست و چهار سال به طول انجامید.
خسارات سنگین و مخارج هنگفتى که ایران و روم،در این جنگها متحمل شده بودند،هر دو دولت را از کار انداخت،و جز شبحى از این دو قدرت نیرومند باقى نمانده بود.
براى اینکه اوضاع ایران را از جهات مختلف بخوبى مورد بررسى قرار دهیم،لازم است وضع حکومتها را از پایان سلطنت انوشیروان،تا آغاز ورود مسلمانان به اختصار مورد مطالعه قرار دهیم:
پادشاهان ساسانى،عموما تجمل پرست و پرتشریفات بودند.دربار پرطمطراق ساسانى و زرق و برق آن،چشمها را خیره مىساخت.
در عهد ساسانیان،ایرانیان پرچمى داشتند به نام«درفش کاویانى»،که معمولا در میدان جنگ برافراشته مىشد و یا در جشنهاى پرتشریفات ساسانیان،بر فراز کاخ آنها نصب مىگردید،و این پرچم با جواهرات بسیار گرانبها تزیین شده بود.به قول یکى از نویسندگان:«جواهرات و اشیاء گرانبهاى این پرچم بىهمتا را به 1200000 درهم یا(30000 پوند)تخمین کردهاند» (2) .
در کاخهاى افسانهاى ساسانیان،از بس جواهرات و اشیاء نفیس و قیمتى،و نقشهها و تصویرهاى حیرت انگیز فراهم گردیده بود که دیده بینندگان را خیره مىکرد.اگر بخواهیم غرائب و عجائب این کاخها را بدانیم،کافى است فقط نظر خود را به یک قالى سپید و بزرگى بیاندازیم که در تالار یکى از کاخها انداخته بودند،به نام«بهارستان کسرى».«این قالى را زمامداران ساسانى،براى این تهیه کرده بودند که موقع عیش و عشرت سر حال باشند و همیشه مناظر زیبا و فرح انگیز فصل را تماشا کنند» (3) .
به طورى که مىنویسند:«این قالى،داراى یکصد و پنجاه ذراع طول،و هفتاد ذراع عرض،و تمام تار و پود آن زربفت و جواهر نشان بود». (4)
در میان پادشاهان ساسانى،خسروپرویز بیش از همه به تجملات علاقمند بود.شمار زنان و کنیزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراى او به چندین هزار تن بالغ مىشد.
حمزه اصفهانى،در کتاب«سنى ملوک الارض»،تجملات خسرو پرویز رابدینگونه شرح داده است:
«خسرو پرویز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار کنیزک ساز زن و بازیگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سوارى او بود،960 فیل،12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت» (5) .
سپس«طبرى»اضافه مىکند:«این پادشاه بیش از هر کس به جواهرات و ظروف و اوانى گرانبها و امثال آن علاقه داشت» (6) .
وضع اجتماعى ایران در زمان ساسانیان،به هیچ وجه بهتر از وضع سیاست و دربار نبود.حکومت طبقاتى که از دیر زمان در ایران وجود داشت،در عهد ساسانیان به شدیدترین وجهى درآمده بود.
طبقات اشراف و روحانیان،کاملا از طبقههاى دیگر ممتاز بودند.تمامى پستها و شغلهاى حساس اجتماعى مخصوص آنان بود.پیشهوران و دهقانان از تمام مزایاى حقوقى اجتماعى محروم بودند.به جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگها وظیفه دیگرى نداشتند.
«نفیسى»،در بارهى امتیازات«طبقاتى ساسانى»مىنگارد:
«...چیزى که بیش از همه در میان مردم ایران«نفاق»افکنده بود،«امتیازات طبقاتى»بسیار خشنى بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند.و ریشه آن در تمدنهاى پیشین بوده،اما در دورهى ساسانى،بر سخت گیرى افزوده بودند».
در درجه اول،هفتخانوادهى اشراف،و پس از ایشان،طبقات پنجگانه،امتیازاتى داشتند.و«عامهى مردم»از آن محروم بودند.تقریبا«مالکیت»،انحصار به آن فتخانواده داشت.ایران ساسانى...در حدود«صد و چهل میلیونجمعیت»داشته است،اگر شماره افراد هر یک از هفتخاندان را،صد هزار تن بگیریم،شماره مجموع آنها،به«هفت صد هزار»مىرسد.و اگر فرض کنیم که مرزبانان و مالکان که ایشان نیز تا اندازهاى از حق مالکیتبهرهمند بودهاند،نیز هفتصد هزار بگیریم،تقریبا از این صد و چهل میلیون،«یک میلیون و نیم»حق مالکیت داشته و«دیگران همه»از این حق طبیعى خداداد«محروم بودهاند». (7)
پیشهوران و کشاورزان که از تمام مزایاى حقوقى محروم بودند ولى بار سنگین مخارج اعیان و اشراف را بر دوش داشتند،در حفظ این اوضاع سودى گمان نمىبردند.لذا بسیارى از کشاورزان و طبقات پست و پائین اجتماع،کارهاى خود را ترک کرده و براى فرار از مالیاتهاى کمرشکن،به دیرها پناهنده مىشدند. (8)
مؤلف کتاب«ایران در زمان ساسانیان»،پس از آنکه از بدبختى کشاورزان و کارگران ایران مىنویسد:سپس از قول یکى از مورخان غرب به نام«امیان مارسیلینوس»،چنین نقل مىکند:کشاورزان و کارگران ایران در زمان ساسانیان در نهایت ذلت و خوارى و بدبختى بسر مىبردند.در موقع جنگ،پیاده از عقب لشکر حرکت مىکردند.طورى آنان را خوار و بىارزش مىشمردند که گویا بردگى براى آنان براى همیشه نوشته شده است و هیچ اجر و مزد در مقابل کار خود دریافت نمىکردند. (9)
در امپراطورى ساسانى،تنها اقلیتى کمتر از یک و نیم درصد از جمعیت،صاحب همه چیز بودهاند ولى بالغ بر نود و هشت درصد مردم ایران،همانند بردگان حق حیات نداشتند.
در دوره ساسانیان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصیل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و کسب فضیلت محروم بودند.
این عیب بزرگ در فرهنگ ایران باستان،به قدرى واضح و روشن است که حتى«خداینامه پردازان»و«شاهنامه نویسان»،با اینکه هدف آنها حماسه سرائى است،به آن نیز تصریح کردهاند.
«فردوسى»،حماسه سراى معروف ایران،در«شاهنامه»داستانى آورده است که بهترین شاهد این مطلب است.این داستان در زمان انوشیروان اتفاق افتاده،یعنى درست در زمانى که امپراطورى ساسانى،دوران طلائى خود را مىگذرانده است.و این داستان نشان مىدهد که در دوره او نیز اکثریت قریب به اتفاق مردم،حق تحصیل نداشتند و حتى انوشیروان دانش دوست،هم حاضر نبود به طبقات دیگر مردم،حق تحصیل علم بدهد.
«فردوسى»مىگوید:کفشگرى حاضر شد براى مصارف جنگ ایران و روم،گنجسیم و زر نثار کند،با آنکه در آن زمان انوشیروان به کمک مالى احتیاج بیشترى داشت،زیرا حدود سیصد هزار سپاهى ایران،دچار کمبود غذا و اسلحه بودند،داد و فغان از لشکریان برمىخیزد،جریان را به خود شاه مىرسانند.انوشیروان،از این وضع،پریشان خاطر مىگردد و بر فرجام خویش بیمناک مىشود.بلافاصله«بزرگمهر»،وزیر اندیشمند خود را براى چارهجوئى فرا مىخواند و دستور مىدهد هم اکنون باید به سوى مازندران رود و هزینه جنگ را فراهم کند.ولى«بزرگمهر»مىگوید:خطر،نزدیک است،باید فورى چاره کرد. آنگاه بزرگمهر،قرضهى ملى پیشنهاد مىکند،انوشیروان پیشنهاد او را مىپسندد و دستور مىدهد هر چه فورى اقدام شود.بزرگمهر به نزدیکترین شهرها و قصبات مامور مىفرستد و جریان را با توانگران آن محل در میان مىگذارد.
کفشگرى حاضر مىشود تمام هزینه جنگ را بپردازد.فقط توقعى که دارداینست که به یگانه پسر او که مشتاق تحصیل است،اجازه تحصیل داده بشود.بزرگمهر درخواست او را نسبتبه عطاى او کوچک مىشمارد،به پیشگاه خسرو مىشتابد و آرزوى پیر کفشگر را به شاه مىرساند.انوشیروان خشمگین مىشود و به وزیر خود بزرگمهر پرخاش مىکند و مىگوید:این چه تقاضائى است که تو مىکنى؟و این کار مصلحت نیست،زیرا با خروج او از طبقهبندى،سنت طبقات مملکتبر هم مىخورد و زیان آن بیش از ارزش این سیم و زرى است که او مىدهد.
سپس فردوسى،از زبان انوشیروان،به تشریح«فلسفه ماکیاولى»او مىپردازد:
چو بازارگان بچه گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر
چو فرزند ما بر نشیند،به تخت دبیرى ببایدش،پیروز بخت
هنر یابد ار مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بینا و گوش
بدستخردمند مرد نژاد نماند جز از حسرت و سرد باد...
بدین ترتیب،به فرمان«خسرو دادگر!!»،درمهاى مرد کفشگر را پس مىفرستند.«کفشگر بىچاره»،افسرده خاطر مىگردد و شبانگاه،دست تظلم وزارى که عادت مظلومان است، از این همه ستمکارى و حق کشى،بر درگاه داور بىپناهان بلند مىکند و زنگ عدل الهى را به صدا در مىآورد.
...فرستاده برگشت و شد با درم دل کفشگر زان درم،پر زغم
شب آمد،غمى شد ز گفتار شاه خروش جرس خواست از بارگاه (10)
با همه اینها،دستگاه عریض و طویل تبلیغاتى انوشیروان،وى را عادل قلمداد نموده و به جامعه ایرانى تحمیل کرده است.ولى این شاه به اصطلاح عادل،نه تنها گره اساسى را در جامعه ایران آن روز نگشود،بلکه سبب شد بدبختیهاى اجتماعى زیادى دامنگیر ایرانیان گردد.تنها در غائله مزدک هشتاد هزار و به قولى صد هزار ایرانى را زنده بگور کرد (11) ،تا به خیال خود این فتنه را از ریشه برکند!غافل از اینکه این«فتنه»ریشه کن نگردید.زیرا این گونه مجازاتها از بین بردن«معلول»است نه«علت»،به اصطلاح مبارزه بر ضد بزهکار است نه جرم!!ریشه فتنه نابسامانى اجتماع و اختلاف طبقاتى و احتکار ثروت و مقام،در دست طبقه خاص و محرومیت اکثریت قاطع مردم و مفاسد دیگرى بود و او با کمک سرنیزه و فشار مىخواست تا مردم،خود را راضى جلوه دهند.
«ادوارد براون»،در مورد نسبت عدالت که به انوشیروان مىدهند،مىنویسد:«اقدامات شدیدى که بر ضد«زنادقه»به عمل آورد و موافقت و ستایش مؤبدان مجوس را جلب کرد و تواریخ ملى نیز به دست همین مؤبدان تنظیم شد...» (12) در همین تواریخ رسمى،انوشیروان، پادشاهى نمونهى عدل و انسانیت معرفى شده است،حکایاتى نقل کردهاند از قبیل اینکه: زنجیرى در بیرون بارگاه شاهى آویخته بود،تا مظلومان دستبر آن زنند و با صداى زنگ،شاه را به داورى فراخوانند. (13)
شگفتا!در این مدت طولانى،هیچ مظلومى جز الاغ پیرى،این زنگ را به صدا درنیاورد. البته معلوم است،الاغ،جرم شهامت و جرئتخود را نمىدانسته و گرنه هرگز به سیم عدالت نزدیک نمىشد.
و نیز مىگویند:«سلطان روم،سفیرى به جانب سلطان عجم،انوشیروان مىفرستد.چون چشم سفیر،بر عظمتسلطان عجم و بزرگى طاق کسرى مىافتد،مىبیند سلطان بر سریر نشسته و ملوک در خدمت او حاضرند،نگاهى به اطراف ایوان مىاندازد،ایوان را خیلى با شکوه مىبیند،در اطراف ایوان اعوجاج و کجى است.از درباریان جریان را مىپرسد،به او مىگویند:این کجى را که ملاحظه مىکنى،براى این است که در این جا خانه پیرزنى بود که شاه خواست آن را بخرد و داخل ایوان نماید.آن زن حاضر به فروش نشد، انوشیروان هم او را مجبور نکرد.لذا خانه آن پیرزن باعث اعوجاج و کجى این ایوان گردید.آن سفیر قسم خورد کهاین کجى بهتر از راستى است. (14)
واقعا شگفت انگیز است کسى که مىخواهد همچو بنا و ایوان با شکوهى بسازد آیا قبلا نقشه آن را تهیه نمىکند و بدون نقشه و زمین کافى اقدام به ساختن چنین ساختمانى مىکند؟!و در نتیجه کاخ به صورت بناى کج درمىآید،آیا این مطلب باور کردنى است؟
بعید نیست این نوع داستانها را درباریان و موبدان،به پاس خدمات گرانبهائى که خسرو با نابود کردن مزدکیان به آنها کرده،به نفع خسرو جعل کرده باشند.
به قول مؤلف کتاب«ایران و اسلام»،از اینها عجیبتر این است که برخى براى آنکه عدالت او را شرعى و مستند جلوه دهند،ناچار احادیثى از زبان رسول گرامى و پیشوایان اسلام در این باب ساختهاند.مانند آن حدیث معروف«ولدت فی زمن الملک العادل» (15) «من در زمان شاه دادگر چشم به جهان گشودم»پیامبر افتخار مىکند که در زمان پادشاه عادل انوشیروان به دنیا آمده است،غافل از اینکه عدالت او چه ربطى به پیامبر دارد.
در خبر دیگر آمده است:على«ع»به مدائن تشریف آورد و در ایوان کسرى فرود آمد،و انوشیروان را زنده کرد و از حال او پرسید،او به امیر مؤمنان خبر داد به خاطر کفر خود از بهشت محروم است،ولى به جهت عدل در جهنم هم معذب نیست (16) .اکنون ببینیم ساسانیان چه ظلمهائى مىکردند؟
یکى دیگر از کارهاى ظالمانه و دیوانهوار او رفتار با بزرگمهر معروف بود،که در دربار انوشیروان سیزده سال خدمت کرد و باعثحسن شهرت او شد،تا سرانجام خسرو پرویز او را به زندان افکند.وى نامهاى به بزرگمهر در زندان چنین نوشت:«بهره دانش و خردمندى تو این شد که تو را کشتنى ساخت».بزرگمهر در پاسخ نوشت:«تا بختیار من بود از خرد خود بهره مىبردم،اکنون که نیست از شکیبائى خود بهرهمند مىگردم. اگر نیکوکارى بسیارى از دست من رفته از بدکارىهاى بسیار،نیز آسوده شدهام. اگر منصب وزارت از من سلب شده است،رنجستمکارى آن نیز از من دست کشیده،پس مرا چه باک است؟»
تا این نامه به دستخسرو پرویز رسید،فرمان داد بینى و لبهاى بزرگمهر را ببرند. هنگامى که این فرمان را به او گفتند،پاسخ داد:آرى لبهاى من بیش از این سزاوار است.خسرو گفت از چه رو؟گفت از آن رو که نزد خاص و عام تو را به صفاتى ستودم که داراى آن نبودى و دلهاى رمیده را رو به تو نمودم،و خوبىهائى از تو پخش کردم که تو سزاوار آن نبودى.اى بدکارترین خسروان،با آنکه یقین بر پاکى و نیکى من داشتى،مرا به گمان بد مىخواهى بکشى؟پس که را به دادگرى تو امیدى تواند بود و به گفته تو دل تواند بست؟
خسرو پرویز،از این سخن برآشفت و فرمان داد بزرگمهر را گردن زدند. (17)
مؤلف کتاب«تاریخ اجتماعى ایران»،که خود از پیشتازان ناسیونالیسم است، آنجا که از علل انحطاط و آشفتگى و نابسامانى عصر ساسانى سخن مىگوید،حق انحصارى آموزش و پرورش را براى طبقات ممتاز چنین ترسیم مىکند:
«...در این دوره،تعلیم و تربیت و فراگرفتن علوم متداول،انحصار به مؤبدزادگان و نجیب زادگان داشته و اکثریت نزدیک به اتفاق فرزندان ایران،از آن محروم بودهاند». (18)
آرى این سنت جاهلى،بقدرى در نظر ساسانیان اهمیت داشت،کهنمىخواستند به هیچ عنوانى از زیر بار آن شانه خالى کنند.
از این رو،به خاطر تامین هوسهاى خام و نابجاى این اقلیت ناز پرورده، اکثریت مردم ایران از حق تحصیل علم و سایر حقوق اجتماعى محروم بودند.
حکمرانان ساسانى غالب و در حکومتخود،سیاستخشنى پیش گرفته و به زور شمشیر مىخواستند مردم را مطیع خود سازند.
مالیاتهاى بسیار سنگین و کمرشکن از مردم مىگرفتند،از این نظر مردم ایران عموما ناراضى بودند ولى از بیم جان خود نمىتوانستند،سخنى بگویند.حتى مردمان مطلع و اشخاص کاردان نیز در دربار ساسانیان ارزشى نداشت.
زمامداران ساسانى،بقدرى مستبد و خودراى بودند که هیچ کس قدرت اظهار نظر در هیچ کارى نداشت.
تاریخ،با اینکه همیشه به وسیله صاحبان قدرت و زور تحریف مىشود،ولى بساط ظلم آنچنان گسترده بود که در گوشه و کنار تاریخ از ظلم و بىدادگرى ستمگران، داستانهایى نقل کردهاند.
قساوت قلب خسرو پرویز به حدى بود که ثعالبى مىنویسد:خسرو را گفتند:که فلان حکمران را به درگاه خواندیم تعلل ورزید،پادشاه بلافاصله امر کرد که اگر آمدن او پیش ما به تمام بدن دشوار است،ما به جزئى از تن او اکتفا مىکنیم،تا کار بر او آسانتر شود.بگویید:فقط سر او را به درگاه ما بفرستند (19) !
در اواخر دوران ساسانیان،چیزى که نباید از ذکر آن غافل شد،موضوع آشفتگى حکومت، رواج خودکامگى،و دسیسه بازى و هرج و مرج در رژیم دولتساسانى بود.
شاهزادگان،اعیان و اشراف و سرداران سپاه به جان هم افتاده بودند و هر دسته، شاهزادهاى را برمىگزید و دسته دیگر او را از میان بر مىداشت و کسى دیگر را انتخاب مىکرد.
هنگامى که مسلمانان عرب،به فکر تصرف ایران افتادند،خاندان سلطنتى ساسانى به منتهى درجه ضعف رسیده و گرفتار نفاق شده بودند.
در مدت چهار سال از موقع کشته شدن خسرو پرویز،و جلوس«شیرویه»،تا جلوس آخرین پادشاه ساسانى«یزدگرد»،عدهاى که شماره آنها را از شش تا چهارده تن نوشتهاند بر تخت پادشاهى تکیه زده بودند.
بدین ترتیب در مدت چهار سال،چهارده بار یا کمتر،سلطنت ایران دستبه دست گشته بود.معلوم است در مملکتى که در مدت 4 سال 14 بار،کودتا شود و هر بار یکى را بکشند و دیگرى را به جاى او بنشانند،آن مملکتبه چه وضعى در مىآید.
هر زمامدارى که روى کار مىآمد،کسانى که مدعى سلطنتبودند همه آنها را از بین مىبرد،و براى هموار ساختن سلطنتبراى خود چه کارهائى که انجام نمىدادند!پدر پسر را مىکشت و پسر پدر خود را نابود مىکرد،برادر برادران خود را از بین مىبرد.
«شیرویه»،براى رسیدن به سلطنت پدر خود را کشت (20) و چهل نفر از پسران خسرو پرویز،یعنى برادران خود را نابود کرد. (21)
«شهربراز»،از هر کس که مطمئن نبود او را کشت.سرانجام تمام کسانى به سلطنت رسیده بودند،همه،چه مرد و چه زن و چه بزرگ و چه کوچک،نزدیکان خود یعنى شاهزادگان ساسانى را از بین مىبردند تا کسى مدعى سلطنت نباشد.
خلاصه،در دوران ساسانى،کار هرج و مرج چنان بالا گرفته بود که کودکانو زنان را بر تخت مىنشاندند و پس از چند هفته مىکشتند و دیگرى را بجاى او مىنشاندند.
بدین سان،دولتساسانى،علیرغم شکوه و جلوه ظاهرى که داشت،بسختى،روى به پستى و پریشانى و نابودى مىرفت.
مهمترین سبب آشفتگى اوضاع ایران در دوره ساسانیان،تشتت و اختلاف آراء دینى بوده است.
سر سلسله ساسانیان،«اردشیر بابکان»چون خود مؤبدزاده بوده و به یارى روحانیان دین زرتشت،به سلطنت رسیده بود،لذا به هر وسیلهاى که بود،دین نیاکان خود را در ایران انتشار مىداد.
در زمان ساسانیان،دین رسمى و عمومى ملت ایران،آئین زردشتى بود و چون لطنتساسانیان با پشتیبانى مؤبدان صورت گرفته بود،از این جهت روحانیان زردشتى،از طرف دربار ساسانى کاملا حمایت مىشدند.سرانجام روحانیان زردشتى در عهد ساسانى مقتدرترین طبقهى ایران را تشکیل مىدادند.
حکمرانان ساسانى همیشه دست نشانده مؤبدان بودند و اگر یکى از آنان از روحانیان اطاعت نمىکرد،با مخالفتسرسخت آنان روبرو مىشد.از این رو،پادشاهان ساسانى بیش از هر طبقه به روحانیان توجه داشتند و در نتیجه حمایت و طرفدارى ساسانیان از مؤبدان،شماره آنها روز به روز به فزونى مىرفت.
ساسانیان،براى تحکیم سلطنتخود،از وجود روحانیون بیشتر استفاده مىکردند و در اطراف و اکناف مملکت پهناور ایران،آتشکدههاى مفصلى بر پا نموده و در هر آتشکده تعداد زیادى مؤبد،جاى داده بودند.
مىنویسند:خسرو پرویز،آتشکدهاى ساخت و 12 هزار«هیربد»در آنجا گماشت که سرود مذهبى و نماز بخوانند (22) .بدین ترتیب،دین زردشتى،آئین دربارى بود.مؤبدان با تمام قدرت خود مىکوشیدند که طبقات محروم و زحمتکش جامعه را آرام نگه دارند و طورى کنند که مردم بدبختیهاى خود را حس نکنند.
فشار و اختیارات نامحدود مؤبدان،مردم را از آئین زردشتى گریزان مىساخت.و توده مردم مىخواستند،دینى غیر از دین اشراف،براى خود بیابند.
مؤلف«تاریخ اجتماعى ایران»مىنویسد:«...ناچار مردم ایران از فشار اشراف و موبدان مىکوشیدند که از زیر بار گران این ناملایمات خود را بیرون آورند.به همین جهت در مقابل طریقه رسمى«مزدیستى زرتشتى»،که مذهب دولت و دربار بود و به آن«بهدین»مىگفتند،دو طریقهى دیگر در میان زرتشتیان،پیدا شده بود...» (23)
آرى،در نتیجه فشار و سخت گیریهاى اشراف و مؤبدان بود که در ایران ساسانى مذاهب مختلف،یکى بعد از دیگرى پیدا مىشد.«مزدک»و پیش از او«مانى» (24) ،براى آنکه تحولى در اوضاع روحانى و دینى پدید آورند،خود کوشش کردند اما نتیجهیى نگرفتند.
در حدود سال 497 میلادى بود که«مزدک»قیام کرد.لغو مالکیت انحصارى و نسخ رسم چند همسرى و تشکیل حرمسرا را،در سرلوحه برنامه اصلاحى خود قرار داد.وقتى طبقات محروم از این برنامه اطلاع پیدا کردند،پروانهوار به گرد او هجوم آوردند و به رهبرى«مزدک»،انقلاب بزرگى به راه انداختند.این قیامها و جنبشها براى آن بود که مردم به حق مشروع خداداد خود برسند.سرانجام کار«مزدک»،با مقاومت روحانیان و مخالفتسپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهى اوضاع ایران گشت.
و همچنین در اواخر عهد ساسانى،آئین زردشتى کاملا حقیقتخود را از دست داده بود. کار مقدس شمردن آتش به جائى رسیده بود،که پتک زدن به آهنگداخته را که در پرتو مجاورت با آتش،طبیعت آن را به خود گرفته،ناروا مىدانستند.و اصول و عقاید زردشت را بیشتر خرافات و افسانهها تشکیل مىداد و در این دوره حقایق این دین، جاى خود را به یک مشتشعائر پوچ و بىروح و بیهودهاى داده بود که مؤبدان پیوسته براى تقویتخود بر تشریفات آن مىافزودند.افسانهها و خرافات دور از عقل،به اندازهاى در این دین راه یافته بود که حتى خود روحانیان را نیز نگران مىساخت.و در بین مؤبدان هم کسانى بودند که از اول،بى مغزى شعائر و عقاید زردشتى را فهمیده بودند و از زیر بار آنها شانه خالى مىکردند.
از طرف دیگر،از زمان انوشیروان به بعد،راه تفکر در ایران باز شده بود و در نتیجه نفوذ فرهنگ یونانى و هندى و همچنین،تماس عقاید زردشتى با عقاید مسیحیت و مذهبهاى دیگر،بیش از پیش این امر را تقویت نمود و سبب بیدارى مردم ایران مىگشت و لذا بیشتر از هر وقت دیگر،از خرافات و مطالب واهى و بىاساس آئین زردشتى رنج مىبردند.
بالاخره،فسادى که در جامعه روحانیت زرتشتى پدید آمده بود و خرافات و افسانههاى دور از عقل و خرد که در آئین زردشتى راه یافته بود،همه سبب تشتت و اختلاف در عقاید و آراء ملت ایران گشت.با بروز این اختلاف و شیوع مذاهب گوناگون،روح شک و تردید در بین طبقه متفکر پدید آمد و از ایشان نیز رفته رفته به دیگران سرایت نمود.در نتیجه توده مردم ایمان قطعى و اعتقاد کاملى که قبلا داشتند،به کلى از دست دادند.
بدین ترتیب،هرج و مرج و بىدینى و لاابالیگرى سراسر ایران را فرا گرفت. چنانکه«برزویه»،طبیب معروف عهد ساسانى،نمونه کاملى از اختلاف عقاید و آشفتگى اوضاع ایران ساسانى را در مقدمه«کلیله و دمنه»ترسیم نموده است.
«بزرگمهر»،که مردى مدبر و هوشیار بود و در راس دستگاه انوشیروان قرار داشت.وى با تدبیر کامل و تجربیات خود،در بسیارى از اوقات کشور ایران را ازخطرات بزرگ نجات مىداد،ولى گاهى بازیگران و سخن چینان،روابط وى را با انوشیروان تیره مىکردند و او را بر ضد وى تحریک نموده،حکم توقیف او را صادر مىنمودند.
همین،فتنه جویان،ذهن انوشیروان را نسبتبه امپراطور روم مشوب کردند،و او را تحریک کردند که براى گسترش مرزهاى کشور و تضعیف رقیب خطرناک خود،«پیمان صلح جاوید»را نادیده بگیرد و به رومیان حمله کند.بالاخره،آتش جنگ شعلهور شد و در مدت نسبتا کوتاهى سربازان ایران،سوریه را فتح کردند و انطاکیه را آتش زدند و آسیاى صغیر را تاراج نمودند.پس از بیستسال جنگ و خونریزى،هر دو سپاه قدرت و امکانات خود را از دست دادند،و پس از تلفات زیاد،دو مرتبه پیمان صلح بستند،و مرزهاى خود را مانند سابق معین نمودند به این شرط که دولت«روم»،سالى معادل بیست هزار دینار به دولت ایران بپردازد.
ناگفته پیدا استیک چنین جنگهاى طولانى،آن هم در نقاط دور از مرکز،تا چه اندازه بر ثروت و صنعتیک ملت،ضرباتى سنگین وارد مىسازد.مرمت آثار یک چنین جنگ طولانى، با در نظر گرفتن وسائل آن روز به زودى ممکن نبود.این جنگ و تاخت و تاز،مقدمات سقوط حتمى دولت ایران را فراهم آورد.
هنوز لطمههاى این جنگ جبران نشده بود که بار دگر جنگ هفتسالهاى آغاز گردید.«تى باریوس»،امپراطور روم،پس از آنکه بر اورنگ سلطنت تکیه زد،به منظور انتقام با حملات شدید خود استقلال ایران را تهدید نمود.هنوز وضع دو سپاه روشن نگشته بود که انوشیروان از جهان رفت و پسر او«خسرو پرویز»،زمام امور را به دست گرفت.وى نیز در سال 614 میلادى،بهانههائى به دست آورد و مجددا به رومیان تاخت،و در اولین حمله،شام و فلسطین و آفریقا را فتح کرد،و«اورشلیم»را غارت نمود،و کلیساى قیامت و مزار مسیح را آتش زد و شهرها را ویران ساخت و پس از ریخته شدن خون نود هزار مسیحى،جنگ به نفع ایرانیان پایان پذیرفت.
در چنین موقع که جهان متمدن آن روز در آتش جنگ و بیدادگرىمىسوخت،پیامبر اسلام، در سال 610،مبعوث به رسالت گردید و نداى جانفزاى توحید را به گوش عالمیان رساند و مردم را به صلح و صفا و نظم و آرامش دعوت نمود.مغلوب شدن رومیان خداپرست،به دست ملل آتش پرست،سبب شد که بت پرستان مکه این شکست را به فال نیک بگیرند،و با خود بگویند ما هم به این نزدیکى خداپرستان(مسلمانان)را سرکوب خواهیم ساخت، مسلمانان از شنیدن این خبر سخت نگران شدند.
پیامبر اسلام«ص»منتظر وحى الهى بود،تا اینکه آیهاى به مضمون یاد شده در زیر نازل گردید:«رومیان در سرزمینى نزدیکى عربستان شکستخوردند،ولى آنان بالاخره پس از چند سالى پیروز خواهند شد» (25) .
پیشگوئى قرآن،درباره رومیان در سال 627 میلادى تحقق پذیرفت،و«هرقل»با یک حمله«نینوا»را گرفت.هر دو رقیب آخرین دقایق عمر خود را مىگذراندند،و در صدد تجدید نیرو بودند،ولى چون اراده حتمى ایزد یکتا بر این تعلق گرفته بود،که این دو سرزمین با نور یکتا پرستى روشن گردد،و روح افسرده ایرانیان و رومیان با نسیم روح افزاى اسلام زنده شود.چیزى نگذشت که خسرو پرویز،به دست فرزند خود شیرویه کشته شد،و فرزند نیز پس از هشت ماه از مرگ پدر،درگذشت.در این دوران،آنچنان هرج و مرج ایران را فرا گرفت که پس از شیرویه در مدت چهار سال،زمامداران متعددى در میان آنها حکومت کردند،که چهار نفر آنها زن بود،تا اینکه سپاه اسلام، با حملات خود به این اوضاع خاتمه داد و این کشمکشهاى پنجاه ساله به پیشرفت فتوحات اسلامى کمک شایان کرد.
پىنوشتها:
1. «تاریخ علوم و ادبیات در ایران»،دکتر صفا/3-4،و«ایران در زمان ساسانیان»، کریستن سن/267.
2 و 3 و 4. «پیامبر»،رهنما،ج 1/42-43 محمد تقى خان حکیم«معتمد السلطان»،در کتاب گنج دانش،به مناسبت تحقیق درباره ایوان کسرى قالى نگارستان را بطور دقیق ترسیم کرده است.
5. «سنى ملوک الارض و الانبیاء»/420.
6. «تاریخ طبرى»،به نقل کریستن سن/327.
7. «تاریخ اجتماعى ایران»،ج 2/6-24.
8. «لما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمین»/70-71
9. «ایران فى عهد الساسانیین»/424.
10. «مروج الذهب»،ج 1/263-264.
11. «تاریخ اجتماعى ایران»/618.
12. «تاریخ ادبى ایران»،ج 1/246.
13. «تاریخ اجتماعى ایران»،ج 1/618.
13. «مروج الذهب»،ج 1/264.
14. همان مدرک.
15. در این باره به کتابهاى:«تذکرة الموضوعات»،«اللئالى الموضوعه»،سیوطى،و نیز«مجمع الزوائد هیتمى»مراجعه فرمائید.
17. این داستان را فردوسى،در شاهنامه،در وقایع انوشیروان به مناسبت جنگ ایران و روم آورده است.«شاهنامه»،ج 6/260-257،و همچنین دکتر صاحب الزمانى در کتاب«دیباچهاى بر رهبرى»،بطور جالبى این داستان را تجزیه و تحلیل نموده است.«به دیباچهاى بر رهبرى»/258-262 و نیز«گزارش نامه ایران»،مهدیقلى خان هدایت/232 مراجعه بفرمائید.
18. «تاریخ اجتماعى ایران»،ج 2/26.
19. «ایران در زمان ساسانیان»/318.
20. «مروج الذهب»،ج 1/281.
21. «تاریخ اجتماعى ایران»،ج 2/15-19.
22. «تاریخ تمدن ساسانى»،ج 1/1.
23. «تاریخ اجتماعى ایران»،ج 2/20.
24. مذهب مانى،آئین زرتشت آمیخته با مسیحیگرى بود،و از دو مسلک بومى و بیگانه،مسلکى را اختراع نمود.
25. الم،غلبت الروم فی ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون ،سوره روم،آیه 1.
بسمه تعالی
بسمه تعالی
هرچند از امروز بخاطر دور جدید مذاکرات و گفت وگوها میان ایران و گروه کشورهای 1+5، کانون توجهات کارشناسان و ناظران سیاسی کشورمان و رسانه ها معطوف به این موضوع خواهد بود، اما ترور 2 دانشمند هسته ای ایران نباید تحت الشعاع این فضا قرار بگیرد.
البته آنچه جمهوری اسلامی در مذاکرات پیش رو با 1+5 مطرح می کند بر محور بسته پیشنهادی ایران- و نه مسئله هسته ای- خواهد بود و در این بسته به موضوع تروریسم دولتی نیز پرداخته شده است ولی با توجه به تحرکات و تلاش های عاجزانه و سبعانه موساد، سیا و MI6 در حوادث تروریستی هفته گذشته، آنچه انتظار می رود و خواسته بحق ملت ایران است، برجسته شدن و در اولویت قرار گرفتن موضوع تروریسم دولتی در مذاکرات است.
اما پیرامون ترور 2 دانشمند هسته ای کشورمان و زنده نگه داشتن و پیگیری مستمر و نتیجه بخش این موضوع و همچنین اقدامات لازم و در خور شأن با آن، گفتنی هایی هست؛
1- دیپلماسی قضایی؛ ترور دکتر عباسی و دکتر شهریاری از سوی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در حالی بوقوع پیوست که 10 روز قبل از آن- 28 آبان- آمریکا و رژیم جعلی صهیونیستی به همراه یکی، دو کشور غربی، بانیان اصلی صدور قطعنامه ضد ایرانی در زمینه حقوق بشر بودند.
در آن قطعنامه که اکثریت کشورهای عضو سازمان ملل(112 کشور) بدان رای نداده بودند و بدرستی آن را قطعنامه ای سیاسی و فاقد وجاهت حقوقی می دانستند، بانیان قطعنامه که کلکسیونی از جنایات و کودک کشی ها و اقدامات ضد حقوق بشری در کارنامه خود دارند، با شلتاق و هیاهو و قلب واقعیت و برجسته نمودن مجازات قانونی اعدام در ایران تصویری ارائه کرده بودند تا القاء نمایند نقض حقوق بشر تا سرحد کشتار و مرگ انسان ها در ایران رخ می دهد!!!
در همین راستا، ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در جلسه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل به دفاعیات در این زمینه پرداخت و با توجه به فرصت پیش آمده با دلایل و شواهد و مستندات غیرقابل خدشه از انگیزه سیاسی و پشت پرده این قطعنامه پرده برداشت.
اما به نظر می رسد آنچه از آن قطعنامه که مصداق سوءاستفاده از موقعیت سازمان ملل بود و در پی آن عملیاتی کردن ترور 2 دانشمند هسته ای کشورمان که باید آن را ظلمی آشکار به حقوق حقه ملت ایران خواند، می بایست درس گرفت این است که در اینگونه موارد باید فراتر از دیپلماسی رسمی در حوزه سیاسی، «دیپلماسی قضایی» سرلوحه کار قرار بگیرد.
به تعبیر دیگر؛ باید در برابر ظلم و اجحاف حقوقی آشکاری که به نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران وارد می شود و بانیان و طراحان آن چند کشور پرمدعای غربی هستند، ساختار «دیپلماسی قضایی» تعبیه گردد تا حقوق آحاد مردم ایران به یغما نرود.
بنابراین افزون بر آنکه ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در زمینه مسایل حقوق بشری و در حیطه کاری خود در سطح بین المللی فعال است و از سوی دیگر دستگاه دیپلماسی فعالیت های رسمی دیپلماتیک خود را در حوزه ها و مقولات مختلف پیگیری می نماید، باید مجموعه ای مرکب از نمایندگان دستگاه قضایی و دستگاه دیپلماسی و همچنین وزارت اطلاعات، شورای عالی امنیت ملی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بستر اجرایی شدن «دیپلماسی قضایی» را مهیا و آماده نمایند؛ با این توضیح که این مجموعه در قالب یک شورا یا مجمع یا کمیته یا هر نام دیگری پیرامون هر ظلم حقوقی که به نظام و ملت ایران رفته ورود نماید و یک مبارزه حقوقی و قضایی تمام عیار را به سروسامان برساند.
در حادثه تروریستی اخیر این دیپلماسی قضایی باید صورت بگیرد و آن مجمع یا شورایی که این وظیفه خطیر و حساس را برعهده می گیرد می بایست با کشورهای مختلف در این زمینه به رایزنی و گفت وگو بپردازد و با ارائه شواهد و اسناد ترور از سوی سرویس های اطلاعاتی غربی و صهیونیستی علاوه بر آنکه اجحاف حقوقی درباره ایران را تشریح نموده، رویکرد تروریستی و خوی جنایتکارانه کشورهای مدعی حقوق بشر را برای افکار عمومی دنیا و کشورهای آزاد و مستقل جهان به تصویر بکشاند.
خلاصه کلام اینکه نباید دیپلماسی قضایی تنها به قوه قضاییه آن هم در قالب ستاد حقوق بشر محدود شود بلکه باید فراتر از اقدامات بخشی و جزیره ای هرکدام از نهادها در کشور، این اقدام و اتفاق مهم که می تواند خروجی بسیار استراتژیکی داشته باشد در قالب و میزان یک مجموعه منسجم و قدرتمند که اعضای آن به مسایل دیپلماتیک و حقوق بین الملل و نظام قضایی ایران اشراف کامل دارند و از اختیارات ویژه برخوردارند انجام شود.
بدیهی است که چنین مجموعه ای که هر یک از سه قوه در آن نماینده دارند بهتر و مقتدرتر می تواند در محافل بین المللی حضور بیابد و با هیئت ها و گروههای حقوقی و سیاسی دیگر کشورها به رایزنی و مذاکره با هدف روشنگری آنچه که حق و حقیقت است بپردازد.
2- طرح دعوا در مجامع بین المللی؛ علاوه بر «دیپلماسی قضایی» که محق بودن ایران اسلامی را در مقولاتی چون برنامه هسته ای و یا حقوق بشر نشان می دهد و از سوی دیگر بیانگر آن است که در بسیاری از موارد از جمله اقدامات تروریستی، ظلمی آشکار به ایران رفته است؛ آنچه که نباید از آن غفلت کرد طرح دعاوی قضایی علیه کشورها و یا مقامات کشورهایی است که اقدامات تروریستی در خاک ایران را طرح ریزی کرده یا حقوق حقه نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران را با سیاسی کاری و دستاویزشدن به زشت ترین و پلیدترین کارها ضایع می کنند.
در همین حادثه ترور 2 دانشمند هسته ای کشورمان قرائن و شواهد متقن حقوقی دلالت بر نقش موساد، سیا و MI6 دارد؛ بطوری که: الف) چند هفته قبل از حوادث تروریستی اخیر در ایران، جان ساورز رئیس MI6 در تشریح برنامه های غرب بر ضد برنامه هسته ای کشورمان صریحاً و گستاخانه گفته بود: «فعالیت های دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به تجهیزات هسته ای کافی نیست» و بلافاصله افزوده بود: «عملیات اطلاعاتی امنیتی برای توقف فعالیت های هسته ای ایران حیاتی است...»
ب) در حالی که طبق اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی، نباید اطلاعات فنی و اطلاعات دانشمندان هسته ای کشورها به بیرون درز پیدا کند متاسفانه در قطعنامه 1747سازمان ملل به صراحت از دکتر فریدون عباسی نام برده می شود و بالاخره تروریست ها در راستای حذف فیزیکی این دانشمند هسته ای دست به کار می شوند.
ج) جالب اینجاست که رسانه ها و مطبوعات مختلف خارجی نیز ناگزیر بر این مطلب گواهی می دهند که ترور 2 دانشمند هسته ای ایران کار سرویس های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی بوده است.
از خبرگزاری آمریکایی یونایتدپرس و هفته نامه تایم گرفته تا ایندیپندنت و نشریه هرالد اسکاتلند همگی بر نقش این سرویس های اطلاعاتی بخصوص موساد تأکید و تصریح نمودند. حتی سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی نیز تلویحاً بر نقش موساد در حوادث تروریستی اخیر در تهران اعتراف می کند.
بنابراین با این شواهد و قرائن آشکار و غیرقابل انکار و با توجه به اعلام اخیر وزیر اطلاعات مبنی بر شناسایی و بازداشت شماری از عوامل ترور دانشمندان هسته ای که قطعاً سرنخ های بیشتری را در پی خواهد داشت، باید از موضع پدافندی و دفاعی خارج شد و در یک اقدام آفندی هوشمندانه به طرح دعوا علیه این کشورها یا مقامات آنها در مراجع صالح بین المللی همت گمارد.
شاید گفته شود نتیجه اینگونه طرح دعواها در مجامع بین المللی مشخص است و با توجه به سیطره آمریکا بر دیوان های بین المللی قضایی این اقدام مصداق آب در هاون کوبیدن است؛ اما این یک تصور نادرست است چون آنچه که اهمیت دارد و حداقل فایده را به دنبال دارد این است که طرح اینگونه دعاوی خود یک دیپلماسی خزنده است و می تواند کارکرد یک رسانه و تریبون بین المللی را داشته باشد و بخصوص اگر در این باره بخوبی برای افکار عمومی دنیا روشنگری شود حتی اگر ایران اسلامی به حق اصلی خود نرسد لکن چهره کریه و رتوش شده جنایتکاران بین المللی را به تصویر خواهند کشاند. براستی آیا ارایه شواهد و قرائنی که محق بودن ایران را اثبات می کند قطع نظر از رای مرجع صالح بین المللی، شلیک به تابلوی تقلبی حقوق بشر، مبارزه با تروریسم و... که چند کشور مدعی غربی از آن دم می زنند، نیست؟
حسام الدین برومند