بسمه تعالی
«فرهنگ» و «جنگ» همواره مقابل هم یا دست کم دور از هم دیده شده اند اما آیا عمق ماجرا نیز همین است که در بادی امر می نماید؟ بسته به اینکه از کدام چشم انداز به حوزه فرهنگ بنگریم و کدام تصویرها را بتوانیم ببینیم یا از چشم ما پوشیده بماند، قضاوت ما درباره نسبت میان جنگ و فرهنگ و مقوله ای به نام «تهاجم فرهنگی» متفاوت خواهد شد و به تناسب آن، هاضمه فکر ما در قبال تعابیری نظیر «قرارگاه فرهنگی» و «مهندسی فرهنگی» قبض یا بسط پیدا خواهد کرد. اینکه آیا برای صیانت از فرهنگ، قرارگاه ضرورت دارد یا نه، پرسشی است که پاسخ آن را باید در میزان اشراف بر صحنه سیاست و فرهنگ جهانی جست وجو کرد.
تعبیر «قرارگاه فرهنگی» معطوف به کدام واقعیت هاست؟ آیا تهاجم فرهنگی واقعیت دارد؟ و اگر واقعیت دارد، به معنای ضعف ما نیست؟ چرا نیازمند مهندسی فرهنگی هستیم؟ و مردانی که در این میدان پای می گذارند، باید کدام مبانی راهبردی را پیشه کنند؟
1- جنگ و تهاجم فرهنگی، یکی از انکارناپذیرترین حقایق جهان معاصر است. ما در این جنگ نه تنها دست و پا بسته نیستیم بلکه از ظرفیت های بسیار بزرگ پیروزی برخورداریم که طلیعه آن را در همین عصیان ملت های مسلمان منطقه علیه جبهه استکبار می توان مشاهده کرد. مگر بدون باورهای متعالی و الهی می توان پنجه در پنجه طاغوت های مسلط انداخت؟ این انقلاب ها همان قدر که اسلامی هستند، ضدآمریکایی اند. هم نفی طاغوت است و هم اعتلای کلمه الله. اگر سخن از جنگ و تهاجم فرهنگی است، ابتدائا به این معناست که سلطه گران فهمیده اند برای مهار ملت های سر به عصیان گذاشته، لاجرم باید باورهای عزت بخش و کرامت آفرین آنان را هدف گرفت. جبهه استکبار امروز در اعماق استراتژیک خود- در جزیره های ثبات- از ملت ها ضربه می خورد و بنابراین می کوشد برای تداوم غلبه و سیطره خویش، ضربه را در عمق استراتژیک طرف مقابل بزند. به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، همه کشورهای دنیا گستره تهاجم فرهنگی جبهه استکبار هستند اما مهم ترین هدف، جمهوری اسلامی است چرا که 1-نظام اسلامی در مقابل نظام سلطه ایستاده 2-اثبات کرده در این ایستادگی صادق است 3-توانایی مقابله و 4-توانایی پیشرفت را نیز دارد.
چگونه می توان در ضرورت و اهمیت «قرارگاه فرهنگی» تردید کرد حال آن که به ویژه طی دو دهه اخیر (پس از فروپاشی بلوک کمونیسم در آستانه دهه 1990 میلادی)، آرایش تهاجمی سازمان عریض و طویل «ناتوی فرهنگی» مشخصا متوجه جهان اسلام به ویژه جمهوری اسلامی شده است؟ تلاقی سازمان سیا و پنتاگون در سازمان «ناتوی فرهنگی» از 60 سال پیش و قفل شدن آن روی سیبل جهان اسلام طی سال های اخیر، باید خواب ترین ذهن ها را هم بیدار کند. آنها به تعبیر وزیر دفاع اسبق آمریکا دنبال کندن ریشه ملت ایران و نظایر او هستند و اقتضای مقابله با چنین شبیخونی، ذاتا آرایش دفاعی است، بپسندیم یا نپسندیم. این البته کف ماجراست و فراتر از ضرورت دفاع، باید عنایت داشت که عدالت خواهی و حق طلبی و عزت خواهی ملت ایران، ذاتاً در تعارض با فزون خواهی و بهره کشی مستکبران است.
هجوم دشمن در این میان از سر وحشت است و نه از موضع قدرت. آنها با این هجمه، بسیاری از فیگورهای از موضع بالا در زمینه تساهل و مدارا و ادعای ظرفیت هضم سایر فرهنگ ها در فرهنگ لیبرالی را زیر پا گذاشته اند. در بیان حقیقت این هجوم توأم با ضعف می توان به اظهارات یکی از سربازان ناتوی فرهنگی استناد کرد. آقای سروش چهارم اسفند سال 1388 در دانشگاه دلفت هلند درباره ستیزه جویی لیبرال دموکراسی غرب و «سکولاریسم میلیتانت» گفت: «براساس تز سکولارها، جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش می رود و دین فقط در دل انسان ها خواهد بود و بیش از آن مجال تصرف ندارد، درحالی که این تز در این دوران واژگونه شده است؛ به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین می توانیم ببینیم. آنچه گمان می رفت رو به احتضار می رود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و برگشته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی طرف باشد، اکنون تبدیل به یک سکولاریسم ستیزه گر شده، یعنی با پاره ای از ادیان، رسما در می آویزد و می ستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمی کند. از این قرار، چیزی اتفاق افتاده که در پیش بینی سکولارها نبوده است. تصور آنها این بود که جهان به طرفی می رود که دین در آن ضعیف و ضعیف تر خواهد شد... لذا آزادی مذهبی دیگر در دستور کار سکولارها نیست.»
سروش سه سال پیش از آن (یازدهم مرداد 1386) نیز در جمع گروهی از عناصر ضدانقلاب در دانشگاه پاریس اعلام کرد: «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزه گر و میلیتانت می شود، سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است. امروز پیش بینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از آب درآمده و شما در این 20، 30 سال از جامعه شناسان بزرگ می شنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم هاضمه اش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمی تواند ببلعد و از گلویش پایین نمی رود و لذا ستیزه گر می شود. جامعه شناسان آمریکایی می گویند اینکه دین دوباره جان گرفته، برای این است که بحران هویت و معنویت پدید آمده است. آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق. هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند می باید قوانین مان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکایی ها نمی گنجید... در کشورهای اروپایی، حکومت ها در مواجهه با اقلیت های دینی نیرومند، کم کم دارند مدارای خود را از دست می دهند.»
2- این مواجهه ناگزیر فرهنگی، ملازم ظرفیت ها و فرصت ها و تهدیدهاست. نخبگانی که در قرارگاه اصلی فرهنگی کشور (شورای عالی انقلاب فرهنگی) جمع شده اند، همچنان که به دفاع - بدون مجامله و انفعال- اهمیت می دهند، باید به دو امر دیگر بها بدهند. یکی مهندسی فرهنگی کشور و تدوین نقشه آن، و دیگری نقشه تهاجم فعال. سرداری و فرماندهی در این عرصه اقتضائاتی دارد. این رزم پیچیده از آن قسم مسئولیت هایی است که مجامله و انفعال و ابهام و سستی برنمی دارد. به تعبیر امیرمؤمنان «امر خداوند سبحان را برپا نمی دارد مگر کسی که اهل مجامله و سازش یا همرنگی با اهل باطل نباشد و از طمع ها پیروی نکند» (حکمت 110 نهج البلاغه). صیانت و تقویت مرزهای فرهنگی از تعرض راهزنان و مهاجمان، با سیاست زدگی های رایج احزاب و قبایل سیاسی نمی سازد. اینجا صراحت و صداقت، و جدا شدن از انواع تعلقات دست و پاگیر سیاسی و انتخاباتی حرف اول را می زند. در برابر تهاجم اولاً نباید غافل و خواب بود و ثانیاً سینه سپر کرد.
این خیانت و انحراف بزرگی بود که اواخر دولت سازندگی و در کلیت دوره اصلاحات در میان برخی دولتمردان پدید آمد مبنی بر اینکه شبیخون فرهنگی جبهه استکبار و تلفاتی را که از افکار عمومی می گرفت، نردبان صعود و بقای خود در قدرت دانستند؛ نه تنها تکلیف دفاع را به جا نیاوردند و مرعوب هیاهوی جارچیان دشمن شدند بلکه حتی در مقاطعی به توافق «پاس و آبشار» با مهاجمان و میلیشیای ناتوی فرهنگی رسیدند! منطقشان همان منطق لیبرالی حاکمان غرب شد: «رها کن تا بچرد و بیامیزد و همّ او علفش باشد... تو فقط بدوش و به وقت ضرورت سرش را هم ببر»! افکار عمومی را ماشین بزرگ رأی کشی دیدن و فرهنگ عمومی را کنترات، دست راهزنان و مروجان هرزگی و تحمیق سپردن، خیانت برخی دولتمردان در روزگار نه چندان دور کشور ما بوده و باید مراقب باز تولید آن بود. اصالت سیاست ورزی بومی و دینی، منوط به اهتمام صاحب منصبان برای پاسداشت فرهنگ عمومی است و سایر خدمات اقتصادی و عمرانی و اجتماعی و سیاسی در پرتو این صیانت ارزش پیدا می کند. به دوش هم انداختن رسالت بزرگ مجاهدت فرهنگی و طفره از بار مسئولیت، عقوبتی سخت درپی دارد و از آن نوع هشدارهایی است که علی بن ابیطالب(ع) به یاران ناهمراه داد؛ «تکلیف جهاد را به گردن یکدیگر انداختید و همدیگر را خوار کردید تا در نتیجه شبیخون و غارت، شما را متلاشی کردند» (خطبه 27 نهج البلاغه). ذات مجاهدت فرهنگی و طراحی ابعاد آن در قرارگاه اصلی فرهنگ کشور، نیازمند اهتمام و الفت و تمرکز و انسجام با رویکرد حاکمیتی است.
3- در تدوین نقشه مهندسی کشور باید به دور از روزمرگی یا جو زدگی و مرعوبیت، نسبت به سرمایه های فرهنگی کشور اعتنا و اهتمام داشت. تعبیر رهبر معظم انقلاب که «من این نسل جوان را بسیار باور دارم» هنوز برای خیلی از نخبگان و مدیران ما ملکه نشده است. حضور یک میلیون نفر- اغلب جوان- در مراسم اعتکاف امسال درحالی که چند برابر آن، مشتاقانی بودند که به دلایل مختلف امکان حضورشان در میان معتکفان فراهم نشد، نشانه ای رسا در دلالت تصمیم سازان ما به سوی سرمایه ها و گنجینه های نهفته در روح و جان ملت ایران است. ساز و کار تهاجم فرهنگی بر تغییر ذائقه ها و ایجاد نیاز کاذب (جایگزینی ضد ارزش با ارزش) مبتنی است. اگر نرم افزار این «اعتیاد» در جان قربانی تعبیه شد، لاجرم او را اسیر همیشگی مهاجم خواهد کرد. به سان معتادی که برای نشاندن نشئگی مرگبار خویش، بیچاره سوداگران مرگ می شود. عادت زده ای چنین به نزدیک ترین کسان خیانت خواهد کرد و سربار اطرافیان خواهد شد چون «اراده» و «شخصیت» خود را یکجا پیش فروش کرده و ریموت کنترل خود را به دشمن سپرده است. مقصد «ناتوی فرهنگی» انهدام و فروپاشی اجتماعی در عمق حریف از یک سو، و ایجاد فاصله روحی و ذهنی میان مطلوب ها (مطالبات) و سرمایه اجتماعی- سیاسی موجود است تا از این فاصله، شکاف اجتماعی و نارضایتی و درگیری در درون جبهه مقابل را تدارک کند. بنابراین مسئله فرهنگ و اخلاق عمومی، مسئله امنیت ملی برای هر کشوری به ویژه کشور ماست.
توپخانه ناتوی فرهنگی همان قدر که اتحاد و ایمان و امید و اراده و اعتماد به نفس ملی را می کوبد، اخلاق و عفت عمومی و روحیه امانتداری و قناعت و ایثار و کار و تلاش و مجاهدت را نیز مورد هدف قرار می دهد. درست به همین دلیل هم هست که انحصارطلبان عرصه فناوری و اقتصاد و سرمایه و پیشرفت در دنیا، در حوزه فرهنگ استثنا بر قاعده زده و برای ارزان بلکه رایگان کردن محصولات ماهواره ای و اینترنتی مسموم و انواع مخدرها، یارانه های صدها میلیارد دلاری اختصاص می دهند! در برابر این هجوم انبوه، سیاست زدگی و روزمرگی مسئولان امر همان قدر قبیح است که مشغول شدن به مجادلات بی حاصل درباره اولویت فرهنگ سازی یا برخورد فیزیکی. قبل از هر چیز باید توجه صاحب منصبان- مرزبانان فرهنگ و سیاست کشور- از هر دل مشغولی و مجادله دیگری به جانب «بنیاد امنیت و پیشرفت کشور» معطوف شود و جنگ تمام عیار فرهنگی که در جریان است، مسئله اول مسئولان گردد. این مهم که برآورده شد، سهم روشنگری و کار فرهنگی یا مقابله و برخورد فیزیکی، و پیشگیری یا مداوا، مرهم نهادن یا داغ زدن و جراحی مشخص خواهد شد. نه در «جنگ» بودن ماجرا می توان تردید کرد و نه در فرهنگی بودن آن.
مهم این است که مرزهای دو صف درحال جنگ روشن گردد و دشمن به دست دوستان، از جبهه خودی تلفات نگیرد یا با فرستادن اسب تروا، در عمق جبهه خودی وارد نشود. حاشیه سازی ها یا پیش کشیدن رویکردهای انحرافی و التقاطی، کمک به اجرای نقشه دشمن است. جریان مهاجم نباید فرصت ها یا امکانات شبیخون و قتل عام را- مانند دوره خیانت آلود اصلاحات- از بیت المال و درون حاکمیت تأمین کند. فرهنگ عمومی، عقبه استراتژیک ملت- دولت جمهوری اسلامی است. موریانه های بی صدا را باید پایید و در برابر سوداگران انحطاط فرهنگی شدت عمل به خرج داد، هر هویتی که داشته باشند. با امنیت و حیات و سرنوشت یک ملت نمی توان بازی کرد. جهاد و مجاهدت در این عرصه، برخلاف پروژه های عمرانی و اقتصادی، هم زمان بر است و هم شاید نتایج آن در نگاه اول به چشم نیاید اما به یقین جهاد فرهنگی، با فضیلت ترین جهادها و عمود قائم آنهاست./font>
بسمه تعالی
امنیت اخلاقی و اجتماعی در جامعه بی تردید یکی از اصلی ترین مطالبات و انتظارات مردم است. در همین راستا دغدغه های اقشار مختلف مردم نسبت به پایداری امنیت در سطح جامعه و نگرانی خانواده ها از معضلات اجتماعی و ناهنجاری ها باعث شده است تا نیروی خدوم انتظامی از اواخر هفته پیش طرح امنیت اخلاقی را در سه استان تهران، گیلان و مازندران به مرحله اجرا دربیاورد. طرحی که برخورد قانونی با مزاحمین نوامیس، هنجارشکنان، عفاف ستیزان، زنان خیابانی، مانکن ها و بدحجاب ها را در افق مبارزه با تهاجم فرهنگی پیگیری می کند که البته این «پیگیری» خود به مثابه «پیشگیری» است چه اینکه اجرای صحیح و قانونمند این طرح از شکل گیری بسیاری از ناهنجاری های حاد و مزمن و جرایم اجتماعی ویرانگر جلوگیری می نماید.
نکته جالب و قابل تأمل آن که به موازات آغاز این طرح از سوی نیروی انتظامی، محافل و رسانه های ضدانقلاب در اقدامی هماهنگ تمام پتانسیل خود را به صحنه آورده و از اجرایی شدن این طرح ابراز نگرانی نموده و مانند همیشه با تحریف و شانتاژ رسانه ای و قلب واقعیت علیه ماهیت و هدف طرح امنیت اخلاقی، فریاد دروغین حقوق شهروندی سر می دهند!!
این نوشته در پی آن نیست که به ادعاهای واهی و مضحک رسانه های ضدانقلاب و معاند که طرح امنیت اخلاقی را طرحی «سرکوبگرانه»، «خشونت بار»، «علیه جوانان» ، «در جهت محدودیت بیشتر» و... القاء می نماید پاسخ دهد چرا که میزان عداوت و عناد و در عین حال پوچی ادعاهای دشمنان نشان دار نظام جمهوری اسلامی اظهر من الشمس است.
اما یادداشت پیش روی می کوشد از یکسو هیاهو و بعضاً جنجال برخی از رسانه های داخلی که از قضا دراین باره همسو با رسانه های ضدانقلاب هستند و به عمد یا ناخواسته در زمین دشمن بازی می کنند را مورد واکاوی قرار داده و از سوی دیگر؛ نکات قابل اعتنایی را پیرامون مقوله حساس و خطیر امنیت اجتماعی قلمی نماید:
1- شکی نیست که بخش قابل توجهی از تهدیدها، توطئه ها و کارشکنی های نظام سلطه و قلدرمآبان غربی علیه ایران اسلامی به سمت «الگوهای نرم» میل کرده است و دشمنان در گستره این جنگ نرم، باورها و ارزش ها و فضایل دینی و اسلامی را نشانه رفته اند.
مقارن با این فضا و در حالی که سازمان ناتوی فرهنگی دشمن با پمپاژ رسانه ای خود به ترویج لائیسیته و بی دینی و ذبح اخلاق دینی روی آورده است؛ آیا رسالت حداقلی رسانه های داخلی چیزی جز مقابله منطقی و از سرعقلانیت با آتش توپخانه تهاجم فرهنگی دشمن است؟ متأسفانه برخی از رسانه های داخلی- هر چند اندک- دچار این خطای استراتژیک - و نه خط هارمونیک- شده اند که در جهت مقابل احکام مسلم اسلامی در حرکتند و به گونه ای به انعکاس اخبار و گزارش ها در این باره می پردازند که گویا ثمره مترتب بر آن آموزه ها و احکام «محدودیت»! و یا «خشونت»! است. تأسف بیشتر آنجایی است که حتی برخی از رسانه ها و آقایان مدعی به اصطلاح روشنفکری با استنباط های غیرفنی و اجتهادهای سرگردان و با استفاده ابزاری از متون و قواعد فقهی دریافت های مغلوط و نامربوط خودشان را درباره آموزه ها و احکام مسلم اسلامی بیان می کنند تا جایی که رسانه های ضدانقلاب سر ذوق آمده و به بازتاب گسترده آن می پردازند.
سؤال اینجاست که افاضات- بخوانید اضافات- حضرات و آقایان برخی رسانه های مرموز چرا همیشه مورد استقبال سایت ها و رسانه های ضدانقلاب قرار می گیرد؟ میان این سخن پراکنی ها با آن عداوت ها و عنادها چه رابطه ای برقرار است؟
به عنوان نمونه- و تنها نمونه- در همین مقوله طرح امنیت اجتماعی بجای اینکه از دغدغه و مطالبه به حق و گسترده آحاد ملت در دایره اقدام اجرایی نیروی انتظامی حمایت بشود برخی رسانه ها از چهارشنبه گذشته به بهانه های مختلف و در قالب گفت وگو، یادداشت، گزارش و... ناجا را مورد فشار و تنگنا قرار داده اند تا جایی که حتی در مواردی هر اهل رسانه ای به یاد تحریریه بی بی سی می افتد، خاطر تان که هست؟...
2- جای شگفتی است که امروز در حالی برخی از رسانه ها و جریان های خاص بی محابا به طرح امنیت اخلاقی حمله می کنند و در پوشش به اصطلاح «فرهنگ سازی و کار فرهنگی» قصد به انزوا کشاندن پلیس در مقوله خطیر امنیت اخلاقی و اجتماعی را دارند که با وقوع حادثه ای ناهنجار و دلخراش- همچون پرونده خمینی شهر، میدان کاج، پاکدشت و...- و در چرخشی متناقض و متضاد خواستار برخورد نیروی انتظامی با سلب کنندگان امنیت می شوند.
در یکی، دو هفته گذشته بر اثر چند رخداد ناگواری که امنیت اخلاقی و اجتماعی شهروندان تهدید شد بیشترین فشار بر ناجا و دستگاه قضایی تحمیل شد. خواسته قانونی و مطالبه بحق مردم در پی این حوادث این است که با ضاربین آن روحانی از خودگذشته که در خیابان شریعتی در پی نجات یک دختر از چنگال اوباش به شدت مجروح شد برخورد جدی و قاطع شود همچنانکه با عاملان حادثه خمینی شهر نیز برخورد قضایی و قاطعانه صورت بگیرد اما برخی از رسانه ها و آقایان مدعی که این روزها شمشیر انتقادات تند خود را علیه ناجا بکار گرفته اند همان دسته و گروه و جریانی هستند که هنگامی که سه سال پیش (تیرماه 87) طرح تشدید مجازات اخلالگران در امنیت روانی جامعه در مجلس شورای اسلامی مطرح شد زبان به انتقاد نامنصفانه و تخطئه گشودند که این طرح بوی خشونت می دهد و با مبانی حقوق بشر ناسازگار است.!!
این جماعت و عقبه رسانه ای آنها همانهایی هستند که وقتی در اواخر سال 88 ریاست دستگاه قضایی به دادستان کل کشور دستور داد تا طرح جامعی برای برخورد با عوامل اخلالگر در امنیت اجتماعی تهیه شود نغمه حقوق شهروندی سر دادند و... گویا راهی جز حرکت در چنبره فریب و تناقض و تضاد در پیش ندارند!
3- واقعیت آن است جماعتی در داخل کشور با فریاد به اصطلاح حقوق شهروندی و زمزمه قانونگرایی و نغمه امنیت طلبی و آزادی، مسبب اصلی نقض حقوق شهروندی و سلب کننده امنیت اخلاقی و اجتماعی هستند و گواه آشکار و غیرقابل خدشه بر این پلشتی آن است که نص صریح قانون را برنمی تابند و با ژست قانون مندی و قانونگرایی به جنگ قانون آمده اند.
جماعت مورد اشاره در حالی وکیل مدافع مزاحمین نوامیس، عفاف ستیزان، هنجارشکنان، مانکن ها، زنان خیابانی و سگ گردانان در اماکن عمومی شده اند که حاضر نیستند به «قانون» تمکین نمایند.
مگر نه این که به موجب تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی عدم رعایت حجاب شرعی از سوی زنان جرم است پس قیل و قال مدعیان قانون گرایی درباره مبارزه قانونمند با بدحجابان چیست؟
آیا کسانی که قانون موضوعه کشور را رعایت نمی کنند مزاحم دیگر شهروندان نمی شوند؟ در قاموس آقایان مدعی و این رسانه ها، نقض حقوق شهروندی چیست؟
قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی، 21 بند را در وظایف نیروی انتظامی درباره اجرایی شدن عفاف و حجاب قرار داده است، از جمله در بند 5 و 7 تصریح شده است که تذکر به افراد بدحجاب و برخورد با آنها وظیفه ناجا است همچنان که باید با افراد خیابانی و باندهای اصلی فساد و فحشا نیز برخورد قانونی کند.
اکنون با آغاز طرح امنیت اخلاقی که در راستای تحقق بخشیدن این گونه وظایف خطیر نیروی انتظامی است معلوم نیست که چرا جماعتی با بزرگ نمایی ها و القائات دروغ به گونه ای نادرست و با بار منفی توجهات را به سوی نیروی خدوم انتظامی متمرکز کرده اند؟!
البته در میان این وظیفه خطیر و حساس نیروی انتظامی انتقاداتی از سوی کارشناسان متعهد و رسانه های دلسوز مطرح می شود که بی شک از دایره شیطنت ها و تحریکات و اقدام مرموز جماعتی که بدان اشاره شد بیرون است که موسمی بودن اجرای اینگونه طرح ها و در نتیجه، بی اعتمادی به تداوم آن از جمله این انتقادهاست.
4- و بالاخره باید گفت؛ آنچه فصل الخطاب است و همه اعم از اشخاص حقیقی یا حقوقی باید در برابر آن تمکین نمایند «قانون» است. «علیکم به قانون» هیچ استثنا و حد و مرزی نمی شناسد.
اصل سوم قانون اساسی بر «ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی براساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی» تاکید دارد. اصل هشتم قانون اساسی، «امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه ای همگانی و متقابل برعهده مردم نسبت به یکدیگر» دانسته است. قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب(مصوب 13 دی 1384) 26 نهاد، وزارتخانه، ستاد و سازمان را موظف کرده است تا در این مهم همت بگمارد و وظایف هر یک را به تفکیک احصا کرده است و دولت محترم اجرای این قانون را برعهده دارد. پس همه مسئول اند و از هیچ کس هیچ گونه عذری پذیرفته نیست چرا که قاطبه ملت ایران اسلامی این مطالبه بحق و قانونی را خواستارند و جماعتی که آب را گل می کنند و اهداف نامبارک آنان از نگاه تیزبین ملت پنهان نمانده و نمی ماند.
حسام الدین برومند/font>
بسمه تعالی
مشغله فراوان/ مستحضر هستید که «اسی پاتر» فقط در یک قلم، هزار تا شغل دارد! یعنی اگر کسی از ایشان بپرسد شما چه کاره ای؟ تا اسی پاتر بخواهد عناوین شغل های شریف را یکی یکی بشمرد، حوصله طرف سر می رود. نکته اساسی اینجاست که آیا چنین فردی با این همه مشغله، اصولا وقت می کند با اجنه هم سر و سری داشته باشد؟!
اعجاز/ اسی پاتر اگر در طول شبانه روز فقط به یک دهم مشاغلش رسیدگی کند، خودش یک پا معجزه است و کسی که اهل اعجاز باشد، او را چه نیاز است به جن و رمل و اسطرلاب؟!
کم خوابی/ آن طور که نقل کرده اند اسی پاتر روزانه فقط 3 ساعت می خوابد. کسی که از 24 ساعت، 19 ساعت بیدار است، حکما وصله هایی از قبیل ارتباط با عالم خلسه که بیشتر مال دنیای رویا و چرت است، به او نمی چسبد. بگذریم که بعید است جنی وجود داشته باشد که بتواند پا به پای اسی پاتر بیدار بماند!
معاملات اقتصادی/ اسی پاتر و اعوان و انصار در بانک های خصوصی، شرکت های دولتی، قراردادها و چیزهای دیگر یا سهم دارند و یا می رود که سهم داشته باشند، کسی که این همه پول دارد، جن می خواهد چه کار؟! کاری که جن می خواهد برای این جریان بکند، شما نگران نباشید، بهترش را پول انجام می دهد!
ارتباط معکوس/ باز هم اگر شما از استدلال من قانع نشدید و همچنان معتقدید که این جریان با اجنه ارتباط دارد، به شما عارضم، شاید جن با این جریان رابطه دارد، و نه این جریان با جن! یعنی شاید این جریان از بس به اجنه کم محلی، بلکه بی محلی کرده، که جن ها عقده ای شده اند تا هر جور شده خودشان را به این جریان وصل کنند! اینجا باید با کمک سنجاق قفلی یا سوزن ته گرد، اجنه را احضار و صحت و سقم قضیه را از ایشان جویا شویم و به این عزیزان گوشزد کنیم که اسی پاتر گرفتارتر از آن است که به شما پا بدهد!
شیطان بزرگ/ خودتان بهتر از من می دانید که سال 88 آمریکا ادعا می کرد که در انتخابات تقلب شده و دولت غیرقانونی است. حالا رسانه های استکبار با بهانه کردن یک چیزهایی و یک کلاغ چهل کلاغ کردن، اولا وانمود می کنند که میان این جریان چسبیده به دولت و حکومت دعواست، و ثانیادش(!) طرف اسی پاتر اینا را می گیرند و یادشان رفته که تا همین چند وقت پیش در نظرشان دولت غیرقانونی بود! یعنی الان شیطان بزرگ طرف جریان انحرافی را گرفته. خب! من حالا چه می خواهم بگویم؟! خیلی روشن است، کسی که حمایت ابلیس را برای خود دارد، جن را می خواهد چه کار؟! شما هم انگار بچه شده اید ها! گاهی در چیز، یعنی عقل تان شک می کنم!
ما یا اسی پاتر/ از قرار ما در انتخابات، روی برگه آرای مان نوشتیم «احمدی نژاد» اما چه جوری نوشتیم «احمدی نژاد» که خوانده شد «مشایی»، احتمالا بیانگر آن است که این ماییم که با جن سر و کار داریم، نه جریان انحرافی! همان زمان هم خیلی ها گفته بودند که در نوشتن کلمه «احمدی نژاد» دقت کنیم که یک وقت «احمدی نجات»، «احمدی مقدم»، «احمدی خالی»، «همون که شهردار بود» و ... ننویسیم! حکما اجنه در جوهر خودکار ما بود، نه عارضه ای بر دولت!
«آقای چیز»
پانوشت حسین قدیانی: اگر بر و بچ جریان منحرف از این نوشته که سراسر دفاع از اسی پاتر بود، خوش شان آمد و خواستند یک حالی به ما بدهند، بگویند «شماره حساب» بدهیم، یا این که کارت به کارت!
بسمه تعالی
دو سال پیش در آن روز خوب خدا که صندوق اعتبار جمهوری اسلامی لبریز از رأی اعتماد 40 میلیون ایرانی وقت شناس شد، کمتر کسی تصور می کرد میوه این حضور شیرین را بتوان به زودی در بهار انقلاب اسلامی منطقه و در قاهره و صنعا و منامه چید. ملت های رنج کشیده منطقه که ریشه داری ملت ایران را در فاصله ای 8 ماهه و از پای صندوق رأی تا کف خیابان دیدند، سودای جوانه زدن و گل کردن در سرشان افتاد. دیدند که با وحدت و همدلی می توان در برابر ابر قدرت ها ایستاد و پنجه رخنه کرده آنها در پیکر کشورها را شکست. دیدند که جنگ نرم و سخت فقط در انحصار مستکبران نیست و می توان به نام اسلام، تکی پیروزمند به راه انداخت. آمیزه اکسیرگون 22 خرداد و 9 دی 1388، انفجار تازه نور و امید و جرئت در خاورمیانه بزرگ بود. پس این ایام خدایی را باید تا ابد بزرگ شمرد، فارغ از این که در این رستاخیز شکوهمند و بهار پرثمر، درخت جان رجالی را خزان زد. با جا ماندن چند مسافر از حرکت شتابان کاروانی بزرگ که در اصل سفر و ضرورت رسیدن به مقاصد متعالی تردید نمی کنند.
حکایت حرکت شتابان و الهام بخش ملت ما در سنگلاخ عداوت و لجاجت طواغیت روزگار، بی شباهت به مسیر آمیخته با رنج انبیا و اولیای الهی نیست. خداوند به پیامبر اعظم(ص) که از جور و جفا و لجاجت و عداوت فاجران آزار می دید، فرمود: «و کذلک جعلنا لکل نبی عدواً من المجرمین و کفی بربک هادیاً و نصیراً. و این چنین، برای هر پیامبری، دشمنی از مجرمان قرار دادیم و پروردگارت برای راهنمایی و یاری کفایت می کند» (آیه 31 فرقان). یعنی که جوهره دعوت پیامبران به حق و رشد، عداوت بدکاران و ستمگران را برمی انگیزد. نفس قیام انبیا(ع) برای اقامه حق، خاری در چشم طاغوت ها و زیاده خواهان و مستکبران و استعمارگران است. آیا جز این است که کفار قریش پیش از بعثت، رسول خدا(ص) را به نام «محمدامین» خطاب می کردند و در اولین روز دعوت گواهی دادند که اگر تو بگویی دشمن پشت کوه کمین کرده، ندیده یقین می کنیم؟ پس چرا زخم زبان ها و تیر تهمت هایی چون ساحر و کاهن و شاعر و مجنون را علی الدوام نثار آن جان شریف که مهربان تر از مردم بر خود آنها بود، کردند؟ ذات قیام برای حق، دشمن ساز و ذات این دشمنی ها، اسباب رشد و ارتقا و کمال است همچنان که مدال افتخاری آویخته بر سینه انبیا و اولیاست. به راستی این هم فضیلتی برای پیامبر اعظم(ص) است که دشمنان او ابوسفیان ها و کسراها و قیصرها و همه طواغیت و ائمه جور بودند. و بر این سیاق، کدام افتخار برای امت و امام ما بالاتر از این که دشمنان آنان رژیم های خبیثی چون آمریکا و اسرائیل و انگلیس و شیطانک هایی چون ملک عبدالله و حسنی مبارک و صدام بوده اند؟ مطابق سنت الهی اگر دشمنانی چنین آمیخته به خباثت نداشتیم باید در اصالت و صحت مسیر حرکت خویش تردید می کردیم. نفس این دشمنان و دشمنی، برای یقین در درستی گذار 32 ساله انقلاب اسلامی کفایت می کند.
بگذارید در پرانتز بگوییم و بگذریم. این که در طوفان میلیونی انقلاب های عربی منطقه، چند مجسمه تمام قد سفاهت از واشنگتن و پاریس، به فرماندهان متوهم عملیات «فروغ جاویدان» اقتدا کنند و چیزی به نام جنبش میکروسکوپی سبز را جایی در سکوت پیاده رو اطراف پارک ساعی و میدان ونک جست وجو کنند، از آن پدیده های غریبی است که در هیچ لابراتوار سیاسی و جامعه شناسی پیدا نمی شود. عنوان آکادمیک «جنبش» را بدتر از این نمی شد هجو کرد و مبتذل تر از این نمی شد کاریکاتور جنبش کشید. اگر تا دیروز در آکادمی ها تصور بر این بود که جنبش یعنی خودنمایی انبوه توده های جنوب شهری، حالا معلوم شده بدون توده ها هم در پیاده رو خیابانی در بالای شهر می توان جنبش کرد!! کسی هم نیست دو خط توضیح دهد که طول و عرض مسیر قبلی (میدان امام حسین(ع) تا انقلاب و آزادی) چرا این قدر آب رفت؟ با این حساب باید منتظر بود جنبش در نوبت بعد، به سعدآباد و توچال و درکه واصل شود یا - برو بالاتر!- ارتفاعات سیاهکل را در آن سوی البرز فتح کند! حکایت این نوابغ، حکایت آن نشریه فکاهی است که از بی مایگی به ورشکستگی رسید اما در آستانه تعطیلی، برای شمارگان یکهزار تایی خود می نوشت «تیراژ زیر یک میلیون». طرف رفته واشنگتن، از آنجا به واسطه تلویزیون بی بی سی و رادیو فردا دستور حمله به آسیاب های بادی را صادر می کند و بعد هم می گوید «اگر من در خارج کشور هستم، برای این ماموریت است که آیینه جنبش داخل باشم و ایفای وظیفه ای که برعهده من است مستلزم وجود من در خارج کشور است... ما یک جنبش ملی هستیم. من به دلیل حرفه ای بودن بی بی سی، آن را برای مصاحبه انتخاب کردم وگرنه هر دو قدرت آمریکا و انگلیس بدهکار ملت ایران هستند». یکی می گفت 15 سال است که تریاک می کشم اما شکر خدا تا اینجا که معتاد نشده ام. لابد مردم ما هم باید خیال کنند امثال این آقا رفته اند بدهی های ملت ایران را وصول کنند! صد رحمت به کبک و آن قامت کشیده اش... زیر برف! این جماعت زنگ تفریحی و کمدین های اشتباهی را باید در همین پرانتز گذاشت و گذشت.
کاش می شد همین روزها پای صحبت یکی مانند جناب مایکل لدین نشست و از او درباره عرض و طول سرمایه گذاری هنگفت و حجم دلارهای سبزی که در کودتای مخملین 88 (عملیات آژاکس) به خاکستر تبدیل شد، شنید. این مشاور سابق امنیت ملی و از دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی، سال گذشته اشاراتی گذرا به ابعاد ماجرا داشت. یکی هفتم دی ماه 89 که در بنیاد نومحافظه کار FDD (بنیاد دفاع از دموکراسی) گفت: «ما روزی خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که جنبش سبز از سال 2009 شروع شد اما من به شما بگویم که ما می دانیم و می توانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه1980 [سال های 66-65] برمی گردد که در طول مراحل مختلف تکامل پیدا کرده است.من حرف های بیشتری برای گفتن در این باره دارم اما همین جا سخنانم را قطع می کنم». سخنان دیگر وی چند ماه پیش از آن (6مهر1389) در مصاحبه با رادیو فردا عنوان شده بود. مشاور امنیت ملی دولت ریگان در این سخنان که فرایند بیست و چند ساله یارگیری سربازان فتنه سبز را آشکار می کند به تماس و مذاکره با برخی اعضای دفتر نخست وزیری می پردازد و می گوید «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفت وگو شدیم. افرادی از دفتر نخست وزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش».
در عداوت آمریکا و اسرائیل که تردیدی نیست. وجه تلخ ماجرا- چه در فتنه سبز و چه قبل و بعد از آن- یارگیری یا هم داستان و هم مسیر شدن جماعتی از درون جبهه خودی با دشمنان قسم خورده ملت ایران بود؛ همان که مقتدای شکیبای انقلاب درباره آنان و نظایر آنها فرمود «دل انسان غمگین می شود و می شکند به خاطر اینکه چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومین زدند، حالا طوری مشی می کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا و هر کسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند. این، انسان را غصه دار می کند ولی به شما عرض بکنم، بشارت های الهی این قدر زیاد است که هر غمی را از دل پاک می کند. بشارت های الهی خیلی زیاد است نباید خیال کرد اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلاب ها، همه فکرها، همه جریان های گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش». ماجرای پشت کردن به جبهه حق از سوی برخی همراهان، پیامد غمبار دنیازدگی ها و ندیدن افقی دورتر از خود است که همواره بر جبهه حق عارض شده است. اگرچه تلخ اما عبرت آموز است گزارش دو نایب خاص امام زمان(عج)- عثمان بن سعید و فرزندش محمدبن عثمان- درباره مناظره یکی از یاران آن حضرت با یکی دیگر از همراهان سابق است که به انکار امامت آن حضرت پرداخته و ادعا می کرد امام حسن عسکری(ع) غیر از برادرش جعفر (جعفر کذاب) جانشینی نداشته است! آن که در حضور امام معصوم، انکار امامتش را بکند، اعقابش نمی توانند- ولو با وجود سالها کوبیدن سنگ ولایت فقیه به سینه- نایب الامام را انکار کنند؟
امام عصر- ارواحنا له الفداء- در پاسخ گزارش عثمان بن سعید و فرزند وی، چنین مرقوم فرمود «خداوند شما را برای اطاعت خویش موفق بدارد و بر دین خویش ثابت قدم سازد و با خوشنودی خویش سعادتمند فرماید. آنچه از مناظره مختار نوشتید- با کسی که احتجاج کرد جانشینی جز جعفربن علی نیست و او را تصدیق کرد- به ما رسید. و انا اعوذ بالله من العمی بعدالجلاء... و من به خدا پناه می برم از کوری بعد از بینایی و روشنایی، و از گمراهی بعد از یافتن راه، و از رفتار هلاکت بار و فتنه های نابودکننده... چگونه در فتنه سقوط می کنند و در حیرت ره می سپارند و جانب چپ و راست را می گیرند؟ آیا از دین خود دست برداشته اند؟ یا به شک افتاده اند؟ یا معاند با حق شده اند؟ یا جاهل شدند نسبت به آنچه از روایت های راستین و اخبار درست آمد؟ یا دانستند اما فراموش کردند؟ آیا نمی دانند زمین از حجت خالی نمی ماند، ظاهر باشد یا پنهان؟... پس شیعیان ما باید پیروی از هوا را فرو گذارند و بر اصل و ریشه خویش که بودند پا برجا بمانند». حقیقت سقوط و ارتداد از حق چنان تلخ است که اگر گرفتار آن متذکر شود، لاجرم باید به سان آن صحابی پیمان شکن، در میدان جمل، برای خویش آیه استرجاع بخواند و انالله و انا الیه راجعون بگوید. کوری پس از بصیرت و گم کردن راه پس از راهنمایی شدن؟!
داستان ملت ما جدا از تار و پود داستان راستان نیست. همه اولیای حق و همه خوبان تاریخ چشم و دست و دلی گشوده به قله های بلند پیروزی و نصرت الهی داشتند و پایی گرفتار دست دون همتان و کم مایگانی که از دمیدن در انواع وسوسه ها و هوس ها سنگین شدند و بر سنگ راه سنگلاخ افزودند. همه خوبان تاریخ که جاده کوبیده شده توسط پای مجروح آنان را- به فضل خدا- طی می کنیم، چشمی مطمئن بر افق دوردست مقصد و عمق سپاه دشمن دوخته بودند و شعارشان «ارم ببصرک اقصی القوم» بود و چشمی نگران تهی مایگان که در میانه جنگ و رزم و شبیخون، می نشستند به تقسیم غنیمت یا می ایستادند به زحمت افزایی در برابر خط شکنی ولایت. همین است دیگر! با همین وزنه های پاگیر باید خود را تا قله بالا کشید. استقامت در این مسیر یعنی اینکه زمانی با جماعت دست و پاگیر مدارا کرد و زمانی برای تادیب، آنان را نواخت و با این همه چشم از عمق اردوگاه دشمن و بلندای مقصد برنداشت. قوی ترین مردان را باید در این مسابقه بصیرت و صبر شناخت.
جغرافیای سکوت و فریاد را باید رصد کرد. پژواک فریاد و بازخورد کردار و گفتار خود- در مقام عمل یا نقد- را باید در آینه واکنش دشمن شنید. همچنان که خطاکاران و خیانتکاران را نباید فروگذاشت، از اولویت بندی اهداف و دشمنان نیز نباید غافل ماند. این حکایت باید درهمان حد قصه و افسانه باقی بماند که؛ کسی با صدایی خوش نماز می خواند. مردی این صحنه را دید و گفت چه نماز عارفانه ای! نمازگزار که طاقت از کف داده بود، نماز بشکست و گفت «ضمنا اگر خدا قبول کند و ریا نشود، روزه هم هستم»! عجب! نمازگزار دوم که کنار وی نماز می خواند، تاب نیاورد و فریاد زد «مومن! چه می کنی؟ نمازت را که شکستی». نمازگزار سوم احساس تکلیف کرد که بگوید «تو هم حرف زدی و نمازت را به باد دادی». و نمازگزار چهارم بی آن که رو برگرداند، با آرامش زمزمه کرد «خوب شد من حرف نزدم»!
در صعود به قله ها، هرچه قدم بالاتر، صعوبت کار بیشتر و لزوم واپاییدن (تقوا)، مضاعف تر.
محمد ایمانی
بسمه تعالی
(یادداشت روز)
1- فرض کنید با تعدادی از دوستان خود در اتاقی نشسته اید که شخصی وارد می شود و خبر می دهد، هم اکنون آسمان کویر لوت ابری است و باران شدیدی در حال باریدن است و هیچ سند و شاهد دیگری غیر از گفته خویش ارائه نمی کند. در این حالت، فقط هنگامی خبر او را باور می کنید که به راستگویی و دقت نظر وی اطمینان داشته باشید، یعنی او را «مخبر موثق» بدانید. اما، در حالت دوم اگر شخصی به شما بگوید مایع درون این لیوان، یک محلول اسیدی است و چند برگ کاغذ «تورنسل» هم در اختیار شما بگذارد، برای باور کردن سخن او نیازی نیست که از راستگویی و دقت نظر وی مطمئن باشید، زیرا با فرو کردن کاغذ تورنسل در محلول درون لیوان و مشاهده تغییر رنگ آن می توانید نسبت به اسید بودن یا نبودن محلول مورد نظر اطمینان پیدا کنید.
موضوع یادداشت پیش روی، گفتنی هایی است درباره نفوذ وزارت اطلاعات در چرخه عملیاتی سرویس های اطلاعاتی بیگانه که اخیرا نمونه ای از آن فاش شد. گفتنی های این یادداشت برای همگان قابل فهم است و نیازی به اثبات جداگانه ندارد. چیزی شبیه «قضیه بدیهی» که به قول «اهل منطق»، «تصور» آن به تنهایی باعث «تصدیق» خواهد بود. ممکن است شماری از دوستان اعتراض کنند که برخی نکات این یادداشت می تواند هوشیاری دشمن را در پی داشته باشد و از این روی غیرضروری تلقی شود که در پاسخ باید به بیان چند سال قبل رهبر معظم انقلاب اشاره کرد. ایشان طی سخنانی به چند نمونه از اشتباهات آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران اشاره فرمودند و در ضمن به این سؤال مقدر نیز پاسخ دادند که این اشتباهات از نوعی نیست که دشمن قادر به تصحیح آن باشد و از تکرار نمونه های مشابه پیشگیری کند.
2- چهارشنبه شب هفته گذشته وزارت اطلاعات فیلم مستندی با عنوان «الماس فریب» را از شبکه اول سیما پخش کرد و مردم کشورمان را در جریان نفوذ یکی از عوامل خود به درون چرخه عملیاتی سرویس های اطلاعاتی «سیا»، «موساد» و «MI6» قرار داد. یا بهتر است گفته شود از شکار یک فراری جذب شده به سرویس های مورد اشاره و تبدیل او به «منبع اطلاعاتی» خود و بهره گیری از وی در «فریب عملیاتی» و نهایتا فراخوان و بازگرداندن او به داخل کشور خبر داد. این فیلم مستند، بلافاصله بعد از پخش با عکس العمل و بازتاب گسترده و کم نظیری در داخل و خارج کشور روبرو شد. سرویس های اطلاعاتی دشمن انگشت حیرت به دندان گرفته بودند که چه آسان فریب خورده و نفوذی وزارت اطلاعات را به حیاط خلوت اپوزیسیون راه داده اند، گروه های اپوزیسیون به وحشت افتاده بودند که نفوذی های دیگر چه کسانی هستند و اما، در ایران اسلامی، مردم ضمن تقدیر از عملیات هوشمندانه وزارت اطلاعات، نمی توانستند پوزخند خود به حماقت دشمن مخصوصاً سرویس اطلاعاتی موساد را پنهان کنند و از ژرفای دل به سراسیمگی اپوزیسیون قهقهه نزنند. وزارت اطلاعات در ایران «بمب خنده» و در اسرائیل «گاز اشک آور» منفجر کرده بود!
3-یک سرویس اطلاعاتی، هویت عامل نفوذی خود را تنها در دو حالت فاش می کند و از عملیات نفوذ، پرده برمی دارد.
الف: حالت اول، هنگامی است که عامل نفوذی از میانه راه جذب شده باشد. یعنی ابتدا به سرویس اطلاعاتی حریف پیوسته و به خدمت آن درآمده باشد ولی بعدها به هر علت- از جمله پشیمانی و عذاب وجدان- نشانه هایی از آمادگی خود برای بازگشت نشان داده و سرویس اطلاعاتی خودی با دریافت هوشمندانه این نشانه ها به سراغ وی رفته و او را جذب کرده باشد. در این حالت عامل جذب شده با دریافت دستور العمل از سرویس خودی، به کسب اطلاعات بیشتر از میدان فعالیت قبلی، نفوذ عمیق تر به حیاط خلوت حریف و اخلال در چرخه عملیاتی دشمن می پردازد.
از آنجا که مأموریت این دسته از نفوذی ها- جذب شده در میانه راه- به تدریج تغییر می کند، احتمال شناسایی آنها از سوی سرویس حریف بالا می رود و سرویس شکارکننده برای پیشگیری از شناسایی عامل نفوذی خود، بعد از کسب اطلاعات کافی از میدان فعالیت وی و انجام عملیات فریب روی سرویس اطلاعاتی دشمن عامل نفوذی خود را از چرخه نفوذ بیرون می کشد و روی سرنوشت او ریسک نمی کند.
ب: حالت دوم هنگامی است که یک سرویس اطلاعاتی از عوامل نفوذی قابل توجهی در حوزه فعالیت حریف برخوردار است. در این حالت، افشای هویت عامل نفوذی- مخصوصاً اگر از میانه راه جذب شده باشد- اولا؛ با توجه به حضور نفوذی های ناشناخته دیگر، به عملیات و چرخه نفوذ لطمه ای نمی زند و ثانیاً؛ نشان دادن «ضرب شست» و تحمیل برتری خود به حریف است. یعنی دقیقاً همان اقدامی که وزارت اطلاعات کشورمان با تهیه و پخش مستند «الماس فریب» انجام داد و برتری سربازان گمنام امام زمان- ارواحنا له الفداء- را به رخ دشمن کشید.
4- همین جا باید به یکی از صدها نمونه حماقت و کم شعوری سرویس های اطلاعاتی بیگانه در جذب و به کارگیری آقای «مدحی» اشاره کرد. موساد به یقین می دانست که وی برخلاف آنچه ادعا کرده بود، یکی از «سرداران سپاه»! و یا «مسئولان اطلاعاتی نظام»! و یا «یک شخصیت با نفوذ در مراکز و کانون های حساس جمهوری اسلامی ایران» نبوده است و می دانست که وی بنا به دلایلی از کشور خارج شده و به کسب و کار تجاری مشغول بود. بنابراین چرا، سرویس های اطلاعاتی موساد، سیا و سپس MI6 انگلیس آقای مدحی را بعد از شکار در «بانکوک» و به فاصله چند ماه، از «فرش» به «عرش»! بردند؟! و به حیاط خلوت گروههای اپوزیسیون و پشت صحنه سرویس های اداره کننده این گروهها، راه دادند؟
سرویس های اطلاعاتی دشمن باید می دانستند که اینگونه افراد نمی توانند برای آنها مأموران قابل اعتمادی باشند و احتمال بازگشت آنان به هویت فراموش شده خویش همیشه وجود دارد. در اواسط دهه 60 آمریکا از دادن پناهندگی به تعدادی از ایرانیان فراری که در پاکستان منتظر اخذ ویزا بودند، خودداری کرد. وقتی خبرنگار نیویورک تایمز از «کنت تیمرمن» مسئول وقت میز ایران در سازمان «سیا» علت را پرسید؛ «تیمرمن» در پاسخ گفت؛ این عده به هر حال شیعه و مسلمانند و با انگیزه های بی ریشه از ایران خارج شده اند، و بیم آن می رود که در یک روز عاشورا و یا ماه رمضان دوباره هویت فراموش شده خود را به یاد آورند و به عوامل جمهوری اسلامی ایران در آمریکا تبدیل شوند (نقل به مضمون).
و اما، اگر عوامل سرویس های موساد و سیا و MI6 با دقت به چهره آقای «مدحی» نگاه می کردند، می توانستند آثار «سجده» را بر پیشانی او ببینند. اثر سجده -در اکثر قریب به اتفاق موارد- نشانه دلبستگی شخص به اسلام و نماز و روزه است و بدیهی است که اینگونه افراد، اگر هم در مقطعی از زمان هویت دینی خود را فراموش کنند، احتمال بازگشت دوباره آنان به اصل خویش بسیار زیاد است. افرادی با این پیشینه چگونه می توانند همنشینی با مشتی عرق خور، زن باره، بی شخصیت را تحمل کنند و با دشمنان تابلودار اسلام و مردم مسلمان وطن خویش هم پیاله شوند؟!
اشتباه نکنید! آقای مدحی را وزارت اطلاعات از ابتدا به عنوان عامل نفوذی نفرستاده بود بلکه در میانه راه ایشان را جذب کرده است وگرنه سربازان گمنام امام زمان(عج)، بسیار هوشمندتر از آنند که مامور نفوذی خود را با تابلو بفرستند.
5- در اواخر آوریل 2011- فروردین سال جاری- نشریه آمریکایی «هافینگتون پست» طی مقاله ای مستند به قلم دو پژوهشگر بلندآوازه- فلینت و هیلاری من لوورت» خطاب به اوباما و سایر سران کشورهای اروپایی نوشته بود، «برای اثبات شکست غرب و پیروزی جمهوری اسلامی ایران در جنگ نرم چه دلیلی گویاتر از این که امروزه مردم مسلمان در همه جای جهان اسلام به ایران دلبسته اند و از آمریکا و اسرائیل و غرب ابراز تنفر می کنند».
در دنیای امروز و چالش های آن، «اطلاعات» و «سرویس های اطلاعاتی» از اصلی ترین عناصر فرمول قدرت هستند و از سوی دیگر سرویس های اطلاعاتی عریض و طویل و پرهزینه و پرسابقه آمریکا و متحدانش طی 32 سال گذشته بیشترین فعالیت اطلاعاتی خود را روی جمهوری اسلامی ایران متمرکز کرده اند. بنابراین اگر توان اطلاعاتی مجموعه آنها بر توان اطلاعاتی ایران اسلامی برتری داشت بایستی جمهوری اسلامی ایران تاکنون ده ها بار سقوط کرده باشد! و آیا اکنون که چنین نیست، نباید پذیرفت که پیروزی و برتری جمهوری اسلامی ایران در جنگ نرم با همان فرمول منطقی «لوورت» در عرصه جنگ اطلاعاتی نیز مصداق دارد؟
6- حالا نگاه کنید و ببینید که سرویس های اطلاعاتی حریف چه در و پیکر گشاد و چه دروازه بان های پخمه و کم شعوری دارند؟! می گویند فلانی از زندان مرخصی گرفته و از طریق کوهستان و مرزهای غیرقانونی خود را به آمریکا و اروپا رسانده است و همین اندازه برای اعتماد و اطمینان به دشمنی وی با جمهوری اسلامی کافی است! یعنی سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران با آن ویژگی و کارآمدی و تجربه منحصربفرد خود دست روی دست می گذارد و بعد از مرخصی و فرار فلان مجرم، باز هم به مجرمان دیگر مرخصی می دهد تا این فرارهای زنجیره ای ادامه داشته باشد؟! یعنی به اندازه شما عقل و درک ندارد؟!
7- به گواهی انبوه اظهارنظرها و مصاحبه ها و نوشته های عوامل نشان دار سرویس های اطلاعاتی حریف و سرکردگان گروه های اپوزیسیون، بعد از پخش مستند «الماس فریب» وحشت و دلهره از حضور نفوذی های دیگر مثل خوره به جان آنها افتاده است و حق دارند! چگونه می توانند نفوذی ها را در میان خود شناساسی کنند؟ هیچ راهی ندارند چرا که اولین اصل در نفوذ، همرنگ شدن کامل عوامل نفوذی با محیط نفوذ است. ظاهر عوامل نفوذی از ضدانقلاب ترین ضدانقلاب ها نیز ضدانقلابی تر است! باور نمی کنید؟ چند ماه دیگر صبر کنید تا گازهای اشک آور دیگری در.... و .... منفجر شود.
این سخن نه خلاف است و نه گزاف. صبر کنید!
8- نکته درخور توجه اینکه، بعد از پخش مستند «الماس فریب» نوچه های دست چندم سرویس های اطلاعاتی به دست و پا افتاده و بعضا به خاطر فریب خوردگی خویش عذر تقصیر می آورند و یا برخی از رسانه های وابسته به فتنه 88 در داخل کشور به طور تلویحی ابراز نگرانی می کنند و حال آن که شکست واقعی متوجه سرویس های موساد و سیا و MI6 است و نوچه های دست چندم یاد شده برای پنهان کردن این شکست بزرگ ماموریت جیلیز و ویلیز یافته اند.
9- و بالاخره؛ خدای مهربان سایه رهبر معظم انقلاب را بر سر ملت های مسلمان و مردم شریف ایران مستدام بدارد که با نگاهی حکیمانه از اقدام مشکوک جریان انحرافی جلوگیری کردند و مانع از عزل آقای مصلحی، وزیر کارآمد اطلاعات شدند. و دست مریزاد به سربازان گمنام امام زمان -ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- که به قول امام راحلمان(ره) با وجود «نام آوری»، نام و نشان در بی نشانی دارند./font>
بسمه تعالی
دقیقا در بحبوحه فتنه 88 و در میانه انبوه پدیده های امنیتی که به وفور می شد مشاهده کرد، یک پدیده بسیار جالب مشاهده شد که البته به دلیل شرایط خاص آن دوران کمتر مورد توجه قرار گرفت. آن پدیده مهم -که تازه این اواخر میزان اهمیت آن در حال آشکار شدن است- این بود که تقریبا به طور ناگهانی اپوزیسیون خارج از کشور سعی کرد به عنوان یک «کل واحد» و «مجموعه یکپارچه» ظاهر شود و به عنوان «ضلع خارجی فتنه سبز» به ایفای نقش هماهنگ بپردازد.
برای آنها که در یکی دو دهه گذشته مجموعه رفتار اپوزیسیون فراری را رصد کرده اند کاملا آشکار است که این جریان نه یک مجموعه واحد، بلکه طیفی بسیار پراکنده، به هم ریخته و شلخته از گروه ها و گروهک هایی است که سه ویژگی مهم همواره درباره آن صدق می کرده است. ویژگی اول تکثر و یا شاید بهتر باشد بگوییم بی سر و سامانی تمام نشدنی و سرگیجه آور جریان ضد انقلاب است. از 30 سال پیش به این طرف، تقریبا به طور مستمر، هر چند ماه یک بار یک گروه یا گروهک جدید با ادعاهای عجیب و غریب در یک کشور غربی ظهور و ادعا کرده بنا دارد فصلی جدید در تاریخ مبارزه علیه جمهوری اسلامی بگشاید و بعد از چند هفته پر گویی و سر و صدا به خیل آن ده ها گروه دیگری پیوسته است که در ماه های قبل از آن همین ادعاها را داشته اند. ویژگی دوم، وجود اختلافات حاد میان جریان اپوزیسیون بوده که در بسیاری از موارد تا مرز پدرکشتگی و تصفیه های خونین (حتی درون گروهی) هم پیش رفته است. اگر مجموعه ضد انقلاب خارج نشین را یک طیف در نظر بگیریم که از منتها الیه چپ (توده و ...) آغاز می شود، نفاق در میانه آن قرار دارد و تا منتها الیه راست (سلطنت طلبان، و ...) گسترش می یابد، گروه های توزیع شده روی این طیف، تقریبا هیچ وقت چشم دیدن همدیگر را نداشته اند و یکی از مشغولیت های دائمی آنها -که البته اسباب تفریح دوستداران انقلاب هم بوده- بد و بیراه گفتن به گروه های رقیب و متهم کردن آنها به انواعی از اشتباهات و خطاها بوده است آن هم عمدتا با این هدف که خود را پیش چشم سرویس های اطلاعاتی غربی (که افسار همه این گروه ها را در دست دارند) بزرگ تر و با ارزش تر جلوه بدهند و نهایتا مواجب بیشتری دریافت کنند. دقیقا به همین دلیل، در سال های پس از انقلاب و تا پیش از فتنه 88 چیزی به نام همکاری بین گروه های ضد انقلاب و انجام پروژه های مشترک همواره بیشتر به شوخی شبیه بوده است تا اینکه بیان کننده یک واقعیت باشد. و ویژگی سوم هم که تقریبا در بین همه این گروه ها مشترک است، بی خاصیتی محض و ناتوانی آنها از طراحی و اجرای مستقل حتی یک عملیات ساده علیه جمهوری اسلامی بوده است به گونه ای که مجموعه مستندات موجودنشان می دهد حتی یک مورد هم وجود ندارد که در آن این گروهک ها بدون کمک، پشتیبانی و تغذیه مستقیم سرویس های غربی قادر به انجام یک عملیات پیش پا افتاده بوده باشند.
مجموعه این ویژگی ها در آستانه دهه سوم انقلاب اسلامی، آرام آرام سرویس های اطلاعاتی غربی را به این نتیجه رسانده بود که آنچه «اپوزیسیون خارجی» جمهوری اسلامی خوانده می شود، در واقع چیزی جز یک دردسر واقعی و آبروریزی مستمر نیست و پولی هم که در حلقوم آنها می ریزند به دقیق ترین معنای کلمه هدر رفته است. این گروه ها نه هرگز قادر به وارد آوردن ضربه ای جدی به نظام بوده اند، نه پایگاهی در داخل کشور پیدا کردند و نه حتی توانستند یک جریان انتقادی جدی و با دوام علیه جمهوری اسلامی در خارج بوجود بیاورند که شنوندگانی در جهان برای خود پیدا کند.
اما وقوع فتنه 88 در داخل ایران، این ارزیابی سرویس های غربی را تا حدودی تغییر داد. با مشاهده برخی عوامل آلوده در نظام و بوجود آمدن این اشتباه محاسباتی در ذهن طرف غربی که نظام جمهوری اسلامی از درون دچار یک شکاف غیر قابل رفع شده است، سرویس های آمریکا ، انگلیس و اسراییل به این نتیجه رسیدند که شاید تاریخ مصرف اپوزیسیون خارج نشین به طور کامل هم تمام نشده باشد. برخی شواهد نشان می دهد ارزیابی این سرویس ها این بود که اگر بتوانند گروه های متکثر ضدانقلاب را دور هم جمع کنند، میان آنها تقسیم کار ایجاد کنند و خود به طور مستقیم ایجاد هماهنگی میان آنها را به عهده بگیرند آن وقت ممکن است قادر باشند در بیرون کشور ظرفیتی آبرومند ایجاد کنند و از تلفیق این ظرفیت با جریان فتنه در داخل ایران، یک اپوزیسیون سراسری واحد و دارای بدنه اجتماعی و توان تحرک موثر علیه نظام بوجود بیاورند.
بر این مبنا پروژه«اپوزیسیون واحد» در بیرون کشور و با مشارکت مجموعه سرویس های اطلاعاتی کشورهای غربی -که حالا دیگر اتاق های عملیات مستقل خود علیه ایران را تعطیل و یک اتاق عملیات مشترک ایجاد کرده بودند- کلید خورد. به سرعت اخباری منتشر شد که مثلا منافقین درون پادگان های پژاک مقر تاسیس کرده اند، رهبران پژاک با بهایی ها ارتباط گرفته اند، گروهک ریگی مشغول مذاکره با تجزیه طلبان است، سلطنت طلب ها در صدد تاسیس تلویزیون واحد با منافقین و چند گروه دیگر هستند و ... اگرچه روشن بود که بسیاری از این خبرها ساختگی است و فقط با این هدف منتشر می شود که روسا خیال کنند «پروژه با موفقیت در حال جلو رفتن است» ولی در موارد معدودی هم می شد دید که برخی گروهک های ضد انقلاب اختلاف ها و مرزبندی های سابق خود با یکی دو گروه دیگر را کنار گذاشته اند و همکاری هایی ابتدایی شکل گرفته است. برخی منابع غربی می گویند همه تلاش آمریکا یی ها در این مدت این بوده است که اولا از گروه های مختلف اپوزیسیون بخواهند که به هم نزدیک شوند و اتاق عملیات مشترک تاسیس کنند، ثانیا تا می توانند پیوند خود را با جریان فتنه در داخل ایران عمیق کنند (جریان فتنه به اشارت اربابان غربی خود، همواره آغوشی گشاده برای همکاری با این گروهک ها داشته است)، ثالثا حتی آنجا که نمی توانند اختلاف های خود را با همدیگر حل کنند لااقل از گرفتار شدن به درگیری های بین گروهی و خنثی کردن توان و انرژی همدیگر بپرهیزند.
این عینا پروژه ای بود که در فاصله سال های 88-84 در داخل کشور هم تحت عنوان ایجاد «اپوزیسیون حرفه ای» تعقیب شده بود. آمریکا یی ها پس از شکست افتضاح آمیز سال 84 به این نتیجه رسیدند که مشکل جریان اصلاح طلب نداشتن میلیشیای خیابانی حرفه ای است که در مواقع لزوم بتواند به عنوان بدنه اجتماعی آشوب عمل کند و قدرت چانه زنی لازم برای گروه های سیاسی در مقابل حاکمیت را فراهم بیاورد. 4 سال میانه 84 تا 88 صرف ایجاد این بدنه در چارچوب پروژه هایی مانند سازمان رای و کمیته صیانت از آرا شد و آمریکا یی ها هم از طریق پروژه exchange (تبادل) که تلاش می کرد نخبگان جامعه ایرانی را در پوشش فعالیت پژوهشی، یا خدمات اجتماعی وارد دوره های آموزشی خاص کند و نهایتا آنها را به عنوان بخشی از پازل بزرگ «اپوزیسیون واحد» به خدمت بگیرد، به طور مستقیم در آن مشارکت کردند. در همین مدت کوتاه به وضوح می شد دید که چگونه گروه هایی مانند ادوار تحکیم تلاش می کنند به عنوان پیمانکار پروژه یکپارچه سازی اپوزیسیون در داخل ایران عمل کرده و با ایفای نقش «لولا» مرزهای میان گروه های مختلف داخلی را که مانع همکاری دستجمعی آنها بود از میان بردارند.
فتنه 88 زمان آزمون بود. آمریکا یی ها باید تست می کردند تا ببینند از آنچه با این همه زحمت فراهم آورده اند چه نتیجه ای می توانند گرفت. در بخش اجتماعی پروژه حتی یکی دو ماه هم دوام نیاورد. مردم به سرعت به دروغ گویی جریان فتنه پی بردند و از آن جدا شدند و آنچه باقی ماند -آنطور که مثلا در واقعه عاشورای 88 دیدیم- همان بخش سازمان یافته ای بود که حالا دیگر در هماهنگی کامل عملیاتی با ضد انقلاب خارجی و سرویس های غربی و یا شاید بهتر باشد بگوییم تحت فرمان آن عمل می کرد. بااز دست رفتن بدنه اجتماعی که سران فتنه از طریق دروغ گویی و مظلوم نمایی فراهم آورده بودند، عملا بخش «نرم» پروژه براندازی به بن بست رسید. عملیات نرم اساسا مبتنی بر دو رکن حضور مردم و پروژه سازی رسانه ای است که فتنه گران به فاصله چند ماه از 22 خرداد 88 دیدند که در هر دو حوزه ناتوان شده اند. عملیات سخت (درگیری نظامی) هم که اساسا هیچ وقت در دستور کار طرف غربی قرار نداشت چرا که به خوبی می دانستند نه امکان پذیر است و نه به نتیجه مورد نظر آنها ختم می شود. تنها گزینه باقی مانده چیزی است که آمریکا یی ها خود آن را «عملیات اطلاعات پایه» یا «نیمه سخت» نامیده اند و طیفی از اقدامات از خرابکاری و ترور گرفته تا عملیات سایبری را در بر می گیرد.
تبدیل شدن عملیات نیمه سخت به راهبرد اصلی آمریکا در مقابل ایران به چند دلیل بسیار مهم رخ داده است. نخست اینکه آمریکا یی ها احساس می کنند باید انرژی خود را روی کند کردن توانایی ها ایران از طریق عملیات ایذایی متمرکز کنند تا به این ترتیب از سرعت ایران کاسته شود و برای پروژه اصلی آنها که ایجاد نارضایتی از طریق تلفیق شکاف های سیاسی و مشکلات اقتصادی در بلند مدت است، زمان فراهم شود. دوم، اکنون تمرکز غرب بر افزایش نارضایتی ها از طریق ایجاد اختلال در روند جاری امور، انجام خرابکاری و غافل کردن دولت از روند خدمت رسانی است. تنش های سیاسی هم که پی در پی از جانب برخی گروه های سیاسی مشکوک تولید می شود به این فرایند کمک کرده است. و سوم، اکنون برای غربی ها کاملا روشن است که در شرایط عدم همراهی مردم تنها راه پیش پای آنها این است که دوباره به گروهک های دست ساز خود مراجعه کنند و از این گروهک ها هم کاری بیش از عملیات ایذایی ساخته نیست. آمریکا یی ها می دانند که این نوع از عملیات نهایتا تاثیر بسیار ناچیزی روی محاسبات راهبردی ایران دارد اما احساس می کنند همین که برای مدتی جامعه امنیتی ایران را مشغول کنند و برای دوستان خود در داخل دلگرمی و حاشیه امنیت ایجاد نمایند، ارزش ریسک کردن را دارد.
تمام عملیات های ترور، انفجار، بمب گذاری و خرابکاری که ظرف دو سال ما بعد فتنه در ایران انجام شده در چارچوب پروژه ای قرار دارد که در این نوشته بسیار به اجمال توصیف شد و اقدامات اخیر دستگاه امنیتی نشان می دهد روی آن اشراف کامل وجود دارد.
مهدی محمدی
بسمه تعالی
بصیرت:عصر همان روزی که روح ملکوتی بنیانگذار جمهوری اسلامی به ملکوت اعلی پر کشید، تعدادی از سران و تأثیرگذاران در امور کشور در اندرونی بیت امام جمع شده تا صحت خبری که از ساعاتی پیش دهان به دهان میگشت مطلع شوند، آنان به خود این امید را میدادند که شاید این خبر شایعهای بیش نباشد ولی ...
در میان آنان کسی که بیشتر نا آرامی میکرد، شیخی عمامه به سر بود که سر بر ستون میکوبید و نالهی امام کو، سر میداد. ایرانیان وقتی تصاویر ضبط شدهی آن شب را از رسانهی ملی تماشا میکردند به واقعیت راستین این مرد پی بردند. از آن زمان که شیخ «مهدی کروبی» سر بر ستون بیت امام میکوبید و ندای امام کو سر میداد بیش از 20 سال نگذشته بود که وی این بار تیشه برداشته و بر ستونهای همان انقلابی میزد که امام، رهبرش بود و وی بارها برای پیروزیش به زندان افتاده بود.مهدی کروبی زمانی دبیر کل تشکلی بود که بزرگترین افتخار خود را حرکت در مسیر امام میدانست و بر این قائل بود که اسلام ناب محمدی لباسی است که تنها بر قامت آنان دوخته شده و دیگران را در این لباس سهمی هرچند کوچک نیست.در بررسی تاریخچهی مجمع روحانیون مبارز و تأمل در افکار اعضای شاخص و برجستهی این تشکل روحانی به ابهامات و سؤالاتی سهل و ممتنع برخورد میکنیم که پاسخ به آنها از منظری ساده و از جهتی دیگر بسیار مشکل است. در این نوشتار به اختصار چندین سؤال را مطرح خواهیم کرد، باشد که آگاهان بدان پاسخ گفته و ابهامات را از بین ببرند.
1 ـ روحانیون مبارز با شعار اسلام ناب محمدی که برگرفته از سخنان گهربار امام امت بود پای به صحنه گذاشت و در انتخابات مجلس سوم با استفاده از همین شعار، رقیب [جامعهی روحانیت مبارز] را تابع اسلام آمریکایی شمرده و در انتخابات پیروز گشت. سؤال اینجاست که این شعار تا چه اندازه با واقعیت منطبق بوده و تا چه اندازه چپهای آن زمان از آن به عنوان حربهای علیه رقیب بهره میبردند؟«ابراهیم اصغرزاده» یکی از چپهای دههی 60 ، اینگونه به سؤال طرح شده، پاسخ میگوید: «این حربه یک تیغ دودم بود و ما توجهی به این مسأله نداشتیم، ما در آغاز مجلس سوم آن چنان از اسلام ناب محمدی یک بت ساختیم و لباس اسلام آمریکایی را بر تن تمام مخالفان خودمان پوشاندیم که در انتخابات مجلس چهارم عدهای دیگر همین لباس را بر تن ما پوشاندند. ما شدیم ملقب به طرفداری از اسلام آمریکایی و حالا منتقدان ما طرفدار اسلام ناب بودند. چرخ پوپولیسم گاهی ارابهران را هم زیر میگیرد و ما به این مسأله بیتوجه بودیم. پاشنهی آشیل ما در مجلس سوم همین جا بود. ما نباید جریان میانه را از خودمان میراندیم چراکه حذف آنها میتوانست موجب رادیکالیزه شدن فضا شود.» [1]
باید منتظر پاسخ دیگران نیز بود.
2 ـ «حجتالاسلام محمدموسویخوئینیها»، از اعضای شاخص مجمع روحانیون مبارز است. وی جزو اولین اعضای شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز محسوب میشود. زندگی وی نقاط مبهم و سؤال برانگیز فراوانی دارد. فرزند سوم شهید مطهری تأکید دارد که گروهک فرقان متاثر از افکار کسانی چون آقای موسویخوئینیها بودهاند: «من معتقدم اینها بیشتر متأثر از افرادی چون موسویخوئینیها و دکتر پیمان بودند و همین طور از نهضت آزادی خارج از کشور و دکتر یزدی و قطب زاده و جزواتی که از طرف آنها میآمد.» [2]
بخشی از مبارزان انقلاب نیز عنوان میکنند که «شهید مطهری» معتقد بود منبرهای موسویخوئینیها گروه فرقان را پرورش داده است. حجتالاسلام جعفر شجونی، عضو جامعهی روحانیت مبارز، هم در اظهاراتی صریحتر عنوان کرده شهید مطهری حتی گفته که خوئینیها، مارکسیست شده است.» [3]
«هاشم صباغیان» که یکی از اعضای نهضت آزادی است نیز در این زمینه میگوید: «یکی از ویژگیهای بارز شهید مطهری این بود که پس از مطالعه و تحقیق دربارهی مطلبی اگر به یقین میرسید، پافشاری و ایستادگی میکرد. یکی ز آن موارد، همین تحلیلهای اگر نگوییم مارکسیستی، باید بگوییم چپگرایانه و غیرتوحیدی از قرآن بود.»
روحانیون مبارز با شعار اسلام ناب محمدی که برگرفته از سخنان گهربار امام امت بود پای به صحنه گذاشت، سؤال اینجاست که این شعار تا چه اندازه با واقعیت منطبق بوده و تا چه اندازه چپهای آن زمان از آن به عنوان حربهای علیه رقیب بهره میبردند؟
آن موقع برخی از همین دوستان روحانی ما به مرحوم مطهری حمله میکردند و میگفتند: «آقای خوئینیها دارد جوانها را جذب میکند چرا میگویید تفسیرهای او درست نیست؟» ایشان در پاسخ میگفت: «باید جوانها را با پایهریزی صحیح جذب کنیم، اگر این پایهها صحیح نباشد در آینده گرفتار اینها خواهیم شد.» [4]
تا چه اندازه روحانیون مبارز از سوابق فکری موسویخوئینیها آگاه بودهاند، سؤالی است که میشود، پرسید. آن چه که روشن است تعدادی از روحانیون مبارز همانند آقای کروبی از این سوابق آگاهی کامل داشته و با این وجود وی را در حلقهی اول مجمع روحانیون مبارز پذیرفتهاند. ابهامی که شاید گذر ایام پرده از روی آن بردارد.
3 ـ نگاهی هرچند گذرا به بیانیههای مجمع روحانیون مبارز که در وبسایت این تشکل نیز قابل دسترسی است، نشان میدهد روحانیون مبارز دههی نخست انقلاب و نیز تا اواسط دههی 70 ، گرایشات شدید ضد امپریالیستی داشتهاند. بیانیهی روحانیون مبارز دربارهی دشمنی آشتی ناپذیر ایران با آمریکا که در شهریور ماه سال 68 منتشر شد، نمونهای آشکار از این موارد است.
روحانیون مبارز در بیانیهی خود تأکید کرده بودند که دشمنی آمریکا با ما و آشتی ناپذیری انقلاب و مردم ما با آمریکا ناشی از یک سوءِتفاهم سیاسی نیست تا با مذاکره یا تهدید و تطمیع آمریکا و یا با پادرمیانی این و آن از میان برود بلکه، ریشه در ماهیت جنایتکار حکومتهای آمریکایی از یکسو و ذات الهی و مردمی انقلاب اسلامی از سوی دیگر دارد.
این سخنان در حالی است که چند سال بعد و به گفتهی «سیدحمید روحانی» از اعضای سابق روحانیون مبارز، با روی کار آمدن «سیدمحمد خاتمی» در سال 76 رویکرد ضد آمریکایی این تشکل، دچار دگرگونی شد. دبیرکل مجمع روحانیون مبارز، اردیبهشت ماه سال 78 در پاسخ به این سؤال که نظر شما دربارهی رابطه با آمریکا چیست؟ میگوید: «در این مورد 3 نظریه وجود دارد: اول رابطه، دوم مذاکره و سوم تشنج زدایی که بنده به تشنج زدایی معتقدم و البته معتقدم بحث رابطه یا نداشتن رابطه بحثی کارشناسی است که باید کارشناسها بنشینند طرفین هم باشند و در محیطی که حالت سیاسی نداشته باشد، حرفها را بزنند.»
وی میگوید: «برخی معتقدند که سخن امام پیرامون رابطه با آمریکا و تشبیه آن به رابطهی گرگ و میش اکنون تغییر کرده و رابطهی ما با آمریکا در زمان حال رابطهی شیر و گرگ است که این هم نظری است.»
سؤال اینجاست که چگونه شد دشمنی آشتی ناپذیر ایران اسلامی با آمریکای جهانخوار در مدت کمتر از یک دهه، رنگ باخت و دبیر کل روحانیون مبارز از تشنج زدایی میان ایران و آمریکا سخن میگوید.
4 ـ فروردین ماه سال 68، پایان روندی طولانی بود که منجر به برکناری «آیت الله منتظری» از قام مقامی رهبری شد. در این برهه اعلام استعفای آیت الله منتظری از مقام نیابت رهبری و تحولات مربوط به این امر انگیزهی صدور بیانیهای از سوی روحانیون مبارز تهران شد که در آن نظرها و دیدگاههای این جمعیت دربارهی موضوع مورد بحث به تفضیل آمده بود.
در بخشهایی از این بیانیه میخوانیم: «امام بارها بزرگان و مسؤولان را نسبت به اطرافیان و عوامل نفوذی در بیوت و دستگاهها مورد هشدار قرار دادهاند... رهبری نظام اسلامی باید به اصالت انقلاب اسلامی و رسالت مبارزه و فداکاری برای حاکمیت اسلام و جهاد دایم برای کوتاه کردن دست اجانب و چپاولگران معتقد باشد. ... رهبری واقعی آیندهی نظام در جایی میتواند استقرار یابد که کانون سرشار از روحیهی مبارزه با استکبار شرق و غرب و احساس تعهد نسبت به سرنوشت مسلمانان باشد .... دشمن هیچگاه از طرحهای اطلاعاتی و نفوذی برای ضربه زدن به انقلاب غافل نخواهد ماند و بیشترین سرمایهگذاری را نسبت به مراکزی میکند که نقش تعیین کننده در سرنوشت جامعه دارند. ... مهمترین عاملی که امام را بر آن داشت تا نظر خود را نسبت به آیندهی رهبری اعلام کند همین خطری بود که نفوذ ناپاکان و ایادی دشمن در بالاترین و مقدسترین مرکز، نظام، اسلام و انقلاب را تهدید میکرد و متأسفانه آیتالله منتظری نسبت به آن توجه خاص مبذول نداشتند و در نتیجه بیت بالاترین مقام معنوی بعد از مقام رهبری کانون امید تمامی دشمنانی شد که در جنگ، ترور و مبارزهی سیاسی و تبلیغی با جمهوری اسلامی نا امید شده بودند .... با کمال تأسف درحالی نسبت به اجرای احکام اسلامی در مورد جنایتکاران منافق و آدمکشان محارب احساس ترحم میشد که در همان حال نه تنها نسبت به جنایت افرادی چون «مهدی هاشمی» و باند تبهکار وی که با قساوت مخالفان فکری خود از روحانی و غیر روحانی را به قتل میرساندند و با جعل و انتشار اسناد دروغین نیروهای متعهد و انقلابی را ترور شخصیت میکردند، از سوی ایشان حساسیّتی نشان داده نمیشد بلکه همواره از آنان حمایت میکردند و بیت ایشان پناهگاه و یکی از مراکز خرابکاری آنان به شمار میآمد. .... بعضی نقطه ضعفها زمینهی مساعدی را فراهم آورد تا دشمنان نفوذی، طرح انفصال آیت الله منتظری از نظام و ایجاد تفرقه در صفوف طرفداران انقلاب و طرح نزدیک کردن لیبرالهای شکست خورده و گروهکهای رسوا را به قائم مقام رهبری به پیش ببرند.»
بیانیهی صریح روحانیون مبارز دربارهی برکناری آیت الله منتظری توسط امام خمینی(ره) جای هیچگونه تفسیر و تأویلی ندارد، بی آن که نقاط ضعف مطرح شده در این بیانیه موضوعیت خود را از دست دهند، مواضع روحانیون مبارز در قبال آیت الله منتظری دچار دگرگونی شده است.سایت «سحام نیوز» ارگان تبلیغاتی «حزب اعتماد ملی» اردیبهشت ماه سال 88 مدعی شد، «آیتالله منتظری» از کاندیداتوری «کروبی» در انتخابات ریاست جمهوری، حمایت کرده است.
سؤال اینجاست که چگونه شد دشمنی آشتی ناپذیر ایران اسلامی با آمریکای جهانخوار در مدت کمتر از یک دهه، رنگ باخت و دبیر کل روحانیون مبارز از تشنج زدایی میان ایران و آمریکا سخن میگوید.
به گزارش این پایگاه خبری، آیت الله منتظرى در جمع دوستان و نزدیکان خود در پاسخ به این سؤال که شما از کدام کاندیدا در این دوره حمایت مىکنید، گفته است: «اگر نظر شخصى مرا مىخواهید من از آن کسى حمایت خواهم کرد که هم اکنون عمادالدین باقى از او حمایت مىکند.» [5] «عمادالدین باقى» حمایت رسمى خود را از مهدى کروبى اعلام کرده بود. هر چند این خبر به زودی تکذیب شد [6] ولی امید کروبی به حمایت آیتالله منتظری، نشان از این داشت که چپ سنتی دچار یک دگردیسی تمام عیار در اعتقادها و آرمانها شده است.
در جریان حوادث پس از انتخابات، آیتالله منتظری با انتشار بیانیههای متعددی از فتنهگران حمایت کرد. مهدی کروبی به عنوان یکی از اعضای شاخص طیف چپ سنتی از این حمایتها بینصیب نماند.
مهدی کروبی برای جبران این حمایتها با نگارش نامهای به آیتالله منتظری از حمایتهای وی از خویش در حوادث پس از انتخابات تقدیر کرد. در بخشی از این نامه آمده است: «از اینکه به خاطر برخی حوادث و تعرضات پیش آمده بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری برای اینجانب از این حقیر تفقد نمودید و طی نامهها و بیاناتی اظهار تأسف فرمودید، لازم دانستم بدین وسیله تشکر و قدردانی خود را اعلام دارم.»ورود آیتالله منتظری در مسایل سیاسی در حالی بود که امام خمینی(ره) طی نامهی شدید اللحنی از وی خواسته بود «از آنجا که ساده لوح هستید و به سرعت» تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.»
پس از وفات آیتالله منتظری نیز کروبی با انتشار بیانیهای شگفتانگیز تعابیر عجیبی دربارهی وی به کار برده است. در بخشی از بیانیهی کروبی آمده است:«آن فقیه عالی مقام به پیروی از امام راحل (ره) حکومت اسلامی را با قرائت مردم سالاری دینی متکی به آرای مردم از متن کتاب و سنت استنباط و استخراج نمود و تا آخرین لحظهی حیات در دفاع از آزادی و استقلال کشور و از حریم دین و مذهب درنگ نکرد». [7]
مجمع روحانیون مبارز نیز با انتشار بیانیهای آیتالله منتظری را جامع علوم عقلی و نقلی دانست [8] ومدعی شد:آیتالله منتظری با همهی فراز و نشیبهای دوران زندگی تا پایان عمر نسبت به پیشوای نهضت و انقلاب حضرت امام خمینی(ره) با تجلیل و احترام شایسته یاد کرد.»گویی از منظر روحانیون مبارز، امام خمینی(ره) ظلمی فاحش در حق آیتالله منتظری مرتکب شده بود که وی کریمانه تا روزهای آخر عمر خویش از آن گذشت کرده و دم بر نیاورده بود! روحانیون مبارز در عین حالی که از ارادت به راه امام سخن میگویند با تمامی دشمنان عقیدتی ایشان، پیمان دوستی بستهاند.
5 ـ رابطهی روحانیون مبارز با «نهضت آزادی» نیز یکی از نقاط مبهمی است که ذهنها را مشغول کرده است. حمایت نهضت آزادی از کاندیدای مجمع روحانیون مبارز ـ سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی ـ درحالی است که امام خمینی (ره) در پاسخ به نامهی یکی از اعضای شاخص روحانیون مبارز ـ محتشمی پور ـ این گروه را طرفدار جدی وابستگی کشور به آمریکا خواندهاند.
در بخشی از نامهی امام خمینی (ره) به آقای «محتشمی پور» آمده است: «اگر خداوند متعال عنایت نفرموده بود و اینان مدتی دیگر در حکومت موقت باقی میماندند ملتهای مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران میخورد، که قرنها سر، بلند نمیکرد. امام خمینی(ره) در بخش دیگر این نامهی تاریخی متذکر شده اند: نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند. [9]
مهدی کروبی در آن دوران که مدعی خط و راه امام بود دربارهی نهضت آزادی گفته: «از جمله جمعیتی که این روزها نق زدن را شروع کرده است و ورق پراکنی میکند، نهضت آزادی است ... مسؤولین و مردم دارند تلاش میکنند تا بدبختیهایی که شما [نهضت آزادی] برای مردم ایجاد کردهاید از بین ببرند. مگر شما نبودید که کردستان را از دست دادید؟ مگر شما نبودید که پاسداران را از سنندج بیرون کردید؟ مگر شما نبودید که به «جلال برادر عزالدین» گمراه در اسفند 58 اسلحه دادید و آنها روز بعد به پادگان سنندج حمله کردند؟ مگر شما نهضت آزادی نبودید که با ولایت فقیه مخالفت کردید؟ شما نبودید که با مجلس خبرگان مخالفت و بر علیه آن توطئه کردید؟ مگر شما نبودید که به این گروهکها آنقدر آزادی دادید که ما هنوز از دست اینها مصیبت میکشیم؟ مگر شما نبودید که داشتید انقلاب را منحرف میکردید و یک خیانتی به تاریخ مینمودید؟ مردم انقلاب کرده بودند و شما با شعارهای ملیگرای خود داشتید انقلاب را منحرف میکردید. مردم شعار اسلام را دادهاند و به جمهوری اسلامی رأی دادند و آن وقت که سفره باز شد شما میآیید و اسم ملی روی آن میگذارید؟... بسیاری از بدبختیهایی که الان وجود دارد از شما است، این کمبودها، خونریزیها و این جنگ، ضایعاتی است که شما برای ملت به وجود آوردهاید، شما از کی اینطور مردم دوست شدهاید؟!» [10]
حمایت نهضت آزادی از کاندیدای مجمع روحانیون مبارز ـ سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی ـ درحالی است که امام خمینی (ره) در پاسخ به نامهی یکی از اعضای شاخص روحانیون مبارز ـ محتشمی پور ـ این گروه را طرفدار جدی وابستگی کشور به آمریکا خواندهاند.
16 سال بعد از این سخنان تند و تیز کروبی در جایگاه دبیرکل مجمع روحانیون مبارز برای تبرئهی جبههی ملی و با تحریف آشکار سخنان حضرت امام خمینی(ره) میگوید: «امام هرگز مصدق را تکفیر نکرد و به دنبال برخی گزارشها که به امام رسیده بود، امام تنها هشدار دادند که کاری نکنید که من ایشان را مسلمان هم ندانم!» [11]
توجه به سخنان امام خمینی(ره) به خوبی نشان میدهد که کروبی برای تبرئهی ملیگراها به چه تحریف آشکاری دست زده است: «اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به او زدند اسمش را آیتالله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر میکنند به وجود او (مصدق)، او هم مسلم نبود ... من عرض کردم که این دیگر مخالفت به شخص نیست این سیلی خواهد خورد و اگر مانده بود، سیلی را بر اسلام میزد.» [12]
از سوی دیگر سخنان کروبی دربارهی لزوم محاکمهی اعضای نهضت آزادی در حالی است که این گروهک غیرقانونی در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 از هردو نامزد اصلاح طلب یعنی کروبی و موسوی حمایت کرده است. [13]
سایت «تغییر» متعلق به تیم کروبی نیز در همان زمان از دیدار معاون اول کروبی یعنی «غلامحسین کرباسچی» با رییس گروهک نهضت آزادی خبر داد. سایت تغییر مدعی شده بود اینگونه ملاقاتها تا روز برگزاری انتخابات ادامه خواهد داشت. [14] «ابوالفضل بازرگان»عضو شورای مرکزی نهضت آزادی نیز دربارهی این دیدار گفته بود: «عملکرد و تلاشهای مهدی کروبی کاندیدای اصلاح طلب دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری منجر به ترمیم اعتماد از دست رفتهی مردم میشود.» وی مدعی شد: «در دیدار کرباسچی با ابراهیم یزدی مقرر شد اگر نهضت آزادی سؤالی درخصوص اهداف و برنامههای آقای کروبی و یا طرحی برای ستاد ایشان داشت، اعلام کند.» [15] بعد از انتخابات نیز نهضت آزادی از مواضع ساختارشکنانهی کروبی به شدت حمایت کرد. در این راستا فروردین ماه سال 1389 تعدادی از عناصر گروهک ملی – مذهبی و بقایای نهضت غیرقانونی آزادی به دیدار کروبی رفته و از ایستادگی و مقاومت کروبی در برابر نظام از وی قدردانی کردند. کروبی نیز در این دیدار از اعضای نهضت آزادی قدردانی کرده و خواستار همگرایی بیشتر معترضین به نظام شده بود .» [16]
با این وجود روحانیون مبارز باید پاسخگوی این سؤال باشند که در طول 20 سال بعد از وفات امام دچار چه تغییراتی شدهاند که نهضت به اصطلاح آزادی با آنها احساس همزاد پنداری کرده و از کاندیدای روحانیون، حمایت میکند.
6 ـ رابطهی عقیدتی روحانیون مبارز با ولایت مطلقهی فقیه نیز یکی از ابهاماتی است که اعضای شاخص این تشکل باید به آن پاسخ گویند. 20 سال پیش زمانی که اعضای این تشکل روحانی قصد انشعاب از جامعهی روحانیت مبارز را داشتند به دنبال تأییدیهی امام رفتند، چرا که بدون تأیید ایشان کار خود را نامشروع میدانستند. مهدی کروبی در این رابطه میگوید: «ما پس از اطمینان از رضایت خاطر ایشان [امام] بود که اقدام کردیم که بدون آن کار خود را مشروع نمیدانستیم.» [17]
موسوی خوئینیها نیز گفته بود:
مهمترین علت تشکیل روحانیون مبارز ، اجرا و پیاده کردن نقطه نظرات حضرت امام میباشد." [18] برابر مادهی 18 اساسنامهی مجمع روحانیون مبارز نیز التزام عملی به ولایت فقیه و مقررات نظام جمهوری اسلامی یکی از شرایط عضویت در این تشکل است.
این همه در حالی است که روحانیون مبارز در جریان حوادث بعد از انتخابات 88 با صدور بیانیهای و بر خلاف نص صریح فرمایشات رهبر معظم انقلاب در خطبههای تاریخی 29 خرداد با انتشار بیانیهای مردم را به اغتشاش دعوت کردند.
مجمع روحانیون مبارز درحالی بر برگزاری اجتماع غیرقانونی روز شنبه اصرار میورزید که حتی موضعگیری و هشدار آشکار شخصیتهای سیاسی و مذهبی هم نتوانست مجمع را از برگزاری این مراسم، منصرف سازد. از صبح روز شنبه که این موضوع به خبر اول وبسایتها تبدیل شد، گمانه زنیهایی دربارهی احتمال لغو این راهپیمایی نیز در کنار آن خودنمایی میکرد، اما با گذشت چند ساعتی از این گمانه زنیها، خبری از تصمیم مجمع به گوش نرسید و برخلاف اعتقاد برخی از اعضای آن، تعلل سؤال برانگیز دبیر این تشکل هم چنان ادامه یافت تا اینکه آشوبگران آرایش نهایی خود را برای ضربه زدن بر پیکرهی «امنیت شهر» چیدند؛ در این هنگام بود که ناگهان خبری فوری بر پیشانی وبسایتها و خبرگزاریها نشست: «راهپیمایی امروز مجمع روحانیون، لغو شد» اما دیگر دیر شده بود چرا که همه چیز برای خلق یک شرایط غیر عادی مهیا گردیده بود.ساعاتی بعد، اخبار اندوه بار از آشوب و اغتشاش یکی پس از دیگری، خیابان آزادی را برای مردم دورترین نقاط کشور نیز به تصویر کشید. آن چنان که منابع رسمی گزارش دادند، به جز خسارتهای میلیاردی به اماکن خصوصی و عمومی و به آتش کشیده شدن مسجد لولاگر در نزدیکی خیابان آزادی توسط عناصر مسلح منافقین و اشرار، 10 تن از شهروندان به ضرب گلوله کشته و 100 نفر نیز زخمی شدند و این در حالی بود که جانشین نیروی انتظامی اعلام کرد این نیرو به هیچ وجه از سلاح گرم استفاده نکرده است.
بیانیهی لغو تجمع غیر قانونی مجمع روحانیون که ساعتها معطل امضای دبیر مجمع مانده بود را شاید بتوان تلاشی تلقی کرد برای خالی کردن شانه از بار مسؤولیت و پیامدهای آشوبی که خیابان آزادی را در خود فرو برد! البته تکلیف این نوع رفتارهای مشکوک، پیش از این از سوی رهبر معظم انقلاب مشخص شده بود.
آیتاللهخامنهای در جمع میلیونی نمازگزاران تهران با بیان اینکه «اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، خواسته یا ناخواسته، مسؤول خونها، خشونتها و هرج و مرجها خواهند بود» ، تکلیف «فرماندهان آشوبها» را به وضوح روشن کرده بودند.
بیشک نقاط ابهام فراوانی دربارهی تاریخچهی مجمع روحانیون مبارز وجود دارد که در این مختصر نمیتوان به تمام آنها پرداخت. سران این تشکل روحانی بایستی با پاسخ به این سؤالات ابهامات را از بین برده و یا دلیلی قانع کننده برای نسل سوم انقلاب بیابند که چگونه شد چپهای دو آتشهی دههی 60 که به جای شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی شعار مرگ بر شرق و مرگ بر غرب سر میدادند امروز بر سر سفرهی دشمنان این مرز و بوم فالوده میخورند.
اگر چه سران روحانیون مبارز در جریانات حوادث بعد از انتخابات آزمون خوبی ندادند و به فرمودهی رهبر عزیز انقلاب مردود شدند ولی آن چه که از مطالعهی احوال این جریان در طول 20 سال گذشته و نیز در جریانات بعد از انتخابات 88 به نظر میرسد این است که این جریان برای بازگشت به دامان انقلاب بایستی چندین کار را انجام دهد تا شامل سیاست جذب حداکثری گردد. آن چه روشن است، روحانیون مبارز باید مسؤولیت خونهای ریخته شده در آشوبهای پس از انتخابات را هم چون دیگر سران فتنه بر عهده گیرند. شاید این اولین گام برای روشن کردن مسیر پیش رو باشد.
دومین گامی که باید روحانیون مبارز برای آیندهی سیاسی خود آن را سرلوحهی برنامههای خویش قرار دهند جدا شدن کامل از احزاب تندروی اصلاحات است که این سرنوشت تأسف آور را برای روحانیون مبارز رقم زدهاند. گره خوردن سرنوشت روحانیون مبارز با احزابی نظیر مشارکت و مجاهدین انقلاب نه تنها به نفع این تشکل کهنه کار و قدیمی نیست بلکه زمینه ساز فرو رفتن هرچه بیشتر اعضای این تشکل در باتلاق فتنهها خواهد شد.
روحانیون مبارز بایستی برای جبران خطاهای گذشته، رابطهی خود با رکن رکین ولایت فقیه را محکم کنند. چنان چه ذکر آن رفت با تغییر مصداق ولایت فقیه اعتقادات پیشین نیز از میان رفت و این شاید اولین نقطهی جدایی روحانیون مبارز از نظام اسلامی بود. از این رو اعضای روحانیون مبارز بایستی این نقیصه را جبران کنند.
امیدواریم که اینگونه باشد. روح الله امین آبادی
[1]ابراهیم اصغرزاده ، هفتهی نامهی شهروند امروز ، شمارهی 40
[2]علی مطهری در مصاحبه با ماهنامهی یادآور، خبرگزاری فارس ، 23 آبان 1389
[3]رجانیوز ، 14 مهر 1389، به نقل از ایران سیاسی
[4]شبکهی ایران ، 10 مهر 1389 ، به نقل از ماهنامهی یادآور
[5]سحام نیوز ، 30اردیبهشت 88
[6]فرارو ،30اردیبهشت 88
[7]سحام نیوز ، سوم محرم الحرام 1431
[8]سایت روحانیون مبارز ، 29آذر1388
[9]صحیفه امام ، ج 20 ص 481 و 482
[10]روزنامه جمهوری اسلامی ،1361/07/17
[11]روزنامه جمهوری اسلامی ،1377/12/13
[12]صحیفه نور ،ج15،صفحه15
[13]ایلنا ،29اردیبهشت 1388
[14]تغییر،22اردیبهشت 1388
[15]رک تغییر ،23 اردیبهشت 1388
[16]روزنامه رسالت ،22 فروردین 1389
[17]روزنامه کیهان ، 16/1/67،ص 2
[18]دارابی ، علی ، جریان شناسی سیاسی در ایران ،ص311 به نقل از مجموعه بیانیه های مجمع روحانیون مبارز، ص 185
بسمه تعالی
تحولات یمن با وجود اصرار شدید «علی عبدالله صالح» به حفظ قدرت و علیرغم تلاش وسیع عربستان سعودی و آمریکا برای حفظ رژیم وابسته به خود - با صالح یا بدون او - شتاب گرفت و عملا به فروپاشی قدرت غرب و عربستان در این سرزمین منجر گردید. البته عربستان و غرب با علم کردن نام «عبدربه منصورهادی» بعنوان معاون و جایگزین صالح تلاش کردند تا کسی متوجه سقوط رژیم وابسته نشود و آثار فوری آن به سایر رژیم های وابسته در شبه جزیره و خارج از آن نرسد اما شکرگزاری و نیز سرور مردم بلافاصله پس از فرار صالح نشان داد که حرکت انحرافی آمریکا - عربستان نتوانسته اثری داشته باشد. اما آنچه در روز پرمعنای (15 خرداد) در یمن اتفاق افتاد بسیار بزرگتر از آن چیزی است که تاکنون تصور شده است آثار پیروزی مردم بر دیکتاتور وابسته بیش از یمن «عربستان» را تحت تاثیر جدی قرار می دهد.
در مورد تحولات یمن و اهمیت آن نکاتی وجود دارد:
1- کشور یمن با حدود 500 هزار کیلومتر مربع مساحت و حدود 22 میلیون نفر جمعیت بخشی از شبه جزیره عربستان است و از این رو بررسی اهمیت این تحولات حتما باید در چارچوب موقعیت بین المللی و منطقه ای شبه جزیره - ترکیبی از هفت کشور - صورت گیرد. شبه جزیره عربستان مهمترین گلوگاه انرژی، ترانزیت کالا و بازار تجارت بین المللی به حساب می آید این موقعیت وقتی به موقعیت کشورهای پیرامونی خلیج فارس - ایران و عراق - اضافه شود از اهمیت فزون تری خبر می دهد. نزدیک به نیمی از ذخایر استراتژیک انرژی - نفت و گاز - در این منطقه قرار دارد و در این میان تضمین صدور بی مسئله انرژی به کشورهای غرب از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد و در شرایطی که ایران به اصلی ترین کشور متخاصم با غرب در منطقه تبدیل شده و غرب کنترل خود را بر روی کشور عراق از دست داده و یا در حال از دست دادن است، کنترل شبه جزیره اهمیت صد چندانی پیدا کرده است. وقوع انقلاب در یمن و شرایط بحرانی بحرین به غرب می فهماند که هیچ تضمینی برای تداوم اقتدار غرب در منطقه و کنترل انرژی وجود ندارد این در حالی است که یمن حداقل دارای 4 موقعیت ویژه ژئوپلیتیکی نیز می باشد، اشراف یمن بر خلیج عدن، اشراف کامل و بی رقیب آن بر مهمترین تنگه استراتژیک جهان - باب المندب - اشراف کامل بر آب راه حساس دریای سرخ، تسلط یمن بر کوههای استراتژیک «مران» -که از سواحل عدن آغاز و تا منطقه طائف در جنوب غرب کشیده می شود - با این وصف تحولات یمن، به تحول عمده در شبه جزیره و حتی مناطق اطراف آن-شاخ آفریقا و...- منجر می شود.
آمریکا و عربستان سعودی برای جلوگیری از انتقال فوری امواج انقلاب یمن به شبه جزیره، ابتدا تلاش کردند تا جابجایی قدرت در یمن در چارچوب «توافق» صورت گیرد. از این رو ریاض دو هفته میزبان گروههایی از رهبران معارضین بود ولی در نهایت به جایی نرسید و پس از آن به حرارت انقلاب در یمن افزوده شد. در این بین رسانه های عربستان روی دو عضو خانواده الاحمر -خانواده ای که 32 سال بر یمن حکومت کرده- یعنی علی محسن الاحمر و شیخ صادق الاحمر بعنوان «رهبران انقلاب!» مانور کردند و حال آن که این دو و بطور کلی خاندان الاحمر مزدور آل سعود به حساب می آیند. پس از آن که این طرح نیز شکست خورد، آنان علی عبدالله صالح را به عربستان منتقل کردند ولی از یک سو مدعی شدند او برای معالجه- درمان جراحت های ناشی از آسیب دیدن در گلوله باران کاخ ریاست جمهوری- به ریاض رفته و از سوی دیگر مدعی شدند او پس از معالجه به صنعا باز می گردد و حال آنکه تا روز قبل از فرار صالح به ریاض، حکومت آل سعود می گفت او باید قدرت را به جانشین خود-عبدربه- منتقل نماید. کاملا واضح بود که عربستان با یک مانور تبلیغاتی سعی می کند پرده ای روی پیروزی مردم یمن بیاندازد تا کسی نفهمد که یک نظام دیکتاتور وابسته عرب دیگر ساقط شده است!
2- یمن پس از «صالح» قطعاً به دوره قبل بازنمی گردد و فعالیت بسیار گسترده غرب و رژیم های وابسته عرب به هیچ وجه قادر به بازسازی دولتی وابسته در صنعا نخواهند بود. مردم یمن گروهها و احزاب و گرایش های مختلفی دارند اما- تقریباً- هیچکدام از این گروهها و شخصیت ها زیربار بازسازی رژیم صالح نمی روند از همین رو می توان بدون حتی اندکی تردید گفت که یمن آینده حتما هویتی ضدوهابی و ضدغربی خواهد داشت. آخرین نظرسنجی موسسه آمریکایی «پیو» بیان گر آن است که میزان تنفر یمنی ها از آمریکا بیش از 98 درصد و تنفر آنان نسبت به حکام سعودی بیش از 90 درصد می باشد. به همین دلیل بود که عربستان علیرغم آنکه سالانه بیش از 8میلیارد دلار در یمن برای خرید قبایل هزینه می کرد اما با شروع انقلاب مردمی در یمن نتوانست حتی یک تظاهرات کوچک به نفع رژیم وابسته خود به راه بیاندازد و تجمعات محدود به نفع صالح که در سالن های در بسته برگزار می شد، کوچک تر از آن بود که بتواند حتی معرف بخشی از مردم یمن باشد. یمن پس از صالح به میزانی که از وهابیت و غرب فاصله خواهد گرفت به جبهه مقاومت و بطور خاص به ایران نزدیک می شود و از این رو می توان گفت موقعیت سیاسی و اقتصادی ایران در اقیانوس هند و دریای سرخ و دریای مدیترانه کاملا متحول می شود. سقوط صالح به همان میزان که بدترین خبر برای ریاض و واشنگتن است، بهترین خبر برای ایران اسلامی است.
3- برای یمن بعد از فرار صالح احتمالاتی به چشم می خورد و براساس احتمالات پیش رو، دولت ها و ملت های مسلمان- بخصوص ما- وظایفی را برعهده داریم. این احتمالات عبارتند از: اول؛ از آنجا که هیچ فرم حکومتی- اعم از تشکیل دولت وحدت ملی، دولت منتخب مردم، دولت توافقی طوایف، کنفدراسیون، دولت فدرال و...- به نفع عربستان و آمریکا نیست، آنان قاعدتاً به سمت اختلاف افکنی و ایجاد درگیری داخلی خواهند رفت. در یمن نیروهای القاعده و سلفی های وابسته به وهابیون می توانند برای مدتی شعله های ترور و درگیری را بیفروزند این یعنی تکرار سناریوی عراق که البته در نهایت به جایی نمی رسد بر این اساس می توان احتمال داد که یمنی ها دوره ای از تنش ها و خشونت ها را پیش رو داشته باشند. دوم؛ با توجه به نیاز یمن به تحول اساسی طبعا بحث تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات مهمترین نیاز فعلی یمن به حساب می آید در این میان کمک به جنوبی ها و شمالی ها برای تدوین یک قانون اساسی مترقی اسلامی و قرار دادن آن در معرض آرای مردم یک ضرورت به حساب می آید. سوم؛ اختلافات تاریخی جنوبی ها -قبیله بکیل- و شمالی ها- قبیله حاشد- و تفاوت های مذهبی جنوبی ها- مذهب شافعی- با شمالی ها- ترکیب دو مذهب زیدیه و شافعی- و نیز تفاوت های اقتصادی جنوبی ها با شمالی ها و تفاوت ماهوی احزاب شمال و جنوب به نظر می آید تشکیل کنفدراسیون یمن- یعنی وحدت یمن در عین برخورداری جنوب و شمال از دولت های محلی- اجتناب ناپذیر باشد این موضوعی است که اگر درست هدایت نشود می تواند درگیری هایی را در پی داشته باشد این درگیری ها از یک سو در نهایت به تضعیف دولت مرکزی منجر می شود و از سوی دیگر زمینه اعمال دخالت آمریکا و عربستان در یمن را به وجود می آورد و از این رو یمنی ها باید با دقت مباحث حقوقی میان خود را در فضایی «برادرانه» دنبال کنند و جمهوری اسلامی به عنوان مهمترین هم پیمان آینده یمن باید به دوستان قدیمی خود در جنوب و شمال یمن کمک کند تا سریع تر درباره فرم حکومت و سهم بخش های مختلف در آن به توافق برسند. ایران نباید تحت تأثیر تبلیغات وهابیت و غرب برادران خود در یمن، در روزی که به کمک ویژه ما نیاز دارند را در مشکلات خود رها کند و دورا دور وضع آنان را نظاره نماید و نباید صرفاً با پیام های رادیویی از آنان بخواهد شرط و رسم برادری با خود و با سایر مسلمانان را به جا بیاورند!
4- یمن در فاصله سالهای اخیر تجربیات خوبی دارد و این تجربیات می توانند در دولت جدید مورد استفاده قرار گرفته و یمن را سریع تر از دوره بی ثباتی خارج کند. طی سالهای اخیر، جنوبی ها عملاً امنیت شش استان جنوبی را در دست داشتند و حوثی ها در فاصله بهمن 1388 تاکنون عملاً امنیت چهار استان شمالی این کشور را در دست داشتند تا جایی که حتی استانداران در این استانها- صعده، عمران، حجه و اب- حکم خود را از عبدالمالک حوثی- رهبر مبارزاتی حوثی ها- دریافت کرده اند. این تجربه امنیتی بسیار ذی قیمتی است ضمن آنکه جنوبی ها حداقل 50 هزار نیروی آموزش دیده نظامی و حوثی ها حدود 100هزار نیروی شبه نظامی- نیروی مقاومت- را در اختیار دارند این دو نیرو پشتوانه بسیار خوبی برای حکومت آینده یمن خواهد بود و این می تواند وضع یمن پس از صالح را از عراق پس از صدام متفاوت نماید.
5- سقوط علی عبدالله صالح در روز الهام بخش 15 خرداد، سقوط مبارک در روز الهام بخش 22بهمن و سقوط بن علی در روز 26دی ماه- روز فرار محمدرضا شاه- بصورت استعاره ای پیوند جدی این انقلابات با انقلاب اسلامی را نشان داد اما فراتر از آن نباید تردیدی کرد که با سقوط هر دیکتاتور وابسته راه برای روی کار آمدن دولتی مردمی، اسلامی و ضد آمریکایی در هر کدام از کشورهای منطقه هموار می شود و البته به مرور آدرس های «این همانی» انقلاب ما افزایش می یابد. این فرصتی استثنایی است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی بعد از 200-300 سال برای یک ملت پدید می آید و حالا همه یک جا برای انقلاب ما پدید آمده و نیازمند موقع شناسی و تلاش شبانه روزی ما برای حداکثری کردن بهره اسلام از این تحولات می باشد.
سعدالله زارعی
بسمه تعالی
از خرداد 1360 تا خرداد 1390، فتنه ها و فتوحات به شکلی شگفت انگیز کنار هم ردیف شده اند. شتاب پیروزی های ملت ایران گاه به اوج رسیده و بعضا نوسانی پیدا کرده و بعد، دوباره اوج گرفته است. اگر هم در مقاطعی از سرعت پیشرفت ها و ظفرمندی ها کاسته شده، مانند دنده معکوس در سربالایی بوده که با وجود وقفه اولیه، به سرعت و شتاب بیشتر انجامیده است. در این مسیر پیشرفت، نوسان سرعت بوده اما انحراف یا عقبگرد و بازگشت از مسیر نبوده است. اصلاح و ارتقای حرکت بوده اما انحراف و ارتجاع، نه. این ثبات قدم هم از تقدیری است که خداوند برای ملت ایران نوشت و ملت ایران نیز، همان را با وجود همه سختی ها و صعوبت اختیار کرد. خاطر برپاکنندگان فتنه 88-که از فتنه بعدی زبانشان دراز شد- جمع، این ملت خدایی پشیمانی و ارتداد و ارتجاع در کارش نیست، به شهادت آیات الهی. استدلال های روشنی در این باره هست که به وقتش باید گفت.
منافقین در خردادماه 60 خود را در برابر تدبیر صبورانه امام- امت و در بن بست یافتند، دست به اسلحه شدند و آن روی واقعی خود را نشان دادند. اما یک سال از سر باز کردن زخم نفاق نگذشته بود، که نصرت الهی به واسطه دستان مجاهدانی چون حاج احمد متوسلیان، صیاد شیرازی، حسین خرازی، احمد کاظمی و... هزاران رزمنده بی ادعا و نفوذناپذیر نازل شد و «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن روز- بعد از ظهر سوم خرداد 1361- احمد متوسلیان بسیجیان را مقابل مسجد خرمشهر جمع کرد و گفت «همه عزیزان ما که تا امروز در خوزستان در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسیده اند برای حفظ اسلام عزیز بوده. هر چند داغ فراقشان جگر ما را سوزانده اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم». همین! خدا را شکر که توانستیم قلب اماممان را شاد کنیم. و همان روز و همان ساعت ها بود که امام(ره) این جملات را خطاب به فاتحان خرمشهر نوشت «اینجانب با یقین به آن که ما النصر الا من عندالله، از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح- که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد-... تشکر می کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند... آنان به آرم ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مفتخرند... هوشیار باشید که پیروزی ها هر چند عظیم و حیرت انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست، غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند، که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان سراغ آدم می آید...».
چهل روز از این فتح الفتوح بزرگ نگذشته بود که حاج احمد متوسلیان در جنوب لبنان ربوده و تحویل صهیونیست ها شد. داغ فراق او جانگداز شد اما چه باک اگر سودای او ستیز با دشمن ترین دشمنان خدا بود؟ به برکت مجاهدت مجاهدانی چون او بود که سرود فتح و پیروزی دوباره- این بار بر رژیم صهیونیستی و در جنوب لبنان- نواخته شد. 5 خرداد 79 ( 26می 2000 میلادی) ارتش رژیم صهیونیستی با سرافکندگی تمام از جنوب لبنان گریخت تا پنجمین ارتش بزرگ دنیا خود را برای شکستی مهیب تر در 6 سال بعد آماده! کند... باقی داستان هم که مال همین سالهاست و در خاطره ها، تازه.
29 سال پس از آزادی خرمشهر و در آغازین روزهای خرداد 1390 آفتاب در حالی سر می زند که از جنوب خلیج فارس تا شمال آفریقا و سواحل شرقی و جنوبی مدیترانه، باد به پرچم اسلام افتاده و تازه چند کیلومتر آن سوتر در شمال تنگه جبل الطارق و در اندلس (اسپانیا)، طلیعه بیداری ملت های اروپایی به چشم می آید یعنی که «بیداری ملت ها قطعا تا قلب اروپا پیش خواهد رفت». هنوز 20 روز از جاری شدن این نوید حکیمانه بر زبان مقتدای فرزانه انقلاب سپری نشده است. گویا انرژی آزاد شده در جنبش اسلامی سال 1979 ایران، اراده باز ایستادن ندارد که اکنون جنوب و غرب خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردیده و امواج آن به سواحل جنوبی اروپا می کوبد. فرانسه، ایتالیا یا آلمان در عمق اروپا؟ مقصد بعدی سونامی و موج بیداری ملت ها کجاست؟
اکنون که سخن از خاطرات خرداد پرماجراست، ماجرای خرداد 1385 (می 2006) را نیز به خاطر آوریم. اوایل خرداد 5 سال پیش بود که خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا به زادگاه خویش در اسپانیا رفت تا کوله بار 11سال تجربه دبیرکلی ناتو و مسئولیت سیاست خارجی و امنیتی اروپا (2006 تا 1995) را یک جا و ضمن یک سخنرانی تاریخی عرضه کند. سولانا آن روز در جمع صاحبان صنایع و شرکت های اسپانیایی، این گونه درباره نفوذ فزاینده انقلاب اسلامی ایران حتی در عمق اروپا هشدار داد «ایران برای نخستین بار در تاریخ، رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته و به همین دلیل، تنش بر سر برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران، نه با بمباران بلکه با عقل و از مسیر سیاسی و گفت وگو حل می شود. ایران نخستین قدرت خاورمیانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته ای، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد که به یک قدرت درجه اول تبدیل شود. باید به گشودن باب گفت وگو و به کارگیری عقل سلیم بازگشت... در آینده باید با جنبش های تندروی اسلامی همانند آنچه اکنون با حماس در فلسطین سر و کار داریم، همزیستی داشته باشیم. این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامی که در آن اخوان المسلمین و جناح تندروتر اسلامی حکومت کنند، زندگی کنیم. در شرایط کنونی رأی کافی برای آن که اسلامگراهای میانه رو در انتخابات به پیروزی برسند، وجود ندارد. به همین دلیل باید از فراخوان برخورد تمدن ها پرهیز نموده و این اندیشه همزیستی را با 13 میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی می کنند، شروع کنیم، از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهیم شد.»
5 سال پیش هنوز در تونس و مصر و لیبی و مغرب و بحرین و یمن و عربستان سعودی طوفان انقلاب برنخاسته بود و هنوز جزو برگ های برنده جبهه بزرگ اسلامگرایی به شمار نمی آمد. آن روز هنوز به تعبیر اوباما، هیلاری کلینتون رکورد یک میلیون مایل پرواز در کمتر از 6 ماه را نشکسته و مجله تایم به قلم فرید ذکریا ننوشته بود «ایران، ترکیه، مصر و عربستان به تعبیر برژینسکی از سال 1975 متحدان نزدیک و 4 ستون اصلی سیاست های آمریکا در خاورمیانه بودند و اکنون 3 ستون از این 4 ستون فرو ریخته است». هنوز ایهود باراک وزیر دفاع رژیم صهیونیستی باور نمی کرد روزی بگوید «زلزله تاریخی و فوران قیام ها به مرزهای اسرائیل رسیده است.» کسی هنوز در نیویورک تایمز نخوانده بود این عبارات شگفت را که «ما در آمریکا سر در آخور خود کرده ایم و خاورمیانه بیش از پیش از دست می رود و از قدرت ما کاسته می شود». خرداد 85 هنوز دیکتاتورهای زنجیره ای آمریکا رو به قبله نشده بودند تا جروزالم پست بنویسد «طغیان ها از مرکز تا جنوب خاورمیانه به دنبال بلوک مقاومتی که ایران رهبری آن را می کند، به راه افتاده است» یا واشنگتن تایمز هشدار دهد «تحولات جدید خاورمیانه همان راه آیت الله خمینی و همان هدف انقلاب اسلامی 1979 ایران را دنبال کند و آن تضعیف قدرت آمریکاست» سولانا هنوز نه از نتانیاهو شنیده بود که «ایران به جدار مرزهای اسرائیل رسیده»، نه از روز نکبت 2011 برای اسرائیل خبر داشت و نه از ایهود باراک شنیده بود که «ما کشور کوچکی هستیم و دچار توهم جنگ با ایران نمی شویم»... (این سطرهای فشرده، گنجایش مستنداتی به قطر چند کتاب را ندارد، پس باید گذاشت و گذشت).
فتنه ها هر چند بزرگ و پیچیده، در برابر این فتوحات برآمده از بینایی و بردباری (بصیرت و صبر) ملت ایران به غایت حقیرند. حال شما بفرمایید معرکه گیران فتنه 88 دزدکی از زیر پتوی سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ایستگاه لندن یا فرانسه سر بیرون کرده و به بهانه فتنه جریان انحرافی گفته اند بفرمایید، این هم از بصیرت مردم ایران! طلقای فتنه 88 که از صدقه سر بزرگواری و رحمت امام خامنه ای و امت نستوه او نفس می کشند و محیط را آلوده می کنند، زبانشان دراز شده که دیدید گفتیم. به خیال خود به مرجفون و منافقین صدر اسلام تأسی کرده و می خواهند در وسوسه تردید و تحیر و تفرقه و ناامیدی بدمند. زبان بسته ها، لااقل نمی کنند بیرق تحت الحمایگی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و فرانسه و آلمان را از بالای رسانه های خود بردارند یا داغ نوکری آنان از پیشانی بزدایند و بعد ملت ایران را نصیحت! کنند. جای بوسه شیطان بر سر و صورت حضرات همچنان باقی است و قسم خدا یاد می کنند که خیرخواه مردمند! انگار نه انگار که جلادانی چون پرز و نتانیاهو درباره خیانت های همانان گفتند اپوزیسیون سبز «پیاده نظام ارتش اسرائیل در جنگ نیابتی با ایران» و «سرمایه بزرگ اسرائیل» هستند. گویا اجنه بودند که روز قدس، با شعار نه غزه نه لبنان، جنایتکاران صهیونیست را شادمان کرده و از آن سو، ضمن شکستن حرمت روزه خواری، برخی از همین حضرات را نام برده و می گفتند فلانی و فلانی، روحانی واقعی! گویا سایت رسمی وزارت خارجه اسرائیل درباره دیگرانی غیر از همین ها نوشته بود «اپوزیسیون سبز دنبال سرنگونی رژیم اسلامی است نه اعتراض به انتخابات و امیدواریم تا آخر این مسیر را ادامه دهند». چیزی عوض نشده، آبان 1388 در حالی که آتش فتنه هنوز زبانه می کشید، نوشتیم این «تب پس از واکسن» با سرانجامی مبارک است، امروز هم تأکید می کنیم فتنه اخیر «واکسیناسیون بدون تب» بود و آثار مبارک آن در سلامت و ایمنی و اقتدار نظام جمهوری اسلامی به سرعت هویدا خواهد شد. حال اینکه سیر بد بوتر است یا پیاز، دعوایی است که بماند برای معرکه گیران آن دو فتنه.
می فرمایید هر یک به زبانی ملامت می کنند و طعنه می زنند؟ مگر اولین بار است که ملت ما طعنه و ملامت می شنود؟ به قول حضرت لسان الغیب حافظ «بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند، تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم» و به قول شاعر معاصر:
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند- این فخر ماست تیری اگر خورده ایم ما
گر سنگ های کینه این نابرادران- ور بار جور اجنبیان، گرده ایم ما
امروز نیست دشنه و دشناممان نصیب- از طعنه رقیب نیازرده ایم ما
پوست و گوشت و جان ملت ما با این طعنه ها آشناست. اینها زحمت مجاهدت است و اجر بارها شهادت دارد. هنیئاً لنا. بشارت همین روزگار را به ما داده اند. گواهی داده اند که اهل ولایت، اهل تردید و ارتداد و عقبگرد و ارتجاع نیستند اگرچه، خوش ملامت بکشند. بشارت داده اند که اهل ولایت با همه فروتنی و پیشانی شکر و انابه در بارگاه پروردگار سائیدن، اهل عزت و نفوذناپذیری اند. ما باور داریم که «لایخافون لومه لائم» درباره امیرمؤمنان(ع) و پیروان راستین او تا آخر تاریخ نازل شد. اگر پیامبر اعظم(ص) در باره شأن نزول آیه 54 سوره مائده بر شانه سلمان فارسی زد و فرمود مراد، مردمانی از قوم این مرد هستند، ما از عمق جان ایمان به حقانیت کلام آن حضرت داریم. مردمانی که سر به عاریت به حضرت دوست سپرده اند، چه باک از ملامت دارند و کجا در کام تردید و ارتداد می افتند در حالی که مدام بشارت حق را تلاوت می کنند «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبونه... ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خویش برگردد، پس به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند، نسبت به مؤمنان بال تذلل می گشایند و در برابر کافران سرسخت و نفوذناپذیرند. در راه خدا مجاهدت می کنند. و لایخافون لومه لائم. و از سرزنش ملامت گران نمی هراسند. این فضل پروردگار است که به هر کس اراده کند، می بخشد و او وسعت دهنده و داناست».
مردمانی بلند همت و پنجه انداخته بر ثریای دین و دانایی - همان ها که روزنامه نیویورک تایمز پس از یوم الله 9 دی درباره شان نوشت «این راهپیمایی بزرگ ترین راهپیمایی در تهران از زمان تشییع گسترده پیکر آیت الله خمینی در سال 1989 به این طرف است و بی پایگی سناریوی فروپاشی جمهوری اسلامی را نشان می دهد»- فتوحاتی بزرگ را در مرزهای اروپا و رژیم اشغالگر قدس رقم زده اند. فتنه گری گروه های سفاهت زده ای که گروه خونی شان در تضاد با ملت ایران است، به رفتار کسانی می ماند که سر به صخره بکوبند یا برای مهار دریا، با سطل به امواج خروشان آن آب بپاشند؛ منافقین دهه شصتی باشند یا هفتاد و ششی، هشتاد و هشتی باشند یا نودی. سر همان سر است و صخره همان صخره و دریا همان دریا. ما و غرور؟ هیهات! ما و عزت؟ حتماً! ما و صبر و صلابت؟ قطعاً! ما و هراس از ملامت مرجفون که چرا مقاومت کردید؟ پوزخند! این ها را از سرداران و ستارگان جهاد و شهادت آموخته ایم و تا ستاره های راهنما هستند، راه گم شدنی نیست، ان شاء الله.
محمد ایمانی
بسمه تعالی
«آنچه در منطقه اتفاق می افتد، عمقی است نه سطحی. این انقلابات در حال تکمیلند.
در 30 سال گذشته، رژیم صهیونیستی با تکیه ای که به مصر داشت به دشمنان خود در منطقه حمله می کرد الان اسرائیل پشتوانه منطقه ای خود را از دست داده و از این رو آنچه در مصر طی ماههای اخیر اتفاق افتاد با امنیت ملی اسرائیل ارتباط پیدا می کند.»
این بخشی از اظهارات متفکر مصری- فهمی هویدی- است که چند روز پیش در اجلاس مبارزه با تروریسم در تهران بیان کرد. این اظهارات را بگذارید کنار مقاله دو روز پیش «فارین پالیسی»- که دیروز در کیهان به چاپ رسید- تا عمق مشکل رژیم تل آویو معلوم شود. این نشریه آمریکایی بطور تلویحی نوشته بود در جامعه آمریکا درباره اینکه اسرائیل برای آمریکا فایده است یا هزینه اختلاف نظر وجود دارد. از سوی دیگر حرکت آوارگان فلسطینی- ساکن در اردوگاهها- به سمت مرزها در سالروز تأسیس رژیم صهیونیستی- روز نکبت- نشان داد که این رژیم با مشکل چندجانبه و فزاینده مواجه است. در خصوص این موضوع نکاتی به چشم می خورند:
1- حرکت ساکنان اردوگاه های فلسطینی در لبنان، سوریه، اردن و مصر به سمت مرزها و عبور از خطوط مرزی با قطع سیم های خاردار در طول 63 سال گذشته- از 1948تاکنون- بی سابقه بوده و دولت اسرائیل طی چند دهه گذشته به این نتیجه رسیده بود که گویا موضوع بازگشت آوارگان فلسطینی به شهرها و روستاهای خود عملاً منتفی شده است. 4 روز پیش نسل سومی های آواره فلسطین - که آنان و حتی پدرانشان هیچگاه خانه خود را ندیده اند- این انگاره را باطل کردند و نشان دادند که به آرمان آزادی کامل سرزمین فلسطین کاملاً وفادارند و مرور زمان آنان را ناامید نکرده است. نسل سوم آوارگان با قطع سیم های خاردار و در بعضی مناطق با فرو ریختن دیوار عزم جدی خود را برای بازگشت به خانه و کاشانه های خود نشان دادند. آوارگان مستقر در اردوگاه های 4 کشور همجوار فلسطین به اندازه جمعیت یهودی- اعم از شهروندان واقعی و غاصبین- است و این در حالی است که به همین اندازه - 5/5 میلیون نفر- مسلمان فلسطینی هم در درون این سرزمین زندگی می کنند بنابراین حتی با احتساب حدود 4 میلیون یهودی ساکن که هیچگاه فلسطینی نبوده اند، مسلمانان دوبرابر یهودیان می باشند.
2- ساکنان اردوگاه ها در لبنان- حدود 400 هزار نفر- در سوریه- حدود 200 هزار نفر در اردن- حدود 5/4 میلیون نفر- در مصر- حدود 200 هزار نفر- در غزه- حدود 800 هزار نفر- در کرانه باختری- حدود 300 هزار نفر- بیش از 80 درصد متعلق به سرزمین های اشغالی 1948 می باشند و باید به این مناطق بازگردند. حرکت آوارگان به سمت مرزهای 1948در حالی صورت می گیرد که آمریکایی ها در حال تمهید مقدمات و لوازم و الزاماتی هستند که در اجلاس شهریور ماه امسال مجمع عمومی سازمان ملل برای همیشه سرزمین های 1948- یعنی حدود 78درصد سرزمین فلسطین- را بنام رژیم صهیونیستی سند بزنند و برگشت ناپذیر نمایند. حرکت فلسطینی ها در مرزهای لبنان، سوریه، اردن و مصر نشان داد که برخلاف تصور آمریکا راه به هیچ وجه برای چنین خیانت و جنایتی هموار نیست. آمریکایی ها اخیراً با اشاره به انقلابات منطقه به نتانیاهو گفته اند اگر ثبت سرزمین های 48 بنام دولت اسرائیل در سال جاری میلادی اتفاق نیفتد هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد، از سوی دیگر تحولات اخیر مرزی به خوبی ثابت کرد که دست مخالفان طرح های آمریکا به هیچ وجه بسته نیست و آشوب های ساختگی علیه سوریه و مقاومت لبنان، مسئولان مقاومت را از اثرگذاری جدی بر مسایل منطقه ای بازنداشته است.
3- روز 15 ماه می امسال برای رژیم صهیونیستی واقعاً «روز نکبت» بود. 15 می مهمترین روز در تقویم صهیونیست ها است که به بدترین روز آنان تبدیل شد در سال های گذشته اگر کسی از این واژه استفاده می کرد، صهیونیست ها علیه او به دادگاهها شکایت می کردند ولی این واژه (یوم النکبه ) آنقدر در رسانه ها و تظاهرات خیابانی تکرار شد که روزنامه چپ گرای صهیونیستی سه روز پیش نوشت: «روز نکبت هلوکاست را که فلسفه پیدایی رژیم ما بود، به چالش کشید اینک به جای یادآوری هلوکاست همه از رنج و محنت فلسطینی ها سخن می گویند و این نشان داد که ما یک ملت نیستیم چرا که بعضی از ما 51 ماه می را روز مبارک می دانیم و بعضی از ما آن را روز نکبت می خوانیم» روزنامه یدیعوت آحارونوت هم پس از حوادث روز 51 می نوشت:« تفاوت قایل شدن میان حقوق یهودیان و حقوق مسلمانان نژادپرستی است ما نمی توانیم حقوق آوارگان مسلمان را که قطعنامه سال 1994 شورای امنیت نیز به حقوق آنان اشاره کرده است، نادیده بگیریم» از سوی دیگر موج حرکت جوانان فلسطینی ساکن اردوگاه ها به سمت مرزها تلاش رژیم صهیونیستی برای تثبیت حاکمیت دائمی یهودی ها بر این سرزمین را با چالش جدی مواجه می گرداند و همکاری بین المللی و منطقه ای را برای تحقق اهداف صهیونیست ها با کندی مواجه می کند بعضی از خبرها بیان گر آن است که سفر هفته پیش نتانیاهو به کشورهای انگلیس و فرانسه و تماس او با مقامات آلمانی برای دریافت تضمین- دفاع اروپا از ایده یهودی سازی دائمی حاکمیت فلسطین 1948- بی نتیجه بوده و آنان زمان را برای دادن چنین تضمینی مناسب ندانسته اند. در واقع تاثیر حرکت جوانان ساکن اردوگاه ها به سمت مرز بسیار فراتر از آن است که تصور می شد این موضوع بویژه از آنجا اهمیت راهبردی پیدا می کند که فلسطینی ها گفته اند ورود به مرزها را ادامه می دهند خود اسرائیلی ها هم می دانند که قادر نیستند هر بار با کشتار حرکت فلسطینی ها را متوقف گردانند. عبور فلسطینی ها از محدوده بلندی های جولان، عبور آنان از محدوده کرانه باختری رود اردن و حضور پرحجم فلسطینی ها در - بندر العریش مصر- نزدیکی سرزمین های اشغالی نشان داد که از این پس اسرائیل نمی تواند روی کنترل دولت های سوریه، مصر و اردن بر شهروندان آواره فلسطینی و مردم هوادار فلسطین در این کشورها حساب کند خود اسرائیلی ها گفته اند بدون اجازه و رضایت «اسد» امکان نداشت فلسطینی ها سیم های خاردار را قطع کرده و بیش از یک کیلومتر به داخل محدوده نظامی اسرائیل وارد شوند.
4- یک روزنامه چاپ تل آویو 4 روز پیش نوشت: «2011 آخرین سال اسرائیل بدون مرز است». منظور این روزنامه این بود که چاره ای جز تحویل دادن سریع بلندی های استراتژیک جولان، جبل الشیخ، مزارع شمالی شبعا، بیت المقدس و مجموعه کرانه باختری نداریم. این در حالی است که با بازگشت جولان به سوریه، پهناورترین استان های رژیم صهیونیستی- شامل جلیل شمالی- که در عین حال بهترین زمین های فلسطین هم در این منطقه قرار دارد، آسیب پذیر می شود. حزب الله لبنان با تسلط بر مناطق مرتفع جنوب لبنان یک تهدید فراگیر امنیتی برای این استان های شمالی خواهد بود و تسلط سوریه بر جبل الشیخ و جولان منابع آب اسرائیل را با محدودیت شدید مواجه می کند. از سوی دیگر روند امور حکایت از آن دارد که با انتخابات آینده، حماس بر کرانه باختری هم مسلط می شود و دایره ناامنی برای تل آویو توسعه می یابد با این وصف سران رژیم صهیونیستی تردیدی ندارند که اوضاع کاملا به زیان آنان پیش می رود.
5- در کشاکش این وضعیت دو مقام امنیتی نظامی اسرائیل بحث حمله به ایران را به میان کشیدند رئیس سابق موساد- مئیر داگان- اعلام کرد که حمله به ایران احمقانه ترین خیال است و ایهود باراک وزیر جنگ اسرائیل گفت ایران مجهز به بمب اتمی هم تهدیدی برای اسرائیل به حساب نمی آید. در واقع به نظر می آید داگان و باراک که هر دو به جناح چپ اسرائیل تعلق دارند پرده از یک طرح نیمه کاره برداشتند این موضوع نشان داد که نتانیاهو و بعضی دیگر از عناصر اسرائیلی برای برون رفت از این وضعیت سخت به فکر حادثه آفرینی هستند کمااینکه یکی از روزنامه های متعلق به نتانیاهو نوشت با کشته شدن بن لادن، القاعده درصدد انتقام جویی است و این کار ممکن است با ضربه زدن به نیروهای آمریکا در عراق صورت پذیرد همین روزنامه- جروزالم پست- در خبر دیگر از تجمع نیروهای آمریکایی در نزدیکی مرزهای ایران خبر داد. البته بعد از سخنان باراک و داگان نتانیاهو به زبان آمد و گفت برخورد با ایران یک مسئولیت بین المللی است نه تکلیفی به دوش اسرائیل. بر این اساس باید گفت به موازات مواجه شدن اسرائیل با دشواری ها و شرایط پیچیده احتمال اقدام تاکتیکی اسرائیلی ها برای تغییر یا مهار شرایط افزایش می یابد که صد البته این روش که در دو دهه گذشته بارها به شکل های مختلف به صورت بمباران یا عملیات ترور علیه سوریه، لبنان و ایران اجرا شده، نتیجه ای برای رژیم صهیونیستی در پی نداشته است.
سعدالله زارعی
بسمه تعالی
بسمه تعالی
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، آیتالله جوادی آملی فیلسوف، فقیه، مفسّر قرآن و از مراجع تقلید کشورمان در بخش پاسخ به پرسشهای کتاب "ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت " در پاسخ به این پرسش که: "آیا بر فقیهان واجب است که از ولی فقیه تبعیت کنند؟ آیا حق مخالفت و نقض حکم والی را دارند؟ " مینویسد: فقیه جامع الشرایط، سه کار رسمی دارد; یک کارش "افتاء " است که پس از دادن فتوا، عمل به آن فتوا، بر خودش و بر مقلدانش واجب است، ولی نسبت به فقیهان دیگر اعتباری ندارد؛ زیرا مجتهد حق ندارد از مجتهد دیگر تقلید کند. کار دیگر فقیه جامع الشرایط، "قضاء " است که بر کرسی قضا مینشیند و بین متخاصمین که هردو طرف شخصیتحقیقیاند یا شخصیتحقوقی یا آنکه یک طرف حقیقی است و طرف دیگر حقوقی، بر اساس ایمان و بیّنات، حکم الهی را صادر مینماید که نقض این حکم، بر خود او و بر متخاصمین و بر هرکس دیگر حتی فقیهان حرام است و عمل به آن نیز واجب است، حتی بر مجتهدان و فقیهان و مراجع تقلید.
وظیفه سوم فقیه جامع الشرایط، "ولایت " امت اسلامی و صدور احکام ولایی است. اگر والی اسلامی حکم ولایی کند به اینکه مثلاً رابطه ایران اسلامی با اسرائیل باید قطع شود، یا رابطه با آمریکا که دشمن اسلام و رأس استکبار جهانی و حامی اسرائیل است، باید قطع شود، یا رابطه با فلان کشورها باید برقرار شود، یا در کشور چنین اموری باید رعایت گردد، عمل به این احکام بر مردم و بر خود والی و بر فقیهان و مجتهدان دیگر واجب است و هیچکس حتی خود والی حق نقض این حکم را ندارد زیرا حاکم اسلامی فقط مجری احکام است و او نیز مانند همگان مشمول قانون الهی و تابع محض آن میباشد و دیگر فقیهان نیز چنین میباشند و باید از این حکم الهی که توسط والی انشا شده است، پیروی و تبعیت کنند; مگر آنکه در فرض نادر، یقین وجدانی به اشتباه بودن حکم فقیه حاصل شود. البته شک داشتن در درستی حکم فقیه یا گمان داشتن به اشتباه بودنش، نمیتواند مجوز عدم پیروی باشد بلکه فقط یقین وجدانی چنین است نه غیر آن.
این مطلب، شامل فقیهانی که به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز میشود، زیرا فقیهانی که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند و مثلاً "مقبوله عمربن حنظله " و "مشهوره ابیخدیجه " را برای ولایت فقیه کافی نمیدانند، از نظر حسبه میپذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شدهاند که حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند، این یک امر زمینماندهای است که بر همگان و خصوصاً بر فقیهان واجب کفایی است که تصدی آن را بهعهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبری، تصدی آن را بهعهده گرفته و امت اسلامی نیز او را قبول دارند، در این حال، مخالفت با احکام این حاکم و تضعیف او جایز نیست و کسی نمیتواند بگوید من چون ولایت فقیه را قبول ندارم، میتوانم از هر قانون کشور اسلامی سرپیچی کنم و قوانین و مقررات آن را رعایت نکنم.
بصیرت :دقیقاً به خاطر نمی آورم که این داستان را کجا خوانده ام؟ شاید در یکی از مجموعه کتاب هایی که درباره «عملیات روانی» نوشته شده است و به احتمال قوی در کتاب «جنگ روانی» اثر «پل لاینبرگر». ماجرا، اما اینگونه است که یکی از اساتید عملیات روانی در پنتاگون وقتی به مبحث «انکار واقعیت ها»-FACTS DENEGATION- می رسد، بعد از شرح مفصلی درباره این بخش از عملیات روانی، برای آزمون یک صندلی روی میز می گذارد و از افسران تحت آموزش خود می خواهد که هر یک از آنها مقاله ای در نفی وجود این صندلی بنویسند و از همه ترفندهایی که آموخته اند برای انکار این واقعیت استفاده کنند! استاد در جلسه بعد یکی از افسران حاضر در کلاس را به عنوان کسی که بدترین مقاله را نوشته ولی بهترین نمره را گرفته است، معرفی می کند. این افسر در مقاله خود فقط نوشته بود «کدام صندلی»؟ استاد خطاب به وی گفت؛ انگیزه شما برای نفی واقعیات بسیار قوی و درخور تقدیر است و به همین علت، مقاله شما را شایسته نمره 20 می دانم، اما به شعورتان نمره «صفر» می دهم، چرا که درک و شعور مخاطبان خود را نادیده گرفته اید و ظاهراً چیزی به نام «شعور» به گوشتان نخورده است! به شما توصیه می کنم از ارتش آمریکا استعفاء بدهید و در یکی از «سیرک»های سیار آمریکا به عنوان «دلقک» استخدام شوید!
این خاطره هم شنیدنی است؛ در سال های اول انقلاب، سرکرده منافقین با بهره گیری از برخی نفوذی ها- که بعدها شناسایی و فراری یا بازداشت شدند- در مسجد دانشگاه تهران کلاس ایدئولوژی دایر کرده بود و لاطائلات خنده داری را به نام اسلام راستین! و خاستگاه قابل احترام! مارکسیسم به هم می بافت. همان روزها، نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب توده علی رغم پیوند نانوشته، اما مستحکمی که با منافقین داشت، در یکی از سخنرانی های درون حزبی خود ضمن تقدیر از سرکرده منافقین، با تمسخر گفته بود؛ مسعود رجوی با اندک سواد نم کشیده خود در کلاس های ایدئولوژیک، به مسلمانان درس «اسلام راستین» می دهد! و برای گروه های مارکسیست و از جمله حزب توده، «مارکسیسم واقعی»! و دست نخورده! را آموزش می دهد! کیانوری با اشاره به تحلیل های دم دستی و مضحک سرکرده منافقین از اسلام و مارکسیسم گفته بود؛ دو چیز خیلی سر و صدا می کند، یکی «خرده پول» و دیگری «خرده معلومات»!...
آقای اسفندیار رحیم مشایی در مصاحبه با ایرنا- 23/2/90- از یکسو تلاش کرده است اقدام زشت و غیرقانونی جریان انحرافی در ماجرای خانه نشینی 11 روزه رئیس جمهور را نه فقط موجه! بلکه نشانه اعتقاد عمیق به اصل ولایت فقیه قلمداد کند و از سوی دیگر، فرصت را غنیمت شمرده و به ملت مسلمان ایران و عالمان دینی و حوزه های علمیه درس ولایت فقیه داده است! مشایی که انگار در میان «نان به نرخ روزخورها»ی جریان انحرافی ایستاده است، در بخشی از این مصاحبه می گوید «دولت، زندگی در سایه ولایت فقیه را تمرین زندگی در حکومت جهانی امام عصر«عج» می داند و عقیده دارد تبعیت از ولایت فقیه، از لوازم اعتقاد به امام عصر«عج» است» خب! اینکه حرف جدیدی نیست و مردم مسلمان و پاکباخته ایران اسلامی با همین اعتقاد، ندای امام راحل(ره) و خلف حاضر او را لبیک گفته و همیشه و همه جا از ولی فقیه به یک اشاره بوده است و از مردم به سر دویدن. آقای مشایی توضیح نمی دهد که اگر قسم حضرت عباس(ع) ایشان باور کردنی است، پس دم خروس چیست؟! و این پرسش بسیار ساده، منطقی و عقلایی را بی پاسخ می گذارد که اگر «تبعیت از ولایت فقیه یکی از لوازم اعتقاد به امام عصر(عج) است»- که هست- بی توجهی به حکم قانونی و شرعی ولی فقیه در ابقای آقای مصلحی که بعد از عزل سؤال برانگیز ایشان صادر شده بود، چگونه قابل توجیه است؟ به ولی فقیه اعتقاد ندارید یا به امام زمان(عج) و یا خدای نخواسته به هیچکدام؟! خودتان بفرمائید که آیا از قضیه ای که مطرح کرده اید، نتیجه ای غیر از آنچه گفته آمد، می توان گرفت؟!... و آیا بهتر نیست درباره ایران و ایرانی و اسلام و امام زمان(عج) و... سکوت بفرمائید؟! و افکار گره گشای! خویش را به قول خودتان به «مدیریت دنیا»! اختصاص دهید؟ چرا که باز هم به قول خودتان انبیاء الهی که نتوانستند دنیا را مدیریت کنند! شاید شما...!!
آقای مشایی در همین مصاحبه با اشاره به عالمان دلسوز و کسانی که به قهر یازده روزه آقای رئیس جمهور انتقاد کرده و بر ضرورت شرعی و قانونی تبعیت ایشان از حکم ولی فقیه تاکید ورزیده بودند، می گوید؛ «برخی از خواص به علت برداشت غلط از سکوت چند روزه رئیس جمهور، به صورتی شتابزده واکنش نشان دادند و منویات درونی خود را بروز دادند»!
و اما، باید به جناب مشایی گفت؛ ماجرا بسیار روشن تر از آن است که با این پرگویی های دم دستی قابل توجیه باشد. آقای احمدی نژاد در یک اقدام نسنجیده- و گفته می شود در پی گزارش های ساختگی جریان انحرافی- وزیر اطلاعات را عزل کردند و رهبر معظم انقلاب که این اقدام را یک حرکت انحرافی و زمینه ساز آسیب های جدی می دانستند، ادامه حضور ایشان به عنوان وزیر اطلاعات را ضروری تشخیص داده و طی حکمی برخاسته از جایگاه دینی و قانونی ولی فقیه بر ابقای آقای مصلحی تاکید ورزیدند. ماجرا به همین سادگی است و معلوم نیست، آسمان و ریسمان کردن های آقای مشایی برای چیست؟ آیا لازمه پیروی از ولی فقیه و اعتقاد به قانون اساسی که رئیس جمهور در این بستر انتخاب شده است، اجرای بی وقفه حکم ولی فقیه نیست؟ و آیا کسانی که با دلسوزی برای اسلام و نظام و خود آقای رئیس جمهور، ایشان را به اطاعت از حکم ولی فقیه و تبعیت از قانون اساسی توصیه کرده اند، «برداشت غلط»! داشته و «شتابزده»! عمل کرده اند، یا کسانی که با ترفندهای جریان انحرافی، در اجرای این دستور شرعی و قانونی یازده روز تاخیر غیرقابل توجیه داشته اند؟!
آقای مشایی، اگر همانگونه که ادعا می کند، پیروی از ولی فقیه را لازمه اعتقاد به ولی عصر(عج) می داند، باید بلافاصله پس از آن که ولی فقیه، حضور ایشان به عنوان معاون اول رئیس جمهور را به مصلحت ندانستند، از این پست کناره می گرفتند، نه آن که بعد از یک هفته تعلل و به اجبار کنار گذاشته شود و در عوض، بیش از 18 پست حساس و کلیدی دیگر را در دولت قبضه کند، یعنی پدرجد معاون اولی؟! و یا نباید بعد از تاکید آقا بر اجتناب از موازی کاری در سیاست خارجی، عنوان «نماینده ویژه رئیس جمهور» را به «مشاور ویژه» تبدیل کند و باز هم همان بازی را ادامه دهد که نمونه آن دعوت از ملک عبدالله اردنی و- به قول خودشان- «سفیانی» برای شرکت در جشن های نوروزی است... و این رشته سر دراز دارد!
این روزها سالروز شکل گیری نطفه نامشروعی به نام رژیم جعلی و وحشی صهیونیستی متفاوت از تمامی 63 سال گذشته است. از 15مه 1948که با اشغال فلسطین و پیامدهای شوم این رخداد سیاه آن روز به یوم النکبه - روز نکبت- نام گرفت تا دیروز 51 مه 2011 همواره و بی وقفه یک نبرد تمام عیار در جریان بوده است. از همین روی؛ در این کارزار نفسگیر و در پهنه 6 دهه گذشته برخوردها و کشاکش ها به نبردها و درگیری ها رسید و حتی قد کشید و 2انتفاضه- 1987و2000- ملت فلسطین گواهی بود بر اینکه «آرمان فلسطین» سدی مستحکم خواهد بود در برابر جاه طلبی ها و زیاده خواهی های صهیونیست ها و ایده چپاولگرانه «از نیل تا فرات».
هرچند شواهد و قرائن غیرقابل خدشه در سال های اخیر آشکارا نشان می دهد که ناقوس مرگ رژیم صهیونیستی به صدا درآمده است و با حرکت تل آویو در مسیر افول و اضمحلال هر روز این صدای بلند بهتر برای افکار عمومی در مقیاس جهانی شنیده می شود.
اما تحولات کنونی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا گویا نقش کاتالیزوری را برعهده گرفته که «پروسه مرگ» را شتاب بخشیده است.
صهیونیست ها و مقامات کودک کش تل آویو پس از 6 دهه تجاوز و کشتار و خونریزی و جنایات ددمنشانه در پی جنگ های متعدد و به صحنه آوردن تمامی توان و پتانسیل خود برای تحقق از نیل تا فرات امروزه نظاره گر این هستند که افق های صهیونیزم به یاس و ناکامی کشانده شده است.
با آغاز خیزش و خروش ملتهای منطقه در بستر بیداری اسلامی نه تنها دیگر از لفاظی ها و رجزخوانی های مقامات صهیونیستی خبری نیست بلکه اقاریر عجزآلود و اعترافات تکان دهنده سران تل آویو به وضوح دلالت بر آن دارد که آینده اسرائیل همچون شخصی است که در حالت احتضار نفس های او به شماره افتاده است.
همین 2 هفته پیش بود که یواف گالانت فرمانده سابق ارتش اسرائیل به این واقعیت اعتراف کرده و اظهار داشت موج بیداری اسلامی خاورمیانه، آینده اسرائیل را به خطر انداخته است.
اما باید دید چه شده است که «گالانت» این فرمانده ارشد نظامی اسرائیلی این چنین آشفته و سراسیمه اعتراف می کند که موجودیت این رژیم جعلی به خطر افتاده است؟ چرا نتانیاهو، لیبرمن، ایهود باراک و حتی خود شیمون پرز در هفته های گذشته بارها به صحنه آمدند و از شکل گیری یک «انقلاب اسلامی دیگر» در منطقه پس از انقلاب اسلامی ایران اظهار نگرانی و خطر می کنند؟ جای سؤال نیست که نشریه ای چون «هاآرتص» صریحا و بدون پرده می نویسد که «بهمن اسلامی خاورمیانه» منطقه را دربر خواهد گرفت؟
طرفه آنکه گویا رسانه های غربی هم دیگر قادر نیستند دست به تحریف و شانتاژ و سانسور بزنند و با جنگ روانی هم که شده چند صباحی حیات این فرزندخوانده ایالات متحده را تضمین نمایند، از جمله، روزنامه واشنگتن تایمز در بحبوحه تحولات منطقه بدون صغری و کبری چیدن رسانه ای، رفت سر اصل مطلب و نوشت: «در آینده شاهد پایان حیات اسرائیل خواهیم بود.» انگار نه انگار که 5 روز قبل از آن دولت اوباما از «حق وتو» در شورای امنیت استفاده کرده و قطعنامه تحت حمایت اعراب در سازمان ملل که در مورد غیرقانونی بودن شهرک سازی های رژیم صهیونیستی بود را وتو کرد؛ هزینه ای سنگین برای بقای اسرائیل اما ترجیع بند تحلیلگران و رسانه ها و ناظران کماکان این است: «آینده اسرائیل در خطر»...
در امتداد همین خط است که به موازات سونامی تحولات سیاسی ماههای اخیر تجمعات و تظاهرات چند روز گذشته در منطقه به مناسبت شصت و سومین سالروز روز نکبت معنا و مفهومی عمیق تر از سالها و دهه های پیش پیدا کرده است. سه روز پیش مصری ها در شهر اسکندریه در حمایت از آرمان فلسطین تظاهرات کردند. تظاهراتی که به اسکندریه ختم نشد و دو روز قبل مردم مصر با تجمع در میدان التحریر مقاومت فلسطین را به مقاومت خود در انتفاضه مصر گره زدند.
و این اتفاق بزرگ در اردن، لبنان، ترکیه و...نیز رقم خورد و آرمان ملت مظلوم فلسطین نه در کرانه باختری و سرزمین های اشغال شده بلکه در پهنه منطقه فریاد کشیده شد.
بنابراین اتفاق مبارک و بزرگی که رخ داده این است که موج مواج حمایت از آرمان فلسطین فراتر از مرزهای جغرافیایی در حال پیشروی است و امروزه دفاع از آرمان مردم مظلوم فلسطین اولویت اصلی ملت های مسلمان و دولت های مستقل و آزادیخواه است. نقشی که در سه دهه گذشته تنها جمهوری اسلامی به دوش می کشید.
امروز در ایام سالروز تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی شعار ملت هایی که علیه دیکتاتورها و آدم کش ها خروشیده اند تنها «الشعب یرید اسقاط النظام» نیست بلکه با همان دغدغه و همان وزن، شعار «تسقط تسقط اسراییل» سر می دهند. در مصری که زمان روزگار انورسادات معاهده کمپ دیوید در سپتامبر 1978 به امضا رسید و رسماً یک رژیم جعلی را به رسمیت شناخت اکنون لغو این پیمان خواسته عموم مردم مصر است.
باید به این خواسته مهم علاوه کرد مواردی چون اخراج سفیر اسرائیل از مصر، توقف انتقال گاز از مصر به اسراییل، بازگشایی گذرگاه رفح در کرانه باختری به منظور دفاع از مردم مظلوم غزه و...
نکته دیگری را که باید بدان اشاره کرد این است که دو روز پیش اردنی ها نیز خواهان لغو توافق نامه صلح میان اردن و رژیم صهیونیستی شدند که قریب به دو دهه پیش منعقد شده بود.
تاکید و پافشاری مصر کنونی بر برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران و حماس به عنوان 2 دشمن اصلی آمریکا و اسرائیل از دیگر پارامترها و مولفه هایی است که وضعیت وخامت بار رژیم صهیونیستی را نشان می دهد به گونه ای که تغییر مختصات و معادلات منطقه ای را به نفع بلوک مقاومت و جبهه آرمانخواهان تغییر داده و در این میان آرمان ملت فلسطین امروز بیش از هر زمان دیگری تابلویی است که در ید واحده ملت های مسلمان رخ نمایی می کند.
این اتفاق بزرگ، چشم انداز روشنی را برای فلسطینی ها نوید می دهد تا جایی که حتی روزنامه صهیونیستی هاآرتص طی گزارشی به نقل از محافل سیاسی بلندپایه در تل آویو با نگرانی از تشکیل یک کشور فلسطینی در مرزهای 1967 واهمه آلود خاطرنشان می کند ارزیابی ها حکایت از آن دارد که 170 کشور از درخواست طرف فلسطینی در سازمان ملل برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین حمایت کنند. اینجاست که دانی ایالون معاون وزیر خارجه رژیم صهیونیستی به صحنه می آید و ناگزیر و از موضع ضعف و استیصال می گوید؛ «نمی توانیم مانع به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطین شویم.» این روزها در شرایطی که تحولات منطقه و موج عظیم بیداری اسلامی منجر شده تا آرمان ملت فلسطین در دلها و جان های مسلمان ریشه بدواند و ملت ها به دنبال سقوط های زنجیره ای حاکمان سرسپرده و مرتجع عربی، در بند منافع به اصطلاح ملی و درون مرزی نیستند و عجیب نیست که تزیپی لیونی رهبر حزب کادیمای رژیم صهیونیستی آنچنان که یدیعوت آحارنوت نقل می کند اعتراف نماید: «مشروعیت و قدرت حماس در عرصه بین الملل روز به روز اوج می گیرد در حالی که جایگاه بین المللی اسراییل ضعیف شده است.»
البته شاید عمق مطلب را روزنامه معاریو با عبور از سطح گفته ها و واقعیت ها درباره اسرائیل ترسیم کرده باشد. این روزنامه صهیونیستی با تصریح بر اینکه اسرائیل در حال فروپاشی است تاکید می کند که صحبت از وضعیت کنونی اسرائیل، صحبت از تعفنی تاریخی و یک زنگ زدگی سیاسی طویل المدت است چرا که؛ ما [رژیم صهیونیستی] مانند نهنگی به گل نشسته در حال متعفن شدن هستیم.
و بالاخره باید گفت اگر امروز آرمان ملت فلسطین بر صدر خواسته های ملت های مسلمان در اثر تحولات منطقه و حرکت در بستر بیداری اسلامی است، این بیداری و هوشیاری و تشخیص عمق حقایق ناشی و برگرفته از انقلاب اسلامی ایران است که خمینی کبیر عظیم الشان این پیشاهنگی و پیشقراولی را به قوت و با قدرت آمیخته با درایت به پیش برد.
امروز با آغاز انتفاضه سوم- پس از دو انتفاضه در 1987 و دیگری در سال 2000- می رود تا یاران روح الله و امت حزب الله در افقی نه چندان دور، منطقه ای پس از اسرائیل و به دور از سیطره آمریکا را تجربه نمایند.
حسام الدین برومند/font>
بسمه تعالی
به گزاره های زیر توجه کنید: «مصوبه دولت مبنی بر ادغام وزارت خانه های اقتصادی بلافاصله پس از تصویب برای اجرا ابلاغ شد»، «وزارت خانه های صنایع و بازرگانی در جلسه تصویب ادغام، مامور نوشتن اساسنامه وزارت خانه جدید- که هنوز نامی هم پیدا نکرده- شدند»، «سه ماه پس از استیضاح وزیر راه و ترابری و پایان یافتن مهلت قانونی سرپرستی، نزدیک به دو هفته است که وضعیت امور جاری این وزارت خانه بلاتکلیف و اقدامات در حال انجام آن از نظر قانونی- و طبعا شرعی- دچار مشکل جدی است»، «وزارت خانه های نفت و نیرو و نیز وزارت خانه های مسکن و راه و ترابری پس از اعلام ادغام در دولت حالت بلاتکلیف و نیمه تعطیل پیدا کرده اند»، «انجام کارهای جاری وزارت خانه های اقتصادی و پروتکل های خارجی- انجام سفر مقامات اقتصادی به خارج از کشور و پذیرش مقامات اقتصادی خارجی به کشور- با بن بست، توقف و بلاتکلیفی مواجه گردیده است.»، «مجلس، ادغام وزارت خانه ها را نیازمند مصوبه قوه مقننه- مجلس و شورای نگهبان- دانسته و اقدام یک جانبه دولت را به معنای تعطیلی قوه مقننه می داند»، «بودجه سال 90 به دلیل آنکه بعد از حدود سه ماه تاخیر به مجلس داده شد، دو روز پیش به تصویب رسید در عین حال دولت شدیدا به تغییرات بودجه توسط مجلس اعتراض دارد- که می تواند منطقی هم باشد- و این در حالی است که فرصتی برای گفت وگو و مصالحه باقی نمانده»، «دخالت افراد غیرمسئول و غیر ذی صلاح در کار وزارت ارشاد، به تعطیلی بخش هایی از وظایف این وزارت خانه در امور حساس منجر شده است»، «دخالت غیرموجه دولت در کار نیروی انتظامی، طرح پاسداشت عفاف و حجاب این نیرو را تعطیل کرده و این به هنجارشکنی بیشتر اخلاق ستیزان منجر شده است»، «ورود دولت به حوزه مسئولیت ها و دخالت در عزل و نصب های وزارت اطلاعات به این باور دامن زد که جریان خاص در صدد تعطیل کردن کارکردهای جاری و قانونی این وزارت خانه و به انحراف کشاندن آن برآمده- که البته ناکام ماند-»، «رئیس قوه مجریه تصمیم گرفت، نزدیک دو هفته کار خود را در جایگاه ریاست جمهوری تعطیل کند»، «یک نگاه خاص به تحولات منطقه، فعالیت وزارت خارجه در ارتباط با جنبش های اسلامی منطقه را دشوار کرده است»، «دخالت در کار وزارت کشور بعضی از امور جاری این وزارت خانه را با کندی یا تعطیلی مواجه کرده» و...
در خصوص این بحث نکات مهمی وجود دارد:
1- دولت نهم بر مبنای کار شکل گرفت و فعالیت شبانه روزی رئیس جمهور محترم و هیات دولت توانست بسیاری از مشکلات و مسائل برجای مانده را حل کند و این مسئله شور و شوق فراوانی در دستگاههای کشور و توده ها به وجود آورد و این همه در واقع همان قرار و مداری بود که امام و رهبری در همه دوره جمهوری اسلامی بر آن پای می فشردند به این دلیل دولت دکتر احمدی نژاد با فاصله زیاد نسبت به دولتهای قبل به حضرت امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی نزدیک بود و این همه، ظرفیت های رسمی و مردمی را پای کار آورد و به خلق حماسه حضور 40 میلیونی مردم در پای صندوق های رای منجر شد.
دولت دهم هم در همین فضا پای به میدان گذاشت و خوشبختانه روحیه کار و خدمت در همه وزرای کابینه موج می زد. این وضعیت در خصوص وزارت خانه های اقتصادی برجسته تر هم بود. به مرور شاهد زمزمه هایی بودیم که نشان می داد دستی در کار است تا جلوی فعالیت عادی و جاری این وزارت خانه ها را بگیرد و امور از فرم ملی به فرم «گروهی» منتقل گردد. دخالت در کار وزارت خانه های اقتصادی و اصرار بر اینکه فلانی ها- که مورد اعتماد وزیر بودند- باید از معاونت برداشته شوند و فلان ها- که نوعا در بیرون وزارت خانه بودند- باید در پست های حساس به کارگمارده شوند، آرام آرام نگرانی های جدی را سبب شد. در این میان انتقال یکی- دو مجموعه پرسود اقتصادی از بخش دولتی به حلقه خاص و بعد چو انداختن اینکه فلانی به زودی از وزارت... کنار گذاشته می شود و همزمان نام بردن از بعضی از افراد این حلقه بعنوان جایگزین هر روز به این نگرانی دامن می زد اما در عین حال ایمان جمعی به سلامت و هوش شخص دکتر احمدی نژاد و نظارت مجلس شورای اسلامی تا حد زیادی از تبدیل نگرانی به بدبینی جلوگیری کرد تا اینکه اخیرا در جریان عدم تشکیل وزارت ورزش و جوانان و عدم معرفی وزیر جدید راه - بعد از پایان مهلت قانونی - این نکته از همان حلقه خاص به بیرون درز کرد که «مجلس کاره ای نیست» البته این موضوع قبلا هم ذیل تشکیک در اصالت جمله ای از حضرت امام در حق مجلس به گونه ای تئوریک و نظری مطرح شده بود.
2- به تعطیلی کشاندن بعضی از فعالیت های حساس سازمانهای تخصصی کشور که بعضا به امید مردم به نظام و بعضا به هویت دینی انقلاب اسلامی ارتباط دارد، در واقع بیش از همه نظام و مردم را نسبت به دولتی که امید جدیدی در فضای بین المللی و داخلی به وجود آورده بود، بدگمان می کرد و این نمی توانست و نمی تواند تصادفی تلقی شود چرا که در فاصله سالهای 1384 تا 1388 و تا امروز، دولت مهمترین سرمایه اصولگرایی و مهمترین نتیجه ای بود که نخبگان اصیل نظام و توده های متدین بعد از طی فرایندی 16-15 ساله بدست آوردند، به بیان دیگر دولت برآمده از تلاش اصولگرایان بود نه آن که ایجاد کننده اصولگرایی باشد. با این وصف برای توقف روند اصولگرایی - به زعم خام مدعیان - هیچ چیز به اندازه «فشل کردن دولت» نمی تواند مخالفان نظام را به هدف برساند. بر این اساس از مدت ها قبل خبرهایی جسته و گریخته به گوش می رسید که بیانگر آن بود که حلقه خاص می گوید باید در رویکردها و اولویت های اجرایی دولت تغییر اساسی پدید آید از این جا به بعد میلیاردها تومان پول دولت که از مجموع بودجه چند وزارت خانه بیشتر است به ردیف های خاص و تحت نظر و مدیریت حلقه خاص منتقل گردید و بدمستی ها شروع شد.
3- «قانون» یکی از جنبه های کلیدی حیات هر نظام سیاسی است و فرار از قانون حتما اگر با نیت خیرخواهانه باشد نوعا به نتایج بسیار منفی و تخریبی منتهی می شود. البته در موارد بسیار خاص و تحت شرایط و در چارچوبی که خود قانون اساسی آن را تجویز کرده و برای شکستن بعضی از «بن بست های قانونی» قابل قبول است که قانون آن را از حیطه عملی دولت و مجلس و قوه قضائیه و نیروهای مسلح و ... خارج کرده است.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای - دامت برکاته- یکی از مشخصات دولت اسلامی را «قانون گرایی» به مفهوم پرهیز از رفتارهای خودسرانه دانسته اند و این موضوع در کنار «تقوا» و «تبعیت از ولی امر» مانع شکل گیری استبداد و خودسری در نظام دینی می شود که تاکنون چنین بوده است. اما به مرور یک فکر در حلقه خاص پیدا شد که کسی که با رای بالا و مستقیم مردم سرکار می آید، نباید تابع مجموعه یا مجموعه هایی باشد که سرجمع از آراء کمتری برخوردار است. گاهی هم در پاسخ به اعتراض قانونی یک یا چند نماینده مجلس گفته می شد که: «حالا تو مگر چند هزار رای داری که راجع به نماینده کل مردم - رئیس جمهور - اظهارنظر می کنی» این تفکر در بخشی از دولت بصورت دخالت های غیرقانونی در کار وزرا جلوه گر شد و با این استدلال که وزیر دستیار رئیس جمهور است، توجیه شد. پس از این، مواجهه با شوراهای قانونی کشور که نوعا فرا قوه ای هستند مثل شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی به سمتی رفت که گویا نظر این شوراها در برابر نظر رئیس جمهور منتخب ملت ارزش چندانی ندارد و این خود به چالش هایی در حوزه های مستشاری نظام تبدیل گردید، از آن طرف بعضی از نهادهای عالی شورایی و تقنینی نظیر مجلس شورای اسلامی نمی توانست چنین برخوردی را تحمل کند ضمن اینکه در درون مجلس هم طیف هایی وجود داشتند که برای ناکام کردن دولت اصولگرا عزم جدی داشته و سعی کردند چنین رویکردی را به چالشی ناتمام میان دو قوه مهم کشور تبدیل نمایند. متاسفانه در این میان دعوت موکد دلسوزان نظام به رعایت قانون کمتر مورد توجه قرار گرفت.
4- در میان حلقه مورد اشاره نوعی «خاص دیدن» از سال پایانی دولت نهم شروع به جوانه زدن کرد. این خاص بودن معانی و محدوده های فراوانی را دربر می گرفت. یکی از جلوه ها طرح «مورد تایید خاص حضرت بقیه الله الاعظم(عج) بودن» است. تردیدی وجود ندارد که نظام جمهوری اسلامی، مردم، رهبری و مسئولان کشور مورد عنایت خدای متعال و حضرات معصومین(ع) و حضرت بقیه الله الاعظم(عج) هستند و اگر غیر از این بود امکان غلبه بر این حجم عظیم از توطئه های دشمنان و منحرفین وجود نداشت ولی این که این عنایت و حمایت «خاص» شده و به همه افعال یک نفر یا یک مجموعه اطلاق و منتسب شود حتما نادرست است چرا که فعل افراد غیرمعصوم نوعا ترکیبی از صواب و خطاست و حتما موارد خطا مورد تایید انوار مقدسه نمی باشند. به مرور این فکر در بعضی ها پیدا و ابراز شد که «ما هیچ کاری نمی کنیم مگر این که مورد تایید و عنایت باشد» و در موارد خاص به بعضی از عوامل دولت خبر داده می شد که شما مورد تایید هستید یا فلان فعل شما امام زمان را خشنود کرد! این همه در حالی بود که اولا هیچ سندی برای صحت این ادعاها ارائه نمی شد و ثانیا اسناد قطعی و غیرقابل تردیدی وجود دارد که فرموده اند اگر کسی ادعای ارتباط و خبر داشتن از امام عصر(عج) داشت به صورت او خاک بپاشید و او را تکذیب کنید البته این به آن معنا نیست که امکان ارتباط با آن حضرت وجود ندارد. ملاقات برخی از بزرگانی با آن حضرت قطعی است ولی چنین بزرگانی هرگز ادعای ارتباط نمی کنند و بعضی با نشانه هایی درمی یابند که چنین ارتباطی وجود دارد یا وجود داشته است. یکی دیگر از جنبه های «خاص بودن» استثنا قایل شدن برای طیف خاص است به گونه ای گویا بعضی از افراد مبرای از خطا و در نتیجه مبرای از سؤال و پاسخ هستند.
5- بعضی با اشاره به این نواقص مجموعه دولت را مخدوش جلوه می دهند و حال آن که دولت یعنی رئیس جمهور و اعضای کابینه و در فرم کلان تر دولت یعنی مجموعه افرادی که ذیل قوه مجریه قرار می گیرند. با نگاه به مجموعه افراد و مجموعه عملکردهای قوه مجریه می توانیم بدون تردید آن را مجموعه ای از افراد خدوم که برای اعتلای کشور، نظام و مردم با جدیت شگفت انگیزی به خدمت اشتغال دارند، بدانیم.
دولت اصولگرا طی این دوره خدماتی را ارائه کرده و بارهایی را از زمین برداشته که پیش از آن نشده و تردیدی نیست که در آینده نیز از این دولت و دوره به عنوان «الگو» یاد خواهد شد. به شرطی که رئیس جمهور محترم دغدغه های دلسوزان را که به بخش هایی از آن مستندا اشاره شد برطرف کنند.
سعدالله زارعی
بسمه تعالی
خبر ادغام چهار وزارتخانه در چهار وزارتخانه دیگر بر اساس مصوبه دولت روز گذشته در حالی از سوی پایگاه اطلاعرسانی دولت منتشر شد که بر خلاف تیتر این خبر که جزئیات ادغام وزارتخانهها بود، در متن خبر صرفاً به کلیات ادغامها اشاره شده و در مورد جزئیات آن، موردی نیامده بود.
به گزارش رجانیوز، دولت مصوبه خود را به ماده 53 برنامه پنجم توسعه کرد که آذرماه سال قبل در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. ماده 53 این قانون میگوید: «دولت مکلف است یک یا چند وزارتخانه را به نحوی در وزارتخانههای دیگر ادغام نماید که تا پایان سال دوم برنامه تعداد وزارتخانهها از 21 وزارتخانه به 17 وزارتخانه کاهش یابد. وظایف و اختیارات وزارتخانههای جدید با پیشنهاد دولت به تصویب مجلس شورای اسلامی میرسد.»
اما ماجرا زمانی جنجالی شد که اخباری در این زمینه منتشر شد که در اثر این ادغامها سه وزیر برکنار شده و سرپرستی وزارتخانههای ادغام شده بر عهده وزیرانی قرار گرفته که یک طرف ادغام بودهاند.
اگرچه در خبر منتشر شده در پایگاه اطلاعرسانی دولت بر این مساله تصریح نشده بود اما مصوبه دولت نشان میداد سه وزیر نفت، رفاه و صنایع برکنار شدهاند، چرا که دولت تصویب کرده است که در وزارتخانههای جدید به ترتیب وزیران نیرو، کار و بازرگانی به همراه معاونان برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور و توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور مأمور شدند نسبت به تهیه تشکیلات جدید و تعیین تکلیف اموال، امکانات، تجهیزات، نیروی انسانی و اختیارات و وظایف جدید وزارتخانهها اقدام و نتیجه برای طی مراحل قانونی به هیئت وزیران ارائه کنند و به این ترتیب، عملاً میرکاظمی، محصولی و محرابیان از چرخه تصمیمگیری برای ساختار جدید نیز کنار گذاشته شدهاند.
در عین حال، واحد مرکزی خبر نیز در خبری نوشت که رئیسجمهور ساعت 23 یکشنبه غضنفری را بهعنوان سرپرست وزارت صنایع منصوب کرده است.
با این حال، ابتداییترین مساله در قبال این تصمیم دولت، این است که پیش از تنظیم لایحه در مورد تشکیلات، اختیارات و وظایف وزارتخانههای جدید، سه وزیر کنار گذاشته شده و دولت اصرار دارد که متن ماده 53 برنامه پنجم به نحوی است که ابتدا تعداد وزارتخانهها کاهش یابد و سپس وظایف واختیارات در لایحه پیشنهادی برای تصویب به مجلس فرستاده شود.
این در حالی است که این برداشت از ماده 53 برنامه پنجم مخالف روح اصل 132 قانون اساسی است که تأکید میکند "تعداد وزیران و حدود اختیارات هر یک از آنان را قانون معین می کند" و زمانی که یک وزارتخانه قرار است در وزارتخانه دیگر ادغام شود، بر اساس قانون باید قبل از ادغام وظایف و اختیارات مشخص شده باشد، چرا که در غیر اینصورت اساساً ادغام معنا ندارد.
اما در کنار ابهامات قانونی دولت و شاید مهمتر از آن، ابهامات سیاسی و عملکردی است، بهطوری که دولت در شرایطی که حدود دو سال برای این کار فرصت داشت، ناگهان هشت وزارتخانه را که همگی نیز وزارتخانههای اقتصادی دولت بوده و درگیر جدیترین طرح اقتصادی تاریخ دولتها هستند،، یکجا ادغام کند.
این تصمیم در حالی گرفته شده است که سال جاری از سوی رهبر انقلاب بهعنوان سال "جهاد اقتصادی" نامگذاری شده و بهنظر میرسد با نگاهی به حواشی هفتههای اخیر با این اقدامها نیز نوعی پروژه مشغولسازی و ایجاد تعارض کلید خواهد خورد، که نتیجه قطعی آن درگیر شدن این وزارتخانهها با ساختار جدید ظرف حداقل شش ماه آینده و هدر رفتن فرصت و انرژی در این زمینه است.
این موضوع زمانی حساستر میشود که در حال حاضر بزرگترین طرح تاریخ اقتصاد کشور بهعنوان هدفمندی یارانهها در حال اجرا است و اتفاقاً وزارتخانههایی مانند رفاه، بازرگانی، صنایع، نفت و نیرو که نقش مستقیم در اجرای این قانون را دارند، هدف تصمیم دولت قرار گرفتهاند که نتیجه اولیه و قطعی آن بیثباتی در مدیریتها و به تبع آن تصمیمسازیها و اجرا است. این در حالی است با کاهش توان این وزارتخانه ها و تمرکز بر موضوع ادغام، سرنوشت طرح مذکور نیز در هالهای از ابهام فرو خواهد رفت که این امر نگرانیهای جدی را به دنبال دارد.
بهعنوان نمونه، یکی از حساسترین بخشهای اجرای قانون هدفمندی یارانهها، رصد کردن وضعیت صنعت و تولید کشور و حمایت از واحدهای فعال در این بخش است که هرگونه بیثباتی و یا وقفه در حسن اجرای سیاستهای مربوط به این بخش میتواند بهطور مستقیم بر طرح بزرگ هدفمندی آثار زیانبار زمینگیر کننده داشته باشد.
همچنین کنار گذاشتن وزیرانی که در اثر برخی اقدامهای اخیر دولت مسالهدار شده و بهنحوی اعتراض کرده بودند، یکی دیگر از شائبههای ادغامهای شتابزده است، بهطوری که دولت تاکنون گزارشی در مورد فرآیند بررسی این تصمیم در کمیسیونهای دولت ارائه نداده و مشخص نیست چرا در شرایطی که میتوانست این تکلیف قانونی در فرآیند تعیین شده برای آن بهطور تدریجی انجام شود، چگونه با شتاب عجیبی در دستور کار قرار گرفته است آیا اساسا موضوع ادغام در جلسه گذشته هیات دولت قرار گرفته است یا خیر؟
گفته میشود سید مسعود میرکاظمی وزیر نفت بهتازگی انتقاد خود از جریان انحرافی را صراحتاً در جلسهای به رئیسجمهور اعلام کرده بود. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب نیز در نوروز سال جاری در بازدید از پروژههای عظیم پارس جنوبی در عسلویه از این وزیر تقدیر ویژه کرده بودند.
بسمه تعالی
یکشنبه گذشته، پرونده ماجرایی 3 هفته ای و پر از حاشیه بسته شد. تشکیل جلسه کابینه به ریاست رئیس جمهور و با حضور وزیر اطلاعات، پایانی بر بسیاری از مباحث و شایعات بود. ماجرای اخیر با همه اهمیت و دور از انتظار بودن برخی حوادث حول و حوش آن، معلول یک فرآیند بود و بنابراین انتظار آن است که با عبرت آموزی از آنچه پیش آمد، مجرای فرآیند خطا بسته شود. این فرآیند البته بی سابقه نیست و می توان نظایری را برای آن در دوره های قبل جست، روندی که در طول تاریخ 33 ساله انقلاب باعث شد برخی صاحب منصبان از چابکی و همپایی با رهبری- کم یا بیش- باز بمانند. این روند خطا به شهادت تاریخ انقلاب ما، مانند هجوم ویروس یا میکروب یک بیماری است. وجود ویروس ها و میکروب ها، طبیعی است اما آنچه افراد را سلامتی می بخشد، از یک سو تقویت سیستم ایمنی و از دیگر سو، تنظیم فاصله- فاصله گذاری- با عوامل بیماری زاست.
برخی رفتارها، به اعتبار گذر از حد میانه روی «پرخطر» محسوب می شوند که اگر در حوزه شخصی باشد دارای آسیب های محدودتری است اما اگر در حوزه رفتار اجتماعی و سیاسی واقع شود، آسیب های مهیب تری را به همراه خواهد داشت. رفتارهای نامشروع و غیرقانونی، نوعا پرخطرند. مثلا کسی که حداکثر سرعت 120 کیلومتر در ساعت را رعایت نمی کند و با سرعت 190 کیلومتر در اتوبان می راند، به احتمال قوی در معرض تصادم و آسیب است. یا شخصی که به اقتضای کار خود با انواع آلودگی ها سروکار دارد اما از ماسک و مواد ضدعفونی کننده استفاده نمی کند، حتما در معرض بیماری است. بنابراین پروا و احتیاط- بدون اینکه فرد کمترین هزینه ای را بپردازد- بهترین روش پیشگیری از انواع آسیب ها و بیماری ها و تهدیدهاست.
باورهای اعتقادی ما نیز بر این قانون طلایی تأکید دارد که «قوا انفسکم و اهلیکم. خود و اهل خود را بپایید». هم خود را و هم آنها را که اهل شما محسوب می شوند، که اگر فرزند یا همسری با خود آلودگی یا بیماری را به خانه آورد، عفونت در همین محیط پاکیزه می تواند رشد کند. پاکیزگی یا آلودگی که محبت و صمیمیت و رفاقت بردار نیست. مگر پدر خانواده می تواند به فرزند یا همسر خود بگوید که چون تو مورد وثوق بسیار من هستی و در قلبم جای داری و زلال و پاکی، بنابراین به درون خانواده که آمدی نه دستانت را از آلودگی بشوی و نه آداب پاکیزگی را مراعات کن؟! متأسفانه بعضاً رفتار سیاسی شماری از رجال ما یکی از این دو قسم بوده است؛ یا ذاتا پرخطر بوده و یا از سر غفلت و حسن ظن و اعتماد نسبت به رفتار پرخطر اطرافیان انجام شده است. اگر این رویکرد نبود، باب بیت آیت الله سیدکاظم شریعتمداری به واسطه فرزندش و برخی اطرافیان مسئله دار، به سفارت آمریکا در تهران باز نمی شد. رفتار پرخطر بود که نهضت آزادی را- که از جبهه ملی جدا شده و ادعای مذهب داشت- به التقاط کشاند و امثال مهندس مهدی بازرگان را قربانی مهره های آلوده ای چون عباس امیر انتظام و ابراهیم یزدی کرد. همین رفتار پرخطر از سازمان «مجاهدین خلق» و «ضدامپریالیست»، قصاب خلق و مزدور آمریکا و رژیم بعث ساخت. باید پرسید قوم یأجوج و مأجوج در دفتر بنی صدر چه می کردند که یکی از آنها رضا تقوی (رئیس دفتر رئیس جمهور) دیپلمات ارشد رژیم طاغوت بود؟ آیا سرپرستی اداره هشتم وزارت خارجه از سوی تقوی در رژیم پهلوی و دریافت نشان درجه چهار همایونی از سوی وی کافی نبود تا بنی صدر به عمق سخن حضرت امام ایمان بیاورد؟ امام فرموده بود: «به این آقا گفتم بعضی از افراد که دور تو جمع شده اند، گرگ هایی هستند که تو را به فنا می دهند، گوش نکرد».
پیش بیاییم و به دوران سازندگی و اصلاحات برسیم. چه اتفاقاتی در یک روند طولانی مدت باعث شد کام مردم از خدمات روزگار سازندگی چندان که باید و شاید شیرین نشود هیچ، که گاه حتی تلخ شود. با دور تند مرور حوادث 20 ساله است که کسانی چون حسین مرعشی و محمد عطریانفر و کرباسچی- اعضای مرکزیت حزب کارگزاران- را جزو دست اندرکاران فتنه و آشوب 88 می بینیم وگرنه آن روز که مرعشی رئیس دفتر رئیس جمهور و کرباسچی شهردار تهران بودند و عطریانفر روزنامه همشهری را راه اندازی می کرد- روزنامه ظاهراً غیرسیاسی که محیطی برای تکثیر عوامل راه اندازی نشریات زنجیره ای بعدی به عنوان پایگاه مطبوعاتی دشمن شد- هنوز از این خبرها نبود. گشت و گذشت تا ناگهان از زبان خانم انتخابی فرد- همکار آمریکانشین روزنامه تعطیل شده زن به مدیرمسئولی خانم فائزه هاشمی- در رفت که بله بنده و آقای عطریانفر و خانم شهلا شرکت در سال 77 مهمان ویلای شخصی آقای جرج سوروس (سرمایه گذار صهیونیست انقلاب های مخملی در شرق اروپا) بودیم. یعنی کارگزارانی که آقای هاشمی روزهای اول، چراغ سبز راه اندازی آن را داده و از به کارگیری بیت المال در گسترش شاخه های سیاسی و اقتصادی و رسانه ای حزب غفلت کرده بود، از نظر او قرار بود به ویلای سوروس برسد؟ قطعا نه! اما رفتار پرخطر و بی پروا، سابقه و صداقت و قصد خیر نمی شناسد. این ماجرا به گونه ای دیگر و شاید متفاوت در دولت اصلاحات و دفتر رئیس جمهور و حزب دولت ساخته مشارکت که برخی از آنان هنوز داعیه پیروی از خط امام را داشتند، پدید آمد. آقای محمدعلی ابطحی رئیس دفتر آقای خاتمی، آرشیو انباشته این روند رفتاری پرخطر است، همو که بعدها به همراه عطریانفر از برخی اتفاقات ابراز ندامت یا برائت کرد.
در طول این سال ها، یک ماجرای تلخ در حوزه سیاست و رسانه و فرهنگ رقم خورد و ماجرای تلخ مشابهی در حوزه اقتصاد رخ داد. و البته جریان انحرافی، اختاپوس وار می خواست همه این حوزه ها را با هم قبضه کند. افکار عمومی ما نگران سیاست خارجی و چالش هسته ای در روزگار اصلاحات بود اما فلان عضو تیم مذاکره کننده، همزمان در یک شرکت نفتی در کیش سرمایه گذاری کرده بود که دست بر قضا شریک شرکت آمریکایی هالیبرتون (با مدیریت دیک چنی معاون بوش رئیس جمهور وقت آمریکا) بود. مدت ها گذشت تا پرونده رشوه نیم میلیون دلاری شرکت ایرانی جهت عقد یک قرارداد نفتی گشوده شد... سال ها پس از این ماجرا، کیش هنوز هم به خاطر واگذاری برخی امتیازات غیرقانونی در آن خبرساز است و این بار گویا پای یک زن که همسر جدا شده وی با وزارت خارجه آمریکا همکاری می کند، در میان است. بازهم رفتارهای پرخطر به اسم تعامل با ایرانیان مقیم خارج از کشور! آیا غیر از جرجیس، پیامبر دیگری وجود ندارد؟! ایرانیان مقیم خارج یعنی همین «هوشنگ- الف» و «پانته آ- ف» و... دو قدم آن طرف تر، وزارت خارجه آمریکا؟ چرا باید در موضع اتهام وارد شد و از رفتار شفاف پرهیز کرد؟ احتمال حضور نام اصلاح طلبان در فهرست انتخاباتی که از زبان دستیار آقای مشایی و دبیر کمیسیون فرهنگی دولت در رفت، واجد چه معنایی می تواند باشد؟ راه اندازی نشریات نیمه زرد و سایت های تفرقه افکن به واسطه عناصر اجاره ای که پیش از این برخی از آنان مسیر نشریات زنجیره ای اصلاح طلب تا نشریات و رسانه هایی چون همشهری، تهران امروز، ملت ما و... را طی کرده اند، کدام منظور را دنبال می کند؟ آیا این بخشی از همان پروژه بزرگی نیست که با غفلت برخی اصولگرایان در گذشته و در جهت انهدام اتحاد این جبهه موفق به اجرا درآمد؟ امان از رفتار سیاسی پرخطر که حتی حیثیت اصولگرایانی را در فتنه 88 به بازی گرفت.
حتماً باید فاصله گذاری کرد میان رئیس جمهور خدمتگزار و انقلابی و همچنین کابینه خدوم و پرتلاش با آن حلقه چند نفره ای که اصرار دارد اعتبار و سرمایه اجتماعی- انقلابی رئیس جمهور و دولت را خرج رفتارهای بی پروا، پرخطر و بعضاً انحرافی خود کند. این جریان آلوده که نیازمند قرنطینه و درمان لازم است، در ماجرای اخیر هرچند هزینه هایی برای کشور و ملت تراشید، اما با خطای استراتژیک در برآورد خود باعث برکاتی برای نظام شد. از یک سو وزن- بی وزنی- حقیقی این جریان بندباز در یک وزن کشی زود هنگام و خود خواسته معلوم شد. این حلقه فراتر از ماجرای وزارت اطلاعات، دنبال تقابل رئیس جمهور با ولایت فقیه بودند و به واسطه مجموعه ای از تحرکات که دلالت بر پیگیری این سناریو در طول دو سه سال اخیر می کند، متهمند که خانه های جدول دشمن در پروژه القای «حاکمیت دوگانه» را پر می کنند. آیا جزو نقشه دشمنند؟ یا به خاطر رفتارهای پرخطر، آلوده تله های اطلاعاتی شده اند و نقطه ضعف هایی دارند که اسباب حرکت اجباری در سناریوی دشمن می شود؟ یا خود آنها بازیچه واسطه های دشمن قرار گرفته اند تا اعتبار دولت اصولگرا را مخدوش کنند؟ گذر ایام پاسخ این پرسش ها را ارائه خواهد کرد اما به هرحال خروجی این جریان چند لایه، انحرافی است از جمله آنجا که در عمل، به چند سناریو کمک می رساند؛ 1- دور زدن نظام و رهبری با ادعای ارتباط با امام زمان(عج) و ظهور نزدیک است و تخطئه فقه و القای عرفان من درآوردی (تداوم مغالطه انجمن حجتیه و سکولارهای بعدی نظیر سروش) 2- ترویج مطالب سست و انحرافی و مغلوط که موجب ملکوک شدن سیمای اسلام و تشیع شده و زبان جریان های سیاسی و رسانه های ضددین را برای تمسخر و انکار ایمان به غیب و فیض پروردگار و امام موعود(عج) باز می کند. 3- القای بن بست قانون اساسی و حکومت دینی، و حرمت شکنی از نظام ولایت فقیه (عقده برآورده نشده و خواب برعکس تعبیر شده جبهه استکبار) 4- دامن زدن به تحیر و ناامیدی و سردرگمی و انفعال دست کم نزد برخی اقشار و خدشه در باورهای استراتژیک آنان 5- هل دادن دولت به موضع اتهام و ایجاد تفرقه و اختلاف و بدگمانی و ناامیدی در جبهه بزرگ اصولگرایان (در راستای جنگ نرم دشمن)
جریان های آلوده همواره وزارت اطلاعات را سد راه خود دیده و البته بارها کوشیده اند رجال بزرگ را از ابتدای انقلاب، هزینه تقابل با حاکمیت کنند. به عنوان مثال آن گونه که آیت الله محمدی گیلانی نقل می کند حضرت امام در ماجرای آقای منتظری «درد دل و گله کردند از آقای منتظری... با احترامی که به ایشان می کرد، صحبت طولانی کردند از بعضی نقاط ضعف بیت ایشان. فرمودند: می دانید احمد عزیزترین فرد خاندان من است. فلان- یکی از کارکنان بیت آقای منتظری را نام برد که در قید حیات است- کارهایی که او کرده اگر احمد می کرد گردن احمد را می زدم. شما آنجا بیشتر تردد کنید. آقایان را وادار کنید که آنجا بیشتر تردد کنند.»
ماجرای اخیر با همه تلخی ها، خیر بی شماری به همراه خواهد داشت اگر عبرت آموز شود. طی 2سال اخیر در کارنامه خدمات کم نظیر و پرارج رئیس جمهور مکتبی و انقلابی و ولایی مان برادر احمدی نژاد عزیز، 2بار لغزش هایی ثبت شد که انتظار نمی رفت. این کارنامه با وجود آن دو لغزش- یکی در ماجرای اخیر و دیگری در تأخیر یک هفته ای اجرای حکم رهبری درباره معاون اولی آقای مشایی و...- همچنان انباشته از نقاط مثبت و انقلابی است و نباید بیش از این مخدوش و ملکوک شود. ملت و نخبگان وفادار به انقلاب با درایت می دانند که باید میان رئیس جمهور و جریان آلوده به رفتارهای پرخطر فاصله گذاری کنند. این، هم تکلیف رئیس جمهور و هم تکلیف اصولگرایان «حامی- منتقد» است. برای برداشتن آب مروارید که مزاحم بینایی می شود، نه چشم را تخلیه می کنند و نه سر را از گردن جدا می سازند. البته این مداوا و جراحی دقیق، تردید ناپذیر است تا پس از این، عارضه فرصت سوز به جانب کشور و حاکمیت بازنگردد. ما به تجربه تاریخ انقلاب دریافته ایم که اطاعت از ولی امر اسباب گشایش و برکت، و موجب دوری از بیراهه ها و بن بست هاست و هرگز دوست نداریم راهزنان بار دیگر به سرمایه رجال خوشنام و خدمتگزار ما دستبرد بزنند. یقین ماست که ولایت فقیه، تضمین ایمان و حجت دوستی ما با حضرت حجت بن الحسن العسکری(عج) است. ما بیش از گذشته برای رئیس جمهور عزیز و خدوم در مسیر شاد کردن اولیا و به غیظ آوردن دشمنان دعا می کنیم.
محمد ایمانی
بسمه تعالی
توافقنامه آشتی ملی فتح و حماس که روز پنج شنبه 15 اردیبهشت ماه - 5 می 2011- در قاهره به امضای محمود عباس و خالد مشعل رسید، اگرچه استقبال گرم و پرشور مردم فلسطین به ویژه ساکنان دو منطقه کرانه باختری و نوار غزه را در پی داشت و در جهان اسلام با عنوان «اولین دستاورد انقلاب های اسلامی منطقه» برای فلسطین از آن یاد شد و حتی وزارت امور خارجه کشورمان، این توافقنامه را «گام مثبت و مبارکی در جهت تحقق اهداف تاریخی مردم مظلوم فلسطین» دانسته و از آن استقبال کرد، اما در این میان «حلقه مفقوده» و «نکته ناگفته»ای وجود دارد که با توجه به آن، می توان و باید گفت این توافقنامه چیدمان بازسازی شده ای از معاهده ننگین «کمپ دیوید» و ترجمان بزک شده ای از پیمان «اسلو» است. چرا...؟!
1- توافق بین دو گروه اصلی فلسطین با دو دیدگاه و استراتژی متضاد نسبت به آینده فلسطین امضاء شده است و هر دو گروه فتح و حماس در سند توافقنامه بر استراتژی اعلام شده خود تاکید ورزیده اند. این در حالی است که فتح و حماس از 4 سال قبل به علت- و فقط به علت- تفاوت نزدیک به تضاد دیدگاه ها و استراتژی های خود در مبارزه با اسرائیل از یکدیگر جدا شده بودند و این جدایی علاوه بر چالش های گسترده سیاسی، با درگیری های نظامی فراوانی نیز همراه بوده است.
گروه فتح به رهبری تحمیلی و غیرقانونی محمود عباس- ابو مازن- نه فقط بر جعلی بودن رژیم اشغالگر قدس و ضرورت حذف آن از جغرافیای سیاسی منطقه اصراری نداشت بلکه تشکیل یک دولت فلسطینی در بخشی از سرزمین های اشغالی بعد از جنگ 6 روزه ژوئن 1967 را، صرفا از طریق مذاکره دنبال می کرد و هرگونه برخورد نظامی با رژیم صهیونیستی را از استراتژی مبارزاتی خود کنار گذاشته بود.
گفتنی است که ابومازن- محمود عباس- یک بهایی ایرانی تبار و از نوادگان عباس افندی است که خانواده وی چند دهه قبل- در دوران ناصرالدین شاه قاجار- و در پی شکست فتنه بابی ها به «حیفا» در فلسطین کوچ کرده بودند. مقامات اسرائیلی محمود عباس را به چشم یک دوست نگریسته و می نگرند. دوستی که به گفته زئیف شف- ژنرال بازنشسته ارتش صهیونیستی و یکی از استراتژیست های اسرائیلی- سرلشگر وفاداری است و تنها عیب او، آن است که «لشگر» ندارد.
و اما جنبش حماس- حرکت مقاومت اسلامی فلسطین- یک جنبش سیاسی- نظامی است که در سال 1987 از سوی شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز رنتیسی و محمد طاها و در جریان انتفاضه اول فلسطین تشکیل شده که «نابودی اسرائیل» و «محو کامل رژیم صهیونیستی» را به عنوان یک خط استراتژیک غیرقابل تغییر در اساسنامه خود دارد و تاکنون بر همین اساس حرکت کرده است.
در ماده نهم از فصل دوم اساسنامه حماس آمده است؛ «پایین کشیدن پرچم باطل، سیطره بر آن و بیرون راندنش، جهت برقراری حاکمیت حق و بازستاندن سرزمین های غصب و اشغال شده و پخش اذان از سر گلدسته های مساجد به منظور اعلام تأسیس دولت اسلامی به منظور بازگشت مردم (آواره) به دیار و کاشانه خود و بازگرداندن همه چیز به جای صحیح خود، هدف ماست و خداوند متعال تنها یار و یاور حقیقی است.»
و در ماده یازدهم تأکید شده است؛ «جنبش مقاومت اسلامی عقیده دارد که سرزمین فلسطین تا روز قیامت موقوفه اسلامی است و به همه نسل های مسلمانان تعلق دارد و چشم پوشی از آن یا بخشی از آن به هیچ وجه مجاز نیست.»
در ماده سیزدهم همین میثاق نامه- اساسنامه- درباره طرح ها و راه حل های احتمالی آمده است؛ «طرح ها و آنچه راه حل های مسالمت آمیز و سمینارهای بین المللی برای حل و فصل قضیه فلسطین نامیده می شود، با عقیده جنبش مقاومت اسلامی در تضاد است، زیرا چشم پوشی از جزئی از فلسطین به معنای چشم پوشی از بخشی از دین است.»
همانگونه که ملاحظه می شود ماهیت دو گروه فتح و حماس نه فقط با یکدیگر متفاوت است، بلکه این تفاوت در حد «تضاد» است، از این روی، امضای توافقنامه آشتی میان دو گروه یاد شده، چنانچه هر یک از آنها بر حفظ دیدگاه و استراتژی خاص خود اصرار و تأکید داشته باشند، به یک شوخی شبیه بوده و ناممکن است.
2- محمود عباس، بعد از امضای توافقنامه آشتی و در یک کنفرانس خبری مشترک با خالد مشعل، ضمن ابراز خشنودی از این توافقنامه می گوید؛ «تاکنون به هر مسئول اسرائیلی که می گفتیم چرا مذاکرات صلح- بخوانید سازش ذلت بار- را ادامه نمی دهید؟ می گفتند با چه کسی مذاکره کنیم؟ فلسطینی ها جدای از یکدیگر هستند و در میان آنها شکاف عمیقی وجود دارد.»
آنچه محمود عباس از قول مقامات صهیونیستی نقل می کند، صحت دارد ولی نه آنکه اسرائیلی ها نگران اختلاف فلسطینی ها باشند! بلکه از آن روی که مذاکره با ابومازن را «مذاکره با خود»! می دانستند و به گفته اسحاق رابین، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی، «اسرائیل با محمود عباس اختلاف جدی و غیر قابل عبوری ندارد که از طریق مذاکره با او در پی حل آن باشد! مشکل اسرائیل، حماس است که محو کامل اسرائیل را دنبال می کند».
دقیقا به همین علت بود که اسرائیلی ها، از یکسو بر ضرورت مذاکره تاکید می ورزیدند و از سوی دیگر، هرگاه مذاکرات با ابومازن به نقطه پایانی- با حفظ منافع اسرائیل- نزدیک می شد، بهانه ای تراشیده و مذاکره را متوقف می کردند، چرا که می دانستند توافق با ابومازن به معنای «توافق اسرائیل با خود» است و محمود عباس از سوی انتفاضه که مشکل اصلی رژیم صهیونیستی است، نمایندگی و اختیاری ندارد که پای میز مذاکره خرج کند.
اکنون به بخش دیگری از اظهارات محمود عباس بعد از امضای سند توافقنامه آشتی با حماس توجه کنید. او می گوید «اما امروز- یعنی بعد از امضای توافقنامه- مقامات اسرائیلی با زبان دیگری حرف می زنند و می گویند؛ ابومازن باید میان ما و حماس یکی را انتخاب کند و ما تاکید می کنیم که با حماس برادر هستیم. بنابراین حماس بخشی از ملت فلسطین است و شما اسرائیلی ها طرف مذاکره کننده ما هستید» توجه می کنید که ابومازن از مشارکت با حماس در مذاکرات به قول خودش صلح- سازش- با اسرائیل سخن می گوید، یعنی می کوشد آرزوی دیرینه و بر زمین مانده اسرائیل را برآورده کند و حماس را به شکارگاه رژیم صهیونیستی بکشاند! و در ادامه می گوید «نتانیاهو باید میان شهرک سازی و صلح یکی را انتخاب کند»!
در این فراز از اظهارات ابومازن که طی چند روز اخیر بارها تکرار شده است دقت کنید! «شرط سازش با اسرائیل توقف شهرک سازی است»! و این فراز را با چه پز انقلابی! و فیگور وطن دوستانه نیز بر زبان می آورد؟! استراتژی اعلام شده حماس نابودی رژیم صهیونیستی و محو کامل آن از نقشه جغرافیای سیاسی منطقه بوده و هست ولی متحد جدید حماس سعی دارد این آرمان بلند را با توقف شهرک سازی مبادله کند!! یعنی «یاقوت» فراتر از قیمت را با «خرمهره» بی قیمت. این معامله - بخوانید نامعادله- که دیگر نیازی به مذاکره ندارد! دارد؟!
تا اینجا روند توافقنامه آشتی نه فقط به نفع اسرائیل است بلکه هدیه بزرگی برای رژیم صهیونیستی است که از طریق معاهده کمپ دیوید و پیمان «اسلو» نیز خواب آن را هم نمی دید.
3- اما، از سوی دیگر خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس نیز در همان کنفرانس خبری اگرچه از پایداری و اعتقاد تشکیلات متبوع خود بر اصول از قبل اعلام شده تاکید می ورزد ولی به عنوان نماینده حماس در امضای توافقنامه آشتی، سخنانی بر زبان می آورد که نگران کننده است و از افتادن حماس در میدان بازی مشترک آمریکا، اسرائیل و سران خودفروخته عرب با نمایندگی ابومازن حکایت می کند. مشعل ضمن ابراز خرسندی از آشتی و اتحاد با فتح و پر شدن شکاف فیمابین دو گروه اصلی فلسطینی، می گوید؛ «ما از مادرید تاکنون، 20 سال است که برای دستیابی به صلح هزینه می دهیم، اما به خاطر اینکه اسرائیل همه طرح ها را رد می کند و ادعا می کند که خواهان صلح است، به نتیجه نمی رسیم، و همه اینها ایجاب می کند که مصر و اتحادیه عرب و همه سازمان ها یک استراتژی جدید را برای مجبور کردن اسرائیل جهت اعتراف به حقوق ما در پیش گیرند»!
اظهارات خالد مشعل به وضوح از تغییر استراتژی حماس در برخورد با رژیم اشغالگر قدس و عبور از اساسنامه این جنبش اسلامی- انقلابی حکایت می کند. زیرا مطابق اساسنامه حماس که همواره نیز به آن پایبند بوده است، «سرزمین فلسطین تا روز قیامت موقوفه اسلامی است و... چشم پوشی از آن یا بخشی از آن به هیچ وجه مجاز نیست.»
خالد مشعل که تا قبل از توافقنامه آشتی با فتح، خواستار تشکیل دولت اسلامی حاکم بر تمامی سرزمین فلسطین بود در پاسخ به خبرنگار روزنامه عرب زبان و سعودی شرق الاوسط که با تعجب از آمادگی حماس برای صلح با اسرائیل پرسیده بود، می گوید؛ «ما دنبال به دست آوردن حقوق ملت فلسطین هستیم و هنگامی که توانستیم کشور مستقل فلسطین را تشکیل بدهیم، درباره صلح با اسرائیل سخن خواهم گفت»! تشکیل دولت مستقل فلسطین! یعنی به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس و تن دادن به ذلت سازش با قاتلان زن و مرد و کودک مظلوم فلسطینی.
در اوایل دهه 70 میلادی، یاسر عرفات برای سخنرانی به مجمع عمومی سازمان ملل متحد رفته بود. ابوعمار هنگام سخنرانی شاخه ای زیتون در یک دست و تفنگی در دست دیگر داشت و اعلام کرد شاخه زیتون به نشانه صلح و تفنگ سمبل مقاومت ماست. روز بعد، یکی از سناتورهای آمریکایی گفته بود؛ هنگامی که شاخه زیتون را در دست ابوعمار دیدم، فهمیدم که تفنگ او نیز فشنگ ندارد!
4- تا اینجا معلوم می شود که در توافقنامه آشتی فتح و حماس کلاه گشادی بر سر حماس رفته است و ابومازن نه فقط از مواضع سازشکارانه فتح کمترین تنازلی نداشته است، بلکه جنبش حماس را از مواضع انقلابی و اسلامی قبلی پایین کشیده و به نفع اسرائیل با خود همراه کرده است.
گفتنی است بعد از امضای توافقنامه و اظهارات خالد مشعل که آشکارا در تناقض با اساسنامه حماس بود، خبر تغییر اساسنامه حماس به رسانه ها و محافل سیاسی کشیده شد. و «محمد غزال» نماینده سیاسی حماس در مصاحبه ای گفت «اساسنامه حماس قرآن نیست که قابل تغییر نباشد. ما از واقعیات سخن می گوییم و واقعیات نیز در حال تغییر است». اظهارات محمد غزال واکنش توام با ناامیدی ملت های مسلمان انقلابی و فلسطینی های ساکن سرزمین های اشغالی را در پی داشت تا آنجا که «محمد غزال» در مصاحبه با پایگاه خبری «المحیط» به گونه ای مبهم اظهارات قبلی خود را تکذیب کرد ولی درباره تناقض مفاد توافقنامه و اظهارات خالد مشعل با اساسنامه حماس، فقط گفت «منظور من برخی از مسائل ثانویه در اساسنامه بوده است»! و توضیح بیشتری نداد.(بخوانید نداشت)
5- با توجه به آنچه گذشت که فقط اشاره ای گذرا به ماجرا بود، تردیدی باقی نمی ماند که توافقنامه آشتی میان فتح و حماس، دام خطرناکی است که آمریکا، اسرائیل، سران سازشکار عرب به طور مشترک و با نمایندگی عامل وابسته و صهیونیست خود، ابومازن، پیش پای جنبش اسلامی و انقلابی حماس پهن کرده اند و مقصود نهایی آن نجات رژیم کودک کش و خونریز صهیونیستی از فروپاشی قطعی و نزدیکی است که این روزها و در پی انقلاب های اسلامی منطقه با آن روبروست و در این میان تظاهر سالوسانه آمریکا و اسرائیل به مخالفت با این توافقنامه، قبل از آن که تعجب آور باشد- که نیست- مضحک و خنده دار است.
و بالاخره با توجه به عمر ننگین و انگل گونه و چنددهه ای رژیم اشغالگر قدس، کمترین تردیدی نیست که حماس در این ماجرا با پای خود و بی آن که متوجه باشد به قتلگاه می رود و تعجب آور است که چرا برادران حماس روی دیوار در حال فروپاشی ابومازن یادگاری می نویسند؟!
حسین شریعتمداری
بسمه تعالی
خبرگزاری فارس: امام جمعه موقت تهران گفت: حضرت آیت الله خامنهای اگر حکمی کند نه تنها مردم مقید ما نماز شب و نماز جماعت خوان ما بلکه داشهای محله نیز با غیرت دینی به خودشان اجازه نمی دهند لحظهای در اجرای فرمان آن بزرگوار تسامح و تساهل کنند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، آیتالله کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران در خطبههای دوم نماز جمعه این هفته تهران با بیان اینکه عاقبت بخیری در رعایت تقوا حاصل میشود، عمل کردن در چارچوب نظام را مهمترین محور تقوا دانست و گفت: در برخی از روایات آمده است که منظور از هدی المتقین، ولایتمداران است.
وی با بیان اینکه اگر کسی ولایت نداشته باشد ولو عمری در معبد زندگی کند تقوای او مورد پذیرش خدا قرار نخواهد گرفت، افزود: خداوند خواسته است که بنده خودش را منقاد و مطیع خلیفه خدا ببیند و این موضوع را در عمل نشان دهد.
صدیقی افزود: بنا به حساسیتی که میبینیم میخواهم به موضوعی بپردازم که ابتدا میخواهم بگویم بنده هیچ نگرانی ندارم، مضطرب نیستم و هیچ دغدغهای در مردم نسبت به جریان انقلاب و ادامه راه صحیح امام (ره) که محوریت ولایت فقیه است به ولله قسم، ندارم.
امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه خداوند راه صحیح را از طرق عادی نصیب مردم نکرده است، گفت: خداوند از راه صحیح و راه ولایت حفاظت میکند؛ این ولایت صاحبی دارد که هیچ کس نتوانسته و نمیتواند آن را بشکند.
وی با تاکید بر اینکه ما مسئله ولایت فقیه را فراتر از قانون اساسی میدانیم، به ماجرای تحریم تنباکو توسط آیت الله میرزای شیرازی اشاره کرد و گفت: در حالی که مرحوم میرزای شیرازی به تحریم تنباکو فتوا دادند قانون اساسی ایشان را ولی فقیه شناخته بود؟ شیعه از ابتدا زیر چتر ولی فقیه بوده است، هست و خواهد بود.
صدیقی ادامه داد: وقتی ولی فقیه زمان تنباکو را تحریم کرد در حالی که میرزای شیرازی در یک کشور دیگری زندگی میکرد و مسئله قرارداد تنباکو در کشور ایران بود اقدام به صدور فتوای تحریم تنباکو کرد. اما این فتوا قدرت شیعه را در دنیا به قدری دشمنان را مرعوب کرد که دشمنان دیدند متدینین به ولی فقیه پایبندند؛ تجارها درب انبارهای تنباکو را باز کردند و سرمایههای خودشان را که عمری بابت آن پول داده بودند در خیابانها ریختند و آتش زدند.
خطیب موقت نماز جمعه تهران تصریح کرد: وقتی ناصرالدین شاه قلیان خواست، گفتند قلیانهای دربار وجود ندارد. ناصر الدین شاه دوباره گفت که قلیان بیاورید رفتند دیدند که قلیانی وجود ندارد. ناصر الدین شاه بار سوم عصبانی شد و گفت چرا به فرمان شاه دیر پاسخ میدهید، گفتند قربان در دربار قلیانی پیدا نمیشود.
وی افزود: ناصر الدین شاه زنان حرمسرا را خواست و از آنها پرسید که قلیانها کجا است و در جواب شنید آن کسی که ما را به تو حلال کرده است امروز قلیان را حرام کرده است.
صدیقی با اشاره به برخی مسائل اخیر گفت: یقینا وزرای کابینه (کابینه دولت دهم) قبل از آنکه وزیر دولتی باشند بنده خدا هستند، شیعه امیر المومنیناند، مقلد حضرت آقا هستند و تحت ولایت مطلقهای مقام معظم رهبری قرار دارند.
امام جمعه موقت تهران تصریح کرد: یکی از وزرای کابینه به من گفت ما معتقدیم اگر حضرت آقا همسر آقای رئیس جمهور را طلاق بدهد، همسر رئیس جمهور برایش حرام میشود و رئیس جمهور نمیتواند به او دست بزند.
وی بیان داشت: مقام معظم رهبری در جامعه ما نه تنها به عنوان ولی فقیه که قانون اساسی اختیارات آن را مطلقه میداند بلکه مرجع تقلید میلیونها مقلد در خارج از کشور و داخل ایران است.
صدیقی گفت:حضرت آیت الله خامنهای اگر منهای انقلاب و قانون اساسی یک مرجع تقلیدی بود که بیشترین مقلد را در جهان دارد و نتیجتا زعیم شیعه بود، این زعیم اگر حکمی کند و در صورتی که انقلاب و قانون اساسی هم نباشد نه تنها مردم مقید ما نماز شب و نماز جماعت خوان ما بلکه داشهای محله نیز با غیرت دینی به خودشان اجازه نمی دادند لحظهای در اجرای فرمان آن بزرگوار تسامحی و تساهلی کنند.
وی همچنین گفت: چند شب پیش در محضر آقا نیز گفتم ما قرائن زیادی داریم که میگوید هر کسی پرچم زعامت را به عنوان رهبر کل شیعه دادند، اولا نه تنها مراجع متدین ما که ولله حامی ایشان هستند.
صدیقی با بیان اینکه آیت الله گلپایگانی فرموده بودند که اگر در نظامی کارهای خلاف شرعی انجام شود ولی من اعلام کنم نظام تضعیف شود من اعلام نمیکنم تا نظام تضعیف نشود، تضعیف ولایت را تضعیف کل دولت و ملت دانست و افزود: اینکه کسی بگوید من تقویتم به این است که حرف آقا را چون و چرا داشته باشم این عین ضعف است و این ناتوان کردن دولتی است که پشتوانه مردمی دارد که اگر این پشتوانه را بردارد دولت میخواهد برای چه کسی دولت باشد.
امام جمعه موقت تهران در ادامه گفت: اگر دولتی چنین تصوری داشته باشد مثل دولت بحرین میشود، دولت بحرین مردم خودش را میکشد و سپس انتظار دارد که دولت باشد این دولت که همه را میکشد برای چه کسی میخواهد دولت باشد.
صدیقی افزود: این یک نرخ است که مردم ورامین ما که این بزرگوار هم باید جزو همانها سینه سپر کند و در زیر پرچم ولایت خون بدهد و لحظهای هم آقا را ناراضی نکند. در جریان 15 خرداد و بعد مگر امام را قانون اساسی، امام کرده بود که مردم ورامین کفن پوش آمدند و خون خودشان را دادند.
وی اظهار داشت: من مطمئن هستم دولت ما؛ رئیس جمهور ما و ملت ما به این قضیه توجه دارند و قطعا این موضوع را در راس برنامههایشان قرار خواهند داد.
امام جمعه موقت تهران در واکنش به تلاش جریان فتنه و دشمنان خارجی برای سوء استفاده از برخی مسائل داخلی تاکید کرد: بنابراین خواب آشفتهای که دشمن دیده و یا برخی فتنه گران فکر کردند و ذوق کردهاند که دو قدرت در جامعه ما پیش آمده است بدانند که اصلا فرض دو قدرت در ایران وجود ندارد؛ ملت ایران با عقیدهای که به مرجعیت و ولایت دارند زمینهای را برای بحث دو قدرت در ایران نمیگذارند.
صدیقی با بیان اینکه چتر حمایت حضرت ولی عصر در تمامی سی و چند سال اخیر دیده شده است، گفت: هر وقت مردم ما نگرانی پیدا کردند و از نظر ظاهری فکر کردند دشمن مسیری را در برابر ما مسدود کرده دست غیب آمده و مشکل را حل کرده است.
امام جمعه موقت تهران در ادامه تاکید کرد که توطئههای دشمن برای سوء استفاده از مسائل داخلی قطعا عملی نخواهد شد.
صدیقی با بیان اینکه پیام مردم در کشورهای عربی امتداد پیام روحالله در ایران است، گفت: از این رو شعار امام حسین(ع) که همان هیهات من الذله بود سراسر جهان را در مینوردد.
وی تصریح کرد: اتفاقاتی که در لیبی، بحرین و یمن صورت میگیرد باعث تاسف و تاثر است چرا که به اماکن مذهبی حمله میکنند و نظرات و دیدگاههای مردم را نادیده میگیرند.
صدیقی همچنین افزود: برای عبدالله صالح متاسفم که بنا را بر جنایت و کشتار مردم قرار داده تا حداقل بتواند بدینوسیله قدرت را حفظ کند اما بدانید آینده از آن مردم یمن است و مردم پیروز خواهند شد.
وی در ادامه روز گارگر و معلم را گرامی داشت و گفت: توقع ما از عزیزانی که میخواهند در سال جهاد اقتصادی خط شکن باشند این است کالاهای مرغوب، با کیفیت بالا و با استانداردهای جهانی را تولید کنند و به بازار ارائه کنند البته مردم ما نیز باید عادت کنند که از کالاهای تولید داخل استفاده کنند.
صدیقی با بیان اینکه این فرهنگ هر چیزی که خارجی باشد دوام و مرغوبیت بیشتری داشته باشد از نفوذهای استعماری و استثماری بیگانگان است، خاطرنشان کرد که مقابل با این جریان تولید کالاهای با کیفیت داخلی است.
بسمه تعالی