عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

شطرنج ایرانی و قمار آمریکایی در منطقه

 بسمه تعالی 


در یک ماه گذشته، سرعت تحولات منطقه نسبت به 5 ماه قبل از آن اندکی کاهش یافته اما در عوض، تحولات به سطحی بنیادی تر و عمیق تر منتقل شده است.
یک روش بررسی استراتژیک تحولات منطقه این است که ببینیم فضای منطقه خاورمیانه در مجموع به چه سمتی در حال حرکت است و برنده نهایی بازی کیست. این روش علاوه بر اینکه مستلزم بررسی دقیق حجم انبوهی از جزئیات است، به اندکی قدرت پیشگویی هم نیاز دارد و هم اینکه اقتضا می کند از سطح وقایع نگاری صرف فراتر برویم و از منظری راهبردی و بلند مدت به تحولات بنگریم. یک روش دیگر اما -که به سختی می توان آن را از روش اول تفکیک کرد- این است که تحولات را کشور به کشور بررسی کنیم و ببینیم هر کدام از بازیگران در هر کشور خاص تا چه حد به اهداف خود دست یافته و بعد تلاش کنیم با یافتن روند های کلی، یک تصویر کلان از وضعیت منطقه به دست بیاوریم. این یادداشت از روش دوم استفاده می کند و تلاش خواهد کرد با ارائه توصیفی دقیق از وضعیت چند کشور درگیر بحران، یک الگوی کلی را بویژه از این جهت که راهبرد آمریکا تا چه حد کامیاب بوده ترسیم کند.
از لیبی یعنی غربی ترین کشور جهان اسلام شروع کنیم. آمریکا و ناتو به این دلیل وارد جنگ لیبی شدند که تصور می کردند اولا به آسانی قادر به حذف قذافی از صحنه و به چنگ آوردن منابع آن، خواهند بود و ثانیا این پیام را به مردم منطقه خاورمیانه می دهند که برای رها شدن آنها از چنگ آنچه در غرب دیکتاتوری خوانده می شود آماده پول خرج کردن و به خطر انداختن جان سربازانشان هستند. بویژه تحلیل آمریکایی ها این بود که به این مداخله نظامی نیاز دارند تا بتوانند اعتبار از دست رفته خود را نزد مردم خاورمیانه بازسازی کنند. جنگ اکنون عملا به بن بست رسیده است به این دلیل که 1- توان نظامی ناتو آنقدر نبوده است که ابتدا برآورد می شد و همین باعث شد رابرت گیتس در سفر دو هفته پیش خود به بروکسل به صراحت ناتو را به تنبلی و ناشی گری نظامی متهم کند و بگوید که اگر قرار باشد همیشه بار ناتو را آمریکا به دوش بکشد دیگر نیازی به هم پیمانی نظامی به اروپا نخواهد بود. 2- اروپایی ها یکی یکی در حال کنار کشیدن از جنگ هستند چرا که بحران اقتصادی بی سابقه منطقه یورو، اساسا به آنها اجازه چنین ولخرجی هایی را نمی دهد و احتمال اعتراض های خیابانی در بسیاری از کشورهای اروپایی قوت گرفته است. 3- آمریکا هم حضور نظامی خود در عملیات لیبی را کمرنگ کرده به این دلیل که اوباما در آستانه انتخابات 2012 به شدت تحت فشار جمهوری خواهانی است که سیاست خارجی او را پرهزینه و فریبکارانه توصیف می کنند. ضمن اینکه بحران اقتصادی درونی آمریکا طوری است که مسلما مردم آمریکا علاقه ای ندارند در حالی که بچه های خودشان بی کارند هزینه بازی های جنگی کمپانی های نظامی در آفریقا را بدهند. 4- و بالاخره اینکه ولو راه حل سیاسی در لیبی به نتیجه برسد، هیچ تضمینی نیست که گروه جایگزین در لیبی همانی باشد که آمریکایی ها می خواهند. از 30 عضو شورای انتقالی لیبی، فقط اسامی 10 نفر اعلام شده چرا که آن 20 نفر دیگر جنگجویان مسلمانی هستند که همانقدر که با قذافی دشمنی می ورزند آمریکا را هم خصم خود می دانند. بنابراین دورنما در لیبی (ظرف 6 ماه آینده) این است؛ تشکیل یک حکومت اسلامی بیخ گوش اروپا.
مورد دوم مصر است. در مصر، فضا روز به روز ضد اسراییلی تر، و تا آنجا که آمریکا در کنار اسراییل باشد، روز به روز ضد آمریکایی تر خواهد شد. علت هم این است که با توجه به ضد اسراییلی بودن عمیق افکار عمومی مصر، هرچه به سپتامبر یعنی ماه برگزاری انتخابات پارلمانی نزدیک تر می شویم کاندیداها برای جلب بیشتر نظر مردم هم که شده مجبورند در سر دادن شعارها و اتخاذ مواضع ضد اسراییلی با هم مسابقه بگذارند و همین باعث خواهد شد که آمریکا هم دیگر (به دلیل ملاحظات داخلی) چندان نتواند بر فضای داخلی مصر اثر بگذارد.
اکنون پروژه آمریکایی ها در مصر این است که اگر بتوانند از طریق شورای نظامی انتخابات پارلمانی را منتفی کنند بهانه ای که می آورند این است که ابتدا باید قانون اساسی مصر نوشته شود و بعد انتخابات پارلمانی برگزار شود اما نگرانی اصلی این است که اگر انتخابات در شهریور برگزار شود بدون شک گروه های اسلامی و در راس آنها اخوان، اکثریت مطلق پارلمان را در اختیار خواهند گرفت. اخوان المسلمین - که آمریکا دریافته آینده مصر بدون تردید در اختیار آنهاست- به صراحت گفته است که اگر به هر دلیلی انتخابات به تعویق بیفتد رویارویی سنگینی را با شورای نظامی به راه خواهد انداخت طوری که این شورا هم به مبارک ملحق شود. اخوان عقیده دارند اگر بناست قانون اساسی نوشته شود این کار باید بعد از تشکیل مجلس خلق و توسط نمایندگان منتخب مردم انجام شود که این البته فاجعه ای برای آمریکا خواهد بود چرا که معلوم است از درون قانون اساسی که اکثریت اخوانی مجلس مصر بنویسد، جز حکومت اسلامی بیرون نخواهد آمد.
فعلا آمریکایی ها دو نقطه امید دارند. یکی اینکه مشکلات اقتصادی گریبان مردم مصر را چنان بفشارد که هر لحظه خود را محتاج کمک های اقتصادی غرب ببینند و به این ترتیب امکان کنترل تصمیم های سیاسی آنها از طریق باج گیری اقتصادی برای آمریکا محقق شود. این امید، بیشتر از آنکه واقعیت باشد، توهم است. نه آمریکا و نه اروپایی ها اساسا در موقعیتی نیستند که بتوانند کمک های مالی چشمگیری به مصر بکنند ضمن اینکه مردم مصر دریافته اند تا زمانی که مجلس و دولت مردمی و ضد آمریکایی روی کار نیاید، هر چه هم کمک خارجی وارد مصر شود در چنبره فساد حاکمان نیست و نابود خواهد شد. نقطه دوم امید آمریکا این است که خیال می کند توانسته با حذف کردن چهره ای مانند نبیل العربی و جایگزین کردن او با محمد العرابی مصر را از ایران دور نگه دارد. اما این امید هم دیری نخواهد پایید. همانطور که همه مقام های مصری گفته اند تصمیم اصلی در مورد نحوه روابط با ایران را پارلمان آینده مصر اتخاذ خواهد کرد که گفتیم لاجرم اسلامگرایان ضدآمریکایی در آن اکثریت خواهند داشت. وقتی شورای نظامی منحل شود و پارلمان و دولت آینده مصر شکل بگیرد، آن وقت تازه آمریکایی ها خواهند دید که قیام مردم مصر چه بر سر راهبرد منطقه ای آنها آورده است.
و سوم، باید به وضع سوریه هم نظری اجمالی انداخت. روز نخست، راهبرد آمریکا در سوریه این بود که با سوء استفاده از فرصت تحولات منطقه اگر توانست دولت اسد را ساقط کند و اگر نه، آن را چنان تضعیف نماید که بتواند امتیازهایی کلان در مورد روابط با ایران و حزب الله از آن بگیرد و به تدریج سوریه را از محور مقاومت حذف کند. مهمترین ماموریت برای ایجاد ناآرامی در سوریه بر عهده سعودی و اسراییل گذاشته شد. مجموعه اطلاعات موجود نشان می دهد میزان سرمایه گذاری که سعودی برای زمین زدن حکومت بشار اسد انجام داد تقریبا فقط با اسراییل قابل مقایسه است. به تدریج، آمریکایی ها سعی کردند ترکیه را هم وارد بازی کنند. طراحی آمریکا این بود که با سوء استفاده از پیوند تاریخی ترکیه و اخوان المسلمین، ترک ها را که همواره با هوشمندی از ورود به بازی شیعه- سنتی در منطقه خودداری کرده بودند، به درون این پروژه خطرناک بکشاند که البته تا حدودی هم موفق شد، اما به تدریج مشکلات این راهبرد خود را نشان داد. نخست اینکه اکثریت مردم سوریه هرگز با معترضان همراهی نکردند و رادیکال کردن تحرکات اقلیت از طریق سوق دادن آن به درگیری مسلحانه با دولت نیز نتوانست جای خالی اکثریت غایب را پر کند. در نتیجه اعتراضات در سوریه، همواره اعتراض اقلیت باقی ماند. در مرحله بعد، آمریکایی ها دریافتند که یکپارچگی و انسجام طبقه حاکم بویژه ارتش و نیروهای امنیتی در سوریه به حدی است که امکان بوجود آوردن هیچ شکافی در آنها وجود ندارد بنابراین امکان کودتا هم منتفی است. اتفاق سوم این بود که در پیش گرفتن راهبرد اصلاحات هوشمندانه توسط اسد، همراهی با اعتراضات بویژه در شهرهای بزرگ مرکزی را هر چه کمتر کرد و محور آمریکا-اسراییل- سعودی دریافت که دورنمای سرنگون شدن اسد در کوتاه مدت مطلقا قابل سرمایه گذاری نیست. شاید به همین دلیل هم بود که آمریکایی ها هرگز عباراتی که درباره مبارک استفاده کردند را درباره اسد به کار نبردند و نهایتا اینکه نه آمریکا و نه اسراییل نتوانستند اطمینانی در این باره بوجود بیاورند که جایگزین احتمالی اسد کمتر از او ضد اسراییلی خواهد بود و برعکس این موضوع به طور قطعی مطرح بودکه جایگزین حکومت اسد هم با درجه بالایی ضد اسراییل عمل خواهد کرد. در نتیجه اکنون وضع راهبرد آمریکا در سوریه این است: اسد آنقدرکه آنها برای امتیازگیری ضروری بود ضعیف نشده، روابط سوریه-سعودی که قبل از تحولات رو به بهبود بود عمیقا متشنج شده، ترکیه دیگر قادر نخواهد بود نقش واسطه پس پرده بین سوریه و اسراییل را برعهده بگیرد و ضمنا دولت اسد هم بیش از هر زمان دیگری دوست و دشمن خود را شناخته وبه ایران نزدیک شده است.
این تحلیل کامل نیست، چون وضعیت اردن، بحرین، یمن،سعودی، تونس، ترکیه و افغانستان و پاکستان را بررسی نمی کند اما از همین مقدار می توان نتیجه هایی بسیار قابل توجه گرفت:
1- آمریکا در هیچ کدام از کشورهای کلیدی منطقه قادر به تغییر دادن بازی به نفع خود نبوده است.
2- همچنان نیروهای مردمی و گروه های سازمان یافته اسلامی نقش اصلی را در پروژه های آینده دولت سازی در منطقه دارند و هرچه این نقش برجسته تر شود، منطقه به الگوی ایرانی نزدیک تر و ازنظم مطلوب آمریکا دورتر خواهد شد.
3- هیچ نسخه ای از پروژه دموکراسی سازی آمریکایی برای وضعیت جدید منطقه وجود ندارد و دموکراسی های جدید در منطقه به شدت ضد آمریکایی خواهند بود.
4- بحران اقتصادی و سوء مدیریت متمرکز، احتمال انتقال بحران های خاورمیانه به اروپا و آمریکا را بسیار زیاد کرده است. بنابراین، آمریکا و اروپا برای کنترل اوضاع داخلی خود هم که شده باید به حضور منطقه ای را کمرنگ کنند.
شاید بتوان همه این تحلیل را در این یک جمله خلاصه کرد: آمریکا در منطقه قمار بازی می کند و ایران شطرنج.
مهدی محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد