عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

راهکار کسب بصیرت

 بسمه تعالی 


اگر در جریان (جنگ جمل)کسانی بصیرت نداشتند خیلی راحت طرفدار دشمنان علی می شدند و علی دوباره خانه نشین می شد. اکنون ماییم و چنین مسأله ای که کار را برای علی و یاران علی هم سخت می کند. کار به جایی می رسد که علی فریاد می زند: مردم! اگر من این جنگ را نکنم کافر می شوم؛ از دین خارج می شوم، تا آنهایی که به ایشان اعتماد دارند و می دانند دروغ نمی گوید باور کنند و برای جنگ همراهش بیایند. در چنین موقعیتی باید چه بصیرتی داشته باشیم؟ آیا منظور بصیرتی است که علی داشت؟ پاسخ این است که چنین بصیرتی در غیرمعصومین بسیار کم پیدا می شود. بنده که اعتراف کردم اگر من بودم خیلی هنر داشتم توقف می کردم. حل قضیه این است که مفهوم بصیرت هم مثل بسیاری از مفاهیم ارزشی دیگر ذومراتب است. بصیرت مراتب دارد. آن مرتبه بصیرت مخصوص علی بود. او بود که یقین کرد که یا باید بجنگد یا از دین خارج بشود. من غیر از امام معصوم کسی را سراغ ندارم که بتواند این گونه قضاوت کند. اما بصیرت به این مرتبه منحصر نیست و مثل تقوا مراتب زیادی دارد. مرتبه ای از تقوا به ائمه معصوم و تالی تلو مقام عصمت نسبت داده می شود؛ آن که در عمرش نه تنها گناه نکرده که کوشیده مکروهات را هم انجام ندهد، یک مرتبه از تقوا را دارد و یک مرتبه هم تقوای ماست که به زور از کبائر اجتناب می کنیم. بین این دو، مراتب و درجات بسیار زیاد است. پس باید کوشید و در این مسیر حرکت کرد؛ مراتب بصیرت را بالا برد و به یک مرتبه نازله اش اکتفا نکرد. هر کس مسئولیت بزرگ تر یا نقش مهم تری در جامعه دارد؛ هر که تأثیرش بر دیگران بیشتر است باید در کسب بصیرت بیشتر بکوشد. دیگران اگر خودشان بصیرت نداشته باشند یک اصل را اگر درست بفهمند و به آن عمل کنند نجات می یابند و آن اطاعت از ولی فقیه است. اگرچه خودشان درست سر در نمی آورند و نمی توانند مسائل را تحلیل کنند، ولی اگر این اصل را باور داشته باشند که در زمان غیبت امام معصوم باید از کسی که اشبه به امام معصوم است اطاعت کنند و بدانند که اطاعت او مثل اطاعت معصوم واجب است خیلی به خطر نمی افتند، اما کسانی که می خواهند عهده دار مسئولیت هایی بشوند نمی توانند هر روز درباره جزئیات از ولی فقیه دستور بگیرند؛ این کار برایشان میسر نیست. بنابر این می بایست خودشان به سطح مورد نیازی از بصیرت برسند. درطول شاکله هرمی، هر کس بالاتر است و به قله نزدیک تر، مسئولیتش سخت تر است و باید بصیرتش هم بیشتر باشد تا برسد به قاعده هرم، اما در مراتب پایین تر، حداقل بصیرتی که برای همه ما لازم است، همین است که انسان ولی فقیه را بشناسد و بداند از چه کسی باید اطاعت کند. الحمدلله خدا هم به ما عنایت فرمود و کسی را که بهترین انسان روی زمین برای جانشینی امام زمان (ع)است به ما داد. اگر نبود چه خاکی به سر می کردیم؟ اگر بود اما نمی شناختیم و اشتباه می کردیم و در طول این سی سال کسان دیگری را جانشین او می دانستیم چه بلایی به سر ما می آمد؟ الحمدلله خدا این معرفت و این اندازه از بصیرت را به ما داده که بفهمیم باید از چه کسی اطاعت کنیم و این بسیاری از مشکلات ما را حل می کند.
عناصر تشکیل دهنده بصیرت
همه این مقدمات را عرض کردم برای این که به این جا برسیم که تکلیف کسی که موقعیتی در اجتماع دارد سنگینتر از دیگران است و باید بصیرتش هم بیشتر از دیگران باشد تا بتواند دیگران را راهنمایی کند. اکنون این پرسش مطرح می شود که چه کنیم بصیرت ما افزایش بیابد؟ بهتر است تحلیل کنیم که بصیرت چیست و از چند عنصر تشکیل می شود و بعد ببینیم کدام یک از این عناصر در اختیار ماست تا بکوشیم آن را تقویت کنیم.
مطلب را به عنوان یک بحث پیشنهادی خدمت شما عزیزان و نخبگان مطرح می کنم تا روی آن فکر کنید و از دیگران هم بپرسید، شاید نکته های تکمیلی به آن اضافه شود. حیف است با این همه تأکید مقام معظم رهبری بر روی بصیرت، دنبال نکنیم که ببینیم این بصیرت چیست و چگونه باید آن را پیدا کرد.
بصیرت حداقل سه مؤلفه و سه عنصر دارد و می توان گفت مثلثی است که از سه ضلع تشکیل می شود. اولین عنصر، امری خدادادی است؛ هوش و فراست خاص است. هم تجربه نشان می دهد و هم در روایات هست که خداوند به بعضی افراد فراست مخصوصی داده است. امروزه در روان شناسی می گویند هوش، انواعی دارد؛ هوش هیجانی، هوش اجتماعی، هوش ارتباطی، هوش علمی و.... ممکن است کسی از جهتی باهوش باشد، ولی از جهت دیگر بهره ای از هوش نداشته باشد. بصیرت، هوش اجتماعی می خواهد. مسائل اجتماعی درک خاصی را می طلبد. شاید شما هم افراد متعددی را دیده باشید که هوش درسی شان خوب است، یعنی درس را خوب می فهمند و شاید بیش از دیگران پیشرفت علمی می کنند، اما در درک بعضی از مسائل خیلی ضعیفند و یک نوع سادگی مخصوص در برخی از مسایل دارند. این سادگی انواعی دارد. استادی را می شناختم که خودش به من می گفت وقتی برای خرید سیب زمینی می روم، کلاه سرم می رود! با اینکه در درس خیلی قوی بود، اما می گفت درک معاشرت با مردم را ندارم و زود گول می خورم. در بین اشخاص دیگر، در لباس های مختلف کسانی را دیده اید که امتیاز های خوبی دارند؛ انسان های ملا و درس خوانده ای هستند، اما گاهی در درک مسائل اجتماعی خیلی ضعیفند. یکی از نشانه های این ضعف، اعتماد فوق العاده آن ها به بعضی اشخاص، مخصوصا خویشاوندان و برخی بستگانشان است. شاید شنیده یا دیده باشید که کسانی امتیازات بسیاری دارند، اما پسرشان می تواند آن ها را به راست و چپ بچرخاند. دشمنان هم اول در پسر نفوذ می کنند و او را به جان پدر می اندازند. این فرد هیچ غرض و سوء نیتی در این کار ندارد، اما تحت تأثیر فکر پسر یا داماد یا خویشاوندانش است.
این عنصر یک هوش خدادادی است: اتقوا فراسه المومن فانه ینظر بنورالله.(1) استعدادها مختلف است و خدا افراد را مختلف آفریده است. بعضی ها از این جهت ضعیفند؛ مثل برخی افراد که قدرت جسمی شان ضعیف است. این هم گونه ای از نقص است مثل کسی که از اول بچگی چشمش کم سو است یا گوشش سنگین است.
ضرورت افزایش شناخت دینی
دو عنصر دیگر کسبی است. اگر انسان آن درون مایه خدادادی را داشت باید دو کار انجام دهد تا بصیرت(2) پیدا کند. یکی این که بر اطلاعات دینی اش بیفزاید و بکوشد دین شناس تر باشد؛ چون یکی از لوازم بصیرت این است که انسان فریب نخورد و یکی از راه های فریب این است که حکم دینی را برای انسان مشتبه کنند. بگویند وظیفه شرعی این است؛ آیه قرآن این را می گوید، حدیث این را می گوید. از این سخنان نشنیده اید؟! آن کسانی که به روی علی شمشیر کشیدند به قرآن استناد می کردند و می گفتند: «ن الحکم الا ل لّه؛(3) تو کافر شدی چون برخلاف قرآن عمل کردی.» یکی از شیوه ها این است که انسان را از راه قرآن و حدیث و امثال آن فریب دهند و کسی که معرفتش نسبت به قرآن و حدیث کم است و نسبت به احکام اسلام اطلاع کافی ندارد، فریب می خورد.
معاویه در اواخر عمر به حجاز آمد و مدتی در مکه و مدینه ماند. می خواست برای ولایت عهدی یزید زمینه سازی کند. کار سیاست مداران همین است که از چند سال قبل به زمینه سازی برای انتخابات بعدی می پردازند. او با شخصیت های معروف مدینه ملاقات هایی داشت و البته هر کسی را از راهی فریب می داد. برای یکی هدایا می برد؛ نزد یکی اظهار تقوا می کرد و یکی را مدح و ستایش می نمود. روی هر کدام به گونه ای کار می کرد تا ذهنش را برای پذیرفتن ولایت عهدی یزید آماده کند. با امام حسین (ع) نیز ملاقاتی داشت و بالاخره بعد از مقدماتی که به عقلش می رسید تا ذهن ایشان را برای پذیرش آماده کند، گفت: من قصدم این است که بعد از من یزید مسئولیت من را بپذیرد و به اسلام خدمت کند. حضرت نگاهی کردند و گفتند: این پسر سگ باز فاسق شارب الخمر را می گویی!؟ او این همه زمینه چینی کرده بود که بگوید یزید برای خلافت شایستگی دارد، حضرت کاسه و کوزه اش را به هم زدند و گفتند: این شارب الخمر سگ باز را می خواهی خلیفه مسلمین کنی؟ معاویه که دید قافیه را باخته است گفت: آقا! یزید درباره شما این طور حرف نمی زند. می دانید یعنی چه؟ معاویه به امام حسین می گوید: غیبت نکن! غیبت مسلمان حرام است. او از شما بهتر است. تو داری غیبت می کنی اما او این طور نمی گوید؛ غیبت شما را نمی کند.
می گفتند معاویه داهیه عرب بود. ببینید برای امام حسین چه قدر پیچیده حرف می زد.
غیبت واجب
این فریب دادن از راه دین است. حالا اگر یک انسان عادی بود امکان داشت در مقابل این منطق معاویه کم بیاورد و بگوید استغفر الله؛ اشتباه کردم، غیبت کردم. اما امام این غیبت را واجب می داند. بی درنگ پاسخ معاویه را می دهد تا دهانش را ببندد و دیگر از این کثافت ها نخورد. این بصیرت است؛ این که انسان بفهمد هر جا چه باید بگوید؛ چه باید بکند و چگونه باید برخورد کند. اینجا این غیبت، غیبت واجب است، اگر نگویی گناه کرده ای. مگر گفتن هر سخنی پشت سر هر کسی غیبت حرام است؟ ما حتی در رساله های عملیه مان غیبت واجب داریم. کسی با شما مشورت می کند که فلانی به خواستگاری دخترم آمده و شما می دانید که او مرد فاسق معتاد مشروب خوار بی دینی است. باید به او بگویی یا نه؟ این غیبت واجب است. کسی می خواهد اختیار یک ملت را به دست بگیرد، شما احتیاط کنید و بگویید من چه عرض کنم؛ از دیگری بپرسید. از دیگری بپرسید یعنی چه؟ مقام مشورت است، باید بگویی؛ اگر نگویی گناه کرده ای. مقدس بازی در می آورد و می گوید «آقا غیبت نکنید! من در عمرم از هیچ کس بدگویی نکرده ام.» بسیار بی جا کرده اید. مگر ممکن است مؤمن از کسی بدگویی نکند؟ این منافق است که می خواهد همه را داشته باشد. مؤمن باید قاطع باشد. باید موضع اسلامی داشته باشد؛ حامی دین باشد. باید کسی را که بر ضد دین اقدام می کند رسوا کرد. نمی شود من مقدس بازی در بیاورم و بگویم خوشم نمی آید درباره کسی حرف بزنم! ببین پیغمبر اکرم، ائمه اطهار، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و سایر ائمه(ع) درباره دیگران چگونه رفتار می کردند. اگر اینجا یک آدم مقدس مآبی جای امام حسین بود چه می گفت؟ می گفت: حالا من یک تأملی روی ایشان دارم، یا فکرش را بکنم ببینم چه طور می شود. اینجا جایی است که باید طرف را رسوا کرد.
سخنرانی حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته)
در جمع ناظران شورای نگهبان ـ 6/12/89
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الکافی، 1، 219.
2.منظورمان از این بصیرت، بصیرت دینی است. همان طور که امیرالمؤمنین می فرماید: ان معی لبصیرتی.
3. انعام، 57، یوسف، 40 و 67.
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر می شود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد