عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

ریش مصنوعی

 

۱۳۹۰ جمعه ۱ مهر ساعت 10:35

به گزارش سرویس قاب نقره برنا، حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جلسات درسهایی از قرآن که شب گذشته از سوی صدا و سیما پخش شد درباره "علم، جهاد، و عبادت" سخن گفت و به آیات قرآنی که مربوط به این مباحث است اشاره و آنها را تفسیر نمود. آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از این سخنان است:

این دانشگاه‌ها و توسعه دانشگاه‌ها که هی روز به روز هم بیشتر می‌شود این را خروجی‌اش را هم نگاه کنید. خروجی‌اش چیست؟ حوزه هم همینطور است. حوزه هم باید خروجی‌اش را نگاه کند. اگر بیشترین اسلام‌شناس در قم است، باید بیشترین بچه‌ها بچه‌های قمی باشند. اگر قدیمی‌ترین حوزه‌ها حوزه علمیه نجف است باید جوان‌های نجف از همه جوان‌های عراق یک سر و کله بهتر باشند. اگر دیدیم حوزه علمیه نجف است اما بچه‌های نجف بهتر از جاهای دیگر نیستند.

 
بچه‌های ما مثل بچه‌های شهرهای دیگر هستند. اگر دیدیم باید تجدید نظر کنیم. چه حوزه، چه دانشگاه. با کسی هم رودروایسی نداریم. اگر دانشمندی مثلاً بنده طلبه هستم. اگر من در خانه طوری عمل کردم که دختر من زن آخوند نشد، خواستگار برای دخترم می‌آید، می‌گوید: اگر آخوند است من قبول نمی‌کنم. پیداست من آخوند شکست‌خورده‌ای هستم. یعنی یک آخوندی نبودم که رفتار من دختر مرا به آخوند خوش‌بین کند. استاد دانشگاه باید یک طور باشد، معلم باید یک طور باشد. فامیل‌ها باید یک طوری باشد که هرکس باسوادتر است به او عشق بورزند. نه بگویند مدرکش بالا است. خوب مدرکش بالا است. چند دفعه خانه شما سرکشی کرده است. چند تا عیادت کرده است؟ چند تا احوالپرسی کرده است. مردم خیلی کار به علم ندارند، کار به عمل دارند.

علم همراه اخلاق
من یک خاطره هست فکر می‌کنم گفته باشم ولی حالا باز هم می‌گویم. اگر نگفتم که دفعه اول باشد اگر هم گفتم دو بار بشنوید. چهار سال برای جوان‌ها کلاسداری مجانی داشتم. مجانی به معنای واقعی، یک ریال در آن پول نبود. از قم در آن شهر می‌رفتم سخنرانی می‌‌کردم. یک روز شاگردان ما رفتند دیدن یک آقایی و برگشتند، گفتند: آقا او است. یعنی چه؟ یعنی تو آقا نیستی. گفتیم: خوب حالا بنده هم ایشان را قبول دارم. اما شما در یک ربع چه دیدید؟ من چهار سال است معلم هستم. یک ربع شما ملاقات کردید. گفتند: ما دیدن آقا رفتیم، آقا بیرون رفت و برگشت نفهمیدیم چه کار داشت. وقتی آمدیم کفش‌هایمان را بپوشیم دیدیم آقا وقتی بیرون رفت برای این بیرون رفت. دیده پشت در آفتاب است، آفتاب هم داغ است، آفتاب داغ به کفش‌ها می‌تابد ما وقتی برگردیم کف پای ما می‌سوزد. رفته یک گونی تر کرده و روی کفش ما انداخته که آفتاب به کفش ما نتابد. ما چهار سال کلاسداری کردیم او هم یک گونی تر کرد. گونی تر او چهار سال ما را مالید و رفت. (خنده حضار)

الآن مردم مشکل علم ندارند، مشکل برخورد دارند. اول مهر است. باید بگوییم انشاءالله همه حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و همه برای خدا درس بخوانیم. دنیا واقعاً چیزی نیست. می‌خواهید نرخ دنیا را هم برایتان بگویم. البته حالا در استخدام بسته است، حالا اگر یکبار درش باز شد، شما سی سال استخدام می‌شوید، بیست سال هم بازنشسته پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه ششصد ماه می‌شود. ششصد تا صد هزار تومان پس‌انداز کنی که به حضرت عباس نمی‌شود، ششصد تا صد هزار تومان شصت میلیون می‌شود. شصت میلیون پول یک خانه است. چه دادی؟ 50 سال. چه گرفتی؟ یک خانه.

حیف نیست این که خودمان را به یک خانه بفروشیم؟ من نمی‌گویم خانه نخرید. می‌گویم: نیت شما خانه نباشد. اما انسان بدون مسکن که نمی‌شود. نیت شما، شما الآن اینجا از اکسیژن استفاده می‌کنید اما هیچکدام نیت‌تان اکسیژن نیست. بنده اینجا آمدم آب خوردم. البته ماه رمضان که نیست. یکوقت تلویزیون ماه رمضان نشان می‌دهد، می‌گویند: شیخ آب خورد. ماه رمضان که نیست. من آب خوردم اما برای آب اینجا نیامدم. نیت شما دنیا نباشد، اما برای دنیا هم باید تلاش کرد که از دنیا عقب نمانیم. این شاخه اول بحث ما به مناسبت اول مهر بود. صلواتی ختم کنید. (صلوات حضار)

جایگاه مجاهدان و رزمندگان در راه خدا
در قرآن یک آیه داریم می‌گوید: بیست بر دویست پیروز است. وقتی گفتند: آمریکا بیست میلیون، ببخشید دویست میلیون جمعیت دارد، جمهوری اسلامی هم تصمیم گرفت به رهبری امام (ره) بگوید: خوب آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد، ما هم یک لشگر بیست میلیونی درست می‌کنیم. بسیج بیست میلیونی. و قرآن یک آیه دارد می‌گوید: بیست بر دویست پیروز است. این آیه قرآن است. بیست بر دویست پیروز است. آیه‌اش این است. «عِشْرُونَ صابِرُونَ»، «عشرون» یعنی بیست تا، «صابرون» یعنی مقاوم. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ» (انفال/65) «مِائَتَینِ» یعنی دویست تا. بیست بر دویست پیروز است آیه قرآن است. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ» چقدر خوب است بچه‌های ایران این کلمات را حفظ کنند. بیست بر دویست پیروز است. آیه قرآن است. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ». «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَة» (بقره/249) جنگ لبنان نشان داد، جنگ سی و سه روز، بیست بر دویست پیروز است. نشان داد قذافی را، نشان داد مبارک را، دیگران را هم نشان خواهد داد. در طول تاریخ!

قرآن می‌گوید: باطل کف است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً» (رعد/17) کف بالا نشین است ولی تمام می‌شود. خودش را نشان می‌دهد ولی تمام می‌شود. آنچه ماندگار است آب است. باطل کف است، باطل جولانی دارد، ولی حقیقت ندارد. باطل خواب است. باطل حباب است. باطل رفتنی است. «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسراء/81) «کان» این «کان» بار دارد. نمی‌گوید:«إِنَّ الْباطِلَ زَهُوقاً». «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»! این «کان» یعنی سنت خداست. باطل رفتنی است. می‌شود انسان با دروغ چهار تا قلم تجارت کند، با کلک، یک پستی بگیرد، اما بالاخره دیر یا زود قصه لو می‌رود. ریش مصنوعی می‌شود گذاشت ولی دو تا عطسه کنی پایین می‌افتد.

یک قصه‌ای من می‌ترسم گفته باشم. حالا چه اشکالی دارد؟ این هم احتمال می‌دهم گفته باشم. مگر حالا یک چیزی را گفتیم همه مردم هستند؟ یک چیزی را خواسته باشی همه مردم ایران بشنوند باید سی، چهل بار بگویی هر دفعه یک عده می‌شنوند.
ناصرالدین شاه ماه رمضان یک افطاری به علمای تهران می‌داد، علما گفتند: امسال افطاری نمی‌رویم. دربار نمی‌خواست این قصه را به ناصرالدین شاه برساند. شب افطاری علما که شد، گفتند: چند تا طلبه مصنوعی درست کنیم. چند تا جوان را گرفتند و عمامه سرش گذاشتند، و دنبال یک آیت‌الله مصنوعی می‌گشتند. سرچشمه تهران یک خربزه فروش بود یک قیافه خیلی قشنگی داشت. گفتند: این را برای آیت‌اللهی ببریم. گفتند: درآمدت چقدر است؟ گفتند: دو برابر به تو می‌دهیم، یک شب بیا افطار فقط لباس را ما به تو می‌پوشانیم. یک لباسی به این آقای خربزه فروش نشاندند و یک افطاری و گفتند آقا الحمدلله امشب علما افطار کردند. گفت: نه علما بایستند کارشان دارم. گفتند: آقا اینها همه منبر دارند. مسجد دارند، بگذارید بروند. گفت: نه! یک دقیقه صبر کنند. ناصر‌الدین شاه آمد قیافه‌ها را دید. نشست خربزه بخورد. گفت: آقایان ببخشید دربار نتوانستند خربزه شیرین برای شما تهیه کنند، من معذرت می‌خواهم. خربزه‌ها بی‌مزه است. یک مرتبه این آیت‌الله گفت: دکان خودم می‌آمدند! ببین وقتی خربزه فروش را آیت‌الله کردی، لو می‌رود.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد