عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

حضرت آیت‌الله! در این عرصه یک مرد بیش نیست؟!

یادداشت/ سیدنظام‌الدین موسوی

آقای هاشمی حق دارد نسبت به سرنوشت کشور دغدغه‌مند باشد. حتی حق دارد نسبت به تداوم توانمندی‌های خویش باور داشته باشد و اداره دستگاه اجرایی کشور را در هر شرایطی یکسان بپندارد اما یک سؤال بزرگ وجود دارد که پاسخ به آن حق افکار عمومی است.

خبرگزاری فارس: حضرت آیت‌الله! در این عرصه یک مرد بیش نیست؟!

چه انگیزه ای باعث شده تا آیت الله هاشمی رفسنجانی در سن 80 سالگی کاندیدای منصب پرمشغله ریاست قوه مجریه شود؟ آنچه از فحوای مواضع ایشان در بیانیه ها و سخنرانی ها برمی آید؛ دو دلیل، انگیزه اصلی چنین اقدامی است. نخست آن که مملکت در «شرایط بحران» قرار دارد؛ دوم آن که فرد توانمندی در بین رجال سیاسی دیده نمی شود که بتواند کشور را از ورطه بحران به ساحل آرامش بکشاند.

برای «بحران» و «موقعیت بحرانی»‌ تعاریف مختلف و متفاوتی وجود دارد که این مقال، جای پرداختن بدان نیست و مجال دیگری می طلبد. در نیت خیر و دغدغه دلسوزانه آقای هاشمی رفسنجانی برای اوضاع کشور نیز شک نمی کنیم که بواسطه سابقه حضور ایشان در میادین مختلف انقلاب و نظام، کاملاً بجا و بسزاست. اگرچه ناظران و پایش گران متعدد دیگری هستند که نگاه متفاوتی از اوضاع کنونی کشور نسبت به منظر آیت الله هاشمی دارند یا حتی دوران ریاست جمهوری ایشان را به واسطه مسائلی چون تورم 50 درصدی، شورش های اجتماعی ناشی از طرح تعدیل اقتصادی و خروج سفرای 17 کشور اروپایی از تهران، بحرانی تر از هر دوره دیگری ارزیابی می کنند.

اما فارغ از این مقولات، چند نکته و ابهام جدی تاریخی وجود دارد که مناسب است آیت الله هاشمی یا برنامه ریزان انتخاباتی ایشان، بدان ها پاسخ روشنی دهند تا خدای ناکرده در فضای غبارآلود، هیچ شک و سوء ظنی باقی نماند.

الف) انتخابات سال 92 اولین انتخابات ریاست جمهوری نیست که آقای هاشمی رفسنجانی – پس از دو دوره حضور در راس قوه مجریه- بدان ورود پیدا کرده است. ایشان در سال 1384 نیز پس از چند ماه کش و قوس، نهایتاً پای به میدان رقابت نهاد و نامزد دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری شد. بازخوانی پرونده آن آزمون ملی و مواضع آن روزگار، بیانگر آن است که آقای هاشمی در مقطع مذکور نیز دقیقاً همین دو دلیل را به عنوان انگیزه نامزدی خود مطرح کردند. اول، وجود بحران در کشور و دوم، فقدان مرد عبور از بحران.

آن سال پرحادثه - درست در ایام و شرایطی مثل هفته های اخیر - آیت الله هاشمی در پاسخ به گروه هایی که به وی مراجعه می کردند، مدام بر این نکته تاکید داشت که اگر من بیایم به معنای فقدان فرد کارآمدی برای اداره کشور است. حتی مشهور بود که ایشان یکی از نامزدهای صاحب نام را به عنوان کاندیدای مورد نظر خود مطرح کرده است. اما فرجام کار آن بود که آیت الله خود پای به عرصه رقابت بگذارد و عملاً چنین قلمداد کند که کسی جز وی در تراز ریاست جمهوری نیست. البته نگاه اکثریت مردم غیر از این بود و آقای هاشمی در جمعه تاریخی سوم تیر، یک «نه» روشن و آشکار ذیل کارنامه سیاسی خود دریافت کرد.

ب) در این که دولت خاتمی کشور را به شرایط بحران نزدیک کرده بود، شکی نیست. منازعه گرایی، تز حاکمیت دوگانه، بی مبالاتی فرهنگی، رادیکالیسم سیاسی، انفعال در سیاست خارجی، بی توجهی به رفع مشکلات معیشتی مردم و...از جمله مسائلی بود که بسیاری از مردم و نخبگان را به ضرورت تغییر در سیاست ها و شاکله این دولت رهنمون ساخته بود.

اما شاکله دولت خاتمی را چه کسان و چه جریاناتی تشکیل می دادند؟ بی هیچ تردیدی بخش عمده ای از مدیران عالی و میانی دولت خاتمی را وابستگان و نزدیکان سیاسی آقای هاشمی تشکیل می دادند. حزب کارگزاران که توسط دولت آقای هاشمی تاسیس شد و ایشان را پدر معنوی این حزب تلقی می کنند، یکی از سهامداران اصلی دولت خاتمی و جریان اصلاح طلب حاکم در این دوران بود. طرفه این که با ورود هاشمی به عرصه انتخابات سال 84 اکثریت بدنه مدیریتی دولت خاتمی به حمایت از سردار سازندگی برخاست و شخص آقای خاتمی در بیانیه ای که در آستانه انتخابات صادر کرد، همه مشخصات آقای هاشمی را به عنوان کاندیدای مطلوب خود فهرست نمود. بهزاد نبوی از لیدرهای جریان رادیکال اصلاح طلب نیز- که با مهره دکتر معین به میدان انتخابات وارد شده بودند- پس از انتخابات صراحتاً اعلام کرد که نامزد اصلی و «خاکریز آخر» ما فی الواقع هاشمی رفسنجانی بوده است.

حال سئوال اینجاست که اگر آقای هاشمی رفسنجانی در سال 84 به وجود بحران در کشور اعتقاد داشت چگونه مستظهر به حمایت دولت و جریاناتی شد که خود از مسببان جدی ایجاد بحران به شمار می آمدند؟ و دیگر این که آقای هاشمی چگونه می خواست با جماعتی که خود در زمره بحران سازان بودند، به مهار بحران بپردازد.

ج) همین سئوال در شرایط کنونی و در آستانه انتخابات 92 که باز هم آقای هاشمی کاندیدای آن شده اند، پابرجاست. طی سال های اخیر بخصوص پس از ماجرای فتنه 88 آقای هاشمی رفسنجانی که در گذشته معمولاً در میانه میدان سیاست قرار داشته و تلاش می کرد تا خارج از گردونه جناحین و حتی فراتر از آنها به شمار آید، چسبندگی بسیار زیادی به جریان سیاسی موسوم به اصلاحات پیدا کرده است به گونه ای که صراحتاً به عنوان یکی از رهبران این جریان تلقی می شود. علاوه بر بحران های دوره دوم خرداد، جریان اصلاحات اکنون متهم اصلی فتنه 88 و هزینه ها و بحران آفرینی های آن برای نظام و کشور است. اگر مسامحتاً نقش خود آقای هاشمی را در شعله ورتر کردن آتش فتنه نادیده بگیریم، ایشان که بخش عمده توش و توان سیاسی و رسانه ای خود را از جریان بحران آفرین اصلاحات می گیرد، چگونه می خواهد کشور را از ورطه بحران رهایی بخشد؟

د) یک گام به گذشته بر می گردیم. به ماقبل دوم خرداد. سال 75 در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم آن زمان که هاشمی، سردار سازندگی لقب یافته بود و غلامحسین کرباسچی مجسمه او را به مثابه امیرکبیر زمان در میادین شهر برمی افراشت؛ در حالی که افراد مختلفی پا به رکاب حضور در عرصه رقابت بر سر مسند ریاست جمهوری بودند، ناگهان طیفی از اطرافیان آقای هاشمی نغمه آغاز کردند که شرایط کشور به گونه ای است که باید قانون اساسی را تغییر داد تا بتوان حضور سردار سازندگی را بر کرسی ریاست جمهوری تداوم بخشید. جالب آن که ایده پردازان اصلی ریاست جمهوری مادام العمر هاشمی رفسنجانی، آقایان عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی بودند که پس از دوم خرداد در زمره حامیان آتشین مزاج دمکراسی و توسعه سیاسی درآمدند. البته آیت الله امیرکبیرنشان نیز در این باره هیچ نگفت تا سکوتش علامت رضا باشد.

شاید اگر نبود تدبیر مقام معظم رهبری و سخنان معروف ایشان در سفر آذربایجان غربی – مبنی بر این که  ضمن حفظ شان و جایگاه آقای هاشمی، هیچ گاه قانون اساسی به خاطر فرد تغییر نمی کند – رویای تبدیل ایران به ترکمنستان و استقرار دیکتاتوری مصلح توسط مدعیان سالها بعد دمکراسی و گردش نخبگان، تحقق می یافت یا شاید به تجربه مصر مبارک و لیبی قذافی و زیمبابوه موگابه نزدیک می شدیم. همان زمان بود که خیلی ها معنای جمله معروف امام(ره) را با تماتم وجود دریافتند که: ولایت فقیه است که در برابر دیکتاتوری می ایستد.

 

******

یک بار دیگر سه مقطع تاریخی را  مرور می کنیم. از سال 68 تا 76 آقای هاشمی رئیس جمهور است. سال 75 اطرافیان آقای هاشمی به دنبال مادام العمر کردن ریاست جمهوری ایشان از طریق تغییر قانون اساسی برمی آیند که به فرجام نمی رسد. سال 84 آقای هاشمی مجدداً به عرصه می آید و نامزد ریاست جمهوری می شود ولی با رای منفی مردم مواجه شده و رقیب او بر مسند ریاست قوه مجریه قرار می گیرد. اکنون یعنی سال 92 برای انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم ، باز هم آقای هاشمی است با دغدغه وجود بحران در کشور و فقدان مرد عبور از بحران! فی الواقع، از سال 68 تا 92 یعنی قریب به 24 سال نه دغدغه آقای هاشمی مرتفع شده و نه در این حدود ربع قرن، مدیر مورد نظر او برای سکانداری قوه مجریه پای به عرصه گذاشته است.

قطعاً آقای هاشمی رفسنجانی حق دارد نسبت به سرنوشت کشور و نظام دغدغه مند باشد. حق دارد اوضاع کشور را آن گونه که از زاویه دید خود می بیند، تحلیل کند.حتی حق دارد نسبت به تداوم توانمندی های خویش باور داشته باشد و اداره دستگاه عریض و طویل اجرایی کشور را در سن 80 سالگی با 56 سالگی یکسان بپندارد.

اما یک علامت سئوال بزرگ در افکار عمومی وجود دارد که نمی توان به راحتی از آن گذشت و پاسخ ندادن به چنین سئوالی را نیز در زمره حقوق آقای هاشمی برشمرد. سئوال این است: آیا در این سالیان طولانی که کشور و نظام در معرض فراز و نشیب های متعدد بوده و در کوران ابتلائات مختلف قرار داشته اند، مردان قابل اتکایی از دل این حوادث عظیم آبدیده نشده اند که بتوانند سکان اداره یک قوه کشور را بر عهده گیرند و بر بحران ها فائق آیند؟

آیا شوربختی ملتی تلقی نمی شود که در این 34 سال، در برابر عظیم ترین طوفان ها و فتنه های داخلی و خارجی ایستاده و شوکت قدرت های جهانی را در هم شکسته است اما عاجز از آن بوده که حتی یک چهره کارآمد و توانمند برای مدیریت اجرایی بپروراند؟ در این وادی قحط الرجالی که آیت الله هاشمی رفسنجانی به تصویر می کشند، چگونه می توان امید به فرداهای روشن و رویش های مبارکی داشت که امام(ره) وعده آن را می داد؟ اگر عمق فاجعه چنان است که «در این عرصه جز یک مرد بیش نیست» و دنیا باید به استقبال رئیس جمهور 80 ساله ایران برود، نسل جوان ما چگونه سر فراز آورد که کشورش پرچمدار مردمسالاری و گردش نخبگان و خودباوری ملی است؟ و...

امید است این سئوالات و پرسش هایی از این دست، پاسخی فراخور یابد.

حضور ناگهانی و 3 سؤال اساسی از آقای هاشمی

قطعاً نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری حق قانونی آیت الله هاشمی رفسنجانی است و تنها شورای نگهبان می تواند از منظر قانونی درباره صلاحیت افراد اظهار نظر کند. اما حق افکار عمومی است که از آقای هاشمی پاسخ این 3 سؤال را طلب کنند.

خبرگزاری فارس: حضور ناگهانی و 3 سؤال اساسی از آقای هاشمی

«هاشمی آمد». این تیتر اکثر روزنامه های اصلاح طلب، فردای ثبت نام دقیقه نودی هاشمی رفسنجانی در کارزار انتخابات ریاست جمهوری بود. مواضع ابهام آلود آیت الله 80 ساله، موجب شده بود تا برای بسیاری از افراد - جز آنان که به معیار تجربه و شناخت نزدیک، پیش بینی دقیقی نسبت به رفتار سیاسی هاشمی دارند - این حضور ناگهانی به عنوان یک شوک بزرگ تلقی شود.

یک ویژگی رخدادهای به ظاهر ناگهانی و شوک آفرین عرصه سیاست، غبارآلوده شدن فضا و جابجایی متن و حاشیه و در نتیجه، شکل گیری نوعی سردرگمی اجتماعی است که به زایل شدن سئوالات اساسی و واقعی در افکار عمومی می انجامد.

فضاسازی سیاسی و رسانه ای که به دنبال ثبت نام غیرمنتظره آقای هاشمی رفسنجانی ایجاد شد، علی الظاهر این هدف را دنبال می کند که سئوالات اساسی افکار عمومی درباره وی را به حاشیه رانده و صورت مسئله های جدیدی را جایگزین کند.

ادبیات حاکم بر بیانیه ها و مواضع اخیر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز این گمانه را تقویت می کند که ایشان تاکتیک «حرکت از پله دوم» را در پیش گرفته است.

اما حقیقت امر این است که گرچه اقدامات شوک آور تا حدودی می تواند افکار عمومی را به صورت مقطعی تحت تاثیر قرار دهد، اما حافظه تاریخی مردم، صورت مسئله ای نیست که به آسانی قابل پاک شدن باشد.

آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان یک چهره سیاسی دارای سابقه اجرایی در کشور، کارنامه و عملکردی دارد که به طور طبیعی از جوانب و مناظر مختلف قابل نقد یا تمجید است و طبیعتاً ایشان با اتکا به همین کارنامه، مجدداً خود را در معرض رای ملت قرار داده است. اما فارغ از این کارنامه اجرایی، طی سال های اخیر مواضعی از جانب وی اتخاذ شده که شاکله وجودی هاشمی سال 92 تا حدود زیادی متاثر از این مواضع است و قطعاً افکار عمومی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نمی تواند به آسانی از این سئوالات و ابهامات عبور کند.

یکی از اصلی ترین سئوالات فراروی آقای هاشمی، موضع ایشان در قبال انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و 88 است. در انتخابات سال 84 آقای هاشمی در قامت کاندیدا وارد عرصه شد و در انتخابات 88 نیز تمام قامت به حمایت از میرحسین موسوی پرداخت. نتیجه این دو آزمون ملی، به ضرر آقای هاشمی و به نفع رقیب وی بود.

آقای هاشمی در سال 84 به رغم آن که برگزار کننده انتخابات، دولت خاتمی بود نتیجه را عملاً نپذیرفت و با ادعای تلویحی تقلب در انتخابات، کار را به خدا واگذار کرد! در انتخابات سال 88 نیز آقای هاشمی از ماهها پیش ، موضوع «تقلب»‌ را به عنوان یکی از کلیدواژه های دائمی در دستور کار قرارداد و نهایتاً نیز، همراه و همسو با فتنه گران، مدعی وجود ابهام در انتخابات شد و تا به امروز نیز هیچ قرینه ای مبنی بر پذیرش اشتباه از جانب وی دیده نشده است. این موارد غیر از نقش آفرینی مستقیم خانواده و فرزندان آقای رفسنجانی در فتنه 88 از جمله آشوب های خیابانی غیرقانونی است.

اکنون و در آستانه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، آقای هاشمی رفسنجانی بار دیگر خود به صحنه رقابت پای گذاشته است. البته چنین حضوری حق قانونی وی می باشد و تنها شورای نگهبان است که می تواند درباره صلاحیت افراد اظهار نظر کند. اما حق مردم و افکار عمومی  هم هست که از آقای هاشمی رفسنجانی سؤال کنند:

 1- آقای هاشمی! شما که در دو انتخابات ریاست جمهوری گذشته، مهر عدم سلامت بر  روند انتخابات زده و ادعای غیرمستند تقلب را مطرح کرده اید، اکنون با چه منطقی مجدداً وارد صحنه رقابت شده اید؟

2- آقای هاشمی! اگر مجریان انتخابات ایران (چه در دولت خاتمی و چه در دولت احمدی نژاد) سالم نیستند و حدود 400 هزار دست اندرکار انتخابات برای شکست شما دست به یکی کرده و تقلب می کنند، حضور مجدد شما در عرصه ای که قبلاً دو بار آزموده اید، چه توجیه عقلانی دارد؟

3- حضرت آیت الله! عرصه رقابت انتخاباتی قابل پیش بینی نیست. اگر برای بار سوم، آرای اکثریت مردم به نفع شما نبود و بر اساس آنچه که صندوق های رای مشخص می کنند، رقبایتان پیروزی را از آن خود کردند، آیا حاضر به پذیرش نتیجه هستید؟ چه تضمینی وجود دارد که مشابه دو دور گذشته، با اعراض از پذیرش رای مردم، روند انتخابات را ملکوک و مخدوش نخوانید و خدای ناکرده زمینه برای حوادثی مشابه فتنه 88 فراهم نشود؟ 

به نظر می رسد، پاسخ به این سئوالات از جانب آیت الله هاشمی رفسنجانی تا پیش از شروع رسمی رقابت های انتخاباتی بسیار مهم و اساسی است و بی پاسخ ماندن آنها ، رونق دادن به بازار پرابهامی است که در آینده مشکلات اساسی تری به وجود خواهد آورد.

هاشمی 30 سال بعد چگونه از سازمان منافقین و بهائیت نام می‌برد؟


صادق زیباکلام می‌گوید هاشمی دوست دارد رد صلاحیت شود.
وی در مصاحبه با تسنیم اظهار داشت: هاشمی از خدای دو جهان و از ته دل دوست دارد که شورای نگهبان وی را رد صلاحیت کند، چرا که او به وظیفه‌اش عمل کرده و در مقطعی که نظام و انقلاب نیاز داشته، پا جلو گذاشته و به میدان آمده است و شاید بدشان هم نیاید که چنین موردی پیش آید.
او در عین حال در مصاحبه با «مسیح-ع» همکار خارج‌نشین نشریات زنجیره‌ای گفته است: فکر نمی‌کنم شورای نگهبان صلاحیت آقای هاشمی را رد کند البته اگر ایشان رد صلاحیت شوند معنایش این نیست که با حکم حکومتی خواهد آمد.
حامی دیرینه هاشمی رفسنجانی در پاسخ به این سؤال که این پیروزی هاشمی توهم مجازی و روشنفکری نیست می‌گوید به هر حال هاشمی رای منفی را همچنان دارد یعنی کم نیستند کسانی که اصلا از او خوششان نمی‌آید.
وی در پاسخ این سؤال که مردم عادی که خیلی سیاسی نیستند تکیه کلام‌شان این است که آقای هاشمی [...] است، بچه‌هایش، پول بالا کشیدند. به اینها چه جوابی شما می‌دهید؟ می‌گوید: پاسخی که من به شما می‌توانم بدهم این است که چنین ادبیات و چنین نگاه و چنین احساسی در خصوص آقای هاشمی رفسنجانی وجود دارد و این همان رای منفی است که گفتم در مورد هاشمی وجود دارد. منتها این حس سال 84 خیلی‌خیلی قوی بود.
زیباکلام در ادامه با این پرسش مواجه شد که «خیلی‌ها فکر می‌کنند شخصیت فائزه هاشمی مستقل از پدرش است به این دلیل که وقتی زندان بود مطلبی نوشت که به بهائیان، احترام گذاشته بود و یا مجاهدین خلق را منافق خطاب قرار نداده بود. آیا خود آقای هاشمی اصلا چنین نظری دارد که حالا زندانی شدن فرزندش به عنوان امتیاز برای ایشان محسوب شود؟»
زیباکلام در پاسخ اظهار داشت: اگر یک سی یا چهل سال دیگر هم خداوند به هاشمی رفسنجانی عمر بدهد مطمئن باشید که ایشان هم 40 سال بعد نه می‌گوید بهائیان خائن هستند و نه به مجاهدین می‌گوید منافق، ایشان هم مثل من و شما و مثل دخترش فائزه به جای منافقین می‌گوید مجاهدین و به بهایی‌ها هم خواهد گفت بهایی‌ها. منتها یادمان باشد که انتظارات ایده‌آل نداشته باشیم. این را من بارها و بارها در دوران دوم خرداد به آقای عبدی به آقای بهنود به آقای گنجی و به خیلی‌ها می‌گفتم که هاشمی رفسنجانی واتسلاو هاول نیست، نلسون ماندلا نیست ولی هادی غفاری هم نیست، شیخ صادق خلخالی هم نیست و سعی نکنیم او را در این جایگاه هل دهیم.
وی درباره این سؤال که «اسم هاشمی، به عنوان تروریست در پرونده میکونوس ثبت شده آیا او اساسا می‌تواند به خارج سفر کند؟» گفت که قطعا این چیزی که می‌گویید مطرح است اما او سعی می‌کند بهبود در روابط ایجاد کند و بتواند به اروپا برود.

مشکلات آمریکا در سوریه


موضع مقامات آمریکایی و سیاست‌های این کشور در قبال «سوریه اسد» چیست؟ این سوال، ظاهر ساده‌ای دارد ولی پاسخ آسانی ندارد و این به دلیل آن است که طی دو سال گذشته بارها شاهد نوسان در سیاست و موضع واشنگتن نسبت به دمشق بوده‌ایم.
تردیدی در این نیست که آمریکا نمی‌خواهد «اسد» بماند. اظهارات چند روز پیش اوباما در حضور رجب طیب اردوغان مبنی بر اینکه «هر طرح درباره سوریه باید متضمن کنار رفتن اسد از قدرت باشد» مانع تردید می‌شود اما در عین حال آمریکایی‌ها قادر به پاسخ به این سوال نیستند که چگونه و چه زمانی می‌توان اسد را از قدرت کنار زد. چند هفته پیش آمریکایی‌ها رسما اعلام کردند که به مخالفان مسلح بشاراسد رئیس‌جمهور سوریه، سلاح می‌دهند و برای این منظور مبالغی را در کنگره به تصویب رسانده‌اند. دو هفته پیش باراک اوباما گفت که طرح ژوئن2 را قبول دارد و برای توقف خونریزی تلاش می‌کند با این وجود رئیس‌جمهور آمریکا، چند روز پیش باردیگر از لزوم حمایت از مخالفان اسد سخن گفت. این مواضع نشان می‌دهد که آمریکا به درستی نمی‌داند با سوریه چه بکند.
آمریکا می‌خواهد اسد برکنار شود اما در عین حال در عرصه بین‌المللی با موانع متعدد مواجه است. روسیه و چین اجازه مجازات سوریه را نمی‌دهند چه رسد به برکناری اسد. این در حالی است که استفاده از ابزار سلبی شورای امنیت به همراهی روسیه و چین نیاز دارد. با این وصف صحبت کردن از منطقه حایل و یا منطقه پرواز ممنوع در سوریه عملا به جایی نمی‌رسد البته صحبت کردن از ایجاد منطقه حایل و ممنوعیت پرواز هواپیماهای ارتش سوریه برای تروریست‌های محاصره شده فایده‌ای دارد و اندکی آنها را تسکین می‌دهد. استفاده از ابزار ناتو علیه سوریه هم احتیاج به موافقت همه اعضای این سازمان دارد و حال آنکه اکثر اعضای این سازمان، مداخله در سوریه را ورود به جنگی با تبعات نامحدود و نتایج غیرقابل محاسبه ارزیابی می‌نمایند.
آمریکا در داخل سوریه نیز با مشکلات عدیده‌ای مواجه است. علاوه بر آنکه مردم، دولت و ارتش سوریه بعد از 25ماه دو یا چند دسته نشده‌اند و فشارها نتوانسته به آنان آسیب جدی وارد کند، در عین حال مخالفان دولت سوریه نیز از یکپارچگی و وحدت نظر برخوردار نیستند. نیروهای موسوم به ارتش آزاد که عمدتا در استانهای شمالی سوریه شامل ادلب، حلب و رقه حضور نسبی دارند. منطقه شمال بویژه حلب منطقه‌ای است که دولت در آن همواره محبوب بوده است. سنی‌‌های حلب در طول دوران حکومت حافظ و بشار همیشه رابطه گرمی با حکومت دمشق داشته‌اند. مردم استان ادلب در شمال غرب سوریه نیز به دلیل مجاورت با استان‌های لازقیه و حلب همواره به دولت دمشق اعتماد داشته‌اند. اجرای منطقه حایل یا پرواز ممنوع در چنین شرایطی امکان‌پذیر نمی‌باشد. با این وصف امکان کمک ویژه غرب به عناصر مسلح ارتش آزاد وجود ندارد. مشکل دیگر آمریکا این است که ورود کشورهای مختلف به سوریه و محور شدن نیروهای اطلاعاتی امنیتی این کشورها در سوریه سبب شکل‌گیری یک جریان اپوزیسیون عمدتا اطلاعاتی امنیتی و فاقد درک درست سیاسی شده است. معارضه سوریه بخصوص در بخش میانی سوریه یعنی در دو استان «ریف» و «دیرالزور» شکل پیمانکاری به خود گرفته است، یعنی در هر بخش یک گروه دست به اقداماتی می‌زند بدون آنکه تاثیر مثبت یا منفی این اقدام درگروه مسلح دیگر را در نظر بگیرد. هر کدام از این دسته‌ها به یک سرویس اطلاعاتی عربی یا غربی وصلند، مبلغی پول دریافت می‌کنند و به اقدامی دست می‌زنند. اقدامات گروه‌های تروریستی بخصوص در بخش میانی سوریه بیش از آنکه به حکومت دمشق آسیب وارد کند باعث استحکام بیشتر آن شده است. تروریست‌های مسلح که تا حدود یک ماه قبل بر بخش اعظم استان ریف تسلط داشتند، مقبره صحابی جلیل‌القدر و محبوب پیامبر یعنی «حجر بن عدی» را در منطقه تحت سیطره خود ویران کردند و دهها بار از این منطقه به سمت پایتخت، خمپاره پرتاب کردند که در یکی از این موارد اصابت خمپاره به دانشگاه دمشق سبب شهادت 22 دانشجو گردید. در یک اقدام دیگر تروریست‌ها در مسجدی بمب‌گذاری کردند و علامه سعید رمضان البوطی روحانی برجسته اهل سنت را به همراه 50 نمازگزار دیگر به شهادت رساندند. چنین اقداماتی بطور طبیعی به ضرر حکومت تمام نمی‌شود ولی تروریست‌ها که آموزشی جز آموزش‌های نظامی و اطلاعاتی ندیده‌اند از درک پیامدهای اقدامات کور امنیتی عاجزند و لذا می‌‌توان گفت هرچند غرب و بعضی از کشورهای عرب و غیرعرب منطقه هزینه‌های هنگفت و سخاوتمندانه‌ای علیه سوریه کرده‌اند ولی به هدف نرسیده‌اند. دقیقا به همین دلیل بود که چند روز پیش وزارت خارجه آمریکا «محمد الجولانی» سرکرده تروریست‌های النصره را در لیست تروریست‌ها قرار داد.
آمریکایی‌ها 25 ماه پس از آغاز مسائل اخیر در سوریه، در روی زمین سوریه به چیزی دست نیافته‌اند. حزب‌الله لبنان که یکی از اهداف محاصره امنیتی سوریه بوده، اینک با اقتدار بیشتری در صحنه حضور دارد و ایران با صراحت لهجه بیشتری از مردم و دولت سوریه حمایت می‌کند. امروز 25 ماه پس از شروع اقدامات تروریستی علیه اسد، آمریکا نگران سرریز شدن این جریان به کشورهای متبوع خود است. تردیدی نیست که نزدیک به یک سوم از عوامل تروریستی که علیه دمشق فعالیت می‌کنند، خارجی می‌باشند. این نیروها به زودی به کشورهای خود بازمی‌گردند. آیا نیروهایی که با دریافت مبالغ هنگفتی به یک شبکه تروریستی پیوسته‌اند تمایلی به در پیش گرفتن یک زندگی معمولی را دارند؟ بعضی از خبرها بیانگر آن است که دولت‌های عربستان، پاکستان، تونس و لیبی بشدت نگران پایان قصه سوریه‌اند. گفته می‌شود از هرکدام از این 4 کشور چند هزار نفر در شبکه‌های تروریستی فعالیت دارند در این میان تاکنون دست‌کم 300 پاکستانی در جریان حملات ارتش سوریه کشته شده‌اند و دولت پاکستان بی‌سر و صدا از کنار آن گذشته و در واقع حساب خود را از تروریست‌های اعزام شده جدا کرده است.
یک گزارش بیانگر آن است که آمریکایی‌ها نگران بازگشت تروریست‌های پاکستانی به پاکستان هستند و آثار آن را تقویت موضع تهاجمی طالبان علیه غرب می‌دانند. همین نگرانی را مقامات عربستان سعودی هم دارند و از این رو وزارت خارجه عربستان اخیرا تماس‌هایی را با مقامات ترکیه و قطر برقرار نموده و نگرانی خود را از تمام شدن پرونده سوریه در یک روند نظامی- امنیتی ابراز کرده و حل و فصل مسئله در مناسبات و چارچوب‌های سیاسی را به منظور مهار قدرت شبه‌نظامیان ضروری دانسته است. کاملا واضح است که اگر تروریست‌ها بتوانند با استفاده از موشک و بمب «تغییر در سوریه» را تحقق ببخشند، در کشور خود نیز به محض مواجه شدن با یک مانع حکومتی به درگیری نظامی- امنیتی متوسل می‌شوند و آن موقع کار از دست حکومت‌ها خارج می‌شود.
آمریکا به این دلایل، برای برون‌رفت از «بحران سوریه» راه‌حل ندارد، آمریکا روی شبکه‌های تروریستی احاطه کافی ندارد و هرچند با واسطه ترکیه سلاح‌های زیادی را در اختیار تروریست‌ها قرار داده اما نتوانسته است با اجزاء و دسته‌های تروریستی رابطه آمر و مامور برقرار نماید. از سوی دیگر دستگاه‌های امنیتی سعودی و قطر ضعیف‌تر از آن هستند که بتوانند چنین روندی را به نفع آمریکا مدیریت نمایند از این رو در روزهای گذشته فاش شد که تعداد زیادی از عناصر برجسته و کارکشته موساد در ترکیه دیده شده‌اند. ضعف آمریکا در مدیریت تروریسم ضد سوری سبب اعتراض همراهان آن هم شده است. انگلیس، فرانسه و آلمان طی هفته‌های اخیر نارضایتی خود را در قالب اظهارنظرهای مخالف اظهارات مقامات آمریکایی بروز داده‌اند. بحران سوریه می‌تواند به یک بحران معکوس در اروپا تبدیل شود. کم نیستند کشورهایی در اروپا که پایان بحران سوریه را به سبب شرکت داشتن برخی از شهروندان آنان در شبکه‌های تروریستی آغاز بحران تروریستی در غرب ارزیابی کرده‌اند.
به موازات شکست برنامه اطلاعاتی و نظامی غرب در سوریه، جبهه مقاومت به وضعیت مناسب‌تری رسیده است. با تشدید حملات تروریستی علیه مردم و شخصیت‌های سوری، حقانیت مواضع ایران آشکارتر شده است. اگر تا سال پیش ایران برای توضیح حمایت خود برای مردم عرب مشکل داشت و این سبب فاصله گرفتن بعضی از دوست‌های سنتی از ایران می‌شد امروز همان دوستان بر حقانیت مواضع ایران تاکید می‌نمایند. امروز بر همه آشکار شده است که جبهه مقاومت در سوریه از مردم سوریه و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی آن دفاع می‌کند. این مسئله راه پیشرفت جبهه مقاومت در مناطق آلوده به عوامل تروریستی سوریه را به قصد پاکسازی و بازسازی سوریه هموارتر می‌کند. ارتش سوریه طی یک ماه و نیم گذشته پیشرفت‌های مهمی داشته و توانسته است بخش زیادی از مناطق آلوده را پاکسازی کرده و تروریست‌ها را در مناطق مختلف در استان‌های ادلب، حلب، دیر الزور و ریف به محاصره درآورده و جریان سلاح به سمت بخش اعظم آنان را قطع نماید.
سعدالله زارعی

تجریش !

گفت: یک سایت وابسته به اپوزیسیون نوشته است مردم شعار هاشمی برای مقابله با گرانی‌ها و سر و سامان دادن به اقتصاد کشور را باور نمی‌کنند. گفتم: حرف حساب زده ولی نگفته چرا؟! گفت: نوشته است؛ هاشمی در میان مردم به حمایت از سرمایه‌داران و مانور تجمل معروف است و در دوران ریاست جمهوری خود کمترین توجهی به مردم محروم و فقیر نداشته است. گفتم: شاید تصور می‌کند که مردم آن دوران را فراموش کرده‌اند. گفت: خب! مردم می‌گویند این چه نامزد طرفدار محرومان است که آمریکا و اروپا و شیوخ عیاش عرب و کلان سرمایه‌داران از او حمایت می‌کنند؟! مگر قرار است آمریکایی‌ها به جای او برنامه‌ریزی کنند؟! گفتم: چه عرض کنم؟! یارو جلوی یک تاکسی را گرفت و گفت؛ 2 نفر تجریش! راننده گفت؛ ولی تو که یک نفر هستی و یارو گفت؛ مگه خودت نمیای؟!

عید قربان کجا بودی ؟!


1- در گلستان سعدی داستان مردی آمده است که به رسم علویان آن روزگار، گیسو به هم بافته بود تا «علوی» به نظر آید و با قافله حجاز به شهر آمده بود که تصور شود از سفر حج بازمی‌گردد و شعری به نزد پادشاه برده و ادعا کرده بود که خود سروده است. این همه ادعای خلاف و لاف‌‌گزاف می‌توانست برای او جایگاه برجسته‌ای دست و پا کند اما، دقت در سوابق او، چنین اجازه‌ای را نداد. سعدی می‌گوید «یکی از ندیمان پادشاه که آن سال از سفر دریا آمده بود گفت؛ او را عید اضحی- عید قربان- در بصره دیدم، حاجی چگونه تواند بود؟! و دیگری گفت؛ پدرش نصرانی است، علوی چگونه باشد؟! و شعرش را به دیوان انوری یافتند»!
این روزها در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، بازار «ادعا» داغ‌تر از همیشه است و نامزدها، با تابلوهای رنگارنگ و پلاکاردهایی که شعارهای دهان پرکن روی آن نقش بسته است به میدان آمده‌اند و سؤال این است که آیا به آنچه روی تابلوها نوشته شده می‌توان اعتماد کرد؟ پاسخ نه مثبت است و نه منفی، باید دید تابلو نوشته‌ها و ادعاها تا چه اندازه با هویت واقعی کاندیداها همخوانی دارد و نباید هر گیسو به هم بافته‌ای را «علوی»! دانست و یا هر که با قافله حجاز به شهر آمده را زائر خانه خدا تلقی کرد! شاید گیسو به فریب بافته و یا از میانه راه با قافله حجاز همراه شده باشد! اما، به قول حضرت آقا انتخابات ریاست جمهوری اگرچه «یک حادثه یک روزه است» ولی گاهی اوقات دولت‌ها کارهایی می‌کنند که تاثیرات آن تا سال‌ها باقی می‌ماند، چه کارهای خوب و چه کارهای غیرخوب... گاهی آثار آن تا 40 سال باقی می‌ماند». اکنون باید دید که آیا در انتخابات پیش روی و در ارزیابی نامزدها، تشخیص سره‌از ناسره و آب‌از‌سراب دشوار است؟ البته که نه! هیچیک از نامزدهای ریاست جمهوری که از کره مریخ نیامده‌اند! هریک از آنها بیش از سه دهه و یا نزدیک به سه دهه در چرخه سیاسی کشور حضور داشته‌اند و عملکرد و مواضع آنان به آسانی قابل ارزیابی است. آن عده هم که در این چرخه حضور فعال- چه‌خوب و چه‌‌بد- نداشته‌اند، بدیهی است که برای ریاست‌جمهوری احراز صلاحیت نخواهند شد. بنابراین، سخن درباره آن عده از نامزدهاست که در بستر سیاسی کشور حضور فعال داشته‌اند و از این روی هویت آنها به آسانی قابل شناسایی است. نیست؟!
2- نگاهی به اطراف بیندازید، تمامی شواهد و قرائن موجود و اسناد غیرقابل تردید حکایت از آن دارد که بار دیگر «اتاق‌های فکر» دشمن فعال شده‌اند و مهره‌های خود را برای فتنه دیگر به میدان آورده‌اند با این دو تفاوت عمده که؛ اولا؛ این دفعه، مهره مصرف نشده ندارند چرا که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88- بخوانید جنگ احزاب-به تصور آن که حتما پیروز خواهند شد، تمامی مهره‌ها و جریانات وابسته به خود را به کار گرفته و سوزانده بودند. بنابراین امروزه ناچارند با مهره‌های سوخته بازی کنند. یعنی مهره‌هایی که برای مردم ناشناخته نیستند و ثانیا؛ امروزه همان مهره‌های سوخته با شعارهای ارزشی به میدان آمده‌اند. انگار نه انگار که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 آشکارا دست به وطن‌فروشی زده‌‌بودند و باز هم انگار نه انگار که فاصله زمانی 4 ساله، کوتاهتر از آن است که خاطره تلخ جنایت و خیانت آنها را از خاطر مردم پاک کند!
3- آیا به این نکته با اهمیت توجه کرده‌اید؟ اصحاب فتنه به شدت از این که ماجرای آن خیانت آشکار بازگو شود، پرهیز دارند و در هیچیک از مصاحبه‌ها، مناظره‌ها و یا نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود حاضر به یادآوری آن ماجرای پلشت نیستند. چرا؟! تنها به این علت که کمترین زمینه‌ای برای انکار آن خیانت بزرگ وجود ندارد. ائتلاف مدعیان اصلاحات با منافقین، بهایی‌ها، سلطنت‌طلب‌ها، مارکسیست‌ها، عبدالمالک ریگی‌ها و... قابل انکار است؟ شعار به نفع اسرائیل در روز قدس، شعار به نفع آمریکا در روز مبارزه با استکبار جهانی، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره)، ادعای تقلب در انتخابات، خط زدن روی قید اسلام از جمهوری اسلامی ایران، آتش زدن مسجد، اهانت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) و... رخدادهایی نیست که یادآوری آن برای اصحاب فتنه امکان‌پذیر باشد. دریافت کمک مالی از ملک عبدالله سعودی، ملاقات‌های پی‌درپی با جرج‌‌سوروس صهیونیست، ملاقات با راسموسن- فرمانده ناتو و نخست‌وزیر پیشین دانمارک- که آشکارا از کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اسلام(ص) حمایت کرده بود...
وقتی اصحاب فتنه قادر به انکار هیچیک از این نمونه‌ها نیستند، بدیهی است که از بازگویی و بازخوانی آن نیز وحشت داشته باشند.
4- از هم اکنون با جرأت می‌توان گفت نامزدهای وابسته به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 کمترین شانس پیروزی در انتخابات پیش روی را ندارند. چرا که با همان توده‌های عظیم مردمی روبرو هستند که جنایات آنها را فراموش نکرده‌اند و حماسه بی‌نظیر 9 دی و انتخابات اسفند 90، راهپیمایی 22 بهمن و... فقط چند نمونه از بصیرت مثال‌زدنی آنان است و همگان دیده‌اند که این خیل عظیم را در روزهای حادثه می‌توان دید. روز واقعه که می‌رسد گویی از زمین و زمان و از تک‌تک کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌جوشند و می‌خروشند. یادتان که هست. بنابراین، بدیهی است که شورای محترم نگهبان صلاحیت آنها را تایید کند یا نکند، نتیجه یکسان است، اما در این باره گفتنی‌هایی نیز هست.
الف: شورای محترم نگهبان امین مردم و نظام است، از این‌روی - و‌دقیقا به همین علت- تایید صلاحیت کسانی که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی88 حضور داشته‌اند و هنوز هم با سران فتنه در ائتلاف هستند، اهانت به مردم پاکباخته و فداکار این مرز و بوم و صدها‌هزار شهید است که برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در خون پاک خود غلتیده‌اند.
ب: تایید صلاحیت اینگونه نامزدها، چه بخواهیم و چه نخواهیم به معنای همراهی با فتنه آمریکایی- اسرائیلی یاد شده است و این پیام ضمنی را برای مردم در پی دارد که انگار خیانت آشکار به مردم و نظام، نه‌‌فقط جرم نیست بلکه فتنه‌گران می‌توانند مدال شایستگی برای حضور در رأس قوه مجریه نیز دریافت کنند!
ج: حضرت آیت‌الله جنتی دبیر محترم شورای نگهبان- که خدای مهربان بر عمر باعزت و همواره به خدمت ایشان بیفزاید- دیروز در خطبه‌های جمعه تهران به رد صلاحیت برخی از نامزدها اشاره فرمودند که هرچند از سلامت نفس و تعهد اسلامی و انقلابی برخوردارند ولی صلاحیت آنها برای تصدی ریاست جمهوری نظام احراز نشده است، بنابراین وقتی صلاحیت یک نامزد پاک و انقلابی به علت ناتوانی در مدیریت کشور احراز نمی‌شود، می‌توان و باید امیدوار بود صلاحیت کسانی که به روال عرفی توان مدیریت دارند ولی مدیریت آنان به نفع دشمنان نظام بوده است نیز به طریق اولی تایید نشود، چرا که مدیر ضعیف ولی وارسته و پاک فقط در اداره کشور مشکل می‌آفریند اما، مدیری که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 دخالت و حضور داشته و هنوز هم از سران فتنه حمایت می‌کند و با فتنه‌گران در ائتلاف نیز هست می‌تواند اساس نظام را به مخاطره اندازد.
یاد امام راحل ما(ره) به خیر که با چه دلشوره‌ای می‌فرمود «نباید‌‌به‌‌گونه‌ای عمل کنیم که حزب‌الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی‌اش عدول می‌کند» صحیفه امام(ره) ج 21 ص 284.
حضرت آقا تاکید فرموده‌اند که شورای نگهبان به مُر قانون عمل کند و حضرت آیت‌الله جنتی نیز اعلام داشته‌اند، شورای نگهبان تنها به قانون می‌نگرد و از مصلحت‌اندیشی به‌دور است.
5- متاسفانه شماری- البته اندک- از عزیزان صورت مسئله را آنگونه که هست نمی‌بینند و مثلا با اشاره به برخی از اقدامات ناپسند و خسارت‌آفرین اخیر دولت تصور می‌کنند نامزدهای وابسته به فتنه برای مقابله با پلشتی‌های حلقه انحرافی به میدان آمده‌اند. شرح این نکته اگرچه به فصل جداگانه‌ای نیاز دارد ولی در این مختصر گفتنی است که مخالفت اصحاب فتنه با دولت نهم هنگامی بود که دولت در مقابل باج‌خواهی بیگانگان ایستاده بود و از دست‌اندازی رانت‌خواران ثروت و قدرت جلوگیری می‌کرد ولی امروزه به گواهی شواهد غیرقابل تردید، دست اصحاب فتنه و حلقه انحرافی در یک کاسه است. کافی است که فقط به مواضع و عملکرد این دو جریان نیم نگاهی بیندازید تا هر گیسو‌‌بافته‌ای‌‌را «علوی» مپندارید و هرکه با قافله حجاز به شهر وارد شد را زائر خانه خدا تصور نفرمائید.
و در این باره، مخصوصا تقابل دو گفتمان حامیان سرمایه‌داری با حامیان مردم محروم و مستضعف، یا به فرموده حضرت امام(ره) جنگ فقر و غنا در انتخابات پیش روی گفتنی‌های دیگری نیز هست که به بعد موکول می‌کنیم، ان‌شاءالله.

حسین شریعتمداری

آیا شهید مطهری را دوباره باید تشییع جنازه کرد؟

شهید مطهری حدود بیست سال پیش از شهادت، قبری برای خود در خواجه اباصلت در کنار مزار پدر و مادر خود خریده و وصیت کرده بود که او را در آنجا دفن کنند. اما در ماه آخر عمر به یکباره وصیت خود را پس گرفت و به همسر خود چنین سفارش کرد که «مرا هر جا که امام خمینی گفتند دفن کنید»! مادر هنوز افسوس می خورد که چرا آن روز از ایشان نپرسید که مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد که امام که حدود بیست سال از شما بزرگترند باید محل قبر شما را تعیین کنند؟!

چند هفته بعد گلوله ای که به مغز شهید مطهری شلیک شد سرّ این وصیت را عیان کرد. او به نقد عمیق و در عین حال مؤدبانه جزوه های گروه فرقان - که قرآن را تفسیر مارکسیستی می کردند - دست یازیده بود، جزواتی که در آن به صراحت تهدید کرده بودند که اگر کسی با افکار آنان مخالفت کند «او را در دادگاه خلق به اعدام انقلابی محکوم خواهیم کرد» و جالب اینکه استاد زیر همین جمله خط کشیده بود. 

یک روز در پاسخ به این سؤال من که چرا دوستان نزدیک شما همگی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شده اند ولی شما نشده اید گفتند که این افراد در آینده پست های مهم کشوری خواهند داشت ولی من می خواهم در همان کتابخانه ام به کارهای فکری که پس از انقلاب شدیدا مورد نیاز است بپردازم. اما به راستی چرا شهید مطهری که خود را برای انجام چنین پروژه عظیمی آماده کرده بود با این گروه خطرناک و کم تعداد درگیر شد؟ آن جزوات تنها در چند صد نسخه منتشر شده بود و چه بسا پنج هزار خواننده هم پیدا نکرده بود. 

این تحریفات به ظاهر کم اهمیت چنان بر استاد گران می آمد که نقل کرده اند که وقتی در جلسه ای فردی به نام آشوری از سخنان تحریف آمیز و التقاطی گروه فرقان درباب قرآن دفاع می کرد، دستان استاد در زمان پاسخ گویی بی اختیار و به وضوح می لرزید. مطهری همان کسی است که چنان به تضارب آراء معتقد بود که با تدریس مارکسیسم در دانشکده «الهیات» توسط یک استاد مارکسیست مشروط به آمادگی وی برای شنیدن نقدها مخالفتی نداشت اما آنجا که غیرمتخصصان افکار خود را به اسلام می بستند، لرزش قامت استوار او را فرا می گرفت. تحمل نداشت که افراد غیرمتخصص در لباس اسلام شناس ظاهر شده و به خود اجازه دهند در باب اسلام نظریه پردازی کنند و در این راه خود را برای شهادت آماده کرده بود و سرانجام در همین راه با خون خویش وضو گرفت. اینکه امام خمینی(ره) با تاکیدات استثنایی بر افکار آن شهید مهر تایید زده و رهبر انقلاب نیز افکار استاد را زیر بنای فکری نظام اسلامی دانستند از آن جهت بود که مبادا روزی مطالب سطحی و بعضا با ظاهری جذاب جای معارف عمیق اسلامی را در اذهان بگیرد. 

بدون آنکه خدای نکرده قصد مقایسه جنایتکاران فرقان با کج اندیشان امروز در کار باشد، متاسفانه باید اذعان کرد که این سالها درست همان چیزی که لرزه بر اندام استاد می انداخت و برای آن جان داد، دامن گیر نظام اسلامی شده است. اگر حافظ شیرازی نگران کسانی بود که ورقی بخوانند و گمان کنند که معانی را یافته اند (که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست) امروز افرادی که همان یک ورق را هم نخوانده اند درباره فلسفه بعثت، فلسفه خلقت، فلسفه مهدویت، جایگاه انسان کامل، نحوه فهم اسلام ، رجعت و ... مرتبا نظریه پردازی می کنند. گرچه وضعیت در دوره اصلاحات از جهات مختلف با امروز متفاوت بود، آن زمان نیز همین گرفتاری وجود داشت که نسبت دین و آزادی، دین و مدرنیته، غایت دین، حقیقت دین، معنای کرامت انسان و ... در نطق های سیاسی تعیین می شد.

آیا عجیب نیست که ما از یک طرف برای آثار امام خمینی (ره) متولی داریم که مبادا امر نادرستی به ایشان نسبت داده شود و غالب علما و بزرگان نیز با همین نوع نگرانی تنها اخبار صادره از دفتر خود را مورد تأیید می دانند، اما از طرف دیگر اجازه می دهیم کسی که به واسطه شخصیت حقوقی و نه حقیقی وی، سخنرانی اش در کانون توجهات خبری قرار می گیرد در قالب «سخنگوی نظام جمهوری اسلامی» با هر معلوماتی و هر طور که میلش کشید در هر مسئله اسلامی «نظریه پردازی» کند؟! این مانند آن است که یک عالم دینی با معلومات نزدیک به صفر در علوم مهندسی در جمع اساتید رشته عمران حاضر شود و اصول پل سازی را زیر سؤال برده و بگوید پلها را باید چنین و چنان ساخت و ما سخنان او را به طور زنده در سراسر جهان پخش کنیم! 

ادامه به اصطلاح نظریه پردازیهای اسلامی رئیس جمهور محترم که نمونه بارز آن در اجلاس بیداری اسلامی در هفته گذشته مشاهده شد، که فهم دین را نسبی معرفی کرده و حتی در حضور علمای اسلامی حاضر نبود هدف قیام امام زمان علیه السلام را احیای «اسلام» در جهان معرفی کند و اسلام را با توحید و عدالت و انسان دوستی جایگزین می کرد، گواهی است بر بی کسی امروز اسلام در نظام اسلامی. مسلمانانی که امروز در گوشه و کنار جهان این قبیل نطق های رئیس جمهور را می شنوند گمان می کنند پلورالیسم، اومانیسم و نسبیت گرایی تا اعماق نظام فکری نظام اسلامی رسوخ کرده و ایشان مشغول بیان آخرین دستاوردهای متفکران اسلامی می باشند. 

روشن است که «بیان مسائل اسلامی» توسط مسئولان نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه مطلوب هم هست اما نباید اجازه داد تریبون سیاسی به جایگاه «نظریه پردازی» های عجیب و غریب در باب اسلام تبدیل شود. نمی دانم این چه رمز و رازی است که با انتخاب شدن به ریاست جمهوری احساس ایدئولوگ بودن به افراد دست می دهد، گویی هر رأیی را که به نام آنان در صندوق ریخته می شود به منزله علمی افاضی از ملکوت می پندارند که در باب حقیقت دین و اسلام و قرآن و انسان و جهان بر قلب آنان وارد می شود. 

مفسران و فقیهان درجه اول ما وقتی از اسلام می گویند هرگز از این امکان برخوردار نیستند که سخنانشان همزمان در دهها شبکه تلویزیونی دنیا پخش شود. حال که این امکان در همایش های مهم برای مقامات بالای کشور آن هم به واسطه مقام حقوقی آن ها فراهم است مناسب است دردمندان در این باب چاره جویی کنند. 

هر رئیس جمهوری که قصد نظریه پردازی دارد طبعا می تواند در قالب مقاله و کتاب آن را منتشر کند. البته رئیس جمهوری که واقعا خود را نوکر مردم بداند با ملاحظه مشکلات بی شمار مردم حتی دقیقه ای از دوران ریاست جمهوری را به صرف وقت در نظریه پردازی اختصاص نمی دهد. اما حال که امکان سوء استفاده از موقعیت سیاسی برای تحمیل و تبلیغ افکار خودساخته وجود دارد به نظر می رسد اتخاذ تمهیداتی از این قبیل برای «مقاماتی که سودای نظریه پردازی در مسائل اسلامی از تریبونهای رسمی جمهوری اسلامی را دارند» ضروری باشد:

1. پس از انتخاب، آزمونی تفصیلی توسط متخصصان دین از مقام مربوطه گرفته شود و نتیجه به اطلاع عموم برسد و وی تنها در صورت موفقیت در آزمون، مجاز به نظریه پردازی در مسایل اسلامی از تریبونهای رسمی باشد.

2. مقام مربوطه موظف باشد پس از هر سخنرانی نظریه پردازانه در باب اسلام، در جلسه ای با حضور کارشناسان، در برنامه زنده تلوزیونی به دفاع از نظر خود بپردازد. 

گرچه عدم کفایت سیاسی معنای عامی دارد، اما تجربه چند سال اخیر نشان داد که عدم کفایت برای اظهار نظر در مسائل اسلامی و نیز عدم کفایت اخلاقی باید به تصریح در قانون ذکر شود. رئیس جمهوری که مرتبا در حضور جهانیان وعده رسوا کردن مقامات همکار خود را می دهد- که شاید از این جهت در تاریخ معاصر در میان سران جهان بی نظیر باشد- بدون شک بدترین هتک آبرو را برای نظام اسلامی به بار آورده که ضررش از نسبت دادن تقلب به نظام بیشتر است. همین امر، روشن ترین دلیل بر عدم کفایت سیاسی است. اما اگر بررسی عدم کفایت سیاسی جایی برای مصلحت اندیشی داشته باشد شهید مطهری با خون خود این پیام را به ما می دهد که در آنجا که کیان اسلام ولو ناآگاهانه مورد هدف قرار می گیرد سکوت به ویژه از طرف روحانیت نه جایز است و نه تاخیر بردار. 

اگر بیان مبانی اسلام و نظام جمهوری اسلامی عملا به مقامات اجرایی واگذار شده است آیا بهتر نیست شهید مطهری را از ایدئولوگ نظام اسلامی بودن خلع کرده و امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری را دوباره تشییع کنیم و این بار پیکر و افکارشان را یکجا به دل خاک بسپاریم؟ و اگر چنین نیست پس باید در این باره اقدامی کرد. اولویت این مسئله با هیچ مسئله دیگری از چالشهای موجود قابل مقایسه نیست. 

در اوضاع وانفسای امروز که نام مبارک امام زمان علیه السلام نیز از سوء استفاده ها کنار نمانده است فریاد استاد شهید را می توان با گوش دل شنید آنجا که می گوید:
«من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی، به رهبران عظیم الشأن نهضت اسلامی که برای همه شان احترام فراوان قائلم، هشدار می دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می کنم که نفوذ و نشر اندیشه های بیگانه به نام اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند».

پازل دشمن و پیله توهم !


این روزها توجهات افکار عمومی و مردم به «انتخابات» معطوف شده است. روز گذشته گمانه‌ها و احتمال‌ها درباره اینکه چه کسی نامزد می‌شود، چه کسی نامزد نمی‌شود به پایان رسید. 5 روز مهلت بود تا هر کسی که می‌خواهد داوطلب انتخابات ریاست جمهوری بشود به ستاد انتخابات کشور بیاید و ثبت‌نام نماید.
اکنون با اتمام ثبت‌نام نامزدهای انتخابات، بازار انتخابات داغ شده و البته این گام نخست این میدان حساس و خطیر است. ناگفته پیداست مانند همه کشورهایی که «انتخابات» در آنجا وجود دارد و مردم باید پای صندوق‌های رأی بروند تا اداره کشور را به فرد منتخب بسپارند؛ صلاحیت نامزدها باید طبق قانون احراز شود.
از آنجایی که انتخابات ریاست جمهوری نسبت به دیگر انتخابات‌ها مانند انتخابات مجلس یا شوراها از حساسیت بیشتری برخوردار است و فرد منتخب، «رئیس جمهور» یک کشور خواهد بود؛ موضوع احراز صلاحیت یک شخص و انطباق مختصات او با ویژگی‌های قانونی و لازم برای ریاست جمهوری، اهمیت بیشتری می‌یابد.
در جمهوری اسلامی نیز این مسئله بصورت دقیق و عمیق مورد توجه قانون اساسی قرار گرفته است و این قانون به صراحت ویژگی‌های رئیس جمهور را مشخص کرده و در نهایت احراز صلاحیت یک شخص برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری بر عهده شورای نگهبان است.
البته این مسئولیت و وظیفه شورای نگهبان در ذیل مقوله «نظارت بر انتخابات» است که طبق قوانین موضوعه این نظارت عام، استصوابی و در تمام مراحل انتخابات است.
بنابراین جای کمترین تردیدی وجود ندارد که احراز صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری یک مسئله قانونی، عقلی و عرفی در تمامی کشورهای دنیاست و هیچ کشوری- حتی یک کشور- وجود ندارد که سیستم انتخابات و رأی مردم را پذیرفته باشد ولی برای کاندیداها و نامزدها شرایط و مشخصاتی را قائل نشده باشد.
در کشور ما موضوع تأیید و یا رد صلاحیت‌ها هر چند یک موضوع روشن و بدون ابهام است و دایره آن را «قانون» معین می‌کند ولی همواره دستمایه تحرکات رسانه‌ای دشمنان بیرونی و سوژه‌های ژورنالیستی برخی از دنباله‌های داخلی آنها قرار می‌گیرد.
این در حالی است که طبق موازین قانونی بررسی صلاحیت‌ها در انتخابات مبتنی بر ظرایف و دقایق حقوقی است. به قول حقوقدانان بررسی صلاحیت‌ها حول سه محور است؛ 1- احراز صلاحیت 2- عدم احراز صلاحیت و 3- احراز عدم صلاحیت در حالت اول، ویژگی‌های قانونی و لازم نامزدها برای کاندیداتوری احراز شده و بر صلاحیت نامزد یا نامزدهای مورد بررسی، مهر تأیید می‌خورد.
در حالت دوم صلاحیت نامزدها، نفیاً و اثباتاً احراز نشده است.
و بالاخره در حالت سوم، نامزدها صلاحیت‌شان برای مشخصاً کاندیداتوری در انتخابات مثلا ریاست‌جمهوری احراز نشده و البته این بدان معنی نیست که شخص مزبور برای تصدی در مناصب و سمت‌های دیگری صلاحیت نداشته باشد.
بدون شک این حساسیت‌ها و دقایق حقوقی برای آن است که قانون‌گذار نسبت به «حقوق مردم» بسیار حساس بوده و نمی‌خواهد خلایی وجود داشته باشد تا خدای ناکرده شخصی بدون ویژگی‌های قانونی و شایستگی برای سمت مهمی همچون ریاست‌جمهوری، انتخاب کنندگان را بفریبد.
بنابراین به عبارت ساده کارکرد اصلی شورای نگهبان، «خدمت به مردم» است و تلاش می‌کند تا با احراز صلاحیت‌ها کسانی را در منظر آرای مردم قرار دهد که از صلاحیت‌های قانونی برخوردارند.
نکته‌ای که در این میان مورد دقت و توجه یادداشت پیش روی است تحرکات و تلاش‌های توطئه‌آمیزی است که جریاناتی می‌کوشند خدمت بزرگ شورای نگهبان را در صیانت از ویژگی‌های قانونی نامزدها، زیر سؤال ببرند.
از مدت‌ها قبل و چندین ماه مانده به انتخابات 24 خرداد 92، شواهد و قرائنی حاکی از آن است که در آستانه انتخابات، هجمه و حمله به شورای نگهبان در دستور کار قرار می‌گیرد.
اینکه این روزها و در فاصله یک ماه به انتخابات ریاست‌جمهوری سازهایی کوک شده تا شورای نگهبان را به اصطلاح مورد تخطئه قرار بدهند در این پازل می‌گنجد.
ابتدا اجازه بدهید که موضوع مورد بحث را از کمی قبل‌تر مورد رصد و واکاوی قرار بدهیم تا به تحرکات و سناریوهای این روزهای جریان‌هایی برسیم که به خیال خودشان چه خواب‌هایی برای نظام دیده‌اند ولی زهی خیال باطل!
موضوع به اواخر سال قبل بازمی‌گردد که به یکباره سناریویی با عنوان «انتخابات آزاد» در گستره وسیع رسانه‌ای و مجازی پیش کشیده شد.
این شعار -انتخابات آزاد- هر چند پرطمطراق و جذاب بود ولی این ترفند از همان ابتدا با بصیرت مردم روبرو شد و ناکام ماند.
رهبر معظم انقلاب با تاکید بر این که تمامی انتخابات‌ها در جمهوری اسلامی آزاد بوده و تمامی سلایق و جریان‌های سیاسی در انتخابات‌های گذشته شرکت داشته‌اند؛ از اغراض شوم دشمن در طرح این شعار پرده برداشتند و به کسانی که خواسته یا ناخواسته در این چارچوب حرکت می‌کنند تاکید کردند: «مبادا دچار غفلت شوید و جدول موردنظر دشمن را پر کنید.»
گفتنی است؛ جریان ضدانقلاب و اپوزیسیون ورشکسته خارج‌نشین، ناشیانه با طرح موضوع «انتخابات آزاد»، این سناریو را به محاق بردند.
یکی از ضد انقلابیون فراری که ارتباط خود با موساد را انکار نمی‌کند در توضیح «انتخابات آزاد» که شبکه‌های ماهواره‌ای آن را با ذوق و شوق پخش می‌کردند می‌گوید؛ «انتخابات آزاد یعنی اینکه شورای نگهبان وجود نداشته باشد.» !
این رونمایی ضد انقلاب و مخالفان جمهوری اسلامی از «انتخابات آزاد» بعد مورد توجه دشمنان نشان‌دار کشورمان نیز قرار گرفت. طرفه آن که احمد شهید گزارشگر به اصطلاح حقوق بشر در امور ایران سال گذشته در گزارشی که یک رونویسی تمام‌عیار از روی دست ضد انقلاب بود به موضوع «انتخابات آزاد»! نیز اشاره می‌کند.
در همین رابطه، سنای آمریکا هم در آنچه که اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران نام می‌نهد به سناریوی «انتخابات آزاد»! چنگ می‌زند. در ادامه این خط، این روزها جریاناتی هجمه به شورای نگهبان را در شرایطی که هنوز روند تایید صلاحیت نامزدها به انجام نرسیده است کلید زده‌اند.
آیا این هماهنگی و همخوانی با مواضع ضد انقلاب و دشمن تصادفی است؟ هدف از موج جدید حمله به شورای نگهبان برای چیست؟ چه جریاناتی این خط- و نه خطا- را دنبال می‌کنند؟
از یکسو جماعتی که در فتنه 88 نقش داشتند این روزها در ادعایی گزاف شورای نگهبان را مقصر اعلام می‌کنند؛ یکی این سخن موهن را به زبان می‌آورد که؛ «شورای نگهبان رفتارهای غیرقانونی را تغییر بدهد»، دیگری گستاخانه‌تر و بدون منطق حقوقی ادعا می‌کند؛ «شورای نگهبان در سال 88 بازی را به آتش کشاند»! و بلافاصله رسانه‌های زنجیره‌ای ضد انقلاب به استقبال این ادعاهای واهی می‌روند!
از سوی دیگر، جماعت دیگری مدتهاست به تصریح و به تلویح تلاش می‌کند جایگاه شورای نگهبان را تحت‌الشعاع، شلتاق‌کاری‌ها و هیاهوهای خود قرار دهد.
آشکارا معلوم است که این پروژه مشترک «فتنه» و «انحراف» است که تخریب و به اصطلاح مسئله‌دار کردن شورای نگهبان را در فضای رسانه‌ای و مجازی در پی گرفته است اما بدبختی دو جماعت یاد شده که نقاط مشترک زیادی دارند این است که قادر نیستند این ادعاهای پوچ علیه شورای نگهبان را به افکار عمومی بکشانند؛ چون مردم می‌دانند که وظایف حقوقی شورای نگهبان در راستای تضمین حقوق آنهاست و هجمه‌ها علیه این شورا، سیاسی و خیانت‌ به حقوق مردم است. بیش از 30 انتخابات گذشته حقیقت ماجرا را گواهی می‌دهد و حال اگر جماعتی کورند و نمی‌بینند در پیله توهم خودشان باشند تا سیلی بزرگ ملت در 24 خرداد آنها را بیدار نماید. آن روز نزدیک است، نیست؟ 


حسام الدین برومند

آزادی «جولان» و نیروی جدید سوریه


پس از آنکه دبیر کل حزب‌الله لبنان، روز پنجشنبه در جمع گروهی از هواداران خود، اعلام کرد که به زودی آموزش نیروهای مردمی سوریه را برای آزادسازی منطقه اشغالی جولان آغاز کرده و به سوریه در آزادسازی کمک خواهد کرد، مقامات امنیتی، سیاسی و نظامی اسرائیل در نگرانی عمیقی فرو رفته‌اند. این هزینه‌ای سنگین در مقابل انهدام یک محموله تسلیحاتی حزب‌الله در دمشق است و از این رو برخی از تحلیل‌گران سیاسی منطقه از آن با عنوان «تغییر بزرگ معادله منطقه» یاد کرده‌اند.
رژیم صهیونیستی، روز 12 اردیبهشت جاری دومین حمله هوایی خود به حومه دمشق را با توهم منهدم کردن یک محموله نظامی انجام داد که در آن چهار نفر از نیروهای نظامی سوریه نیز کشته شدند. در عین حال تل‌آویو از ترس واکنش سوریه، فوراً پیغامهایی را به مقامات سوریه ارسال کرد و در آن به دمشق اطمینان دادند که قصد ایجاد درگیری با سوریه را ندارند.
سوریه از ژوئن 1967- و پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل- در حالت آتش‌بس قرار داشته و ارتش سوریه در طول این دوران 46 ساله در مجاورت مرزهای خود در استان قنیطره حضور جدی داشته است اما در عین حال، رژیم صهیونیستی گاه و بیگاه به اقدامات تروریستی از طریق جاسوس‌ها و حملات محدود هوایی علیه سوریه دست زده است. ترور شهید عماد مغنیه در 23 بهمن 86، حمله هوایی به منطقه تل‌ابیض در شمال سوریه در شهریور 1386، حمله هوایی بهمن ماه 1391 به حومه پایتخت و حمله 10 روز پیش هوایی به حومه دمشق از جمله این موارد است. در همه این موارد واکنش سوریه نوعاً به صدور بیانیه و شکایت به شورای امنیت سازمان ملل محدود بوده است اما این بار سوریه واکنش مقتدرانه‌ای نشان داد. بشار اسد، رئیس جمهور اعلام کرد: «ما ترجیح دادیم به جای شلیک چندین موشک به اسرائیل به تلافی حمله هوایی آنان به دمشق، انتقام استراتژیکی از طریق باز کردن درب‌های مقاومت و تبدیل سوریه به ملت مقاومتی بگیریم.»
بلافاصله پس از موضع‌گیری سوریه،‌ سید حسن نصرالله در سخنرانی رسانه‌ای خود برای کمک به دولت و مردم سوریه در آزادسازی بلندی‌های جولان و بدست گرفتن ابتکار عمل اعلام آمادگی کرد. سید موضع جدید سوریه را به منزله «سلاح‌هایی قدرتمندتر و بزرگتر» از آنچه در بمباران اخیر حومه دمشق از دست رفته‌اند، ارزیابی کرد و متعاقب این ماجرا، شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی، دیروز گفت: «ما باید منتظر باشیم تا ببینیم چه می‌شود بویژه درباره فتح جبهه جولان، عناصر حزب‌الله از تجربه زیادی در عرصه سوریه برخوردار بوده و تجربه آنها از هر گروه دیگر بیشتر است.»
بحران سوریه در کنار تلخی‌ها، هزینه‌ها، آسیب‌ها و مشکلاتی که داشت، برکات مهمی هم برای سوریه داشت. در حین درگیری‌های تروریست‌ها با ارتش این کشور، سوریه برای اداره مسایل حساس امنیتی خود به وجود یک نیروی قوی مردمی احساس نیاز کرد و به سرعت دست به کار شد و نیروی جدیدی تحت عنوان «دفاع وطنی» که در واقع شباهت تامی با بسیج مستضعفین ایران دارد، به وجود آورد. این‌ها نیروهایی جوان، یکپارچه و دارای انگیزه‌های قوی اعتقادی هستند و خود را برای شهادت و جانبازی آماده کرده‌اند عدد آنان از چند ده هزار نفر فراتر رفته‌اند و طی ماههای اخیر عملیات‌ کاملاً موفقی را با کمک ارتش سوریه طراحی کرده و به پیروزی رسانده‌اند و امید تازه‌ای به مردم سوریه برای ایمن ماندن از هجوم عوامل تروریستی داده‌اند. نیروهای دفاع وطنی در واقع پایه‌های شکل‌گیری یک «حزب‌الله» شبیه یاران پولادین سید حسن نصرالله تشکیل می‌دهند و سوریه اینک می‌تواند با قاطعیت بیشتری بگوید در جنگ برای آزادسازی جولان و جبل‌الشیخ بر رژیم صهیونیستی غالب می‌شود.
بشار اسد در سخنرانی اخیر خود بطور تلویحی گفت که منطقه جولان را در اختیار حزب‌الله قرار داده و مقاومت سوریه-یعنی نیروهایی که اینک دفاع وطنی خوانده می‌شوند- را نیز تحت فرماندهی نصرالله درمی‌آورد با این وصف می‌توان گفت که سوریه پس از فارغ شدن از جنگ علیه تروریزم که همه تحلیلگران نتیجه نهایی این درگیری را ضعیف شدن سوریه ارزیابی می‌کردند، قدرتمندتر، باجرأت‌تر و با برنامه‌تر می‌شود. در واقع تجربه دو سال اخیر به سوریه می‌گوید با یک نیروی چابک و باانگیزه قوی ارزشی می‌تواند مناطق اشغالی 1967 را آزاد نماید که اگر این اتفاق بیفتد، اسد برای سالهای طولانی به عنوان چهره‌ای مقتدر در ساختار سیاسی سوریه باقی می‌ماند و این برخلاف توقع و تصور غرب و رژیم‌های وابسته به آن در منطقه است.
همین الان در سوریه کفه ترازوی سیاسی و امنیتی به سمت نظام سیاسی سوریه سنگینی می‌کند. اینکه آمریکایی‌ها علی‌رغم آنکه از حمایت نظامی تروریست‌های موسوم به ارتش آزاد یا جبهه نصرت دریغ ندارند، اعلام می‌کنند که خواستار توقف خونریزی در سوریه‌اند و مایلند که در چارچوب طرح ژنو 2 -ژوئن 2013- برای پایان جنگ همکاری نمایند نشان می‌دهد که روند درگیری به نفع سوریه است. کمااینکه کشته شدن فرماندهان النصره نیز نشان‌دهنده اوضاع وخیم‌ تروریست‌ها در سوریه می‌باشد.
موضعگیری قاطع حزب‌الله لبنان در برابر اقدام تجاوزکارانه اخیر رژیم صهیونیستی آن هم ضمن آنکه برنامه آینده مقاومت لبنان علیه رژیم صهیونیستی را نشان داد در عین حال به خوبی بیانگر آن است که حزب‌الله در آمادگی کامل برای جنگ احتمالی آینده است و این در حالی است که خیلی از تحلیلگران منطقه‌ای معتقد بودند به دلیل بحرانی شدن شرایط مهمترین پشتیبان منطقه‌ای حزب‌الله و تنش‌های داخلی لبنان علیه حزب‌الله، مقاومت و نصرالله ضعیف و آسیب‌پذیر شده‌اند. اگر واقعا اینطور بود،حزب‌الله و دبیرکل آن باید جانب احتیاط را رعایت می‌کردند ولی موضع قاطع و جسورانه حزب‌الله نشان داد که شرایط جاری سوریه و لبنان از قدرت عملیاتی آن نکاسته است.
پیش از این دبیرکل حزب‌الله رسما اعلام کرد که از ساکنان لبنانی‌الاصل منطقه «القصیر» - در شمال حمص و در مجاورت منطقه هرمل لبنان -دفاع می‌کند و برای دفاع از مردم و دولت سوریه نیز در هر نقطه‌ای آمادگی دارد کمااینکه در عمل هم حزب‌الله گروههای تروریستی را در منطقه القصیر متواری و جاده‌های ارتباطی طرابلس به حمص را به کنترل درآورد و بطور رسمی هم اعلام کرد.
در واقع تحولات امنیتی- نظامی سوریه که براساس شواهد و قرائن موجود، ماه‌های پایانی خود را سپری می‌کند، انسجام بیشتری میان لبنان و سوریه از یک سو و حزب‌الله و دولت بشار اسد از سوی دیگر پدید آورد. جالب این است که هم زمان با اعلام آمادگی حزب‌الله برای کمک به آزادی جولان، بعضی از گروه‌های فلسطینی نیز برای گشودن جبهه دیگری مقابل رژیم صهیونیستی در اردن، اعلام آمادگی کرده‌اند. «انور رجا» رئیس دایره سیاسی جنبش مردمی برای آزادی فلسطین- گروه تحت امر احمد جبرئیل- اعلام کرد می‌توان به غیر از جولان، جبهه‌های دیگری هم از طریق اردن در برابر رژیم صهیونیستی گشود.
در واقع اگر یکی از اهداف جنگ مشترک غرب و رژیم‌های وابسته به آن در منطقه علیه سوریه، دادن حاشیه امن به رژیم صهیونیستی بود، اینک نشانه‌هایی وجود دارد که در پایان این جنگ، اسرائیل بیش از گذشته در معرض انتقامجویی جبهه مقاومت قرار گرفته است. همین هفته گذشته و پس از آن که ولیعهد قطر اعلام کرد که فلسطینی‌ها و سایر اعراب واگذاری بخشی از سرزمین‌های 1967 به اسرائیل و مبادله زمین- قدس با بخشی از بیابان‌های «بئرالسبع»- را پذیرفته‌اند، اسماعیل هنیه و محمود الزهار دو تن از رهبران برجسته حماس اعلام کردند که این طرح را نپذیرفته‌ و به چیزی غیر از فلسطین« از بحر تا نهر» رضایت نمی‌دهند. مواضع ضد اسرائیلی گروه جبرئیل، سوریه و حزب‌الله نیز بر این نکته که بحران سوریه کمکی به حل تعارض امنیتی عربی اسرائیلی نکرده است تاکید می‌نماید. کما اینکه موضع قاطع پارلمان اردن علیه اقدامات صهیونیست‌ها در قدس شرقی و کرانه باختری نیز شاهد دیگری بر این مسئله است. این مسائل نشان می‌دهد که تحلیل‌هایی که روند تحولات در منطقه عربی را در نهایت به سود آمریکا و اسرائیل و رژیم‌های عرب همگرا با آنان ارزیابی می‌نمایند، قابل خدشه هستند.
سازمان ملل که تاکنون به صورت نظاره‌گر تحولات سوریه عمل کرده و ماموران آن- کوفی عنان و اخضر ابراهیمی- کاری از پیش نبرده‌اند ناچار است در مواجهه با بحران سوریه به تجدیدنظر روی آورده و با واقعیت برخوردی مسئولانه داشته باشد. فراخواندن کلاه آبی‌های این سازمان از خطوط حایل بین نظامیان سوریه و اسرائیل و اذعان به این که تروریست‌ها آزادی عمل این نیروها را مختل کرده‌اند، اولین گام‌هایی است که از سوی این سازمان مشاهده می‌شود.
سعدالله زارعی

قطبی سازی و اردوکشی ممنوع/تجربه فتنه 88 تکرار نشود

با توجه به تجارب تلخ فتنه 88 به نظر می رسد دستگاه های مسئول کشور از همین ابتدا باید در برابر هر اقدام غیرقانونی و فتنه انگیزی که می تواند چهره حماسه ملی را مخدوش کند و بستر و بهانه به دست دشمنان و بداندیشان دهد، قاطعانه بایستند

خبرگزاری فارس: قطبی سازی و اردوکشی ممنوع/تجربه فتنه 88 تکرار نشود

زمان ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم دقایقی پیش پایان یافت و باید منتظر ماند تا عالی ترین نهاد ناظر قانونی -شورای نگهبان - صلاحیت چه تعداد از ثبت نام کنندگان در وزارت کشور را برای حضور در رقابت های انتخاباتی احراز می کند.

فارغ از همه حاشیه های ثبت نام کاندیداها، نکته ای که امروز در آخرین دقایق مهلت قانونی ثبت نام مشهود بود، تلاش همزمان دو کاندیدای خاص و صحنه گردانان ستادهایشان برای دوقطبی کردن فضا بین خود از یک سو و خیابانی کردن انتخابات از سوی دیگر بود. دو پدیده ای که در جریان فتنه سال 88 آسیب های جدی به حماسه حضور ملت و فرصت بی نظیر انتخابات وارد آورد.

اگرچه هواداران این دو کاندیدا در خیابان فاطمی قلیل و انگشت شمار بودند اما حضور پرسروصدایشان در اطراف وزارت کشور و شعارهای رد و بدل شده بین آنها حکایت از یک طراحی قبلی دارد.

نکته قابل تامل این که چنین اقداماتی لابد قرار است با ادعای پرشور کردن فضای انتخابات و بسترسازی برای حماسه سیاسی صورت گیرد که مغالطه ای روشن و عوامفریبانه است.تجربه انتخابات مختلف نشان داده که راه اندازی کارناوال و اردوکشی خیابانی صرفاً از نامزدها و ستادهایی طراحی و اجرا می شود که اتفاقاً فاقد پایگاه و جایگاه مردمی هستند و قصد دارند با اقدامات نمایشی و بزرگنمایی، زمینه را برای بر هم زدن کافه و طرح ادعاهای بی پایه در صورت شکست، آماده سازند.

حقیقت این است که ملت بزرگ و فهیم ایران برای خلق حماسه های باشکوه نیاز به تبلیغات پرهزینه، نمایش های سخیف خیابانی و دوقطبی های بداخلاقانه ندارد و آنچه که بسترساز اصلی حماسه های جاودان این سرزمین است، «بصیرت» و زمان آگاهی مردمی است که معنای انگشت اشاره رهبر خود را به خوبی درک و فهم می کند.

با توجه به تجارب تلخ فتنه 88 به نظر می رسد دستگاه های مسئول کشور از همین ابتدا باید در برابر هر اقدام غیرقانونی و فتنه انگیزی که می تواند چهره حماسه ملی را مخدوش کند و بستر و بهانه به دست دشمنان و بداندیشان این مرزوبوم دهد، قاطعانه بایستند و  اجازه ندهند برخی جریان ها با بداخلاقی و حرکت های غیرقانونی، به فضای نشاط آمیز و حماسه آفرین انتخابات خرداد 92 لطمه وارد آورند.

البته طبیعی است که دشمن ممکن است با نام و عنوان ستادهای کاندیداها اهداف و اغراض خود را پیش ببرد فلذا نامزدهای محترم انتخابات پیش رو باید بیش از هر کس دیگری نسبت به خدشه دار شدن صحنه انتخابات حساس بوده و از هم اکنون راه را بر سوء استفاده عناصر مغرض و معاند ببندند.

شکسته نفسی !

گفت: سایت یکی از نامزدهای احتمالی ریاست‌ جمهوری از قول وی نوشته است؛ «من هیچ‌وقت قاطع نگفتم که نمی‌آیم، چرا که نمی‌دانم در آن صورت جواب خدا، امام و مردم را چه می‌توانم بدهم»؟
گفتم: در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، فتنه‌گران مورد حمایت همین آقا، به ساحت مقدس حضرت امام‌حسین(ع)، اهانت کردند، تصویر مبارک حضرت امام(ره) را پاره کردند. قید اسلام را از جمهوری اسلامی حذف کردند، به نفع آمریکا و اسرائیل شعار دادند و... ولی این آقا به فکر نبود که جواب خدا و امام و مردم را چه بدهد؟!
گفت: چه عرض کنم؟! مثل اینکه دنیا برای بعضی‌ها بدجوری وارونه شده است؟!
گفتم: شخصی در حال مناجات می‌گفت؛ خدایا مرا نیامرز! خدایا از سر تقصیرات من نگذر، خدایا مرا مشمول عفو خود قرار مده!... از او پرسیدند این چه نوع دعا کردن است؟ و طرف گفت؛ هیس! دارم شکسته نفسی می‌کنم!

ولایت را به احمدی‌نژاد ترجیح می‌دهم

ولایت را به احمدی‌نژاد ترجیح می‌دهم

برادر رئیس جمهور گفت: با جانبداری از احمدی‌نژاد دنیا و آخرت خود را فنا نمی‌کنم و ولایت را به او ترجیح می‌دهم.

خبرگزاری فارس: ولایت را به احمدی‌نژاد ترجیح می‌دهم

به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، داوود احمدی‌نژاد در جلسه پرسش و پاسخ بصیرتی «گذر از فتنه و انحراف در انتخابات 92» با بیان اینکه ارتباطی با رئیس جمهور ندارم اظهار کرد: احمدی‌نژاد در سه نامه‌ای که تاکنون برای بنده نوشته، مرا بی‌دین خوانده و این امر حجت را برایم تمام کرده است.

وی جایگاه ولایت را حق خواند و افزود: با جانبداری از احمدی‌نژاد دنیا و آخرت خود را فنا نمی‌کنم و ولایت را به او ترجیح می‌دهم.

احمدی‌نژاد عزت دنیا و آخرت را سربازی در رکاب ولایت دانست و تصریح کرد: جریان انحرافی به دنبال ورود به انتخابات نیست و اگر اینگونه بود قبل از فرا رسیدن انتخابات کشور را رها نمی‌کردند و اقتصاد را به نابودی نمی‌کشاندند.

برادر رئیس جمهور با اشاره به اینکه بعضی از افراد بی‌لیاقت و بی‌مصرف در نقاط کلیدی به‌کار گرفته شدند، بیان کرد: استفاده از افراد ناکارآمد موجب کاهش ارزش پول ملی شده است.

وی حرکت در مسیر غرور را سبب نابودی انسان دانست و خاطرنشان کرد: تمام جریان‌های سیاسی که در 34 سال گذشته در مسیر غرور قرار گرفتند، نابود شدند.

احمدی‌نژاد انتخابات را آزمایش ملت ایران توصیف کرد و گفت: مرد از نامرد در فراز و نشیب‌ها مشخص می‌شود.

*مشایی ثبات هویتی ندارد

برادر رئیس جمهور در ادامه به مشایی اشاره کرد و یادآور شد: فرد مذکور ثبات هویتی ندارد و به دنبال ورود به انتخابات ریاست جمهوری نیست زیرا می‌داند در انتخابات رای نمی‌آورد.

وی با بیان اینکه مقام معظم رهبری در نامه به رئیس جمهور مبنی بر به‌کار نگرفتن مشایی در پست معاون اولی او را رد صلاحیت کرده است، اظهار کرد: شورای نگهبان برای پست بالاتر مشایی را تایید صلاحیت نمی‌کند و جریان انحرافی به دنبال شیطنت است.

*جریان انحرافی خالق بی‌بندوباری در جامعه است

احمدی‌نژاد جریان انحرافی را خالق گرانی و بی‌بندوباری در جامعه معرفی کرد و افزود: بعضی از مشکلات اقتصادی ربطی به بحث ارز ندارد و در بسیاری از موارد سوء مدیریت است.

برادر رئیس جمهور در پایان با تاکید بر داشتن بصیرت در انتخاب افراد، تصریح کرد: فردی که فرمان ولایت را عقب بیندازد نمی‌تواند برای دیگران تعیین تکلیف کند.

اتفاق های بزرگ در نزدیکی ما


شاید این جمله «میشل فوکو» فیلسوف مشهور فرانسوی را شنیده باشید: «همیشه اتفاق های بزرگ در خاورمیانه افتاده، از این پس نیز چنین خواهد بود». و البته این فقط فوکو نیست که چنین می اندیشد بلکه امروز بسیاری از دولت ها گمشده خود را در این منطقه جستجو می کنند و دقیقاً از همین روست که منطقه مابین مدیترانه و خلیج فارس در تلاطم فزاینده قرار دارد و به نظر می آید این فشار تا زمانی که سامان جدیدی در عرصه بین الملل پدید نیامده است، ادامه داشته باشد.
خاورمیانه برخلاف آنچه در نگاه اول تصور می شود فقط خاستگاه «خیزش» و «شورش» نیست بلکه بیش از هر جای دیگر خاستگاه اندیشه و تمدن بوده است از این روست که ادیان بزرگ الهی که زمینه ساز تمدن های بزرگ بوده اند همه در این منطقه پدید آمده اند. بعضی از اندیشمندان غربی در واکاوی ریشه های تمدنی غرب به این نکته اذعان کرده اند که تمدن مغرب زمین ریشه در خاورمیانه دارد. اگوست کنت جامعه شناس سرشناس معتقد است زیرساخت پدیدآمدن اندیشه در غرب، اندیشه ورانی نظیر خواجه نصیر و ابوعلی سینا بوده اند این البته به آن معنا نیست که تار و پود و روش و نتایج تمدن غرب از شرق و دانشمندان آن اخذ شده و به آن مربوط است بلکه اندیشه کردن و با اندیشه به حقایق و «راههای جدید» رسیدن در غرب از شرق اخذ شده است.
یکی از موضوعات اساسی که غرب از شرق دریافت کرده توجه به آینده و متوقف نماندن در شرایط جاری است که غرب از آن به «پارادایم» (Paradiyma) تعبیر می کند. دانشمندانی نظیر خواجه نصیر معتقد بودند امور جهان را باید به ثابت و متغیر تقسیم کرد امور ثابت از نظر او «نوامیس» هستند و قرن ها ثابت می مانند یکی از این نوامیس دین است که در گذشته طی قرون به پیامبر جدید (به تعبیر خواجه، صاحب ناموس) احتیاج می شده. اما در هر قرن به «مدیریت جدید» احتیاج پیدا می شود که بدون او امور از هم می پاشد. کما اینکه امیر مؤمنان(ع) ضمن آنکه دین را مقوله ای ابدی و لایتغیر می داند به پیروانش توصیه می فرماید که فرزندانتان را متناسب با فردا تربیت کنید زیرا آنان برای روزگاری متفاوت از روزگار شما خلق شده اند. در واقع این نگرش همان است که در ادبیات رایج از آن به «پارادایم» یاد می نمایند.
در فضا و وضع جدید، حتماً باید نگاه جدید، برنامه جدید و روش جدیدی در پیش گرفت اما این موضوعی است که اگر با «بصیرت» و «ظرافت» همراه نشود، دستاوردها را برباد می دهد و در عین حال نتیجه ای را هم در برنخواهد داشت، بزنگاه و نقطه کانونی این موضوع «مدیریت» یا رهبری است. برای نزدیک شدن به موضوع به سال 1367 برگردید و نوع مدیریت دو شخصیت که اداره دو کشور مهم را برعهده داشتند، مورد ارزیابی قرار دهید؛ «حضرت امام خمینی» و «میخائیل گورباچف». در آن مقطع فهمیدن اینکه تغییرات پرشتابی در پیش است، کار آسانی نبود و گورباچف که از سال 1364 زمام امور بلوک شرق را بدست گرفته بود، عمق تحولی که در چند قدمی او بود را درک نکرد و ظرف ذهنی کوچک او به او می گفت که ایدئولوژی کمونیزم را کنار بگذارد و رئالیسم غربی را دنبال کند تا شوروی را از عقب افتادگی اقتصادی نجات بدهد. گورباچف نیمی از مطلب را فهمیده بود و در نیمه دیگر دچار خطا بود و از این رو فرمول گورباچف «اتحاد جماهیر شوروی» را از بین برد و عقب ماندگی اقتصادی نیز تشدید شد تا جایی که روسیه دوره «یلتسین» صدها میلیارد دلار به غرب مقروض گردید و سالها طول کشید تا از زیربار بدهی خلاص شود. در همین مقطع حضرت امام خمینی-ره- هم بزرگی تحولات و هم سمت و سوی نهایی آن را درک کرد. امام در نامه دی ماه خود به گورباچف، تحولات را حتمی و غریب الوقوع خواندند و در عین حال یادآور شدند که این تحولات ماهیت مادی و اقتصادی ندارد و اگر او با گمانه زنی مادی گرایانه به سمت غرب رو کند، نه تنها مشکل شوروی را حل نمی کند بلکه بر عمق و گستره مشکل می افزاید. امام در آن نامه بعد از تحلیل هوشمند فلسفی عرفانی حقایق جهان، «انقلاب اسلامی» را راه حل و چشم انداز تحولات را هم بر این مبنا تحلیل کردند. چیزی نگذشت که شوروی و بلوک شرق رسماً فرو پاشیدند و جهان شاهد تحولات بزرگ در نیمی از جهان شد. غرب به گمان اینکه به دوره طلایی خود نزدیک شده شروع به داعیه پراکنی کرد. رئیس جمهور وقت آمریکا در حالیکه روی عرشه یک ناو جنگی ایستاده بود گفت «همه از من راجع به قرن 21 می پرسند من با صراحت می گویم که ما یک قرن آمریکایی را در پیش داریم». در این وقت تئوریسین های سرشناسی نظیر فوکویاما و هانتینگتون هم شروع کردند برای این ادعا فلسفه تراشی کردن! فوکویاما گفت پایان تاریخ جهان فرا رسیده و همه دنیا در آستانه تسلیم شدن در برابر لیبرال دموکراسی آمریکا هستند. هانتینگتون هم گفت جنگی خشن میان تمدن ها رخ می دهد و در نهایت با تسلیم شدن اسلام در برابر غرب، این جنگ تمدنی فرو می نشیند و ارزش های آمریکایی جهانی می شوند.
اما امروز حتی در درون آمریکا نیز کسی یافت نمی شود که قرن 21 را آمریکایی بداند و یا غرب را پیروز یک نزاع تمدنی با اسلام معرفی نماید. حدود دو دهه پس از فروپاشی شوروی، بخشی از بلوک غرب نیز فرو پاشید. فروپاشی رژیم های وابسته به آمریکا در شمال آفریقا، فروپاشی رژیم های غرب گرا در آمریکای لاتین و اذعان دستگاه های اطلاعاتی آمریکا به فروپاشی قریب الوقوع رژیم های عربستان، اردن، مراکش، بحرین و... به آن بخش از پیش بینی امام جامه تحقق پوشاند که فرموده بود راه حل در «اسلام» است. آقای گورباچف نمرد تا هر دو بخش پیش بینی آن مرد الهی را ببیند. وی چندی پیش در مصاحبه با روزنامه «لوفیگارو» با اذعان به اهمیت نامه امام، گفت پیام هوشمندانه و شجاعانه ای بود که اگر می پذیرفتم اوضاع جور دیگری می شد و شوروی از بین نمی رفت.
بحث ما در این یادداشت بررسی محتوا و پیامدهای نامه حضرت امام به گورباچف نیست در واقع ما با مرور عملکرد دو رهبر در مواجهه با شرایط پیش رو به این نتیجه رسیدیم که باید «پارادایم» پیش رو را شناخت و متناسب با آن عمل کرد چون اگر کسی از قافله عقب بیفتد قافله برای جبران عقب افتادگی او توقف نمی کند.
اما پارادایم پیش روی ما چیست و چه خصوصیاتی دارد و چگونه می توان به درک آن نایل گردید؟ این البته موضوعی است که به مجال بزرگتری نیاز دارد و در حد و اندازه یک یادداشت نیست.
اگر به گفتمان مسلط کنونی در عرصه بین المللی و منطقه ای نگاه بیاندازیم می بینیم که گفتمان امنیتی است. این گفتمان امنیتی از شورای امنیت تا کره شمالی گسترده است و بخصوص در منطقه ما از فراگیری زیادی برخوردار است اما حتما شما هم با این جمع بندی موافقید که عمر گفتمان امنیتی نمی تواند طولانی باشد. کما اینکه هیچگاه هم بیش از یک دهه به درازا نکشیده است. پس گفتمان آینده امنیتی نیست. گفتمان آینده اقتصادی هم نخواهد بود چرا که از زمان پایان سیطره این گفتمان زمان زیادی نگذشته است. گفتمان حاکم بر عرصه مناسبات بین الملل تا پایان قرن بیستم گفتمان- عمدتاً- اقتصادی بود و ما هر روز آمار جدیدی از رشد کشورها در این حوزه دریافت می کردیم روزی آمریکا، روزی ژاپن، روزی آلمان، روزی هند، روزی چین، روزی ببرهای شرق آسیا و روزی ببرهای آمریکای لاتین حالا زمان این بحث ها هم به سر رسیده است. البته نمی توان گفت که بحث اقتصادی و پارادایم اقتصادی به طور کلی از میدان بیرون رفته ولی اینقدر معلوم است که این موضوعی نیست که بتواند موجی بزرگ به وجود آورد. با این وصف می توان گفت پارادایم آینده طبعا هویتی فرامادی خواهد داشت نه اینکه سرمایه و... در آن راهی نداشته باشد و یا در پیدایی پارادایم آینده کاملا بی اثر باشد بلکه اقتصادهم در این پارادایم منظر جدیدی پیدا می کند به اندازه ای که منظر «توسعه» از «عدالت» متفاوت است.
آینده را می توان با عنصر «فرهنگ» توضیح داد، فرهنگ موضوعی است که در 200 سال گذشته همواره مورد بی اعتنایی واقع شده است. کمونیست ها معتقد بودند فرهنگ روی بنا و اقتصاد زیربناست، غرب نیز به گونه ای دیگر سرمایه و توسعه را اساس شکل گیری قدرت ارزیابی می کرد و بقیه امور را «تکمیل کننده» می دانست و در عمل هم فرهنگ فقط «بازیچه» بود برای سرگرم کردن سرمایه داران. از آن طرف در هر دو نگرش مادی گرایانه کمونیست ها و کاپیتالیست ها، «دین» را که مانا و موثرترین عنصر فرهنگی است، تخدیرکننده و دست و پاگیر معرفی می شد و از این رو اگر از فرهنگ هم ذکری به میان می آورد در آن از روح، یعنی دین خبری نبود، می توانیم با قاطعیت زیادی بگوییم در آینده پارادایم فرهنگ حاکم خواهد شد و مناسبات جهانی تعریفی عمدتا فرهنگی پیدا می کنند و در این بین دین حرف اول را می زند و شما می توانید رشد هر روزه آن را ببینید... و خدا بر درجات امام راحل ما(ره) بیفزاید که می فرمودند «دنیا تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) است». 


سعدالله زارعی

ضلع سوم و رئیس جمهور انقلابی

شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد ولی رصد و واکاوی رفتار و گفتار دشمن که با شواهد و قرائن غیرقابل خدشه ای گره خورده است؛ نشان می دهد که دشمن بارها شکست خورده به انتخابات 24 خرداد 92، به عنوان ضلع سوم تحرکات و ترفندهای خود علیه نظام، پس از انتخابات سال 88 (ریاست جمهوری دهم)، و سال 90 (مجلس نهم) است.
در سال 88 از مدتها قبل محرز بود که دشمن و نظام سلطه تمام پتانسیل و توان خود را بکار گرفته است تا با استفاده از بزنگاه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، تضعیف ساختار نظام جمهوری اسلامی را نشانه برود.
کلید واژه «تقلب در انتخابات»! که بصورت سازماندهی شده و پیش از موعد انتخابات بصورت گسترده ای پمپاژ می شد به وضوح حکایت از آن داشت که اتاق فکر کفر و جبهه استکبار تا پادوها و پیاده نظام این جبهه در داخل و خارج قصد دارند یک چالش بزرگ را رقم بزنند؛ «مقابله با جمهوریت نظام با ترفند تقلب در انتخابات»!
البته این توطئه که باید آن را کودتای قدرت های غربی علیه ایران اسلامی دانست در نهایت به نتیجه نرسید و فتنه گران و مدیریت بیرونی فتنه طرفی نبستند.
سیلی محکم را مانند همیشه مردم به بدخواهان و معاندان نظام جمهوری اسلامی زدند و حماسه بزرگ 9 دی در سال 88، دشمن را در وضعیت آچمز قرار داد.
بساط فتنه گران و آشوب طلبان در حالی برچیده شد که عصبانیت و عمق خصومت های دشمن هر روز بیشتر برملا می گشت.
بعدها برخی مراکز مطالعاتی و رسانه های غربی، اطلاعاتی از تدارکات و ساماندهی برای فتنه 88 به بیرون درز دادند که آشکارا نشان می داد علت عصبانیت فزاینده دشمنان جمهوری اسلامی پس از حماسه 9دی به چه خاطر بوده است.
جالب اینجاست که یکسال پس از حماسه تاریخی 9 دی و شکست بزرگ جریان فتنه که با مدیریت بیرونی، چالش در مشروعیت نظام را خواب دیده بودند؛ این بار تلاش کردند تا از این شکست و رسوایی بزرگ در انتخابات مجلس نهم انتقام بگیرند.
از همین روی اواخر سال 89 از قضا جرج سوروس که به پدر انقلاب های مخملی شهره است و ردپای او در فتنه 88 مشهود بود در فضای رسانه ای آفتابی شد و شرط بندی کرد که تا یک سال دیگر جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد!
سخنان سوروس با سی ان ان و وعده به سقوط جمهوری اسلامی تا یک سال دیگر، ناظر به انتخابات مجلس نهم در 12 اسفند سال 1390 بود.
راهبرد دشمن که بخشی از آن از زبان جرج سوروس علیه ایران بیان شد نشان می داد برای انتخابات نهمین دوره مجلس این بار هدف تضعیف ساختارها و چالش در مشروعیت نظام نیست، چرا؟ چون دشمن هم فهمیده بود ناکامی او در فتنه 88 دیگر این توانایی را باقی نگذاشته که اهداف و اغراض شان را در سطح حداکثری پیگیری و رهگیری نمایند.
بنابراین هر چند کسی مانند جرج سوروس به گزاف وعده توخالی سقوط نظام جمهوری اسلامی را رسانه ای می کند ولی رفتار و گفتار دشمن ذیل یک راهبرد تعریف شده حکایت از آن داشت که این بار و در انتخابات اسفند 90، می خواهند چالش در مشارکت به وجود بیاورند.
البته این «چالش» برای دشمنی که ضرب شست سنگینی از ملت ایران در سال 88 خورده بود بسیار حیاتی و تاریخی ارزیابی می شد.
به تعبیر روشن تر؛ چالش در مشارکت انتخابات سال 90 پیامدهایی را برای دشمن به ارمغان می آورد که او فکر می کرد می تواند از این دالان، وضعیتی را به وجود آورد که حجم فشارها و تهدیدها را علیه ایران به سقف برساند و در این میان برنامه هسته ای کشورمان را به «نقطه پایان» نزدیک سازد.
این نکته گفتنی است که از ابتدای سال 90 بحث تحریم ها و فشارهای اقتصادی علیه ایران در دستور کار دشمن بود. در ادامه برای تأثیرگذاری بر انتخابات اسفند 90، سه قطعنامه تحریمی، هسته ای و حقوق بشری بر ضد کشورمان صادر شد.
به موازات این تحرکات و ترفندهای دشمن، این خط نیز دنبال شد تا القاء نماید فضای کشور کاملاً بحرانی است و گویا در شرایط «شعب ابی طالب»! قرار داریم.
البته رهبر معظم انقلاب، سناریو و پروژه دشمن در ایجاد رخنه و تردید در اراده مسئولان و همچنین مأیوس کردن مردم را سوزاندند و در بیاناتی حکیمانه- 19 دی 90- خاطرنشان فرمودند؛ «مقامات غربی بارها تکرار کرده اند که هدف از تحریم ها و فشارها بر ضد ایران، خسته و از صحنه خارج کردن مردم و وادار کردن مسئولان به تجدیدنظر در محاسبات خود است. اما آنها اشتباه می کنند و به هدف خود نخواهند رسید زیرا این روسیاه های بدمحاسبه گر، تصور می کنند نظام اسلامی در شرایط شعب ابی طالب است، در حالی که ملت ایران، امروز در شرایط بدر و خیبر قرار دارد.» و در ادامه تأکید فرمودند؛ «حضور مردم در این انتخابات (انتخابات 12 اسفند 90) دشمن شکن خواهد بود.»
یادآور می شود انتخابات مجلس نهم در اسفند سال 90 با مشارکت حداکثری -65 درصد- برگزار شد و دشمن یک بار دیگر پس از ناکامی بزرگ در فتنه 88، طعم شکست را چشید و به تعبیر رویترز؛ «مردم ایران ثابت کردند پیروز انتخابات هستند.»
اکنون باید به صدر این یادداشت بازگردیم که چرا از نگاه دشمن، انتخابات 24 خرداد ضلع سوم تحرکات دشمن و در ادامه دو انتخابات قبلی است! همانطور که در بالا آمد دشمن در انتخابات سال 88، چالش در مشروعیت نظام را دنبال می کرد که شکست خورد و در انتخابات سال 90، چالش در مشارکت را نشانه گرفت ولی باز هم تیرش به سنگ خورد و طبیعی است که از پا ننشیند و از آنجایی که وظیفه دشمن، دشمنی است و تدارک می کند و دسیسه می چیند این بار با ترفندی دیگر به صحنه بیاید.
بنابراین شواهد و قرائن نشان می دهد دشمن برای انتخابات در پیش روی که کمتر از دو ماه دیگر برگزار خواهد شد؛ «چالش در کاندیداها» را در دستور کار قرار داده است. چرا و چگونه؟
معادله پیچیده ای در پیش روی نیست. تجربه سال 88 به دشمن فهمانده که نظام جمهوری اسلامی از ساختار بسیار محکم و با ضریب بالای مقاومت مردمی برخوردار است و چالش در مشروعیت با هدف براندازی نظام تنها یک توهم و آرزوی دست نیافتنی است.
در همین جا به عنوان نمونه باید به پژوهش راهبردی مرکز مطالعاتی سابان اشاره داشت که پس از فتنه 88 نوشت؛ «احتمال وقوع براندازی در جمهوری اسلامی ممکن نیست.»
همچنین انتخابات سال 90 که اولین انتخابات پس از فتنه 88 بود، به دشمن نشان داد که پروژه چالش در مشارکت عملیاتی نمی شود و مردم ایران با بصیرت مثال زدنی و در سخت ترین شرایط، «تهدید»ها را به «فرصت»ها تبدیل می نمایند.
دشمن در شرایط کنونی از اینکه یکی از نامزدهای سازشکار در انتخابات 92 پیروز شود ناامید است ولی تلاش می کند، خط سازش را در پوشش خط عبور از مشکلات اقتصادی معرفی کند. خطی که برخی از نامزدهای مدعی اصلاحات با صراحت- و البته کندذهنی- از آن سخن می گویند. نهایت امید دشمن آن است که برای این گفتمان فریبنده و انحرافی در میان گفتمان های جاری راهی باز کند و شماری از نامزدهای دست چندم را در این پازل به بازی بگیرد.
و بالاخره باید گفت این راهبرد دشمن نیز، همچون دو سناریوی قبلی آنها در انتخابات سال 88 و سال 90 به شکست منتهی خواهد شد.
مشکل دشمنان نشان دار جمهوری اسلامی این است که به تعبیر فارین پالیسی؛ «ما نمی توانیم ایران را تحلیل کنیم» و در اینجا به طور مشخص اشتباه استراتژیک دشمن این است که گمان می کند مذاق مردم ایران عوض شده که به کاندیدایی با مختصات و ویژگی های غربی، سازشکارانه و سکولار روی بیاورند. بدون تردید آحاد ملت بزرگ ایران که حماسه 9 دی را آفریدند و هر سال در 22 بهمن اجتماع عظیم ده ها میلیونی بر «خط مقاومت» تاکید می کنند؛ اکنون و در شرایط حساس منطقه ای و نضج نهضت بیداری اسلامی، نامزدی را به پاستور خواهند فرستاد که در کامل ترین و موجزترین عبارت او «رئیس جمهور انقلابی» خواهد بود.
رئیس جمهوری که به قول رهبر انقلاب نقاط قوت دولت فعلی را دارد و نقاط ضعف این دولت را نداشته باشد و البته این انتخاب بزرگ با بصیرت ملت ایران دور از انتظار نیست. ان شاءالله 


حسام الدین برومند
 

غیرت دینی یکطرفه آقای اصلاح طلب جدید!(

مواضع متناقض علی مطهری در قضاوت های سیاسی تمامی ندارد.
وی در مصاحبه با روزنامه زنجیره ای شرق از یک سو خواستار رد صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی شد و از طرف دیگر بر لزوم نامزدی خاتمی تاکید کرده است او رد صلاحیت خاتمی را نشانه عدم سعه صدر نظام و تائید صلاحیت مشایی را باعث زیر سؤال رفتن شورای نگهبان توصیف کرده است.
مطهری که چند ماه پیش به خاطر حمله و اهانت به شورای نگهبان و حمایت از برخی دست اندرکاران فتنه از سوی شبکه دولتی انگلیس، عنوان اصلاح طلب جدید را دریافت کرد، خواستار حضور خاتمی در انتخابات با وجود احتمال رد صلاحیت وی شده و می گوید: تهدیدها نباید تاثیری بر نامزدی خاتمی بگذارد. [اگر رد صلاحیت شود] خود همین هم برکاتی دارد؛ از این نظر که میزان سعه صدر نظام در برابر منتقدان مشخص شده و برخی رویکردها شفاف تر می شود. هر چه مسائل برای مردم روشن تر شود بهتر از این است که در هاله ای از ابهام باقی بماند.
وی افزوده است: اگر آقای خاتمی بنا دارند بیایند باید همه هزینه ها را -حتی رد صلاحیت- بپذیرند و آماده باشند. نباید با روحیه منفعل وارد کارزار انتخاباتی شد.
مطهری همچنین گفته که «اگر آقای هاشمی نمی آید اصلاح طلبان باید حضور جدی داشته باشند تا از افراط ها کاسته شود».
وی در عین حال درباره احتمال نامزدی مشایی می گوید به احتمال قوی از دو جهت رد صلاحیت می شود، یکی از جهت رجل سیاسی نبودن و دوم از جهت گرایش های فکری غیراسلامی. اگر شورای نگهبان صلاحیت او را تایید کند مشروعیت خود را زیر سؤال می برد.
آنچه محل تامل در سخنان علی مطهری است اینکه 1- سعه صدر نظام در قبال چه کسانی باید باشد؟ فتنه گرانی که به خاطر حذف اسلام از جمهوری اسلامی و اهانت به امام و ولایت فقیه و سردادن شعارهایی به نفع آمریکا و رژیم صهیونیستی، بارها مورد تحسین سران جبهه استکبار واقع شدند؟ موضع نظام در قبال بانیان و زمینه چینان آن خیانت بزرگ ابهامی ندارد که بخواهد بعد از این روشن شود.مسائل برای مردم هم کاملا روشن است که حماسه نهم دی را رقم زده و چشم فتنه را کور کردند. 2- اگر مشایی به خاطر عملکردش و گرایش های فکری غیراسلامی فاقد صلاحیت است که هست، خاتمی به طریق اولی و به اعتبار پیش قراولی در حمایت از جریان های منحرف روی دست امثال مشایی بلند شده و چند برابر مشایی مرتکب خیانت شده است. تحت مسئولیت آقای خاتمی بود که در نشریات و میتینگ های عناصر ساختارشکن مدعی اصلاح طلبی، از ختم انقلاب و به موزه رفتن امام خمینی(ره) و انکار نبوت و امامت و قداست قرآن و احکام قطعی اسلام سخن گفته شد و برای براندازی جمهوری اسلامی آشوب های زنجیره ای ترتیب یافت. البته آن روزگار هنوز آقای علی مطهری مانند امروز دگرگون نشده بود و در نوشته ها و مصاحبه های به غایت تند و تیز، مدعیان اصلاح طلبی را افراطی تلقی می کرد و امروز در حالی که آنها به نسبت 12-10 سال پیش به مراتب ساختارشکن تر شده اند، از آنها به عنوان مقابله کنندگان با افراط یاد می کند!
با این اوصاف منطقی است که شورای نگهبان برخورد یکسانی با عناصر منحرف داشته باشد نه اینکه مانند برخی سیاست بازان تازه از راه رسیده منش یک بام و دو هوا پیشه کند.
 

برادری «اخوان المسلمین»

حکومت اخوان المسلمین در مصر با چالش های عمده ای در محیط داخلی و خارجی مواجه است و شرایط به این جمعیت و دولت آن حکم می کنند که به سمت توافق با مخالفین و رقبا روی آورند. از این رو این روزها زمزمه کنار رفتن هشام قندیل نخست وزیر و روی کار آمدن حازم البیلاوی یا نبیل العربی به گوش می رسد. اگر این اتفاق بیفتد به این معنا خواهد بود که اخوان المسلمین از «مطلوبیت»های سازمانی به سمت «ممکن»های میدانی سوق پیدا کرده است.
شرایط کنونی مصر نشان می دهد که از نظر اکثریت گروهها و بخش هایی از مردم، «برادری» اخوان المسلمین به اثبات نیاز دارد. اخوانی ها در سال 1307 نهضت خود را از «اسماعیلیه» و با گروه بسیار کوچکی از طبقات زیرین جامعه شروع کردند. شعار آنان دفاع از «اسلام خالص» در برابر موج بی دینی در جهان اسلام بود و برای رسیدن به این موضوع «اقدامات فرهنگی» را مد نظر قرار دادند.
شروع به کار اخوان المسلمین در مصر بعد از آن بود که در بخش هایی از جهان اسلام شامل افغانستان، ایران و ترکیه رژیم هایی به وجود آمده بودند که آشکارا کارآمدی اسلام را نفی کرده و تبعیت از غرب را تبلیغ می کردند. رژیم های امان اله خان، اتاتورک و رضاخان با تکیه بر نیروی نظامی و سرکوب آزادیخواهان درصدد از بین بردن اسلام بودند.
از سوی دیگر شروع به فعالیت جمعیت تحت رهبری مرحوم «حسن البنا» همزمان بود با شیوع قحطی و بیماری در جهان اسلام و براثر آن روزانه صدها هزار مسلمان می مردند. در این دوران تعداد مرگ و میر در ایران از مرز 30 میلیون نفر فراتر رفته بود. این بیماری و قحطی پیامد جنگ جهانی اول بود که به دلیل ضعف جهان اسلام به درازا انجامید. در این دوران اکثر ممالک اسلامی یا در اشغال کشورهای اروپایی بودند و یا تحت سیطره آنان. از این رو جهان اسلام از شرایط داخلی و خارجی رنج می برد و اخوان المسلمین نمی توانست وضع اقتصادی و امنیتی مسلمین را نادیده بگیرد. بر این اساس مرحوم حسن البنا «جهاد» را به عنوان وظیفه ای دینی در مقابل اشغالگران و حکومت های وابسته به غرب مطرح کرد و راه حل را بازگشت به قرآن و اقدام همگانی معرفی نمود.
از نظر بنیانگذاران اخوان المسلمین، فقها، حقوقدانان، رهبران مسلمان با تجربه و صاحبان نفوذ اجتماعی وظیفه دارند با ایجاد یک «نظام شورایی» که در آن قرآن «قانون اساسی» باشد، به مقابله با مشکلات مصر و جهان اسلام بروند. این موضوعی بود که نیاز اخوان المسلمین را به داشتن یک قدرت نظامی گوشزد می کرد. بر این اساس، بنا سازمان نیمه مخفی نظامی اخوان و نفوذ گسترده در میان افسران ارتش به وجود آورد و به زودی توانست متجاوز از 100 هزار شبه نظامی دوره دیده را در اختیار بگیرد.
اما از آنجا که رویه اخوان المسلمین زنگ خطر را برای حکومت مصر به صدا درمی آورد به زودی درگیری میان حکومت و اخوان المسلمین شروع شد. در این مقطع قاضی برجسته مصر «احمد الخزیندی» به اتهام صدور احکام ناعادلانه علیه اعضای اخوان ترور شد و کمی بعد «نقراسی» نخست وزیر نیز به دست یکی از جوانان مصر ترور گردید. از این پس فشار علیه اخوان به اوج خود رسید و مرشد اخوان المسلمین توسط افسران ارتش ترور شد.
اخوان در دوره عبدالناصر، سادات و مبارک شرایط نسبتاً مشابهی با دوره پادشاهی داشت این موضوع به مرور اخوان المسلمین را از روحیات انقلابی دور کرد و به نوعی عملگرایی کشانید. اوج عملگرایی اخوان در دوره ریاست جمهوری جمال عبدالناصر بود. در این دوره، حسن الهضیبی از میان سه گرایش انقلابی، میانه رو و لیبرال داخل اخوان، به سمت «میانه روها» رفت و بر این اساس فعالیت های شاخه مخفی و شاخه نظامی اخوان را تعطیل نمود. اخوان المسلمین در سه دهه اخیر تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران و پیروزی های مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین حال و هوای نسبتا انقلابی پیدا کرد این تغییر فضا در دوره ریاست محمدمهدی عاکف مشهودتر بود. این در حالی بود که در دهه های اخیر حال و هوای مصر نیز تغییر کرد و به سمت انقلاب متمایل شد و در نهایت در این فضا بود که رژیم حسنی مبارک سقوط کرد و امکان رأی آوری اسلام گراها به 4/70درصد در انتخابات آذر و دی 1390 رسید.
اما رأی بالای اخوانی ها طی ماههای اخیر با چالش های جدی مواجه شده است. اخوان در دوره اخیر امکان دریافت کمک از گروهها و احزابی که در گذشته از او در برابر رژیم مبارک حمایت می کردند را از دست داد و حمایت کنندگان به رقیب و مخالف تبدیل شدند. اخوان و دولت آن تا مدتی گمان می کرد که قادر است علیرغم اتحاد مخالفان و کنار هم قرار گرفتن مخالفین انقلابی نظیر حمدین صباحی با طیف هوادار رژیم گذشته، فضا را به نفع خود مدیریت نماید. اما طولانی شدن دوران تنش های خیابانی میان دولت و مخالفین از یک سو و فعال شدن مجدد دستگاههای سنتی نظیر ارتش، دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی علیه دولت قانونی اخوان، از سوی دیگر، آنان را وادار کرد تا در جمعبندی خود تجدیدنظر نمایند. این موضوع ریشه هایی دارد. اخوان المسلمین مظهر حل و فصل مسایل اقتصادی و اجتماعی است و تجربه ای 85 ساله را یدک می کشد اما شرایط اقتصادی مصر تحت تاثیر فشارهای شکننده داخلی و خارجی در دوره ریاست جمهوری اخوان نشانه هایی از بهبود بروز نداده است و این در حالی است که خبرهای مختلفی از کاهش جدی ذخیره ارزی مصر حکایت می کند. مصر 7 میلیون نفر حقوق بگیر دارد و با توجه به برهم خوردن شرایط اقتصادی تامین حقوق این تعداد برای دولت مرسی بار سنگینی است. از سوی دیگر دولت هایی که در گذشته به دولت مبارک کمک می کردند و یا وام می دادند، اینک کمتر تمایل به کمک دولت اخوان دارند. بعضی از این دولت ها نظیر قطر، عربستان و ترکیه عمدتا فقط وعده داده اند و بعضی که کمک کرده اند، کمکشان چندان زیاد نبوده است. براساس گزارش ها، مصر دوره مرسی از حوزه عربی فقط حدود دو میلیارد دلار دریافت کرده است و حال آنکه وعده ای که به مرسی داده اند به حدود 11میلیارد دلار می رسد. از سوی دیگر مراکزی نظیر صندوق بین المللی پول هم کمک به مصر را مشروط به شرایط سیاسی کرده و مرسی را برای کوتاه آمدن در برابر لائیک ها تحت فشار قرار داده اند. آمریکا نیز که در گذشته دست کم سالانه یک میلیارد کمک غیرنظامی به دولت مبارک می کرد، اینک کمک خود را قطع و مشروط به تحقق شرایطی کرده است.
مشکل دیگر اخوان المسلمین با گروه شبه وهابی است که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری مصر در مقام «هم پیمان» ظاهر شده اند. بخشی از گروه های سلفی که به عربستان وابستگی دارند دائما در مسیر حل و فصل مسایل داخلی مصر سنگ اندازی می کنند. این گروه حل و فصل اختلافات دولت و مخالفین را یک تهدید علیه خود به حساب می آورد و از سوی دیگر با ایجاد رابطه مصر با ایران مخالف است و از دولت می خواهد که مواضع صریح و انتقادی علیه ایران و شیعیان داشته باشد. مرسی در مواجهه با این گروه مذهبی با وضع پیچیده ای مواجه است چرا که اگر به اقتضای هم پیمانی انتخاباتی بخواهد به خواسته وهابی ها تن دهد، مشکل دولت با مخالفین غیروهابی بیشتر می شود، و اگر بخواهد با مخالفان به توافق برسد، سلفی ها بشدت با آن مخالفت می نمایند و در همان حال اگر دولت مرسی حمایت گروه های مذهبی هم پیمان خود را از دست بدهد، مخالفان لائیک بر شدت فشار خود بمنظور ساقط شدن دولت ضعیف شده اخوان می افزایند.
شرایط داخلی مصر و عدم توافق جامعه سیاسی روی اصول و بنیانها، سیاست خارجی مصر را بشدت تحت تاثیر قرار داده و از قدرت اثرگذاری مصر در تحولات منطقه ای کاسته است. «ایران» و «فلسطین» دو عنصر مهم هویتی برای سنجش اصالت و عدم اصالت هر انقلاب یا هر دولت تحول خواه به حساب می آیند. مواضع دولت مرسی درباره ایران اگرچه در مجموع دوستانه است ولی از ابتکار عمل و سرعت در آن خبری نیست کمااینکه مواضع دولت اخوان درباره فلسطین هم در هاله ای از ابهام قرار دارد. دولت اخوان در عمل هیچ کمکی به فلسطینی ها برای برون رفت از شرایط محنت بار نکرده و از آن طرف روابط مصر با رژیم صهیونیستی اگرچه «در سایه»، استمرار یافته است بر این اساس به زمانی نیاز است تا اخوان بتواند هویت واقعی خود را نشان دهد. 


سعدالله زارعی
 

معلوم و مجهول انتخابات یازدهم

هفتمین رئیس جمهور ایران 2 ماه دیگر با رأی ملت معلوم می شود. اینکه کدام نامزد رئیس جمهور آینده خواهد بود، سؤال جذاب و مهمی است اما این موضوع، تنها مجهول معادله انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نیست. این معادله مجهول های دیگری نیز در کنار برخی ابعاد معلوم آن دارد. در واقع مجموعه ای از پرسش ها و پاسخ هاست که می تواند به این معادله شکل و شمایل متفاوت ببخشد؛ از جمله اینکه چه کسانی نامزد می شوند؟ صلاحیت کدام آنها تایید می شود؟ چه کسانی با هم رقابت می کنند و کدام طیف ها به ائتلاف می رسند؟ گفتمان و برنامه هریک از رقبا یا طیف های رقیب چه خواهد بود؟ این رقابت مهم در متن کدام فضای سیاسی- بین المللی شکل می گیرد؟ و انتخاب و انتخابات مطلوب کدام است؟
1- تعداد فزاینده نامزدها (بالغ بر 20 نفر) که هریک پاسخی به سؤال های معطوف به انتخابات و دولت آینده می دهند، هرچند به گرم شدن فضای انتخابات کمک می رساند اما این دغدغه را نیز با خود دارد که پاسخ های درست و معطوف به حکمت و مصلحت و عقلانیت در شلوغی تبلیغات طرفین گم شود. به تعبیر امیر مومنان «اذا ازدحم الجواب خفی الصواب. آن هنگام که ازدحام جواب ها پدید آید، امر درست پوشیده و پنهان می ماند» (حکمت 240 نهج البلاغه). با این تلقی باید گفت که ضرورت دارد نامزدهای دارای سلایق نزدیک، حتی المقدور پاسخ ها را یک کاسه کنند و مانع از حیرت و سردرگمی شوند. در عین حال همین کثرت نامزدها موجب شده تا سیاست بازان قائل به گروگانگیری انتخابات و ناز ورزی و طلبکاری به حاشیه بیفتند.
2- برخی طیف های دارای کارنامه آلوده به جفا و خیانت چنین القا می کنند که امکان حضور آنها در انتخابات، شرط لازم برای تحقق حماسه سیاسی است. دو طیف فتنه و انحراف با همین تلقی بود که کوشیدند انتخابات نهمین دوره مجلس در اسفندماه 1390 را به رکود بکشانند اما شرکت 65 درصدی مردم یکی از بالاترین رکوردهای مشارکت در تاریخ 9 دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی را رقم زد و این در حالی است که میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری هر مقطع زمانی، معمولا بالاتر از انتخابات مجلس است. از سوی دیگر کارنامه دو طیف فتنه و انحراف در 4-3 سال گذشته نشان می دهد که اتفاقا عملکرد آنها در تناقض با حماسه سیاسی ملت ایران برای هم آوردی جهادی در مقابل فشار و هجمه دشمن است. فتنه انگیزی فتنه گران در سال 88 و رفتارهای خیانت بار حلقه انحرافی حاکی از آن است که این دو طیف نقش اول را در ملکوک کردن حماسه 40 میلیونی انتخابات 4 سال پیش داشته اند و بنابراین شرط الزامی خلق حماسه در انتخابات 24 خرداد 1392، پالایش فضا از تمام فتنه گران و منحرفان فارغ از تابلوهای فریبنده آنهاست.
در واقع انتخابات، جشن بزرگ و مبارک ملی است و طیف هایی که پیش از این نشان داده اند مستعد تبدیل این دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی به چالش امنیتی هستند، حق حضور در این عرصه را ندارند. این یکی از معلوم های معادله انتخابات است. همه سلیقه ها مجازند بلکه مسئولیت دارند به رونق این حرکت ملی مدد رسانند اما آنها که ضد کارکرد انتخابات و مبانی قانونی قبل و بعد از آن عمل کرده اند، کمترین اهلیت حضور در این صحنه را ندارند. با همین منطق روشن است که مقتدای انقلاب فرمودند «در انتخابات همه سلیقه ها و جریان های معتقد به جمهوری اسلامی شرکت کنند. این هم حق همه است، هم وظیفه همه است» و در عین حال تذکر دادند «در مسئله انتخابات و غیرانتخابات، همه باید تسلیم رأی قانون باشند» و «باید در انتخابات، افرادی حضور یابند که دارای صلاحیت ها و حد و اندازه های لازم برای مسئولیت ریاست جمهوری باشند. اعضای شورای نگهبان باید همان گونه که تا به حال براساس قانون عمل کرده اند، در انتخابات ریاست جمهوری نیز در چارچوب قانون عمل کنند و در نهایت هر فردی که براساس ضوابط قانونی از این صافی عبور کرد، می تواند وارد انتخابات شود».
3- اخلال در انتخابات و ممانعت از برگزاری یا کم رونق کردن آن، توقع راهبردی دشمن است. ثبات و اقتدار و پویایی و سرزندگی امروز ایران، خار چشم دشمن است. آنها از این ثبات و اقتدار ایران از جمله پای میز مذاکرات ضربه خورده اند و اکنون نیز مترصد اخلال در این سرمایه مهم ملت ایران هستند. اما این آرزوی دشمن و برخی حلقه های قانون شکن و زیاده خواه داخلی مجال بروز ندارد. یکی از بدترین شرایط کشور در سال 82 و در آستانه انتخابات مجلس بود. آن هنگام آمریکا و ناتو تازه افغانستان و عراق را در شرق و غرب ایران اشغال کرده و ایران را تهدید می کردند. تندروهای مجلس ششم مدتی پس از انتشار نامه موسوم به جام زهر و ضمن هماهنگی با اروپا و آمریکا که انتخابات مجلس را مشروع نمی دانستند، دست به تحصن و استعفا زده بودند. در کنار آنها شماری از وزیران و استانداران دولت اصلاحات، تهدید به استعفا کردند و سرانجام رؤسای وقت مجلس و دولت در نامه ای خطاب به رهبر معظم انقلاب مدعی شدند که با این وضعیت امکان برگزاری انتخابات مجلس وجود ندارد.
در همان فضای سخت و بی سابقه داخلی- خارجی بود که مقتدای حکیم انقلاب اعلام کردند اجازه نمی دهند انتخابات حتی برای یک روز به تاخیر بیفتد. آن روز بر روی عفونت گردن کلفتی سیاسی و خودکامگی برای همیشه داغ نهاده شد. شرایط امروز انسجام و اقتدار حاکمیت جمهوری اصلا قابل قیاس با 10 سال پیش نیست و از این حیث وسوسه به معارضه با انتخابات، در حکم خودزنی سیاسی خواهد بود. امروز بدنه دولت مانند مجلس پای جمهوری اسلامی ایستاده است و حلقه های کم مایه ای مانند حلقه انحرافی کم مقدارتر از آن هستند که حتی بتوانند از روی دست بازی فتنه گران بازی مشابهی ترتیب دهند. راه شامورتی بازی هایی مثل استعفا و گروگانگیری حق مردم (انتخابات) کلاً مسدود است، همچنان که راه شامورتی بازی هایی نظیر فتنه و بلوای سال 88 -به برکت حماسه نهم دی- بسته است.
4- نامزدها و گروه های حامی آنان نوعاً می گویند از سر احساس تکلیف و دلسوزی برای کشور و ملت به صحنه انتخابات می آیند. صدق و کذب این ادعا را چگونه می توان بدست آورد؟ یک شاخص این است که باید از این طیف ها پرسیده شود چه قدر حاضرید در تراز کار همدلانه جمعی و تیمی- مبتنی بر اصول کلان انقلاب و نظام اسلامی- وارد عرصه شوید و چه قدر آماده گذشت و ایثار هستید؟ آیا این تکلیف صرفا در شخص شما و نامزد پیشنهادی تان متعین است یا این که احساس تکلیف مهمتر، با یاری رساندن به اتحاد و الفت برای پیشبرد اهداف ملی و برداشتن موانع پیشرفت مصداق پیدا می کند؟ این مسئله درباره جبهه اصولگرایی پراهمیت تر از سایر جریان های سیاسی است. البته تجمیع و ائتلاف نامزدها که در حد خود امر دشواری است، بسیط ترین کارها در این زمینه ارزیابی می شود. موضوع مهمتر تجمیع قلب ها و برنامه ها و فراهم کردن یک تیم همدل برای تشکیل دولت مطلوب و کارآمد در تراز دهه چهارم انقلاب و اقتضای موقعیت چشمگیر جمهوری اسلامی در فضای بین المللی است. به یک معنا صرف فزونی نامزدها و گروه ها در ائتلاف کفایت نمی کند، اگر که دل ها برای حرکت جهادی مجتمع نباشد. به تعبیر امیر مومنان «لاغناء فی کثره عددکم مع قلّه اجتماع قلوبکم».
5- رئیس جمهور قرار نیست یک سوپرمن یا فوق ستاره همه کاره و همه فن حریف و معجزه گر باشد. البته هرچه شرایط قانونی و اسلامی و انقلابی در نامزد برگزیده بیشتر باشد، مطلوب تر است اما توقع از نامزد و رئیس جمهور را باید اصلاح کرد. رئیس جمهور در قانون اساسی باید رجل سیاسی و مذهبی مدیر و مدبر باشد. با عنایت به تجارب 43 سال گذشته، رئیس جمهور به عنوان نفر دوم کشور ضمن آن که باید وفادارترین افراد به قانون اساسی و ولایت فقیه باشد، ضمنا باید بتواند به مثابه یک مدیر و مربی خوب، تیمی جامع و مانع از ظرفیت های انقلاب تشکیل دهد که در آن تیم هر عضو براساس احساس مسئولیت جمعی و در چهارچوب برنامه های کلان کشور عمل می کند. خودکامگی رئیس دولت نسبت به اعضای کابینه یا آلت دستی وی در قبال گروه های حامی چنان که در سه دوره سیاسی گذشته بعضا شاهد بوده ایم، کشور را از منطق پیشرفت و عدالت دور می سازد. معنای دیگر این سخن آن است که رئیس جمهور نه الزاما مهندس عمران و سردار سازندگی است، نه متولی تک تک دستگاه ها و نه نظریه پرداز و سیاستگذار کلان کشور. او به مثابه یک مربی خوب باید بتواند یاران هماهنگی را از ظرفیت های بزرگ ملی گرد آورد و به آنها شأنیت کارشناسی بدهد و مافوق همه آنها بر روند کلی حرکت دولت نظارت کند.
از این نظر می توان از نگاه های فانتزی و قهرمان سالارانه و سوپرمنی به نامزدها تنازل کرد و اصل همت را معطوف به همان کار تیمی و جمعی معطوف به گفتمان و برنامه کرد. نامزد مطلوب تر آن کسی است که ضمن دافعه های اصولی قدرتمند، بیشتر اهل تعامل و تدبیر جمعی باشد و در رأس کار بودن وی باعث الفت و انسجام مضاعف در حاکمیت و عقبه اجتماعی اصولگرایان شود. آنچه در کنار این امر، ضرورت دارد و به نظر می رسد تا حدودی مغفول واقع شده، اولویت گفتمان بر اشخاص است. حتی اگر بهترین افراد نامزد شوند اما گفتمان اصولگرایی و ابهامات، سؤالات و شبهات عارض شده خوب تبیین نگردد، از وسعت موج اجتماعی کاسته خواهد شد. بدنه اجتماعی و نخبگان جبهه اصولگرا از همین حالا باید برای حرکت تبیینی کلان- صرف نظر از کیستی نامزد مطلوب که در جای خود مهم است- بسیج شوند. این امر، لازمه پیروزی اصولگرایان است و اقتضای آن، تلقی جهادی نسبت به پیچ مهم تاریخ می باشد؛ اگر نه به سنت تاریخ می توان در نبرد پیروز، از تنگه غنیمت شبیخون خورد.
6- فضای انتخابات از دو سو و توسط دو طیف به ظاهر مخالف در معرض هجوم نگرش های سیاسی- اقتصادی عوام فریبانه (پوپولیستی) قرار دارد. دو طیف فتنه و انحراف مانند دو چرخ دنده معکوس در تعامل با یکدیگر حرکت می کنند. آنها مشترکا کاستی های موجود را که محصول بدعملی سالیان مدیریت هریک از آنهاست پای نظام و اصول انقلاب می نویسند و متقابلا در باغ سبز نشان می دهند و سراب را ترسیم می کنند. از وعده پرداخت های نقدی تا ادعای این که اگر ما سر کار آمده و با غرب کنار بیاییم مملکت را گلستان می کنیم و...همگی از یک آبشخور عوام فریبانه مشترک سرچشمه می گیرد و جملگی سبد تهی دشمن را پر می کند. واقعیت این است که اگر کشور امروز در کنار پیروزی و پیشرفت های خیره کننده، با چالش هایی مواجه است، این چالش ها از یک سو محصول عافیت گزینی و غنیمت طلبی همین جریان های آفت زده و از طرف دیگر هزینه استقلال و عزت ملت ایران در برابر دشمنان تاریخی خود است. تنها کلید حقیقی موفقیت در این میدان، رویکرد ایثارگرانه جهادی است که ضمن آن متولیان امر در برابر دشمن خم به ابرو نمی آورند و خطرپذیری را برای پیشرفت به جان می خرند. لازمه چنین مجاهدتی البته ایثارگری و ترجیح مصالح ملی و آرمان های بزرگ بر روحیه غنیمت خواهی و «برای خودخواهی» است. این روحیه مرتجعانه به وفور در طیف های مختلف فتنه و انحراف قابل مشاهده است. با این وصف هر طیفی که به جای روحیه ایثار، منش استئثار و خودخواهی و خودکامگی را در کارنامه خویش به ثبت رسانده، فاقد کمترین صلاحیت برای حضور در میدان انتخابات است. 


محمد ایمانی
 

از آلماتی تا پیونگ یانگ !

شاید تیتر یادداشت پیش روی در نگاه اول، «عجیب»! تلقی شود و این پرسش احتمالی را در پی داشته باشد که میان مذاکرات ایران و کشورهای 1+5 در «آلماتی» پایتخت قزاقستان و مناقشه ای که این روزها به بهانه آزمایش بمب اتمی در کره شمالی، میان واشنگتن و «پیونگ یانگ» در جریان است چه رابطه ای می توان یافت؟! ولی این ماجرا، از زاویه دیگری نیز قابل بررسی است و درباره مناقشه اخیر در شبه جزیره کره، احتمال دیگری نیز در میان است. احتمالی که اگر هم درصد آن اندک باشد، به دلیل اهمیت موضوع نباید از کنار آن به سادگی عبور کرد و در این باره گفتنی هایی هست؛
1- روز یکشنبه هفته جاری- 18/1/92- طی یادداشتی در کیهان و با عنوان «دو خط موازی که یکدیگر را قطع کردند!» با اشاره به شواهد و ارائه اسنادی به نقل از مقامات رسمی آمریکایی و اروپایی آورده بودیم که آمریکا در چالش هسته ای 10 ساله خود با ایران به بن بست رسیده است و خط تحریم اگرچه برای جمهوری اسلامی ایران مشکلاتی درپی داشته است ولی برخلاف انتظار آمریکا نه فقط آنگونه که خانم کلینتون ادعا می کرد و نتانیاهو، آرزوی آن را در سر می پروراند، تحریم ها «فلج اقتصادی» ایران را به دنبال نداشته و مانع ادامه فعالیت هسته ای و پیشرفت خیزش گونه علمی و تکنولوژیک کشورمان نشده است، بلکه بحران اقتصادی بی سابقه آمریکا طی 50 سال اخیر (اعتراف «گیتنر» وزیر خزانه داری آمریکا) و بحران مشابه در اروپا، باعث شده است که به جای ایران، آمریکا و متحدان اروپایی آن در آستانه فلج اقتصادی قرار گیرند تا آنجا که «هاآرتص» با عصبانیت می نویسد «آرامش در ایران، دهن کجی به تحریم هاست»، گاردین توضیح می دهد که «بحران اقتصادی غرب، تحریم ها را به نفع ایران رقم زده است» واشنگتن پست طی گزارشی نتیجه می گیرد که «دود تحریم ها به چشم آمریکا رفته است» و این همه در حالی است که ایستادگی و مقاومت 10 ساله ایران در برابر باج خواهی آمریکا و متحدانش، الگوی عزت آفرینی از «مقاومت پیروز» را به دنیای برانگیخته و ملتهب کنونی- جنبش ضد سرمایه داری وال استریت در غرب و بیداری اسلامی در منطقه- پمپاژ کرده است...
با این اشاره مختصر که در یادداشت مورد اشاره کیهان با توضیح و تفصیل بیشتر آمده بود می توان نتیجه گرفت که «آمریکا اگر به چالش هسته ای پایان بدهد، الگوی دیگری از پیروزی برخاسته از مقاومت را به نام جمهوری اسلامی ایران ثبت کرده است. الگویی که موج فراگیر بیداری اسلامی را شتاب بیشتری می دهد و چنانچه به چالش هسته ای ادامه بدهد، این چالش در حالی که اهرم تحریم ها از کار افتاده و یا لااقل کند شده است، نتیجه از قبل طراحی شده و مطلوب آمریکا را در پی نخواهد داشت.»
2- حضور پرقدرت و مثال زدنی تیم مذاکره کننده کشورمان در مذاکرات هسته ای با گروه کشورهای 1+5 که با استدلال قوی، اسناد فنی و حقوقی مستحکم -FIRM DOCUMENTS- همراه بوده است، آخرین امیدهای حریف را برای چانه زنی های یکسویه در مذاکرات، بر باد داده است. گفتنی است در جریان مذاکرات جانبی «آلماتی 2»، نمایندگان 1+5 در مقابل استدلال قوی و اسناد فنی و حقوقی مستحکمی که دکتر جلیلی ارائه کرده بود، آچمز شده و چاره ای جز اعتراف ضمنی نداشتند و هنگامی که نماینده انگلیس برای تغییر فضا، سؤالی را پیش کشید و دکتر جلیلی آغاز به پاسخ کرد، خانم «وندی شرمن» نماینده آمریکا که به جای ماموریت اسمی کاترین اشتون، رهبری واقعی گروه 1+5 را برعهده دارد، دست نوشته ای پیش روی وی گذاشته و او را مجبور به سکوت کرد! و نماینده یکی دیگر از کشورهای 1+5 در پاسخ به این سؤال آقای دکتر جلیلی که آیا نظر کنونی خود را در جلسه رسمی نیز مطرح خواهی کرد؟ گفت؛ از من چنین انتظاری نداشته باشید!
همین جا باید متذکر شد که قبل از مذاکرات آلماتی یک، با اطلاع از درخشش استدلال ها و استنادهای تیم هسته ای کشورمان، طی یادداشتی با عنوان نقطه پایان کجاست؟!- 9/12/91- پیشنهاد کرده بودیم جمهوری اسلامی ایران متن مذاکرات را به صورت مکتوب و صوتی و تصویری در سطح جهان منتشر کند و آورده بودیم «این اقدام می تواند ترفند آمریکا و متحدانش و چنته خالی از قانون و منطق آنها را فاش کند» این پیشنهاد اگرچه - نمی دانیم به چه علت- با موافقت مسئولان محترم کشورمان روبرو نشد ولی بلافاصله واکنش سراسیمه رسانه ها و مقامات رسمی حریف را برانگیخت. «آلن ایر» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مصاحبه ای که شتابزده به نظر می رسید گفت «نمی توان با حضور رسانه ها مذاکره کرد» و خبرگزاری فرانسه به نقل از «جو بایدن» معاون رئیس جمهور آمریکا نوشت که وی در ملاقات با «فرانسوا اولاند» رئیس جمهور فرانسه بر ضرورت غیرعلنی بودن مذاکرات تاکید کرده است و شبکه بین المللی بی بی سی - B.B.C.WORLD- پیشنهاد علنی بودن مذاکرات را ناممکن! توصیف کرد و... و صد البته هنوز هم دیر نشده است، مخصوصا آن که تیم هسته ای کشورمان در مذاکرات آلماتی 2 با درخشش استدلال ها و استنادهای حقوقی، فنی به مراتب برجسته تری حاضر شده است تا آنجا که به نوشته واشنگتن پست، خانم اشتون بعد از پایان دور دوم مذاکرات و در حالی که انتظار می رفت در مقابل مستندات ارائه شده از سوی دکتر جلیلی و تیم همراه وی، پاسخی ارائه کند، اعلام کرد؛ نمایندگان 1+5 به پایتخت های خود بازخواهند گشت و بعد از مشورت و رایزنی، نتیجه- بخوانید پاسخ استدلال ها و استنادهای مستحکم جلیلی- را در یک تماس تلفنی به اطلاع ایشان خواهد رساند.
همه شواهد که به نمونه هایی از آن اشاره شد به وضوح نشان می دهد که انتشار متن مذاکرات «پاشنه آشیل» آمریکاست و معلوم نیست به چه علت تیم هسته ای کشورمان از آن اجتناب می ورزد؟!
3- اکنون به نکته آغازین این نوشته بازمی گردیم و احتمال آن که مناقشه اخیر میان آمریکا و کره شمالی یک «پروژه فریب» بوده و به منظور دامن زدن به ترفند «ایران هراسی» و زمینه سازی برای خروج آمریکا از بن بست در چالش هسته ای با ایران طراحی شده باشد را به ارزیابی می نشینیم. قبل از ورود به این ارزیابی باید اشاره کرد که؛
آمریکا بیش از 7 هزار و 600 کلاهک هسته ای آماده نصب روی موشک های بالستیک و قاره پیما دارد و تاکنون 715 آزمایش هسته ای انجام داده است. فرانسه 300 کلاهک هسته ای آماده نصب داشته و تا امروز 210 بار دست به آزمایش هسته ای زده است و انگلیس متحد دیگر آمریکا دارای 225 کلاهک هسته ای است و 45 بار آزمایش اتمی انجام داده است. رژیم صهیونیستی، صاحب نزدیک به 200 کلاهک هسته ای است، اگرچه همواره تعداد واقعی کلاهک های هسته ای خود و تعداد آزمایش های اتمی انجام گرفته را پنهان نگه داشته است و اما، این همه در حالی است که کره شمالی کمتر از 10 کلاهک هسته ای دارد و تاکنون فقط 3 بار دست به آزمایش هسته ای زده است.
اکنون جای این سؤال است که آیا- حداکثر- 10 کلاهک هسته ای کره شمالی در مقابل 7 هزار و 600 کلاهک هسته ای آمریکا و مجموعه 725 کلاهک هسته ای آماده نصب متحدان استراتژیک آمریکا- فرانسه، انگلیس و اسرائیل- در حد و اندازه ای هست که تهدید کره شمالی به حمله هسته ای علیه آمریکا بتواند اینهمه سر و صدا و هیاهوی آمریکا و متحدانش را در پی داشته باشد؟! مخصوصا آن که آزمایش هسته ای اخیر کره شمالی سومین آزمایش اتمی این کشور است و 2 آزمایش قبلی کره شمالی فقط با اخم دیپلماتیک غرب روبرو شده و مذاکرات 6گانه- آمریکا، ژاپن، کره شمالی، کره جنوبی، چین و روسیه- را در پی داشت و این حجم انبوه از هیاهوی تبلیغاتی را به دنبال نداشت!
4- همزمان با هیاهوی اخیر درباره تهدید اتمی کره شمالی علیه آمریکا و کره جنوبی، دولتمردان آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی، رژیم صهیونیستی و رسانه های غربی با استناد به آنچه که از آن با عنوان «خطر سلاح هسته ای کره شمالی علیه جامعه جهانی»! یاد می کنند، درباره خطر دستیابی جمهوری اسلامی ایران هشدار می دهند! نتانیاهو یقه چاک می دهد که «خطر حمله اتمی کره شمالی، ضرورت برخورد قاطع با جمهوری اسلامی ایران را بیشتر از هر زمان دیگری گوشزد می کند»! دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس با اشاره به تهدید اتمی کره شمالی، از ضرورت مقابله با ایران اسلامی یاد می کند و اوباما، اولاند و... این ترجیع بند را تکرار می کنند که «تهدید اتمی کره شمالی برای غرب می تواند یک هشدار جدی درباره دستیابی ایران به سلاح اتمی باشد»!
اشاره به خطر ایران با استناد به آزمایش هسته ای کره شمالی به اندازه ای پرحجم است که انگار جمهوری اسلامی ایران دست به آزمایش هسته ای
- از نوع انفجار برای تولید سلاح اتمی- زده است! و این احتمال را قوت می بخشد که ماجرای اخیر و تبلیغات پر سر و صدای غرب درباره خطر حمله اتمی کره شمالی فقط یک بازی مسخره و صحنه سازی برای توهم پراکنی نسبت به تلاش ایران برای تولید سلاح هسته ای باشد. یعنی دقیقا همان توهمی که در چالش 10 ساله هسته ای و بازرسی های پی درپی و پیوسته آژانس از تاسیسات هسته ای ایران کمترین نشانه ای از آن به دست نیامده است.
از این روی و با توجه به موارد یاد شده، این احتمال قوت می گیرد که آمریکا بعد از ناکامی در چالش هسته ای 10 ساله با ایران اسلامی، در پی آن است که این چالش را از «آلماتی» به «پیونگ یانگ» منتقل کند، چرا که پشت میز مذاکره باید استدلال و سند فنی و حقوقی ارائه کرد ولی در بازی اخیر
- به زعم آمریکا- هیاهو و جنجال می تواند جایگزین سند و استدلال شود!
در این میان، آنچه به کره شمالی مربوط می شود، این که مراقب پروژه فریب آمریکا باشد چرا که شواهد موجود از احتمال این فریب خوردگی حکایت می کند و آنچه به ایران اسلامی مربوط است، این که، جمهوری اسلامی ایران، بن بست آمریکا و متحدانش و تلاش آنان برای خروج آبرومندانه از این بن بست تحقیرکننده را درک می کند و به قول حضرت آقا تنها راه باقیمانده برای آمریکا، اعتراف به حق قانونی ایران اسلامی است و این که آمریکا و متحدانش در یک بازی دوسر باخت وارد شده اند که راه خروجی غیر از پذیرش باخت ندارد. 


حسین شریعتمداری
 

حقیقت مسئله سوریه

مسأله سوریه، مسأله حکومت سوریه نیست؛ بلکه مسأله این است که در منطقه خاورمیانه دو گروه بر علیه استکبار جهانی مبارزه می کنند و ده ها سال است که شهید و زندانی داده و شکنجه و آواره شده اند. نخست، ملت فلسطین است که شاید بیش از نیمی از جمعیت اصلی آن کشور آواره هستند و در کشورهای دیگر زندگی می کنند. آنها با تأثیرپذیری از جمهوری اسلامی ایران دو گروه به نام های جهاد و حماس برای مبارزه با همه دستگاه کفر و استکبار جهانی تشکیل دادند. البته مدتی کشورهای عربی از جمله عربستان و قطر از فلسطینی ها حمایت می کردند. سال ها پیش حاجی های ایران در عربستان می دیدند که در سخنرانی ها و خطبه های نماز جمعه از مردم فلسطین حمایت می کردند، اما در جنگی که اسرائیل علیه مردم فلسطین راه انداخت، هیچ کدام از این کشورهای عربی به کمک فلسطینی ها نیامدند. در همین جنگ اخیر مردم غزه، تنها کشوری که در عالم از آنان حمایت واقعی کرد ایران بود؛ ما نه عرب بودیم، نه روابط نژادی، نه روابط اقتصادی و سیاسی داشتیم و نه باهم هم مرز بودیم. ما حتی با آنان ارتباط شیعه و سنی نداشتیم. آنها سنی هستند و بعضی هایشان از آن سنی هایی هستند که نسبت به شیعه بسیار بدبین اند، اما آنان مسلمان هستند در مقابل کفر. و بالاخره شاهد بودید که در این جنگ اخیر به واسطه کمک های ایران بود که آنان بر اسرائیل پیروز شدند. البته ما وظیفه اسلامی، دینی، عقلانی و انسانی خودمان می دانیم که به مظلومان فلسطین کمک کنیم. اما پرسش این است که چگونه باید کمک کنیم در حالی که ما باهم مرز مشترکی نداریم؟ توجه داشته باشیم که غزه محصور شده و حتی با یک کشور خارجی نمی تواند ارتباط داشته باشد.
شبیه این گروه، اقلیتی شیعه در لبنان هستند. در این کشور مذاهب مختلفی وجود دارد که با هم اختلاف دارند. کاتولیک ها، پروتستان ها و ارتودکس ها از مسیحیان و از مسلمان ها سنی ها و شیعیان و یک مذهبی به نام دروزی هست که آنها یک قوم خاصی هستند و در کشورهای دیگر کمتر آن مذهب وجود دارد. لبنان مجموعه ای از مذاهب مختلف است که شیعیان در آنجا غالباً در فقر و اقلیت زندگی می کردند که بعد از مهاجرت امام موسی صدر اندکی حیات یافتند. در میان شیعیان نیز گروه های مختلفی وجود دارد که باز اقلیت کوچکی به نام حزب الله وجود دارد که آن هم به دستور امام تأسیس شد. سیدحسن نصرالله ـ که خداوند ان شاءالله وی را در پناه خود از همه آفات و بلیات حفظ کند ـ طلبه ای بود در ایران که در جنگ و جبهه های ایران هم شرکت داشت. امام به او فرمودند تا به لبنان برود و این گروه را تشکیل دهد؛ گروهی که هم اکنون سرنوشت لبنان به دست آنان است. کار به آنجا رسید که سیدحسن نصرالله به عنوان اولین شخصیت معروف عالم شناخته شد، بطوری که بسیاری از اهل تسنن عاشقش شده و عکسش را در آغوش می گیرند. اگر ما هزاران میلیون خرج می کردیم، نمی توانستیم یک چنین تبلیغاتی برای شیعه ترتیب دهیم. البته همه اینها به برکت کمک هایی است که از ایران به آنها می شود. تا به حال خیلی علنی نبود، اما حالا دیگر علنی شده است.
ضرورت حمایت
ازفلسطین و لبنان
جمهوری اسلامی ایران باید فلسطین و لبنان را که علیه کفر جهانی مبارزه می کنند با تمام قوا برای آبرو شدن برای اسلام و بخصوص تشیع کمک کند. اما چگونه باید حمایت کند؟
ما نه با لبنان مرز مشترک داریم و روابط آن چنانی و نه حتی با فلسطین. تنها حلقه واسطه برای کمک رساندن به ان دو کشور، سوریه است. اگر سوریه با ایران باشد، می توان از راه سوریه کمک های مالی، بهداشتی، تاکتیکی و نظامی به فلسطینی ها و لبنانی ها رسانده شود. اگر دولت سوریه مخالف این امر باشد، این راه مسدود است. مسدود شدن این مسیر یعنی شکست حرکت مقاومت در لبنان و فلسطین و شکست خوردن مقاومت در جهان اسلام و تشیع و البته شکست ایران. حمایت ایران از دولت سوریه وسیله ای است که بتواند برای اسلام خدمت کند، حرکت مقاومت را در عالم زنده کند و به کشورهای دیگر یاد بدهد که شما باید مقاومت کنید. فلسطینی ها مقاومت بلد نبودند. آنهایی که مخالف اسرائیل بودند، گرایش به مارکسیسم داشتند و هنوز هم بعضی از گروه هایشان این گرایش را دارند. وقتی فلسطین براساس اسلام حرکت کرد که مقاومت اسلامی را از امام یاد گرفت. تأثیر انقلاب اسلامی در فلسطین بود که گروه های مقاومت و حماس را به وجود آورد. پس برای پیشرفت اسلام و حفظ هویت این دو کشور اسلامی ما نیازمند حلقه ای واسط هستیم به نام سوریه. علاوه بر این که آن کسانی که مخالف سوریه هستند، عمّال آمریکا و اسرائیل هستند. موافقت کردن با آنها یعنی بازی در میدان و زمین آمریکا و اسرائیل؛ همچنانکه عربستان و قطر این کار را می کنند و ترکیه هم به آنها ملحق شده است. ما برای حفظ اسلام و تشیع و برای ترویج ارزش های اسلامی، برای اینکه روحیه مقاومت در مسلمان ها زنده باشد، باید این ارتباط را حفظ کنیم.
مقام معظم رهبری ، پرچمدار بصیرت
در جهان
بصیرت یعنی اینکه مردمی هوشیار شوند، بفهمند و فریب ظواهر و شعارهای فریبنده ای چون آزادی، وحدت، آرامش و صلح را نخورند. »صلح« همیشه مطلوب نیست. اگر این طور بود پیغمبر صلی الله علیه وآله این همه جنگ نمی کرد. امام حسین علیه السلام در طول سیزده سال این همه فداکاری نمی کرد، خود و اهل بیتش و حتی طفل شیرخواره او به شهادت رسیدند. آن حضرت می توانست فقط بیعت ظاهری کند و خود و یارانش را نجات دهد. «آزادی» اگر به معنای ولنگاری و افسارگسیختگی باشد و هرکس هر کاری می خواهد بکند، هیچ وقت مطلوب نیست؛ نه به عنوان عقل مطلوب است و نه به عنوان شرع. باید کنترل وجود داشته باشد. باید هوس های حیوانی مهار شود. ولی آنها با شعار آزادی، اسلام، حقیقت و انسانیت را می کوبند. بصیرت یعنی انسان بفهمد دشمن چه نقشه هایی به کار می گیرد و چگونه باید در مقابلش مقاومت کرد. امروزه پرچمدار بصیرت، رهبر معظم انقلاب است.  


سخنرانی آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته)  


در جمع ناظران شورای نگهبان - 8/10/1391  

نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد

این روزها و با نزدیک شدن به انتخابات 24 خرداد، تلاش ها و تحرکات به اصطلاح دو جریانی که تلاش می کنند خود را در دو طیف سیاسی آنهم در نقطه مقابل یکدیگر و در زمره سلایق و جریان های سیاسی کشور تعریف کنند- بخوانید جا بزنند- قابل تامل است.
گفتنی است هر دو جماعت مورد اشاره هر چند در ظاهر خود را رقیب و حریف نشان می دهند و بر این تمایز پافشاری می کنند ولی نقاط مشترک فراوان میان آنها به لحاظ مشی و عملکرد سیاسی غیرقابل انکار است.
از جمله تلاش ها و تحرکات کنونی هر دو جماعت یاد شده تلاش فراوان برای نفوذ به مراکز حساس نظام از گذرگاه انتخابات است.
برای این منظور البته تلاش ناشیانه ای می کنند بدون آنکه نگاهی به «واقعیت»ها داشته باشند و مزورانه می کوشند «بدیهیات» و «مسلمات» را در چنبره «فلسفه بافی» ها و «تردید»ها ذبح نمایند.
طرفه آنکه پس از بیانات حکیمانه و راهگشای رهبرانقلاب در اولین روز سال جدید در حرم رضوی و تاکید ایشان بر حضور همه سلایق و جریان های سیاسی در انتخابات، دو جماعت مورد بحث یعنی «اصحاب فتنه» و «حلقه انحرافی» بطور مداوم و مستمر این خط را پمپاژ می کنند که تاکید «همه سلایق و جریان های سیاسی» شامل حال آنها نیز می شود و این مغلطه بزرگ در حالی است که منطوق و مفهوم بیانات «آقا» بسیار روشن است.
لطفاً بخوانید؛ «در انتخابات همه سلیقه ها و جریان های معتقد به جمهوری اسلامی باید شرکت کنند، این هم حق همه است؛ هم وظیفه همه است. انتخابات مال یک سلیقه خاص، مال یک جریان فکری و سیاسی خاص نیست. همه کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و به استقلال کشور معتقدند، به آینده کشور اهمیت می دهند، دلشان برای منافع ملی می سوزد، باید در انتخابات شرکت کنند، رو گرداندن از انتخابات مناسب کسانی است که با نظام اسلامی مخالفند.»
بنابراین جای کمترین تردیدی وجود ندارد همه سلایق و جریان های سیاسی باید در انتخابات شرکت کنند و به شهادت بیش از 30 انتخاباتی که در نظام جمهوری اسلامی برگزار شده این موضوع اظهرمن الشمس است که همه سلایق سیاسی حضور داشته اند. اما درباره اینکه جریان فتنه و حلقه انحرافی همه ماجرا را نمی گویند و می خواهند کارنامه سیاه و پلشت خودشان را از حافظه تاریخی مردم پاک کنند گفتنی هایی هست؛
1- همچنانکه رهبرانقلاب تصریح و تاکید فرمودند حضور همه سلایق و جریان های سیاسی در بستر «جمهوری اسلامی» است.
قانون اساسی به عنوان میثاق ملی که ساختار و نقشه نظام جمهوری اسلامی را روشن می سازد نیز در اصول متعدد مقوله انتخابات را مدنظر قرار داده است.
نکته ای که در این میان وجود دارد این است که مقوله انتخابات در چارچوب «جمهوری اسلامی» مورد تاکید قرار گرفته است.
به عنوان نمونه در اصل ششم قانون اساسی آمده است؛ «در جمهوری اسلامی ایران، امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود از راه انتخابات».
و یا در اصل 115 در بیان ویژگی های رئیس جمهور پس از برشمردن اوصافی تاکید می کند رئیس جمهور باید معتقد به مبانی «جمهوری اسلامی» باشد.
همچنانکه اصل 121 قانون اساسی خاطر نشان می کند رئیس جمهور سوگند یاد می کند که پاسدار نظام «جمهوری اسلامی» باشد.
نمونه ها متعدد و پرشمار است و به روشنی کلید واژه «انتخابات» و کلید واژه «جمهوری اسلامی» نشان می دهد که اولا؛ انتخابات در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و ثانیاً؛ بدون شک سلایق و جریان های سیاسی شرکت کننده در انتخابات در بستر جمهوری اسلامی امکان حضور دارند و ثالثاً؛ بالطبع کاندیداهای انتخابات باید معتقد به جمهوری اسلامی باشند و رابعاً؛ منتخب ملت در مقام ریاست جمهوری باید پاسدار جمهوری اسلامی باشد.
با این اوصاف روشن که جای هیچ گونه بهانه ای باقی نمی گذارد چه کسانی احساس خطر کرده و تلاش می کنند با تحرکات و تلاش های مزورانه و منافقانه ماجرا را تحریف نمایند؟
2- یک جماعت که بروز و ظهور آن در فتنه 88 در قالبی ساختارشکن عیان شد همانها بودند که «جمهوری ایرانی»! را شعار دادند.
حامیان این جماعت کم شمار برخی از آقایان و فعالان به اصطلاح سیاسی بودند که در دوره ای خود را در طیفی سیاسی از سلایق و جریان های سیاسی کشور مطرح کردند.
بخشی از این طیف سیاسی در فتنه 88 ماهیت واقعی خودشان ر ا برملا کردند و در بستر «جمهوری ایرانی» جا گرفتند.
اکنون در آستانه بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری، عده ای که حتی با شعار دهندگان «جمهوری ایرانی» مرزبندی نکردند ادعای حضور در انتخابات دارند و خود را در میان سلایق و جریان های سیاسی تعریف می کنند!
این ترفند در حالی است که سلایق سیاسی مبتنی بر «رفتار» و «کارنامه» سیاسی است و نمی توان این قاعده منطقی را انکار کرد.
خاستگاه «جمهوری ایرانی» در فتنه 88 قابل واکاوی است که به صراحت علیه اصول مسلم قانون اساسی کودتا کردند و طبیعی است که در زمره سلایق سیاسی محسوب نمی شوند.
کجای دنیا ساختارشکنان، فتنه گران، سلب کنندگان امنیت اجتماعی، اغتشاشگران و حامیان آنها و کسانی که آشکارا از دشمنان تابلودار بیرونی برای این بازی مأموریت گرفته اند، اجازه حضور در انتخابات پیدا می کنند؟
3- جماعت دیگری که اکنون ترس به جان آنها افتاده است و می دانند که نمی توانند در انتخابات حضور داشته باشند حلقه ای هستند که شعار «مکتب ایرانی»! سر دادند و در زمره سلایق و جریان های سیاسی محسوب نمی شوند چون بیرون از «جمهوری اسلامی» تعریف می شوند و این در حالی است که عنصر بالذات سلایق و جریان های سیاسی اعتقاد به جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.
4- آنچه که محرز است تلاقی این دو جماعت (جمهوری ایرانی - مکتب ایرانی) در گذر از «جمهوری اسلامی» است.
چیستی مکتب ایرانی موقعی بهتر فهمیده می شود که ادبیات آن در مخالفان جمهوری اسلامی به روشنی قابل دریافت است. به عنوان نمونه اظهارات ریچارد رورتی نظریه پرداز پراگماتیست آمریکایی در مصاحبه با روزنامه کوریره دلاسرای ایتالیا در سال 86 قابل اعتناست که صریحاً می گوید ملی گرایی و مکتب ایرانی پادزهر اسلام گرایی است.
اکنون این سؤال به میان می آید که آیا تصادفی است که همین ادبیات در حلقه انحرافی بیان می شود و لیدر آن می گوید دوره اسلام گرایی به سر آمده همانگونه که دوره اسب سواری! تمام شده است؟!
تعجب نکنید اگر همین ادبیات در بیان حامیان «جمهوری ایرانی» بیان شود.
به عنوان نمونه رادیو فردا به قلم یکی از مخالفین جمهوری اسلامی می نویسد؛ «جمهوری ایرانی» به دنبال راندن اسلام گرایی از حکومت است هر چند که نافی اسلام نباشد!
جالب است که در همان گزارش بیان می شود که شعار «جمهوری ایرانی» تکامل یافته شعار «ایران برای همه ایرانیان» است!
5- و بالاخره باید گفت «مردم» عنصر اصلی انتخابات هستند که در تمامی انتخابات های گذشته با هر سلیقه سیاسی در انتخابات شرکت کردند و حماسه آفریدند و انتخابات 24 خرداد 92 مستثنا از این قاعده نیست.
بنابراین آحاد ملت ایران که معتقد به «جمهوری اسلامی» هستند تنها آن سلایق سیاسی ای را می پذیرند که در چارچوب جمهوری اسلامی باشد و تفسیرهای انحرافی و جعلی را برنمی تابند.
وضعیت کاندیداها نیز روشن است هر کس بیرون از این بستر باشد ولو هیاهو به راه بیندازد، تحرکات گسترده ای انجام دهد، سناریوهای مختلف سامان دهد و... یک سرنوشت بیشتر ندارد و آن اینکه از نظارت شورای نگهبان نمی تواند بگریزد و بی شک طبق معیاری که قانون اساسی مشخص کرده، صلاحیت او احراز نخواهد شد. 


حسام الدین برومند