عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

رنگ الهی

 بسمه تعالی 

    رنگ الهی یا خدائی کدام رنگ است ؟ اسلام هیچ برتری برای هیچ رنگی قائل نیست و سفید پوست و سیاه پوست همگی در پیشگاه خداوند یکسان هستند و فقط تقوی و ایمان است که درجه انسان ها را مشخص می کند .

« ان اکرمکم عندالله اتقیکم » همانا گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوی ترین شماست . ( سوره حجرات آیه 13 )

   حالا بیائید آیه 138 سوره بقره را با دقت بررسی نموده و پس از مطالعه ترجمه این آیه مبارکه و خلاصه ای از تفسیر آن که بر گرفته از تفسیر نمونه ، ج  1، صفحه 473می باشد ، را مرور می نمائیم .

آیه و ترجمه

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نحْنُ لَهُ عَبِدُونَ(138)

   رنگ خدائى (بپذیرند، رنگ ایمان و توحید و اسلام) و چه رنگى از رنگ خدائى بهتر است ؟ و ما تنها او را عبادت مى کنیم .

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنَا فى اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّکمْ وَ لَنَا أَعْمَلُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَلُکُمْ وَ نحْنُ لَهُ مخْلِصونَ(139)

   بگو آیا درباره خداوند با ما گفتگو مى کنید در حالى که او پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما است و ما با اخلاص او را پرستش مى کنیم (و موحد خالصیم).

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَهِیمَ وَ إِسمَعِیلَ وَ إِسحَقَ وَ یَعْقُوب وَ الاَسبَاط کانُوا هُوداً أَوْ نَصرَى قُلْ ءَ أَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّن کَتَمَ شهَدَةً عِندَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(140)

   یا مى گوئید ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط یهودى یا نصرانى بودند بگو شما بهتر می دانید یا خدا؟ (و با اینکه مى دانید آنها یهودى و نصرانى نبودند چرا حقیقت را کتمان مى کنید) و چه کسى ستمگرتر از آن کس است که گواهى و شهادت الهى را که نزد او است کتمان کند و خدا از اعمال شما غافل نیست .

تِلْک أُمَّةٌ قَدْ خَلَت لَهَا مَا کَسبَت وَ لَکُم مَّا کَسبْتُمْ وَ لا تُسئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ(141)

   (به هر حال) آن ها امتى بودند که درگذشتند، آنچه کردند براى خودشان است و آنچه هم شما کرده اید براى خودتان است و مسئول اعمال آن ها نیستید .

تفسیر:

رنگهاى غیر خدائى را بشوئید!

   به دنبال دعوتى که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان ، دائر به تبعیت از برنامه هاى همه انبیاء شده بود، در نخستین آیه مورد بحث ، به همه آن ها فرمان مى دهد که تنها رنگ خدائى را بپذیرید (که همان رنگ ایمان و توحید خالص است) (صبغة الله).

سپس اضافه مى کند چه رنگى از رنگ خدائى بهتر است ؟ و ما منحصرا او را پرستش مى کنیم (و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون).

و به این ترتیب ، قرآن فرمان مى دهد همه رنگ هاى نژادى و قبیلگى و سایر رنگ هاى تفرقه انداز را از میان بردارند و همگى به رنگ الهى در آیند .

مفسران نوشته اند که در میان مسیحیان معمول بود که فرزندان خود را غسل تعمید مى دادند، گاه ادویه مخصوص زرد رنگى به آب اضافه مى کردند و مى گفتند: این غسل مخصوصا با این رنگ خاص باعث تطهیر نوزاد از گناه ذاتى که از آدم به ارث برده است مى شود.

قرآن بر این منطق بى اساس ، خط بطلان مى کشد و مى گوید: بهتر این است که به جاى رنگ ظاهر و رنگ هاى خرافاتى و تفرقه انداز، رنگ حقیقت و خدائى را بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگى پاک گردد.

راستى چه تعبیر زیبا و لطیفى است ؟ اگر مردم رنگ خدائى بپذیرند یعنى رنگ وحدت و عظمت و پاکى و پرهیزکارى .

رنگ بى رنگى و عدالت و مساوات و برادرى و برابرى .

و رنگ توحید و اخلاص ، مى توانند در پرتو آن به همه نزاع ها و کشمکش ها که هر گاه بى رنگى اسیر رنگ شود به وجود مى آید، از میان بردارند، و ریشه هاى شرک و نفاق و تفرقه را بر کنند .

در حقیقت این همان بى رنگى و حذف همه رنگ ها است .

در احادیث متعددى از امام صادق (ع) در تفسیر این آیه نقل شده که «مقصود از: «صبغة الله» آئین پاک اسلام است این حدیث نیز اشاره به همان است که در بالا گفته شد.

و از آنجا که یهود و غیر آن ها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر مى خاستند و مى گفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته ، و دین ما قدیمیترین ادیان و کتاب ما کهن ترین کتب آسمانى است ، اگر محمد (ص) نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد!

گاه مى گفتند: نژاد ما از نژاد عرب براى پذیرش ایمان و وحى آماده تر است ، چرا که آنها بت پرست  بوده اند و ما نبودیم .

و گاه خود را فرزندان خدا مى نامیدند و بهشت را در انحصار خودشان !

  قرآن در آیات فوق خط بطلان به روى همه این پندارها کشیده ، نخست به پیامبر مى گوید: به آن ها بگو آیا درباره خداوند با ما گفتگو مى کنید؟ در حالى که او پروردگار ما و پروردگار شما است (قل اتحاجوننا فى الله و هو ربنا و ربکم).

این پروردگار در انحصار نژاد و قبیله اى نیست ، او پروردگار همه جهانیان همه عالم هستى است .

این را نیز بدانید که ما در گرو اعمال خویشیم و شما هم در گرو اعمال خود و هیچ امتیازى براى هیچکس جز در پرتو اعمالش نمى باشد) (و لنا اعمالنا و لکم اعمالکم)

با این تفاوت که ما با اخلاص او را پرستش مى کنیم و موحد خالصیم (اما بسیارى از شما توحید را به شرک آلوده کرده اند) (و نحن له مخلصون).

آیه بعد به قسمت دیگرى از این ادعاهاى بى اساس پاسخ گفته مى فرماید: «آیا شما مى گوئید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط همگى یهودى یا نصرانى بوده اند»)؟ (ام تقولون ان ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط کانوا هودا او نصارى).

«آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟!» (قل اء انتم اعلم ام الله).

خدا بهتر از همه کس مى داند که آنها، نه یهودى بودند، و نه نصرانى .

  شما هم کم و بیش می دانید که بسیارى از این پیامبران قبل از موسى و عیسى در جهان گام گذاردند و اگر هم ندانید باز بدون اطلاع ، چنین نسبتى را به آن ها دادن تهمت است و گناه ، و کتمان حقیقت است و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که شهادت الهى را که نزد او است کتمان کند؟ (و من اظلم ممن کتم شهادة عنده من الله).

«اما بدانید خدا از اعمال شما غافل نیست» (و ما الله بغافل عما تعملون).

   عجیب است ، وقتى انسان روى دنده لجاجت و تعصب مى افتد حتى مسلمات تاریخ را انکار مى کند، فى المثل آن ها پیامبرانى همچون ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که قبل از موسى و عیسى به دنیا آمدند و از جهان رفتند، از پیروان موسى یا مسیح مى شمارند و یک واقعیت به این روشنى را کتمان مى کنند، واقعیتى که با سرنوشت مردم و دین و ایمان آنها سر و کار دارد، به همین دلیل قرآن آن ها را ستمکارترین افراد معرفى کرده است ، زیرا هیچ ستمى بالاتر از این نیست که افرادى آگاهانه حقایق را کتمان کنند و مردم را در بیراهه ها سرگردان سازند.

   در آخرین آیه مورد بحث به گونه دیگرى به آن ها پاسخ مى گوید: مى فرماید به فرض اینکه همه این ادعاها درست باشد آن ها گروهى بودند که درگذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است (تلک امة قد خلت لها ما کسبت).

«و شما هم مسئول اعمال خویش هستید و هیچگونه مسئولیتى در برابر اعمال آن ها ندارید» و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانوا یعملون).

خلاصه یک ملت زنده باید به اعمال خویش متکى باشد نه به تاریخ گذشته خویش ، و یک انسان باید به فضیلت خود متکى باشد چرا که از فضل پدر تو را چیزى حاصل نمى شود، هر چند پدرت فاضل باشد!

   بیائید به همه کار های خود رنگ الهی بدهیم . اعمال خود را از رنگ ریا و نفاق و دو روئی پاک نموده و رنگ الهی ، رنگ خلوص ، رنگ ایمان و تقوی بدهیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد