عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

دستمال هایی که خواهند سوخت !

 بسمه تعالی 

اکنون دیگر همه از جریان فتنه 88 به مثابه نوعی «عبرت» حرف می زنند. کارکرد عبرت آموزی تاریخ، کارکردی اساسا ناظر به آینده است، یعنی از گذشته می آموزیم که در آینده چگونه عمل کنیم و اگر به گذشته دسترسی نداشته باشیم یا در آن چنانکه باید تامل نکنیم، تشخیص و تصمیم درست درباره حوادث آینده اغلب بسیار دشوار خواهد بود. علاوه بر این، عبرت ها نوعی ویژگی شناخت شناسانه هم دارند یعنی اطلاعاتی در اختیار ما می گذارند در این باره که به طور تاریخی پرتگاه ها و محل های سقوط در کدام بخش از حیات فرد و جامعه تعبیه شده است. این اطلاعات، بسیار گرانبهاست چرا که به دست آوردن آنها از هیچ روش دیگری امکانپذیر نیست و وقتی به کار گرفته شود بدون خطا، درست و دقیق عمل خواهد کرد.
«عبرت» بودن فتنه 88 به این معناست که مجموعه حوادثی که ما نام آنها را فتنه می گذاریم، به لحاظ تاریخی امکان تکرار مجدد دارد. ولو اینکه بازیگران و بازی گردانان فتنه 88 همه از صحنه خارج شوند، دشمن بازی ها و بازی گرانی دیگر را به صحنه می آورد و فتنه هایی جدید علم خواهد شد که احتمال هم این است که همان بازیگران و سناریونویسان، بازی هایی جدید طراحی کنند و خویش را در جامه ای دیگر بپوشانند تا بتوانند از مسیری متفاوت به اهداف پیشین برسند. درس آموختن از فتنه 88 در واقع امکانی است برای جلوگیری از وقوع فتنه های جدید یا اگر فتنه ای رخ داد، به حداقل رساندن تعداد ریزش ها و مقدار هزینه ها. همه آنچه در این ماه ها از آن به عنوان بصیرت یاد شده را می توان در همین یک جمله خلاصه کرد. حفظ کردن و به خاطر سپردن تاریخ فتنه 88 بی آنکه درس هایی کاربردی و دقیق از آن آموخته شود، و معیارهایی برای مبارزه موثر با هرگونه فتنه آینده در اختیار ما بگذارد، به هیچ کار نمی آید.
در حالی که هنوز فاصله چندانی از ایام فتنه نگرفته ایم و رنج آنچه در آن روزهای سخت گذشت هنوز از دل و جان بسیاری از اهل ایمان بیرون نرفته است، یک «پروژه بازسازی» کلید خورده است. این پروژه، که این بار دیگر بدون هیچ ابهام و تردید سررشته آن جایی در خارج از ایران قرار دارد، تلاش می کند «گفتمان ضد فتنه» و «بصیرت محور» فعلی در صحنه سیاسی کشور را به حاشیه ببرد و آرام آرام از جان و رمق آن کم کند. کلید خوردن این پروژه قبل از هر چیز محصول آخرین برآورد راهبردی است که پدرخوانده های خارجی فتنه 88 از وضع و حال آنها انجام داده اند. این برآورد -که مستندات مربوط به آن مفصل است- نتیجه گرفته است که جریان فتنه اکنون دچار 4 بحران اساسی و حاد است که آن را به یک «مرده سیاسی» تبدیل کرده و دورنمای حل این بحران ها هم بسیار تاریک و مبهم است. خلاصه این بحران ها چنین است:
1- طرف خارجی عقیده دارد جریان فتنه اکنون کاملا فاقد بدنه اجتماعی است و آن بخش از ضدانقلاب که تلاش می کند خود را به عنوان بخش اجتماعی فتنه جا بزند، در واقع تلفیقی از گروه های بی ریشه است که اولا به لحاظ تعداد بسیار قلیلند، ثانیا به لحاظ ایدئولوژیک اساسا جایی خارج از گفتمان اسلام و انقلاب به عنوان گفتمان عمومی مردم ایران تعریف می شوند و ثالثا قدرت عمل و توان بازی سازی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی آنها بسیار محدود و عملا غیر قابل اعتناست. نکته جالب این است که غربی ها ظاهرا به این جمع بندی رسیده اند که همین عده معدود هم توان تحرک خود را از دست داده و ناپرهیزی های سال 88 شبکه و تاکتیک های اجرایی آنها را سوزانده است. مهم ترین شاهد برای این موضوع هنگامی نمایان شد که اجرای طرح هدفمندی یارانه ها در ایران نه فقط هیچ اعتراضی برنیانگیخت، بلکه جلوی چشم های خیره دشمن خارجی و فتنه گران داخلی تبدیل به صحنه ای برای نمایش اعتماد مردم به نظام و قدرت همبستگی اجتماعی موجود در کشور شد. کارنگی دیروز در گزارشی نوشت که اگر هدفمندی یارانه ها مردم ایران را به تحرک وانداشته، بیانیه های موسوی و کروبی برای آنها ارزش مسخره کردن هم نخواهد داشت!
2- بحران دوم فتنه گران از دید آمریکایی ها اکنون این است که این جریان فاقد هرگونه دستاورد سیاسی است. هیچ کدام از پروژه های مد نظر آن به نتیجه نرسیده و امیدی هم نیست که بتواند موفقیتی هرچند نصفه و نیمه در صحنه سیاست داخلی ایران به دست بیاورد. جریان فتنه از هدف گذاری هایی بزرگ و توهم بار مانند ابطال انتخابات، تغییر ساز و کار برگزاری انتخابات و امثال آن شروع کرد، در میانه راه به پروژه وحدت ملی شیفت داد که هدفی جز احیای سیاسی این جریان بدون پرداخت هرگونه هزینه نداشت و اکنون هم به مرحله ای رسیده که جز ناله کردن روی صفحات وب کار بیشتری از آن ساخته نیست. آمریکایی ها اکنون فهمیده اند جریانی که در تعریف اهداف سیاسی برای خود، به توان و بنیه اش توجه نمی کند، معلوم است که جایی در میانه راه، زیر باری که برداشته له خواهد شد.
3- بحران بعدی فتنه گران این است که تمامی تکیه گاه های سیاسی خود درون نظام را که چند ماه اول کمک های فراوان به آنها کرد از دست داده اند. آمریکایی ها در همان یکی دو ماه اول بعد از آغاز فتنه گفتند که به این حرکت امیدوارند چون برای اولین بار می بینند که تکیه گاه هایی نیرومند درون حاکمیت دارد. ولو در آن مقطع چیزی وجود داشت، حالا دیگر دشمن هم فهمیده است که بسط اقتدار سیاسی رهبری جایی برای غیر باقی نگذاشته و جامعه هم نسبت به هر گونه ندای مخالف یا مسئله دار با این خط اصیل، بسیار سخت تر و آشتی ناپذیرتر از گذشته واکنش نشان می دهد. مهم ترین علتی هم که باعث شد پراکندگی مقطعی خواص به سرعت از میان برود این بود که جریان فتنه با سر در آغوش ضد انقلاب شیرجه رفت و به فاصله کمتر از 6 ماه سر از فاجعه ای چون اهانت به سیدالشهدا (ع) درآورد که هیچ کس را یارای توجیه آن نبود، چه رسد به حمایت و پشتیبانی که دیگر محال می نمود. برداشته شدن مرزهای فتنه گران با آمریکا، اسرائیل، نفاق، ضد انقلاب و... هرگونه حمایت درون سیستمی از آنها را منتفی کرد و فضایی بوجود آورد که در آن جز مطالبه مرزبندی و بعد هم برخورد، هر مطالبه دیگری از جانب کسانی که نام خود را خواص گذشته اند، به آبروریزی منجر می شد.
4- و بحران آخر، به هم ریختگی درونی بسیار حاد و علاج ناپذیر این جریان است. بهترین تشبیه شاید این باشد که بگوییم در مجلس ختم مرحوم فتنه، بستگان و آشنایان اکنون به جان هم افتاده اند و از هیچ فرصتی برای متهم کردن یکدیگر صرف نظر نمی کنند. یکی می گوید که فلانی سیاست را زنانه کرده و همه اختیارش را به کسی سپرده که از اداره امورات خودش عاجز است! دیگری بقیه را متهم می کند که کم آورده اند و در حال خیانت به اهداف جنبش هستند! سومی خشمگین است که اگر مسابقه ای برای التماس به نظام وجود دارد چرا او جامانده است! و همینطور تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. تحت این شرایط ناظر خارجی دریافته است که بعید است کسی از این مجلس ترحیم جان سالم به در ببرد و به همین دلیل به این فکر می کند که گاه بهترین استفاده از یک دستمال آلوده و مصرف شده- در شرایطی که کار دیگری از دست هیچ کس ساخته نیست- این باشد که آن را به آتش بکشد شاید از شعله این آتش، آسیبی به صاحب خانه برسد و این می شود بمب گذاری، عملیات تروریستی و ...
فتنه های 88 کشور را واکسینه کرده است. اکنون همگان می دانند که باید مواظب چه کسانی باشند و دست های آلوده از کدام آستین بیرون خواهد آمد. دست ها رو شده و پروژه ها سوخته است. آمریکایی ها هم دریافته اند که برای به راه انداختن یک بازی جدید امکانات چندانی در اختیار ندارند ضمن اینکه خسارت ناشی از سوختن و نفله شدن سربازان و مواجب بگیران و متلاشی شدن همه شبکه های تو در تو در داخل ایران را هم باید یک جوری علاج کنند. بدتر و خطرناک تر از همه برای آمریکایی ها کینه، خشم و نفرتی است که در جان مردم ایران افتاده و اراده دستجمعی که برای انتقام کشیدن از هر چه بوی آمریکا می دهد، بوجود آمده است. احتمالا فکرش را هم نمی کردند که قضیه به اینجاها ختم شود. بنا بود جنبش اجتماعی شود نه اینکه نیروهای اجتماعی به طور فراگیر به جان سرکردگان جنبش بیفتند و در این کار حتی دستگاه های مسئول از آنها جا بمانند. بله، یک پروژه برای بازسازی فتنه وجود دارد، ولی ظاهرا این ذهن منهدم شده استراتژیست های آمریکایی است که ابتدا باید بازسازی شود!
مهدی محمدی

زهرا اشراقی، رئیس گروهک مطرود امام را "پدر معنوی" خود خواند.

 بسمه تعالی 

همسر محمد رضا خاتمی و نوه امام خمینی(ره) که در آستانه بیست و یکمین سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، اندیشه های ایشان را به طور آشکارا تحریف کرده بود، امروز هم دست به یک موضع‌گیری عجیب دیگر زد. زهرا اشراقی، ابراهیم یزدی، دبیرکل حزب مطرود حضرت امام خمینی(ره) را "پدر معنوی" خود خواند تا در عرض شش ماه دو موضع گیری جنجالی را علیه اندیشه های امام راحل به ثبت برساند. وی خرداد ماه امسال و در آستانه بیست و یکمین سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی هم در اظهاراتی تامل برانگیز گفته بود: امام از دهه پنجاه تا شصت، 180 درجه تغییر کرده و اینکه افرادی می‌خواهند افکار امام دهه 60 را به دهه 80 منتقل کنند، کاملا متناقض با افکار امام است و هیچ کدام افکار امام نیست. همسر محمد رضا خاتمی در ادامه همین رویکرد، امروز در صفحه فیس بوک خود عکسی از ابراهیم یزدی، دبیرکل حزب منحله نهضت آزادی بر روی تخت بیمارستان منتشر کرده است. بر پایه گزارش فارس، وی در توضیح این عکس عبارت " دکتر یزدی...از نوجوانی به او ارادت داشتم " را به کار برده است. همچنین در قسمت نظرات این عکس فردی از زهرا اشراقی درخواست کرده تا خاطره‌ای از وی بیان کند که زهرا اشراقی در جواب گفته " من دکتر یزدی را از 13 سالگی می‌شناسم و همیشه بهشون میگم که چقدر دوستشون دارم و الان خاطره خاصی ندارم جز اینکه یک پدر معنوی برایم بودن ". وی در شرایطی دبیرکل گروهک غیرقانونی نهضت آزادی را "پدر معنوی" خود خوانده که خبرگزاری ها و سایت‌های خبری در روزهای ابتدایی مهر ماه امسال از حضور ابراهیم یزدی در جلسه وهابیون در استان اصفهان سپس دستگیری وی توسط نیروهای انتظامی محلی خبر دادند. "ابراهیم یزدی" به همراه "هاشم صباغیان" نفر دوم این گروهک به همراه چند عضو دیگر این گروهک در "نماز جمعه" غیرقانونی یکی از عناصر سابقه دار وهابی در اصفهان شرکت کرده بودند که البته این ظاهر ماجرا دانسته شد. انتشار این خبر، پرونده سابقه ارتباط سران این گروهک غیرقانونی با مخالفان و اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران مجددا باز کرد؛ پرونده‌ای که اسناد و مدارک بسیاری در آن وجود دارد. هشدارهای صریح امام به سران نهضت آزادی رویه‌ای که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در برابر اعضای جبهه ملی در پیش گرفت و نهایتا منجر به طرد و حذف این حزب سیاسی شد، به دلیل عملکرد نامناسب و مشابه نهضت آزادی با جبهه ملی برای این گروهک نیز تکرار شد. بر این اساس، پس از تسخیر لانه جاسوسی و انتشار اسنادی که وابستگی دولت موقت را هم نشان می داد، بازرگان استعفا داد تا نوبت به ریاست جمهوری بنی صدر برسد. امام در وقایعی که منجر به اعلام ارتداد جبهه ملی شد، نهضت آزادی را هم نصیحت کردند و از آنها با عنوان "نماز شب خوان" یاد کردند؛ تعبیری که نشان از مدارای امام داشت؛ مدارا با کسانی که کارنامه چندان روشنی در سال های بعد از انقلاب نداشتند. ایشان فرمودند:«آیا "نهضت آزادى" هم قبول دارد آن حرفى را که "جبهه ملى" مى‏گوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم- حکم قصاص- که در قرآن کریم و ضرورى بین همه مسلمین است، "غیر انسانى" است؟ آیا این نماز شب خوانها این را قبول دارند یا نه؟ شک ندارم که قبول ندارند. خوب، اعلام کنید. چرا ساکت نشسته‏اید. مگرنهى از منکر فقط باید من را نهى کنید؟" باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند با اعلام عدم کفایت بنی صدر فضای کشور متأثر از آشوب های خیابانی طرح ریزی شده توسط منافقین و ترورها و انفجارها شد. در این فضا نیز امام به نصبحت نهضت آزادی پرداختند و از آنها خواستند تا راه خود را از آشوبگران جدا کنند. امام فرمودند:«من حالا هم باز به این افرادى که خیلى منحرف نیستند، من به اینها باز نصیحت مى‏کنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند حسابتان را جدا کنید." این همه مدارا باز راه به جایی نبرد تا آنکه امام در نهایت در پاسخ نامه سید علی اکبر محتشمی پور که آن زمان وزارت کشور را عهده دار بود رسما عدم رسمیت نهضت آزادی را برای همیشه اعلام کردند. امام در پاسخ نوشتند که "به حسب این پرونده ‌های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آن‌ها، که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملت‌های مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می‌زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‌خورد که قرن‌ها سر بلند نمی‌کرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آن‌ها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است." ایشان در پایان هم تکلیف این گروه را برای همیشه مشخص کردند: "نهضت به اصطلاح آزادى و افراد آن چون موجب گمراهى بسیارى از کسانى که بى‏اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مى‏گردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند." سه سند خیانت نهضت آزادی در روزهای پایانی جنگ هرگاه نامه‌های نهضت آزادی در سه سال آخر جنگ تحمیلی منتشر می‌شد و در آن از خستگی مردم از وضعیت کشور سخن می‌رفت، صدام برای تحقق چنین تحلیلی، حملاتش را به شهرها گسترش می‌داد. در نامه شماره (1) نهضت آزادی به امام(ره) می‌نویسد که پیام‌رسان اعتراضات میلیون‌ها نفر از هموطنان و همسایگان زیر ترس و اختناق است! در این نامه از صدا و سیما به عنوان رسانه دروغ‌پرداز نام برده می‌شود و امام امت(ره) متهم به کفر، لجبازی، یک‌دندگی، دیکتاتوری، بی‌تقوایی و به پرتگاه بردن کشور می‌شود!  

سید احمد خاتمی: حرف مشایی اهانت به مراجع است.

 بسمه تعالی 

امام جمعه موقت تهران تصریح کرد: بعضی‌ها با استفاده از رانت قدرت هر روز یک حرف چالش دار می زنند و کسی هم به این‌ها نمی‌گوید بالای چشمتان ابروست. به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، آیت الله سید احمد خاتمی در اولین سوگواره ملی امام سجاد(ع) در بندرعباس اظهار کرد: در دوره اصلاحات شخصی گفته بود موسیقی مظلوم واقع شده است که مرحوم آیت الله فاضل در پاسخ به این شخص گفت "موسیقی مظلوم واقع شده یا اسلامی که در دستان تو گرفتار آمده؟" اخیراً نیز شخصی اظهار کرده که برخی افراد موسیقی را نفهمیده اند و می گویند حرام است. درست است در کشور ما حرف زدن آزاد است ولی مسوولین دولتی و وابستگانشان حق ندارند هر حرفی را دلشان خواست بزنند. زیرا این حرف ها اهانت به مراجع است که موسیقی را حرام دانسته اند.وی با بیان این که شاه هم می خواست با موسیقی مردم را به سوی تمدن ببرد ولی ره به جایی نبرد، اضافه کرد: یادمان نرود که در حال حاضر کشور ما دارای یک نظام اسلامی است، اما بعضی ها با رانت قدرت هر روز یک حرف چالش دار می زنند و کسی هم به این ها نمی گوید بالای چشمتان ابروست.

ماجرای نگهبانی امام (ره) به‌جای یک پاسدار

 بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: شهید مهدی خندان در خاطراتش دارد: دیشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهبانی بود ، گرفت و خودش به جای او 2 ساعت نگهبانی داد . وقتی نگهبانی تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ایستاد .


وقتی که جنگ شروع شد، داوطلبانه رفت به جبهه . شش ماهی سر پل ذهاب آن جا بود . پس از پایان ماموریت به پذیرش سپاه رفت تا برای ادامه ی خدمت ، لباس سبز سپاه را به تن کند . مورد پذیرش قرار گرفت و به محافظان امام « ره » پیوست …

یک شب برای استراحت به منزل آمده بود . خیلی خوشحال به نظر می رسید . از او پرسیدم : « چه خبر مهدی جان ، خوشحالی ؟! »
در جواب گفت : « دیشب ، امام آمد اسلحه دوستم را که در حال نگهبانی بود ، گرفت و خودش به جای او 2 ساعت نگهبانی داد . وقتی نگهبانی تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ایستاد . »
وقتی این جملات از زبانش جاری می شد ، از خوشحالی مردمک چشمانش به رقص آمده بودند . بعدها که مهدی شهید شد ، فهمیدم آن پاسداری که امام به جایش نگهبانی داده بود ، خودِ مهدی بود .

*راوی : مادر شهید مهدی خندان

آملی لاریجانی: از یک سال پیش سران فتنه را مجرم می‌دانستم .

 بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: رئیس قوه قضائیه با اشاره به حوادث پس از انتخابات سال گذشته و عملکرد دستگاه قضایی در برخورد با قانون‌شکنان، گفت:از یک سال پیش سران فتنه را مجرم می‌دانستم.


-------------------------------

به گزارش خبرنگار قضائی فارس، صادق آملی لاریجانی عصر امروز در همایش وحدت میان حوزه و دانشگاه در جمع اساتید و دانشجویان دانشکده علوم قضائی با اعلام این مطلب افزود: در قوه قضائیه مشکلات زیادی وجود دارد که بخشی از آن ناشی از کمبود‌های مربوط به نیروی انسانی است و بخشی دیگر مربوط به ساختار این دستگاه است.

وی ادامه داد: اما آن چیزی که نمی‌توان ضعف ناشی از آن را به نبود قانون و یا مشکلات ساختاری تعمیم داد بحث استقلال و قاطعیت دستگاه قضائی است که بر می‌گردد به شخصیت قضات و مدیران این دستگاه.

وی افزود: به شما دانشجویان توصیه می‌کنم از همین امروز به فکر استقلال یک قاضی باشید من کاری به افرادی که به دنبال مال و منال دنیا رفتند ندارم اما گاهاً دیده شده قضات خوب ما نیز در جهت پرورش روحیه استقلال و قاطعیت خودشان فعالیتی نداشته‌اند.

لاریجانی با اشاره به این مطلب که یکی از مواردی که فکر می‌کنم وجود آن باعث می‌شود زندگی شهروندان تحت تأثیر قرار بگیرد قاطعیت در مبارزه با مفاسد است، گفت: من واقعاً از شعار دادن پرهیز می‌کنم اما بنای ما این است که با مفاسد اجتماعی به شدت برخورد کنم و مهمترین مانع در رسیدن به این هدف عدم عظم جدی مسئولان و خوف در مقابل اصحاب حقوق بشر است.

وی ادامه داد: زمانی که یک اعدام در کشورمان رخ می دهد عده‌ای صدایشان بلند می‌شود که این کار کار غیرانسانی است اما باید پرسید ملاکشان چیست و مبانی این حرف‌هایشان را از کجا آورده‌اند. چرا باید زمانی که فردی در جزای قتلی مجازات می‌شود این کار غیر انسانی شمرده شود.

رئیس قوه قضائیه با اشاره به این مطلب که فلان وکیل به خارج از کشور می‌رود و در مقابل محکوم شدن یک متهم به نظام توهین می‌کند گفت: مگر در مغرب زمین اعدام وجود ندارد ما نمی‌خواهیم بگوییم اعدام چیز خوبی است ما براساس قانون و حدود الهی‌مان قصاص داریم و در این مسئله هم با کسی مجامله نمی‌کنیم زیرا خداوند گفته در قصاص حیات وجود دارد.

لاریجانی با اشاره به حادثه‌ای که چندی قبل در تهران اتفاق افتاده بود و در طی آن یک جوان شهرستانی توسط دو موتورسوار مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و کیفش به سرقت رفته بود گفت: من نمی‌گویم هیچ کجای دنیا جنایت وجود ندارد اما عدم قاطعیت ما در برخورد با برخی از مجرمان و متهمان باعث شده کارهایی که انجام می‌دهیم از بازدارندگی قابل قبولی برخوردار نباشد.

وی با اشاره به اینکه از نیروی انتظامی درخواست جدی داریم تا لیست این افراد تا متهمان را به دستگاه قضائی معرفی کند گفت: از کارمندان دستگاه قضائی نیز می‌خواهیم تا به سرعت به این گونه موارد رسیدگی کنند.

* در قانون سلاح سرد همان مجازات سلاح گرم را دارد

وی با اشاره به این مطلب که در قانون سلاح سرد همان معنی و مفهوم سلاح گرم را دارد، گفت: اگر کسی با سلاح سرد باعث ترد شهروندی شود به عنوان مفسدفی‌الارض و مقارب شناخته خواهد شد و قطعا حکمش اعدام است.

وی خطاب به مجرمان گفت: این افراد فکر نکنند اگر چاقویی زیر گلوی فردی گرفتند قرار است با آنها مصامحه شود بلکه براساس قانون آنها مفسد‌فی‌الارض شناخته خواهد شد و قطعاً اعدام خواهد شد.

* دستگاه قضائی برای رسیدن به اهدافش نیاز به حمایت همه دارد

رئیس قوه قضائیه همچنین با اشاره به این مطلب که دستگاه قضائی برای آنکه بتواند به اهداف خود برسد نیاز به حمایت همه دارد گفت: در دستگاه قضائی همه مسئولان کار خود را انجام می‌دهند اما از بیرون دستگاه نیز نیاز داریم تا به ما کمک شود.

لاریجانی گفت: من گلایه می‌کنم زیرا گاهی هجمه‌های حساب شده متوجه استقلال دستگاه قضائی می‌شود. اما ما توقعمان این است که به جای این هجمه‌ها از ما حمایت شود.

وی با اشاره به این مطلب که دستگاه قضائی متعلق به فرد خاصی نیست و من تنها امانت‌دار آن هستم گفت: اصولگرایان و حزب‌اللهی‌ها باید به کمک ما بی‌آیند. قوه قضائیه مستقل باید تا زمان ظهور حضرت مهدی بماند و با استقلال حکم بدهد و بتواند در اجرای عدالت قدم بردارد.

لاریجانی گفت: ما قطعاً نواقصی داریم اما مدیران این دستگاه در حال کار کردن هستند اما متأسفانه بعضی موارد ما را به جرم‌های نکرده محکوم می‌کند.

* متأسفم برای کسی که در کنار رکن یمانی قسم دروغ می‌خورد

رئیس قوه قضائیه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به سخنان "فردی که عنوان کرده بود حاضر است در کنار رکن یمانی در سفر به حج قسم بخورد که اگر رئیس قوه مقننه از سران فتنه به صراحت سخن نمی‌گوید این است که این فرد می‌خواهد اگر حکومت برگشت و عوض شد در حکومت بعدی هم دستی داشته باشد "، اظهار داشت: باید گفت انالله و اناالیه راجعون برای این فرد اظهار تأسف می کنم که در روز روشن و در مقابل کعبه به برادر دینی خود تهمت می‌زند و قسم دروغ می‌خورد.

وی ادامه داد: بارها به من گفته‌اند چرا درباره سران فتنه اقدامی نمی‌کنید، باید به آنها بگویم که یک سال پیش آنها را مجرم دانستم اما بارها در لفافه به شما گفتم که یکسری مصالح نظام وجود دارد که بنده هم تعیین کننده آن نیستم.

لاریجانه افزود: از یک نماینده مجلس تعجب می‌کنم که بارها برای او شفاهی درباره مسائل نظام و چرایی عدم رسیدگی به پرونده سران فتنه توضیح داده‌ام اما باز هم این آقا می‌گوید که ما کاری نکرده‌ایم. آن زمان که این افراد مشغول استراحت بودند قضات ما مشغول کار کردن بودند.

رئیس قوه قضا گفت: مصالح کلی نظام را رهبر انقلاب تشخیص داده و تعیین می‌کنند، ما همه سرباز او هستیم و باید پرسید اینها چگونه ادعا می‌کنند که سرباز رهبری هستند اما به طور غیرمستقیم ایشان را مورد هجمه قرار داده و ما را سپر کردند. اینها می‌خواهند ما را مقابل حز‌ب‌اللهی‌ها و اصول‌گرایان قرار دهند. ما حرفمان با جرم و مجازات است نه با حزب‌اللهی و اصول‌گرا، ما دست بسیجی‌ها را هم می‌بوسیم.

لاریجانی با اشاره به سخنان یک روحانی درباره "بی‌عرضگی دستگاه قضائی در برخورد با سران فتنه "، اظهار داشت: متأسفم از اینکه یک روحانی در روز عاشورا بالای منبر می‌رود و به قوه قضائیه توهین می‌کند و می‌گوید قوه قضائیه بی‌عرضه است، مگر دستگیر کردن دو یا سه نفر کار سختی است برای قوه قضائیه، آقایان یک مقدار به خودتان بیایید این مسیری که می‌روید ظلم به خودتان است.

وی افزود: ما در ادامه مسیرمان و انجام اقداماتمان از هیچ فردی سفارش نمی‌پذیریم؛ مگر رهبر انقلاب. همه ما باید در مقابل قانون خاضع باشیم و بسیجیان باید خاضع‌تر باشند.

لاریجانی با اشاره به این مطلب که "به این پست و مقام وابستگی ندارم "، گفت: اما اجازه نمی‌دهیم تخطی از قانون صورت بگیرد زیرا زمانی که تخطی از قانون را می‌پذیریم راه برای خیلی چیزهای دیگر باز می‌شود.

رئیس قوه قضائیه همچنین با اشاره به سخنان فردی مبنی بر اینکه گفته‌ است "من قانون اساسی را قبول ندارم و فقط وصیت‌نامه پدر شهیدم را قبول دارم "، تصریح کرد: خدا بیامرزد امام خمینی(ره) را؛ زمانی که بنی‌صدر گفت به قانون اساسی عمل نمی‌کند، امام گفت تو غلط می‌کنی به قانون عمل نمی‌کنی. حال باید پرسید این چه حرفی است که این فرد می‌زند و می گوید که قانون اساسی را قبول ندارد.

لاریجانی همچنین با اشاره به این مطلب که در پیشگاه دستگاه قضائی هیچ فردی با فرد دیگر تفاوتی ندارد، گفت: سایت‌هایی که به بعضی از دستگاه‌ها وابسته هستند چرا این مباحث را پخش می‌کنند آنها بدانند که برخورد ما قطعی است.
وی افزود:اگر انسان متدینی مرتکب جرم شود ما او را رها نمی‌کنیم و به جرمش رسیدگی می‌کنیم مانند آن که اگر زنی بدکاره به ما مراجعه کند و دعوای ملکی داشته باشد ما موظفیم حق را ستانده و به او پس دهیم؛ چرا که دستگاه قضائی برای 70 میلیون نفر است.

وی ادامه داد: حرف ما یک کلام است؛ همه باید نسبت به قانون خاضع باشد. برخی به ما هجمه وارد کرده‌اند که در برابر توهین به رئیس‌جمهور کاری نکرده‌اید اما ما می‌گوییم اقدامات خوبی کرده‌ایم و حتی زمانی که رئیس‌جمهور عنوان کرد از حق خود گذشته ما براساس قانون دادستانمان ورود پیدا کرد و بسیاری از سایت‌ها را نیز بست، زیرا جرمی عمومی وارد شده بود.

رئیس قوه قضاییه همچنین با اشاره به این مطلب که ما ذره‌ای از سیاست‌های کلی دستگاه قضایی عدول نخواهیم کرد، گفت: امیدواریم بتوانیم منویات رهبر معظم انقلاب را انجام دهیم.

چگونه عاشورایی شویم؟

 

سلام بر حسین(ع) و بر علی پسر حسین(ع) و بر فرزندان حسین(ع) و بر اصحاب حسین(ع). «السلام علی الشیب الخضیب» و سلام بر محاسن به خون آغشته. سلام بر سرهای بی بدن و بدن های بدون سر. سلام بر صورت های خاک آلود و سلام بر لب های تشنه و سلام بر...

 

آری این سلام ها بر کسانی است که حماسه عاشورا را رقم زدند و رسم بندگی و عاشقی را به ابنای بشر تا روز قیامت آموختند. کربلا در روز عاشورا صحنه رویارویی حق و باطل بود. رویارویی حق و باطل تا روز قیامت ادامه خواهد داشت و بر همین اساس حضرت امام محمدباقر(ع) فرمودند: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» بنابراین باید بدانیم که من و تو و در نهایت همگی در صحنه نبرد حق و باطل حضوری گریزناپذیر داریم. شیعیان و آنان که مقتدای شان در دفاع از حق سیدالشهداء(ع) است، همواره این فراز از زیارت عاشورا را زمزمه می کنند که: «یا اباعبدالله انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه» این شعار پرمغز و محتوا یادگاری از رسول خدا(ص) است که درباره علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) فرمود: «انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم» براساس این شعار برخاسته از شعور، در صحنه نبرد حق و باطل، محبت بی برائت و برائت بی محبت جایگاهی ندارد. اگر قبول داریم که سرزمین زندگی ما کربلا و هر روز ما عاشوراست، باید بدانیم که براساس آموزه عاشورا، لعن و سلام، دوستی و دشمنی، سازش و ستیز، برائت و محبت، صلابت و لطافت و مهر و قهر با هم عجین شده و حاصل آن می شود عاشق حسین. اگر می خواهیم رستگار گردیم، باید عاشورایی شویم. باید از حق دفاع کنیم و با باطل بجنگیم. مکتب حسین(ع)، مکتب عشق است و لشکر او لشکر مخلص خدا است. برای عاشورایی شدن باید وارد این مکتب شد و در لشکر مخلص خداوند ثبت نام کرد. باید زیر پرچم حسین(ع) قرار گرفت تا در صف یزیدیان نباشیم. باید بدانیم که صف سومی به نام صف بی طرف وجود ندارد. اگر به فرموده امام معصوم اعتقاد داریم که فرمود: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، در کربلا دو جبهه و دو صف بیشتر وجود نداشت. افراد یا حسینی بودند یا یزیدی. چه کنیم که حسینی باشیم. جبهه حسین زمان را بشناسیم و در آن قرار گرفته و از آن دفاع کنیم. یزیدیان زمان را شناخته و با آنان مقابله کنیم. برای عمل و پایبندی به آن فراز از زیارت عاشورا که می گوییم: «ای اباعبدالله! من تا روز قیامت، با هر که در صلح با شماست در صلحم و با هر که در جنگ و نبرد با شماست در جنگ و نبردم»، باید جبهه امروزی را بشناسیم. چه زیبا حضرت امام خمینی(ره) راه ورود به مکتب حسین(ع) را به نسل امروز نشان داد. هم او بود که از بسیج با عنوان «مدرسه عشق»، «لشکر مخلص خدا» و «میقات پابرهنگان» یاد کرد تا به تمام کسانی که قصد عاشورایی شدن و عاشورایی ماندن دارند، راه نشان دهد.

امام(ره) به آنچه در وصف بسیج گفت اعتقاد راسخ داشت. بسیج و بسیجیان را به گونه ای می دید که آرزو داشت در صحرای محشر با آنان محشور گردد. حضرت امام خمینی(ره) با آن همه مقام علمی و عرفانی و... فرمود: «در این دنیا افتخارم این است که خود یک بسیجی ام.» آری حضرت امام(ره) بسیجی شدن و بسیجی ماندن را در واقع عاشورایی شدن و عاشورایی ماندن می دانست. بسیجی کسی است که زیر پرچم ولایت که در امتداد ولایت الهی است قرار گرفته و از حق در برابر باطل دفاع می کند. پس بسیجی یعنی عاشورایی و عاشورایی یعنی بسیجی و بسیجی یعنی آنکه با اخلاص خود فقط با خداوند معامله می کند و بسیجی یعنی آنکه با بصیرت خود راه گم نکرده و قدرت تشخیص جبهه حسین از جبهه یزید را در هر زمان دارد. آری بسیجی، یعنی همان که عاشورایی است، قدرت شناخت ابن زیادها، عمرسعدها، شمربن ذی الجوشن ها، طلحه ها و زبیرهای زمان خود و تمامی کسانی که با پرده نفاق داعیه حق طلبی دارند را به خوبی می شناسند. بنابراین اگر می خواهیم عاشورایی باشیم، بسیجی باشیم و گوش به فرمان؛ گوش به فرمان هم او که ولایت و امامتش در امتداد ولایت و امامت حسین(ع) است و اکنون به نیابت از امام زمان(عج)، ولایت جامعه اسلامی را برعهده دارد. 

 

یدالله جوانی

ادب حر او را به حق رساند.

 

ذکر مصیبت از زبان حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان
 

با ارزش ترین سرزمین  


ورود حضرت حسین(ع) به کربلا روز پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری بود. ارزش سرزمین و خاک کربلا در بخشی از روایات آمده. شیخ صدوق در امالی می گوید: امیرالمومنین(ع) پس از بازگشت از صفین در کربلا پیاده شد، نماز صبح را آن جا خواند، سپس مقداری از خاک آن زمین را برداشت و بویید و به جای تعقیب نماز گفت: «واهاً لَک أیتُها التربَة لَیُحشَرَن مِنک أقوامٍ یَدخُلونَ الجَنَةَ بِغَیر حِساب» شگفتا از تو ای خاک، قومی از تو بیرون می آیند قیامت که بی حساب وارد محشر می شوند. امام زمان(ع) در توقیعی که درباره زیارت امام حسین(ع) به سوی قاسم ابن علاء همدانی فرستاد، این نکته را در آن زیارت اشاره کردند: «وَ شِفاءُ فى تُـربَتِه» خدا درمان درد را در خاک او قرار داد. در روایات آمده که سجده بر تربت حضرت حسین به ارزش نماز اضافه می کند و عیوب معنوی نماز را می پوشاند. از امام باقر نقل شده که درباره زمین کربلا فرمودند: «نهِىَ أکرَمُ أرضِ اللـهِ عَلَیه» زمین کربلا با ارزش ترین زمین نزد خداست. ابومخنف می گوید: چون به زمین کربلا رسیدند، اسب امام(ع) از حرکت بازماند. هر چه کرد به حرکت نیامد، فرمود اسب دیگری را آوردند، تا هفت اسب را عوض کرد، اما هیچ کدام حرکت نکردند. امام(ع) فرمودند: نام این زمین چیست؟ عرض کردند: «غاضریه». فرمود: غیر از این نام دیگری ندارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: چه نام دیگری دارد؟ گفتند: شاطی الفرات. فرمود: غیر از این اسامی، اسم دیگری دارد؟ گفتند: کربلا. آهی کشید و فرمود: «أرضُ کـربٍ وَ بَـلا» سپس فرمودند: پیاده شوید، از این زمین کوچ نکنید، به خدا قسم این جا محل پیاده شدن سواران ماست. به خدا قسم این جا محل ریخته شدن خون ماست. «وَ ها هُنا وَ اللهِ هَتک حَریمِنا» به خدا قسم این جا محل دریده شدن پرده حرمت ماست. به خدا قسم این جا محل کشته شدن مردان ما و ذبح شدن اطفال ماست و این جاست که قبور ما را در آینده زیارت می کنند. این جا همان جایی است که پیغمبر(ص) جدم، به من خبر داد و تخلفی در گفته پیغمبر(ص) نیست. سید بن طاووس که مورد اطمینان همه بزرگان دین است، در لهوف می گوید: وقتی حضرت پیاده شدند، روی زمین نشستند و این اشعار معروف را: «یا دَهر اُفٍ لَک مِن خَلیلى» را خواندند که مضمون اشعار این بود: اف بر تو ای روزگار با این دوستی ات، چه قدر در گاه و بی گاه مردمی در راه مطالبه حق مشروع خودشان کشته شدند، مرگ خیلی نزدیک است و هر جانداری این راه را طی می کند و به سوی خدا می رود. سید بن طاووس می فرماید: وقتی زینب کبری(س) این اشعار را شنید، گفت: برادر! این سخن کسی است که یقین به کشته شدن خودش دارد. فرمودند: آری خواهر، همین طور است. زینب کبری(س) فریاد زد، ناله زد، به شدت گریه کرد و گفت برادرم خبر مرگ خودش را دارد می دهد. سپس گفت: ای برادرم و ای نور چشمم، ای ودیعه پیشینیان و جمال و زیبایی پیشینیان، کاش مرگ مرا نابود کرده بود و زندگی را از من گرفته بود و امروز را نمی دیدم. سید بن طاووس می گوید: زنان حرم با شنیدن ناله زینب کبری(س) گریه کردند، به صورت لطمه زدند، گریبان چاک کردند و ام کلثوم(س) فریاد برداشت: «وا مُــحــمـــدا، وا عَــلــیـــا، وا اُمـــا، وا حسنا...».
احترام به زهرا(س) رمز سعادت
داستان شگفت انگیز «حر بن یزید ریاحی» را کتاب های مهمی مانند ابومخنف، لهوف، ارشاد مفید، بحار علامه مجلسی و...، نقل کردند که خلاصه ای از آن به این مضمون است: کاروان سیدالشهدا(ع) وقتی خواست از منزل ذباله به طرف کوفه حرکت کند، امام حسین(ع) فرمان داد آب بردارید، فراوان هم بردارید. کاروان با آب فراوان حرکت کرد. در راه یکی از یاران تکبیر گفت، امام(ع) از او پرسید برای چه تکبیر گفتی؟ گفت: درختان خرما دیدم. دیگران گفتند: ما با این صحرا آشنا هستیم، درخت خرمایی وجود ندارد، فرمود: به دقت بنگرید چه می بینید؟ گفتند: گردن های اسب. فرمود: من هم چنین می بینم. که ناگهان سپاه ابن زیاد در حالی که سخت تشنه بودند از راه رسیدند. امام(ع) دستور داد آنها و اسبها را سیراب کنید. یاران امام(ع) که آب فراوانی داشتند همه سپاه دشمن و اسب هایشان را سیراب کردند. سپاه کوفه با ریاست «حر بن یزید» پس از سیراب شدن یک مقدار استراحت کردند تا ظهر شد. در این جا «حر بن یزید» با نیروی ادب یک قدم به سوی حق آمد، اما چگونه؟ وقت ظهر، امام(ع) به حجاج بن مسروق، موذن ارتش خودشان فرمودند: اذان بگو. سپس به حر فرمودند آیا نمازت را با لشکر خودت می خوانی؟ فرمانده سپاه دشمن، نان خور یزید، بر خلاف انتظار گفت: نه، بلکه نماز را با تو می خوانم. این ادب و این نمازی که او خواست پشت سر حضرت بخواند، در حقیقت پشت کردن به فرهنگ دشمن بود و او را یک قدم به سوی پروردگار پیش برد و این کارش، کلیدی برای گشوده شدن درهای رحمت حق به سوی او بود. نماز خواندند و امام(ع) خطبه ای را خواندند، تا وقت نماز عصر شد. باز «حر بن یزید» نماز عصر را به حضرت(ع) اقتدا کرد، پس از نماز، بین امام(ع) و حر گفت وگو درباره مردم کوفه و بازگشت امام(ع) به مکه یا مدینه آغاز شد. ولی حر اصرار کرد که من مأمورم شما را به کوفه ببرم. امام(ع) در برابر حر فرمودند: «ثکلتک امک» مادرت به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟ حر یک مقدار سکوت کرد، سپس به حضرت(ع) نظر کرد و گفت: به خدا سوگند اگر غیر تو از عرب این کلمه را به من می گفت و در یک چنین گرفتاری که تو هستی قرار داشت، من او را رها نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی یاد می کردم، قطعاً پاسخش را می دادم، ولی به خدا سوگند من حق ندارم نام مادرت را جز به نیکوترین وجه مقدور به زبان جاری کنم.
بعد از نماز این مرحله دوم ادب حر بود که نشان داد به خاطر این احترام به حضرت زهرا(س)، درهای رحمت خاص حق به روی او باز شد. گذشت تا روز عاشورا، با این که «عمر سعد» به او ترفیع مقام داده بود، ولی حال توبه و نورانیت عجیبی به او دست داد و با کمال خضوع و تواضع با یاد ندایی که اول سفر شنیده بود که او را به بهشت بشارت دادند، به سوی خیمه های امام(ع) حرکت کرد. نزدیک خیمه پیاده شد، دو دستش را روی سر گذاشت، چون به امام(ع) نزدیک شد، خودش را روی زمین انداخت، روی خاک انداخت و مرتب می گفت: خدایا من توبه کردم، توبه مرا بپذیر. «فَقَد ارعَبتُ قُلوبَ اُولیائِک وَ اُولادَ بَیتِ نَبیک» من دل بندگان تو را به هراس انداختم، خدایا دل دختر پغمبرت را، دل فرزندان دختر پیغمبر تو را به ترس انداختم. حضرت(ع) فرمودند:«إرفَـع رَأسَک» سرت را بلند کن. عرضه داشت: یابن رسول الله، واقعاً برای من جای توبه وجود دارد؟ حضرت(ع) فرمود: بله سرت را از روی خاک بردار، خدا توبه تو را پذیرفت.
بعد اجازه گرفت، به میدان رفت، پس از جنگ سختی شهید شد. یاران امام(ع) بدنش را برداشتند در پیشگاه حضرت حسین(ع) گذاشتند، امام(ع) به رخساره خون آلودش دست محبت کشید، غبار از چهره اش پاک کرد و این جمله را فرمود: «أنتَ الحُر کما سَمتک اُمک حُر فِى الدنیا وَ سَعیدُ فِى الآخِرَة» تو آزادی چنان که مادرت تو را به آزادی نام نهاد؛ در دنیا آزادی و در آخرت خوشبخت.

نگاه به هر عالمی عبادت نیست!

 بسمه تعالی 

به بهانه 4 محرم سالروز رحلت آیت الله مجتهدی تهرانی
 

امام زین العابدین(ع) فرموده اند: «هلک من لیس له حکیم یرش ده؛ هر کس عالم و حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند هلاک می شود.» انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد: یکی اخلاقیات و دیگری عرفیات.
اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض، آیت الله هم بشوی، نفس تو هم، آیت الله می شود، آن وقت بیچاره می شوی. همان طور که به دکتر می روی و دستور رژیم غذایی می گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری. اساتید اخلاق من در قم آیت الله فاطمی و امام خمینی بودند.
استاد من در عرفیات، حاج شیخ علی اکبر برهان(ره) بود. عرفیات غیر از اخلاقیات است. ممکن است شخصی استاد اخلاق باشد ولی از عرفیات هیچ نفهمد. عرفیات یک سری مسائلی است که شاید خلاف شرع نباشد ولی خلاف عرف جامعه است ما هم برای این که مردم به دین و روحانیت علاقه مند شوند و طرد نشوند باید اینها را مراعات کنیم. بعضی کارها، برای مردم، اشکالی ندارد ولی برای ما روحانیون خوب نیست. ممکن است یکی در اخلاق خیلی عالی باشد ولی با وضع زندگی و با قیافه اش و با رعایت نکردن این عرفیات مردم را از دین بیزار کند. یک بار به جایی رفته بودم و موقع برگشت، یک بنز و یک وانت ترمز کردند. هر دو آشنا بودند. مردم هم نگاه می کردند که من کدام ماشین را سوار می شوم. رفتم از راننده بنز عذرخواهی کردم و گفتم: اولاً این راننده وانت یک لحظه از شما زودتر ترمز کرد، ثانیاً اگر ماشین شما را سوار شوم ممکن است راننده وانت ناراحت شود و فکر کند چون ماشینش وانت بود سوار نشدم، لذا مرا ببخشید و تشریف ببرید، من با وانت می روم.
حالا چند نمونه از عرفیات را می گویم:
- دقت در معاشرت با مردم: روحانی نباید با کسی که به دستورات دین اهمیت نمی دهد معاشرت کند (مگر این که قصد راهنمایی او را داشته باشد.) استاد ما آیت الله برهان(ره) می فرمودند: روزی به خانه رفتم و متوجه شدم که عده ای میهمان از طرف آشنایان همسرم، تشریف دارند و بعضی از آنها بدون رعایت این که ما روحانی هستیم و مردم از ما بیش از دیگران توقع دارند، با ظاهری شرعی ولی نامتناسب با عرفیات طلبگی ما، حضور داشتند، لذا به اهل بیت گفتم که برای آنها توضیح دهند که متوجه بشوند و آنها هم الحمدلله متذکر شدند
- دقت در خرج: روحانی نباید میهمانی های مفصل راه بیندازد، یا مثلاً در تالارها مراسم بگیرد و سورها و خرجهای بی مورد کند. آیت الله مرتضی حائری(ره) با کاروانی به مکه رفتند. قرار شد علمای دیگر از مکه به دیدن ایشان بیایند. مدیر کاروان از خرج خودش اتاقی آماده کرد و میوه های مختلف در اتاق آماده نمود. وقتی ایشان وارد اتاق شدند ناراحت شدند و به مدیر کاروان فرمودند: چرا می خواهی مردم را با من دشمن کنی؟ اینها را جمع کن. فقط چای کفایت می کند.
- ساده زیستی: مهمترین مطلب عرفی، ساده زیستی است. نقل می کنند آیت الله فشارکی(ره) یک اتاق داشتند که وسط آن را پرده کشیده بودند. یک طرف درس می دادند و طرف دیگر محل زندگی ایشان بود. اگر امام خمینی(ره) وقتی که از پاریس آمدند، می رفتند کاخ نیاوران شاید این قدر محبوب مردم نمی شدند و دیگر حرفشان چندان در مردم اثر نداشت، امام(ره) با آن همه عظمت، در یک خانه ساده و معمولی و یک حسینیه ساکن بودند.
در حدیث است که نظر به چهره عالم، عبادت است، اما نه عالمی که خانه آن چنانی دارد و نگاه کردن به خانه و وسائل خانه اش حسرت بر دل آدمی می گذارد.
آیا چنین شخصی روحانی است؟ آیا مردم اگر چنین شخصی را ببینند به یاد خدا می افتند؟ روحانی یعنی کسی که روحش را چنان پرورش داده که جسم و علائق نفسانی را از مادیات و زینت و زیورآلات دنیا باز داشته و به مرحله تهذیب نفسانی رسیده، نه این که فقط به فکر جسم و زینت آلات ظاهری بدن باشد. چنین شخصی جسمانی است نه روحانی. لذا نمی تواند در افراد اثر روحانی و معنوی بگذارد. این را یقین بدان که امام زمان(عج) از این زندگیها و قیافه ها راضی نیست. اینها کسانی هستند که با وضع بسیار مرفه و زندگی تجملاتی و با قیافه آن چنانی خودشان، مردم را از دین دور می کنند. زیرا رفتار و گفتار آنها با اصول و اخلاق و عرفیات اسلام منطبق نیست. شما مردم اگر چنین اشخاصی را می شناسید با آنها در ارتباط نباشید. این جور آخوندها اصلاً مرید حسابی هم ندارند و کسی به اینها میل نمی کند. اصلاً نباید به چنین عالمی نگاه کنی باید بروی علما و بزرگان را نگاه کنی، مراجع تقلید، علمای ربانی و معلمین اخلاق. غرض این که هر چه ساده تر باشی بیشتر در دل مردم اثر می گذاری.
حضرت رسول اکرم(ص) فرموده اند: «بدترین علمای امت من کسانی هستند که مردم را از ما گمراه می کنند و راههایی که به سوی ما است قطع می کنند. مردم بر اینها درود می فرستند در حالی که اینها مستحق لعنت هستند.» اگر این عرفیات را رعایت نکردی پیش نماز نشو. چرا که رعایت نکردن عرفیات به فتوای بعضی از مراجع تقلید به عدالت ضرر می زند و پشت سر تو نمی شود نماز خواند.

ترور و شهادت کند کننده یا شتاب دهنده ؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اگر نقطه هدف در ترورهای روز دوشنبه گذشته تهران که منجر به شهادت دکتر مجید شهریاری و مجروحیت دکتر فریدون عباسی گردید را مقابله با فعالیت های هسته ای کشور بدانیم، این سوال مطرح می شود که تأثیر آن بر حرکت علمی کشور به ویژه در حوزه علوم نوین چه خواهد بود؟ آیا این ترورها دشمنان را در متوقف ساختن یا کند کردن حرکت ملت ایران در مسیر پیشرفت علمی، فناوری و به ویژه در موضوع هسته ای به هدف می رساند؟ برای پاسخ دادن به این سوال مهم از دو منظر می توان موضوع را مورد بررسی قرار داد.
1- این ترورها حرکتی منفعلانه و از سر استیصال است که از سوی دشمنان ملت ایران انجام می گیرد. دشمنان طی چند سال گذشته راه های گوناگون را طی کرده و با اتخاذ سیاست های مختلف و اجرای نقشه های متعدد سعی کردند فعالیت های صلح آمیز هسته ای کشورمان را متوقف سازند، لکن نه تنها مجموعه اقدامات آنان به نتیجه نرسید، بلکه این فعالیت به حرکت مسئولان و دانشمندان ایران سرعتی مضاعف بخشیده و اکنون ایران در حوزه هسته ای دارای موقعیت عالی است. صدور چندین قطعنامه تحریم، تهدید بر اقدام نظامی و انجام چندین دور مذاکره، مجموعه اقداماتی بوده که غربی ها با هدف متوقف ساختن چرخه سوخت در ایران انجام داده اند، ولی در هیچ یک از این موارد به نتیجه دلخواه نرسیده اند. ناکامی آمریکا و متحدینش در موضوع هسته ای ایران، آنان را منفعلانه وارد عرصه ترور کرده تا شاید بتوانند در اراده پولادین ملت ایران و به ویژه دانشمندان هسته ای کشور خللی ایجاد کنند. بازتاب این ترورها در افکار عمومی ایرانیان و به ویژه واکنش جامعه علمی کشور به این حادثه نشان داد که دشمنان تا چه اندازه از واقعیات ایران اسلامی و مردم آن به دور هستند.

 
 

 

ترور دانشمندان ایرانی، خلق و خوی استکباری غربی ها را بیش از پیش برای ملت ایران و به ویژه برای جوانانی که انقلاب را درک نکرده اند آشکار ساخت. این اقدامات تروریستی، در واقع استفاده از خشونت علیه دانایی و جلوگیری از پیشرفت علم در ایران است. فلذا ماهیت این حرکات به گونه ای است که نه تنها ملت ایران و دانشمندان آن را مرعوب نمی سازد، بلکه انگیزه های آنان را تقویت کرده و به حرکت آنان شتاب می بخشد.
2- ملت ایران و نظام اسلامی، بزرگ ترین قربانی تروریسم طی سه دهه گذشته بوده است. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از شیوه های ناجوانمردانه دشمنان برای شکست این انقلاب و نظام سیاسی برخاسته از آن، ترور مسئولان و علاقه مندان به انقلاب و نظام بوده است. بیش از 16400 شهید ترور نتیجه اقدامات تروریستی دشمنان طی 32 سال گذشته بوده است. دشمنان به کدام یک از اهداف خود طی 32 سال گذشته با انجام این ترورها رسیده اند که این بار بخواهند برای بار دوم با ترور به نتیجه برسند. دشمنان چه قدر غافل و بی خبرند و هنوز نفهمیده اند که این ملت به نظریه «پیروزی خون بر شمشیر» باور دارد و شهادت در راه حق را فیض بزرگ می داند. بنابراین بدیهی و روشن است که اقدامات تروریستی دشمنان نه تنها این حرکت را کند نمی کند، بلکه با تقویت انگیزه ها و اراده ها شتاب بیشتری به آن می بخشد و به طور قطع در آینده نه چندان دور آثار شتاب این حرکت آشکار خواهد شد.

 

  یدالله جوانی

عکس سران فتنه در اتاق سربازان در پادگان‌ها نصب بود.

 

بسمه تعالی 

بصیرت: زمانی که بر بالای پشت بام الله‌اکبر می‌گفتند دل فرزندان ما در خانه می‌لرزید خبرگزاری کار

فرمانده کل ارتش با اشاره به رویدادهای سال گذشته گفت: وقتی در پادگان‌ها می‌رفتیم و می‌دیدیم که به عنوان مثال عکس سران فتنه در اتاق‌های برخی از سربازان است به آنها نمی‌گفتیم که آن عکس را پاره کنند، بلکه به مسئول عقیدتی ـ سیاسی می‌گفتیم که سعی کنید از دل‌های آنها این موضوع را بیرون کنید تا خود عکس‌ها را پائین آورند.

آفتاب: فرمانده کل ارتش با اشاره به رویدادهای سال گذشته گفت: وقتی در پادگان‌ها می‌رفتیم و می‌دیدیم که به عنوان مثال عکس سران فتنه در اتاق‌های برخی از سربازان است به آنها نمی‌گفتیم که آن عکس را پاره کنند، بلکه به مسئول عقیدتی ـ سیاسی می‌گفتیم که سعی کنید از دل‌های آنها این موضوع را بیرون کنید تا خود عکس‌ها را پائین آورند.

امیر سرلشکر عطاالله صالحی پیش از ظهر امروز در نخستین گردهمایی مسئولان واحدهای امر به معروف و نهی از منکر ارتش جمهوری اسلامی ایران طی سخنانی با بیان اینکه دشمن آرام ننشسته و با تجربه بیشتر به میدان خواهد آمد، بر لزوم ایستادگی در دین و اعتقادات و همچنین پیش‌سازی در این عرصه تاکید کرد وگفت: باید راه‌هایی را پیدا کنید که دشمن نسبت به ارتش طمع نکند زیرا دشمن همواره نسبت به ارتش طمع دارد و به اصطلاح یک حساب خودمانی در مورد ارتش دارد.

وی تاکید کرد: من در تمام جلسات این موضوع را گفته‌ام و در اینجا نیز تکرار می‌کنم هیچ کس نباید نگاه ملایمت آمیزی از ارتش در برابر فتنه احساس کند.

فرمانده کل ارتش در ادامه سخنرانی خود امر به معروف و نهی از منکر را از نظر نظامی، خط مقدم حق علیه باطل بر شمرد و خطاب به مسوولین واحدهای امربه معروف و نهی از منکر ارتش گفت: نباید روحانیون عقیدتی سیاسی ما همچون پزشک صبر کنند بیمار به نزد آنها برود بلکه باید مثل واکسیناسیون در دل جمعیت رفته با برنامه‌های دین شناسی، بصیرت افزایی و توحید نسبت به قوی کردن نیروی انسانی ارتش اقدام کنند. صالحی در ادامه اظهارکرد: تزاحم حق و باطل خط مقدمی دارد که همان امر به معروف و نهی از منکر است.

وی با بیان اینکه امروز فضا به‌گونه‌ای است که به راحتی از امر به معروف و نهی از منکر صحبت می‌کنیم، افزود: تفاوت رساله‌ای که در دهه

” در آن نماز جمعه که فتنه‌گر عرصه را از ما می‌گرفت و یا زمانی که بر بالای پشت بام الله‌اکبر می‌گفتند دل فرزندان ما در خانه می‌لرزید و می‌گفتند مگر می‌شود الله‌اکبر گو را بازداشت کرد، این یعنی جنگ نرم دشمن که باید دل‌ها را در برابر آن قوی کرد. “

۴۰ از حضرت امام به طور مخفی به دستمان می‌رسید با رساله‌های دیگر در بخش امر به معروف و نهی از منکر بود آن‌زمان فضا به‌گونه‌ای بود که امر به معروف و نهی از منکر با خطر همراه بود.

فرمانده کل ارتش با بیان اینکه بصیرت امسال با بصیرت سال گذشته که دشمن‌شناسی صرف بود‏‏، متفاوت است بر ضرورت بیان و آموزش حق و ولایت تاکید کرد و گفت: من همواره با لباس غیرنظامی به نماز جمعه می‌روم و در میان مردم حاضر می‌شوم. در آن نماز جمعه حساس سال گذشته که از دل جمعیت شعارهای ضد نظام می‌دادند‌؛ به ما توصیه می‌شد که نرویم، اما ما عبور کرده و خود را به قلب نماز جمعه رساندیم و صحنه‌هایی بود که همه آن را دیدند.

فرمانده کل ارتش گفت: وقتی در پادگان‌ها می‌رفتیم و می‌دیدیم که به عنوان مثال عکس سران فتنه در اتاق‌های برخی از سربازان است به آنها نمی‌گفتیم که آن عکس را پاره کنند، بلکه به مسئول عقیدتی ـ سیاسی می‌گفتیم که سعی کنید از دل‌های آنها این موضوع را بیرون کنید تا خود عکس‌ها را پائین آورند.

وی گفت: این شخصیت‌ها نیستند که حق را تعیین می‌کنند بلکه وقتی که حق شناخته شود، شخصیت‌ها نیز شناخته می‌شود.

صالحی گفت: لشکری که دشمن دل به او بسته است لشکر جهل، تردید و شک است و دشمن نیز در اصول‏ ایجاد شک می‌کند.

وی با تاکید بر نگاه تاریخی و عمیق شدن در مسأله فتنه گفت: دکترین فتنه در انگلستان بوده و پیوند شدیدی با صهیونیست دارد. دکترین فتنه مبتنی‌بر دین‌سازی است‏، زیرا آنها به‌عنوان مثال با شیعه و یا مسیحیت مبارزه نمی‌کنند بلکه اهداف خود را با دین‌سازی‌های جعلی دنبال می‌کنند. دین‌سازی مجاهدین خلق که به منافقین تبدیل شدند، بعث، وهابیت و بهائیت ریشه‌های فتنه‌ای دارد که مرکزیت آنها واحد بوده و در یک مکان هستند.

فرمانده کل ارتش خطاب به مسئولان واحدهای امر به معروف و نهی از منکر گفت: باید کاری کنیم که در جوانان ما نسبت به حقیقت تشکیک نشود.

وی با تاکید بر پیروی از راه حق، خدا و ولایت گفت: آن زمان شخص حضرت پیامبر(ص) بودند که دست حضرت علی‌(ع) را گرفتند و بالا بردند اما امروز کسی را در جامعه نداریم تا دست این سید علی(مقام معظم رهبری) را بگیرد و بگوید این آقا ست.

صالحی با بیان اینکه این مطلب را به دلیل اینکه معظم‌له فرمانده کل قوا است نمی‌گویم‏، تاکید کرد: چه باشم و چه نباشم حضرت آقا مصداق ولایت فقیه و ولایت امر است. وی با تاکید بر جلوگیری از عمل صوری به معارف اسلام، به ضرورت آموزش دین اشاره کرد و گفت: در آن نماز جمعه که فتنه‌گر عرصه را از ما می‌گرفت و یا زمانی که بر بالای پشت بام الله‌اکبر می‌گفتند دل فرزندان ما در خانه می‌لرزید و می‌گفتند مگر می‌شود الله‌اکبر گو را بازداشت کرد، این یعنی جنگ نرم دشمن که باید دل‌ها را در برابر آن قوی کرد. فرمانده کل ارتش در پایان ابراز امیدواری کرد که ارتش ولایی پشت سرمعظم رهبری و در راه اسلام حرکت کند.

نعناع « داروئی »

 بسمه تعالی 

نعناع گیاهی است علفی و چند ساله که علاوه بر ساقه زیر زمینی که گیاه را در خاک مستقر می‌سازد دارای ساقه هوایی نیز هست. در محل گره‌های ساقه که در تماس با زمین است ریشه‌هایی خارج شده که ساقه جدید را درست می‌کند.


کلیات گیاه شناسینعناع گیاهی است علفی و چند ساله که علاوه بر ساقه زیر زمینی که گیاه را در خاک مستقر می‌سازد دارای ساقه هوایی نیز هست. در محل گره‌های ساقه که در تماس با زمین است ریشه‌هایی خارج شده که ساقه جدید را درست می‌کند. بنابراین اگر شما فقط یک ساقه نعناع در باغچه خود بکارید به زودی تمام باغچه شما پر از نعناع می‌شود. برگهای نعناع بیضی شکل ، نوک تیز و دندانه‌دار می‌باشند.

گلهای آن بسته به نوع نعناع ممکن است قرمز ، ارغوانی یا سفید باشد. نعناع در مناطق معتدل و آفتاب‌گیر به خوبی رشد می‌کند. نعناع از قدیم‌الایام به عنوان یگ گیاه معطر و اشتها آور و برای ناراحتی‌های دستگاه گوارش بکار رفته است. بقراط پدر علم طب از نعناع در نوشته‌های خود یاد کرده است. در قرون وسطی از نعناع در معالجه بیماریها و برای التیام زخمها و درمان درد گزیدگی زنبور و سگ هار استفاده می‌شد.
ترکیبات شیمیایی
نعناع دارای ماده‌ای به نام منتول می‌باشد که ایجاد احساس خنکی در دهان می‌کند. مقدار منتول در نعناع بسته به نوع آن از 35% تا 55% تغییر می‌کند که البته اگر نعناع دیر کنده شود مقدار منتول آن تا حدود 30% پائین می‌آید.


خواص داروئینعناع از نظر طب قدیم ایران نسبتا گرم و خشک است و از نظر خواص دارویی از پونه قوی‌تر است. از نعناع اسانس ، روغن و تنتور تهیه می‌کنند که مصارف طبی مختلفی دارد.

    * نعناع باد شکن است و گاز معده و روده را از بین می‌برد.
    * نعناع تقویت کننده معده و بدن است.
    * نعناع ضد تشنج و ضد سرفه است.
    * یک فنجان چای گرم نعناع سینه را آرام می‌کند.
    * نعناع مسکن ، آرام بخش و قاعده آور است.
    * استفاده از نعناع درد شکم را برطرف می‌کند.
    * نعناع درمان سرماخوردگی و آنفلوانزا می‌باشد.
    * نعناع ناراحتیهای عصبی را برطرف می‌کند.
    * برای تسکین درد دندان نعناع را در دهان گذاشته و بجوید.
    * آشامیدن چای نعناع و یا عصاره نعناع خونریزی سینه را قطع می‌کند.
    * کمپرس نعناع درد سینه و پهلو را از بین می‌برد.
    * نعناع کرمهای روده و معده را می‌کشد.
    * برای از بین بردن سکسکه و دل بهم خوردگی و استفراغ نعناع را با آب انار ترش بخورید.
    * نعناع ادرار را زیاد می‌کند.
    * برای رفع قولنح و دردهای روده معده و هضم نشدن غذا چای نعناع بنوشید.
    * برای از بین بردن گلو درد چای نعناع غرغره کنید.
    * نعناع معرق است بنابراین تب را پائین می‌آورد.
    * در هنگام سرماخوردگی بینی را با چای نعناع بشوئید.



مصارف اسانس نعنا 


یکی از فرآورده‌های نعناع اسانس نعناع است که از تقطیر برگ و سرشاخه‌های گلدار نعناع تحت اثر بخار آب تهیه می‌شود و دارای 50% تا 70% منتول می‌باشد. اسانس نعناع که در کشور انگلستان تهیه می‌شود شهرت خاصی دارد. این اسانس به عنوان تقویت کننده معده بادشکن ، ضد عفونی کننده ، رفع دل‌پیچه بچه‌ها و اسهال بکار می‌رود برای استفاده از اسانس نعناع کافی است که مقدار یک تا سه قطره آنرا با یک لیوان آب و یا نوشابه مخلوط کرده و بنوشید.

اسانس نعناع را نباید به مقدار زیاد برای کودکان و نوزادان استفاده کرد زیرا روی حرکات تنفسی و قلب اثر گذاشته و ممکن است که خطرناک باشد. اگر اسانس نعناع به مقدار زیاد مصرف شود فشار خون را بالا برده و موجب حالت تهوع ، استفراغ و درد معده می‌شود. اگر بدن شما خارش دارد مقدار 2 گرم اسانس نعناع را در 50 گرم وازلین ریخته ، خوب باهم مخلوط کرده و در محل خارش بمالید. اگر از بیماری رماتیسم و آرتروز رنج می‌برید از روغن نعناع استفاده کنید طرز استفاده از آن به این صورت است که 2 قطره روغن نعناع را با یک قاشق سوپخوری روغن بادام مخلوط کرده و محلهای دردناک را با آن ماساژ دهید.

برای رفع سردرد از کمپرس نعناع استفاده کنید بدین ترتیب که 10 قطره روغن نعناع را با یک لیوان آب سرد مخلوط کرده و در یک کاسه بریزید سپس یک پارچه که به اندازه پیشانی باشد در آن فرو برده آب اضافی آنرا بگیرید و روی پیشانی و شقیقه‌ها بگذارید تا سردرد برطرف شود. نعناع بهترین دوست کبد است. کبد را تمیز کرده و صفرا را رقیق می‌کند و کلسترول خون را پائین می‌آورد. برای این مورد چای نعناع را قبل از غذا بنوشید.

16 آذر زخمی عمیق در قلب دانشگاهیان ایجاد کرد.

 بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت که 16 آذر زخمی عمیق در قلب دانشگاهیان ایجاد کرد و امروز پس از 57 سال همچنان آثار آن به چشم می‌خورد.

حجت الاسلام رسول جعفریان در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی باشگاه خبری فارس «توانا» در خصوص 16 آذر سال 1332 گفت: عامل مهمی که موجب ضد آمریکایی شدن مردم ایران که در دوره ملی شدن نفت، به دلیل برخی از تبلیغات دروغ به کمک آمریکایی‌ها امیدوار بودند، مشارکت این کشور به همراه انگلیس در کودتای 28 مرداد بود.

وی با بیان اینکه اقدام نابخردانه آمریکا در کودتای 28 مرداد برای همیشه کینه‌ای را در قلب مردم ایران کاشته است، افزود: این کینه تا به امروز وجود دارد و آمریکا به رغم فریب‌کاری‌های خود در مقابل ملت ایران؛ برای عذرخواهی مقطعی، نتوانسته آن را از دل مردم ایران درآورد.

این محقق و پژوهشگر مسائل تاریخی تصریح کرد: مردم ایران سال‌ها برای ملی شدن صنعت نفت زحمت کشیده بودند و در این نهضت، تجربه یک دولت و مجلس نیمه مردمی را تجربه کرده بودند.

وی افزود: با کودتای 28 مرداد مردم ایران تمام دستاوردهای خود را بر باد رفته دیدند و طبیعی بود که نه تنها با انگلیس و با آمریکا نیز که بنیان‌گذار توطئه و وارث انگلیس در ایران شد، مخالف باشند.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، با بیان اینکه پس از کودتای 28 مرداد، دانشگاه به یکی از سنگرهایی تبدیل شد که همیشه در مسائل مهم سیاسی از خود حساسیت نشان می داد، گفت: دانشجویان علیه ورود نیکسون به ایران در آذرماه 1332 دست به تظاهرات زدند و در مقابل رژیم پهلوی ایستادند که سرمست از پیروزی 28 مرداد بود و تلاش می‌کرد تا ضربه شصتی به دانشجویان نشان دهد و دانشجویان را برای سال‌ها وادار به عقب نشینی کند.

وی با اشاره به اینکه در حمله نیروهای نظامی به دانشگاه تهران سه تن از دانشجویان زبده دانشگاه تهران که با هم رفاقت داشتند به شهادت رسیدند، گفت: ماجرای 16 آذر زخمی عمیق در قلب دانشگاهیان ایجاد کرد که امروز پس از 57 سال همچنان آثار آن به چشم می‌خورد.

حجت الاسلام جعفریان اضافه کرد: دانشگاهیان، این خشونت سال 32 رژیم پهلوی را در دانشگاه هیچگاه فراموش نکردند، چرا که این رخداد علیه سلطه خارجی بود و موجب شد تا دشمنی با آمریکا در میان دانشگاهیان و مردم ایران نهادینه شود.

وی تصریح کرد: امروزه از نظر ملت ایران، آمریکا به عنوان دشمنی است که از کودتای 28 مرداد دفاع کرده، دانشجویان را به خاک و خون کشیده، 25 سال از شاه و سلطنت ظالمانه او دفاع کرده است.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه آمریکا به حریم ملتی متجاوز شد که دوست داشت مستقل و سازنده جهان در کنار سایر ملت‌ها باشد، گفت: اما کودتای 28 مرداد موجب تحقیر مردم ایران و افتادن زمام حکومت به دست دولتمردانی شد که برای مردم ارزشی قائل نبودند.

وی با اشاره به سطوح مختلف جنبش دانشجویی ایران، اظهارداشت: این سطوح مختلف به دلیل خواست و احساس دانشجو به تناسب اوضاع و شرایطی است که بر کشور و جهان حاکم است.

این پژوهشگر مسائل تاریخی افزود: دنیای امروز، دنیای مظلوم کشی و تحقیر ملت‌های ضعیفی است که خواهان استقلال واقعی و رهایی از دولت‌های به اصطلاح متمدن هستند.

وی تصریح کرد: اگر دولتی به ظلم و تحقیر تن بدهد، پایگاه متجاوزان و شریک ظلم آن‌ها به دیگران باشد و بهره‌ای از رفاه به ظاهر متمدنانه برده باشد مورد دلخواه غربی‌ها است ولی اگر کشوری زیر بار تحقیر و ستم نرود، با دشمنی این قبیل کشورهای متمدن روبرو خواهد شد.

حجت الاسلام جعفریان با اشاره به اینکه بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت، یکی از ارکان جنبش دانشجویی مبارزه با سلطه بیگانگان به ویژه آمریکا است، گفت: در دوره‌هایی که مردم با استبداد داخلی مبارزه می‌کنند، حاضر نیستند از اصل استکبار ستیزی صرف نظر کنند.

وی با بیان اینکه جنبش دانشجویی، خواست جوانان تحصیل کرده که غیر وابسته به زندگی روزمره هستند را منعکس می‌کند، اظهار داشت: دانشجویان گروهی هستند که آرمانی می‌اندیشند و خواهان سربلندی ملت خود هستند و ممکن است دارای خواسته‌های متنوعی باشند، اما به دلیل صداقت، صفا و آرمانگرایی که در جنبش دانشجویی دیده می شود، می‌تواند از طرفی نوعی جنبه نظارتی بر تصمیمات دولتی داشته باشد و از طرف دیگر پشتیبانی از خواسته‌های اصیل ملت باشد.

وی تصریح کرد: جنبش دانشجویی به دلیل اینکه ممکن است دچار انحرافات و افراط هایی شود نیاز به رهبری فکری دارد که در این زمینه باید بر بینش دانشجویان افزود.

این پژوهشگر مسائل تاریخی افزود: جنبش دانشجویی را نباید محدود کرد و زیر فشار گذاشت؛ چرا که محدود کردن آن از کارآیی‌اش می‌کاهد.

وی راه رها شدن از تعارض در جنبش دانشجویی را تقویت فکر و بینش جنبش دانشجویی و به رسمیت شناختن استقلال آن دانست و گفت: مهم این است که به جنبش دانشجویی بدبین نباشیم و اگر اشتباهاتی داشت از آن بگذریم که جنبش دانشجویی پشتوانه‌ای است که برای مجموع کشور سودمند است.

حجت الاسلام جعفریان تصریح کرد: جنبش دانشجویی در سال 58 تحول عمیقی در کشور به نفع انقلاب اسلامی ایجاد کرد و نباید جنبش دانشجویی را مصادره کرد یا اجازه داد تا کسانی با تبلیغات سوء، تنها بخشی از جریان دانشجویی را به رسمیت بشناسند لذا جنبش دانشجویی صرف نظر از آن که در عرصه سیاسی فعال است باید در بخش‌های فرهنگی نیز فعال باشد.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران فعال بودن جنبش دانشجویی را منوط به آن دانست که این جنبش احساس کند جامعه نیازمند حضورش است و برای این حضور موانعی ایجاد نخواهد شد.

آیا مصر در دست مبارک می ماند؟

 بسمه تعالی


«دولت مصر حق دارد با تحت الشعاع قراردادن نتایج انتخابات از پیروزی اسلام گرایان جلوگیری کند.»، «یک انتخابات آزاد و قانونی یک دولت اسلام گرا را در قاهره روی کار می آورد.» این دو گزاره دقیق از انتخابات پارلمانی مصر است. گزاره اول یک روز قبل از برگزاری دور اول انتخابات در سرمقاله روزنامه دولتی «الاهرام» مصر درج گردید و گزاره دوم توسط «فتحی سرور» رئیس پارلمان مصر سه روز قبل از برگزاری دور اول انتخابات اخیر بیان شد. این دو گزاره به تنهایی نشان می دهند که دولت حسنی مبارک به قیمت رسوایی آشکار رژیم مصر از برگزاری واقعی انتخابات جلوگیری کرده است.
دور اول و دوم انتخابات پارلمان مصر در روزهای یکشنبه 7 و 14 آذرماه برگزار شد. در این میان به غیر از حزب حاکم- یعنی حزب ملی دمکراتیک- هیجده حزب دیگر که مهمترین آنها چهار حزب اخوان المسلمین، ناصری، الوفد و التجمع بودند در دور اول انتخابات شرکت کردند این در حالی بود که رژیم مبارک حداقل دوهزار عضو فعال این گروهها که شامل یکهزار و چهارصد عضو اخوان المسلمین بود را دو ماه قبل از روز رأی گیری بازداشت و از انجام تبلیغات انتخاباتی این جریان جلوگیری کرد. این احزاب در دور دوم، انتخابات را تحریم کردند و حزب حاکم به تنهایی با خود رقابت کرد! در مورد این انتخابات گفتنی هایی وجود دارد:
1- انتخابات مجلس در مصر به خودی خود اهمیت ندارد چرا که رئیس جمهور بعنوان رئیس قوه مجریه مستقیماً اداره کشور را در اختیار دارد و نقش مجلس بسیار محدود است. اما در عین حال حضور گروهها در مجلس از یک سو به معنای قانونی شمردن آنان تلقی می شود و از سوی دیگر وضعیت احزاب در مجلس- تحت شرایطی- می تواند در انتخابات ریاست جمهوری تأثیرگذار باشد به همین دلیل گروههایی نظیر اخوان المسلمین در دوره حکومت مطلقه حسنی مبارک ترجیح داده اند که فقط بخشی از کرسی های پارلمان را در اختیار بگیرند تا از یک سو از حساسیت حکومت نسبت به خود بکاهند و از سوی دیگر راهی به آینده بگشایند.
2- رژیم مصر در سال هشتاد و چهار شمسی قانون انتخابات را تغییر داد. پیش از این مجلس ملی- مجلس الشعبی- از میان چند کاندیدای ریاست جمهوری یک نفر را برمی گزید و سپس به رفراندوم می گذاشت تا مردم با رأی بله یا خیر نظر خود را در مورد کاندیدای معرفی شده بیان کنند. با تغییر قانون انتخابات، مردم مستقیماً در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری رأی می دهند. در سال هشتاد و چهار که قانون انتخابات تغییر کرد، عده ای آن را پایان دوره حکومت خاندان مبارک بر مصر ارزیابی کردند ولی عملکرد این رژیم در انتخابات اخیر مجلس این گمانه زنی را باطل کرد و نشان داد حتی کورسویی از برگزاری انتخابات آزاد و مردمی ریاست جمهوری در سال آینده وجود ندارد. این در عین حال عمق بی ریشگی رژیم مصر را هم نشان داد.
3- انتخابات هفتم و چهاردهم آذرماه بدون هرگونه نظارتی انجام شد در انتخابات گذشته هیأت قوه قضائیه که ترکیبی از قضات منصوب مبارک و قضات منتخب مجلس ملی بود بر انتخابات نظارت نیم بندی داشت. این نظارت با تغییر قانون به «کمیسیون عالی انتخابات» که توسط قوه مجریه تعیین می شود، واگذار گردید که به معنای لغو نظارت است. کمیته عالی انتخابات هرگونه استفاده از شعارهای اسلامی در انتخابات را ممنوع کرد و این در حالی بود که اخوان در مصر با شعار «اسلام راه حل است» شناخته می شود. رژیم مبارک در بسیاری از استانها، کاندیداهای نمایندگی مجلس اخوان را به زندان انداخت و برگزاری انتخابات در استان های اسکندریه، السویس و اسماعیلیه را لغو کرد. نیروهای امنیتی در روز رأی گیری دور اول صدوهشتاد و شش عضو اخوان را بازداشت کردند. در استانهای پورسعید، دمیاط، الشرقیه، البحیره و الا قهلیه و شهرهای سمنود و کفرالزیات و منطقه قنا در جنوب مصر میان مردم معترض به روند انتخابات و پلیس درگیری روی داد که به کشته شدن حداقل 4 نفر و زخمی شدن بیش از پنجاه نفر منجر شد. در نهایت رژیم مصر پس از پایان شمارش آراء در دور اول اعلام کرد که هیچکدام از کاندیداهای وابسته به اخوان المسلمین به مجلس راه نیافته اند!
4- انتخابات دور اول براساس اعلام رسمی دولت با شرکت تنها بیست و پنج درصد- از چهل میلیون- واجدان شرایط رأی برگزار شده است و حال آنکه حتی حامیان غربی رژیم مبارک عدد واقعی شرکت کنندگان را حداکثر ده درصد برشمرده اند. روزنامه انگلیسی «فایننشال تایمز» پس از اعلام رسمی نتایج انتخابات نوشت: «این یک تئاتر کمدی بود. دولت مصر دیگر نه می تواند مردم خود را بفریبد نه متحدان بین المللی خود را. نتایج اعلام شده رسمی بیان کننده واقعیت نیست چرا که شرکت واقعی مردم کمتر از ده درصد بوده است.» با این وصف می توان گفت اگرچه رژیم مبارک درصدد بود از طریق برگزاری انتخاباتی کنترل شده، موقعیت خود را تحکیم بخشد، روند انتخابات چالش فراروی این رژیم را بسیار گسترش داد به گونه ای که احزاب مسالمت جویی نظیر اخوان، ناصری و الغد را به سمت خیابانها کشانده است در واقع رژیم مبارک اینک اقدامات اعتراضی و حتی انقلابی را به تنها راه استیفای حقوق مردم تبدیل کرده است.
5- اخوان المسلمین در این انتخابات حداکثر حسن نیت خود را نشان داد. تا جایی که این جریان بسیار ریشه دار مصر از سوی رقبای خود به مماشات با رژیم نامشروع مبارک متهم گردید. در این انتخابات، اخوان المسلمین- به دلیل غیر قانونی قلمداد شدن از سوی رژیم- تنها می توانست کاندیداهایی را بصورت منفرد و مستقل معرفی کند. این جریان یکصد و سی کاندیدا را معرفی کرد و تنها به سی درصد کرسی ها نظر دوخته بود و حال آنکه در یک انتخابات آزاد قادر است بیش از هشتاد درصد کرسی ها را بدست آورد. جریان اخوان که اینک در بیش از هفده کشور اسلامی فعال بوده و در سه کشور -ترکیه، فلسطین و سودان- دولت سازی کرده است، بر مبنای مبارزه پارلمانتاریستی و مسالمت آمیز حرکت می کند و شعار خود را آشکارا تشکیل حکومت اسلامی قرار داده است. روند کنونی مصر اعضای این جریان پرقدرت را به سوی تجدیدنظر در روش های مسالمت آمیز سوق می دهد این نکته ای است که از نگاه ناظران مخفی نمانده است. وقتی محمد بدیع رهبر اخوان المسلمین شرکت در دور دوم انتخابات را تحریم کرد مورد استقبال شدید رهبران احزاب دیگر قرار گرفت و «بدیع» گفت راهی جز تجدیدنظر در روش ها باقی نمانده است.
6- آمریکایی ها در این انتخابات از روش نفاق آمیز پیروی کردند آنان از یک سو اعلام کردند که از نحوه برگزاری انتخابات «متأثر» و «نگران» هستند و از سوی دیگر نتایج را پذیرفتند. فیلیپ کرولی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در روزی که رسماً نتایج دور اول انتخابات مصر اعلام شد به خبرنگاران گفت «اعمال محدودیت ها در روز رأی گیری، آمریکا را متأثر و نگران کرده است» در واقع این سطح از انتقاد به معنای پذیرش نتایج تلقی شد تا جایی که «فایننشال تایمز» نوشت: «زمانی که آمریکا درباره این انتخابات ابراز ناامیدی کرد، در حقیقت تعبیر بسیار سطحی برای این امر به کار برد» بعضی از تحلیلگران سیاسی با اشاره به اجازه مصر به حضور اخوان در انتخابات پنج سال پیش نوشتند در آن شرایط سیاست دولت آمریکا این بود که رژیم های هم پیمان عرب خود را به پذیرش سطحی از دمکراسی- برای ابقاء این رژیم ها- وادار کند از این رو فضای انتخابات در مصر و فلسطین تا حدی باز شد که به ورود 88 عضو اخوان به پارلمان مصر و کسب هفتاد و پنج درصد کرسی های پارلمان فلسطین توسط حماس انجامید، آمریکا این بار نمی خواست شاهد به قدرت رسیدن اسلام گراها از طریق انتخابات باشد.
7- رژیم مبارک در مصر دو رقیب بالقوه دارد که یکی اخوان المسلمین بانفوذ گسترده در میان توده های مردم و دیگری «جبهه ملی تغییر» به رهبری محمد البرادعی با نفوذ قابل توجه در میان سطحی از نخبگان.
این انتخابات نشان داد که سیستم سیاسی مصر در برابر مخالفانش ناتوان است و دیری نخواهد پائید که در موج مخالفت های سیاسی غرق شود. از منظر سیاسی جریان دیرپای اخوان مترصد فرصت است تا از طریق معرفی کاندیدای خود و یا ائتلاف با کاندیدایی که می تواند «حلقه وصل به آینده» تلقی شود قدرت را بدست بگیرد. اما انتقال قدرت در رژیمی که پیوندهای مستحکمی با خارج از مرزهای خود دارد و علیرغم فقدان مقبولیت داخلی می تواند با دست باز مخالفانش را سرکوب کند، پیچیدگی خاص خود را دارد. رژیم مبارک در این ماجرا هوشمندانه عمل نکرد چرا که می توانست حضور یک فراکسیون کوچک از مخالفان را در پارلمانی که خیلی هم اقتدار ندارد، تحمل کند و آنان را شریک سرنوشت رژیم گرداند. کنار زدن جنبش اخوان، جبهه ملی تغییر، حزب الوفد، حزب الغد و... رژیم مبارک را در وسط میدانی بی شریک قرار داد این درحالی است که تکیه بر کمک خارجی تا حدی می تواند یک رژیم را حفظ کند و حد آن برای مبارک تا آنجاست که دولت آمریکا بگوید بقای این دولت بر هرج و مرج ترجیح دارد.
8- این انتخابات با همه آنکه تحت کنترل شدید رژیم مبارک برگزار گردید، برای مبارک بسیار تلخ بود.
روزنامه «الدستور» مصر تیتر خود را اینگونه انتخاب کرد: «مصر زیر آتش انتخابات است» و «سخت ترین نبرد انتخاباتی از اوایل دهه هشتاد میلادی» این روزنامه با نگاه به برخوردهای امنیتی شدید رژیم مصر، آن را «نبرد تسویه» خواند. روزنامه الجمهوریه وابسته به مبارک نوشت: «دولت از سوی جنبش اخوان، جنبش قبطی ها- مسحیان و دولت آمریکا تحت فشار است و در مقابل هرج و مرج مقاومت می کند» همطراز خواندن اخوان با قبطی ها که کمتر از 7 درصد جمعیت مصر را شامل می شوند و یا مشابه خواندن اخوان با آمریکا برای آن بود که رژیم راهی برای فرار در مقابل هواداران مصمم اخوان پیدا کند و حال آنکه خود دولت مصر برای آنکه غرب را به نتیجه بخش بودن روش برخورد با اخوان دلگرم کند با صراحت می گفت اگر کوتاه بیائیم دولتی اسلامی گرا در قاهره مستقر می شود. روزنامه الاهرام نیز روز قبل از دور اول انتخابات در تیتر اصلی خود نوشت: «خطرناک ترین انتخابات در مصر» این روزنامه اضافه کرد مصر باید بین ثبات و هرج و مرج یکی را برگزیند.الاهرام آشکارا نفی انتخابات را مطلوب می دانست و لذا سردبیر آن در سرمقاله این روزنامه نوشت: «هیتلر هم از طریق انتخابات به قدرت رسید.» این مواضع بخوبی نشان می دهد مصر قافیه را باخته است و توسل به دیکتاتوری را تنها راه بقاء خود می داند و حال آنکه همه می دانند دوره دیکتاتوری به پایان رسیده است.
سعدالله زارعی

روزگاری زلال بودی برادر !

باسمه تعالی

 

   به پا هایت نگاه کن ، ببین چقدر از جاده شهدا دور است . این همان پائی است که روزگاری روی خاکریز ها می دوید تا سنگری به دشمن ندهد . بر خاک جبهه می دوید تا مجروحی بر زمین نماند . این پا ها می دویدند تا از کاروان جا نمانند و امروز چقدر ضعیف شده اند . به دست هایت نگاه کن ، چقدر خالیست . زمانی پرچم سبز گردان را به دست می گرفت و علمدار بود ، جای دست های برادرانت چقدر در بین دست هایت خالیست . این دست ها زمانی زخم ها را می بست تا درد ها آرام شوند ، بر سینه می گرفت تا حسینی شود . با همین دست ها بود که یک خط را سیراب می کرد . طعم آبش هنوز یادم هست ! اما امروز چه بی برکت شده است !

   دلت چقدر زنگار بسته ؟ روزگاری آئینه ای بود زلال ، مثل آفتاب . می شد تمام شهدا را در آن سیر کرد . اراده می کرد و تا کربلا می رفت . می تپید با یاد بچه های خط ، می تپید برای گردان تبوک که در خط مانده بود برای شهید اسمعلی که هنوز نرسیده بود . با صدای تپشش ، لشکری نیرو می گرفت و می نشستند پای حرف های دلت تا شب های سردشان گرمِ گرم شود . اما امروز به دلت نگاه کن ! چقدر خسته گوشه ای افتاده . با خودت چه کرده ؟!

   چهره ات را دیده ای ؟! همان آئینه کوچک جنگی ات را بیرون بیاور . نگاهی به آن بینداز ، ببین هنوز هم همان دلاوری را می بینی که از عطر محاسنش گردانی مست بود، از مشکی موهایش شب چهره در هم می کشید . ببین هنوز همان طور چهره ات می درخشد ، مثل ماه ، ببین باز هم اطرافیانت می گویند : « برادر ما را هم در خشاب چهل تائی نماز شبت قرار بده . هنوز هم وقتی زبارت عاشورا می خوانی صدایت می لرزد و اشک روی گونه هایت می لغزد ؟ هنوز هم به احترام پرستو های خیبر ، لباس عزا به تن می کنی ؟ یا برای بدری ها هر شب فاتحه می خوانی ؟ هنوز هم حاضری روی مین ها بخوابی تا معبر شوی ؟ آن شب را یادت هست ، چه کسی می دانست که روزی برگردی و به هر آنچه که به دست آورده بودی ، پشت کنی !! تو را از مهربانی هایت می شناختیم . راستی زخم پهلویت را زیر کدام لباس مخفی کرده ای که کسی نفهمد که چرا زخم خورده ای . روزی از تو پرسیدم ، گفتی : « رفته بودم انتقام سیلی زهرا (س) را بگیرم ، درد پهلویش نصیبم شد ... » و امروز اگر از تو بپرسند ، چه می گویی ؟

   هنوز هم وقتی می خندی یاد لحظه های بسیجی بودنت می افتی ؟ راست می گویند که بسیجی ماندن سخت تر است . باید بمانی و بسوزی تا بفهمی ماندن یعنی چه ؟

اما برخی رفتند و به آن همه که به دست آورده بودند ، پشت کردند و تنها رد پایی بر صورت آرزوهایشان مانده ، تمام آن چیز هایی که با قطره قطره خون به دست آورده بودند با لبخندی و    کرشمه ای فروختند . یادت هست ، روز های آخر گفتی : « برمی گردم با کوله باری پر از خاطرات شقایق ها ، به هر خانه شاخه ای می دهم تا هیچ گاه از یاد کسی نرود . بر دروازه شهر نام قهرمانان را می کوبم تا هر کس که وارد می شود با یاد آنان وارد شود . » گفتی : « وقتی برگردم برای آدم های شهرم قصه جنگیدن دیو ها با رستم ها را می گویم تا هر کجا که می روند افتخار کنند از کدام دیار برخاسته اند .

   آری ، برادر ! قصه جنگیدنت با خصم دژخیم را بگو تا امروزی ها در مقابل جلوه های زرق و برق دنیا کمرشان خم نشود . از محاصره پست و اسکناس رهانیده شوند و هم رزمان دیروزت نیز گرفتار    آلودگی ها و خمودگی ها نشوند .

کرمانشاه جانباز محمد فرهنگیان

وضع عمومى ایران مقارن ظهور اسلام

 

بسمه تعالی 

کتاب: فروغ ابدیت، ج 2، ص 99

نویسنده: جعفر سبحانى

براى بدست آوردن ارزش نهضتى که پیامبر اسلام(ص) بنیانگذار آن بود، لازم است و لو در حد اجمال با اوضاع دو محیط آشنا شویم:

1- محیطى که اسلام در آنجا پیدا شد و رشد و نمو کرد.

2- محیط بیرون از جهان اسلام.

در رابطه با محیط دوم، تاریخ ایران و روم را به عنوان درخشانترین نقاط آنروز عالم به ما معرفى مى‏کند و ما در این قسمت پیرامون ایران به بحث مى‏پردازیم و بحث راجع به اوضاع روم و شبه جزیره عربستان را در عناوین دیگر پى‏مى‏گیریم.

ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم‏«ص‏»،(611 میلادى)،با دوران پادشاهى خسرو پرویز(628-590 م)مصادف بود و در زمان خسرو پرویز،پیامبر اسلام‏«ص‏»از مکه به مدینه هجرت فرمود(روز آدینه 16 ژوئیه 622)و این واقعه،مبدء تاریخ مسلمانان گردید.

در این ایام،دو دولت‏بزرگ و نیرومند(روم شرقى و ایران ساسانى)،بر قسمت اعظم دنیاى متمدن آن روز حکمرانى داشتند.از دیر باز براى تسلط و حکمرانى جهان،با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند. (1)

جنگهاى ممتد ایرانیان با رومیان،از دوران سلطنت انوشیروان(589-531 م)آغاز شد، و تا زمان خسرو پرویز ادامه داشت و مدت بیست و چهار سال به طول انجامید.

خسارات سنگین و مخارج هنگفتى که ایران و روم،در این جنگها متحمل شده بودند،هر دو دولت را از کار انداخت،و جز شبحى از این دو قدرت نیرومند باقى نمانده بود.

براى اینکه اوضاع ایران را از جهات مختلف بخوبى مورد بررسى قرار دهیم،لازم است وضع حکومتها را از پایان سلطنت انوشیروان،تا آغاز ورود مسلمانان به اختصار مورد مطالعه قرار دهیم:

تجمل پرستى در دوران ساسانیان

پادشاهان ساسانى،عموما تجمل پرست و پرتشریفات بودند.دربار پرطمطراق ساسانى و زرق و برق آن،چشمها را خیره مى‏ساخت.

در عهد ساسانیان،ایرانیان پرچمى داشتند به نام‏«درفش کاویانى‏»،که معمولا در میدان جنگ برافراشته مى‏شد و یا در جشنهاى پرتشریفات ساسانیان،بر فراز کاخ آنها نصب مى‏گردید،و این پرچم با جواهرات بسیار گرانبها تزیین شده بود.به قول یکى از نویسندگان:«جواهرات و اشیاء گرانبهاى این پرچم بى‏همتا را به 1200000 درهم یا(30000 پوند)تخمین کرده‏اند» (2) .

در کاخهاى افسانه‏اى ساسانیان،از بس جواهرات و اشیاء نفیس و قیمتى،و نقشه‏ها و تصویرهاى حیرت انگیز فراهم گردیده بود که دیده بینندگان را خیره مى‏کرد.اگر بخواهیم غرائب و عجائب این کاخها را بدانیم،کافى است فقط نظر خود را به یک قالى سپید و بزرگى بیاندازیم که در تالار یکى از کاخها انداخته بودند،به نام‏«بهارستان کسرى‏».«این قالى را زمامداران ساسانى،براى این تهیه کرده بودند که موقع عیش و عشرت سر حال باشند و همیشه مناظر زیبا و فرح انگیز فصل را تماشا کنند» (3) .

به طورى که مى‏نویسند:«این قالى،داراى یکصد و پنجاه ذراع طول،و هفتاد ذراع عرض،و تمام تار و پود آن زربفت و جواهر نشان بود». (4)

در میان پادشاهان ساسانى،خسروپرویز بیش از همه به تجملات علاقمند بود.شمار زنان و کنیزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراى او به چندین هزار تن بالغ مى‏شد.

حمزه اصفهانى،در کتاب‏«سنى ملوک الارض‏»،تجملات خسرو پرویز رابدینگونه شرح داده است:

«خسرو پرویز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار کنیزک ساز زن و بازیگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سوارى او بود،960 فیل،12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت‏» (5) .

سپس‏«طبرى‏»اضافه مى‏کند:«این پادشاه بیش از هر کس به جواهرات و ظروف و اوانى گرانبها و امثال آن علاقه داشت‏» (6) .

وضع اجتماعى ایران

وضع اجتماعى ایران در زمان ساسانیان،به هیچ وجه بهتر از وضع سیاست و دربار نبود.حکومت طبقاتى که از دیر زمان در ایران وجود داشت،در عهد ساسانیان به شدیدترین وجهى درآمده بود.

طبقات اشراف و روحانیان،کاملا از طبقه‏هاى دیگر ممتاز بودند.تمامى پستها و شغلهاى حساس اجتماعى مخصوص آنان بود.پیشه‏وران و دهقانان از تمام مزایاى حقوقى اجتماعى محروم بودند.به جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگها وظیفه دیگرى نداشتند.

«نفیسى‏»،در باره‏ى امتیازات‏«طبقاتى ساسانى‏»مى‏نگارد:

«...چیزى که بیش از همه در میان مردم ایران‏«نفاق‏»افکنده بود،«امتیازات طبقاتى‏»بسیار خشنى بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند.و ریشه آن در تمدنهاى پیشین بوده،اما در دوره‏ى ساسانى،بر سخت گیرى افزوده بودند».

در درجه اول،هفت‏خانواده‏ى اشراف،و پس از ایشان،طبقات پنجگانه،امتیازاتى داشتند.و«عامه‏ى مردم‏»از آن محروم بودند.تقریبا«مالکیت‏»،انحصار به آن فت‏خانواده داشت.ایران ساسانى...در حدود«صد و چهل میلیون‏جمعیت‏»داشته است،اگر شماره افراد هر یک از هفت‏خاندان را،صد هزار تن بگیریم،شماره مجموع آنها،به‏«هفت صد هزار»مى‏رسد.و اگر فرض کنیم که مرزبانان و مالکان که ایشان نیز تا اندازه‏اى از حق مالکیت‏بهره‏مند بوده‏اند،نیز هفتصد هزار بگیریم،تقریبا از این صد و چهل میلیون،«یک میلیون و نیم‏»حق مالکیت داشته و«دیگران همه‏»از این حق طبیعى خداداد«محروم بوده‏اند». (7)

پیشه‏وران و کشاورزان که از تمام مزایاى حقوقى محروم بودند ولى بار سنگین مخارج اعیان و اشراف را بر دوش داشتند،در حفظ این اوضاع سودى گمان نمى‏بردند.لذا بسیارى از کشاورزان و طبقات پست و پائین اجتماع،کارهاى خود را ترک کرده و براى فرار از مالیاتهاى کمرشکن،به دیرها پناهنده مى‏شدند. (8)

مؤلف کتاب‏«ایران در زمان ساسانیان‏»،پس از آنکه از بدبختى کشاورزان و کارگران ایران مى‏نویسد:سپس از قول یکى از مورخان غرب به نام‏«امیان مارسیلینوس‏»،چنین نقل مى‏کند:کشاورزان و کارگران ایران در زمان ساسانیان در نهایت ذلت و خوارى و بدبختى بسر مى‏بردند.در موقع جنگ،پیاده از عقب لشکر حرکت مى‏کردند.طورى آنان را خوار و بى‏ارزش مى‏شمردند که گویا بردگى براى آنان براى همیشه نوشته شده است و هیچ اجر و مزد در مقابل کار خود دریافت نمى‏کردند. (9)

در امپراطورى ساسانى،تنها اقلیتى کمتر از یک و نیم درصد از جمعیت،صاحب همه چیز بوده‏اند ولى بالغ بر نود و هشت درصد مردم ایران،همانند بردگان حق حیات نداشتند.

حق تحصیل ویژه طبقات ممتاز بود .

در دوره ساسانیان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصیل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و کسب فضیلت محروم بودند.

این عیب بزرگ در فرهنگ ایران باستان،به قدرى واضح و روشن است که حتى‏«خداینامه پردازان‏»و«شاهنامه نویسان‏»،با اینکه هدف آنها حماسه سرائى است،به آن نیز تصریح کرده‏اند.

«فردوسى‏»،حماسه سراى معروف ایران،در«شاهنامه‏»داستانى آورده است که بهترین شاهد این مطلب است.این داستان در زمان انوشیروان اتفاق افتاده،یعنى درست در زمانى که امپراطورى ساسانى،دوران طلائى خود را مى‏گذرانده است.و این داستان نشان مى‏دهد که در دوره او نیز اکثریت قریب به اتفاق مردم،حق تحصیل نداشتند و حتى انوشیروان دانش دوست،هم حاضر نبود به طبقات دیگر مردم،حق تحصیل علم بدهد.

«فردوسى‏»مى‏گوید:کفشگرى حاضر شد براى مصارف جنگ ایران و روم،گنج‏سیم و زر نثار کند،با آنکه در آن زمان انوشیروان به کمک مالى احتیاج بیشترى داشت،زیرا حدود سیصد هزار سپاهى ایران،دچار کمبود غذا و اسلحه بودند،داد و فغان از لشکریان برمى‏خیزد،جریان را به خود شاه مى‏رسانند.انوشیروان،از این وضع،پریشان خاطر مى‏گردد و بر فرجام خویش بیمناک مى‏شود.بلافاصله‏«بزرگمهر»،وزیر اندیشمند خود را براى چاره‏جوئى فرا مى‏خواند و دستور مى‏دهد هم اکنون باید به سوى مازندران رود و هزینه جنگ را فراهم کند.ولى‏«بزرگمهر»مى‏گوید:خطر،نزدیک است،باید فورى چاره کرد. آنگاه بزرگمهر،قرضه‏ى ملى پیشنهاد مى‏کند،انوشیروان پیشنهاد او را مى‏پسندد و دستور مى‏دهد هر چه فورى اقدام شود.بزرگمهر به نزدیک‏ترین شهرها و قصبات مامور مى‏فرستد و جریان را با توانگران آن محل در میان مى‏گذارد.

کفشگرى حاضر مى‏شود تمام هزینه جنگ را بپردازد.فقط توقعى که دارداینست که به یگانه پسر او که مشتاق تحصیل است،اجازه تحصیل داده بشود.بزرگمهر درخواست او را نسبت‏به عطاى او کوچک مى‏شمارد،به پیشگاه خسرو مى‏شتابد و آرزوى پیر کفشگر را به شاه مى‏رساند.انوشیروان خشمگین مى‏شود و به وزیر خود بزرگمهر پرخاش مى‏کند و مى‏گوید:این چه تقاضائى است که تو مى‏کنى؟و این کار مصلحت نیست،زیرا با خروج او از طبقه‏بندى،سنت طبقات مملکت‏بر هم مى‏خورد و زیان آن بیش از ارزش این سیم و زرى است که او مى‏دهد.

