عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

سناریوی B

 بسمه تعالی 



اصل مسئله در مورد مصر چیست؟ چرا این موضوع که آینده مصر در دست چه کسی و کدام گروه باشد اینقدر مهم است؟ فقط زمانی که یک پاسخ درست و دقیق برای این پرسش فراهم شود می توان فهمید علت این همه هراس که به جان آمریکا و اسراییل افتاده چیست.
مسلما قضیه این نیست که آمریکایی ها به مبارک علاقمندند و نمی توانند از او دل بکنند. گزارش های موجود نشان می دهد که آمریکا با گزینه هایی مانند کنار رفتن مبارک و حتی خوار و خفیف کردن او به قصد همراه نشان دادن خود با نهضت مردم مصر کنار آمده است. در اینگونه موارد اصطلاحا گفته می شود سناریوی Bجایگزین سناریویA شده است. سناریوی A این بود که مبارک حفظ شود. حمایت از این سناریو اکنون برای آمریکا به صرفه نیست به این دلیل که اولا آمریکا را کنار یک دیکتاتور شکست خورده می نشاند و ثانیا آمریکایی ها فهمیده اند حالا که عدد تظاهر کنندگان از چند میلیون نفر و گستره آن از قاهره بسیار فراتر رفته، بدون شک هیچ ابزار امنیتی و انتظامی قادر به مهار آن نیست و تا زمانی که معترضان به لااقل یکی از هدف های کلیدی اعلام شده خود نرسند، این شعله فروکش نخواهد کرد. سناریوی Bهمان سناریوی آشنایی است که می گوید رفتار آمریکا با دیکتاتورهای مورد حمایتش در دقیقه 90، 180 درجه تفاوت می کند انگار نه انگار اصلا آنها را می شناخته اند. آمریکایی ها اکنون به این می اندیشند که اولا مبارک با کمترین هزینه ممکن و حتی المقدور در زمانی با فاصله چند ماه از زمان فعلی از مصر بیرون برود، ثانیا کسی مانند عمر سلیمان یا اگر نشد محمد البرادعی به جای او بنشیند که به «منافع حیاتی» آمریکا درخاورمیانه وفادار باشد و ثالثا حرکت مردم مصر ماهیت اسلامی یا ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی پیدا نکند.
آنچه باعث شده سناریویB تمام و کمال اجرا نشود مخالفت یا شاید بهتر باشد بگوییم بیم و هراس اسراییل است. گزارش های بسیار دقیقی هست که نشان می دهد اسراییلی ها به توان آمریکا برای اجرای کامل سناریویB اعتماد ندارند. بر مبنای یک سند مقام های اسراییلی به یاد همتایان آمریکایی خود می آورند که در جریان حمله به عراق و ساقط کردن صدام هم همین حرف ها را می زدند و اطمینان می دادند که قادر خواهند بود کل ماجرا را با روی کار آوردن سکولارها مدیریت کنند اما آنچه بعد از 7 سال اشغالگری در عراق روی دست آمریکا و اسراییل مانده دولتی اسلامی است که خود را بخشی از محور شیعی منطقه می داند.
بسیار خوب، اگر مسئله اصلی سرنوشت مبارک نیست، پس چیست؟ در یک جمله پاسخ این است: «ژئوپلتیک خاورمیانه». همه نگرانی آمریکایی ها این است که با سقوط رژیم مبارک در مصر بر سر جغرافیای سیاسی حساس ترین منطقه جهان که حیاتی ترین منافع آمریکا در آن قرار دارد چه خواهد آمد و تمام دغدغه آنها هم این است که سیستمی در مصر برسر کار بیاید که ژئوپلتیک خاورمیانه را به هم نریزد. مهم برای آمریکایی ها حفظ کارکردهای مبارک است نه خود او و اساس سناریویB هم همین است که تعریف مصر در سناریوی منطقه ای آمریکا تغییر نکند؛ با یا بی مبارک مهم نیست.
آنچه نباید تغییر کند اینهاست: 1- مصر موتور محرکه روند سازش و عامل اصلی تفرقه در صفوف فلسطینی هاست. اگر مصر از روند سازش کنار بکشد یا نسبت به آن بی تفاوت باشد عربستان به تنهایی توان به دوش کشیدن این بار را نخواهد داشت و حماس به آسانی قادر خواهد بود کل سرزمین های اشغالی را در دست بگیرد. 2- مصر عامل اصلی حفظ امنیت پیرامونی اسراییل است. اگر فرض کنیم برای آمریکایی ها هیچ موضوعی در خاورمیانه مهم تر از حفظ موجودیت اسراییل و تداوم برتری راهبردی آن بر اعراب نیست، ابعاد اهمیت حفظ موجودی مانند مبارک کاملا واضح می شود. اکنون این مصر است که اجازه نمی دهد محاصره غزه بشکند، این مصر است که جلوی اتحاد عربی در حمایت از آرمان فلسطین و وقوع جنگ هایی مانند آنچه در 1967 و 1973 رخ داد را گرفته است، مصر است که مانع انتقال هرگونه سلاح و کالاهای استراتژیک به غزه می شود و در یک کلمه مصر است که نمی گذارد دست جهان اسلام به اسراییل برسد. اگر حکومت مبارک در مصر سقوط کند اسراییل دوباره با مسئله مزمن موجودیت این بار به صورت حاد مواجه خواهد شد و با توجه به اینکه غربی ها هم آرام آرام فهمیده اند ضررهای اسراییل در حال پیشی گرفتن از منافع آن است، بعید است غاصبان قدس این دفعه جان به در ببرند. 3- آنچه آمریکایی ها مایلند آن را اتحاد عربی علیه ایران بنامند و در واقع چیزی نیست غیر از مجموعه ای از خیانت های پشت پرده چند دولت وابسته به آمریکا در منطقه، جایگاه سیستم مبارک بسیار کلیدی است. سرسلسله حرکتی در منطقه که می خواهد برنامه هسته ای ایران را کنار برنامه هسته ای اسراییل قرار بدهد، حرکتی که می خواهد القا کند خطر اصلی برای اعراب اکنون ایران است نه اسراییل و جریانی که تهدید می کند اگر به ایران اجازه تسلط بر فناوری هسته ای داده شود یک مسابقه تسلیحاتی در منطقه به راه خواهد افتاد، مبارک و شخص عمر سلیمان به عنوان کسی است که غربی ها می گویند نخ های عروسکی به نام مبارک را تکان می دهد. اگر همه اینها با هم فرو بریزد درست مثل این است که آمریکایی ها جمع کنند، سوار بر ناوهایشان بشوند و از منطقه بروند و بنابراین طبیعی است که آمریکایی ها تا سر حد مرگ نگران باشند. سناریوی B بناست جلوی این فروپاشی ژئوپلتیک در خاورمیانه را بگیرد.
موضوع حفظ رویکرد غربی در جغرافیای سیاسی منطقه برای آمریکایی ها آنقدر حیاتی است که حتی به مسئله ای مانند برنامه هسته ای ایران هم عموما از همین منظر نگاه می کنند. در آمریکا همه می دانند که ایران قصد ساخت سلاح ندارد. علاوه بر این تقریبا همه مجامع استراتژیک در این باره اتفاق نظر دارند که به فرض محال ایران بنای ساخت سلاح هم داشته باشد هرگز از آن استفاده نخواهد کرد و کارکرد این سلاح در حد ایجاد بازدارندگی باقی خواهد ماند. بسیاری از تحلیلگران در آمریکا اکنون این سوال را مطرح می کنند که وقتی چنین تحلیلی به طور فراگیر وجود دارد پس چرا آمریکایی ها اینقدر از برنامه هسته ای ایران احساس نگرانی می کنند و حاضرند برای جلوگیری از پیشرفت آن، چنین بی محابا هزینه کنند. پاسخ باز هم همان یک جمله است: «ژئوپلتیک خاورمیانه»! استدلال اصلی دولت آمریکا در مخالفت با برنامه هسته ای ایران این است که اگر ایران در کنار این نفوذ معنوی عظیم که در خاورمیانه دارد به فناوری هسته ای در عالی ترین شکل آن مجهز شود، آن وقت ترکیب دو برنامه هسته ای و منطقه ای ایران مهارناپذیر خواهد بود و ایران از موضعی بسیار بالاتر و جایگاهی مطمئن تر از گذشته به ایفای نقش در معادلات منطقه خاورمیانه خواهد پرداخت. به همین دلیل آمریکایی ها بارها سعی کرده اند یک اجماع منطقه ای علیه برنامه هسته ای ایران بوجود بیاورند و مدارک بسیار از جمله اسناد تازه منتشر شده وزارت خارجه آمریکا نشان می دهد مصر در قلب این تلاش ها قرار داشته است.
موضوع آخری که باید به اجمال به آن پرداخت این است که ببینیم آمریکایی ها این بار کجا اشتباه کرده اند. پاسبانی از ژئوپلتیک صهیونیستی خاورمیانه عربی به عنوان مهم ترین پروژه آمریکا در منطقه دچار یک مشکل اساسی است و آن هم این است که به جای ملت ها به دولت ها تکیه دارد آن هم دولت هایی لرزان و هراسان که حالا معلوم شده تا چه حد در دفاع از خود ناتوانند. مبتنی کردن سیاستگذاری بر ارتباط صرف با دولت ها و فراموش کردن ملت هایی که نه تنها دولت های خود را قبول ندارند بلکه با سرعت بسیار زیاد در مسیر عکس سیاست های آن در حال حرکت هستند اولا آمریکا را تبدیل به کارفرما و حامی اصلی دیکتاتورهای منفور کرده است و ثانیا باعث شده زمانی که متغیری به نام «مردم» وارد معادله می شود از دست آمریکا و همه سیستم های عریض و طویل دیپلماتیک و اطلاعاتی آن هیچ کاری برنیاید. در مقابل ایران دیپلماسی منطقه ای خود را روی ملت ها و توانایی های منحصر بفرد آنها متمرکز کرده است. این چیزی است که آمریکایی ها آن را تحت عنوان دیپلماسی عمومی همواره تحقیر کرده اند اما اکنون کارآمدی خود را نشان می دهد. برقراری ارتباط با ملت ها و ایجاد توان نرم تاثیرگذاری بر رفتارها و اهداف آنها، رکن اصلی استراتژی منطقه ای ایران در 30 سال گذشته بوده است. آنها که این استراتژی را بی حاصل می نامیدند، حالا باید پاسخ بدهند که چه استراتژی دیگری می توانست نفوذ و تاثیری چنین تعیین کننده به ایران بدهد؟
مهدی محمدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد