طی دو ماه گذشته (آبان و آذر ماه)، دو حادثه بسیار مهم در آمریکا رسانهای شد که هر یک به تنهایی برای بر باد دادن حیثیت یک دولت کافی است. یکی قتلهای سریالی سیاهپوستان و تبرئههای سریالی قاتلان و دیگری انتشار گزارش به شدت سانسور شده سیا درباره شکنجه آنچه آمریکاییها «مظنونین به فعالیتهای تروریستی» مینامند. سرکوب وحشیانه اعتراضها و دفاع تمامقد از شکنجههای سیا نیز، واکنشهای رسمی آمریکا نسبت به این دو جنایت بود! در این باره گفتنیهایی هست؛
تاجر و کاسب بازار بود. مالالتجارهای داشت که خوب فروش میرفت. آن قدر خوب که وسوسه شد گران بفروشد. اما دست نگه داشت. پا شد و رفت پیش امام جماعت مسجد سیدعزیزالله بازار تهران که آیتالله سید احمد خوانساری از مراجع تقلید بود و فقه و اخلاق تدریس میکرد. گفت من جنسی را به قیمت صد تومان میخرم ولی چون بازار کشش دارد آن را 200 تومان میفروشم. آیا این کار اشکال دارد.
دیروز اجلاس «خطر جریانهای تکفیری از دیدگاه علمای جهان اسلام» در قم افتتاح شد و در آن نزدیک به 1000 نفر از علمای سراسر جهان اسلام و پیروان مذاهب مختلف اسلامی مشارکت دارند ریاست این اجلاس را دو نفر از مراجع بزرگوار که خود سابقهای دیرینه در پژوهش و نگارش آثار مهم کلامی، فقهی و تاریخی دارند - یعنی حضرات آیات عظام مکارم شیرازی و سبحانی- بر عهده دارند که این خود سطح وزانت و به تبع آن تاثیر این گردهمایی علمای جهان اسلام را نشان میدهد.
اما فارغ از این مسئله، موضوع تکفیر و تروریزم برای جهان اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار شده چرا که این دو که در واقع یکی به حساب میآیند، درصدد هستند که علاوه بر میراث گرانبهای اسلام موقعیتهای حساس کنونی جهان اسلام را نیز از آنان گرفته و تبدیل به راحتالحلقوم برای استکبار جهانی نمایند. اجلاس جهانی علما در قم از این رو که برای بحث پیرامون یک معضل مهم جهان اسلام تشکیل شده نیز از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. اما در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- تکفیر و تروریزم واکنش عجزآلود دشمنان اسلام به پیشرفت چشمگیر و حیرتانگیز جهان اسلام بطور اعم و جبهه مقاومت بطور اخص میباشد و از این رو از ریشههای قوی و در نتیجه از شاخههای ستبر برخوردار نیست و دقیقا به همین دلایل نمیتواند- به تعبیر ژرف رهبر معظم انقلاب اسلامی در حرم امام، خرداد گذشته- مسئله اصلی جهان اسلام تلقی شود. پیشرفتهای جهان اسلام و جبهه مقاومت در سالهای اخیر بسیار حیرتانگیز بوده و وحشت زیادی را برای آمریکا و عوامل آن در منطقه پدید آورده است؛ به دو مورد آن توجه کنید: 1- عراق در سال 2003 به اشغال آمریکا درآمده و در سال 2005 یعنی ظرف دو سال به یک حکومت مستقل با رویکردی ضدآمریکایی و همگرا با جمهوری اسلامی ایران دست یافته و ظرف 4 سال آمریکا را ناچار به امضای توافقنامه خروج کرده است. این یک رویداد فوقالعادهای است و در هیچ محاسبهای نمیگنجد هنوز این سوال اساسی فرا روی ناظران سیاسی و اطلاعاتی برجسته دنیا قرار دارد که ایران چگونه توانست کشوری دشمن را به دوست و کشوری اشغال شده را آزاد نماید بدون آنکه در این راه هزینه زیادی کند و یا تلفات بدهد؟! 2- جریان انصارالله یمن حرکت انقلابی خود را از سال 1382 با تعداد بسیار کم که از چند صدنفر فراتر نمیرفت، شروع کرد و در سال 1388 به مهمترین قدرت اجتماعی، سیاسی و نظامی در یمن تبدیل شد به گونهای که آنان در جریان آخرین جنگ خود- جنگ ششم- که از اوایل شهریور تا اواسط بهمنماه 1388 امتداد داشت، توامان بر ارتشهای یمن، عربستان و اردن غلبه کردند. امروز این گروه که روزی حوثی- روستایی در جنوب صعده- خوانده میشدند، از سوی میلیونها زیدی و میلیونها شافعی در یمن حمایت میشود و پرنفوذترین جریان اجتماعی یمن میباشد. اینها امروزه دستکم 10 میلیون نفر هوادار شیعی و سنی در یمن داشته و عدد نیروهای سازمان یافته و آموزش دیده و مجهزشدهشان به چند ده هزار نفر میرسد این در حالی است که حوثیها در دوره قیام خود - 1382 تا 1393- به هیچوجه مال و جان شهروندی را در یمن مورد تعرض قرار نداده و این همه پیروزی را با انقلابی مردمی و بصورت مسالمتآمیز بدست آوردهاند. تحولات یمن تعجب فراوانی را برانگیخته و بخصوص رژیم آل سعود نگرانی شدیدی پیدا کرده است به گونهای که حدود یک ماه پیش یکی از مقامات ارشد عربستان در دیدار با امیر کویت گفته بود: «ایران برای مهار اسرائیل حزبالله را در لبنان به وجود آورد و برای مهار عربستان جنبش زیدیها را در یمن پدید آورده است».
کاملا پیداست که غرب و رژیمهای وابسته به آن تا چه اندازه از تحولات کنونی منطقه نگرانی دارند. آنان در جستجوی راهحلی برای این روند که توأمان ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی دارد در پی خلق پدیدهای برآمدهاند که با ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی بتواند روند شتابان موفقیتهای جبهه مقاومت را کنترل و کند نماید. داعش در واقع محصول یک چنین چارهاندیشی منفعلانهای است.
2- یکی از اهداف راهاندازی گروههایی با ماهیت تکفیری، درگیر کردن علما و اندیشمندان جهان اسلام با زهر و پادزهر تکفیر است. خود پدیده تکفیر اگرچه - همانگونه که در یک یادداشت توضیح داده شد- غیراسلامی است و از اندیشههای مسیحی متأخر نشأت میگیرد اما در عین حال به یک موضوع مذهبی تبدیل گردیده است از این رو تکفیر مذهبی در درجه اول علمای مذاهب را هدف قرار داده است و در این راه تفکیکی میان علمای شیعه و علمای سنی قایل نیست و از قضا علمای اهل سنت بیش از علمای شیعه در معرض تکفیر گروههای تروریستی قرار دارند چرا که بستر حرکت تکفیریها جوامع سنی است و در جوامع سنی این علمای سنی هستند که میتوانند نقشی افشاگر و بازدارنده داشته باشند نه علمای شیعه. به یک نمونه از این موضوع اشاره میکنیم. در کشور سوریه «علامه شیخ سعیدرمضان البوطی» که بزرگترین روحانی حنفی سوریه و استاد الاساتید علمای سنی در منطقه شامات به حساب میآمد و بیش از چهل کتاب در حوزه دین نوشته بود و در علوم دیگر نیز تبحر داشت و از این رو «علامه» خوانده میشد و از قدرت نفوذ بالایی در میان دینمداران سنی شامات برخوردار بود، در مسجد جامع دمشق و در حین اقامه نماز به همراه حدود چهل نفر از شاگردان و مریدانش به شهادت رسید. فردی که وی و همراهانش را با یک بمب به شهادت رساند یک جوان 19 ساله از شاگردان وی بود که به وسیله جبههالنصره فریب داده شده بود. وی در بازجوییاش گفته بود: «من جز خوبی از شیخ رمضان البوطی سراغ نداشتم ولی مصلحت ما حکم میکرد که وی از میان برداشته شود.» تکفیر در این میانه علمای ارزشمند که مواریث اصیل دینی هستند را مورد هجوم قرار میدهد تا راه را برای پذیرش رژیمی که ضمن غیردینی بودن با استانداردهای سازمانهای طراح اطلاعاتی منطبق باشد، هموار شود.
از اینرو علمای جهان اسلام در این زمان بر حسب آموزههای دینی که میفرماید: «زمانی که فتنهها ظاهر میشوند و شناخت حق از باطل برای مردمی که از علم بهره زیادی ندارند سخت میگردد بر علماست که با اظهار صریح حقایق پردههای تردید را از جلوی چشم مردم کنار بزنند که اگر چنین نکنند لعنت خدا بر آنان خواهد بود»، باید به میدان بیایند. این علما در درجه اول وظیفه دارند دشمنان اصلی اسلام و مسلمانان که مسبب اصلی در به وجود آوردن گروههای تکفیری هستند را معرفی کرده و در کانون تهاجم قرار دهند. در غیر اینصورت به فرض آنکه مبارزه علیه گروههایی نظیر داعش موثر باشد، با معلول مبارزه کرده و از علتالعلل مشکلات جهان اسلام غفلت نمودهاند. از سوی دیگر علما باید در این مبارزه به روشهای پر اثر در تبلیغات روی آورند و مهمترین راه این است که مبارزه با آمریکا و غرب را بیش از پیش در ممالک خود نهادینه کرده و خط آمریکا را در کشور خود افشا نمایند. مگر نه این است که آمریکا داعش را تقویت کرد تا نفرت جهان اسلام از آمریکا جای خود را به نفرت جهان اسلام از داعش بدهد. بنابراین بر حسب قاعده «رُدّالحجرمنحیثجاء» راه مقابله با تروریزم و داعش مبارزه با آمریکاست.
3- داعش و گروههای شبیه آن پدید آمدهاند تا فرصت پیش روی مسلمانان که با حرکت مبارزاتی صد ساله آنان- یعنی اندیشه اسلام- گره خورده را از دستشان بربایند. داعش مامور است تا بهم رسیدن «شریعت» و «مصلحت مسلمین» که با انقلاب اسلامی در یک تن جا گرفته و در واقع ترجمان ولایت فقیه است را به شکاف میان این دو تبدیل کنند چرا که بهم رسیدن فقه و مصلحت در واقع رمز اصلی مدیریت تحولات به نفع اسلام و به ضرر جبهه کفر است. راز و رمز موفقیتهای 35 ساله انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن هم از بهم رسیدن سنن شرعی- فقه- و سنن عقلی- مصلحت- است و راه تئوریک موفقیت دشمن در عرصه پیکار با انقلاب اسلامی موفقیت در این عرصه ایدئولوژیک یعنی جدا کردن شریعت از مدیریت است.
تاکید افراطگرایانه و تنفرآمیز داعش بر اجرای احکام قلابی به نام احکام شرعی علیه انسانهای بیدفاع در واقع برای ناموجه نشان دادن همراهی شرع و مدیریت است. کما اینکه عقلستیزی و نفی «تبار تمدنی» مسلمانان و نفی الگوهایی نظیر حجربن عدی برای آن است که جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی با تکیه بر الگوهای کاربردی و با استناد به مواریث علمی و مدنی جهان اسلام، نمایی از پدیدارشدن دوباره تمدن اسلامی را به همگان نشان داده و از این طریق دلبری کرده است. موضوع مهم دیگر ستیز با غرب و صهیونیسم است. جبهه مقاومت خود را با این شعار به دنیا معرفی نموده و با این شعار شعلههای امید را در دور و نزدیک جوامع اسلامی روشن کرده است. امروزه نفرت از غرب در جهان اسلام به نحو بارزی برجسته است. در این میان ملل سنی جهان اسلام بیش از شیعیان از غرب نفرت دارند چرا که در طول 200 سال گذشته مجامع سنی از دهلی تا کازابلانکا بیش از مجامع شیعه مزه تلخ اشغالگری، استیلا و تحمیل رژیمهای وابسته به غرب را حس کرده و از آن آسیب دیده است.
ملت پاکستان از سال 1820 تا سال 1947 یعنی به مدت 127 سال اشغال سرزمینشان توسط انگلیس را تجربه کرده و فلسطینیها از 1820 تا 1948 با اشغال کشورشان توسط انگلیس و سپس از 1948 تا امروز اشغال کشورشان توسط دستنشانده جنایتکار انگلیس را تجربه کردهاند و همین حکایت به نوع دیگری در سوریه، عراق، لبنان، لیبی، الجزایر و... وجود دارد. بنابراین آمریکا میداند که در نهاد هر مسلمان نسبت به غرب چه میگذرد و از اینرو آنان داعش را به جنایاتی وادار مینمایند تا مخاطب مظلوم سنی ناخواسته بگوید «باز صد رحمت به آمریکا و انگلیس»! این در حالی است که غرب باز هم به بیراهه رفته است و نمیداند که در این میان مسلمانان داعش را محصول جمعبندیهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و محصول حمایتهای فراوان ترکیه و عربستان به عنوان دو بازوی عملیاتی سازمانهای آمریکا و انگلیس دانسته و بر درجه نفرتشان از غرب افزوده میشود.
سعد الله زارعی
شاید این برداشت بدبینانه تلقی شود که برخی از مشاوران سایهنشین رئیسجمهور محترم گزینههایی را برای تصدی وزارت علوم به مجلس پیشنهاد میکنند که پیشاپیش از رأی عدم اعتماد نمایندگان مردم به آنها اطمینان کامل داشته باشند! ولی شواهد و دلایل غیرقابل انکار و فراوانی را میتوان آدرس داد که از این واقعیت تلخ و مرموز حکایت میکنند. اما چرا؟! و آنان از این بازی غیرمسئولانه چه مقصود و منظوری را دنبال میکنند؟! بخوانید؛
اطلاعیه وزارت علوم درباره پرونده پر سر و صدا و جنجالی بورسیهها، بسیاری از گمانهزنیها و هشدارهای دلسوزان در این ماجرا را عینیت بخشید و ثابت کرد که ماجرا، نه یک دغدغه علمی و آکادمیک، که یک بازی سیاسی و هیاهوی رسانهای برای دور کردن توجهات از اصلیترین مسائل است. اینکه مسئله اصلی چیست که اینقدر تلاش میشود کسی به آن توجه نکند و اینکه اطلاعیه وزارت علوم چگونه این امر را اثبات میکند، چیزی است که در این یادداشت به آن خواهیم پرداخت.
1- از ماههای نخستین شروع بکار دولت یازدهم، بحث و جنجال درباره بورسیههای غیرقانونی بالا گرفت و بارها و بارها اعلام شد و در رسانههای حامی دولت نوشته شد که 3772 بورسیه غیرقانونی در دانشگاهها مشغول به تحصیلند. طبیعتاً این انتظار منطقی در جامعه پدید آمد که مرجعی قانونی و بیطرف به موضوع رسیدگی کرده و صحت این تهمت سنگین و ادعای بزرگ را ارزیابی کند. اما وزارت علوم پس از یکسال ادعا و شکایت، ناگهان لباس قاضی پوشید و حکم صادر کرد! امر بیسابقهای که تعجب همگان را برانگیخت و این پرسش را در ذهن تداعی کرد که براساس کدام منطق و متن قانونی، یک دستگاه هم مدعی باشد، هم سناریوساز، هم شاکی و بالاخره هم قاضی!؟ اما به هرحال چنین شد و اعلام شد که از جمع 3772 نفر، 36 نفر مستحق ادامه تحصیل در مقطع دکترا نیستند! یعنی حدود 9 دهم درصد! طبیعتاً اعلام چنین رقمی پس از آن همه جنجال، یک رسوایی بزرگ برای دروغگویان و یک فضاحت تاریخی بود. پس باید بازی با اعداد آغاز میشد. پس براساس چند عملیات ریاضی، اعلام شد که 840 نفر دیگر مستحق ادامه تحصیل هستند اما هزینه تحصیل آنها از محل بورس پرداخت نمیشود بلکه شخصاً باید این هزینه را تأمین کنند!
مسئولان راستگویی که این اطلاعیه را تنظیم کرده بودند و همه را جز خودشان به دروغگویی و تخلف متهم میکردند، فراموش کردند که ممکن است در مقابل پرسشی اساسی قرار بگیرند و جوابی برای آن نداشته باشند. آن پرسش این است که براساس ادعای شما، کل این افراد در فرآیندی غیرقانونی (یعنی بدون آزمون) بورس شدهاند، پس چگونه و براساس چه قانونی اجازه ادامه تحصیل آنها را میدهید؟! اگر اصلاً استحقاقی ندارند، چه کسی و کدام قانون به شما چنین اجازهای را داده که شخص غیرمستحق را بر صندلی تحصیلی دکترا بنشانید و اگر دارند- که اسناد محکم از این گزاره حکایت دارد- چرا به دروغ آنها را متهم کردید؟!
2- حتی اگر درباره این گروه هیچ حرف و بحثی نداشته باشیم، این عدد نسبت به کل، حدود 20درصد را دربر میگیرد و باید پرسید جبران آبروی رفته 80درصد باقی مانده را چه کسی میکند؟ و چرا اول همه را متهم کردید و بعد به این عدد رسیدید (البته اگر درست باشد) این محاسبه ساده را باید به سرپرست وزارت علوم گوشزد کرد که در مصاحبه توجیهی و اطلاعیه مذکور، گفته بود: «از چه کسی باید عذرخواهی کنیم»!؟ باید از هشتاد درصد بورسیهها و نخبگانی که یکسال توسط شما و بوقهای تبلیغاتی شما مورد هجمه و حمله قرار گرفتند عذرخواهی کنید و فرصت را به روز واپسین نگذارید که پاسخگویی سختتر میشود.
3- درحالی که دانشگاههای کشور همه ساله در اردیبهشت ماه فراخوان جذب میدهند، به عده کثیری که بورس آنها مشکل نداشته اعلام شده تا بهمن فرصت دارید از یکی از دانشگاههای کشور، اعلام جذب اخذ کنید! یعنی عملاً و محترمانه به آنها گفته میشود: «پرونده شما را زیر و رو کردیم، هیچ مشکلی نداشتید که بتوانیم شما را به خاطر آن از تحصیل محروم کنیم، پس ناچاراً به تحصیل ادامه بدهید، اما کاری میکنیم که نتوانید در هیچ دانشگاهی جذب شوید و پس از چند سال تحصیل، با یک مدرک دکترا مرخص شوید! شما نباید استاد هیچ دانشگاهی بشوید!» آیا این جملات ترجمان محتوم و حقیقی اتفاقی که هماکنون بر سر فرزندان نخبه کشور آورده میشود، نیست؟
4- اما چرا اینها، که نسل جوان، پر انرژی و مؤمن و وطندوست هستند نباید در دانشگاه جایی داشته باشند و به کرسی استادی تکیه بزنند؟ مگر قرار است دانشگاه جای چه کسانی باشد؟ و اینها قرار است جای چه کسی را تنگ کنند؟ این، همان بزنگاهی است که ثابت میکند، ماجرای بورسیهها، جنجالی بیش نبود. سالها قبل حمیدرضا جلاییپور نوشته بود: «بدنه اصلی جریان اصلاحطلب همان 2500 نفری بودند که در دوره سازندگی برای ادامه تحصیل با بورس وزارت علوم به کانادا، انگلیس و استرالیا اعزام شدند» طبیعی است که در بین آنها هم افراد وطندوست و انقلابی کم نیستند، اما همه چیز حکایت از آن دارد که سران آن جریان برای بقاء و تأثیرگذاری سیاسی در دانشگاههای کشور دست به هر کاری میزند حتی اگر به قیمت نابودی و ناامیدی هزاران نخبه جوان تمام شود. و بعد برای پنهان ماندن اصل ماجرا، شیپور دروغین بورسیهها را در دست میگیرد و آنقدر در آن میدمد که کسی متوجه بازگشت بیسر و صدای خائنین به ناموس و میهن این مردم و دانشجویان آنها نشود! به این دو نمونه تلخ توجه کنید:
الف: نیمه سال 87، خودرویی با سرعت غیرمجاز در حال عبور از بزرگراه قزوین-زنجان است، راننده به اخطار ایست پلیس برای توقف توجهی نمیکند، پس از اندکی تعقیب و گریز، خودرو متوقف و به پاسگاه پلیس راه هدایت میشود. بررسیها نشان میدهد که راننده، استاد یکی از دانشگاههای مهم کشور است و سرنشین دیگر، خانم جوانی است که دانشجوی وی است. در جریان تحقیق برای تصدیق هویت راننده، چندین شکایت توسط دانشجویان و برخی کارمندان دیگر کشف میشود و لاجرم آنها به مرجع قضایی معرفی میشوند. پس از بررسیهای فراوان و تشکیل پروندهای مفصل و صرف زمان بسیار و تحقیقات طولانی و کشف حقایقی تکاندهنده (که جزئیات آن نزد کیهان محفوظ است و شرح آن جز تلخی و تکدر حاصل دیگری ندارد) دادگاه کیفری با صدور دادنامهای مفصل، استاد خاطی و خائن را به اتهام رابطه نامشروع و... به مجازاتهایی از قبیل شلاق، تبعید و... محکوم میکند. همزمان هیئت رسیدگی به تخلفات اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز آن استاد را که آبروی اساتید متعهد و مومن را برده بود، از دانشگاه اخراج میکند. او به دیوان عدالت اداری شکایت میکند و دیوان حکم دانشگاه مبنی بر اخراج را تائید میکند. احکام قضایی اجرا میشود و آن مرد سالهای تبعید را هم سپری میکند اما ناگهان و در آغازین ماههای شروع بکار دولت یازدهم همان مرد - که البته رئیس شاخه استانی یکی از احزاب منحله هم بوده- به تکاپوی بازگشت به دانشگاه میافتد! با مسئولان مختلف دیدار میکند، وعدههایی میگیرد و نامههای حمایتی صادر میشود و با ادعای کشف اسناد و ادله جدید دوباره در دیوان عدالت اداری طرح دعوی میکند! یکی دو نامه حمایتی هم برای او صادر میشود. حتی یک کارمند وزارت علوم، خارج از صلاحیت اداری و شغلیاش برای آنکه کار را یکسره کند، طی نامهای، هویت و صلاحیت صادرکنندگان حکم اخراج آن استادنما به جرم دستدرازی به دختران بیپناه مردم را زیر سؤال میبرد و جالب آنکه این نامه (که یک مکاتبه داخلی بود) در جهت حمایت از استاد خاطی، از پرونده قضایی وی سردرمیآورد و... ظاهرا باید به زودی شاهد بازگشت پیروزمندانه این استاد به دانشگاه باشیم. هرچند هماکنون نیز او به صورت غیر رسمی حضورش را آغاز کرده است!
ب: در کوران فتنه سال 88 بسیاری تحت تاثیر القائات مسموم، سخنانی گفتند و حرکاتی کردند که با فروافتادن پردهها، به باطل بودن ادعاها پی بردند و به صف فشرده انبوه مردم بازگشتند. بسیاری از آنها را دوش به دوش خود در 9 دی تاریخی انقلاب دیدیم. اما دکتر «ع.م» حساب شده و فعال از مدتها قبل از فتنه در جلسات براندازی شرکت کرد و برای لحظه لحظه حادثه برنامه ریخت. در کوران فتنه هم از هیچ تلاشی برای براندازی کوتاهی نکرد و نصیحت مشفقان در وی اثری نکرد. دادگاه انقلاب پرونده او را به اتهامات گوناگون مورد بررسی قرار داد و پس از چندین و چند جلسه و مطالعه همه اسناد و شواهد غیرقابل انکار، او را به پنج سال حبس و... محکوم کرد. وی نیز از سوی هیئت رسیدگی به تخلفات اعضاء هیئت علمی دانشگاهها، از دانشگاه اخراج شد. اما او هم با آغاز کار دولت یازدهم، سودای بازگشت ساز کرد و به طرح دعوی در دیوان عدالت اداری پرداخت. عوامل پردهنشینی که هزینه اعمال آنها را فرجیدانا داد، حمایت از او را آغاز کردند و در حالیکه طرف شکایت «ع.م» وزارت علوم بود، در اقدامی عجیب و بیسابقه، معاون حقوقی وزیر نامه محرمانهای خطاب به قاضی پرونده و با محتوای حمایت از شاکی ارسال کرد! حتی رئیس دانشگاه هم نامه حمایتآمیز از وی تنظیم و ارسال کرد و باز هم همان مقام غیرمسئول و فاقد صلاحیت اداری، صلاحیت و شایستگی صادرکنندگان رأی اخراج را زیرسؤال برد تا همه چیز برای بازگشت این شخص خائن و وطنفروش و عنصر فعال در فتنه آماده شود...
این دو نمونه و دهها نمونه مشابه دیگر که نزد کیهان محفوظ است و همچنین موارد تلخ انضباطی دانشجویی، جملگی حکایت از یک روند خطرناک دارد و به نظر میرسد با توضیح بسیار مختصر آن، تحلیل آغازین این نوشتار مبنی بر ساختگیبودن جنجال بورسیهها برای رسیدن به هدفی مهمتر، بر همگان آشکار شده باشد.
از سوی دیگر آشکار است وقتی روش و منش مسئولان وزارت علوم و حلقههای پنهان چنبرهزده در آن به گونهای است که از مفسدین اخلاقی و متجاوزین تا مفسدین سیاسی و فتنهانگیز به سادگی به واسطه آنها به دانشگاهها باز میگردند، سرنوشت علمی و پیشرفت کشور به چه سویی میرود. یقینا این امر نمیتواند مورد تائید و رضایت رئیسجمهور محترم باشد و ایشان هم از افت علمی و جولان مفسدان سیاسی و اخلاقی و سردمداری آنها استقبال نمیکند اما عدهای عامدانه گزارشهای جهتدار و غلطی به رئیسجمهور میدهند تا ایشان را به موضعگیریهای خاص و تند وادارند.
نکته مهمی که نباید فراموش کرد آن است که تخطی از قانون در هر دولتی با هر گرایشی مذموم و ناپسند است و چه خوب است مراجع رسمی و قانونی تخلفات احتمالی همه دولتهای گذشته و کنونی را به دور از جنجال و هیاهو رسیدگی کنند و گزارش دقیق و قاطعی به مردم ارائه دهند تا همگان بپذیرند که قانون فصلالخطاب است و جنجال رسانهای تاثیری ندارد.
حسین شمسیان
جهان به پیچ تاریخ رسیده است. چند ماه پس از آن که رهبر معظم انقلاب از پیچ تاریخ سخن گفت سیاستمدارانی در آمریکا و اروپا گفتند جهان به «نقطه عطف تاریخ» رسیده است. مدتی بعد از استراتژیستهای آمریکایی، نتانیاهو در کنگره آمریکا اعلام کرد از گذرگاه خیبر تا تنگه جبلالطارق زلزلهای در حال وقوع است که نه تنها هیچ شباهتی به اتفاقات بهار پراگ ندارد بلکه رنگ و بوی اسلامی به خود گرفته و نیروهایی با محوریت ایران در حال قدرت گرفتن و روی کار آمدن هستند. اکنون در بزنگاه مهم تاریخ با فرصتهایی کمنظیر و البته تهدیدهای جدی از سوی دشمنان مستکبری که سلطه خود را رو به زوال میبینند روبرو هستیم و سؤال اصلی این است که برای مواجهه هوشمندانه با این موقعیت دوگانه از کجا باید شروع کرد؟
ادامه مطلب ...ظهر یک روز گرم تابستان و سه چهار روز بعد از پذیرش قطعنامه 598 در جلوی محوطه گردان حبیب در پادگان آسمانی دوکوهه، با جمعی از بچههای گردان، غمگین و ناراحت، درباره آینده گفتوگو میکردیم. بچهها بخاطر جا ماندن از کاروان شهدا ناراحت بودند و غم لحظهای رهایشان نمیکرد. هر کس چیزی میگفت و تحلیلی میکرد اما یکی از برادران با جملهای عجیب مسیر بحث را به جای درست و منطقیاش برگرداند «بچهها! جنگ تمام نمیشود!
ادامه مطلب ...
تکفیر ریشهای مسیحی دارد، بر پایه نژادپرستی و نه دین استوار میباشد و در راستای تحکیم سلطه و سیطره حکومتهای غیردینی شبه اروپایی است و انقیاد بیقید و شرط محرومان به ثروتمندان و حکام را دنبال میکند و در همه آنچه گفته شد از خشونت و کشتار بعنوان موثرترین ابزار استفاده مینماید. توضیحات زیر بر مبنای شفاف کردن این پنج گزاره که ابتدا خیلی عجیب به نظر میرسند، تنظیم گردیده است:
1- تکفیر به معنای آنکه گروههایی از پیروان یک دین را به خارج بودن از آن متهم گردانند و بعد آن را تبدیل به یک جریان فراگیر مذهبی نمایند، پدیدهای مسیحی است تا مسلمان. در تاریخ اسلام گروههایی پیدا شدهاند که تنها خود را مصداق «مومن» و «مسلم» دانسته و بر بیدینی سایرین حکم داده و بر اساس این حکم به جنایت هم دست زدهاند، اما در متن تاریخ اسلام به شکل یک جریان موثر تبدیل نشدهاند و پس از یک دوره کوتاه راه استحاله و تبدیل را پیمودهاند. تکفیر بعنوان یک جریان عمده جهانی، اولین بار در میان پیروان دین مسیح بروز کرد. مارتینلوتر - 1546 - 1483 م - در اواخر ربع اول قرن شانزدهم میلادی به مقابله با دین رسمی و ارباب کلیسا روی آورد. لوتر کشیش آلمانی مراجعه مسیحیان به کلیسا را رد کرده و یگانه شرط رستگاری را ایمان میدانست نه عمل. یعنی از منظر لوتر و پیروان پروتستانش عمل هر چه باشد دخلی به ایمان نداشته و موثر در آن نیست. او دین را امری فردی و جدای از سیاست بر میشمرد و به نوعی «خود کشیشی» قایل بود از این رو گفته شده است: اندیشه لوتر نقطه آغاز بحران دینی در اروپا بود.
ژان کالوین کشیش فرانسوی - 1564 - 1509 م - که شاگرد برجسته مارتین لوتر بود و افکار او به پیدایی یک جریان پروتستانی تحت عنوان «کالوینیستها» انجامید، میگفت: «رستگاران واقعی فقط کالونیستها هستند» آنان غیر کالونیست را هر چه باشد، کافر و دوزخی میخواندند. دسته دیگری از پروتستانها تحت عنوان «آناباپ تیستها Anabaptists» - یعنی طرفداران تعمید دوباره «افراطیترین جریان پروتستانی» بودند که میگفتند «کسانی که فرزندان خود را غسل تعمید دوباره ندهند، گناهکار بوده و مستوجب اشد کیفرها هستند». پروتستانها شاخههای مختلفی پیدا کردند و شامل فرقههای لوترانی، انگلیکان، گالیسم، منتودیسم، کالونیسم، پرسبیترین، لنگر گاسیونیست و مراو میشوند. در عین حال همه آنان معتقدند که عمل جنایتکارانه سبب خروج از ایمان به خدا و آخرت نمیگردد. همه آنان با مقدس بودن کلیسا، مریم، پاپ و سایر مقامات روحانی کلیسا مخالف هستند و تنها حضرت مسیح بنمریم-سلامالله علیه- را مقدس میشمرند. در نتیجه همه فرقههای پروتستان با گرامیداشت قبور مومنان مخالف بوده و دعا برای مردگان را فاقد ارزش میخوانند.
2- تکفیر در مسیر اعتقادی خود به نژادپرستی میرسد و حسن و قبح اعمال را به حسن و قبح نژادها تبدیل میکند و در نهایت خود را به عنوان مظهر «نژاد برتر» صاحب فضیلت شمرده و با نفی شقوق دیگر و حقوق سایرین، حکومت بر جهان را حق طبیعی و مسلم خود برمیشمرد. جان کالوین و پیروانش معتقد بودند: «تقدیر انسان از روز اول آفرینش نوشته شده و در آن رستگاران واقعی فقط کالونیستها هستند. این موضوع به زودی در میان پیروان کالوین به صورت یک امر نژادی و قومی درآمد. بعدها عدهای از کالونیستها از سوئیس به آفریقای جنوبی رفتند و با توسل به زور عدهای از سفیدپوستان مهاجر که پروتستان بودند را بر مردم سیاهپوست این کشور مسلط کردند و با کمک کمپانی انگلیسی هند شرقی رژیم آپارتاید- نژادمحوری- را در سال 1652 م به وجود آوردند و تا 1990 که سیاهان به رهبری نلسون ماندلا آزادی خود را به دست آوردند، بر این سرزمین حاکم بودند. وقتی این افکار و اقدامات را در کنار بیانیه داعش قرار میدهیم، میتوانیم خاستگاه واحد آنان را دریابیم. داعش پس از آنکه بر بخشهای عمدهای از 3 استان غرب عراق- صلاحالدین، نینوا و الانبار- سیطره پیدا کرد طی بیانیهای گفت: «ملاک ایمان داشتن و حرمت داشتن خون، بیعت با خلیفه ابوبکر البغدادی است، هر کس بیعت نکند از دین خارج و ریختن خونش بر حاکم اسلامی مباح است. این همان اندیشه جان کالوین فرانسوی است که میگوید: خدا مقدر کرده که فقط کالونیستها رستگارند. کالونیستها وقتی به آفریقای جنوبی آمدند میگفتند: «سفیدپوستان شایسته زندگی بوده و سیاهپوست حتی اگر مسیحی باشد، کافر و دوزخی است.»
3- تکفیریها با سلطهگران در اتحاد کامل بوده و در جهت بسط سیطره آنان تلاش مینمایند. در نتیجه اندیشه پروتستانها که فردی کردن دین بود، جدایی دین از سیاست امری اجتنابناپذیر خواهد بود. از این رو گفتهاند اندیشه لوتر اولین گام در راستای از هم گسستن و درهم شکستن رهبری دینی و نقطه آغاز بحران دینی در اروپا بود. لوتر در گام اول پرداخت مالیات از سوی مراکز دینی سوئیس به کلیسای مرکزی را منع کرد و از این طریق به پادشاه و عوامل او اجازه داد تا این مالیاتها را به نفع خود مصادره کنند. فتوای لوتر مبنی بر این که کلیساها مقدس نبوده و لازم نیست موقوفات داشته باشند، اموال کلیسا را به نفع ثروتمندان و طبقه حاکم مصادره کرد این در حالی بود که وقتی عدهای از روستائیان فقیر برای اکتساب زمین شورش کردند، از آنجا که این شورش علیه شاهزادگان بود، لوتر روستائیان را تکفیر و خونشان را مباح اعلام کرد (لوکاس، «تاریخ تمدن» جلد 2 ص 70 و 71) لوتر قیام علیه دولت و پادشاه را حرام میخواند و شاگرد او «کالوین» معتقد بود قیام علیه حکومت تنها زمانی مجاز است که مانع ایمان فردی باشد. قرار گرفتن در مدار قدرتهای مسلط یکی از ویژگیهای تکفیری است که ایمان و عمل را از هم تفکیک مینماید.
4- انقیاد بیقید و شرط محرومان در برابر ثروتمندان و حکام یکی از ویژگیها و از نتایج تفکر و شیوه تکفیر است. تکفیر اصولاً به مبنای اصالت طبقه حاکم شکل میگیرد و با محور قرار دادن حقوق این طبقه توام میباشد. در اروپا و بخصوص در مهد اندیشه تکفیر- مناطقی شامل آلمان، دانمارک، سوئد، انگلستان و هلندـ و نیز در آمریکای شمالی این اندیشه از سوی پادشاهان مورد حمایت قرار گرفته و علیه فقرا عمل کرده است. پروتستانتیزم از این جهت همیشه در مقابل فقرا قرار داشته و متقابلاً از سوی فقرا در معرض نفی و انکارهای شدید بوده است. این در حالی است که پروتستانتیزم همیشه از سوی شاهزادگان و محافل روشنفکری اروپا مورد استقبال قرار گرفته است. امروز هم رابطه تکفیر و رهبران غرب و محافل روشنفکری آن بسیار عمیق و جدی است.
5- ستیز با «متن» یکی از ویژگیهای تکفیر میباشد. جریان تکفیر با اصالت قایل شدن به تفسیر و تاکید بر گزارههای عقلانی، متن کتاب مقدس را به حاشیه تبدیل کردهاند. بر این اساس گفته میشود «فردگرایی» و «اصالت فرد» ریشه در تعلیمات لوتر دارد. جان کالوین که مبنای مکتب فکری خود را به عقل قرار داده بود صراحتاً می گفت تنها آنگاه به آموزههای کتاب مقدس تن میدهد که با عقل آن را درک کرده باشد. ستیز با متن برای آن است که صاحب رویه تکفیری نمیخواهد مورد پرسش قرار گیرد که بر چه اساس این یا آن عمل را انجام داده است.
متن و از جمله متون معتبر کلیسا- انجیل لوقا، یوحنا، متا و...- اگر چه اصالهالمعنی است، به هر کس اجازه ورود به حریم معانی و معنویت را نمیدهد از این رو تکفیریها با تاکید زیادروی فهم شخصی، متون را از رسمیت خارج میکنند. همین چند روز پیش در خبرها آمده بود تروریستها در موصل قرآنی را به چاپ رساندهاند که فاقد آیات شرک، کفر و نفاق است. ما وقتی اندیشه و رویه متن ستیزانه تکفیریها شامل پروتستانها و داعشیها را در کنار کتابسوزی کشیش جونز آمریکایی و کاریکاتورهای پیامبر اعظم(ص) در نشریات اروپایی قرار میدهیم، همه را یکی میبینیم و میتوانیم بگوئیم سرچشمه و مقصد مشترکی دارند.
6- استفاده از «خشونت» به عنوان ابراز موثر یکی از ویژگیهای تکفیریهاست. آنان به جای بحث و ورود به گفتوگو و رسیدن به تفاهم به سلاح متوسل میشوند. تروریستهای تکفیری بر اساس تفسیر خودبنیاد از تعالیم دینی، خویش را بر جان و مال مردم مسلط میدانند و بر این اساس میگویند وقتی ما در قتل کسی دچار خطا و حتی اسراف شدیم، مقتول به بهشت میرود و بر ما حرجی نیست چرا که دارای نیتی الهی بودهایم. در واقع خون در نزد آنان حرمتی نداشته و انسانیت معنا و مفهومی ندارد. زمانی که آمریکاییها ژاپنیهایی که تسلیم شده بودند را با بمبهای اتمی مورد حمله قرار داده و صدها هزار نفر از آنان را در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی - به قتل رساندند، در برابر این پرسش که چرا به قتلعام عمومی دست زدید، پاسخ دادند مرگ مردم ژاپن تضمینی بر پایان جنگ ویرانگر بود! همین یک ماه پیش داعش با تصرف یک دانشگاه در شمال تکریت 1700 جوان دانشجو را به قتل رساند و زمانی که پرسیدند چرا؟ پاسخ دادند اینها فدای خلافت اسلامی شده و اگر بیگناه باشند به بهشت میروند! کما اینکه لوتریستها در عین اینکه میگفتند دین از سیاست جداست و حق با پادشاه است در همان حال میگفتند هر کس اندیشه لوتر را بپذیرد، سزاوار مرگ است!
بر اساس آنچه گفته شد، تکفیر هم در تفکر و هم در رفتار اجتماعی ریشه در تاریخ و تحولات اروپا دارد. هیچگاه در جهان اسلام منطق و رویه تکفیر به یک جریان ماندگار و موثر تبدیل نشده است. اندیشه تکفیر که از یک سو دین را از سیاست جدا میداند و از سوی دیگر راه هر تفسیری پیرامون «متن مقدس» را میگشاید و تنها عدهای از انسانها را شایسته احترام میداند و ریختن خون بقیه را «گناهآلود» به حساب نمیآورد، از مختصات اروپا و به تعبیر بهتر از مختصات غرب است. از قضا سابقه این اندیشه عمدتا به سرزمینهای فرانسه، آلمان، انگلیس و آمریکا بازمیگردد. همینهایی که در طول سه سال گذشته با صراحت و پیگیرانه از اقدامات تروریستی و تکفیری علیه سوریه حمایت کردهاند.
نباید تردید کرد که غرب پدر تروریزم و تکفیر علیه مشرق و مسلمانان است. امروز هم که غرب ژست ضد داعش به خود گرفته است میخواهد گلوی فرزند خلف خود را از دست جبهه مقاومت جدا کند و تداوم حیات آن را تضمین نماید که البته این شدنی نیست. غرب نمیتواند کار موثری به نفع داعش و... انجام دهد کما اینکه نتوانسته با همه شعارهایی که به نفع رژیم صهیونیستی سر داده است، برای حفظ آن کار موثری انجام دهد.
سعدالله زارعی
دیروز خبرنگار کیهان در کنفرانس خبری رئیسجمهور محترم کشورمان با اشاره به تاکید اخیر رهبرمعظم انقلاب که «فتنه را خط قرمز نظام» دانسته و توصیه کرده بودند وزرا با فتنهگران فاصلهگذاری کرده و به تعهدات خود در جریان رأی اعتماد پایبند باشند، از جناب دکتر روحانی پرسیده بود دولت برای تحقق توصیههای رهبری چه برنامهای دارد؟ و رئیسجمهور محترم در پاسخ، ضمن تاکید بر این که دولت برای عملیاتی کردن تمام نکات مورد نظر رهبر معظم انقلاب برنامهریزی کرده است، اظهار داشتند: «ما در چارچوب قانون عمل میکنیم، معیار ما قانون خواهد بود و کسی اگر محکومیتی دارد و محکومیتش برای این است که طرف از حقوق اجتماعی محروم شود، یعنی دادگاه فردی را برای استفاده از حقوق اجتماعی محروم کرده، به قانون عمل میکنیم ولی تخیل این که آقایی در عکس بوده، حالا این که مال کی است؟ و به چه منظور بوده؟ و رفته تماشا کند یا چه جور شعاری بدهد را نمیپذیریم که کسی بخواهد بر مبنای توهمات، فردی را محکوم کرده یا به دولت بگوید این فرد از حقوق اجتماعی محروم است. محرومیت از حقوق اجتماعی حکم دادگاه میخواهد. ما هم طبق حکم دادگاه عمل میکنیم.»
تاکید رئیسجمهور محترم که دولت همه توصیههای رهبر معظمانقلاب را اجرایی و عملیاتی میکند، قابل تقدیر است و از ایشان غیر از این نیز انتظار نمیرفت و نمیرود. اما ظاهرا جناب دکتر روحانی در اظهارات یاد شده، از چند نکته حقوقی غفلت ورزیده و برخی از واقعیات ملموس و محسوس را نادیده گرفتهاند. از جمله آن که؛
1- جرایم به دو نوع «جرم مشهود» و «جرم غیرمشهود» تقسیم میشوند. جرم غیرمشهود، جرمی است که انتساب آن به مجرم نیاز به اثبات دارد و تا قبل از تشکیل دادگاه و اعلام رأی و نظر قاضی، صرفا در حد یک اتهام است. در این حالت تشکیل دادگاه با دو هدف مشخص صورت میپذیرد. اول؛ اثبات جرم و دوم؛ تعیین مجازات آن. به عنوان مثال، شخصی که از سوی شخص دیگری متهم به سرقت شده است و این سرقت دور از چشم و میدان دید این و آن صورت پذیرفته باشد، قبل از آن که اتهام او در دادگاه به اثبات برسد، «مجرم» تلقی نمیشود و نمیتوان او را به صرف اتهام اثبات نشده مستحق مجازات دانست.
اما، «جرم مشهود» به جرم و جرائمی گفته میشود که در مقابل چشم مأموران و یا شماری از مردم اتفاق افتاده است، مانند آن که شخصی در ملاء عام و در حالی که تعدادی از مردم شاهد بودهاند با قمه به رهگذری حمله کرده و او را مجروح و یا به قتل رسانده باشد. در این حالت وقوع «جرم» و «جنایت» محرز است و تشکیل دادگاه برای اثبات جرم نیست، بلکه برای تعیین مجازات و میزان کیفر مجرم است.
آقای دکتر روحانی یک حقوقدان است و به یقین از تفاوت میان «جرممشهود» و «جرم غیرمشهود» باخبرند، بنابراین، تعجبآور است که برای جرایم و جنایات مشهود اصحاب فتنه، منتظر تشکیل دادگاه ماندهاند! آیا دهها و بلکه صدها نمونه مشهود و ملموس از جنایات شرمآور فتنهگران نظیر، ادعای تقلب در انتخابات، آشوبهای خیابانی، آتش زدن مسجد، هتک حرمت عاشورای حسینی(ع) و سنگباران نمازگزاران ظهرعاشورا، عربده کشیدن به دفاع از اسرائیل و آمریکا، قتل مردم کوچه و بازار، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره) و لگدمال کردن آن با شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»! پادوئی آشکار برای مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس و صدها نمونه دیگر از این دست قابل انکار است؟ به یقین جناب روحانی میدانند، تشکیل دادگاه این جماعت برای تعیین مجازات آنهاست و نه اثبات جرم؟!
2- آقای روحانی میفرمایند؛ «تخیل این که آقایی در عکس بوده، حالا این که مال کی است؟ و به چه منظور بوده؟ و رفته تماشا کند یا چه جور شعاری بدهد را نمیپذیریم که کسی بخواهد بر مبنای توهمات، کسی را محکوم کند و به دولت بگوید این فرد از حقوق اجتماعی محروم است»!
درباره این بخش از اظهارات رئیسجمهور محترم - با عرضپوزش- باید گفت که ایشان صورت مسئله را تغییر دادهاند! و این سوال را بیپاسخ گذاردهاند که چه کسی گفته است به صرف «تخیل» و یا مشاهده «تصویر» میتوان افرادی را به فتنهگری متهم کرد؟! سخن درباره افراد فریب خوردهای نیست که با برداشت غلط و یا توهم نسبت به وقوع تقلب و یا حتی با تحریک و ترغیب و دریافت مزد از عوامل اصلی فتنه به میدان آمده بودند. منظور از فتنهگرانی که نباید در دولت به کار گرفته شوند و آقای روحانی و کابینه ایشان ملزم به فاصلهگذاری با آنان شدهاند، افراد و اصحاب نشاندار فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 هستند که بسیار بعید است برای جناب روحانی و یا مشاوران ایشان، ناشناخته مانده باشند. این طیف از فتنهگران شامل افراد نشانداری است که در جریان فتنهآمریکایی اسرائیلی 88 آشکارا حضور داشته و مواضع وطنفروشانه خود را به صراحت اعلام کردهاند و نه، آن عده از فریبخوردگان که در فتنه یادشده به بازی گرفته شده بودند و به قول جناب روحانی تصویر آنها در فلان صحنه دیده میشود و معلوم نیست تماشاچی بودهاند و یا...؟!...
طیف مورد اشاره از فتنهگران نشاندار را به آسانی از مواضع اعلام شده و عملکرد مشهود و خیانتبار آنها میتوان شناخت و بدیهی است که هیچیک از آنان به اعتراف قبلی جناب روحانی - که به آن اشاره خواهیم کرد - شایستگی حضور در هیچ مسئولیتی را ندارند.
3- باید از رئیسجمهور محترم پرسید که اگر جنابعالی درباره جرایم مشهود نیز معتقد به اثبات جرم در دادگاه هستید و قبل از تشکیل دادگاه و صدور حکم، استناد به جرایمی که مرتکب شدهاند را غیرحقوقی میدانید، چرا و با کدام توجیه قانونی روز 23 تیرماه 78 در سخنرانی معروف خود- که متأسفانه این روزها جای خالی آن در اظهارات حضرتعالی دیده میشود- از کسانی که فتنه 78 را پدید آورده بودند، با عنوان «اراذل و اوباش»، «آشوبطلب»، «دشمن مردم ایران» و... یادکرده و آنان را مستحق «سرکوب شدید» دانسته بودید؟! در آن هنگام که هنوز جرم آنها - به قول جنابعالی - در هیچ دادگاهی بررسی نشده و به اثبات نرسیده بود! ضمن آن که ابعاد و گستره جنایت فتنهگران 78 با فتنهگران 88 قابل مقایسه نبوده و نیست هر چند که برخی از فتنهگران در هر دو فتنه یاد شده دست داشتهاند.
جناب روحانی در بخشی از سخنان روز 23 تیرماه خود که در اجتماع پرشور مردم تهران و در محکومیت فتنهگران ایراد شده بود، گفته بودند؛ «در کدام کشور جهان حرکتهای آشوبطلبانه این چنین تحمل میشود. اینها- فتنهگران 78- خیلی پستتر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آنها تعبیر براندازی را مطرح کنیم. در کدام کشور دنیا و در کدام کشور و توسط کدام دولت، آشوب، تخریب و برهم زدن نظم جامعه تحمل میشود؟ مگر دولت مقتدر جمهوری اسلامی ایران و مسئولین امنیتی نظام، اینگونه حوادث را تحمل خواهند کرد؟ این صبر و تحمل در یکی دو روزه برای این بود که ماهیت این چند صد نفر اوباش به خوبی برای مردم ما روشن شود و همه به خوبی بدانند اینها چه کسانی هستند و دارای چه ماهیتی هستند... بیتردید این افراد دشمن مردم ایران و ارزشهای این مرز و بوم هستند. این اوباش حتی به مساجد هم تعرض کردند» و...
راستی جناب آقای روحانی، به قول حضرتعالی «در کدام کشور جهان و توسط کدام دولت» اینگونه افراد تحمل میشوند؟! چه رسد به آن که در مسئولیت هم قرار بگیرند! و صدالبته، این اظهارنظر جنابعالی قبل از تشکیل دادگاه و رسیدگی به جرایم و جنایات فتنهگران مورد اشاره بوده است.
آقای روحانی بعد از ماجرای 25 بهمن 89 که سران و عوامل اصلی فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 به بهانه حمایت از مردم مصر و تونس اعلام راهپیمایی کرده بودند، طی مصاحبهای با خبرگزاری ایلنا، گفته بود؛
«در روز 25 بهمن عده معدودی به بهانه حمایت از مردم مصر و تونس به خیابان آمدند که اتفاقا در شعارهای آنها حمایتی از مردم مصر و تونس به چشم نمیخورد و متأسفانه با شعارهای ضدانقلابی، موجبات خوشحالی و بهرهبرداری آمریکا، رژیم صهیونیستی و ضدانقلاب را فراهم آوردند... اقدامات نابخردانه و فتنهگرانه صورت گرفته در روز 25 بهمن تنها به نفع استکبار و ضدانقلاب بود» و...
4- آقای روحانی گفتهاند؛ از بکارگیری کسانی که براساس حکم دادگاه از حقوق اجتماعی محروم شدهاند، خودداری خواهیم کرد! که باید گفت؛ مگر قرار
دیروز خبرنگار کیهان در کنفرانس خبری رئیسجمهور محترم کشورمان با اشاره به تاکید اخیر رهبرمعظم انقلاب که «فتنه را خط قرمز نظام» دانسته و توصیه کرده بودند وزرا با فتنهگران فاصلهگذاری کرده و به تعهدات خود در جریان رأی اعتماد پایبند باشند، از جناب دکتر روحانی پرسیده بود دولت برای تحقق توصیههای رهبری چه برنامهای دارد؟ و رئیسجمهور محترم در پاسخ، ضمن تاکید بر این که دولت برای عملیاتی کردن تمام نکات مورد نظر رهبر معظم انقلاب برنامهریزی کرده است، اظهار داشتند: «ما در چارچوب قانون عمل میکنیم، معیار ما قانون خواهد بود و کسی اگر محکومیتی دارد و محکومیتش برای این است که طرف از حقوق اجتماعی محروم شود، یعنی دادگاه فردی را برای استفاده از حقوق اجتماعی محروم کرده، به قانون عمل میکنیم ولی تخیل این که آقایی در عکس بوده، حالا این که مال کی است؟ و به چه منظور بوده؟ و رفته تماشا کند یا چه جور شعاری بدهد را نمیپذیریم که کسی بخواهد بر مبنای توهمات، فردی را محکوم کرده یا به دولت بگوید این فرد از حقوق اجتماعی محروم است. محرومیت از حقوق اجتماعی حکم دادگاه میخواهد. ما هم طبق حکم دادگاه عمل میکنیم.»
تاکید رئیسجمهور محترم که دولت همه توصیههای رهبر معظمانقلاب را اجرایی و عملیاتی میکند، قابل تقدیر است و از ایشان غیر از این نیز انتظار نمیرفت و نمیرود. اما ظاهرا جناب دکتر روحانی در اظهارات یاد شده، از چند نکته حقوقی غفلت ورزیده و برخی از واقعیات ملموس و محسوس را نادیده گرفتهاند. از جمله آن که؛
1- جرایم به دو نوع «جرم مشهود» و «جرم غیرمشهود» تقسیم میشوند. جرم غیرمشهود، جرمی است که انتساب آن به مجرم نیاز به اثبات دارد و تا قبل از تشکیل دادگاه و اعلام رأی و نظر قاضی، صرفا در حد یک اتهام است. در این حالت تشکیل دادگاه با دو هدف مشخص صورت میپذیرد. اول؛ اثبات جرم و دوم؛ تعیین مجازات آن. به عنوان مثال، شخصی که از سوی شخص دیگری متهم به سرقت شده است و این سرقت دور از چشم و میدان دید این و آن صورت پذیرفته باشد، قبل از آن که اتهام او در دادگاه به اثبات برسد، «مجرم» تلقی نمیشود و نمیتوان او را به صرف اتهام اثبات نشده مستحق مجازات دانست.
اما، «جرم مشهود» به جرم و جرائمی گفته میشود که در مقابل چشم مأموران و یا شماری از مردم اتفاق افتاده است، مانند آن که شخصی در ملاء عام و در حالی که تعدادی از مردم شاهد بودهاند با قمه به رهگذری حمله کرده و او را مجروح و یا به قتل رسانده باشد. در این حالت وقوع «جرم» و «جنایت» محرز است و تشکیل دادگاه برای اثبات جرم نیست، بلکه برای تعیین مجازات و میزان کیفر مجرم است.
آقای دکتر روحانی یک حقوقدان است و به یقین از تفاوت میان «جرممشهود» و «جرم غیرمشهود» باخبرند، بنابراین، تعجبآور است که برای جرایم و جنایات مشهود اصحاب فتنه، منتظر تشکیل دادگاه ماندهاند! آیا دهها و بلکه صدها نمونه مشهود و ملموس از جنایات شرمآور فتنهگران نظیر، ادعای تقلب در انتخابات، آشوبهای خیابانی، آتش زدن مسجد، هتک حرمت عاشورای حسینی(ع) و سنگباران نمازگزاران ظهرعاشورا، عربده کشیدن به دفاع از اسرائیل و آمریکا، قتل مردم کوچه و بازار، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره) و لگدمال کردن آن با شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»! پادوئی آشکار برای مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس و صدها نمونه دیگر از این دست قابل انکار است؟ به یقین جناب روحانی میدانند، تشکیل دادگاه این جماعت برای تعیین مجازات آنهاست و نه اثبات جرم؟!
2- آقای روحانی میفرمایند؛ «تخیل این که آقایی در عکس بوده، حالا این که مال کی است؟ و به چه منظور بوده؟ و رفته تماشا کند یا چه جور شعاری بدهد را نمیپذیریم که کسی بخواهد بر مبنای توهمات، کسی را محکوم کند و به دولت بگوید این فرد از حقوق اجتماعی محروم است»!
درباره این بخش از اظهارات رئیسجمهور محترم - با عرضپوزش- باید گفت که ایشان صورت مسئله را تغییر دادهاند! و این سوال را بیپاسخ گذاردهاند که چه کسی گفته است به صرف «تخیل» و یا مشاهده «تصویر» میتوان افرادی را به فتنهگری متهم کرد؟! سخن درباره افراد فریب خوردهای نیست که با برداشت غلط و یا توهم نسبت به وقوع تقلب و یا حتی با تحریک و ترغیب و دریافت مزد از عوامل اصلی فتنه به میدان آمده بودند. منظور از فتنهگرانی که نباید در دولت به کار گرفته شوند و آقای روحانی و کابینه ایشان ملزم به فاصلهگذاری با آنان شدهاند، افراد و اصحاب نشاندار فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 هستند که بسیار بعید است برای جناب روحانی و یا مشاوران ایشان، ناشناخته مانده باشند. این طیف از فتنهگران شامل افراد نشانداری است که در جریان فتنهآمریکایی اسرائیلی 88 آشکارا حضور داشته و مواضع وطنفروشانه خود را به صراحت اعلام کردهاند و نه، آن عده از فریبخوردگان که در فتنه یادشده به بازی گرفته شده بودند و به قول جناب روحانی تصویر آنها در فلان صحنه دیده میشود و معلوم نیست تماشاچی بودهاند و یا...؟!...
طیف مورد اشاره از فتنهگران نشاندار را به آسانی از مواضع اعلام شده و عملکرد مشهود و خیانتبار آنها میتوان شناخت و بدیهی است که هیچیک از آنان به اعتراف قبلی جناب روحانی - که به آن اشاره خواهیم کرد - شایستگی حضور در هیچ مسئولیتی را ندارند.
3- باید از رئیسجمهور محترم پرسید که اگر جنابعالی درباره جرایم مشهود نیز معتقد به اثبات جرم در دادگاه هستید و قبل از تشکیل دادگاه و صدور حکم، استناد به جرایمی که مرتکب شدهاند را غیرحقوقی میدانید، چرا و با کدام توجیه قانونی روز 23 تیرماه 78 در سخنرانی معروف خود- که متأسفانه این روزها جای خالی آن در اظهارات حضرتعالی دیده میشود- از کسانی که فتنه 78 را پدید آورده بودند، با عنوان «اراذل و اوباش»، «آشوبطلب»، «دشمن مردم ایران» و... یادکرده و آنان را مستحق «سرکوب شدید» دانسته بودید؟! در آن هنگام که هنوز جرم آنها - به قول جنابعالی - در هیچ دادگاهی بررسی نشده و به اثبات نرسیده بود! ضمن آن که ابعاد و گستره جنایت فتنهگران 78 با فتنهگران 88 قابل مقایسه نبوده و نیست هر چند که برخی از فتنهگران در هر دو فتنه یاد شده دست داشتهاند.
جناب روحانی در بخشی از سخنان روز 23 تیرماه خود که در اجتماع پرشور مردم تهران و در محکومیت فتنهگران ایراد شده بود، گفته بودند؛ «در کدام کشور جهان حرکتهای آشوبطلبانه این چنین تحمل میشود. اینها- فتنهگران 78- خیلی پستتر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آنها تعبیر براندازی را مطرح کنیم. در کدام کشور دنیا و در کدام کشور و توسط کدام دولت، آشوب، تخریب و برهم زدن نظم جامعه تحمل میشود؟ مگر دولت مقتدر جمهوری اسلامی ایران و مسئولین امنیتی نظام، اینگونه حوادث را تحمل خواهند کرد؟ این صبر و تحمل در یکی دو روزه برای این بود که ماهیت این چند صد نفر اوباش به خوبی برای مردم ما روشن شود و همه به خوبی بدانند اینها چه کسانی هستند و دارای چه ماهیتی هستند... بیتردید این افراد دشمن مردم ایران و ارزشهای این مرز و بوم هستند. این اوباش حتی به مساجد هم تعرض کردند» و...
راستی جناب آقای روحانی، به قول حضرتعالی «در کدام کشور جهان و توسط کدام دولت» اینگونه افراد تحمل میشوند؟! چه رسد به آن که در مسئولیت هم قرار بگیرند! و صدالبته، این اظهارنظر جنابعالی قبل از تشکیل دادگاه و رسیدگی به جرایم و جنایات فتنهگران مورد اشاره بوده است.
آقای روحانی بعد از ماجرای 25 بهمن 89 که سران و عوامل اصلی فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 به بهانه حمایت از مردم مصر و تونس اعلام راهپیمایی کرده بودند، طی مصاحبهای با خبرگزاری ایلنا، گفته بود؛
«در روز 25 بهمن عده معدودی به بهانه حمایت از مردم مصر و تونس به خیابان آمدند که اتفاقا در شعارهای آنها حمایتی از مردم مصر و تونس به چشم نمیخورد و متأسفانه با شعارهای ضدانقلابی، موجبات خوشحالی و بهرهبرداری آمریکا، رژیم صهیونیستی و ضدانقلاب را فراهم آوردند... اقدامات نابخردانه و فتنهگرانه صورت گرفته در روز 25 بهمن تنها به نفع استکبار و ضدانقلاب بود» و...
4- آقای روحانی گفتهاند؛ از بکارگیری کسانی که براساس حکم دادگاه از حقوق اجتماعی محروم شدهاند، خودداری خواهیم کرد! که باید گفت؛ مگر قرار بود اینگونه محکومین هم در دولت به کار گرفته شوند؟! اگر مقصود از فاصله گذاری وزرا با فتنهگران، خودداری از بهکارگیری محکومان بود که نیازی به توصیه و یادآوری تعهد آنان در جریان رأی اعتماد نبود!
5- این سخن رئیسجمهور محترم در کنفرانس خبری دیروز که دولت تمامی توصیههای رهبرمعظم انقلاب را اجرایی و عملیاتی خواهد کرد، میتواند از عزم جدی ایشان برای تحقق توصیهها و رهنمودهای یادشده حکایت کند ولی برخی از شواهد موجود به این تردید دامن میزنند که مبادا کسانی در پی تغییر صورت مسئله به منظور زمینهسازی برای حضور و نفوذ اصحاب و عوامل فتنه در عرصه و دور کردن دولت محترم از نتیجه مطلوب باشند که انشاءالله چنین مباد.
حسین شریعتمداری
بود اینگونه محکومین هم در دولت به کار گرفته شوند؟! اگر مقصود از فاصله گذاری وزرا با فتنهگران، خودداری از بهکارگیری محکومان بود که نیازی به توصیه و یادآوری تعهد آنان در جریان رأی اعتماد نبود!
5- این سخن رئیسجمهور محترم در کنفرانس خبری دیروز که دولت تمامی توصیههای رهبرمعظم انقلاب را اجرایی و عملیاتی خواهد کرد، میتواند از عزم جدی ایشان برای تحقق توصیهها و رهنمودهای یادشده حکایت کند ولی برخی از شواهد موجود به این تردید دامن میزنند که مبادا کسانی در پی تغییر صورت مسئله به منظور زمینهسازی برای حضور و نفوذ اصحاب و عوامل فتنه در عرصه و دور کردن دولت محترم از نتیجه مطلوب باشند که انشاءالله چنین مباد.
حسین شریعتمداری