عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

3 گام تا 9 دی




فتنه 88 در ایران مدت هاست پایان یافته اما فرایند درس آموزی از آن همچنان ادامه خواهد داشت. نهم دی ماه روزی است برای مرور مجدد همه آنچه گمان می کنیم به خوبی آموخته ایم اما در واقع در هیچ لحظه ای از به فراموشی سپردن آن در امان نیستیم.
از یک نگاه کاملا کلان، فتنه 88 در وهله اول، محصول غفلت از وجود دشمن خارجی کارآزموده، کینه توز، فرصت طلب و به شدت برنامه ریز بود. در فاصله 88-1384 افرادی که پیشاپیش خود را به دشمن بیرونی فروخته بودند و کسانی از دوستان انقلاب در اثر عواملی که اینجا جای بحث از آن نیست، به تدریج در منازعه با دوستان و خودی ها - ولو اینکه همگان می دانند درجه خلوص افراد یکسان نیست- حرفه ای تر شدند و پای کار تر بودند، تا در هماوردی با دشمنان. کار به جایی رسید که برخی اساسا فراموش کردند دشمنی در کار است، این دشمن نمایندگانی در داخل کشور دارد و سال هاست در انتظار نشسته تا فرصتی بیابد و کینه دیرین خود را بیرون بریزد. در همان ایام گاه می شنیدیم که گفته می شد- «اینها مرده اند»- و منظور از اینها هم همه دشمنان انقلاب بود که در فاصله سال های 76-84 طعم خیانت آنها را مکرر چشیده بودیم- ولی این جمله در واقع نه یک باور عمیق بلکه توجیهی بود برای هر چه بیشتر فرو رفتن در گرداب منازعات داخلی اصولگرایان و زنده نگهداشتن اختلاف های سابق و تبدیل رقابت ها به کینه توزی.
در سال 88 اما به عیان ترین شکل ممکن روشن شد که «دشمن وجود دارد» و در تمام آن مدتی که کسانی خطر آن را انکار می کردند تا توجیهی برای عمیق تر کردن اختلاف ها در داخل اصولگرایان داشته باشند، در حال برنامه ریزی و توطئه بوده است. اصولگرایی در سال 88 از سوراخی گزیده شد که برخی اصل وجود آن را انکار می کردند. جریانی که بعدها فتنه 88 را بوجود آورد از سال 84 به این سو نه تنها وجود داشت بلکه به کمک طرف خارجی به شدت در حال فعالیت بود و سعی می کرد با درس آموزی از شکست های راهبردی اش در پروژه دوم خرداد مجددا سازمان و گفتمان خود را به نحوی بازسازی کند که از میدان به در کردن آن دیگر به سادگی گذشته نباشد. بویژه جریان اصلاح طلب در این مدت تلاش کرد پروژه های زیر را هر چه سریع تر به یک نقطه مطمئن برساند:
1- در پیش گرفتن نوعی فرایند نقد درونی و بازشناسی آسیب های پروژه دوم خرداد
2- تمرکز بر تخریب دولت به عنوان پوشش برای فتنه ای که در پیش داشتند.
3- رسیدن به یک ائتلاف استراتژیک با هاشمی رفسنجانی برای رویارو ایستادن با تجربه اصولگرایی
4- تکمیل فرایند شبکه سازی در داخل روی محیط های داخلی و مجازی با هدایت مستقیم طرف خارجی
5- مسافرت های مکرر به خارج از ایران -وحتی امریکا- در چارچوب پروژه (hange) تبادل برای دریافت آخرین نسخه های عملیات نرم و نیمه سخت علیه نظام جمهوری اسلامی و گذراندن دوره های آموزشی مرتبط با آن
6- میزبانی تعداد زیادی از عوامل سرویس های اطلاعاتی غربی در داخل ایران در پوشش پژوهشگر، استاد دانشگاه و ... که ماموریت همه آنها بومی سازی روش های جدید براندازی در ایران و برآورد میزان توانایی جریان اصلاح طلب برای عملی ساختن آن روش ها بود.
سال 88 زمانی بود که همه این پروژه ها با هم ترکیب شد و آنچه را که فتنه می خوانیم بوجود آورد.
بدون تردید علاوه بر پروژه بیرونی دشمن برای فتنه انگیزی که از سال ها قبل تدارک دیده شده بود، رشد اختلاف های درونی اصولگرایان و از دست رفتن انسجام نیروهای انقلاب نیز در پیدایش فتنه 88 بی تاثیر نبود. دنباله های داخلی دشمن خارجی که دانسته یا ندانسته به پیمانکاران اجرای پروژه های طراحی شده در بیرون از مرزهای ایران تبدیل شده بودند از جمله زمانی جان گرفتند و فرصت را مناسب یافتند که دیدند اختلاف های داخلی پیروان انقلاب از حد نقد درونی، گله داخلی و امر به معروف و نهی از منکر فراتر رفته و بوی حذف و تکفیر می دهد. درون اصولگرایان از دو سو اشتباهاتی شکل گرفت. از یک طرف عده ای از همان روز نخست بنای خود را بر گذاشتن چوب لای چرخ دولت قرار دادند و با دولتی که انصاف باید داد در مقطعی -متاسفانه کوتاه- به الگوی خدمتگزاری تبدیل شده بود چنان رفتار کردند که پیش از آن با دشمن نکرده بودند. هم زبان شدن با دشمن خارجی علیه پیشرفت ها و موفقیت های کشور و آسان شدن هم نشینی با کسانی که در بدخواهی آنها شکی نبود -و نیست- به شکل گیری پدیده ای انجامید که از زمان فتنه به این سو آن را بی بصیرتی خواص می خوانیم. چرا عده ای در سال 88 سکوت کردند؟ راز شکل گیری فرقه ساکتین چه بود؟ چرا ندای هل من ناصر رهبر را نشنیدند؟ جواب ساده است: در فاصله 84-88 آنچنان فضایی از بددلی متقابل شکل گرفته بود که عده ای حتی وقتی گریبان چاک و شمشیر آخته ضد انقلاب وسط خیابان های شهر را هم دیدند باز بر این گمان بودند که این فی المثل دعوایی میان احمدی نژاد و موسوی است نه نزاع انقلاب و ضد انقلاب. راز سکوت، در اشتباه در تحلیل و تشخیص بود و این اشتباه از دل یک تجربه تاریخی بی نهایت اسف بار بیرون آمد که همچنان باید برای شناخت ابعاد آن وقت گذاشت.
اما از آن سو هم سنگ بنای تفکر و رفتاری گذاشته شد که اکنون آن را به خوبی با عنوان انحراف می شناسیم و تمییز می دهیم. این انحراف اساسا بر دو رکن استوار بود: یکی فراموش کردن -عمدی یا غیر عمدی- دشمن اصلی و دمیدن پی در پی در این نغمه که «دشمن همین اصولگرایانند» و دوم، گرفتار شدن به این توهم که سرمایه اجتماعی جمع شده در سبد دولت همواره مستدام خواهد بود حتی هنگامی که در مقابل رهبری ایستاده باشند. این نوع تفکر، زیرساخت انحراف از اصولگرایی است، انحرافی که بدون شک به مرور زمان وتحت تاثیر عواملی که باز هم در اینجا مجال صحبت از آن نیست ایجاد شد و رشد کرد و اکنون به مرحله ای بازگشت ناپذیر رسیده است.
اکنون هم بدون کمترین تردید اگر بنا باشد کسانی از دوستان انقلاب وقت و همت خود را صرف درگیری با دوستان کنند (دوستانی که ولو دیر حالا دیگر فهمیده اند حقیقت فتنه 88 چه بود) و از یاد ببرند که بعید نیست دشمنی که تصور می شود به خود مشغول شده دوباره سر برآورد و اگر توانست در انتخابات مجلس و اگر نشد در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 مجددا با آرایشی نو رویاروی جبهه انقلاب بایستد، گرفتار همان اشتباه تحلیلی شده اند که کسانی در سال 88 در میانه آن افتادند و «بی بصیرت» نام گرفتند. اگر معنای بصیرت در سال 88 مرزبندی فوری و صریح با فتنه بود، اکنون معنای بصیرت آن است که جای دوست و دشمن را اشتباه نگیریم و آرمان وحدت را که مستلزم کوتاه آمدن از هیچ اصلی نیست، پیش پای اختلاف های دیگر قربانی نکنیم.
و اما سومین عامل ایجاد کننده فتنه 88 کم توجهی به هشدار و زنهارهای مکرر رهبر معظم انقلاب و فاصله گرفتن از استانداردهایی بود که ایشان به کرات سعی کردند آن را به جامعه سیاسی کشور بیاموزند.
توصیه های رهبری را به یاد بیاورید. نخست تاکید کردند که 3 اصل کاری، مردمی و انقلابی بودن شاخص هایی جایگزین ناپذیر برای تشخیص نیروهای انقلاب از غیر آنهاست. سپس مکررا هشدار دادند که دشمن طرح هایی خطرناک در سر دارد و از یاران انقلاب خواستند هرگز از حفظ مرزبندی و فاصله خود با دشمن غفلت نکنند. پس از آن، تاکید کردند که هیچ عاملی جایگزین تصمیمی که مردم خود برای خود می گیرند نخواهد شد. در مرحله بعد، با تشریح پروژه دشمن هشدار دادند که ممکن است کسانی نادانسته بخشی از آن پازل را تکمیل کنند و از حیث نتیجه میان همراهی دانسته یا نادانسته با دشمن تفاوتی نیست. پس از آن تاکید کردند بزرگترین جنایت اهل فتنه نه وارد کردن خسارت هایی به جان و مال مردم بلکه امیدوار کردن دشمن و انرژی دادن به آن برای کلید زدن دور جدیدی از توطئه علیه ملت مسلمان ایران بوده است.

همبن توصیه را اگر اکنون از سر دقت مرور کنیم معلوم خواهد شد که تشخیص حق از باطل آنقدرها هم دشوار نیست. شاید مهم ترین حاصل این حقیقت که سایه ولی فقیه بر سر ماست، این است که همواره حجت بر ما تمام است و کسی مضطر و محجور نیست.


مهدی محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد