عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

ادب حر او را به حق رساند.

 

ذکر مصیبت از زبان حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان
 

با ارزش ترین سرزمین  


ورود حضرت حسین(ع) به کربلا روز پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری بود. ارزش سرزمین و خاک کربلا در بخشی از روایات آمده. شیخ صدوق در امالی می گوید: امیرالمومنین(ع) پس از بازگشت از صفین در کربلا پیاده شد، نماز صبح را آن جا خواند، سپس مقداری از خاک آن زمین را برداشت و بویید و به جای تعقیب نماز گفت: «واهاً لَک أیتُها التربَة لَیُحشَرَن مِنک أقوامٍ یَدخُلونَ الجَنَةَ بِغَیر حِساب» شگفتا از تو ای خاک، قومی از تو بیرون می آیند قیامت که بی حساب وارد محشر می شوند. امام زمان(ع) در توقیعی که درباره زیارت امام حسین(ع) به سوی قاسم ابن علاء همدانی فرستاد، این نکته را در آن زیارت اشاره کردند: «وَ شِفاءُ فى تُـربَتِه» خدا درمان درد را در خاک او قرار داد. در روایات آمده که سجده بر تربت حضرت حسین به ارزش نماز اضافه می کند و عیوب معنوی نماز را می پوشاند. از امام باقر نقل شده که درباره زمین کربلا فرمودند: «نهِىَ أکرَمُ أرضِ اللـهِ عَلَیه» زمین کربلا با ارزش ترین زمین نزد خداست. ابومخنف می گوید: چون به زمین کربلا رسیدند، اسب امام(ع) از حرکت بازماند. هر چه کرد به حرکت نیامد، فرمود اسب دیگری را آوردند، تا هفت اسب را عوض کرد، اما هیچ کدام حرکت نکردند. امام(ع) فرمودند: نام این زمین چیست؟ عرض کردند: «غاضریه». فرمود: غیر از این نام دیگری ندارد؟ گفتند: نینوا. فرمود: چه نام دیگری دارد؟ گفتند: شاطی الفرات. فرمود: غیر از این اسامی، اسم دیگری دارد؟ گفتند: کربلا. آهی کشید و فرمود: «أرضُ کـربٍ وَ بَـلا» سپس فرمودند: پیاده شوید، از این زمین کوچ نکنید، به خدا قسم این جا محل پیاده شدن سواران ماست. به خدا قسم این جا محل ریخته شدن خون ماست. «وَ ها هُنا وَ اللهِ هَتک حَریمِنا» به خدا قسم این جا محل دریده شدن پرده حرمت ماست. به خدا قسم این جا محل کشته شدن مردان ما و ذبح شدن اطفال ماست و این جاست که قبور ما را در آینده زیارت می کنند. این جا همان جایی است که پیغمبر(ص) جدم، به من خبر داد و تخلفی در گفته پیغمبر(ص) نیست. سید بن طاووس که مورد اطمینان همه بزرگان دین است، در لهوف می گوید: وقتی حضرت پیاده شدند، روی زمین نشستند و این اشعار معروف را: «یا دَهر اُفٍ لَک مِن خَلیلى» را خواندند که مضمون اشعار این بود: اف بر تو ای روزگار با این دوستی ات، چه قدر در گاه و بی گاه مردمی در راه مطالبه حق مشروع خودشان کشته شدند، مرگ خیلی نزدیک است و هر جانداری این راه را طی می کند و به سوی خدا می رود. سید بن طاووس می فرماید: وقتی زینب کبری(س) این اشعار را شنید، گفت: برادر! این سخن کسی است که یقین به کشته شدن خودش دارد. فرمودند: آری خواهر، همین طور است. زینب کبری(س) فریاد زد، ناله زد، به شدت گریه کرد و گفت برادرم خبر مرگ خودش را دارد می دهد. سپس گفت: ای برادرم و ای نور چشمم، ای ودیعه پیشینیان و جمال و زیبایی پیشینیان، کاش مرگ مرا نابود کرده بود و زندگی را از من گرفته بود و امروز را نمی دیدم. سید بن طاووس می گوید: زنان حرم با شنیدن ناله زینب کبری(س) گریه کردند، به صورت لطمه زدند، گریبان چاک کردند و ام کلثوم(س) فریاد برداشت: «وا مُــحــمـــدا، وا عَــلــیـــا، وا اُمـــا، وا حسنا...».
احترام به زهرا(س) رمز سعادت
داستان شگفت انگیز «حر بن یزید ریاحی» را کتاب های مهمی مانند ابومخنف، لهوف، ارشاد مفید، بحار علامه مجلسی و...، نقل کردند که خلاصه ای از آن به این مضمون است: کاروان سیدالشهدا(ع) وقتی خواست از منزل ذباله به طرف کوفه حرکت کند، امام حسین(ع) فرمان داد آب بردارید، فراوان هم بردارید. کاروان با آب فراوان حرکت کرد. در راه یکی از یاران تکبیر گفت، امام(ع) از او پرسید برای چه تکبیر گفتی؟ گفت: درختان خرما دیدم. دیگران گفتند: ما با این صحرا آشنا هستیم، درخت خرمایی وجود ندارد، فرمود: به دقت بنگرید چه می بینید؟ گفتند: گردن های اسب. فرمود: من هم چنین می بینم. که ناگهان سپاه ابن زیاد در حالی که سخت تشنه بودند از راه رسیدند. امام(ع) دستور داد آنها و اسبها را سیراب کنید. یاران امام(ع) که آب فراوانی داشتند همه سپاه دشمن و اسب هایشان را سیراب کردند. سپاه کوفه با ریاست «حر بن یزید» پس از سیراب شدن یک مقدار استراحت کردند تا ظهر شد. در این جا «حر بن یزید» با نیروی ادب یک قدم به سوی حق آمد، اما چگونه؟ وقت ظهر، امام(ع) به حجاج بن مسروق، موذن ارتش خودشان فرمودند: اذان بگو. سپس به حر فرمودند آیا نمازت را با لشکر خودت می خوانی؟ فرمانده سپاه دشمن، نان خور یزید، بر خلاف انتظار گفت: نه، بلکه نماز را با تو می خوانم. این ادب و این نمازی که او خواست پشت سر حضرت بخواند، در حقیقت پشت کردن به فرهنگ دشمن بود و او را یک قدم به سوی پروردگار پیش برد و این کارش، کلیدی برای گشوده شدن درهای رحمت حق به سوی او بود. نماز خواندند و امام(ع) خطبه ای را خواندند، تا وقت نماز عصر شد. باز «حر بن یزید» نماز عصر را به حضرت(ع) اقتدا کرد، پس از نماز، بین امام(ع) و حر گفت وگو درباره مردم کوفه و بازگشت امام(ع) به مکه یا مدینه آغاز شد. ولی حر اصرار کرد که من مأمورم شما را به کوفه ببرم. امام(ع) در برابر حر فرمودند: «ثکلتک امک» مادرت به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟ حر یک مقدار سکوت کرد، سپس به حضرت(ع) نظر کرد و گفت: به خدا سوگند اگر غیر تو از عرب این کلمه را به من می گفت و در یک چنین گرفتاری که تو هستی قرار داشت، من او را رها نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی یاد می کردم، قطعاً پاسخش را می دادم، ولی به خدا سوگند من حق ندارم نام مادرت را جز به نیکوترین وجه مقدور به زبان جاری کنم.
بعد از نماز این مرحله دوم ادب حر بود که نشان داد به خاطر این احترام به حضرت زهرا(س)، درهای رحمت خاص حق به روی او باز شد. گذشت تا روز عاشورا، با این که «عمر سعد» به او ترفیع مقام داده بود، ولی حال توبه و نورانیت عجیبی به او دست داد و با کمال خضوع و تواضع با یاد ندایی که اول سفر شنیده بود که او را به بهشت بشارت دادند، به سوی خیمه های امام(ع) حرکت کرد. نزدیک خیمه پیاده شد، دو دستش را روی سر گذاشت، چون به امام(ع) نزدیک شد، خودش را روی زمین انداخت، روی خاک انداخت و مرتب می گفت: خدایا من توبه کردم، توبه مرا بپذیر. «فَقَد ارعَبتُ قُلوبَ اُولیائِک وَ اُولادَ بَیتِ نَبیک» من دل بندگان تو را به هراس انداختم، خدایا دل دختر پغمبرت را، دل فرزندان دختر پیغمبر تو را به ترس انداختم. حضرت(ع) فرمودند:«إرفَـع رَأسَک» سرت را بلند کن. عرضه داشت: یابن رسول الله، واقعاً برای من جای توبه وجود دارد؟ حضرت(ع) فرمود: بله سرت را از روی خاک بردار، خدا توبه تو را پذیرفت.
بعد اجازه گرفت، به میدان رفت، پس از جنگ سختی شهید شد. یاران امام(ع) بدنش را برداشتند در پیشگاه حضرت حسین(ع) گذاشتند، امام(ع) به رخساره خون آلودش دست محبت کشید، غبار از چهره اش پاک کرد و این جمله را فرمود: «أنتَ الحُر کما سَمتک اُمک حُر فِى الدنیا وَ سَعیدُ فِى الآخِرَة» تو آزادی چنان که مادرت تو را به آزادی نام نهاد؛ در دنیا آزادی و در آخرت خوشبخت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد