عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

وقت آن است که...

بسمه تعالی 

 


هرچند نظام سلطه به سرکردگی آمریکا و چند کشور اروپایی «اسلام ستیزی» را به عنوان یکی از راهبردهای اصلی در دستور کار خود قرار داده اند؛ اما حتی در همین کشورها با وقوع بحران مالی و اقتصادی اخیر در غرب، بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران به این مسئله اعتراف دارند که راه برون رفت از بن بست اقتصاد سرمایه داری و بانکداری ربوی، عمل به آموزه های شریعت اسلامی در حوزه اقتصاد و بانکداری است.
بنابراین اگر طی چهار سال گذشته در رسانه های غربی بحث اقتصاد اسلامی به طور جدی پیش کشیده می شود و فراتر و عمیق تر از آن در عرصه پژوهشی، پژوهشگاه وزارت امور خارجه آمریکا آن هم در بحبوحه بحران فراگیر مالی، بر نسخه اقتصاد اسلامی متمرکز می شود و یا در فرانسه دو سال پیش قانونگذار تصویب می کند که «اوراق بهادار اسلامی» صادر گردد و حتی در برخی از دانشگاه های غربی پیشنهاد تاسیس رشته اقتصاد اسلامی در دستور کار قرار می گیرد به خاطر دریافت و درک این حقیقت و واقعیت است که سیمای اصلی و بدون رتوش نظام اقتصاد کاپیتالیستی و اندیشه های اقتصادی مبتنی بر آموزه های سوسیالیستی برملا و عیان گشته است. از همین گذر است که کارشناسان و زبدگان اقتصادی غرب بر این مسئله تاکید می کنند که از جمله ریشه های بحران های مالی و اقتصادی افسارگسیخته غرب از یکسو، مضاربه های خیالی، غیرقانونی و کاغذی است و از سوی دیگر؛ سیستم بدون پشتوانه پولی و مالی و نفوذ پدیده ای به نام «ربا» است که از تبعات آن بر جامعه شکاف طبقاتی فاحش میان اقشار مستمند و فقیر با گروه های کلان سرمایه دار و ثروتمند است.
تمامی این موارد و نمونه ها که هرکدام بحث مستقل و جداگانه ای را می طلبد به طور واضح نشان می دهد که غرب علی رغم تقلاها و تحرکات فراوان در بستر «اسلام ستیزی» نمی تواند قدرت «اسلام» را در صحنه اداره اجتماع، سیاست و اقتصاد نادیده بگیرد.
بنابراین اگر کشوری مانند اسپانیا همین دو، سه روز پیش در راستای اسلام ستیزی، پخش اذان در میان مسلمانان در منطقه «سالت» بارسلونا را تحریم می کند تنها به یک اقدام سلبی و بی نتیجه روی آورده است وگرنه آن کشور و کشورهای مثل آن که امروز در باتلاق سیاست های اقتصادی شان گرفتار شده اند- از پرتغال و یونان تا فرانسه و انگلیس و ایتالیا- نمی توانند سیاست های اقتصادی اسلامی را که بر پایه قراردادهای اقتصادی واقعی و مبتنی بر تحقق عملی عدالت و طرد ظلم و جاه طلبی و چپاول و غارت و شکاف طبقاتی است تحریم نمایند.
به همین دلیل است که در بحران مالی غرب از 2007 به بعد به اذعان کارشناسان و تحلیلگران، کمترین آسیب را کشورهایی متحمل شده اند که از اقتصاد اسلامی و بخصوص بانکداری اسلامی بهره گرفته اند.
اما آنچه این یادداشت تلاش می کند سرنخ هایی از موضوع را به دلیل اهمیت فوق العاده و مقارن بودن آن با فضای کنونی اقتصاد دنیا و بحران مالی گسترده غرب قلمی نماید مقوله نظام بانکداری در کشورمان است؛ چه این که هفته ای که سپری شد مصادف با ایام بانکداری اسلامی بود و از طرف دیگر؛ مسایل پرچالشی در حوزه تخلفات بانک ها از جمله پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی بانک صادرات طی روزهای اخیر خبرساز شده بود. 1- از نکات مثبت در حوزه بانکداری کشورمان، تدوین قانون بانکداری بدون ربا در شهریورماه سال 62 است که در این مرحله با وجود برخی از نواقص و ضعف های احتمالی، اتفاق مهمی به وقوع پیوست و آن، این که یک مدل و سیستم بومی شده و غیرتقلیدی و بر مبنای موازین اسلامی بوجود آمد تا افق و چشم انداز آینده را برای دستیابی به بانکداری اسلامی ترسیم کند.
اما اکنون پس از گذشت 28 سال آنچه که مورد نگرانی کارشناسان متعهد و مستقل قرار گرفته در مرحله اجراست.
متاسفانه علی رغم این که اقتصاد کشورمان بانک محور بوده و می بایست تمام ظرفیت ها بکار گرفته می شد تا بانکداری اسلامی در صحنه عمل محقق شود آنچه که امروز ناظران و کارشناسان هشدار می دهند این است که انعقاد برخی قراردادهای صوری در بانک ها و عدم رعایت شرایط عقود اسلامی و از همه تاسف بارتر گزارش هایی در مورد ربا، ضرورت اصلاح موانع اجرایی شدن بانکداری اسلامی را دوچندان کرده است.
2- نکته دیگری که باید به مورد قبلی اضافه کرد این است که قانون بانکداری بدون ربا یک گام بزرگ در جهت بانکداری اسلامی بوده است و اگر در مرحله اجرا نیز بستر تحقق عملی آن مهیا گردد تازه بانکداری اسلامی عینیت یافته است؛ بنابراین تا اقتصاد اسلامی فاصله ای در خور تامل به نظر می رسد. آنچه که اینجا ضرورت دارد این است که باید در مرحله تقنین، خلأ قانونی جامع پیرامون اقتصاد اسلامی در حوزه های مختلف اقتصادی برطرف شود.
3- تحولات کنونی منطقه خاورمیانه در بستر بیداری اسلامی و در نقطه مقابل بحران مالی گسترده و فراگیر کشورهای غربی که به صورت دومینو کشورهای اروپایی را یکی پس از دیگری دربرمی گیرد ضرورت یک اقدام جهادی در زمینه اقتصاد اسلامی را مضاعف می کند، چرا که؛ همچنان که در بستر بیداری اسلامی، یک بار دیگر اسلام و قدرت نرم خارق العاده آن در صحنه اجتماع و سیاست با اقتدار به میدان آمد ضروری است که در عرصه اقتصاد نیز «اقتصاد اسلامی» به عنوان یک الگوی موفق و کارا در کارزار مدل ها و کاربست های اقتصادی پوسیده و فرسوده کاپیتالیستی و سرمایه داری رخ بنماید.
بی شک شکوفایی اقتصاد اسلامی در بستر تصمیم گیری ها و سیاست گذاری های کشورهای مسلمان نقش تاثیرگذاری را در تمدن بزرگ اسلامی در پهنه منطقه ایفا خواهد کرد.
4- همچنان که به اذعان دوست و دشمن، تحولات منطقه و بیداری اسلامی متاثر از انقلاب اسلامی ایران بوده است، نهادهای مرتبط و سیاست گذار و مجریان باید بستر اجرایی شدن اقتصاد اسلامی را در افق آینده کشور تسهیل و عملیاتی نمایند. امسال که سال جهاد اقتصادی است بهترین فرصت برای مقدمات این کار بزرگ و تاریخی است.
5- با توجه به نکاتی که در بالا آمد، یک نکته مهم و حساس باقی مانده است و آن این که همه آنچه که گفته شد ناظر بر این است تا الگوی بانکداری اسلامی و در افقی بالاتر الگوی اقتصاد اسلامی محقق شود. در این میان آنچه که این الگو را مورد خدشه قرار می دهد و انگیزه ها و اراده ها را برای رسیدن به آن نطقه آرمانی کمرنگ و سست می کند مقوله فساد و تخلفات بانک ها است که بیش از هر عاملی در مسایل اقتصادی به چشم همگان و افکار عمومی می آید.
متاسفانه طی سال های گذشته همواره اتفاقات ناگوار و تلخی را در حوزه بانکداری کشور شاهد بودیم.
بحث معوقات بانکی و اعداد و ارقام نجومی و هنگفت در این زمینه که مفری برای مفسدان اقتصادی بوده است هر چند بارها و به کرات در رسانه ها علنی شده و مسئولان مرتبط وعده و وعیدهایی را داده اند اما کماکان حل نشده و در این خصوص اطلاع رسانی ها نیز پس از مدتی فروکش کرده است و اکنون این سؤال جدی در میان افکار و اذهان عمومی مطرح است که چطور می شود در سیستم بانکداری کشور یک اختلاس سه هزار میلیارد تومانی انجام شود؟
6- و بالاخره باید خاطرنشان کرد که هر چند با انتشار خبر پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از بانک صادرات، نگاه ها معطوف به دستگاه قضایی برای برخورد جدی با این سوءاستفاده است اما ناگفته پیداست که تنها برخورد با «معلول» چاره کار نیست و باید با یک آسیب شناسی دقیق و نگاهی همه جانبه و عمیق با «علت ها» برخورد کرد.
قبل از آن که دستگاه قضایی به مسئله ورود نماید آنچه که محل یک سؤال و پرسش کلیدی است نظارت نهادهای مربوط همچون بانک مرکزی، شورای پول و اعتبار و نهادهای بازرسی است.
بنابراین با توجه به شرایط حساس منطقه و اتفاقات معنادار اقتصادی در سطح اروپا و آمریکا و در سوی مقابل ظرفیت های راهگشای نظام اقتصادی اسلامی به نظر میر سد تشکیل یک ستاد ویژه از مجموع هر سه قوه برای پیشبرد یک اقدام جامع و همه جانبه در خصوص تحقق عملی الگوی بانکداری اسلامی و در چشم اندازی وسیع تر الگوی اقتصاد اسلامی و به موازات آن برخورد ریشه کن کننده با تخلفات و مفاسد بانکی و اقتصادی ضروری است چرا که با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.
حسام الدین برومند

رفوزه

گفت: یکی از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس گفته است «اصلاحات صاحب دارد»!
گفتم: بر منکرش لعنت! حالا مگر کسی گفته است که اصلاحات صاحب ندارد؟
گفت: دعوا سر این است که بالاخره چه کسی صاحب اصلاحات است؟!
گفتم: نتانیاهو که با صراحت گفته بود «اصلاح طلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل ایران هستند» و شیمون پرز هم گفته بود «اصلاح طلبان به نمایندگی از اسرائیل با جمهوری اسلامی درگیر هستند».
گفت: اوباما و سارکوزی و نخست وزیر انگلیس هم که برای جبهه اصلاحات سنگ تمام گذاشته اند.
گفتم: راستی! چرا تاکنون هیچیک از اصلاح طلبان، ادعای مالکیت آمریکا و انگلیس و اسرائیل بر جبهه اصلاحات را نفی و تکذیب نکرده اند؟!
گفت: وقتی همه می دانند که سران فتنه جبهه اصلاحات را فروخته و قبضش را هم گرفته اند، دیگر انتظار داری چه بگویند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! بابایی به پسرش گفت؛ حالا که رفوزه شدی به کسی نگو که آبرویت نرود و پسرک گفت؛ چشم بابا! به همه سفارش کرده ام که به کسی نگویند!

من تابع دستور بودم !

 بسمه تعالی

 

 یادداشت روز
1- او دوازده، سیزده سال پس از پایان مسئولیتش تازه به حرف آمده بود. پطروس غالی دو سال پیش در کتابی که با عنوان «نگاهی به جهان فردا» منتشر کرد از پشت پرده ها گفت و در ترجیع بند همه ناگفته ها نوشت: «من دبیر کل سازمان ملل نبودم؛ تابع دستورات آمریکا و اسرائیل بودم»!
«غالی» که در سال های 1992 تا 1996 در سمت دبیرکلی سازمان ملل بود در این کتاب اعتراف می کند که پیش از برگزیده شدن به این سمت با صهیونیست ها در پشت پرده معامله کرده بود مبنی بر اینکه آنها به دبیرکلی او اعتراضی نکنند و او هم در عوض متعهد شود تا شرایط اسرائیل را در سازمان ملل بهبود بخشد.
او در تبیین ماجرا اذعان می کند بلافاصله پس از نشستن بر مسند دبیر کلی سازمان ملل اولین تعهدش به اسرائیل را انجام داده و دو اسرائیلی را در سمت های کلیدی سازمان ملل- اتفاقی که تا آن زمان نیفتاده بود- منصوب می نماید.
«غالی» همچنین می گوید: «در هر حال تا حدودی موفق به بهبودی روابط اسرائیل با سازمان ملل شدم اما اسرائیلی ها در سال 1996 میلادی پایگاه سازمان ملل واقع در نزدیکی روستای «قانا» در جنوب لبنان را که زنان و کودکان به آن پناه برده بودند بمباران کردند و صدها تن را در عملیاتی که شیمون پرز نخست وزیر وقت اسرائیل آن را خوشه های خشم نامید به قتل رساندند.»
این دبیر کل مصری سازمان ملل از یک حقیقت پرده برداشته و در کتاب خود می افزاید: «هیئت سازمان ملل در گزارش خود از این عملیات، حمله اسرائیل را عمدی خواند ولی اسرائیلی ها ادعا کردند که حادثه بوده و از ما [بخوانید سازمان ملل] خواستند که در گزارش خود تجدیدنظر کنیم ولی من به آن گزارش پایبند بودم و در این لحظه بود که رویارویی لابی صهیونیست ها با همراهی جمهوری خواهان و دموکرات های آمریکا با من آغاز شد؛ آنها در این نقطه نظر اشتراک داشتند که این عرب مصری (پطروس غالی) باید برکنار شود و...»
گفتنی است؛ همان سال 1996، سال پایانی پطروس غالی در سمت دبیر کلی سازمان ملل بود.
او در اعترافات مستندش در این کتاب تصریح می کند باید سازمانی جدید جایگزین این نهاد بین المللی شود چرا که فقط منافع تل آویو و واشنگتن در آن تأمین می شود.
اکنون پس از دو سال از اعترافات هشدارگونه کسی که خود زمانی دبیر کل بزرگ ترین سازمان جهانی بوده است بار دیگر ضرورت تجدیدنظر همه جانبه در ساختار فرسوده و وابسته سازمان ملل به چشم می آید... چرا؟ بخوانید...
2- کمیته تحقیق سازمان ملل در گزارشی با تبرئه رژیم صهیونیستی از حمله مرگبار به کاروان آزادی غزه، محاصره دریایی غزه توسط اسرائیلی ها در 31 ما ه مه 2010 را قانونی دانسته است!
این گزارش که در ماه های اخیر چندین بار به تعویق افتاد در حالی که قرار بوده آخرین ساعات دیروز منتشر شود پنج شنبه گذشته با انتشار در وب سایت روزنامه نیویورک تایمز پیش از انتشار رسمی افشا شده است! در این گزارش که بیش از یکصد صفحه است و نیویورک تایمز آن را درز یک کپی از گزارش گروه تحقیقی سازمان ملل دانسته، آمده است:
«کماندوهای اسرائیلی چون با مقاومت سازمان یافته و خشن گروهی از مسافران کشتی مرمره روبرو شده بودند در آن حمله 9 تبعه ترکیه کشته شدند.»
بنابراین گزارش، کمیته تحقیق سازمان ملل نتیجه گیری کرده است که محاصره دریایی غزه از سوی اسرائیل هم قانونی و هم مقتضی زمان حال بوده است.
البته در این گزارش که تنها بخش هایی از آن منتشر شده بدون آنکه رژیم صهیونیستی را درباره قتل 9 کشته و دهها زخمی کاروان آزادی مسئول بداند به این جمله بسنده شده است که؛ «نیروهای اسرائیلی که وارد کشتی مرمره آبی شده بودند در استفاده از زور زیاده روی کرده و نامعقول رفتار کرده اند».
صرفنظر از اینکه چگونه یک روزنامه آمریکایی به گزارش رسمی کمیته تحقیق سازمان ملل درباره حمله به کاروان آزادی پیش از انتشار رسمی آن دست می یابد باید گفت؛
الف: محورهای منتشر شده از گزارش مبسوط کمیته تحقیق سازمان ملل درباره حمله رژیم صهیونیستی به کاروان آزادی بطور واضح نشان می دهد که هیچ دلیل و استناد حقوقی در این گزارش وجود ندارد تا جنایت آشکار صهیونیست ها در محاصره غیرقانونی یک میلیون و نیم ساکن غزه و قتل 9 فعال صلح تبعه ترکیه را بپوشاند.
ب: سستی این گزارش که تنها کوشیده است صهیونیست ها را تبرئه نماید تا جایی است که تعجب کارشناسان و ناظران بین المللی را نیز برانگیخته است که این چه توجیه بی مقداری است که سربازان صهیونیست کمی بیش از اندازه از «زور» استفاده کرده اند در حالی که تنها در این حادثه دلخراش 9 نفر کشته و ده ها نفر زخمی و مجروح شده اند.
پ: در بدو امر به نظر می رسد رژیم صهیونیستی با نفوذ در کمیته تحقیق سازمان ملل درباره حمله به کاروان آزادی توانسته است به اصطلاح به موفقیتی نائل گردد چه این که شبکه تلویزیونی فرانس24 نیز در پی انتشار گزارش کمیته تحقیق سازمان ملل از سوی روزنامه نیویورک تایمز به نقل از مقامات صهیونیستی گزارش می دهد که «تل آویو» این گزارش را یک «پیروزی دیپلماتیک» برای خود محسوب می کند اما آنچه حقیقت مطلب است آن که، در فضایی که مقارن با بیداری اسلامی در سطح منطقه ای و بیداری مردمی در پهنه فراتر از منطقه است این اقدام سازمان به اصطلاح متعلق به ملت ها و تقلا و تلاش صهیونیست ها یک اقدام کور و بی نتیجه است چرا که اکنون همگان و افکار عمومی دنیا و ملت های مستقل و آزاده این پرسش چالش برانگیز و پرمعنا را دوباره به میان خواهند کشید که چرا گزارش گلدستون درباره جنایات رژیم صهیونیستی در جنگ غزه که به صراحت از سوی کمیته حقیقت یاب سازمان ملل مصداق بارز جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی خوانده شده بود در نهایت اجرایی نشد و متوقف گردیده است؟
3- از 8 ماه پیش که تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در بستر بیداری اسلامی شکل گرفته است و سقوط زنجیره ای دیکتاتورهای متحد با آمریکا و رژیم صهیونیستی همچون حسنی مبارک، بن علی و... را به دنبال داشته است اسرائیل در بدترین شرایط تاریخی خود گرفتار شده است. نه تنها به لحاظ داخلی با اعتراض گسترده مواجه شد که به تعبیری «اسرائیل در محاصره صهیونیست ها قرار گرفت!» بلکه به لحاظ منطقه ای و حتی فراتر از آن در انزوای کامل اسیر شده است و هر روز با شرایطی سخت تر باید دست و پنجه نرم کند. به طوری که مقامات کودک کش تل آویو عجزآلود به سخن درآمدند و بارها و به کرات، موج بیداری اسلامی در منطقه را ناشی از انقلاب اسلامی ایران دانسته و اظهار نگرانی کردند.
البته پیامدهای نگرانی ها و واهمه های مقامات رژیم صهیونیستی هر روز بیشتر نمایان می شود. از جمله این نگرانی ها و پریشان خاطری صهیونیست ها، وضعیت مصر جدید است که یکی از مهم ترین خواسته انقلابیون لغو معاهده کمپ دیوید است.
با این اوضاع و احوال، طبیعی است که برای یک عملیات روانی هم که شده است رژیم صهیونیستی تمام تحرکات و تلاش های خود را به کار گیرد تا قدری از فشار روز افزون برخود کم کند اما مشکل مضاعف اینجاست که گزارش توخالی و بی پایه و اساس کمیته تحقیق سازمان ملل مبنی بر تبرئه اقدامات جنایتکارانه صهیونیست ها در حمله به کاروان آزادی راهکار فرار از انزوا و استیصال و سر درگمی رژیم صهیونیستی نیست بلکه یک بار دیگر توجه مجامع جهانی و افکار عمومی دنیا را بر روی این رژیم جعلی معطوف می کند آنهم در شرایطی که روز قدس امسال به یک روز کاملاً بین المللی برای حذف این رژیم جنایتکار و زیاده خواه مبدل شده بود و از نیل تا فرات، راهپیمایان شعار مرگ بر اسرائیل سر دادند.
4- و بالاخره باید این نکته را به نکات قبلی افزود که به برکت موج مواج بیداری اسلامی و آگاهی روز افزون ملت ها که حتی تا قلب اروپا به پیش رفته است اقدامات فرافکنانه و دروغین آمریکا، اسرائیل و چند کشور اروپایی همراه آنها حتی از طریق دالانی به نام سازمان ملل دیگر نتیجه بخش نخواهد بود و در چرخه ای معکوس به ضرر آنها تمام می شود. از همین رهگذر و در همین خط اگر کسی مثل سارکوزی رئیس جمهور فرانسه به صحنه می آید و در سخنانی خصمانه با تکرار ادعای واهی غرب درباره برنامه هسته ای صلح آمیز کشورمان، ایران اسلامی را به رویارویی با آنچه که حمله پیش دستانه خوانده تهدید می کند ناشی از آن است که می خواهند فضای کنونی دنیای سیاست را به سمت اهداف جاه طلبانه شان سوق داده و از حرکت پیش رونده بیداری ملت ها با طرح مسایلی فریبکارانه جلوگیری نمایند ولی آنچه که امروز افکار عمومی دنیا بدان باور دارند این است که نه گزارش سازمان ملل درباره حمله اسرائیل به کاروان آزادی مطابق با واقعیت است و نه اتهامات سارکوزی علیه برنامه صلح آمیز هسته ای ایران رنگی از حقیقت دارد قمپز خنده داری که هیچکس برای آن تره خرد نمی کند.
حسام الدین برومند

دست دشمن را خوانده بود !

 بسمه تعالی

 


آن روزها- اواسط دهه 50- خبر سخنرانی آیت الله خزعلی در اهواز و بازداشت و تبعید ایشان بعد از آن سخنرانی به یکی از خبرهای داغ در محافل دینی و انقلابی تهران تبدیل شده بود. ماجرا اینگونه بود که رژیم وقت عراق به حوزه علمیه نجف اشرف حمله کرده و طلاب علوم دینی- که بسیاری از آنها ایرانی بودند- را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده بود. از سوی دیگر، رژیم شاه که خود از دشمنان شناخته شده حوزه و روحانیت بود و در آن هنگام با رژیم عراق درگیر مناقشات مرزی و لفظی بود، به فکر بهره گیری از این ماجرا افتاده بود. ساواک از پشت صحنه و به بهانه حمایت از طلاب علوم دینی، برخی از افراد موجه و مومن شهرهای بزرگ را به دعوت از علمای روحانی سرشناس، تشویق و ترغیب می کرد تا در مجالسی که به همین منظور در مساجد بزرگ تشکیل می شود، سخنرانی کرده و جنایات دولت عراق را محکوم کنند. رژیم شاه از طریق این ترفند، دو هدف را با یک تیر نشانه رفته بود. از یکسو علیه رژیم عراق که با آن مناقشات لفظی داشت تبلیغ کرده بود و از سوی دیگر با محکوم کردن حمله عراق به حوزه علمیه نجف، امیدوار بود چهره ضدروحانی و ضددینی خود را تا آنجا که ممکن است در اذهان عمومی ترمیم کند. آیت الله خزعلی در همین چرخه و به دعوت تعدادی از علما و معتمدین خوزستان برای سخنرانی آمده بود. اما، ایشان چه گفته بود که صبر و حوصله ساواک به سر آمده و او را بلافاصله بعد از سخنرانی بازداشت کرده بودند؟
برادران خوزستانی، به رغم مراقبت ها و حساسیت شدید ساواک، نسخه ای از نوار سخنرانی آن روز آیت الله خزعلی را به تهران آوردند و در سطح بسیار محدودی بین دوستان توزیع شد. نکته ای که با شنیدن سخنرانی ایشان، بسیار عجیب به نظر می رسید، این که آیت الله خزعلی طی سخنان حدود یک ساعته خود، دهها بار و تقریبا هر دو یا سه دقیقه یک بار نام مبارک حضرت امام(ره) را بر زبان می آوردند. توضیح این که واژه «امام» در آن روزها مرسوم نبود و آیت الله خزعلی مانند بقیه ارادتمندان امام راحل«ره»، هر از چند دقیقه، به مناسبت یا بی مناسبت، با عبارت؛ حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله الموسوی الخمینی، از ایشان یاد می کردند. چرا؟! از ارادت آیت الله خزعلی به حضرت امام(ره) باخبر بودم. ولی نام بردن از امام(ره) آنهم به تکرار 2 یا 3 دقیقه، عجیب و غیرمنتظره به نظر می رسید. آن روزها، برخی دیگر از شخصیت های برجسته روحانی نیز ضمن سخنرانی در مساجد و محافل از حضرت امام(ره) یاد می کردند مثلا مرحوم شهید محلاتی در پایان سخنرانی های خود به بهانه بیان مسئله شرعی با عبارت معروف «اما، نظر حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روح الله الموسوی الخمینی چنین است...» نام امام راحل(ره) را بر زبان می آورد، اما نام بردن پی در پی آیت الله خزعلی از حضرت امام در سخنرانی یاد شده عجیب و در مواردی، بدون بهانه و بی مناسبت به نظر می رسید. نگارنده در پی آن بود که علت را از آیت الله خزعلی جویا شود ولی این فرصت دست نداد و بازداشت و زندانی شدنم از سوی ساواک، دریافت پاسخ این سوال را به تاخیر انداخت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آیت الله خزعلی را ملاقات کرده و با یادآوری ماجرا، علت نام بردن پی در پی ایشان از حضرت امام(ره) را پرسیدم. آیت الله خزعلی در پاسخ (نقل به مضمون) فرمودند؛ «وقتی برای سخنرانی در آن جلسه به اهواز رفتم، متوجه شدم که علما و معتمدان دعوت کننده فریب ساواک را خورده اند و رژیم شاه قصد دارد با برپایی این مجلس و اعتراض بنده به رژیم عراق، جنایات خود علیه حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در ایران را کمرنگ جلوه داده و یا به فراموشی بسپارد. من نمی توانستم حمله ماموران رژیم عراق به حوزه علمیه نجف را محکوم نکنم و از سوی دیگر محکوم کردن اقدام رژیم عراق به معنای نادیده گرفتن خیانت و جنایت پهلوی علیه روحانیت در ایران بود و بیم آن داشتم که رژیم، آن بخش از سخنان مرا که علیه رژیم شاه است، سانسور کند و بخش مربوط به محکومیت رژیم عراق را از رادیو پخش کند. بنابراین تصمیم گرفتم که هر چند دقیقه یک بار نام مبارک حضرت امام را بر زبان آورم تا چنانچه قصد سانسور داشته باشند، نوار سخنرانی به اندازه ای مخدوش و بریده بریده شود که امکان پخش آن وجود نداشته باشد».
تا آنجا که از مضمون نوار سخنرانی آن روز آیت الله خزعلی به خاطر دارم، ایشان، ابتدا در چند جمله کوتاه حمله رژیم عراق به حوزه علمیه و طلاب نجف را محکوم کرد و بلافاصله گفت؛ اما، مگر رژیم ایران با روحانیت چه رفتاری داشته است، «سگ زرد برادر شغال است»و... یعنی حضرت آیت الله خزعلی با هوشمندی برگرفته از ایمان و تقوای الهی، از یکسو رژیم عراق را محکوم کرده بود و از سوی دیگر به رژیم پهلوی اجازه نداده بود از اعتراض ایشان به رژیم بعثی عراق برای تطهیر خود در قبال جنایات بی شماری که علیه روحانیت شیعه و حوزه های علمیه مرتکب شده است، سوءاستفاده کند.
و اما، مسئله آن روز آیت الله خزعلی، مسئله این روزهای ما نیز هست. از مدعیان اصلاحات که این روزها تمامی صفحات روزنامه های زنجیره ای و سایت های تحت مدیریت خویش را به سیاه نمایی علیه دولت و خدمات ارزنده آن اختصاص داده اند کمترین انتظاری نیست که تنها به فهرست کردن و برشمردن نقاط ضعف واقعی و عمدتا غیر واقعی دولت بپردازند و به خدمات ارزنده و فراوان و در مواردی، کم نظیر دولت های نهم و دهم کمترین اشاره ای نکنند، چرا که آنها اصحاب فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 هستند و به گواهی اسناد و مدارک غیرقابل انکار، نشان داده اند، نقشی بیشتر از پیاده نظام مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس ندارند و به قول شیمون پرز «اصلاح طلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند» و به گفته نتانیاهو «اصلاح طلبان به نمایندگی از اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران در افتاده اند». درباره وطن فروشی و خیانت بسیاری از مدعیان اصلاحات، بارها نوشته ایم و اسناد و مدارک فراوان و غیرقابل خدشه ای را ارائه کرده ایم که «ائتلاف آشکار با منافقین و بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها»، «حذف قید اسلامی از جمهوری اسلامی ایران»، «سر دادن شعار به نفع اسرائیل در روز قدس، و عربده کشی به نفع آمریکا در روز 13 آبان، اهانت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا، آتش زدن مسجد، همکاری آشکار با سرویس های اطلاعاتی بیگانه- که برخی از عوامل آن امروزه به آمریکا و انگلیس گریخته و پرده از هویت خود برداشته اند- پیروی بی کم و کاست از فرمول دیکته شده دشمنان بیرونی» و... از جمله آنها و فقط اندکی از آن بسیارهاست. بنابراین، بدیهی است که از ماموران تابلودار آمریکا و اسرائیل و انگلیس غیر از دشمنی و کینه توزی با نظام اسلامی نمی توان انتظار دیگری داشت. اما، روی سخن در این وجیزه با برخی از خودی هاست که ناخواسته و ندانسته - ولی متاسفانه پیوسته- در میدان دشمن بازی می کنند. این عده از -انشاءالله- دوستان ناآگاه وقتی سخن به نقد دولت می گشایند و یا در اعتراض به فلان نقطه ضعف واقعی دولت قلم می زنند، به گونه ای غیرقابل انتظار از مرزهای عدالت و انصاف عبور کرده و تنور دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها را گرم می کنند.
یکشنبه شب هفته جاری، رهبرمعظم انقلاب در دیدار اعضای هیئت دولت با ایشان، بار دیگر و برای چندمین بار، فرمول منطقی و عالمانه نقد را گوشزد فرمودند و آن «بیان نقاط ضعف به موازات نقاط قوت» بود. حضرت آقا چند روز قبل نیز در ملاقات کارگزاران نظام، خطاب به آنان - که خطاب به همگان نیز هست- فرمودند؛ «بایستی واقع بینانه نگاه کنیم، خودمان را نبایستی دچار خطا کنیم، یکسونگری نکنیم، ما نقاط مثبتی داریم، نقاط منفی هم داریم. این هر دو را ببینیم. گاهی فقط نگاه منفی غلبه داده می شود. امروز متاسفانه انسان مشاهده می کند که در بین برخی مسئولین و نخبگان سیاسی کانه مد شده که نگاه بدبینانه داشته باشند و نقاط مثبت را نبینند. در رسانه ها و غیررسانه ها مرتبا منفی بافی می شود. تا انسان می گوید چرا؟ می گویند آقا شما نمی گذارید ما واقعیات را بگوئیم... نه این یکسونگری است. اگر نقاط مثبت را بیان کنیم، یک جور مسائل کشور را می فهمیم و اگر نقاط مثبت را بیان نکنیم مسائل کشور را جور دیگری خواهیم فهمید اگر فقط نقاط منفی را مشاهده کنیم که البته نقاط منفی وجود دارد، این طبعا واقع بینی نیست و برآورد درستی از اوضاع کشور به ما نخواهد داد و تنها منجر به ناامیدی می شود» ایشان در ادامه توضیح دادند که بیان نقاط ضعف، اولویت ها را می نمایاند و بیان نقاط قوت امیدواری و اعتماد به نفس برای پیشبرد امور را در پی دارد.
در این باره اگرچه گفتنی های فراوانی هست ولی از آن میان به ذکر 4 نکته بسنده می کنیم.
1- برخی از دوستان به هر علت از جمله قبیله گرایی کور و یا اختلاف سلیقه ها و دلخوری های آنچنانی- بعضاً به جا- از دولت، تنها روی نقاط ضعف و بزرگ نمایی آنها تاکید می کنند و نقاط قوت را نمی بینند و یا خدای نخواسته نمی خواهند ببینند. این عده بی تردید در میدان دشمن بازی می کنند و دندان طمع غریبه ها را علیه نظام- و نه فقط دولت- تیز می کنند.
2- برخی دیگر به علت شیفتگی غیرقابل توجیه و یا برخوداری از رانت های بادآورده و مسئولیت های بیرون از شایستگی، هیچ نقطه ضعفی نمی بینند و یا می بینند و لب فرو می بندند. آنها کوچکترین انتقادها را با بدترین شکل ممکن به خیال خود پاسخ می گویند. این عده مانع از مطرح شدن ضعف ها و در نتیجه، اصلاح آن می شوند.
3- دولت محترم نیز متاسفانه تاب چندانی برای شنیدن نقاط ضعف ندارد و حال آن که بیان منصفانه و دلسوزانه نقاط ضعف در کنار خدمات فراوان و بعضا بی نظیر دولت نهم، نه فقط از نگاه شایسته به دولت نمی کاهد بلکه انصاف در ارزیابی را نیز بر سایر خدمات می افزاید.
4- و بالاخره، لازم است رئیس جمهور محترم مراقب برخی از اطرافیان حاشیه ساز خویش نیز باشد. این عده کم شمار که متاسفانه امکانات بیرون از شماری در اختیار دارند و به «حلقه انحرافی» معروفند، بارها نشان داده اند که کمترین ارادتی به رئیس جمهور محترم ندارند و در همه حال اسب مراد خویش را می رانند!
حسین شریعتمداری

قدس، نقطه اتصال

 بسمه تعالی

 


دیروز جهان شاهد یک موج بزرگ بود؛ موجی از انسان ها با زبان ها، رنگ ها، مذاهب و جغرافیای مختلف که همه حول یک کلمه (قدس) جمع شده بودند در عین حال آنچه دیروز در چهار قاره فریاد زده شد نشانه روشنی از بازخیزی امت بزرگی بود که قرن ها تحت سیطره و نفوذ غرب قرار گرفته بود و غرب آن را پایان یافته تلقی می کرد. حرکت دیروز امت اسلامی نشان داد که قرن جدید، قرن بازگشت پرقدرت تر اسلام به صحنه مدیریت جوامع است. حالا می توانیم دریابیم که چرا حضرت امام خمینی، روز قدس را نه فقط روز فلسطین و نه فقط روز امت اسلام بلکه «روز پیامبر عظیم الشان اسلام» می دانستند. دیروز همه دریافتند که بعثت بار دیگر آغاز گردیده است.
اما در خصوص روز قدس، مفهوم، پیام ها و پیامدهای آن نکات مهمی وجود دارد:
1- اسلام و امت اسلامی بطور ماهوی و نه تاکتیکی با غرب تضاد دارد و این «تضاد هویتی» امکان سازش این دو را ناممکن کرده است. این تضاد بخصوص در حوزه تمدنی که فراجغرافیاست شدت و حرارت بیشتری دارد. تا اینجای کار، غربی ها به گمان این که راه آنان برای پیشروی در جغرافیای اسلام هموار است از مسلمانان جدی تر بوده اند. آنان در دو قرن گذشته همه ساز و کار خود را برای به زانو درآوردن حریف پای کار آوردند و البته در 32 سال گذشته این تلاش ها به دو دلیل سیرصعودی هم پیدا کرد یکی از این دو وقوع انقلاب اسلامی ایران که خواب را از چشم غرب ربود و دیگری فراگیرتر شدن امکانات ارتباطی و سهل الوصول تر شدن دسترسی عمومی به این امکانات بود. در این هماوردی، غرب همه جغرافیای جهان اسلام و بخصوص منطقه موسوم به خاورمیانه را میدان این چالش عظیم تمدنی قرار داد و وقوع چهار جنگ بزرگ غرب علیه مسلمانان طی 10 سال در این منطقه- جنگ افغانستان 1380، جنگ عراق 1381، جنگ لبنان 1385، جنگ غزه 1387- از این چالش عظیم حکایت می کند.
غرب در این 200 سال و بخصوص در این 32 سال تلاش کرده تا با اشغال سرزمین های اسلامی بر شکست و تحقیر تاریخی خود در جنگ های صلیبی غلبه کند. اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران که - ماهیت عمیق دینی دارد- این «جبران خواهی» را با چالش جدی مواجه کرد. وقتی که ماجرای 11 سپتامبر 2001 به عنوان چاشنی یک اقدام امنیتی هماهنگ غرب علیه جهان اسلام پیش آمد، جرج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا که بعدها شکست سنگینی را از جهان اسلام متحمل گردید، گفت: «ما با جهان اسلام جنگی پیش رو داریم که یک جنگ صلیبی است» اما البته نه تنها تحقیر تاریخی شکست غرب از مسلمین در جنگ های صلیبی قرون 12 و 13 میلادی و به عبارتی در فاصله سال های 1099 تا 1250 میلادی جبران نشد بلکه به مدد بیداری اسلامی ناشی از اندیشه و راه حضرت امام خمینی(ره) بر سیاهه شکست های غرب از جهان اسلام افزوده شد در همه این 4 جنگ و نیز در اقدامات براندازانه دیگری که غرب علیه مسلمین به راه انداخت، با شکست رسوا کننده مواجه گردید؛ که ابعاد آن به هیچ وجه با شکست غرب در جنگ های دو قرنه صلیبی ها قابل قیاس نیست چرا که از یک سو در جنگ های صلیبی طرفین از نظر مادی توازن قوا داشته و حتی جهان اسلام از لحاظ تجهیزات نظامی از اروپا پیشرفته تر بود، در حالی که در قرن بیستم و بیست و یکم فاصله این تجهیزات بسیار زیاد و به نفع غرب است. و از سوی دیگر جهان اسلام در دوره جنگ های صلیبی متحدتر و منسجم تر از امروز بود. با این وصف شکست غرب از جهان اسلام در دهه اخیر که مکرر اتفاق افتاده اهمیتی بسیار افزون تر از شکست غرب در جنگ های صلیبی دارد.
2- غرب در این «جبهه گرم» نقطه کانونی طرف مقابل خود را می شناسد و نیز می داند که ظرفیت های پراکنده آن در چه نقطه ای به هم می رسند. تمرکز سنگین اروپا و آمریکا روی ایران ثابت می کند که آنان سالهاست که ایران را نقطه کانونی امت اسلامی و بازخیزی آن به حساب می آورند و به صحنه آمدن طرح های پی درپی غرب و رژیم های منطقه ای وابسته به آن در طول حدود 4 دهه اخیر برای خاتمه دادن به موضوع فلسطین هم ثابت می کند که از نظر غرب «نقطه وصل» امت اسلام فلسطین است. غرب به درستی می داند که مسئله فلسطین و مواضع جدی ایران درباره فلسطین یکی از عواملی است که به ایران «نقش کانونی» در جهان اسلام داده است و نیز می داند که اگر پای ایران از جهان اسلام کنار گذاشته شود، جهان اسلام به دلایل متعدد سیاسی و فرهنگی قادر به ایستادگی در برابر غرب نیست. نگاهی به مدل های مالزی ماهاتیر محمد، ترکیه اردوغان، سودان عمرالبشیر- که البته هر کدام تفاوت های مهمی با دیگری دارد- و سنجش تجربه و توانایی آنان در مقابل غرب به خوبی این نکته را ثابت می کند که بدون ایران از دیگران کاری برنمی آید.
آنان برای این که ایران و فلسطین را از هم جدا کنند- تا سپس بر امت اسلام مسلط گردند- از یک سو با زبان های مختلف و بخصوص در سطوح نخبگی و دانشگاهی به ایرانیان القا می کنند که به شما فارس های شیعه چه ربطی دارد که از یک مشت «عرب سنی» در سرزمینی که از سرزمین شما دور است حمایت می کنید و بخاطر آنان خود را با جهان درگیر کرده اید و از طرف دیگر به فلسطینی های مبارز و هر عرب دیگری به ایران اسلامی افتخار می کند، می گویند، توی عرب سنی چرا با برنامه ای که فارس های شیعه تدوین کرده اند با اسرائیل خونریز و غرب مهاجم درگیر شده ای و ملت خود را قربانی شکل گیری امپراتوری ایرانی می کنی. در روزهای پایانی جنگ 22 روزه رژیم صهیونیستی علیه فلسطینی های محاصره شده غزه، روزنامه «آتلانتیک» اروپا -و البته چندین رسانه دیگر غرب با مضمونی مشابه- نوشته بود: «آن که در غزه پنجه در پنجه ارتش اسرائیل انداخته، یک فلسطینی نیست یک سرباز ایرانی است» و بعد برای آن که سلاح را از دست فلسطینی بگیرد، اضافه کرده بود: «امروزه یک بال امپراتوری ایران در افغانستان و پاکستان و بال دیگر آن به مرزهای غربی لبنان و غزه رسیده و هر چه در فاصله این نقاط اتفاق می افتد ماهیتی ایرانی دارد.» کما این که در فضای داخلی ایران بارها گفته شده که «آنچه مصیبت بر سر ایران می آید نتیجه فلسطینی تر شدن مسئولان ایران است»:با اندکی غور در واقعیات- و نه تخیلات و یا تبلیغات- درمی یابیم که آنچه به ایران قدرت می دهد و فلسطین را به فلسطینی ها برمی گرداند، همگرایی ایران و فلسطین است کما این که هر کشور اسلامی که از فلسطین فاصله بگیرد از منافع ملی و امنیت ملی خود چشم پوشیده است. برای تقریب به ذهن در این سؤال تامل کنید: آمریکا تا کی آمریکا و اروپا تا کی اروپاست- یعنی قادر به نقش آفرینی جدی بین المللی است- آیا پاسخی غیر از این می یابید که «تا زمانی که با هم باشند».
3- فلسطین در طول 6 دهه گذشته، نماد ضعف و توانایی جهان اسلام و غرب بوده است اروپا در سال 1917- از طریق اعلامیه بالفور وزیر خارجه وقت انگلیس- با غرور زیادی اعلام کرد که فلسطین مسلمانان را به «یهودی های اروپا» تقدیم می کند یک سال بعد از این یعنی بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی اول اروپا رسما اعلام کرد که عراق، فلسطین، اردن، سوریه و تونس تحت قیمومت انگلیس، لبنان و الجزایر تحت قیمومت فرانسه، مغرب تحت قیمومت اسپانیا و لیبی تحت قیمومت ایتالیا درآمده اند و این قیمومت تا سال 1948- یعنی 30 سال- استمرار می یابد و درست در پایان این دوره موجودیت رژیم جنایتکار اسرائیل اعلام می شود. یعنی وقتی مسلمانان واکنش جدی نسبت به اعلامیه بالفور علیه فلسطین نشان ندادند، سرزمین های خود آنان تحت سیطره نظامی غرب قرار گرفت و پس از آن نیز غرب برای آن که جهان اسلام قادر به حرکت نباشد، اسرائیل را مانند یک خنجر در قلب آن فرو کرد. حالا در نقطه مقابل، آن چه جای تردید درباره این گزاره وجود دارد که تلاش هر ملت و هر کشور برای آزاد کردن فلسطین و بخصوص قدس، مستقیما دفاع از مرزهای ملی خود به حساب می آید. اگر اشغال فلسطین نشانه استیلای غرب بر شئونات کشورهای اسلامی این منطقه هست- که هست- آزادی فلسطین نیز نشانه توانایی کشورهای اسلامی برای دفاع از تمامیت ارضی خود است. این قلم در اواخر مرداد یا اوایل شهریور 1385- کمی پس از شکست فاحش رژیم صهیونیستی از حزب الله در جنگ 33 روزه- در همین ستون به سخنی دقیق از هنری کسینجر استناد کرده بود. این پرآوازه ترین چهره نظریه ساز 50 سال اخیر آمریکا در روزنامه نیویورک تایمز نوشته بود: «جنگ اسرائیل و حزب الله، مینیاتوریزه شده جنگ آمریکا و ایران است با همین روند و با همین نتیجه». حدود 3 سال بعد اسنادی به دست آمد که نشان می داد، در صورت پیروزی رژیم صهیونیستی در این جنگ، بلادرنگ جنگ آمریکا علیه ایران شروع می شد و نیز اسناد دیگری می گویند در فاصله سال های 2004 تا 2006 نیروهای نظامی آمریکا در منطقه وارد تمرین هایی شدند که ماهیت آن تهاجم به ایران بود.
4- تهدید، یک ملت، یک کشور و یک نظام سیاسی معمولاً شامل ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی،نظامی و علمی است و از جنبه دیگر به داخلی، منطقه ای و بین المللی تقسیم می شود اما اگر به تهدیدات منجر به فروپاشی یا بحران در خاورمیانه و مناطق مشابه آن نگاه بیندازیم درمی یابیم که- حداقل- در این مناطق تهدیدات عمدتاً جنبه فرامرزی داشته اند در این میان «ایران پس از انقلاب» نیز عمدتاً در فشار. «تهدید خارجی» بوده تا تهدید داخلی. جنگ نیابتی رژیم سابق عراق علیه ایران، تهدید به براندازی نظام سیاسی، رویکرد تحریمی به قصد ایجاد فلج اقتصادی، عملیات روانی به قصد سیاه نمایی آینده کشور، ایجاد ترور، کودتا، آشوب و اغتشاش همه در خارج از مرزها پخت و پز و اجرایی شده اند بنابراین درست است که پایداری هر کشوری به پیوستگی ملت و نظام سیاسی آن بستگی دارد ولی این پیوستگی نوعا از خارج از مرزها آماج حمله قرار می گیرد.
چند سال قبل این ایده در میان فلسطینی ها و نیروهای مقاومت شکل گرفت که برای خارج کردن فلسطین از بن بست «انتفاضه ای از بیرون» نیاز است و نباید همه نگاه ها معطوف به نیروهای جهادی فلسطین شود. البته این ایده در آن هنگام، چندان عملی به نظر نرسید و به آن توجه چندانی نشد اما یک یا دو ماه بعد یک انتفاضه منطقه ای شکل گرفت و شرایط را به نفع فلسطین و ضرر رژیم صهیونیستی دگرگون کرد. این طبیعت مسایل امنیتی سیاسی است. برای تقویت موقعیت و اقتدار یک کشور و یا یک ملت، اتفاقات امنیتی نوعاً در فراسوی مرزها رخ می دهد.
از این منظر هم می توانیم کارکرد منطقه ای ایران و ربط آن با منافع ملی کشور را ارزیابی کنیم و هم می توانیم با نگاه به گستره «انتفاضه منطقه ای»- که همه آن ها از یک سو تحت تاثیر سرگذشت فلسطین هستند و از سوی دیگر تاثیر جدی بر فلسطین دارند- آینده فلسطین و رژیم صهیونیستی را به نظاره بنشینیم. از حدود سال 1379 تاکنون- پس از قدرت گرفتن لبنان در برابر رژیم تل آویو- از شمار کشورهای منطقه ای که حاضر به همکاری با دولت جعلی اسرائیل بوده اند کاسته شده و بر میزان کشورهایی که در حمایت از فلسطین حاضر به پرداخت هزینه هستند، افزوده شده است. با این قاعده که «امنیت و منافع نوعا در فرامرزها کلید می خورد» می توان به پاسخ روشن سؤال مذکور دست یافت.
سعدالله زارعی

فرعی- اصلی در نقشه آن لاین انقلاب ها

 بسمه تعالی

 


دگرگونی در نقشه سیاسی خاورمیانه و جهان سرعت گرفته است. اکنون تغییرات نقشه سیاست جهانی علی الدوام «به روز» می شود.گسل های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعددی که ماه هاست در صحنه سیاست جهانی فعال شده، هر چند روز یکبار زلزله تازه ای را پدید می آورد و نقشی تازه بر صورت بندی تحولات می زند. روزگاری تصور می شد فقط خاورمیانه روی خط زلزله است اما حالا این تصور، ناتوان از بازگویی تمام واقعیت های جاری است. امروز بلوار «راتسچیلد» تل آویو همان قدر زلزله خیز شده که میدان «التحریر» مصر شد و خیابان های لندن همان قدر ملتهب به نظر می آید که وال استریت نیویورک. گویا تمام تحولات گونه گون از شرق افغانستان و جنوب شبه جزیره عربستان (یمن) تا مصر و فلسطین اشغالی و 2محور «شمال- جنوب دریای مدیترانه» و «شرق- غرب آتلانتیک»، همه روی یک موج قرار گرفته اند. در این جهان پرتلاطم و مدام به روز شونده، سزاوار است که ما نیز مرتبا خاستگاه تحولات و مسیر مرحله به مرحله آن را رصد کنیم، فرصت های فراوان و تهدیدهای محتمل را در یک فهرست گرد آوریم و با این برآورد، نگاه دقیق تری به فعل و انفعالات سیاست داخلی به ویژه در جبهه اصولگرایان داشته باشیم.
کدام اتفاق بزرگ، جزء به جزء و قطعه به قطعه در حال ساخته شدن است؟ قرنی که سپری شد، قرن ابرقدرت ها بود. از دل دو جنگ بزرگ جهانی، قطب بندی قدرتی سربرآورد که کمترین نقش در آن متعلق به ملت ها بود. آمریکا بود و شوروی و اقمار آنها. اما دو اتفاق بزرگ در دهه های پایانی قرن بیستم، تحولات جهانی را وارد فاز تازه ای کرد؛ 1-استارت قدرت نمایی ملت ها با پیروزی انقلاب اسلامی که به تدریج در لبنان و فلسطین و افغانستان نیز باز تولید شد2-فروپاشی ابرقدرت شوروی در آگوست 1991 میلادی(20 سال پیش) که باعث شد آمریکا، سیمای ابرقدرتی بلامنازع و یاغی را به خود بگیرد. پس از فروپاشی بلوک شوروی، قشون کشی نظامی، سیاسی و فرهنگی غرب (ناتوی نظامی و فرهنگی) به شرق اروپا آغاز شد. در کمتر از 10 سال آمریکا در حالی که خود را بر دروازه های مسکو می یافت، اعلام تاجگذاری کرد و قرن 21 را قرن جدید آمریکایی خواند. دور تازه جنگ صلیبی رسما آغاز شد تا کار تنها رقیب باقی مانده در میدان- جهان اسلام با الهام بخشی جمهوری اسلامی- یکسره شود. افغانستان و عراق در کمتر از 2 سال زیر چکمه اشغالگران قرار گرفتند. ظاهرا همه چیز روی برنامه بود الا یک موضوع مغفول و نه چندان کوچک؛ ملت ها! مهاجمان اشغالگر قرار بود بر این ملت ها حکومت کنند نه بر خاک ها و سرزمین ها. و پنتاگون و ناتو تنها کاری که کرده بودند رژیم های متحد خود را به زیر کشیده بودند بی آن که بتوانند خلأ آنها را پر کنند. مناره دزدی بی آن که چاه را کنده باشند. نمی شد که در سرزمین های اشغالی عراق و افغانستان و فلسطین، یا سرزمین های تحت حاکمیت خودکامگان متحد آمریکا (مصر و تونس و یمن و بحرین و عربستان و...) ملت وارد کرد. اگر ملت سازی شدنی بود باید در فلسطین اشغالی جواب می داد که نداد. حتی بی سر و پاهایی که قرار بود ملت اسرائیل را تشکیل دهند، هم اکنون رژیم تل آویو را به چالش می کشند.
«انقلاب»هایی که از 8ماه پیش در شمال آفریقا و جنوب خلیج فارس سربرآورده و به شکل اعتراض و شورش به غرب منتقل شده اند، روی دیگر سکه «مقاومت» هستند. هر جا ملتی هست که عزت و آقایی و استقلال و حقوق خود را جست وجو می کند و بر سر این آرمان ها «مقاومت» می کند، ذاتا «انقلابی» شده است و هر جا ملتی رو به انقلاب می کند، حربه و گارد مقاومت را انتخاب کرده است. و نیز، هر جا انقلاب و مقاومت هست، ذاتا و ماهیتا معارضه با نوکران غرب نیز هست، در ایران و عراق باشد یا مصر و تونس و بحرین و یمن و لیبی. منطبق با این واقعیت انکارناپذیر، شوخی بی مزه و به غایت خنکی خواهد بود که مثلا آمریکا و انگلیس هم ادعا کنند از انقلابیون حمایت می کنند یا مثلا اضلاع فتنه سبز در ایران تظاهر کنند که از سقوط نوکران غرب به دست ملت ها خوشحالند. یعنی می شود که مثلا ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی همین چند روز پیش بگوید «پرزیدنت مبارک و رژیم مصر بزرگ ترین ذخیره استراتژیک ما بودند» و نتانیاهو نخست وزیر همان رژیم گفته باشد «اپوزیسیون سبز در ایران بزرگ ترین سرمایه اسرائیل است»، آن گاه کنار هم گذاشتن و جمع زدن این دو گزاره نتیجه بدهد که دست اندرکاران فتنه سبز از قیام مردم مصر خوشحال شده اند و تحرک کور روز 25 بهمن شان در راستای حمایت از مردم مصر و تونس- و علیه مبارک و بن علی- بوده است؟! قصه همان قصه روسفیدی نوکری است که اموال ارباب را دزدیده بود و ارباب به همین دلیل، کاسه ماست را بر سر وی شکست اما او انگار نه انگار که سرش شکسته، گفت چه خوب! روسفید شدم.
تغییرات گسترده در نقشه سیاسی منطقه و جهان از 8ماه پیش در تونس کلید نخورد بلکه 2سال پیش در تهران آغاز شد، شاید دقیقا همان غروب روز قدس (27شهریور) سال 1388 که رابرت گیتس وزیر دفاع وقت (رئیس اسبق سازمان سیا) با بلاهت تمام، نسبت به حاشیه سازی عجیب و غریب دست اندرکاران فتنه سبز ابراز ذوق زدگی کرد. آن روز در حالی که توده های میلیونی ملت ایران، مرگ اشغالگران قدس را با زبان روزه فریاد می کردند، گروهی تحریک شده از سوی سازمان فتنه به خیابان آمدند که به دعوت رئیس گروه کر (وزارت خارجه رژیم صهیونیستی) شعار می دادند «نه غزه، نه لبنان». و همزمان خط قرمز روی «جمهوری اسلامی» کشیده بودند. استقلال و آزادی بدون جمهوری اسلامی؟! لیبرال ها و سلطنت طلب های آمریکایی- انگلیسی، مرد پاسداری از چنین آزادی و استقلالی بودند یا چپ های به ظاهر کمونیست؟!
آن روز تن آقای گیتس هنوز داغ بود که گفت «اتفاقات امروز ایران نشان داد سیاست ما در تحریم علیه ایران درست بوده و فشارها جواب داده و باعث اختلاف و دودستگی شده است.» او نمی فهمید که وقتی غیرت یک ملت علیه چنان رذالتی به جوش آید، چه دو مینویی از بیداری و غیرت اسلامی در خاورمیانه علیه نوکران غرب رخ خواهد داد. نمی دانست که شعار بلاهت آلود نه غزه نه لبنان، چه آتش خشمی در جان ملت های مسلمان مصر و فلسطین و یمن و بحرین و دیگران می اندازد. آمریکا و اسرائیل و انگلیس و سرویس های جاسوسی آنها روز قدس 2سال پیش، کندن گور حسنی مبارک و بن علی و عبدالله صالح و آل خلیفه و آل سعود را کنتراتی به طایفه ای ورشکسته در ایران سپردند که هنر ایجاد جرقه انفجار خشم ملت ایران و برپایی انقلابی تازه در 9دی 1388 را داشتند، جنبشی که نیویورک تایمز در ستایش آن نوشت «این بزرگ ترین تظاهرات در خیابان های تهران از 20سال پیش و از زمان تشییع آیت الله خمینی است.»
به فهرست تحولات شتابان اخیر در منطقه نظر بیندازید: 1- غرب پس از سقوط متحدان در مصر، تونس، عراق، لیبی- و احتمالاً یمن و بحرین- درصدد سرقت انقلاب ملت ها و حاکمیت های جدید است. این کش وقوس با شدت تمام ادامه دارد 2- جبهه مقاومت در لبنان و سوریه تحت فشارهای گسترده سیاسی، تبلیغاتی و حتی نظامی است تا شاید گشایشی برای آمریکا و اسرائیل پدید آید 3- رژیم عربستان و برخی کشورهای همسو به عرصه فراخوانده شده اند تا به هر قیمت ولو مداخله نظامی، ترمزی بر روند تحولات و انحراف مسیر آن باشند 4- اسرائیل درحالی که از حمله به جنوب لبنان و جنوب فلسطین (غزه) هیچ نتیجه ای نگرفت اکنون زیر پای خود را در مصر نیز خالی شده می بیند و همزمان- به تعبیر هاآرتص- بی سر و پاهای کاباره نشینی که اساساً شست وشوی مغزی داده شده بودند و درحاکمیت اسرائیل آدم حساب نمی شدند، به خودنمایی چند صدهزارنفری در خیابان های تل آویو با شعار نتانیاهو برو گم شو پرداخته اند 5- آمریکا طبق توافق باید تا آخر دسامبر 2011 (فردای 9دی 1390) چهل و ششهزار نیروی نظامی خود را بدون کمترین دستاوردی از عراق خارج کند و تخلیه نیروها از افغانستان را در ماه های آینده آغاز نماید. 6- اغتشاش سیاسی- اقتصادی تا لندن و نیویورک و واشنگتن و تا مرز سقوط اعتبار دولت های آمریکا و انگلیس امتداد یافته است. این بحران ها تازه سر باز کرده اند و این هنوز اول ماجراست. نابرابری 273 برابری شمال و جنوب در لندن یک بشکه باروت کامل و مستعد انفجار است چنان که مقدمه آن را دیدیم. 7- چالش هسته ای با وجود شتاب گرفتن روند توسعه برنامه هسته ای ایران به حاشیه پرتاب شده است.
در چنین شرایطی اگر شما جای اتاق فکرهای امنیتی- راهبردی در واشنگتن یا لندن و تل آویو بودید و پیش فرض اصلی را بر خشکاندن سرچشمه می گذاشتید، سراغ کجا می رفتید؟ اگر قرار بود این روند شتابان تحولات از رمق بیفتد، موتور الهام بخشی را که باید خاموش شود، در کجا جست وجو می کردید؟ جز ایران؟ به جرئت می توان گفت اگر ترس از الهام بخشی و تعیین کنندگی ایران نبود، غرب با میلتاریزم عریان و نسل کشی و کشتار جمعی، مسائل مصر و تونس و یمن و عراق و سوریه و لبنان و بحرین را یکجا حل می کرد همچنان که در دهه 1990 در یوگسلاوی سابق (صربستان) کرد.
با این صورت بندی اجمالی از تحولات منطقه و جهان، اکنون بهتر می توان مفهوم «اصلی- فرعی» کردن مسائل در حوزه سیاست داخلی، در سطح حاکمیتی و از جمله درون جبهه اصولگرایان را دریافت. قطعاً مثلث استکبار مانند دو سال پیش و البته این بار از موضع ضعف، روی پروژه فشار بر ایران متمرکز خواهد شد. این سناریو 1- فشار اقتصادی و تحریم 2- فشار سیاسی و تبلیغاتی (به بهانه های چالش هسته ای، حقوق بشر و تروریسم) 3- فراخوان همه عوامل وابسته به میدان برای به رکود کشاندن روندهای اقتصادی و سیاسی (اصلاحات اقتصادی و انتخابات) در ایران را شامل می شود اما نقطه تمرکز دشمن «سیبل کردن حاکمیت و حاملان اصولگرای آن» خواهد بود چرا که دشمن یقین کرده صرفاً با سست کردن یکپارچگی در حاکمیت و ایجاد خلل و شکاف در آن است که می تواند کاری از پیش ببرد. حرکت با چراغ خاموش اضلاع فتنه برای شبیخون و بسیج رسانه ای گسترده با محوریت انهدام «انسجام حاکمیتی اصولگرایان»، خبر از این سناریو می دهد. همه تمرکز دشمن و فتنه گران بر آزاد کردن غول به زنجیر کشیده شده اختلاف از چراغ است.
هرکس از هر زاویه و با هر استدلالی، آرمان بی بدیل و بلامعارض اتحاد و همدلی را به چالش می کشد، تردید نباید کند که نه تنها در حق ملت ایران جفا کرده بلکه شریک خون هر مظلومی خواهد بود که در جای جای جبهه بزرگ مقاومت اسلامی بلکه جبهه بیداری ملت ها بر زمین می ریزد. چنین خطایی، جرمی بزرگ و نابخشودنی است. باشد که پیشاهنگان این بیداری عظیم، از ملت ایران و دیگر ملت ها جا نمانند. به برکت روحیه جهادی، باید از خواب نوشین بامداد رحیل حذر کرد. مقتدای فرزانه انقلاب با همین افق دید بود که ویژگی چهارگانه جهاد را 1- مقابل حرکت خصمانه و غرض آلود دشمن 2- مستمر و همه جانبه 3- هوشمندانه و 4- مخلصانه بودن برشمردند. بدون روحیه جهادی نمی توان در خط مقدم و پیشانی «جبهه مقاومت و انقلاب» ایستاد و به مفهوم حقیقی، به روز(up to date) و آن لاین بود.
محمد ایمانی

بیانیه یک دولت ورشکسته !

 بسمه تعالی

 

 
طی سال های اخیر سه موضوع ادعایی، «پرونده هسته ای»، «نقض حقوق بشر» و «حمایت از تروریسم» همواره از سوی آمریکا علیه کشورمان مطرح بوده است. درباره برنامه هسته ای ایران آنچه که امروز برای افکارعمومی دنیا محرز و غیرقابل انکار است ادعاهای بی پایه و اساس آمریکا در 9 سال گذشته است که علی رغم پروپاگاند ای رسانه ای و شلتاق کاری های آمریکا و غرب حتی یک دلیل برای ادعاهای خود اقامه نکردند و در نهایت از هجمه برای غیرصلح آمیز نشان دادن برنامه هسته ای کشورمان طرفی نبسته و ناکام ماندند.
این آبروریزی بزرگ برای آمریکایی ها در طرح ادعاها و اتهامات توخالی علیه ایران اسلامی کار را بدانجا کشیده است که اکنون پس از گذشت قریب به یک دهه، جنجال ها و هیاهو بر ضد ایران، نتیجه معکوس داده و در سوی مقابل صدای رسانه های آمریکایی را درآورده است.
در همین اواخر بود که نشریه آمریکایی فارین پالیسی-Foreign policy- به ادعاهای بی پشتوانه آمریکا علیه برنامه هسته ای ایران انتقاد کرد و «جرمی هاموند» سردبیر آن نوشت: «به نظر من، برنامه هسته ای ایران صلح آمیز و تحت نظارت سازمان بین المللی انرژی اتمی است.»
هاموند در ادامه اصل ماجرا را چنین توضیح می دهد: «علت اینکه آمریکا برنامه هسته ای ایران را هدف قرار داده، این است که این کشور می خواهد کشور مستقلی باشد. این کشور از سیاست های آمریکا پیروی نمی کند و به همین خاطر به تلاش در راستای ساخت سلاح هسته ای متهم می شود و این در حالی است که از اسرائیل-که دارای بمب اتم است و به معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای نیز نپیوسته- هیچ سخنی به میان نیامده است.»
این تنها نمونه ای است که به وضوح نشان می دهد مشت آمریکایی ها حتی برای افکارعمومی و رسانه های آن کشور نیز باز شده است و آنها هیچ دلیلی برای ادعاهای خود مبنی بر غیرصلح آمیز بودن برنامه هسته ای ایران ندارند. اما آنچه که بیشتر و پررنگ تر نشان می دهد ادعاهای پرطمطراق آمریکایی ها درباره برنامه هسته ای ایران توخالی از آب درآمده تغییر فاز از مسئله هسته ای به مقوله حقوق بشر بر ضد جمهوری اسلامی است.
طی دو، سه ماه گذشته این تغییر فاز که خود گویای استیصال و ناکامی آمریکایی ها است از سوی رسانه های آمریکایی نیز اعلام شده است. خرداد امسال بود که شبکه دولتی صدای آمریکا تصریح کرد واشنگتن در رویارویی با ایران، مقوله حقوق بشر را جایگزین برنامه هسته ای این کشور کرده است.
بنابراین نباید غیرمنتظره باشد اگر شورای حقوق بشر برای ایران گزارشگر ویژه حقوق بشر تعیین نماید و شخصی چون «احمد شهید» که یک عنصر نشان دار در وابستگی به آمریکا و غرب است از اول اوت-10مرداد- کارش را در جهت گزارش های ساختگی و برجسته کردن موارد به اصطلاح نقض حقوق بشر علیه ایران اسلامی شروع کند. کمی قبل تر نیز یعنی در اواخر فروردین امسال وزارت خارجه آمریکا در گزارش سالانه خود ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده بود.
اما نکته ای که قابل تامل و دقت ویژه است و موضوع اصلی این نوشته است، گزارش پنج شنبه گذشته- 19اوت 2011- وزارت خارجه آمریکاست که در آن جمهوری اسلامی ایران را فعال ترین کشور در حمایت از تروریسم اعلام کرده است!
در این گزارش ادعا شده که ایران در سال 2010 از گروه های شبه نظامی در خاورمیانه و آسیای مرکزی که گروه های تروریستی هستند حمایت کرده است.
طبق این گزارش حمایت ایران از گروه های فلسطینی حماس، جهاد اسلامی فلسطین، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین و همچنین حزب الله لبنان، طالبان افغانستان و افراطیون شیعه در عراق بوده است.
هر چند ادعای واهی و اتهام پوچ آمریکا به کشورمان درباره حمایت از تروریسم تکراری است و از سال 1984 وزارت خارجه این کشور جمهوری اسلامی را در لیست کذایی حامی تروریسم قرار داده است اما با توجه به دو موضوع دیگر «پرونده هسته ای» و «وضعیت حقوق بشر ایران» که در صدر این نوشته به آنها اشاره شد ذکر نکاتی قابل اعتناست:
1- گزارش اخیر وزارت امور خارجه آمریکا درباره طرح اتهامات تکراری علیه ایران با بیش از سه ماه تأخیر منتشر شده است. گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا درباره وضعیت تروریسم در جهان باید هر سال در 30 آوریل منتشر شود ولی این گزارش در نیمه دوم ماه اوت انتشار یافته است.
سؤال اینجاست که این تأخیر بیش از سه ماه ناشی از چه بوده است؟ در حالی که طبق قانون اساسی آمریکا، وزیر خارجه موظف است گزارش کاملی در مورد کشورها و گروه هایی که حامی تروریسم هستند به کنگره ارایه دهد این وظیفه قانونی، سه ماه به تأخیر افتاده است و به نظر می رسد علت این مسئله بهم ریختگی و اوضاع وخامت بار ایالات متحده است. در چند ماه گذشته آمریکا به لحاظ اقتصادی در شرایط کاملاً بحرانی به سر می برد؛ بطوری که بدهی های هنگفت آمریکا اکنون به 14 هزار و 300 میلیارد دلار- معادل 3/14 تریلیون دلار- رسیده و بازارهای بورس آمریکا با سقوط ناگهانی ارزش سهام مواجه بوده و هست.
پیامدهای این اتفاقات ویران کننده برای اقتصاد آمریکا تا جایی پیش رفت که اعتبار مالی این کشور نیز یک درجه نزول یافت.
گزارش های منتشر شده این روزهای رسانه های معتبر آمریکایی به وضوح نشان می دهد که دولت آمریکا پیکر یک اقتصاد ورشکسته و در حال احتضار را حمل می کند.
به لحاظ سیاسی نیز اوضاع واشنگتن بهتر از شرایط وخامت بار اقتصادی نیست. جایگاه آمریکا در پی موج بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا کاملاً رو به افول بوده و نظرسنجی های متعدد رسانه ها- از جمله مؤسسه پیو- نفرت فزاینده ملت ها را از سیاست های آمریکایی در منطقه نشان می دهد. امروز متحدین استراتژیک آمریکا به دنبال خیزش و خروش ملت های مسلمان به بند محاکمه کشیده شده اند و افکار عمومی پس از محاکمه فرد سرسپرده و دست نشانده ای چون حسنی مبارک در انتظار دیگر مهره های آمریکایی هستند که به چنگ قانون و عدالت گرفتار شوند.
از همین روی، گزارش اخیر وزارت خارجه آمریکا علیه ایران تنها این کارکرد را پیدا کرده است که نشان بدهند هنوز روی پا ایستاده اند هر چند که تأخیر بیش از سه ماه این گزارش اوضاع وخیم اقتصادی و سیاسی واشنگتن را نمی پوشاند.
2- ناکامی آمریکایی ها در خصوص برنامه هسته ای ایران و روی آوردن آنها به طرح اتهاماتی بر ضد جمهوری اسلامی درباره حقوق بشر و حمایت از تروریسم که علاوه بر صدور گزارش های کذایی سالانه بصورت ویژه ای بر آنها متمرکز شده اند در حالی است که ایالات متحده حتی به شهادت و گواهی گزارش های منتشر شده از سوی رسانه های غربی بزرگ ترین ناقض حقوق بشر بوده و علاوه بر آن سیاهه بلند بالایی از رفتارها و سیاست های تروریستی را در کارنامه خود ثبت کرده است.
در شرایطی که آگاهی افکار عمومی منطقه و ملت های مسلمان در بستر حرکت عظیم بیداری اسلامی قد کشیده و هر روز بلندتر و رفیع تر می گردد آمریکایی ها گمان می کنند با صدور گزارش های پی درپی و طرح اتهامات بی پایه و اساس علیه ایران اسلامی می توانند بر جنایات بی شمارشان در عراق و افغانستان آنهم به بهانه حادثه خودساخته 11 سپتامبر سرپوش بگذارند.
بدون تردید حملات مرگبار هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خانوارهای بی دفاع در مناطق محروم در افغانستان و پاکستان، جنایات بلک واتر در عراق و کشتار مردم و نخبگان عراقی، کمک به گروههای تروریستی در ایران و عراق و پاکستان، ترور دانشمندان هسته ای ایران اسلامی با همکاری موساد جنایات وحشیانه در زندان های گوانتانامو، ابوغریب و بازداشتگاه های مخفی اروپا و بسیاری دیگر از اقدامات وقیحانه و خصمانه آمریکا از اذهان و افکار عمومی ملت هایی که اکنون اینچنین علیه سیاست های آمریکایی خروشیده اند پاک نمی شود.
3- نکته ای که باید به نکات قبلی علاوه کرد این است که امروز حتی مردم آمریکا نسبت به ادعای مبارزه با تروریسم دولت شان برآشفته اند چرا که بسیاری از اقداماتی که نظامیان آمریکا تحت حمایت دولتمردان این کشور علیه شهروندان آمریکایی انجام می دهند مصداق بارز نقض حقوق بشر است که در راستای ادعای دروغین مبارزه با تروریسم انجام می شود.
به تعبیر دیگر گزارش هایی که از وضعیت زندان های آمریکا به بیرون درز پیدا کرده است نشان می دهد شکنجه سیستماتیک تحت حمایت قوانین دولت آمریکا با توجیه مبارزه با تروریسم شیوع یافته است.
گزارش صلیب سرخ درباره شکنجه زندانیان در بازداشتگاه های CIA در سال 2007 و گزارش عفو بین الملل در سال 2008 و گزارش های نهادهای آمریکایی و برخی از رسانه ها نظیر پایگاه اینترنتی «ولترنت» تنها نمونه هایی است که دلالت بر آن دارد که آمریکا سردمدار نقض حقوق بشر است و ادعای مبارزه با تروریسم فقط در حد و اندازه شگرد فرار به جلو قابل ارزیابی است.
4- آمریکایی ها با صدور گزارش هایی بیانیه گونه و خالی از استنادات حقوقی در عرصه دیپلماسی عمومی نیز بدجوری قافیه را باخته اند. دیپلماسی عمومی منفی و سلبی آمریکایی ها با این هدف که کشورهای مستقلی همچون جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار داده و به زعم خودشان هجمه ای از فشارهای سیاسی و دیپلماسی را علیه آنها طرح ریزی کنند در حالی است که امروز کشورهای منطقه بیش از هر چیزی بر روی رژیم جعلی صهیونیستی حساس و متمرکز هستند و بی شک این رویه آمریکایی ها نیز به ثمر نخواهد نشست.
اتهام حمایت از تروریست ها به ایران در صورتی است که آمریکا حامی اصلی رژیم صهیونیستی در جنایات و تجاوزات این رژیم در قتل عام مردم مظلوم فلسطین بوده و هست و به تعبیر چامسکی، متفکر آمریکایی، واشنگتن مسئول جنایت های تل آویو است. کنفرانس بازنگری ان.پی .تی در نیویورک در سال گذشته که 189 کشور جهان خواستار پیوستن رژیم صهیونیستی به معاهده NPT شدند نیز پیام های آشکاری را به آمریکایی ها و صهیونیست ها داد اما گویا آمریکایی ها کماکان نمی خواهند واقعیت ها را قبول کنند.
5- و بالاخره باید خاطرنشان کرد که ادعای وزارت امور خارجه آمریکا مبنی بر کمک های مادی ایران به گروه هایی چون حماس، حزب الله و طالبان در شرایطی است که اولا؛ ایران تنها از گروه های مبارز همچون حماس و حزب الله دفاع کرده و این حمایت یک حمایت معنوی است و همان مطلبی است که خود صهیونیست ها و آمریکایی ها اعتراف دارند یعنی الهام پذیری از انقلاب اسلامی ایران. ثانیا؛ حمایت ایران از گروهی چون طالبان یک دروغ شاخدار است آن هم در فضایی که خود مقامات ارشد آمریکایی صراحتا اقرار می کنند، که طالبان دست پرورده آنهاست و این روزها به طور رسمی با تروریست های القاعده و گروه طالبان در حال مذاکره هستند. حتما وزارت خارجه آمریکا فراموش نکرده است که هیلاری کلینتون وزیر خارجه این کشور اواخر سال گذشته در گفت وگو با خبرگزاری هند گفت؛ آمریکا گروه های افراطی مشخصی را ایجاد کرد و از تروریست هایی مانند اسامه بن لادن حمایت کردیم و...
به نظر می رسد استراتژی «قدرت هوشمند» اوباما نیز جواب نداده و دولت او هم مانند دولت بوش فکر می کند با بیانیه نویسی و تهیه بولتن به اسم گزارش های آنچنانی می تواند اوضاع را دگرگون کند.
حسام الدین برومند

برای غلبه بر ترس !

 بسمه تعالی


حملات چند روز اخیر رژیم صهیونیستی به نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و قدس شرقی نشان داد که تل آویو شرایط را برای خود «غیرعادی» ارزیابی می کند، حمله این رژیم به مرزداران مصری که طی سه دهه اخیر اقدامی بی سابقه بود هم تاکید مضاعفی است بر اینکه در ارزیابی صهیونیست ها، وضعیت بحرانی است. هم زمان با تشدید این حملات این سؤال برای محافل سیاسی و اطلاعاتی به وجود آمد که آیا این حملات آثار بالینی یک جنگ بزرگ از سوی رژیم بحران زده اسرائیل است.
حمله اخیر به غزه و کرانه به این بهانه صورت گرفت که یک فلسطینی در یک عملیات شهادت طلبانه نزدیک به 10صهیونیست را به هلاکت رسانده است ولی چه کسی است که نداند اولا این اقدام پس از آن انجام شده که طی ماه های اخیر دهها زن و کودک فلسطینی به دست صهیونیست ها به شهادت رسیده اند و ثانیا اقدام شهادت طلبانه توسط فردی و در نقطه ای نمی تواند مجوز حمله به مناطق و افراد دیگر باشد بنابراین کاملا واضح است که عملیات جنایتکارانه رژیم تل آویو دلیل دیگری داشته و ربطی به عملیات شهادت طلبانه یک یا چند فلسطینی نداشته است.
حمله اخیر صهیونیست ها- بخصوص به مرزداران مصری- نشان می دهد که اسرائیل نگرانی جدی امنیتی دارد. باز شدن گذرگاه جنوبی رفح و تردد نسبتا آسان از این مرز نشان داد که دامنه مشغله های امنیتی مرزی اسرائیل که تا پیش از تحولات اخیر منطقه محدود به 38 کیلومتر مرز فلسطین با لبنان بود، اینک به بخش اعظم مرز فلسطین با همسایگان سرایت کرده است. رژیم صهیونیستی کمتر از دو ماه در مرز با لبنان، سوریه و اردن ناچار به درگیری با آوارگان فلسطینی بود که برای اولین بار پس از 63 سال به سمت خانه و کاشانه خود در فلسطین حرکت کرده و با نظامیان اسرائیلی مواجه گردیدند. در همین روز تظاهرات عظیمی از قاهره تا بندر العریش- نزدیکترین شهر مصری به غزه- علیه اسرائیل به راه افتاد. مجموعه این رخدادها نشان داد که مرزهای زمینی برای این رژیم کاملا ناامن است. تل آویو با حمله به مرزداران مصری نشان داد که از نگاه اسرائیل هم دوره ماه عسل رابطه تل آویو- قاهره به پایان رسیده است.
رژیم صهیونیستی از درون نیز با شرایط کاملا بی ثباتی مواجه است. تظاهرات چند صد هزار نفره در تل آویو و دهها هزار نفری در 16 شهر دیگر این رژیم نشان داد که شهروندان غاصبی که بخشی از ارتش اسرائیل را تشکیل داده اند اینک خود به یک چالش امنیتی و سیاسی برای ارتش اسرائیل تبدیل شده اند. دقیقا به همین دلیل بود که رژیم صهیونیستی رودربایستی با تظاهرکنندگان را کنار گذاشت و آنان را جوانانی اوباش و بی هویت که حس وطن پرستی در آنان مرده است، لقب داد. سران اسرائیل غاصب شرایط داخلی خود را بسیار خطرناک می بینند و معتقدند چالش یهودی- اسرائیلی بیش از هر چالش دیگر می تواند این رژیم را به کام مرگ بفرستد. بر این اساس رژیم صهیونیستی برای آنکه توجهات داخل و خارج را به نقطه دیگری معطوف نماید و نیز بر احساس ضعف خود غلبه کند، دست به حمله ای آسان- علیه مردمی بی دفاع- زد. اما این می تواند مقدمه یک سلسله اقدامات ضدصهیونیستی جدید از سوی فلسطینی ها باشد چرا که اگر رژیم تل آویو برای غلبه بر احساس ضعف نیاز به حمله دارد فلسطینی ها برای ضعیف تر کردن اسرائیل و تکمیل وضعیت ناامنی اطراف آن به حمله روی می آورند.
حملات اخیر رژیم صهیونیستی سبب شد که حماس و جهاد اسلامی «آتش بس داوطلبانه» و تحفظی که بعد از پایان جنگ 22روزه- 29 دی 1387- داشته و از پاسخ نظامی دادن به حملات نظامی رژیم صهیونیستی اجتناب می کردند را، کنار بگذارند. این موضوع فضای روانی جدیدی را علیه دولت و نظامیان حاکم بر این رژیم در داخل به وجود می آورد و بر این اساس اقدام نتانیاهو و باراک انتحاری به حساب می آید اما از یک منظر دیگر، اسرائیل به شدت به صف آرایی نظامی برای غلبه بر ترس امنیتی و هماهنگ سازی بخش های مختلف احتیاج دارد. نگاهی به مواضع رهبران این رژیم در حوزه امنیت و مانورهای داخلی و منطقه ای آن و تلاشی که برای افزایش بودجه نظامی (از 9 میلیارد دلار در سال 2010، به 18 میلیارد دلار در سال 2011) به کار بستند به خوبی نشان می دهد که از نظر نتانیاهو و باراک راه برون رفت از شرایط ناهموار داخلی و منطقه ای افزودن بر تحرکات نظامی و امنیتی در فضای داخلی و منطقه ای است. از این رو نباید تعجب کرد از اینکه نتانیاهو در فضای منطقه آشکارا می گوید «ارتش سایبری اسرائیل آماده حمله به تاسیسات فنی و تکنولوژیک ایران است» و یا یک مقام امنیتی اسرائیل با صراحت به مجله آلمانی اشپیگل می گوید: «ما داریوش رضایی نژاد -دانشجوی رشته برق- را کشته ایم» و نیز تعجبی ندارد که در فضای داخلی، نتانیاهو سه روز مانور نظامی برگزار می کند و استان نقب در جنوب (Negev) را آماده پناه دادن به یک میلیون نفر شهروند پناهجوی احتمالی می کند. دولت غاصب اسرائیل اینک شرایط را خراب تر از آن می داند که بتواند با وعده های صلح و آرامش بر عدم اطمینان های داخلی غلبه کند. یک زمانی شعار سران رژیم صهیونیستی این بود که نیروی نظامی در مرز می جنگد تا کشاورز یهودی در حیفا، تل آویو، صغد، نهاریا و... کشاورزی کند حالا همان کشاورز را برای اینکه با اسرائیل همراه شود به پناهگاه های نقب می برند و به او می گویند موجودیت اسرائیل در خطر است.ا ما پیام اقدامات نظامی نتانیاهو در غزه برای مردم منطقه این است که رژیم صهیونیستی به احتمال زیاد به دور جدیدی از تنش نظامی علیه مردم منطقه متوسل می شود و لذا یک مراقبت جدی و هماهنگی های منطقه ای برای خنثی کردن اسرائیل ضروری است دقیقا از همین منظر باید به تحرکات ضد سوری آمریکا و اروپا نگاه کرد.
تحرکات کنونی رژیم صهیونیستی ثابت کرد که مباحثه فرسایشی پیرامون صلح به پایان رسیده است. در یک دوره زمانی- حد فاصل اجلاس مادرید 1991 تا همین چند ماه پیش که پایان ماموریت میچل اعلام شد- آمریکایی ها روی مذاکرات صلح بعنوان تنها راه حل کاهش تنش ها تاکید می کردند و جناحی در رژیم صهیونیستی- امثال پرز و حزب کادیما- وجود داشتند که معتقد بودند برای تثبیت اسرائیل و سرزمین های 48 باید با فلسطینی ها تا اندازه ای کنار آمد و جناحی هم - به رهبری عرفات و سپس عباس- در فلسطینی ها وجود داشت که معتقد بود آمریکا و اسرائیل آماده پذیرش کشوری ذیل نام فلسطین هستند اما اینک موقعیت همه این ها ضعیف شده و به موازاتی که در اسرائیل جنگ سالاران قدرت گرفته اند، در آمریکا نیز برنامه صلح به شکست رسیده و از سوی دیگر در میان فلسطینی ها مقاومت به تنها گزینه تبدیل شده است. بنابراین می توان گفت حملات دو روز پیش اسرائیل به غزه- در آستانه اجلاس شهریورماه مجمع عمومی سازمان ملل که قرار است در آن بحث تشکیل کشور فلسطین به رأی گذاشته شود- پایان رسمی روند سازش بود که ابتدا اسرائیل پای آن را امضا زد و سپس حماس طی بیانیه ای رسمی آن را اعلام کرد. این مسئله فضای جدیدی را به وجود می آورد و جبهه مقاومت را انسجام و مشروعیت بیشتری می بخشد.
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به منطقه تحت حاکمیت دولت مصر در رفح به خوبی ثابت کرد که نه فقط مصری ها علاقه ای به پیمان کمپ دیوید ندارند بلکه اسرائیل هم از تداوم آن مایوس گردیده است. فراخواندن سفیران دو دولت هم تاکید دیگری بر این مسئله بود. البته پیش از این هم موسسه زاگبی در نظرسنجی عمومی و اختصاصی- نخبگان- گفته بود «بیش از 51 درصد از مصریان خواستار لغو پیمان کمپ دیوید- که پیمانی امنیتی، سیاسی و اقتصادی است- و بستن سفارت رژیم صهیونیستی هستند و در میان احزاب سنتی هم رهبری پیدا نمی شود که با صراحت از لزوم تداوم پایبندی مصر به مفاد این پیمان دفاع کند.» در فاصله دو ماه اخیر- بعد از نظرسنجی زاگبی- فاصله مصری ها از اسرائیل بیشتر شده و میزان هواداران قطع رابطه با تل آویو- بر اساس نظرسنجی یک موسسه مصری و روزنامه دولتی الاهرام- به حدود 70 درصد از جمعیت مصر رسیده است. اسرائیل غاصب از مصر مایوس شده و این در حالی است که چهره های شاخص امنیتی این رژیم -نظیر مائیر داگان و ژنرال گابی اشکنازی- معتقدند مصر به زودی به مسئله اول امنیتی ما تبدیل می شود در حالی که تاکنون ایران مسئله اول امنیتی اسرائیل محسوب می شده است.
شاید یک پیام دیگر حملات اخیر رژیم صهیونیستی به غزه و ربودن بیش از 20 فلسطینی در کرانه باختری، این باشد که نتانیاهو می خواهد به جامعه ملل بگوید پایبند آن چه که در اجلاس مجمع عمومی شهریورماه راجع به فلسطین به تصویب می رسد، نیست و ملتی ذیل نام فلسطین را به رسمیت نخواهد شناخت. هر چند که آنچه در صحن مجمع عمومی- براساس طرح مشترک فرانسه، انگلیس و آلمان- احتمالا به تصویب خواهد رسید، قربانی کردن کشور الهام بخش و پیامبرخیز فلسطین در سرزمین های 1967 یعنی تنها 22 درصد از خاک این کشور می باشد و این یک خیانت فراموش نشدنی و بسیار خطرناک است اما در عین حال رژیم صهیونیستی با حملات علیه غزه می خواهد بگوید حتی همین مقدار را هم به رسمیت نمی شناسد و ابایی از توسل به جنگ علیه ساکنان آن ندارد. اگر جامعه بین الملل اندکی نسبت به سرنوشت فلسطینی ها احساس مسئولیت می کردند باید با واکنش نظامی به اسرائیل و بمباران متقابل مناطقی در تل آویو و حیفا به این رژیم یادآور می شدند که حمله علیه شهروندان فلسطینی با واکنش متقابل جهانی مواجه می گردد اما میان فضای سرد حاکم بر مجمع عمومی و داغی آنچه علیه غزه اعمال می شود، فاصله ای ژرف وجود دارد.
در یک جمعبندی باید گفت آنچه در روزهای گذشته علیه ساکنان غزه و مرز داران مصری انجام شد به هیچ وجه یک حادثه و یا یک اقدام مقطعی و گذرا نبود این به احتمال بسیار زیاد آغاز یک مرحله جدید از تنش آفرینی صهیونیست ها در محیط داخلی و محیط منطقه ای خواهد بود. این رژیم برای بقا چاره ای ندارد جز اینکه صدای خود را تا آنجا که می تواند بالا ببرد و دندان های خود را به دیگران نشان دهد اما البته حالا دیگر دهه 1320 یا 1330 و یا 1340 نیست حالا حزب الله، حماس، سوریه، ایران، مردم مصر و... می دانند که این فریادها برای غلبه بر ترس است و زمان آن فرا رسیده که این موجود ترسو را خلاص کرد.
سعدالله زارعی

نحوه برخورد با بدحجابی در گفت وگو با آیت الله سیداحمد خاتمی

 بسمه تعالی

  

¤ به نظر شما این بحث که به جای اقدام انتظامی در مورد حجاب باید کار فرهنگی کرد، آیا تبدیل به توجیهی برای بدحجابی و کنارآمدن با آن نشده است؟ به عقیده شما نسبت کار انتظامی و فرهنگی در این حوزه چیست؟
- مسئله حجاب و عفاف و دغدغه حضور این عنصر ارزشی در جامعه از اول انقلاب مطرح بوده و متاسفانه از آغاز تاکنون دو نظریه افراطی و تفریطی در این عرصه مطرح بوده. یک نظریه نظریه ای است که می گوید برای مقابله با بدحجابی و بی حجابی فقط باید برخورد کرد. آن هم برخورد فیزیکی.
نظریه دوم که تفریطی است می گوید فقط کار فرهنگی و برخورد قانونی را هم برنمی تابد. به استناد روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) عرض می کنم که این دو نظریه هر دو نادرست است.
یعنی برخورد فیزیکی صرف، راهی ناصواب است و همین جا این تذکر را بدهم که در نظام جمهوری اسلامی هرگونه برخوردی باید مطابق موازین قانونی و شرعی باشد و اگر قرار باشد هرکس هرچند به بهانه امر به معروف و نهی از منکر برخورد فیزیکی داشته باشد، این منجر به هرج و مرج می شود و هرج و مرج خود منکر دیگری است. از سویی فقط کار فرهنگی هم جواب نداده و نمی دهد. شیوه درست همان است که امام صادق(ع) طبق نقل ها فرموده که باید کار فرهنگی و اجرایی با هم صورت پذیرد. ترجمه حدیث این است؛ خداوند نخواسته زبان باز باشد (زبان نماد کار فرهنگی) و دست بسته باشد (دست نماد کار اجرایی). خداوند این را خواسته که این دو با هم باز و با هم بسته شوند. بنابراین اینجا به صراحت می گویم که ما معتقدیم برای گسترش حجاب وعفاف در جامعه هم باید کار فرهنگی و هم کار اجرایی با هم صورت پذیرد و مفیدترین کار اجرایی همان اجرای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است که 300 ماده دارد و برای 25 نهاد در این زمینه تعیین تکلیف کرده است.
¤ کارنامه های دستگاه های مختلف به خصوص دولت را در زمینه برخورد با ناهنجاری های اجتماعی و بطور ویژه مقوله حجاب وعفاف چطور ارزیابی می کنید؟
- در ارزیابی دستگاه های فرهنگی ضمن تقدیر و تشکر از کارهای خوبی که برخی نهادها صورت داده اند باید بگویم متاسفانه کار بایسته و در خور شأن این عنصر مهم ارزشی صورت داده نشده است.
من ترجیح می دهم به جای نقد این گونه سخن بگویم که مسئله مقابله با ناهنجاری های فرهنگی که از جمله آنها بدحجابی و بی حجابی است به مثابه یک عملیات است.
در عملیات رزمندگان ما چند لشگر هماهنگ می شدند تا نقطه ای فتح می شد. اگر یک لشگر نمی توانست در حوزه مأموریت خود درست عمل کند آن عملیات ناکام می ماند. مسئله حجاب و عفاف هم یک عملیات فرهنگی است باید صدا و سیمای جمهوری اسلامی به صورت بسیجی وارد عرصه کار بشود. کاری که از سیمای جمهوری اسلامی انتظار می رود فقط پخش سخنرانی برای تشویق به حجاب نیست اگرچه این هم لازم است. انتظار می رود فیلم های بلند و کوتاه در رابطه با حجاب و عفاف و عواقب بد حجابی بسازند و خود نیز در برنامه های تولیدی یا برنامه هایی که پخش می شود خط راهبردی شان رعایت این مسئله باشد. رسانه ها نیز در این عرصه کمک کنند. از سوی دیگر نیروی انتظامی به وظیفه قانونی خودش عمل کند. دستگاه قضایی در این عرصه با هماهنگی در صحنه باشد و... بنابراین اگر بخواهد این مسئله به نتیجه برسد این هماهنگی لازم است.
بنده به عنوان طلبه ای که بین مردم هستم انتظارم از دولت محترم و نهادهای فرهنگی درون دولت این است که خطر را باور کنند یعنی در حقیقت متدینین را باور کنند که بشدت از گسترش بدحجابی ها که بعضاً بی حجابی است، بشدت متاثر هستند و آن را خطری برای کیان انقلاب می بینند. اگر این باور در بین خدمتگزاران مسئول این عرصه بوجود آید قطعاً تلاش شایسته تقدیر دیگری خواهند داشت و ما دیگر شاهد انتشار برخی نشریات و مقالات در عرصه تثبیت وضعیت نادرست کنونی حجاب و عفاف نخواهیم بود.
¤ عده ای می گویند ما باید امر به معروف کنیم و نه امر به واجب و همین طور نهی از منکر و نه نهی از حرام. پس اول باید حجاب یک معروف و بی حجابی یک منکر در جامعه شود و سپس امر به معروف و نهی از منکر کرد. پاسخ جنابعالی به این شبهه چیست؟
- تمامی فقهای ما در کتاب امر به معروف و نهی از منکر تصریح دارند که واجبات مصداق معروف و محرمات مصداق منکر است. بنابراین امر به معروف، یعنی امر به واجبات و نهی از منکر یعنی نهی از محرمات. نشانه این بحث این است که آقایان می گویند امر به مستحبات و نهی از مکروهات واجب نیست. پس این سخن که باید ابتدا چیزی معروف شود تا امر به آن واجب باشد یا منکر شود تا نهی آن واجب شود مبنای فقهی ندارد. آری! آنچه در امر به معروف مهم است تحقق معروف است و آنچه در نهی از منکر مدنظر شارع است واقع نشدن منکر است و این امر نیاز به این دارد که کسی که معروفی را ترک کرده آگاهش کنید که چرا واجب را ترک می کند و کسی که مرتکب منکری شده است، اول آگاهش کنیم که کارش منکر است اگر تاثیرگذار بود وظیفه امر به معروف و نهی از منکر تحقق یافته و اگر تاثیر نداشت نوبت مراحل بعدی است.
¤ تفکر غالب در دولت اصلاحات این بود که ما در دوره مدرن زندگی می کنیم و مجبوریم لیبرالیزم را به عنوان بخش جدایی ناپذیر این عصر بپذیریم. این نگاه باعث رویه و اقدامات خاص این دولت در عرصه فرهنگی شد که البته با واکنش سخت مردم کشور هم روبرو شد: فکر نمی کنید اگر دیگران هم با هر تابلویی بخواهند همین راه را در پیش بگیرند به سرنوشت همان قبلی ها دچار خواهند شد؟
- بنده در چند خطبه گذشته به صراحت سخن از لیبرالیزم فرهنگی داشتم و این خطر را متذکر شدم. اصولا تساهل و تسامح فرهنگی و از دین و ارزش های دینی کوتاه آمدن به بهانه هماهنگی با زمانه، ضدارزش است. این تفکر زمینه ساز نمادهای تهاجم فرهنگی است که ما دیروز و امروز شاهد آنیم. تفکری که می گوید به چند تار موی زنان گیر ندهید، تفکری که می گوید اگر قدری روسری کنار رفت جای نگرانی نیست و مشکل ندارد، نتیجه این تفکر همین ناهنجاری های فرهنگی است که بخشی برای همگان محسوس است بخشی هم در برخی از جشن ها، نمایشگاه ها و برخی جشنواره ها خود را نشان می دهد که نمونه هایی را در گذشته دیدیم.
انقلاب اسلامی با انگیزه تحقق احکام اسلامی، تحقق یافت.در این عرصه نباید هیچ گونه تساهل و تسامحی داشت. کمترین تساهل و تسامح را روح بلند شهیدان از ما نخواهند گذشت ما در طول 32 سال انقلاب هر جا به اسلام عمل کردیم، برد کردیم و هر جا عقب نشینی کردیم چه در عرصه فرهنگی و چه در عرصه سیاسی و اقتصادی بازنده بوده ایم. سیاست تساهل و تسامح دیروز و امروز و فردا و فرداها خطری بر کیان و روح انقلاب اسلامی است.
من این سیاست را کاملا ناموفق می دانم. برخی می گویند ما می خواهیم 13 میلیون رایی که به رقیب داده شد را جلب کنیم. اشتباه اینان این است که اولا آن 13میلیون در اولین اغتشاشات ریزش کرد، ریزش بسیار وسیع. کسانی که ماهیت سران فتنه را نمی دانستند و به آنها رأی داده بودند وقتی در عمل دیدند که عملکردشان مورد تایید دنیای استکبار قرار گرفته صادقانه عقب نشینی کردند و دست از حمایت برداشتند. ثانیا هدایت انسانها به راه حق مطلوب همه دلسوزان است. اما با چه شیوه ای؟ با دستمال کثیف نمی شود شیشه کثیف را پاک کرد. آیا با عقب نشینی از ارزش های دینی می خواهند کسانی را به سوی دین دعوت کنند؟ به سوی کدام دین می خواهند دعوت کنند؟ اگر می خواهند دعوت به اسلام ناب محمدی کنند، این اسلام ناب با این تساهل ها سازگار نیست. و اگر برآنند که تغییر ماهیت و هویت بدهند، بدانند که زیان کرده اند و به فضل خدا نمی توانند کمترین تاثیری در جهت تغییر ماهیت و هویت انقلاب اسلامی داشته باشند. هواداران دلسوز انقلاب اسلامی دلبسته به دین و ارزش های اسلامی هستند و مطمئنا در این عرصه ذره ای عقب نشینی نمی کنند. خورشید انقلاب اسلامی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای اجازه ذره ای کوتاه آمدن از مبانی انقلاب اسلامی را نخواهند داد.
¤ حجاب و عفاف یک عنصر محکم دینی است که در قرآن و روایات به صراحت و روشنی از آن یاد و بر آن تاکید شده است. چرا عده ای از این مقوله در راستای رسیدن به اهداف خاص سیاسی خود استفاده ابزاری می کنند و آن را دستمایه ای برای اختلاف و تنش و دعواهای سیاسی قرار می دهند؟
- مسئله حجاب در کل دنیا از حالت یک مسئله فرعی درآمده و یک مسئله اصلی شده است. هر دولتی که می خواهد با اسلام مخالفت کند می گوید حجاب ممنوع و هر دولتی که می خواهد بگوید با مسلمان ها آشتی هستیم، می گوید حجاب آزاد است. بنابراین نباید نگاه ما به این مسئله فرعی باشد.
درست فرمودید که متأسفانه در کشور ما با این مسئله سیاسی برخورد می شود و گاه تبلیغاتی و آن هم تبلیغات انتخاباتی مباحث بصورت مغالطه آمیز مطرح شده و آنچه که در این بین گم می شود تحقق مسئله حجاب است. گاه با گشت ارشاد مخالفت می شود و می گویند که مسئله را انتظامی نکنید. سخن بنده در این رابطه این است که نیروی انتظامی باید به قانون عمل کند و در هر موضوعی و از جمله مقابله با مفاسد برخورد انسانی و توأم با مهر در رأس برنامه ها داشته باشد.
البته همین جا می گویم برای ما آنچه مهم است این است که بدحجابی ها و بی حجابی ها در جامعه نباشد، اگر گشت ارشاد مرتکب تخلفی شد خود باید پاسخگوی آن باشند.
ولی سخن ما این است شما می گویید گشت ارشاد نه، خود در رابطه با حجاب چه کرده اید؟ چه طرح عملی و اجرایی و موثری در رابطه با گسترش عفاف و حجاب به صحنه آوردید؟
در دوره وزیر اسبق کشور جناب پورمحمدی، ایشان آمدند جامعه مدرسین در آنجا به ایشان گفته شد شما حجاب کارگزاران نظام که از دولت حقوق می گیرند را درست کنید باقی اش بماند برای مرحله بعد. ایشان قول داد که این کار را می کنیم اما در عمل دیدیم که کمترین گام در این رابطه برداشته شد. نمی گویم آقای پورمحمدی مقصر بود. سخن بنده با کسانی که می گویند گشت ارشاد نه، این است که شما بیایید اقدامات اثباتی خود را در رابطه با گسترش حجاب نشان دهید. می گویید نمی توان کوچه و خیابان را کنترل کرد، دانشگاه که دست شماست. کارمندان ادارات که حقوق بگیر شما هستند. شما در این رابطه کاری انجام دهید. باز نمی گویم برخورد خشن با آنها داشته باشید لااقل نشان دهید که اراده دارید در راستای تحقق این فریضه تلاش کنید. ناگفته نماند بحمدالله در بدنه اداری ما کارمندان محجبه و عفیفه بسیار فراوانند نباید حقشان ضایع شود اما آنهایی که رعایت نمی کنند باید اراده نظام خودش را نشان دهد که کارمندان نظام اسلامی باید درخور شأن جمهوری اسلامی باشند و خانم بدحجاب و بی حجاب درخور شأن نظام مقدس جمهوری اسلامی که با خون پاک بیش از 200 هزار شهید آبیاری شده، نیست.
¤ فکر نمی کنید این دعواهای اغلب سیاسی و بی مورد در مقوله حجاب علاوه بر آنکه به دین مردم لطمه می زند باعث شادی دشمنان خارجی و فتنه گران داخلی هم می شود؟
- نکته ای که پیوسته باید به آن تاکید کرد این است که نباید جریان فتنه 88 و خیانتی که در این فتنه به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی شد از یادها و خاطره ها برود. این مسئله مسئله اصلی است. زیرا که جریان فتنه که در 9 دی ماه سال 88 به احتضار افتاد بی تردید در پی بازسازی خود است و نباید کسانی که خود را رویاروی جریان فتنه می بینند، خود بهانه به دست فتنه گران داده و یا موجب خوشحالی آنها بشوند. هرگونه حرکتی که سبب جان گرفتن آنها بشود جریان انحرافی است.
بازی با باورهای مردم با هنجارهای مقدس مردم زمینه ساز اختلاف و تنش است و این همان است که جریان فتنه می خواهد. نباید با گفتار و یا رفتار خود آب به آسیاب دشمن ریخت. مقام معظم رهبری یک معیار داده اند که ببینید دشمنان از چه کسی و از چه جریانی و از چه موضعی حمایت می کنند، آن موضع و آن جریان مورد طمع دشمن است. این معیاری کلی است. ما دیدیم در فتنه 88 جریان استکبار، سلطنت طلبان، منافقین فراری، استحاله شدگان، منکرین عصمت امامان، رقاص ها و رقاصه های فراری، جنگ احزاب علیه انقلاب اسلامی به راه انداختند و از جریان فتنه حمایت کردند به همین دلیل مردم به صحنه آمدند و در حماسه 9 دی، تو دهنی محکمی به جریان فتنه زدند. این معیار اختصاص به جریان فتنه ندارد. جریان مکتب ایرانی هم معیوب است و با همین ملاک و معیار می گوییم این جریان هم می تواند مورد طمع دشمن باشد.
¤ سخن پایانی؟
- ما در شرایط کنونی معتقدیم تنها راه درست و صراط مستقیم انقلاب راهی است که مقام معظم رهبری ترسیم فرموده اند. حضرت ایشان بر این تاکید دارند که هیچ گاه مسائل اصلی را از یاد نبریم. نباید مسائل فرعی ایجاد کرد. نباید سخنی گفت که مورد تفرقه بین دوستان و شادی دشمنان باشد.
¤ با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. 

 

محمد صرفی

گام به گام درباره یک طرح

 بسمه تعالی 

 
بدون تردید پرونده هسته ای ایران در حال ورود به دورانی جدید و اساسا متفاوت از گذشته است. آنچه طی هفته های اخیر طرح گام به گام روسیه خوانده شده صرفا بیرونی ترین جنبه این تغییر فاز است والا آنچه واقعا در حال رخ دادن است، بسیار عمیق تر از آن است که صرفا در قالب این یا آن پیشنهاد دیپلماتیک خاص قابل خلاصه سازی باشد.
از ماه ها قبل روشن بودکه زمان یک تغییر فاز اساسی درباره مجموعه مناسبات دیپلماتیک شکل گرفته حول برنامه هسته ای ایران فرا رسیده است. بویژه در آمریکا، ظرف حدود دو سال گذشته این ادبیات که چاره ای جز زندگی با یک ایران هسته ای نیست به روش های بسیار متنوعی توسعه داده شده است. از یک منظر کسانی استدلال می کردند که پس از 10 سال کشمکش دیگر وقت آن است که غرب این سخن ایران را که می گوید علاقه ای به ساخت سلاح هسته ای ندارد بپذیرد چرا که اگر واقعا ایران قصد چنین کاری را داشت زمانی به وسعت یک دهه کافی بود که آن را به هر نحو ممکن انجام بدهد واگر این کار را انجام نداده پس لابد واقعا قصد انجام آن را ندارد. و از منظر دیگر، کارآمدی راهبرد غرب برای متوقف کردن ایران یعنی همان چیزی که استراتژی دو مسیره فشار-مذاکره نامیده می شود در این دو سال عمیقا به چالش کشیده شده است. این راهبرد در مسیر فشار مبتنی بر ترکیب گزینه های تحریم، تهدید به درگیری نظامی، عملیات اطلاعاتی و تلاش برای ایجاد بی ثباتی داخلی در ایران بوده است. این گزینه ها در دو سال گذشته نه به طور مناسب ایجاد شدند، نه ترکیب موفقی از آنها شکل گرفته و نه مجموعا توانستند تاثیری روی واقعیت های برنامه هسته ای ایران بگذارند به گونه ای که نه روند پیشرفت این برنامه مختل شده، نه ایران هدف گذاری های خود را تغییر داده و نه حتی از سرعت برنامه هسته ای ایران کاسته شده است.
در مسیر مذاکره هم این راهبرد هرگز به اندازه کافی مبتکرانه و صادقانه نبوده است. اکنون تعداد طرفداران این ایده بسیار زیاد شده است که ظاهرا آمریکا اصلا مایل به حل برنامه هسته ای ایران نیست چرا که اصلا مشکلش برنامه هسته ای نیست و به خوبی می داند که کسی در ایران قصد ساخت سلاح هسته ای ندارد بلکه هدف اصلی آمریکا اعمال فشار برای تغییر رژیم در ایران است و لذا به حفظ بهانه ای مانند برنامه هسته ای برای تداوم اعمال فشار نیاز دارد. همین مسئله باعث شد اعضای گروه 6 عملا به دو دسته تقسیم شوند. دسته اول کشورهایی که عقیده داشتند می توان به راه حلی رسید که در آن ایران سلاح نسازد و از حقوقش هم برخوردار باشند و دسته دوم آنها که وجود هرگونه راه حلی در دورنما را انکار می کردند.
منازعه میان این دو دسته درون گروه 6 تازه داشت بالا می گرفت که تحولات منطقه آغاز شد. در ساده ترین تحلیل ممکن، این تحولات به 3 نتیجه راهبردی منجر شد که هر سه مستقیما بر موضوع هسته ای ایران اثر می گذاشت. اول اینکه این تحولات مجموعه ای از مشکلات ژئوپلتیکی بسیار حاد برای آمریکا و اسراییل ایجاد کرد که باعث شد آنها دیگر حقیقتا قادر به حفظ موضع سنتی خود در این باره که مسئله هسته ای ایران «تهدید شماره یک» است نباشند. بنابر این خود به خود از میزان حساسیت ها درباره برنامه هسته ای ایران کاسته شد. دوم، آمریکایی ها دریافتند -بپذیرند یا نه- قدرت منطقه ای ایران روز به روز در حال فزونی است و نیروهایی در منطقه در حال به دست گرفتن سررشته امور هستند که نزدیکی فکری و پیوندهای سازمانی وثیق با ایران دارند. و سوم، متزلزل شدن موقعیت دیکتاتورهای عربی منطقه آمریکا را به این فکر انداخت که دیگر از توان گذشته برای اعمال فشار به ایران برخوردار نخواهد بود.
اینجا بود که به نظر می رسد گروه هوادار مصالحه درون گروه 6 توانست حرف خود را به کرسی بنشاند و ایده روسیه محصول همین امر است. 5 نکته زیر روشن می کند که مبانی خفته در پس این ایده چیست:
1- قلب ایده روسیه این است که راهبرد دو مسیره علیه ایران باید کنار گذاشته شود. دینامیزم درونی راهبرد دومسیره اساسا بر این پیش فرض مبتنی بود که ایران تحت فشار امتیاز خواهد داد و مشکلی هم اگر هست در نوع و شدت فشارهاست. آمریکایی ها بویژه از فتنه 88 به این سو با قوت استدلال کرده اند که اگر میزان مناسبی از فشار با مشارکت تعداد مناسبی از کشورهای جهان و در زمان مناسب بر ایران وارد شود حتما موضع ایران را تغییر خواهد داد. روس ها استدلال می کنند که این راهبرد امتحان خود را پس داده و ناکارآمدی آن روشن شده است. اولا روشن شده که غرب به هیچ وجه قادر به تولید آن مقدار فشار که ادعا می کند بر ایران نیست. ثانیا هیچ نوعی از فشار وجود نخواهد داشت که در طولانی مدت به طور اجماعی علیه ایران قابل اعمال باشد و ثانیا حتی اگر غرب بتواند آنگونه که ادعا می کند فشارهای اقتصادی سنگین به ایران وارد کند، این فشارها «رفتار هسته ای ایران» را عوض نخواهد کرد. روس ها بر این ایده تاکید دارندکه موضوع ایران نهایتا از راه تعامل حل می شود نه فشار و انزوا. از دید روس ها، فشار و انزوا می تواند ایران را تا حد بسیار دردناکی آزار بدهد ولی نمی تواند محاسبه راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش را عوض کند همچنان که تا کنون نیز نکرده است. پس اگر هدف آمریکا تغییر دادن محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش باشد، ثابت شده است که تحریم به این هدف منجر نخواهد شد چرا که محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش اساسا از مسائل اقتصادی تاثیر نمی پذیرد. بنابراین پیشنهاد روس ها این است که به جای تهدید به افزایش تحریم که یک روش امتحان شده است، روی کاهش تحریم ها تمرکز شود.
2- مسئله بعدی به تحولات منطقه مربوط است. در این باره هیچ تردیدی نیست که اگر این تحولات رخ نداده بود ایده گام به گام به ایران پیشنهاد نمی شد. نکته کلیدی در اینجا این است که آمریکایی ها بوضوح دریافته اند که در میان مدت باید حدی از برتری ژئوپلتیکی ایران در منطقه را بپذیرند و از این هم که مسائل منطقه ای به دستور کار مذاکرات با ایران اضافه شود گریزی نیست. ضمن اینکه درباره آینده منطقه بوضوح میان روسیه و آمریکا هم اختلاف دید و هم اختلاف منافع وجود دارد. روس ها عقیده دارند که کاهش قدرت آمریکا در خاورمیانه امکان مانور بیشتری به آنها خواهد داد که البته این جز از طریق شراکت با ایران ممکن نیست.
3- سومین نکته این است که اکنون هم در آمریکا و هم در اسراییل این ارزیابی اطلاعاتی که ایران مشغول ساخت سلاح هسته ای نیست غلبه کرده است. در واقع جامعه اطلاعاتی و نظامی در غرب -که اگر بنا بر درگیری با ایران باشد باید بار آن را به دوش بکشد- به هیچ وجه مایل نیست به سیاستمداران اجازه بدهد دردسری جدید آن هم به بزرگی ایران ایجاد کنند. روسیه و چین از مدت ها قبل بر این باور بوده اند که ایران واقعا علاقه ای به ساخت سلاح هسته ای ندارد چرا که سلاح هسته ای چیزی به برتری های استراتژیک ایران اضافه نخواهد کرد. جامعه اطلاعاتی و نظامی آمریکا و اسراییل هم به تازگی در حال نزدیک شدن به همین دیدگاه هستند. اکنون برآورد اجماعی غربی ها -که البته از بیان علنی آن ابا دارند- این است که ایران هیچ برنامه بالفعل ساخت سلاح هسته ای ندارد و همه آنچه هست این است که پی گیری و تعمیق برنامه غنی سازی باعث شده ایران توانایی انتخاب مسیرهای متعدد در آینده برنامه هسته ای اش را داشته باشد. علاوه بر این، یک نکته بسیار مهم این است که اکنون در غرب نوعی اتفاق نظر بوجود آمده است که ایران از نقطه قابل بازگشت عبور کرده پس بهتر است غرب به جای اینکه انرژی خود را صرف هدف بیهوده و غیر قابل دست یابی به نام بازگرداندن ایران به عقب بکند، روی آینده برنامه هسته ای ایران متمرکز شود و با تقویت نظارت آژانس امکان ادعایی انحراف را منتفی کند. در یک جمله، غلبه این تحلیل که ایران به دنبال بمب نیست، فضای وسیعی را برای ابتکار عمل های دیپلماتیک ایجاد کرده است.
4- مسئله چهارم این است که بویژه برای روس ها هیچ چیز مهم تر از توسعه روابط اقتصادی هم با ایران و هم با آمریکا نیست. روس ها به دنبال فرمولی هستند که اجازه حضور آنها در بازار ایران را بدهد بدون اینکه آنها را از حضور در بازار ایران محروم کند.
5- و نهایتا، غرب این نکته را دریافته است که امکان به نتیجه رسیدن هیچ ایده ای که درصدد تحمیل یک جانبه درخواست های غرب بر ایران باشد بی آنکه برای خود غربی ها هم تعهداتی در نظر بگیرد وجود ندارد. گام به گام بودن طرح روس ها دقیقا از این واقعیت ناشی می شود که هر دو طرف باید تعهداتی را بپذیرند و میزان پای بندی هر یک از طرفین به گامی که ملزم به برداشتن آن شده تنها عاملی است که طرف مقابل را هم به برداشتن گام متقابل تشویق می کند. بنابراین غربی ها با پذیرفتن این ایده عملا قبول کرده اند که دوران اعتمادسازی یک طرفه به پایان رسیده و آنها هم باید تعهداتی جدی را بپذیرند.
آنچه در اینجا گفته شد فقط در حد مبانی است. مراحل کلیدی دیگری هم وجود دارد که بحث درباره آنها در این مقال نمی گنجد. از جمله یک بحث مهم این است که چارچوب این طرح گام به گام یعنی اصولی که غرب حاضر است بپذیرد چیست و نهایتا اینکه درون طرح کدام گام با کدام گام مقابل نهاده خواهد شد؟
مهدی محمدی

موش ها و آدم ها !

