عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

قدس، نقطه اتصال

 بسمه تعالی

 


دیروز جهان شاهد یک موج بزرگ بود؛ موجی از انسان ها با زبان ها، رنگ ها، مذاهب و جغرافیای مختلف که همه حول یک کلمه (قدس) جمع شده بودند در عین حال آنچه دیروز در چهار قاره فریاد زده شد نشانه روشنی از بازخیزی امت بزرگی بود که قرن ها تحت سیطره و نفوذ غرب قرار گرفته بود و غرب آن را پایان یافته تلقی می کرد. حرکت دیروز امت اسلامی نشان داد که قرن جدید، قرن بازگشت پرقدرت تر اسلام به صحنه مدیریت جوامع است. حالا می توانیم دریابیم که چرا حضرت امام خمینی، روز قدس را نه فقط روز فلسطین و نه فقط روز امت اسلام بلکه «روز پیامبر عظیم الشان اسلام» می دانستند. دیروز همه دریافتند که بعثت بار دیگر آغاز گردیده است.
اما در خصوص روز قدس، مفهوم، پیام ها و پیامدهای آن نکات مهمی وجود دارد:
1- اسلام و امت اسلامی بطور ماهوی و نه تاکتیکی با غرب تضاد دارد و این «تضاد هویتی» امکان سازش این دو را ناممکن کرده است. این تضاد بخصوص در حوزه تمدنی که فراجغرافیاست شدت و حرارت بیشتری دارد. تا اینجای کار، غربی ها به گمان این که راه آنان برای پیشروی در جغرافیای اسلام هموار است از مسلمانان جدی تر بوده اند. آنان در دو قرن گذشته همه ساز و کار خود را برای به زانو درآوردن حریف پای کار آوردند و البته در 32 سال گذشته این تلاش ها به دو دلیل سیرصعودی هم پیدا کرد یکی از این دو وقوع انقلاب اسلامی ایران که خواب را از چشم غرب ربود و دیگری فراگیرتر شدن امکانات ارتباطی و سهل الوصول تر شدن دسترسی عمومی به این امکانات بود. در این هماوردی، غرب همه جغرافیای جهان اسلام و بخصوص منطقه موسوم به خاورمیانه را میدان این چالش عظیم تمدنی قرار داد و وقوع چهار جنگ بزرگ غرب علیه مسلمانان طی 10 سال در این منطقه- جنگ افغانستان 1380، جنگ عراق 1381، جنگ لبنان 1385، جنگ غزه 1387- از این چالش عظیم حکایت می کند.
غرب در این 200 سال و بخصوص در این 32 سال تلاش کرده تا با اشغال سرزمین های اسلامی بر شکست و تحقیر تاریخی خود در جنگ های صلیبی غلبه کند. اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران که - ماهیت عمیق دینی دارد- این «جبران خواهی» را با چالش جدی مواجه کرد. وقتی که ماجرای 11 سپتامبر 2001 به عنوان چاشنی یک اقدام امنیتی هماهنگ غرب علیه جهان اسلام پیش آمد، جرج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا که بعدها شکست سنگینی را از جهان اسلام متحمل گردید، گفت: «ما با جهان اسلام جنگی پیش رو داریم که یک جنگ صلیبی است» اما البته نه تنها تحقیر تاریخی شکست غرب از مسلمین در جنگ های صلیبی قرون 12 و 13 میلادی و به عبارتی در فاصله سال های 1099 تا 1250 میلادی جبران نشد بلکه به مدد بیداری اسلامی ناشی از اندیشه و راه حضرت امام خمینی(ره) بر سیاهه شکست های غرب از جهان اسلام افزوده شد در همه این 4 جنگ و نیز در اقدامات براندازانه دیگری که غرب علیه مسلمین به راه انداخت، با شکست رسوا کننده مواجه گردید؛ که ابعاد آن به هیچ وجه با شکست غرب در جنگ های دو قرنه صلیبی ها قابل قیاس نیست چرا که از یک سو در جنگ های صلیبی طرفین از نظر مادی توازن قوا داشته و حتی جهان اسلام از لحاظ تجهیزات نظامی از اروپا پیشرفته تر بود، در حالی که در قرن بیستم و بیست و یکم فاصله این تجهیزات بسیار زیاد و به نفع غرب است. و از سوی دیگر جهان اسلام در دوره جنگ های صلیبی متحدتر و منسجم تر از امروز بود. با این وصف شکست غرب از جهان اسلام در دهه اخیر که مکرر اتفاق افتاده اهمیتی بسیار افزون تر از شکست غرب در جنگ های صلیبی دارد.
2- غرب در این «جبهه گرم» نقطه کانونی طرف مقابل خود را می شناسد و نیز می داند که ظرفیت های پراکنده آن در چه نقطه ای به هم می رسند. تمرکز سنگین اروپا و آمریکا روی ایران ثابت می کند که آنان سالهاست که ایران را نقطه کانونی امت اسلامی و بازخیزی آن به حساب می آورند و به صحنه آمدن طرح های پی درپی غرب و رژیم های منطقه ای وابسته به آن در طول حدود 4 دهه اخیر برای خاتمه دادن به موضوع فلسطین هم ثابت می کند که از نظر غرب «نقطه وصل» امت اسلام فلسطین است. غرب به درستی می داند که مسئله فلسطین و مواضع جدی ایران درباره فلسطین یکی از عواملی است که به ایران «نقش کانونی» در جهان اسلام داده است و نیز می داند که اگر پای ایران از جهان اسلام کنار گذاشته شود، جهان اسلام به دلایل متعدد سیاسی و فرهنگی قادر به ایستادگی در برابر غرب نیست. نگاهی به مدل های مالزی ماهاتیر محمد، ترکیه اردوغان، سودان عمرالبشیر- که البته هر کدام تفاوت های مهمی با دیگری دارد- و سنجش تجربه و توانایی آنان در مقابل غرب به خوبی این نکته را ثابت می کند که بدون ایران از دیگران کاری برنمی آید.
آنان برای این که ایران و فلسطین را از هم جدا کنند- تا سپس بر امت اسلام مسلط گردند- از یک سو با زبان های مختلف و بخصوص در سطوح نخبگی و دانشگاهی به ایرانیان القا می کنند که به شما فارس های شیعه چه ربطی دارد که از یک مشت «عرب سنی» در سرزمینی که از سرزمین شما دور است حمایت می کنید و بخاطر آنان خود را با جهان درگیر کرده اید و از طرف دیگر به فلسطینی های مبارز و هر عرب دیگری به ایران اسلامی افتخار می کند، می گویند، توی عرب سنی چرا با برنامه ای که فارس های شیعه تدوین کرده اند با اسرائیل خونریز و غرب مهاجم درگیر شده ای و ملت خود را قربانی شکل گیری امپراتوری ایرانی می کنی. در روزهای پایانی جنگ 22 روزه رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی های محاصره شده غزه، روزنامه «آتلانتیک» اروپا -و البته چندین رسانه دیگر غرب با مضمونی مشابه- نوشته بود: «آن که در غزه پنجه در پنجه ارتش اسرائیل انداخته، یک فلسطینی نیست یک سرباز ایرانی است» و بعد برای آن که سلاح را از دست فلسطینی بگیرد، اضافه کرده بود: «امروزه یک بال امپراتوری ایران در افغانستان و پاکستان و بال دیگر آن به مرزهای غربی لبنان و غزه رسیده و هر چه در فاصله این نقاط اتفاق می افتد ماهیتی ایرانی دارد.» کما این که در فضای داخلی ایران بارها گفته شده که «آنچه مصیبت بر سر ایران می آید نتیجه فلسطینی تر شدن مسئولان ایران است»:با اندکی غور در واقعیات- و نه تخیلات و یا تبلیغات- درمی یابیم که آنچه به ایران قدرت می دهد و فلسطین را به فلسطینی ها برمی گرداند، همگرایی ایران و فلسطین است کما این که هر کشور اسلامی که از فلسطین فاصله بگیرد از منافع ملی و امنیت ملی خود چشم پوشیده است. برای تقریب به ذهن در این سؤال تامل کنید: آمریکا تا کی آمریکا و اروپا تا کی اروپاست- یعنی قادر به نقش آفرینی جدی بین المللی است- آیا پاسخی غیر از این می یابید که «تا زمانی که با هم باشند».
3- فلسطین در طول 6 دهه گذشته، نماد ضعف و توانایی جهان اسلام و غرب بوده است اروپا در سال 1917- از طریق اعلامیه بالفور وزیر خارجه وقت انگلیس- با غرور زیادی اعلام کرد که فلسطین مسلمانان را به «یهودی های اروپا» تقدیم می کند یک سال بعد از این یعنی بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی اول اروپا رسما اعلام کرد که عراق، فلسطین، اردن، سوریه و تونس تحت قیمومت انگلیس، لبنان و الجزایر تحت قیمومت فرانسه، مغرب تحت قیمومت اسپانیا و لیبی تحت قیمومت ایتالیا درآمده اند و این قیمومت تا سال 1948- یعنی 30 سال- استمرار می یابد و درست در پایان این دوره موجودیت رژیم جنایتکار اسرائیل اعلام می شود. یعنی وقتی مسلمانان واکنش جدی نسبت به اعلامیه بالفور علیه فلسطین نشان ندادند، سرزمین های خود آنان تحت سیطره نظامی غرب قرار گرفت و پس از آن نیز غرب برای آن که جهان اسلام قادر به حرکت نباشد، اسرائیل را مانند یک خنجر در قلب آن فرو کرد. حالا در نقطه مقابل، آن چه جای تردید درباره این گزاره وجود دارد که تلاش هر ملت و هر کشور برای آزاد کردن فلسطین و بخصوص قدس، مستقیما دفاع از مرزهای ملی خود به حساب می آید. اگر اشغال فلسطین نشانه استیلای غرب بر شئونات کشورهای اسلامی این منطقه هست- که هست- آزادی فلسطین نیز نشانه توانایی کشورهای اسلامی برای دفاع از تمامیت ارضی خود است. این قلم در اواخر مرداد یا اوایل شهریور 1385- کمی پس از شکست فاحش رژیم صهیونیستی از حزب الله در جنگ 33 روزه- در همین ستون به سخنی دقیق از هنری کسینجر استناد کرده بود. این پرآوازه ترین چهره نظریه ساز 50 سال اخیر آمریکا در روزنامه نیویورک تایمز نوشته بود: «جنگ اسرائیل و حزب الله، مینیاتوریزه شده جنگ آمریکا و ایران است با همین روند و با همین نتیجه». حدود 3 سال بعد اسنادی به دست آمد که نشان می داد، در صورت پیروزی رژیم صهیونیستی در این جنگ، بلادرنگ جنگ آمریکا علیه ایران شروع می شد و نیز اسناد دیگری می گویند در فاصله سال های 2004 تا 2006 نیروهای نظامی آمریکا در منطقه وارد تمرین هایی شدند که ماهیت آن تهاجم به ایران بود.
4- تهدید، یک ملت، یک کشور و یک نظام سیاسی معمولاً شامل ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی،نظامی و علمی است و از جنبه دیگر به داخلی، منطقه ای و بین المللی تقسیم می شود اما اگر به تهدیدات منجر به فروپاشی یا بحران در خاورمیانه و مناطق مشابه آن نگاه بیندازیم درمی یابیم که- حداقل- در این مناطق تهدیدات عمدتاً جنبه فرامرزی داشته اند در این میان «ایران پس از انقلاب» نیز عمدتاً در فشار. «تهدید خارجی» بوده تا تهدید داخلی. جنگ نیابتی رژیم سابق عراق علیه ایران، تهدید به براندازی نظام سیاسی، رویکرد تحریمی به قصد ایجاد فلج اقتصادی، عملیات روانی به قصد سیاه نمایی آینده کشور، ایجاد ترور، کودتا، آشوب و اغتشاش همه در خارج از مرزها پخت و پز و اجرایی شده اند بنابراین درست است که پایداری هر کشوری به پیوستگی ملت و نظام سیاسی آن بستگی دارد ولی این پیوستگی نوعا از خارج از مرزها آماج حمله قرار می گیرد.
چند سال قبل این ایده در میان فلسطینی ها و نیروهای مقاومت شکل گرفت که برای خارج کردن فلسطین از بن بست «انتفاضه ای از بیرون» نیاز است و نباید همه نگاه ها معطوف به نیروهای جهادی فلسطین شود. البته این ایده در آن هنگام، چندان عملی به نظر نرسید و به آن توجه چندانی نشد اما یک یا دو ماه بعد یک انتفاضه منطقه ای شکل گرفت و شرایط را به نفع فلسطین و ضرر رژیم صهیونیستی دگرگون کرد. این طبیعت مسایل امنیتی سیاسی است. برای تقویت موقعیت و اقتدار یک کشور و یا یک ملت، اتفاقات امنیتی نوعاً در فراسوی مرزها رخ می دهد.
از این منظر هم می توانیم کارکرد منطقه ای ایران و ربط آن با منافع ملی کشور را ارزیابی کنیم و هم می توانیم با نگاه به گستره «انتفاضه منطقه ای»- که همه آن ها از یک سو تحت تاثیر سرگذشت فلسطین هستند و از سوی دیگر تاثیر جدی بر فلسطین دارند- آینده فلسطین و رژیم صهیونیستی را به نظاره بنشینیم. از حدود سال 1379 تاکنون- پس از قدرت گرفتن لبنان در برابر رژیم تل آویو- از شمار کشورهای منطقه ای که حاضر به همکاری با دولت جعلی اسرائیل بوده اند کاسته شده و بر میزان کشورهایی که در حمایت از فلسطین حاضر به پرداخت هزینه هستند، افزوده شده است. با این قاعده که «امنیت و منافع نوعا در فرامرزها کلید می خورد» می توان به پاسخ روشن سؤال مذکور دست یافت.
سعدالله زارعی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد