فتنه پیچیده 1388، قرار بود ایران را فلج کند. آن گونه که بعدها صاحبنظران امنیتی در غرب فاش کردند لابراتوارهای جاسوسی نظیر سازمان سیا، ام آی سیکس و موساد 10 یا 20 سال برای تدارک فرمول جدید ضربه و حمله به جمهوری اسلامی وقت گذاشته بودند تا بتوانند از داخل به قلب حاکمیت بزنند و آن را فلج کند. درهمآمیزی منافقین قدیم و جدید از طیفهای مختلف کار دامنهداری بود که قریب 20 سال- به تصریح مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا- زمان برد و حتی به برخی ارتباطات آمریکاییها با دفتر نخستوزیری در اواسط دهه 60 برمیگشت. اینکه کشور به مدت 8 ماه در تب و التهاب فرو رفت، از یک سو به پیچیدگی و دوز بالای سم جدید بازمیگشت و از دیگر سو نشانه سلامت پیکره ملت ایران بود که در مصاف سخت با این تزریق، پادزهر آن را یافت.
روز نهم دی- سه روز پس از ماجرای پرغصه عاشورای آن سال- معلوم شد ملت ایران عفونت را پس زده و به شکلی غیرمترقبه، به جای فلج شدن، واکسینه شده است. این چنین وقتی ملت ما سرزنده و با نشاط از متن آن کارزار سخت برخاست، لاجرم آنها که هنوز در جبهه مقابل ایستاده بودند، تداعی تعفن و عفونت کردند.
این فرمایش بلند از رسول اکرم(ص) است که فرمودند «خود را با توبه و استغفار معطر کنید، مبادا بوی بد گناهان شما را مفتضح و رسوا کند». برخی دلالان و طراحان فتنه آن قدر در جبران جرمهای خود کوتاهی کردند که دوست و دشمن درباره آنها شهادت مرگ و دفن دادند. در طول این سالها فراوان از فتنهگران بازداشتی- نظیر یاشار دارالشفایی- بودند که نوشتند و گفتند «اصلاحطلبان قبل از هر کار دیگری باید زحمت بکشند و اول لاشه بو گرفته مرحوم جنبش سبز را دفن کنند». 15 دی ماه 89 یک سال پس از افول فتنه، در حالی که خاتمی میخواست بی سر و صدا و بدون پس دادن حساب، خود را از جنبش سبز کنار بکشد، وبسایت جرس ارگان حلقه لندن (اتاق فکر جنبش سبز در خارج!) صراحتا نوشت «خاتمی سعی در باز کردن راه دیگری دارد که لاجرم پیشنیاز آن، خواندن نماز میت بر جسد جنبش سبز است». این قبیل تعابیر اما به شدت گمراهکننده است. گویا فتنه سبز یک چیز است و سران آن یک چیز دیگر، و آن که دچار عفونت و مرگ شده فتنه است. حقیقت آن است که عفونت پیش از آن که جنبش سبز را دربر گرفته باشد، عوامل آن را طی چند دهه اخیر آلوده کرده و طعمه نیمه جان قرار داده بود. به تعبیر شریف امیر مومنان(ع) «هرکس زشت شمردن و انکار منکر با قلب و دست و زبان را ترک کند، مردهای بین زندگان است». نفاق جدیدی که ردای غلطانداز تجدیدنظرخواهی و اصلاحطلبی را بر تن کرد، نه تنها سودای ایستادن در مقابل منکرها را نداشت بلکه به تدریج پرچمدار و حاشیه امنیتساز جریان حمله به معروفهای انقلاب و اسلام شد.
19 اسفند ماه سال گذشته احمد پورنجاتی از اعضای فراکسیون مشارکت در مجلس ششم ضمن مصاحبه با روزنامه بهار در عباراتی قابل تامل گفت «آقای عبدالله نوری زمانی که دفاعیاتش را برای روزنامه خرداد مینوشت به من گفت این دفاعیات را بخوان. به آقای نوری گفتم شما باید الان تصمیم بگیرید. این چیزی که شما نوشتهاید به عنوان دفاعیات، مفهومش این است که خداحافظ حاکمیت و اگر یک مقدار بخواهیم بدبینانهتر برخورد کنیم خداحافظ انقلاب! نمیشود آن طور تصمیم بگیریم و قبلش در بازنگری قانون اساسی از ولایت مطلقه دفاع کنیم و بعدها گارد اصلاحطلبی ویژه بگیریم». این نغمه شوم جدایی از انقلاب و اسلام نه در سال 88 که از اواسط دهه 70 از سوی طیفی از همین جماعت افراط و تفریطی- اما قدرتمحور- آغاز شده بود. وقتی جریانهای ضد انقلاب و ضد اسلام دیدند در سالهای پایانی دهه 70 هیچ اعتراضی از سوی اصلاحطلبان حاکم در قبال برخی حرمتشکنیها و عقدهگشاییها علیه مقدسات اسلام صورت نمیگیرد، آنها نیز به میدان آمدند و نطفه ائتلاف شومی بسته شد که میزان انحطاط آن در 2 خیانت بزرگ 78 و 88 شبهاصلاحطلبان به نمایش درآمد. بیخود نبود یکی از اعضای فراری همین حلقه نفاق جدید- مجید محمدی- اواخر مهرماه 1388 در وبسایت فردا نوشت «اعضای جنبش سبز اهل ریاضت نیستند. میخواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. میخواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، شرابی بنوشند. آنها در ملأ عام روزهخواری میکنند و نصر من الله و فتح قریب سر میدهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشت سر هاشمی نماز میخوانند و جای صلوات، سوت و کف میزنند»!!
البته این مهره فراری بیسر و پا (عضو حلقه کیان) مدتی بعد که فهمید با الواتیگری نمیشود با ملت مومن ایران درافتاد، به صراحت در همان وبسایت نوشت «اسلامگرایی جدیترین مانع و مخاطرهانگیزترین مشکلها در برابر جنبش سبز است. ریشههای فرهنگی و اجتماعی اسلامگرایی که به تاسیس و تداوم جمهوری اسلامی منجر شدند، هنوز در جامعه ایران زندهاند. آنچه خطر جدی در برابر جنبش سبز است، نام جمهوری اسلامی نیست بلکه اسلامگرایی است. اسلامگرایی در ایران قوی است. در ضرورت جدی گرفتن اسلامگرایی و اهمیت آن همین بس که بیش از سه دهه حکومت را سر پا نگاه داشته است. این ایدئولوژی از نفس نیفتاده و بر زمین زدن و ضربه فنی کردن آن کاری است بس دشوار». در چنین شرایطی موضع دوست و دشمن انقلاب روشن بود. آشوبگران در همان آشوبها بود که شعار دادند «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است» و پس از آن نیز با خط کشیدن روی نام مبارک اسلام در عبارت جمهوری اسلامی و حذف شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» معلوم کردند بغض چه چیزی را در دل دارند و ستاد لجستیک و اتاق فرماندهیشان کجاست. و بالاخره به جنگ امام حسین(ع) که رفتند و از سوی یکی از سران فتنه به عنوان «مردمان خداجو» لقب داده شدند، آشکار گردید تبارشان به کدام اردوگاه برمیگردد؛ حسین علیهالسلام یا یزید علیهاللعنه؟
اگر این همه فرومایگی و انحطاط نبود، قصاب جنایتکاری مانند پل ولفوویتز (معاون وزارت دفاع دولت بوش) که از متهمان اصلی قتل عام میلیونها شهروند عراقی و افغانی است، سوم تیر 88 اعلام نمیکرد «موسوی مرد بسیار شجاعی است و دارد مقاومت میکند. لازم است آمریکا با او تماس بگیرد. بهتر است او بداند میتواند یک خط ارتباطی مستقیم با ما داشته باشد... من این نگرانی را میفهمم که ما نباید به گونهای عمل کنیم که مخالفان جمهوری اسلامی، انگ عوامل داخلی آمریکا را بخورند اما به نظر من آنها کاملا نشان دادهاند که خواهان حمایت غرب هستند». دو روز بعد- پنجم تیر88- سایت وزارت خارجه اسرائیل لابد از چیزهایی خبر داشت که نوشت «آنها دنبال سرنگونی رژیم اسلامی هستند نه اعتراض به انتخابات یا ابطال آن. چه قدر دردناک و توهینآمیز که خواسته آنها را در حد ابطال انتخابات تقلیل میدهند. پایان مسیر این قطار، عبور از جمهوری اسلامی است. ای کاش آقای موسوی بتواند تا ایستگاه آخر که همانا سرنگونی است، همراه شود». و دقیقا به همین دلیل است که کنت تیمرمن رئیس تندروی بنیاد دفاع از دموکراسی در ایران ضمن مقالهای در واشنگتنتایمز (4 خرداد 92) اعلام کرد «وزارت خارجه آمریکا در انتخابات سال 2009 ایران به بخش فارسی VOA دستور داده بود از میرحسین موسوی حمایت کند».
آیا عجیب نبود که آشوبگران میدانی خواستار حذف شعار مرگ بر آمریکا در روزهای 13 آبان و 16 آذر 88 شدند و به تعبیر حضرت امام برای منسی کردن و به فراموشی بردن این شعار، شعار مرگ بر روسیه سر دادند و یکی دو سال بعد، یکی از سران فتنه دست به انتحار زد و با جعل برخی دروغهای شاخدار اعلام کرد نامهای سری در این باره به امام نوشته و امام هم موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بوده است؟! آیا فرزند همین چهره سیاسی آن گونه که برخی روزنامهنگاران اصلاحطلب فراری اذعان کردهاند در خارج کشور دنبال داغ کردن آتش تحریمهای فلج کننده علیه ملت ایران- پس از شکست فتنه سبز در قیام الهی نهم دی 88- برای انتقام از ملت ایران نبوده و سراغ محافل آمریکایی دستاندرکار تحریمها را نگرفته است؟
سران فتنه آن هنگام که به اختیار گفتند«ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری و کودتا و انحراف در کشور را میگیرد»، علیه فتنهانگیزیهای بعدی خود حکم پیشاپیش صادر کردهاند. همچنان که وقتی به اختیار اعلام میکردند آیتالله خامنهای بر ما ولایت دارند و شرعا و قانونا باید اطاعت کنیم زیرا غیر از این حجت نداریم. اما وقتی بیماری فتنه در جانشان افتاد، با بیعت خودخواسته همان معامله را کردند که جناب زبیر و طلحه با امیر مومنان(ع) کردند. و البته آن که با حق گلاویز شود، گردنش شکسته میشود. (به گمانم زبیر بسیار مردتر از برخی از سران فتنه بود که سرانجام راه ندامت در پیش گرفت و اینها بر توسن کور لجاجت تا نهایت سقوط پیش رفتند).
این نوشته ناتمام میماند اگر به نقش مخلصانه و حکیمانه ولی امر مسلمین در مهار هجوم سنگین جبهه استکبار اشاره نشود. یک سال پس از فتنه 88 (8 آذر 89) سایت ضد انقلابی روز آنلاین در مطلبی به قلم یکی از همکاران فراری نشریات اصلاحطلب (محمدرضا-ی) نوشت «چه مخالف و دشمن خونی رهبر جمهوری اسلامی و چه هوادار سینهچاک او و چه در این میانه نظری بینابینی داشته باشی، نمیتوانی منکر تواناییها و تیزهوشی آیتالله خامنهای شوی، حضور حداقل 40 ساله در سطوح بالای سیاست ایران، او را به رهبری سیاسی با اشرافی قابل قبول در حوزههای مختلف داخلی و خارجی تبدیل کرده است. همین تجربه گرانبها باعث شده تا او بتواند جایگزین چهره کاریزماتیک و به ظاهر بیجانشینی چون روحالله خمینی در مقام رهبری جمهوری اسلامی شود و نظام سیاسی به جای مانده از او را بیش از دو دهه حفظ کند».
این البته ثمره رفتار از سر «صبر و احتساب» مردان الهی است. «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وُدّا». یک سال پس از فروکش کردن شعله فتنه، فرید زکریا تحلیلگر ارشد تایم و سیانان نوشت «بپسندیم یا نه، آیتالله خامنهای محبوبترین چهره در میان مردم ایران است».
محمد ایمانی
یک سوی این خبر تقریباً قطعی است ولی سوی دیگر آن هنوز در هالهای از ابهام است و احتمال تحقق آن بسیار بعید و ناممکن به نظر میرسد. خبر این که یکی از سران فتنه 88 برای روز 9 دی از برخی مراجع عظام تقلید درخواست ملاقات کرده است! و شماری از واسطهها که بارها در نقش «وسواس خناس» ظاهر شدهاند، اینبار نیز با مأموریت انجام ملاقات یاد شده به تکاپو افتادهاند.
ادامه مطلب ...
سرویس سیاسی-
فتنه 88 پس از آن شکل گرفت که همه ترفندهای آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران بینتیجه ماند. تحریمها، انتقام آمریکا از مردم ایران به خاطر حضورشان در حماسه 9 دی بود. توصیه اصحاب فتنه به آمریکاییها این بود که تحریمها باید یکباره و سخت و فلجکننده باشد، چون تحریم تدریجی نقش واکسن را خواهد داشت. همایش بزرگ «سدی در برابر فتنه» عصر سهشنبه با حضور حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان، علیرضا قزوه شاعر متعهد انقلاب اسلامی، سیدمحمود نبویان و مهدی کوچکزاده نمایندگان مجلس شورای اسلامی، دکتر موسوی رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دکتر اصلانی مدیر گروه حقوق عمومی دانشگاه تهران و با حضور برخی دیگر از اساتید و حضور پرشور جمع کثیری از دانشجویان در تالار خواجه عبدالله انصاری دانشگاه تهران برگزار شد. مدیرمسئول روزنامه کیهان در این همایش پیرامون ابعاد «حماسه 9 دی» سخنرانی کرد و به بازخوانی مستند عقبه سیاسی و فکری فتنه آمریکایی- اسرائیلی پس از انتخابات 88 پرداخت.
در ابتدای مراسم «علیرضا قزوه» اشعار زیبایی را درباره فتنه 88 قرائت کرد. سپس شریعتمداری سخنرانی خود را آغاز کرد و ابتدا با تشکر از شعارها و ابراز عواطف دانشجویان نسبت به ایشان، اظهار داشت: شایسته این همه لطف شما نیستم. مدیرمسئول کیهان گفت: فتنه 88 جنگ احزاب بود، اما بسیار گستردهتر و پیچیدهتر از جنگ احزاب در صدر اسلام. در جنگ احزاب وقتی همه احزاب و گروهها دیدند از هر اقدامی که علیه اسلام انجام میدهند نتیجهای نمیگیرند، تصمیم گرفتند اختلافات را کنار بگذارند و همه با هم ائتلاف کنند و اسلام نوپای آن روز را از میان بردارند. در میان آنها افرادی میپرسیدند بعداً در آینده چه اتفاقی میافتد؟ و پاسخ میشنیدند که فعلا درباره بعد سخن نگویید! شریعتمداری پس از شرح ماهیت فتنه به ارائه اسناد ارتباط و جلسات مشترک فتنهگران با سرویسهای جاسوسی غرب پرداخت و گفت: ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا میگوید ائتلاف سفید ما در آن دوران نتیجه نداد. یک سال قبل از هاس، جان کین از اعضای MI6 (سرویس جاسوسی انگلیس) وارد ایران میشود و برای بازیگران فتنه کارگاه آموزشی برگزار میکند. او نیز از ائتلاف سفید سخن میگوید و برای اصلاحطلبان و عوامل فتنه توضیح میدهد که اگر قرار باشد هر کدام از شما با حفظ مواضع خود وارد میدان شوید، حتما شکست خواهید خورد. چاره کار این است که اختلافات را کنار بگذارید و روی یک نقطه متمرکز شوید.
وی اظهار داشت: جان کین به دوستان ایرانی خود - مدعیان اصلاحات- تاکید میکند که نقطه ائتلاف باید مقابله با جمهوری اسلامی ایران باشد. برای همین در ایام فتنه میبینید برخی از گروههایی که تا قبل از فتنه با یکدیگر اختلافات زیادی داشتند مانند منافقین، بهاییها، مارکسیستها، کومولهها، تودهایها، نهضت آزادیها، جبهه ملیها، حزب دموکراتها و حتی عبدالمالک ریگی با یکدیگر ائتلاف میکنند و در کنار هم علیه جمهوری اسلامی ایران متحد میشوند. جان کین در این سفر تعدادی از فتنهگران را شناسایی و برای آموزش به دفتر الیزابت چنی در دوبی و بنیاد هیفوس در هلند اعزام میکند. مدیرمسئول کیهان با شرح اسناد متعدد ارتباط فتنهگران داخلی با تروریستها ادامه داد: مثلاً عبدالمالک ریگی بعد از فتنه در مصاحبهای با شبکه VOA میگوید ما در برابر آزادشدن دستگیرشدگان فتنه حاضریم افرادی از پرسنل نیروی انتظامی را که به اسارت گرفتهایم، آزاد کنیم.
شریعتمداری افزود: هرگاه دیدید جریاناتی با یکدیگر اختلافنظرهای جدی دارند، اما به ناگاه در یک نقطه ائتلاف میکنند، به تابلوی ائتلاف آنها نگاه نکنید که مثلا چه نامی بر آن زده شده است، بلکه برای شناخت ماهیت ائتلاف، باید از مواضع آنها مخرج مشترک بگیرید. اگر درباره گروههای فتنهگر که قبل از انتخابات با یکدیگر ائتلاف کردند، مخرج مشترک بگیرید، میبینید در یک نقطه مشترک با هم ائتلاف کردهاند و آن، براندازی جمهوری اسلامی ایران است. هنگامی که حسین شریعتمداری شروع به ارائه اسناد خود درباره بازیگران و سران فتنه 88 کرد، گروه اندکی از دانشجویان شروع به اعتراض کردند و مدیرمسئول کیهان در پاسخ به آنها گفت: شما تقصیر ندارید؛ شما فرزندان این مملکت هستید؛ آنان که شما را فریب دادهاند اکنون به کنج عافیت خزیدهاند و مانند همیشه، شما فرزندان این مرز و بوم را سپر خویش کردهاند. آنها میدانند در مقابل وطنفروشی و جنایاتی که مرتکب شدهاند توان پاسخگویی ندارند و میخواهند شما نیز توان شنیدن نداشته باشید. شریعتمداری در پاسخ به شعار «کیهان، اسرائیل: پیوندتان مبارک» گفت: دیروز خانم هیلاری کلینتون، یکی از دوستان نزدیک سران فتنه و وزیر سابق امور خارجه آمریکا اعتراف کرد که مخالفت اسرائیل با توافقنامه ژنو با هماهنگی آمریکا بوده است. این توضیح با شعارهای پیاپی «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر فتنه اسرائیلی» از سوی انبوه دانشجویان روبرو شد. شریعتمداری با ارائه سندی گفت؛ شعار «پیوند کیهان و اسرائیل» نیز اولین بار توسط روزنامه انگلیسی گاردین منتشر شد و بعد با سفارش مدعیان اصلاحات روی زبان داخلیها قرار گرفت.
در حالی که سخنان مدیرمسئول کیهان با تشویقهای پیاپی دانشجویان و شعارهای «مرگ بر سازشکار، مرگ بر منافق» مواجه میشد، وی ادامه داد: همان روز که یادداشت «نه کلاهک، نه کلاه» که تحلیل حقوقی و مستند توافقنامه ژنو بود در روزنامه کیهان منتشر شد و نشان دادیم«امتیاز نقد» دادیم و امتیاز نسیه هم نگرفتیم، روزنامه گاردین تیتر زد در دنیا دو نفرند که با توافقنامه ژنو مخالفند، یکی نتانیاهو در تلآویو و دیگری شریعتمداری در تهران. البته تصور من آن است که شما نمیدانید این شعار از کجا آمده است. دانشجویان در این لحظه با شعارهای «مرگ بر مزدور اسرائیلی» و «مرگ بر عامل آمریکایی» به حمایت از سخنان شریعتمداری پرداختند و برخی نیز از انتهای سالن شعار «مرگ بر ارتجاع» سر دادند که شریعتمداری در پاسخ به آنها گفت: خدا بر درجات امام راحل بیفزاید که در پاسخ به شعار «مرگ بر ارتجاع» منافقین، فرمودند اگر ارتجاع این است یعنی دشمنی با آمریکا ارتجاع است، پس خدا هم مرتجع است! این سخنان شریعتمداری با شعار «خمینی، خمینی، راهت ادامه دارد» از سوی دانشجویان همراه شد. مدیرمسئول کیهان ادامه داد: منظور من یک عده قلیل مخالف این جلسه نیست، زیرا همه شما هم سن و سال فرزندان من هستید. من از شما میخواهم فکر کنید، از جوان و از دانشجو انتظار شجاعت میرود، نه ترس. آن هم نه ترس از میدان جنگ، بلکه ترس از شنیدن نظرات مستدل و مستند دیگران!
وی با اشاره به ادعای اجباری بودن اعترافات فتنهگران گفت: من یک سوال اساسی دارم. شهید شهسواری وقتی در بند صدام بود و دستانش را بسته بودند، فریاد زد مرگ بر صدام ضداسلام؛ در حالی که آن شهید بزرگوار در بدترین شرایط قرار داشت. حالا باید پرسید فتنهگرانی که مدعیان اصلاحات آنها را مبارز میدانند چه قهرمانانی هستند که تاب تحمل چند روز زندان را ندارند و اگر شیرکاکائوی آنها قطع شود، زبان به اعتراف میگشایند؟! آنها را با اسرای جنگ تحمیلی مقایسه کنید، و افزود: اصحاب فتنه با این قهرمانها میخواهند به جنگ نظام اسلامی بیایند؟! شما بالاخره یک روز مجبور میشوید فکر کنید. تا کی میخواهید در برابر اسناد و حرفهای دیگران داد بزنید؟! سران فتنه نیز فقط داد میزنند و از پاسخ طفره میروند، چون پاسخی ندارند. مدیرمسئول کیهان اظهار داشت: ما اعلام کردیم خاتمی 2 بار با جورج سوروس ملاقات کرده است و اسناد آن را هم در اختیار داریم، چرا جواب نمیدهند؟ در همین حال دانشجویان با سردادن شعار «خاتمی، اسرائیل؛ پیوندتان مبارک» از سخنان شریعتمداری حمایت کردند که مدیر مسئول کیهان گفت، این شعار شما کمی دیرهنگام است، زیرا پیوند سران فتنه با دشمنان مردم خیلی قبلتر برقرار شده است.
شریعتمداری در ادامه سخنان خود به سفرهای پیدرپی کارشناسان برجسته سرویسهای اطلاعاتی دشمنان غربی و صهیونیستی به ایران و جلسات طولانی آنها با مدعیان اصلاحات و آمادهسازی آنان برای فتنه پرداخت و از جمله به سفر «یورگن هابرماس برای ارزیابی پروژه آمریکایی گذار به دموکراسی، ریچارد رورتی برجستهترین نظریهپرداز جنگهای عقیدتی از CIA، مانوئل کاستلز عضو کمیته خطر آمریکا D.C، جان هیک معروف به احیاگر پلورالیزم دینی، آلن تورن از سرویس اطلاعاتی فرانسه، تیموتی گارتن اش دستیار آیزا برلین و صاحب تئوری فشار از پایین و چانهزنی از بالا، آگنش هِلِر رهبر انقلاب مخملی مجارستان، الکساندر اسمولار از جنبش همبستگی لهستان، آدام میچنیک از رهبران جنبش همبستگی لهستان، مایکل ایگناتیف رهبر لیبرالهای پارلمان کانادا و...» اشاره کرد و گفت تمامی این افراد که فهرست آنها هم به درازا میکشد قبل از فتنه 88 با مأموریت آموزش به فتنهگران وارد ایران شده و با آنان کارگاه آموزشی برگزار کردهاند. ارائه این اسناد با شعارهای پیدرپی مرگ بر مزدور آمریکایی، مرگ بر فتنهگران و... روبرو شد. شریعتمداری در پاسخ به شعاری که وی را یار امام حسین(ع) معرفی میکرد گفت؛ خواهش میکنم این شعار را ندهید، ما اگر خاک پای این بچههایی که برای اربعین پیاده به کربلا رفتند باشیم، خیلی خدا به ما لطف کرده است. پاسخ شریعتمداری با شعار «حزبالله ماشاءالله» مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت. وی در میان شعار «مرگ بر اسلامآمریکایی» دانشجویان ادامه داد: حامیان کنونی فتنه که اندک و کمشمارند اگر مامور یا مرفه بیدرد نباشند، حتما از نظر فکری عقبافتادهاند. بنابراین وقتی فتنهگران شعار «مرگ بر مرتجع» سر میدهند، در حقیقت سران فتنه را نفرین میکنند که ممکن است دامن آنها را بگیرد. وی ادامه داد: ما براساس شناخت از فرمول فتنه، مسائل فتنه را پیشبینی میکردیم و چندین هفته قبل از انتخابات 88 آخرین پرده سناریوی فتنهگران را فاش کردیم. روز 20 خرداد 1388 یعنی قبل از انتخابات در صفحه اول کیهان اعلام کردیم «آخرین پرده سناریوی آشوبگران پس از شکست، آشوبهای خیابانی است» و این به آن دلیل بود که با فرمول و اطلاعاتی که از کودتاهای مخملی در دست داشتیم میدانستیم آنها برای آشوبهای خیابانی مأموریت دارند.
مدیرمسئول کیهان با بیان اینکه فتنه 88 پس از آن شکل گرفت که همه ترفندهای آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران بینتیجه ماند، یادآور شد: تحریمها، انتقام آمریکا از مردم ایران به خاطر حضورشان در حماسه 9 دی بود و در این باره به چند سند اشاره کرده و گفت؛ توصیه اصحاب فتنه به آمریکاییها این بود که تحریمها باید یکباره و سخت و فلج کننده باشد، چون تحریم تدریجی نقش واکسن را خواهد داشت. ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا 2 روز بعد از 9 دی گفت: باید اعتراف کنم که فرمول مهندسی معکوس فوکویاما نتیجه معکوس داد و علت اصلی آن این است که دوستان ما قرار نبود به این زودی فلش مخالفت خود را به سمت ولیفقیه ببرند. سخنرانی حسین شریعتمداری با شعارهای پرشور «حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست» و «دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد» به پایان رسید. این سخنرانی در حالی برگزار شد که اغلب دانشجویان در فرجه تحصیلی و تب و تاب امتحانات پایان ترم به سر میبردند، اما استقبال گسترده از همایش «سدی در برابر فتنه» نشان داد که دانشجویان پاسداشت «حماسه 9 دی» را آزمونی بزرگتر از هر امتحان دیگری میدانند.
دیروز سرکار خانم افخم، سخنگوی وزارت خارجه کشورمان در پاسخ به یکی از خبرنگاران که درباره محتوای مذاکره تلفنی اخیر آقای ظریف و جانکری سؤال کرده بود، گفت: «جزئیات مذاکرات ظریف و کری قابل انتشار نیست»! سخنگوی وزارت خارجه همانگونه که از عنوان مسئولیت ایشان برمیآید، دیدگاه و سیاست وزارت متبوع خود را بیان کرده است، از این روی در این وجیزه روی سخن با وزارت محترم امور خارجه است که چرا و با کدام توضیح و توجیه منطقی، متن مذاکرات تلفنی میان ظریف و کری را غیرقابل انتشار و محرمانه میداند؟
زیرا مفهوم محرمانه بودن مکالمه تلفنی یاد شده آن است که این مذاکره حاوی نکات و مطالبی است که افشای آن میتواند به منافع ملی کشورمان آسیب برساند! و مثلاً؛ در ادامه مذاکرات هستهای با 5+1 خلل و خدشهای ایجاد کند، آیا محرمانه بودن مکالمه مورد اشاره میتواند علت و دلیل دیگری داشته باشد؟ پاسخ این سؤال به یقین منفی است، بنابراین باید گفت؛
آیا وزارت محترم امور خارجه نگران است که مبادا، علنی کردن آنچه میان ظریف و کری رد و بدل شده است به گوش افراد نامحرم برسد؟ اگر چنین تصوری در میان است، این افراد نامحرم چه کسانی هستند؟! و در صورت اطلاع از متن مذاکره تلفنی، قرار است مطالب - به قول وزارت خارجه- محرمانه آن را برای کدام کانون و مرکز بیگانه و یا افراد و اشخاص نامحرم فاش کنند که وزارت خارجه کشورمان برای پیشگیری از افشای آن، تصمیم گرفته است محتوای این مکالمه ، محرمانه و غیرقابل انتشار بماند! در اینباره فقط چند احتمال قابل تصور خواهد بود.
1- وزارت خارجه نگران است مبادا متن مذاکره به گوش جاسوسان حریف برسد! این احتمال از پایه و اساس باطل است چرا که مطابق این فرضیه، جاسوسان حریف در نهایت تلاش خواهند کرد متن مذاکره را به گوش دشمن برسانند. و این در حالی است که بلندپایهترین مقام حریف یعنی وزیر خارجه آمریکا از محتوای مذاکره با خبر است زیرا خود او طرف مذاکره تلفنی بوده است!
2- ممکن است گفته شود آقای ظریف در مکالمه تلفنی با جان کری مطالبی را مطرح کرده است که نمیخواهد به گوش برخی از همپیمانان آمریکا برسد و یا جان کری به نکاتی اشاره داشته که ترجیح میدهد سایر همپیمانان کشور متبوعش از آن باخبر نباشند! این احتمال نیز کمترین توجیه منطقی و پایه و اساس عقلایی ندارد. چرا که یکی از اصلیترین همپیمانان آمریکا، رژیم کودککش و جعلی اسرائیل است و مقامات رسمی و بلندپایه آمریکا- از جمله جانکری- بارها به صراحت اعلام کرده و در عمل نشان دادهاند که هیچ نکته و مسئله مربوط به مذاکره هستهای با ایران را نه فقط از دولتمردان رژیم صهیونیستی پنهان نمیکنند بلکه قبل از هر مذاکره درباره آنچه قرار است مطرح کنند با مقامات رژیم اشغالگر قدس رایزنی کرده و رضایت آنان را جلب میکنند و بعد از هر مذاکره نیز به تلآویو رفته و آنچه مطرح کردهاند را با دولتمردان رژیم جعلی اسرائیل در میان میگذارند. آیا غیر از این است؟! و آیا تأسفآور نیست، جناب آقای ظریف وزیر خارجه محترم کشورمان، از این نکته بدیهی که ابتداییترین الفبای دیپلماسی است بیخبر باشند!
3- ممکن است منظور و مقصود وزارت خارجه کشورمان از محرمانه دانستن این مکالمه، پنهان کردن متن مذاکره از سایر کشورهای گروه 5+1 باشد! که در این صورت باید پرسید؛ آیا تصور میکنید، آمریکا در مذاکره و تعامل! با ایران، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را به منافع همپیمانان اروپایی خود، یعنی انگلیس و فرانسه و آلمان ترجیح میدهد؟! اگر چنین نیست - که هرگز نیست- محرمانه دانستن متن مذاکره تلفنی یاد شده برای چیست؟!
4- شاید مقصود وزارت محترم امور خارجه، پنهان داشتن محتوای مذاکره تلفنی از نگاه دو عضو دیگر گروه 5+1 یعنی روسیه و چین باشد که باید گفت؛
الف: مگر موضوع مذاکره تلفنی درباره چالش هستهای و مذاکرات پیش روی با 5+1 نبوده است؟ اگر پاسخ مثبت است -کهنمیتواند و نباید منفی باشد - هر نکته رد و بدل شده و یا قول وقرار احتمالی با وزیر خارجه آمریکا نهایتا بایستی در مذاکرات ایران و 5+1 روی میز مذاکره گذارده شود و دو کشور چین و روسیه به عنوان دو عضو اصلی گروه 5+1 از آن باخبر خواهند شد ضمن آن که دشمنی و کینهتوزی آمریکا و متحدان اروپایی آن با جمهوری اسلامی ایران بارها به اثبات رسیده است ولی چین و روسیه اگرچه مانند هر کشور دیگری در جریان مذاکرات به منافع خود نظر دارند، اما، تاکنون و به دفعات، از تن دادن به باجخواهی آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران خودداری ورزیدهاند. بنابراین، در صورتی که احتمال یاد شده در این بند، مورد نظر وزارت خارجه کشورمان بوده باشد، نه تنها از پنهان داشتن متن مذاکرات طرفی نبسته است، بلکه کفه دشمنی 5+1 علیه ایران اسلامی را سنگینتر کرده و فرصت بهرهگیری از اختلافنظر موجود میان چین و روسیه با آمریکا و سه کشور اروپایی را با بیسیاستی و بیتدبیری - که از دولت موسوم به تدبیر - پذیرفتنی نیست، از دست داده است.
ب: آمریکا اصرار دارد که خود را «عضو برتر»! و «تصمیمگیرنده نهایی»! در گروه 5+1 بداند و این توهم را به جهان اسلام و نهضتهای اسلامی الگو گرفته از انقلاب اسلامی پمپاژ کند که در عصر جدید، جانشین «ژولیوس سزار» امپراتور روم باستان است و بر این باور که «همه راهها به روم ختم میشود»!
این در حالی است که انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل(ره) و خلف حاضر او، «تابو»ی کدخدایی آمریکا را شکسته و نه در تئوری بلکه در عمل نشان داده است که آمریکا به قول حضرت امام(ره) هیچ غلطی نمیتواند بکند. از این روی، مذاکره تلفنی آقای ظریف با جان کری وزیر خارجه آمریکا و محرمانه دانستن آن، توهم فرو ریخته مورد اشاره را در نگاه جهانیان زنده میکند و این تلقی موهوم را دامن میزند که گویی، جمهوری اسلامی ایران نیز «کدخدایی آمریکا»! و مدیریت آن در مذاکرات با 5+1 را پذیرفته است! و حال آن که ایران اسلامی طی سی و چند سال گذشته با مقاومت جانانه و مثالزدنی خود، بارها پوزه آمریکا را به خاک مالیده است، تا آنجا که به نوشته نشریه آمریکایی ویکلی استاندارد «همه روسای جمهور آمریکا، از جیمی کارتر تا باراک اوباما در یک نقطه با امام خمینی[ره] اشتراکنظر دارند و آن، این که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
5- مردم به تیم مذاکرهکننده هستهای و در راس آنها آقایان ظریف و عراقچی اعتماد کامل دارند و آنان را فرزندان انقلاب میدانند، بنابراین، احتمال آن که آقای ظریف در مذاکره تلفنی با جان کری، مطالب و نکاتی را مطرح کرده باشد که نمیخواهد مردم ایران از آن باخبر باشند، حتی در دورترین افق ذهن ملت شریفایران نیز جایی ندارد. اما، این پرسش جدی و منطقی نیز در میان است که ایشان با کدام توجیه و توضیح منطقی، متن مذاکره تلفنی یاد شده را برای مردم ایران محرمانه میداند و برای دشمنان مردم و نظام محرمانه نمیداند؟ «جان کری» که «کر» نیست! هست؟! و دشمن هم که هست، نیست؟! بنابراین چرا دشمنان مردم برای وزارت خارجه کشورمان محرمند و مردم نامحرم؟!
6- و بالاخره اگر موضوع مذاکره تلفنی آقای ظریف با جانکری، در محدوده چالش هستهای بوده است که مطابق آنچه گذشت نمیتواند از نگاه دشمن پنهان بماند و اگر مسائل دیگری غیراز چالش هستهای در میان بوده که آقای ظریف چنین اجازهای نداشته است و تیم مذاکرهکننده به قول حضرت آقا، تنها برای مذاکره درباره برنامه هستهای کشورمان ماموریت داشتهاند و جناب ظریف نیز بارها به صراحت بر این نکته تاکید ورزیدهاند. بنابراین، علت محرمانه بودن مذاکرهای که برای دشمنان تابلودار مردم و نظام محرمانه نیست، چیست؟!
حسین شریعتمداری
1- امروز شنبه چهارم تیر 1367 و اینجا جزیره مجنون، پد خندق است. تک سنگین دشمن موجب شده شماری از رزمندگان به محاصره نظامیان عراقی بیفتند. قایقهای دشمن در حال پیاده کردن نیرو هستند. محاصره هر لحظه تنگتر میشود. هرچند ثانیه، عدهای از نیروهای مقاوم به شهادت میرسند یا مجروح میشوند. اسارت باقی مانده کمشمار رزمندهها قطعی است. یکی از رزمندهها برمیخیزد و پیش از شلیک آرپیجی به سمت قایق مهاجم دشمن با زبان محلی بویراحمد میگوید «یا شاه قاسم! قوچ گلهمو نذرت، بزنمش». ای امامزاده قاسم! بهترین گوسفند گلهام نذر شما که قایق دشمن را بزنم؛ و میزند... ساعتی بعد او به اسارت دشمن درمیآید و چند سال بعد که از اسارت آزاد میشود، نذرش را ادا میکند.
راوی کتاب «پایی که جا ماند»- آزاده جانباز سیدناصر حسینیپور- همچنین روایت میکند که چگونه نیروهای ارتش و استخبارات رژیم صدام، اسرا را در طول دوران اسارت مورد آزار و شکنجههای وحشیانه قرار دادند اما نتیجه نگرفتند. روایت بیشائبه او، روایت خواندنی روحیه سلحشوری و شجاعت و مقاومت رزمندگان، حتی در شرایط محاصره و اسارت است اما نه اینکه از ضعفها و غفلتها اغماض کرده باشد؛ از جمله آنجا که در مرور خاطرات دوشنبه سیزدهم تیر 1367 در زندان الرشید بغداد به مرور خاطرات شکنجههای سخت چند روز اسارت و مقاومت دوستان همراه میپردازد و سپس ترفند یکی از سرهنگهای عراقی بعد از چند روز سختگیری و جنایت برای شناسایی فرماندهان احتمالی را بازگو میکند. راوی میگوید آن روز برخلاف روزهای دیگر، لحن بازجوها عوض شده بود و با پنبه سر میبریدند. سرهنگ عراقی و افسر همراهش میگویند شماها میهمانان ما هستید. فرماندهان شما میهمان ما هستند. خورد و خوراک آنها و حتی اردوگاهشان جداست. و «اگر (برای معرفی فرماندهان) همکاری کنید، ما هم همکاری کرد. فرماندهان جای خوب، آنجا حمام موجود، آب موجود، غذا کافی، البسه خوب، هر چی احتیاجات موجود، والله العلی العظیم، عراق خوب و...»! به سربازانی که کابل دستشان است اخم و تخم میکنند و خلاصه این که هر کس فرمانده بوده و در این چند روز خود را معرفی نکرده، حالا معرفی کند. راوی میگوید این حرفها در یکی دو فرمانده گروهان اثر گذاشت. آنها سادگی کردند و فریب چربزبانی افسر استخبارات را خوردند اما بعدها یکی از آنها را با سر و صورت کتک خورده و کبود دیدم که نشانگر همان احترام خاص بعثی بود!...
2- کاش همان گونه که مقتدای انقلاب با آثار مربوط به دفاع مقدس مأنوسند، ما و به ویژه مسئولان کشور نیز با این آثار و صاحبان و خالقان آنها حشر و نشر داشته باشیم تا یادمان نرود ایران و جمهوری اسلامی عزیز، قائم به یک روح جمعی است که تاروپود آن از خود همین مردمان کوچه و بازار به هم تنیده و همین روحیه سلحشوری بوده که کشور را در برابر تاخت و تاز تعدیکنندگان پاس داشته است. راوی «پایی که جا ماند» جایی از همین خاطرات، به تابستان سال 1377 و مبادله جنازه نظامیان عراقی با پیکر مطهر شماری از شهدا در شلمچه اشاره و از قول مدیر برق ناحیه جنوب (آبادان و خرمشهر) روایت میکند وقتی عراقیها استخوانها و پلاکهای کشتههای خودشان را از ما گرفتند، 500 متر آن طرفتر در گودالی انداختند و لودری که مشغول خاکبرداری بود روی همه جنازهها خاک ریخت. این در حالی بود که طرف ایرانی پیکر شهدا را میگرفتند و در تابوت میگذاشتند و پرچم و گل لاله روی تابوتها نصب میکردند. سرهنگ عراقی (نماینده مرزبانی بصره) که طی ماههای اخیر با هیئت ایرانی آشنایی داشته، در پاسخ این سوال که چرا جنازهها را به خانوادههایشان تحویل نمیدهید، میگوید «این جنازهها تاریخ مصرفشون دیگه تمام شده، برای ما دردسر دارن؛ نباید برن تو شهرها. خاطرات جنگ دوباره برای مردم عراق زنده میشه» و ادامه میدهد «ما از شما تعجب میکنیم و نمیفهمیم که چرا شلمچه شما همیشه شلوغه و این همه آدم میان اینجا برای بازدید».
این، تفاوت افتخار دفاع با شرمندگی ناشی از تعدی و جنایت است. سرهنگ عراقی نمیدانست دفاع مقدس با همه سختیهایش برای ملت ایران، تبدیل به سمبل عزت و شهامت و رشادت و پاسداری از حیثیت و حریم خود شده است... سالها بعد، از رژیم بعث جز نامی به ننگ و عار باقی نمانده بود.
3- موسسه آمریکایی زاگبی چند روز پیش نتایج نظرسنجی میدانی خود از شهروندان ایرانی- حد فاصل 4 شهریور تا 4 مهر- را منتشر کرد. به گزارش این موسسه تحقیقاتی، 96 درصد ایرانیها معتقدند ادامه برنامه هستهای به تحریمها میارزید. این نظرسنجی، مشابه نتایج چند هفته پیش موسسه آمریکایی دیگر (گالوپ) است که اعلام میکرد 85 درصد شهروندان ایرانی گفتهاند تحریمها بر زندگی و معیشت آنها اثر گذاشته اما در عین حال 68 درصد معتقدند ایران با وجود تحریمها باید به برنامه هستهای ادامه دهد؛ این رقم سال گذشته 63 درصد بوده است. لابد با مشاهده انواعی از همین نظرسنجیهاست که باراک اوباما با وجود بیان این مطلب که «ما در توافق ژنو حق غنیسازی ایران را به رسمیت نشناختهایم»، میگوید «این ایده که ایران با تحریمهای بیشتر و تهدیدهای نظامی، آشفتهتر و در نهایت تسلیم میشود، برداشت درستی از مردم یا حکومت ایران نیست. فکر میکنم حتی میانهروها یا اصلاحطلبان ایران نیز به راحتی تسلیم نمیشوند و خواسته آمریکا و اسرائیل را نمیپذیرند.» او در اظهارات خود در موسسه صهیونیستی سابان البته در تناقض با همین اظهارات ادعا میکند «روحانی به خاطر فشار تحریمها روی کار آمد ولی ما به او اعتماد نداریم... در برابر اقدامات ایران،تحریمهای اصلی سر جای خود باقی میماند. ما فقط کمی شیر آب را باز کردیم.»! با همه این حرفها که آمیخته با گستاخی و تکبر آمریکایی است، اوباما از لزوم حفظ کرامت ایرانیها در توافق سخن میگوید! این همان رویکرد فریبکارانهای است که زمانی نیویورک تایمز نوشت مبنی بر اینکه باید فریب را چاشنی سیاست شکست خورده پتک کرد؛ دستکش مخملین روی دست چدنی!...
4- آن قدر که مسمومیت و مرگ شیرین فرهنگی سزاوار نگرانی است، تحریم اقتصادی و تهدید نظامی و خرابکاری و ترور جای نگرانی ندارد. تحریمها 30 سال پیش در اوج دفاع مقدس که کشور هیچ نداشت، نتوانست ایران را از پا درآورد هیچ، که موجب معجزههای بزرگ در عرصه خلاقیت و خودکفایی شد. جنگ، ما را ساخت و اعتماد به نفس ملت ایران را صد چندان کرد. تحریم با همه آزارها و رنجهایش نمیتواند در یک ملت رشید اثر کند اگر آن روح جمعی و سبک زندگی معطوف به شجاعت، گذشت و ایثار، عزت، قناعت، خلاقیت، کوشندگی و مجاهدت، جسارت و هوشیاری برقرار باشد. این سبک زندگی مانع از اتمیزه شدن شهروندان میشود و در واقع امر، یک ملت را برقرار و پایدار نگاه میدارد. اما اگر بنا باشد همین سبک زندگی در اخلاق خوش باشی، عافیتطلبی، تجمل، طمع، هوس، فزونخواهی، کامجویی، ترس، احساس حقارت، بیشخصیتی، خود مشغولی و زیست غیرانسانی منحل شود، آنگاه در مقیاس ملی هر کشوری را آسیبپذیر میکند. اگر مطالبه زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه نبود، ملت ستمدیده اما عزیز و ظلمناپذیر ما کجا میتوانست از عهده رژیمی که ژاندارم آمریکا در سراسر منطقه بود و غلبه امنیتی و پلیسی داشت، برآید یا 8 سال دفاع نابرابر را با عزت و پیروزی در برابر جبههای از دشمنان مدیریت کند؟ فرهنگ ناب اسلامی- ایرانی در طول قرنها به مثابه سنگ کف رودخانه عمل کرده و در جریان تحولات پرماجرا خود را حفظ کرده است. از مغولها تا روسها و انگلیسیها و آمریکاییها و از مدعیان ناسیونالیسم تا مبلغان مارکسیسم و لیبرالیسم در این کشور آمده و رفتهاند اما جریان اصیل ریشهدار در متن جامعه ما همان فرهنگ اسلامی- ایرانی بوده که آموخته در بحبوحه همین تاخت و تازها بماند و ببالد.
5- اکنون اما دغدغه دیگری در میان است؛ دور زدن جبهه فرهنگ و شبیخون دشمن از روزنه استحاله تدریجی سبک زندگی با این تلقی که هر سبک زندگی، اخلاق و شخصیت و فرهنگ متناسب با خود را میآورد. فرض دشمن بر این است که از زندگی آمیخته با شکمبارگی و هوسبارگی و تجملطلبی و خوش باشی، انسان شجاع و عازم و حازم و خلاق و جسور و مجاهد در نمیآید که بخواهد در برابر فشار و تهدید مقاومت کند. بی علت نیست در روزگاری که از قطعه خودرو و هواپیمای مسافربری گرفته تا بنزین و دارو و سوخت 20 درصد برای تولید رادیو دارو در راکتور تهران و انواع سرمایهگذاریها مشمول تحریمهای سختگیرانه واقع میشود، غرب میلیاردها دلار بودجه به عنوان یارانه فرهنگی! مشخصا برای ملت ما کنار میگذارد و خرج گسترش شبکههای ماهوارهای- از سیاسی تا ضد اخلاقی- و شکستن فیلترهای اینترنتی میکند.
هدف یک چیز است؛ زبان مشترک فرهنگی میان یک ملت که آنها را فراتر از تفاوتهای زبانی و قومی تبدیل به یک روح واحد کرده، دچار چندگانگی و تعارض شود تا آنجا که نتوانند همدیگر را بفهمند، یکدل شوند و پای حیثیت و شرافت خود بایستند. این قانون لایتخلف الهی است که «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلهم الشیطان ببعض ماکسبوا». آنها که در بحبوحه دفاع پشت به دشمن کردند، جز این نبود که شیطان در روح آنان رسوخ کرد و فهم و محاسبه آنان را به هم ریخت؛ روزنه این رخنه و دستکاری برای لغزاندن قدمها، ارتکاب حرمتها و گسیخته شدن رشته استوار ایمان بود. امیر مومنان(ع) برخی همراهان ناهمدل جبهه حق را سرزنش کردند به خاطر اینکه تن به زیست چارپایان دادند. حضرت در خطبه 174 نهجالبلاغه میفرمایند «چیست که میبینم از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چارپایانی را مانید که شبان آنها را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از آن چه خواهند و با او چه کنند. اگر به او نیکی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار». آیا کاری که مستکبران با ملتهای خویش در غرب و در نسبت با سایر ملتها در حوزه تربیت و فرهنگ و اخلاق و سبک زندگی میکنند جز همین است؟!
6- شخصیت و تشخص انقلابی ملت ایران را باید پاس داشت. این مسئولیت همه صاحب منصبان به ویژه دولتمردان جمهوری اسلامی است. عقبه و تنگه استراتژیک فرهنگ را نمیتوان بیدیدبان و مرزبان رها کرد؛ که حتی در غرب به ظاهر لیبرال نیز چنین نکردهاند. ما از تهدید نظامی و اقتصادی و سیاسی هیچ آسیبی نمیبینیم، اگر که از خاکریز فرهنگی و عقبه اعتقادی غافل نشویم. گاه ضربتی که با یک اسب تروا یا پیاده کردن چند چترباز در عمق جبهه حریف میتوان زد با چند لشکر مکانیزه امکانپذیر نیست.
محمد ایمانی
شهادت «حاج حسان القیس» یکی از فرماندهان حزبالله در بحبوحه جنگ نظام سوریه و حزبالله لبنان با تروریزم حقایق زیادی را برملا میکند، از سوی دیگر همزمانی ترور القیس با آشوبهای جدید گروه 14 مارس در طرابلس لبنان ارتباط حوادث را به خوبی نشان میدهد.
مسئولیت ترور حاج حسان القیس را سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی -موساد- به طور رسمی بر عهده گرفته و این در حالی است که پیش از این، تلآویو مسئولیت ترور عماد مغنیه را بر عهده نگرفت. خود این مسئله بیانگر نکاتی است که در فاصله شهادت حاج رضوان تا شهادت حاج حسان در منطقه اتفاق افتاده است چرا که مخفی نگاه داشتن و سپس اعلام رسمی یک اقدام که میتواند پیامدهای امنیتی و سیاسی مهمی به همراه داشته باشد بدون نگاه به منفعتی بزرگتر منطقی نیست و طبعا تلآویو نیز این قاعده را در نظر داشته است.
شهادت حاج حسان القیس که بر اساس نوشته روز پنجشنبه گذشته «هاآرتص» بر مبنای یک اقدام دقیق و حرفهای و تلاش گسترده صورت گرفته است برای نوعی «اعلام رسمی» همگرایی میان رژیم ذاتا تروریست با گروههای تروریستی است که علیالظاهر داعیه دینی دارند. رژیم صهیونیستی در این اقدام، پرده از همکاری منطقهای برای خنثی کردن جبهه مقاومت برداشته است. این البته اولین اقدام آنان نیست. همان گونه که این قلم در یادداشت هفته قبل نوشت، تلویزیون اسرائیلی وابسته به کنست فاش کرد که دو تن از مقامات دولت و مجلس رژیم صهیونیستی در ترکیه با فرماندهان گروههای مسلح تروریستی که در سوریه علیه دولت این کشور مشغول جنگ هستند، ملاقات کرده و به آنان درباره کمک جدی اسرائیل اطمینان دادهاند. ترور فرمانده نظامی حزبالله در این شرایط بدون شک در این راستا انجام شده است.
اگرچه رژیم صهیونیستی حسان القیس را در جلوی درب منزل وی در خیابان سنتترز در منطقه الحدث به شهادت رسانده است اما همان گونه که روزنامه هاآرتص در روز پنجشنبه فاش کرد او از دهه هشتاد میلادی به طور مشترک از سوی دستگاههای اطلاعاتی غربی و عربی تحت تعقیب و زیر نظر بوده است. با این وصف کاملا پیداست که یک جریان پیچیده و در هم تنیده اطلاعاتی پشت این ترور قرار گرفته است. بعضی از خبرها و رموزی که به طور سربسته در بعضی از رسانهها منعکس شده است، بیانگر مشارکت برخی از دولتهای عربی در این ترورهاست. روزنامه «اسرائیل تایمز» دیروز نوشت: «علایق اسرائیل با دولتهای محافظهکار عرب حوزه خلیجفارس در کنترل حزبالله و سایر نیروهای منطقهای مرتبط با ایران به یکدیگر نزدیک شده است و این موضوعی است که میتواند مقدمه انواعی از همکاریها در حوزههای مختلف باشد.»
درز دادن علایق مشترک تنها از سوی اسرائیلیها صورت نگرفته بلکه طی هفتههای اخیر شاهد علامات مشابهی از سوی دولت سعودی هم بودهایم. یک مقام امنیتی نزدیک به بندر بنسلطان رئیس دستگاه امنیتی عربستان هفته گذشته گفت «دشمن دشمن ما دوست ماست و اسرائیل از این قاعده مستثنی نیست» در واقع این مقام امنیتی پرده از همکاری عربستان و رژیم صهیونیستی برداشت. در همین ایام روزنامه «الحیات» چاپ لندن که به سعودیها تعلق دارد طی مقالهای تحلیلی نوشت «دخالت ایران در کشورهای عرب منطقه مسئله امروز ماست و تجاوزات رژیم تلآویو به گذشته تعلق دارد و میتوان از همه ظرفیتهای مخالف ایران برای مهار ایران استفاده کرد.»
ترور شهید حسان القیس اگرچه برای حزبالله لبنان یک ضربه به حساب میآید و جایگزین کردن انسانهایی که در یک فرایند 30 ساله تربیت شدهاند کار دشواری است، در عین حال این یک فرصت را در اختیار حزبالله قرار میدهد. اسرائیل میتواند با استناد به ترور المبحوح، عماد مغنیه و القیس نفوذ اطلاعاتی خود را به رخ بکشد ولی نمیتواند خود را از پیامدهای این اقدامات مبری به حساب آورد. اقدام انتحاری رژیم صهیونیستی فضای واکنش حزبالله را اخلاقی و قابل قبولتر میکند. مردم لبنان و نیز ملتهای منطقه به هیچ وجه دست باز اسرائیل و دست بسته حزبالله را نمیپسندند اما اقدام حزبالله لبنان میتواند ابعاد و جنبههای مختلفی داشته باشد. یکی از این اقدامات تهدید بیشتر اعتبار امنیتی این رژیم است کما اینکه در طول ماههای اخیر حزبالله با به پرواز درآوردن پهپاد بر فراز فلسطین اشغالی ضربه مهلکی به اعتبار امنیتی آن زده است. به غیر از این حزبالله میتواند در یک عملیات غافلگیرانه تعدادی از نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی را به هلاکت رسانده و عدهای را به اسارت خود درآورد.
ترور شهید حسان القیس که نقش قابل ملاحظهای در به روز شدن تجهیزات فنی حزبالله داشته است قطعا وقفهای در کار حزبالله ایجاد نمیکند کما اینکه شهادت عماد مغنیه با همه اندوهی که به همراه آورد مانع پیروزی حزبالله در نبرد بزرگ و 16 روزه القصیر نشد. شهادت القیس زمانی اتفاق افتاد که به نوشته «هاآرتص» 30 سال جهاد را پشت سر گذاشته و همه نیرو و توان خود را مصروف تضعیف امنیتی و نظامی رژیم اسرائیل کرده بود اما این شهادت براساس منطق اسلامی، نیروهای جدید با انگیزههای مضاعفی را وارد میدان میکند و به آنان میآموزد که میتوانند نقشهای حساسی را ایفا کرده و ضربات سخت به دشمن وارد کنند در عین حال 30 سال از آسیب دیدن از دستگاههای اطلاعاتی و نظامی دشمنان در امان باشند. این که یک رزمنده پس از حدود 30 سال به شهادت میرسد، نشانه 30 سال خون دل خوردن دشمن برای پیدا کردن القیس بوده است و این در جای خود یک موفقیت بزرگ اطلاعاتی و حفاظتی به حساب میآید اما برای یک لحظه تصور کنید که حزبالله تصمیم بگیرد بلندپایهترین مقام اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را از طریق ترور از میان بردارد، مسلماً حزبالله برای این کار به بیش از یک سال زمان احتیاج ندارد.
اقدام رژیم صهیونیستی به جمعآوری اطلاعات از سرویسهای مختلف و ایجاد یک ائتلاف اطلاعاتی عربی، غربی، عبری بیان کننده آن است که منطقه ما در شرایط حساسی است که این رژیمها برای عبور از آن به اقداماتی نیازمند شدهاند که پاسخگویی دوباره آن بسیار دشوار است. اقدام غیر اخلاقی به هیچ وجه نمیتواند از قدرتمند بودن مرتکبین آن خبر داده و ضعیف بودن طرف مقابل را به نمایش بگذارد. این ترور در یک منطقه عمیقاً اخلاقی اتفاق افتاده و این میتواند به نوعی اجماع اخلاقی علیه اسرائیل و رژیمهایی نظیر رژیم عربستان منجر شود و این همان نیازی است که حزبالله آن را دنبال میکند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان در مراسم شب عاشورا طی یک سخنرانی خطاب به اسرائیلیها اعلام کرد که فردا تظاهرات سینهزنان حسینی با شکوه همیشگی انجام میشود و لو اینکه صهیونیستها بخواهند آن را به خاک و خون بکشند این به این معناست که شهادت مقولهای نیست که بتوان با آن، حزبالله و هواداران آن را متوقف کرد. رژیم تلآویو آن روز نتوانست به اجتماع روز عاشورا که سیدحسن در آن ظاهر شده بود حمله کند ولی نمیتوانست خشم خود از اقتدار حزبالله را مخفی نگه دارد.
اما در تحلیل این ماجرا، توجه به چرایی توسل رژیم صهیونیستی به این ترور و ترورهایی نظیر این حائز اهمیت است. رژیم صهیونیستی در فضایی آکنده از بغض بعضی از فرقههای منحرف خشونتطلب و بعضی از رژیمهای عربی، دست به این ترور زده و بطور نسبتاً علنی مسئولیت آن را پذیرفته است. این موضوع بیانگر آن است که اسرائیل در صدد برآمده یک پیوست امنیتی میان خود و اینگونه رژیمها و این قبیل فرقههای تندرو به تصویر بکشد در واقع در شرایطی که تندروهای مسلح سوریه در حال شکست هستند و رژیم سعودی از شدت خشم نسبت به باخت در سوریه دیوانهوار فریاد میزند، این ترور را انجام داده است. در واقع رژیم تلآویو با این ترور نه فقط خواسته است که مرحمی بر زخمهای عناصر مسلح تکفیری و رژیم وهابی سعودی بگذارد بلکه در صدد برآمده تا زمینههای اعلام رسمیتر و علنیتر روابط این گروهها و این دولت با صهیونیستها را فراهم نماید. این موضوعی است که ردپای آن قابل شناسایی میباشد.
یک روز پس از ترور شهید القیس، روزنامه المستقبل وابسته به جریان 14 مارس که به عربستان وابستگی آشکار دارد، نوشت: «حسان القیس، یکی از نیروهای مؤثر حزبالله در نبرد القصیر بوده است» کاملا واضح است که المستقبل از اقدام صهیونیستها استقبال کرده و آن را نشانه نوعی همگرایی عربی - اسرائیلی ارزیابی نموده است.
ترور القیس به خوبی معنای عملیات حزبالله در القصیر و تلکلخ و ... را بیان میکند. پیش از این، حزبالله متهم بود که مبارزه با اسرائیل را رها کرده و در مقابل یک عده از مسلمانان در سوریه صفآرایی کرده است. ترور القیس ثابت کرد که آن نبرد هم نبرد حزبالله با رژیم صهیونیستی بوده و گرنه چرا این رژیم، چریک موثر حزبالله را هدف قرار داده است. این ترور پیوستگی جبهه تروریزم وهابی با تروریزم صهیونیستی را نشان میدهد و در واقع حزبالله میتواند آن را بعنوان شنیدنیترین توضیح خود به مردم منطقه ارائه کند.
حزبالله لبنان در مواجهه اخیر با موج تروریزم، یک اقدام مسئولانه انجام داده و در کنار همه کسانی قرار گرفته است که از افراطگرایی مذهبی و تروریزم نگران هستند با این وصف حزبالله از این مسیر هم نشان میدهد که قابلیت آن را دارد که بعنوان یک نیروی فراملی برای رفع دغدغههای امنیتی و سیاسی ملتهای منطقه تلاش کند. شهادت القیس یکی از دلایل صلاحیت حزبالله در ایفای این نقش حساس در منطقه و جهان اسلام است.
سعدالله زارعی
دهمین دور مذاکرات هستهای میان ایران و گروه 1+5 امروز و فردا در ژنو سوئیس برگزار میشود. مروری بر ادبیات مقامات آمریکایی نشان میدهد لحن آنها به ادبیات ده سال پیش برگشته است. طرف غربی در آخرین دور مذاکرات، اصل غنیسازی در ایران را پذیرفته بود و بر سر چند و چون غنیسازی 20 درصد در ایران حرف داشت. آنها همان زمان پیشنهاد لغو تحریمهای پتروشیمی و فلزات گرانبها (طلا) را در ازای «تعلیق» غنیسازی 20 درصد روی میز داشتند که طرف ایرانی دو کفه این معامله را هموزن ندانست. اما امروز- با وجود ملاقات دکتر ظریف با همتای آمریکایی خود در نیویورک و همچنین مکالمه تلفنی رئیسجمهور کشورمان با باراک اوباما- ادبیات مقامات آمریکایی طلبکارانهتر شده و اگر این ادبیات غیرمنطقی و زورگویانه به مذاکرات ژنو کشیده شود، نمیتوان به نتیجه آن امیدوار بود.
باراک اوباما در سخنرانی مجمع عمومی غیر از همه لفاظیها یک جمله کلیدی گفت و آن اینکه «ما حق مردم ایران برای دسترسی به انرژی صلحآمیز هستهای را به رسمیت میشناسیم.» این سخن ظاهری جذاب داشت اما در مفهوم فنی بازگشت به توقعات سال 2003 بود. سوزان رایس مشاور اوباما و وندی شرمن معاون وزیر خارجه آمریکا (رئیس هیئت مذاکرهکننده در ژنو) به مرور عبارت مبهم اوباما را تبیین کردند و از جمله رایس در مصاحبه با فرید زکریا در سیانان که میپرسید که آیا اوباما در گفتن این جمله دچار بیدقتی شده، گفت «نه! اوباما این عبارت را با دقت و تعمداً به کار برد.» به تدریج مقامات آمریکایی و متحدان صهیونیست آنها اعلام کردند که آمریکا مخالف اصل غنیسازی در ایران است و ایران تنها حق دارد برای استفاده از انرژی هستهای، سوخت را از بازارهای جهانی تهیه کند! عبارت اوباما با صهیونیستها هماهنگ شده بود چنان که نتانیاهو پس از ملاقات با رئیسجمهور فرانسه و شنیدن این سخن از اولاند که «فرانسه در برابر ایران قاطع و جدی است و از موضع اسرائیل در این زمینه حمایت میکند»، به روزنامه فرانکفورتر آلگماینه گفت: «ایران حق دارد انرژی هستهای را برای اهداف صلحآمیز مورد استفاده قرار دهد بدون اینکه بخواهد به غنیسازی اقدام کند.» اکنون صهیونیستها یکجا و محافل آمریکایی به صورت توقعات پلکانی اعلام میکنند که اولا توقع دارند غنیسازی فردو و 20 درصد و رآکتور آب سنگین اراک متوقف شده و اورانیومهای غنی شده به خارج منتقل شود. ثانیا عجلهای در لغو تحریمها ندارند و ابتدا ایران باید تمام تضمینهای اعتمادساز را به غرب ارائه کند.
چرا آمریکا با وجود اقدامات تنشزدایانه دولت جدید ایران طلبکارتر شده و به توقعات غیرقانونی 10 سال پیش بازگشته است؟ چرا اوباما در حالی که ظاهرا برای مصافحه با دکتر روحانی آماده میشد- و قرار بود وزیر خارجهاش اولین بار افتخار مذاکره با وزیر خارجه ایران را پیدا کند- از نقشه جدید آمریکا در مجمع عمومی رونمایی کرد و شرح و بسط آن را به عهده کری، رایس و شرمن گذاشت؟ این سوال، پرسش مهمی است. آمریکا و صهیونیسم بینالمللی با برخی قرینهها احساس کردند که زمان، زمان تشدید فشار و امتیازخواهی است و نه تعامل و مصالحه با ایران. آنها این «گرا» را از کجا گرفتند که حتی برخی رفتارهای توأم با هیجانزدگی و خوشگمانی هیئت ایرانی در نیویورک را که در نوع خود یک امتیاز به شمار میرفت، به هیچ انگاشتند و گستاختر شدند؟ البته میتوان احتمال داد شتابزدگی هیئت ایرانی در برخی مراودات و اظهارنظرها در این ماجرا بیتاثیر نبوده است. یعنی ولو با قصد خیر، علامت نامناسب و نابهجا به طرف آمریکایی داده شد اما موضوع مهمتری در این میان وجود دارد که به مثابه یک پروژه دو لایه، اصطلاحاً در کار هیئت ایرانی گذاشته و در واقع گل به دروازه خودی زده است. اینکه میگوییم پروژه دو لایه به این معنا که خوشگمانی به خرج داده و فرض را بر این میگذاریم یک سر این پروژه با خامی در چنبره لایه دوم افتاده و ندانسته، مقصود لایه دوم در زدن گل به دروازه دولت دکتر روحانی و وزارت خارجه را در آستانه مذاکرات عملی کرده است. این جریان، مجهول معادله ماست و عجالتا نام آن را حلقه یا کمیته ایکس میگذاریم.
برای دقایقی خودتان را جای رصدگران اطلاعاتی در آمریکا و غرب بگذارید. ناگهان میبینید در میان طیفی از مطبوعات ایران موجی درباره لزوم مذاکره با آمریکا راه میافتد. و میبینید که یک سیاستمدار شناخته شده در ایران، از نامهای محرمانه خبر میدهد که 6-25 سال پیش برای آیتالله خمینی نوشته است. «من در سالهای آخر عمر حیات امام(ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم... یکی از مسائل رابطه با آمریکا بود»، مضمون نامه این است که آمریکا قدرت برتر دنیاست و نمیتوانیم به سبک فعلی که با آمریکا رابطه نداریم، ادامه بدهیم! ادعا میشود این نامه حتی تایپ هم نشده تا دست کسی جز امام نیفتد و حالا همان نامه سرّی، توسط طیفی از نشریات شبکهای سر کوی و برزن جار زده میشود. نفس این مصاحبه نقض مصلحت مدعایی در عدم تایپ نامه و تقدیم حضوری آن به امام است. این رفتار- بخوانید خودزنی- علامت مهمی در آن سوی مرزهاست و بوی تند کم آوردن میدهد. چنین علامت نابهجا و نابهنگامی به جای اینکه میل نرمش و مذاکره را در آمریکا تقویت کند، اشتهای گستاخی و جسارت و تهاجم را در کاخ سفید به حرکت درآورد.
زشتی و نابه جایی این حرکت به حدی تابلو بود که گوینده آن سخنان (نویسنده نامه) روز گذشته به واسطه یک روزنامه حامی اعلام میکند اقدام دفتر و سایت وی بدون هماهنگی با او «اقدامی نادرست» بوده است. آیا این چهره سیاسی طی 6-5 ماه گذشته در کشور نبود و لااقل صفحه اول روزنامهها را نمیدید که متوجه شود بازنشر چند باره اظهارات وی در فاصله این 6-5 ماه از سوی نشریات زنجیرهای بودار است؟ این پرسش صرفا از سر خوشگمانی مطرح میشود وگرنه معنی ندارد که سایت یک چهره سیاسی ساز خود را بزند و او حتی توان نظارت بر سایت خویش را نداشته باشد (این هم سندی دیگر بر درستی تصمیم چند ماه پیش شورای نگهبان است). در واقع با توجه به تکرار ماجرا- به ویژه توسط نشریاتی که ارتباط ارگانیک با بستگان درجه اول چهره سیاسی مورد بحث دارند- به احتمال قریب به یقین میتوان گفت که فرآیند جریانسازی یک سال گذشته با استفاده از چهره سیاسی مذکور با هماهنگی شخص وی بوده است. البته در این میان میتوان و باید میان کارگردانان زنجیرهای این سناریو و بازیگر به ظاهر نقش اول آن به لحاظ انگیزه و اهداف فاصلهگذاری کرد. اما در نتایج ماجرا هیچ فرقی حاصل نمیشود و آن گلی است که سیاستمدار به ظاهر زیرک در بدترین زمان به دروازه دولت و ملت زده است. بدین ترتیب فعلا باید دولت و نظام تا مدتها هزینه و انرژی صرف کنند تا آثار این گل یادگاری را از چهره اقتدار ملی پاک کنند!
بیایید فرض را بر این بگذاریم که این گل به خودی ندانسته صورت گرفته است. اکنون سوال مهمتر این است که چه کسانی پشت ماجرا بوده و تعمد داشتهاند؟ اگر کسانی باید در میان سیاستمداران غرب این برداشت را داشته باشند که «ایران کم آورده چون یک سیاستمدار معروف کم آورده»! کسانی هم هستند که در هماهنگی با داخل ایران این صحنه به ظاهر مستند را تدارک کردهاند. یک حلقه داخلی به علاوه یک جریان خارجی در اقدامی که خیلی هم پنهان نیست بنا دارند «کم آوردن ایران» را به نمایش بکشند تا از یک سو به دولتمردان غرب انرژی مثبت تهاجم بدهند و از دیگر سو انرژی منفی تسلیمطلبی و ترس و انفعال و ضعف را به افکار عمومی ایران پمپاژ کنند. در حقیقت جریان خیانتکار فتنه و سازش پس از شکست در آشوب افکنی سال 88 و ارزیابی دلایل آن به این جمع بندی رسید که باید به زندگی مردم فشار آورد تا جریان انگشتنما و منزوی سازش جرئت عرض اندام پیدا کند و بتواند پارسنگ کفه آمریکا و غرب در باجخواهی از ایران باشد.
21 مهر 1388 (13 اکتبر 2009) جان هانا مشاور امنیت ملی دیک چنی در دولت بوش و از اعضای ارشد موسسه واشنگتن، در گفتوگو با لسآنجلس تایمز از دیدارش با شماری از مخالفان ایرانی خبر میدهد و میگوید «مطمئنا پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان ایرانی در اروپا- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز نیز حضور داشتند- شنیدم این بود که تحریم باید اعمال شود و این تحریم باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی فقط به رژیم این امکان را میدهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم موفق باشد باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن»! باید به واسطه تشدید فشارها، نیازی مصنوعی در ایران مقتدر برای کرنش در برابر آمریکا ایجاد میشد تا بتوان گره همه بنبستهای اپوزیسیون و آمریکا مقابل ایران را یکجا گشود! خبر دیگر به فرزند سیاستمدار مورد اشاره مربوط میشود که مدتی هم متواری بود. او سالهای متمادی با یکی از همکاران نشریات زنجیرهای در داخل و خارج ایران مراوده نزدیک داشت و راهاندازی شبکه مجازی ستاد بهینهسازی مصرف سوخت را به همین روزنامهنگار سپرده بود. ارتباطات این دو در خارج کشور نیز برقرار بود. این روزنامهنگار تیرماه گذشته اعلام کرد دوست قدیمیاش 13 اکتبر 2010 (21 مهر 1389) به او پیشنهاد کرده «در تدارک تماس با افرادی در وزارت خزانهداری آمریکا برای افزایش تحریم علیه ایران باشد. به نظر میرسد آن روز هدف تضعیف دولت احمدینژاد از طریق افزایش تحریمها بود.» این خبر هرگز تکذیب نشد چرا که گویا روزنامهنگار کلاهبردار فراری به سیاق کارهای قبلی، فایل صوتی نیز در اختیار دارد!
اجمالا باید گفت در موقعیت فزونی فشارهای دشمن عنود و خبیث، جریان نفاق بدترین بازی را به اجرا گذاشت و با اصرار بر شکستن فضای ضد آمریکایی و تخطئه شعار مرگ بر آمریکا، کوشید دولت و دستگاه دیپلماسی را در برابر دشمنان، کتف بسته و خلع سلاح کند. البته باید میان «سادهلوحی» و «لجاجت» فاصله گذاشت. خیلی که خوشبینانه قضاوت کنیم باید گفت فضای رمانتیک و موهوم فعلی هیچ تناسبی با واقعگرایی ندارد. با این اوصاف کار دولت محترم و وزارت خارجه قدری سختتر شده اما آنچه مایه بشارت است حقیقت افکار عمومی ماست که به پیروی از حضرت امام(ره) آمریکا را دشمن شماره یک ملتها میدانند و از شیطان بزرگ بیزارند. باید دانست که آمریکا در پی مصالحه و حل مسئله نیست بلکه میخواهد غرور و عزت ملت ایران را بشکند.
محمد ایمانی
1- پائیز سال 1353 بود، آن سالها برخی از اساتید دانشگاه که بعدها معلوم شد تعدادی از آنها «مأموریت ویژه»! داشتند، در کلاسهای درس و به بهانههای مختلف، آموزههای اسلامی و باورهای دینی را زیر سؤال میبردند و از برچسب -ناچسب- علمی! برای این شبههافکنی استفاده میکردند. در پی این هجوم ناجوانمردانه که همه روزه بر حجم آن افزوده میشد، جمعی از دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران تصمیم گرفتند برای مقابله با اساتید مورد اشاره- که اندک و کمشمار نیز بودند- در کلاس درس آنها حاضر شوند و در صورت مشاهده حمله به باورهای اسلامی، دیدگاه و اظهارات مطرح شده از سوی آنان را به چالش بکشند و چنانچه خود توان پاسخ به شبهات مطرح شده را نداشته باشند، از استاد مربوطه برای بحث و گفتوگو با یکی از عالمان برجسته دینی دعوت کنند، گفتنی است که مقدمات لازم برای حضور در کلاس اساتید یاد شده از سوی دانشجویان مذهبی همان دانشکده و همان کلاسها فراهم میشد.
ادامه مطلب ...سپاه پاسداران انقلاب اسلامی براساس اصل 150 قانون اساسی "نگهبان انقلاب و دستاوردهای آن" است. برای نگهبانی از انقلاب باید چالشهای اصلی انقلاب را شناخت تا بدرستی از آن نگهبانی کرد. مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهی سپاه فرمودند: "نباید چالش اصلی انقلاب را به چالشهای خطی، رویاروییهای جناحی و تقابلهای فردی این و آن تقلیل داد. چالش اصلی، مقابله نظام سلطه با پیام شوقآفرین انقلاب اسلامی است." و بعد فرمودند: "نظام سلطه، سیاست جنگافروزی، فقرآفرینی و فسادانگیزی را دنبال میکند. اسلام با این سیاستها مخالف است، این مخالفت مبنای چالش اساسی با انقلاب است." سپاه برای پاسداری از انقلاب و در مقابل جنگافروزی دشمن باید برنامه داشته باشد. برای تقابل با فقرآفرینی دشمن راهبرد داشته باشد و از همه مهمتر برای مبارزه با فسادانگیزی و مفاسد، در ابعاد گوناگون نقشه راه داشته باشد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی براساس اصل 150 قانون اساسی "نگهبان انقلاب و دستاوردهای آن" است. برای نگهبانی از انقلاب باید چالشهای اصلی انقلاب را شناخت تا بدرستی از آن نگهبانی کرد.مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهی سپاه فرمودند: "نباید چالش اصلی انقلاب را به چالشهای خطی، رویاروییهای جناحی و تقابلهای فردی این و آن تقلیل داد. چالش اصلی، مقابله نظام سلطه با پیام شوقآفرین انقلاب اسلامی است." و بعد فرمودند: "نظام سلطه، سیاست جنگافروزی، فقرآفرینی و فسادانگیزی را دنبال میکند. اسلام با این سیاستها مخالف است، این مخالفت مبنای چالش اساسی با انقلاب است." سپاه برای پاسداری از انقلاب و در مقابل جنگافروزی دشمن باید برنامه داشته باشد. برای تقابل با فقرآفرینی دشمن راهبرد داشته باشد و از همه مهمتر برای مبارزه با فسادانگیزی و مفاسد، در ابعاد گوناگون نقشه راه داشته باشد.بحمدالله توان نیروهای مسلح بهطور اعم و سپاه بهطور اخص در زمین، هوا دریا و حتی در اعماق دریا بهگونهای است که دشمن حتی از ابراز تهدید نظامی ابا دارد. ایران اکنون قدرت اول موشکی منطقه است. خط مقاومت را، هم در سطح ملتها و هم در سطح دولتها مدیریت میکند. رژیم صهیونیستی در جنگهای 33 روزه حزبالله و 22 روزه و 8 روزه حماس شانس خود را برای شکستن این خط آزمود و سر خود را بر صخره مقاومت کوبید و آنرا شکست و مجروح کرد. بیش از دو سال و نیم است با صدور تروریسم به سوریه نتوانسته کوچکترین خللی در خط مقاومت در سوریه پدید آورد. تهدید نظامی اخیر آمریکا هم به رسوایی کشید و معلوم شد آنها در جنگ با دولت و ملت سوریه از کثیفترین سلاحها استفاده میکنند و بیشرمانه آن را به گردن طرف مقابل میاندازند. در بعد اقتصادی و مقابله با فقرآفرینی، سپاه میتواند در خلق حماسه اقتصادی، دولت را یاری دهد. پروژههایی که پیمانکاران خارجی با فیس و افاده میخواهند اجرا کنند و درنهایت هم بهدلیل تحریم یک دفعه همه تعهدات خود را زیر پا میگذارند، پاسداران انقلاب باید شانه پرقدرت خود را زیر آن ببرند و برای پذیرش مسئولیت کارهای بزرگ و پروژههای ملی آماده باشند. در دولت گذشته این کار با همت رئیسجمهور وقت در بخش نفت و گاز عملی شد و نتایج خوبی هم داشته است. دهها هزار نیروی باتجربه و آموزشدیده و هزاران میلیارد تجهیزات فنی و سرمایه کافی دراختیار سپاه است. سپاه باید سهم مهمی را در تولید ملی بهمنظور فقرزدایی و تولید ثروت در کشور پذیرا باشد و نباید به طعنه و سرزنش برخی عوامل دشمن و نیز نفوذیهای شرکتهای چندملیتی اعتنا کند. اما درخصوص مبارزه با فساد در ابعاد گوناگون بویژه فساد سیاسی، فساد اقتصادی، فساد فرهنگی، فساد اجتماعی و... دست سپاه نباید بسته باشد. نگاه سپاه به فساد، بویژه فساد سیاسی باید یک نگاه راهبردی باشد. چالش اصلی انقلاب با فرهنگ و مولفههای سیاسی و فکری مدرنیته است. بیش از یکصد سال ملت ما با جریان مدرنیته درگیر بوده است و این جریان فاسد در نهضت مشروطه و نهضت ملی دو انقلاب پیروز را با ناکامی مواجه کرد و در نهضت امام خمینی(ره) مزاحمتهای گوناگون برای انقلابیون فراهم کردند. باید این جریان را رصد کرد، در هر مرحله از نبرد بیامان با استکبار جهانی، سپاه باید به نوعی نقشآفرینی کند. جریان مدرنیته زیر پوست فکری انقلاب نفوذ میکند و آن را از درون فاسد مینماید. در یکصد سال اخیر تلفات مادی و معنوی زیادی را به انقلاب و مردم تحمیل کرده است. رصد هوشمندانه، نقد مشفقانه و برخورد حکیمانه با اسرای نبرد نرم دشمن میتواند ما را از چالشهای پیش رو به سلامت عبور دهد. البته برخورد با چالشهای یادشده فقط مختص سپاه نیست. علما، مراجع، روحانیون بزرگ، اساتید دانشگاه، نخبگان جامعه در همه قشرها، دانشجویان و دانشآموزان که در صف مقدم انقلاب اسلامی بوده و هستند وظیفه دارند در مقابله با مفاسد جریان مدرنیته بایستند و انقلاب را در برابر سموم این تفکر، محافظت کنند. مردم و نخبگان باید کار خود را بکنند. سپاه از باب اینکه در قانون اساسی جایگاه ویژهای برای صیانت از انقلاب و دستاوردهای آن دارد در این خصوص مأموریت خاص مییابد.سپاه همیشه با مردم، از مردم و برای مردم بوده است و در ظهور بحرانها، کادرهای اصلی سپاه از همین مردم تأمین میشود. سپاه باید استعداد جذب، بهکارگیری، سازماندهی و بهرهبرداری از میلیونها ایرانی را که در آرزوی قرارگرفتن در صف نگهبانان انقلاب هستند، داشته باشد.
محمدکاظم انبارلویی
«نگاه کلان»؛ این نکته ترجیعبند و فراز اصلی بیانات رهبر معظم انقلاب در دو دیدار اخیر با اعضای مجلس خبرگان و ائمه جمعه بود. «کلاننگری» و «نگاه جامع» در نقطه مقابل «جزیینگری» و «نگاه برش خورده و ناقص» به مسائل و تحولات است و به نظر میرسد تأکید رهبر انقلاب بر تجهیز به «نگاه کلان»، هم به دلیل پیچیدهتر شدن شرایط داخلی و خارجی و هم ناظر بر برخی واقعیتهای صحنه و متغیرهای قابل پیشبینی است.
عناصری که باید به نگاه کلان مجهز شوند نیز طیفی از مردم تا مسئولان هستند. دلیل اینکه مردم باید با این نگاه مسائل را تحلیل کنند، این است که جمهوری اسلامی یک نظام مردمسالار است و همچنان که ساختارهای سیاسی آن با «تکیه بر رأی مردم» شکل میگیرد، تصمیمات و اقدامات کلان آن نیز بر مبنای «اجماع ملی» استوار میشود. بنابراین، چنانچه تحلیل عمومی در یک دستگاه مبتنی بر مختصات جامع و کلان رقم نخورد، نظام اسلامی پیشروندگی منطق و گفتمان خود را از دست خواهد داد. از سوی دیگر، ابزار مهم اعمال سیاستهای کلان کشور مسئولان هستند و در صف مقدم بسیاری از این سیاستهای کلی نیز، مسئولان اجرایی به ویژه دستگاه دیپلماسی و دیپلماتهای جمهوری اسلامی قرار دارند.
آنچه که این روزها، اهمیت برخورداری از یک نگاه کلان و عمیق و تاریخی به مسائل میان ایران و غرب و در واقع تقابل غرب با دنیای اسلام را پراهمیتتر از همیشه میکند، تحولات پرشتابی است که هر لحظه بر پیچیدگی آنها افزوده میشود و هر یک از این اتفاقات پایهای برای تحولات آینده میشوند. ماجرای سوریه در این میان نمونه درخورتوجهی است؛ نگاه ناقص و جزیی به ماجرای سوریه، به این تحلیل و جمعبندی دمدستی و ابتدایی میرسد که: «تحولات سوریه در امتداد «بیداری اسلامی» است، بشار اسد باید در همان روزهای اول اعتراضات کنارهگیری میکرد، مقاومت اسد منجر به جنگ فرسایشی و کشتار مردم شد، راهحل نیز همان راهحل اول و اسقاط نظام در سوریه است.»!!
ضعف و آسیب نگاه «سر پایین» و به تعبیر آیه شریفه قرآن «مکبا علی وجهه» به تحولات این است که ناظر، همه واقعیت را نمیبیند و در نتیجه نمیتواند یک قضاوت واقعی و درست بکند. همچنین ناظر جزیینگر که تمام صحنه را یکپارچه نمیبیند، از شناخت صفبندیها و تمیز دوست و دشمن و تفاوت قائل شدن میان تاکتیکها و راهبردهای جبهه مقابل ناتوان میماند و در نتیجه در بکارگیری راهبردها و تاکتیکهای خود نیز دچار اشتباه و انفعال و سردرگمی میشود.
نمونههای وطنی صاحب این نگاه نیز امروز موجود است؛ یک جریان داخلی (که البته افرادی با انگیزههای مختلف در آن حضور و نقش دارند)، بخش عمدهای از همت و ظرفیت خود را روی این نقطه متمرکز کرده است که جبهه مقابل را نسبت به «تغییر»ات اساسی در راهبردهای جمهوری اسلامی و مسئولان جدید آن متقاعد کرده و به خیال خود، حریف را به انعطاف و تغییر استراتژی در مقابل ایران اسلامی بکشاند! نهایتا به حساب خود منعطف کند.
این جریان سیاسی و فکری، منطقا از تحلیل کلان و دقیقی از صحنه و واقعیات برخوردار نمیباشد، چرا که تقابل جمهوری اسلامی و جبهه استکبار را براساس یک اعتماد و خوشبینی غیرواقعی به غرب، یک سوءتفاهم قابل حل میپندارد و مسئولیت ایجاد این سوءتفاهم را نیز عمدتا متوجه داخل کشور میکند.
ضعف دستگاه تحلیلی برخی مسئولان در برخورداری از نگاه کلان و نگاه امیدوارانه و آرزومندانه به بیرون، در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی بارها امتحان خود را در عرصههای گوناگون با مردودی پس داده است. اما نمونه دست به نقد ناکامی این نگاه برای عبرت گرفتن این روزها در مصر پیش چشم همه دنیاست.
منتخبان مردم در مصر که پس از سالها استبداد و سلطه مورد حمایت غرب روی کار آمدند، نتوانستند با نگاهی کلان، موقعیت خود، صف دوستان و دشمنان و نقشه راه اصولی را تعیین کنند. جریان اخوانالمسلمین مصر در میان مردم بعنوان یک جریان لائیک و سکولار شناخته نمیشد، چه آنکه جریانهای ملیگرا و لائیک، احزاب و کاندیداهای خود را داشتند. اخوان بعنوان یک جریان اسلامگرای دارای سابقه مبارزه با استبداد شناخته میشد. اما چه شد که این جریان اسلامگرا در ظرف کمتر از یک سال چنان صحنه را واگذار کرد که اکنون به تعبیر رهبر انقلاب، «دیکتاتور سی ساله ذلیلکننده ملت مصر از زندان آزاد میشود و آن کسانی که با رأی مردم انتخاب شده بودند، احتمال محکومیت به اعدام درباره آنان میرود»؟ پاسخ روشن است؛ منتخبان جزیینگر، دوستان واقعی خود را نشناختند و با سادهدلی، در چارچوب سیاست «تمکین» دل به وعدههای آمریکا و اسرائیل بستند.
یک نگاه کلان و عمیق به تحولات منطقه و بیداری اسلامی نشان میدهد که جبهه استکبار برای حفظ تسلط استعماری خود بر منطقه و کشورهای اسلامی، در مقابل بیداری اسلامی رو به طراحیهای پیچیده آورد و اصل تحولات در سوریه و بلافاصله گسیل حجم کمنظیر از سلاح و تروریست و حمایت خارجی برای سقوط اسد نیز کاملا در چارچوب همین نگاه کلان، یعنی «تقابل تاریخی و عمیق غرب با اسلام» و حفظ «سلطه استعماری» با محوریت دادن به رژیم صهیونیستی در منطقه قابل ارزیابی است. براساس همین هدف و راهبرد یعنی «ضدیت با اصل اسلام» نیز بود که غرب حتی اسلام سیاسی ملاحظهکار و فریبخورده در مصر را هم تحمل نکرد.
الگوی مصر، یک نمونه به روز و شکست خورده پیش روی هر جریان سیاسی و فکری است که اولا حاضر نیست سر خود را بلند کند و با نگاهی کلان جایگاه خود و موافقان و معارضانشان را بشناسد و دوم اینکه آرمانها و اصول را نادیده میگیرد و با جزیینگری و اعتماد کور در خصوص نیات جبهه استکبار و چشم بستن بر واقعیاتی که ماهیت و محتوای حاکم بر نظام بینالملل را میسازد، منشأ اقتدار و مصونیت خود را در کنار آمدن و تمکین به آمریکا میجوید (نه افزایش اقتدار درونی و ساخت داخلی قدرت).
واقعیاتی که ماهیت نظام بینالملل را میسازد و راهبرد اساسی برای مصونیت در مقابل این واقعیتهای تلخ و تداوم پیشرفتهای شیرین کشور، همان است که رهبر انقلاب در دیدار ائمهجمعه بیان کردند: «باید در مقابل دنیای غرب، مقتدر بود زیرا آنها نشان دادهاند که به هیچکس رحم نمیکنند و برخلاف ادعاهای حقوقبشری و ظاهرسازیهایشان، کشته شدن میلیونها انسان نیز، وجدان آنها را متأثر نخواهد کرد... باطن قضیه آن است که غربیها از کشتار هیروشیما، از کشتار میلیونها انسان در جنگهای جهانی اول و دوم، و از کشتار مردم بیگناه پاکستان، افغانستان و عراق، احساس ناراحتی نمیکنند و در آینده هم هر جا منافعشان اقتضا کند، از کشتار انسانها ابایی نخواهند داشت، بنابراین باید اقتدار درونی خود را در عرصههای گوناگون سیاسی، حکومتی، معیشتی و مردمی افزایش دهیم.» و عملیاتی شدن این دستورالعمل منوط به «پیشرفت درونزا» و «استحکام بخشیدن به ساخت درونی قدرت» است.
اما آیا دستگاه ذهنی برخی سادهدلان داخلی قادر به درک این واقعیات و محتوای خشن حاکم بر منطق استعماری و ضداسلامی و راهبرد تقابلی آن یعنی پیشرفت درونزای اقتدارآفرین خواهد بود؟
روحالله عبادی
1- تحولات منطقه این روزها تحتتاثیر حمله احتمالی آمریکا به سوریه قرار گرفته است. هفته گذشته ابتدا آمریکاییها بر طبل جنگ کوبیدند و حتی رسانههای آمریکایی زمان آن را پنجشنبه - 29 آگوست - اعلام کردند ولی پس از آن بود که ولوم مارش جنگ کم و کمتر شد تا اینکه اوباما تصمیمگیری در خصوص حمله نظامی به سوریه را به کنگره واگذار کرد و بدین ترتیب تا تشکیل جلسه کنگره در نهم سپتامبر - 18 شهریور - موضوع پر هیاهوی حمله واشنگتن به سوریه به تعویق افتاد اما بازار تحلیلها و گمانهها پیرامون بحث یاد شده در صدر رسانههای داخلی و خارجی همچنان داغ است.
نکته کلیدی که در این بحث دخالت دارد و بدون شک کمک میکند تا صورت مسئله به درستی مشخص شود و در پی آن تحلیل و شناخت صحیحی از موضوع بدست بیاید؛ «متغیر»ی به نام رژیم صهیونیستی است که همواره در تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای مراکز قدرت در آمریکا نقش دارد.
وضعیت سیاست خارجی کاخ سفید به گونهای طی دهههای اخیر پیش رفته است که گویا منافع درهم تنیده و گره خوردهای با تلآویو دارد.
در این میان فرقی هم نمیکند دموکراتها بر سر کار باشند یا جمهوریخواهان قدرت را قبضه کرده باشند و برای همین است که هم بوش و هم اوباما بر تضمین منافع رژیم صهیونیستی متعهد میشوند و بدون لکنت زبان آن را علنی بیان مینمایند.
ناگفته پیداست این سیاست رازآلود آمریکاییها خط حفظ موجودیت رژیم جعلی صهیونیستی را دنبال میکند.
از همین روی حتی در مواردی که جای فریبکاری و سناریوسازی و توطئه و... وجود ندارد واشنگتن باز هم بیمحابا از اسرائیل حمایت میکند ولو اینکه هزینه سنگینی بپردازد.
به عنوان نمونه یادآور میشود دو سال و نیم پیش وقتی بحث شهرکسازیهای رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطینیان در سازمان ملل بالا گرفت و 130 کشور با صدور قطعنامهای بر تجاوزات و اقدامات غیرقانونی و نامشروع اسرائیل مهر تایید زدند؛ آمریکا این قطعنامه را وتو کرد و دولت اوباما علیرغم ژست صلحطلبانه و دموکراتیک از ابزار دیکتاتورمآبانه «وتو» در شورای امنیت سازمان ملل استفاده کرد تا بقای رژیم جعلی اسرائیل را حفظ کند.
اما این اقدام آمریکا برای آنکه موجودیت رژیم صهیونیستی را صیانت کند مقارن با تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در بستر بیداری اسلامی بود که ترجیع بند تحلیلها و گزارش رسانههای غربی از حقیقتی دیگر خبر میداد؛ «آینده اسرائیل در خطر است!»...
پس از آن بود که سال گذشته گزارش 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا که بخشهایی از آن در فارینپالیسی منتشر شد نشان میداد اولا: ارزیابی این 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا این است که خاورمیانه بدون اسرائیل در آینده یک واقعیت غیرقابل انکار است و ثانیا: اسرائیل برای منافع ملی آمریکا زیانبار است.
گفتنی است؛ دقیقا در همین ایام بود که نتانیاهو به زبان آمد و عجزآلود گفت: «خطرات بیسابقه در کمین موجودیت اسرائیل است». اکنون نیز بر طبل جنگ کوبیدن آمریکا علیه سوریه و محور مقاومت ناشی از شرایط وخامتبار رژیم صهیونیستی است. چرا؟ بخوانید ...
2- اینکه آمریکا به اصطلاح آرایش جنگی میگیرد و بیشتر از آن ارتش رسانهای غربیها موضوع حمله واشنگتن به سوریه را پمپاژ مینمایند و یا اکنون که نگاهها به تصمیم کنگره درباره جنگ علیه سوریه دوخته شده است؛ همگی با بحث موجودیت رژیم صهیونیستی در ارتباط است.
اذعان لسآنجلستایمز که اخیرا در قالب گزارشی آن را منتشر کرد قابل اعتناست که مینویسد؛ «آمریکا گفته است در هر صورت حمله به سوریه در جهت حفاظت از اسرائیل خواهد بود.»
گفتنی است که وقتی این حمله احتمالی از سوی اوباما به بهانه مجوز گرفتن از کنگره به تاخیر میافتد باز هم منابع رسانهای غربی و عبری موضوع «اسرائیل» را به پیش میکشند و از جمله پایگاه صهیونیستی دبکا - نزدیک به موساد - این خبر را به بیرون درز میدهد که مسئولان اسرائیلی اعلام کردند اوباما بصورت محرمانه نخستوزیر اسرائیل را در جریان به تاخیر افتادن حمله نظامی به سوریه قرار داده است.
این تلاشهای گسترده که به قیمت هزینه دادن آمریکا برای آغاز یک جنگ نظامی علیه سوریه است اعتراف به این واقعیت نیز هست که سوریه به عنوان بخشی از محور مقاومت توانسته علی رغم اراده و خواست قدرتهای غربی بایستد و توان جبهه معارضه و تروریستها بهعنوان کارگزاران آمریکا و غرب در کارزار جنگ نیابتی در سوریه را به فروپاشی بکشاند.
پیروزی اسد و مردم سوریه بر معارضه و تروریستها که براساس شواهد و قرائن غیرقابل خدشه است به وضوح نشان میدهد موازنه قدرت و قوا در منطقه به نفع جبهه مقاومت رقم خواهد خورد و اینجاست که آمریکا با حمله به سوریه، هدفگذاری خود را بر تغییر موازنه قوا قرار داده و به اصطلاح ساز جنگ را کوک کرده است.
به عبارت روشنتر، ناامید شدن آمریکا و غرب از پیروزی در جنگ نیابتی با سوریه باعث شده است که هزینه مواجهه و جنگ مستقیم را بپذیرد.
آمریکاییها در دو سال گذشته پیرامون مواجهه با سوریه و حذف اسد از قدرت به منظور ضربه زدن به جبهه مقاومت دچار خطای در تحلیل و اشتباهات استراتژیک شدهاند.
قریب به 10 ماه پیش فارین پالیسی بر اشتباهات و خطاهای راهبردی در مواجهه با سوریه انگشت گذاشت و نوشت:«اوباما اوت 2011 طی بیانیهای کتبی اعلام کرد وقت آن رسیده که بشار اسد کنار برود اما 452 روز پس از آن موضعگیری همچنان در قدرت است.»
اکنون باید خاطرنشان کرد که اسد و سوریه پس از 730 روز از اراده آمریکا و غرب همچنان مقاوم ایستادهاند و این حاکی از آن است که شرایط منطقه و توان جبهه مقاومت دچار تحولات عمیقی شده و نسبت به دهههای گذشته از اقتدار به مراتب بیشتری برخوردار است.
به عبارت دیگر؛ دورهای که آمریکا خود را «فعال مایشاء» بر افکار عمومی منطقه جا زده بود و برخی میپنداشتند هر رویداد و اتفاقی ساخته و پرداخته طراحیهای به اصطلاح پیچیده اتاقهای فکر و فرمان آمریکایی است سپری شده است.
3- اکنون سؤال این است که آیا حمله احتمالی آمریکا به سوریه، حاشیه امن موقتی برای اسرائیل ایجاد میکند؟
پاسخ به این سؤالها و نظایر آن منفی است چون وقتی آمریکا برای حفظ موجودیت اسرائیل گزینه نظامی علیه سوریه را انتخاب میکند باید بداند که مسئله فقط به سوریه ختم نخواهد شد و این کشور بخشی از جبهه مقاومت است که واکنش از این نقطه به اقدام نظامی آمریکا غیرقابل پیشبینی و غیرقابل محاسبه است.
مشکل آمریکاییها این است که نمیتوانند به طور مشخص پیامدهای حمله احتمالی به سوریه را ارزیابی کنند. این مشکل جدا از مشکلات داخلی آمریکا برای آغاز یک جنگ جدید است.
یعنی اگر آمریکا با دو چالش «افکار عمومی» و «اقتصاد» برای هرگونه جنگ و درگیری دست و پنجه نرم میکند مشکل بزرگتر آن است که شاید هدفگذاری نهایی آنها برای جنگ علیه سوریه- بخوانید نجات اسرائیل- به بنبست بخورد و از قضا یک نقض غرض رخ بدهد و جنگ علیه سوریه به عنوان کاتالیزوری عمل نماید که صدای ناقوس مرگ رژیمصهیونیستی زودتر به گوش برسد.
بنابراین اگر چه اسرائیل مشوق آمریکا در حمله به سوریه است و در همین راستا هدف آمریکا از حمله به سوریه تامین امنیت اسرائیل ارزیابی میشود ولی پیامد اصلی این حمله هراس استراتژیک آمریکاست که مبادا موجودیت رژیمصهیونیستی در واکنش جبهه مقاومت به حمله نظامی علیه سوریه آنچنان به خطر بیفتد که طومار این رژیم جعلی زودتر از ارزیابیهای اطلاعاتی و راهبردی غرب پیچیده شود. اینکه تصمیم حمله به سوریه فعلاً به تعویق افتاده را میتوان ناشی از همین نکته دانست.
البته تظاهرات فراگیر ضد جنگ در آمریکا به اضافه بحران اقتصادی در آمریکا عوامل دیگری هستند که در مرتبه بعدی کار را برای تصمیمگیری واشنگتن سخت کرده است.
ژنرال مارتین دمپسی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در نامه اخیر خود به کمیته نیروهای مسلح کنگره این کشور هزینه حمله به سوریه را ماهانه بیش از یک میلیارد دلار اعلام کرده است و این در حالی است که آمریکا بیش از 17 هزار میلیارد دلار کسری بودجه دارد. و اگر با این اوصاف حمله به سوریه به بهای تسریع در روند اضمحلال رژیمصهیونیستی نیز باشد آن وقت یک راه بیشتر برای دولت اوباما که مدعی «دیپلماسی هوشمند»! است باقی نمیماند؛ «تعویق حمله به سوریه را به تعلیق تبدیل نماید.» در غیر این صورت کابوها باید به فکر مارش عزا برای صهیونیستها باشند.
حسامالدین برومند
آیا با آمریکا میشود «مصالحه» کرد و به توافق رسید؟ آیا میتوان با این رژیم منافع مشترک پیدا کرد و اصطلاحا با او «بست»؟ یکی از چهرههای سیاسی اخیرا گفته که «مصالحه با دشمن مسالمتجو هم رواست» و در پیام خود به همایش (بینالمللی؟!) صلح و سفیران آن استدلال کرده «سفیران صلح در مقابل محاربان هم باید این آیه قرآن را چراغ راه خویش کنند که؛ و ان جنحوا للسّلم فاجنح لها و توکل علیالله. اگر دشمنان به مسالمت تمایل داشتند، تو نیز مایل به صلح باش و بر خدا توکل کن. آیه 61 سوره شریفه انفال». سوال این است که شرع و عقل و تجربه درباره مصالحه با آمریکا چگونه داوری میکند؟
فعلا بیایید از جلف بازی طیفی از رسانههای سیاسی زرد بر سر سفر پادشاه عمان و جفری فلتمن معاون آمریکایی دبیرکل سازمان ملل به تهران عبور کنیم- فلتمن تابستان سال گذشته نیز در جریان اجلاس سران جنبش عدم تعهد به همراه بان کی مون به تهران آمد اما عقده دل جریان عاشق پیشه گشوده نشد!- چه اینکه چالش میان ما و آمریکا از جنس رودربایستی دو فرد دچار سوءتفاهم و قهر نیست. البته شأن سلطان قابوس اجل از آن است که با معاون سابق وزیر خارجه آمریکا (فلتمن) قیاس شود اما نه پادشاه عمان اولین بار است که به تهران میآید و نه سفر معاون آمریکایی آقای بان کی مون (عامل تحریک برخی آشوبطلبیها در لبنان) نوبرانه است؛ همان گونه که انتشار اسناد سوخته و بیارزش سازمان سیا پس از 60 سال مبنی بر تایید دخالت در کودتای 28 مرداد 1332 جز لبخند تمسخر بر صورت ناظران ایرانی نمینشاند. چالش ایران و آمریکا عمیقتر از آن است که با چند چشمبندی رسانهای- دیپلماتیک وصله پینه و رفع و رجوع شود. این شکاف در همین 60 سال آن قدر وصله و پینه شده که دیگر «رفوبردار» نباشد.
طرفداران مصالحه با آمریکا دو طیفند یا به تناسب نوسان روزگار یکی از دو استدلال را پیش میکشند. یک طیف یا یک استدلال نگاه کاملا خوشگمانانه به آمریکا دارد و معتقد است که اساسا میتوان با آمریکا دوستی استراتژیک داشت. طیف یا تلقی دوم میگوید قبول داریم که با آمریکا نمیشود دوستی کرد اما به اعتبار تهدیدهای موجود، باید با این قدرت کنار آمد و تهدیدزدایی کرد تا زمینه گشایش برای کشور فراهم شود. طیف اول اساسا رفتار انتحاری با اعتبار خود و تجارب تاریخ دارند. حتی اگر کسی قائل به جمهوری اسلامی هم نباشد اما میهندوست باشد، ذرهای در خباثت و غداری آمریکا شک نمیکند. همین روزها که آمریکا و اسرائیل و انگلیس، جنجال استفاده از سلاح شیمیایی توسط دولت سوریه علیه کودکان شهروند خود در حومه دمشق را داغ کردهاند، گزارش فارین پالیسی حاکی از این است که دولت آمریکا حد فاصل سالهای 1983 تا 1988 (1362-67) از کاربرد سلاحهای شیمیایی علیه مردم ایران توسط رژیم صدام خبر داشت و از آن حمایت میکرد.
اما اگر از جریان شیفته بگذریم، موضوع تهدیدزدایی و مصلحتاندیشی معطوف به آن، موضوع قابل تاملتری است. البته همین جا باید متذکر شد که شیوه رفتاری برخی سیاستمداران مدعی مصلحتگرایی در این زمینه نقض غرض و عمیقا تهدید افزاست؛ به این اعتبار که علامت غلط و پالس اشتباه به دشمن میفرستد. چه در میدان رزم و چه در میان یک بازی، بدترین حالت این است که حریف دست شما را خوانده باشد یا احساس کند شما پیشاپیش خود را باختهاید. این برآورد و دریافت، قطعا حریف را گستاختر و طلبکارتر میکند و هزینههای بزرگی را تحمیل مینماید. رفتار 10 سال پیش جریان حاکم بر دولت و مجلس اصلاحات - که البته صرفا از سر شیفتگی و رعب نبود و بعضا نشانههای نفوذ نیز به چشم میآمد- چنان کمرشکن بود که مثلا وقتی تیم مذاکرهکننده به ریاست دکتر روحانی به طرف غربی میگفت ما نمیتوانیم پروتکل الحاقی انپیتی یا توقف نامحدود غنیسازی را بپذیریم، دیپلمات آن طرف میز لبخند میزد و با اسم و رسم، آدرس مجلس و برخی محافل دولتی را میداد که حتی طرح سه فوریتی را نیز در این زمینه تهیه کرده بلکه خطاب به رهبر عالی نظام نامه سرگشاده نوشته بودند که اگر جام زهر تسلیم را باید سر کشید، وقتش همین حالاست! برخی از همان نمایندهها اکنون در آمریکا و انگلیس و فرانسه و بلژیک پناهندگی گرفته و با لابی صهیونیستی در آمریکا و سلطنتطلبان مراوده کامل دارند.
مهم این است که بفهمیم چالش ما و آمریکا در کدام سطح است؟ آیا اختلاف موجود روبنایی و حلشدنی است یا آنها با اصل موجودیت ما مشکل دارند؟ به نحو دیگری هم میشود سؤال را مطرح کرد و آن این که آیا آمریکاییها مثلا با شخص رئیس جمهور منتخب قبلی ملت ایران مشکل داشتند و با منتخب جدید دشمنی نمیورزند؟ یعنی مسئلهای شخصی در میان بود و در این دو ماهی که دکتر روحانی به جای دکتر احمدینژاد انتخاب شده، دولت و مجلس آمریکا پالسهای ویژهای- نظیر اعمال تحریمهای خصمانه جدید از سوی دولت و تصویب تحریمهای تازه از سوی مجلس نمایندگان!- ارسال نکردهاند که چشم بر واقعیتها میبندیم و میگوییم: «مصالحه با دشمن مسالمتجو رواست»؟! نگارنده در مقام آن نیست که به نیتخوانی 2 اظهارنظر آقای هاشمی- یکی پیام به همایش صلح و دیگری مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالملل- که به فاصله یک روز منتشر شد، بپردازد و گمانهزنی کند که این سخنان خطا از سر خیرخواهی است یا تلاشی برای جبران آسیبهای حیثیتی شخصی که خود وی طی 8-7 سال گذشته- بلکه دو دهه اخیر- مسبب آن بوده است. اما فارغ از قصد و نیت گوینده، اولا خطاهای مهمی در این استنتاج و استدلال نهفته است و ثانیا پالسها و آدرسهای غلطی به دشمن میدهند.
اینکه گفته شود «مصالحه با دشمن مسالمتجو رواست» یک حرف است که مستند آن همان آیه شریفه 61 سوره انفال میباشد و اینکه «محاربان» را با «دشمن مسالمتجو» خلط کنیم و حکم یکی را بر دیگری جاری سازیم، حرف دیگری است. بلاتشبیه مانند این است که بگوییم باید به بیمار بیرمق و دارای فشار خون پایین سرم قندی داد و همان جا حکم کنیم که همین حکم برای بیمار دارای فشار خون مثلا 20 ضرورت دارد و باید به او هم قند و شیرینی خوراند! سوره انفال قطعا با آیه 61 شروع نمیشود. آیه «و ان جنحوا للسّلم...» با همین «واو» معطوف به آیه ماقبل خود است که میفرماید «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوهًٍْ...، هر نیرویی که در قدرت دارید برای مقابله با دشمنان آماده سازید... تا بوسیله آن دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید». آیه 60 تکلیف ما را با دشمن مهاجم و محارب مشخص میکند و پس از آن میفرماید «و اگر تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن». اما مسئله سوالبرانگیزتر، نشر همزمان مصاحبه با فصلنامه مطالعات بینالمللی است. اگر به حرمت آقای هاشمی از تعبیر خودزنی ابا کنیم، باید گفت این سخنان نقض غرض و خالی کردن زیر پای استدلال و اعتبار گوینده با هم است. یعنی میشود نامهای را تایپ هم نکرد و خدمت امام فرستاد تا دست کسی نیفتد و حالا همین اقدام به ظاهر سّری را علنا جار زد؟! ثم ماذا؟! طرف آمریکایی باید برای این خوداظهاری(!) کف بزند و شما را تشویق کند که میگویید نه امروز بلکه 7-26 سال پیش مقابل آمریکا کم آورده بودید؟
آقای هاشمی در این مصاحبه پس از تخطئه افراط و جانبداری از میانهروی میگوید «من در سالهای آخر حیات حضرت امام نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم.... نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیاست. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم، مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است [!] ... میخواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم که [با مخالفت امام] نتوانستم؛ نتوانستم غیر از این است که نخواستم... [دفاع از فلسطین و حزبالله] قابل دفاع بوده به شرط اینکه ما از اینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم. وقتی که نظام نخواهد در دنیا ماجراجویی بکند، اینگونه مسائل قابل تحمل است»! اینجا نکات مهمی وجود دارد. اولا شمای جای آن رصدگر اطلاعاتی و سیاسی آمریکایی یا انگلیسی که این مواضع را رصد میکند؛ آیا جز به این نتیجه میرسید که در قبال این نوع اظهارات - که در میان شبه اصلاحطلبان نظیر زیاد دارد- باید بر فشارها افزود و عرصه را تنگتر کرد؟! ثانیا مقامات دولتهای سازندگی و اصلاحات در 16 سال مدیریت خود کدام «ماجراجویی» را کردند که توسط آمریکا و اروپا به گوشه رینگ کشانده و تحقیر شدند؟! آیا پیشرفت علمی ماجراجویی بود یا تلاش برای بومی کردن فناوری هستهای؟! چرا در طول آن 16 سال مدام فتیله تحریمها بالاتر کشیده شد؟ ثالثا چه چیزهایی شامل عنوان ماجراجویی میشود که باید کنار گذاشت و بر سر چه چیزهایی میتوان توافق کرد؟ آیا آمریکا و غرب حدّی برای توقف مطالبات میشناسد؟ آیا غنیسازی 20 درصد ماجراجویی است یا غنیسازی 5/3درصد؟ 10 سال یا 20 سال پیش که اصلا غنیسازی نداشتیم. آن روز بهانه چه بود؟ وقتی قرار شد عقبنشینی کنید، دشمن به یک امتیاز و 2 امتیاز بسنده نمیکند. آن وقت مدعی خود شما خواهند شد. اگر حزبالله ترمز اشغالگران صهیونیست را نکشیده بود، امروز باید در خاک خود با آنها میجنگیدیم. از نگاه مستکبران اصل قیام ملت ایران در تداوم نهضت ملی شدن نفت و نهضت مشروطیت، ماجراجویی بوده و مستوجب مجازات است و آقای هاشمی نیز جزو پیشگامان همین ماجراجویی است!
آقای هاشمی را هرگز نمیتوان با مصدق مقایسه کرد. هاشمی روحانی است، زندان چشیده و شکنجه دیده است. او همان کسی است که زمانی در خطبههای نمازجمعه گفت آمریکاییها مسائل را مانند گاو تحلیل میکنند. مصدق لباس روحانیت بر تن نداشت و مدعی اسلام نبود. او به نشانه تجدد، کراوات بر گردن و شعار ملیگرایی سکولار بر زبان داشت. گروهی مصدق را عضو لژ فراماسونری که به نهضت خیانت کرد، خوانده و دیگران از او قهرمان ملی ساختهاند اما فارغ از نیت خوانی مصدق، هر دو گروه شهادت میدهند که خوشبینی و خوشگمانی وی به مصالحه با آمریکا ملت ایران را - به سال- 25 سال عقب انداخت. حق با نواب صفوی بود که پیغام داد «شما پای آمریکا را به کشور باز میکنید و ملت دوباره باید فداکاری کند و شهید بدهد و سالها زجر بکشد تا آمریکا را بیرون کند». تجربه نیاندوختن از عبرتهای تاریخ عین افراط و تفریط است. به قول حافظ شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای- قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟!
محمد ایمانی
از امروز هفته دولت در حالی آغاز میشود که دولت یازدهم اعلام داشته عزم خود را جزم کرده تا اولویت اصلی کشور یعنی حل مشکلات اقتصادی را در دستور کار قرار داده و با برنامهریزی و تلاش همهجانبه تحقق این خواسته بحق رهبری و آحاد مردم را جامه عمل بپوشاند.
از همین روی، چند روز پیش دولت جدید در اولین نشست کابینه بر حل مشکلات اقتصادی و معیشتی تمرکز کرد و اولین مصوبه دولت در راستای تامین کالاهای اساسی مردم بود.
رئیسجمهور محترم نیز در آن جلسه تاکید کرد که اولویت همه اعضای دولت، بهبود معیشت مردم است.
پیش از آن مجلس شورای اسلامی و نمایندگان محترم هم با رای بالا به تیم اقتصادی دولت در جلسه رای اعتماد، نشان دادند خواستار تعامل با دولت یازدهم در جهت اولویت اصلی کشور و حل مشکلات اقتصادی هستند.
در همین راستا، قوه قضائیه نیز بر همکاری و تعامل بر دولت تاکید کرده و مقامات ارشد این قوه بخصوص بر مبارزه با مفاسد اقتصادی تاکید ویژه دارند.
انتشار احکام قطعی گروهی از متهمان پرونده اختلاس از بیمه ایران و صدور احکام سنگین و قاطعانه حبس ابد، جزای نقدی میلیاردی و رد مال در این باره را میتوان نشانهای از آمادگی دستگاه قضایی در مبارزه با مفاسد اقتصادی دانست که بدون تردید نقش موثری در حل مشکلات اقتصادی خواهد داشت. چرا که سلامت و امنیت اقتصادی در گرو برخورد با اختلاسگران، باندهای مافیایی اقتصادی و غارتگران بیتالمال و حقوق مردم است این برخورد در صورتی که با قاطعیت انجام پذیرد در نقطه مقابل خود، بستر و چرخه فعالیت اقتصادی سالم و حلال را برای تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی فراهم میآورد.
با این حساب و در شرایطی که هر سه قوه قول دادهاند تا با تعامل با یکدیگر همه انرژیها و ظرفیتها را به سوی اولویت اصلی کشور سوق دهند آنچه که خطرناک است و میتواند خدای ناکرده پاشنه آشیل این عزم مبارک قوا و نهادهای کشور باشد، غفلت از توطئهها و دسیسههای دشمن است که پروژه منحرف کردن اولویت اصلی کشور را تدارک و ساماندهی کرده است.
بیتردید پروژه توطئهآمیز دشمن در اتاقهای فکر آمریکایی- صهیونیستی به منظور به حاشیه راندن اولویت اصلی کشورمان طراحی شده و ابعاد پنهان و محرمانهای دارد که بطور مشخص زندگی مردم را نشانه گرفته است.
اما رصد آشکار رفتار و گفتار حریف در جنگ اقتصادی با جمهوری اسلامی حاکی از آن است که این جنگ تنها در حوزه تشدید تحریمها و افزایش فشارهای اقتصادی نیست. بلکه مکمل آن طراحی و تعبیه یک جنگ نرم اقتصادی است. شواهد و قرائن به وضوح نشان میدهد این جنگ نرم اقتصادی مبتنی بر عملیاتهای روانی و رسانهای حریف بر ضد جمهوری اسلامی است که در این میان برنامهها و اراده دولت یازدهم در حل مشکلات اقتصادی و بهبود معیشت مردم را نشانه رفتهاند.
به عبارت روشنتر، دشمن پس از شکست در انتخابات 24 خرداد که دل به «کاهش مشارکت» و «چالش در رقابت» بسته بود و امید داشت انتخابات ایران را به نقطهای برای امتیازگیری از نظام تبدیل کند؛ اکنون میخواهد برنامه اصلی دولت که ترجمان تأکیدات رهبری و خواسته بحق مردم است را با عملیات روانی و رسانهای مورد هدف قرار بدهد.
اکنون سؤالی که به میان میآید این است که این عملیات روانی و رسانهای در چه قالبی پیش کشیده میشود؟ چگونه و با چه سناریویی خط تأثیرگذاری بر ذهن مسئولان اجرایی و مقامات ارشد دولتی دنبال میشود؟ از چه دالانها و کانالهایی عدهای را در داخل به بازی میگیرند تا جدول دشمن را پرکنند؟
روشها و شیوههای منحرف کردن دولت یازدهم از جهتگیری اصلی کشور و تمرکز بر حل مشکلات اقتصادی و معیشتی به چه صورت خواهد بود و پمپاژ رسانهای آن چگونه کلید خواهد خورد؟ در این باره گفتنی است که؛
1- هدف عملیات روانی و رسانه ای دشمن که طی هفتههای اخیر اوج گرفته و بصورت زنجیرهای و هماهنگ شده بروز و ظهور کرده است منفعل کردن تیم اقتصادی دولت یازدهم در تحقق حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم است.
گزارشها و اخبار جهتدار بیبیسی، رادیو فردا، صدای آمریکا، العربیه تا صدها سایت ضدانقلاب و اپوزیسیون خارجنشین بر این محور تمرکز دارد که القاء نماید دولت جدید در حل مشکلات اقتصادی با بنبست روبرو شده و علت آن تحریمهای به اصطلاح فلج کننده و گزنده آمریکا بوده است.!
در این عملیات روانی و رسانه ای اثر تحریمها بر بروز و ظهور مشکلات اقتصادی در مقیاسی غیرمنطقی به تصویر کشیده میشود که با واقعیات اقتصادی و نظرات کارشناسی همخوانی ندارد.
ناگفته پیداست که تحریمهای وحشیانه غربیها بر ضد جمهوری اسلامی سبب شده تا برخی مشکلات اقتصادی در کشور بوجود آید ولی دشمن با عملیات روانی و رسانهای و بزرگنمایی میکوشد اثر تحریمها را چند برابر آنچه واقعا هست القاء کند.
نتیجه و خروجی این عملیات روانی و رسانهای این خواهد بود که دولت و بخصوص تیم اقتصادی، پیشاپیش احساس کند که خلاقیتها و برنامهریزیهای اقتصادی بیفایده بوده و حل مشکل در جای دیگری است.
ظاهرا دولت یازدهم مغلوب این بازی روانی و عملیات رسانهای دشمن نشده است و حتی در اولین جلسه هیئت دولت، رئیس جمهور محترم با هوشمندی اعلام کرد که تیم اقتصادی دولت در هفته 2 بار تشکیل جلسه خواهد داد تا برای تمامی مشکلات به جزئیات و در نهایت دقت برنامهریزی کند.
2- حریف در پروژه عملیات روانی و رسانهای خود به دنبال آن است که با فضاسازی جا بیندازد راه حل مشکلات اقتصادی و معیشتی، نه در عرصه «اقتصاد» که در پهنه «سیاست خارجی و دیپلماسی» است.
این فضاسازی که با پمپاژ سنگین رسانهای دشمن مقارن شده است تلاش میکند بر ذهن مسئولان قوه اجرایی کشورمان اثر بگذارد که حل مشکلات اقتصادی برعهده دیپلماتها است و اقتصاددانان باید چشم انتظار آنها باشند.
البته یکی از معانی روشن این تکاپوی دشمن آن است که بقبولاند تحریمها خارج از تصورات و ارزیابیهای اقتصادی اثر کرده و راهحل این است که برای توقف تحریمها، ایران از حقوق مسلم خود کوتاه بیاید.
این ادعای بزرگ و بدون سند در حالی است که برخی رسانههای آمریکایی مانند واشنگتنپست اعتراف دستگاهها و مقامات امنیتی کاخ سفید را به بیرون درز دادند که؛ «تحریمها نتوانسته التهابات اقتصادی تا سرحد ناآرامیهای اجتماعی ایجاد کند و رهبران ایران نیز رفتار و محاسباتشان تغییر نیافته است.»
3- لایه دیگری از عملیات روانی و رسانهای دشمن برای منحرف کردن دولت در حرکت به سوی حل مشکلات اقتصادی این است که دستور کارهای فرعی و بعضا جعلی را در فضای رسانهای و مجازی برجسته کند.
به عنوان نمونه این روزها رسانههای بیگانه و معاند از دویچهوله تا واشنگتنپست و دهها سایت و رسانه به اصطلاح حقوق بشری، تلاش میکنند تا حرکت دولت را به سمت و سوی مسائل حاشیهای و جنجالی بکشانند.
عجیب نیست که واشنگتنپست طی گزارشی و در اقدامی مداخلهجویانه در امور کشورمان، اولویت دولت را آزادی برخی از محکومان قضایی القاء میکند که به صورت قانونی و در فرآیند آیین دادرسی محاکم، محاکمه و مجازات شدهاند.
پیشنهادهایی چون تاسیس وزارتخانه زنان و معاونت اقوام در کابینه یازدهم از سوی رسانههای ضد انقلاب در همین راستاست.
4- متاسفانه جماعتی در داخل آدرسهای حریف را پیگیری کرده و جدول دشمن را پر میکنند که همپوشانی برخی از مطالب نشریات زنجیرهای با محتوا و سوژههای رسانههای بیگانه جای شرم و ندامت دارد.
بدون کمترین تردیدی باید گفت این جماعت نمیتوانند- بخوانید صلاحیت ندارند- یار رئیس جمهور و دولت محترم باشند.
نگاه این جماعت که به شواهد و قرائن غیرقابل انکار پیوست میباشد تنها بر این است که منفعلانه و عجزآلود دل به بیرون ببندند این در حالی است که حل مشکلات اقتصادی به عنوان اولویت اصلی کشور در گرو تولید و تحرک اقتصادی و بکارگیری مدیریت خلاقانه و جهادی و عزم ملی است.
به تعبیر راهگشای رهبر معظم انقلاب در مراسم تنفیذ رئیس دولت یازدهم، «باید هرچه میتوانیم خود را در داخل مقتدر کنیم و دل به بیرون نبندیم چرا که هرکس به بیرون دل ببندد وقتی با فشارها مواجه میشود خلع سلاح میشود.»
حسامالدین برومند
گفت: آقای هاشمی رفسنجانی گفته است؛ «مردم در انتخابات اخیر کاری کردند که در کشورهای دیگر برای آن باید خونها ریخته شود»!
گفتم: مگر همین مردم در انتخابات 88 همین کار بزرگ را با دامنه خیلی فراتر انجام ندادند، چه کسانی در آن سال چون نامزد خودشان رأی نیاورده بود، دست به آشوب و بلوا زدند و خون مردم بیگناه را به زمین ریختند؟!
گفت: ایشان گفته است، شرایط امنیتی در سالهای گذشته همه مردم را تلخکام کرده بود!
گفتم: چه کسانی با قتل و ضرب و شتم مردم کوچه و بازار و آتش زدن اتوبوس و مسجد و برهم زدن عاشورای حسینی(ع) و پاره کردن عکس امام(ره) و شعار به نفع آمریکا و اسرائیل دست به ناامنی زده بودند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! ایشان به این سؤالات پاسخی ندادهاند.
گفتم: ناصرالدین شاه در سفرنامه خود نوشته بود؛ نزدیک بندر انزلی که رسیدیم یک کشتی عجیب دیدیم و تعجب کردیم که این کشتی مال چه کسی است ولی بعدا به یادمان آمد که تهیه این کشتی را خودمان فرمایش داده بودیم!
منطقه ما در شرایط «بسیار حساس» تاریخی به سر میبرد و در این میان قدرتها و کشورهای مختلف درصددند تا با یک جمعبندی خاص، راهی را برای اثرگذاری بر این شرایط بیابند. در این شرایط برخی از کشورها در نقش «پیشران» یا تقویت کننده و برخی دیگر در نقش «پسران» یا تضعیفکننده ظاهر میشوند. پیشرانها قدرتهایی هستند که بطور کلی تحولات را به نفع خود ارزیابی کرده و آن را در چارچوب تحلیلی خود قابل مطالعه میدانند و پس رانها قدرتهایی هستند که تحولات را به ضرر خود ارزیابی کرده و در چارچوب نگرش خود قابل ارزیابی نمیدانند.
عربستان از جمله کشورهای «پسران» به حساب میآید. رفتار عربستان طی 2 تا 3 سال اخیر که تحولات بزرگی در حوزه عربی- اسلامی راه افتاده، در همه موارد مبتنی به کند کردن روند تحولات و در نهایت متوقف و معکوس کردن آنها بوده است. عربستان در یمن با طرح موسوم به «تدبیر خلیجی» از یک سو علیعبدالله صالح دیکتاتور و خونآشام یمن را از محاکمه و مجازات مصون کرد و از سوی دیگر، عملاً محصول انقلاب نارس یمن را به دامن عوامل اصلی رژیم گذشته ریخت و دستاورد مردم مظلوم یمن را از بین برد.
عربستان در بحرین با دخالت نظامی، دوره به نتیجه رسیدن انقلاب مردم را طولانی کرد و این در حالی بود که در بین کشورهای عربی، بحرینیها بیشترین میزان زمان حضور در صحنه را به ثبت رساندهاند. مردم در بحرین بیش از هر نقطه دیگری در جهان عرب روی مسالمتآمیز بودن حرکت اعتراضی خود تاکید کرده و از توسل به خشونت بطور جدی پرهیز کردهاند این در حالی است که فشار ظالمانهای که رژیم بحرین به مردم این کشور وارد میکند از هر جای دیگر بیشتر است. حضور گسترده و حداکثری مردم در خیابانها جایی برای بقاء آلخلیفه باقی نمیگذارد اما حمایت همهجانبه و پر شدت عربستان و مخصوصا اعزام نیرو و تجهیزات نظامی برای سرکوب مردم بحرین، رژیم آلخلیفه را بطور مصنوعی سرپا نگهداشته است. عربستان در مصر نیز به مصاف انقلاب مردم رفت و در یک سناریوی آمریکایی- صهیونیستی، اسلامگرایان که از حمایت بخش عمدهای از جامعه مصر برخوردار بودند را از قدرت برکنار کرد و به شکلی وقیحانه نقش سعودی در اقدام ارتش علیه اسلامگرایان را فاش نمود. در مصر مردم تا امروز بیش از 3 هزار نفر قربانی دادهاند که حدود 2000 نفر از آنان به حوادث 50 روز اخیر یعنی پس از برکناری محمد المرسی و اقدام نظامیان تحت حمایت مالی عربستان و تحت فرماندهی آمریکا برمیگردد.
نقش عربستان در لیبی هم یک نقش تخریبی است. بر اساس مدارک معتبر نیروهایی که در فاصله فوریه 2011 (اسفند 89) تا سپتامبر 2011 (شهریور 90) ذیل عنوان «المقاتله الاسلامیه» فعالیت میکردند و زمینهساز دخالت ناتو شدند، یک گروه اصالتا عربستانی بودند کما اینکه همین گروه بعدا و زمانی که تحت عنوان «مجالس العسکریه» در دوره حکومت مصطفی عبدالجلیل به آشوب و ناامنی دامن میزدند و در نهایت مانع استقرار نظم جدید میشدند هم یک جریان وهابی بودند.
نقش عربستان در تونس هم بیشباهت به نقش آن در لیبی و مصر نیست. عربستان در روزهای آغازین انقلاب تونس، دولت نوپا را تحت فشار قرار داد و با بذل پول زیاد یک گروه تروریست را به وجود آورد و سعی کرد با برجستهسازی نقش آنها، مانع از به تصویب رسیدن قانون اساسی در این کشور شود. فشار شدید عربستان به دولت در تونس سبب شده که دولتها بیش از دو ماه دوام نیاورند.
عربستان در سوریه نقش متفاوتی- از نظر شکلی- بعهده گرفت. در این کشور، عربستان درصدد برآمده است دولت باثبات اسد را بعنوان دولتی حامی ترور معرفی نماید. رفتار عربستان در عراق هم از این فرمول تبعیت میکند. عربستان در فاصله سالهای 1384 که دولتهای اسلامی- با اکثریت شیعه در عراق سر کار آمدهاند سعی خود را روی اسقاط نظام سیاسی عراق تمرکز داده است. همین بازی امنیتی به نوعی دیگر در لبنان هم جریان دارد. عربستان با حمایت آشکار از افراطگرایان، یک جبهه ضد مقاومت را در لبنان تشکیل داده است. عربستان هر کجا که بتواند از طریق سرازیر کردن دلارهای نفتی و تحت مدیریت مستقیم و افشاء شده آمریکا، جریانات را میخرد و یا از طریق اقدام دخالتگرایانه، امید مردم آن سامان نسبت به آینده خود را کمرنگ میکند. عربستان به گونهای دیگر همین نقش را در افغانستان ایفا مینماید. ریاض با یک برنامه منسجم تلاش میکند تا به مرور زمینه به قدرت رسیدن طالبان و فروپاشی توافق پشتون- تاجیک را فراهم کند.
در پاکستان نیز عربستان تلاش میکند تا مانع به نتیجه رسیدن انتخابات و آرای مردم شود. حمایت آشکار ریاض از لشکر تروریستی جهنگوی و سپاه صحابه که سالانه صدها نفر از مردم این کشور را به خاک و خون میکشند بخشی از تلاش امنیتی عربستان در این کشور به حساب میآید. با این وصف میتوانیم بگوییم از پاکستان تا لبنان و از سواحل مدیترانه تا سواحل خلیجفارس، عربستان تلاش میکند با توسل به انواع شیوههای ضد مردمی مانع تحقق انقلابهای مردمی شود. در این بین رسانههای غربی چشم خود را به روی فتنهگری سعودیها بستهاند چرا که میدانند آلسعود دستنشانده آمریکاست و بدون اجازه و مدیریت آمریکا دست به هیچ اقدامی نمیزند.
اگر رفتار سعودیها را در صحنههای مختلف مرور نماییم، هماهنگی کامل این کشور با غرب و رژیم صهیونیستی را میتوانیم مشاهده نماییم. اعلام رسمی حمایت عربستان از اقدامات ناتو علیه یک کشور عرب (لیبی2011) اقدامی عجیب میباشد چرا که عربها چنین حمایتی را برای خود خواری به حساب میآورند. عربستان در مواجهه با بحران سوریه نیز چندین بار از شورای امنیت، ناتو و آمریکا خواست با حمله نظامی به سوریه شرایط را برای دگرگونی سیاسی این کشور آماده نماید. سیاست عربستان در عراق نیز بر پایه حمایت از مداخله غربی علیه این کشور عربی میباشد.
اما ملاحظات آمریکا در واگذاری این ماموریت به عربستان را میتوان بدینگونه فهرستبندی کرد:
1- هر نوع تغییر در این منطقه که از دو عنصر «دین» و «دموکراسی» سرچشمه بگیرد و یا از آن متاثر باشد برای عربستان به عنوان پایگاه آمریکا در منطقه خطر وجودی به حساب میآید چرا که انقلاب دینی در جهان اسلام، آغاز رقابت جدی درون مذهبی در این منطقه است از آنجا که بجز عربستان تقریبا هیچ کشور دیگری دارای حکومتی حنبلی نیست. اگر حرکت دینی در جهان اسلام شکل بگیرد این حرکتها از نظر هویتی اگر سنی هم باشند حنبلی نیستند حرکت دینی اگر در مصر یا تونس به نتیجه برسد، مالکیها و شافعیها که اکثریت جمعیتی را در سه استان پهناور مکه و مدینه و تبوک در اختیار دارند را برای ایفای نقش سیاسی در عربستان تحریک میکند و این میتواند بنیان حکومت آل سعود را برهم بزند. از سوی دیگر اگر در کشورهای عربی به قدرت رسیدن از طریق آراء شهروندان به یک روش عمومی تبدیل شود، عربستان نمیتواند یک استثنا تلقی گردد. این در حالی است که آل سعود در یک رقابت واقعی انتخاباتی از آراء لازم شهروندان برخوردار نیست. بنابراین آمریکا برای حفظ عربستان با صراحت از تغییراتی که زیربار آن کودتا یا دخالت خارجی باشد حمایت میکند ولی از روی کارآمدن حکومتی با آراء شهروندان جلوگیری کرده و اگر هم از این طریق به قدرت برسند، سعی در تخریب آنان دارد.
2- هرچند عربستان در ظاهر سیاست مستقلانهای تعقیب مینماید ولی واقعیت این است که سیاست رسمی عربستان همان سیاست غیررسمی دستگاههای اطلاعاتی-امنیتی غرب است که بطور علنی اظهار میشود. ما میتوانیم فهرستی از این موارد را مورد اشاره قرار بدهیم؛ مواضع عربستان درباره ایران کمترین تفاوتی با سیاست آمریکا و اسرائیل در مواجهه با ایران ندارد، مواضع عربستان درباره دولت نوری مالکی و تلاش برای سرنگونی آن، همان مواضع اسرائیل است. مواضع عربستان درباره حزبالله لبنان دقیقاً همان مواضع اسرائیل و آمریکا است. مواضع عربستان درباره سوریه همان مواضع آمریکا و رژیم صهیونیستی است کما اینکه مواضع عربستان درباره حوثیها در یمن، کشمیریها در هند، شیعیان بحرینی، حکومت عمرالبشیر، جهاد اسلامی و... همان موضع آمریکا و اسرائیل است. همین چند روز پیش یک روزنامه اروپایی فاش کرد که عربستان به ناتو برای آغاز حمله به سوریه فشار میآورد و اسناد ویکیلیکس حکایت از آن دارند که دستکم 240 بار عربستان- در فاصله سالهای 1383 تا 1390- از مقامات پنتاگون درخواست کرده که به ایران حمله نظامی کنند. یک سند که حدود دو هفته پیش از سوی سایت «الاوسط» منتشر شد بیانگر آن است که بندربنسلطان مقام ارشد امنیتی عربستان در جریان سفر به مسکو از مقامات روسیه خواسته است که با برکناری اسد از قدرت موافقت کند.
3- عربستان با نقشآفرینی در مصر، سوریه، یمن و... در عین حال ضریب آسیبپذیری خود را هم بالا میبرد چرا که نه تنها شیعیان جعفری الشرقیه و شیعیان جنوبی عسیر، نجران و جیزان بلکه حتی شافعیهای حجاز و مالکیهای حجاز هم از تغییرات حمایت مینمایند. این موضوع کاملاً شفافی است با این وجود شدت گرفتن فعالیتهای فرقهگرایانه سعودی از این حکایت دارد که آلسعود شرایط را برای خود بحرانی ارزیابی میکند و از این رو شتاب زیادی را در رفتار سعودیها بخصوص در موضوع تحولات مصر و بحرین مشاهده میکنیم.
4- آل سعود در منطقه ما در حال حاضر به کانون بحرانآفرینی تبدیل شده است. آنان ایجاد درگیری شیعی- سنی را بهترین راه رسیدن به اهداف خود ارزیابی مینمایند و بدین جهت شاهد دست زدن آل سعود به یک سلسله اقدامات جامع رسانهای، فرهنگی، سیاسی و دیپلماتیک که همه همگرایی جهان اسلام را نشانه رفتهاند، هستیم.
سعدالله زارعی
مجلس شورای اسلامی این روزها با رسیدگی به صلاحیت وزیران پیشنهادی ایام مهمی را سپری میکند. طبق اصل 87 قانون اساسی «رئیس جمهور باید برای هیئت وزیران از مجلس رأی اعتماد بگیرد». طبق اصول متعدد قانون اساسی و از جمله اصول 122، 133، 137 و... رئیس جمهور و وزیران باید در برابر نمایندگان ملت پاسخگو باشند.
با این اوصاف رأی اعتماد مجلس به وزرای پیشنهادی، یک امر تشریفاتی و تزئینی نیست؛ آن گونه که برخی سیاستبازان و نشریات افراطی میگویند این طیف مدعیاند چون رئیس جمهور رأی مردم را کسب کرده، بنابراین نمایندگان باید پیام مردم را بگیرند و با یک قیام و قعود، رأی دربستی به کابینه بدهند. گویا مثلا رئیس جمهور نماینده مردم است اما نمایندگان مجلس نماینده مردم نیستند. این جریان که دست بر قضا در فتنه سالهای 78 و 88 نقشآفرین اصلی بود، این بار از یک سو میکوشد مجلس را از اصالت و استقلال ساقط کند و به زایده و طفیلی بدل سازد و از جانب دیگر با روبرو قرار دادن دو طیف اصولگرای مجلس و داغ کردن آتش اختلاف میان آنان، صورت مسئله و محل نزاع اصلی را گم و گور کند.
در این باره ملاحظات و گفتنیهایی وجود دارد.
1- درباره موضوع فتنه و فتنهانگیزی کدام تلقی را باید داشت؟ آیا این مسئله، اتفاقی موردی و تصادفی، مربوط به گذشته و مثلا «گلایه انتخاباتی» است که باید از خاطرهها زدود یا یک روند مغرضانه و مداوم خیانت با ظرفیت بازتولید در آینده است؟ رئیس جمهور محترم روز عید فطر و در جریان دیدار مسئولان با رهبر معظم انقلاب تعبیری به کار بردند که مضمونا خوب اما به لحاظ مصداق خطا بود ضمن آن که با باور شخص دکتر روحانی نیز در تناقض است. آقای روحانی در سخنان روز عید فطر گفت «اگر این ماه، ماه غفران الهی است پس بیاییم از هم بگذریم و دلها را انبان کینهها قرار ندهیم. هر آن چه که گله داریم از انتخابات اخیر و قبل و بعدش، این ماه، ماه رحمت است. الا تحبون ان یغفرالله لکم؟ پس اگر این چنین است؛ ولیعفوا و لیصفحوا. اگر ما غفران الهی را میخواهیم، خود هم باید دست به غفران و گذشت بزنیم و کینهها را بزداییم». آیا تدارک 2 فتنه و آشوب بزرگ به فاصله 10 سال، مسئلهای شخصی یا صرفا گلایه انتخاباتی یا احیانا کینههای فردی است که بتوان گذشت؟! اینکه حق شادی از حامیان رئیس جمهور قبلی (25 میلیون نفر- 63 درصد کل آرا) دریغ شد و 4 سال بعد رئیس جمهور با 7/0 درصد تفاضل رأی بیش از 50 درصد انتخاب شد بی آن که مخالفان آشوب راه بیندازند را میتوان گذشت. اما 2 بار بسترسازی برای براندازی اصل انقلاب و جمهوری اسلامی به فاصله 10 سال را چطور؟ آیا این باطن خباثتآلود، محتملالتغییر و قابل گذشت است؟!
2- دکتر روحانی اگر عوامل فتنه تیر 78 را اراذل و اوباشی که به نیابت از آمریکا و اسرائیل دنبال براندازی بودند و باید سرکوب شوند خطاب کرد، یک سال پس از فتنه 88 نیز درباره عوامل تجمع ضد انقلابی 25 بهمن که موسوی و کروبی و جریان حامی آنها بانیانش بودند، گفت «این عده با شعارهای ضد انقلابی، موجبات خوشحالی و بهرهبرداری آمریکا و رژیم صهیونیستی و ضد انقلاب را فراهم آوردند و موجب ناراحتی قاطبه مردم شریف شدند. این یک حرکت ضد اسلامی و ضد ملی بود». این جماعت نانجیب که به هیچ صراطی مستقیم نمیشدند، قانونشکنی و آشوب کردند، به مردم و مساجد و حسینیهها حمله بردند، به امام و رهبری اهانت کردند، حرمت روز قدس را شکستند و به نفع آمریکا و اسرائیل شعار دادند، رسما روی عنوان جمهوری اسلامی خط کشیدند و سرانجام به جنگ امام حسین(ع) رفتند و توسط یکی از سران فتنه «مردمان خداجو» خوانده شدند. آنها به تصریح جناب دکتر روحانی عوامل آمریکا و اسرائیل هستند و سؤال مبنایی این است که از کدام خیانت آنها و با چه حسابی میتوان گذشت؟!
اکنون که سخن از فضیلت عفو و گذشت در ماه مبارک رمضان مطرح است، سزاوار است به دعای حضرت سیدالساجدین هنگام حلول ماه رمضان (دعای 44 صحیفه سجادیه) استناد کنیم که ابتدا توفیق عفو و گذشت و مسالمت را از خداوند درخواست میکنند اما- بلافاصله- برای آن حد میگذارند. امام سجاد علیهالسلام میفرماید «و وفقنا... ان نسالم من عادانا حاشا من عودی فیک و لک فانه العدو الذی لا نوالیه و الحزب الذی لا نصافیه. خدایا ما را موفق بدار... که با کسی که با ما دشمنی نموده، مسالمت و آشتی کنیم جز کسی که در راه تو و برای تو با او دشمنی کردهایم که او دشمنی است که با او دوستی نمیکنیم و حزبی است که دل ما با او صاف نمیشود». آیا ملت ایران سرمایهای ارزشمندتر از امام حسین علیهالسلام، ولایت و رهبری و جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی هم دارد که بخواهد بر سر آن تخفیف بدهد و درباره آن غیرت نورزد؟! و آیا قرار بود جمهوری اسلامی 2 بار براندازی شود؟!
3- ما از اولیای معصوم آموختهایم همانقدر که باید از بانیان جنایتها و خیانتهای بزرگ بیزار باشیم از سکوتکنندگان و رضایتدهندگان به این ظلمها نیز منزجر باشیم. «فلعن الله امهًْ قتلتک و لعنالله امهًْ ظلمتک و لعن الله امهًْ سمعت بذلک فرضیت به». فتنه در منطق قرآن بزرگتر و شدیدتر از قتل است. «الفتنه اکبر من القتل» و «الفتنه اشد من القتل». لعنت عوامل و بسترسازان و فضاسازان فتنه، شعار ملتی بود که در حماسه نهم دی 88 به میدان آمدند و با همت الهی خویش بساط فتنه را جمع کردند. چند تن از افراد پیشنهادی برای تصدی وزارت جزو ستادهای اصلی تحریک به فتنه بودند و برخی دیگر دستکم در آن دوره سخت انقلاب و نظام اسلامی، به علامت رضایت سکوت کرده بودند. به فرموده امیر مومنان علی علیهالسلام «الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم... هر کس به رفتار گروهی راضی باشد مانند کسی است که با آنها در ارتکاب آن فعل وارد شده و برای هر کس که داخل باطل شود 2 گناه است؛ گناه عمل و گناه رضایت بر آن» (حکمت 151 نهجالبلاغه). ما اکنون در مقام لعن این افراد نیستیم. اما خیلی که بخواهیم تخفیف بدهیم- که چنین حقی هم نداریم- پایه غیرقابل اغماض حقیقت این است که چنین افرادی صلاحیت تصدی وزارت و مدیریت در دولت جمهوری اسلامی را ندارند. آنها که با جریان نفی و نقض صریح جمهوری اسلامی همراهی یا در بحبوحه تهاجم سکوت کردهاند- چه رسد به صدور بیانیه حمایت از فتنهگران- چگونه رویشان میشود وزیر دولت جمهوری اسلامی شوند؟
4- تیرماه 1380 در حالی که دولت دوم اصلاحات برای اخذ رأی اعتماد از مجلس ششم آماده میشد، عباسعلی نورا نماینده مردم زاهدان در مصاحبه با هفتهنامه یالثارات از موضوعی تکاندهنده خبر داد و گفت «از من خواسته شد در بازرسی قراردادهای بیع متقابل با سازمان بازرسی کل کشور همکاری کنم. در داخل شرکت نفت عدهای به من گفتند فلانی اینجا خطر شما را تهدید میکند. اینجا معاملهها به ریال نیست، به دلار است. در یک معامله یک میلیارد دلاری اگر کسی یک درصد پورسانت بگیرد میشود 10 میلیون دلار. آن طرف با این پول میتواند هزینه کند که در روزنامهها تو را بدنام کنند، بچهات را زیر ماشین بگیرند، کارهایت را عقیم کنند. حجم پورسانتها و رانتهای این حوزه معادل صادرات غیرنفتی یعنی قریب 2 میلیارد دلار است».
اینها را علاوه کنید به سخنان نمایندگان دوم خردادی همان مجلس درباره عملکرد وزارت نفت با مدیریت آقای زنگنه و از جمله این قضاوتها؛ حمید کهرام نماینده اهواز: «نظارت بر قراردادهای نفتی عملا از مجلس گرفته شده و هیچ نظارتی وجود ندارد. وزارت نفت در 5 دقیقه یک قرارداد میلیاردی را توضیح میدهد و سپس اجرایی میشود». مرحوم رشیدیان نماینده آبادان: «تخلف در قراردادهای نفتی قطعی است و مجلس اطلاعی از قراردادها ندارد». نریمان نماینده بابل: «نامحرم بودن مجلس در قراردادهای نفتی سؤالبرانگیز است». محتشمیپور: «مدیریت آقای زنگنه در وزارت نفت فاجعه است». اگر به گفته معاون وزیر اقتصاد دولت اصلاحات در همایش خصوصی (27 بهمن 1379) «پتروشیمی اراک را برای واگذاری 300 میلیون دلار قیمتگذاری کردند در حالی که یک میلیارد دلار برای آن هزینه شده؛ این رانت را- مانند گوشت لخم- به چه کسی میخواهند بدهند»، آیا حق نداریم بپرسیم همان وزیر امروز در فهرست کابینه موسوم به «اعتدال»، «تدبیر» و «امید» چه میکند؟ و آیا قرار است با شعارهای خوب به آلودگیهای مدیریتی دولت سازندگی و دولت اصلاحات در 2 دهه قبلتر برگردیم. یعنی این قدر در کشور قحطالرجال است؟!
5- این نوشتار مجال بسط همه مستندات را ندارد اما اگر با همین مقدمات، میتوان تصریح کرد که مجرای چینش 18 عضو کابینه پاستوریزه نبوده و به هر دلیل سوراخ و آلوده شده، طبعا مسئولیت سنگینی متوجه نمایندگان و امانتداران ملت در مجلس شورای اسلامی میشود. در همین زمینه صلاحیت نامزدهای معرفی شده برای تصدی 7-6 وزارتخانه با اما و اگرهای جدی مواجه است. برخی از آنها بیتعارف سابقه قانونشکنی و خیانت در امانت یا دستکم سوء مدیریت و ضعف نظارت را در کارنامه خود دارند و برخی دیگر افراد وجیه و محترمی هستند که صرفنظر از شخصیت حقیقیشان، واجد حداقل صلاحیتهای تخصصی یا سیاسی لازم برای تصدی این امانت بزرگ نیستند یا بعضاً فاقد اجتهاد و استقلال رأی کافی برای مدیریت هستند- عملا مدیریت خواهند شد- و بودن آنها در رأس وزارتخانه صرفا یک پوشش و تشریفات است.
6- دامن زدن به مجادلات تند میان دو طیف موسوم به «رهروان ولایت» و «اصولگرایان» مقدمه فتنه مهندسی شدهای است که در اصل، عقیم کردن و به تحلیل بردن اقتدار نظارتی مجلس را در دستور کار خود دارد. مجال دادن به این اختلافات طبیعتا راه را برای لابیگران که دنبال تجزیه مجلس و جذب افراد ضعیفتر هستند خواهد گشود. نباید اجازه داد ماجرای مجلس پنجم و دولت اصلاحات بازسازی شود. ضعف مدیریت مجلس در آن روز در کنار تشدید اختلاف و انشعاب میان اکثریت موجب شد تا مجلس در برابر افراطیون خلع سلاح و منفعل شود و این همه افراطیون را- پس از عبور از فیلتر نظارتی- از حمله و هتاکی به رئیس و نمایندگان مجلس باز نداشت. آن روزها از مجلس به عنوان مجلس زوری، دستنشاندگان عاملان قتلهای زنجیرهای، تاریخ گذشته و... یاد شد. حرمت مجلس را باید پاس داشت و حرمت هر امامزاده به متولیان آن است.
محمد ایمانی