فقط «وارطان» مسیحی نبود که میگفت 3 بار به زیارت امام حسین علیهالسلام در کربلا رفته است. حالا «رزکی جوقی» ایزدی مذهب هم برای زیارت به کربلا آمده است. وارطان را 5 سال پیش- یکی دو شب مانده به عاشورای حسینی در سال 1388- همه در قالب تلویزیون دیدند که پای دیگ نذری ایستاده بود و میگریست. آمده بود کمک کند. میگفت تا آن روز 3 بار به زیارت کربلا رفته. میگفت من حسین(ع) را دوست دارم. میگفت و میگریست برای حضرت قتیلالعبرات و اسیرالکربات. 5 سال بعد «رزکی جوقی» (ابواشجان) کُرد و ایزدی مذهب، پای به حرم کربلا گذاشته است. تابلویی بر سر دست دارد. «من ایزدی هستم. جانم فدایت حسین». میگوید «اینجا آمدهام تا در مصیبت شهادت سرور بشریت شریک شوم. امام علی میگوید مردم یا برادر دینی تو هستند یا شریک تو در خلقت.
طی دو ماه گذشته (آبان و آذر ماه)، دو حادثه بسیار مهم در آمریکا رسانهای شد که هر یک به تنهایی برای بر باد دادن حیثیت یک دولت کافی است. یکی قتلهای سریالی سیاهپوستان و تبرئههای سریالی قاتلان و دیگری انتشار گزارش به شدت سانسور شده سیا درباره شکنجه آنچه آمریکاییها «مظنونین به فعالیتهای تروریستی» مینامند. سرکوب وحشیانه اعتراضها و دفاع تمامقد از شکنجههای سیا نیز، واکنشهای رسمی آمریکا نسبت به این دو جنایت بود! در این باره گفتنیهایی هست؛
به گزارش ایسنا، مردم قبیله یانومامی که در جنگلهای آمازون و در مرز ونزوئلا و برزیل زندگی میکنند یک غذای سنتی عجیب دارند که با استخوانها و خاکستر مردگانشان طبخ میشود. آنها استخوان و خاکستر مردگان خود را با نوعی سوپ که از موز تهیه شده مخلوط کرده و میخورند.مردم این قبیله مردگان خود را داخل برگ درختان پیچیده و در فاصله دورتر از محل سکونت خود قرار میدهند تا با گذشت 30 تا 45 روز، حشرات بافتهای نرم اجساد را بخورند و تنها استخوانهای آنها باقی بماند.این استخوانها سپس با نوعی سوپ طبخ شده با موز مخلوط میشود و تمام اعضای قبیله آن را میخورند. آنها براینباورند که خوردن بقایای اجساد بستگانشان به ادامه حیات آنها میانجامد و روح آنها جاودانه میشود.
پیش از ورود به مبحث اصلی این مقاله، باید یاد آورشویم که در اسلام بر امر ازدواج تأکید و سفارش فراوان شده است؛ تا آنجا که در قرآن، این معجزه ماندگار الهی، آیات متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله میفرماید: باید مردان بی زن و زنان بیشوهر و کنیزان و بندگان خود را به نکاح درآورید. اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست. (1)
تاجر و کاسب بازار بود. مالالتجارهای داشت که خوب فروش میرفت. آن قدر خوب که وسوسه شد گران بفروشد. اما دست نگه داشت. پا شد و رفت پیش امام جماعت مسجد سیدعزیزالله بازار تهران که آیتالله سید احمد خوانساری از مراجع تقلید بود و فقه و اخلاق تدریس میکرد. گفت من جنسی را به قیمت صد تومان میخرم ولی چون بازار کشش دارد آن را 200 تومان میفروشم. آیا این کار اشکال دارد.
دیروز اجلاس «خطر جریانهای تکفیری از دیدگاه علمای جهان اسلام» در قم افتتاح شد و در آن نزدیک به 1000 نفر از علمای سراسر جهان اسلام و پیروان مذاهب مختلف اسلامی مشارکت دارند ریاست این اجلاس را دو نفر از مراجع بزرگوار که خود سابقهای دیرینه در پژوهش و نگارش آثار مهم کلامی، فقهی و تاریخی دارند - یعنی حضرات آیات عظام مکارم شیرازی و سبحانی- بر عهده دارند که این خود سطح وزانت و به تبع آن تاثیر این گردهمایی علمای جهان اسلام را نشان میدهد.
اما فارغ از این مسئله، موضوع تکفیر و تروریزم برای جهان اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار شده چرا که این دو که در واقع یکی به حساب میآیند، درصدد هستند که علاوه بر میراث گرانبهای اسلام موقعیتهای حساس کنونی جهان اسلام را نیز از آنان گرفته و تبدیل به راحتالحلقوم برای استکبار جهانی نمایند. اجلاس جهانی علما در قم از این رو که برای بحث پیرامون یک معضل مهم جهان اسلام تشکیل شده نیز از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. اما در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- تکفیر و تروریزم واکنش عجزآلود دشمنان اسلام به پیشرفت چشمگیر و حیرتانگیز جهان اسلام بطور اعم و جبهه مقاومت بطور اخص میباشد و از این رو از ریشههای قوی و در نتیجه از شاخههای ستبر برخوردار نیست و دقیقا به همین دلایل نمیتواند- به تعبیر ژرف رهبر معظم انقلاب اسلامی در حرم امام، خرداد گذشته- مسئله اصلی جهان اسلام تلقی شود. پیشرفتهای جهان اسلام و جبهه مقاومت در سالهای اخیر بسیار حیرتانگیز بوده و وحشت زیادی را برای آمریکا و عوامل آن در منطقه پدید آورده است؛ به دو مورد آن توجه کنید: 1- عراق در سال 2003 به اشغال آمریکا درآمده و در سال 2005 یعنی ظرف دو سال به یک حکومت مستقل با رویکردی ضدآمریکایی و همگرا با جمهوری اسلامی ایران دست یافته و ظرف 4 سال آمریکا را ناچار به امضای توافقنامه خروج کرده است. این یک رویداد فوقالعادهای است و در هیچ محاسبهای نمیگنجد هنوز این سوال اساسی فرا روی ناظران سیاسی و اطلاعاتی برجسته دنیا قرار دارد که ایران چگونه توانست کشوری دشمن را به دوست و کشوری اشغال شده را آزاد نماید بدون آنکه در این راه هزینه زیادی کند و یا تلفات بدهد؟! 2- جریان انصارالله یمن حرکت انقلابی خود را از سال 1382 با تعداد بسیار کم که از چند صدنفر فراتر نمیرفت، شروع کرد و در سال 1388 به مهمترین قدرت اجتماعی، سیاسی و نظامی در یمن تبدیل شد به گونهای که آنان در جریان آخرین جنگ خود- جنگ ششم- که از اوایل شهریور تا اواسط بهمنماه 1388 امتداد داشت، توامان بر ارتشهای یمن، عربستان و اردن غلبه کردند. امروز این گروه که روزی حوثی- روستایی در جنوب صعده- خوانده میشدند، از سوی میلیونها زیدی و میلیونها شافعی در یمن حمایت میشود و پرنفوذترین جریان اجتماعی یمن میباشد. اینها امروزه دستکم 10 میلیون نفر هوادار شیعی و سنی در یمن داشته و عدد نیروهای سازمان یافته و آموزش دیده و مجهزشدهشان به چند ده هزار نفر میرسد این در حالی است که حوثیها در دوره قیام خود - 1382 تا 1393- به هیچوجه مال و جان شهروندی را در یمن مورد تعرض قرار نداده و این همه پیروزی را با انقلابی مردمی و بصورت مسالمتآمیز بدست آوردهاند. تحولات یمن تعجب فراوانی را برانگیخته و بخصوص رژیم آل سعود نگرانی شدیدی پیدا کرده است به گونهای که حدود یک ماه پیش یکی از مقامات ارشد عربستان در دیدار با امیر کویت گفته بود: «ایران برای مهار اسرائیل حزبالله را در لبنان به وجود آورد و برای مهار عربستان جنبش زیدیها را در یمن پدید آورده است».
کاملا پیداست که غرب و رژیمهای وابسته به آن تا چه اندازه از تحولات کنونی منطقه نگرانی دارند. آنان در جستجوی راهحلی برای این روند که توأمان ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی دارد در پی خلق پدیدهای برآمدهاند که با ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی بتواند روند شتابان موفقیتهای جبهه مقاومت را کنترل و کند نماید. داعش در واقع محصول یک چنین چارهاندیشی منفعلانهای است.
2- یکی از اهداف راهاندازی گروههایی با ماهیت تکفیری، درگیر کردن علما و اندیشمندان جهان اسلام با زهر و پادزهر تکفیر است. خود پدیده تکفیر اگرچه - همانگونه که در یک یادداشت توضیح داده شد- غیراسلامی است و از اندیشههای مسیحی متأخر نشأت میگیرد اما در عین حال به یک موضوع مذهبی تبدیل گردیده است از این رو تکفیر مذهبی در درجه اول علمای مذاهب را هدف قرار داده است و در این راه تفکیکی میان علمای شیعه و علمای سنی قایل نیست و از قضا علمای اهل سنت بیش از علمای شیعه در معرض تکفیر گروههای تروریستی قرار دارند چرا که بستر حرکت تکفیریها جوامع سنی است و در جوامع سنی این علمای سنی هستند که میتوانند نقشی افشاگر و بازدارنده داشته باشند نه علمای شیعه. به یک نمونه از این موضوع اشاره میکنیم. در کشور سوریه «علامه شیخ سعیدرمضان البوطی» که بزرگترین روحانی حنفی سوریه و استاد الاساتید علمای سنی در منطقه شامات به حساب میآمد و بیش از چهل کتاب در حوزه دین نوشته بود و در علوم دیگر نیز تبحر داشت و از این رو «علامه» خوانده میشد و از قدرت نفوذ بالایی در میان دینمداران سنی شامات برخوردار بود، در مسجد جامع دمشق و در حین اقامه نماز به همراه حدود چهل نفر از شاگردان و مریدانش به شهادت رسید. فردی که وی و همراهانش را با یک بمب به شهادت رساند یک جوان 19 ساله از شاگردان وی بود که به وسیله جبههالنصره فریب داده شده بود. وی در بازجوییاش گفته بود: «من جز خوبی از شیخ رمضان البوطی سراغ نداشتم ولی مصلحت ما حکم میکرد که وی از میان برداشته شود.» تکفیر در این میانه علمای ارزشمند که مواریث اصیل دینی هستند را مورد هجوم قرار میدهد تا راه را برای پذیرش رژیمی که ضمن غیردینی بودن با استانداردهای سازمانهای طراح اطلاعاتی منطبق باشد، هموار شود.
از اینرو علمای جهان اسلام در این زمان بر حسب آموزههای دینی که میفرماید: «زمانی که فتنهها ظاهر میشوند و شناخت حق از باطل برای مردمی که از علم بهره زیادی ندارند سخت میگردد بر علماست که با اظهار صریح حقایق پردههای تردید را از جلوی چشم مردم کنار بزنند که اگر چنین نکنند لعنت خدا بر آنان خواهد بود»، باید به میدان بیایند. این علما در درجه اول وظیفه دارند دشمنان اصلی اسلام و مسلمانان که مسبب اصلی در به وجود آوردن گروههای تکفیری هستند را معرفی کرده و در کانون تهاجم قرار دهند. در غیر اینصورت به فرض آنکه مبارزه علیه گروههایی نظیر داعش موثر باشد، با معلول مبارزه کرده و از علتالعلل مشکلات جهان اسلام غفلت نمودهاند. از سوی دیگر علما باید در این مبارزه به روشهای پر اثر در تبلیغات روی آورند و مهمترین راه این است که مبارزه با آمریکا و غرب را بیش از پیش در ممالک خود نهادینه کرده و خط آمریکا را در کشور خود افشا نمایند. مگر نه این است که آمریکا داعش را تقویت کرد تا نفرت جهان اسلام از آمریکا جای خود را به نفرت جهان اسلام از داعش بدهد. بنابراین بر حسب قاعده «رُدّالحجرمنحیثجاء» راه مقابله با تروریزم و داعش مبارزه با آمریکاست.
3- داعش و گروههای شبیه آن پدید آمدهاند تا فرصت پیش روی مسلمانان که با حرکت مبارزاتی صد ساله آنان- یعنی اندیشه اسلام- گره خورده را از دستشان بربایند. داعش مامور است تا بهم رسیدن «شریعت» و «مصلحت مسلمین» که با انقلاب اسلامی در یک تن جا گرفته و در واقع ترجمان ولایت فقیه است را به شکاف میان این دو تبدیل کنند چرا که بهم رسیدن فقه و مصلحت در واقع رمز اصلی مدیریت تحولات به نفع اسلام و به ضرر جبهه کفر است. راز و رمز موفقیتهای 35 ساله انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن هم از بهم رسیدن سنن شرعی- فقه- و سنن عقلی- مصلحت- است و راه تئوریک موفقیت دشمن در عرصه پیکار با انقلاب اسلامی موفقیت در این عرصه ایدئولوژیک یعنی جدا کردن شریعت از مدیریت است.
تاکید افراطگرایانه و تنفرآمیز داعش بر اجرای احکام قلابی به نام احکام شرعی علیه انسانهای بیدفاع در واقع برای ناموجه نشان دادن همراهی شرع و مدیریت است. کما اینکه عقلستیزی و نفی «تبار تمدنی» مسلمانان و نفی الگوهایی نظیر حجربن عدی برای آن است که جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی با تکیه بر الگوهای کاربردی و با استناد به مواریث علمی و مدنی جهان اسلام، نمایی از پدیدارشدن دوباره تمدن اسلامی را به همگان نشان داده و از این طریق دلبری کرده است. موضوع مهم دیگر ستیز با غرب و صهیونیسم است. جبهه مقاومت خود را با این شعار به دنیا معرفی نموده و با این شعار شعلههای امید را در دور و نزدیک جوامع اسلامی روشن کرده است. امروزه نفرت از غرب در جهان اسلام به نحو بارزی برجسته است. در این میان ملل سنی جهان اسلام بیش از شیعیان از غرب نفرت دارند چرا که در طول 200 سال گذشته مجامع سنی از دهلی تا کازابلانکا بیش از مجامع شیعه مزه تلخ اشغالگری، استیلا و تحمیل رژیمهای وابسته به غرب را حس کرده و از آن آسیب دیده است.
ملت پاکستان از سال 1820 تا سال 1947 یعنی به مدت 127 سال اشغال سرزمینشان توسط انگلیس را تجربه کرده و فلسطینیها از 1820 تا 1948 با اشغال کشورشان توسط انگلیس و سپس از 1948 تا امروز اشغال کشورشان توسط دستنشانده جنایتکار انگلیس را تجربه کردهاند و همین حکایت به نوع دیگری در سوریه، عراق، لبنان، لیبی، الجزایر و... وجود دارد. بنابراین آمریکا میداند که در نهاد هر مسلمان نسبت به غرب چه میگذرد و از اینرو آنان داعش را به جنایاتی وادار مینمایند تا مخاطب مظلوم سنی ناخواسته بگوید «باز صد رحمت به آمریکا و انگلیس»! این در حالی است که غرب باز هم به بیراهه رفته است و نمیداند که در این میان مسلمانان داعش را محصول جمعبندیهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و محصول حمایتهای فراوان ترکیه و عربستان به عنوان دو بازوی عملیاتی سازمانهای آمریکا و انگلیس دانسته و بر درجه نفرتشان از غرب افزوده میشود.
سعد الله زارعی
شاید این برداشت بدبینانه تلقی شود که برخی از مشاوران سایهنشین رئیسجمهور محترم گزینههایی را برای تصدی وزارت علوم به مجلس پیشنهاد میکنند که پیشاپیش از رأی عدم اعتماد نمایندگان مردم به آنها اطمینان کامل داشته باشند! ولی شواهد و دلایل غیرقابل انکار و فراوانی را میتوان آدرس داد که از این واقعیت تلخ و مرموز حکایت میکنند. اما چرا؟! و آنان از این بازی غیرمسئولانه چه مقصود و منظوری را دنبال میکنند؟! بخوانید؛
حضرت آیت الله خامنه ای طی حکمی با تقدیر از تلاشهای خستگی ناپذیر و دلسوزانه مهندس عزت الله ضرغامی، آقای محمّد سرافراز را برای یک دوره پنج ساله به ریاست سازمان صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران منصوب کردند.
به گزارش فارس، متن حکم رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای محمّد سرافراز دام توفیقه
با پایان یافتن دوره ی مسئولیت جناب آقای مهندس سیّد عزت الله ضرغامی که با تلاش و کوششی خستگی ناپذیر و دلسوزانه و مبتکرانه همراه بود، جنابعالی را با توجه به صلاحیتهایی که بحمدالله از آن برخوردارید و با آگاهی از تجربه طولانی مدیریتی تان در رسانه ملّی و آشنایی های گسترده تان با این مجموعه ی بزرگ و مهمّ برای یک دوره ی پنج ساله به ریاست سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران منصوب می کنم.
سازمان صدا و سیما با مأموریت خطیر «هدایت و مدیریت فرهنگ و افکار عمومی جامعه» به مثابه دانشگاه عمومی، با تکیه بر فعالیت ها و برنامه های حرفه ئی پیشرفته و عمیق رسانه ای، وظیفه گسترش دین و اخلاق و امید و آگاهی و ترویج سبک زندگی اسلامی- ایرانی در میان آحاد ملّت را بر عهده دارد. مسئولیت تاریخی رسانه ملّی در مقطع کنونی، حفظ و ارتقای استقلال فرهنگی و هویت انقلاب ایران اسلامی است. «عزم ملّی و ابتهاج معنوی و نشاط انقلابی» آحاد جامعه در مسیر اهداف بلند نظام اسلامی، در گرو آگاهی و معرفت عمیق و گسترده ی عمومی و نیازمند پیوند با سرچشمه های تولید فکر ناب دینی و خیل دلبستگان فرهیخته و پرانگیزه ی انقلاب اسلامی است. سازمان صدا و سیما همچنین به عنوان موتور محرک و مشوق پیشرفت کشور، وظیفه پشتیبانی رسانه ای همه جانبه و مبتکرانه در امر بسیج عمومی ملّت و نیز کمک به مدیریت های اجرایی در جهت تأمین اهداف و اجرای سیاست های کلان نظام و تحقق سند چشم انداز کشور را بر دوش دارد. اهمّ راهبردهائی که انشاء الله خواهد توانست رسانه ملّی را در اجرای این مسئولیت بزرگ یاری رساند، به پیوست ابلاغ می شود.
در پایان لازم می دانم از جناب آقای مهندس ضرغامی و همکاران ایشان که توانستند رسانه ی ملّی را در دوره ی مسئولیت خود به پیشرفتی چشمگیر برسانند که بتواند در عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نقشی مؤثر ایفاء کند، صمیمانه تشکر کنم.
از درگاه خداوند منان توفیق جناب عالی را که مفتخر به انتساب به خانواده ی شهیدان معزّز انقلاب اسلامی می باشید در انجام این مأموریت خطیر و حساس با تکیه بر عنایات الهی خواستارم و برای شما و همکاران محترمتان دعا می کنم.
سیّد علی خامنه ای
15 آبان 1393
بنا بر این گزارش، محمد سرافراز در دوران ریاست ضرغامی ؛ معاونت برون مرزی سازمان صداوسیما را برعهده داشت و در این مدت 4 شبکه آی فیلم، هیسپان، العالم و پرس تی وی را راه اندازی کرد.
سرافراز پنجمین رئیس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی بعد از صادق قطبزاده، محمد هاشمی، علی لاریجانی و سید عزتالله ضرغامی است.
هنوز مشخص نشده ضرغامی پس از تحویل کرسی صداوسیما به سرافراز فعالیت خود را در کجا ادامه می دهد.
کار خیر از نگاه شما چه کاری است؟
هدف از کار خیر، خوشحال کردن افرادی است که به راحتی نمیتوانند خوشحال باشند. خانوادههایی هستند که از داشتههای اولیه زندگی همچون خوراک و بهداشت محروم هستند که این نداری خیلی در زندگی آنان تأثیر گذاشته است. به طور مثال این افراد نان شب هم برای خوردن ندارند. خانوادههایی که نمیتوانند به راحتی کفش نو برای فرزندانشان بخرند، خانوادههایی که برخی شبها گرسنه سر بر بالین میگذارند! در کل به چیزهایی نیازمند هستند که ما به راحتی میتوانیم آنها را در اختیار آنان قرار دهیم و خوشحال کردن این افراد میتواند انرژی بسیار خوبی به انسان انتقال دهد.
این دریافت انرژی را خودتان تجربه کردهاید؟
بله، خیلی وقتها. انرژیای که این حس به انسان میدهد غیر قابل وصف است، یک حس رضایت و توأم با نشاط معنوی.
در رابطه با روش کار خیری که انجام میدهید توضیح دهید.
حدود هفت سال پیش بود که با یکی از دوستان به این فکر افتادیم که چند خانواده مستحق را میتوانیم با کمترین هزینه کاری کنیم که گرسنه نخوابند. با حساب و کتاب اولیهای که کردیم تصمیم گرفتیم آن زمان نفری 10 هزار تومان به صورت ماهانه وارد صندوقی کنیم که متعلق به خانوادههای مستحق جهت خرید نان بود. در همین راستا کارتهایی را تهیه کردیم و با نانواهایی که در محلههای محروم حضور داشتند صحبت کردیم و قرار بر این شد که افراد کارتهای نان را میآوردند نانواها بنا بر نوع و قیمت نان در ازای دریافت کارتها نان به آنها تحویل دهند؛ این روند را کم کم گسترش دادیم و تقریباً با شش نانوای معتمد محل قرارداد بسته شد. کم کم با گسترش صندوق خیریه خودجوشمان تعداد نفرات خیر هم بیشتر شد و آنان با مبالغی دلخواه که به صورت ماهانه به این امر خیر کمک میکردند نیاز صندوق تأمین میشد تا جایی که در سال اول حدود 3میلیون تومان بنکارت نان بین خانوارهای مستحق توزیع شد. با صحبتهایی که با اعضای گروه خیر انجام شد کار را فراتر از نان بردیم و قرار بر این شد کسانی که تمایل به کمکهای خرید اقلام و لوازم تحریر و حتی پوشاک برای کودکان افراد تحت پوشش داشتند، مبالغی صرف این امر مهم کنند.
چطور خانوادههای نیازمند را در این محلهها پیدا میکردید؟!
اگر بخواهیم با کمی دقتنظر، به اطراف و اطرافیان خود نگاه کنیم و حق همسایگی را دریابیم، هستند خانوادههای نیازمندی که میتوانیم به آنان به راحتی و بدون هیچ فشاری کمک کنیم. البته ما بیشتر به سراغ خانوادههای بسیار محروم میرویم که در حاشیه شهر و محلههای دورافتاده زندگی میکنند که بیشتر هم خانوادههای بیسرپرست و افراد از کار افتاده و سالمند بودند که تعداد اعضای خانواده آنها نیز پرجمعیت بود. شاید باور کردنی نباشد اما تهیه نان برای این افراد مشکل بود تا جایی که با دریافت بنکارتهای نان از اعماق وجودشان خوشحال میشدند! برخی از این خانوادهها هم بودند که متأسفانه به دلیل بدسرپرست بودن از دریافت یارانه هم محروم بودند و با کارگری حقوقهای بسیار ناچیزی دریافت میکردند که حتی به اجاره ماهانه مسکن استیجاریشان هم نمیرسید!
چطور ارتباط میگرفتید؟
یکی از اعضای قابل اعتماد گروه که از افراد قدیمی و کاسب آن محلهها بود و زمینه کار خیر را داشت، با پیشنهاد بنده قبول زحمت کرد و خانوادههای نیازمند را شناسایی و به گروه معرفی کرد تا بتوانیم به لطف خدا کارهای کوچکی را برایشان انجام دهیم. در این زمینه کمکها به صورت کارت نان برای یک هفته یا یک ماه در اختیار خانوادههای نیازمند قرار میگرفت تا بتوانند نان مصرفی روزانه خود را تهیه کنند!
گفتید که کارت نان توزیع میکردید. برخورد نانواها با این اقدام شما در اول اجرای طرح چگونه بود؟!
همانطور که گفته شد در آغاز کار با 6 ـ 5 نانوا در محلههای مختلف صحبت کردیم و این نانواها با شنیدن روش کار، با روی خوش پذیرای موضوع شدند و حتی بارها شده بود که به صورت نسیه قبول زحمت و در انجام کارها ما را یاری میکردند.
واکنش خانوادهها با دریافت کارت نان چه بود؟!
از شخصی که مسئول توزیع کارت نان بود شنیدم که این خانوادهها با گرفتن کارت نان و اینکه میتوانند نان گرم را بر سر سفره خود داشته باشند بسیار خوشحال میشدند. آنها با دعاهایشان که نصیب افراد و خیرین میکنند انرژی ادامه کار را به ما میدهند. سعی کردیم با نان شروع کنیم؛ برکتی که در میان ما ارزش بسیار دارد، به شرط آنکه قدر این نعمت را هم بدانیم. با این حال سعی شد نانهای مختلفی برای سفرههای فقیرانه و ساده این عزیزان تهیه شود.
در مورد شیوه جمعآوری پول در میان اعضای گروه توضیح دهید.
برای اینکه حساب و کتاب را راحتتر مشخص کنیم مسئولیت صندوق را خود بر عهده گرفتم و هر کسی که مایل بود و در گروه ثبتنام کرده بود، حداقل مبلغی را به عنوان ماهانه در نظر میگرفتیم. افراد با توجه به تمایل و توانایی مالی از 5 هزار تومان به بالا واریزی به صندوق دارند. یادم میآید اولین روزها برای دریافت ماهانه افراد در محل کار با صدای بلند میگفتم: بلیت بهشت دارم، بلیت بهشت! با این جمله کوتاه افراد متوجه میشدند که زمان پرداخت حقالسهم آنان شده است.
گویا شما یک شیوه جدید هم برای کمک به نیازمندان در ایام ماه محرم داشتید که با استقبال دوستان و همسایگان گسترش پیدا کرده است؟!
بله. در ایام محرم با دوستان و همسایگان صحبت کردیم تا اگر میخواهند به هیئت بیایند به جای آنکه غذا از هیئت به خانه ببرند، غذای گرم از خانه برای کمک به نیازمندان بیاورند. به گونهای که هر فردی که میخواست هیئت بیاید با قصد کمک در خانه شام را چند پرس بیشتر طبخ میکردند و غذاها را در خانه آماده میکردند و سایر ملزومات را هم کنار میگذاشتند و فرد با آمدن به سوی هیئت کیسه بستههای غذا را تحویل وانت یا نیسان میداد و به داخل هیئت میرفتند. بچهها پس از جمع شدن غذاهای بستهبندی شده روی آن را میپوشاندند و سریع به محلهای شناسایی شده میرفتند و غذاهای گرم را میان خانوادههای نیازمند توزیع میکردند. این روش سبب شد تا در چندین هیئت هم روش توزیع ما گسترش پیدا کند و به جای آنکه از هیئت غذا به خانه بیاورند، غذا از خانه برای کمک به نیازمند ببرند. این هم از برکت حضور در هیئت بود. باید بدانیم اگر هر فردی در شغلش بتواند به همنوع و افرادی که به آنها مراجعه میکنند کمک کند بسیاری از مشکلات بین مردم به راحتی حل و ثوابش ذخیره آخرت میشود .
اطلاعیه وزارت علوم درباره پرونده پر سر و صدا و جنجالی بورسیهها، بسیاری از گمانهزنیها و هشدارهای دلسوزان در این ماجرا را عینیت بخشید و ثابت کرد که ماجرا، نه یک دغدغه علمی و آکادمیک، که یک بازی سیاسی و هیاهوی رسانهای برای دور کردن توجهات از اصلیترین مسائل است. اینکه مسئله اصلی چیست که اینقدر تلاش میشود کسی به آن توجه نکند و اینکه اطلاعیه وزارت علوم چگونه این امر را اثبات میکند، چیزی است که در این یادداشت به آن خواهیم پرداخت.
1- از ماههای نخستین شروع بکار دولت یازدهم، بحث و جنجال درباره بورسیههای غیرقانونی بالا گرفت و بارها و بارها اعلام شد و در رسانههای حامی دولت نوشته شد که 3772 بورسیه غیرقانونی در دانشگاهها مشغول به تحصیلند. طبیعتاً این انتظار منطقی در جامعه پدید آمد که مرجعی قانونی و بیطرف به موضوع رسیدگی کرده و صحت این تهمت سنگین و ادعای بزرگ را ارزیابی کند. اما وزارت علوم پس از یکسال ادعا و شکایت، ناگهان لباس قاضی پوشید و حکم صادر کرد! امر بیسابقهای که تعجب همگان را برانگیخت و این پرسش را در ذهن تداعی کرد که براساس کدام منطق و متن قانونی، یک دستگاه هم مدعی باشد، هم سناریوساز، هم شاکی و بالاخره هم قاضی!؟ اما به هرحال چنین شد و اعلام شد که از جمع 3772 نفر، 36 نفر مستحق ادامه تحصیل در مقطع دکترا نیستند! یعنی حدود 9 دهم درصد! طبیعتاً اعلام چنین رقمی پس از آن همه جنجال، یک رسوایی بزرگ برای دروغگویان و یک فضاحت تاریخی بود. پس باید بازی با اعداد آغاز میشد. پس براساس چند عملیات ریاضی، اعلام شد که 840 نفر دیگر مستحق ادامه تحصیل هستند اما هزینه تحصیل آنها از محل بورس پرداخت نمیشود بلکه شخصاً باید این هزینه را تأمین کنند!
مسئولان راستگویی که این اطلاعیه را تنظیم کرده بودند و همه را جز خودشان به دروغگویی و تخلف متهم میکردند، فراموش کردند که ممکن است در مقابل پرسشی اساسی قرار بگیرند و جوابی برای آن نداشته باشند. آن پرسش این است که براساس ادعای شما، کل این افراد در فرآیندی غیرقانونی (یعنی بدون آزمون) بورس شدهاند، پس چگونه و براساس چه قانونی اجازه ادامه تحصیل آنها را میدهید؟! اگر اصلاً استحقاقی ندارند، چه کسی و کدام قانون به شما چنین اجازهای را داده که شخص غیرمستحق را بر صندلی تحصیلی دکترا بنشانید و اگر دارند- که اسناد محکم از این گزاره حکایت دارد- چرا به دروغ آنها را متهم کردید؟!
2- حتی اگر درباره این گروه هیچ حرف و بحثی نداشته باشیم، این عدد نسبت به کل، حدود 20درصد را دربر میگیرد و باید پرسید جبران آبروی رفته 80درصد باقی مانده را چه کسی میکند؟ و چرا اول همه را متهم کردید و بعد به این عدد رسیدید (البته اگر درست باشد) این محاسبه ساده را باید به سرپرست وزارت علوم گوشزد کرد که در مصاحبه توجیهی و اطلاعیه مذکور، گفته بود: «از چه کسی باید عذرخواهی کنیم»!؟ باید از هشتاد درصد بورسیهها و نخبگانی که یکسال توسط شما و بوقهای تبلیغاتی شما مورد هجمه و حمله قرار گرفتند عذرخواهی کنید و فرصت را به روز واپسین نگذارید که پاسخگویی سختتر میشود.
3- درحالی که دانشگاههای کشور همه ساله در اردیبهشت ماه فراخوان جذب میدهند، به عده کثیری که بورس آنها مشکل نداشته اعلام شده تا بهمن فرصت دارید از یکی از دانشگاههای کشور، اعلام جذب اخذ کنید! یعنی عملاً و محترمانه به آنها گفته میشود: «پرونده شما را زیر و رو کردیم، هیچ مشکلی نداشتید که بتوانیم شما را به خاطر آن از تحصیل محروم کنیم، پس ناچاراً به تحصیل ادامه بدهید، اما کاری میکنیم که نتوانید در هیچ دانشگاهی جذب شوید و پس از چند سال تحصیل، با یک مدرک دکترا مرخص شوید! شما نباید استاد هیچ دانشگاهی بشوید!» آیا این جملات ترجمان محتوم و حقیقی اتفاقی که هماکنون بر سر فرزندان نخبه کشور آورده میشود، نیست؟
4- اما چرا اینها، که نسل جوان، پر انرژی و مؤمن و وطندوست هستند نباید در دانشگاه جایی داشته باشند و به کرسی استادی تکیه بزنند؟ مگر قرار است دانشگاه جای چه کسانی باشد؟ و اینها قرار است جای چه کسی را تنگ کنند؟ این، همان بزنگاهی است که ثابت میکند، ماجرای بورسیهها، جنجالی بیش نبود. سالها قبل حمیدرضا جلاییپور نوشته بود: «بدنه اصلی جریان اصلاحطلب همان 2500 نفری بودند که در دوره سازندگی برای ادامه تحصیل با بورس وزارت علوم به کانادا، انگلیس و استرالیا اعزام شدند» طبیعی است که در بین آنها هم افراد وطندوست و انقلابی کم نیستند، اما همه چیز حکایت از آن دارد که سران آن جریان برای بقاء و تأثیرگذاری سیاسی در دانشگاههای کشور دست به هر کاری میزند حتی اگر به قیمت نابودی و ناامیدی هزاران نخبه جوان تمام شود. و بعد برای پنهان ماندن اصل ماجرا، شیپور دروغین بورسیهها را در دست میگیرد و آنقدر در آن میدمد که کسی متوجه بازگشت بیسر و صدای خائنین به ناموس و میهن این مردم و دانشجویان آنها نشود! به این دو نمونه تلخ توجه کنید:
الف: نیمه سال 87، خودرویی با سرعت غیرمجاز در حال عبور از بزرگراه قزوین-زنجان است، راننده به اخطار ایست پلیس برای توقف توجهی نمیکند، پس از اندکی تعقیب و گریز، خودرو متوقف و به پاسگاه پلیس راه هدایت میشود. بررسیها نشان میدهد که راننده، استاد یکی از دانشگاههای مهم کشور است و سرنشین دیگر، خانم جوانی است که دانشجوی وی است. در جریان تحقیق برای تصدیق هویت راننده، چندین شکایت توسط دانشجویان و برخی کارمندان دیگر کشف میشود و لاجرم آنها به مرجع قضایی معرفی میشوند. پس از بررسیهای فراوان و تشکیل پروندهای مفصل و صرف زمان بسیار و تحقیقات طولانی و کشف حقایقی تکاندهنده (که جزئیات آن نزد کیهان محفوظ است و شرح آن جز تلخی و تکدر حاصل دیگری ندارد) دادگاه کیفری با صدور دادنامهای مفصل، استاد خاطی و خائن را به اتهام رابطه نامشروع و... به مجازاتهایی از قبیل شلاق، تبعید و... محکوم میکند. همزمان هیئت رسیدگی به تخلفات اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز آن استاد را که آبروی اساتید متعهد و مومن را برده بود، از دانشگاه اخراج میکند. او به دیوان عدالت اداری شکایت میکند و دیوان حکم دانشگاه مبنی بر اخراج را تائید میکند. احکام قضایی اجرا میشود و آن مرد سالهای تبعید را هم سپری میکند اما ناگهان و در آغازین ماههای شروع بکار دولت یازدهم همان مرد - که البته رئیس شاخه استانی یکی از احزاب منحله هم بوده- به تکاپوی بازگشت به دانشگاه میافتد! با مسئولان مختلف دیدار میکند، وعدههایی میگیرد و نامههای حمایتی صادر میشود و با ادعای کشف اسناد و ادله جدید دوباره در دیوان عدالت اداری طرح دعوی میکند! یکی دو نامه حمایتی هم برای او صادر میشود. حتی یک کارمند وزارت علوم، خارج از صلاحیت اداری و شغلیاش برای آنکه کار را یکسره کند، طی نامهای، هویت و صلاحیت صادرکنندگان حکم اخراج آن استادنما به جرم دستدرازی به دختران بیپناه مردم را زیر سؤال میبرد و جالب آنکه این نامه (که یک مکاتبه داخلی بود) در جهت حمایت از استاد خاطی، از پرونده قضایی وی سردرمیآورد و... ظاهرا باید به زودی شاهد بازگشت پیروزمندانه این استاد به دانشگاه باشیم. هرچند هماکنون نیز او به صورت غیر رسمی حضورش را آغاز کرده است!
ب: در کوران فتنه سال 88 بسیاری تحت تاثیر القائات مسموم، سخنانی گفتند و حرکاتی کردند که با فروافتادن پردهها، به باطل بودن ادعاها پی بردند و به صف فشرده انبوه مردم بازگشتند. بسیاری از آنها را دوش به دوش خود در 9 دی تاریخی انقلاب دیدیم. اما دکتر «ع.م» حساب شده و فعال از مدتها قبل از فتنه در جلسات براندازی شرکت کرد و برای لحظه لحظه حادثه برنامه ریخت. در کوران فتنه هم از هیچ تلاشی برای براندازی کوتاهی نکرد و نصیحت مشفقان در وی اثری نکرد. دادگاه انقلاب پرونده او را به اتهامات گوناگون مورد بررسی قرار داد و پس از چندین و چند جلسه و مطالعه همه اسناد و شواهد غیرقابل انکار، او را به پنج سال حبس و... محکوم کرد. وی نیز از سوی هیئت رسیدگی به تخلفات اعضاء هیئت علمی دانشگاهها، از دانشگاه اخراج شد. اما او هم با آغاز کار دولت یازدهم، سودای بازگشت ساز کرد و به طرح دعوی در دیوان عدالت اداری پرداخت. عوامل پردهنشینی که هزینه اعمال آنها را فرجیدانا داد، حمایت از او را آغاز کردند و در حالیکه طرف شکایت «ع.م» وزارت علوم بود، در اقدامی عجیب و بیسابقه، معاون حقوقی وزیر نامه محرمانهای خطاب به قاضی پرونده و با محتوای حمایت از شاکی ارسال کرد! حتی رئیس دانشگاه هم نامه حمایتآمیز از وی تنظیم و ارسال کرد و باز هم همان مقام غیرمسئول و فاقد صلاحیت اداری، صلاحیت و شایستگی صادرکنندگان رأی اخراج را زیرسؤال برد تا همه چیز برای بازگشت این شخص خائن و وطنفروش و عنصر فعال در فتنه آماده شود...
این دو نمونه و دهها نمونه مشابه دیگر که نزد کیهان محفوظ است و همچنین موارد تلخ انضباطی دانشجویی، جملگی حکایت از یک روند خطرناک دارد و به نظر میرسد با توضیح بسیار مختصر آن، تحلیل آغازین این نوشتار مبنی بر ساختگیبودن جنجال بورسیهها برای رسیدن به هدفی مهمتر، بر همگان آشکار شده باشد.
از سوی دیگر آشکار است وقتی روش و منش مسئولان وزارت علوم و حلقههای پنهان چنبرهزده در آن به گونهای است که از مفسدین اخلاقی و متجاوزین تا مفسدین سیاسی و فتنهانگیز به سادگی به واسطه آنها به دانشگاهها باز میگردند، سرنوشت علمی و پیشرفت کشور به چه سویی میرود. یقینا این امر نمیتواند مورد تائید و رضایت رئیسجمهور محترم باشد و ایشان هم از افت علمی و جولان مفسدان سیاسی و اخلاقی و سردمداری آنها استقبال نمیکند اما عدهای عامدانه گزارشهای جهتدار و غلطی به رئیسجمهور میدهند تا ایشان را به موضعگیریهای خاص و تند وادارند.
نکته مهمی که نباید فراموش کرد آن است که تخطی از قانون در هر دولتی با هر گرایشی مذموم و ناپسند است و چه خوب است مراجع رسمی و قانونی تخلفات احتمالی همه دولتهای گذشته و کنونی را به دور از جنجال و هیاهو رسیدگی کنند و گزارش دقیق و قاطعی به مردم ارائه دهند تا همگان بپذیرند که قانون فصلالخطاب است و جنجال رسانهای تاثیری ندارد.
حسین شمسیان