عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

دیدگاه علمای اهل سنت درباره امام حسن مجتبی(ع)

 بسمه تعالی 

خبرگزاری فارس: دیدگاه علمای اهل سنت درباره امام حسن مجتبی(ع)

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری التوافق، بسیاری از علمای اهل سنت و دانشگاه بزرگ الازهر معتقدند که رسانه‌های عربی باید به سیره اهل بیت(ع) از جمله امام حسن مجتبی(ع) بیشتر توجه داشته باشند.
دکتر محمد الدسوقی استاد شریعت دانشگاه الازهر می‌گوید: بسیاری از جوانان در جوامع عربی چیزی از امام حسن(ع) سبط رسول(ص) نمی‌دانند در حالی که امام حسن(ع) در برابر میراثی شدن خلافت ایستادگی کرد و در این راه نیز به شهادت رسید.

* الدسوقی: تلاش‌های بسیار برای ترور امام حسن(ع) نشان از نقش مثبت ایشان دارد

وی با بیان اینکه امام حسن(ع) یکی از دو ریحانه نبی(ص) است با اشاره به حدیثی درباره میلاد امام حسن(ع) در نیمه رمضان سال سوم هجری، تا کید می‌کند: متاسفانه بسیاری از مورخان در طول تاریخ این تصور را شایع کرده‌اند که امام حسن(ع) در ضعف و عقب‌نشینی تمام بوده است و از حق خود برای جلوگیری از فتنه کوتاه آمده است یا به انقلاب خیانت کرده و در نهایت سادگی بدون جنگ آن را به معاویه تسلیم کرده است و این به دلیل آن بوده است که مورخان نقش اهل بیت(ع) را منفی می‌دانستند که این مساله اشتباه محض است.
الدسوقی می‌افزاید: مورخان در جهل تمام قرار داشته‌اند چرا که اهل بیت علیرغم دور بودن از حکومت مسئولیت خود در حفظ رسالت نبوی و جلوگیری از انحراف آن را انجام می‌دادند و امام حسن(ع) نیز هنگامی که با معاویه صلح کرد بر حفاظت امت اسلامی از خطرهایی که آن را تهدید می‌کرد اقدام نمود.
وی با اشاره به نظارت امام حسن(ع) و مراقبت او از جامعه اسلامی تصریح می‌کند: داستان تلاش‌های بسیار برای ترور امام حسن(ع) نشان از نقش مثبت ایشان و نگرانی حکومت وقت داشت و شهادت امام(ع) با سم نشانه کاملی از حضور عملی آن حضرت در بیدار کردن مجدد امت اسلامی است.
* عاشور: سیره امام حسن(ع) در صلح با معاویه چون سیره پیامبر(ص) در صلح حدیبیه بود
شیخ محمد عاشور وکیل سابق الازهر و رئیس دارالتقریب مذاهب اسلامی قاهره نیز می‌گوید: امام حسن(ع) میراث علمی و فرهنگی بیشماری از خود بر جای گذاشته است که از آن تنوع دغدغه‌های ایشان درباره امت اسلامی و وسعت علمشان را می‌توان درک کرد.
وی می‌افزاید: صلح امام حسن(ع) هر چند که به گفته برخی شروط غیرمنصفانه‌ای داشت اما سیره او در صلح با معاویه چون سیره پیامبر(ص) در صلح حدیبیه برای جلوگیری از ریختن خون مسلمانان بود.
عاشور با اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) درباره امام حسن(ع) از احادیثی درباره کرامت ایشان سخن می‌گوید و تاکید می‌کند: این روزها، که ایام شهادت امام حسن(ع) است را به همه مسلمانان تسلیت می‌گویم.

* العزمی: امام حسن(ع) در حالی حکومت را گرفت که مردم به انقلاب علوی ایمان کامل نداشتند

همچنین عبدالحلیم العزمی نویسنده و اندیشمند اهل سنت با بیان اینکه تاریخ هرچه جلوتر می‌رود به افتخار و عزت امام حسن(ع) را یاد خواهد کرد، می‌گوید: امام حسن(ع) در حالی حکومت را گرفت که مردم به انقلاب علوی که میراث‌دار آن بودند ایمان کامل نداشتند و گو اینکه معرکه بین هاشمیون و امویون است.
وی با اشاره به دو گزینه پیش روی امام(ع) در فریفتن یاران و یا صلح در ابتدای مسیر می‌افزاید: امام حسن(ع) هیچکدام از این دو گزینه را انتخاب نکرد و به جنگ رفت تا شاید به شهادت برسد و یا در مدتی طولانی صلح کند.
العزمی تاکید می‌کند: آنان که به امام حسن(ع) بهتان می‌بندند که او از سر ضعف صلح کرد بدانند که موضع او ایجابی بوده است و در برابر انحراف قرار گرفته است.

خبرگزاری فارس: علمای اهل سنت درباره امام حسن مجتبی(ع) معتقدند که تلاش‌های بسیار برای ترور سبط اکبر پیامبر نشان از نقش مثبت ایشان دارد و رسانه‌ها باید به سیره امام حسن مجتبی(ع) توجه داشته باشند.

مقاومت محدود ، مصونیت نامحدود

بسمه تعالی 


علائمی وجود دارد که نشان می دهد منازعه راهبردی ایران و آمریکا که در ماه های اخیر تشدید شده، در حال ورود به فاز جدیدی است.
در 3 ماه گذشته منازعه راهبردی میان آمریکا و ایران به طرز بی سابقه ای اوج گرفته است. درست است که آمریکایی ها تلاش کردند تشدید یکباره فشار بر ایران را به برنامه هسته ای ربط بدهند ولی از همان ابتدا برای تحلیلگران در ایران روشن بود که بر مبنای ارزیابی های اطلاعاتی فعلی غرب از وضعیت برنامه هسته ای ایران، بالا بردن سطح منازعه تا این حد منطقی نیست. آخرین ارزیابی اطلاعاتی آمریکا درباره برنامه هسته ای ایران که با ارزیابی های اسرائیلی و اروپایی هم منطبق است این است که اگرچه برنامه غنی سازی ایران همچنان در حال پیشرفت است، اما در ایران تصمیمی برای ساخت سلاح هسته ای گرفته نشده و اساسا معلوم هم نیست در آینده گرفته شود. بنابراین اگر هدف راهبردی غرب این بوده که ایران به وضعیت آستانه ای نرسد اکنون زمان برای محقق شدن این هدف از دست رفته و اگر هدف این است که ایران سلاح هسته ای نسازد، هیچ ارزیابی نمی گوید که ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است.
بر مبنای این ارزیابی، ورود به فاز تشدید بی سابقه فشار بر ایران به هیچ وجه منطقی نیست، آن هم به شکلی که نتیجه آن تهی شدن سریع سبد گزینه های غرب در مقابل ایران باشد. ورود به فاز تحریم خرید نفت و تحریم معامله با بانک مرکزی ایران در واقع به معنای گام نهادن در مرحله پایانی استراتژی فشار است. در حالی که آن سوی تحریم ها هیچ گزینه دیگری برای تداوم راهبرد فشار وجود ندارد و گزینه حمله نظامی حتی از جانب اسرائیلی ها هم از روی میز برداشته شده، آیا به لحاظ راهبردی عاقلانه است که آخرین اپیزود سناریوی تحریم اینقدر زود روی پرده بیاید، آن هم در حالی که آمریکایی ها خودبه خوبی می دانند به دلایل متعدد که بحران اقتصادی و شکننده بودن اوضاع در مناطق دلار و یورو اصلی ترین آنهاست، در واقع قادر به اجرای این گزینه نخواهند بود؟
آمریکا به شش لول بندی مستاصل شبیه شده که بی محابا در حال شلیک آخرین گلوله های باقی مانده در خشاب اسلحه خود است. آیا غیر منطقی است اگر فرض کنیم این شش لول بند بیچاره از چیزی تا سر حد مرگ ترسیده و در حالی که می داند گلوله هایش در حال اتمام است، نمی تواند بر وسوسه شلیک فله ای آنها غلبه کند؟!
دقیقا به همین دلایل، از همان ابتدا روشن بود که هدف این فشارها نمی تواند برنامه هسته ای ایران باشد و این برنامه در واقع بهانه ای است که آمریکایی ها در پوشش آن درصدد محقق کردن هدف های دیگر خود هستند.
از مجموعه ای از اطلاعات که در اینجا مجالی برای بحث درباره آنها نیست می توان نتیجه گرفت که (علاوه بر مباحث قبلی) آمریکایی ها 3 هدف تاکتیکی مهم علیه ایران تعقیب می کنند.
نخست، برای آمریکا بسیار مهم است که در آستانه انتخابات مصر مدل جمهوری اسلامی ایران را بحرانی و شکست خورده جلوه دهد. این یک راهبرد دائمی نیست چرا که آمریکایی ها می دانند تا ابد نمی توانند به این بازی ادامه بدهند اما برای آمریکایی ها بسیار مهم است که در همان چند ماه اوضاع ایران به شدت بحرانی جلوه کند. بنابراین یک دلیل ترس بی سابقه آمریکا این است که تصور می کند احتمال دارد مدل ایران به نحو غیر قابل کنترلی تکثیر شود.
دوم، آمریکایی ها به آغاز دور جدیدی از ناآرامی سیاسی و اجتماعی در داخل ایران عمیقا دل بسته اند و تصور می کنند انتخابات مجلس نهم فرصتی برای آنهاست تا مجددا مدلی از ناآرامی های سال 88 را با مشخصاتی جدید (که در اینجا درباره آن بحث نمی کنیم) احیا کنند. بر همین مبنا بود که به جریان فتنه دستور داده شد انتخابات مجلس نهم را تحریم کند.
و سوم، تصور تا حدود زیادی احمقانه آمریکا این است که می تواند از طریق تشدید بی سابقه فشار بر ایران، ایران را میان دو گزینه تداوم حیات نظام یا تجدید نظر در برنامه های راهبردی هسته ای، موشکی و منطقه ای اش مخیر کند. آخرین ارزیابی های آمریکایی ها درباره الگوی رفتار ایران این است که ایران تنها زمانی دست از مقاومت در محیط سیاست خارجی خواهد کشید که احساس کند این مقاومت ممکن است منجر به بروز بحرانی در داخل برای آن شود. اکنون تصور آمریکایی ها این است که در حال گام برداشتن در مسیری هستند که نهایتا باعث خواهد شد ایران میان آینده نظام و تداوم برنامه راهبردی اش تضادی غیر قابل حل ببیند و در نتیجه دومی را به نفع اولی رها کند.
نکته مهم اما این است که ایران در تشخیص راهبرد آمریکا وتدوین یک راهبرد متقابل به هیچ وجه دچار کندی یا سوء محاسبه نشد. ایران می دانست که اولا بخش بزرگی از این بازی عملیات روانی است و غربی ها بیش از آنکه قصد اقدام داشته باشند قصد ارعاب دارند. ثانیا از ابتدا روشن بود دست غرب بسته تر از آن است که ادعا می کند. بحران اقتصادی عمیق به اضافه بحران های داخلی حاد در آستانه انتخابات های پر چالش ویژگی عمومی همه کشورهایی است که اکنون وارد هماوردی استراتژیک با ایران شده اند. تجمیع این بحران ها خود به خود بسیاری از گزینه ها را از روی میز حذف و برخی گزینه های دیگر تا حد بی معنا شدن تعدیل می کند. ثالثا و مهم تر از همه اینها برای ایران روشن بود که در مقطعی کاملا تاریخی قرار گرفته که اگر بتواند برای مدت زمانی محدود در مقابل فشارهای دشمن مقاومت کند، آنگاه دورانی فرا خواهد رسید که اساسا در اثر 3 عامل تحولات ژئوپلتیکی عمیق در منطقه، تضعیف بنیادین توان راهبردی غرب در اثر بحران های اقتصادی و اجتماعی و تقویت توان ملی ایران از طریق تلفیق پیشرفت های فنی و حضور مردمی در صحنه انتخابات، پایه های راهبرد فشار-مذاکره را برای همیشه فرو خواهد ریخت و زمینه برای یک تغییر بنیادین در موقعیت بین المللی ایران و توان چانه زنی آن با غرب فراهم می شود. به عبارت دیگر، این امر اکنون به طور کاملا شفاف دیده می شود که یک دوره محدود مقاومت، ایران را وارد یک دوره نامحدود مصونیت و امنیت خواهد کرد و بنابراین مقاومت توجیهی کاملا معقول دارد.
بر اساس این تحلیل بود که ایران در مقابل بسته فشارهای غرب نه فقط رفتار خود را تعدیل نکرد بلکه وارد فاز پاسخگویی شد. پهپاد سازمان سیا در ایران به زمین نشست، سلسله ای از مانورهای نظامی بزرگ در منطقه خلیج فارس تدارک دیده شد، موجی از عملیات حقوق بین المللی علیه مقام های غربی به راه افتاد، تجدید نظر راهبردی در عراق و افغانستان در دستور کار قرار گرفت، درون ایران با برگزاری چند همایش و انبوهی از اقدامات دیگر ترمینالی برای تردد انقلابیون منطقه ایجاد شد، در حوزه های اطلاعاتی برخی از کلیدی ترین پروژه های ضد امنیتی طراحی شده آمریکا ضربه خورد و نهایتا در زمینه برنامه هسته ای گام هایی اساسی برای افتتاح یک تاسیسات جدید غنی سازی و توسعه نسل های بعدی ماشین های سانتریفیوژ برداشته شد.
به نظر می رسد مجموعه این اقدامات در زمانی کوتاه اثر کرده و باعث تغییر جهت -و نه لزوما نزول- منحنی فشار غرب شده است. در هفته گذشته علائمی پدیدار شد که نشان می داد آمریکا، اسراییل و اروپا برای تشدید منازعه با ایران سقف قائل هستند و نمی خواهند شرایطی بوجود بیاید که مجبور به عبور از آن شوند چرا که می دانند این تهدیدها از نوع مشت بسته است که باز شدن آن نشانه خالی بودن آن است. ابتدا باراک اوباما در پیامی به مقام های ایران تصریح کرد کشورش قصد درگیری با ایران را ندارد، پس از آن رزمایش مشترک نظامی آمریکا و اسرائیل که از مدت ها قبل برای آن برنامه ریزی شده بود لغو شد و نهایتا اسرائیلی ها سعی کردند با مصاحبه وزیر جنگ این کشور ادبیات حمله نظامی به ایران را که پیش از این به طور بی رویه مصرف شده بود تعدیل کنند.
مجموعه این اتفاقات دارای این پیام برای ایران است که ورود به فاز مقابله به مثل و استفاده از استراتژی تهدید در مقابل تهدید خیلی زود محدودیت های دشمن را آشکار کرده و آن را واقع گرا می کند. اکنون معلوم شده به رغم همه سر وصدا ها گزینه هایی در اختیار ایران هست که آمریکایی ها از آن می ترسند و ابزاری هم برای غلبه بر این ترس ندارند. تلاش برای کاهش سطح تنش با ایران یا درست تر بگوییم کنترل سقف تنش و جلوگیری از ورود آن به عرصه هایی که آشکار کننده محدودیت های راهبردی آمریکاست، موفقیت بزرگ راهبرد تهدید در مقابل تهدید در مدت زمانی کوتاه است. ماه های آینده و به طور کلی سال 2012 حاوی پیروزی های بسیار بزرگتر از این هم خواهد بود. 


مهدی محمدی

پیام اوباما می گوید جنبش سبز یعنی کشک

 (خبر ویژه)
«وقتی این خبر را دیدم که آقای اوباما برای ]آیت الله[ خامنه ای پیام فرستاده است، احساس کسی را داشتم که در یک روز سرد زمستانی، لخت و عریان وسط یکی از خیابان های لندن ایستاده است و در حالی که از سوز و سرما به خود می پیچد یک سطل آب یخ روی سرش ریخته اند»
سایت ضدانقلابی بالاترین که از سوی «منوشه امیر» مدیریت می شود با تشبیه فوق درباره چگونگی تاثیر پیام اوباما به رهبر معظم انقلاب نوشت؛ وقتی آقای رئیس جمهور آمریکا برای حل مشکلات ایالات متحده از رهبر ایران درخواست مذاکره می کند، دیگر به جنبش سبز(!) و فعالیت اپوزیسیون چه امیدی می توان داشت؟ البته واشنگتن پست و نیویورک تایمز نوشته اند اوباما به ]آیت الله[ خامنه ای نامه نوشته و تهدید کرده است که چنانچه تنگه هرمز بسته شود آمریکا ساکت نمی نشیند و این تنگه را برای عبور و مرور نفتکش ها و کشتی های تجاری باز خواهد کرد. اما مقامات رژیم می گویند نامه نبوده بلکه یک پیام بوده که از سه کانال ارسال شده و محور اصلی آن درخواست مذاکره است.
بالاترین در ادامه می نویسد «از لحن سردمداران رژیم می شود فهمید که آنها گوششان به این تهدیدها بدهکار نیست و به قول روزنامه فاشیستی کیهان برای تهدید اوباما تره هم خرد نمی کنند.
سایت وابسته به منوشه امیر می نویسد؛ «اگر اوباما قصد مقابله جدی با رژیم را داشت، برای رهبر رژیم ایران پیام نمی فرستاد و به جای درخواست مذاکره، اعلام می کرد برای حمله نظامی به ایران آماده است.» بالاترین در پایان خطاب به اپوزیسیون می نویسد؛ پیام اوباما را باید پیام به اپوزیسیون و جنبش سبز هم دانست. آقای اوباما می خواهد بگوید که از دست آمریکا برای براندازی رژیم اسلامی ایران کاری ساخته نیست. ترجمه پیام اوباما برای ما این است که «اپوزیسیون و جنبش سبز یعنی کشک».
گفتنی است روزنامه آمریکایی واشنگتن پست نیز طی مقاله ای در شماره پنجشنبه خود -19ژانویه- پیام اوباما به رهبر معظم انقلاب را نشانه ناامیدی آمریکا از توان برخورد نظامی با جمهوری اسلامی ایران ارزیابی کرده و نوشته بود، اگرچه نتانیاهو و ایهود باراک اصرار دارند که گزینه نظامی علیه ایران نباید از روی میز برداشته شود ولی به نظر می رسد اسرائیل هم از پی آمدهای شکننده حمله نظامی به ایران باخبر است و نامه اوباما- پیام شفاهی- احتمالا بدون مشورت با مقامات اسرائیلی ارسال نشده است .

گزارشی از دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید احمدی روشن

راه مجاهدت باز است...

خبرگزاری فارس: در پی دیدار رهبر انقلاب از خانوده شهید مصطفی احمدی روشن، پایگاه اطلا‌ع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گزارشی حاشیه‌ای از این دیدار منتشر کرده است.

خبرگزاری فارس: گزارشی از متن و حاشیه دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید احمدی‌روشن

به گزارش خبرگزاری فارس، در پی دیدار رهبر انقلاب از خانوده شهید مصطفی احمدی روشن، پایگاه اطلا‌ع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گزارشی حاشیه‌ای از این دیدار منتشر کرده است:

سرم را تکیه داده بودم به شیشه‌ی ماشینی که از لابه‌لای اتومبیل‌های توی خیابان به سرعت می‌رفت تا به موقع برسیم خانه‌ی مصطفی؛ به موقع یعنی زودتر از رهبر انقلاب.

مصطفی سر جمع 7 ماه و 7 روز بزرگتر از من بود و پسرش هم تقریباً هم‌سن دخترم. فکر کردم به اینکه اگر اتفاقی – مثلاً تصادف- برایم پیش بیاید حال خانواده‌ام چطور خواهد شد؛ پدر، مادر، همسر، دخترم، برادرها و بقیه. از روی محبت، هیچ دلم نخواست که تصورشان بکنم؛ ولی چند دقیقه‌ی بعد قرار بود برسم به خانه‌ی جوانی هم‌ریش و هم‌سن‌وسال خودم که اتفاقی برایش افتاده و حال خانواده‌اش را تصویر کنم. خانواده‌ای که دیگر او را نخواهند دید.

ماشین در ترافیک سنگین از بیت رهبری در انتهای فلسطین آمده بود تا اول پاسداران و در خیابان گل نبی و ترافیکش – همان‌جا که ماشین مصطفی را منفجر کردند- سر از شیشه‌ی ماشین برداشتم. فکر کردم اگر به لطف رانندگی! راننده‌مان همین الان نمیریم بالاخره گریزی هم از تقدیر همیشگی و همگانی حضرت حق نداریم. یک لحظه فکر اینکه آدمی مثل مصطفی چقدر می‌تواند خوشبخت و خوش‌عاقبت باشد، از جا پراندم. این ماجرا زاویه‌ی دید صحیح می‌خواهد. از این زاویه همه‌اش شور است و حماسه.

وقتی ماشینمان -به لطف خدا البته- رسید به نزدیک خانه‌ی مصطفی دیگر حال‌گرفتگی مسیر را نداشتم. فکر کردم نباید دلسوز خانواده‌اش باشم بل باید غبطه‌خور خودش بشوم. حاشیه زیاد رفتم، خانواده خانه نبودند!

دانشگاه شریف مراسمی در چیذر و سر مزار مصطفی گرفته بود و همه‌ی خانواده‌اش آنجا بودند. رهبر انقلاب اول رفته‌اند خانه شهید رضایی‌نژاد و بعدش می‌آیند اینجا. یک تیم هم رفته چیذر و دارد توی گوش خانواده‌ی آنها می‌خواند که یک مسئولی در راه منزل شماست! یک چیزی در مایه‌های رئیس بنیاد شهید یا سرداری از سپاه. و معلوم است خانواده مقاومت می‌کنند که: خوب بگویید آنها هم بیایند اینجا سرمزار. تیمی که رفته بود چیذر بالاخره موفق می‌شود و معلوم نیست با چه ترفندی راضی‌شان می‌کند به آمدن. بالاخره آنها آمدند و ما هم رفتیم بالا. خانه‌ی شهید یک آپارتمان حدود 80 متری و دو اتاقه بود و ساده. دو تا کامپیوتر روی میزی بزرگ در سالن خانه و دو عکس از رهبر به دیوارها و خانه پر از خانمهای چادری جوان و مسن و دو مرد میانسال –باجناق و برادرزن- و دو مرد مو سپید کرده؛ مادر و همسر و خواهرها و خانواده همسر شهید و البته علیرضا پسر مصطفی که هاج و واج مانده بود از حضور ما در خانه‌شان. اینقدر می‌فهمید که خبر مهمی هست که همه جمع هستند و اینقدر بزرگ بود که بداند در چنین موقعیتی پدرش هم باید باشد برای پذیرایی و مهمانداری! وکلافه از همین موضوع می‌پرسید: پس بابا کی میاد؟


همه قیافه‌های خسته داشتند و معلوم بود خواب درست و حسابی نداشته‌اند در این چند روز ولی کسی شکسته نبود. گهگاهی هم لبشان به لبخند باز می‌شد و البته هنوز نمی‌دانستند چه کسی به خانه‌شان خواهد آمد.

خواندم که کامران نجف‌زاده جاخورده که خبر شهادت پدر را به پسر 4 ساله‌اش نداده‌اند و البته فکر می‌کنم او هم یک لحظه همه چیز را –مثل من- با فرزند خودش مقایسه کرده که نوشته بود: خبرنگاری یادم رفت؛ و من دیدم مادربزرگ علیرضا داشت به نوه‌اش می‌گفت: بابا را خدا فرستاده مأموریت. البته نباید هم انتظار داشت بچه‌ی چهارساله معنای فقدان و مرگ و شهادت را درک کند هرچند فکر می‌کنم معنای خدا و بابا و مأموریت را خوب می‌دانست که از این حرف مادربزرگ به آغوش مادرش پناه می‌آورد و سرش را قایم می‌کرد لای چادر او.

مسئول ِ همراه ما به پدر و مادر و همسر شهید آرام گفت مهمانشان کیست و خواهش کرد کمک کنند تا همه‌ی موبایل‌ها جمع و خاموش شود. فکر می‌کردم مثل خانواده‌های شهدایی که قبلا دیده بودم ذوق زده شوند یا باور نکنند ولی نه؛ خیلی عادی بلند شدند و موبایل‌ها را جمع کردند. انگار برایشان مسجل بود که آقا خواهند آمد. حالا اگر امروز نه؛ فردایی نزدیک.

پدر شهید بلند شد و رفت برای گرفتن وضو. دستش لرزشی آرام گرفته بود و این نشانه‌ی هیجانی بود که نشانش نمی‌داد. وقتی پدر برگشت، کوچکترین دخترش –که دیگر حالا او و بقیه هم خبردار شده بودند- لباس‌های پدرش را مرتب می‌کرد.


وقتی میهمان وارد خانه شدند پدر مصطفی از جا بلند شد و جلو رفت و گفت: خوش آمدید و او را بغل کرد. وقتی آقا هم دست به گردن پدر مصطفی انداختند، من پشت سر ایشان بودم و صورت پدر مصطفی را می‌دیدم. انگار دو پدرِ فرزند از دست داده، داشتند به هم سرسلامتی می‌دادند. مادر شهید شیواتر سلام کرد: «سلام آقا» و بعد علیرضا را گرفت سمت رهبر و ادامه داد: خیلی وقته منتظرتونه. پدر مصطفی که از آغوش رهبر جدا شد، علیرضا دست انداخت به گردن رهبر. فکر کردم الان غریبی می‌کند ولی نکرد. مادر مصطفی گفت: علی! آقا را ببوس مادر!

و علیرضا رهبر را بوسید. آقا به محافظی که کنارشان بود گفتند: عصای من را بگیرید. عصا را که دادند، علیرضا را بغل کردند. علیرضا که جا خوش کرد در بغل رهبر، زن‌ها نتوانستند صدای گریه‌شان را مثل اشک‌ها پنهان کنند. هرچند مادر و همسر شهید هنوز مقاومت می‌کردند.

آقا تا برسند به صندلی‌شان، اسم پسر را پرسیدند و حالش را و سلامی کردند به حاضرین. وقتی نشستند روی صندلی، علیرضا هم روی پای رهبر آرام گرفت، بی کلافگی و بی غریبگی.

ساعتم را نگاه کردم. هنوز یک دقیقه نشده بود از ورود رهبر به منزل که ایشان گفت: خوب! خدا درجات این شهیدِ عزیزِ ما را متعالی کند، با شهدای صدر اسلام، با شهدای بدر و احد، با شهدای کربلا محشور کند ان شاءالله.
این خلاف رویه‌ی ایشان بود که اینقدر بی‌مقدمه شروع کنند در خانه‌ی شهیدی به صحبت. اول معمولاً می‌نشستند و می‌شناختند و گپ و گفت می‌کردند ولی اینجا نه. بعد هم برایم جالب شد که نگفتند «شهیدتان»، گفتند «شهید ما».
و البته فرصت شد تا من خودم هم چهره‌ی رهبر را ببینم؛ جدی، با هیبت، با ابهت، کمی غمگین و ناراحت و البته مصمّم. این هم چهره‌ای نبود که در 6-7 خانه‌ی شهدا که قبلاً تجربه رفتنشان را داشتم از ایشان دیده باشم. معمولاً شاد، سرزنده و با نشاط بودند.

«دو ارزش در جوان شما به خوبی تبلور پیدا کرد که هرکدام به تنهایی مایه‌ی افتخار است. یکی جنبه‌ی علم و تحقیق و تسلط بر کار مهمی که زیر دستش بود... این یک بُعدش است که مایه‌ی افتخار است هم برای خانواده و اطرافیان، هم برای ما.

بُعد دوم اهمیتش بیشتر است که همان بُعد معنوی و الهی است. بُعد دوم همان چیزی است که او را آماده می‌کند برای شهید شدن. حالا البته شهیدشدن برای ما که اهل دنیا هستیم، برای شما که پدر و مادر و همسر هستید و محبت دارید نسبت به او، تلخ است چون در عرصه‌ی ظاهر زندگی فقدان است؛ از دست دادن است؛ این پوسته‌ی شهادت است... لکن اصل شهادت چیزی غیر از این است، برتر از این حرف‌هاست. اصل شهادت این است که انسان ناگهان از درجات عالیه‌ی الهی سر دربیاورد و مقامش از فرشتگان بالاتر برود. آن زندگی اصلی که همه‌ی ما بعد از چند سال بالاخره واردش می‌شویم خواه ناخواه، در آن زندگی ابدی جایگاهش عالی بشود، رتبه‌اش عالی بشود، مورد توجه باشد، فیض او در روز قیامت به دیگران برسد: یَسْعَى نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم؛ در ظلمات قیامت وقتی بندگان خوب که از جمله‌ی آنها جوان شماست، حرکت میکنند آنجا را روشن می‌کنند. در آن روز منافقان می‌گویند از نورتان به ما هم بدهید و اینها جواب می‌دهند: قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا؛ بروید پشت سرتان را نگاه کنید، زندگی دنیایی‌تان را نگاه کنید، اگر نوری قرار است داشته باشید از آنجا باید داشته باشید. این بُعد دوم شخصیت جوان شما و همه‌ی شهداست.»

علیرضا همچنان روی پای رهبر نشسته بود و با انگشتان کوچکش بازی می‌کرد. همه مبهوت صحبتهای عمیق و بی مقدمه‌ی رهبر شده بودند و فقط صدای چیلیک چیلیک دوربین عکاس می‌آمد. انگار آقا این حرفها را علاوه بر خانواده‌ی شهید داشتند به من هم می‌گفتند به خاطر آن فکرهایی که قبل از رسیدن به خانه‌ی مصطفی می‌کردم؛ همنشینی با شهدای بدر و احد، با حمزه و حنظله غسیل الملائکه و بعد هم صحبت از نورافشانی در ظلمات قیامت.

آدم باید غبطه خوردن را خوب بلد باشد برای چنین موقعیتهایی.

«اینها در راه خدا و پیشرفت اسلام شهید شدند. مسأله اینها فقط این نیست که ما می‌خواهیم از دنیا عقب نباشیم به لحاظ علمی، این تنها نیست یعنی، این هست به علاوه یک چیز مهمتر و آن اینکه ما با حرکت علمی‌مان اسلام را سربلند می‌کنیم. از اول انقلاب یکی از بمبارانهای شدیدی که علیه ما شده این بوده که اسلام انقلابی که در یک کشوری حاکم شد و مردم متعبد شدند دیگر راه علم و تمدن بسته می‌شود، این جزو تهمتهایی بوده که از اول به ما می‌زدند. خوب اوایل کار هم که ما راهی نداشتیم برای رد این تهمت. سالهای اول و دهه‌ی شصت، هنر جوان‌های ما مجاهدت بود، ایمان بود. خوب دنیا قبول کرد، گفت: بله ایمانشان خوب است، ولی پیشرفت علم و تمدن و زندگی امکان ندارد. این جوانها این ادعا را باطل کردند. چه این شهید چه سه شهید قبلی، جوانهایی که عرصه‌های علمی را تصرف کردند و در آنجا حرف نو به میدان آوردند و هویت پیشرونده و استعداد برتر خودشان را و قابلیت‌ها و استعداد‌های خودشان را نشان دادند، اینها آبرو درست کردند برای نظام جمهوری اسلامی. این بخش دوم فضیلت اینهاست و همین هم موجب شد خدا به اینها توفیق شهادت بدهد و درجاتشان را عالی کند.

...برای شما هم شهید از دست نرفته؛ مثل پولی که در بانک است. پول در خانه نیست ولی هست. مثل پولی که گم می‌شود یا دزدیده می‌شود نیست. شهید شما پیش شما نیست، در خانه نیست، دیگر نمیبینیدش، ولی هست و کجا به دردتان می‌خورد؟ روزی که انسان از همیشه فقیرتر است. خدا ان شاءالله بهتان صبر بدهد.»


آقا بعد از این صحبت‌ها، رو به پدر شهید کردند و گفتند: چند سالش بود؟ پدر مصطفی گفت: 32 سال. پدر و رهبر هردو مکث کردند. پدر ادامه داد: خدا انشاءالله شما را برای ما نگه دارد. ایشان ارادتمند شما بودند من هم همینطور.
آقا جواب دادند: «سلامت باشید» و تازه برگشتند به روال گذشته‌شان با خانواده‌های شهدا؛ و از حاضرین در جلسه پرسیدند و نسبت‌هایشان با مصطفی و لابه‌لای حرفها هم دعا می‌کردند.

«راه مجاهدت باز است، راه خدمت باز است. هر کسی در هر جایی می‌تواند خدمت کند و وقتی خدمت صادقانه شد، خدا اینجور پاداش‌ها را هم به بهترین‌ها می‌دهد. حالا شنیدم من بعد از شهید مصطفی، دانشجوهای شریف و جاهای دیگر نامه نوشتند و درخواست کردند تغییر رشته بدهند به این رشته. این برکت است. هم زندگی‌شان برکت داشت هم از دنیا رفتنشان که شهادت بود پربرکت بود.»

نفهمیدم علیرضا کی سریده بود و از بغل رهبر درآمده بود و رفته بود بغل مادرش نشسته بود.


قا قرآن خواستند و مثل همیشه با طمأنینه در صفحه‌ی اولش نوشتند: تقدیم به خانواده‌ی شهید مصطفی احمدی روشن. قرآن اول را دادند به پدر مصطفی. پدر مصطفی قرآن را گرفت و گفت: ما از این اتفاق هیچ ناراحت نیستیم شما هم غم به دلتان راه ندهید آقا.

رهبر سر از روی قرآن دوم که داشت در آن برای همسر مصطفی چیزی به یادگار می‌نوشت، برداشت و گفت: غم داریم! این جور حوادث مثل تیر به دل انسان است. منتها غم نباید انسان را از پا بیندازد. این حوادث علاوه بر اینکه اراده‌ی انسان را تقویت و به خدا نزدیک می‌کند یک نتیجه‌ی دیگر هم دارد. ما قبلاً از اهمیت کار خودمان آگاه بودیم ولی آیا از اهمیت آن برای دشمن هم آگاه بودیم؟ این شهادت‌ها میزان اهمیت این فعالیت‌ها برای دشمن را هم برای ما روشن کرد. معلوم شد نتیجه کار اینها مثل پتک توی سرشان خورده که دیگر کارشان به اینجا کشیده که هزینه می‌کنند تا این همه جوان‌های ما را شهید کنند.

مادر شهید گفت: آقا مصطفی از یاران خیلی خیلی صدیق شما بود. واقعا پیرو شما بود.
رهبر گفت: «بله می‌دانم.»
... و این موضوع را همه کسانی که او را می شناختند، فهمیده بودند؛ حتی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه.
آقا ادامه دادند: اهل معنویت و سلوک هم بود، با آقای خوشوقت هم ارتباط داشتند مثل اینکه.

علیرضا جلو رفت یک بار دیگر و بی هوا رهبر و محاسن سپیدش را بوسید.

وقتی آقا داشتند قرآنی به رسم هدیه به همسر شهید می‌دادند، زن جوان لبش لرزید و بعد چشم‌هایش. شاید داشت فکر می‌کرد ای کاش مصطفی بود و این روز باشکوه را می‌دید که رهبر چانه‌ی کوچک علیرضایشان را می‌گیرد و می‌بوسد و قرآن می‌نویسد به یادگار و هدیه می‌دهدشان.

وقتی قرآن را گرفت آرام گفت: مصطفی خواب دیده بود بالای تپه‌ای شما به سرش دست کشیدید. رهبر پرسید: کی؟
دختر جواب داد: 20 روز پیش حدوداً. و بعد یک خواهش کرد از رهبر: آقا توی نماز شب‌هاتون علیرضا را دعا کنید، برای صبرش!
و رهبر قول داد.

مادر مصطفی هم رفت پیش رهبر و آرام گفت: آقا دعا کنید خدا به من صبر بده. من تا حالا عیان گریه نکردم.
آقا گفتند: نه؛ گریه کنید.
مادر شهید گفت: نه گریه نمی‌کنم نمی‌خوام اونها خوشحال بشن.
آقا ابرو در هم کشیدند و گفتند: غلط می‌کنند خوشحال می‌شوند. گریه برای مادر هیچ اشکالی ندارد. گریه کنید و دعا کنید هم برای اون شهید که الحمدلله درجاتش عالیست و از خدا بخواهید دعای او را شامل حال شماها و ما و همسر و فرزندش بکند.
آقا حرفش تمام شده و نشده چشم‌های مادر مصطفی خیس شد.

رهبر به مادر و همسر و پسر و خواهرهای شهید هدیه دادند. پدر همسر مصطفی گفت: آقا سر ما فقط بی‌کلاه ماند. من هدیه نمی‌خوام ولی بذارید ببوسم‌تان.
اینطور شد که او هم سرش بی کلاه نماند. همین‌طور شوهر خواهر و باجناق مصطفی.

رهبر انقلاب جمله معروف پایان جلساتشان با خانواده شهدا را گفتند: خوب مرخص فرمودید؟ و بلند شدند از روی صندلی. رهبر برای آنها دعا می‌کردند و آنها برای رهبر. این وسط چفیه را برای علیرضا خواستند و گرفتند. مادر مصطفی رهبر را دعوت کرد خانه‌شان و آقا گفتند: آمدن من زحمت زیاد دارد برای شما. شما تشریف بیاورید. پدر مصطفی چشمی گفت و رهبر را بدرقه کردند تا کنار در. رهبر که رفتند چهره‌های اهل خانه خندان بود. شاید هیچ کس نبود که آرزو نداشته باشد جای مصطفی باشد. خواستیم تازه گپی بزنیم با خانواده مصطفی که راننده‌مان آمد بالای سرمان و گفت: بلند بشید که من باید شماها را صحیح و سالم برگردانم! بعد با همان اعتماد به نفس دشمن‌شکن بلندمان کرد و برد. خانواده‌ی شهید هم یادشان آمد باید برگردند امام زاده علی اکبر چیذر، پیش مصطفی و هم دانشگاهی‌هایش .