عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

شاهد امروز، قاضی فرداست

این روزها نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی با یکی از بزرگترین و سرنوشت‌سازترین آزمون دوره نمایندگی خود روبرو هستند و نه فقط چشم مردم، که نگاه شهداء نیز به آنان دوخته است و در انتظار که عهد خویش با مردم و خدای مردم را چگونه به جا می‌آورند؟ و آیا در جریان رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی رئیس جمهور محترم، پست‌های وزارت را که امانت‌های الهی است به اهلش واگذار می‌کنند و یا خدای نخواسته، برخی از ملاحظات بیرون از دایره مسئولیت الهی و رسالت نمایندگی نظیر رودربایستی‌ها، وعده و وعیدها و قول و قرارهای حزبی و گروهی مانع از آن خواهد شد که وظیفه مقدس نمایندگی مردم را آنگونه که خدای سبحان می‌پسندد و منافع مردم خون داده و خون دل خورده در آن است، به انجام برسانند ... و در این باره گفتنی‌هایی هست؛


1- اصرار و تأکید پی‌درپی آقای دکتر روحانی بر ویژگی‌هایی نظیر دوری از تنش، خدمت به مردم، رعایت اعتدال در تصمیم‌ها و برخوردها، قانون‌گرایی، مبارزه با فساد اقتصادی، دفاع از منافع‌ملی در مقابل زورگویی و باج‌خواهی بیگانگان، تعهد نسبت به نظام، خون شهداء و آموزه‌های اسلامی و انقلابی، تلاش برای توسعه علمی و فناوری و... با هویت و سوابق شناخته شده برخی از گزینه‌های پیشنهادی نظیر حضور در فتنه آمریکایی- اسرائیلی88، آلودگی به فساد اقتصادی، تنش‌آفرینی، عدم‌تعهد نسبت به آموزه‌های اسلامی و انقلابی و... همخوانی ندارد. بنابراین درباره حضور این افراد در فهرست وزرای پیشنهادی فقط دو احتمال وجود دارد یا این که آقای روحانی- با عرض پوزش- در شعارها و اظهار‌نظرهای خود صادق نبوده است! و یا آن که معرفی وزرای مورد اشاره به ایشان تحمیل شده است. و اما، سوابق دکتر روحانی روشن است و نشانه‌ای از پلشتی‌های یاد شده در آن نیست. از این روی به‌آسانی می‌توان نتیجه گرفت که احتمال دوم صحت دارد و برخی از افراد در فهرست وزرای پیشنهادی به ایشان تحمیل شده است و هیچ حالت و احتمال دیگری قابل تصور نیست. هست؟! بنابراین بدون کمترین تردیدی باید گفت که آقای روحانی برای رهایی از حضور تحمیلی این عده در کابینه خود که تهدیدی جدی و خطرناک برای دولت ایشان هستند، چشم امید به رأی عدم اعتماد مجلس دوخته و دست یاری به سوی نمایندگان مجلس دراز کرده است. روحانی شخصیت باهوشی است و امیدوار است که نمایندگان محترم مردم نیز با هوش و درایت خود پیام ضمنی ایشان را دریافت کرده باشند. آیا نمایندگان محترم به این نکته مهم توجه کرده‌اند که آقای روحانی با وجود اطلاع دقیق از سوابق سوء برخی از وزرای پیشنهادی همچنان بر آموزه‌های ارزشی مورد نظر خود تاکید می‌ورزد؟ ایشان با این تاکیدهای مکرر می‌خواهد به نمایندگان محترم پیام بدهد که افراد یاد شده تحمیلی هستند و حذف آنان از فهرست وزرای پیشنهادی کمک برجسته مجلس به رئیس جمهور منتخب است. کجای این فرمول نقص دارد؟ سوابق روشن آقای روحانی یا کارنامه سیاه برخی از وزرای پیشنهادی؟!
2- حضور در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 اگرچه هیچ توجیهی غیر از وطن‌فروشی و خیانت ندارد و جایگاه کسانی که در فتنه حضور داشته‌اند، زندان است و نه وزارت ولی برخی از وزرای پیشنهادی علاوه بر دست داشتن در فتنه 88 به دلیل کارنامه ناکارآمدی که در مسئولیت‌های قبلی خود داشته‌اند و یا ناهمخوانی سوابق کاری و تخصصی آنان با وزارتخانه‌های پیشنهادی، شایستگی و صلاحیت لازم برای تصدی پست‌های پیشنهادی را ندارند. این ناهمخوانی در سال‌های اولیه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا حدودی قابل توجیه بود، اگرچه در آن سال‌ها نیز بیشترین تلاش برای همخوانی هرچه بیشتر وزیران با پست‌های مربوطه صورت گرفته بود. اما امروزه یعنی 34 سال بعد از پیروزی انقلاب و سابقه برپایی و تشکیل 10‌کابینه، به‌کارگیری افراد بی‌تخصص و ناهمخوان با وزارتخانه‌‌های پیشنهادی، اهانت به چرخه کارآمدی نظام است و مفهومی جز تبدیل وزارتخانه‌ها به مراکز کارآموزی! ندارد. کسی که حتی یک روز هم سابقه مدیریت کلان نداشته است چگونه می‌تواند در رأس یک وزارتخانه عریض و طویل قرار گیرد؟ و یا کسی که در وزارتخانه تحت تصدی قبلی‌او، ده‌ها فساد کلان اقتصادی با پرونده‌های هنوز مفتوحه اتفاق افتاده است با کدام انگیزه برای وزارت پیشنهاد شده است؟!
بیداری اسلامی به گواهی همه شواهد موجود و اعتراف مستند دشمنان تابلودار بیرونی، برخاسته و مولود انقلاب اسلامی است و کمترین نتیجه آن مصادره عقبه‌های استراتژیک آمریکا و متحدانش به نفع جمهوری اسلامی ایران بوده است و بسیاری از کشورهای منطقه را به خاکریز ایران در مقابل تهاجم غرب تبدیل کرده است. آیا گزینه پیشنهادی برای وزارت امور خارجه، با این موج عظیم همخوانی دارد و می‌تواند از این موج پرخروش به نفع ایران اسلامی بهره‌گیری کند؟! و...
3- شماری از نمایندگان محترم مجلس که در سلامت و پاکبازی آنان کمترین تردیدی نیست، محکوم کردن و اعلام برائت از فتنه 88 را یکی از شرایط لازم برای رأی اعتماد به گزینه‌هایی دانسته‌اند که در فتنه یاد شده حضور داشته و فعال بوده‌اند. دراین‌باره باید گفت؛ اگرچه اعلام برائت از فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 ضروری است ولی توبه کسی که مرتکب جنایت شده است به رابطه میان او و خدا مربوط است و آنهمه نیز در کلام خدا و روایات اهل بیت علیهم‌السلام به آن سفارش و تأکید شده است. اما در هیچ یک از آموزه‌های دینی و نظام‌های حقوقی توبه بعد از ارتکاب جرم، مانع مکافات مجرم نیست، مثلاً مجازات کسی که مرتکب سرقت یا قتل و جنایت شده است با توبه کردن، برداشته نمی‌شود- اگرچه توبه به خاطر کوتاهی و قصور در انجام تکالیف دینی فردی حکم دیگری دارد که با احکام مربوط به حق‌الناس متفاوت است- و اما، فتنه‌گران دست به جنایت بزرگی زده‌اند که دروغ گفتن و حتی قسم دروغ خوردن هم با آن قابل مقایسه نیست و چه تضمینی هست که برای دست زدن به فتنه‌ای دیگر، ابراز توبه نکنند؟! وضعیت فتنه‌گران از دو حال خارج نیست، یا این که با علم و آگاهی دست به خیانت زده‌اند و یا به اندازه‌ای کم‌دان و کج‌فهم بوده‌اند که ناآگاهانه با فتنه همراه شده‌اند. در حالت اول به جرم خیانت و در حالت دوم به علت کم‌دانی و کج‌فهمی شایستگی حضور در مسئولیت‌های حساس را ندارند. این یک اصل و قاعده عقلی و منطقی است. کسی که در تمام مدت با سران فتنه همراه و در خدمت آنها بوده است و با مشاهده جنایاتی نظیر آشوب‌های خیابانی، اهانت به ساحت عاشورای حسینی(ع)، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره)، حمایت آشکار مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس و برخی از سران خودفروخته عرب و تمامی گروه‌های ضدانقلاب و تروریست از فتنه‌گران و ده‌ها جنایت دیگر نه فقط از فتنه کناره‌گیری نکرده بلکه با سران و عوامل فتنه همصدا و همگام بوده است، چگونه می‌تواند با ابراز ندامت یا محکومیت شفاهی فتنه، شایستگی تصدی یک وزارتخانه را داشته باشد؟! کفش دزد را بعد از پس دادن کفش‌های مردم، تحمل مجازات دزدی و توبه از گناهی که مرتکب شده است به مسجد راه می‌دهند ولی در کجای دنیا کفش دزد را پیشنماز می‌کنند؟!
شاهد امروز، قاضی فرداست و از نمایندگان محترم مجلس که به فردای قیامت و شمار اعمال در روز شمارین می‌اندیشند انتظار آن است- و تکلیف الهی و رسالت نمایندگی آنها نیز- امانت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران که خونبهای شهیدان است را به نااهلان نسپارند.
در این باره باز هم گفتنی‌هایی هست که به بعد می‌گذاریم.


حسین شریعتمداری

ادامه مطلب ...

تایم: حاصل معامله بزرگ با آمریکا درج نام ایران در محور شرارت بود


مجله آمریکایی تایم می‌گوید محمدجواد ظریف وزیر خارجه پیشنهادی به مجلس ایران از اعضای تیمی بودند که دنیا در معامله بزرگ با آمریکا در مذاکرات بودند اما سرانجام رئیس‌جمهور وقت آمریکا ایران را در «محور شرارت» طبقه‌بندی کرد.
تایم در تحلیلی نوشت: ظریف طی سالهای 2007-2002 نماینده ایران در سازمان ملل بود و معرفی او به منزله پرش در سیاست خارجی تعبیر شده است... ظریف در سال 2003 جزو اعضای تیم مذاکره‌کننده ایران بود. در آن سال این تیم با آمریکا بر سر برنامه هسته‌ای، معامله بزرگ انجام داد اما این روند مذاکرات به دنبال آنکه «جورج بوش» رئیس‌‌جمهور وقت آمریکا، ایران را همراه با کره‌شمالی و عراق در محور شرارت طبقه‌بندی کرد رها شد.
تایم افزود: دو سال قبل‌تر از آن یعنی در 2001 ظریف نماینده اصلی ایران در «کنفرانس بن» بود که بازیگران منطقه‌ای را بعد از تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و بیرون راندن طالبان از این کشور، گرد هم آورده بود. «جیمز دابینز» همتای آمریکایی ظریف در این اجلاس که امروز فرستاده ویژه اوباما به افغانستان است بعدها در خاطراتش از ظریف به عنوان یک ایرانی دارای رفتاری پسندیده و خوب و جدیت در انجام کار یاد کرد.
این دو مقام، در حاشیه کنفرانس بن بارها با یکدیگر بطور خصوصی ملاقات داشتند و بر سر موضوعات مختلف و دستیابی به یک معامله گفت‌وگو کردند که در نهایت امر این معامله به انجام رسید که چند هفته بعد «حامد کرزای» کرسی ریاست‌جمهوری افغانستان را بدست گرفت.
این مجله می‌نویسد: اما نباید هم دچار توهم شد که با روی کارآمدن ظریف، یخ روابط ایران و آمریکا یک شبه ذوب می‌شود. «ادوارد لاک» از مقامات سابق بلندپایه سازمان ملل اظهار می‌دارد: «به آنهایی که انتخاب ظریف به وزارت خارجه ایران را جشن گرفته‌اند باید گفت دست نگه دارید و قدری محتاط باشید».
تایم می‌نویسد: هرچند ظریف چهره مقبول‌تری است اما در این تحول جدید، بنیان‌ آرمینایی روابط ایران و آمریکا آخرین چیزی است که تغییر خواهد کرد نه اولین آن ... به رغم آنکه در تهران تغییری برجسته اتفاق افتاده و موضع ایران در مقابل غرب قدری تغییر کرده است، برعکس در واشنگتن از شدت احساسات تند و غلیظ جنگ‌طلبان چیزی فروکش نکرده است. دقیقا در همان روزی که مشخص شد ظریف برای تصدی مقام وزارت خارجه ایران در نظر گرفته شده است مجلس نمایندگان آمریکا مصوبه‌ای جدید برای تشدید تحریم ایران تصویب کرد و قرار است در ماه سپتامبر برای بررسی و تصویب تسلیم «سنا» شود.
همچنین 76 سناتور آمریکایی با امضاء نامه‌ای به «باراک اوباما» او را تحت فشار قرار دادند فشارها علیه ایران را بیشتر کند. به گفته «ولی نصر» مشاور اسبق سیاست خارجی اوباما «این رویکرد خصمانه رهنمون به یک دیپلماسی سودبخش نخواهد شد». نصر بر این باور است که «اگر رویکرد آمریکا همچنان مانند گذشته تشدید تحریمها باشد، تفاوتی نخواهد کرد چه کسی سکان هدایت دیپلماسی ایران را بدست گیرد چون هیچ حرکتی رو به جلو در کار نخواهد بود».

انتظار آن است که


1- هفت سال پیش- 4 آذرماه 1385- در یادداشتی با عنوان «درسی از ابوترابی» به خاطره‌ای از آن شهید بزرگوار اشاره کرده بودیم، که تکرار آن با توجه به مسائل این روزها و رسالت خطیری که نمایندگان محترم مجلس برعهده دارند، می‌تواند در‌س‌آموز باشد. بخوانید!
«انتخابات مجلس پنجم در پیش بود و بازار تبلیغات انتخاباتی داغ و پررونق. یکی از شب‌ها- 27 فروردین 75- دقایقی بعد از نیمه شب مرحوم شهید ابوترابی زنگ زد و خبر داد که برای مشورت درباره یک کار بسیار ضروری به منزلمان می‌آید و در توضیح آن که چرا نیمه‌شب؟ و چرا تا صبح صبر نمی‌کند گفت؛ فردا‌شب در مشهد مقدس سخنرانی دارد و باید صبح زود حرکت کند. متوجه شدم که قصد دارد- به روال تقریبا همیشگی- با خودرو به مشهد برود. به ایشان گفتم اگر مسئله خیلی ضروری است چرا با هواپیما به مشهد نمی‌روید که از فرصت صبح فردا هم استفاده کنید؟ پاسخ داد فکر بدی نیست، بنابراین فردا صبح همدیگر را می‌بینیم... و خیلی که به نگارنده تخفیف داد تا به قول ایشان بتوانم استراحت کنم، ساعت 5 صبح فردا قرار گذاشت!... خدا بر درجاتش بیفزاید که به جد از اولیاءالله بود...
صبح فردا در محل ستاد آزادگان به دیدن ایشان رفتم. از این که یکی از گروه‌های سیاسی نام او را در لیست نامزدهای مورد نظر خود جای داده و روی آن تبلیغ می‌کرد، نگران بود. علت نگرانی ایشان را پرسیدم، فرمود اول این که نسبت به منابع مالی آنها تردید دارم و مهم‌تر آن که نمی‌خواهم نام من نشانه تایید برخی دیگر از نامزدهای آن لیست باشد و پرسید؛ آیا به نظر تو این دو موضوع نباید مرا نگران کند؟ حق با او بود و دقت نظرش مثل همیشه ستودنی... به چهره‌اش خیره شدم، گویی مردی از ملکوت به ناسوت آمده و روبرویم نشسته بود! پرسیدم چه تصمیمی دارید؟ گفت؛ نظر تو چیست؟ گفتم؛ تنها راه آن است که بیانیه‌ای صادر کنید و از آنها بخواهید نامتان را از لیست انتخاباتی خود حذف کنند. پرسید؛ آیا اهانت به آنان نیست؟ گفتم؛ اگر علت اصلی را مطرح کنید، خالی از اهانت نخواهد بود زیرا به هر حال و براساس ظواهر امر، نام شما در آن لیست نشانه اعتماد آنها به شماست اگرچه آن را یک ترفند سیاسی می‌دانید که با هدف سوءاستفاده از محبوبیت شما انجام گرفته است... گفت؛ اگر آبرو و محبوبیتی نزد مردم دارم از لطف و عنایت خدا و امانت اوست. نمی‌خواهم از این امانت سوءاستفاده شود و در ضمن راضی نیستم با درخواست حذف نامم از لیست به آنها اهانت کرده باشم... گفت‌وگوی آن روز حدود یک ساعت به طول انجامید و سرانجام شهید ابوترابی چند ساعت بعد با صدور بیانیه‌ای ضمن تشکر از حسن ظن آن جریان سیاسی، خواستار حذف نام خویش از لیست انتخاباتی آنان شد و... هنگامی که از هم خداحافظی می‌کردیم گفت؛ ان‌شاءالله این اقدام مورد رضای خدا باشد، تصمیم دشواری بود اما حالا احساس آرامش می‌کنم، نمی‌خواستم محبوبیتم که هدیه الهی و امانت اوست در تایید برخی از افراد هزینه شود که آنها را برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی شایسته نمی‌دانم و نسبت به محل تامین هزینه انتخاباتی این گروه نیز تردید جدی دارم...»
متن بیانیه آن روز شهید ابوترابی- شاهد بودم که حضرت آقا ایشان را شهید خطاب کردند- اینگونه بود؛
«با تشکر از عنایتی که نسبت به اینجانب داشته و نام مرا در لیست کاندیداهای انتخابی خود برای دوره پنجم مجلس شورای اسلامی از تهران قرار داده‌اید، اینجانب از ابتدا نسبت به انطباق بینش و طرز تفکر برخی از کاندیداهای جناح کارگزاران با ارزش‌های بنیادین انقلاب اسلامی تردید داشتم ولی به دلیل احترام به نظر برخی از آقایان و احتمال آن که این دیدگاه‌ها چندان ریشه‌دار نباشد، دعوت بعضی از عزیزان را در قرار گرفتن در لیست کارگزاران پذیرفتم اما متاسفانه پاره‌ای از مسائل اخیر، از جمله مصاحبه‌ها و اعلام‌نظرهای اقتصادی و سیاسی برخی از کاندیداهای محترم این گروه با رسانه‌های داخلی و خارجی و نیز عملکرد غیرقابل توجیه آنان در تبلیغات انتخاباتی و بی‌پروایی در هزینه‌کردن از بیت‌المال، اینجانب را بر آن داشت تا علی‌رغم احترام به اکثر بنیانگذاران و برخی از کاندیداها [گروه کارگزاران]، به عنوان یک تکلیف شرعی، نارضایتی جدی خود را از قرار گرفتن نام خویش در لیست انتخاباتی کارگزاران اعلام دارم.»
2- این روزها نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی در آستانه آزمون بزرگ و سرنوشت‌سازی قرار گرفته‌اند. آزمونی که در خروجی آن باید و انتظار می‌رود بار دیگر نشان بدهند «عصاره فضیلت‌های ملت» هستند و منافع نظام‌اسلامی و مردم پاکباخته، خون داده و خون دل خورده این مرز و بوم را با همه توان پاس می‌دارند. سخن فقط یک کلمه است و آن نیز سخن من و ما و شما نیست، بلکه سفارش حیات‌آفرین الهی است که «امانت‌ها را به اهلش وا گذارید» آیه 58 از سوره مبارکه نساء. نکته‌ای که رئیس جمهور محترم نیز در سخنان روز شنبه خود و بعد از حکم تنفیذ بر آن تاکید ورزیده و به کلام حضرت‌امیر‌علیه‌السلام استناد کرد که «اصل ‌الدین اداء الامانه و الوفاء بالعهود... اساس دین ادای امانت و وفا به عهد و پیمان است».
3- دیروز آقای دکتر روحانی رئیس جمهور محترم کشورمان که برای انجام مراسم تحلیف در مجلس شورای اسلامی حاضر شده بود، بعد از پایان مراسم، فهرست وزیران پیشنهادی کابینه خود را تقدیم مجلس کرد. آقای روحانی در‌حالی فهرست وزیران پیشنهادی را به مجلس ارائه کرد که مطابق قانون تا دو‌هفته بعد از مراسم تحلیف برای معرفی آنان فرصت داشت. این اقدام رئیس جمهور محترم را باید نشانه‌ای از نظم و انضباط و برنامه‌ریزی همراه با پشتکار دولت جدید تلقی کرده و به فال نیک گرفت. از سوی دیگر، بخش فراوان و مهمی از سخنان ایشان در این مراسم نیز در تراز رئیس جمهور کشور مقتدر و سرافراز جمهوری اسلامی ایران و درخور تقدیر بود. اما، متاسفانه در فهرست پیشنهادی آقای دکتر روحانی، نام برخی از افراد به چشم می‌خورد که نه فقط کمترین شایستگی و صلاحیتی برای حضور در کابینه ندارند و نقاط سیاه فراوانی در کارنامه مسئولیت‌های پیشین خود دارند، بلکه با آموزه‌ها و برنامه‌های اعلام شده آقای دکتر روحانی برای مدیریت دولت «تدبیر و امید» نیز فاصله‌ای پرنشدنی دارند. حضور این چند نفر در فهرست پیشنهادی آقای دکتر روحانی با توجه به بینش و منش دیده شده و بارها تاکید شده از سوی ایشان قابل توجیه نیست. به یقین نمی‌توان گفت که رئیس جمهور محترم از هویت افراد مورد اشاره بی‌خبر بوده‌اند، چرا که روحانی به هوشمندی و آگاهی از عرصه سیاسی کشور شناخته می‌شود. از سوی دیگر، این احتمال نیز قابل قبول نیست که دکتر روحانی در آغاز کار به گزینه‌هایی روی آورده است که با معیارها و موازین اعلام شده ایشان در تضاد و تناقض بوده و کمترین همخوانی نداشته باشند. پس علت چیست؟ پاسخ این پرسش را تنها بایستی در نکته‌ای جستجو کرد که روز چهارشنبه 9/5/92 طی یادداشتی با عنوان «هدیه مجلس به روحانی و ملت» بر آن تاکید داشتیم. آنجا که آورده بودیم «با توجه به ترکیب کابینه پیشنهادی و برخی از شواهد موجود می‌توان حدس زد- و امروز آن حدس به یقین تبدیل شده است- که آقای روحانی در انتخاب گزینه‌ها، از سوی اصحاب فتنه، مدعیان اصلاحات و کارگزاران به شدت تحت فشار بوده است. و تاکید شده بود «احساس می‌شود رئیس جمهور منتخب در انتخاب اعضای کابینه خود با مجموعه‌ای از فشارها، انتظارها و رودربایستی‌ها روبرو بوده است و برای خروج از این چنبره دست کمک به سوی مجلس شورای اسلامی و نمایندگان ملت دراز کرده است.» آیا برای توجیه حضور چند فرد بدسابقه در فهرست پیشنهادی رئیس جمهور، غیر از احتمال اخیر یعنی فشار جریانات یاد شده می‌توان احتمال دیگری را پیش کشید؟! پاسخ منفی است.
4- در این باره گفتنی‌ها بسیار است که به آن خواهیم پرداخت ولی تنها به عنوان نمونه، آیا کسی که در دوران تصدی چندین و چند ساله وزارت نفت، پرونده‌های مفتوح و پاسخ نداده‌ای از انعقاد قراردادهای خسارت‌آفرین و بعضا شبیه ترکمنچای داشته و از جمله در قرارداد ننگین «کرسنت»، گاز ایران را بدون طی مراحل قانونی و از طریق واسطه‌های رشوه‌دهنده با 14 برابر زیر قیمت روز به طرف خارجی واگذار کرده است و... می‌تواند امین ملت ایران در وزارت حساس و سرنوشت‌ساز نفت باشد؟! مضحک آن که سایت «انتخاب» وابسته به اصحاب فتنه بعد از روشنگری مستند کیهان، برای توجیه این قرارداد ذلت‌بار و مشکوک، عذر بدتر از گناه آورده و نوشته است؛ «مدیرعامل شرکت شارجه دوبی در سال 1378 به دفتر آقای خاتمی مراجعه می‌کند و پیشنهاد می‌دهد که این قرارداد بسته شود تا مشکل جزایر سه‌گانه ایران حل شود»! که باید پرسید؛ اولا؛ مگر آن قرارداد ذلت‌بار بسته نشد؟ پس چرا هنوز هم توهم مالکیت بر جزایر سه‌گانه از سوی طرف‌های خارجی مطرح می‌شود؟ و ثانیا؛ از وزیر نفت وقت و دولت خاتمی که به قول شما برای جلب نظر امارات به این دولت فسقلی باج می‌دهد، چه انتظاری هست که در مقابل باج‌خواهی آمریکا و اروپا سر تعظیم فرود نیاورد؟! و یا درباره وزیر پیشنهادی دیگر باید گفت که صلاحیت ایشان برای نمایندگی مجلس نهم احراز نشده بود، بنابراین چگونه برای تصدی یک وزارتخانه سرنوشت‌ساز معرفی شده است؟! و البته، این به معنای عدم صلاحیت ایشان برای برخی از مسئولیت‌های دیگر نیست. و یا فلان نامزد معرفی شده برای وزارت «صنعت، معدن و تجارت» صاحب یک شرکت تجاری بزرگ در حوزه نفت با درآمد و ثروت نجومی است و یا...؟!
به یقین نمایندگان مردم از این آزمون بزرگ سرافراز بیرون خواهند آمد. ان‌شاءالله.

حسین شریعتمداری

مگر آن 25 میلیون رأی حق‌الناس نبود؟!


آخرین اظهارات هاشمی رفسنجانی در دیدار شماری از نمایندگان مجلس حکم بر علیه عملکرد خویش است.
وی در دیدار علی مطهری، محمدرضا تابش و شمار دیگری از نمایندگان اقلیت مجلس با یادآوری جمله تاریخی رهبری در روز انتخابات که «رأی مردم حق‌الناس است»، گفت: این جمله فقط برای روز انتخابات نبود به روزهای قبل از آن و بعد از آن هم مربوط می‌شد، که ان‌شاءالله هر کس در هر مقام و مسئولیتی که هست، در این راه تلاش می‌کند.
وی با ارائه تحلیلی از زندگانی امیرمؤمنان(ع) در 25 سال خانه‌نشینی و حدود 5 سال حکومت، گفت: با وجود صراحت پیامبر در واقعه غدیر و بنا به سفارش آن بزرگوار، حضرت امیر(ع) به رأی مردم توجه می‌کرد و نمی‌خواست خود را بر مردم تحمیل کند.
وی در پاسخ به سؤالی درباره دیدگاهش نسبت به آقای روحانی، گفت: سالهاست که ایشان را می‌شناسم و اگر بگذارند، با همکاری دیگر قوا، به اعتماد و امیدواری مردم پاسخ شایسته می‌دهند.
هاشمی رفسنجانی در پاسخ به نگرانی یکی از نمایندگان در خصوص پرونده هسته‌ای گفت: هیچ جای نگرانی نیست، چون هم دانش هسته‌ای را در اندیشه‌های جوانان خود و هم فتوای رهبری برای حرام بودن استفاده از سلاح هسته‌ای داریم، مهم تفهیم این موضوع با ادبیات دیپلماسی به جهان است تا مثل زمان پایان جنگ، اجماع دشمنان جهانی را به مسابقه دوستی با ایران تبدیل کنیم.
وی افزود: با اعلام سیاست تنش‌زدایی در ابتدای دولت سازندگی، تمام کشورهایی که در طول 8 سال دفاع مقدس علیه ما در مجامع جهانی رأی می‌دادند، صدام را در مذاکرات بین‌المللی قطعنامه 598 آغازگر جنگ دانستند و دیدید پس از آن، سرنوشت حزب بعث چه شد و ایران چگونه به سوی پیشرفت و تعامل با جهان حرکت کرد.
آقای هاشمی در این دیدار توضیح نداده که اولاً اینکه رأی مردم حق‌الناس است، فقط مربوط به امسال است یا مثلاً آن 25 میلیون رأی هم که در سال 88 به رئیس جمهور منتخب آن روز داده شد و از سوی آقای هاشمی مورد دهن‌کجی و اجحاف و کارشکنی و آشوب‌افکنی قرار گرفت نیز مشمول حق‌الناس می‌شود؟! آیا نقش‌آفرینی توأم با هیجان ایشان در پروژه آشوب طراحی شده از سوی بیگانگان، توجه به رأی و خواست مردم مانند سیره حضرت امیر(ع) بود یا در تعارض با آن سیره قرار داشت.
ثانیاً اگر دیگر قوا باید با رئیس جمهور منتخب همکاری بکنند و بگذارند به اعتماد و امید مردم پاسخ شایسته بدهد- که حرف خوبی است- آیا آقای هاشمی از سال 84 تا سال 92 حتی یک روز به این ایده و ادعا عمل کرد؟ آقای احمدی‌نژاد به رغم تفاوت سلیقه سیاسی با آقای روحانی- صرف‌نظر از انتقادهایی که به کارنامه وی می‌توان داشت- بلافاصله پیروزی آقای روحانی را آن هم تنها با 270 هزار رأی بیش از 50 درصد آرا (6/18 میلیون رأی) تبریک گفت و به ملاقات وی رفت. آیا آقای هاشمی هم در سال 84 به این شیوه پسندیده عمل کرد یا از ابتدا مشغول سیاه‌نمایی و کارشکنی شد.
ثالثاً در موضوع سیاست خارجی و ماجرای معرفی صدام به عنوان آغازگر جنگ، آیا غیر از این است که حمله صدام به کویت باعث تیره شدن روابطش با همان بلوک غرب شد که در طول 8 سال جنگ علیه ایران به طور کامل از وی حمایت می‌کردند؟ بنابراین چرا این اتفاق را هنر سیاست خارجی دولت سازندگی معرفی می‌کنند؟ مگر در همین دولت نبود که برای اولین و آخرین بار در طول 34 سال گذشته،‌ همه سفرای اروپایی یکجا با قهر ایران را ترک کردند و دادگاه آلمانی علیه آقای هاشمی حکم دخالت در ترور صادر کرد؟!

این سه‌گزاره‌ را کنار هم بگذارید!


چند سال قبل طی یادداشتی با عنوان «راست‌بگو، نهان مکن» به خاطره‌ای که در پی خواهد آمد اشاره کرده بودیم و امروز تکرار آن را برای نزدیک شدن ذهن به یکی از مسائل حساس این روزها بی‌فایده نمی‌دانیم، و ماجرا اینگونه بود؛
«مهرماه سال 1376 بود و 2 ماه قبل از برپایی کنفرانس سران کشورهای اسلامی که قرار بود آذرماه همان سال و برای اولین‌بار در تهران برگزار شود. آقای دکترحسن روحانی به عنوان نماینده حضرت آقا و دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، از مسئولان رسانه‌های کشور دعوت کرده بود تا درباره اهمیت کنفرانس سران و نقشی که رسانه‌ها می‌توانند در انعکاس اخبار اجلاس و مسائل پیرامونی آن داشته باشند، رایزنی و تبادل‌نظر کند. آن روزها در روزنامه کیهان سلسله گزارش‌های مستندی با موضوع «ثروت‌های بادآورده» را به دست چاپ می‌سپردیم و پرونده‌های متعددی از غارتگری بیت‌المال که حاصل تلاش میدانی خبرنگارانمان و همکاری و اطلاع‌رسانی برادران حزب‌الله بود را برای اطلاع مردم و پی‌گیری مسئولان می‌گشودیم. در نشست آن روز شورای عالی امنیت ملی، مدیرمسئول یکی از روزنامه‌ها، خطاب به آقای دکتر روحانی، رئیس جلسه گفت: پیشنهاد می‌کنم روزنامه کیهان در این فاصله 2ماهه تا برگزاری اجلاس سران، گزارش‌های خود درباره دله‌دزدی‌ها- دقیقا با همین تعبیر- را متوقف کند که باعث آبروریزی نشود! آقای روحانی که قصد داشت مذاکرات جلسه را جمع‌بندی کند نظر نگارنده را جویا شد که به ایشان گفته شد؛ پیشنهاد بنده آن است که به جای درخواست توقف سلسله گزارش ثروت‌های بادآورده در کیهان، از «دله‌دزدها» بخواهید برای حفظ آبروی کشور، لااقل در این دو‌ماه باقیمانده تا اجلاس سران، از دله‌دزدی دست بردارند و غارت بیت‌المال را دستکم برای همین دو ماه متوقف کنند! و توضیح داده شد چرا باید به جای نهیب بر غارتگران بیت‌المال، روزنامه کیهان را که نسبت به این غارتگری‌ها هشدار می‌دهد، سرزنش کرد»؟!
کیهان به گواهی عملکرد و مواضع خود طی 20 سال گذشته نشان داده است که اهل زدوبند با این یا آن گروه سیاسی و سهم‌خواهی از قدرت نیست. این واقعیت در صفحه صفحه روزنامه و سطرسطر آن ثبت و ضبط شده و برای همگان قابل مراجعه می‌باشد و از این طریق که نه پیچیده است و نه پنهان، به آسانی می‌توان دید نگاه و مواجهه کیهان با دولت‌ها و مسئولان نظام، در چارچوب «صراحت آمیخته به صداقت» قابل تعریف است. کیهان برخلاف برخی از جریانات سیاسی که هر روز به اقتضای منافع شخصی و گروهی خود رنگ عوض می‌کنند، دامن یکرنگی را رها نکرده است.
این روزها، باز هم کیهان با همان نگاه در میدان است و به لطف خدای تبارک و تعالی و بی‌اعتناء به وسوسه خناسان و هجوم همه‌جانبه نان به‌نرخ‌روزخورهای وطن‌فروش‌، قصد ندارد از روشنگری‌های مستند خود دست بردارد و دقیقا به همین علت و در بستر همین وظیفه مقدس اصرار دارد آقای روحانی، رئیس‌جمهور منتخب را از خواب شوم و خیانت‌آمیزی که اصحاب‌فتنه و مدعیان اصلاحات برای دولت ایشان دیده‌اند باخبر کند. اگرچه بر این باوریم دکتر روحانی باهوشتر از آن است که از ترفند آنان بی‌خبر مانده باشد.
آنچه کیهان دراین‌باره نگاشته و می‌نگارد با شواهد و قرائن غیرقابل تردید و اسنادی همراه است که انکار کردنی نیستند و اگر غیر از این بود، اصحاب جنایتکار فتنه آمریکایی- ‌اسرائیلی 88 و اعوان و انصار پیدا و پنهان آنها به‌جای فحاشی و ناسزاگویی، برای نفی نظرات مستند کیهان به استدلال منطقی روی می‌آوردند و یا دستکم، برای آن که نشان بدهند قصد مصادره آرای آقای روحانی را ندارند، شاهد و قرینه‌ای ارائه می‌کردند...
و اما، شواهد فراوانی در دست است که نشان می‌دهد اصحاب فتنه و مدعیان اصلاحات در پی مصادره ریاست‌جمهوری آقای روحانی هستند و این خیال شوم- که امید است خام نیز باشد- را از گذرگاه نفوذ عوامل خود به کابینه ایشان پی گرفته و با همه توان دنبال می‌کنند. براساس گزارش‌های موثق که برخی از اطرافیان و نزدیکان عوامل فتنه با احساس مسئولیت اسلامی و انقلابی در اختیار کیهان گذاشته‌اند، مدعیان اصلاحات برای تصاحب چهار وزارتخانه اطلاعات، کشور، علوم و امور خارجه خیز برداشته‌اند ولی از آنجا که دورخیز آنها با هوشیاری آقای دکتر روحانی روبرو شده است، پروژه مصادره ریاست‌جمهوری آقای روحانی را روی سه وزارتخانه اطلاعات و کشور و علوم متمرکز کرده‌اند. مطابق گزارش موثق یاد شده یکی از سردمداران جبهه اصلاحات که از عوامل نشان‌دار فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 نیز هست، اعلام کرده است که اگر سه وزارتخانه اطلاعات و کشور و علوم را در اختیار داشته باشیم، روحانی از جایگاه ریاست‌جمهوری رسمی به یک رئیس‌جمهور اسمی تنزل می‌کند و در این حالت، ناکامی‌ها و شکست‌های احتمالی وی به حساب خودش نوشته می‌شود و در مقابل، زمینه‌سازی برای تثبیت موقعیت سیاسی و اجتماعی جبهه اصلاحات دستاوردی است که نصیب ما خواهد شد. در پی درز کردن این خبر به بیرون است که یکی از روزنامه‌های عمیقا وابسته به آیت‌الله هاشمی مجبور می‌شود ملاحظات تاکید شده را کنار گذارده و در اقدامی غیرمنتظره که با توجه به ائتلاف مستحکم و تعریف شده جبهه اصلاحات با آیت‌الله هاشمی بعید به نظر می‌رسید، بنویسد «اظهارات، اشارات و تحلیل‌های سران جناح اصلاح‌طلب، این روزها نشان می‌دهد آنها دولت دکتر حسن روحانی را به منزله پلی برای عبور از شرایط کنونی جهت رسیدن به قدرت می‌دانند. یکی از سران جناح اصلاحات در تشریح وضعیت دولت روحانی می‌گوید: «شاید بهتر باشد اصلاح‌طلبان، درون حاکمیت نباشند تا بتوانند خود را احیا کنند.» به نظر می‌رسد با توجه به شرایط دشوار اقتصادی کشور، اصلاح‌طلبان ترجیح می‌دهند خود را با مشکلات این مرحله درگیر نکنند و با این تحلیل که دولت دکتر روحانی نمی‌تواند توفیق چندانی به دست آورد، خود را برای در دست گرفتن قدرت در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1396 آماده کنند.» این اقدام و افشاگری غیرمنتظره روزنامه یاد شده، گزارش موثقی را که به کیهان رسیده است تائید می‌کند و نشان می‌دهد اصحاب فتنه به دولت آقای روحانی نگاه «نردبانی» دارند.
همین گزارش موثق حکایت از آن دارد که اصحاب فتنه اصرار چندانی برای تسخیر پست معاون اولی ندارند و در توانمندی‌ آقای عارف بر فرض تصدی پست معاون اولی تردید جدی دارند و بر این باورند که ناتوانی عارف با توجه به عضویت اعلام شده ایشان در جبهه اصلاحات، برای این جبهه دردسرآفرین خواهد بود. گزارش یاد شده که بسیاری از شواهد بیرونی دیگر نیز، صحت آن را تائید می‌کند حاکی از آن است که اصحاب فتنه فلش حرکت خود را از تسخیر پست معاون اولی به تسخیر وزارت علوم تغییر جهت داده‌اند. چرا؟!
شاید کیهان را به بدبینی متهم کنند که کرده‌اند و می‌کنند ولی آنچه دراین‌باره ارائه می‌دهیم فقط یک «ادعا» نیست بلکه اسناد و شواهد فراوانی بر درستی آن گواهی می‌دهند، بخوانید؛
پایگاه «اسکوپوس» که معتبرترین پایگاه داده‌ها و سنجش‌های علمی دنیاست رسما اعلام کرده است که ایران در «تولید علم» رتبه پانزدهم جهانی را کسب کرده است و چنانچه با همین روند و آهنگ رشد پیش برود، در سال 2018 رتبه چهارم «تولید علم» دنیا را به خود اختصاص خواهد داد. حالا به این آمار که در مراکز معتبر علمی ثبت شده و به آسانی قابل دسترسی است توجه فرمائید.
در طول 4 سال دوم دولت آقای خاتمی مجموعا 2000 فرصت مطالعاتی به اساتید و دانشجویان داده شده است و در دولت کنونی هر سال 9 هزار فرصت مطالعاتی و در مجموع 4سال بیش از 36هزار فرصت مطالعاتی داده شده است، یعنی 16 برابر دولت اصلاحات. از مجموع 194هزار مقاله علمی ثبت شده در ISI، بیش از 152 هزار مقاله در دولت کنونی به ثبت رسیده و تنها 42 هزار مقاله علمی ثبت شده در ISI مربوط به دولت‌های قبلی بوده است.
در مجموع 4 سال دولت آقای خاتمی اساتید و دانشجویان در 3هزار همایش بین‌المللی شرکت داشته‌اند و این رقم در دولت کنونی هر سال 16 هزار و در مجموع 4 سال اخیر 64 هزار همایش بوده است.
حالا به سابقه مدعیان اصلاحات در دوران حاکمیت خود بر وزارت علوم نگاه کنید، وزرای دولت اصلاحات مخصوصا در دوره تصدی آقای «ج-ت» دانشگاه‌ها را به مرکز جولان احزاب سیاسی تبدیل کرده و با تنش‌آفرینی‌‌های پیوسته «خط علم» را کور کرده بودند. آیا غیر از این است؟! از فرزندان با استعداد این مرز و بوم به جای کسب علم و دانش برای مقاصد سیاسی و دم‌دستی خود بهره می‌گرفتند و در نهایت نیز آقای «س-ح» خطاب به آنها گفته بود؛ «جنبش دانشجویی حرف مفت است، زیاد دویدید و درگیر شدید، حالا دیگر باید بروید کار تئوریک بکنید»! تمامی این نمونه‌ها ثبت و ضبط شده و غیرقابل انکار است.اکنون، این سه گزاره را کنار هم بگذارید؛
اول؛ نگرانی و اضطراب بارها اعلام شده دشمنان بیرونی از پیشرفت‌های علمی حیرت‌آور دانشجویان و اساتید ایرانی، دوم؛ خیانت برملا شده اصحاب فتنه در همراهی با دشمنان بیرونی و سوم؛ تلاش کنونی آنها برای تسخیر دوباره وزارت علوم. آیا از کنار هم گذاردن سه‌گزاره یاد شده به این نتیجه نمی‌رسید که اصحاب فتنه به منظور کور کردن خط علم و خوش‌رقصی دیگری برای دشمنان بیرونی در پی تسخیر وزارت علوم هستند؟! برای آنها همین خوش‌رقصی‌ها حائز اهمیت است و نه موفقیت آقای دکتر روحانی. و در این باره باز هم گفتنی‌هایی هست.

حسین شریعتمداری

پدران معنوی منافقین برای راه‌اندازی حزب زیرپای عارف نشسته‌اند .

هاشم صباغیان از اعضای گروهک نهضت آزادی می‌گوید با محمدرضا عارف دیدار دسته جمعی داشته‌اند اما چون دسترسی به حسن روحانی ندارند از طریق عارف این پیغام را منتقل کرده‌اند که انتظاری از دولت جز حفظ منافع ملی ندارند. 


وی که سابقه وزارت کشور در دولت موقت را در کارنامه خود دارد، به روزنامه زنجیره‌ای بهار گفته است: تاکنون هیچ یک از اعضای نهضت با حسن روحانی یا نزدیکان او دیدار رسمی نداشته است و خواسته‌ای را از او یا دولتش مطرح نکرده‌اند. اما پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات ما برای تشکر از اقدام آقای عارف به دیدار او رفتیم. 


وی می‌افزاید: ما چون متوجه شدیم امکان دسترسی آقای عارف به حسن روحانی یا نزدیکان او زیاد است،‌ از او خواستیم که از قول فعالان نهضت آزادی به آقای روحانی بگوید ما هیچ انتظاری از دولت آینده نداریم. تنها از او می‌خواهیم در جهت منافع ملی قدم بردارد. 


ادعای نگرانی برای «منافع ملی و حفظ آن» در کنار این گفته صباغیان که «تندروهای هر دو جناح باید کنترل ‌شوند»، در حالی است که اسناد خیانت وسیع گروهک نهضت آزادی پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) لو رفت و طیف یاد شده ریشه بسیاری از تندروی‌ها و تحرکات ضد انقلابی در کشور بودند به نحوی که حضرت امام، سازمان تروریستی منافقین را فرزندان معنوی سران گروهک نهضت آزادی معرفی کردند. امام خمینی همچنین درباره خیانت‌های ممتد این گروه تصریح کرده‌اند که اگر آنها سرکار می‌ماندند سیلی به اسلام و ایران می‌زدند که تا قرن‌ها سر بلند نمی‌کرد. 


صباغیان در پاسخ این سؤال که «اگر هاشمی رفسنجانی در صحنه انتخابات باقی می‌ماند، نهضت آزادی چه رویکردی در پیش می‌گرفت؟» اظهار داشت: مهندس سحابی با وجود این که در سال‌های سازندگی برای مدتی طولانی زندانی بود، در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری سال 84 از هاشمی رفسنجانی حمایت کرد. در این دوره هم، اگر صلاحیت هاشمی احراز می‌شد، نهضت آزادی به او رأی می‌داد. اگر هاشمی در انتخابات می‌ماند، نهضت آزادی بین بد و بدتر، بد را انتخاب می‌کرد(!) اگر هاشمی رفسنجانی در انتخابات می‌ماند و گزینه نهایی و واحد اصلاح‌طلبان و میانه‌روها می‌شد، اعضای نهضت آزادی در انتخابات شرکت می‌کردند و به او رأی می‌دادند.
 

وی درباره مشورتشان به عارف نیز گفت: «من و دیگر اعضای نهضت آزادی جزو گروهی هستیم که به آقای عارف پیشنهاد دادیم وارد کابینه نشود و پیگیر تأسیس حزبی اصلاح‌طلب باشد. چرا؟ اصلاح‌طلبانی دیگر هستند که می‌توانند نامزد پست وزارت در کابینه یازدهم شوند و برای حل مشکلات کشور تلاش کنند. اما امروز اصلاح‌طلبی در کشور نیازمند مدیریت قوی است که بتواند دوباره این جناح را یکپارچه کند». 


عضو نهضت آزادی می‌گوید خاتمی با روحیاتی که دارد نمی‌تواند به تنهایی اصلاح‌طلبان را هدایت کند و بهتر است عارف هم به او کمک کند چرا که ریسک‌پذیری خاتمی کم است. 


در حالی که برخی اعضای گروهک نهضت آزادی در فتنه و آشوبگری سال 88 نقش داشتند و شماری از آنها بازداشت شدند، صباغیان گفته است: «اگر ما در آن سالها تندروهای جناح خودمان را کنترل می‌کردیم، طرف مقابل آنچنان واکنش نشان نمی‌داد که بخش اعظمی از نیروهای جناح ما برای مدتی طولانی از صحنه حذف شوند. در سال 88 آن قدر در تندروی افراط کردند که به برخورد قهرآمیز ختم شد.» 


وی درباره دور شدن از خاتمی پس از یک دوره نزدیکی به وی می‌گوید: ارتباط با نهضت آزادی مشکلاتی را برای هر گروه یا جریانی به وجود می‌آورد. دولت اصلاحات نیز در شرایطی نبود که به واسطه نزدیکی با نهضت آزادی برای اصلاحات با مشکلات جدید مواجه ‌شود. نزدیک شدن ما به هر گروهی در حال حاضر برای آن گروه هزینه در بر دارد. اعضای نهضت آزادی نمی‌خواهند این هزینه را به دولت یازدهم تحمیل کنند. این دولت به حد کفایت درگیری و مشکل دارد. روزهایی بود که بعضی از دوستان حتی از سلام و احوال‌پرسی با ما ابا داشتند. از آن زمان مدت زیادی نگذشته است و چیزی تغییر نکرده است. 


وی این را هم گفته که «نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها نمی‌توانند با اصولگراها وارد تعامل شوند؛ زیرا هیچ محور مشترکی با آن‌ها ندارند.»
یادآور می‌شود در اسناد لانه جاسوسی برخی اعضای نهضت آزادی به عنوان رابطین خوب و دوستان خوب آمریکا معرفی شده‌اند و اینکه برخی از آنها تا دلتان بخواهد آمریکایی هستند!

عروس هزارداماد


تحمیل سرنوشت «دولت اصلاحات»‌ به «دولت اعتدال»، یکی از اولویت‌بندی‌های اصلی طیف ساختارشکن و تندرو به شمار می‌رود. این جریان همان‌گونه که در پوشش اصلاحات، «ضد اصلاحات» را در پیش گرفت و موجی از ناکارآمدی، ناراضی تراشی، درگیری درون حاکمیت، آشوب‌افکنی و قفل کردن امور ملی را پدید آورد، اکنون درصدد است با مصادره و تحریف شعار دینی و عقلانی «اعتدال» که از سوی حجت‌الاسلام والمسلمین روحانی مطرح شده، همان جریان «ضد اعتدال» (افرط و تفریط) را باز تولید کند. طیف مذکور به رئیس‌جمهور و دولت جدید به چشم یک «پل گذار» و «نردبان» می‌نگرد.

آنها مدعی‌اند به خاطر اعلام حمایت- از سر اضطرار- از دکتر روحانی در انتخابات، باید در کابینه به مثابه یک شرکت سهامی شریک شوند یا به دولت خط اصلی را بدهند؛ با این تفاوت که از این دخالت و شراکت سود ببرند اما در زیان‌های محتمل که از رهگذار ترویج تندروی حادث خواهد شد، سهیم نباشند. به این ترتیب می‌توان مخالف‌خوانی را از سال دوم و سوم فعالیت دولت، آغاز کرد و تبدیل به اپوزیسیون آن در انتخابات بعدی (سال 1396) یا حتی زودتر از آن در انتخابات مجلس دهم (1394) شد. افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی آشکارا و بی‌تعارف می‌کوشند رای مردم به شعار اعتدال آقای روحانی را رای به اصلاح‌طلبی مورد ادعای خود جا بزنند و با این شیوه پیشاپیش، قالبی خودساخته برای دولت جدید و مشی و استراتژی آن ببندند. همه این پروژه البته با حفظ فاصله ایمنی! با دولت و رئیس‌جمهور جدید صورت خواهد گرفت و لحن طلبکاری و مؤاخذه‌گری کنار گذاشته نخواهد شد. آنها این روش را از پدرخوانده‌های حامی خود در اروپا و آمریکا یاد گرفته‌اند.
سه‌شنبه گذشته آقای «ن-ق» از اعضای حزب منحله مشارکت در مصاحبه با روزنامه شرق و درکنار اینکه ادعا می‌کرد اصلاح‌طلبان سهمی از کابینه نمی‌خواهند، پیش‌بینی کرد نسبت این طیف به اصولگرایان در کابینه 100 به 5 باشد. او در عین حال روز گذشته به خبرگزاری ایسنا گفته است «دولت اعتدال به دلیل اینکه خود را از وابستگی جناحی جدا کرده، از نوعی آزادی برخوردار است اما از سویی خود دولت هم باید مسئولیت شکست احتمالی خود را بپذیرد». این یعنی شراکت در غنیمت و طفره از زیان‌های احتمالی که در هیچ قراردادی پذیرفته نیست. اما مسئله مهم‌تر این است که آیا طیف مورد اشاره، اهل طالع بینی و غیب‌گویی هستند که پیشاپیش در جبین دولت هنوز تشکیل نشده، شکست را می‌بینند یا از مسائلی خبر دارند که افکار عمومی بی‌خبرند!؟ چرا از همین حالا باید رئیس‌جمهور جدید را تهدید به شکست کرد، صرفاً به این خاطر که به اقتضای عقل و شرع و قانون وعده کرده مستقل از نگاه‌های جناحی تصمیم بگیرد؟ آیا جریانی که نامزد آنها طبق نظرسنجی‌های انتخاباتی خودشان 7 تا 11 درصد بیشتر رای نداشت- و به همین دلیل او را مجبور کردند کنار بکشد تا روغن ریخته را نذر امامزاده کنند- و جریانی که به تصریح آقای «ع» عضو مستعفی حزب مشارکت حداکثر 10 درصد درمشارکت مردم سهم داشت، حق دارد که توقع 95 درصدی از کابینه داشته باشد و با این همه ادعا کند که سهم نمی‌خواهد؟!
عبرت‌های دولت سازندگی و دولت اصلاحات هنوز فراموش نشده و سزاوار درس‌آموزی است. ترویج یک سویه سیاست تعدیل اقتصادی که تورم لجام گسیخته را تا مرز رکورد بی‌سابقه 49 درصد رساند در کنار زراندوزی، اشرافیگری و مسابقه تجمل طیفی از مدیران دارای گرایش‌های کارگزارانی، مردم را به ستوه آورد و کار را به بروز برخی نارضایتی‌های فراگیر- و بعضاً اعتراضات اقشار حاشیه‌نشین در برخی شهرهاـ کشاند. همزمان آن‌گونه که رهبر معظم انقلاب بارها هشدار می‌دادند، غفلت از شبیخون فرهنگی دشمن، موجب برخی آسیب‌های جدی فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی در جامعه می‌شد. ضلع سوم ماجرا، سیاست تنش‌زدایی یکطرفه دولت وقت بود که موجب طلبکارتر شدن اروپا و آمریکا گردید و به خروج تهدید‌آمیز 17 سفیر اروپایی از تهران در سال 75 انجامید. انتخابات سال 76 در چنین فضای به هم ریخته‌ای برگزار شد و آقای ناطق‌نوری درحقیقت چوب عملکرد دولت آقای هاشمی را که هم طیف او محسوب می‌شد، خورد. موضوع تکان‌دهنده در این میان آن است که آقای حسین مرعشی سخنگوی کارگزاران تازه 15 سال بعد در مصاحبه با روزنامه اعتماد فاش می‌کند که 6 ماه پیش از انتخابات 76 (پاییز و زمستان 1375) از آقای هاشمی استفسار کرده و او گفته که بروید سراغ حمایت از آقای خاتمی! یعنی حمایت‌های بی‌شائبه آقای ناطق‌نوری در مجالس چهارم و پنجم از دولت سازندگی موجب آن نشد که طیف کارگزاران و لیدر آنها در انتخابات 76 کنار او بمانند و ریل خود را- اعلام نشده و بی‌سر و صدا- عوض نکنند. اکنون طیفی از همین کارگزارانی‌ها برای دولت اعتدال دندان تیز کرده‌اند. آیا از نگاه آنان روحانی ارجمندتر از ناطق است؟!
اما دولت پس از سازندگی، دولتی ائتلافی بود که طیفی متناقض از چپ و راست‌های سابق را دورهم جمع کرده یا به اعتبار بهتر سهمی به هر یک از این طیف‌های کارگزارانی و چپ تجدیدنظرطلب(مشارکتی‌های بعدی) داده بود. بنابراین زیر تقسیم‌بندی‌‌های جعلی خودساخته زد و تقسیم‌بندی اصلاح‌طلب- محافظه‌کار را در میان نهاد. جل‌الخالق! سیاستمدارانی که اغلب آنها طی 20 سال گذشته مدیران دولت بودند و وضعیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را خوب یا بد ساخته بودند، این بار سند زمین بازی «تحول‌خواهی و اصلاح‌طلبی» را به نام خود می‌زدند و جریان حامی انقلاب را محافظه‌کار و انحصارطلب و تمامیت‌خواه می‌خواندند! و... شد آنچه که از فجایع کم‌سابقه بر سر عنوان مقدس و مظلوم اصلاحات و اصلاح‌طلبی آمد. اتوبوسی که خوب بود، قطار قطار نیرو در دستگاه‌ها پیاده کردند و هر نیروی خدمتگزاری را که بوی حریت و طرفداری از نظام و انقلاب می‌داد حذف کردند. پای اپوزیسیون را به ساختار باز کردند و بنای تعارض با دیگر اجزای حاکمیت- ابتدا مجلس پنجم و سپس قوه قضائیه و شورای نگهبان و سپاه پاسداران و حوزه‌های علمیه و روحانیت- را گذاشتند. تا توانستند از کار‌آمدی دولت کاستند و فتیله حاکمیت دوگانه و آشوب خیابانی را بالا کشیدند. هر چه از تسلیم‌طلبی در مقابل غرب دم ‌زدند و جام زهر تسلیم را به نظام تعارف ‌کردند، در داخل بیشتر بنای ناسازگاری را ‌گذاشتند تا آنجا که سیاست فشار به نظام و تهدید به استعفا و خروج از حاکمیت را پیشه کردند و تا مرز اعلام اینکه انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمی‌کنند، پیش رفتند. کار افراط‌گری و رادیکالیسم کور را به آنجا رساندند که شورای شهر اول تهران قفل شد و دولت اصلاحات مجبور به اعلام انحلال آن گردید.
حکایت بلبشوی «دولت- شرکت اصلاحات» و ناکارآمدی آن را باید در نوشتاری مستقل بحث کرد. نگارنده مایل است اگر فرصتی پدید آید دوره 6 جلدی مجموعه «اصلاحات- ضد اصلاحات» را که بالغ بر 10 سال پیش و از جمله در حوزه «اصلاحات اقتصادی» به نگارش درآمده تقدیم رئیس‌جمهور منتخب کند. به خاطر تعارضات سه ضلع اقتصادی کابینه اصلاحات (وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی) تدوین و شروع اجرای «طرح ساماندهی اقتصادی» قریب 3 سال زمان برد. اول شهریور 1379 در حالی که کمتر از 11 ماه تا پایان دولت زمان باقی بود، آقای خاتمی در هفته دولت اعلام کرد «بخشی از ناکامی‌های طرح ساماندهی اقتصادی به خاطر ناموفق بودن مدیریت‌هایی بوده که ما داشتیم یعنی کار انجام نمی‌دادند. طرح‌هایی که بنا بوده مثلاً طرف 6 ماه تهیه شود، فراهم نشد». یک سال بعد، دولت دوم اصلاحات روی کار آمد. اما در این دولت شترگاو پلنگی نیز تعارضات ادامه داشت. آقایان طهماسب مظاهری، محمد ستاری فر و (مرحوم) محسن نوربخش با هم سازگار نبودند... حالا سوم اردیبهشت 1383 یعنی هفتمین سال دولت اصلاحات بود و آقای خاتمی مجبور شد حقیقتی را که 5-4 سال بود در میان اقتصاددانان و رسانه‌ها هشدار داده می‌شد اما از سوی دولت انکار می‌گردید، بپذیرد و با اشاره به برکناری همزمان آقایان مظاهری و ستاری‌فر بگوید «این دو دستگاه ]وزارت اقتصاد و سازمان مدیریت [که پشتوانه حرکت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورند، در آنجایی که باید به هم می‌رسیدند، هماهنگی پیدا نمی‌کردند و جرقه می‌زدند[!] این موضوع از دو سال پیش ادامه یافت و بنده توفیق نداشتم که هماهنگی را بین آنها ایجاد کنم. حتی منشوری مکتوب میان دو دستگاه نوشته شد ولی متأسفانه به خاطر روش‌های سلیقه‌ای این چفت شدن ایجاد نشد. نتیجه این ناهماهنگی را سال گذشته در مسئله پرداخت حقوق و مزایای کارمندان که به شدت بنده را نگران کرد، دیدیم».
به این کلمات قصار توجه کنید: ‌«نسبت به سیاست‌های اقتصادی گذشته [تعدیل] انتقاد وجود داشت ولی کابینه آقای خاتمی هماهنگ با طرح ساماندهی نبود. این مدیران به تعدیل اقتصادی عقیده داشتند و موجب نابسامانی اقتصادی حاکم بر جامعه امروز شدند»‌(رسول منتجب‌نیا،‌19 تیر 1380). «تیم اقتصادی دولت، آلیاژی و شکننده است. رک بگویم، قابل قبول نیست که بعد از گذشت 5/3 سال تازه شاهد بروز اختلاف میان دو نظریه اقتصادی در یک کابینه مشترک باشیم. سیستم اقتصادی آقای خاتمی آلیاژی است و آزمون و خطاهای زیادی در این 5/3 ساله داشته اما چون آلیاژها ذاتاً ناهمگونند، نمی‌توان کاری کرد» (محمد عطریانفر،13 بهمن 1379). «تیم اقتصادی دولت خاتمی تیم متجانسی نبود که بتواند مسائل را به طور هماهنگ پیگیری کند. کسانی که در دولت سابق، تفکر سیاست تعدیل اقتصادی را تعقیب می‌کردند، با بن‌بست مواجه شدند و قطعاً در دولت خاتمی هم ناموفق عمل کردند و برای اقتصاد کشور ایجاد مشکل کردند» ( محمد سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب، 30 بهمن 1379). « فکر می‌کنند با بیل و کلنگ می‌شود کشاورزی را درست کرد. مشکل اصلی در سازمان مدیریت است. تا اینها سرکار هستند وضع بهتر از این نمی‌شود» (عیسی کلانتری وزیر کشاورزی، دوم شهریور 1380) و ... مرور این اظهارات خود مثنوی هفتاد من کاغذ است.
منطق کیهان در این عرصه روشن است. «مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود». اکنون که رئیس‌جمهور جدید با شعار اسلامی اعتدال روی کار ‌آمده، باید مراقب بود که فرصت‌طلبان غدار- این عروسان هزار داماد سرخور- سرنوشت تیره «اصلاحات» را در قبال دولت امید و تدبیر تکرار نکنند. البته چنین هشداری تاوان و مجازات دارد و این تاوان همین توپخانه پر حجم خشم و اهانت و ناسزا و دروغی است که این روزها به سوی کیهان شلیک می‌شود؛ پیداست که این روزنامه دست بر نکته‌ای استراتژیک گذاشته که این همه جیغ از سوی سلسله جنبان افراط و تندروی بلند شده است.

محمد ایمانی
ادامه مطلب ...

اظهارات سخیف آقای دکتر الهام

آقای الهام!از شما بعید بود!

اظهارات سخیف آقای دکتر الهام در گردهمایی سوم تیر که به منظور تجلیل از خدمات رئیس جمهور برپا شده بود، با حیرت آمیخته به تأسف در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی کشور روبرو شد و برخی از حاضران در جلسه یاد شده نیز که اظهارات وی را دور از انتظار تلقی می‌کردند از اینکه دکتر الهام با این سخنان سخیف، شخصیت و سابقه اسلامی- انقلابی خود را تخریب کرده است، ابراز تأسف می‌کردند.

سخنگوی دولت در بخشی از اظهارات غلوآمیز خود در تجلیل از آقای دکتر احمدی‌نژاد گفت؛ «احمدی‌نژاد توانست در جامعه جهانی مهدویت را معرفی کند» و در ادامه گفت «متأسفانه برخی‌ها توجه به دولت امام زمان(عج) را خرافه تعبیر کردند و تمام تلاش احمدی‌نژاد در مسیر استقرار حکومت علوی را تنها به یک بشقاب خالی محدود کردند و افزود؛ «انشاءالله با ظهور حضرت امام زمان(عج) احمدی‌نژاد نیز رجعتی دوباره خواهد داشت و در آن زمان به دنبال استقرار اسلام ناب خواهد بود». درباره این اظهارات سخیف و غلو‌آمیز گفتنی است؛

الف: سخنگوی دولت در حالی از تلاش آقای رئیس جمهور برای استقرار اسلام ناب سخن می‌گوید که آقای مشایی- یعنی کسی که آقای احمدی‌نژاد ایشان را، نسخه دیگری از شخصیت سیاسی و عقیدتی خود می‌داند- به صراحت تأکید دارد که «دوران اسلام‌گرایی به پایان رسیده است(!) معنایش این نیست که اسلامگرایی وجود ندارد یا رو به نضج نیست، نه، اسلام هست اما دوره‌اش به پایان رسیده است. اکنون دوره اسب‌سواری تمام شده،‌ اما اسب هست و سوارش هم هست... روند تحولات بشر این نیست که بشریت مسلمان بشود تا به حقانیت برسد.»! حالا باید از آقای دکتر الهام پرسید: آیا به عقیده جنابعالی قرار است حضرت صاحب‌الزمان(عج) - نستجیربالله- برای مقابله با اسلام بیایند؟! و اگر چنین نیست- که نیست- و حضرتش برای تشکیل حکومت عدل جهانی براساس اسلام ناب محمدی(ص) ظهور می‌فرمایند، کسانی که دوران اسلام‌گرایی را تمام شده می‌دانند چه نسبتی با حضرت خواهند داشت که به قول شما قرار است با ظهور حضرت، رجعت کنند؟! ادعای جایگزینی «مکتب ایرانی» به جای «مکتب اسلام» و دهها نمونه پلشت دیگر از این دست پیشکش!

ب: دکتر الهام می‌گوید؛ «برخی‌ها توجه به دولت امام زمان(عج) را خرافه تعبیر کردند و تمام تلاش احمدی‌نژاد در مسیر استقرار حکومت علوی را تنها به یک بشقاب خالی محدود کردند»! و توضیح نمی‌دهد که اولاً؛ چه کسانی توجه به دولت امام زمان(عج) را خرافه تعبیر کرده‌اند؟! مگر نه این که انقلاب اسلامی در بستر اعتقاد به استقرار حکومت علوی برپا شده و مردم این مرز و بوم، از جمله رزمندگان اسلام، همه هستی خود را بر سر این اعتقاد مقدس به میدان آورده و در این راه خون داده و سختی کشیده و خون دل‌ها خورده‌اند. بنابراین باید پرسید کسانی که دوران اسلام‌گرایی را تمام شده می‌دانند! و کسانی که چشم و گوش بسته از آنها حمایت و تقدیر می‌کنند، به مقابله با استقرار حکومت علوی برخاسته‌اند یا توده‌های عظیم مردمی که بارها نشان داده‌اند جان و دل در گرو حضرتش دارند؟!

ثانیاً: ظاهراً سخنگوی محترم دولت فراموش کرده که اعتراض‌ها به ادعای «هاله نور» بود که آقایان ابتدا بر آن تأکید کردند ولی هنگامی که با اعتراض روبرو شدند، آن را تکذیب کردند و نهایتاً وقتی نوار صوتی کسی که چنین ادعای سخیفی را مطرح کرده بود، منتشر شد، ترجیح دادند درباره آن سکوت کنند و معلوم نیست سخنگوی دولت را چه می‌شود که از اعتراض به یک ادعای سخیف و بی‌پایه با عنوان «بی‌توجهی به استقرار حکومت علوی»! یاد می‌کند؟!

ج: سخنگوی دولت گلایه می‌کند که چرا بعضی‌ها «تلاش احمدی‌نژاد در مسیر استقرار حکومت علوی را تنها به یک بشقاب خالی محدود کرده‌اند»! و گفتنی است تاکنون تصور می‌شد ماجرای بشقاب خالی فقط یک شایعه است و این که می‌گویند حلقه انحرافی این بشقاب خالی را برای حضرت صاحب‌الزمان(عج) روی میز می‌گذارد، تهمتی است که به آنها می‌زنند ولی حالا جناب الهام می‌فرمایند؛ تلاش احمدی‌نژاد برای استقرار حکومت علوی تنها به یک بشقاب خالی محدود نمی‌شود؟! آیا این سخن را باید به حساب سهواللسان آقای الهام گذاشت یا اعتراف به این که «بشقاب خالی» شایعه نیست، بلکه به قول ایشان تلاش آقایان برای استقرار حکومت اسلامی را نبایستی فقط به این «بشقاب خالی» محدود کرد!

د: آقای دکتر الهام در تعریف و تمجید از آقای احمدی‌نژاد چنان اغراق می‌کند که گویی انقلاب اسلامی و گسترش دامنه اسلام همه و همه مدیون ایشان است!

در آخرین ساعات دیروز باخبر و خوشحال شدیم که آقای دکتر الهام اظهارات خود را تصحیح کرده است ولی خبر که آمد، متاسفانه خوشحال‌کننده نبود. کاش آقای الهام با سابقه دیانتی که از ایشان داریم به جای توجیه آنچه گفته‌اند، در یک کلمه از اشتباه خود پوزش بخواهند.

توضیح دفتر الهام درباره ماجرای رجعت احمدی‎نژاد

دفتر سخنگوی دولت در اطلاعیه ای درباره انعکاس تحریف شده خبر سخنان دکتر غلامحسین الهام در همایش تجلیل از گفتمان سوم تیر، توضیحاتی را منتشر و از تحریف معنایی این سخنان و قضاوتهای عجولانه برخی افراد و رسانه ها درباره آن ابراز تاسف کرد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت، دراین اطلاعیه آمده است: برخی رسانه ها بدون توجه دقیق به معنا و محتوای سخنان دکتر الهام، با ذهنیت قبلی نسبت به کلمه «رجعت» و قرینه سازی برای آن در زمینه مهدویت، نسبت به تحریف معنایی این سخنان اقدام کرده اند در حالیکه منظور و مراد دکتر الهام از کلمه رجعت آقای دکتراحمدی نژاد و آرزوی بازگشت وی در آینده نزدیک به عرصه سیاسی و اداره دولت باز می گردد از این رو کلمه"رجعتی دیگر" از سوی سخنگوی دولت به کار رفته است.

دکتر الهام با تاکید بر اینکه احمدی نژاد در تبعیت از نایب امام زمان حضرت آیت الله خامنه ای سنگ وفاداری بتمامه گذاشت، با قرائت فرازهایی از زیارت جامعه کبیره، به تطبیق دیدگاه های اعتقادی احمدی نژاد در مورد امام(علیه السلام) با شاخصه های مذکور در زیارت جامعه کبیره پرداخته و آرزو کرده است با اتصال انقلاب اسلامی ایران به انقلاب مهدوی(عج)، دکتر احمدی نژاد در کنار رهبر فرزانه انقلاب در آن دولت کریمه خدمت کنند.


تناقضی که در تحریف منتشرشده مستتر است؛ "آرزوی رجعت برای دکتر احمدی نژاد" در حالی است که وی زنده می باشد و چنین پنداری از رجعت خلاف اصول و مبانی اعتقادی است و قطعا مراد گوینده نیز چنین نبوده است.

بدیهی و مبرهن است که در نگاه و اعتقادات شیعه تعیین زمان ظهور برای امام عصر علیه السلام باطل است لذا نه می توان زمانی را برای آن و نه همراهان ایشان را تعیین کرد. لکن از آموزه های موکد دینی است که شیعیان باید پیوسته فرج و ظهور را نزدیک دانسته و برای همراهی با آن موعود منتظر خود را آماده کنند چنانکه در دعای عهد وارد شده است حتی اگر مرگ بین آنها و زمان ظهور فاصله انداخت خدای متعال ایشان را برای خدمت در رکاب حضرت ولی عصر به دنیا بازگرداند و چنین است که آرزو و دعای رجعت برای بندگان مومن و صالحی که از دنیا رفته اند ، صحت داشته و به کار می رود، آنگونه که هر روز آرزو می کنیم: اللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذی جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَاَخْرِجْنی مِنْ قَبْری ، مُؤْتَزِراً کَفَنى ، شاهِراً‌ سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی.

زشته پیوند دولت با ملت

نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در بیشتر کشورها ورود به عرصه رقابت انتخاباتی را با شعار و کلیدواژه هایی آغاز می کنند که قادر باشد نظر رأی دهندگان را به خود جلب کند. این شعارها و کلیدواژه ها هم باید از لحاظ ظاهری زیبا باشند و هم از لحاظ مفهومی حاوی پیام بلند و عمیق. این شعارها و کلیدواه ها رشته قوی پیوند نامزدی که رئیس جمهور می شود با مردم است و پس از انتخاب شدن به ترسیم کننده خط مشی دولت جدید و هویت آن تبدیل می شود و مردم، دولت جدید را با آن شعار و کلیدواژه ها می شناسند. پس از آن است که مردم انتظار دارند در هر رفتار دولت آن نشان دیده شود و در نهایت هم مردم دولت ها را با همین شعارها و کلیدواژه ها که نقش شاخص را هم پیدا می کنند، می سنجند و ارزیابی می کنند. دوم خردادی ها کارشان را باشعار «توسعه سیاسی» آغاز کردند و برنامه های شان را با همین شعار و نشان پیش بردند و دولت شان را نیز با آن در تاریخ ثبت کردند. احمدی نژاد نیز شعار «عدالت» را برای دولتش برگزید و در برنامه هایش تلاش داشت تا «عدالت» برجسته و فراگیر دیده شود. حتی پیش از این دو دولت، دولت آقای هاشمی که معروف به دولت سازندگی شد، نشان «توسعه اقتصادی» را برای خود برگزید و بیشتر برنامه ها و اقداماتش نیز از جنس همین شعار بود. مطالعه عملکرد دولت ها و شعارهای شان نشان می دهد که آنها در چه بخش هایی موفق بوده اند و در چه بخش هایی ناموفق. کامیابی و ناکامی دولت ها در این باره به دو عامل بستگی داشته است:
1- تشخیص درست و شعار نادرست؛ رئیس جمهور و یا همان رئیس دولت، پیش از ورود به عرصه رقابت دریافته بود که اقدامات دولت حاکم و یا تفکراتش مردم را راضی و نظر آنها را تأمین نمی کند و به تغییر مناسب نیاز دارد، اما در جایگزین کردن، خوب عمل نکرده و با اینکه نظر مردم را جلب کردند، اما چون شعار و تفکر جایگزین درست نبود در عمل به نتایج خوبی منجر نشد. دولت دوم خرداد مصداق این مورد است.
2- تشخیص و شعار درست و اجرای نادرست؛ تشخیص و شعار درست هم همیشه به نتیجه نمی رسد، زیرا هر دو، در مرحله نظر است و در بوته امتحان قرار نگرفته اند و پس از ورود به عرصه عمل تعیین کننده می شوند. هرگاه دولت بتواند شئونات و الزامات آن را در عرصه های مختلف اجرایی رعایت کند، موفق است در غیر این صورت ناکام می شود.

دولت اول احمدی نژاد و حدود دو سال از دولت دوم وی تا حدی توانست این رابطه را حفظ کند و دولتش موفق شناخته شود، اما در دو سال آخر به دلایلی نتوانست آن مسیر را ادامه دهد و دچار چالش با شعار اصلی خودش شد.
آقای روحانی هم مانند هر یک از نامزدهای پیشین انتخابات و آنهایی که با وی در انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری رقابت کردند، شعاری برگزید. شعار وی «اعتدال» بود و در مراحل مختلف تبلیغات انتخاباتی بر آن تأکید می کرد و حتی پایه سخنانش در مباحث داخلی و خارجی که در همایش «افق رسانه» ایراد کرد نیز مفهوم توسعه یافته «اعتدال» بود. شعار «اعتدال» وی در نزد افراد و گروه های مختلف جا باز کرده و با استقبال مواجه شده است. تجربه دولت های گذشته و نقاط ضعف و قوت آنها در چگونگی حفظ و به کارگیری شعار انتخابات شان نیز در اختیار اوست. آقای روحانی با مطالعه دقیق و عمیق این تجربه گرانبها می تواند به حقیقت و نسخه ای دست پیدا کند که بالندگی روزافزون این شعار در تمامی برنامه های دولتش مشاهده و عامل موثر و قدرتمندی برای تقویت دولت و حفظ حمایت مردمی برای کابینه شود. کم رنگ شدن شعار برگزیده دولت در برنامه ها و رفتار موجب تضعیف رابطه مردم و دولت می شود و چون تکرار بدون نکته نو و با یک لحن و بیان ثابت نیز ملال آور است باید قالب های عرضه «اعتدال» نوبه نو شود تا دولت رشته ارتباطش با مردم را از دست ندهد. ان شاء الله

 

  رضا گرمابدری

عقربه‌های مقاومت شتاب گرفته‌اند


ضربه سنگین ارتش لبنان به تکفیری‌های وابسته به قطر و رژیم صهیونیستی در شهر «صیدا» و از هم پاشیده شدن گروهی جنایتکار که حدود دو سال برای آنان سرمایه‌گذاری شده بود، یک موفقیت بزرگ میدانی برای مردم منطقه به حساب می‌آید و متقابلا یک شکست جدید میدانی برای تروریزم غربی-عربی محسوب می‌شود و می‌تواند پیامدهای جدی بر جای بگذارد کمااینکه دردناک بودن این شکست، جبهه تروریزم را واداشت که دست به اقدام دیوانه‌واری در مصر بزند. قتل فجیع عالم برجسته شیعی «حسن شهاته» و سه تن از برادرانش و یکی از شیعیان دیگر در روستای «زاویه ابومسلم» در 15 کیلومتری قاهره در روز میلاد حضرت بقیهًْ‌الله الاعظم- عجل‌الله‌تعالی فرجه- بدون تردید در واکنش به این شکست صورت گرفته است.
صیدا طی دو سال اخیر یکی از نقاط تحریک غربی-عربی علیه مقاومت به حساب آمده است اما واقعیت این است که مردم سنی صیدا به دلیل وجود علمای برجسته و واقع‌بینی نظیر شیخ قبلان و شیخ ماهر حمود امام‌جمعه مسجدقدس صیدا، همواره رابطه مناسبی با مقاومت و شیعیان داشته‌اند بگونه‌ای که در جریان جنگ 33 روزه تعداد زیادی از آوارگان شهر شیعه‌نشین «صور» را برادرانه در میان خود جای دادند و در جریان این جنگ کاروانهای انسانی و تسلیحاتی حزب‌الله بدون مانع از این مناطق عبور کرده‌اند. از سوی دیگر مردم صیدا در مقایسه با سنی‌های دیگر، از جمله مردم «طرابلس» روشنتر دیده شده‌اند. براین اساس می‌توان گفت آنچه طی دو سال اخیر توسط یک گروه کوچک در این شهر مهم لبنان انجام شده تناسبی با بافت‌اجتماعی و فرهنگی آن ندارد.
صیدا بعنوان زادگاه «رفیق حریری»- نخست‌وزیر قدرتمند لبنان که در بهمن‌ماه سال 1383 در بیروت ترور شد- و محل زندگی خاندان حریری یک پایگاه برای جریان سنی المستقبل به حساب آمده ولی از آنجا که به جز «سعد»، بقیه اعضای خانواده حریری به میانه‌روی شهرت دارند، نفوذ این خانواده و حزب‌المستقبل به خودی خود نمی‌تواند زمینه‌ساز اصلی نزاع مذهبی در این شهر باشد. کمااینکه استراتژی المستقبل هم در ایجاد درگیری در مناطق سنی‌نشین بویژه شهر صیدا که برای اهل‌سنت و بخصوص خانواده حریری الهام‌بخش به حساب آمده، نبوده است. گفتنی است که صیدا در میانه دو منطقه شیعی‌نشین صور در جنوب و بیروت در شمال قرار دارد و درگیری در صیدا قاعدتا به پراکنده شدن اهل سنت این شهر و ضربه خوردن شهری که سمبل اهل سنت لبنان محسوب شده، می‌باشد. هر کس از بیروت به صور برود موقعیت بسیار ممتاز عمرانی و اقتصادی صیدا را تصدیق می‌کند.
از حدود دو سال پیش وضعیت آرام صیدا دگرگون شد. یک گروه تحت امر افرادی که درس ناخوانده صاحب فتوا معرفی می‌شدند! به مرور بر این شهر مسلط گردیدند و نام یکی از این افراد در رسانه‌های مجازی به سرعت بعنوان رهبر روحانی صیدا مطرح گردید؛ «احمد اسیر»! وی پیش از تحولات اخیر سوریه یک دکان ساده عطاری در صیدا داشته و در زمستان 1390 چند هفته به قطر رفته و پس از بازگشت به صیدا، لباس روحانیت پوشیده و مدعی دفاع از اهل‌سنت در برابر شیعیان شده است! از این پس وی گروهی از جوانان را دور خود جمع کرده و به آموزش نظامی آنان پرداخته و یک سازمان شبه نظامی را راه‌اندازی کرده است. وی در این مدت سخنرانی‌های آتشینی علیه سیدحسن نصراله، جبهه مقاومت، شیعیان و ایران ایراد کرده و هر از گاهی به همراه گروهی از اعضای همین سازمان شبه نظامی خود به پایتخت لبنان آمده و در سخنرانی‌هایی که در میدان اصلی بیروت ارائه کرده، با اهانت سخیف علیه سیدحسن نصراله و جامعه شیعه لبنان سعی کرده شیعیان را وادار به ورود به صحنه نماید که البته موفق نشده است. با توجه به رابطه قدیمی سازمان اطلاعات قطر با سازمانهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و پروژه‌های مشترکی که بین این دو رژیم به اجرا گذاشته شده، کمتر تحلیل‌گری در مشترک بودن پروژه صیدا بین اسرائیل و قطر تردید دارد.
رژیم صهیونیستی همواره در صدد بوده تا راههای اصلی ارتباطی لبنان را برای حزب‌الله ناامن نماید و بخصوص روی جاده شمال جنوب که از لاذقیه در شمال سوریه شروع شده و پس از عبور از طرطوس، طرابلس، بیروت و صیدا به صور در جنوب لبنان می‌رسد، حساسیت زیادی داشته است. اسرائیل این مسیر را مسیر انسانی و تسلیحاتی برای حزب‌الله می‌شناسد و برای قطع آن برنامه‌ریزی کرده است. پرواضح است که چنین کاری بطور مستقیم از توان رژیم تل‌آویو خارج است و بدون ایجاد یک ساز و کار داخلی و محوریت یک کشور عربی امکانپذیر نمی‌باشد. می‌توان گفت آنچه طی حدود یک سال اخیر در صیدا اتفاق افتاده و یک محیط امن اقتصادی را به یک محیط پرتلاطم امنیتی تبدیل کرده،‌مثلثی است که اضلاع آن را پول و تسلیحات قطر،‌اطلاعات و مدیریت رژیم صهیونیستی و نیروی میدانی که علی‌الظاهر لبنانی هستند، تشکیل می‌دهند. باید گفت برخلاف تصور اولیه،‌این جریان از پشتوانه قوی داخلی در لبنان برخوردار نیست و حتی جریان المستقبل هم علناً از آن حمایت نمی‌کند و از این رو دیدیم در ایامی که ارتش با این جریان درگیر شد شخصیت‌های المستقبل از جمله فؤاد سینیوره هم درنهایت از ارتش حمایت کردند.
گروه تکفیری تحت امر «احمدالاسیر» طی حدود یک سال گذشته عملاً بر صیدا مسلط شده بودند و علیرغم شرارت‌هایی که انجام می‌دادند، با مانعی مواجه نبودند نه ارتش و نه حزب‌الله لبنان که بیش از همه در معرض دشمنی این گروه قرار می‌گرفت، به کار آنها کاری نداشت. بعد از عملیات موفق ارتش سوریه در منطقه کوچک ولی استراتژیک القصیر که استان حساس حمص را به تندروهای وهابی در طرابلس لبنان وصل می‌کرد، بخش عمده‌ای از این تروریست‌ها به دو منطقه طرابلس و صیدا هجوم آورده و در صدد برآمدند تا با توسعه درگیری در لبنان انتقام شکست در القصیر را بگیرند. آنان ابتدا از طرابلس شروع کردند. درگیری علیه مناطقی از استان هرمل که اکثریت آنان را «علوی‌ها» تشکیل می‌دادند، قبل از شکست نهایی در القصیر آغاز گردید و پس از آنکه این درگیری توسط ارتش مهار شد، تروریست‌ها تحرک خود را در صیدا شروع کردند که البته این اشتباه استراتژیک آنان بود چرا که برخلاف القصیر و طرابلس،‌صیدا در میانه دو قطعه شیعه‌نشین قرار داشت. تروریست‌های تحت امر احمد اسیر کار خود را با حمله به ارتش در روز جمعه گذشته شروع کردند. آنان با حمله به یگانهای ارتش، 22 نفر را به شهادت رساندند که این تعداد در تاریخ ارتش لبنان بسیار کم سابقه بود. ارتش متقابلا در مقابل این جریان قرار گرفت و پس از آن که حدود 32 نفر از آنان را به هلاکت رسانده و حدود 100 نفر دیگر از آنها را مجروح نمود، شهر از وجود تروریست‌ها پاکسازی گردید. حمله به ارتش، یک خطای بزرگ راهبردی برای مثلث اسرائیل، قطر و تکفیری‌ها به حساب می‌آید چرا که برخلاف سایر کشورهای عربی، در لبنان اصولا ارتش در دفاع از یک مذهب و علیه مذهب دیگر عملیات نمی‌کند و نوعا بیطرف می‌ماند و در نهایت در زمانی که راه‌حل‌های سیاسی به بن‌بست می‌رسد، فرماندهی ارتش به عنوان یک گزینه وارد صحنه سیاسی می‌شود، و اختلافات را به نفع آرامش و ثبات راهبری می‌نماید. همین الان ریاست جمهوری ژنرال «میشل سلیمان» فرمانده سابق ارتش، محصول عدم توافق در فضای سیاسی است. در اجلاس دوحه- اردیبهشت 87- خود سران گروه‌ها وقتی نتوانستند روی یکی از کاندیداهای خود به توافق برسند، به ریاست جمهوری فرمانده کل وقت ارتش تن دادند.
در لبنان حمله به ارتش توسط هیچ گروهی حمایت نمی‌شود و از این رو دفاع ارتش لبنان وقتی مورد حمله قرار گرفت، از مشروعیت بالایی برخوردار شد و همه لبنان به طور یکپارچه از پاکسازی استان صیدا به دست ارتش حمایت کردند و ارتش با بهره‌گیری از این مشروعیت بالا، در سه روز توانست کاملا بر صیدا مسلط گردد. با شکست تروریست‌ها و مثلث اسرائیل، قطر، تکفیری‌ها در صیدا، در واقع این پدیده در لبنان شکست خورده و حالا دیگر تهدید کردن شیعیان و حزب‌الله به اینکه اگر دست از حمایت دولت سوریه برندارید، زمین لبنان را زیر پای شما به لرزه درمی‌آوریم، بی نتیجه است.
تروریزم در سوریه نیز در شرایط بسیار دشواری قرار گرفته و تقریبا در همه جا در محاصره ارتش و نیروهای جوان «دفاع وطنی» قرار دارد. امروز پایتخت تا حد زیادی از تیررس تروریست‌ها خارج شده است. عملیات روزهای اخیر ارتش در جنوب شرق و شمال غرب دمشق، مرکز حکومت را ایمن کرد و عملیات اخیر ارتش در «تلکلخ»- منطقه‌ای که طرطوس را به حمص و هرمل و طرابلس وصل می‌کند- استان حساس حمص- که مرزهای اردن و عراق را به مرزهای لبنان پیوند می‌دهد- را از تعرض احتمالی تروریست‌ها دور کرد و دست ارتش را در عملیات پاکسازی استان پهناور و حساس «حلب» باز کرد. با عملیات دو ماه اخیر ارتش سوریه، امکان ارسال تسلیحات حساس از مرزهای ترکیه تا حد زیادی از بین رفته است و قطع ارتباط دیرالزور از رقه و نفوذ جدی ارتش سوریه در اطراف شهر حلب، ارتباط تروریست‌ها را در رقه و حلب تا حد زیادی قطع کرده و در صورت آزادسازی کامل حلب، تروریست‌ها باید از همه خاک سوریه بگریزند و این موضوعی است که غرب، رژیم صهیونیستی و رژیم‌های وابسته عربی را به شدت نگران کرده و به دست و پا انداخته است. در این روزها آمریکایی‌ها که از روز اول بحران از هیچ کمکی به تروریست‌ها دریغ نکرده‌اند، در بالاترین سطح دیپلماسی- اظهارات وزیر خارجه- اعلام کردند که روند ارسال تسلیحات را سرعت می‌بخشند و وزیر خارجه عربستان سکوت چند ماه اخیر را شکست و از روند اوضاع سوریه ابراز نگرانی کرد و به ایران و حزب‌الله لبنان هشدار داد اما واقعیت این است که امروز کمک رساندن به تروریست‌های سوریه از هر زمان دیگر سخت‌تر شده است. در عمل امکان ارسال حجم سنگین تسلیحات از مرزهای لبنان، ترکیه، عراق، اردن و رژیم صهیونیستی وجود ندارد و همانطور که محافل آمریکایی پیش‌بینی کرده‌اند، بحران سوریه به کنترل دولت و ارتش این کشور درآمده است.
سعدالله زارعی

رسوایی مدعیان حقوق بشر!


بازار تحلیل‌ها درباره انتخابات 24 خرداد و حماسه کم‌نظیر ملت ایران در فضای رسانه‌ای و تحلیلی کشورهای غربی داغ است.
از شنبه گذشته که نتیجه رسمی انتخابات اعلام شد مراکز رسانه‌ای و مطالعاتی غرب حجم انبوهی از گزارش‌ها، تحلیل‌ها و یادداشت‌ها را به موضوع انتخابات اخیر کشورمان اختصاص داده‌اند.
تلاش و تکاپوی اصلی تحلیلگران و رسانه‌های برجسته آمریکایی و اروپایی بر این محور متمرکز است که تفسیری به اصطلاح روشن و منطبق بر واقعیت‌ها از این انتخابات ارائه بدهند. رصد و واکاوی این تحلیل‌ها و تفسیرهای متعدد و مختلف از سوی محافل سیاسی و رسانه‌ای غربی ابعاد گسترده‌ای دارد و بدون شک چند تیم کارشناسی از سوی متخصصان کشورمان باید روی این مسئله کار کنند اما آنچه که در وهله اول از مجموعه تحلیل‌ها و تفسیرهای آنها درباره انتخابات 24 خرداد قابل استخراج است اذعان همگی آنها به یک نکته مشترک بوده و آن این که ارزیابی‌ها و برآوردهای اطلاعاتی- تحلیلی- راهبردی‌شان درباره انتخابات ایران غلط از آب درآمده است و به طور مشخص «حضور حداکثری مردم» و «نتیجه انتخابات» را بدین شکل پیش‌بینی نمی‌کردند.
به عبارت روشن فاصله تحلیل‌ها و ادعاهای آنها، قبل از انتخابات با بعد از انتخابات فاصله آب تا سراب است.
اما موضوع اصلی این نوشته واکاوی تحلیل‌ها و برآوردهای غلط حریف یا سناریوی ناکام دشمن نیست، بلکه تلاش می‌کند فراتر از این خطای در تحلیل به رسوایی حریف در زمینه پروژه حقوق بشری در کارزار انتخابات بپردازد.
این رسوایی پیامدهایی دارد که ضربه مهلکی بر پروژه حقوق بشر وارد کرده است... بخوانید:
1- اهرم حقوق بشر در مواجهه با جمهوری اسلامی، موضوع ناشناخته‌ای نیست. همواره دشمنان نشان‌دار ایران اسلامی کوشیده‌اند تا حقوق بشر را دستاویزی برای فشار و تهدید علیه کشورمان قرار بدهند.
در سال‌های اخیر به موازات موضوع هسته‌ای، حتی حریف همزمان بر فاز حقوق بشر متمرکز شده و طرفه آنکه صدور قطعنامه‌ها یا گزارش‌های به اصطلاح حقوق بشری بر ضد ایران پیوست مکمل سناریوی تهدیدها و فشارها بوده است. اوج این تحرکات به اصطلاح حقوق بشری تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران بود که در ابتدای سال 90 با کارگردانی آمریکا کلید خورد و در اقدامی غیرقانونی و بیرون از ساز و کار سازمان ملل و قواعد بین‌المللی این بدعت شوم را بنا نهادند.
این در حالی بود که جمهوری اسلامی ساز و کار شورای حقوق بشر سازمان ملل و مکانیسم خروجی آن یعنی یو‌پی‌آر (بررسی دوره‌ای وضعیت حقوق بشر کشورها) را پذیرفته بود و تعیین گزارشگر حقوق بشر برای ایران یک خلاف بیّن و آشکار بود.
جالب اینجاست که حتی در تعیین مصداق گزارشگر حقوق بشر نیز همان بانیان قبلی یعنی کشورهایی مثل آمریکا و کانادا ایفای نقش کردند و شخص معلوم‌الحالی چون «احمد شهید» از کشور کوچک مالدیو را به عنوان گزارشگر حقوق بشر ایران تعیین کردند.
اکنون احمد شهید در راستای ماموریت اربابانش، 4 گزارش علیه ایران منتشر کرده که مفاد و محتوای آن به وضوح نشان می‌دهد یک رونویسی تمام‌عیار از دست ضد انقلاب و دشمنان نشان‌دار کشورمان است.
اما سؤال این است که چرا احمد شهید از مدت‌ها قبل از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بیش از گذشته فعال می‌شود و بر موضوع «انتخابات ایران» متمرکز می‌شود؟
بازی احمد شهید در راستای پروژه حقوق بشری حریف در میدان انتخابات ایران تصادفی است؟
2- احمد شهید با عنوان گزارشگر حقوق بشر در امور ایران سال گذشته و چند ماه مانده به انتخابات 24 خرداد، صریحا خط «انتخابات ایران آزاد نیست»! را در دستور کار قرار داد.
وی نه تنها در گزارش خود علیه ایران این موضوع را ادعا کرد، بلکه در مصاحبه‌ها و گفت‌و‌گوها با رسانه‌های غربی ادعای آزاد نبودن انتخابات ایران را پمپاژ نمود.
احمد شهید حتی در آستانه انتخابات و در روز انتخابات 24 خرداد بار دیگر به صحنه آمد و به اصطلاح رجز خواند که «انتخابات ایران غیرآزاد و ناعادلانه است»!
آنچه در این میان قابل اعتناست هماهنگی سازمان یافته احمد شهید است با لشکری از نهادها و مراکز به اصطلاح حقوق بشری غربی که در یک تقسیم کار مشترک حمله و هجمه به ایران را در میدان انتخابات تدارک دیده‌اند.
سازمانی موسوم به سازمان دیده‌بان حقوق‌بشر در همین راستا در بیانیه‌ای ادعا می‌کند که «انتخابات ایران آزاد و عادلانه نیست.»!
دیگری با عنوان سازمان عفو بین‌الملل به میدان می‌آید و مدعی می‌شود «در آستانه انتخابات ایران، نقض حقوق بشر تشدید شده است»!
سپس این پروژه ناشیانه با موضع‌گیری‌ها و صدور بیانیه‌های دیگر تشکل‌های به اصطلاح حقوق‌بشری که همگی در بیرون مرزها مستقر هستند ادامه می‌یابد و حتی دو روز مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری، دو تشکل به نام‌های «جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران» و «فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشری» ایران را به نقض حقوق بشر متهم می‌کنند.
پیش از این نیز «وزارت خارجه آمریکا»، «خانه آزادی» (freedom house) تا حتی عناصر دم‌دستی مانند شیرین عبادی بارها و به کرات ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده بودند تا در آستانه انتخابات، سناریو و بازی اصلی علیه جمهوری اسلامی را به پیش ببرند.
اما آیا این تلاش‌ها، تحرکات و تکاپوها با هدف کارشکنی در انتخابات ایران موفق بود؟
پروژه حقوق بشری حریف برای ضربه زدن به انتخابات ایران محقق شد؟
3- ناگفته پیداست اگر ادعای مدعیان حقوق بشر درباره ایران واقعیت داشت و یا حتی بخشی از واقعیت را نشان می‌داد باید بر انتخابات تاثیر می‌گذاشت نه اینکه سیل جمعیت مشتاق برای حضور در پای صندوق رای، وزارت کشور را مجبور کند چندین بار زمان انتخابات را تمدید کند و بیش از 72 درصد در حماسه‌ای کم‌نظیر در انتخابات مشارکت نمایند.
اگر انتخابات آزاد نبود چرا همه سلایق و جریان‌های سیاسی در آن شرکت کردند؟
آیا ادعای بزرگ و واهی نقض حقوق بشر در ایران با حماسه کم‌نظیر آحاد ملت همخوانی دارد؟ انتخابات پرشور 24 خرداد در ایران حتی در زندان‌های کشور برگزار شد و قوانین موضوعه جمهوری اسلامی بر حقوق شهروندان ولو اینکه زندانی باشند حساسیت دارد و مجرمان و محکومان نیز از حق انتخاب کردن محروم نیستند.
گفتنی است؛ در آستانه انتخابات، حجم انبوهی از گزارش‌ها و اخبار را رسانه‌های ضدانقلاب و اپوزیسیون خارج‌نشین علیه زندان‌ها و زندانیان در ایران منتشر می‌کردند تا القاء نمایند فضا به اصطلاح امنیتی است اما هر چه کردند طرفی نبستند.
4- و بالاخره باید گفت انتخابات 24 خرداد، دروغ‌گویی‌ها، تهمت‌ها، شایعات و شبهات به اصطلاح حقوق‌بشری علیه ایران را برملا کرد و پروژه حریف به شکست انجامید.
حقانیت جمهوری اسلامی و اعتماد آمیخته به باور مردم به نظام،‌ «قدرت نرم» ایران اسلامی است که حتی بدخواهان و مخالفان را قانع کرد که اذعان نمایند ملت ایران برنده انتخابات بوده است و همین قدرت نرم ایران است که به تعبیر روزنامه آمریکایی هافینگتون پست، سدی در برابر آمریکاست.
حالا احمد شهید و دیده‌بان حقوق بشر و سازمان عفو بین‌الملل و خانه آزادی و... هر چه کنند باید بدانند وقتی ارباب شان هیچ غلطی نمی‌تواند بکند آنها که دیگر محلی از اعراب ندارند. اینطور نیست؟ 


حسام‌الدین برومند

ماجرای تقابل دیرین روحانی با افراطیون مدعی اصلاحات


نوع تعامل جریان‌های افراط‌گرا با نامزد پیروز انتخابات داستان جالبی دارد.
حسن روحانی در حالی نامزد انتخابات شد که افراطیون مدعی اصلاحات به دلایل برخی سوابق در گذشته، روی خوشی به او نشان نمی‌دادند. وی در سال 1378 آشوبگران خیابانی را «اوباش» و «حقیرتر و پست‌تر از آن که بتوانند براندازی کنند» توصیف کرده بود. او همچنین چند روز بعد از فتنه‌انگیزی فتنه‌گران در 25 بهمن 1389 ضمن سخنانی در نشست مجلس خبرگان رهبری تصریح کرد: اقدام فتنه‌گران در روز 25 بهمن به بهانه حمایت از مردم تونس و مصر اقدامی خطرناک و حساب شده برای سوءاستفاده دشمنان بود که توسط رهبری معظم و با حضور حماسی مردم خنثی شد.
وی با اشاره به خیزش اسلامی در سراسر منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه و جرقه این خیزش از کشور تونس گفته بود: بیداری اسلامی که ریشه در قرن نوزدهم و بیستم دارد و ایران پیشتاز این حرکت بوده است، قطعا از عوامل اصلی این خیزش است. آمریکا و کشورهای غربی می‌خواهند با جایگزین کردن مدل‌های حکومتی مورد حمایت خود، خیزش‌های مردمی را منحرف کنند و الگوهای حکومتی کاذب برای آنها بسازند و از طرف دیگر آنها را از الگوی انقلاب ایران دور کنند.
حجت‌الاسلام والمسلمین روحانی اسفند سال گذشته نیز در دیدار جمعی از دانشجویان و در پاسخ به این سؤال که «نظرتان درباره وقایع پس از انتخابات سال 88 چیست؟» اظهار کرد: اعتراض اولیه بخشی از مردم پس از انتخابات و برخی از انتقادها طبیعی بود. گرچه هر حرکتی باید از مسیر قانونی‌اش انجام شود. اما بعد از این که مقام معظم رهبری نظرشان را در نماز جمعه به صراحت اعلام کردند که هرگونه اعتراضی باید در چارچوب قانون ادامه پیدا می‌کرد می‌بایست اعتراض‌ها شکل قانونی به خود می‌گرفت. من معتقدم مشکلات در خیابان حل و فصل نمی‌شود.
وجه دیگر انتقاد روحانی از تندروی مربوط به سوابق عملکرد مدعیان اصلاح‌طلبی است که خواستار حمایت از صدام در برابر آمریکا بودند. وی خرداد سال 1390 در مصاحبه با یکی از نشریات و در بیان تندروی‌های جریان موسوم به چپ در مجلس سوم گفت: در همین مجلس سوم که اکثریت در دست جناح چپ بود، وقتی شورای عالی امنیت ملی تصمیم گرفت در ائتلاف غرب علیه عراق بی‌طرف باشد، تندروها در مجلس شلوغ کردند و داد و فریاد به پا کردند که چرا شورایعالی چنین تصمیمی گرفته است و ما باید از صدام طرفداری کنیم، زیرا می‌خواهد با آمریکا بجنگد. حتی یکی از نمایندگان مجلس او را با خالد بن ولید مقایسه کرد. اتفاقاً من در آن جلسه حاضر بودم و عصبانی شدم و گفتم اتوبوس دم در آماده است؛ هر کس می‌خواهد به صدام کمک کند، به بغداد برود!
وی اضافه کرد: «آنها می‌گفتند از صدام که آنقدر در جنگ با ایران مرتکب جنایت شده است و به کویت هم حمله کرده است، حمایت کنیم. در حالی که او اگر در کویت باقی می‌ماند و جلویش گرفته نمی‌شد، خطر بزرگی برای ما بود. اصلاً هم فکر نمی‌کردند که در صورت اعمال این سیاست، باید با 30 کشور می‌جنگیدیم».
این جریان (از جمله برخی سران سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت) در دوره اصلاحات خواستار حمایت از طالبان مقابل آمریکا بودند.
احتمالا به اعتبار همین سوابق بود اصلاح‌طلبان تا هفته آخر قبل از انتخابات 92 با نامزدی روحانی مخالف بودند و تاکید می‌کردند او مطلقا اصلاح‌طلب نیست. این تعبیر را بسیاری از زعمای حزب مشارکت و مجمع روحانیون و حتی کسانی مانند عارف مکررا تکرار کردند که روحانی را اصلاح‌طلب نمی‌دانند. عارف 15 اردیبهشت تأکید کرده بود روحانی اصولگراست و نمی‌تواند محل اجماع اصلاح‌طلبان باشد.
همین تعبیر را محمد سلامتی دبیرکل سازمان (منحله) مجاهدین انقلاب مرداد سال 1387 و هنگامی که روحانی به نامزدی ابراز تمایل کرد، عنوان نمود و گفت: نامزد جبهه اصلاحات باید تفکر اصلاح‌طلبی داشته باشد و روحانی اصلاح‌طلب نیست.
نکته جالب اینکه فردی با مختصات زیباکلام نیز 24 فروردین امسال اعلام کرد: روحانی اصلاح‌طلب نیست و اگر نامزد شود بیش از 2 میلیون رای نخواهد آورد.
او 12 خردادماه نیز به روزنامه آرمان گفته بود: ایده‌آل من نه تنها آقای روحانی نیست بلکه حتی عارف و خود رئیس دولت اصلاحات هم نیست. ایده‌آل من واسلاو هاول، آنگ سان سوچی، مهدی بازرگان و نلسون ماندلا است.
با این همه زیباکلام در فیلم تبلیغاتی دوم حسن روحانی حضور داشت!
حمایت اجباری اصلاح‌طلبان از روحانی پس از آن صورت گرفت که در نظرسنجی‌ها معلوم شد عارف بیش از 7 درصد آرا را ندارد.

قربانیان و معرکه‌آرایان واقعی


تحولات منطقه که ریشه‌های مشخصی دارد و عوامل اصلی انگیزشی آن که اسلام‌خواهی و استیلاستیزی است، کاملا روشن است، این روزها با تشدید فعالیت‌های تروریستی که متاسفانه به نام دین انجام می‌شود و باعث درگیری‌های شدید میان مسلمانان شده، با ابهامات و پرسش‌های جدی مواجه گردیده است.
واقعیت این است که در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه، غرب منفورترین مجموعه به حساب می‌آید که بنام تمدن و توسعه، دارایی‌ها و حتی شخصیت مردم در این منطقه را تاراج کرده است. بر این اساس همه افکارسنجی‌هایی که طی دو دهه گذشته از سوی موسسات معتبری نظیر «پیو» و «زاگبی» انجام شده از بالا بودن میزان نفرت مردم از غرب حکایت داشته به گونه‌ای که دولت آمریکا را وادار کرد که از شعار دروغین «توسعه دمکراسی» در جهان اسلام دست بردارد و کاستن از نفرت مردم علیه غرب را در دستور کار خود قرار دهد.
از سوی دیگر در این منطقه که اسلام مشترک‌ترین و عام‌ترین عنصر فرهنگی و تمدنی آن است، هیچ‌چیز به اندازه «دین» از اهمیت و اولویت برخوردار نیست. مردم در مصر، تونس، لیبی، سودان، عربستان، یمن، ترکیه و در هر نقطه دیگر اسلام را اصلی‌ترین هویت فرهنگی خود دانسته و به گواهی اسناد فراوان هیچ‌چیز به اندازه اسلام، آنان را به حرکت درنمی‌آورد. در مصر اسلام بعنوان تنها عنصر حرکت‌دهنده و معنادهنده به حرکت مطرح است به گونه‌ای که حتی حکومت‌های شدیدا مخالف دین سعی کرده‌اند که با گروهی از متدینین تعامل داشته و خود را با دین‌گرایان همراه نشان دهند مثلا انورسادات زمانی که روی کار آمد در کنار اقدامات فاجعه‌باری که بخصوص در مورد رها کردن مبارزه با رژیم صهیونیستی طراحی نمود، وانمود کرد که برخلاف «عبدالناصر» به گروههای اسلام‌گرا اجازه فعالیت می‌دهد در عمل هم با گروهی از سلفی‌ها وارد تعامل شد. در این دوره هم غرب وانمود می‌کند که نه تنها با اخوان‌المسلمین بعنوان یک گروه اسلام‌گرا مشکلی ندارد بلکه حاضر است به آنان کمک هم برساند. اما واقعیت این است که غرب نمی‌تواند به صورتی اعلام شده از سد اسلام‌گرایان عبور کند بلکه راه موفقیت را در وانمود کردن موافقت با اسلام‌گراها می‌داند.
اسلام‌گرایی در مصر یک پدیده طبیعی است و وجه غالب آن هم استقلال‌خواهی و تکیه بر فرهنگ و تمدن خودی است اما غرب تلاش می‌کند معنای دیگری از اسلام‌گرایی ارائه کند! در مصر مسلمانان عمدتا روحیه‌ای عرفانی دارند و ستیز با هم‌کیشان را برنمی‌تابند و در طول صدها سال، این مهمترین خصلت مردم در این سرزمین بوده است. اما امروز می‌بینیم که به نام اسلام‌ گروهی علیه گروه دیگر وارد میدان می‌شود این یک تغییر طبیعی به حساب نمی‌آید. نشانه آن این است در گذشته حکومت‌های سادات و مبارک که وابستگی شدید‌شان به آمریکا بسیار آشکار بود، گروه‌های خاصی را که این روزها آتش درگیری برافروخته‌اند، کنترل می‌کردند و غرب هم به این کنترل تاکید داشت. در حالی که امروز، این‌ها آزاد شده و با بکارگیری انواع امکانات و تجهیزات در حال برهم زدن معادله‌های مدنی و قرارهای مشترک نظیر انتخابات و قانون اساسی می باشند و در عمل هم با گروه‌های لائیک غرب‌گرا در این راه در یک جبهه مشترک قرار گرفته‌اند با این وصف درگیری‌های کنونی را نمی‌توان برخاسته از اختلاف افکار دانست. نکته جالب دیگر این است که دامنه این مباحث از حوزه ملی فراتر می‌رود. 5-4 روز قبل در مصر گردهمایی بزرگی توسط تکفیری‌ها و عناصر سابق اطلاعاتی مصر در اعتراض به دولت سوریه برگزار شد و در آن قطع رابطه دیپلماتیک مصر و سوریه درخواست شد و بلافاصله از سوی مرسی رئیس‌جمهور اخوانی مصر مورد حمایت قرار گرفته و به اجرا گذاشته شد. در این گردهمایی مسئله اختلافات شیعه و سنی در کانون اصلی بحث همه سخنران‌ها قرار گرفت در حالی که به اندازه یک سطر علیه رژیم صهیونیستی موضع نگرفتند. این به خوبی نشان می‌دهد که مانور مخالفت با شیعه و گسترش تضاد با ایران و جبهه مقاومت اگرچه ظاهری «سنی» دارد ولی جدای از ماهیت و نتیجه، به وسیله غرب و در یک برنامه‌ریزی چند‌وجهی دنبال می‌شود.
در کنار این مسئله باید به یک موضوع کانونی دیگر که تاکنون عامل اصلی وحدت بین شیعیان و اهل سنت بوده، اشاره کرد. فلسطین در طول 7 دهه گذشته مهمترین عنصر میدانی وحدت بین طوایف مختلف مسلمانان بوده است. در طول سه دهه گذشته این موضوع علاوه بر ایفای نقش وحدت بین مسلمانان، مهمترین عنصر مشخصه «جبهه مقاومت» نیز بوده است و اساسا اگر فلسطین از جبهه مقاومت جدا شود، این جبهه موضوعیت خود را از دست می‌دهد.
در طول هفته‌ها و ماه‌های اخیر تلاش زیادی شد تا این کانون وحدت‌بخش به حاشیه رفته و حتی به ضد خود تبدیل گردد. این موضوع ابتدا در درگیری اردوگاه الیرموک دمشق خود را نشان داد. درگیری سوری-فلسطینی با حمله یک گروه تندرو به ماموران ارتش در این اردوگاه آغاز شد و بسیار عجیب بود چرا که طی 45 سال گذشته یعنی از زمان آغاز شکل‌گیری این اردوگاه سابقه نداشت. هر چند در این ماجرا، خود فلسطینی‌ها و پلیس تحت امر حماس وارد شده و با این عناصر درگیر شدند و مناقشه‌ای که در ادامه، فلسطینی-فلسطینی شده بود، مهار گردید.
این حرکت در ادامه به تخریب رابطه حماس-حزب‌الله به عنوان دو رکن اصلی میدانی مقاومت که ضمنا معرف هر دو بخش اسلام-یعنی شیعیان و اهل سنت-می‌باشند، منجر شد. در این میان، «سوریه» و درگیری ارتش با تروریست‌ها با تغییر عنوان و تبدیل شدن به درگیری «اسد با مردم» خمیرمایه این اختلاف‌آفرینی شد. حماس اگر چه تاکنون هم بیانیه‌ای علیه دولت سوریه صادر نکرده و شخصیت‌های اصلی حماس موضع‌گیری حادی علیه سوریه نداشته‌اند ولی بخشی از تعاملات خود را به سمت کشوری نظیر قطر برده که دشمن و پادوی دشمنان جبهه مقاومت به حساب می‌آید. در عین حال این میزان از اختلاف در هر جا یافت می‌شود و جدی تلقی نمی‌گردد. اما در بحث ایجاد اختلاف میان اضلاع و اجزاء جبهه مقاومت که نقش آمریکا و رژیم‌های وابسته عربستان و قطر در آن کاملا آشکار است، موضوع فراتر از اختلاف بین گروهی از فلسطینی‌ها با یک بخش از سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران است. در واقع در این بحث، تمرکز نفاق‌آمیز آمریکا و وابستگان منطقه‌ای آن روی موضوعی است که اساس مسئله مقاومت را تشکیل می‌دهد. جمهوری اسلامی بعنوان قلب جهان اسلام مهمترین احیاگر فلسطین و مهمترین مانع هضم این قطعه مقدس در پیکره رژیم صهیونیستی است و اگر ایرانی‌ها و نظام سیاسی آنان باور کند که جایگاهی در معادله فلسطین ندارند و باید بحث درباره آن را به قطر و عربستان واگذار نمایند، در واقع باید برای همیشه از قرار داشتن در کانون یک جبهه مؤثر بین‌المللی و منطقه‌ای چشم بپوشند و از آنجا که در این صورت عمق امنیتی و سیاسی خود در منطقه را از دست می‌دهند باید هر لحظه منتظر حادثه بمانند. براین اساس بحث اختلاف افکنی در جبهه مقاومت یک اقدام امنیتی با نتایج زیانبار است و همه باید به آن توجه داشته باشند.
نتیجه اختلاف‌افکنی میان شیعیان و اهل سنت ایجاد درگیری‌هایی است که بطور یکسان و هم‌زمان منافع هر دو مذهب اسلامی را تهدید می‌نماید. دو روز پیش روزنامه صهیونیستی هاآرتص در سرمقاله خود با خوشحالی و صراحت نوشت: «با درگیری‌های کنونی شیعیان و اهل سنت در حوزه عربی، بحث مخالفت با اسرائیل کاملاً به حاشیه رفته و این یک فرصت مهم تجدیدناپذیر برای تثبیت همیشگی اسرائیل و ابطال نظریه دو دولت- یعنی استقرار دولت صهیونیستی و دولت فلسطینی در سرزمین فلسطین- می‌باشد.»
اهل سنت و شیعیان به ایجاد کانونهای وحدت‌گرا احتیاج دارند. علمای اهل سنت و علمای شیعه باید در درون خود و نیز در نشست‌های مشترک وضعیت خطرناک کنونی که قطعاً هیچ نفعی برای اسلام و مسلمانان ندارد و آینده آنان را تباه می‌کند، مورد بحث و بررسی جدی قرار دهند. اگر این اتفاق نیفتد دامنه نزاع-همانگونه که نشانه‌های آن دیده می‌شود- فراتر از وضع کنونی است و خدای نخواسته باید منتظر روزی باشیم که درگیری سنی-سنی که امروز فقط در بخشی از کشورهای با اکثریت اهل سنت دیده می‌شود، همه کشورهای سنی را دربر بگیرد و در نهایت خون بزرگان سنی بر زمین بریزد! مگر نه این است که امروز در حلب و رقه و دیرالزور جبهه‌النصره که به دروغ خود را فدایی اهل سنت به حساب می‌آورد، علما و غیرعلمای سنی را در این مناطق به رگبار می‌بندد و آنان را مهدورالدم معرفی می‌نماید.
بزرگان اسلام نباید اجازه دهند، کسانی که اساساً هیچ نسبتی با دین ندارند و در محضر هیچ عالم و روحانی عالیرتبه‌ای تلمذ نکرده‌اند، بر کرسی فتوا نشسته و قتل زنان و کودکان مسلمان را صادر نموده و در میان مسلمانان جوی خون راه بیاندازند. آیا غیر از این است که امروز غرب و بخصوص آمریکا که بشدت در تنگنا قرار گرفته و در معرض انتقام مسلمانان هستند، صحنه‌آرای چنین معرکه‌های خونین و شرم‌آوری هستند؟  


سعدالله زارعی

مردم نشان دادند به نظام اسلامی و ساز و کار انتخابات اعتماد دارند

جوانی در گفت‌وگو با فارس:

کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به حضور ۷۳ درصدی مردم در انتخابات اظهار داشت: مردم ما نشان دادند به نظام اسلامی وفادار بوده و به ساز و کار انتخابات اعتماد دارند.

خبرگزاری فارس: مردم نشان دادند به نظام اسلامی و ساز و کار انتخابات اعتماد دارند

یدالله جوانی کارشناس مسائل سیاسی در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، با اشاره به پذیرش نتیجه انتخابات از سوی اصولگرایان با توجه به اینکه فرد منتخب با حدود 250 هزار رای بیشتر انتخاب شد، گفت: بین تفکر اصولگرایی و غیراصولگرایی تفاوت‌‌های زیادی از جمله پایبندی به قانون وجود دارد.

وی افزود: اگر در انتخابات 24 خرداد بلافاصله بعد از اعلام نتایج و خبر پیروزی آقای روحانی به عنوان رئیس‌جمهور منتخب، رقبا نتیجه را پذیرفتند به دلیل تفکر اصولگرایی است و فرقی نمی‌کند که تفاوت آرا به چه شکل باشد، فردی که بالای 50 درصد آرا را کسب کند چه یک رای باشد و چه میلیون‌ها رای، رئیس‌جمهور منتخب است.

جوانی ادامه داد: اصولگرایان به ساز و کار نظام اعتماد دارند و نتیجه آن را پذیرفتند و به فرد پیروز تبریک گفتند، اما در سال 88 شاهد رفتار دیگری بودیم و اصلاح‌طلبان به قانون تمکین نکردند و به جای اینکه اعتراضشان را از طریق قانون پیگیری کنند اقدام به اردوکشی خیابانی کردند که هم نظام را به چالش بکشند و هم انتخابات را باطل کنند اما نظام اسلامی از جمهوریت و آرای مردم صیانت کرد.

کارشناس مسائل سیاسی با اشاره به حضور بیش از 72 درصدی مردم در انتخابات اظهار داشت: مشارکت مردم در انتخابات بالاتر از حد متوسط جهانی بود، مردم ما با حضورشان در صحنه نشان دادند که به نظام اسلامی وفادارند و به ساز و کار انتخابات اعتماد دارند.

جوانی با بیان اینکه حضور پرشور مردم در انتخابات نمایش اقتدار ملی بود، گفت: این تجلی حضور مردم ایران در صحنه انتخابات نشانگر یکپارچگی و وحدت ملی بود و برای دنیا پیامی داشت و آن اینکه نظام اسلامی از پشتوانه‌های مردمی بالایی برخوردار است.

این کارشناس مسائل سیاسی خاطرنشان کرد: دولتی که از پشتوانه‌‌های مردمی بالا برخوردار باشد، می‌تواند در عرصه‌های بین‌المللی بهتر از حقوق ملت دفاع کند.

وی در بخش دیگری از این گفت‌وگو تصریح کرد: اگرچه اصولگراها در این انتخابت رای نیاوردند اما معنایش این نیست که جریان مقابل یعنی اصلاح‌طلبان پیروز شدند، اصلاح‌طلبان پیروز انتخابات نبودند.

جوانی افزود: شعارهایی که آقای روحانی در ایام انتخابات اعلام کرد بیانگر این بود که هیچگونه تعلقی به جریان اصلاح‌طلب ندارد، بلکه یک اعتدالگرا، میانه‌رو و قانونگرا است و اعلام کرده که از ظرفیت اصولگرایان و اصلاح‌طلبان معتدل استفاده خواهد کرد.

کارشناس مسائل سیاسی خاطرنشان کرد: آقای روحانی تاکید کرده که دولت فراجناحی تشکیل می‌دهد و به نظر می‌رسد کمتر به ویژگی جناحی و جریانی افراد توجه کند و با استفاده از افراد شایسته در پیشبرد کشور موثر باشد.

وی با اشاره به اظهارات رئیس‌جمهور منتخب در خصوص بحث هسته‌ای گفت: همانطور که آقای روحانی گفته است اساسا دوران تعلیق گذشته و شرایط الان متفاوت از ده سال قبل است.

جوانی ادامه داد: ملت ایران خود را در گروه ملت‌هایی می‌بیند که دارای چرخه سوخت و دانش هسته‌ای هستند و دنیا نیز ما را به عنوان یک کشور هسته‌ای می‌شناسد و مسیری که در این ده سال طی کرده‌ایم بازگشت‌ناپذیر است.

این کارشناس مسائل سیاسی در پایان تاکید کرد: هرگز نمی‌توان جمهوری اسلامی را به دوران قبل از هسته‌ای شدن برگرداند و آقای روحانی نیز حتما از این موضوع دفاع و بر روی آن پافشاری می‌کند. این تحریم‌های ظالمانه است که باید برداشته شود. شفاف‌سازی و گفت‌وگو با تعلیق همراه نخواهد بود.

فراتر از تحلیل‌ها و نظریه‌پردازی‌ها


انتخابات یازدهمین دوره ریاست‌جمهوری اسلامی ایران، روز گذشته با شکوه وصف‌ناپذیری در سراسر ایران با آرامش و آراستگی تمام برگزار شد و می‌توان گفت از حیث تعداد جمعیت شرکت‌کننده شهری و روستایی و سبک برگزاری و درجه اتقان و سلامت آن در دنیا «بی‌نظیر» است و از این رو در سطح بین‌المللی دارای تاثیرات شگرف و مهمی می‌باشد.
حدود 34 سال قبل خانم «تدا اسکاچپول» نظریه‌پرداز معروف تحولات اجتماعی در کتاب «دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماعی» با صراحت نوشت: «آیت‌الله خمینی، تئوری‌های مرا بهم ریخت» او در نظریه خود گفته بود «انقلاب‌های سیاسی ساختار حکومت را تغییر می‌دهند ولی قادر نیستند ساختار اجتماعی را تغییر دهند» او 4 سال بعد (1361) در مقاله «دولت تحصیل‌دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» نیز نوشت: «اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمدتا و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده‌ای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است». از نظر اسکاچپول و بسیاری دیگر از نظریه‌پردازان علوم اجتماعی، انقلاب‌ها در مجامع بشری ماهیتی عمدتا سیاسی دارند و معطوف به تغییر ساخت سیاسی جامعه‌اند و از این رو به مرور به حوزه طبقات برگزیده و حاکم محدود می‌گردند. اسکاچپول انقلاب ایران را یک استثنا به حساب می‌آورد و می‌گوید «کاری که آیت‌الله خمینی در عرصه سیاسی انجام داد بیش از نخبگان توده‌های جامعه را به حرکت درآورده و متحول کرده است.»
این یادداشت در حالی نوشته شد که هنوز آمار رسمی مشارکت‌کنندگان منتشر نشده بود ولی همه چیز حکایت از آن داشت که دیروز دست‌کم 75 درصد واجدان شرایط رای یعنی حدود 38 میلیون نفر به پای صندوق‌های رای رفته و به کاندیداها رای داده‌اند.
یک جنبه مهم این حضور آن است که نظام سیاسی زمینه چنین حضوری را فراهم کرده است و این بدان معناست که نظام سیاسی هیچ نگرانی از «مقبولیت» خود در فضای اجتماعی ندارد و این برای دنیا یک پدیده بسیار جالب است. اینکه یک انقلاب سیاسی و یا یک نظام سیاسی نزدیک به 35 سال پس از به وجود آمدن، خود را در معرض اقبال یا عدم اقبال شهروندانش قرار می‌دهد و بعد هم اقبال شهروندان آن، رکوردهای جهانی انتخابات را می‌شکند، بسیار جذاب است و به تعبیر خانم اسکاچپول «دومی» ندارد.
دیروز در این انتخابات - براساس گمانه‌زنی‌ها- نزدیک به 17 میلیون نفر جمعیت روستایی- یعنی حدود 87 درصد- در انتخابات شرکت کرده‌اند. این شرکت به خوبی نشان می‌دهد که این انقلاب و نظام سیاسی برآمده از آن، جایگاه خود را در طبقات کم‌درآمد و دور از مرکزیت در همه نقاط شمالی، جنوبی، مرکزی، شرقی و غربی کشور حفظ کرده است. این موضوع علاوه بر آن که عمق نفوذ نظام جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد، عمق امنیتی ایران را نیز نشان می‌دهد. دنیا به خوبی می‌داند که اعتراضات اجتماعی ابتدا از نقاط حاشیه‌ای و کمتر برخوردار شکل می‌گیرد و کشور زمانی که این نقاط بیش از نیاز امنیتی به مرکزیت متصل باشند، از رخدادهای نامطلوب دور می‌شود.
در کنار آن به احتمال زیاد روز گذشته نزدیک به 60درصد از واجدان شرایط رأی در پایتخت به پای صندوق‌های رأی‌ رفته‌اند، این حضور جلوه‌ دیگری از مقبولیت نظام سیاسی در مرکزیت می‌باشد و البته با توجه به تنوع قومی و بافت بشدت متفاوت اجتماعی در پایتخت‌ها، مشارکت اکثریت بخوبی جلوه نظام در مرکز را نیز به نمایش می‌گذارد. در واقع توجه همزمان پایتخت‌نشین‌ها و روستانشین‌ها به انقلاب و حکومت پس از 35سال، از انقلاب اسلامی «پدیده‌ای شگرف» ساخته است. براساس برآوردها مشارکت مردم در 10 شهر بزرگ کشور- شامل کرج، قم، رشت، ساری، کرمان، اصفهان، مشهد، شیراز، اهواز و تبریز- از مرز 9 میلیون نفر یعنی 72 درصد عبور کرده و در شهرهای کوچک‌تر این عدد به حدود 10 میلیون نفر یعنی حدود 81 درصد رسیده است و این آمار به خوبی قدرتی که دیروز در یک نقطه جمع شده و به سبد «قدرت ملی» ایران وارد شده است را نشان می‌دهد. جمهوری اسلامی دیروز، یک‌بار دیگر به نقطه‌ای برگشت که آمریکایی‌ها حدود 3 سال پیش به شرکای اروپایی و غیر اروپایی خود می‌گفتند اگر همراهی کنیم می‌توانیم با تحریم‌های اقتصادی و فشارهای دیپلماتیک ایران را وادار به عقب‌نشینی نمائیم. در واقع غرب دیروز باید میوه این تحریم‌ها و فشارها را با کاهش شدید مشارکت مردم در انتخابات می‌چید ولی دیروز به نحو وحشتناکی ناچار به اعتراف و عقب‌نشینی شد. دیروز بی‌بی‌سی عربی گفت «برگ جدید تاریخ ایران رقم خورد» و تلویزیون فرانسه گفت که تحریم‌ها تقریبا هیچ اثری بر ایران بر جای نگذاشته است.
واقع مطلب این است که انقلاب ایران عمیقا یک انقلاب اجتماعی است و از ملتی با سابقه‌ای عظیم نشأت می‌گیرد. اسکاچپول می‌گوید هیچ قومی به اندازه ملت ایران سابقه قیام و انقلاب نداشته و مردم ایران در برابر «آنچه نمی‌خواهند» زودتر از هر ملتی واکنش‌ نشان داده‌اند. وی معتقد است «تشیع» و «عاشورا» ایرانی‌ها را همواره در جایگاه مخالف وضع موجود قرار داده است و حالا این ملت با این روحیه تحول‌طلب با یک انقلاب و نظام تحول‌طلب پیوند خورده و بر یکدیگر هم‌افزایی دارند. مردم در ایران بیش از مردم عرب از پیامبری که گویش و قومیتی عربی داشت، تبعیت می‌کنند و بیش از آنان عاشق و مدافع ائمه‌ای هستند که اکثر آنان دوره حیات خود را در سرزمین‌های عربی سپری کرده‌اند. در واقع ایران جز در یک دوره کوتاه 4 ساله شاهد حضور یک امام معصوم در خاک خود نبوده است. ولی محبت به این ائمه که مظهر اسلام ناب هستند را همواره بیش از اعراب و ساکنان حجاز و عراق در سینه خود پروریده‌اند. بسیاری از نظریه‌پردازان چنین پدیده‌ای را عجیب و استثنایی دانسته‌اند.
یکی از جامعه‌شناسان معتقد است ایرانی‌ها همیشه آنچه را که نمی‌پسندیده‌اند «اهریمنی» دانسته و آنچه نزدشان پذیرفتنی بوده «اهورایی» دانسته و از آن دفاع کرده و به نظر دیگران هم کاری نداشته‌اند. این نظریه‌پردازان می‌گویند ایرانی‌ها، غرب و مناسبات آن را هیچگاه به نفع خود ارزیابی نکرده‌اند تا در برابر آن کرنش نمایند. در حالی که وقتی اسلام بر آنان عرضه شد سریع آن را پذیرفتند و به جدی‌ترین حامیان آن تبدیل شدند اما واکنش ایرانی‌ها به مدرنیته و غرب در دو وجه تبلور پیدا کرد. از یک سو ایرانی‌ها علیرغم تبلیغات وسیع و فشار غرب، مدرنیته را بعنوان یک روش برای زندگی نپذیرفتند و از سوی دیگر به زبان انگلیسی و فرانسوی روی خوش‌نشان ندادند در حالیکه مردم ترکیه یا مردم هند و مردم پاکستان و بسیاری از مناطق دیگر در مواجهه باغرب، هم زبان مادری خود را به حاشیه بردند و هم بسیاری از سنن و قوانین مدرنیته را قبول کردند. ایران البته بعضی از مظاهر مدرنیسم مثل تفکیک قوا و یا انتخابات و حزب را پذیرفت اما همه تار و پود آن را تغییر داد بعنوان مثال انتخابات در ایران از اقتضای مدنی به اقتضای شرعی تبدیل و تکمیل شد و مراجع تقلید آن را در رأس فرائض دینی دانستند.
در نظریه‌پردازی‌ها گفته می‌شد رهبران تحولات سیاسی اجتماعی برای آنکه مسیر حرکت مردم را برمبنای بنیان‌های نظری خود حفظ نمایند، حرکت «عقربه‌ها» رابا دستان خود کنترل می‌کنند. ولی پس از مدتی ناچارند آن را رها کنند و کنار بروند. «اریک ارتوربلر» داستان‌نویس سیاسی انگلیسی که به «جرج اورل» شهرت پیدا کرده و صاحب اثر معروف «مزرعه حیوانات» می‌باشد، در کتاب خود می‌گوید: تحولات اجتماعی، تحولات سیاسی را در خود هضم می‌کنند و رهبران سیاسی را به حاشیه می‌رانند و از این رو هیچ انقلابی قادر نیست اصالت و جایگاه خود را در میان پدیدآورندگانش حفظ نماید. او که سابقه چپ‌گرایی دارد، انقلاب روسیه را یک مصداق از همه انقلاب‌های سیاسی می‌داند که کمتر از 10 سال پس از پدید آمدن در میان روندهای اجتماعی مدفون شد. البته ارتور بلر یا همان جرج اورل آنقدر زنده نماند تا انقلاب اسلامی راتجربه کند او سه دهه پیش از تحقق انقلاب اسلامی درگذشت و مسلماً اگر زنده بود ناچار به تجدیدنظر در تئوری خود می‌شد. انتخابات دیروز به خوبی نشان داد که از یک سو رهبری با اعتماد به پدیدآورندگان و حتی اعتماد به میلیونها شهروند جدیدی که هیچ نقشی هم در پیروزی انقلاب و مهمترین حادثه‌های پس از آن نداشته‌اند، چرخش عقربه‌ها رابه آنان سپرده‌اند و از سوی دیگر این انتخابات ثابت کرد که انقلاب می‌تواند یک پدیده صرفاً تاریخی و از جنس یک رویداد نباشد، انقلاب می‌تواند یک روند باشد، «روندی نو شونده» که حتی تغییر نسل‌ها آن رامتوقف نگرداند. انتخابات دیروز نشان داد که «انقلاب اسلامی 57» در 92 هم کاملاً زنده و فعال است و متولدین 68 تا 74 هم که نه انقلاب و نه جنگ راتجربه کرده‌اند به اندازه پدران و پدربزرگ‌های خود، اهداف،‌منطق و روایی انقلاب اسلامی 57 را قبول دارند و برای حفظ آن هم پیمان هستند.
در واقع انتخابات دیروز نشان داد که انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن با استواری تمام در متن اجتماعی- توده‌های عظیم- جریان دارد و سایر حوادث را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. 


سعدالله زارعی

آدرس واقعیت در انتخابات


انتخابات به مهم‌ترین بحث روز کشور تبدیل شده است. اولین مناظره 8 نامزد انتخابات روز گذشته برگزار شد و نامزدها درباره چالش‌های اقتصادی موجود و برنامه‌ها و تدابیر خود در این باره سخن گفتند. گشایش و رونق اقتصادی طبیعتا یکی از نیازهای مهم در هر کشور است و معمولا محور اقتصاد یکی از متغیرهای اثرگذار در فضای رقابت انتخاباتی تلقی می‌شود. برای چالش اقتصادی باید چاره‌جویی کرد. نامزدها نیز در این باب شعارها و برنامه‌هایی دارند و ضمنا از زاویه تعلقات سیاسی خود، گریزی هم به حوزه سیاست داخلی و خارجی می‌زنند و از چالش‌های موجود در حوزه تعاملات سیاسی بین جریان‌ها و همچنین حوزه سیاست خارجی سخن می‌گویند. به راستی باید از کدام چشم‌انداز به پدیده انتخابات و دولت جدید و چاره‌جویی چالش‌های سه‌گانه اقتصادی، سیاست داخلی و سیاست خارجی نگریست. نگاه واقع‌گرایانه در این باره کدام است؟
اولین واقعیت این است که ما در ایران زندگی می‌کنیم نه در اروپا یا ژاپن و چین و روسیه و هند. نظم سیاسی- اجتماعی فعلی ما در یک پویش تاریخی صدها ساله به ویژه پویش تاریخی یک صد سال اخیر قوام یافته است. ما نمی‌توانیم در «خلأ» نظریه‌پردازی کنیم یا بر مبنای «خیال» سخن بگوییم و مدل و برنامه بنویسیم. هاضمه جامعه ایرانی در این پویش تاریخی پرماجرا شکل گرفته و جاذبه‌ها و دافعه‌های خود را شناخته است. این هاضمه جمعی با جاذبه‌ها و دافعه‌های قدرتمند خود، سلطنت و استبداد عجین شده با استعمار را که 200 سال بود ایران را به قهقرا می‌برد، پس زد. ملت ما آغازگر چالش با قدرت‌های غربی نبود اما در مقام دفاع از موجودیت و تشخص خود برآمد و چون عزت نفس نشان داد، یک صد سال تمام تازیانه قدرت‌ها را بر گرده خود حس کرد. تلخ بود برای جماعت ایرانی که حاصل دسترنج خود را برسفره اجنبی بگذارد و آنگاه گماشتگان اجنبی با منت و باج‌خواهی، اندکی از آن سرمایه و دسترنج را به او صدقه بدهند. هرچه از روزگار قاجار به عصر پهلوی آمدیم، اختیار حکومت‌ها و دولت‌ها کمتر شد به نحوی که حاکمان دوره پهلوی با نظر مشخص انگلیس یا آمریکا می‌آمدند و می‌رفتند. استبداد به خودی خود مصیبتی بزرگ بود چه رسد به اینکه حاکمان جور، حلقه به گوش قدرت‌های زورگوی بیگانه باشند. ملت ما در برابر چنین انحطاطی انقلاب کرد.
واقعیت دوم این است که ایران بر سر چهارراه مهم‌ترین تحولات منطقه و جهان قرار گرفته است. ما نمی‌توانیم در خلأ و خیال زندگی کنیم یا نقشه بچینیم و تدبیر کنیم. ما روی گسل اصلی سیاست و امنیت و اقتصاد جهان ایستاده‌ایم. بی‌دلیل نیست که جنگ اول و دوم جهانی در اروپا و میان یاغی‌های گردن‌کش اروپایی آغاز شد اما سرنوشت خاورمیانه را زیر و رو کرد. و بی‌دلیل نیست که جنگ سوم آغاز نشده، مقامات آمریکایی و صهیونیستی - به انضمام انگلیس- خاورمیانه اسلامی را هدف «جنگ جهانی چهارم» قلمداد کردند و در فاصله 12سال گذشته، 6 جنگ خونبار را به افغانستان و عراق و لبنان و غزه و سوریه و مجددا غزه در فلسطین تحمیل کردند. واقعیت این است که بپسندیم یا نپسندیم، کشور ما وسط یک میدان جنگ بزرگ قرار دارد. بالغ بر 60 سال است که نه غرب و شرق اروپا، نه روسیه و چین و هند و نه ژاپن دستخوش جنگ نشده‌اند و در مقابل، منطقه ما در همین 60 سال بالغ بر 12 جنگ تحمیلی را تجربه کرده است. یعنی به طور متوسط هر 5 سال یک جنگ رخ داده و ظرف 12سال گذشته این رکورد به هر 2 سال یک جنگ افزایش یافته است. جبهه غرب با تحریک و حمایت صدام، شلاق جنگ را نیز بر شانه‌های ملت ما کوبیدند و به جز اثر پینه ‌بسته زخم اشغالگری در جنگ اول و دوم جهانی، و زخم کودتا و سیطره و چپاولگری، جراحت جنگ تحمیلی 8 ساله را نیز بر شانه‌های ملت ما برجای گذاشتند تا یادمان نرود که ما دشمنانی عنود و لجوج داریم و حتی اگر بالش نرم زیر سرمان بگذارند، آن زخم‌ها نمی‌گذارد خواب شویم.
واقعیت سوم آن است که آمیختگی امت و امام، معجزه‌ای باورنکردنی در ایران پدید آورد. قدرت‌های پنجه افکنده بر چهار گوشه خاورمیانه، در ایران یک ژاندارمری مرکزی ساخته بودند تا منطقه را مدیریت کنند. تلخی طوفانی شدن این مرکزیت تا ابدالآباد از کام آنها بیرون نخواهد رفت. دشمنان ملت ایران هر تیر عداوت که در ترکش داشتند، پرتاب کردند و واقعیت چهارم همین است که ملت ایران به رغم همه عداوت‌ها سر پا مانده، قدرتمندتر شده، بر چالش‌ها غلبه کرده و پیش رفته است. این عداوت‌ها، باد مخالف و مزاحمی بود که از یک سو از شتاب حرکت ما می‌کاست اما در مقابل ورزیدگی و توانمندی ما را بیشتر می‌کرد و وادار می‌ساخت ظرفیت‌های بزرگ و معطل‌مانده و کشف ناشده خود را بیشتر بشناسیم و به فعلیت برسانیم. هرچه روزگار طولانی غلبه استبداد و استعمار، ایران را از مسابقه پیشرفت کشورها به حاشیه پرتاب کرد، دوران تجدید حیات ملت ایران در قالب انقلاب و جمهوری اسلامی، موجب بازگشت به مسیر مسابقه و هماوردی با حریفان دیرینه با وجود تنه زدن‌ها و مزاحمت‌های آنان شد.
واقعیت پنجم که مطلع اصلی انتخابات ماست، این حقیقت است که جمهوری اسلامی از حیات ملت مومن و بصیر و تجربه اندوخته خود ریشه می‌گیرد. از کف خیابان تا پای صندوق رای و از جبهه جنگ نظامی تا میدان حماسه سیاسی و اقتصادی، این خود ملت بوده‌اند که به رغم عملیات روانی سنگین دشمنان به میدان آمده و با تشخیص به هنگام ضرورت‌ها، خون تازه در رگ‌های جمهوری اسلامی جاری کرده‌اند. این راز سلامت و شادابی و نشاط و اقتدار و جوان ماندن جمهوری اسلامی است. واقعیت ششم را باید در هنر جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه جست‌وجو کرد؛ اینکه از هفته‌های اول انقلاب تا امروز بر رای و مشارکت سیاسی مردم اصرار کرده و به آن اعتماد و اتکا داشته است. تامین امنیت و ثبات کشور در عین آمد و شد جریان‌های سیاسی و جابه‌جایی مدیران و بحران‌انگیزی بدخواهان، ویژگی‌ برجسته‌ای است که ناظران بی‌طرف جهانی بر واقعیت آن در ایران اذعان دارند. انتخابات پیش رو بر بستری از این واقعیت‌های چندگانه برگزار می‌شود.
جریان‌های سیاسی و نامزدهای محترم نمی‌توانند بر این واقعیت‌های انکارناپذیر چشم بپوشند و در خلأ یا خیال موضع بگیرند. البته که باید برای ساماندهی اقتصاد کشور و کاستن از رنج‌های معیشت مردم به ویژه طبقات زحمتکش و مستضعف جامعه تدبیر کرد. این مسئولیتی سنگین بر دوش رئیس‌جمهور و دولت آینده است. و ضرورتاً باید در کنار تدابیر بلند مدت و میان مدت، تدابیر کوتاه مدتی را برای حمایت از اقشار محروم- ولی نعمتان بی‌منت انقلاب و جمهوری اسلامی- به اجرا گذاشت. اما معنای این تکلیف آن نیست که کسانی بخواهند با زیر پا گذاشتن واقعیت‌ها، چوب حراج به عزت و استقلال و امنیت ملی بزنند و دشمنان را به طمع آورند. ابراز اشتیاق یکطرفه به تنش‌زدایی و مذاکره یکطرفه با آمریکا، همان تحقیری را به دنبال خواهد داشت که دولتمردان آمریکایی در قبال دولت اصلاحات و مقامات اروپایی با دولت سازندگی کردند.
اصلا از چشم‌انداز استراتژیک، این عین خیانت است که اولا به دشمن متعرض و دست درازی کننده پیشدستی نکنند و ثانیا در موقعیت دفاع نیز ضعف نشان دهند در حالی که دشمن مشغول دشمنی و گستاخی است و علی‌الدوام حالات رفتاری و گفتاری طرف مقابل را رصد می‌کند. از این حیث برخی طیف‌های سیاسی و نمایندگان آنها پالس‌های غلط به دشمن می‌دهند و در حالی که خود کم آورده‌اند این انگاره غلط را القا می‌کنند که ملت ایران کم آورده است. این خیانت در حق امنیت ملی است و بی‌تردید بدون تامین امنیت و اقتدار در منطقه‌ای انباشته از ناامنی، نمی‌توان تدبیر اقتصادی کرد. این جفا در حق یک ملت است که به جای تاکید بر استفاده از ظرفیت‌های ملی و بسیج استعدادهای پایان‌ناپذیر بومی- و البته سینه سپر کردن دربرابر چالش‌های سخت موجود- یکراست در خانه دشمن قسم خورده را نشان دهیم و به نام ملت ایران(!) کاسه گدایی و التماس به دست بگیریم. چنین نامزدی‌ای، نامردی در حق ملتی مظلوم اما عزیز و بزرگ است.
از سوی دیگر مدل ساماندهی اقتصادی مطلوب در خلأ نوشته و به اجرا گذاشته نمی‌شود. اگر در برابرچالش چند لایه اقتصادی موجود باید منطق «اقتصاد مقاومتی» را به کار بست، این منطق مطلقا با تلقی «شرکت سهامی» از دولت سازگاری ندارد. باید دید دوستان و شریکان و موتلفان هر یک از نامزدها کیستند تا آنگاه بتوان گفت هویت واقعی آنها کدام است و آیا می‌توانند از عهده «اقتصاد مقاومتی» برآیند یا خیر. آیا طیف‌هایی که در گذشته خود سابقه برخورد طعمه‌وار با فرصت‌های مسئولیت‌ و مسندنشینی داشته یا درقبال رانت‌خواران و مفسدان و فرصت‌طلبان اقتصادی شیوه هم‌سفره‌گی یا حداکثر انفعال پیشه کرده‌اند، می‌توانند در برابر ریخت و پاش و حیف و میل‌ بایستند و منطق پایان دادن به هدررفت فرصت‌ها و منابع را بر بستر اقتصاد مقاومتی به اجرا بگذارند؟ هر نامزدی که خود یا حامیانش تلقی غنیمت‌انگارانه به دولت داشته باشند و نتوانند به امتیازخواهی و حاشیه امنیت‌گزینی اطرافیان و حامیان «نه» بگویند، نمی‌توانند از عهده ساماندهی اقتصادی برآیند. در واقع اجرای بهترین شعارها و وعده‌ها، در گرو سینه سپرکردن مقابل امتیازطلبان و مفسده‌جویانی است که در ادوار مختلف دولت‌ها خود را به رخ کشیده‌اند. آنها که دارای دافعه‌های قدرتمند در مقابل معارضان امنیت و منافع ملی نیستند، نمی‌توانند نمایندگان صادقی برای سلامت بخشیدن به اقتصاد کشور در فضای متلاطم سیاست و اقتصاد جهانی باشند.
دولت آینده باید در تراز شخصیت پرورده و قوام یافته ملت ایران ظاهر شود. تراز شخصیت این ملت، «ما می‌توانیم» است. انقلاب اسلامی، دفاع مقدس 8 ساله، مهار مردمی غائله گروهک‌ها، بسیج ملی از پای صندوق رای تا کف خیابان و از کارخانه تا مراکز تحقیقاتی و علمی به هنگام ضرورت، همه ثابت می‌کند که روح بسیج‌گری و به میدان آوردن استعدادها بر مبنای منطق «ما می‌خواهیم و می‌توانیم» در کالبد ملت ما جریان دارد. مهم این است که این روحیه جمعی و ملی از طرف نامزدهای محترم، بزرگ و محترم شمرده شود. با تسلیم‌طلبی یا عافیت‌خواهی محض و پرهیز از مجاهدت و خطرپذیری نمی‌توان کامیاب شد. هیچ چیز ارزشمندی در دنیا نیست که رایگان و بدون هزینه به دست آید. بدون شجاعت نمی‌توان سری در میان سرها درآورد و آقایی کرد. البته که باید تدبیر کرد و حکمت به خرج داد. اما نام تانک دادن و کلاشینکف گرفتن را نمی‌توان تدبیر در غنیمت گرفتن گذاشت همان‌گونه که ادعای زمین دادن و زمان گرفتن از سوی کسی به اسم بنی‌صدر در دوران جنگ، نشانه شجاعت و تدبیر و حکمت نبود.
محمد ایمانی

ما‌‌،‌شما و آنها‌...!


چرخه قانونی در بررسی صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری یازدهم اگرچه به پایان رسیده و نهایتا 8 کاندیدای احراز صلاحیت شده به میدان رقابت‌های انتخاباتی پیش روی راه یافته‌اند ولی عدم احراز صلاحیت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هنوز هم در کانون توجه برخی از شخصیت‌ها، رسانه‌ها و محافل سیاسی داخل و خارج کشور جای دارد و درباره آن تفسیرها و تحلیل‌های متفاوتی ارائه می‌شود. آیت‌الله هاشمی اما، در اقدامی قابل تقدیر و البته آمیخته به گلایه، نظر نهایی شورای نگهبان را پذیرفته و اعلام کرده‌اند «همواره مانند یک سرباز در خدمت نظام و انقلاب هستم». سایر نامزدهای تایید صلاحیت نشده- که احتمال احراز صلاحیت آنها می‌رفت- نیز بر احترام به قانون و پذیرش نتیجه بررسی‌های شورای نگهبان تاکید ورزیده‌اند و... هم‌اکنون رقابت‌های انتخاباتی در بستر قانونی خود و با حضور نامزدهایی از همه سلیقه‌های درون نظام آغاز شده و ادامه دارد.
و اما، از آنجا که هنوز هم برخی از اظهارنظرهای گلایه‌آمیز پیرامون چرایی عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی در داخل و خارج کشور، در جریان است، اشاره به نکاتی در این باره ضروری به نظر می‌رسد. این نوشته را با تقسیم اظهارنظرها به سه گروه «ما»، «شما» و «آنها» دنبال می‌کنیم. منظور از «ما» کسانی هستند که از عدم احراز صلاحیت آیت‌الله هاشمی خشنودند و به دلایلی که در پی خواهد آمد، این اقدام شورای‌نگهبان را در جهت و راستای نجات آیت‌الله هاشمی از طرح توطئه‌ای که علیه ایشان تدارک دیده شده بود ارزیابی می‌کنند. مقصود از «شما» در این وجیزه، مجموعه به هم آمیخته و متاسفانه بدون مرز، اصلاح‌طلبان، اصحاب فتنه 88 و شخصیت‌های بی‌تفاوت در مقابل آن فتنه آمریکایی- اسرائیلی است. و منظور از «آنها»، دشمنان بیرونی و تابلودار نظام است. هر سه گروه یاد شده در یک نقطه اتفاق نظر دارند و آن، این که آیت‌الله هاشمی یکی از شخصیت‌های برجسته و نقش‌آفرین در انقلاب و نظام مقدس جمهوری‌اسلامی ایران بوده است... بخوانید؛
1- «ما»... شواهد و اسناد فراوانی که برملا شده و از پرده بیرون افتاده‌اند و از این روی قابل انکار نیستند، حکایت از آن دارند که دشمنان بیرونی نظام با هماهنگی اصحاب فتنه در داخل کشور- بخوانید دنباله‌ها و ستون پنجم‌ همان دشمنان بیرونی- پروژه مشترکی را با هدف تعریف شده، بهره‌گیری از فرصت انتخابات برای فتنه‌انگیزی طراحی کرده و کلید زده بودند. در این پروژه، به تصریح کانون‌های بیرونی نظیر «شورای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا» و شواهد برملا شده داخلی، مانند اظهارات صریح و اقدامات بی‌پرده اصحاب فتنه، برای آیت‌الله هاشمی رفسنجانی «نقش یک قربانی» را تعریف کرده بودند. این بار هم، دقیقا مانند فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، تمامی گروه‌ها و جریانات ضد انقلاب، اختلافات ظاهری خود را کنار گذاشته و به حمایت از نامزدی آقای هاشمی صف کشیده بودند. برخی از این گروه‌ها علاوه بر هماهنگی بیرونی از درون نیز به همراهی دعوت شده بودند. از جمله، اظهارنظر شگفت‌انگیز و غیرمنتظره خانم فائزه هاشمی درباره «بهایی»ها و «منافقین» و تاکید پی در پی اصحاب فتنه که هاشمی 2013 با هاشمی 2005 و پیش از آن- هاشمی‌انقلابی- یکصد و هشتاد درجه تفاوت دارد! و اصرار آقای زیباکلام در کسوت حامی سینه‌چاک آقای هاشمی که مخالفان نظام را دعوت به صبر می‌کرد و نوید می‌داد که هاشمی از مخالفت‌های قبلی خود با جریانات ضدانقلابی دست کشیده است! و در همان حال، فراخوان مقامات رسمی و رسانه‌های غربی و عبری و عربی برای حمایت از کاندیداتوری آقای هاشمی که آشکارا و با سمت و سوی تغییر در ساختار نظام اسلامی اعلام می‌شد و...
تمامی این شواهد و اسناد که فقط اندکی از بسیارهاست و پیش از این با تفصیل و تعداد بیشتری به آن اشاره کرده‌ایم- و هیچ‌کس توان انکار آن را ندارد- کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که مجموعه هماهنگ اصحاب فتنه و مدیران بیرونی آنها در انتخابات پیش روی برای آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نقش یک قربانی را تعریف کرده وکلید زده بودند و البته، حمایت غیرقابل توجیه آقای هاشمی از فتنه 88 در تیز کردن دندان طمع مجموعه یاد شده بی‌تأثیر نبوده است... این مجموعه در نهایت توانست مخالفت شدید و قبلا اعلام شده آیت‌الله هاشمی با کاندیداتوری خویش را به موافقت تبدیل کرده و ایشان را برای قربانی شدن آماده کند.
اکنون سؤال این است که آیا شورای نگهبان با اعلام عدم احراز صلاحیت آیت‌الله هاشمی، ایشان را از قربانی شدن در پروژه مشترک دشمنان بیرونی و اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 نجات نداده است؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد- که به گواهی دهها سند و دلیل غیرقابل انکار چنین است- باید اولاً؛ به دلسوزان نظام حق داد که از عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی یعنی نجات ایشان از قربانی شدن، خشنود باشند، ثانیاً؛ از شورای محترم نگهبان به همین علت قدردانی کنند و ثالثاً؛ باید از این طیف به عنوان دوستداران واقعی آیت‌الله هاشمی و علاقمندان به نجات ایشان یاد کرد. آیا غیر از این است؟
2- «شما»... اما، خطاب به اصحاب فتنه و آن عده از مدعیان اصلاحات که هرگز با فتنه‌گران مرزبندی نکرده‌اند باید گفت «شما» حق دارید از این که صلاحیت آقای هاشمی برای نامزدی ریاست جمهوری یازدهم احراز نشده است، نه فقط نگران بلکه به شدت عصبانی باشید!
چرا که شورای نگهبان با عدم احراز صلاحیت ایشان، نقشه مشترک شما و دشمنان بیرونی نظام را نقش برآب کرده و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را از قربانی شدن نجات داده است. از این جماعت جای این سؤال است که «آیا می‌توانید در کارنامه سی‌وچند ساله و مخصوصا بیست‌وچند سال اخیر خود فقط به یک نمونه اشاره کنید- تاکید می‌شود فقط یک نمونه- که در آن، از ابراز دوستی با آقای رفسنجانی قصد سوءاستفاده از ایشان را نداشته‌اید؟! بسم‌الله! دستکم به یک نمونه اشاره بفرمائید! آیا شما نبودید که در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی ایشان را طرفدار «اشرافیت»! «بی‌توجه به محرومان و مستضعفان»! «برباد دهنده بیت‌المال»! «سازشکار»! «غربگرا»! «دور شده از خط امام(ره)»! «دعوت کننده از تکنوکرات‌ها»! و... معرفی می‌کردید؟
آیا روزنامه «سلام» و هفته‌نامه «بیان» و بولتن «دفتر تبلیغات» و خبرنامه‌های ریز و درشت که زیر نظر مستقیم شما تهیه و منتشر می‌شد، ارگان ناسزاگویی به آقای هاشمی نبود؟! تمامی نسخه‌های سلام و بیان و بولتن‌های یاد شده موجود است.
آیا بعد از دوم خرداد 76 که تابلوی خط امام را پایین کشیدید و تابلوی دوم خردادی را بالا بردید عمر سیاسی افرادی نظیر آقای هاشمی را تمام‌شده ندانستید؟ و آیا در انتخابات مجلس ششم- به قول محسن هاشمی با تقلب- و به گواهی آنچه در روزنامه‌های زنجیره‌ای چاپ شده و موجود است، آقای هاشمی را برای حضور در مجلس ناشایسته معرفی نمی‌کردید؟ مگر شما نبودید که می‌گفتید و می‌نوشتید، هاشمی برای مجلس برخاسته از دوم خرداد «وصله ناجور» است؟ مگر شما نبودید که هاشمی رفسنجانی را «عالیجناب سرخپوش» و «عالیجناب خاکستری» می‌نامیدید و ایشان را به دست داشتن در قتل‌های زنجیره‌ای متهم می‌کردید؟! فراموش کرده‌اید که حضور هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام را خلاف شرع و قانون می‌دانستید و این مجمع و رئیس آن را با مجلس سنای دوران شاه مقایسه می‌کردید؟! و صدها نمونه دیگر که شرح آن به درازا می‌کشد. کدامیک از این شواهد و اسناد مکتوب و مضبوط را می‌توانید انکار کنید؟!...
حالا خودتان قضاوت کنید! با کدام محاسبه عقلی و منطقی و با استناد به کدام شاهد و قرینه و نشانه می‌توان شما را دوستدار واقعی آقای هاشمی تلقی کرد؟ همه شواهد و دلایل که از دشمنی و توطئه‌چینی شما برای قربانی کردن ایشان حکایت می‌کند. غیر از این است؟!
3- «آنها»... این طیف یعنی دشمنان بیرونی و مدیران واقعی پروژه قربانی کردن آقای هاشمی، از عدم احراز صلاحیت ایشان سخت‌ترین ضربه را دریافت کرده‌اند. علاوه بر گزارش شورای امنیت ملی آمریکا که 7 ماه قبل از نامزدی آقای هاشمی با عنوان «آخرین شانس»! یاد کرده بود، روز یکشنبه 25 اردیبهشت سال جاری- 15 می- خانم «وندی شرمن» معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا در پاسخ به این پرسش سنای آمریکا که برای انتخابات ریاست‌جمهوری ایران چه برنامه‌ای تدارک دیده‌اید؟ می‌گوید؛ «همه آنچه در توان داریم را برای اعمال نفوذ در انتخابات ریاست جمهوری ایران به کار گرفته‌ایم» و تاکید می‌کند که «در مورد برخی از این برنامه‌ها باید در جلسات محرمانه توضیح داده شود» و چند روز بعد، پس از اعلام نتیجه بررسی صلاحیت‌ها از سوی شورای نگهبان‌، آقای «جان کری» وزیر خارجه یهودی‌تبار آمریکا در حالی که به نوشته «یو.اس.ای. تودی» نمی‌تواند اضطراب خود را پنهان کند، به نگرانی شدید دولت آمریکا- توجه کنید، نگرانی دولت آمریکا- از عدم احراز صلاحیت آقای رفسنجانی اشاره کرده و ابراز تعجب می‌کند که چرا «شورای نگهبان فقط نامزدهایی را تایید کرده است که در راستای منافع نظام هستند»! و پاتریک ونترل با اشاره به اقدام شورای نگهبان، انتخابات ژوئن- خرداد 92- در ایران را غیرقابل پیش‌بینی- بخوانید محاسبات درهم ریخته آمریکا- معرفی می‌کند و...
بنابراین، عصبانیت «آنها» یعنی دشمنان بیرونی و تابلودار اسلام و انقلاب از تصمیم قانونی و هوشمندانه شورای نگهبان نیز به آسانی قابل درک است و این رشته سر دراز دارد.

حسین شریعتمداری

شورا نگذاشت گروگان بگیرند


1- شرافت و صداقت که در میان نباشد برای اردوگاه ائتلافی «اموی- جملی» چه تفاوت دارد که جناب عایشه همسر پیامبر اعظم(ص) و خواهر خلیفه اول را سوار شتر سرخ‌مو کنند و وسط معرکه بیاورند یا پیراهن خلیفه مقتول(سوم) را بر سر نی کنند و یا کلام‌الله را بر سر نیزه بزنند و اگر عرصه خیلی تنگ شد- در صفین- خود را برهنه کنند و از هلاکت بگریزند. جمل و صفین پر از همین شیادی‌هاست. در جنگ با ناکثین چه قدر بر محمدبن ابوبکر سخت گذشت که دید منافقان قدیم و جدید محارم خود را در حاشیه امن نگاه داشته اما خواهرش عایشه همسر رسول خدا(ص) را سوار بر شتر فتنه کرده و به عنوان تابلوی فریب در انظار این همه نامحرم می‌گردانند. پسر ابوبکر مانند پسر زبیر نبود. پای امیر مومنان(ع) ایستاد، حتی به هنگام پی کردن شتر سرخ‌موی فتنه و پایان دادن به شرارت فتنه‌انگیزان. با این همه توصیه امام این بود که حرمت همسر پیامبر(ص) را نگاه دارند و او را با احترام برگردانند.
2- شرافت و صداقت که نباشد، یک روز می‌شود آقای منتظری را [...] خواند و اسباب مضحکه محافل خود قرار داد و روز دیگر وقتی به شکار نیمه‌جان در دست باند مهدی هاشمی و نهضت آزادی و سایر گروهک‌های نفاق بدل شد، به او لقب آیت‌الله العظمایی و مجتهد واقعی و مرجع عالیقدر و... داد؛ حتی اگر اصل تقلید از مرجعیت را کاری شبیه کار میمون خوانده باشند! شرافت و صداقت که نباشد می‌توان انواع اتهامات سخیف و بی‌پایه را در طول سال‌ها به آقای هاشمی رفسنجانی بست و او را عالیجناب سرخپوش نامید اما چند سال بعد در پی عدم احراز صلاحیت هم او، غمگساری کرد که «انقلاب از دست رفت، شلیک بر پیکر نیمه جان انقلاب، پایان جمهوری اسلامی، انقلاب پدرخود را خورد و...»! این البته غصه بزرگی است که دشمن در برخی چهره‌های دارای سابقه انقلابی طمع کند. اما باید دید حلقه‌های طفیلی نقاق، در کدام روند و به خاطر کدام رخنه‌ها می‌توانند این شخصیت‌ها را پیشمرگ خود قرار دهند و با ژست موافقت، از همان‌ها انتقام گذشته را بگیرند؛ همان‌گونه که مروان ‌بن حکم و ولید بن عقبه با راه‌اندازی جنگ جمل، انتقام بدر و احد را از زبیر و طلحه گرفتند و طلحه با تیر مستقیم و از پشت پرتاب شده مروان- که امیر مومنان او را دست یهودیه و غدّار خوانده بود- از پا درآمد.
آیا پذیرفتنی است فتنه‌گرانی که علنا سال 88 در کف خیابان شعار دادند «انتخابات بهانه است- اصل رژیم نشانه است» و همه عداوت خود علیه ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و امام خمینی(ره) را یکجا بیرون ریختند، مجددا ادعا کنند برای انتخابات آمده‌اند و از آقای هاشمی برای یک رقابت دموکراتیک در چارچوب قواعد نظام حمایت می‌کنند؟ آیا می‌شد سبزهای اموی را که حتی به عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله‌ا‌لحسین علیه‌السلام رحم نکردند، در تدارک فتنه‌انگیزی تازه دید و مقهور عملیات فریب رذالت آنان شد؟ پس تکلیف بصیرت چه می‌شد؟!
3- ما- همه ارادتمندان یک‌لاقبای امام و انقلاب- یک تشکر بلندبالا و خالصانه به اعضای شورای محترم نگهبان که مسئولیت سنگین بررسی و احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را امانتدارانه به دوش کشیدند بدهکاریم. نفس رسیدگی امانتدارانه به صلاحیت 686 داوطلب به نحوی که نه حق آنان و نه حقوق ملت و نظام تضییع نشود، مسئولیت سنگینی است چه رسد به این که برخی گردن کلفت‌های سیاسی نیز از طرفین بخواهند فشار بیاورند. روح بلند مجتهد مجاهد شهید «شیخ فضل‌الله نوری» غرق در رحمت واسعه الهی باد که سنگ بنای نهاد شورای نگهبان را در پیش از یک قرن پیش گذاشت. این شورا امروز حقا رکن اعتماد و اطمینان و سلامت جمهوری اسلامی است و طبعا به همین دلیل آماج توپخانه دشمنی‌ها قرار دارد. کارنامه درخشان شورا در آزمون اخیر نشان می‌دهد که اعضای محترم آن حاضر نشدند بر سر اصول قانون اساسی کوتاه بیایند و برترین و بالاترین مصلحت را در التزام به اجرای مُرّ قانون یافتند.
اعضای محترم شورای نگهبان همان گونه که قلب امت مومن و انقلابی را شاد کردند، شالوده چیدمان فتنه‌گری ضد انقلاب و نفاق جدید و قدیم را به هم ریختند. درست به همین دلیل، محافل ضد انقلاب و رسانه‌های آنها پس از یک هفته هیجان‌زدگی و خیال‌پردازی، کُپ کرده‌اند. آشفتگی در انبوه تحلیل‌های این جبهه رسانه‌ای و سیاسی موج می‌زند. از یک سو اذعان دارند که بخش اصلی نقشه مهندسی شده آنان درهم ریخته و از سوی دیگر تقلا می‌کنند ضربه و شکستی را که خورده‌اند به واسطه تحریف صورت مسئله، پای نظام و انقلاب و مردم بنویسند! این البته هنر و هوشمندی شورای محترم نگهبان بود که برترین مصلحت را در اجرای قانون دید و گروگان‌گیران منافق را در فاز اول عملیاتشان ناکام گذاشت؛ البته یک موضوع هنوز محل ابهام است و آن اینکه آقای هاشمی رها شده، دچار خطای محاسبه شود و مجددا در دام آنان قرار گیرد و گرفتار شود. به تعبیر یکی از رسانه‌های ضد انقلاب؛ «برنامه حکومت ادامه همان راهی است که از سال 88 دنبال کرده است. انتخابات سر موقع برگزار خواهد شد. جنبش استیصال (جریانی که از سر استیصال در حال حلقه زدن به گرد رفسنجانی بود) با اکراه بیشتر ایفای نقش خواهد کرد... آیا هاشمی آن جادویی بوده که بتوان دوباره خیابان و فشار از پایین را فعال کرد؟ این گوی و این میدان!» (اخبار روز- 31/2/92).
4- آقای هاشمی در حالی که چوب تقلب جریان نفاق جدید را در سال 78 (انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی) خورده بود، با آنان همراه شد. او از سال 84 تا به امروز از موقعیت بازیگردانی و کارگردانی درآمده و در عمل به بازیگر میدانی همان جریان تبدیل شده است. جریان منافق چند لایه‌ای که آن انتقام سخت و علنی را سال 1378 از آقای هاشمی کشید و از او «آغاسی» انتخابات ساخت، برای چندمین بار در حال انتقام‌گیری از ایشان است اما این بار از گارد موافق و هل دادن آقای هاشمی به تقابل با نظام. آیا هاشمی را باید حفظ کرد؟ تردیدی در این نیست. نگارنده با همین تلقی- و با وجود انتقادهای جدی- در آخرین انتخابات مجلس خبرگان به آقای هاشمی رای داده است. اما آیا حراست و حفاظت از شخصیت‌ها، یک مسئولیت یک طرفه است حتی اگر خود آنها همراهی نکنند؟ اگر کسی در خطبه‌های نماز جمعه (26 تیر 88) از فتنه‌گران جانبداری کرد و آنها پس از آن تشجیع شدند که سلسله خیانت‌های روز قدس، 13 آبان، 16 آذر و 6 دی (عاشورا) را یکی پس از دیگری مرتکب شوند و از شعار به نفع رژیم صهیونیستی و اهانت به حضرت امام(ره) تا حذف جمهوری اسلامی و شعار علیه ولایت فقیه و سپس جسارت به ساحت مقدس امام حسین(ع) پیش بروند و آخرالامر نیز همان چهره سیاسی پس از چند سال از موضع لجاجت گفت موضع من همان است که در آخرین نماز جمعه گفتم و یا ادبیات تردیدافکن رسانه‌های جبهه استکبار در القای آزاد نبودن انتخابات را تکرار کرد، آن هنگام تکلیف چیست؟ در این صورت، آن شخصیت سیاسی با سابقه مهمتر و محترم‌تر و ارجمندتر است یا اصل جمهوری اسلام و مردم و امام خمینی(ره) و مکتب امام حسین علیه‌السلام؟!
سران فتنه (امثال موسوی)حرمت‌شکنان بازداشت شده در روز عاشورا را که در میان آنها اعضای فرقه ضاله بهائیت و گروهک تروریستی منافقین و... بودند مردمان خداجو خواندند و بر لجاجت و انحراف خود اصرار ورزیدند و مع‌الاسف آقای هاشمی نه تنها نتوانست با آنها مرزبندی کند، بلکه به تابلوی حمایت از آنان تبدیل شد. یک علت این امر را می‌شد در اظهارات خانم فائزه هاشمی جست‌وجو کرد که از بازداشتی‌های آن دو گروهک به عنوان «دوستان خوب» خود یاد کرد و تاکید نمود هرگز به منافقین تروریست، منافقین نخواهد گفت. آری در بیت آقای هاشمی، فرزند وی حاضر نیست از سازمانی که 12 هزار شهروند بیگناه ایرانی را به شهادت رسانده- و پدر وی یکی از قربانیان است- با هویت واقعی‌شان یاد کند و به آنها «مجاهدین» می‌گوید و دوستان خوب خود می‌شمارد. اینجا تکلیف چیست؟ باید ایستاد و تماشا کرد تا منافقین این بار به جای ترور فیزیکی، عملیات گروگان‌گیری را کامل کنند و سپس به واسطه این گروگان‌گیری، محافظان انقلاب را خلع سلاح کنند و بعد حتی گروگان را نیز از پای درآورند؟!
5- پیام اقدام شورای نگهبان درباره نامزدی آقای هاشمی- و نامزد رئیس جمهور به شکلی مشابه- این است که حق و قانون و اصل نظام محترم‌تر از شخصیت‌هاست و نرخ کلی انقلاب نه خواهد شکست و نه بر سر آن تخفیف داده خواهد شد. اصلا تخفیف از جیب چه کسانی، ازجیب ملت مومن که پناهی جز مسئولان امانتدار ندارند؟ آیا چهره‌های سیاسی که دافعه‌های لازم و انقلابی را در برابر مفسدان و قانون‌شکنان ندارند، مظلوم‌ترند یا ملت نجیبی که به واسطه فتنه و انحراف در حقشان ظلم شد؟! این جملات شریف، بیان رسای حضرت امام(ره) در منشور برادری است که درباره گروهک‌های التقاطی و لیبرال فرمودند «انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد... آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا مرگ بر آمریکا گفتید، چرا جنگ کردید، چرا نسبت به منافقین و ضد انقلاب حکم خدا را جاری می‌کنید، چرا شعار نه شرقی نه غربی داده‌اید، چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صدها چرای دیگر... صریحا اعلام می‌کنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین، اسلام این مردم بی‌پناه را از بین ببرند».
اکنون سؤال این است که آیا امروز همان گروه‌های منافق و لیبرال- پس از قربانی کردن برخی چهره‌های با سابقه نظیر آقای منتظری- سراغ حیثیت آقای هاشمی نرفته‌اند و علنا با ذکر دلیل از عملکرد سالیان اخیر وی حمایت نمی‌کنند؟ اگر حمایت می‌کنند که می‌کنند، اینجا باید جانب شخص را گرفت یا نظام و انقلاب و مردم را؟ بدین ترتیب ارزش اقدام شورای نگهبان بیشتر به چشم می‌آید که با تدبیر قانون‌گرایانه خود، آقای هاشمی را- که برای اجرای نقشه موذیانه منافقین، به وسط میدان هل داده شده بود- حفظ کرد. و همین امر است که صدای جیغ و فریاد طراحان سناریوی دوسویه «انتقام از نظام- انتقام از هاشمی» را به آسمان بلند کرده است.
محمد ایمانی

شکایت آیت‌الله !


«شرایط سنی من به گونه‌ای است که توان لازم برای مسئولیت سنگین ریاست جمهوری و اداره امور اجرایی کشور را ندارم و معتقدم رئیس جمهور شدنم خلاف شرع و به زیان نظام خواهد بود». این دیدگاه و نظر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، چند ماه قبل و در حالی ابراز شده بود که علاوه بر اصرار اصحاب وطن‌فروش فتنه 88، برخی از مقامات و مراکز آمریکایی و اروپایی نیز ایشان را برای نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تشویق و ترغیب می‌کردند. همان روزها- 15 مهرماه 1391 یعنی 7 ماه قبل- مرکز استراتژیک «شورای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا- U.S. NATIONAL SECURITY COUNCIL- طی گزارشی درباره انتخابات ریاست جمهوری ایران از ابراز تمایل آمریکا به نامزدی آقای هاشمی خبر داده و آورده بود «از نگاه غرب آقای رفسنجانی به‌عنوان یک شخصیت میانه‌رو بهترین گزینه برای ریاست جمهوری آینده ایران است». در این گزارش آمده بود «اگرچه رسانه‌ها و تحلیل‌گران آمریکایی و اروپایی تاکنون در چند نوبت پایان عمر سیاسی آقای اکبر رفسنجانی را اعلام کرده‌اند که ناکامی وی در بازگشت به مقام ریاست جمهوری در انتخابات ژوئن 2005- خرداد 84- خروج از امامت جمعه تهران و برکناری از ریاست مجلس خبرگان از جمله این موارد بوده است ولی حضور پررنگ وی در اجلاس سران عدم تعهد در کنار رهبر ایران و خوشامدگویی وی به مقامات عالی‌رتبه میهمان و جایگاه تعیین شده برای او در کنار «بان کی‌مون»، میهمان ویژه اجلاس را باید یک رنسانس برای این بازمانده سیاسی بزرگ ایران تلقی کرد که نشان می‌دهد این شخصیت هفتاد و چندساله با رویکردی میانه‌رو نسبت به غرب این امکان را دارد که یک بار دیگر در کانون قدرت ایران ایفای نقش کند (به‌تاکید این اندیشکده آمریکایی روی قید «یک بار دیگر» یعنی آخرین فرصت برای بهره‌گیری از آقای هاشمی توجه کنید)».
رصد رسانه‌ها و مراکز استراتژیک آمریکایی و اروپایی و مقایسه آن با تحرک انتخاباتی مدعیان اصلاحات در داخل کشور حکایت از آن دارد که بعد از گزارش تحلیلی مرکز آمریکایی یاد شده، تلاش گسترده اصحاب فتنه با محوریت- البته ظاهری- آقای خاتمی و تلاش پیرامونی، اما پررنگ جریاناتی نظیر مجمع روحانیون، برخی از فتنه‌گران زندانی و یا پناهنده به کشورهای آمریکایی و اروپایی با هدف راضی کردن آیت‌الله رفسنجانی به نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم آغاز می‌شود. نکته درخور توجه آن که اصحاب فتنه نیز همخوان با شورای آمریکایی مورد اشاره، از نامزدی آقای هاشمی با عنوان «آخرین شانس» و «تنها فرصت باقیمانده» برای بازگشت رانده‌شدگان فتنه 88 به نظام یاد می‌کنند. ولی پاسخ آقای هاشمی رفسنجانی همچنان منفی است و این پاسخی هوشمندانه است چرا که بازگشت به نظام، آرزوی برباد رفته اصحاب فتنه است و حال آن که آقای هاشمی رفسنجانی با حکم رهبر معظم‌انقلاب در جایگاه برجسته «ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام» قرار دارد بنابراین بیرون از حلقه نظام نیست که برای ورود به این حلقه ریسک کند و در مقابل اصرار جریانات یاد شده توضیح می‌دهد که مجمع تشخیص یک مرکز مستشاری است و ایشان می‌تواند تجربیات چند ده ساله خود را به عنوان رئیس مجمع به نظام ارائه بدهد ولی ریاست‌جمهوری و کشیدن بار سنگین آن با سن و سال ایشان مناسبتی ندارد. این چالش مطابق شواهد موجود نزدیک به 2 ماه ادامه می‌یابد و در این فاصله الف: چند گروه مختلف- و در برخی از موارد با اعضای مشترک- به دیدار آقای هاشمی می‌روند و با سخنان تکراری و مشابه از آمادگی جامعه برای پذیرش ریاست‌جمهوری ایشان خبر می‌دهند و این که مردم از آقای هاشمی انتظار دارند به عنوان منجی وارد گود شود!
ب: رسانه‌های خارجی در تفسیر و تحلیل‌های پی در پی و با توهم‌پراکنی درباره آماده بودن زمینه‌ها برای نامزدی و نهایتا پیروزی ایشان، آقای هاشمی را به کاندیداتوری تشویق می‌کنند.
ج: سایت‌های اینترنتی و روزنامه‌ها و نشریات زنجیره‌ای در اقدامی هماهنگ بیشترین مقالات، مصاحبه‌ها و گزارش‌های خود را به ضرورت نامزدی آقای رفسنجانی اختصاص می‌دهند.
د: مدعیان اصلاحات و عوامل فتنه‌گری که پیش از این بی‌ادبانه‌ترین اهانت‌ها نظیر عالیجناب سرخپوش! عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای! سیاستمدار تاریک اندیش! دیکتاتور! و... روا می‌داشتند در یک چرخش یکصد و هشتاد درجه‌ای به تعریف و تمجید از ایشان می‌پردازند!
هـ: تمامی جریانات ضد انقلابی که در فتنه 88 با یکدیگر ائتلاف کرده بودند در اقدامی بی‌سابقه از ادعاهای قبلی نظیر تقلب در انتخابات دست کشیده و به استقبال از نامزدی آقای هاشمی برمی‌خیزند.
و: نکته درخور توجه این که تمامی جریانات داخلی و خارجی یاد شده و مراکز استراتژیک آمریکایی و اروپایی از کاندیداتوری آقای رفسنجانی با کلید واژه‌های مشابهی نظیر «آخرین پنجره»! «آخرین شانس»! «فرصت غیرقابل‌تکرار»!، «بازی‌آخر» و مانند آن یاد می‌کنند و...
و سرانجام آقای هاشمی رفسنجانی تحت تاثیر عوامل یاد شده و مخصوصا اصرار نزدیکان خود که از یکسو با اصحاب فتنه در ارتباط پیوسته هستند و از سوی دیگر آقای هاشمی بارها نشان داده است تاب مقاومت در برابر اصرار آنها را ندارد، تسلیم می‌شود و چند روز قبل از ثبت‌نام، موافقت خود را اعلام می‌کند و بدین ترتیب «قربانی» برای قربانی شدن چند باره- و این دفعه برای آخرین بار- آماده می‌شود!
آقای خاتمی در حالی که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجد، خبر اعلام آمادگی آقای رفسنجانی را به نشستی که به طور پی‌درپی با حضور تعدادی محدود از اصحاب فتنه و بدون حضور آقای هاشمی تشکیل می‌شود می‌رساند و در همان نشست تصمیم گرفته می‌شود که؛
از معرفی آقای هاشمی به عنوان کاندیدای اصلاح‌طلبان به شدت اجتناب شود تا اولا؛ حساسیت مردم نسبت به اصلاح‌طلبان مانع رویکرد به ایشان نشود. ثانیا؛ شکست وی در انتخابات به حساب شکست اصلاح‌طلبان نوشته نشود. ثالثا؛ برای جلب نظر هواداران داخلی و بیرونی فتنه حمایت اصلاح‌طلبان از نامزدی ایشان به صورت پررنگ و علنی مطرح شود. درباره این بند از تصمیم یاد شده، اختلاف نظری پدید می‌آید و آقای «م» می‌گوید: باید حمایت اصلاح‌طلبان از هاشمی به گونه‌ای باشد که گروه‌های اصلاح‌طلب مخالف ایشان انگیزه بیشتری برای فعالیت به نفع نامزدی وی را داشته باشند و جای اصلاح‌طلبان را در این حرکت خالی احساس نکنند. آقای «م» می‌افزاید؛ حمایت پررنگ اصلاح‌طلبان از هاشمی، این تلقی را نیز پدید می‌آورد که اصلاح‌طلبان- منظورش اصحاب فتنه است و نه همه اصلاح‌طلبان- مجوز ورود به نظام را یافته‌اند! در پی این تذکر، تصمیم گرفته می‌شود که از نامزدی آقای رفسنجانی با عنوان گزینه هاشمی- خاتمی یاد شود. تصمیم‌های اتخاذ شده در آن نشست بلافاصله به تیم رسانه‌ای فتنه در داخل و خارج کشور ابلاغ می‌شود و فردای آن روز آقای خاتمی در مصاحبه‌ای این جمله از قبل توافق شده را مطرح می‌کند که «خدا‌کند هاشمی بیاید»!
تمامی شواهد یاد شده که فقط اندکی از بسیارهاست کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که مجموعه هماهنگ اصحاب فتنه در داخل کشور و مدیران بیرونی آنها در ماجرای پیش روی به آقای هاشمی فقط «نقش یک قربانی» را داده‌اند، چرا که علی‌رغم هیاهوی این روزها به خوبی می‌دانند آقای هاشمی در صورت تایید صلاحیت هم شانسی برای پیروزی ندارد چرا که حمایت تمام‌قد ایشان از فتنه 88 بر کسی پوشیده نیست و تبلیغات این روزها که هاشمی در پی نجات اقتصاد کشور است نیز با توجه به حامیان و اطرافیان وی و سابقه ناموفق اقتصادی ایشان در دوران 8 ساله دولت سازندگی جایی برای باور اینگونه تبلیغات باقی نگذاشته است، ضمن آن که تجربه پی‌درپی این سال‌ها نشان داده است توده‌های مردم وفادار به اسلام و انقلاب در بزنگاه‌ها با بصیرتی مثال‌زدنی به صحنه می‌آیند و حماسه‌های به‌یاد ماندنی می‌آفرینند. بنابراین با استناد به مختصات صحنه کنونی می‌توان بدون کمترین تردیدی گفت؛ اصحاب فتنه و مدیران بیرونی آنها برای هاشمی یک بازی دو سر باخت تدارک دیده‌اند. اول؛‌اعلام نامزدی با توجه به آن که پیش از این به صراحت از کاندیداتوری خود با عنوان «اقدام خلاف‌شرع و زیان به نظام» یاد کرده بود و دوم؛ باخت ایشان در وزن‌کشی انتخابات و اگر رد صلاحیت احتمالی نیز به آن اضافه شود می‌توان این بازی را «سه سر باخت»! تلقی کرد. و از سوی دیگر اصحاب فتنه برای خود- به خیال خام- بازی دو سر‌بُرد در نظر گرفته‌اند، چرا که از یکسو آقای هاشمی را بی آن که وی را نامزد جبهه اصلاحات معرفی کنند به قربانگاه باخت در انتخابات برده‌اند و از سوی دیگر در پوشش حمایت از وی، وارد عرصه‌ای شده‌اند که مطابق قانون و به دلیل وطن‌فروشی و خیانت، مجاز به ورود نبوده‌اند.
و اما، در این میان وظیفه الهی، خطیر و سنگینی بر عهده شورای محترم نگهبان است. این وظیفه خطیر در یک کلمه نجات آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از دام خطرناکی است که دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها پیش پای ایشان پهن کرده‌اند. شورای محترم نگهبان اسناد و دلایل قانونی قابل توجهی برای رد صلاحیت ایشان در اختیار دارد و با استناد به آن می‌تواند چرخه فریبی که برای وی تدارک دیده‌اند را مختل کند. حالت آقای هاشمی را بعد از پایان این بازی دو سر باخت در نظر بگیرید، آیا به ایشان حق نمی‌دهید که آرزو کند کاش نامزد نشده بود و یا کاش شورای نگهبان صلاحیت وی را احراز نکرده بود؟! تا از این دام نجات پیدا می‌کرد؟! آیت‌الله هاشمی در صورت احراز صلاحیت وی از سوی شورای نگهبان حق دارد فردای قیامت از اعضای محترم این شورا شکایت کند که چرا ایشان را از دامی که پیش روی او گسترده بودند، نجات نداده‌اند؟!

حسین شریعتمداری