عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

آقای لدین میکروفون را روشن کنید !

 بسمه تعالی


دو سال پیش در آن روز خوب خدا که صندوق اعتبار جمهوری اسلامی لبریز از رأی اعتماد 40 میلیون ایرانی وقت شناس شد، کمتر کسی تصور می کرد میوه این حضور شیرین را بتوان به زودی در بهار انقلاب اسلامی منطقه و در قاهره و صنعا و منامه چید. ملت های رنج کشیده منطقه که ریشه داری ملت ایران را در فاصله ای 8 ماهه و از پای صندوق رأی تا کف خیابان دیدند، سودای جوانه زدن و گل کردن در سرشان افتاد. دیدند که با وحدت و همدلی می توان در برابر ابر قدرت ها ایستاد و پنجه رخنه کرده آنها در پیکر کشورها را شکست. دیدند که جنگ نرم و سخت فقط در انحصار مستکبران نیست و می توان به نام اسلام، تکی پیروزمند به راه انداخت. آمیزه اکسیرگون 22 خرداد و 9 دی 1388، انفجار تازه نور و امید و جرئت در خاورمیانه بزرگ بود. پس این ایام خدایی را باید تا ابد بزرگ شمرد، فارغ از این که در این رستاخیز شکوهمند و بهار پرثمر، درخت جان رجالی را خزان زد. با جا ماندن چند مسافر از حرکت شتابان کاروانی بزرگ که در اصل سفر و ضرورت رسیدن به مقاصد متعالی تردید نمی کنند.
حکایت حرکت شتابان و الهام بخش ملت ما در سنگلاخ عداوت و لجاجت طواغیت روزگار، بی شباهت به مسیر آمیخته با رنج انبیا و اولیای الهی نیست. خداوند به پیامبر اعظم(ص) که از جور و جفا و لجاجت و عداوت فاجران آزار می دید، فرمود: «و کذلک جعلنا لکل نبی عدواً من المجرمین و کفی بربک هادیاً و نصیراً. و این چنین، برای هر پیامبری، دشمنی از مجرمان قرار دادیم و پروردگارت برای راهنمایی و یاری کفایت می کند» (آیه 31 فرقان). یعنی که جوهره دعوت پیامبران به حق و رشد، عداوت بدکاران و ستمگران را برمی انگیزد. نفس قیام انبیا(ع) برای اقامه حق، خاری در چشم طاغوت ها و زیاده خواهان و مستکبران و استعمارگران است. آیا جز این است که کفار قریش پیش از بعثت، رسول خدا(ص) را به نام «محمدامین» خطاب می کردند و در اولین روز دعوت گواهی دادند که اگر تو بگویی دشمن پشت کوه کمین کرده، ندیده یقین می کنیم؟ پس چرا زخم زبان ها و تیر تهمت هایی چون ساحر و کاهن و شاعر و مجنون را علی الدوام نثار آن جان شریف که مهربان تر از مردم بر خود آنها بود، کردند؟ ذات قیام برای حق، دشمن ساز و ذات این دشمنی ها، اسباب رشد و ارتقا و کمال است همچنان که مدال افتخاری آویخته بر سینه انبیا و اولیاست. به راستی این هم فضیلتی برای پیامبر اعظم(ص) است که دشمنان او ابوسفیان ها و کسراها و قیصرها و همه طواغیت و ائمه جور بودند. و بر این سیاق، کدام افتخار برای امت و امام ما بالاتر از این که دشمنان آنان رژیم های خبیثی چون آمریکا و اسرائیل و انگلیس و شیطانک هایی چون ملک عبدالله و حسنی مبارک و صدام بوده اند؟ مطابق سنت الهی اگر دشمنانی چنین آمیخته به خباثت نداشتیم باید در اصالت و صحت مسیر حرکت خویش تردید می کردیم. نفس این دشمنان و دشمنی، برای یقین در درستی گذار 32 ساله انقلاب اسلامی کفایت می کند.
بگذارید در پرانتز بگوییم و بگذریم. این که در طوفان میلیونی انقلاب های عربی منطقه، چند مجسمه تمام قد سفاهت از واشنگتن و پاریس، به فرماندهان متوهم عملیات «فروغ جاویدان» اقتدا کنند و چیزی به نام جنبش میکروسکوپی سبز را جایی در سکوت پیاده رو اطراف پارک ساعی و میدان ونک جست وجو کنند، از آن پدیده های غریبی است که در هیچ لابراتوار سیاسی و جامعه شناسی پیدا نمی شود. عنوان آکادمیک «جنبش» را بدتر از این نمی شد هجو کرد و مبتذل تر از این نمی شد کاریکاتور جنبش کشید. اگر تا دیروز در آکادمی ها تصور بر این بود که جنبش یعنی خودنمایی انبوه توده های جنوب شهری، حالا معلوم شده بدون توده ها هم در پیاده رو خیابانی در بالای شهر می توان جنبش کرد!! کسی هم نیست دو خط توضیح دهد که طول و عرض مسیر قبلی (میدان امام حسین(ع) تا انقلاب و آزادی) چرا این قدر آب رفت؟ با این حساب باید منتظر بود جنبش در نوبت بعد، به سعدآباد و توچال و درکه واصل شود یا - برو بالاتر!- ارتفاعات سیاهکل را در آن سوی البرز فتح کند! حکایت این نوابغ، حکایت آن نشریه فکاهی است که از بی مایگی به ورشکستگی رسید اما در آستانه تعطیلی، برای شمارگان یکهزار تایی خود می نوشت «تیراژ زیر یک میلیون». طرف رفته واشنگتن، از آنجا به واسطه تلویزیون بی بی سی و رادیو فردا دستور حمله به آسیاب های بادی را صادر می کند و بعد هم می گوید «اگر من در خارج کشور هستم، برای این ماموریت است که آیینه جنبش داخل باشم و ایفای وظیفه ای که برعهده من است مستلزم وجود من در خارج کشور است... ما یک جنبش ملی هستیم. من به دلیل حرفه ای بودن بی بی سی، آن را برای مصاحبه انتخاب کردم وگرنه هر دو قدرت آمریکا و انگلیس بدهکار ملت ایران هستند». یکی می گفت 15 سال است که تریاک می کشم اما شکر خدا تا اینجا که معتاد نشده ام. لابد مردم ما هم باید خیال کنند امثال این آقا رفته اند بدهی های ملت ایران را وصول کنند! صد رحمت به کبک و آن قامت کشیده اش... زیر برف! این جماعت زنگ تفریحی و کمدین های اشتباهی را باید در همین پرانتز گذاشت و گذشت.
کاش می شد همین روزها پای صحبت یکی مانند جناب مایکل لدین نشست و از او درباره عرض و طول سرمایه گذاری هنگفت و حجم دلارهای سبزی که در کودتای مخملین 88 (عملیات آژاکس) به خاکستر تبدیل شد، شنید. این مشاور سابق امنیت ملی و از دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی، سال گذشته اشاراتی گذرا به ابعاد ماجرا داشت. یکی هفتم دی ماه 89 که در بنیاد نومحافظه کار FDD (بنیاد دفاع از دموکراسی) گفت: «ما روزی خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که جنبش سبز از سال 2009 شروع شد اما من به شما بگویم که ما می دانیم و می توانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه1980 [سال های 66-65] برمی گردد که در طول مراحل مختلف تکامل پیدا کرده است.من حرف های بیشتری برای گفتن در این باره دارم اما همین جا سخنانم را قطع می کنم». سخنان دیگر وی چند ماه پیش از آن (6مهر1389) در مصاحبه با رادیو فردا عنوان شده بود. مشاور امنیت ملی دولت ریگان در این سخنان که فرایند بیست و چند ساله یارگیری سربازان فتنه سبز را آشکار می کند به تماس و مذاکره با برخی اعضای دفتر نخست وزیری می پردازد و می گوید «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفت وگو شدیم. افرادی از دفتر نخست وزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش».
در عداوت آمریکا و اسرائیل که تردیدی نیست. وجه تلخ ماجرا- چه در فتنه سبز و چه قبل و بعد از آن- یارگیری یا هم داستان و هم مسیر شدن جماعتی از درون جبهه خودی با دشمنان قسم خورده ملت ایران بود؛ همان که مقتدای شکیبای انقلاب درباره آنان و نظایر آنها فرمود «دل انسان غمگین می شود و می شکند به خاطر اینکه چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومین زدند، حالا طوری مشی می کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا و هر کسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند. این، انسان را غصه دار می کند ولی به شما عرض بکنم، بشارت های الهی این قدر زیاد است که هر غمی را از دل پاک می کند. بشارت های الهی خیلی زیاد است نباید خیال کرد اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلاب ها، همه فکرها، همه جریان های گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش». ماجرای پشت کردن به جبهه حق از سوی برخی همراهان، پیامد غمبار دنیازدگی ها و ندیدن افقی دورتر از خود است که همواره بر جبهه حق عارض شده است. اگرچه تلخ اما عبرت آموز است گزارش دو نایب خاص امام زمان(عج)- عثمان بن سعید و فرزندش محمدبن عثمان- درباره مناظره یکی از یاران آن حضرت با یکی دیگر از همراهان سابق است که به انکار امامت آن حضرت پرداخته و ادعا می کرد امام حسن عسکری(ع) غیر از برادرش جعفر (جعفر کذاب) جانشینی نداشته است! آن که در حضور امام معصوم، انکار امامتش را بکند، اعقابش نمی توانند- ولو با وجود سالها کوبیدن سنگ ولایت فقیه به سینه- نایب الامام را انکار کنند؟
امام عصر- ارواحنا له الفداء- در پاسخ گزارش عثمان بن سعید و فرزند وی، چنین مرقوم فرمود «خداوند شما را برای اطاعت خویش موفق بدارد و بر دین خویش ثابت قدم سازد و با خوشنودی خویش سعادتمند فرماید. آنچه از مناظره مختار نوشتید- با کسی که احتجاج کرد جانشینی جز جعفربن علی نیست و او را تصدیق کرد- به ما رسید. و انا اعوذ بالله من العمی بعدالجلاء... و من به خدا پناه می برم از کوری بعد از بینایی و روشنایی، و از گمراهی بعد از یافتن راه، و از رفتار هلاکت بار و فتنه های نابودکننده... چگونه در فتنه سقوط می کنند و در حیرت ره می سپارند و جانب چپ و راست را می گیرند؟ آیا از دین خود دست برداشته اند؟ یا به شک افتاده اند؟ یا معاند با حق شده اند؟ یا جاهل شدند نسبت به آنچه از روایت های راستین و اخبار درست آمد؟ یا دانستند اما فراموش کردند؟ آیا نمی دانند زمین از حجت خالی نمی ماند، ظاهر باشد یا پنهان؟... پس شیعیان ما باید پیروی از هوا را فرو گذارند و بر اصل و ریشه خویش که بودند پا برجا بمانند». حقیقت سقوط و ارتداد از حق چنان تلخ است که اگر گرفتار آن متذکر شود، لاجرم باید به سان آن صحابی پیمان شکن، در میدان جمل، برای خویش آیه استرجاع بخواند و انالله و انا الیه راجعون بگوید. کوری پس از بصیرت و گم کردن راه پس از راهنمایی شدن؟!
داستان ملت ما جدا از تار و پود داستان راستان نیست. همه اولیای حق و همه خوبان تاریخ چشم و دست و دلی گشوده به قله های بلند پیروزی و نصرت الهی داشتند و پایی گرفتار دست دون همتان و کم مایگانی که از دمیدن در انواع وسوسه ها و هوس ها سنگین شدند و بر سنگ راه سنگلاخ افزودند. همه خوبان تاریخ که جاده کوبیده شده توسط پای مجروح آنان را- به فضل خدا- طی می کنیم، چشمی مطمئن بر افق دوردست مقصد و عمق سپاه دشمن دوخته بودند و شعارشان «ارم ببصرک اقصی القوم» بود و چشمی نگران تهی مایگان که در میانه جنگ و رزم و شبیخون، می نشستند به تقسیم غنیمت یا می ایستادند به زحمت افزایی در برابر خط شکنی ولایت. همین است دیگر! با همین وزنه های پاگیر باید خود را تا قله بالا کشید. استقامت در این مسیر یعنی اینکه زمانی با جماعت دست و پاگیر مدارا کرد و زمانی برای تادیب، آنان را نواخت و با این همه چشم از عمق اردوگاه دشمن و بلندای مقصد برنداشت. قوی ترین مردان را باید در این مسابقه بصیرت و صبر شناخت.
جغرافیای سکوت و فریاد را باید رصد کرد. پژواک فریاد و بازخورد کردار و گفتار خود- در مقام عمل یا نقد- را باید در آینه واکنش دشمن شنید. همچنان که خطاکاران و خیانتکاران را نباید فروگذاشت، از اولویت بندی اهداف و دشمنان نیز نباید غافل ماند. این حکایت باید درهمان حد قصه و افسانه باقی بماند که؛ کسی با صدایی خوش نماز می خواند. مردی این صحنه را دید و گفت چه نماز عارفانه ای! نمازگزار که طاقت از کف داده بود، نماز بشکست و گفت «ضمنا اگر خدا قبول کند و ریا نشود، روزه هم هستم»! عجب! نمازگزار دوم که کنار وی نماز می خواند، تاب نیاورد و فریاد زد «مومن! چه می کنی؟ نمازت را که شکستی». نمازگزار سوم احساس تکلیف کرد که بگوید «تو هم حرف زدی و نمازت را به باد دادی». و نمازگزار چهارم بی آن که رو برگرداند، با آرامش زمزمه کرد «خوب شد من حرف نزدم»!
در صعود به قله ها، هرچه قدم بالاتر، صعوبت کار بیشتر و لزوم واپاییدن (تقوا)، مضاعف تر.
محمد ایمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد