عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

فرقه مشائیه

 

شعارهای تبلیغاتی «فرقه مشائیه» نه تنها یادآور نقطه آغازین فلسفه اومانیستی و مشرب لیبرال سرمایه داری در غرب، بلکه تداعی گر یک گفتمان ناقص الخلقه ماسونی است. این فرقه نوظهور اگرچه نه خاستگاه اصیل فلسفی و نه پتانسیل عمیق اجتماعی دارد، اما نباید مواجهه انتقادی با آن را صرفاً به سطح یک جدال سیاسی تنزل داد و از خطر معرفتی آن برای «اسلام ناب محمدی» غفلت کرد.این هشدار تاریخی آیت الله «محمدتقی مصباح یزدی» را باید جدی گرفت که میگویند: «خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است.»

 

اشاره

در شماره پیش تحت عنوان «فتنه جدید» به چند جریان خطرناک و مخالف اسلام و نظام اسلامی که بشکل تلفیقی وارد جریان انحرافی شده‌اند اشاره کردیم و وعده دادیم تا در آینده نسبت به هر یک از آنها مطالبی را در اختیار خوانندگان عزیز نشریه بگذاریم. عمده‌ترین جریان‌های دخیل در این فتنه عبارتند از:

1- جریان فراماسونری که نقش آنها از طریق تحلیل محتوای اظهار نظرهای سران انحراف و کشف ارتباط عوامل انگلیسی با حلقه اصلی و سابقه دیدارهای خصوصی قابل اثبات می‌باشد.

2- سنت‌گرایی و تصوف‌گرایی که با پوشش اسلام باطنی مطرح می‌شود، از جمله جریانات فکری دخیل در این نحله انحرافی می‌باشد.

3- از دیگر جریان‌های دخیل در این فتنه، جریان نفاق قدیم (سازمان مجاهدین خلق) می‌باشد که شواهد و استنادات آن را می‌توان با توجه به سابقه عناصر اصلی ذکر نمود.

4- اشرافی‌گری و آلودگی‌های اقتصادی از دیگر ابعاد جریان انحرافی است که مستندات آن در پرونده‌های مهمی چون کیش و شورای عالی ایرانیان و ... وجود دارد.

5- در این فتنه ریشه‌هایی از جریان منحرف انجمن حجتیه نیز دیده می‌شود که برای اثبات آن می‌توان به سوابق عناصر مطرح و ارتباطات چهره‌های شناخته شده این تفکر ارتجاعی رجوع کرد.

6- جریان‌های مشکوک دیگری که در این فتنه نقش‌آفرین بوده عوامل مرتبط با علوم غریبه جدید و قدیم شامل عرفان حلقه، شعور کیهانی ، انرژی درمانی ، رمالیست ها و جن گیران می‌باشند که عوامل مرتبط نیز شناسایی و دستگیر شده اند.

7- اما مخاطره‌آمیزترین جریان و عنصر دخیل در فتنه جدید را سوء استفاده از خرافه‌های آخرالزمانی و موضوع انتظار به خود اختصاص داده که علائم این سوء استفاده را می‌توان در تولید و تکثیر سی‌دی «ظهور نزدیک است » مشاهده کرد.

آنچه که در این شماره مورد اشاره قرار گرفته جریان مشکوک و خطرناک فراماسونری نوین می‌باشد که به جهت نقش این سربازان مخفی اروپایی در دفاع از منافع غرب و گسترش فلسفه لیبرالیسم بسیار حائز اهمیت می‌باشد، بویژه آنکه فراماسون ها در جهان اسلام و کشور ایران تاکنون به موفقیت‌های بزرگی در زمینه اعتقادی از جمله ایجاد انحرافات دینی نظیر بهائی‌گری، بابیت و وهابیت دست یافته و در بعد سیاسی توانسته‌اند در انحراف مشروطیت ، تحمیل سلطنت پهلوی و تجدید آن با روی کار آوردن پهلوی دوم نقش‌آفرینی کنند.

مهم‌ترین پرسشی که در رابطه با فراماسونری جدید مطرح می‌باشد این است که رابطه جریان انحرافی با فراماسونری چگونه قابل اثبات می‌باشد؟

در پاسخ این سوال دو روش پیشنهاد می‌گردد؛ یکی از طریق یافتن رد‌پای عناصر مرتبط بویژه عوامل سرویس‌های جاسوسی غرب و همچنین جلسات محرمانه ای که در داخل و خارج از کشور میان سران انحراف و لایه‌هایی از فراماسون ها برگزار شده است. در این زمینه اگرچه سرنخ‌هایی وجود دارد اما به جهت ادامه تحقیقات مطلب را به آینده وامی نهیم.

