بسمه تعالی
منابع مقاله:
«اعجاز علمی قرآن »مربوط به اشاراتی است که ازگوشه های سخن حق تعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است،زیرا قرآن کتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است.از این رو اگر گاه در قرآن به برخی اشارات علمی بر می خوریم،از آن جهت است که این سخن از منبع سرشار علم و حکمت الهی نشات گرفته و ازسرچشمه علم بی پایان حکایت دارد. قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات والارض (1) ،بگو:آن را کسی نازل ساخته است که راز نهان ها را در آسمان ها و زمین می داند»و این یک امر طبیعی است که هر دانش مندی هر چند در غیر رشته تخصصی خود سخن گوید،از لا به لای گفته هایش گاه تعابیری ادا می شود که حاکی از دانش و رشته تخصص وی می باشد.همانند آن که فقیهی درباره یک موضوع معمولی سخن گوید،کسانی که با فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی در می یابند که صاحب سخن،فقیه می باشد،گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود بنمایاند.هم چنین است اشارات علمی قرآن که تراوش گونه است و هدف اصلی کلام را تشکیل نمی دهد.
چند تذکر:پیش از آن که نمونه هایی از این اشارات علمی ارائه گردد،ضرورت است که چند نکته تذکر داده شود:
1- برخی را گمان بر آن است که قرآن مشتمل بر تمامی اصول و مبانی علوم طبیعی و ریاضی و فلکی و حتی رشته های صنعتی و اکتشافات علمی و غیره می باشد و چیزی از علوم و دانستنی ها را فرو گذار نکرده است.خلاصه قرآن علاوه بر یک کتاب تشریعی کتاب علمی نیز به شمار می رود.برای اثبات این پندارافسانه وار،خواسته اند دلایلی از خود قرآن ارائه دهند،از جمله آیه و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء (2) ،قرآن را بر تو فرستادیم تا بیان گر همه چیز باشد». ما فرطنا فی الکتاب من شی ء (3) ،در کتاب-قرآن-چیزی فرو گذار نکردیم ». و لا رطب و لا یابس الافی کتاب مبین (4) ،هیچ خشک و تری نیست مگر آن که در کتابی آشکار[ثبت]است ».
در حدیثی از عبد الله بن مسعود آمده:«من اراد علم الاولین و الآخرین فلیتدبرالقرآن (5) ،هر که علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد،همانا در قرآن تعمق نماید».
اگر این گمان از جانب برخی سرشناسان (6) مطرح نگردیده یا به آنان نسبت داده نشده بود،متعرض آن نگردیده در صدد نقد آن بر نمی آمدیم،زیرا سستی دلایل آن آشکار است.
اولین سؤال که متوجه صاحبان این پندار می شود آن است که از کجا و چگونه این همه علوم و صنایع و اکتشافات روز افزون از قرآن استنباط شده،چرا پیشینیان به آن پی نبرده و متاخرین نیز به آن توجهی ندارند؟!
دیگر آن که آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بی گانه است.زیرا آیه سوره نحل در رابطه با بیان فراگیر احکام شریعت است.آیه در صدد اتمام حجت برکافران است که روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان شاهد بر رفتار امت های خودبر انگیخته می شود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امت می باشد،زیرا کتاب وشریعتی که بر دست او فرستاده شده کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء.و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین (7).یعنی جای نقص و کاستی در بیان وظایف و تکالیف شرعی باقی نگذاردیم،تا هدایت و رحمت و بشارتی باشد برای مسلمانان.لذا با ملاحظه شان نزول و مخاطبین مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه،به خوبی روشن است که مقصود از«تبیانا لکل شی ء»همان فراگیری و جامعیت احکام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام،با ملاحظه جای گاهی که گوینده در آن قرارگرفته،مشخص می گردد.مثلا محمد بن زکریا که کتاب «من لا یحضره الطبیب »رانگاشت و یاد آور شد که تمامی آن چه مورد نیاز است در این کتاب فراهم ساخته است،از جای گاه یک پزشک عالی مقام سخن گفته است،لذا مقصود وی از تمامی نیازها،در چار چوب نیازهای پزشکی است.بر همین شیوه مرحوم صدوق کتاب «من لا یحضره الفقیه »را تالیف نمود،تا مجموع نیازهای در محدوده فقاهت راعرضه کند.هم چنین است آن گاه که خداوند بر کرسی تشریع نشسته،در رابطه باکتب و شرایع نازل شده بر پیامبران،چنین تعبیری ایفا کند که صرفا به جامعیت جنبه های تشریعی نظر دارد!
همین گونه است آیه ما فرطنا فی الکتاب من شی ء (8) اگر مقصود از«کتاب »قرآن باشد.در صورتی که ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از کتاب،کتاب تکوین و دررابطه با علم ازلی الهی است.آیه چنین است: و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیربجناحیه الا امم امثالکم.ما فرطنا فی الکتاب من شی ء ثم الی ربهم یحشرون (9).یعنی ماهمه موجودات و آفریده ها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از علم ازلی ما نیست و سرانجام همه موجودات به سوی خدا است.
آیه و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین (10) ،در این جهت روشن تر است،که همه موجودات و رفتار و کردارشان در علم ازلی الهی ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و اما حدیث ابن مسعود،صرفا در رابطه با علومی است که وی با آن آشنایی داشته و آن،علوم و معارف دینی است و مقصود از اولین و آخرین،سابقین ولا حقین انبیا و شرایع آنان می باشد،که تمام آن چه در آن ها آمده در قرآن فراهم است.
2- دومین نکته آن که به کارگیری ابزار علمی برای فهم معانی قرآنی،کاری بس دشوار و ظریف است،زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیش رفت زمان گسترش ودگرگونی پیدا می کند و چه بسا یک نظریه علمی-چه رسد به فرضیه-که روزگاری حالت قطعیت به خود گرفته باشد،روز دیگر هم چون سرابی نقش بر آب،محو ونابود گردد.لذا اگر مفاهیم قرآنی را با ابزار ناپایدار علمی تفسیر و توجیه کنیم،به معانی قرآن که حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند،تزلزل بخشیده و آن را نااستوارمی سازیم.خلاصه،گره زدن فرآورده های دانش با قرآن،کار صحیحی به نظرنمی رسد.
آری اگر دانش مندی با ابزار علمی که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشن است،توانست از برخی ابهامات قرآنی-که در همین اشاره ها نمودار است-پرده بردارد،کاری پسندیده است.مشروط بر آن که با کلمه «شاید»نظر خود را آغاز کند وبگوید:شاید-یا به احتمال قوی-مقصود آیه چنین باشد،تا اگر در آن نظریه علمی تحولی ایجاد گردد،به قرآن صدمه ای وارد نشود،صرفا گفته شود که تفسیر او اشتباه بوده است.
ما در این بخش از اعجاز قرآنی،با استفاده از برخی نظریه های قطعی علم منقول از دانش مندان مورد اعتماد،سعی در تفسیر برخی اشارات علمی قرآن نموده ایم.
اما به این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاه های استوار دین وفراورده های ناپایدار علم،پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.
3- نکته سوم،آیا تحدی-که نمایان گر اعجاز قرآن است-جنبه علمی قرآن را نیزشامل می شود؟بدین معنا که قرآن آن گاه که تحدی نموده و هم آورد طلبیده،آیا به این گونه اشارات علمی نیز نظر داشته است؟یا آن که بر اثر پیش رفت علم و پی بردن به برخی از اسرار علمی که قرآن به آنها اشارتی دارد،گوشه ای از اعجاز این کتاب آسمانی روشن شده است.به عبارتی دیگر پس از آن که دانش مندان با ابزار علمی که در اختیار داشتند توانستند از این گونه اشارات علمی که تا کنون حالت ابهام داشته،پرده بردارند و در نتیجه به گوشه ای از احاطه صاحب سخن(پروردگار)پی ببرند ودریابند که چنین سخنی یا اشارتی در آن روزگار،جز از پروردگار جهان امکان صدورنداشته و بدین جهت مساله اعجاز علمی قرآن مطرح گردیده است!
برخی برهمین عقیده اند،که این گونه اشارات علمی دلیل اعجاز می تواند باشد.
ولی تحدی به آن صورت نگرفته است،چون روی سخن در آیات تحدی با کسانی است که هرگز با این گونه علوم آشنایی نداشته اند. بر این مبنا قرآن در جهت علمی همانند دیگر کتب آسمانی است،که صورت تحدی به خود نگرفته اند،گرچه اشارات علمی دلیل اعجاز می توانند باشند (11).
ولی این طرز تفکر از آن جا نشات گرفته که گمان برده اند روی سخن در آیات تحدی تنها با عرب معاصر نزول قرآن بوده است،در حالی که قرآن مرحله به مرحله از محدوده زمانی عصر خویش فراتر رفته و دامنه تحدی را گسترش داده است،نه تنها عرب بلکه تمامی بشریت را برای ابدیت به هم آوردی فرا خوانده است.
یکی از آیات تحدی که در سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام درمدینه نازل گشته،تمامی مردم را مورد خطاب قرار داده است،پس از خطاب یا ایهاالناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون -با فاصله یک آیه می فرماید: و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین.فان لم تفعلوا و لن تفعلوا... (12) همه مردم مخاطب قرارگرفته اند،تا چنان چه تردیدی در رابطه با صحت وحی قرآنی در دل های شان راه یافته،آزمایش کنند آیا می توانند حتی یک سوره همانند قرآن بیاورند؟هرگزنتوانسته و نخواهند توانست.
آیه قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا (13) آب پاکی را بر دست همه ریخته،تمامی انس و جن را به نحوجمعی-که عموم افرادی و ازمانی هر دو را شامل می شود (14) -مورد تحدی قرارداده است و اعلام کرده که اگر همه انسان ها و پریان پشت در پشت هم بکوشند تاهم چون قرآنی بیاورند نخواهند توانست.
اکنون می پرسیم که این گونه گسترش در دامنه تحدی-که همه انسان ها را در همه سطوح و در طول زمان شامل گردیده است-آیا نمی تواند دلیل آن باشد که همه جوانب اعجاز قرآنی،هر کدام به فراخور حال مخاطب خاص خود،مورد تحدی قرار گرفته باشند؟به سادگی نمی توان از کنار این احتمال گذشت یا آن رانادیده گرفت!
در قرآن از این گونه اشارات علمی و گذرا بسیار است.برخی از این اشارات از دیرزمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیاری دیگر را گذشت زمان آشکار سازد.دانش مندان-به ویژه در عصر حاضر-در این باره بسیارکوشیده اند،گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نیز موفق گردیده اند.نمونه هایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمی قرآن در کتاب «التمهید»ج 6 آمده است،در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده می کنیم:
او لم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما (15) «رتق »به معنای «به هم پیوسته »و«فتق »به معنای «از هم گسسته »است.در این آیه آمده است که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند.
مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان ها اختلاف نظرداشته اند.بیش تر بر این نظر بوده اند که مقصود از به هم پیوستگی و گسسته شدن،همان گشوده شدن درهای آسمان و ریزش باران است، ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر (16) ،پس درهای آسمان را با آبی ریزان گشودیم ».و نیز شکافتن زمین و روییدن گیاه،چنان چه می فرماید: ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا (17) ،زمین را شکافتیم وپس در آن،دانه رویانیدیم ».علامه طبرسی گوید:«و این معنا از دو امام(ابو جعفرباقر و ابو عبد الله صادق علیهما السلام روایت شده است (18) ،در«روضه کافی »روایتی ضعیف السند از امام باقر علیه السلام است (19) و در تفسیر قمی روایتی که اتصال سندی ندارد ازامام صادق علیه السلام روایت شده است (20).
تفسیر دیگری در این باره شده که آسمان ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به این صورت در آمده اند. چنان چه در سوره «فصلت »
می خوانیم: ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین.فقضاهن سبع سماوات (21) ، [خداوند]هنگامی که به آفرینش آسمان روی آورد،آسمان ها به صورت دودی-توده گازی-بودند.آن گاه به زمین و آسمان فرمان داد که به صورت جدا از هم حضور یابند-چه بخواهند و چه بخواهند-(یعنی یک فرمان تکوینی بود)،آن ها[به زبان حال]گفتند:فرمان پذیر آمدیم.سپس هفت آسمان را این چنین استوار ساخت ».
مطلب مذکور در آیه فوق مبین یک حقیقت علمی است که دانش روز،کم و بیش به آن پی برده است و آن این است که منشا جهان مادی به صورت یک توده گازی بوده است.بدین ترتیب واژه «دخان »در کلمات عرب،دقیق ترین تعبیر از ماده نخستین ساختار جهان است.
مولا امیر مؤمنان-مکررا-در نهج البلاغه به همین حقیقت علمی که آیه کریمه به آن اشارت دارد،تصریح فرموده است.در اولین خطبه نهج البلاغه-که درباره آفرینش جهان است-می خوانیم:«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسکائک الهواء...ثم فتق ما بین السماوات العلی فملاهن اطوارا من ملائکته،سپس خداوند فضاهای شکافته و کرانه های کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته راپدید آورد...آن گاه میان آسمان های زبرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پرنمود».در خطبه 211 می فرماید:«ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها،آن ها را از هم شکافت پس از آن که به هم پیوسته بودند».
علامه مجلسی-در شرح روضه کافی-پس از نقل دو روایت سابق الذکرمی فرماید:«این دو روایت،بر خلاف آن چیزی است که از مولا امیر مؤمنان علیه السلام رسیده است » (22).در این باره تفصیلا سخن گفته ایم (23).
در نه جای قرآن از کوه ها با تعبیر«رواسی »یاد شده است (24) و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم (25) ،و کوه ها را در زمین پا بر جا و استوار نهادیم تا مبادا[زمین]آنان[مردم]را تکان دهد و بلرزاند».
اساسا تعبیر از کوه ها به «رواسی »بدان جهت است که «ثابت هایی »هستند که برریشه های مستحکم استوار می باشند و از ماده «رست السفینة »گرفته شده،به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله این لنگرها در تلاطم آب های دریا استوار وپا بر جا می ماند.از این رو،کوه ها هم چون لنگرهایی هستند که زمین را در گردش ها وچرخش های خود،از لرزش و تکان باز می دارد.
هم چنین از کوه ها به «اوتاد»تعبیر شده،به معنای میخ ها،که زمین را از هم پاشی و فرو ریزی نگاه می دارد و الجبال اوتادا (26).
مولا امیر مؤمنان در این زمینه گفتاری دارد،که به خوبی تعابیر اعجاز گونه قرآن راروشن می سازد.می فرماید:
«و جبل جلا میدها،و نشوز متونها و اطوادها،فارساها فی مراسیها،و الزمهامقراراتها.فمضت رؤوسها فی الهواء،و رست اصولها فی الماء.فانهد جبالها عن سهولها،و اساخ قواعدها فی متون اقطارها و مواضع انصابها.فاشهق قلالها،و اطال انشازها،و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا.فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها،او تسیخ بحملها،او تزول عن مواضعها.فسبحان من امسکها بعدموجان میاهها (27) ،هم راه با سرشتن صخره های بزرگ زمین و بر آمدن دل این صخره هاو قله های بلند سر به فلک کشیده،در جای گاه های خود استواریشان بخشید.پس قله ها را در هوا به بلندا برد و ریشه های شان را در آب فرو کشید.بدین سان خداوندکوه ها را با بلنداشان از دشت ها جدا ساخت و پایه های شان را چونان ریشه درختان در زمین های پیرامون و مواضع نصبشان،در اعماق زمین نفوذشان داد.کوه ها را باقله هایی بس بلند و سلسله هایی به هم پیوسته و دراز،تکیه گاه زمین ساخت وچونان میخ ها بر آن بکوفت. چنین است که زمین به رغم حرکات گوناگونی که دارد،برای ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشیدن بار خود، بازداشته شد و از لغزش از جای گاه خود در امان ماند.پس بزرگ است خداوندی که زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آب های آن،چنین استوار نگاه داشت ».
در بخشی از این گفتار درربار آمده:«زمین به رغم حرکت های خود از لغزش ولرزش و فرو پاشیدگی نگاه داشته شد.»از این گفتار سه نکته به دست می آید:
1- زمین دارای حرکت های گوناگون است،ولی به رغم این حرکت ها آرامش وتعادل خود را حفظ کرده است.
2- پوسته زمین مستحکم است و از هم نمی گسلد و لایه هایش گسسته نمی شود،تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.
3- زمین در حرکت وضعی و انتقالی و برخی حرکت های دیگر،آرام و استواراست و از مدارهایی که به طور منظم در آن می گردد، بیرون نمی افتد.
این گونه نکته ها امروزه مورد تایید اکتشافات و پژوهش های علمی قرارگرفته است.این اثر بزرگ کوه ها-که حیات را بر پهنای زمین میسر ساخته است به دلیل آن است که سلسله کوه های پراکنده در پوسته سخت زمین،همانند کمربندزنجیره ای اطراف زمین را در بر گرفته اند.
اکنون بهتر می توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام علیه السلام در خطبه یکم نهج البلاغه پی ببریم،که به جای کلمه جبال(کوه ها) واژه صخور(صخره ها)را به کار برده «و وتدبالصخور میدان ارضه،و به کوه های گران،زمین را میخ کوب نموده به آن استواری بخشیده است ».این گفتار،تفسیر آیه فوق الذکر است و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم (28).امام علیه السلام جنبه «صخره ای »بودن کوه ها را در جهت استحکام و استواری مرتبط می داند.
سلسله کوه های سنگی-با پستی و بلندی هایی که دارند-نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا و استواری پوسته آن دارند تا این کوه ها با وجود شعله ور بودن درون و التهاب گداخته های آن،درهم شکسته و لرزان نشوند.
آشنایان با علوم طبیعی می دانند که زمین با حلقه هایی از سلسله کوه ها،محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیش تر ثبات زمین می باشد.حکمت و چگونگی ارتباط این سلسله کوه ها با یک دیگر و جهت امتداد آن ها نیز بر طبیعی دانان پوشیده نیست.این سلسله کوه ها بر اساس نظمی بدیع و محکم و توجه بر انگیز،زمین را به شکل حلقه هایی کوهستانی در آورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفته اند.
وقتی به نقشه طبیعی زمین نظر می افکنیم،ناهم واری های زمین را به روشنی مشاهده می کنیم و می بینیم سلسله کوه ها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمی یابد.گویا این کوه ها ستون فقرات قاره ها هستند.
هنگامی که به شبه جزیره های هر قاره می نگریم سلسله کوه ها را در طولانی ترین شکل ممکن امتداد یافته می یابیم.در طول جزایر کوهستانی-بزرگ یا کوچک-نیزسلسله کوه هایی یافت می شود.
امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس ها به طور یقین ثابت شده است که بیش تر جزیره ها و ارتفاعات آن ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوه ها وجزئی از آن ها هستند،به این صورت که قسمتی از آن کوه ها در آب دریاها فرو رفته وپوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیره ها،بر سطح آب آشکار است.
بنابر این تمام قاره ها به وسیله سلسله کوه ها و از طریق خشکی یا دریا به یک دیگرمتصل اند.جالب توجه است بدانیم،حلقه ای از سلسله کوه ها در زیر دریا و درنزدیکی ساحل شمالی قاره های سه گانه شمالی قرار دارد که کاملا اقیانوس منجمدشمالی را در بر گرفته است و بسیاری از جزیره های حاشیه این ساحل برجستگی های آن سلسله کوه ها هستند.
یعنی در قطب جنوب نیز حلقه دیگری از سلسله کوه ها قرار دارد که قطب منجمد جنوب را در بر گرفته است.بین دو حلقه یاد شده حلقه های دیگر سلسله کوه ها که در طول قاره ها و اقیانوس ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندی محکم ایجاد کرده است.گویی این سلسله کوه ها،چار چوب هایی مشبک هستند که پنجه در دست آویز زمین زده اند و از متلاشی شدن و تجزیه و پراکندگی ذرات زمین درفضا جلوگیری می کنند.
از جهت دیگر،درون زمین شعله ور است.آتش بر افروخته و زبانه دار وخشمگینی در درون زمین شعله ور است،گویی نزدیک است از خشم به جوش وخروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته زمین نبود،این آتش بر افروخته زمین رادرهم می ریخت.زمین لرزه ها و آتش فشان هایی که گه گاه مشاهده می شود بخشی ناچیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است.
سختی و ضخامت پوسته روی زمین-که از دیر باز سرد مانده است-از فوران درون بر افروخته زمین مانع می شود و اگر سختی و صلابت پوسته زمین نبود،لرزش های شدید و مستمر تمام زمین را فرا می گرفت.اگر خداوند زمین را نگه نمی داشت و آرامش نمی بخشید،زمین ساکنانش را در خود فرو می کشید واطرافش شکافته می شد و همه چیز در هم فرو می ریخت.اما خداوند آسمان وزمین را نگاه می دارد تا از استواری که دارند نلغزند ان الله یمسک السماوات و الارض ان تزولا (29).
ملاحظه می شود که کوه ها صخره های کوهستانی سلسله واری هستند که زمین رااحاطه کرده اثر مستقیمی بر توازن زمین دارد و جلوی لرزش آن را می گیرد،به علاوه سختی این پوسته در بر گیرنده زمین جلوی اشتعال درونی زمین را نیز می گیرد،که درکلام مولا امیر مؤمنان علیه السلام به این حقایق آشکار(از دیدگاه علم روز)اشارت فرموده است (30).
و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء (31).
در این آیه از سختی و دشواری زندگی گم راهان سخن می گوید و آنان را به کسی تشبیه می کند که در حال صعود به لایه های بالایی جو است و در اثر این صعوددچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه خود می گردد.
مفسران پیشین در وجه تشبیه،در آیه فوق اختلاف نظر دارند.برخی بر این باوربوده اند که مقصود تشبیه به کسی است که بیهوده می کوشد تا پرواز کند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آید،چون این کار برایش مقدور نیست ناراحت می شود و از شدت ناراحتی نفس کشیدن بر او دشوار می گردد.
برخی گفته اند که این تشبیه همانند حالتی است که درختان نو نهال بخواهند درجنگل های انبوه رشد یابند،اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن رامسدود می کنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضای آزاد باز می کنند. مطالبی از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبی روشن نمی سازد.
ولی امروزه با پی بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است،وجه تشبیه در آیه بهتر روشن شده و تا حدودی از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.
اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر«یصعد فی السماء»با تشدید صاد وعین و به کار بردن «فی »-کوشش برای صعود به آسمان فهمیده اند.در صورتی که اگراین معنا مقصود بود،بایستی واژه «الی »را به جای «فی »به کار می برد.دیگر آن که «یصعد»-از نظر لغت-مفهوم «صعود»و بالا رفتن را نمی دهد،بلکه کاربرد این لفظ از باب تفعل «تصعد»-برای افاده معنای به دشواری افتادن می باشد به گونه ای که ازشدت احساس سختی،نفس در سینه تنگ شود.در لغت «تصعد نفسه »به معنای به دشواری نفس کشیدن و تنگی سینه و احساس درد و رنج است.واژه های «صعود»و«صعد»بر دامنه های صعب العبور اطلاق می شود و برای هر امر دشوار بسیارسختی به کار می رود.در سوره جن آمده: و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذاباصعدا (32) ،و هر که از یاد پروردگار خود روی گرداند،او را در عقوبت دشواری درمی آورد».در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا (33) ،او را به سخت ترین عقوبتی دچار می سازم ».
از این رو معنای «کانما یصعد فی السماء»چنین می شود:او مانند کسی است که درلایه های مرتفع جو،دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است.درواقع کسی که خدا را از یاد برده-در زندگی-مانند کسی است که در لایه های بالایی جو قرار دارد و دست خوش درد و رنج و سختی تنفس است.لذا از این تعبیر(اعجازگونه)به خوبی به دست می آید که اگر کسی در لایه های فوقانی جو فاقد وسیله حفاظتی باشد،دچار چنین دشواری و تنگی نفس می گردد.این جز با اکتشافات علمی روز قابل فهم نیست،که در آن روزگار برای بشریت پوشیده بوده است.
پیشینیان بر این عقیده بوده اند که هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م که وسیله هوا سنجی بر دست «توریچلی »(1608-1647)اتراع گردید (34) و بدین وسیله پی بردند که هوا دارای وزن است.هم چنین پی بردند که هوا ترکیبی از گازهای مخصوصی است که هر یک وزن مشخصی دارد و می توان وزن هوا را در هر کجا بامقدار فشاری که وارد می آورد،سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشارکاسته می شود.اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا،معادل ثقل لوله عمودی جیوه به ارتفاع 76 سانتی متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان وارد می شود.ولی در ارتفاع 5 کیلومتر از سطح دریا،این فشار به نصف کاهش می یابد.پس هر چه بالاتر رود،این فشار به طور معکوس پایین می آید،به ویژه درلایه های بالای هوا که تراکم هوا به گونه فاحشی پایین می آید و رقیق می گردد.
در واقع نیمی از گازهای هوایی،یعنی تراکم پوشش هوایی چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 کیلومتر واقع گردیده و سه چهارم آن تا ارتفاع 12 کیلومتر می باشد.ولی موقعهی که به ارتفاع 80 کیلومتر برسیم،وزن هوا تقریبا به 20000/1 پایین می آید.به وسیله شهاب های آسمانی به دست آمده که تراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع 350 کیلومتر است،زیرا از فاصله 350 کیلومتری سنگ های آسمانی بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله ورمی گردند (35).
هوا سنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد می سازد،ولی مافشار و سنگینی آن را احساس نمی کنیم،زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل می باشند.لیکن موقعی که انسان بر کوه های بلند بالا می رود و فشار هوا کم می شود،این تعادل بر هم خورده،فشارداخلی از فشار خارجی بیش تر می شود.اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد،گاه خون از منافذ بدن بیرون می زند.اولین احساسی که به انسان در آن هنگام رخ می دهد،سنگینی بر دستگاه تنفسی است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسی تحمیل می شود و مجرای تنفس را تنگ کرده و موجب دشواری تنفس می گردد (36).
و جعلنا من الماء کل شی ء حی (37).پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده:«کل شی ء خلق من الماء» (38).
طبق آیه فوق و فرموده پیامبر،همه موجودات منشا هستی خود را از آب گرفته اند.مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفی-که از بزرگان تابعین (39) به شمارمی رود-از امام باقر علیه السلام پرسش هایی دارد،از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان می پرسد.امام در جواب می فرماید:«اول شی ء خلقه من خلقه،الشی ء الذی جمیع الاشیاء منه،و هو الماء (40) ،نخستین آفریده ای که خدا خلق کرد،چیزی است که تمامی اشیا از آن است و آن آب است ».
مرحوم کلینی در روضه کافی روایتی از امام باقر علیه السلام آورده که در جواب مرد شامی فرموده:«نخست آن چیزی را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیااز آن آفریده شده،آب است.در نتیجه خدا نسب هر چیزی را به آب می رساند،ولی برای آب نسبی که بدان منسوب شود قرار نداد» (41).
هم چنین محمد بن مسلم-که شخصیتی عالی قدر به شمار می رود-ازامام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:«کان کل شی ء ماء،و کان عرشه علی الماء» (42).
آیه شریفه: و هو الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء (43) ،و او است که آسمان ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش[تدبیر]او[پیش ازآن]بر آب بود»،دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستی،از آسمان ها گرفته تازمین،آب پدید آمده است،زیرا در تعبیر«و کان عرشه علی الماء»واژه «عرش »کنایه ازعرش تدبیر و منظور،علم خدای متعال است به همه مصالح و شایستگی ها وبایستگی های هستی،در برهه ای که جز آب چیزی نبوده است.در نتیجه آیه کنایه ازآن است که خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود،و خداوند پیش از آفرینش جهان ابتدا آب،سپس همه مخلوقات را از آب آفرید.
قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگی،هم در منشا و پیدایش و هم درصحنه هستی و تداوم حیات،همه از آب است. می فرماید:
و جعلنا من الماء کل شی ء حی (44) ،هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم ».
و الله خلق کل دابة من ماء (45) ،خدا هر جنبنده ای را از آب آفرید».
درباره انسان می گوید:
و هو الذی خلق من الماء بشرا (46) ،و او است که از آب بشری آفرید».
مقصود از این آب همان آبی است که سر منشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده،یا منظور از آب،نطفه است چنان چه در آیه خلق من ماء دافق (47) ،[آدمی]از آبی جهنده آفریده شد». الم نخلقکم من ماء مهین (48) ،مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟». مقصود از«پست »بد بو و نفرت آور،بر حسب ظاهر است.ولی بیش تر مفسرین بر این عقیده اند که منظور از«ماء»همان پدیده نخستین است «اول ما خلق الله الماء (49) ،نخستین چیزی که خدا آفرید آب بود»،که تمامی پدیده ها از آن ریشه گرفته اند،زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد،همان بذراولیه ای که به صورت حیوان ساده تک سلولی(آمیپ)شکل گرفت و به سوی جان دارانی که اعضای پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیش رفت کرد.
اما چگونگی پیدایش حیات-در آب اقیانوس ها،دریاها و باتلاق ها-از نکات مبهمی است که هنوز علم تجربی بدان دست نیافته است. از این رو است که تئوری تکامل جان داران-به هر شکل و فرضیه ای که تا کنون مطرح شده-به بررسی مرحله پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است،اما برهه پیش از آن هنوز مجهول مانده است.همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده الهی-که بر تمامی مقدرات هستی چیره است-به وجود آمده است و این امر مسلمی است که از پذیرش آن گریزی نیست،زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال.دانش تجربی روز هم خود آفرینی را باطل می شناسد (50).
و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون (51) ،و آسمان را سقفی محفوظ[بر فراز زمین]قرار دادیم،که اینان از نشانه های آن روی گردانند».
گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فرا گرفته،که عمق آن به 350 کیلومترمی رسد.هوا از گازهای «نیتروژن »-به نسبت 03/78 درصد و«اکسیژن »به نسبت 99/20 درصد و اکسید کربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهای دیگر به نسبت 94/0 درصد ترکیب یافته است.این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و بااین نسبت های گازی فراهم شده در آن،هم چون سپری آسیب ناپذیر،زمین را دربر گرفته و آن را از گزند سنگ های آسمانی که به حد وفور (52) به سوی زمین می آیند و ازهمه اطراف،تهدیدی هول ناک برای ساکنان زمین به شمار می روند،حفظ کرده زندگی را بر ایشان امکان پذیر می سازد.
فضا انباشته از سنگ های پراکنده ای است که بر اثر از هم پاشیدگی ستاره های متلاشی شده به وجود آمده اند.از این سنگ ها به صورت مجموعه های بزرگ وفراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگ ها موقع نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده می شوند.این سنگ ها برخی بزرگ و برخی کوچک و با سرعتی حدود(60-50) کیلومتر در ثانیه به سوی زمین فرود می آیند،که سرعتی فوق العاده است.ولی هنگامی که وارد لایه هوایی می شوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا،داغ شده شعله ور می شوند و در حال سوختن یک خط نوری ممتد به دنبال خود ترسیم می کنند و به سرعت محو و نابود می شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده اند.
برخی از این سنگ پرتاب ها آن اندازه بزرگ اند،که از لایه هوایی گذشته،مقداری ازآن به صورت سنگ های سوخته با صدای هول ناکی به زمین اصابت می کند.
این خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب های آسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود،امکان حیات بر روی کره زمین میسر نبود.علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت بالایی برخوردار است.این لایه که در اثر رعد و برق به وجود می آید،زمین را در برابرپرتوهای مضر کیهانی محافظت می کند.اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکن نمی شد.که تفصیل آن در جای خود آورده شده است.پس هم واره باید گفت:
سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین (53).
پی نوشتها:
1- نحل 16:89.
2- انعام 6:38.
3- انعام 6:59.
4- غزالی،احیاء العلوم باب 4،آداب تلاوة قرآن،ج 1،ص 296.
5- مانند ابو الفضل مرسمی(متوفای 655).و ابو بکر معروف به ابن العربی معافری(متوفای 544).و شایدظاهر کلام ابو حامد غزالی و زرکشی و سیوطی نیز همین باشد،البته قابل تاویل نیز می باشد.که در مقدمه ج 6 التمهید آورده ایم.
6- نحل 16:89.
7- انعام 6:38.
8- همان.
9- انعام 6:59.
10- ر.ک:دکتر احمد ابو حجر،التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان،ص 131.
11- آیات شماره 21 و 23 و 25.
12- اسراء 17:88.
13- این یک اصطلاح اصولی است و مقصود همه افراد در طول زمان می باشد.
14- انبیا 21:30.
15- قمر 54:11.
16- عبس 80:27-26.
17- مجمع البیان،ج 7،ص 45.
18- کافی شریف،ج 8،ص 95،شماره 67 و ص 120،شماره 93.
19- تفسیر قمی،ج 2،ص 70.
20- فصلت 41:12-11.
21- مرآة العقول،ج 25،ص 232.در نتیجه دو روایت سابق الذکر به جهت ضعف سند،قابل استناد نیستند.تنهافرموده مولا امیر مؤمنان که سند قطعی است می تواند تفسیر آیه باشد.
22- ر.ک:التمهید،ج 6،ص 139-129.
23- سوره های رعد:3.نمل:61.حجر:19.ق:7.نحل:15.لقمان:10.انبیا:31.فصلت:10.مرسلات:27.
24- انبیا 21:31.
25- نبا 78:7.
26- خطبه شماره 211(صبحی صالح)ص 328.
27- انبیا 21:31.
28- فاطر 35:41.
29- برای توضیح بیش تر ر.ک:التمهید،ج 6،ص 161-151.
30- انعام 6:125.
31- جن 72:17.
32- مدثر 74:17.
33- ر.ک:تاریخ علوم «پی یر روسو»ترجمه حسن صفاری،ص 256.
34- انبیا 21:30.
35- بحار الانوار،ج 54،ص 208،شماره 170.الدر المنثور،ج 4،ص 317.
36- تابعین به کسانی گفته می شود که پس از اصحاب آمده از ایشان کسب فیض نمودند و خود به دیدار مبارک پیامبر نایل نگردیده اند.
37- کتاب توحید صدوق،ص 67،شماره 20،باب التوحید.
38- کافی شریف،ج 8،ص 94،شماره 67.
39- همان،ص 95،شماره 68.
40- هود 11:7.
41- ر.ک:بصائر جغرافیة،نوشته استاد رشید رشدی بغدادی،ص 208-205.
42- ر.ک:مبادی ء العلوم العامة.ص 57 و نیز کتاب «مع الطب فی القرآن الکریم »،ص 21.
43- فرقان 25:6.
44- انبیا 21:30.
45- نور 24:45.
46- فرقان 25:54.
47- طارق 86:6.
48- مرسلات 77:20.
49- تفسیر فخر رازی،ج 24،ص 16.
50- برای تفصیل بیش تر ر.ک:التمهید،ج 6،ص 61-31.
51- انبیا 21:32.
52- روزانه میلیون ها سنگ پرتاب آسمانی به سوی زمین هدف گیری می شود.
53- زخرف 34:13.
بسمه تعالی
عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز سکوت هاشمی در مقابل فتنه گران را سؤال برانگیز دانست.
حجت الاسلام جعفر شجونی دبیرکل جامعه وعاظ تهران در گفت وگو با فارس با تاکید بر اینکه سؤال مردم این است که سکوت معنادار آقای هاشمی در فتنه 88 به چه علت بوده است؟ اظهار داشت: در مقابل موضوعاتی همچون وجود رشیدی مطلق ها و توهین به مرجعیت که در بیانیه آقای هاشمی به مناسبت 19 دی ماه آمده باید گفت وقتی در سال گذشته به امام(ره) که یکی از بزرگترین مراجع بود، توهین شد هاشمی تنها سکوت کرد.
وی با تأکید بر اینکه مردم سؤالات بدون جواب بسیاری در خصوص سکوت هاشمی نسبت به فتنه سال گذشته دارند،تصریح کرد: هاشمی به عنوان فردی که سال ها در خدمت نظام بوده باید مرزبندی شفافی با فتنه گران داشته باشد.
عضو جامعه روحانیت مبارز تأکید کرد: برای روحانیت این سؤال مطرح است که چرا آقای هاشمی رفسنجانی سال گذشته در مقابل توهین های زیاد فتنه گران به مرجعیت هیچ موضعی نگرفت.
وی بر همین اساس به این موضوع اشاره کرد که مردم از آقای هاشمی رفسنجانی انتظار دارند که سکوت خود را شکسته و نسبت به سران فتنه موضع گیری شفاف داشته باشد تا برخی نتوانند در پشت سر وی فتنه سال گذشته را زنده کنند.
حجت الاسلام شجونی در عین حال جملات جسته و گریخته موسمی را بی ارزش دانست و یادآور شد: ملت اکنون از بسیاری از خواص جلوتر است و این آقایان خود باید جواب ملت را بدهند چرا که سکوت معنادار هاشمی ضربه به ملت و خود وی بود.
بیانیه 19 دی هاشمی
در ادامه بیانیه قبل از انتخابات بود
حجت الاسلام حمید رسایی، عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس هم با اشاره به بیانیه 19 دی آقای هاشمی اظهار داشت: بیانیه اخیر هاشمی رفسنجانی در خصوص 19 دی در امتداد نامه قبل از انتخابات بود.
وی بر همین اساس ادامه داد: هاشمی در بیانیه 19 دی پیام هایی را به مجموعه هایی که به دنبال خط گیری از او هستند، انجام داد، اما هدف عمده دیگر هاشمی از این بیانیه که بسیار مهم است ارتباط این بیانیه با انتخابات هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری در اسفند ماه سال جاری است.
حجت الاسلام رسایی بیان داشت: اگر مردم به آرشیو رسانه ها رجوع کنند، خواهند دید که در سال های اخیر هر زمان که جلسات مجمع عمومی مجلس خبرگان رهبری برقرار بوده آقای هاشمی به نوعی موضع گیری کرده تا انتقادات نسبت به خود و اقدامات فرزندانش را توجیه کند، حتی با این کار درصدد به دست آوردن قلوب علمایی بوده که در مجلس خبرگان رهبری منتقد وی محسوب می شدند.
وی تصریح کرد: آقای هاشمی با این اقدامات می خواهد اعلام کند که یک جبهه از روحانیون، مظلوم واقع شده اند و به آنها ظلم می شود.
عضو فراکسیون انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: مهم ترین نکته ای که در بیانیه اخیر هاشمی به اذهان متبادر می شود این سؤال است که چرا آقای هاشمی در زمان اصلاحات که پایه و اساس آن بر حذف روحانیت و دین از کشور بود، اقدام به این موضع گیری نکرد، حتی آنها در آن زمان آقای هاشمی را در سطح یک قاتل تقلیل داده و او را عالیجناب سرخ پوش نامیدند.
این نماینده اصولگرای مجلس اضافه کرد: علی رغم وجود بیانیه ها و مصاحبه های مهاجرانی علیه علمای قم در زمان اصلاحات نیز هاشمی احساس خطر نکرد.
وی افزود: در دوره ای که آقای هاشمی رئیس جمهور بود، کمترین دیدار را با مراجع داشت؛ چرا که وی در آن زمان خود را از این نوع دیدارها بی نیاز می دانست./font>
خبرگزاری فارس: سخنگوی شورای نگهبان از تایید تأسیس وزارت ورزش و جوانان در این شورا خبر داد.
به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان صبح امروز (شنبه) با حضور در نشستی خبری به سؤالات خبرنگاران در خصوص مصوبات اخیر این شورا پاسخ داد.
وی در بخشی از سخنانش از تصویب تأسیس وزارت ورزش و جوانان در این شورا خبر داد و گفت: در بررسیهای انجام شده اعضای شورای نگهبان تأسیس "وزارت ورزش و جوانان " را خلاف شرع و مغایر قانون اساسی ندانستند و با تأسیس آن موافقت کردند.
به گزارش فارس، نمایندگان مجلس در جلسه علنی 12 دیماه 89 جزئیات طرح تبدیل سازمانهای تربیت بدنی و ملی جوانان به وزارت ورزش و جوانان را بررسی و تصویب کردند.
این طرح با 157 رأی موافق، 44 رأی مخالف و 11 رأی ممتنع از مجموع 220 نماینده حاضر به تصویب رسید.
براساس این مصوبه مجلس، از تاریخ تصویب این قانون، سازمانهای تربیت بدنی و ملی جوانان با اعتبارات، نیروی انسانی و امکانات ادغام و به وزارت ورزش و جوانان تبدیل میشود و اقدامات قانونی برای انجام اصلاحات لازم در مقررات مربوط به آن به عمل میآید.
هزینه ناشی از تغییر عنوان دستگاه از محل صرفهجویی در هزینههای جاری وزارت ورزش و جوانان تأمین شود.
یک فوریت طرح مذکور 6 مرداد 1388 و کلیات آن 8 دیماه 89 به تصویب مجلس رسیده بود.
خبرگزاری فارس: آیا روزی که مرجعیت شیعه مورد تمسخر قرار گرفت و تقلید، حرکتی «میمونوار» لقب داده شد، مقاله هتاکانه روزنامه متعلق به مشاور رئیس جمهور دولت اصلاحات، کربلا و شهادت حسینبن علی (ع) را ماحصل خشونت پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر نامید، پائیز عدم توجه و توهین و تهمت به روحانیت شیعه نبود؟
طی هفته گذشته و به مناسبت سالگرد قیام تاریخی مردم انقلابی قم در 19 دیماه 1356 سایت آقای هاشمی رفسنجانی یادداشتی منسوب به وی منتشر کرد که بازتاب مختلفی در فضای سیاسی کشور، حتی برخی رسانههای خارجی و مغرض همچون رسانه دولت انگلیس (بیبیسی) یافت. در این یادداشت نکات مختلفی حائز اهمیت است که در این زمینه نکاتی قابل طرح میباشد.
بخش اول که شاید اصلیترین بخش این یادداشت را نیز تشکیل میدهد نقبی بر تاریخ اوجگیری انقلاب اسلامی ملت ایران در ??دیماه سال 56 است. نویسنده یادداشت مذکور در این رابطه آورده است: «مردم همه شهرهای ایران، به خصوص مردم شهر قم که امام(ره) را با همه سوابق میشناختند، چون آتشفشانی به خروش آمدند و اگرچه در 19 دی در خیابانهای قم در خون خویش غلتیدند، اما گدازههای خشم و نفرت خویش را بر کاخپوشالی و سست بنیاد پهلوی ریختند».
نویسنده در این بخش به درستی از پیوند عمیق میان مردم مؤمن و متدین ایران اسلامی و رهبری کبیر انقلاب اسلامی سخن گفته و این پیوند ناگسستنی را که حتی منجر به شهادت جمع زیادی از مردم ایران شد مورد بغض و کینه دشمن جلاد و ستمگر مردم - پهلوی خائن - دانسته است. رمزی که نهتنها در 19 دیماه 56 که در طول دوران اوجگیری، به ثمر نشستن ، باروری و نیز شکوفایی آن، همواره مورد کینه بدخواهان و حقد بداندیشان بوده است.
نگارنده این سطور با نویسنده یادداشت منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی همعقیده است که اگر نبود این همراستایی ناگسستنی و جداییناپذیر، اساساً چیزی به نام انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت و اگر بعدها نیز این پیوند از بین میرفت، شدت دشمنیها و فتنهها علیه نظام و انقلاب اسلامی، به سرعت موجودیت و هستی انقلاب و نظام را تحت تأثیر خود قرار داده آن را به افول میکشید. همچنان که نویسنده یادداشت منتسب به رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام در ادامه آورده است: «همراهی پیر و جوان و زن و مرد قم با طلبهها، فضلا، علمای بیدار و مراجع بزرگوار برای دفاع از حقانیت وجود یک سید جلیلالقدر از سلاله پاکان، ثابت کرد که تقدیر الهی در قرار دادن مضجع شریف حضرت معصومه(س) در قم و بعدها تأسیس حوزه علمیه در این خطه از جغرافیای وسیع ایران بیحکمت نبوده است.».
آری؛ بصیرت، هوشیاری و بیداری تمام اقشار جامعه ایران و مردم قم در طول دوران انقلاب اسلامی و زمان سی ساله پس از آن بوده است که فلسفه تلألو امروزین انقلاب اسلامی در سراسر عالم را تشکیل داده و امروز نام بلند ایران اسلامی را به عنوان برترین مردم تاریخ عصر معاصر مبدل ساخته است. و این نه یک بار و دوبار و ده بار که هرروزه و همهماهه و همهساله در حال تجدید حیات و نوبهنو شدن بوده است.
این قلم حتی پا را فراتر نهاده معتقد است که - بنابر شواهد متقن و اسناد معتبر - حتی امروزه این بصیرت، بسی عمیقتر از بصیرت مردم ایران و قم در دیماه 56 شده است.
شاهد سخن آنکه دشمن قدّار در دیماه 56 با لباس کفر، شمشیر بر حلق مظلومین و محرومین از ملت ایران کشید و علناً با علم کفر و عصیان، رهبری فرزند پیامبر و «سید جلیلالقدر سلاله پاکان» را به تمسخر نشست و طلاب، مرجعیت و مردم قم را به غیرت دینی و انقلابی واداشت اما سیوسه سال پس از آن حقیقت بصیرتبخش، همان دشمن اما با لباس نفاق و نیرنگ به میان آمد و انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه و تیزبین آن را با ابزار فریب مورد هجمه قرار داد. همان دشمن در اوج فتنهای که با سردمداری سران فتنه ترتیب داد، علاوه بر ترویج شایعات خودساخته دست کشیدن مردم از انقلاب ، امام(ره) و رهبری، به ترویج گسترده و فزاینده اختلاف، درگیری و حتی دشمنی علما، طلاب، روحانیت و مرجعیت با نظام و انقلاب پرداخت و قم و مردم آن را جدای از رهبری و نظام اسلامی تعریف کرد.
نگارنده و خوانندگان او از یاد نبردهاند شایعاتی را که هرروزه نسبت به جدایی پایگاه اصلی انقلاب اسلامی - قم - از نهاد والای رهبری انقلاب ساخته و دهان به دهان، سایت به سایت و محفل به محفل میگرداندند تا در آن به نحوی از انحا نظام اسلامی، نظامی خلاف موازین اسلامی و انقلابی ترسیم شده و مردم و مراجع را ناخشنود از آن نشان دهند.
این شایعات به شدت دروغ و نفاقآلود اما با بصیرت همان مردم، مراجع، روحانیت و علمای قم در بیعت تاریخی آنان با مقام معظم رهبری در سفر اخیر معظمله به قم به دیوار بیاعتمادی برخورد کرد و بر زمین نقش بست. هم از اینرو بود که تابناکی و نورافشانی این سفر و اوج پیوند مردم، مراجع و علما با رهبری معظم انقلاب و نظام شکوهمند اسلامی، چشمان همان دشمنان کینهجو و فتنهگران دنبالهروی آنان را نیز خیره ساخته و به اعتراف نسبت به ناکامی تلاشها در دورانگاری این حقایق با یکدیگر واداشت.
نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی در ادامه مطلب به بخش دیگری پرداخته و بهخلاف درستنگاری پیشین، با قلب واقعیت موجود در گذر سیساله اخیر تاکنون، گویی فضای فعلی را فضایی پائیزی و دوران ابتدایی انقلاب اسلامی را فضایی بهاری ترسیم نموده است.
در این بخش از یادداشت مذکور ضمن آنکه ترجیعبند تکراری و مبهم «تهمت و توهین» به کسانی را که جایگاهی در قلوب مردم دارند ضمیمه یادداشت کرده، آورده است: «اینک سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و بقایای فکری دینزدایی و روحانیتستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند در پائیز بداخلاقی های سیاسی و اختلافات سلیقهای، پوستاندازی کرده و سر برآوردهاند و خاکریز به خاکریز جلو میآیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته به فضلا، علما و مراجع قم رسیدهاند.»
نگارنده معتقد است که این بخش از مطلب، گسست نوشتاری و ادبی با بخش ابتدایی پیشگفته داشته و از لحاظ مفهومی نیز دارای تناقضاتی چند است. شاهد براین مدعا آنکه در تحلیلی که شبکه سخن پراکنی متعلق به رژیم استعمارگر و اشغالگر پیر از یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی انجام داده، به این بخش از سخن توجه خاص و عمدهای روا داشته و اساساً از بخش ابتدایی آن که منطقی بوده و براساس واقعیات بیرونی نیز قابل رصد بود – بهعمد - غفلت نموده است. از بیبیسی فارسی انتظاری جز این نباید داشت که شخصیت انقلابی آقای هاشمی رفسنجانی را در کنار شیخ سادهلوح - مرحوم آقای منتظری - نشانده و سعی کند همتایی برای آن فقید دست و پا کند. اما حقیقت آن است که فرسنگها فاصله میان عقاید و افکار این دو شخصیت وجود دارد و اتفاقاً آقای هاشمی رفسنجانی - بنابر اسناد و مدارک متقن و قابل ارائه - انتقادات جدی به عملکرد مرحوم منتظری - چه در دوران امام راحل(ره) که منجر به عزل او از قائممقامی رهبری شد و چه پس از رحلت امام راحل(ره) - داشته، فلذا تیر شبکه خبری استعماری انگلستان نمیتواند اساساً در چلّه قرار گیرد تا به هدف مورد نظر اصابت کند.
بهیقین شخص آقای هاشمی رفسنجانی نیز در صورت شنیدن قرار گرفتن نام وی در کنار حسینعلی منتظری آن هم در شبکه خبری استعمار پیر قاعدتا نگران شده و حتی شاید نویسندگان یادداشت مذکور را نیز نسبت به چنین ایهامی که از یادداشت برداشت شده، بازخواست کرده باشد. نگارنده با نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی همعقیده است که بهار انقلاب اسلامی، همان پیروزی شکوهمند آن در بهمن 57 بوده است. اما این سؤال خودنمایی میکند که چرا به زمان «حال حاضر» در یادداشت مذکور بیتوجهی شده و از آن به عنوان پائیز نام برده شده است؟
البته اگر نویسنده یادداشت مذکور به فراخور مقتضای توصیه اکید رهبری معظم انقلاب اسلامی - دام ظله - در فضای فتنه سال 88 مبنی بر شفاف نمودن مواضع، قدری از ایهام، ابهام و مغلقگویی یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی میکاست و مقصود خود از «پائیز»، «تهمت و توهین»، «سنگر به سنگر» و . . . را روشن میساخت، نگارنده مجبور به بررسی احتمالات آتی نمیشد اما به ناچار بایستی به تفصیل مطلب را شکافت.
اگر مقصود نویسنده از گلایه نسبت به «توهینها و تهمتها به کسانی که جایگاهی در قلوب مردم سرزمین دارند» ،سیل شایعات و اتهامات ناروا و بیاساس به مسئولین، دلسوزان و معتقدین به پایههای انقلاب و نظام اسلامی است که هرروزه از سوی دشمنان ملت و نظام روا داشته میشود، این گلایهها را به حق دانسته و از شکوه نسبت به آنها ابراز خرسندی مینمائیم. چرا که بالاخره بنابر تصریح امام راحل - ره- و رهبری معظم انقلاب اسلامی - دام ظله - در هیچ مقطعی از تاریخ - حتی تاریخ صدر اسلام - چنین امتی پایبند به اصول و ارزشها و دلبسته به نظام اسلامی مشاهده نشده و مسئولین نیز که برآیند خواست، اراده و عصاره فضلیتهای ملتاند نیز تاکنون چنین دلبستگی به موازین انقلاب و نظام برخاسته از ارزشهای اسلامی نداشتهاند.
نمونه عالی و اعلای آن جسارت ها و هتاکیهایی است که از سوی دشمنان کینهتوز انقلاب امروزه نسبت به شخصیت فرزانه، عالیقدر، جامع و مجسمه تقوا و فضیلت و هدایت کننده راس هرم و کشتی انقلاب اسلامی صورت میگیرد. شخصیت بیبدیلی که جناب هاشمی رفسنجانی نیز بارها در سخنان و مواضع خود، ضمن تصدیق فضایل و ویژگیهای برجسته ایشان عنوان نموده که تبعیت از مقام معظم رهبری را برای خود فرض میداند. هم از این رو است که نگرانی نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی از توهین و تهمتها، اگر نگرانی نسبت به توهینها و تهمتهایی است که امروزه بیش از همه به سمت رهبری معظم انقلاب یعنی رکن اصلی انقلاب اسلامی که بیش از هرکس دیگر نیز در قلوب ملت ایران دارای جایگاه است، نشانه رفته و از سوی فتنهگران داخلی و دشمنان خارجی بر آن دمیده میشود، نگرانی بس بهجا و لازم است.
البته احتمال دیگری هم از مقصود نویسنده یادداشت مذکور قابل برداشت است که به دلیل پرابهام بودن متن باید بدان پرداخت. این احتمال، همان برداشتی است که تحلیلگر بیبیسی فارسی از این بخش استفاده کرده و سعی نموده تا خزان مورد نظر نویسنده یادشده را فضای کنونی انقلاب، برداشت و از آن افول انقلاب اسلامی را برداشت نماید.
نگارنده این سطور از عمق جان خواستار تکذیب چنین - سوء - برداشتی از این یادداشت بوده و معتقد است نمیتوان به آقای هاشمی رفسنجانی که خود از مبارزین انقلابی و زجرکشیده در راه پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی است، یادداشتی منسوب نمود که همزمان، وی و تحلیلگر دشمن دیرینه ملت از آن برداشتی واحد اخذ و واقعیات چندی را همزمان مورد انکار قرار دهند. این واقعیات اما به گونهای درخشان و متعالی است که جز تحلیلگر مغرض و خائن بیبیسی نمیتواند آن را به انکار بنشیند.
کیست که نداند اگر در بهار پیروزی انقلاب اسلامی مردم به صورت یکپارچه به میان آمده و از «سلاله پاک و سید جلیلالقدر» انقلاب حمایت کردند، امروز همان مردم به همراه نخبگان و دانشمندان حوزوی و دانشگاهی، این پیروی از مقتدای بصیرشان را جهانی ساخته و بهاری پربارتر برای انقلاب اسلامی به ارمغان آوردند؟ همه میدانند که امروز، حوزه، روحانیت و مراجع عظام تقلید نهتنها نظام و رهبری انقلاب اسلامی - دام ظله - را از آن خود دانسته و متقابلاً انقلاب نیز خود را مدیون حوزه برمیشمرد که به فرموده رهبری معظم انقلاب - دام ظله - رابطه حوزه و نظام اسلامی، رابطه مادر و فرزندی بوده و این رابطه، با هیچ خدشهای قابل محو نیست.
مگر حمایتهای مکرر، صریح و علنی مراجع عظام تقلید از نظام و رهبری به فراموشی سپرده شده و میشود تبعیت ایشان در قول و عمل از رهبری معظم انقلاب را - که خود فرزند حوزه و صاحب کرسی متعالی و پرشأن مرجعیت عام است – نادیده انگاشت؟ و در این صورت آیا میتوان صفت خزان بر این رابطه متعالی و پرجاذبه داد؟
آیا بهاریتر از واقعه پربصیرت 9 دی 88 در طول تاریخ انقلاب اسلامی حتی در 19 دیماه 56 میتوان جستجو نمود؟ چه وصفی از شئونات بهار طبیعت را میتوان برشمرد که در حرکت توفنده ملت مسلمان و غیور ایران اسلامی در دفاع از کیان رهبری، عاشورا، انقلاب، ولایت فقیه و دولت برخاسته از آرای عمومی ملت ایران در طول یک سال و نیم گذشته وجود نداشته باشد؟ آیا شادابتر از حماسه مردم قم در استقبال و جانفشانی نسبت به قدوم مبارک رهبری معظم انقلاب اسلامی - مد ظله - در طول سالیان حیات قم میتوان یافت؟ و آیا ظلم و جفا نیست که بر این هوشیاری همگانی که در آن ابعاد بیشتر و عمیقتری نسبت به سالیان قبل و دوران مبارزه علیه طاغوت یافته است، وصف خودخوانده «خزان» نهاده شود؟
آیا در طول دوران انقلاب اسلامی میتوان زمانی را یافت که همچون حال حاضر، عموم مردم از خواص پرمدّعا، جلوتر بوده و آنان را به محاکمه علنی و عمومی در عدم دفاع جانانه ایشان از انقلاب ، امام و رهبری فراخوانند و آیا برای این، جز وصف بهار انقلاب، عنوان دیگری میتوان لقب داد؟
آیا امروز که رئیس جمهور ملت مسلمان ایران با پشتوانه بیشترین رأی مأخوذه در طول دوران حیات انقلاب اسلامی، شجاعانه همان فریاد خمینی کبیر - ره - در نفی استکبارطلبی دشمنان را در محافل جهانی صلا زده و مورد استقبال بینظیر از سوی ملتها - همچون ملت لبنان و . . . - واقع میشود، بهار انقلاب اسلامی نیست؟
آیا امروز که دشمن کینهجو پشت درهای بسته، بارها و بارها به التماس، خواستار مذاکره با مقام رسمی جمهوری اسلامی شده و اجازه به او داده نمیشود نشاندهنده پاییز انقلاب اسلامی است؟ اگر امروز صلابت و ثبات داخلی در جمهوری اسلامی ایران به حدی بالا و عیان است که بزرگترین طرح اقتصادی کشور از ابتدا تاکنون با کمترین هزینه امنیتی ، سیاسی ، اجتماعی و حتی اقتصادی عملیاتی شده و هوش بالای ایرانیان در پیگیری اهداف متعالی انقلابی به رخ دشمنان کشیده میشود، بهار انقلاب اسلامی نیست؟
امروز که اقتدار امنیتی - اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی به حدی است که تا عمق سرویسهای بیگانگان و دشمنان دیرینه را - که خود را صاحب همه اطلاعات برمیشمرند – درنوردیده و سناریوهای آنان، یکی پس از دیگری خنثی میشود، نشاندهنده بهاری بودن فضاست یا خزاننمایی از فضای کنونی واقعیت دارد؟
امروز که مردم ایران به حدی از هوشیاری رسیدهاند که به محض لب گشودن مقام یا مسئول و نخبهای، میتوانند عمق مقصود او را در دفاع و یا هدم انقلاب اسلامی بازشناخته و در صورت اخیر، به شدت او را طرد مینمایند؛ امروز که مردم، تمامی اهداف منافقانه حتی پسپرده لایههای به ظاهر دینی و مذهبی را بازمیشناسند، بهار هوشیاری مردم نیست؟ آیا گذراندن فتنهای عمیق که قصد براندازی نظام و اسلام و بازگشت به حاکمیت طاغوت و آمریکا را در پس عناوین انقلابیگری و طرفداری از امام راحل - ره - تعقیب میکرد، نشان پائیز انقلاب اسلامی است؟
پرواضح است که اگر مقصود نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی چنین بوده باشد، نه وضعیت کنونی را شناخته و نه چیزی از بهار و پائیز میداند. آیا امروز که به فرموده رهبری معظم انقلاب اسلامی - دام ظله - دولت برخاسته از آرای میلیونی ملت، کمر به خدمت به خلق الناس بسته و مشکلات عدیده را بازیابی و اصلاح نموده، دولت را به متن ملت و میان تودهها و آحاد عمومی کشانده است، تجلّی بارز بهار انقلاب اسلامی نیست؟
نگارنده این سطور علیرغم اطلاع از فضای سیاسی و رسانهای کشور، در جستجو از عنوان موهوم «روحانیتستیزی» که در یادداشت منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی از آن گله شده بود پرداخت اما جز یک گروه «روحانیتستیز»، شخص یا گروه دیگری را که درصدد هدم روحانیت باشد نیافت. این گروه نیز اتفاقاً همان جریان برانداز و فتنهجویی است که در دوران حاکمیت خود، همین شخص آقای هاشمی رفسنجانی را «عالیجناب سرخپوش» لقب داده و با تاخت و تاز به سوابق انقلابی و حزباللّهی وی، او را مورد تخطئه قرار داد.
سؤال اینجاست که آیا روزی که مرجعیت شیعه مورد تمسخر قرار گرفت و تقلید حرکتی «میمونوار» لقب داده شد، چرا عدهای درصدد پائیزنمایی برای انقلاب و روحانیت برنیامدند؟ آیا پائیز یادشده علیه روحانیت، زمانی نبود که کاریکاتورهای توهینآمیز در مطبوعات زنجیرهای علیه شخصیت بصیر و انقلابی و استوانه حوزه علمیه حضرت آیتالله مصباح یزدی - دامة برکاته - یکی پس از دیگری منتشر و از سوی دولت وقت و رئیس آن حمایت میشد؟
آیا زمانی که به طور سازماندهی شده، هجمه علیه دین و مقدسات در مطبوعات زنجیرهای به راه افتاد و بارها و بارها سخنان ائمه جمعه و مراجع عظام تقلید، سوژه طنز صفحات آخر روزنامههایی همچون صبح امروز، عصر آزادگان، نشاط، جامعه، توس، خرداد، بیان و . . . میشد پائیز نبود؟ آیا هنگامی که همین افراد امروزی فتنهگر لجوج حال حاضر، مقاله هتاکانه "خون به خون شستن محال آمد محال " را در روزنامه متعلق به مشاور رئیس جمهور دولت اصلاحات به چاپ رسانیده و در آن، کربلا و شهادت حسینبن علی(ع) را ماحصل خشونت پیامبر اکرم(ص) در جنگ بدر نامید، پائیز عدم توجه و توهین و تهمت به روحانیت شیعه نبود؟
آیا زمانی که سخن از به موزه تاریخ فرستادن افکار خمینی کبیر - رحمة الله علیه - شد و یا هنگامی که در معرض دید یک به ظاهر روحانی در کنفرانس صهیونیستی ننگین برلین، با بدنی لخت و عور به رقص و پایکوبی و عربدهکشی پرداخته و شخص ملبس به لباس پیامبر(ص) نیز با تشویق خود، سخن از پایان دوران دینمداری و انقلابیگری میزد، پائیزی برای روحانیت نبود؟
چرا دست دادن رئیس جمهور سابق - که اتفاقا ملبس به لباس روحانیت نیز بود - با زنان ایتالیایی و حتی دخترکان جوان ایرانی - در همایشها و محافل موسوم به عبای شکلاتی و . . . - و یا نشست و برخاست و التماسهای او با جرج سوروس صهیونیست برای براندازی ایران، از سوی نویسنده یادداشت مذکور توهین به مقام روحانیت و حوزه و علما تلقی نشد و مرثیهای برای پائیزخوانی برپا نگشت؟
چرا آن هنگامی که اصل و اساس فرهنگ ناب شیعی و روحانیت که همان وجود مقدس حضرت بقیةالله الاعظم - ارواحنا فداه - و فلسفه انتظار است، در نشریات دانشجویی دوران بهاصطلاح اصلاحات مورد هجمه واقع شد و این حرکت از سوی دولتمردان با بهانه «آزادی بیان»، «تحمل صدای مخالف» و «تبدیل معاند به مخالف» به گرمی استقبال شده و پسپرده نیز با اختصاص بودجهها، حمایتهای سیاسی، صنفی، اعطای تسهیلات اقتصادی و بورسیههای تحصیلی مورد تشویق قرار گرفتند، عدهای به یادداشت نویسی و مرثیهخوانی اینچنین برای اساس روحانیت نپرداختند؟
چرا آن هنگام که مراجع عظام تقلیدی همچون حضرات آیات فاضل لنکرانی - ره - مشکینی - ره -، مصباح یزدی، جوادی آملی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و . . . به علت دفاع قاطعانه از ولایت و ولی فقیه مورد هجو و تمسخر رسانهای پایگاههای دشمن در داخل قرار گرفته و مطبوعات زنجیرهای، وقیحانه به تهدید آنان مبادرت ورزیده و اعلام نمودند که حتی علیه خدا نیز میتوان راهپیمایی کرد، کسی به این مظلومیتها ننگریست و عنوانی پائیزگون لقب نداد؟
چرا هنگامی که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که متشکل از مراجع و علمایی صاحبنام و بانفوذ همچون مرحوم آیتالله مشکینی - اعلی الله مقامه الشریف- بوده و رسماً و علناً با صدور بیانیه، تشکل مخفی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را غیرمشروع اعلام نمود و رسانههای جریان موسوم به اصلاحات، خواستار محاکمه ایشان و سایر مراجع و علمای این جامعه به دلیل صدور این حکم بصیرتآفرین شدند، پائیزی برای توهین و تهمت به ساحت روحانیت تلقی نشد؟
و چنانچه مقصود نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی، انتقادات عمومی ملت به عدم موضعگیری و یا موضعگیری نابخردانه چند چهره خاص جامعه - که شاید ملبس به لباس روحانیت هم باشند - به نفع جریان نفاق جدید و فتنهگران مورد حمایت و تأیید صهیونیستها، «تهمت و توهین» لقب یافته و آن انتقادات، به خزانی برای کل روحانیت تعمیم یافته، خود خطایی واضحتر و فاحشتر از خطای گذشته است.
انتظار عمومی مردم در این زمان، شفافیت مواضع، موضعگیری قاطع علیه فتنهگران، دفاع از ارزشها و آرمانهای اسلامی و انقلابی، پاسداشت حرمت ولایت فقیه و مرزبندی با دشمنان از سوی خواص است. معیار دوستی و محبت مردم، میزان پایبندی به دستاوردها و ارزشهای انقلاب اسلامی است و آنکه درصدد کسب حمایت عمومی و یا نگران از دست دادن وجاهت سابق خود نزد مردم است باید رابطه خود را با انقلاب اسلامی و رهبری مستحکمتر نماید، والعاقبة للمتقین.
یادداشت از: محمد سعید ذاکری
بسمه تعالی
قرآن در کیفیّت تبرّى از کفّار، حضرت ابراهیم و یارانش را الگو معرفى مىکند تا مسلمانان بدانند که باید از دشمنان دین بیزارى جویند و در این راه هیچ گونه سستى و سازش را نپذیرند. چنان که ابراهیم و همراهانشان رو در روى کافران ایستادند و از آنان چنین اعلام برائت کردند:
انّا بُرَءؤُا مِنکُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ. (ممتحنه: 4 )
ما از شما و از آنچه که جز خدا مىپرستید بیزاریم.
آنان این حقیقت را با تأکید بیشترى عنوان کردند و ضمن آن منشأ برائت و عداوت خود را یادآور شدند و همچنین راه ارتباط و عامل پیوند خود را با کافران اعلام نمودند تا به آنها تفهیم کنند که تنها ایمان مذهبى مىتواند میان کافران و مؤمنان پیوند دهد.
... وَ کَفَرنا بِکُم وبَدا بَینَنا وبَینَکُمُ العَدوةُ و البَغضاءُ ابَدًا حَتّى تُؤمِنوا بِاللَّهِ وحدَهُ .... (ممتحنه: 4 )
ما به شما کفر مىورزیم و میان ما و شما همیشه دشمنى و کینهتوزى خواهد بود تا وقتى که به خداى یکتا ایمان بیاورید.
روش برائت از بدعتگذاران
بنابر دستور پیشوایان دین باید با اهل بدعت همانند ظالمان، بلکه بدتر از آنها برخورد کرد و در برابرشان به صورت جدّى موضع گرفت، به ویژه اندیشمندان و صاحبنظران بیش از تولى و تبرى در قرآن، دیگران باید با این افراد مبارزه کنند و از راههاى مختلف عملى و اجتماعى آنها را به انزوا بکشند؛ از جمله:
1 - تغییر چهره: ظاهر نمودار باطن است، رضایت قلبى در چهره ظاهر مىشود. باید با اهل بدعت با چهره گرفته و عبوس برخورد شود، برخلاف اهل ایمان که با آنها با چهره باز و خوشرویى باید برخورد نمود. پیامبر اسلام (ص) مىفرماید:
اذا رَأَیْتُمْ صاحِبَ بِدْعَةٍ فَاکْفَهِرُّوا فى وَجْهِهِ. 1
هر گاه بدعتگذارى را دیدید چهره در هم کشید.
با این برخورد شخص مىفهمد که مؤمنان او را عضو مؤثر جامعه نمىدانند و او را از خودشان طرد مىکنند. به علاوه دیگران هم مىفهمند که باید از او فاصله گرفت؛ به سان بیمارى که مرض مُسرى دارد و افراد سالم از او دورى مىجویند.
2 - تهدید: تهدید راه دیگر تبرّى است. در صورت امکان و به مقتضاى زمان باید اهل بدعت را مرعوب ساخت. پیامبر اسلام (ص) مىفرماید:
مَنْ ارْعَبَ صاحِبَ بِدْعَةٍ مَلاءَ اللَّهُ قَلْبَهُ امْناً وَ ایماناً. 2
هر کسى که بدعتگذارى را مرعوب سازد، خداوند قلبش را با آرامش و ایمان پر مىسازد.
مقصود این است که خداوند در مقابل تهدید و ارعاب شخص، به او آرامش قلبى مىدهد در حدى که از پیامدهاى ناشى از تهدیداتش نمىترسد.
3 - افشاگرى: پرده برداشتن از چهره کریه بدعتگذاران و سب و لعن آنان، سوّمین راه برائت است. از آنجا که بدعت در دین یک پدیده فکرى است باید آن را با سلاح فکر دفع کرد، یعنى نقاط ضعف اندیشه بدعتگذار را تبیین نمود و اهداف او را فاش ساخت تا مدار و محور انحرافات فکرى قرار نگیرد و عدهاى را به دور خود جمع نکند و از راه مستقیم منحرف نسازد. پیامبر اسلام (ص) مىفرماید:
... وَ اکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلِ فیهِمْ وَ الْوَقیعَةِ وَ باهِتُوهُمْ کَیْلا یَطْمَعُوا فِى الْفَسادِ فِى الاْسْلامِ وَ یُحَذّرُهُمْ النَّاسُ وَ لایَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ ... 3
به بدعتگذاران زیاد بد بگویید و آنان را متهم سازید تا طمع نکنند که در اسلام تباهى پدید آورند و مردم نیز از آنان برحذر باشند و بدعتهایشان را نیاموزند.
همچنین پیامبر (ص) احترام به صاحبان بدعت را نکوهش مىکرد و مىفرمود:
هر کس صاحب بدعتى را احترام کند و عزیزش بشمارد در انهدام دین کوشش کرده است. 4
و نیز افشاى بدعتها و موضعگیرى صریح و منطقى در برابر بدعتگذاران و معرفى آنها را بر علماى دین و دانشمندان هر عصر و نسل فرض مىدانست و مىفرمود:
اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فى امَّتى، فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. 5
هر گاه در میان امت من بدعتها ظاهر گشت، عالم باید علمش را ظاهر سازد، و گرنه لعنت خدا بر او باد.
( 1). میزان الحکمه، رى شهرى، ج 1، ص 382 .
( 2). میزان الحکمه، ج 1، ص 382 .
( 3). وسایل الشیعه، ج 11، ص 508 .
( 4). بحار الانوار، ج 72، ص 265 .
( 5). وسائل الشیعة، ج 11، ص 510 .