 بسمه تعالی 


1- داستان فتنه پیچیده ای که طیفی از گروهک های منافق و محارب، 2سال پیش به راه انداختند، بی شباهت به رفتار مکرآمیز گروهک های مفسد علیه حضرت صالح نیست. جماعتی از قوم ثمود برای شبیخون هم قسم شدند و نقشه ای کشیدند تا مسئولیت خیانت میان آنها تقسیم و لوث شود. قرآن کریم در آیات 47 تا 51 سوره نمل، ماجرا را این گونه روایت می کند « و در آن شهر [شهر حجر در مسیر مکه به شام] 9گروهک بودند که دائماً در زمین فساد می کردند و هرگز اصلاح نمی کردند. آنها گفتند بیایید به خدا قسم یاد کنید که به او و اطرافیانش شبیخون می زنیم، پس از آن به ولی دم او می گوییم ما هرگز در محل جنایت حاضر نبودیم و در این گفتار خود صادق هستیم. آنها نقشه پچیده ای کشیدند و ما هم نقشه مهمی کشیدیم درحالی که آنها درک نمی کردند. بنگر که عاقبت آنها چه شد.» فتنه88 نقشه پیچیده و حساب شده ای بود که مهندسان آن حین ارتکاب خیانت و سر صحنه جرم گرفتار شدند.
2- استاد شهید مرتضی مطهری(ره) درباره مفهوم نفاق و منافق تعبیر لطیف و دقیقی دارد. او که خود شهید راه بصیرت شد و جان گرامی اش مغضوب منافقین قرار گرفت، در تبیین این دو کلید واژه می فرماید «نفق یعنی راه، البته راه های مخفی و پنهانی. یادم هست وقتی ما شرح نظام (کتابی است در صرف و نحو...) می خواندیم، در آنجا به لغتی برخورد کردیم و بعد در کتاب لغت دیدم و آن، لغت نافقاً بود. در آنجا این جور معنی کرده بود؛ موش صحرایی، سوراخ خودش را که در صحرا می کند، یک احتیاطی می کند برای نجات از دشمن و یک در برای سوراخ و آغل خودش باز می گذارد که همان در معمولی رفت و آمد است که باید برود و بیاید؛ ولی بعد در ته آن و در یک نقطه دوردستی که از این دروازه آشکار دور است، از زیرزمین به طرف بالا می کند و می کند تا سقف را به کف زمین نزدیک کند اما آن قدر نمی کند که سوراخ بشود بلکه یک قشر نازگی باقی می گذارد و نه آن قدر نازک که خود قشر خراب بشود، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در پیدا شد، او بتواند با سرش محکم بزند و این قشر، خراب بشود. این که از این در وارد می شود، او از آن در خارج شود. عرب به این می گوید نافقاً؛ یعنی یک راه مخفی درونی سرپوشیده... در لغت هم وقتی ما نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند می بینیم گفته اند برای اینکه دو در برای خودش قرار داده، یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد می شود و یک خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است. از یک در وارد و از در دیگر خارج می شود... مؤمنی داریم، کافری داریم و منافقی... منافق کسی است که فکر و اندیشه یک جور می گوید، زبانش جور دیگر، درست ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است ولی تظاهرات ظاهری اش در جهت دیگر... نفاق یعنی کفر در زیر پرده. منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است.»
آیا نفاق از این بالاتر که طایفه ای سیاسی ادعا کردند اسلام و انقلاب و خط امام را در خطر می بینند و آمده اند با اصلاح طلبی، نظام را حفظ کنند اما در نهایت بساطی چیدند که ضمن آن هم بر قید مقدس «اسلامی» در عبارت جمهوری اسلامی خط کشیده شد، هم قانون اساسی و میراث گرانبهای امام خمینی(ره) - ولایت فقیه- مورد تعرض کینه توزان قرار گرفت، هم بی سابقه ترین شعارها مطابق پسند آمریکا و رژیم صهیونیستی داده شد و هم عزیزترین سرمایه ملت ایران (محبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام) مورد تطاول مشتی بی سرو پا قرار گرفت؟ آیا تظاهر به طرفداری اسلام و انقلاب، صرفاً راه در رویی برای انواع خیانت ها به کشور و ملت و دین نبود؟ جریان خزنده سازمان دهنده فتنه درحالی گرفتار مکر خود شدند که چند جارو شامل انواع و اقسام گروهک ها و معارضه جویی ها با اصل اسلام و انقلاب به دمشان بسته شده بود. گویا کسی همه قصه را به آنها نگفته بود که راه درروی موش صحرایی با راه درروی منافقین فرق دارد و اقتضای این دومی آن است که تدارک کننده را وسط معرکه، گرفتار تله خود ساخته می کند. امروز چه کسی از دست اندرکاران فتنه می پذیرد که هنوز هم ادعا کنند اصلاح طلب، ضد خشونت، قانون گرا، طرفدار جمهوریت و رأی مردم، دوستدار میهن و دارای مرزبندی با دشمنان تاریخی کشور یا گروهک های معاندی همچون سازمان منافقین، سلطنت طلبان، نهضت آزادی، بهائیت یا کمونیست های آمریکایی هستند؟
3- اصل بر برائت است یا اتهام؟ باید خوش گمان بود یا بدبین؟ کجا خوش بینی خوب است و کجا نه تنها جای سوءظن بلکه موضع یقین قطعی علیه یک فرد یا یک مجموعه است؟ خداوند متعال در سوره نساء به فاصله7 آیه (آیات88 تا 95) و به اعتبار 2رویداد، دو تکلیف را برمی شمارد. یک تکلیف بدگمانی و موضع منفی روشن علیه مسلمان نماهای منافقی که از دستور مهاجرت به مدینه استنکاف کرده و بعد هم که تا نیمه راه آمده بودند، قصد خیانت و جاسوسی داشتند. و یک تکلیف، حسن ظن نسبت به غیر مسلمان هایی که ولو با دیدن سپاه اسلام، شهادتین گفته اند. خداوند حکیم فرمان می دهد نسبت به طایفه خیانتکار اول- ولو متظاهر به مسلمانی- کوچکترین رفق و مدارایی صورت نگیرد اما به گروه دوم ولو یهودی با حسن ظن نگریسته شود. به عبارت دیگر دومی هنوز فرصت دارد- هر چند که شاید بعداً مرتکب خیانت شود- اما کوپن های اولی پر شده و امیدی به تغییر و اصلاح و توبه او نیست. پروردگار حکیم، مؤمنان را به وحدت نظر و عدم ساده دلی درباره طایفه اول (منافقین مسلمان نما) فرا می خواند و می فرماید «شما را چه شده که درباره منافقین دو گروه می شوید در حالی که خداوند آنها را به اعتبار اعمال و کرده هایشان وارونه کرده است؟ آیا می خواهید به راه بیاورید کسانی را که خداوند آنها را[بر اثر اعمالشان] گمراه کرده است؟! و هر کس را که خدا گمراه کند، هرگز راهی برای او نخواهی یافت. آنان دوست دارند که شما هم مانند آنها کافر شوید و مساوی هم باشید، بنابراین کسی را از میان آنها به دوستی نگیرید مگر اینکه در راه خدا هجرت کنند...»
هویت آنها برخلاف رویه موذیگری و پنهانکاری لو رفته است. آنها اهل تردید و تردد و ارتداد و رفت و برگشت میان دو جبهه حق و باطلند و سرانجام نیز به همان جبهه می پیوندند؛ همچنان که درباره برخی متواریان فتنه 88 و تداوم ارتباطات آنها با برخی عناصر داخلی و مواضع کاملا ملحدانه شان در خارج کشور دیدیم. قرآن کریم این هویت مردد و آلوده به ارتداد را چنین شرح می دهد: «آنها که ایمان [و نه فقط اسلام] آوردند، بعد کافر شدند، مجدداً ایمان آوردند و دوباره کافر شدند و پس از آن بر کفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را مورد مغفرت قرار نخواهد داد و هدایت نخواهد کرد. منافقان را بشارت ده که عذاب و شکنجه ای دردناک برای کسانی است که کافران را به جای مؤمنان به دوستی می گیرند. آیا عزت را نزد کافران جست وجو می کنند در حالی که تمامی عزت از آن خداست؟... منافقان با خدا خدعه می کنند و خدا هم با آنها خدعه می کند... افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها [مؤمنان] و نه سوی آنها [کافران] بلکه مذبذب بین آن دو هستند... همانا منافقین در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند و یاوری برای آنها نخواهی یافت؛ مگر کسانی که توبه و اصلاح کنند و به ریسمان الهی چنگ زنند و دین خود را برای خداوند خالص سازند که آنها با مؤمنانند.» (آیات 138 تا 146 سوره نساء).
این حکم صریح و قاطع خداوند درباره منافقانی است که بارها در بحبوحه امتحان و آزمون، به جانب جبهه کفر و استکبار میل کرده و به ایمان خود پشت پا زده اند. اما پروردگار کریم در همان سوره نساء (آیه 94) حکم به پذیرفتن شهادتین غیرمسلمان -و لو پس از دیدن صلابت شمشیر مسلمانان- می کند و جان او را محترم می شمارد. شأن نزول آیه این است که پیامبر(ص) بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامه بن زید را همراه جمعی از مسلمانان به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای اطراف فدک زندگی می کردند، فرستاد تا آنها را به سوی اسلام یا قبول شرایط ذمه دعوت کند. یکی از یهودیان (مرداس) که از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناهگاهی قرارداد و به استقبال مسلمان شتافت و در همان جا به یگانگی خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) شهادت داد. با این حال اسامه به گمان اینکه مرداس از ترس جان و برای حفظ مال مسلمان شده، به وی حمله کرد و او را از پای درآورد و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. پیامبر(ص) از اینکه اسامه بدون آگاهی از باطن مرد یهودی، او را از پای درآورده، ناراحت شد. همان جا آیه نازل شد «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید، تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام کرده، نگویید تو مسلمان نیستی. شما در جست وجوی سرمایه دنیوی هستید، پس غنیمت های فراوان نزد خداست...».
یعنی موقعیتی پیش می آید که در آن می توان بلکه باید شهادتین یهودی غیرمسلمان را پذیرفت. مواقعی هم هست که مسلمان بلکه مؤمنی، تردید و ارتداد و رفت و برگشت میان دو جبهه اسلام و کفر را به اقتضای کج فهمی و منفعت طلبی و بی صداقتی و بی ریشگی ایمانش، تبدیل به خلق و عادت و رویه و گفتمان! می کند. این دوزخی ترین دوزخیان است و باید بر او سخت گرفت، چه رسد به اینکه مؤمنان دوزخیان را به دوستی برگزینند! نفاق منافق و میل و تمایلش به دشمنان به تعبیر امیر مؤمنان «از ذلتی است که در نفس خویش می یابد» حال آن که خداوند مؤمن حقیقی را مکرّم و مستغنی و عزیز و نفوذناپذیر آفریده است.
4-طبق آیات و روایات، نفاق درجاتی دارد. برخی منافقین زبانی فریبنده و عالمانه اما عملی منزجرکننده و فسادانگیز دارند. اینها «مانند زهر حنظل هستند، برگ هایشان سبز اما طعم و باطنشان به غایت تلخ است». همرنگ جماعت می نمایند اما خلاف امت راه می پویند گفتارشان دارو اما رفتارشان عین درد درمان ناپذیر است. طایفه ای از منافقین نیز آنها هستند که به منکر امر می کنند و از معروف باز می دارند، درست خلاف ویژگی امر به معروف و نهی از منکر در مؤمنان. و به همین دلیل هم هست که امیرمؤمنان(ع) فرمود «نفاق، ایمان را تباه و فاسد می کند».
تکلیف ما با وارونگان سیاسی- عقیدتی از هر طیف و لباس و شعار و پرچمی که باشند از اول انقلاب روشن است، خلقی باشند یا ملی- مذهبی. چپ باشند یا راست. دارای عنوان دکتر و مهندس باشند یا حجت الاسلام و آیت الله. نقاب خط امام، برچهره بزنند یا تابلوی اصلاح طلبی و اصولگرایی بلند کنند. دم از آزادی بزنند یا شعار عدالت بدهند. هر شعار و پرچم ملی یا مذهبی تا آنجا محترم است که منطبق بر رویکرد و عملکرد صاحبان آن باشد. به همین دلیل هم ملت ما همان قدر با التقاط مارکسیست های خلقی مسئله دارد که با التقاط لیبرال های ملی- مذهبی و همان قدر از فتنه گران بغض به دل دارد که از بقیه جریان های انحرافی. این شاخه ها در اصل از یک سرچشمه جاری می شوند و ما چون آن اصل را می شناسیم، در این فرعیات متوقف نمی مانیم. هر کس و هر گروه - فارغ از هر شعار و عنوان- که در بحبوحه تهاجم و شبیخون دشمن، به جانب او مایل شده و رفتار خود را در نقشه و سازمان کلان او تعبیه کرده باشد، کمترین اهلیت سیاسی ندارد؛ چه به اعتبار خیانت و فسادانگیزی و فتنه گری و به طمع انداختن دشمن، مجازات شود و چه- به هر دلیل- از مجازات بگریزد یا مشمول رأفت اسلامی شود.
هیچ گزینه دیگری نیست؟ چرا! می توانند توبه و جبران کنند اما آن هم فرمول مشخصی دارد. باید با قول و فعل خویش برگردند به جانب جبهه اسلام و از معاندانی که همراهشان بوده اند، اعلام برائت کنند. البته مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. بنابراین دلیلی ندارد خیانتکاران بدون اینکه برادری شان ثابت شده باشد و برای جبهه خودی در برابر جبهه دشمن هزینه بدهند، به ستاد مدیریت و فرماندهی باز گردند. این عین عقلانیت است و فرموده اند فتنه از قتل شدیدتر و بزرگ تر است. قاتل و دزد سابقه دار را شاید ببخشند اما امانت به وی نمی سپارند.
محمد ایمانی

بار آمریکا را برندارید

بسمه تعالی 
 


روز یکشنبه پنجمین سالگرد پایان جنگ 33روزه و به عبارت بهتر پنجمین سالگرد پیروزی شگرف و عظیم حزب الله لبنان بر رژیم صهیونیستی بود. روزی که اسرائیل این جنگ را آغاز کرد، گمان نمی کرد، شکست خورده از آن بیرون بیاید و روزی که شکست خورده بیرون آمد، گمان نمی کرد این شکست آثار بسیار بزرگی در پی داشته باشد. اینک 5 سال پس از آغاز آن جنگ از هم پیمان مصری رژیم غاصب اسرائیل، اثر و خبری نیست، هم پیمان سعودی اش دچار لرزش های شدید شده، هم پیمان اردنی اش ناچار است دو ماه یک بار کابینه را تغییر دهد، هم پیمان لبنانی اش- جریان 14مارس و دولت فواد سینیوره- کاملا مضمحل گردیده است، لندن که از طریق فرودگاه «هیثرو» بمب های 5 تنی عاریتی! برای تل آویو ارسال می کرد، دستخوش آشوب و درگیری است، حزب کادیما و رهبر آن زمان آن- ایهود اولمرت- کاملا منزوی شده اند. حزب کارگر به رهبری باراک از حیز انتفاع افتاده و حزب لیکود به رهبری نتانیاهو با اعتراضات متراکم مواجه و فلج گردیده است، آمریکا در بحرانی عمیق و کم سابقه فرو رفته است. اگرچه همه اینها نتایج مستقیم جنگ 33روزه و پیروزی مقاومت در آن نیست ولی بدون تردید از آن رخداد بزرگ تاثیر فراوانی گرفته است.
جنگ 33روزه جنگ دست های خالی ملتی بود که به وعده خدا در پیروزی و لطف باور داشت و جنگ دست های پر از سلاحی بود که به بی کرانه های مادیت متصل بود و به همین دلیل تردیدی وجود ندارد که حتی حاشیه نشینان ساکن لندن هم باور کردند که می توان ارتش، پلیس و MI6 را پشت سر گذاشت و حرف خود را به کرسی نشاند همانطوری که حزب الله به آن نایل آمد. جنگ 33روزه نشان داد که «مردم» اگر به خود بیایند بر همه فایق می آیند. به همین جهت می توان گفت الگوی مقاومت در برابر قدرت نظامی برتر و سیستم اطلاعاتی پیچیده، اساسا متعلق به حزب الله لبنان- و البته پیش از آن متعلق به انقلاب اسلامی ایران- است که حالا نمونه های آن در هر جا علیه قدرت های اطلاعاتی و نظامی مسلط استفاده می شود.
در جنگ 33روزه، آمریکا می خواست ریشه مقاومت را برکند و لذا اصرار زیادی داشت که با همه سختی هایی که متوجه ارتش اسرائیل بود، جنگ ادامه پیدا کند. در آن زمان کاندولیزا رایس تازه به وزارت امور خارجه آمریکا آمده بود، در نقش «فرمانده اصلی و میدانی اسرائیل» تل آویو و بیروت را ترک نمی کرد. او با استفاده از دولت های حاکم بر این دو پایتخت درگیر جنگ می خواست کار حزب الله- و سپس کار مقاومت در منطقه- را تمام کند. برابر بررسی هایی که در آن موقع کارشناسان نظامی مطرح کردند، در روز نهم جنگ، فرماندهان اسرائیل و رئیس دستگاه امنیتی این رژیم با صراحت به نخست وزیر- اولمرت- گفتند که امکان پیروزی بر حزب الله وجود ندارد. در آن جلسه کابالانسکی- فرمانده زمینی جبهه شمال در توجیه این مسئله گفته بود ما با کسانی می جنگیم که آنها را نمی بینیم. اما در همان جلسه رایس با تحکم خاصی گفته بود: «همه راهها برای عقب نشینی بسته است.» آن موقع یکی از ژنرال های اسرائیلی گفته بود: «رایس روی گردن ما نشسته و می گوید باید جلو بروید در حالیکه ما می دانیم روبرویمان باتلاق قرار دارد.» اما هنر رایس در این جنگ این بود که مشکل اسرائیلی ها را بیشتر کند.
در روز دوازده یا سیزده جنگ بود که بگومگوی ژنرال های رژیم صهیونیستی با رایس بالا گرفت و در نهایت رایس گفته بود: «بسیار خوب یک قطعه از جنوب لبنان را بگیرید تا در مذاکرات دست بالایی داشته باشید» ژنرال ها خیلی تلاش کردند تا به یک قطعه ای برای وجه الضمان متارکه دست پیدا کنند ابتدا از «بنت جبیل» که آنان عمدا آن را «عاصمه حزب الله»، نام نهادند تا پس از دستیابی به این شهر کوچک بگویند پایتخت حزب الله را به تصرف درآورده ایم، حرف زدند ولی وقتی نتوانستند، به سمت یک روستای کوچک- مارون الراس در سه کیلومتری شمال فلسطین- رفتند ولی بر این روستا و حتی تپه های اطراف آن نیز نتوانستند مسلط شوند و دست آخر برای آنکه رایس دست بردارد در روز نوزدهم جنگ به «قانا»- روستایی در نزدیکی مرکز استان جنوب- حمله کردند و دهها نفر از زنان و کودکان پناه گرفته در یک اقامتگاه را کشتند. آمریکا ناچار شد دست های خود را بالا برده و مقدمات تصویب قطعنامه ای در شورای امنیت را فراهم کند.
کم نبودند تحلیل گرانی که مواجهه دستگاه سیاسی، امنیتی و انتظامی انگلیس با معترضان را با آنچه در کشوری نظیر مصر یا یمن با مخالفان انجام می شود، قابل تطبیق دانستند. وقتی دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس از احتمال استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان حرف زد همه فهمیدند که انگلیس اقتداری در درون ندارد هر چند، برای آن هزینه های زیادی بر مردم تحمیل و زندگی را برای شهروندان دشوار کرده است. فردای شبی که لندن در برابر توده های خشمگین زانو زد رئیس پلیس لندن خطاب به مردم خشمگین انگلیس گفت: «دوربین های ما تصویر همه شما را ثبت کرده و ما همه را دستگیر می کنیم.» واقعاً هم هیچ نقطه ای در لندن نیست که از دید دوربین های پلیس و MI6 مخفی بماند و بر این اساس پلیس به دستگیری گسترده مردم دست زد و مدعی شد با دوربین های خود آنان را شناسایی کرده است. رفتار دولت انگلیس حتی رفتاری جهان سومی - با پوزش از همه آنها که با این عنوان خطاب می شوند- هم نیست در هیچ جای جهان سوم با مخالفان اینطور برخورد نمی شود. در واقع این نحوه مواجهه شدید با مردم نشان داد که سیستم سیاسی و امنیتی انگلیس شدیداً نگران بزرگ و بزرگتر شدن دایره اعتراضات علیه نظام سیاسی انگلیس است.
این نشان می دهد که واقعاً انگلیس از درون مستعد فروپاشی است. همین احساس هم از تجربه حزب الله به هیأت حاکمه لندن رسیده است تجربه ای که می گوید یک گروه شهادت طلب می تواند هرم قدرت را وارونه کرده و ماهیت یک کشور را دگرگون کند.
تحولات اروپا البته به انگلیس محدود نبوده حدود دو سال پیش عین همین صحنه را در پاریس شاهد بودیم ماه پیش نیز مادرید صحنه تظاهرات میلیونی مردم علیه دولت اسپانیا بود. دو هفته پیش نروژ نیز دستخوش سلسله ناآرامی هایی گردید این تحولات نشان داد که -حداقل- کشورهای حوزه اسکاندیناوی در معرض یک انقلاب خاورمیانه ای قرار دارند. این کپی برداری در واقع نشان می دهد که شیوه مبارزاتی خاورمیانه به غرب منتقل گردیده است. کم نیستند تحلیل گرانی که معتقدند دوره تمدن اروپا به پایان رسیده و آشوب های لندن تنها نشانه های بالینی این پایان یافتگی است.
غرب در همین زمان در حال مباحثه های مهم پیرامون ماندن یا نماندن نیروهای آمریکا و اروپا در افغانستان و عراق است و همه چیز از این حکایت می کند که به احتمال بسیار قوی آمریکا در زمان های مقرر خاک این دو کشور را ترک خواهد کرد. با این وصف آمریکایی ها می دانند که پشت این رفتن، بازگشتی نخواهد بود.
اما روی دیگر سکه را هم باید دید. آمریکا و اروپا در این شرایط که توان اثرگذاری بر تحولات منطقه عربی را ندارند، دنبال آن هستند که با شلوغ کردن فضا مانع بازی درست و به موقع دیگران شوند. اگر نگاهی به رسانه ها و چهره های وابسته به غرب بیاندازیم درمی یابیم که «سرگرم سازی» با انواع شیوه ها در همه جا جریان دارد. این ها دنبال این هستند که مسائل فرعی را اصلی نموده و به عبارت دیگر مسائل حاشیه ای را به دغدغه اصلی عناصر فعال تبدیل نمایند. این سیاستی است که بدون آنکه نیاز به رمل یا اسطرلاب باشد، همه وابستگان به غرب آن را دریافته اند. از روابط تلخ ترکیه و سوریه بگیرید تا تحکم شورای همکاری خلیج فارس به سوریه، طرح موضوع رانندگی زنان در عربستان تا تعداد زیادی از بحث های داخلی ایران و... همه از این فکر خبر می دهند. مسئله اصلی این است که بار آمریکا به زمین افتاده و زمان آن است که کشورهای اسلامی این فرصت تاریخی را دریابند. این فرصت بیش از همه برای جمهوری اسلامی ایران است که با تلاش حساب شده مسلمانان را به بازیابی قدرت خود فرا بخواند. این به انسجام کافی در درون نیاز دارد. به موازات آن استراتژیک ترین کار دشمن بهم ریختن درونی کشورهای اسلامی و بخصوص نظام جمهوری اسلامی است به گونه ای که قدرت مدیریت مسلمانان و نظام در داخل مستهلک گردد. یادمان نرفته است که در جریان فتنه 88 یکی از سران فتنه که هنوز هم بر حرف های نادرست خود تاکید دارد گفته بود: کاری می کنیم که نظام نتواند اوضاع داخلی را جمع وجور کند و ناچار شود دست های خود را بالا ببرد.» در همین فضا یک نفر از فتنه گران انحرافی از یک طرف می گوید: تحلیل نظام در مورد تحولات منطقه نادرست است و هم او اعوان و انصارش را راه می اندازد تا با چنگ زدن به چهره مقدسات، آرامش داخلی را برهم بزند و خود هم خط بدهد که: «خاتون، اسم رمز فتنه احتمالی».
در واقع مسئله اصلی این است که دوران به حاکمیت رسیدن تفکرات «حزب اله»ی در عرصه بین الملل آغاز شده و همه قاعده ها و قوانین قبلی را نیز منسوخ کرده است این دوره مصداق کامل نفحه ای است که امیرمومنان-علیه السلام- به درک آن فرا خوانده است. حالا در میانه همین میدان که زمان طلوع اسلام ناب محمدی-ص- در عرصه بین الملل آغاز شده است، یک چهره سیاسی اجرایی که قاعدتاً حق ندارد بنام اسلام و اندیشه اسلامی حرف بزند چون اندوخته و فکر آراسته ای ندارد در یک جلسه کاری- نقل به مضمون- می گوید: «از آنجا که قرآن بدون دستیابی به «انسان کامل» دردی را دوا نمی کند، بنابراین نمی توانیم از قرآن هم استفاده کنیم.» بعد برای توجیه این سخن باطل، نابجا به حدیث شریف ثقلین استناد می کند و حال آنکه امروز دست امت اسلامی پر از تعالیم روشن نبی مکرم و ائمه اطهار است. یعنی عترت حاضر است نه غائب و فقهای ما هم بعنوان میراث داران و پاسداران قرآن و عترت در میان ما هستند. این حرف چرا زده می شود برای آنکه آن مسئله اصلی که آغاز طلوع اسلام ناب محمدی- ص- است، فراموش شود. به عبارت دیگر در زمانه شکست آمریکا و عوامل منطقه ای و بین المللی اش عده ای به کمک آمریکا شتافته اند تا آن را به هر زحمتی سر پا نگه دارند. اما هیهات که این شدنی نیست چون  نمی توان کسی را که خدا اراده ذلت او داشته باشد، عزیز کرد.
سعدالله زارعی

از خیابان های تهران تا خیابان های لندن !

 بسمه تعالی

 


آیا برای فهم ماهیت آنچه این روزها در خیابان های لندن می گذرد، صرفا دیدن تصاویر و درگیری خیابانی معترضان با پلیس و خواندن خبرهای عجیب و غریب درباره تشکیل دادگاه های 24 ساعته، حمله شبانه به خانه ها، جست وجوی خانه به خانه، قطع اینترنت و مسدود کردن شبکه های اجتماعی، استفاده از گلوله علیه تظاهرکنندگان و ده ها خبر مشابه دیگر که روزانه از مبدا لندن و دیگر شهرهای انگلیس منتشر می شود، کافی است؟ منابع غربی که درباره حوادثی مشابه در کشورهای دیگر فورا دست به کار می شوند و خروارها خبر و تحلیل منتشر می کنند فعلا خاموشند. بی بی سی فارسی می گوید معترضان آشوبگر هستند ولی با این حال قادر نیست خبر ناآرامی در لندن را از سرخط خبرهای خود حذف کند. از آن انبوه روشنفکران و فیلسوفان بازاری هم که معمولا در این موارد دوره می افتند و به روش تولید انبوه، «تحلیل» تولید می کنند، سراغی نمی توان گرفت. آیا کسی نمی خواهد بپرسد چه چیزی این جوانان رابه خیابان کشانده و کدام خطر فوری نخست وزیر اتو کشیده انگلیس را مجبور کرده چنگ و دندان نشان بدهد و از داغ و درفش سخن بگوید؟
تجریه فتنه 88 -که می توان آن را به آسانی یک فتنه انگلیسی خواند- بسیاری چیزها به ما آموخته است و اکنون فرصتی است تا میان آنچه می بینیم و آنچه آموخته ایم مقایسه ای بکنیم.
در فتنه 88، علت اصلی آغاز آشوب خیابانی دروغی به نام تقلب بود که اکنون حتی سازندگانش هم به آن اعتقاد ندارند. علاوه بر این، تصور می شد ناآرامی خیابانی و بزرگنمایی رسانه ای آن، تنها راه امتیاز گرفتن از نظام است. در خیابان های لندن اما آنچه مردم می گویند عین حقیقت است. مردم می گویند دیگر نمی خواهند صبح تا شام کار کنند و بعد ببینند همچنان سرشان بی کلاه است و سودهای کلان به جیب یک اقلیت 10 درصدی می رود که نه مسئولیتی دارد و نه زحمتی می کشد. همه تحلیلگران در این باره اتفاق نظر دارند که اصلی ترین علت ناآرامی های خیابانی در اروپا که بهار عربی را به بهار انگلیسی و اسپانیایی و ... تبدیل کرده این است که دولت های اروپایی دهه هاست بر حمایت بی قید و شرط از ثروتمندان تمرکز کرده و توده های عظیم مردم را که هر روز بیشتر فقیر می شوند به حال خود رها ساخته اند. فقر، تبعیض و ناامیدی از پیدا شدن هرگونه راه حل حتی در دراز مدت، «حقایقی» است که ناآرامی های لندن و دیگر کشورهای اروپایی را تغذیه می کند و از آنجا که این اعتراضات بر حقیقت استوار شده نه دروغ لاجرم هم دیرپا خواهد بود و هم تاثیراتی عمیق بر مناسبات فسیل شده دولت-ملت در جامعه اروپایی بر جای خواهد گذاشت.
در فتنه 88 بخش بزرگی از آنچه اعتراض نامیده می شد در واقع عملیات روانی و رسانه ای بود که با صحنه گردانی طرف هایی مانند دولت های انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی و با هدف بزرگ و دامنه دار نشان دادن ناآرامی ها طراحی و اجرا می شد. کسانی در فضای مجازی کشته می شدند در حالی که در فضای واقعی درون خانه هاشان نشسته بودند. کسانی مورد تجاوز و شکنجه قرار می گرفتند در حالی که اصلا بازداشت نشده بودند. از افرادی قهرمان ساخته می شد که کمترین هنرشان پناه بردن به سفارتخانه های اروپایی در تهران بود. جمعیت های اندک و حاشیه ای تا آنجا بزرگنمایی می شد که فتنه گران خود در محافل خصوصی می گفتند نباید فریب دروغ گویی های بی بی سی را بخورند. اما اکنون مقام های انگلیسی بسیار بعید است بتوانند آنچه را که در خیابان های لندن می گذرد مثلا به گردن عملیات روانی پرس تی وی بیندازند! رسانه در لندن از کف خیابان جامانده است و تلاش می کند آن را به نحوی رفوکاری کند اما در تهران در حالی که در خیابان خبری نبود بی بی سی کار خود را می کرد و به ضرب تصاویر آرشیوی و مخلوط کردن تصاویر تجمعات طرفداران نظام با میتینگ ها خنک اهل فتنه هم که شده، اصرار داشت بگوید در ایران خبری است. برای فهمیدن اینکه بحران در اروپا تا چه حد عمیق و خشم مردم چه میزان پرحرارت است در واقع اساسا نیازی به هیچ نوع عملیات رسانه ای نیست. تنها کاری که باید کرد این است که تصاویر و خبرها از دست تیغ بی رحم سانسور بی بی سی نجات پیدا کند و آنگونه که هست برای مردم نمایش داده شود.
در فتنه 88 به وضوح دستی از بیرون در کار بود. خانم کلینتون هیچ ابایی نداشت که بگوید دولت امریکا برای حمایت از آشوبگران اقدامات پنهان زیادی انجام داده که نمی تواند آنها را بازگو کند. دولت انگلیس هم روزی نبود که ایران به اقدام در شورای امنیت یا جاهای دیگری همان حوالی تهدید نکند. پیش از فتنه، بسیاری از اهل آن دوره گردی هایی مفصل در کشورهای اروپایی، عربی و حتی در خود امریکا داشتند و پس از فتنه هم از آنچه می کردند معلوم بود نسخه ای از پیش نوشته شده را اجرا می کنند که قبلا وقتی دیگر و جایی دیگر تدوین شده است. در انگلیس اما ساکنان وایت هال به هیچ معنایی نمی توانند از دخالت خارجی حرف بزنند الا به دو شکل. اول اینکه ادعا کنند ناآرامی های لندن و بیرمنگام کار قذافی است که گفته اند! و دوم هم اینکه امریکا را مسبب بلایی بدانند که در حال نازل شدن بر سر کل جامعه اروپایی است که البته جرئتش را ندارند.
بلی؛ به معنایی روشن و سر راست مقام های انگلیسی می توانند ادعا کنند واشینگتن بانی این ناآرامی ها در لندن است منتها به این شرط که بپذیرند در اجرا شدن همه آن اقداماتی که منجر به این ناآرامی ها شده با امریکا سهیم بوده اند. امروز تمام جهان - به استثنای ملت های مستقل که امریکایی ها خیال می کنند آنها را «منزوی» کرده اند- چوب سوءمدیریت اقتصادی و کار نابلدی حاکمان واشینگتن را می خورند. اکنون سرعت تبدیل دلار به یورو و یورو به ارزهای دیگر در تمام جهان و از جمله اروپا خیره کننده است. حالا تصور کنید در شرایطی که نفت به عنوان حیاتی ترین کالای مورد مبادله در جهان هنوز به دلار خرید و فروش می شود، کاهش ارزش دلار چه بلایی بر سر کشورهای بیچاره ای می آورد که حیات و ممات خود را به اقتصاد نیمه جان امریکا متصل کرده اند. صورت مسئله اکنون این است: امریکا قادر به پرداخت بدهی هایش نیست، وقتی این بدهی ها پرداخت نشود بانک های اروپایی به شدت مشکل نقدینگی پیدا می کنند، پس چاره ای نمی ماند الا اینکه از اتحادیه وام بگیرند و اتحادیه هم برای اینکه میلیاردها دلار وام به بانک های رو به ورشکستی اروپایی پرداخت کند یک راه بیشتر ندارد و آن هم اینکه تا می تواند یورو چاپ کند. معنای این روند چیست؟ افزایش نقدینگی، تولید تورم و باز هم تورم! واقعا شاید بد نباشد اگر در انگلیس دنبال آن عامل خارجی بگردند که آنها را در مرحله فروپاشی اقتصادی قرار داده است ولو اینکه به تجربه آموختن از این جست وجو هیچ امیدی نیست.
و نهایتا در فتنه 88 از همه مظلوم تر نظام جمهوری اسلامی بود. در حالی که نظام در سال 88 در اوج قدرت قرار داشت کسانی با دروغ و تهمت جمعی را فریفتند و به خیابان کشاندند و بعد هم وقتی دیدند هیچ امکانی برای مقابل نهادن مردم و نظام وجود ندارد و پایه های این سیستم محکم تر از آن است که بتوان آن را با «سیلی از دروغ» ویران کرد به خانه های خود خزیدند و حالا همه هنرشان این است که از پشت کی بورد به مبارزات قهرمانانه شان ادامه بدهند. پس از فتنه هم آنکه زودتر از همه به حساب خود رسید نظام مظلوم جمهوری اسلامی بود. ماموران زحمت کش خود را که خطایی کرده بودند بی ملاحظه مجازات کرد. در انگلیس اما نخواهید شنید که ماموری مجازات یا فرمانده ای برکنار شود. حقوق بشر فقط تیتری است در روزنامه ها برای قرار گرفتن کنار نام کشورهایی مانند ایران و الا در انگلیس ظاهرا حق هیچ بشری نقض نمی شود. دادگاه تشکیل می شود اما نه برای محاکمه حاکمان فاسد بلکه برای اینکه محاکمه جوان معترض 24 ساعته باشد. هیچ مقامی در دولت انگلیس نخواهد گفت که سیستم این کشور نیاز به اصلاحات دارد. هیچ کس نخواهد پرسید این خانم ملکه از پول مالیات چه کسانی لباس های فاخر می خرد، غذاهای رویایی می خورد و دور دنیا را به تفریح می گردد. هیچ دولتمرد انگلیسی هم نخواهد گفت که باید با معترضان گفت وگو کرد. درست مثل بحرین، حقوق شهروندی مساوی کشک، لازم اگر شد با تانک هم به جان مردم می توان افتاد فقط به این دلیل که می پرسند پول بی زبان آنها در جیب و حساب عده ای مفت خور چه می کند؟
آنچه غرب باید نگران آن باشد تبدیل شدن فروپاشی اقتصادی به فروپاشی اجتماعی و سیاسی است و این روندی محتوم است. مبانی تمدنی که 300 سال است بر محور تعقیب بی قید و شرط هوی و هوس و انکار فضیلت های اجتماعی مانند عدالت و خیر بنا شده در حال فرو ریختن است. نوبت بعدی از آن امریکاست. مسئله فقط زمان است نه چیز دیگر.
مهدی محمدی

تا «9 دی» هست، مشروطه تکرار نمی شود

 بسمه تعالی

 

صداقت، سیادت دارد بر سیاست. حتی صریح بودن هم کافی نیست، اگر که صادق نباشی. صدق، مقدمه صفاست. مردم خوب می فهمند چه کسانی صفا ندارند. وفا ندارند. اهل کوفه اند. اهل تکرار مشروطه اند. مردم بیش از زبان بعضی ها، نگاه به زمان شان می کنند. اینکه چگونه است حال فعلی شان. مردم براساس ملاک، عمل می کنند. می بینند که خواص در کدام جبهه ایستاده اند. موضع شان چه می کند با دل دوست. با دل دشمن. چه محکم محک می زنند مردم، آنان را که باید. با این مردم، اول باید اهل ذکر بود. تذکر دادن کار راحتی است. شامه نفوس، به خوبی می سنجد درجه خلوص را. اخلاص باید داشت حتی در سیاست ورزی. به خصوص در سیاست ورزی. اصراری اگر بر کار حزبی هست، «خلوص جمعی» می طلبد. اصراری اگر بر تذکر هست، باید گاهی به خودمان تذکر بدهیم. گاهی لازم است بابت خیلی چیزها، شجاعت، صراحت، صداقت و اخلاص عذرخواهی داشته باشیم. عذر بخواهیم از ملت، اگر که برنتافتیم رای شان را. اگر که «سرگشاده» نامه نوشتیم. ما که خود، سالار نفس مان نبودیم، چه کار داریم که نمره باقرخان درعصر مشروطه چه بود؟! مشروط شده های فتنه را چه به مشروطه؟! مگر می توان مشروطه تاریخ را قبول داشت، اما رای مردم زمان خود را نه؟! مانده ام چرا عده ای رای مردم زمان مشروطه را قبول دارند و بلدند از این رای بر سر مخالفین خود چماق بلند کنند، اما تمکین نمی کنند به رای مردم زمان خودشان؟! جز رای مردم و قانون و عدالت براساس شرع، مشروطه مگر حرف دیگری هم داشت؟!
مشروطه اگر باید مشروعه باشد، مخالفت با نظر ولی فقیه دیگر چه صیغه ای است؟! چطور تحصن تاریخ در سفارت انگلیس کار خوبی نیست، اما اشکالی ندارد BBC از موضع ما خوشحال شود؟! آری! صداقت بر سیاست، سیادت دارد، و غیر از این باشد، می شود مثل همین روزها. مثل نیمه نخست هر ماه مردادی در هر سالی، که بعضی ها تذکر می دهند تا مبادا تکرار شود تاریخ مشروطه. ملتی که کوفه را تکرار نمی کند، بعضی ها نگران تکرار مشروطه اش نباشند. مشروطه که از کوفه بدتر نبود. اگر ما اهل کوفه نیستیم، پس سطح کلاس ما بالاتر است از این تذکرات. اگر مشروطه می خواست تکرار شود، ما دیگر ملت 9 دی نبودیم. می شدیم همان چند نفر آشوب گر عاشورا. اگر کوفه می خواست تکرار شود، ما فدائیان رهبر نبودیم. مشروطه حتما تکرار می شد، اگر که خامنه ای، خمینی دیگر نبود. کوفه حتماً تکرار می شد اگر «سیدعلی» از سلاله «علی» نبود. تکرار مشروطه فی المثل یکی هم منوط به این بود که ما می خواستیم بر همان اساس عمل کنیم که بعضی ها قبلاً تذکر داده بودند؛ دائمی شود ریاست جمهوری شان! کمی تا قسمتی، جمهوری اسلامی دست بردارد از آرمان های خود! در برابر تحریم، دست از «مقاومت اقتصادی» بردارد و در مقابل تهدید، دست از «مقاومت سیاسی» بشوید! هضم شود در اقتصاد جهانی! ایمان بیاورد به حاکمیت دلار! بپذیرد دیکتاتوری دلار را! کار چندانی به ملل منطقه نداشته باشد! ملک عبدالله را از اعراب بیشتر دوست داشته باشد! حسنی مبارک را از اخوان المسلمین! شرم الشیخ را از خالد! مرحوم عرفات را از شهید شقاقی! رابطه با آمریکا را از خالد مشعل! به جای جنگ فقر و غنا، غرق شود در روزمرگی های دیپلماسی! لبنان خوب است، اما مقاوت حزب الله هزینه دارد! قدس، شریف است، اما نه اندازه توسعه! قبه الصخره باید آزاد شود، اما قبلش سیاست درهای باز! به جای اوامر ولی امر، اگر عمل به این تذکرات کرده بودیم، الان به جای مشروطه، کوفه تکرار شده بود. خامنه ای اگر در فتنه 88 پای آرای 40 میلیونی ملت، نیز رای اکثریت نمی ایستاد، مشروطه تکرار نمی شد، گمانم کوفه تکرار می شد. خامنه ای اما آن مرد نیست که طوفان خم کند قامتش را. ماهی است که آرامش می دهد به ستاره ها در ساحل آسمان. شب شکنی می کند، با رمز بصیرت. ما اگر در همه این فتن رنگارنگ، مردتر از پدران مان، پای بیعت مان با جانشین روح الله نمی ایستادیم، مشروطه کجاست؟!...
کوفه تکرار می شد. مشروطه چیست؟!... مگر ما مرده ایم کوفه تکرار شود؟! مشروطه برای ما فصلی از تاریخ است، اما همه هستی ما و همه تاریخ ما و همه عقل و عشق ما تاریخ درخشان جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، یعنی یک نظام مردم سالار دینی، که آرزوی دوردست، رویایی و شاید هم دست نیافتنی خوبان عصر مشروطه بود. به ایستادگی ملت ما پای بیرق ولایت فقیه، حتماً درود می فرستد آن شیخ شهید. ما به مشروطه نگاه نداریم، مشروطه به ما نگاه دارد. بخواهیم یا نخواهیم، موضع ما برتر است. مشروطه، آن قسمت خوبش، از جمله فروعات انقلاب اسلامی است. قسم بدی هم دارد اما مشروطه. مشروطه بی مشروعه. مشروطه بی اسلام. مشروطه نامه های بی سلام. مشروطه لندن نشینان. مشروطه مواضع دشمن شادکن. مشروطه اختلاف افکنی. هم بذر اختلاف بیافکنی و هم دعوت کنی به وحدت! هم داریوش همایون را از خود خشنودسازی و هم بیم دهی از جریان ضد روحانیت! هم علیه رای پابرهنه ها دست به آشوب و اغتشاش بزنی و هم ادعا کنی که غمگین اوضاع معیشتی مردمی! هم سفر استانی قوه مجریه را بکوبی و هم مدعی سختی معیشت مردم باشی! هم این و هم آن! هم خر و هم خرما! نمی دانم چرا بعضی ها فقط مشروطه تاریخ را قبول دارند، اما رای مردم زمان خود را شرط نمی دانند و تقلب می خوانند؟! البته که دولت مستقر، لااقل در زمینه اقتصاد مردم، از دول سازندگی و اصلاحات بهتر عمل کرده است. خوشبختانه یا متأسفانه و حداقل در زمینه خدمت رسانی، حتماً محمود احمدی نژاد از آقایان هاشمی و خاتمی، کارنامه بسیار بهتری دارد. علی لاریجانی به نسبت شیخ اصلاحات، حتماً رئیس مجلس بهتری است. قالیباف حتماً در مقام مقایسه با شهرداران دول سازندگی و اصلاحات، کارنامه بهتری دارد، مگر قابل مقایسه است کارنامه اصلاح طلبی با اصولگرایی؟! کدام جریان و کدام دولت و کدام قوه مجریه و کدام قوه مقننه جرئت کرد که اجرا کند طرح هدفمندی یارانه ها را؟! ما که به خاطر خوبی های رئیس قوه مجریه، نمی توانیم منتقدش باشیم! حتی می خواهم بگویم؛ بی بصیرت ترین نمایندگان مجلس کنونی، حتما از متحصنین مجلس ششم با آبروترند. تحصن شرم آوری که در سفارت روباه پیر نبود؛ رسما در آغوش دشمن بود. حال مضحک و خنده دار نیست که شخصی از همان جماعت، در فلان روزنامه بیم دارد می دهد جامعه را که مبادا تکرار شود مشروطه؟! همین شخص ادعا کرده حزب منحله مشارکت، اپوزیسیون نجیب است! (پیش بینی من: خنده ممتد شما خوانندگان عزیز!!) البته من فقط به یک معنی قبول می کنم این ادعا را، چرا که سال ها پیش از این، یکی از خودهاشان برداشت نوشت که اصلاح طلبان مثل اسب های درشکه می مانند که در سربالایی، همدیگر را گاز می گیرند و به هم لگد می زنند! این فرد البته در وصف دوستان خود، اشاره به دیگر صفت اسب، یعنی نجابت، نکرده بود!! الحمدلله این «لگدپرانی نجیبانه» را خودشان به خودشان گفتند؛ من نگفتم که مصداق بی بصیرتی باشد!! علی ایحال گذشت دوره اسب و درشکه و صدالبته الاغ لقی به نام «تروا» که هر چه منتظر ماندیم، بالای برج آزادی ننشست تا بفهمیم میزان نجابتش را! الان دوره جمهوری اسلامی است. الان دوره انرژی هسته ای است. الان دوره نانوتکنولوژی است. نه دوره اسب است و نه زمان اسب بخار. الان دوره «سجیل» و «شهاب» و «امید» است. الان اسرائیل مثل سگ از جمهوری اسلامی می ترسد. الان اسراییل باید به جای کودکان غزه ننه مرده های اشغالگر را در خیابان های تل آویو آرام کند. آقای نتانیاهو! نخواستیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنی، مراقب باش سرنگون تر از این نشوی! الان آمریکا باید بدون پشتوانه دلار بزند و خاک عالم بر سر آن فتنه گری که در فتنه 88 به پشتوانه یک پول بدون پشتوانه می خواست عرض خود برد و زحمتی هم به ما ندهد! الان دوره سقوط دیکتاتورهای اقتصادی مثل دلار و قفس نشینی دیکتاتورهای سیاسی همچون حسنی مبارک است. الان دوره بیداری اسلامی است. الان دوره نتیجه دادن مقاومت است. الان محبوب ترین فرد جهان اسلام، افتخار می کند که دست بوس رهبر ماست. الان اخوان به خامنه ای ما می گوید «امام خامنه ای» الان «امام» در مفهوم «خامنه ای» مستتر است. خامنه ای یعنی امام. یعنی خمینی. الان بیداری اسلامی دارد نان حکومت حکیمانه ماه پاره علوی تبار ما را می خورد. الان عباس نگهدار است خامنه ای. این که مشروطه نباید تکرار شود، تذکر خوبی است، اما کلاس کار ملت ما، ولایت فقیه ما، ولی فقیه ما، خون شهدای ما، بسیج ما و سپاه ما، بسی بالاتر از این تذکرات است. وقتی «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»، انحراف مشروطه غلط کرده بخواهد تکرار شود! اگر بخواهد تکرار شود، مثل یوم الله 9 دی می خوابانیم در گوشش! ما چنین اخلاقی داریم، بعضی ها نگران نباشند! 


حسین قدیانی

موج بیداری در قلب اروپا

 بسمه تعالی

 
دود و آتش و خون تصویر این روزهای کشور انگلیس است که دامنه اعتراضات خودجوش مردم آن از لندن فراتر رفته و به شهرهای بیرمنگام، لیورپول، بریستول، منچستر، لیدز و ناتینگهام گسترش یافته است. مدت کوتاهی کافی بود تا پس از آنکه «مارک دوگان» جوان سیاهپوست 29 ساله به ضرب گلوله پلیس انگلیس در منطقه تاتنهام جان باخت آتش خشم مردم شعله بکشد و انباشت نفرت شهروندان وضعیتی وخامت بار و موقعیتی بغرنج را برای دولت دیوید کامرون رقم بزند. پیامدهای اولیه این اعتراضات و ناآرامی ها طی روزهای اخیر، خود نشان دهنده عمق نارضایتی های معترضین است آنچنانکه؛ «کامرون» که در تعطیلات به سر می برد با نیمه تمام گذاشتن خوشگذرانی ها از ایتالیا بازگشت و در اولین اقدام برای مهار اعتراضات گسترده رسماً دستور افزایش 10 هزار نیرو به پلیس لندن را صادر کرد تا تعداد نیر وهای پلیس در پایتخت به 16 هزار نفر برسد. او همچنین کمیته اضطراری دولت انگلیس که مقامات ارشد سیاسی و امنیتی در آن عضو هستند را -موسوم به «کبرا»- تشکیل داد تا چاره ای برای کاهش ناآرامی ها پیدا کند.
همچنین صدها نفر در روزهای گذشته توسط پلیس انگلیس بازداشت شده اند بطوری که به گزارش روزنامه تایمز، بازداشتگاه های لندن مملو از مردم معترض است. حتی پلیس لندن در ادامه خشونت های خود و سرکوب های شدید اعتراضات دست به قتل زده و یک جوان 26 ساله در محله کریدون لندن براثر اصابت چند گلوله توسط پلیس کشته می شود.
تبعات ناآرامی ها و ناامنی ها به بازی های فوتبال در این کشور نیز رسیده است و علاوه بر تعطیلی چند بازی لیگ برتر، بازی دوستانه انگلیس و هلند هم لغو شد.
بنابر گزارش های منتشره، تحلیلگران و کارشناسان معتقدند میزان مبلغی که برای جبران خسارت های وارد شده به شهرهای مختلف انگلیس طی درگیری های چند روز اخیر در پی آتش سوزی های اماکن عمومی و تخریب ساختمان ها لازم است از مرز 900 میلیون پوند معادل 47/1 میلیارد دلار عبور کرده است.
در این میان مقامات انتظامی و دولتی انگلیس مدعی هستند این اعتراضات از سوی تنها عده ای اوباش و غارتگر تحت تأثیر مواد مخدر و قرص های روان گردان بوجود آمده است.
آنچنانکه «نیک کلگ» معاون نخست وزیر انگلیس پس از بازدید از شهر تاتنهام در دوشنبه گذشته می گوید: «این اعتراضات فرصت طلبی برای خشونت و سرقت است نه چیزی بیشتر و نه کمتر»!
اما آنچه خواندنی است و موجب انبساط خاطر می شود تحلیل مضحک برخی از روزنامه های انگلیسی- از جمله گاردین و ایندیپندنت- است که علت و ریشه ناآرامی ها و خشونت های اخیر در این کشور را دست داشتن معمر قذافی دیکتاتور لیبی در آشوب های لندن و دیگر شهرهای انگلیس می دانند! آنهم با این توجیه عجیب و غریب که قذافی خواسته است تا از دولت انگلیس انتقام بگیرد چون لندن در حملات ناتو علیه لیبی مشارکت داشته است.
کالبد شکافی اتفاقات اخیر در انگلیس و اقدامات بعدی لندن پیرامون موج اعتراضات گسترده مردم حاوی نکات قابل توجهی است که این نوشته تلاش دارد تنها سرنخ هایی از موضوع را مورد واکاوی قرار دهد.
1- بدون تردید از جمله علت های بروز اعتراضات و ناآرامی ها در شهرهای مختلف انگلیس، مسایل اقتصادی است. کارشناسان اقتصادی و اقتصاددانان طرح ریاضت اقتصادی دولت کامرون را ریشه اصلی مشکلات اقتصادی می دانند چرا که در ذیل این طرح شهریه دانشگاه ها افزایش یافته و هزینه های تحصیل در رشته های مختلف دانشگاهی سه برابر شده است و از سوی دیگر بودجه دانشگاه ها کاهش یافته است.
مالیات ها نیز بطور چشمگیری افزایش داشته و هزینه گزافی را به شهروندان انگلیسی تحمیل کرده است.
در نقطه مقابل افزایش هزینه ها، مالیات ها، شهریه های دانشگاهی و در یک کلام هزینه سنگین زندگی و امرار معاش، دولت انگلیس بودجه های رفاهی و حمایتی را کاهش داده تا با صرفه جویی این مبالغ هنگفت بتواند آنها را در جنگ بکار گیرد که همین مسئله با اعتراض آحاد مردم و مالیات دهندگان انگلیسی مواجه شده است. افزایش بیکاری و رشد تورم نیز آنچنان در جامعه انگلیس مشهود است و آمارها بر آن شهادت می دهند که از مدت ها قبل مراکز تحقیقاتی اقتصادی و بازرگانی انگلیس نسبت به موج دوم بحران اقتصادی در این کشور هشدار دادند.
نتیجه این می شود که فقر متراکم و بیکاری گسترده در این کشور خود یک شکاف طبقاتی میان فقرا و اغنیا و ثروتمندان رقم زده و انگیزه معترضان را چند برابر کرده است.
2- اما به نظر می رسد مهم تر از عامل اقتصادی در شکل گیری ناآرامی ها و اعتراضات علیه دولت انگلیس مسئله تبعیض نژادی و تبعیض طبقاتی است. احساسی که باعث شده بسیاری از کسانی که در لندن و دیگر شهرهای بزرگ زندگی می کنند خود را «شهروند درجه 2» بدانند. بخصوص آنکه علی رغم ژست حقوق بشری مقامات انگلیسی، حقوق اولیه مهاجرین و سیاه پوستان بصورت آشکاری نقض می شود و تهی دستانی که انگلیس وطن آنهاست، نیز یک قشر زائد تلقی می شوند. نکته ای که اینجا باید خاطرنشان کرد این است که سیاست های نژادپرستانه و تبعیض آمیز آنهم بصورت فاحش از سوی دولت انگلیس و ارگان های حکومتی پذیرفته شده است.
به عنوان نمونه مشاهده می شود در همین چند روز اخیر که درگیری ها میان پلیس و معترضین شدت یافته و سیاست مشت آهنین بکار گرفته شده است مراکز و نهادهای حقوق بشری انگلیس، گزارشی از رفتارهای تبعیض آمیز و مصداق نقض حقوق بشر پلیس منتشر نمی کنند.
3- اما مهم تر از دو عامل مورد اشاره نبود اعتماد به دستگاه قضایی این کشور است. به تعبیر دیگر، بی عدالتی سکه رایج سیستم حقوقی و قضایی کشور انگلیس شده است. گزارش ها نشان می دهد بسیاری از مردم و شهروندان و معترضین نسبت به اجرای عدالت کاملاً نا امید هستند.
طبیعی است اگر دستگاه قضایی می توانست بخشی از ظلم رفته به سیاهپوستان و «شهروندان درجه 2» را جبران می کرد و در عمل منفذ کوچکی را برای تحقق عدالت باز می داشت از انباشت حجم زیادی از نفرت ها، کینه ها و انزجارهای معترضین و مردمی که کسی صدای آنها را نمی شنید جلوگیری می نمود.
در همین قضیه کشتن یک سیاهپوست 29 ساله توسط پلیس انگلیس آنچه که به وضوح عیان است بی توجهی مقامات قضایی و انتظامی این کشور به اعتراض جوانان محله تاتنهام است که علت استفاده پلیس از سلاح را جویا شده بودند ولی این حق حداقلی نادیده گرفته می شود.
ناگفته پیداست وقتی خون یک جوان تنها به جرم سیاهپوست بودن ریخته می شود و پلیس و مقامات قضایی به اعتراض مردم یک محله فقیرنشین و از طبقات پایین جامعه وقعی نمی نهند، بستر شکل گیری اعتراضات و شورش ها مهیا شود.
4- و بالاخره باید به علت العلل اعتراضات و ناآرامی های معنادار در لندن و بسیاری از شهرهای انگلیس اشاره کرد و آن اینکه فراتر از عواملی چون معضلات اقتصادی، سیاست تبعیض نژادی، بی عدالتی و... ریشه اصلی به ساختار حکومت های نامشروع غرب برمی گردد که تنها بر پایه جاه طلبی ها، افزون طلبی ها، سود و ربح بیشتر به قیمت ذبح انسانیت و اخلاق استوار گشته است.
آنچه که امروز در انگلیس آشکار شده است ناتوانی سیاست های لیبرال دموکراسی و ناکارایی اقتصاد کاپیتالیستی در صحنه اجتماع و جامعه است که هر روز زندگی مردم را سخت تر و پرالتهاب تر می کند. بسیاری از مردم و اقشار مستضعف در شرایطی زندگی می کنند که به لحاظ اقتصادی در تنگنای شدید به سر می برند، به لحاظ فرهنگی از تبعیض و برخوردهای ناروا در رنج بوده و به لحاظ سیاسی به دولت و دولتمردان شان کاملا بی اعتماد هستند.
در واقع الگوی دموکراسی غربی و شعارهای پرطمطراقی چون حقوق بشر، رفاه، عدالت و آزادی نه تنها برای ملت های مستقل و آزادیخواه بلکه برای مردم اروپایی و آمریکایی نیز رنگ باخته است اکنون مردم و شهروندان انگلیسی در صحنه عمل و به چشم خودشان مشاهده می کنند که نظر و رأی آنها در سیاست های افزون طلبانه دولتمردان شان جایی ندارد و علی رغم وعده و وعیدها به خواسته های مردم جامه عمل پوشانده نمی شود.
پیش تر و در سه سال گذشته نیز با از پرده برون افتادن بحران مالی در غرب بسیاری از حقایق و واقعیت ها در به بن بست رسیدن نظام سرمایه داری روشن گشته بود. اتفاق دیگر این است که سازمان ملل به موازات ساختار نامشروع و معیوب دولت ها و حکومت های غربی خود در جایگاه بالاتری ساختار فرسوده و نامشروع خود را به نمایش گذاشته و امروز افکارعمومی دنیا این رویه غلط را برنمی تابند.
در همین اتفاقات اخیر در انگلیس و سرکوب اعتراضات و اقدامات متعددی که مصداق بارز نقض حقوق بشر است، آیا سازمان ملل به عضو دایم شورای امنیت خود هشدار حقوق بشری می دهد؟
آیا گزارشگر ویژه حقوق بشر به لندن اعزام می شود؟ و آیا... پاسخ به این پرسش ها همان اتفاقی است که هر روز دوگانگی ها و تبعیض ها را در مقیاس جهانی برای افکارعمومی و ملت ها روشن و روشن تر می سازد و اکنون خیزش و خروش ملت ها علیه حکومت های نامشروع پس از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به قلب اروپا و قطب تمدن رو به افول غرب راه یافته است.
حسام الدین برومند

لانه شارلاتان ها !

 بسمه تعالی 

 

یکشنبه شب هفته جاری، رهبرمعظم انقلاب در جمع کارگزاران نظام، ضمن تبیین حکیمانه «گفتمان واقع بینی» و ضرورت فراگیری آن، به شماری از «باید»ها و «نباید»ها و نمونه هایی از «همت»ها و «غفلت» ها اشاره فرمودند که هر چند تمامی آنها در زیر مجموعه «گفتمان واقع بینی» آمده بودند ولی هر کدام از آن هشدارها می تواند و باید سرفصل یک بررسی و کاوش جداگانه با هدف عبرت گیری و درس آموزی باشد. از سوی دیگر، نگاهی به دغدغه های آقا و مروری بر هشدارهای بر زمین مانده رهبری نشان می دهد برخی از کاستی ها و یا به فرموده ایشان، «نقطه ضعف»ها، فقط ناشی از «غفلت» نیست، بلکه دست های دیگری نیز به کینه یا خیانت در پس ماجرا بوده است و در مواردی، هنوز هم هست.
و اما، یادداشت امروز را به مناسبت روز خبرنگار و سالروز «خون نگاری» برادر شهیدمان «محمود صارمی»، به یکی از دغدغه های بارها اعلام شده حضرت آقا که در سخنان یکشنبه شب معظم له نیز آمده بود، اختصاص می دهیم. ایشان در فهرست غفلت ها، به «غفلت از نفوذ دشمن در فضای رسانه ای کشور» اشاره کردند که مروری گذرا بر سابقه ماجرا می تواند چگونگی غفلت از این دغدغه آقا و پی آمدهای ناگوار بی توجهی به آن را نشان بدهد. در بسیاری از موارد دیگر نیز، ماجرا، کم و بیش اینگونه بوده است که هر کدام فصل جداگانه ای را می طلبد.
درباره نفوذ دشمن به فضای رسانه ای کشور، گفتنی است که سابقه هشدارهای رهبرمعظم انقلاب نسبت به جدی بودن تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن به دو دهه قبل بازمی گردد ولی داستان این وجیزه را از دهه گذشته آغاز می کنیم؛
1-بیش از 11 سال قبل-12 اردیبهشت 1379- رهبرمعظم انقلاب در مراسم باشکوه «گردهمایی جوانان عاشورایی» که با حضور پرشور و کم نظیر جوانان و نوجوانان در مصلای تهران برپا شده بود، در بخشی از سخنان خویش خطاب به آنان فرمودند؛
«من قلبا از بعضی از پدیده هایی که در کشور هست، رنج می برم، من نمی خواهم آن چیزی که برای من رنج آور است با افکارعمومی مطرح کنم. اما آن داستان غم انگیز را می گویم من دو سال قبل از این در یکی از خطبه های نمازجمعه گفتم که دستگاههای استکباری دنیا و آمریکا از تبلیغات برای ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشور استفاده می کنند و البته به آن دستگاههای تبلیغی گفتم اینکه شما سرنوشت کشورهای اروپای شرقی را در ایران دنبال کنید خیال خام است. اما متاسفانه همان دشمنی که به وسیله تبلیغات خود همتش این است که کشور را ساقط کند، امروز در داخل پایگاه پیدا کرده است. بعضی از مطبوعات پایگاه دشمن شده اند. من نه با آزادی مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای 20 روزنامه، 200 روزنامه هم در بیاید بنده خوشحالتر خواهم شد و از زیادی روزنامه ها احساس بدی ندارم. اگر مطبوعات آنگونه که در قانون اساسی است مایه روشنگری باشند، به نفع مردم و دین قلم بزنند، این مطبوعات هرچه بیشتر باشند بهتر است اما وقتی مطبوعاتی پیدا می شوند که همه همتشان تشویش افکارعمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، 5 تا 10روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می شوند، تیترهایی می زنند که هرکس نگاه کند، فکر می کند همه چیز در کشور از دست رفته است! امید را در جوانان می میرانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم تضعیف می کنند، نهادهای رسمی را تضعیف می کنند، مدل اینها کیست؟ مطبوعات غربی هم اینگونه نیستند؛ این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است».
نکته در خور توجه دیگر آن که حضرت آقا بعد از بیان گلایه یاد شده، خطاب به خیل عظیم جوانان و نوجوانان عاشورایی می فرمایند؛
«من بعد از آن که با مسئولین و رئیس جمهور در میان گذاشتم، به عنوان یک «شکوه» این را با شما در میان می گذارم» ایشان بلافاصله برای پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان تاکید می ورزند که «مبادا برخلاف قانون دست به کاری بزنید.» و این سوال پیش می آید که پس، گلایه آقا نزد جوانان و نوجوانان عاشورایی برای چیست؟ ایشان در پاسخ به این سوال مقدر و ناپرسیده می فرمایند:
«مراقب نفوذیها باشید. فقط خواستم شما بدانید و افکارعمومی بدانند که دشمن در کشور چکار می کند و هدف دشمن از این کارها، بی ایمان کردن مردم و ایجاد گسست بین نسل کنونی و گذشته است».
آیا رهبرمعظم انقلاب از مسئولان وقت ناامید شده بودند که می فرمودند «بعد از آن که با مسئولین و رئیس جمهور - خاتمی- در میان گذاشتم، به عنوان یک «شکوه» این را با شما در میان می گذارم.»... بگذریم، بخوانید.
2- بعد از سخنان آقا در جمع جوانان عاشورایی که بازتاب گسترده ای داشت و با حمایت پی در پی اقشار مختلف فرهنگی، دانشجویی و حوزوی روبرو شد، آقای عطاءالله مهاجرانی وزیر وقت ارشاد که خود یکی از سرشاخه های عوامل نفوذی دشمن بود، مصاحبه ای با رادیو فرانسه ترتیب داد(!) و در پاسخ به سوال خبرنگار درباره تبدیل برخی مطبوعات به «پایگاه دشمن» گفت؛ «این صحت ندارد! مدیران مسئول مطبوعات می پذیرند که برخی از خدشه ها در کارشان باشد ولی پایگاه دشمن نیستند.» مهاجرانی بعد از پایان جلسه ماهانه اش با مدیران مسئول مطبوعات، در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی از قول مدیران مسئول! گفت؛ «مدیران مسئول به خود حق می دهند که از این بخش از بیانات مقام معظم رهبری که «برخی مطبوعات به پایگاه دشمن تبدیل شده اند» گله مند باشند» این اظهارنظر مهاجرانی در حالی صورت می گرفت که در جلسه وزیر ارشاد با مدیران مسئول مطبوعات، نگارنده فهرستی از عوامل نشان دار گروههای سلطنت طلب، رابطین «سیا» و اعضای گروهک های تروریستی را به آقای مهاجرانی ارائه داده و گفتم؛ این عده که در فلان روزنامه و فلان هفته نامه و... - با ذکر نام- حضور فعال دارند، نمونه هایی از نفوذ عوامل بیگانه به مطبوعات کشور هستند که به قول آقا، برخی از مطبوعات را به پایگاه دشمن تبدیل کرده اند. و آقای مهاجرانی، ضمن تائید نظرنگارنده- که با توجه به مستند بودن آن، نمی توانست تائید نکند- گفت؛ «اتفاقاً شب گذشته خدمت آقای رئیس جمهور- آقای خاتمی- بودم و ایشان هم نسبت به دو نفر از افراد لیست شما از جمله هزارخانی و اسماعیل خویی اعتراض داشتند و قرار شد به روزنامه های مربوطه تذکر داده شود»! و می دانستیم که دروغ می گوید و او خود یکی از عوامل دشمن است. اما، از شما چه پنهان مانند امروز که به انگلیس پناهنده شده و آشکارا با آیپک و MI6 همکاری می کند از وابستگی او باخبر نبودیم.
3- در همان سال ها، برخی از روزنامه ها مستقیماً - تأکید می شود که مستقیماً- از آن سوی آب ها اداره می شدند. مدیر مسئول فلان روزنامه زنجیره ای - که مثل بقیه هم قماشی های خود خیلی پیچ و تاب نداشت- آشکارا تهدید کرده بود که اگر روزنامه مرا توقیف کنید، ایتالیا فلان قرارداد تجاری خود با ایران را لغو می کند! آن روزنامه زنجیره ای دیگر، مقالات سایت فارسی بی بی سی را با تغییر نام نویسنده، به نام خود منتشر می کرد، آن دیگری از فلان مفسد اقتصادی پول می گرفت و مطالب دیکته شده او را چاپ می کرد، دلارهای آمریکایی با واسطه و بی واسطه میان برخی از گردانندگان نشریات زنجیره ای پخش می شد که کیهان به چند نمونه از آن با ذکر سند اشاره کرده بود. کشف جاسوس آمریکا و موساد در برخی مطبوعات و...
4- سه هفته بعد از ابراز نگرانی رهبر معظم انقلاب درباره تبدیل برخی مطبوعات به پایگاه دشمن، حجت الاسلام یونسی که در آن هنگام وزیر اطلاعات بود، طی مصاحبه ای گفت: «پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری، نفوذی های مطبوعاتی دشمن را شناسایی کرده ایم» و افزود «هنوز افراد شناسایی شده به دادگاه معرفی نشده اند» و تا ماه ها بعد از آن هم علی رغم آن که برخی مطبوعات، آشکارا در خدمت اهداف اعلام شده دشمنان بیرونی قرار داشتند، وقتی از حجت الاسلام یونسی وزیر اطلاعات وقت سؤال می شد که، کار نفوذی های شناسایی شده به کجا انجامید؟ پاسخی شنیده نمی شد و سرانجام در مقابل فشار افکار عمومی که می پرسیدند اگر نفوذی ها شناسایی شده اند، چرا به دادگاه معرفی نمی شوند؟ جناب یونسی، توضیحی- بخوانید بهانه ای- ارائه کرد که... بخوانید؛
«وقتی یک تشکیلات اطلاعاتی در یک سیستم نفوذ کند می تواند از آن پس اهداف دیگری برای خود تعریف کند، مثلا مدیریت آن باند را به عهده بگیرد و در مواردی همین کار صورت می گیرد؛ در مورد جریان های سیاسی که هدف ماجراجویی و شیطنت ندارند، بلکه اهداف سیاسی منحرفی دارند و افراد هم معمولا گمراه شده اند، اگر بتوانیم در همان موقع با مدیریت صحیح، سر شبکه را اوت کنیم، یعنی اگر ریاست آن گروه به دست وزارت اطلاعات بیفتد، آن موقع یک کار روانی حساب شده را شروع می کند که چطور این تشکیلات از هم بپاشد تا نیازی به دستگیری نباشد و افراد انگیزه شرارت و انگیزه تروریستی را از دست بدهند؛ از این گونه موارد زیاد داریم»!!
... و با همین توجیهات که می فرمودند «زیاد داریم»! خطر حضور دشمن در رسانه های کشور را نادیده گرفته و عمدا بر زمین نهادند. واقعیت آن بود که «عوامل دشمن» تحت حمایت دولت اصلاح طلب به برخی از مطبوعات نفوذ کرده بودند و وزیر وقت اطلاعات درباره انتشار خبر شناسایی نفوذی ها ناپرهیزی کرده بود!
5- داستان پرماجرای نفوذ دشمن در مطبوعات، با بی توجهی عمومی همچنان ادامه یافت تا نوبت به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 رسید. دشمن در جریان فتنه 88، بسیاری از عوامل نفوذی- و تا آن هنگام پنهان- خود را به میدان آورد و نه فقط آنها را سوزانید، بلکه تبدیل به زغال کرد. باور نمی فرمائید؟! فقط یک نیم نگاهی به روزنامه نگاران و مدیران مطبوعاتی و مشاوران و نزدیکان خاتمی و موسوی و کروبی که بعد از فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 به آمریکا، انگلیس و سایر کشورهای اروپایی پناهنده شده و امروز رسما به خدمت سازمان های اطلاعاتی این کشورها درآمده اند، بیندازید!
و اما، امروز، همان خط سیاسی و فرهنگی که نفوذی های به خارج گریخته دنبال می کردند، در برخی از مطبوعات و شماری از برنامه های رادیو و تلویزیون به وضوح دیده می شود و حاکی از آن است که دشمنان بیرونی کماکان برخی از رسانه ها و یا بخش هایی از برخی رسانه ها را به عنوان «پایگاه تبلیغاتی» و «عملیات روانی» در اختیار دارند. پالایش رسانه ها از نفوذ عوامل دشمن برخلاف آنچه به عمد تبلیغ می شود، چندان دشوار نیست و مسئولان مربوطه به جای آن که در پاسخ به بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب، زبان به تمجید و تقدیر بگشایند- که جای تقدیر فراوان نیز دارد- بایستی برای رفع دغدغه آقا که دغدغه همه مردم مسلمان این مرز و بوم است کمر همت ببندند.
و بالاخره، این نکته نیز گفتنی و البته خندیدنی نیز هست که این روزها برخی از نشریات زنجیره ای به مناسبت روز خبرنگار درباره «مطبوعات مستقل»! قلم فرسایی می کنند.
در این باره و برخی دیگر از دغدغه های اعلام شده آقا، گفتنی های دیگری نیز هست که به بعد موکول می کنیم.
حسین شریعتمداری

تکرار تجربه اندلس در ایران!

 بسمه تعالی 

غرب امروز به سرکردگی «مرداک» صهیونیست به دنبال کسب تجربه اندلس برای ایران اسلامی است و شبکه های خانمان براندازی چون «فارسی وان» و «من و تو» همگی برای گرفتن غیرت، تعصب، اعتقادات دینی و اخلاقی از خانواده و جوان ایرانی است و این کار را چنان پیچیده انجام می دهند که بسیاری از بینندگان آن گاه متوجه اهداف شوم این شبکه ها نیز نمی شوند.

 

درست از همان زمانی که شبکه صهیونیستی و خانه برانداز فارسی وان در تاریخ 10 مرداد 88 فعالیت خود را آغاز کرد، بسیاری از کارشناسان حوزه های اخلاقی و اجتماعی نسبت به محتوای برنامه های آن هشدار داده و خانواده ها را از دیدن برنامه های آن منع کردند. برنامه هایی که به اعتقاد این کارشناسان، جز براندازی بنیان خانواده ها، هدف دیگری نداشت. امروز پس از دو سال از آغاز راه اندازی این شبکه منحرف، دیگر بر کسی پوشیده نیست که هدف اصلی گردانندگان و دست اندرکاران این شبکه از تأسیس آن، جز ترویج زندگی غربی و فرهنگ های ضددینی و گسترش روابط آزاد بین دختر و پسر و خیانت همسران و انحطاط اخلاقی جامعه مذهبی ایران نیست، جامعه ای که تا امروز به واسطه برخورداری از فرهنگ غنی اسلامی، ایرانی، از بسیاری ناهنجاری های رایج در جهان غرب و گسستگی خانواده ها در این جوامع به دور بوده است. اصولاً هم به همین دلیل بوده که نقشه ها و طرح های دشمنان علیه نظام و انقلاب تا به امروز جواب نداده است. غرب در ذهن تاریخی اش تجربه خوشایندی از شکست دادن مسلمانان در «اندلس» (اسپانیا)دارد. اندلس، آینه عبرت همیشگی برای مسلمانان است. عبرت و تجربه ای که در آن، سرزمین اسلامی اندلس نه با زور شمشیر که با هجمه و شبیخون فرهنگی از کف مسلمانان خارج شد. بازخوانی حادثه تلخ سقوط اندلس و غلطیدن آن به دامان غرب، ما را از افتادن دوباره در دام جدیدی که غربی ها برای مان پهن کرده اند، باز می دارد. هنگامی که سران مسیحی غرب و کلیسا فهمیدند که با جنگ و قوه قهریه نمی توانند جلوی پیشروی مسلمانان را به قلب اروپای مسیحی بگیرند، در پشت درهای بسته ، پاپ، کشیش ها، کاردینال ها و اسقف ها با مشورت یکدیگر در اقدامی ضداخلاقی، حکم شرعی! ورود و نفوذ در سرزمین اسلامی اندلس را با برنامه ای غیر اخلاقی صادر کردند و قرار شد به بهانه تجارت، زیباترین زنان اروپایی وارد اندلس شوند . یعنی جوان مسلمان که همیشه با شمشیر به کمر در خیابان ها و بازار تردد می کرد تا اگر اعلام جهاد شد، آماده جنگ باشد، با ورود این عروسک های بزک کرده غربی و عشوه و ناز آنان، دست و پاهای شان سست شده و شمشیر های شان از کمرها باز شده و مصرف مشروبات الکلی و زنا و انحطاط اخلاقی تا به جایی رسید که وقتی لشکریان صلیبی پشت دروازه های اندلس رسیدند، دیگر کسی نبود که از حدود و ثغور اسلام دفاع کند و صلیبیون پیش از آنکه در عالم واقع این زمین ها را تصرف کنند، با تهاجم فرهنگی آن را تصرف کرده بودند. غرب امروز به سرکردگی «مرداک» صهیونیست به دنبال کسب تجربه اندلس برای ایران اسلامی است و شبکه های خانمان براندازی چون «فارسی وان» و «من و تو» همگی برای گرفتن غیرت، تعصب، اعتقادات دینی و اخلاقی از خانواده و جوان ایرانی است و این کار را چنان پیچیده انجام می دهند که بسیاری از بینندگان آن گاه متوجه اهداف شوم این شبکه ها نیز نمی شوند. در خبرها آمده بود که شبکه فارسی وان در جدیدترین اقدام خود برای تأثیرگذاری بر مخاطب مسلمان و مذهبی خود و اینکه وانمود کند که این شبکه خیرخواه اوست و به اعتقاداتش احترام می گذارد، به مناسبت آغاز ماه مبارک رمضان اقدام به پخش برنامه ای با عنوان «رمضان کلید گنج نهان» کرده است! اذان می گذارد! دعای ربنا با ترجمه اش را پخش می کند و ...

حال باید از دست اندرکاران فارسی وان پرسید که این اقدامات فریبکارانه این شبکه را چگونه می توان با برنامه های ترویج مصرف مشروبات الکلی، ترویج رابطه های نامشروع دختران و پسران، شیطان پرستی ، خیانت به همسر و ... که از این شبکه پخش می شود، جمع کرد. واقعیت این است که این شبکه سعی دارد تا به مخاطبانش القا کند که رفتار درست همین است، یعنی شما می توانید در عین خواندن نماز و گرفتن روزه، روابط آزادجنسی هم داشته باشید! دوست دختر و یا دوست پسر هم داشته باشید! به همسران تان خیانت کنید و... مسئولان امر باید بدانند که خطر شبکه های اجتماعی ای چون، «فارسی وان» و «من وتو» کمتر از شبکه های ضدانقلابی سیاسی نیست، چه بسا شاید این شبکه ها در درازمدت، خطرناک تر از شبکه های سیاسی ضد نظام عمل کنند. پس ضمن کار فرهنگی و روشنگری، لازم است که این شبکه ها نیز مانند شبکه های سیاسی از دسترسی خانواده ها دور نگه داشته شوند.

على اسماعیلى

خودخوری تل آویو

 بسمه تعالی


تظاهرات صدها هزار نفری یهودی ها در سرزمین های اشغالی فلسطین علیه رژیم صهیونیستی در نوع خود بی سابقه بود و از این رو در محافل مختلف سیاسی مورد بحث واقع شد در این بین مهمترین سوالات این است که این ها چه کسانی اند؟ چه خواسته هایی دارند؟ از چه محرکه هایی تاثیر پذیرفته اند؟ و سرانجام این روند به کجا ختم می شود؟ پاسخ دقیق و علمی به این سوالات تا حدی دشوار است چرا که نیازمند اطلاع دقیق از ماوقع و تمیز دادن عوامل زمینه از محرکه های میدانی است و دست یافتن به همه این ها نیازمند گذشت زمان کافی است. با این وجود این قلم با غور و بررسی هر آنچه در دسترس است و با بهره گیری از دریافت های تاریخی و سیاسی سعی می کند راهی به تحلیل بالنسبه دقیق این موضوع باز کند. در این خصوص گفتنی هایی وجود دارد:
1- این تظاهرات رو به گسترش در زمانی اتفاق افتاده که کشورهای عرب هم پیمان رژیم صهیونیستی با موج انقلاب مردمی فرو پاشیده و یا در معرض فروپاشی قرار دارند و علاوه بر آن موجی از اعتراض های مردمی رژیم های اروپایی هم پیمان تل آویو را در بر گرفته است. در این میان بسیاری از تحلیلگران سیاسی معتقدند آنچه در خیابانهای تل آویو، حیفا و بیت المقدس می گذرد جدا از آنچه در خیابان های قاهره، تونس، صنعا، منامه، طرابلس، مادرید، لندن و... می گذرد نیست و این ها نشانه مرگ یک بلوک سیاسی است که طی دوران پس از جنگ جهانی دوم حول محور سیطره سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تکنولوژیک غرب بر دنیا به وجود آمد. این تحولات به معنای پایان یک دوره تاریخی و شروع دوره ای جدید است.
2- تحولات در کشورهای عربی بر مبنای الغای ساختارهای برجا مانده از کودتاهای دهه های 1330 و 1340 به وجود آمده و نظام های با دو ویژگی «استبدادی» و «وابستگی» را در خود فرو می برد. اگر نگاهی به ساختار رژیم صهیونیستی بیاندازیم، می بینیم که همه آنچه درباره رژیم های سابق مصر و تونس صدق می کند درباره رژیم غاصب اسرائیل هم صدق می کند. این رژیم غاصب هم ساختاری بشدت استبدادی دارد آمارها بیان گر آن است که از زمان پیدایی این رژیم در سال 1327 یک اقلیت اروپایی بر یک اکثریت آسیایی و آفریقایی حکومت کرده و مناصب مهم را به خود اختصاص داده است. شهروندان غاصب اسرائیل به دو گروه بزرگ «اشکنازی»- اروپایی تبارها- و «سیاردیون» یا سفاردین ها- آسیایی و آفریقایی تبارها- تقسیم شده اند و گروه دوم رسما بعنوان شهروند درجه 2 خطاب شده و از موقعیت های مهم محروم می باشند. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی شدیداً به کمک غرب و بخصوص آمریکا وابستگی دارد و می توان گفت اگر رژیم سابق مصر از نظر اقتصادی به غرب وابسته بود ولی این وابستگی جنبه «وجودی» نداشت که بدون آن مصر از بین برود در حالی که وابستگی تل آویو به اروپا و آمریکا جنبه وجودی دارد. با این وصف «بحران هویت» که مهمترین عامل وقوع انقلاب های عربی بود در مورد رژیم صهیونیستی شدیدتر است.
3-براساس آمارهای موجود «روس تبارها» بیشترین میزان جمعیت شرکت کننده در تظاهرات عظیم دو روز پیش را به خود اختصاص داده اند. از این رو تحلیل این جمعیت حائز اهمیت می باشد. روس تبارها حدود 25 درصد- 2/1میلیون نفر- از جمعیت یهودی های ساکن سرزمین های 1948 را شامل می شوند نزدیک به 400 هزار نفر از آنان در فاصله سالهای 1327 تا 1369- زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی- به فلسطین عزیمت کرده اند و حدود 800هزار نفر از آنان در فاصله سالهای 1369 تا 1371 به فلسطین رفته اند که هدف اصلی و اول آنها نجات یافتن از شرایط سخت زندگی در شوروی بوده است. این ها عمدتاً هیچ رویکرد و علاقه مذهبی نداشته و عناوینی نظیر «ارض موعود» و «دولت مقدس اسرائیل» برای آنان اهمیت نداشته است تا جایی که بسیاری از افراد این گروه از سوی صهیونیست ها متهم به «غیریهودی بودن» هستند و واقعاً هم بسیاری از آنان یهودی نیستند. این گروه علیرغم آنکه حدود 20 سال از سکونتشان در فلسطین - و عمدتاً در شهرهای ساحلی مدیترانه- می گذرد اما نتوانسته اند جایگاه لازم را در ساختار اداری رژیم صهیونیستی پیدا کرده و از جایگاه یک «یهودی وفادار» برخوردار شوند این در حالی است که این گروه همه سعی خود را برای پذیرش در حکومت و جامعه صهیونیستی انجام داده اند. یک گزارش بیانگر آن است که آنان زبان و خط روسی را ترک کرده و کاملاً به خط و زبان عبری تکلم کرده و با آن می نویسند. روس تبارها طی سالهای گذشته به تاسیس احزابی روی آورده اند که سرشناس ترین آن «اسرائیل بیتنا»- اسرائیل خانه ما- است و توانسته اند پست مهم وزارت خارجه را تصاحب نمایند. این گروه در جریان بحث شهرک سازی ها افراطی ترین مواضع را داشته و دائماً بر تندروی های خود افزوده اند. با این وجود خوی نژادپرستی رژیم صهیونیستی مانع از پذیرش آنان در حد شهروندان درجه یک شده است سران اشکنازی تل آویو با اشاره به رشد جمعیتی 4درصدی «سیاردیون»- در مقابل رشد 7/1درصدی اشکنازی ها- معتقدند به زودی- تا سال 2025- اسرائیل به سیطر ه یهودیان روس تبار در می آید و این ماهیت صهیونیسم را از ایدئولوژیک به سیاسی دگرگون می کند. تظاهرات دو روز پیش سیاردیون اگر چه به بهانه وضع بد اقتصادی و مشکل تامین مسکن برای جوانان انجام شد ولی بیش از این ها جدالی برای پذیرش روس تبارها در ساختارهای کلان حکومت اسرائیل به حساب می آید در عین حال نمی توان گفت که همه آن هایی که در تظاهرات دو روز پیش به خیابان آمدند و عدد آنها به چند صد هزار نفر می رسید همه روس تبار و یا طرفداران اسرائیل بیتنا بوده اند اما می توان گفت این حزب و آن تیره یهودی متشکل ترین و شناخته شده ترین گروه شرکت کننده در تظاهرات تل آویو و... بوده اند.
4- در این تظاهرات نقش دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی روسیه هم مورد سؤال واقع شد. این البته درست است که از یک سو روسیه از بهبود شرایط زندگی و موقعیت سیاسی روس تبارها حمایت می کند و نیز تردیدی وجود ندارد که کرملین از به حاشیه رفتن در تحولات بین المللی و منطقه ای ناراضی است و این نارضایتی را هم به شکل های مختلف بروز داده است ولی نباید این نکته را نادیده گرفت که جریان شرکت کننده در تظاهرات عمدتاً یک جریان افراط گر است که بیش از آنکه با روسیه- و پوتین و مدودف- همگرا باشد با آمریکا همگرایی دارد با این وصف باید از کسانی که این را یک طراحی روسی به حساب می آورند، خواست که اسناد روشنی ارائه دهند البته می توان ردپایی از اتهام سازی علیه روس ها در تبلیغات دولت غاصب اسرائیل مشاهده کرد ولی این ادعا بدون ارائه سند ارزش نخواهد داشت.
5- برخلاف آنچه وانمود شده، اقتصاد جایگاه اول را در این تظاهرات نداشته کما اینکه در تحولات منطقه عربی نداشته است اما رژیم اسرائیل تلاش زیادی کرده تا این اعتراضات اقتصادی دیده شوند. یک آمار بیان گر آن است که روس تبارها طی دهه گذشته از نظر اقتصادی وضع بهتری پیدا کرده و تعداد بیکاران آنها کاهش یافته است. دولت نیز طی ماههای اخیر توجه ویژه ای به بهبود زندگی آنان کرده که یک قلم آن اختصاص 000/50 شیکل- 12500 دلار- به هر جوان برای ساخت مسکن بوده است با این وصف می توان گفت اگر چه بطور کلی شرایط اقتصادی رژیم غاصب طی دو سال اخیر- و با آغاز بحران مالی غرب- مناسب نیست ولی اعتراضات مخالفان فراتر از جنبه اقتصادی است. دامنه این خواسته ها تا آنجاست که «گیلی کوهن» نویسنده سرشناس هاآرتص یک ماه پیش و زمانی که هنوز از این اعتراضات خبری نبود نوشت: «شک نکنید یهودیان روسیه به زودی قدرت را در اسرائیل از آن خود خواهند کرد.» مرکز مطالعات میان رشته ای هرتزلیا نیز ماه پیش نوشت 84 درصد روس تبارها از زندگی در سرزمین- اشغال شده توسط- اسرائیل رضایت دارند. این نبرد از شکاف عمیق سیاسی و عقیدتی در درون رژیم صهیونیستی خبر می دهد و به احتمال بسیار زیاد طی ماه های آینده با خشونت بیشتر ادامه می یابد.
6- یکی دیگر از جنبه های مبارزه کنونی در درون سرزمین های اشغالی، چالش بر سر نقش مذهب است. رژیم صهیونیستی در این باب به یک تناقض شدید دچار است. «رژیمی شدیدا سکولار با شعارهایی شدیدا مذهبی»! رژیم غاصب اسرائیل از زمانی که تاسیس شد تلاش کرد تا از دخالت مذهب در اداره حکومت جلوگیری کند و در عین حال سران صهیونیست همواره بنام این که بازگشت! یهودیان به اسرائیل یک وظیفه دینی است به گسیل یهودیان به فلسطین مبادرت ورزیده اند و این موضوعی است که امروزه به یک مسئله اساسی تبدیل شده است. حکومت اسرائیل عمیقا بر بنیان های غیرمذهبی استوار است و نسل جدید این رژیم هم بشدت سکولار بوده و علاوه بر آن علاقه چندانی به موجودی با هویت ایدئولوژیک و نژادپرستانه بنام اسرائیل ندارد این در حالی است که نسل قدیمی اسرائیل طی سه دهه گذشته به مرور به سوی مذهب گرایش پیدا کرده و سعی کرده اند برای رفتارها- و شکست های- خود توجیه مذهبی بیاورند. یک آمار بیانگر آن است که بخصوص پس از جنگ 33 روزه شمار کسانی که در ارتش، تلمود قرائت می کنند رو به فزونی گذاشته و نگرانی رهبران اسرائیل را در پی داشته است. نیروهای جوان تر و نیز روس تبارها روی زندگی رفاهی تاکید فراوانی دارند و از این نظر راست گرایند و در عین حال با دین خصومت می ورزند و از این نظر چپگرایند! یکی از افراد این طیف- اتیست- می گوید: «همانند 80درصد از اسرائیلیان، من معمولا خود را به عنوان یک ملحد در نظر می آورم و به ندرت به یاد می آورم که در کنیسه ای حاضر شده باشم. ما مذهبی نیستیم و در عین حال نمی دانیم از نظر سیاسی چه هستیم» در واقع مشکل عمده رژیم صهیونیستی اکنون این است که آرمان هایی که براساس آن در کنفرانس بال سوئیس- 1897 م- پروتکل های صهیونیسم بنا شد و رهبران این رژیم در فاصله آن کنفرانس تا همین سالهای اخیر روی آن ها تاکید کرده اند، ارزش خود را از دست داده اند و رژیمی که شدیدا به بنیان های- ساختگی- فلسفی خود متکی بوده را بی بنیان کرده است. از این رو «اتیان هابر» پژوهشگر دانشگاه تل آویو با اشاره به تظاهرات دو روز گذشته در آحارانوت- سوم اوت 2011- نوشت: «این تظاهرات سبب می شود که دولت از پیگیری مسایل اصلی خود باز بماند و رقبای اسرائیل میدان را به دست بگیرند.» یکی دیگر از تحلیلگران صهیونیستی دو روز پیش گفته است اسرائیل باید میان دولت ایدئولوژیک- تاکید بر ارزش های صهیونیزم- و دولت رفاهی یکی را انتخاب کند و حال آن که انتخاب هر کدام به نابودی اسرائیل منجر می شود چرا که غلبه بر اسرائیل غیرایدئولوژیک بسیار آسان است و ایدئولوژی هم اینک در میان یهودیان طرفدار چندانی ندارد.
سعدالله زارعی

کوتاهی علما در حمایت از رهبری وقایع مشروطه را رقم خواهد زد

 بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: انبارلویی نوشت: ملت ما سال 88 را در مقابله با فتنه‌گران سپری کرد و انتظار داشت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که به‌حق از ارکان نظام هستند مردم را در این مقابله همراهی کنند. اما این رکن را در کنار رهبری ندید.


به گزارش خبرگزاری فارس، روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان "خطای تاریخی! " به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است:‏
دیروز سالروز صدور فرمان مشروطیت بود. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در پایگاه خبررسانی خود یک یادداشت خوب به مناسبت سالگشت مشروطه نوشته است. وی در این یادداشت آورده است: "روحانیت نباید خطای تاریخی خود را تکرار کند و برنامه اختلاف افکنی دستهای پنهان ولی فعال استعمار را در داخل کشور همراهی نماید ".
خطای تاریخی روحانیت در دوران مشروطه چه بود؟ برنامه اختلاف افکنی دست‌های پنهان ولی فعال استعمار چه مشخصاتی داشت؟
آقای هاشمی رفسنجانی در مقاله خوب خود به این دو سؤال پاسخ نمی‌دهد اما هشدار می‌دهد: "طراحان نقشه‌های شوم عصر مشروطه امروز به میدان آمده‌اند تا با سوءاستفاده از اختلاف سلیقه‌های داخلی و ادبیات به ظاهر ارزشی، برنامه روحانیت ستیزی خود را کامل کنند. این گروه تلاش می‌کنند مردم را از روحانیت جدا کنند و میان روحانیون اختلاف بیندازند که متاسفانه این روزها شاهد آنیم ".
طراحان نقشه‌های شوم عصر مشروطه چه‌کسانی بودند؟ کدام گروه امروز تلاش می‌کند مردم را از روحانیت جدا کند؟
آقای هاشمی رفسنجانی در نوشتار خود به این دو سؤال هم پاسخ نمی‌دهد. اما اندیشیدن به سؤالات مطرح در نوشتار ایشان خالی از لطف نیست. می‌شود با بازخوانی حوادث مشروطه به تک تک این سؤالات از این باب پاسخ گفت که عبرتی باشد برای آینده که به تعبیر ایشان خطای دوران مشروطیت تکرار نشود.
تقریبا تا آنجا که حافظه تاریخ اجازه می‌دهد مشروطه از شکل گیری کمیته‌ای 9 نفره در باغ میکده در خیابان گمرک در سال 1284 شمسی با سوگندی که حضار یاد کردند شکل گرفت. حضرات آیات شیخ فضل‌الله نوری، سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی از جمله شخصیت‌های برجسته و روحانی در رأس این کمیته بودند و از کسانی چون سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی، ملک المتکلمین و دولت آبادی نیز در این کمیته یاد می‌شود.
آنها ظاهرا در آنچه نفی می‌کردند همصدا بودند. اما پس از فرمان مشروطه در آنچه به‌عنوان تصویر مطلوب در ذهنشان بود به راه‌های متفاوت رفتند.
جریان روشنفکری غربی و نیز مداخلات روس و انگلیس در امور انقلاب مشروطه آنها را به بیراهه کشاند. اصلاح طلبان آن روز با گفتمان "عدالت " و "شورا " به میدان آمده بودند اما به تعبیر شیخ فضل‌الله نوری آنها دستور عدل را از پاریس و نسخه شورا را از انگلیس آورده بودند طبیعی بود که علما و فقهایی چون آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری نمی‌توانستند آن دستور و نسخه را بپذیرند.
اگر علمای آن روز دست روشنفکران غربی را می‌خواندند رضاخان از وسط آتش و خون و کشت و کشتار مشروطه همانند ناپلئون پس از انقلاب فرانسه بیرون نمی‌آمد. اگر مکتب "سامرا " و "مکتب نجف " در تئوری پردازی گفتمان مشروطه و نزدیک کردن فهم خود از فلسفه سیاسی اسلام به یک صراط می‌رسیدند، در روز روشن یک فقیه مجاهد همچون آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری را در میدان توپخانه تهران به دار نمی‌آویختند.
اگر علما سیاست‌های روس و انگلیس را سناریو خوانی می‌کردند و برای هر سناریو برخورد عالمانه، شجاعانه و مجاهدانه داشتند رهبران روحانی مشروطه یکی به دار، دیگری با گلوله کشته نمی‌شد و سومی در انزوای سیاسی و گمنامی به ملاقات خدا نمی رفت.
اگر رهبران مشروطه می‌دانستند قدرتهای جهانی در قراردادهای 1907، 1915 و 1919 چه خوابهایی برای نابودی ملت و دولت ایران دیده‌اند این قدر بی‌پروا به‌ روی هم چنگ نمی‌زدند.
ماموریت جریان روشنفکری وابسته در آن دوره پدیده دوقطبی پروتستان و کاتولیک میان روحانیت بود تا در این شکاف بنشیند و به تعهدات خود در وابستگی به اجانب عمل کنند.
جریان روشنفکری می‌خواست استبداد بسیط قاجاری را به استبداد مرکب رضاخانی تبدیل کند و این را از روی ترجمه و تجربه انقلاب فرانسه به صورت آرمانی دنبال می‌کرد و این دگردیسی را ما در کارنامه سیاسی تقی‌زاده‌ها به خوبی می‌توانیم ببینیم.
این یک سؤال کلیدی است که چرا با اینکه در راس جنبش تنباکو و جنبش مشروطه و نهضت مشروطه علما و مراجع عالی‌قدر بودند کار به جایی رسید که روشنفکران ضددین وارث آن ‌شدند، اما در انقلاب اسلامی این اتفاق نیفتاد.
به نظر می‌رسد مردم عصر امام خمینی(ره) این تجربه را داشتند که هرگز به جریان روشنفکری اعتماد نکنند و لذا آنها را در غائله بنی‌صدر و غائله 18 تیر و غائله خرداد 88 تنها گذاشتند. اما برخی علما هنوز این تجربه تاریخی را به کار نمی‌برند گاهی به قدرتهای خارجی و نیز جریان روشنفکری اعتماد می‌کنند و خسارتهایی را به بار می‌آورند.
فتنه سال 88 که می‌رفت اقتدار ملی را مخدوش کند از همین جنس بود. جنگ نرم آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی در فتنه 88 نظیر همان مداخلات روس و انگلیس در نهضت مشروطه و نهضت ملی در امور داخلی ایران بود.
همراهی روشنفکران با افسران و ژنرالهای جنگ نرم در رادیوها و رسانه‌های غربی با جنگ نرم آمریکا نظیر همان همراهی روشنفکران وابسته با دولتهای غربی در به دار کشیدن آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در جریان مشروطه بود.
مردم خوب این را حس می‌کردند. نظام، رهبری و ولایت فقیه هدف اصلی دشمن و روشنفکران و فریب خوردگان بود.
ملت ما سال 88 را در مقابله با فتنه گران سپری کردند و انتظار داشتند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که به‌حق از ارکان نظام هستند مردم را در این مقابله همراهی کنند. اما این رکن را در کنار رهبری ندیدند و گلایه‌هایی داشتند که در 9 دی و 22 بهمن در تظاهرات سراسری بیان کردند.
اگر خطای تاریخی روحانیت را در مشروطه بخواهیم رصد کنیم آن است که آنها در همراهی با آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری -که به تعبیر جلال آل احمد نعش او بر دار علامت استیلای غرب‌زدگی در ایران است- کوتاهی کردند. اکنون هم اگر برخی علما در حمایت از رهبری و ولایت فقیه و مراجع عظیم الشأن کوتاهی کنند ممکن است ما به همان سرنوشت مشروطه دچار شویم.
البته یک تفاوت هم اینجا وجود دارد و آن اینکه مردم در نهضت امام خمینی(ره) علی‌رغم بی‌مهری شمار اندکی از علما به نهضت و رهبری نهضت با هوشیاری تمام در حمایت از انقلاب و رهبری آن کوتاهی نکردند و همین سِّر پایداری و استمرار نهضت امام خمینی(ره) است.

الگوی کاهش جرایم

 بسمه تعالی



در این عبارات و گزاره ها که حاوی حقایق و دقایقی غیرقابل انکار است، دقت کنید؛
1- فارین پالیسی: «توازن قوا در خاورمیانه بیش از پیش به سود ایران رقم خواهد خورد.»
2- دان مریدور معاون نتانیاهو: «تحولات منطقه نشان می دهد گسترش نفوذ ایران در مقابل هژمونی آمریکا قرار گرفته است.»
3- موسسه بروکینگز: «براندازی در ایران غیرممکن است.»
4- شبکه خبری راشاتودی: «یک بعد قدرت ایرانی ها حتی بیشتر از قدرت هسته ای است، این معما بیگانگان را گیج کرده که همه منتظرند حمله علیه ایران آغاز شود اما مردم ایران خیلی آرام هستند.»
5- واشنگتن تایمز: «انقلاب [امام] خمینی همچنان در حال سرکوب قدرت آمریکاست.»
6- نوام چامسکی: «آمریکا دیگر نمی تواند خواسته های خود را به ایران تحمیل کند.»
7- هافینگتون پست: «قدرت نرم ایران، سدی در برابر آمریکاست.»
8- و... اینها تنها نمونه هایی از حجم انبوه و مطالب بسیار گسترده درباره اقتدار فزاینده جمهوری اسلامی ایران در معادلات منطقه ای و حتی فرامنطقه ای است که در چهار، پنج ماه گذشته بر روی خروجی رسانه های خارجی قرار گرفته است.
اما موضوع یادداشت پیش روی نه به «جنگ نرم» دشمنان اختصاص دارد و نه احتمال «جنگ سخت» را علیه کشورمان مورد واکاوی قرار داده است.
این نوشته تنها درصدد است تا با دریافتن علت العلل موفقیت جمهوری اسلامی چه در پهنه جنگ نرم یا سخت دشمنان، الگویی را استخراج کرده و استفاده از آن را در حوزه های اجتماعی و قضایی توجه داده تا در نهایت به نهادینه شدن یک مکانیسم بومی و موفق و کم هزینه منجر گردد.
حتی دشمنان بیرونی نیز تاکید می ورزند که علت اصلی موفقیت ایران اسلامی در برابر فشارهای همه جانبه در کارزار سخت یا نرم، اتکا به ماهیت ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و توان مردمی ملتی مومن و مسلمان بوده است.
امروزه در پی تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا طی هفت ماه گذشته، موج بیداری اسلامی ملت های منطقه و شعار نه شرقی، نه غربی برگرفته از انقلاب اسلامی ایران است که در قامت یک الگوی کارا و نجات بخش در صحنه اجتماع و سیاست رخ نموده است.
بنابراین در تمامی مصادر حکومتی باید به الگوی بومی و اسلامی نزدیک و نزدیک تر شد و از ظرفیت های راهگشای دینی و اعتقادی بهره برد.
مقدمه بحث کمی طولانی شد؛ اجازه بدهید به مقوله و موضوع اصلی این نوشته بپردازیم. در چند هفته گذشته منتهی به ماه مبارک رمضان با حوادث و ناهنجاری های اجتماعی روبرو بودیم که بازتاب پررنگی در سطح جامعه و عموم مردم داشت. رویدادهایی چون قتل یک ورزشکار با سلاح سرد، مجروح و مضروب شدن یک طلبه جوان ناهی از منکر، حادثه پل مدیریت و چند نمونه از این دست باعث شد تا بار دیگر مباحث پردامنه ای چون «امنیت اجتماعی» و «راه های کاهش جرایم» یا «شیوه های مبارزه با ناهنجاری های اجتماعی» در رسانه ها و حتی محافل عمومی به پیش کشیده شود اما واقعیت این است که این «چه باید کرد؟» در قالبی منسجم و کاربردی ساماندهی نشده است.
این نکته را نیز باید خاطرنشان کرد که بنابر گزارش های منتشر شده از سوی مقامات انتظامی و قضایی هر سال در کشور ما در ماه مبارک رمضان میزان جرایم و تخلفات بطور چشمگیری کاهش پیدا می کند.
این اتفاق مبارک و این عامل موثر که ناشی از فضای معنوی و ایمانی ماه رمضان است باید به عنوان یک الگوی بومی و دینی در سایر ماه ها نیز مورد بهره برداری و استفاده قرار بگیرد.
سال گذشته در ماه مبارک رمضان نگارنده در یادداشتی با عنوان «پدافند غیرعامل قضایی» نوشته بود: «آنچه ضرورت دارد تا تهدیدات قضایی که همانا جرم و جنایت است از جامعه رخت بربندد می توان تحت عنوان پدافند غیرعامل قضایی صورت بندی و شکل دهی کرد؛ با این توضیح که پدافند غیرعامل هر اقدام غیرمسلحانه ای است که موجب کاهش آسیب ها در هنگام جنگ و رویارویی با دشمن می شود و پدافند غیرعامل قضایی هر اقدام غیرقضایی است که موجب کاهش جرم و جنایت می شود.»
از همین روی مهم ترین عاملی که در قالب و شکل «پدافند غیرعامل قضایی» می توان از آن بهره برد تمسک به الگوی رمضان و تعمیق باورهای دینی است. در بسیاری از کشورهای دنیا در مقوله پدافند غیرعامل قضایی که منجر به پیشگیری از جرایم و کاهش جرم و جنایت می شود از سیستم نظارت بیرونی استفاده می شود. یعنی تقویت «نظارت» بر کردار و رفتار شهروندان از طریق قانون و نظارت همگانی که خود یک سیستم کنترلی اجتماعی را به بار می آورد. به عبارت دیگر؛ بیشتر تکیه بر آن است که در موضوعات اجتماعی مردم همدیگر را کنترل کنند و البته نهادها و ارگان های مربوطه نیز در زمینه نظارت بیرونی به وظایف خودشان می پردازند. اما در کشور ما علاوه بر استفاده از سیستم نظارت بیرونی و همگانی، از مکانیسم دیگری به عنوان «نظارت درونی» می توان استفاده کرد. وقتی آمارها و گزارش ها و اتفاق نظرهای مسئولان انتظامی و قضایی و کارشناسان همگی حاکی از آن است که در ماه مبارک رمضان منحنی جرایم و تخلفات رو به نزول میل می کند، این رویداد چیزی جز سیطره معنویت بر جامعه و تاثیر عنصر ایمان و تقوا بر افراد نیست. اینجاست که از ظرفیت شاخصی به نام «رمضان» به عنوان یک سیستم نظارت درونی باید کمال استفاده را برده و تحقق آن را در دیگر ایام و ماه ها مهیا کرد.
حقوقدانان و جرم شناسان در مباحث مربوطه به پیشگیری از وقوع جرم به مباحث مبسوط و دقیقی پرداخته اند؛ از جمله نکات قابل توجه این است که اگر در پیشگیری از جرم بیشتر به پیشگیری کیفری بسنده شود و اجرای مجازات ها را تنها راهکار بدانیم قطعا در مسیر پیشگیری از جرم به نقطه مطلوب نمی رسیم.
آنچه مورد تأکید حقوقدانان و جرم شناسان است، این که «پیشگیری کیفری» باید با «پیشگیری فرهنگی و اجتماعی» همراه باشد چرا که در این نوع از پیشگیری علل وقوع جرم از بین می رود.
از همین رهگذر؛ نکته ای که باید به مطالب فوق علاوه کرد این است که در پیشگیری فرهنگی، عناصری چون «ایمان»، «تقوا»، «مسئولیت پذیری اخلاقی» و در یک کلام «باورهای دینی» نقش ممتاز و برجسته و بسزایی دارد.
بنابراین ماه مبارک رمضان این قابلیت را داراست که در حوزه و حیطه جرایم و ناهنجاری های اجتماعی نه به مثابه یک عامل تسکینی موقتی و کم بازدارنده بلکه با بازدارندگی موثر و قطع ریشه های ناهنجاری ها نقشی بی بدیل را عملیاتی نماید.
اکنون باید مسئولان مرتبط و دست اندرکاران حوزه مسایل امنیت اجتماعی به جای صرف هزینه های کلان به اسم کار فرهنگی که بعضاً از مکانیسم های تقلیدی از پیشگیری از جرم نشأت گرفته بر الگوی رمضانی پیشگیری از جرم همت بگمارند.
بدون تردید بازدارندگی عقاید دینی در شکل نگرفتن ناهنجاری ها و جرایم که تجلی آن به شهادت آمار و گزارش های مسئولان و نهادهای ذی ربط در ماه مبارک رمضان به بار نشسته است یک فرصت و ظرفیت ویژه است تا با برنامه ریزی ها و تدوین یک مانیفست، این الگو در سطح جامعه و در پهنه تمامی ماه های سال اجرایی شود.
کم توجهی در زمینه استفاده از الگوهای دینی و تعمیق باورها و ارزش ها در حوزه های اجتماعی و قضایی، در حالی است که در نقطه مقابل دشمن مقوله تضعیف باورهای دینی را نشانه رفته است.
و بالاخره باید گفت؛ پیرامون پدافند غیرعامل قضایی و بخصوص استفاده و بهره گیری از الگوی ماه رمضان در کاهش جرایم و تخلفات و ناهنجاری ها، مجلس و رسانه ها وظیفه حساس و مهمی بر دوش دارند.
از آنجایی که تمامی اقدامات و فعالیت های جاری در کشور باید به موجب «قانون» باشد و به تعبیری «قانون» نرم افزار کشور برای حرکت رو به پیشرفت و تعالی مادی و معنوی است؛ قوه مقننه نقش بزرگ و تعیین کننده ای دارد تا به الگوهای دینی و از جمله الگوی مورد اشاره، جامه قانون بر تن کند و بستر عینی و اجرایی کار را فراهم نماید.
از سوی دیگر؛ رسانه ها و صاحبان قلم و اندیشه در استفاده بهینه و مؤثر از الگوها و ظرفیت های بومی و دینی در ذیل قالب پدافند غیرعامل قضایی که خروجی آن کاهش جرایم و تخلفات و ناهنجاری ها است می توانند همچون کاتالیزوری باشند که به کار سرعت ببخشند.
حسام الدین برومند