سپس فردوسى،از زبان انوشیروان،به تشریح‏«فلسفه ماکیاولى‏»او مى‏پردازد:

چو بازارگان بچه گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر

چو فرزند ما بر نشیند،به تخت دبیرى ببایدش،پیروز بخت

هنر یابد ار مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بینا و گوش

بدست‏خردمند مرد نژاد نماند جز از حسرت و سرد باد...

بدین ترتیب،به فرمان‏«خسرو دادگر!!»،درم‏هاى مرد کفشگر را پس مى‏فرستند.«کفشگر بى‏چاره‏»،افسرده خاطر مى‏گردد و شبانگاه،دست تظلم وزارى که عادت مظلومان است، از این همه ستمکارى و حق کشى،بر درگاه داور بى‏پناهان بلند مى‏کند و زنگ عدل الهى را به صدا در مى‏آورد.

...فرستاده برگشت و شد با درم دل کفشگر زان درم،پر زغم

شب آمد،غمى شد ز گفتار شاه خروش جرس خواست از بارگاه (10)

با همه اینها،دستگاه عریض و طویل تبلیغاتى انوشیروان،وى را عادل قلمداد نموده و به جامعه ایرانى تحمیل کرده است.ولى این شاه به اصطلاح عادل،نه تنها گره اساسى را در جامعه ایران آن روز نگشود،بلکه سبب شد بدبختیهاى اجتماعى زیادى دامنگیر ایرانیان گردد.تنها در غائله مزدک هشتاد هزار و به قولى صد هزار ایرانى را زنده بگور کرد (11) ،تا به خیال خود این فتنه را از ریشه برکند!غافل از اینکه این‏«فتنه‏»ریشه کن نگردید.زیرا این گونه مجازاتها از بین بردن‏«معلول‏»است نه‏«علت‏»،به اصطلاح مبارزه بر ضد بزهکار است نه جرم!!ریشه فتنه نابسامانى اجتماع و اختلاف طبقاتى و احتکار ثروت و مقام،در دست طبقه خاص و محرومیت اکثریت قاطع مردم و مفاسد دیگرى بود و او با کمک سرنیزه و فشار مى‏خواست تا مردم،خود را راضى جلوه دهند.

«ادوارد براون‏»،در مورد نسبت عدالت که به انوشیروان مى‏دهند،مى‏نویسد:«اقدامات شدیدى که بر ضد«زنادقه‏»به عمل آورد و موافقت و ستایش مؤبدان مجوس را جلب کرد و تواریخ ملى نیز به دست همین مؤبدان تنظیم شد...» (12) در همین تواریخ رسمى،انوشیروان، پادشاهى نمونه‏ى عدل و انسانیت معرفى شده است،حکایاتى نقل کرده‏اند از قبیل اینکه: زنجیرى در بیرون بارگاه شاهى آویخته بود،تا مظلومان دست‏بر آن زنند و با صداى زنگ،شاه را به داورى فراخوانند. (13)

شگفتا!در این مدت طولانى،هیچ مظلومى جز الاغ پیرى،این زنگ را به صدا درنیاورد. البته معلوم است،الاغ،جرم شهامت و جرئت‏خود را نمى‏دانسته و گرنه هرگز به سیم عدالت نزدیک نمى‏شد.

و نیز مى‏گویند:«سلطان روم،سفیرى به جانب سلطان عجم،انوشیروان مى‏فرستد.چون چشم سفیر،بر عظمت‏سلطان عجم و بزرگى طاق کسرى مى‏افتد،مى‏بیند سلطان بر سریر نشسته و ملوک در خدمت او حاضرند،نگاهى به اطراف ایوان مى‏اندازد،ایوان را خیلى با شکوه مى‏بیند،در اطراف ایوان اعوجاج و کجى است.از درباریان جریان را مى‏پرسد،به او مى‏گویند:این کجى را که ملاحظه مى‏کنى،براى این است که در این جا خانه پیرزنى بود که شاه خواست آن را بخرد و داخل ایوان نماید.آن زن حاضر به فروش نشد، انوشیروان هم او را مجبور نکرد.لذا خانه آن پیرزن باعث اعوجاج و کجى این ایوان گردید.آن سفیر قسم خورد که‏این کجى بهتر از راستى است. (14)

واقعا شگفت انگیز است کسى که مى‏خواهد همچو بنا و ایوان با شکوهى بسازد آیا قبلا نقشه آن را تهیه نمى‏کند و بدون نقشه و زمین کافى اقدام به ساختن چنین ساختمانى مى‏کند؟!و در نتیجه کاخ به صورت بناى کج درمى‏آید،آیا این مطلب باور کردنى است؟

بعید نیست این نوع داستانها را درباریان و موبدان،به پاس خدمات گرانبهائى که خسرو با نابود کردن مزدکیان به آنها کرده،به نفع خسرو جعل کرده باشند.

به قول مؤلف کتاب‏«ایران و اسلام‏»،از اینها عجیبتر این است که برخى براى آنکه عدالت او را شرعى و مستند جلوه دهند،ناچار احادیثى از زبان رسول گرامى و پیشوایان اسلام در این باب ساخته‏اند.مانند آن حدیث معروف‏«ولدت فی زمن الملک العادل‏» (15) «من در زمان شاه دادگر چشم به جهان گشودم‏»پیامبر افتخار مى‏کند که در زمان پادشاه عادل انوشیروان به دنیا آمده است،غافل از اینکه عدالت او چه ربطى به پیامبر دارد.

در خبر دیگر آمده است:على‏«ع‏»به مدائن تشریف آورد و در ایوان کسرى فرود آمد،و انوشیروان را زنده کرد و از حال او پرسید،او به امیر مؤمنان خبر داد به خاطر کفر خود از بهشت محروم است،ولى به جهت عدل در جهنم هم معذب نیست (16) .اکنون ببینیم ساسانیان چه ظلمهائى مى‏کردند؟

پرده‏اى از جنایت‏خسروپرویز

یکى دیگر از کارهاى ظالمانه و دیوانه‏وار او رفتار با بزرگمهر معروف بود،که در دربار انوشیروان سیزده سال خدمت کرد و باعث‏حسن شهرت او شد،تا سرانجام خسرو پرویز او را به زندان افکند.وى نامه‏اى به بزرگمهر در زندان چنین نوشت:«بهره دانش و خردمندى تو این شد که تو را کشتنى ساخت‏».بزرگمهر در پاسخ نوشت:«تا بخت‏یار من بود از خرد خود بهره مى‏بردم،اکنون که نیست از شکیبائى خود بهره‏مند مى‏گردم. اگر نیکوکارى بسیارى از دست من رفته از بدکارى‏هاى بسیار،نیز آسوده شده‏ام. اگر منصب وزارت از من سلب شده است،رنج‏ستمکارى آن نیز از من دست کشیده،پس مرا چه باک است؟»

تا این نامه به دست‏خسرو پرویز رسید،فرمان داد بینى و لب‏هاى بزرگمهر را ببرند. هنگامى که این فرمان را به او گفتند،پاسخ داد:آرى لبهاى من بیش از این سزاوار است.خسرو گفت از چه رو؟گفت از آن رو که نزد خاص و عام تو را به صفاتى ستودم که داراى آن نبودى و دلهاى رمیده را رو به تو نمودم،و خوبى‏هائى از تو پخش کردم که تو سزاوار آن نبودى.اى بدکارترین خسروان،با آنکه یقین بر پاکى و نیکى من داشتى،مرا به گمان بد مى‏خواهى بکشى؟پس که را به دادگرى تو امیدى تواند بود و به گفته تو دل تواند بست؟

خسرو پرویز،از این سخن برآشفت و فرمان داد بزرگمهر را گردن زدند. (17)

مؤلف کتاب‏«تاریخ اجتماعى ایران‏»،که خود از پیشتازان ناسیونالیسم است، آنجا که از علل انحطاط و آشفتگى و نابسامانى عصر ساسانى سخن مى‏گوید،حق انحصارى آموزش و پرورش را براى طبقات ممتاز چنین ترسیم مى‏کند:

«...در این دوره،تعلیم و تربیت و فراگرفتن علوم متداول،انحصار به مؤبدزادگان و نجیب زادگان داشته و اکثریت نزدیک به اتفاق فرزندان ایران،از آن محروم بوده‏اند». (18)

آرى این سنت جاهلى،بقدرى در نظر ساسانیان اهمیت داشت،که‏نمى‏خواستند به هیچ عنوانى از زیر بار آن شانه خالى کنند.

از این رو،به خاطر تامین هوسهاى خام و نابجاى این اقلیت ناز پرورده، اکثریت مردم ایران از حق تحصیل علم و سایر حقوق اجتماعى محروم بودند.

داورى تاریخ درباره پادشاهان ساسانى

حکمرانان ساسانى غالب و در حکومت‏خود،سیاست‏خشنى پیش گرفته و به زور شمشیر مى‏خواستند مردم را مطیع خود سازند.

مالیاتهاى بسیار سنگین و کمرشکن از مردم مى‏گرفتند،از این نظر مردم ایران عموما ناراضى بودند ولى از بیم جان خود نمى‏توانستند،سخنى بگویند.حتى مردمان مطلع و اشخاص کاردان نیز در دربار ساسانیان ارزشى نداشت.

زمامداران ساسانى،بقدرى مستبد و خودراى بودند که هیچ کس قدرت اظهار نظر در هیچ کارى نداشت.

تاریخ،با اینکه همیشه به وسیله صاحبان قدرت و زور تحریف مى‏شود،ولى بساط ظلم آنچنان گسترده بود که در گوشه و کنار تاریخ از ظلم و بى‏دادگرى ستمگران، داستانهایى نقل کرده‏اند.

قساوت قلب خسرو پرویز به حدى بود که ثعالبى مى‏نویسد:خسرو را گفتند:که فلان حکمران را به درگاه خواندیم تعلل ورزید،پادشاه بلافاصله امر کرد که اگر آمدن او پیش ما به تمام بدن دشوار است،ما به جزئى از تن او اکتفا مى‏کنیم،تا کار بر او آسانتر شود.بگویید:فقط سر او را به درگاه ما بفرستند (19) !

آشفتگى در حکومت‏ساسانى

در اواخر دوران ساسانیان،چیزى که نباید از ذکر آن غافل شد،موضوع آشفتگى حکومت، رواج خودکامگى،و دسیسه بازى و هرج و مرج در رژیم دولت‏ساسانى بود.

شاهزادگان،اعیان و اشراف و سرداران سپاه به جان هم افتاده بودند و هر دسته، شاهزاده‏اى را برمى‏گزید و دسته دیگر او را از میان بر مى‏داشت و کسى دیگر را انتخاب مى‏کرد.

هنگامى که مسلمانان عرب،به فکر تصرف ایران افتادند،خاندان سلطنتى ساسانى به منتهى درجه ضعف رسیده و گرفتار نفاق شده بودند.

در مدت چهار سال از موقع کشته شدن خسرو پرویز،و جلوس‏«شیرویه‏»،تا جلوس آخرین پادشاه ساسانى‏«یزدگرد»،عده‏اى که شماره آنها را از شش تا چهارده تن نوشته‏اند بر تخت پادشاهى تکیه زده بودند.

بدین ترتیب در مدت چهار سال،چهارده بار یا کمتر،سلطنت ایران دست‏به دست گشته بود.معلوم است در مملکتى که در مدت 4 سال 14 بار،کودتا شود و هر بار یکى را بکشند و دیگرى را به جاى او بنشانند،آن مملکت‏به چه وضعى در مى‏آید.

هر زمامدارى که روى کار مى‏آمد،کسانى که مدعى سلطنت‏بودند همه آنها را از بین مى‏برد،و براى هموار ساختن سلطنت‏براى خود چه کارهائى که انجام نمى‏دادند!پدر پسر را مى‏کشت و پسر پدر خود را نابود مى‏کرد،برادر برادران خود را از بین مى‏برد.

«شیرویه‏»،براى رسیدن به سلطنت پدر خود را کشت (20) و چهل نفر از پسران خسرو پرویز،یعنى برادران خود را نابود کرد. (21)

«شهربراز»،از هر کس که مطمئن نبود او را کشت.سرانجام تمام کسانى به سلطنت رسیده بودند،همه،چه مرد و چه زن و چه بزرگ و چه کوچک،نزدیکان خود یعنى شاهزادگان ساسانى را از بین مى‏بردند تا کسى مدعى سلطنت نباشد.

خلاصه،در دوران ساسانى،کار هرج و مرج چنان بالا گرفته بود که کودکان‏و زنان را بر تخت مى‏نشاندند و پس از چند هفته مى‏کشتند و دیگرى را بجاى او مى‏نشاندند.

بدین سان،دولت‏ساسانى،علیرغم شکوه و جلوه ظاهرى که داشت،بسختى،روى به پستى و پریشانى و نابودى مى‏رفت.

آشفتگى اوضاع ایران ساسانى از نظر مذهب

مهمترین سبب آشفتگى اوضاع ایران در دوره ساسانیان،تشتت و اختلاف آراء دینى بوده است.

سر سلسله ساسانیان،«اردشیر بابکان‏»چون خود مؤبدزاده بوده و به یارى روحانیان دین زرتشت،به سلطنت رسیده بود،لذا به هر وسیله‏اى که بود،دین نیاکان خود را در ایران انتشار مى‏داد.

در زمان ساسانیان،دین رسمى و عمومى ملت ایران،آئین زردشتى بود و چون لطنت‏ساسانیان با پشتیبانى مؤبدان صورت گرفته بود،از این جهت روحانیان زردشتى،از طرف دربار ساسانى کاملا حمایت مى‏شدند.سرانجام روحانیان زردشتى در عهد ساسانى مقتدرترین طبقه‏ى ایران را تشکیل مى‏دادند.

حکمرانان ساسانى همیشه دست نشانده مؤبدان بودند و اگر یکى از آنان از روحانیان اطاعت نمى‏کرد،با مخالفت‏سرسخت آنان روبرو مى‏شد.از این رو،پادشاهان ساسانى بیش از هر طبقه به روحانیان توجه داشتند و در نتیجه حمایت و طرفدارى ساسانیان از مؤبدان،شماره آنها روز به روز به فزونى مى‏رفت.

ساسانیان،براى تحکیم سلطنت‏خود،از وجود روحانیون بیشتر استفاده مى‏کردند و در اطراف و اکناف مملکت پهناور ایران،آتشکده‏هاى مفصلى بر پا نموده و در هر آتشکده تعداد زیادى مؤبد،جاى داده بودند.

مى‏نویسند:خسرو پرویز،آتشکده‏اى ساخت و 12 هزار«هیربد»در آنجا گماشت که سرود مذهبى و نماز بخوانند (22) .بدین ترتیب،دین زردشتى،آئین دربارى بود.مؤبدان با تمام قدرت خود مى‏کوشیدند که طبقات محروم و زحمتکش جامعه را آرام نگه دارند و طورى کنند که مردم بدبختیهاى خود را حس نکنند.

فشار و اختیارات نامحدود مؤبدان،مردم را از آئین زردشتى گریزان مى‏ساخت.و توده مردم مى‏خواستند،دینى غیر از دین اشراف،براى خود بیابند.

مؤلف‏«تاریخ اجتماعى ایران‏»مى‏نویسد:«...ناچار مردم ایران از فشار اشراف و موبدان مى‏کوشیدند که از زیر بار گران این ناملایمات خود را بیرون آورند.به همین جهت در مقابل طریقه رسمى‏«مزدیستى زرتشتى‏»،که مذهب دولت و دربار بود و به آن‏«بهدین‏»مى‏گفتند،دو طریقه‏ى دیگر در میان زرتشتیان،پیدا شده بود...» (23)

آرى،در نتیجه فشار و سخت گیریهاى اشراف و مؤبدان بود که در ایران ساسانى مذاهب مختلف،یکى بعد از دیگرى پیدا مى‏شد.«مزدک‏»و پیش از او«مانى‏» (24) ،براى آنکه تحولى در اوضاع روحانى و دینى پدید آورند،خود کوشش کردند اما نتیجه‏یى نگرفتند.

در حدود سال 497 میلادى بود که‏«مزدک‏»قیام کرد.لغو مالکیت انحصارى و نسخ رسم چند همسرى و تشکیل حرمسرا را،در سرلوحه برنامه اصلاحى خود قرار داد.وقتى طبقات محروم از این برنامه اطلاع پیدا کردند،پروانه‏وار به گرد او هجوم آوردند و به رهبرى‏«مزدک‏»،انقلاب بزرگى به راه انداختند.این قیامها و جنبش‏ها براى آن بود که مردم به حق مشروع خداداد خود برسند.سرانجام کار«مزدک‏»،با مقاومت روحانیان و مخالفت‏سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهى اوضاع ایران گشت.

و همچنین در اواخر عهد ساسانى،آئین زردشتى کاملا حقیقت‏خود را از دست داده بود. کار مقدس شمردن آتش به جائى رسیده بود،که پتک زدن به آهن‏گداخته را که در پرتو مجاورت با آتش،طبیعت آن را به خود گرفته،ناروا مى‏دانستند.و اصول و عقاید زردشت را بیشتر خرافات و افسانه‏ها تشکیل مى‏داد و در این دوره حقایق این دین، جاى خود را به یک مشت‏شعائر پوچ و بى‏روح و بیهوده‏اى داده بود که مؤبدان پیوسته براى تقویت‏خود بر تشریفات آن مى‏افزودند.افسانه‏ها و خرافات دور از عقل،به اندازه‏اى در این دین راه یافته بود که حتى خود روحانیان را نیز نگران مى‏ساخت.و در بین مؤبدان هم کسانى بودند که از اول،بى مغزى شعائر و عقاید زردشتى را فهمیده بودند و از زیر بار آنها شانه خالى مى‏کردند.

از طرف دیگر،از زمان انوشیروان به بعد،راه تفکر در ایران باز شده بود و در نتیجه نفوذ فرهنگ یونانى و هندى و همچنین،تماس عقاید زردشتى با عقاید مسیحیت و مذهبهاى دیگر،بیش از پیش این امر را تقویت نمود و سبب بیدارى مردم ایران مى‏گشت و لذا بیشتر از هر وقت دیگر،از خرافات و مطالب واهى و بى‏اساس آئین زردشتى رنج مى‏بردند.

بالاخره،فسادى که در جامعه روحانیت زرتشتى پدید آمده بود و خرافات و افسانه‏هاى دور از عقل و خرد که در آئین زردشتى راه یافته بود،همه سبب تشتت و اختلاف در عقاید و آراء ملت ایران گشت.با بروز این اختلاف و شیوع مذاهب گوناگون،روح شک و تردید در بین طبقه متفکر پدید آمد و از ایشان نیز رفته رفته به دیگران سرایت نمود.در نتیجه توده مردم ایمان قطعى و اعتقاد کاملى که قبلا داشتند،به کلى از دست دادند.

بدین ترتیب،هرج و مرج و بى‏دینى و لاابالیگرى سراسر ایران را فرا گرفت. چنانکه‏«برزویه‏»،طبیب معروف عهد ساسانى،نمونه کاملى از اختلاف عقاید و آشفتگى اوضاع ایران ساسانى را در مقدمه‏«کلیله و دمنه‏»ترسیم نموده است.

جنگ‏هاى ایران و روم

«بزرگمهر»،که مردى مدبر و هوشیار بود و در راس دستگاه انوشیروان قرار داشت.وى با تدبیر کامل و تجربیات خود،در بسیارى از اوقات کشور ایران را ازخطرات بزرگ نجات مى‏داد،ولى گاهى بازیگران و سخن چینان،روابط وى را با انوشیروان تیره مى‏کردند و او را بر ضد وى تحریک نموده،حکم توقیف او را صادر مى‏نمودند.

همین،فتنه جویان،ذهن انوشیروان را نسبت‏به امپراطور روم مشوب کردند،و او را تحریک کردند که براى گسترش مرزهاى کشور و تضعیف رقیب خطرناک خود،«پیمان صلح جاوید»را نادیده بگیرد و به رومیان حمله کند.بالاخره،آتش جنگ شعله‏ور شد و در مدت نسبتا کوتاهى سربازان ایران،سوریه را فتح کردند و انطاکیه را آتش زدند و آسیاى صغیر را تاراج نمودند.پس از بیست‏سال جنگ و خونریزى،هر دو سپاه قدرت و امکانات خود را از دست دادند،و پس از تلفات زیاد،دو مرتبه پیمان صلح بستند،و مرزهاى خود را مانند سابق معین نمودند به این شرط که دولت‏«روم‏»،سالى معادل بیست هزار دینار به دولت ایران بپردازد.

ناگفته پیدا است‏یک چنین جنگهاى طولانى،آن هم در نقاط دور از مرکز،تا چه اندازه بر ثروت و صنعت‏یک ملت،ضرباتى سنگین وارد مى‏سازد.مرمت آثار یک چنین جنگ طولانى، با در نظر گرفتن وسائل آن روز به زودى ممکن نبود.این جنگ و تاخت و تاز،مقدمات سقوط حتمى دولت ایران را فراهم آورد.

هنوز لطمه‏هاى این جنگ جبران نشده بود که بار دگر جنگ هفت‏ساله‏اى آغاز گردید.«تى باریوس‏»،امپراطور روم،پس از آنکه بر اورنگ سلطنت تکیه زد،به منظور انتقام با حملات شدید خود استقلال ایران را تهدید نمود.هنوز وضع دو سپاه روشن نگشته بود که انوشیروان از جهان رفت و پسر او«خسرو پرویز»،زمام امور را به دست گرفت.وى نیز در سال 614 میلادى،بهانه‏هائى به دست آورد و مجددا به رومیان تاخت،و در اولین حمله،شام و فلسطین و آفریقا را فتح کرد،و«اورشلیم‏»را غارت نمود،و کلیساى قیامت و مزار مسیح را آتش زد و شهرها را ویران ساخت و پس از ریخته شدن خون نود هزار مسیحى،جنگ به نفع ایرانیان پایان پذیرفت.

در چنین موقع که جهان متمدن آن روز در آتش جنگ و بیدادگرى‏مى‏سوخت،پیامبر اسلام، در سال 610،مبعوث به رسالت گردید و نداى جانفزاى توحید را به گوش عالمیان رساند و مردم را به صلح و صفا و نظم و آرامش دعوت نمود.مغلوب شدن رومیان خداپرست،به دست ملل آتش پرست،سبب شد که بت پرستان مکه این شکست را به فال نیک بگیرند،و با خود بگویند ما هم به این نزدیکى خداپرستان(مسلمانان)را سرکوب خواهیم ساخت، مسلمانان از شنیدن این خبر سخت نگران شدند.

پیامبر اسلام‏«ص‏»منتظر وحى الهى بود،تا اینکه آیه‏اى به مضمون یاد شده در زیر نازل گردید:«رومیان در سرزمینى نزدیکى عربستان شکست‏خوردند،ولى آنان بالاخره پس از چند سالى پیروز خواهند شد» (25) .

پیشگوئى قرآن،درباره رومیان در سال 627 میلادى تحقق پذیرفت،و«هرقل‏»با یک حمله‏«نینوا»را گرفت.هر دو رقیب آخرین دقایق عمر خود را مى‏گذراندند،و در صدد تجدید نیرو بودند،ولى چون اراده حتمى ایزد یکتا بر این تعلق گرفته بود،که این دو سرزمین با نور یکتا پرستى روشن گردد،و روح افسرده ایرانیان و رومیان با نسیم روح افزاى اسلام زنده شود.چیزى نگذشت که خسرو پرویز،به دست فرزند خود شیرویه کشته شد،و فرزند نیز پس از هشت ماه از مرگ پدر،درگذشت.در این دوران،آنچنان هرج و مرج ایران را فرا گرفت که پس از شیرویه در مدت چهار سال،زمامداران متعددى در میان آنها حکومت کردند،که چهار نفر آنها زن بود،تا اینکه سپاه اسلام، با حملات خود به این اوضاع خاتمه داد و این کشمکشهاى پنجاه ساله به پیشرفت فتوحات اسلامى کمک شایان کرد.

پى‏نوشت‏ها:

1. «تاریخ علوم و ادبیات در ایران‏»،دکتر صفا/3-4،و«ایران در زمان ساسانیان‏»، کریستن سن/267.

2 و 3 و 4. «پیامبر»،رهنما،ج 1/42-43 محمد تقى خان حکیم‏«معتمد السلطان‏»،در کتاب گنج دانش،به مناسبت تحقیق درباره ایوان کسرى قالى نگارستان را بطور دقیق ترسیم کرده است.

5. «سنى ملوک الارض و الانبیاء»/420.

6. «تاریخ طبرى‏»،به نقل کریستن سن/327.

7. «تاریخ اجتماعى ایران‏»،ج 2/6-24.

8. «لما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمین‏»/70-71

9. «ایران فى عهد الساسانیین‏»/424.

10. «مروج الذهب‏»،ج 1/263-264.

11. «تاریخ اجتماعى ایران‏»/618.

12. «تاریخ ادبى ایران‏»،ج 1/246.

13. «تاریخ اجتماعى ایران‏»،ج 1/618.

13. «مروج الذهب‏»،ج 1/264.

14. همان مدرک.

15. در این باره به کتابهاى:«تذکرة الموضوعات‏»،«اللئالى الموضوعه‏»،سیوطى،و نیز«مجمع الزوائد هیتمى‏»مراجعه فرمائید.

17. این داستان را فردوسى،در شاهنامه،در وقایع انوشیروان به مناسبت جنگ ایران و روم آورده است.«شاهنامه‏»،ج 6/260-257،و همچنین دکتر صاحب الزمانى در کتاب‏«دیباچه‏اى بر رهبرى‏»،بطور جالبى این داستان را تجزیه و تحلیل نموده است.«به دیباچه‏اى بر رهبرى‏»/258-262 و نیز«گزارش نامه ایران‏»،مهدیقلى خان هدایت/232 مراجعه بفرمائید.

18. «تاریخ اجتماعى ایران‏»،ج 2/26.

19. «ایران در زمان ساسانیان‏»/318.

20. «مروج الذهب‏»،ج 1/281.

21. «تاریخ اجتماعى ایران‏»،ج 2/15-19.

22. «تاریخ تمدن ساسانى‏»،ج 1/1.

23. «تاریخ اجتماعى ایران‏»،ج 2/20.

24. مذهب مانى،آئین زرتشت آمیخته با مسیحیگرى بود،و از دو مسلک بومى و بیگانه،مسلکى را اختراع نمود.

25. الم،غلبت الروم فی ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون ،سوره روم،آیه 1.

نخستین نشست اندیشه های راهبردی

 بسمه تعالی 

 (۱۳۸۹/۰۹/۱۰ - ۲۰:۰۳)
در نخستین نشست اندیشه های راهبردی در «جمهوری اسلامی ایران»، رهبر معظم انقلاب اسلامی و دهها نفر از اندیشمندان، استادان و صاحبنظران دانشگاهی و حوزوی، چهارشنبه شب، به هم اندیشی و بررسی "مبانی، ویژگی ها و ابعاد الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت" پرداختند.
در ابتدای این نشست که بیش از 4 ساعت به طول انجامید، 14 نفر از متفکران و صاحب نظران حدود 3 ساعت و نیم، ضمن تضارب آرا، دیدگاههای متنوع و مختلف خود را در زمینه الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت بیان کردند.
در ادامه این نشست حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر ضرورت به کارگیری همه ظرفیت نخبگانی کشور در تدوین این الگوی راهبردی، چهار عرصه "فکر، علم، زندگی و معنویت" را عرصه های مهم الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت خواندند و تأکید کردند: این الگو، سندی بالادستی برای همه اسناد برنامه ای و چشم اندازی کشور خواهد بود.
حضرت آیت الله خامنه ای با اظهار خرسندی و قدردانی از مقالات علمی و سخنان اساتید و فضلا در نخستین نشست اندیشه های راهبردی، این موضوع را نشان دهنده ظرفیت بسیار بالای فرزانگان و اندیشمندان کشور دانستند و در تبیین اهمیت آن خاطرنشان کردند: برگزاری چنین نشستی در جمهوری اسلامی ایران بی سابقه است.
ایشان با تأکید بر تداوم نشستهای اندیشه های راهبردی، یکی از اهداف اصلی برگزاری این سلسله نشست ها را درگیر شدن متفکران و اندیشه ورزان با مسائل اساسی و کلان برشمردند و افزودند: در کشور، اهداف و کارهای بزرگی وجود دارد که باید برای تحقق آنها از     ظرفیت ها و تواناییهای بالای نخبگان، استفاده شود که لازمه آن درگیر شدن اندیشه ورزان با این مسائل کلان است.
رهبر انقلاب اسلامی، فرهنگ و گفتمان سازی درخصوص مسائل کلان در میان نخبگان و سپس در سطح عمومی جامعه را از دیگر اهداف سلسله نشست های راهبردی خواندند و خاطرنشان کردند: هدف سوم از برپایی این نشست ها، تعیین مسیر و نوعی ریل گذاری برای آینده کشور است.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر لزوم پرهیز از شتابزدگی در رسیدن به نتیجه نهایی این نشست ها، افزودند: تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت جز در یک فرآیند بلندمدت و در حالت خوش بینانه، میان مدت، امکان پذیر نیست، ضمن آنکه سرعت معقول نیز باید وجود داشته باشد.
ایشان خاطرنشان کردند: در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، هدفها مشخص می شود اما راهبردها ممکن است به تناسب شرایط زمان دچار تغییر و اصلاح شوند که این مسئله، نشان دهنده انعطاف پذیری الگو است.
رهبر انقلاب اسلامی در تبیین اجزای چهارگانه تعبیر «الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت» کلمه الگو را «نقشه جامع» معنا کردند و افزودند: بدون نقشه جامع، همچون برخی مسائل فرهنگی یا اقتصادی 30 سال گذشته، دچار حرکتهای گاه متناقض خواهیم شد.
حضرت آیت الله خامنه ای در تشریح علت انتخاب کلمه اسلامی نیز بر ضرورت تکیه اهداف، ارزشها و شیوه های این الگو بر معارف و مبانی اسلام اشاره کردند و افزودند: جامعه و حکومت ما، اسلامی است و ما مفتخریم که می توانیم با استفاده از منابع اسلام، الگوی پیشرفت خود را تدوین کنیم.
ایشان در تبیین علت انتخاب کلمه ایرانی در تعبیر «الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت»، به مسائلی نظیر ضرورت در نظر گرفتن شرایط تاریخی – جغرافیایی – فرهنگی – اقتصادی و اجتماعی ایران در این الگو اشاره کردند و افزودند: علاوه بر این مسائل، طراحان این الگو نیز متفکران ایرانی هستند و این الگو در واقع تجلی تلاش اندیشمندان این سرزمین برای ترسیم آینده کشور است.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به انتخاب کلمه «پیشرفت» به جای «توسعه» تأکید کردند: کلمه توسعه، یک اصطلاح متعارف جهانی، با بار معنایی و ارزشی و الزامات خاص خود است که ما با آنها موافق نیستیم، بنابراین از کلمه «پیشرفت» استفاده شد ضمن اینکه وام نگرفتن از مفاهیم دیگران، در طول انقلاب اسلامی سابقه داشته است.
ایشان ترسیم وضع مطلوب و مشخص کردن چگونگی رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب را از ضرورت های روند ترسیم و تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت خواندند و افزودند: استفاده از دو مفهوم «اسلامی و ایرانی»، به هیچ وجه به معنای استفاده نکردن از دستاوردهای دیگران و تجارب صحیح آنان نیست و ما در این راه، با چشمان باز و انتخاب گر، از هر علم و معرفت درست استفاده می کنیم.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به لزوم مطرح شدن و پاسخگویی به همه سؤالات در باب الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت افزودند: یک سؤال این است که چرا این مقطع زمانی برای تدوین این الگو انتخاب شده است.
ایشان در پاسخ این سؤال خاطرنشان کردند: تجربه های متراکم و معرفتهای انباشته شده در سی سال گذشته نشان می دهد که مقطع فعلی، زمان مناسبی برای آغاز این راه است.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: برخی نیز معتقدند توانایی فکری برای ایجاد این الگو، در کشور وجود ندارد اما ظرفیتهای بسیار خوب موجود و ظرفیتهای فراوان بالقوه اثبات می کند که متفکران و اندیشه ورزان ایرانی توانایی تدوین این الگو را دارا هستند و این حرکت، حتماً به پیش خواهد رفت.
حضرت آیت الله خامنه ای در تشریح عرصه های الگوی پیشرفت، به چهار عرصه فکر، علم، زندگی و معنویت اشاره کردند و افزودند: الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت به گونه ای تدوین شود که جامعه را به سمت جامعه ای متفکر سوق دهد و جوشیدن فکر و «اندیشه ورزی» به حقیقتی نمایان در جامعه تبدیل شود.
ایشان در همین زمینه مشخص شدن راهبردها و الزامات پیشرفت در عرصه فکر و توجه به ابزارهای آن از جمله «آموزش و پرورش و رسانه ها» را در تدوین الگوی پیشرفت مهم دانستند.
عرصه علم، دومین عرصه ای بود که رهبر انقلاب به عنوان عرصه های پیشرفت مطرح کردند.
ایشان در این زمینه خاطرنشان کردند: نوآوری و حرکت خوب موجود در زمینه استقلال علمی باید با شتاب و قوت بیشتر ادامه یابد و راههای پیشرفت همه جانبه، عمیق و بنیانی علمی، در الگو مشخص شود.
حضرت آیت الله خامنه ای، توجه به مسائل و خطوط اصلی زندگی مانند امنیت، عدالت، رفاه، آزادی، حکومت، استقلال و عزت ملی را در بحث الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، ضروری دانستند و افزودند: در این الگو باید به عرصه زندگی، توجه کافی شود.
رهبر انقلاب اسلامی، معنویت را چهارمین و مهمترین عرصه ای دانستند که در کار پیچیده – دقیق و بلندمدت تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ،باید به آن توجه شود چرا که معنویت، روح پیشرفت واقعی در همه زمینه ها و مسائل است.
رهبر انقلاب اسلامی، زندگی بشر در دوران ظهور امام عصر (عج) را، نمونه کامل زندگی انسانی خواندند و خاطرنشان کردند: بشر با تاریخ چند هزار ساله خود، همچنان در پیچ و خمهای زندگی بسر می برد و در زمان ظهور حضرت حجت، به بزرگ راه پیشرفت حقیقی  می رسد که البته باید به طور مستمر در این زمینه تلاش کرد.
حضرت آیت الله خامنه ای، سخنان خود در نخستین نشست اندیشه های راهبردی را با تأمل در باب محتوای اسلامی الگوی پیشرفت ادامه دادند.
ایشان توجه به مسئله توحید را در این الگو دارای ضرورت کامل دانستند و افزودند: اگر توحید، اعتقاد به خدا و التزام به این اعتقاد، به بدنه زندگی بشر بسط داده شود، مشکلات جامعه بشری حل و راه پیشرفت حقیقی گشوده خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی، توجه به معاد و محاسبه اخروی را در الگوی پیشرفت، موجب منطقی شدن تحمل همه دشواریها و ترویج ایثار و از خودگذشتگی برشمردند و خاطرنشان کردند: این مفهوم اساسی و سرنوشت ساز، باید در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، معنا یابد.
پیوستگی و عدم تفکیک دنیا و آخرت و محور بودن انسان در نگاه اسلام از دیگر نکاتی بود که رهبر انقلاب اسلامی در زمینه محتوای اسلامی الگوی پیشرفت مورد توجه قرار دادند.
ایشان، محور بودن انسان «در اسلام و در فلسفه های مادی غرب» را کاملاً متفاوت از یکدیگر خواندند و خاطرنشان کردند: هدف نهایی اسلام، رستگاری انسان است و در این نگاه همه مسائل از جمله عدالت، رفاه، امنیت و عبادت مقدمه یا اهداف میانی هستند و هدف اصلی این است که انسان سعادتمند شود.
حضرت آیت الله خامنه ای، انسان در نگاه اسلام را موجودی مختار، مُکلّف و در معرض هدایت الهی دانستند و با تأکید بر تجلی این نگاه در الگوی پیشرفت خاطرنشان کردند: در این نگاه، مردم سالاری علاوه بر اینکه حق مردم است تکلیف آنها نیز می شود و کسی نمی تواند بگوید صلاح یا فساد جامعه به من مربوط نیست.
رهبر انقلاب اسلامی، مسئله حکومت از دیدگاه اسلام را از دیگر مسائلی دانستند که در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، باید مورد توجه کافی قرار گیرد.
ایشان در همین زمینه افزودند: صلاحیتهای فردی در اسلام به گونه ای مهم است که هرکس می خواهد مسئولیت و مدیریت بپذیرد باید صلاحیت های لازم را در خود بوجود آورد وگرنه با پذیرش مسئولیت، عمل نامشروعی انجام داده است.
حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین نکات دیگری از نگاه اسلام به حکومت، به نفی استعلا، اشاره کردند و افزودند: در اسلام کسی که اهل استعلا و برتری طلبی است و یا همه چیز را برای خود می خواهد حق ندارد قدرت را قبول کند و مردم نیز حق ندارند چنین شخصی را انتخاب کنند که این نگاه سعادت بخش، باید در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، جاری شود.
رهبر انقلاب اسلامی توجه به اقتصاد را نیز در الگوی پیشرفت، ضروری خواندند و افزودند: در الگوی پیشرفتی که با همفکری و تلاش نخبگان تدوین خواهد شد، عدالت به عنوان یکی از ارکان اصلی لحاظ شود چرا که در اسلام، عدالت، معیار حق و باطل و ملاک مشروعیت یا عدم مشروعیت حکومتها است.
حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان نکته ضروری دیگر در تدوین الگوی پیشرفت اسلامی – ایرانی به «نگاه غیرمادی به اقتصاد» اشاره و خاطرنشان کردند: اسلام برای ثروت، اهمیت قائل است و تولید ثروت را مطلوب می داند به شرط اینکه از آن، برای ایجاد فساد و سلطه و اسراف استفاده نشود.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش پایانی سخنانشان با تأکید مجدد بر ضرورت ادامه سلسله نشستهای اندیشه های راهبردی افزودند: در تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، ممکن است تشکیل دهها جلسه و ایجاد دهها حلقه علمی و فکری در دانشگاهها و حوزه ها ضروری باشد، بهرحال این «راه آغاز شده» با استفاده از همه ظرفیت نخبگانی کشور ادامه یابد تا انشاءالله به نقطه مطلوب برسد.
ایشان با اشاره به اینکه تدوین الگوی اسلامی –ایرانی پیشرفت ،به علت ماهیت بالا دستی این الگو،در دولتها ومجالس  امکان پذیر نیست ،ایجاد مرکزی برای پیگیری این هدف راهبردی  را ضروری دانستند و افزودند: البته این کار بسیار مهم و حرکت عظیم نمی تواند محدود به یک مجموعه شود و همکاری همه اندیشمندان و متفکران کشور را می طلبد.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: مرکز و ستادی که برای پیگیری این کار تشکیل می شود با حمایت و پشتیبانی از نخبگان و صاحبنظران، مسیر دستیابی به هدف بسیار مهم تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت را تسهیل خواهد کرد.
در آغاز نخستین نشست اندیشه های راهبردی که با موضوع الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت تشکیل شده بود دکتر مسعود درخشان استاد دانشگاه علامه طباطبایی به بیان دیدگاههای خود پرداخت.
وی در مقاله خود با عنوان «نگاهی به مبانی پیشرفت اقتصادی اسلامی – ایرانی»، خاطرنشان کرد: الگوی پیشرفت اسلامی – ایرانی باید ضمن آنکه مبتنی بر موازین الهی و احکام شرعی باشد، مختصات اقتصاد ایران که سابقه نیم قرن وابستگی به درآمدهای نفتی را دارد در نظر بگیرد.
دکتر درخشان افزود: الگوی پیشرفت درون زا است و اجرای آن نیازمند عزم و اراده ملی مسئولان دستگاههای دولتی و غیردولتی و تکیه بر قابلیت ها و توانایی های داخلی است.
دومین سخنران نخستین نشست اندیشه های راهبردی، دکتر مصطفی سلیمی فر استاد دانشگاه فردوسی مشهد بود. وی با بررسی روند تغییر تفکرات و نظریه های توسعه در قرنهای اخیر گفت: با وجود همه تغییرات بوجود آمده در مدلهای توسعه، به علت اینکه همه این مدلها از  نگاه اومانیستی و جهان بینی سکولار سرچشمه می گیرند نتوانسته اند اهداف مورد نظر جوامع بشری را تأمین کنند ضمن اینکه علاوه بر تفاوتهای ایدئولوژیک، جغرافیای پیشرفت ایران نیز متفاوت است بنابراین باید به تبیین الگوی پیشرفت اسلامی – ایرانی بپردازیم.
دکتر سلیمی فر، ایجاد جامعه ای مبتنی بر عدل و قسط، پرورش انسانهایی مؤمن، برخورداری از اقتصاد پویا و پیشرو و مشارکت حداکثری مردم را از جمله مأموریتهای الگوی پیشرفت اسلامی – ایرانی خواند و گفت: باید با راهبردهایی همچون اصلاح نظام آموزشی کشور، طراحی نظام تعمیق معرفت دینی جامعه و ایجاد نظام تولید و انتشار دانش - و با توجه اسناد فرادستی مانند قانون اساسی و سند چشم انداز 20 ساله، به تبیین الگوی پیشرفت بپردازیم.
این استاد دانشگاه مقاله خود را با اشاره به برخی تنگناها وموانع نگرشی، مدیریتی، اجتماعی و سیاسی در مقوله پیشرفت به پایان برد.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیدحسین میرمعزی از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نیز در این نشست گفت: تعبیر الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت، نشان دهنده ضرورت تطبیق الگوی اسلامی پیشرفت با شرایط و ویژگی های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران است.
دکتر میرمعزی افزود: تجمیع ذخائر علمی موجود، تعریف و برگزاری دوره های دکتری و فوق دکترای پژوهشی و تشکیل گروههای پژوهشی فلسفه علوم انسانی اسلامی می تواند زمینه های طراحی و تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت را فراهم سازد.
دکتر زهرا نصراللهی استاد دانشگاه یزد نیز در سخنرانی خود در باب ضرورت الگوی اسلامی -  ایرانی پیشرفت، خاطرنشان کرد تقریباً همه مدلهای پیشرفت غربی در ایران اجرا شده اما به نتیجه مطلوب نرسیده است.
وی در تبیین اجزای اصلی «الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت»، هدف گذاری صحیح، و تربیت کارگزاران نظریه پرداز و توانا را برای اجرای این الگو ضروری دانست و با تأکید بر گسترش و تعمیق تضارب فکر و اندیشه گفت: باید با آینده پژوهی و ترسیم دورنمای کشور به تبیین الگوی صحیح پیشرفت بپردازیم.
این استاد دانشگاه، اصالت دادن به شکل و ظواهر اسلامی، نبود زیر ساختهای سیستماتیک، عدم شناخت کافی از «غرب، اسلام و ایران»، جبهه گیری در مقابل هر نوع تغییر، عدم خود باوری کامل در جامعه علمی کشور، نبود انعطاف لازم و جدیت رقبای جهانی را مهمترین موانع تحقق الگوی صحیح پیشرفت خواند.
در ادامه نخستین نشست اندیشه های راهبردی، حجه الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا با ارائه مقاله ای تحت عنوان «پیشرفت اسلامی و مدیریت تدارکات چی مآبانه علم»، بازخوانی هویت توسعه مدرن را با توجه به مبانی نظری و زمینه های اجتماعی و تاریخی آن، ضروری خواند.
دکتر پارسا نیا با اشاره به تجربه ناموفق تعمیم الگوی پیشرفت غربی به جوامع بشری، علم، عقلانیت چند بعدی اسلامی، و آزادی مثبت در عرصه تفکر و اندیشه را لوازم پیشرفت اسلامی دانست و افزود: باید با پرهیز از مدیریت سخت افزارانه و تدارکات چی مآبانه علم، و در پرتو مدیریت هوشمندانه، نسبت صحیح علم و فرهنگ را در افق فرهنگی اسلام ترسیم کنیم و سیاستگذاری علم را متناسب با نیازها و شرایط تاریخی و تمدنی خود سازمان دهیم.
در ادامه این نشست دکتر عادل پیغامی از دانشگاه امام صادق (ع) به الزامات دهه پیشرفت و عدالت پرداخت .
این استاد دانشگاه افزایش خلاقیت، مهارت حل مسأله، مهارت تصمیم گیری و نقادی را از جمله مهارتهای بنیادین پیشرفت برشمرد و گفت: شاخصهای کنونی که معیار ارائه آمار در کشور است جامعه را به عدالت و پیشرفت مطلوب نمی رساند و لازم است در هر حوزه شاخصهای آماری جدیدی تدوین و ملاک عمل قرار گیرد.
هفتمین سخنران نخستین نشست اندیشه های راهبردی دکتر فرامرز رفیع پور، استاد       جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی بود که با ارائه مستندات تاریخی و تشریح روند شکل گیری استعمار غرب، به اثبات این نکته پرداخت که استعمار به عنوان مهمترین روش تحقق اهداف خود، به ایجاد تغییرات ارزشی – فرهنگی و اجتماعی در کشورهای اسلامی و تحت سلطه می پردازد.
دکتر رفیع پور، با نفی تفکری که اسلام و ایران را در مقابل هم می انگارد گفت: مراسم عاشورای حسینی در ایران به سمبل وحدت ملی و هویت ملی ایرانیان تبدیل شده و این واقعیت نشان می دهد که میان ایران و اسلام، پیوندهای ناگسستنی وجود دارد.
این استاد جامعه شناسی، الفت را رمز پیشرفت حقیقی دانست و گفت: توسعه غربی، با     دامن زدن به تضادها و ایجاد و تحکیم ارتباطات عمودی، الفت درونی جوامع انسانی را عملاً سست می کند و اندیشمندان و صاحبنظران دلسوزی که در پی الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت هستند باید این حقیقت را مدنظر داشته باشند.
دکتر حداد عادل استاد دانشگاه تهران نیز خاطر نشان کرد: در الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت،  باید هم به آرمانها و اصول دینی و هم به واقعیت های ایران و جهان امروز توجه شود.
دکتر حداد عادل، تأمین عدالت، تحکیم مبانی خانواده، و نفی نگاه ابزاری به زن را از جمله رئوس اصلی الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت برشمرد و تأکید کرد: در تدوین این الگو باید از نقاط قوت و تجربیات موفق دیگران نیز استفاده شود.
در ادامه نشست اندیشه های راهبردی، دکتر پرویز داوودی رئیس مرکز استراتژیک ریاست جمهوری گزارشی از اقدامات انجام شده در دولتهای نهم و دهم برای تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت بیان کرد.
وی با اشاره به تدوین منشور جمهوری اسلامی درخصوص مبانی و ساختارهای کلان، گفت: اکنون نیز گروهی از فضلای سطح عالی حوزه و اساتید و محققان دانشگاهی، تدوین بیست و دو طرح را برای تعیین شاخص ها در دو بخش پیشرفت اقتصادی و پیشرفت سیاسی آغاز
کرده اند.
دکتر داوودی افزود: در این روند تعیین شاخص های عدالت و رشد اقتصادی، اسراف، خانواده مطلوب از نظر اسلام، نظم و انضباط اجتماعی، شهرسازی و معماری اسلامی، استقلال، آزادی، وحدت ملی، قانون مداری، خدمت مداری، و مشارکت سیاسی در دستور کار گروههای تخصصی قرار گرفته است.
دکتر عماد افروغ از دانشگاه تربیت مدرس نیز در نشست اندیشه های راهبردی، با انتقاد از غلبه نگاه کمیت گرا و صرفاً تجربی گفت: در هر نوع الگوی پیشرفت، فرهنگ باید ملاک و معیار اصلی باشد.
این استاد دانشگاه، فهم دقیق انقلاب اسلامی را، لازمه تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت دانست و افزود شعارها و اهداف اساسی انقلاب یعنی آزادی – عدالت و بویژه معنویت باید در هر نوع الگوسازی، مورد توجه کامل قرار داشته باشد.
دکتر افروغ، فهم دقیق مسئله جهانی سازی را ضروری خواند و گفت: سرمایه داری به علت تضادهای اساسی درونی خود، دارای قدرت جهانی شدن و جهانی سازی نیست اما اسلام، به شرط توجه اندیشمندان و ملتهای اسلامی به واقعیتها و نیازهای جهانی، از این توانایی برخوردار است.
آیت الله محمدمهدی آصفی استاد حوزه های علمیه نجف و قم نیز در این نشست با تأکید بر اینکه الگوی پیشرفت غرب مطلوب جامعه اسلامی نیست، گفت: در تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت باید مشخص شود که از دیدگاه اسلام، پیشرفت هدف است، و یا نتیجه؟
وی تأکید کرد: پایه و مبنای اصلی پیشرفت، ارتقای تواناییهای علمی دانشگاهها است.
دکتر سیدحبیب الله طباطبائیان، استاد دانشگاه علامه طباطبایی نیز در سخنان کوتاهی، سنجش صحیح پیشرفت کشور را ضروری خواند و گفت: این سنجش مستمر، امکان اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت را فراهم می سازد.
آیت الله حائری شیرازی نیز در نشست اندیشه های راهبردی، شناخت و رعایت دقیق قوانین هستی و طبیعت را، زمینه ساز پیشرفت حقیقی برشمرد .
خانم علاسوند استاد حوزه و دانشگاه بعنوان آخرین سخنران این نشست به لزوم توجه به خانواده محوری در پیشرفت اشاره کرد و گفت: پیشرفت مبتنی بر معنویت و توجه به ابعاد فرهنگی در نگاه استراتژیک اسلام، از اولویت برخوردار است.
وی گفت: باید مراقب بود به اسم مصلحت، مفاهیم اسلامی در مقام اجرا سکولاریزه نشده و عملاً ساختارهای پیشرفت غربی اجرا نشود.
در ابتدای این نشست آقای واعظ زاده دبیر نشست های راهبردی در بیان چگونگی
شکل گیری این نشست ها گفت: ایده اولیه تشکیل نشست های راهبردی حدود ده ماه قبل از جانب رهبر معظم انقلاب اسلامی ارائه شد که بعد از تشکیل دبیرخانه و رایزنی با اندیشمندان، اساتید، فضلا، و صاحبنظران دارای تجربه، موضوع اولین نشست از سلسله نشست های راهبردی «الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت» انتخاب شد.
وی با اشاره به ضرورت مشارکت صاحبنظران، اندیشمندان و اساتید و فضلا در فرآیند تصمیم سازی و گفتمان سازی در کشور خاطرنشان کرد: در نشست های راهبردی علاوه بر جنبه های نظری، زمینه های اجرای عملی مباحث مطرح شده نیز مد نظر است.

در این شلیک نباید شک کرد .

بسمه تعالی


هرچند از امروز بخاطر دور جدید مذاکرات و گفت وگوها میان ایران و گروه کشورهای 1+5، کانون توجهات کارشناسان و ناظران سیاسی کشورمان و رسانه ها معطوف به این موضوع خواهد بود، اما ترور 2 دانشمند هسته ای ایران نباید تحت الشعاع این فضا قرار بگیرد.
البته آنچه جمهوری اسلامی در مذاکرات پیش رو با 1+5 مطرح می کند بر محور بسته پیشنهادی ایران- و نه مسئله هسته ای- خواهد بود و در این بسته به موضوع تروریسم دولتی نیز پرداخته شده است ولی با توجه به تحرکات و تلاش های عاجزانه و سبعانه موساد، سیا و MI6 در حوادث تروریستی هفته گذشته، آنچه انتظار می رود و خواسته بحق ملت ایران است، برجسته شدن و در اولویت قرار گرفتن موضوع تروریسم دولتی در مذاکرات است.
اما پیرامون ترور 2 دانشمند هسته ای کشورمان و زنده نگه داشتن و پیگیری مستمر و نتیجه بخش این موضوع و همچنین اقدامات لازم و در خور شأن با آن، گفتنی هایی هست؛
1- دیپلماسی قضایی؛ ترور دکتر عباسی و دکتر شهریاری از سوی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در حالی بوقوع پیوست که 10 روز قبل از آن- 28 آبان- آمریکا و رژیم جعلی صهیونیستی به همراه یکی، دو کشور غربی، بانیان اصلی صدور قطعنامه ضد ایرانی در زمینه حقوق بشر بودند.
در آن قطعنامه که اکثریت کشورهای عضو سازمان ملل(112 کشور) بدان رای نداده بودند و بدرستی آن را قطعنامه ای سیاسی و فاقد وجاهت حقوقی می دانستند، بانیان قطعنامه که کلکسیونی از جنایات و کودک کشی ها و اقدامات ضد حقوق بشری در کارنامه خود دارند، با شلتاق و هیاهو و قلب واقعیت و برجسته نمودن مجازات قانونی اعدام در ایران تصویری ارائه کرده بودند تا القاء نمایند نقض حقوق بشر تا سرحد کشتار و مرگ انسان ها در ایران رخ می دهد!!!
در همین راستا، ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در جلسه کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل به دفاعیات در این زمینه پرداخت و با توجه به فرصت پیش آمده با دلایل و شواهد و مستندات غیرقابل خدشه از انگیزه سیاسی و پشت پرده این قطعنامه پرده برداشت.
اما به نظر می رسد آنچه از آن قطعنامه که مصداق سوءاستفاده از موقعیت سازمان ملل بود و در پی آن عملیاتی کردن ترور 2 دانشمند هسته ای کشورمان که باید آن را ظلمی آشکار به حقوق حقه ملت ایران خواند، می بایست درس گرفت این است که در اینگونه موارد باید فراتر از دیپلماسی رسمی در حوزه سیاسی، «دیپلماسی قضایی» سرلوحه کار قرار بگیرد.
به تعبیر دیگر؛ باید در برابر ظلم و اجحاف حقوقی آشکاری که به نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران وارد می شود و بانیان و طراحان آن چند کشور پرمدعای غربی هستند، ساختار «دیپلماسی قضایی» تعبیه گردد تا حقوق آحاد مردم ایران به یغما نرود.
بنابراین افزون بر آنکه ستاد حقوق بشر قوه قضاییه در زمینه مسایل حقوق بشری و در حیطه کاری خود در سطح بین المللی فعال است و از سوی دیگر دستگاه دیپلماسی فعالیت های رسمی دیپلماتیک خود را در حوزه ها و مقولات مختلف پیگیری می نماید، باید مجموعه ای مرکب از نمایندگان دستگاه قضایی و دستگاه دیپلماسی و همچنین وزارت اطلاعات، شورای عالی امنیت ملی و نمایندگان مجلس شورای اسلامی بستر اجرایی شدن «دیپلماسی قضایی» را مهیا و آماده نمایند؛ با این توضیح که این مجموعه در قالب یک شورا یا مجمع یا کمیته یا هر نام دیگری پیرامون هر ظلم حقوقی که به نظام و ملت ایران رفته ورود نماید و یک مبارزه حقوقی و قضایی تمام عیار را به سروسامان برساند.
در حادثه تروریستی اخیر این دیپلماسی قضایی باید صورت بگیرد و آن مجمع یا شورایی که این وظیفه خطیر و حساس را برعهده می گیرد می بایست با کشورهای مختلف در این زمینه به رایزنی و گفت وگو بپردازد و با ارائه شواهد و اسناد ترور از سوی سرویس های اطلاعاتی غربی و صهیونیستی علاوه بر آنکه اجحاف حقوقی درباره ایران را تشریح نموده، رویکرد تروریستی و خوی جنایتکارانه کشورهای مدعی حقوق بشر را برای افکار عمومی دنیا و کشورهای آزاد و مستقل جهان به تصویر بکشاند.
خلاصه کلام اینکه نباید دیپلماسی قضایی تنها به قوه قضاییه آن هم در قالب ستاد حقوق بشر محدود شود بلکه باید فراتر از اقدامات بخشی و جزیره ای هرکدام از نهادها در کشور، این اقدام و اتفاق مهم که می تواند خروجی بسیار استراتژیکی داشته باشد در قالب و میزان یک مجموعه منسجم و قدرتمند که اعضای آن به مسایل دیپلماتیک و حقوق بین الملل و نظام قضایی ایران اشراف کامل دارند و از اختیارات ویژه برخوردارند انجام شود.
بدیهی است که چنین مجموعه ای که هر یک از سه قوه در آن نماینده دارند بهتر و مقتدرتر می تواند در محافل بین المللی حضور بیابد و با هیئت ها و گروههای حقوقی و سیاسی دیگر کشورها به رایزنی و مذاکره با هدف روشنگری آنچه که حق و حقیقت است بپردازد.
2- طرح دعوا در مجامع بین المللی؛ علاوه بر «دیپلماسی قضایی» که محق بودن ایران اسلامی را در مقولاتی چون برنامه هسته ای و یا حقوق بشر نشان می دهد و از سوی دیگر بیانگر آن است که در بسیاری از موارد از جمله اقدامات تروریستی، ظلمی آشکار به ایران رفته است؛ آنچه که نباید از آن غفلت کرد طرح دعاوی قضایی علیه کشورها و یا مقامات کشورهایی است که اقدامات تروریستی در خاک ایران را طرح ریزی کرده یا حقوق حقه نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران را با سیاسی کاری و دستاویزشدن به زشت ترین و پلیدترین کارها ضایع می کنند.
در همین حادثه ترور 2 دانشمند هسته ای کشورمان قرائن و شواهد متقن حقوقی دلالت بر نقش موساد، سیا و MI6 دارد؛ بطوری که: الف) چند هفته قبل از حوادث تروریستی اخیر در ایران، جان ساورز رئیس MI6 در تشریح برنامه های غرب بر ضد برنامه هسته ای کشورمان صریحاً و گستاخانه گفته بود: «فعالیت های دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به تجهیزات هسته ای کافی نیست» و بلافاصله افزوده بود: «عملیات اطلاعاتی امنیتی برای توقف فعالیت های هسته ای ایران حیاتی است...»
ب) در حالی که طبق اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی، نباید اطلاعات فنی و اطلاعات دانشمندان هسته ای کشورها به بیرون درز پیدا کند متاسفانه در قطعنامه 1747سازمان ملل به صراحت از دکتر فریدون عباسی نام برده می شود و بالاخره تروریست ها در راستای حذف فیزیکی این دانشمند هسته ای دست به کار می شوند.
ج) جالب اینجاست که رسانه ها و مطبوعات مختلف خارجی نیز ناگزیر بر این مطلب گواهی می دهند که ترور 2 دانشمند هسته ای ایران کار سرویس های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی بوده است.
از خبرگزاری آمریکایی یونایتدپرس و هفته نامه تایم گرفته تا ایندیپندنت و نشریه هرالد اسکاتلند همگی بر نقش این سرویس های اطلاعاتی بخصوص موساد تأکید و تصریح نمودند. حتی سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی نیز تلویحاً بر نقش موساد در حوادث تروریستی اخیر در تهران اعتراف می کند.
بنابراین با این شواهد و قرائن آشکار و غیرقابل انکار و با توجه به اعلام اخیر وزیر اطلاعات مبنی بر شناسایی و بازداشت شماری از عوامل ترور دانشمندان هسته ای که قطعاً سرنخ های بیشتری را در پی خواهد داشت، باید از موضع پدافندی و دفاعی خارج شد و در یک اقدام آفندی هوشمندانه به طرح دعوا علیه این کشورها یا مقامات آنها در مراجع صالح بین المللی همت گمارد.
شاید گفته شود نتیجه اینگونه طرح دعواها در مجامع بین المللی مشخص است و با توجه به سیطره آمریکا بر دیوان های بین المللی قضایی این اقدام مصداق آب در هاون کوبیدن است؛ اما این یک تصور نادرست است چون آنچه که اهمیت دارد و حداقل فایده را به دنبال دارد این است که طرح اینگونه دعاوی خود یک دیپلماسی خزنده است و می تواند کارکرد یک رسانه و تریبون بین المللی را داشته باشد و بخصوص اگر در این باره بخوبی برای افکار عمومی دنیا روشنگری شود حتی اگر ایران اسلامی به حق اصلی خود نرسد لکن چهره کریه و رتوش شده جنایتکاران بین المللی را به تصویر خواهند کشاند. براستی آیا ارایه شواهد و قرائنی که محق بودن ایران را اثبات می کند قطع نظر از رای مرجع صالح بین المللی، شلیک به تابلوی تقلبی حقوق بشر، مبارزه با تروریسم و... که چند کشور مدعی غربی از آن دم می زنند، نیست؟
حسام الدین برومند