شیوه دوم؛ تطبیق گفتار و کردار و رفتار سیاسی سران جریان انحراف با اصول و خط و مشی فراماسونری در جهان و ایران می‌باشد که بر حسب خصلت تحقیقاتی آن، در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته و پس از بیان مختصری پیرامون مفهوم و عملکرد این سازمان می‌آید:

فراماسونری چیست؟

از جهت لغوی، فراماسون به معنای بنای آزاد است. از جهت عملی و تشکیلاتی، فراماسونری، سازمان مخفی نهان روشی است که در دهه دوم قرن 18 با صحنه گردانی سازمان مخفی یهود برای بسط سیطره و سلطه یهود بر جهان ایجاد شد.

در سال 1717 که تاریخ رسمی فراماسونری است، از تجمع و ادغام چهار لژ در لندن، لژ بزرگ انگلستان به وجود می‌آید. در بین مؤسسان لژ باز هم حضور یهودیان مخفی را مشاهده می‌کنیم؛ آنان افرادی نظیر اندرسون و دکتر تئوفیل دزاگولیه هستند که هم در روی کار آوردن خاندان هانودر در انگلستان نقش دارند و هم در تأسیس فراماسونری سه سال بعد از روی کار آوردن خاندان هانو. وقتی این خاندان در انگلستان مستقر می‌شود، رفته رفته می‌کوشد حوزه نفوذ خود را بر اروپا بسط بدهد. با همکاری افرادی نظیر منتسکیو، ولتر، رسو که همکاری آشکاری با فراماسونری داشتند، توانستند در فرانسه و بعد با همکاری شخصیت‌های دیگر در سایر نقاط اروپا لژهای فراماسونری را ایجاد کنند؛ حرکت‌های بزرگی را به وجود بیاورند و عملاً غرب جدید را به شکلی که ما در قرون 18 و 19 شاهد آن بودیم، شکل دهند.

فراماسونری یک تشکیلات منتظم یافته جهانی است که بر ارکان دولت‌های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می‌کند. کسی که عضو فراماسون باشد ماسون نامیده می‌شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست «لژ» نامیده می‌شود.

فراماسونری جمعیتی سری است که کسی را بر حریم راس آن راه نیست، و اگر هم راه یافت مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد. اما با این وجود کسانی توانستند بر راس آن نفوذ کنند و یا به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف اسرار آنها بشوند و همه ی آنها متفق الرای هستند که: مسأله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد. هدف نهایی آن برپایی یک حکومت جهانی است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.

پیشینه فراماسونری در ایران

ابتدا انگلیس و سپس فرانسه نخستین لژهای فراماس.نری در ایران را بوجود آوردند. لژ انگلیس «آکوسه» و لژ فرانسه «فرانک» نام داشت که پس از مدتی یارگیری بدلیل انجام فعالیت‌های سیاسی توسط دربار قاجار بسته شدند. اما تلاش برای تأسیس لژ در ایران توسط عناصر ایرانی وابسته به این تشکیلات از 1224 قمری شروع شد که در 1276 قمری به ثمر نشست و ملکم خان اولین فراموشخانه یا اولین لژ فراماسونری ایرانی را تأسیس کرد.

در همین سال نماینده دیگری از ایران به نام میرزا ابوالحسن خان ایلچی به اروپا فرستاده شد که او هم بی درنگ عضو لژهای فراماسونری گردید. عضویت عسکرخان افشار اورومی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی در لژهای فراماسونری، مسأله ساده ای نیست، چرا که آنان دیگر نماینده دولت ایران نبودند و برای منافع ملت ایران تلاش نمی کردند؛ بلکه تلاششان در آن مقطع، خنثی کردن اقدامات کسانی بود که برای استقلال ایران می‌کوشیدند.

به همراه میرزا ابوالحسن خان ایلچی، نماینده ای از انگلیس به نام سِرگوراوزلی به ایران می‌آید. او تلاش دارد لژ فراماسونری در ایران تأسیس کند که ظاهرا موفق نمی شود؛ اما صراحتا می‌گوید تمام اطرافیان فتحعلی شاه را به جرگه فراماسونری در آوردم. این نشان می‌دهد که کارکرد این جمعیت برای استعمار خیلی مهم است که سعی می‌کنند تمام اطرافیان شاه را به عضویت در بیاورند.

در عرصه سیاسی فراماسون ها بعد از مرگ ناصرالدین شاه و ترور او، فضا برای فعالیت جمعیت‌های سرّی خود مساعد دیده و چون مظفرالدین شاه، آن اقتدار ناصرالدین شاه را نداشت، تشکّل‌های مخفی خود را فعال می‌کنند تا در آستانه انقلاب مشروطه با دو جریان عمده در کشور نقش آفرینی کنند. یکی جریان روشن فکری است که از ابتدای قاجار تقریبا فعالیت خود را شروع کرده و خود شامل دو طیف می‌گردد:

1- طیف الحادی که آخوندزاده در رأس آن قرار دارد.

2- طیف نفاق که ملکم خان آن را اداره و رهبری می‌کند.

تعداد زیادی از مشروطه خواهان جزء طیف دوم یعنی منافقین هستند که در ابتدا با ظاهر اسلامی و اعلام این که مشروطیت همان برقراری اصول اسلامی است، وارد صحنه می‌شوند اما در واقع اعتقادی به توانایی دین برای اداره جامعه نداشتند.

در عرصه اقتصادی هم فراماسون‌های ایرانی سعی کردند پای کمپانی‌های غربی را به ایران باز کنند. از قرارداد رویتر تا بحث رژی، و تنباکو تا بانک شاهنشاهی و... از موارد دیگری است که در راستای نابودی استقلال اقتصادی کشور انجام شد.

در عرصه فرهنگی نبرد با تشیع و روحانیان شیعه در دستور کار فراماسونری قرار میگیرد که با یک تقسیم کار درونی صورت می‌گیرد: امثال میرزا آقاخان کرمانی یا آخوندزاده تلاش می‌کنند با باستانگرایی و احساسات ملی گرایانه به روحانیت و تشیع حمله کنند. و از سوی دیگر شخصی نظیر ملکم با روش منافقانه می‌کوشد تا به روحانیان شیعه نزدیک شده و در بخشی نیز موفق شود. ملکم خان توانست تعدادی را همراه خود کند که اتفاقا این بخش در مشروطه فعالیت چشم گیری داشتند.

در نتیجه تلاش فراماسون ها بود که دو جریان روحانیون شیعه و روشن فکری غرب در این مقطع در برابر یک دیگر ایستادند. جریان غرب گرا می‌کوشید با ایجاد بحران یا با دامن زدن به بحران‌های موجود، فضای کشور را به سمت رادیکالیسم کور و افراطی بکشاند.

حضور فعال‌ اعضای‌ لژ بیداری‌ در زدوخوردهای‌ منجر به‌ تعطیلی‌ مجلس‌ حکایت‌ از آمادگی‌ اعضای‌ لژ برای‌ درگیری‌ داشت‌. این‌ دخالت‌ بعدها پس‌ از فتح‌ تهران‌ نیز تداوم‌ پیدا کرد و تمامی‌ امور کشور در اختیار لژ بیداری‌ ایران‌ قرار گرفت‌. حضور گسترده‌ فراماسونها در مناصب‌ سیاسی‌، قضایی‌ و مجلس‌ حکایت‌ از غلبه‌ آنان‌ بر نهضت‌ مشروطیت‌ داشت‌. شهادت‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌، سید عبدالله‌ بهبهانی‌، شیخ‌ علی‌ فومنی‌ و انزوای‌ علمای‌ مشروطه‌خواه‌ نتیجه‌ قهری‌ این‌ غلبه‌ بود. نگاهی‌ به‌ اسناد لژ بیداری‌ ایران‌ سلطه‌ فراماسونها را بر ارکان‌ کشور و انحراف‌ نهضت‌ مشروطیت‌ کاملاً آشکار می‌سازد.

مسایل بعدی هم چون تحصن در سفارت انگلیس که به تحریک غرب‌گرایان به وقوع پیوست و آن چه در ابتدای مجلس در تدوین قانون اساسی متأسفانه شاهد آن هستیم، مسیر نهضت دینی مشروطیت را منحرف می‌کند. تحرّک این افراد که در قالب سازمان فراماسونری لژ بیداری ایران منسجم شده بودند، هر دو طیف روحانیان را از سر راه برمی دارد و کشور در اختیار فراماسون‌های غرب گرا قرار می‌دهد. بعد از فتح تهران، عملاً همه ارکان کشور به دست فراماسون ها می‌افتد. نفوذ در مجلس و استفاده از امکانات آن، یکی از کارهایی بود که فراماسون ها انجام دادند و در به هم زدن اوضاع ایران نیز موفق بودند.

فراماسون ها در مطبوعات هم نفوذ کردند. مطبوعات این دوره در تخریب فضای فرهنگی سیاسی ایران نقش بسزایی داشتند. روزنامه‌هایی چون «الجمال» که مطالب سید جمال واعظ را منتشر کرد، و «صور اسرافیل» که دهخدا و میرزا جهانگیرخان شیرازی در آن مطلب می‌نوشتند، و هر دو به لژ بیداری وابسته بودند و بعضا انحرافات مذهبی داشتند؛ یعنی با فِرَق ضاله هم مرتبط بودند. در تمام این جریان ها حضور فراماسونرها محسوس است.

در واقع بعد از فتح تهران ایران به اشغال سازمان فراماسونری درمی آید و آن ها عملاً با آشکار کردن کامل دیدگاه‌های افراطی خود، روحانیان اصول گرای شیعه چه علمای نجف، چه علمای تهران را کنار می‌گذارند، پای غربی‌ها را در ایران باز می‌کنند و صراحتا به جنگ مفاهیم دینی می‌آیند. پس از مدتی تلاش، وقتی مقاومت مردم را مشاهده می‌کنند، تصمیم می‌گیرند که ساختار سیاسی فرهنگی ایران را به یک باره تغییر دهند. اگرچه فراماسونری در ایران می‌تواند با ایجاد فرقه انحرافی بهائیت به بخشی از اهداف خویش دست یابد اما علیرغم همه اقدامات ضد دینی رضا شاه و پسرش در حمایت کامل از این تفکر الحادی، هرگز به هدف نهایی خویش که نابودی اسلام در ایران بود دست نیافتند و حضرت امام خمینی (ره) توانستند با روشنگری علیه آنها به فعالیت‌های آشکار فراماسونری در کشورمان خاتمه دهند. حال سوال اینجاست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی فراماسون ها چگونه به فعالیت خود ادامه دادند؟

آیا با پیروزی انقلاب اسلامی عمر فراماسون ها در ایران به پایان رسید؟

خیر، در طول سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی ماسونهای ایران کوشیدند تا اصول موضوعه گفتمان لیبرال سرمایه‌داری را از دل اسلام استخراج و استنتاج کنند و تئوریهای ماسونی را با مستندات قرآنی درآمیزند تا تجدید‌نظر‌طلبی ایدئولوژیک خود را به نام «اصلاح‌طلبی دینی» پیش ببرند، چرا که به روایت «مصطفی ملکیان» هیچ گفتمانی در ایران بدون اتکاء به ادبیات دینی رشد نخواهد کرد و حتی لائیک ها نیز برای گسترش آراء خود راهی جز استفاده از ادبیات مذهبی ندارند. این همان روشی بود که «عبدالکریم سروش» و «محمد مجتهد شبستری» برای صورتبندی تئوری «دین سکولار» از پایان دهه 1360 در حلقه ماهنامه «کیهان فرهنگی» پیش گرفتند. سروش از اردیبهشت 1367 تا هنگام توقف انتشار «کیهان فرهنگی» در زمستان 1369 به انتشار سلسله گفتارهای «قبض و بسط تئوریک شریعت» پرداخت که در آن تمام ارکان ایدئولوژی ماسونی، از هرمنوتیک متن قدسی تا نسبی‌گرایی دینی تحت عنوان «قرائت رحمانی از اسلام» جمع شده بود و دیری نپائید که در پائیز 1370 با انتشار ماهنامه «کیان» کوشش مستمر برای گسترش تفسیر سکولار از اسلام انسجام و صورت تازهای یافت. حلقه کیان، در نیمه اول دهه 1370، از یک سو با مشارکت مروجان فراماسونری (مانند رامین جهانبگلو) به نهادینه ساختن تئوری جامعه مدنی «جان لاک» (از نخستین فلاسفه فراماسون) پرداخت و از سوی دیگر، با انتشار آراء جناح موسوم به «روشنفکران دینی» مانند «عبدالکریم سروش»، «محمد مجتهدشبستری»، «محسن کدیور»، «محمدتقی فاضل میبدی» و... به قرائت‌سازی از متن قدسی قرآن روی آورد.

گفتمان «اسلام سکولار» یک کودتای ایدئولوژیک علیه فلسفه انقلاب اسلامی بود و نزاع میان «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی(ص)» را کلید زد؛ نزاعی سرنوشت ساز که امام خمینی(ره) آن را پیچیده‌ترین و دشوارترین «جنگ عقیدتی» در جبهه حق و باطل دانسته اند. رهبران فکری «اسلام آمریکایی» دین سکولار در ایران صرفاً مترجمانی دست سوم به شمار میرفتند که با کپی برداری از تئوریهای فیلسوفان یهودی مانند «هاآرنت»، «سر کارل پوپر»، «سر آیزایا برلین»، «ریمون آرون» میخواستند «تئوری ماسونی علم» را از محافل آکادمیک به عرصه عمومی بکشند. کار به جایی رسید که «سیدمحمد خاتمی» نیز سال 1373 در کتاب «از دنیای شهر تا شهر دنیا» فلاسفه فراماسون از «جان لاک» تا «دنی دیدرو» سردبیر دایره المعارف فرانسه، ارگان فکری فراماسونری فرانسه را آزادیخواه و دیندار معرفی کرد و شعار «جامعه مدنی» را به عنوان اصلی‌ترین رکن تبلیغات انتخاباتی خود در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 برگزید.

پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 1376 از سوی سروش به پیروزی روشنفکران دینی تعبیر گشت اما هیچگاه عصر اقتدار سیاسی ماسونها در ایران فرا نرسید، حتی اهداء «جایزه اراسموس» در سال 1383 از سوی مجمع عالی فراماسونری جهانی «کلوپ سری بیلدربرگ» که توسط ولیعهد هلند «پرنس برنهارد» به عبدالکریم سروش صورت گرفت، بر دایره نفوذ این نحله سیاسی در کشور نیافزود. سروش در دهه 1380 از سوی بیلدربرگیها به لقب پرنس اومانیستها ملقب شد.

با مرگ گفتمان اصلاحات در ایران، تکاپوی ماسون ها برای کودتای ایدئولوژیک علیه انقلاب اسلامی پایان نگرفت و صورتبندی «اسلام آمریکایی» در چهره‌ای دیگر پدیدار گشت. سال 1386، به پیشنهاد کارشناس ارشد CIA و نظریه پرداز یهودی موسسه امریکن اینترپرایز با نام «مایکل لدین» چاپ قرآن سکولار در دستور کار «پنتاگون» قرار گرفت. یکسال بعد «عبدالکریم سروش» نیز از کنار کاخ سفید، برای مخدوش ساختن اصالت متن و مرجعیت قرآن، وحی را به الهام و پیامبر را به شاعر تشبیه کرد و همان هنگام «اکبر گنجی» با انتشار رساله «قرآن محمدی» در «رادیو زمانه» به ارائه تفسیری اومانیستی از اسلام پرداخت.

آیا با روی کار آمدن اصولگریان، فعالیت‌های فراماسونری در ایران خاتمه یافت؟

پاسخ این سوال هم منفی است، چراکه شواهد نشان می‌دهد در مقاصد شوم فراماسونری از درون دولت اصولگرا توسط یک فرقه انحرافی دنبال می‌گردد که باید از آن به عنوان « فراماسونری جدید» یاد کرد. این نحله انحرافی با اتکاء آشکار به تئوریهای یک ایرانشناس فراماسون و عضو رسمی سازمان اطلاعات نظامی ایالات متحده بنام «ریچارد فرای» اقدام به ترویج یک قرائت جدید از «اسلام» نموده است.

«اسلام ایرانی» و «مکتب ایرانی»، همان تفکری که در کتاب «عصر طلایی فرهنگ ایران» به عنوان «قرائتی رحمانی از اسلام در ایران» ستایش شده و روی دیگر سکه «تجدیدنظرطلبی اسلامی» و «تجزیه طلبی دینی» است.

وقتی سال 1388 عنصر اصلی این فرقه در دولت بر اهداء جایزه «حکمتانه بوعلی سینا» به سیدحسین نصر رییس دفتر «فرح پهلوی» در دهه 1350 و از مبلغان اسلام آمریکایی و تصوف انحرافی در دانشگاه آمریکایی جرج واشنگتن اصرار می‌کند و سرانجام برای فعالیتهای برجسته همبستگی‌ساز دانش و معنویت در ارتقا کیفیت زندگی ستوده می‌شود، باید از سطح یک بحث سیاسی به درون یک مساله معرفتی رفت.

شعارهای تبلیغاتی «فرقه مشائیه» نه تنها یادآور نقطه آغازین فلسفه اومانیستی و مشرب لیبرال سرمایه داری در غرب، بلکه تداعی گر یک گفتمان ناقص الخلقه ماسونی است. این فرقه نوظهور اگرچه نه خاستگاه اصیل فلسفی و نه پتانسیل عمیق اجتماعی دارد، اما نباید مواجهه انتقادی با آن را صرفاً به سطح یک جدال سیاسی تنزل داد و از خطر معرفتی آن برای «اسلام ناب محمدی» غفلت کرد.این هشدار تاریخی آیت الله «محمدتقی مصباح یزدی» را باید جدی گرفت که میگویند: «خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است.»

اینک باید به پاسخ سوال اصلی این نوشتار بپردازیم که رابطه جریان انحرافی با فراماسونری چگونه قابل اثبات می‌باشد؟

تطبیق جریان انحراف با اصول و روش‌های فراماسونری

فراماسونری در جهان و ایران دارای اصول و مبانی خاصی می‌باشد که با رفتار و گفتار سران انحراف تطابق زیادی دارد و این هماهنگی و همسویی را می‌توان در اظهارات و شیوه عملی چهره‌های برجسته این جریان مشاهده کرد. ذیلا به برخی از این موارد اشاره می‌گردد:

1- اصل تساهل و تسامح: تساهل و تسامح هم شعاری است که فراماسونرها سر می‌دهند و همواره تلاش می‌کنند از ادیان الهی بویژه اسلام به عنوان دین سمحه و سهله یاد کنند یا با حذف بایدها و نباید‌های آن به ترویج اباحی گری پرداخته و مقاصد خویش را به چنین افراد مسلمان و متدینی تحمیل نمایند. لازم به ذکر اینکه اباحه‌گری و کمرنگ کردن محرمات و واجبات دینی را فراماسون ها به عنوان یک هدیه به بهائیت تقدیم کرده و به یک اصل اساسی در این فرقه انحرافی درآورده اند.

در این خصوص می‌توان به اظهارات مشایی در گفتگو با یک نشریه ترکی اشاره کرد که به نقل از وی نوشت:"استفاده از حجاب در ایران آزاد است. زنان ایرانی درترکیه هم می¬توانند مشروبات الکلی استفاده کنند و بی¬حجاب هم باشند و هم با مایو بگردند، در ایران به خاطر دستورات دینی استفاده از مشروبات الکلی ممنوع است به همین علت ایرانی ها می¬توانند در خارج از ایران از این نوشیدنی ها استفاده کنند. البته این یک ترجیح شخصی است." البته بعد از انتشار این مطالب توسط نشریه ترکی، بلافاصله این مباحث از سوی او تکذیب و به گونه¬ای دیگر توجیه گردید. اما آنچه که تکذیب نشد این بود که گفت «بعضی موسیقی را درک نمی¬کنند و نمی¬فهمند و می¬گویند حرام است»

مشایی همچنین در یک برداشت مغلطه‌آمیز می‌گوید: « ‌هنوز فکر می‌کنند روسری یک ذره تکان بخورد، همه عالم به هم می‌ریزد، در حالی که این توهمه، دروغه و زیبایی وسیله شیطان نمی‌شود، این منطق خیلی وارونه ‌است. منجلا‌ب وسیله شیطان است، سیاهی، فقر، زشتی، پلشتی و پلیدی وسیله شیطان است...؛ در زیبایی و علم باید خدا را جست‌وجو کرد، در قدرت باید خدا را جست‌وجو کرد، عرفان این است»

در پرتو چنین اعتقاداتی رفتار همراه با تسامح مشایی در حوزه فرهنگی و هنری قابل توجیه می‌گردد. به عنوان نمونه مشایی در سال اول تصدی ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در جلسه‌ای در کشور ترکیه حضور یافت که در آن رقاصه‌ها به پایکوبی می‌پرداختند. فیلمی که از این مجلس در زمستان سال ۱۳۸۵ منتشر شد، مشایی را در مجلس رقصی در افتتاحیه اجلاس گردشگری کشورهای اسلامی در ترکیه نشان می‌داد. مشایی این فیلم را تصاویر گزینش شده از یک مجلس دو ساعته دانست و افزود: «مجلس رسمی بوده و لهو و لعب هم نداشته. ضمن اینکه رقص نبوده و از دیدگاه بسیاری هنر است و آنها بر خلاف ما آن را حرام نمی‌دانند.»

ملاقات‌های بحث‌برانگیز وی با سوپراستارهای سینمای کشور و حمایت‌های مالی از آنها و همچنین انتشار برخی از عکس‌های این دیدارها، نیز در این میان قابل تامل بود که شاید مهمترین آن بازدید غیر منتظره از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در آذرماه 1388 و خرید یکی از تابلوهای گران قیمت این هنرپیشه زن بود. دیدار با مهناز افشار و مهتاب کرامتی، دو بازیگر مشهور سینما در نهاد ریاست جمهوری و بازدید از نمایشگاه عکس رضا کیانیان، دیگر بازیگر مشهور سینما نمونه‌های دیگر این روابط مشکوک بود. تعریف و تمجید بازیگران زنی چون (مهناز افشار، رز رضوی و ...) که از سوی دولت به حج عمره اعزام شده بودند، از شخص مشایی هم تامل برانگیز است.

اما اقدام ناشایست دیگر حمل قرآن با حرکات ریتمیک بود که با موضعگیری تند مراجعی چون آیت الله صافی گلپایگانی و آیت الله مکارم شیرازی مواجه شد. روز ۱۸ آبان ۱۳۸۷ در افتتاحیه همایشی با حضور مشایی تعدادی زن با لباس‌های محلی با دف و حرکات ریتمیک روی سن آمدند و قرآن را به قاری تحویل دادند. در نتیجه این ماجرا معاون مشایی به ناچار استعفا کرد و در نامه اش نوشت: «این کار صرفا برای تکریم قرآن کریم بوده است و آنها به هنگام این مراسم حتما وضو می‌سازند.»

2- پلورالیسم یا تکثر گرایی معرفتی: پلورالیسم یا تکثر گرایی معرفتی که می‌گوید برای رسیدن به حقیقت به تعداد انسانها شناخت و راه وجود دارد یکی از پایه‌های اصلی اندیشه‌های لیبرالیستی غرب بشمار می‌رود. این بحث را سکولاریست‌های دینی تحت عنوان صراط‌های مستقیم تئوریزه می‌کردند اما وقتی از آنها این سوال پرسیده می‌شد که چه تضمینی وجود دارد که همه راه‌های متفاوت به یک حقیقت برسد می‌گفتند که شاید حقیقت متکثر باشد. امروز اما مشایی این تردید را هم کنار گذاشته و در ترجمان عامیانه آن مباحث می‌گوید به تعداد انسانها خدا وجود دارد.

مشایی در کنفرانس انجمن سالیانه دانشگاههای باز که به میزبانی دانشگاه پیام نور و در سالن همایشهای صداوسیما برگزار شده بود طی سخنرانی اعلام داشت: «کاوش‌های باستان‌شناسی نشان می‌دهد که انسان به خدا اعتماد داشته است اما چرا خدا محور وحدت نشده است؟ من می‌گویم مشکل این است که به تعداد انسان‌ها خدا هست و خدای هر انسانی با توجه به شناخت آن فرد از خدا با خدای فرد دیگر متفاوت است. ملت‌ها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیده‌اند چون انسان‌ها خداهای متفاوت دارند.»

3- انسان محوری بجای خدامحوری (اومانیسم): یکی دیگر از ویژگی‌های فراماسونری اومانیسم است که در واقع خدا را بر اساس خواسته‌های انسان تعریف می‌کند.

تبلیغات «فرقه مشائیه» عین تفکر اومانیستی برخاسته از غرب سکولار است؛ چنانکه اصلیترین عنصر این جریان حاشیه ساز در سخنرانیهای خود گفت «تعظیم به انسان برابر تعظیم به خداوند است» و وعده «خداشدن انسان» را داد؛ وعده‌های که چهار قرن پیش در عصر موسوم به «روشنگری» فراماسونرهایی مانند اصحاب دایره المعارف فرانسه دادند و نتیجه آن جز فروپاشی ارکان پروژه مدرنیته نبود.

جریان انحرافی در پوشش ادبیات مذهبی بر ترویج «مکتب ایرانی» اصرار می‌ورزد. اصلیترین گزاره این فرقه، شعار «خدا شدن انسان» اومانیسم اسلامی است که هر از گاهی با عبارات «سلام بر انسان» و «عشق به انسان» طرح می‌گردد. در هم می‌آمیزد، ترجمه دست چندم و کپی برداری کهن‌های از تئوری «اسلام آمریکایی» برای «تجزیه دین» است. این گزاره لاجرم به «همسان پنداری» و چه بسا «همذات پنداری» انسان و خدا می‌انجامد و از حیث معرفتی مغایر با اندیشه «فقر ذاتی انسان» است که در مکتب اسلام ناب امام خمینی(ره) متجلی است.

4- گرایش یهودیت پنهان: یا سازمان مخفی یهود در این سازمان و سیطره یهودیت ممسوخ در تمام مراحل فراماسونری است که رنگ و بوی کاملاً یهودی به این تشکیلات می‌دهد. در بررسی ریتوئل‌ها یا مرام نامه‌های این سازمان، به خوبی نفوذ و رسوخ مسحیت یهودی و یهودیت مسخ شده قابل مشاهده است.

با این نگاه اظهار نظر مشایی که در ۲۹ تیر ۱۳۸۷ مردم اسرائیل را دوست ایرانیان خواند تعجب آور نیست. مشایی اگرچه برداشتها از سخنانش را تکذیب کرد، اما مدتی بعد در نشست خبری که در محل کاخ گلستان برگزار شد، گفت: «ما با مردم آمریکا و اسرائیل دوست هستیم» و ادامه داد: «برای هزارمین بار و قویتر از گذشته، اعلام می‌کنم که ما با همه مردم دنیا دوستیم، حتی مردم آمریکا و اسرائیل»

وی افزود: «بنده به حرف‌هایم افتخار می‌کنم و آن‌ها را اصلاح نمی‌کنم، بلکه هزار مرتبه دیگر نیز تکرار می‌کنم که ما آحاد مردم دنیا را دوست داریم و این افتخار ماست که چون اعتقاد و آرمان‌هایمان انسانی است، در میان توده‌های مردم در دنیا دشمنی نداریم.» وی همچنین در موضوع رژیم صهیونیستی و آمریکا معتقد است: «ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است ما مردم آمریکا را از برترین ملتها می¬دانیم.»

این سخنان موجی از اعتراضات را علیه وی برانگیخت و بلافاصله پس از این ماجرا تجمع دانشجویان روبه‌روی سازمان میراث فرهنگی برگزار شد. حاشیه‌ها در مورد اظهارات وی تا جایی بالا گرفت که رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه سخنان وی را کاملاً اشتباه دانسته و خواستار پایان‌بخشی به این حواشی که در موارد زیادی با استناد به آن دولت تخریب می‌گشت، شد. این در حالی بود که متاسفانه آقای احمدی‌نژاد روز قبل از نماز جمعه در یک نشست خبری از سخنان مشایی دفاع کرده و نظر مشایی را نظر دولت دانست.

5- تفرقه بیانداز و حکومت کن: فراماسون ها با تجربه دریافته‌اند که برای حکومت کردن باید از سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بهره گیرند. سیاستی که در طول تاریخ بارها امتحان خود را پس داده و کارآمدی‌اش را به نمایش گذاشته بود. و اکنون نیز که مسلمین در پرتو بیداری اسلامی بدنبال بازیابی قدرت خویشند و حکومی اسلامی در ایران برپا شده است. بویژه شرایط فعلی حاکم بر اوضاع منطقه و توان الگو بخشی جمهوری اسلامی ایران این سیاست می‌توان نقطه امیدی برای صاحبان تفکر لیبرالیسم باشد که صدای شکست استخوانهای خود را از میان حضور میلیون ها مسلمان منطقه می‌شنوند.

اساس کار فرقه مشائیه در دولت نهم و دهم بر ایجاد اختلاف در سطوح مختلف بود. اختلاف میان قوای سه گانه بویژه دولت و مجلس به رغم توصیه‌های مکرر مقام معظم رهبری، اختلاف میان اصولگرایان، اختلاف میان علما و روحانیت با دولت، حذف بی مهابای عناصر ناهمخوان، عزل مشکوک وزراء و ... تاجایی که مقام معظم رهبری پس از انتصاب ایشان به معاون اولی ریاست جمهوری به موضوع ایجاد اختلاف میان دوستان دولت اشاره فرمودند. هدف اصلی این رفتار، رساندن مردم و نظام به اینجا بود که فقط یک نفر می‌تواند کشور را نجات دهد و با اتمام دوره او تنها کسی که می‌تواند راهش را ادامه دهد شخصی نزدیک به وی خواهد بود. این رویه ترجمان همان سیاست استعماری «تفرقه بینداز و حکومت کن» می‌باشد. چنانچه خود فراماسون ها «حکومت کردن » را هدف اصلی خویش برشمرده اند.

6- ناسیونالیسم و باستان‌گرایی: یکی از اصول فراماسونری طرح مسائل ملی گرایانه و تعلق به خاک و نژاد در مقابل تعلقات خداجویانه و معنویت گرایانه است. از همین رو از جمله ارکان ثابت تفکرات ناسیونالیستی را باستانگرایی در کشورمان شکل می‌دهد که تلاش می‌کند با پررنگ کردن هویت‌های باستانی و تمدن ایرانی به نبرد با ارزش‌های حصولی و اکتسابی برود.

مشایی در این رابطه اظهارات عجیب و غریبی دارد که می‌گوید: «من بر مکتب ایرانی اصرار دارم، زیرا این مکتب دریافت ناب از حقیقت، توحید و اسلام است. باید مکتب ایرانی را به دنیا معرفی کنیم . درواقع من باور دارم که واژه ایرانی ذکر است زیرا که ذکر واژه ای مرتبط با روح مومن است مومنی که به جهان باور کرده و به دنبال ارزش‌های متعالی است».

وی ادامه می‌دهد: «برخی ها از من خرده می‌گیرند که چرا نمی گویی مکتب اسلام و می‌گویی مکتب ایران؟ از مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم» وی در جایی دیگر می‌افزاید: «بودن کوروش در ایران اتفافی نبوده است کوروش سرمایه گذاری خداوند در ایران بوده است و خداوند ملت ایران را برگزیده است»

7- هویت ضد دینی: در غالب طرح مسایلی نظیر بی طرفی مذهبی که دکتر اندرسون در 1723 در قانون اساسی فراماسونری گنجاند؛ همچنین پلورالیسم، سکولاریسم، دئیسم و نسبی انگاری، راهکارهایی هستند که این ها در جهت ضدیت با مذهب یا استحاله افراد در داخل لژها و بعد در جوامع مورد تهاجم، از آن استفاده می‌کنند.

رحیم مشایی در پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی می‌گوید: «حضرت نوح با 950 سال عمر نتوانست مدیریت جامع کند چرا که عدالت را ایجاد نکرده است. آمدن پیامبران در طول تاریخ برای تمام شدن دوره‌های قبلی پیامبری بوده است اگر هر پیامبر مدیریت درستی می‌کرد عدالت برقرار می‌شد!»

وی در یک بیان بسیار خطرناک و سفسطه آمیز از اعتقاداتش پیرامون اسلام چنین می‌گوید: «دوران اسلامگرایی به پایان رسیده است. معنایش این نیست که اسلامگرایی وجود ندارد یا رو به نضج نیست. نه. اسلام هست، اما دوره‌اش به پایان رسیده. الان دوره اسب‌سواری تمام شده، اما اسب هست، سوارش هم هست. اشتباه برداشت نشه. دین عندالله اسلام، اما روند تحولات به این سمت نیست که بشر مسلمان بشود تا به حقانیت برسد... این دوره تمام نشده. بلکه روبه پایان است.»

حسن ختام

این مستندسازی قابل افزایش است و علاقه مندان می‌توانند موضوع را دنبال نمایند اما موارد فوق برای اثبات مقصود ما از این نوشتار که جلب توجه خوانندگان عزیز به جوانب مخاطره‌آمیز تفکر انحرافی این جریان می‌باشد، کافی است. باید این وجود بار دیگر در پایان توجه شما را به فرمایشات آیت‌‌الله مصباح یزدی عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در جمع مسئولان «شورای عالی زنان» (24 فروردین1390) جلب می‌کنیم که فرمودند: «امروز در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند ، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض می‌کند.»

از همین رو ایشان با هشدار نسبت به ظهور بابی دیگر می‌فرماید: «خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد