عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

آمریکا هم تسلیم محاکمه شد

 بسمه تعالی

 
تن دادن غرب، رژیم های وابسته منطقه و هیات حاکمه نظامی مصر به محاکمه حسنی مبارک و خانواده اش بسیاری از حقایق درباره ماهیت و محتوای انقلاب مردم مصر را برملا کرد و راه را بر بعضی چون و چراها و ابهام پراکنی ها راجع به مقصد و مقصود مصری ها و سایر مردم مسلمان عرب منطقه بست. پیش از این غرب با تاکید بر جنبه های «رفرمی» با اصرار وانمود می کرد که مردم صرفا از طولانی شدن دوره حکومت امثال حسنی مبارک و تبدیل شدن رژیم های جمهوری به رژیم های فردی ناراحتند و این ارتباطی با نوع رابطه این حکومت ها با غرب و یا با مردم خود ندارد. رژیم های وابسته ای نظیر عربستان سعودی و اردن هم وانمود می کردند که انقلاب مردم عرب تلاشی برای بهینه سازی ساختارهای گذشته و رفع بعضی از زنگارها از آن است نه اینکه ارزش ها- و به عبارت دقیق تر ویژگی ها- ی آن را انکار نماید. از این رو این کشورها روی مطلوب بودن چهره هایی نظیر عمروموسی و محمد البرادعی در مصر، محمد الغنوشی در تونس، شاهزاده سلمان بن خلیفه در بحرین و محسن صالح الاحمر در یمن تاکید می کردند ولی محاکمه حسنی مبارک این انگاره ها را باطل نمود، در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1-محاکمه حسنی مبارک به هر جرم و دلیلی که صورت گیرد به هرحال محاکمه فرد و حکومتی است که از سال 1354ش بدون چون و چرا در خدمت سیاست های غرب و رژیم صهیونیستی بوده است. رژیم مصر در فاصله 1354 تا 1389 خدمت به جبهه غرب را تا آنجا خالصانه! دنبال کرد که یک مقام رژیم غاصب تل آویو این رژیم را صهیونیست تر از اسرائیل خواند و وجود امثال حسنی مبارک و عمر سلیمان را مهمترین تضمین بقای رژیم صهیونیستی دانست.
محاکمه حسنی مبارک بدون تردید محاکمه حکومتی است که منافع ملتش را قربانی منافع دشمنان این ملت کرده است و البته دارای ابعادی سیاسی، اقتصادی و امنیتی است دقیقا به همین دلیل دو روز پیش یک تحلیلگر ارشد رژیم غاصب اسرائیل اعلام کرد، با فروپاشی رژیم مبارک موقعیت منطقه ای اسرائیل به هیچ وجه قابل بازسازی نیست. این محاکمه در واقع به رژیم های مشابه رژیم مبارک در منطقه می گوید اتصال به غرب و خصومت ورزیدن با مردم مسلمان عاقبت وحشتناکی را برای سران وابسته به همراه می آورد. محاکمه دیکتاتور وابسته مصر در قفس و به اتهام جنایت و فساد پایه های روانی حکومت های عربستان، اردن، مراکش و... را به لرزه انداخت و سران این حکومت ها را از همین امروز برای انعقاد هر قراردادی با غرب دچار تأمل می کند و این یعنی آغاز فروپاشی فوری غرب در منطقه آسیای غربی و شمال آفریقا.
2- حسنی مبارک از اوایل دهه 1350- پس از مرگ جمال عبدالناصر- به نخست وزیری رسید. او پیش از آن در دوره ناصر فرمانده نیروی هوایی بود. مصر در فاصله سالهای 1327- زمان تاسیس رژیم صهیونیستی تا 1354 که سادات به تل آویو رفت- برج دیده بانی و اتاق فرماندهی جهان عرب در مواجهه با غرب و توسعه رژیم صهیونیستی بود اما از آنجا که رهبری مصر از همه ظرفیت این کشور و بخصوص ظرفیت نیروهای اسلامگرا استفاده نکرد، نتوانست در برابر جبهه غرب مقاومت کند و پس از شکست در جنگ 1967عملا به انفعال رفت تا اینکه سادات تصمیم گرفت درگیری مصر و غرب را برای همیشه خاتمه دهد لذا جنگ سری 1973 را طراحی کرد و موفق شد صحرای «سینا» و منطقه «تابا» را از اشغال نظامی اسرائیل آزاد کند ولی به زودی نظامیانش را از این دو منطقه خارج کرد و همه چیز را به مذاکره دوجانبه محول نمود! از این مقطع رژیم مصر به مهمترین نقطه کانونی غرب و رژیم صهیونیستی در منطقه عربی تبدیل گردید. فهمی هویدی محقق سرشناس مصری به درستی می گوید بقای رژیم صهیونیستی در سه دهه اخیر و مقاومت آن در برابر موج اسلامگرایی مرهون خدمات ویژه دولت قاهره به تل آویو است.
محاکمه حسنی مبارک، خانواده و وزیر کشور او در واقع محاکمه تاریخی روندی است که از 1354- زمان سفر سادات به تل آویو- شروع شده و تا 1389- در یک دوره 35 ساله- ادامه یافته است. این محاکمه نشان داد که این دوره معکوس شده و به شدیدترین وجه با واکنش مردم مواجه گردیده است.
3- محاکمه حسنی مبارک و خانواده اش نشان داد که آمریکا و اروپا نفوذ خود را در مصر- تقریبا- بطور کامل از دست داده اند. مبارک در حالی به دانشکده ای در قاهره برای محاکمه منتقل گردید که اولا شش ماه از کناره گیری اش سپری شده است و شش ماه کافی بود تا غضب مردم نسبت به یک حاکم وابسته تخلیه شود که نشد. ثانیا بیماری شدید مبارک بهانه خوبی بود تا آمریکا از نفوذ خودبرای تعلیق و یا تعویق محاکمه مستبد وابسته مصر استفاده کند ولی موفق نشد و مبارک با حداکثر تحقیر به محاکمه کشیده شد.این در حالی است که طی 6 ماه پس از سقوط مبارک، مقامات مختلف آمریکا حداکثر توان خود را برای جلوگیری از تحقیر دیکتاتورهای ساقط شده بکار بستند و فشارهای شدیدی به مقامات جدید این کشورها وارد کردند. در طی این مدت حداقل30 هیات دیپلماتیک آمریکایی و دهها هیات اروپایی به مصر آمدند و با شخصیت ها، احزاب و مراکز مختلف تماس گرفتند تا به قول خودشان روند با مدارا و روش مسالمت جویانه پیش برود که این خواسته ای حداقلی بود. وقتی همین مقدار هم اتفاق نیفتاد همه دریافتند که از آن همه سلطه و نفوذ غرب در مصر- و در کشورهای انقلابی دیگر- چیزی باقی نمانده است. از آن طرف محاکمه مبارک نشان داد که نیروی جدیدی وارد صحنه تحولات مصر شده که هیچ چیز جلودار آن نیست و می تواند بر نیروهای دوره گذشته به راحتی غلبه کند.
4- از چند روز قبل از زمان آغاز محاکمه حسنی مبارک، ارتش و نیروهای امنیتی مصر بشدت با مردم در قاهره، اسکندریه و... درگیر شدند و این درگیری دیروز با آغاز محاکمه مبارک به اوج خود رسید. این درگیری بعضی از تحلیل هایی که مبتنی بر نگاه مثبت به رفتار ارتش طی دوره انقلاب- 5 تا 22بهمن- بود را زیر سؤال برد. بعضی از تحلیل گران طی ماههای اخیر ادعا می کردند که یکی از ارکان اصلی پیروزی مردم در مصر همراهی ارتش بوده و بعضی از این ها حتی ادعا می کردند برنده اصلی تحولات مصر ارتش بوده و نه مردم، بعضی هم تحلیل می کردند که انقلاب مصر نشانه غلبه نیروهای نظامی مصر تحت رهبری حسین طنطاوی بر نیروهای امنیتی تحت رهبری عمر سلیمان است به هر حال نارضایتی ارتش از محاکمه مبارک و درگیری های روزهای منتهی به محاکمه مبارک به خوبی نشان داد که هیچ کدام از این تحلیل ها درست نبوده اند. در واقع باید گفت از آنجا که 35 سال حکومت حسنی مبارک بدون همراهی کامل ارتش این کشور و دستگاه امنیتی آن میسر نبوده است، محاکمه حسنی مبارک و خانواده او هم به معنای محاکمه توأمان دستگاه سیاسی، دستگاه نظامی و دستگاه امنیتی این کشور می باشد. واکنش خشن ارتش و کشته و زخمی کردن دهها شهروند مخالف مبارک نشان داد که نظامیان مصری به همین درک رسیده اند. در عین حال این نکته را هم باید اضافه کرد که ارتش در این صحنه دچار یک «خطا»ی استراتژیک هم شد چرا که جانبداری ارتش از مبارک برای او و ارتش نتیجه ای در بر نداشت و حال آنکه حمایت رسمی از خواست مردم می توانست برای فرماندهان ارتش یک دستاورد به حساب آید و البته خداوند هم که مدبرالامور است حقایق را آشکار می کند تا حق به حقدار برسد.
با توجه به مقابله ارتش با مردم از همین الان قابل پیش بینی است که انقلاب مردم مصر به زودی از ارتش، شورای عالی نظامی و دولت عصام شرف عبور می کند. روزها و هفته های آینده برای ارتش مصر روزهای انتخاب می باشد، انتخاب بین مقابله با مردم و یا پیوستن به مردم. می توان پیش بینی کرد که شورای عالی نظامی و فرماندهان ارشد به خواست مردم تن ندهند کما اینکه تاکنون بصورت مانع عمل کرده اند اما بدنه ارتش حتماً حکایت دیگری دارد. ارتش با این وصف- دوگانگی راس و بدنه- دچار تشتت می شود و به احتمال زیاد تأثیرگذاری خود در مقابله با انقلاب مصر را از دست می دهد.
5- غرب و رژیم صهیونیستی دیروز سوگمندانه محاکمه دیکتاتوری که او را امین خود می دانستند به نظاره نشستند و ناچار شدند بارها تصویر دیکتاتوری نزار و در قفس را از تلویزیون ها پخش کنند این تصویر بخصوص برای دولت هایی مثل آمریکا، فرانسه و انگلیس که وانمود می کردند سررشته تحولات را در دست دارند و از میراث غرب در خاورمیانه دفاع می کنند، مفتضح کننده بود. حالا رقبای بین المللی آمریکا و تروئیکای اروپایی همراه آن- یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان- و نیز رقبای منطقه ای رژیم مبارک می توانند «جهانی جدید» را به نظاره بنشینند جهانی که در آن سیدحسن نصرالله در مواجهه با ارتش قوی اسرائیل پیروز شده و حسنی مبارک در یک قفس به پای میز محاکمه کشیده می شود غرب نه می تواند مانع عزت نصرالله شود و نه می تواند از ذلت مبارک جلوگیری کند. با این وصف باید به تحلیل گرانی نظیر «گراهام فولر» حق داد که می گوید:«دوره تمدنی غرب به پایان رسیده و دوره جدیدی شروع شده که در آن اسلام رشته امور را در دست دارد.»
در واقع صحنه محاکمه مبارک برای همه مخالفان سنتی و نو غرب یک فرصت بود طبعاً در این میان آن دسته از قدرت های بین المللی نظیر روسیه، چین و هند که منافع آنان آنچنان با غرب و به ویژه آمریکا گره نخورده است، می توانند تصویر واقعی جهان آینده را که در آن آمریکا قادر به حفظ موقعیت های خود نیست، نظاره کنند و وضعیت آینده خود را نه در اتاق های دیپلماسی رسمی بلکه در بستر دیپلماسی عمومی تنظیم نمایند. این دیپلماسی عمومی یک مسیر روشن دارد و آن تعامل با اسلام گرایی است. از رفتار ماههای اخیر روسیه و هند می توان نشانه هایی از درک این واقعیت را دریافت و راه زیادی نمانده تا همه کشورها وقوع تحول عمده در مناسبات بین المللی را درک نمایند.
6- محاکمه مبارک برای رژیم صهیونیستی بیش از همه دردآور و در واقع روز چهارشنبه برای این رژیم به مثابه «عزای ملی» بود مبارک اگرچه برای ملت مصر «امیل»- دیکتاتور- بود ولی برای رژیم غاصب اسرائیل «امین» بود و آنان به خوبی می دانند که با محاکمه مبارک دیگر رمقی در رژیم اردن و وابستگانی نظیر محمود عباس باقی نمی ماند و از این رو اسرائیل باید خود را برای شرایط دشوارتر آینده آماده نماید. به همین دلیل باید لرزه های شدید ناشی از محاکمه دیکتاتور وابسته مصر را در غرش هایی جستجو کرد که این رژیم بطور مصنوعی حواله مقاومت فلسطین در غزه و یا جنوب لبنان می کند.
سعدالله زارعی

ارتباط جریان انحرافی با فراماسونری

 بسمه تعالی 

شعارهای تبلیغاتی «فرقه مشائیه» نه تنها یادآور نقطه آغازین فلسفه اومانیستی و مشرب لیبرال سرمایه داری در غرب، بلکه تداعی گر یک گفتمان ناقص الخلقه ماسونی است. این فرقه نوظهور اگرچه نه خاستگاه اصیل فلسفی و نه پتانسیل عمیق اجتماعی دارد، اما نباید مواجهه انتقادی با آن را صرفاً به سطح یک جدال سیاسی تنزل داد و از خطر معرفتی آن برای «اسلام ناب محمدی» غفلت کرد.این هشدار تاریخی آیت الله «محمدتقی مصباح یزدی» را باید جدی گرفت که میگویند: «خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است.»

 

اشاره

در شماره پیش تحت عنوان «فتنه جدید» به چند جریان خطرناک و مخالف اسلام و نظام اسلامی که بشکل تلفیقی وارد جریان انحرافی شده‌اند اشاره کردیم و وعده دادیم تا در آینده نسبت به هر یک از آنها مطالبی را در اختیار خوانندگان عزیز نشریه بگذاریم. عمده‌ترین جریان‌های دخیل در این فتنه عبارتند از:

1- جریان فراماسونری که نقش آنها از طریق تحلیل محتوای اظهار نظرهای سران انحراف و کشف ارتباط عوامل انگلیسی با حلقه اصلی و سابقه دیدارهای خصوصی قابل اثبات می‌باشد.

2- سنت‌گرایی و تصوف‌گرایی که با پوشش اسلام باطنی مطرح می‌شود، از جمله جریانات فکری دخیل در این نحله انحرافی می‌باشد.

3- از دیگر جریان‌های دخیل در این فتنه، جریان نفاق قدیم (سازمان مجاهدین خلق) می‌باشد که شواهد و استنادات آن را می‌توان با توجه به سابقه عناصر اصلی ذکر نمود.

4- اشرافی‌گری و آلودگی‌های اقتصادی از دیگر ابعاد جریان انحرافی است که مستندات آن در پرونده‌های مهمی چون کیش و شورای عالی ایرانیان و ... وجود دارد.

5- در این فتنه ریشه‌هایی از جریان منحرف انجمن حجتیه نیز دیده می‌شود که برای اثبات آن می‌توان به سوابق عناصر مطرح و ارتباطات چهره‌های شناخته شده این تفکر ارتجاعی رجوع کرد.

6- جریان‌های مشکوک دیگری که در این فتنه نقش‌آفرین بوده عوامل مرتبط با علوم غریبه جدید و قدیم شامل عرفان حلقه، شعور کیهانی ، انرژی درمانی ، رمالیست ها و جن گیران می‌باشند که عوامل مرتبط نیز شناسایی و دستگیر شده اند.

7- اما مخاطره‌آمیزترین جریان و عنصر دخیل در فتنه جدید را سوء استفاده از خرافه‌های آخرالزمانی و موضوع انتظار به خود اختصاص داده که علائم این سوء استفاده را می‌توان در تولید و تکثیر سی‌دی «ظهور نزدیک است » مشاهده کرد.

آنچه که در این شماره مورد اشاره قرار گرفته جریان مشکوک و خطرناک فراماسونری نوین می‌باشد که به جهت نقش این سربازان مخفی اروپایی در دفاع از منافع غرب و گسترش فلسفه لیبرالیسم بسیار حائز اهمیت می‌باشد، بویژه آنکه فراماسون ها در جهان اسلام و کشور ایران تاکنون به موفقیت‌های بزرگی در زمینه اعتقادی از جمله ایجاد انحرافات دینی نظیر بهائی‌گری، بابیت و وهابیت دست یافته و در بعد سیاسی توانسته‌اند در انحراف مشروطیت ، تحمیل سلطنت پهلوی و تجدید آن با روی کار آوردن پهلوی دوم نقش‌آفرینی کنند.

مهم‌ترین پرسشی که در رابطه با فراماسونری جدید مطرح می‌باشد این است که رابطه جریان انحرافی با فراماسونری چگونه قابل اثبات می‌باشد؟

در پاسخ این سوال دو روش پیشنهاد می‌گردد؛ یکی از طریق یافتن رد‌پای عناصر مرتبط بویژه عوامل سرویس‌های جاسوسی غرب و همچنین جلسات محرمانه ای که در داخل و خارج از کشور میان سران انحراف و لایه‌هایی از فراماسون ها برگزار شده است. در این زمینه اگرچه سرنخ‌هایی وجود دارد اما به جهت ادامه تحقیقات مطلب را به آینده وامی نهیم.

شیوه دوم؛ تطبیق گفتار و کردار و رفتار سیاسی سران جریان انحراف با اصول و خط و مشی فراماسونری در جهان و ایران می‌باشد که بر حسب خصلت تحقیقاتی آن، در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته و پس از بیان مختصری پیرامون مفهوم و عملکرد این سازمان می‌آید:

فراماسونری چیست؟

از جهت لغوی، فراماسون به معنای بنای آزاد است. از جهت عملی و تشکیلاتی، فراماسونری، سازمان مخفی نهان روشی است که در دهه دوم قرن 18 با صحنه گردانی سازمان مخفی یهود برای بسط سیطره و سلطه یهود بر جهان ایجاد شد.

در سال 1717 که تاریخ رسمی فراماسونری است، از تجمع و ادغام چهار لژ در لندن، لژ بزرگ انگلستان به وجود می‌آید. در بین مؤسسان لژ باز هم حضور یهودیان مخفی را مشاهده می‌کنیم؛ آنان افرادی نظیر اندرسون و دکتر تئوفیل دزاگولیه هستند که هم در روی کار آوردن خاندان هانودر در انگلستان نقش دارند و هم در تأسیس فراماسونری سه سال بعد از روی کار آوردن خاندان هانو. وقتی این خاندان در انگلستان مستقر می‌شود، رفته رفته می‌کوشد حوزه نفوذ خود را بر اروپا بسط بدهد. با همکاری افرادی نظیر منتسکیو، ولتر، رسو که همکاری آشکاری با فراماسونری داشتند، توانستند در فرانسه و بعد با همکاری شخصیت‌های دیگر در سایر نقاط اروپا لژهای فراماسونری را ایجاد کنند؛ حرکت‌های بزرگی را به وجود بیاورند و عملاً غرب جدید را به شکلی که ما در قرون 18 و 19 شاهد آن بودیم، شکل دهند.

فراماسونری یک تشکیلات منتظم یافته جهانی است که بر ارکان دولت‌های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می‌کند. کسی که عضو فراماسون باشد ماسون نامیده می‌شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست «لژ» نامیده می‌شود.

فراماسونری جمعیتی سری است که کسی را بر حریم راس آن راه نیست، و اگر هم راه یافت مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد. اما با این وجود کسانی توانستند بر راس آن نفوذ کنند و یا به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف اسرار آنها بشوند و همه ی آنها متفق الرای هستند که: مسأله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد. هدف نهایی آن برپایی یک حکومت جهانی است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.

پیشینه فراماسونری در ایران

ابتدا انگلیس و سپس فرانسه نخستین لژهای فراماس.نری در ایران را بوجود آوردند. لژ انگلیس «آکوسه» و لژ فرانسه «فرانک» نام داشت که پس از مدتی یارگیری بدلیل انجام فعالیت‌های سیاسی توسط دربار قاجار بسته شدند. اما تلاش برای تأسیس لژ در ایران توسط عناصر ایرانی وابسته به این تشکیلات از 1224 قمری شروع شد که در 1276 قمری به ثمر نشست و ملکم خان اولین فراموشخانه یا اولین لژ فراماسونری ایرانی را تأسیس کرد.

در همین سال نماینده دیگری از ایران به نام میرزا ابوالحسن خان ایلچی به اروپا فرستاده شد که او هم بی درنگ عضو لژهای فراماسونری گردید. عضویت عسکرخان افشار اورومی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی در لژهای فراماسونری، مسأله ساده ای نیست، چرا که آنان دیگر نماینده دولت ایران نبودند و برای منافع ملت ایران تلاش نمی کردند؛ بلکه تلاششان در آن مقطع، خنثی کردن اقدامات کسانی بود که برای استقلال ایران می‌کوشیدند.

به همراه میرزا ابوالحسن خان ایلچی، نماینده ای از انگلیس به نام سِرگوراوزلی به ایران می‌آید. او تلاش دارد لژ فراماسونری در ایران تأسیس کند که ظاهرا موفق نمی شود؛ اما صراحتا می‌گوید تمام اطرافیان فتحعلی شاه را به جرگه فراماسونری در آوردم. این نشان می‌دهد که کارکرد این جمعیت برای استعمار خیلی مهم است که سعی می‌کنند تمام اطرافیان شاه را به عضویت در بیاورند.

در عرصه سیاسی فراماسون ها بعد از مرگ ناصرالدین شاه و ترور او، فضا برای فعالیت جمعیت‌های سرّی خود مساعد دیده و چون مظفرالدین شاه، آن اقتدار ناصرالدین شاه را نداشت، تشکّل‌های مخفی خود را فعال می‌کنند تا در آستانه انقلاب مشروطه با دو جریان عمده در کشور نقش آفرینی کنند. یکی جریان روشن فکری است که از ابتدای قاجار تقریبا فعالیت خود را شروع کرده و خود شامل دو طیف می‌گردد:

1- طیف الحادی که آخوندزاده در رأس آن قرار دارد.

2- طیف نفاق که ملکم خان آن را اداره و رهبری می‌کند.

تعداد زیادی از مشروطه خواهان جزء طیف دوم یعنی منافقین هستند که در ابتدا با ظاهر اسلامی و اعلام این که مشروطیت همان برقراری اصول اسلامی است، وارد صحنه می‌شوند اما در واقع اعتقادی به توانایی دین برای اداره جامعه نداشتند.

در عرصه اقتصادی هم فراماسون‌های ایرانی سعی کردند پای کمپانی‌های غربی را به ایران باز کنند. از قرارداد رویتر تا بحث رژی، و تنباکو تا بانک شاهنشاهی و... از موارد دیگری است که در راستای نابودی استقلال اقتصادی کشور انجام شد.

در عرصه فرهنگی نبرد با تشیع و روحانیان شیعه در دستور کار فراماسونری قرار میگیرد که با یک تقسیم کار درونی صورت می‌گیرد: امثال میرزا آقاخان کرمانی یا آخوندزاده تلاش می‌کنند با باستانگرایی و احساسات ملی گرایانه به روحانیت و تشیع حمله کنند. و از سوی دیگر شخصی نظیر ملکم با روش منافقانه می‌کوشد تا به روحانیان شیعه نزدیک شده و در بخشی نیز موفق شود. ملکم خان توانست تعدادی را همراه خود کند که اتفاقا این بخش در مشروطه فعالیت چشم گیری داشتند.

در نتیجه تلاش فراماسون ها بود که دو جریان روحانیون شیعه و روشن فکری غرب در این مقطع در برابر یک دیگر ایستادند. جریان غرب گرا می‌کوشید با ایجاد بحران یا با دامن زدن به بحران‌های موجود، فضای کشور را به سمت رادیکالیسم کور و افراطی بکشاند.

حضور فعال‌ اعضای‌ لژ بیداری‌ در زدوخوردهای‌ منجر به‌ تعطیلی‌ مجلس‌ حکایت‌ از آمادگی‌ اعضای‌ لژ برای‌ درگیری‌ داشت‌. این‌ دخالت‌ بعدها پس‌ از فتح‌ تهران‌ نیز تداوم‌ پیدا کرد و تمامی‌ امور کشور در اختیار لژ بیداری‌ ایران‌ قرار گرفت‌. حضور گسترده‌ فراماسونها در مناصب‌ سیاسی‌، قضایی‌ و مجلس‌ حکایت‌ از غلبه‌ آنان‌ بر نهضت‌ مشروطیت‌ داشت‌. شهادت‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌، سید عبدالله‌ بهبهانی‌، شیخ‌ علی‌ فومنی‌ و انزوای‌ علمای‌ مشروطه‌خواه‌ نتیجه‌ قهری‌ این‌ غلبه‌ بود. نگاهی‌ به‌ اسناد لژ بیداری‌ ایران‌ سلطه‌ فراماسونها را بر ارکان‌ کشور و انحراف‌ نهضت‌ مشروطیت‌ کاملاً آشکار می‌سازد.

مسایل بعدی هم چون تحصن در سفارت انگلیس که به تحریک غرب‌گرایان به وقوع پیوست و آن چه در ابتدای مجلس در تدوین قانون اساسی متأسفانه شاهد آن هستیم، مسیر نهضت دینی مشروطیت را منحرف می‌کند. تحرّک این افراد که در قالب سازمان فراماسونری لژ بیداری ایران منسجم شده بودند، هر دو طیف روحانیان را از سر راه برمی دارد و کشور در اختیار فراماسون‌های غرب گرا قرار می‌دهد. بعد از فتح تهران، عملاً همه ارکان کشور به دست فراماسون ها می‌افتد. نفوذ در مجلس و استفاده از امکانات آن، یکی از کارهایی بود که فراماسون ها انجام دادند و در به هم زدن اوضاع ایران نیز موفق بودند.

فراماسون ها در مطبوعات هم نفوذ کردند. مطبوعات این دوره در تخریب فضای فرهنگی سیاسی ایران نقش بسزایی داشتند. روزنامه‌هایی چون «الجمال» که مطالب سید جمال واعظ را منتشر کرد، و «صور اسرافیل» که دهخدا و میرزا جهانگیرخان شیرازی در آن مطلب می‌نوشتند، و هر دو به لژ بیداری وابسته بودند و بعضا انحرافات مذهبی داشتند؛ یعنی با فِرَق ضاله هم مرتبط بودند. در تمام این جریان ها حضور فراماسونرها محسوس است.

در واقع بعد از فتح تهران ایران به اشغال سازمان فراماسونری درمی آید و آن ها عملاً با آشکار کردن کامل دیدگاه‌های افراطی خود، روحانیان اصول گرای شیعه چه علمای نجف، چه علمای تهران را کنار می‌گذارند، پای غربی‌ها را در ایران باز می‌کنند و صراحتا به جنگ مفاهیم دینی می‌آیند. پس از مدتی تلاش، وقتی مقاومت مردم را مشاهده می‌کنند، تصمیم می‌گیرند که ساختار سیاسی فرهنگی ایران را به یک باره تغییر دهند. اگرچه فراماسونری در ایران می‌تواند با ایجاد فرقه انحرافی بهائیت به بخشی از اهداف خویش دست یابد اما علیرغم همه اقدامات ضد دینی رضا شاه و پسرش در حمایت کامل از این تفکر الحادی، هرگز به هدف نهایی خویش که نابودی اسلام در ایران بود دست نیافتند و حضرت امام خمینی (ره) توانستند با روشنگری علیه آنها به فعالیت‌های آشکار فراماسونری در کشورمان خاتمه دهند. حال سوال اینجاست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی فراماسون ها چگونه به فعالیت خود ادامه دادند؟

آیا با پیروزی انقلاب اسلامی عمر فراماسون ها در ایران به پایان رسید؟

خیر، در طول سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی ماسونهای ایران کوشیدند تا اصول موضوعه گفتمان لیبرال سرمایه‌داری را از دل اسلام استخراج و استنتاج کنند و تئوریهای ماسونی را با مستندات قرآنی درآمیزند تا تجدید‌نظر‌طلبی ایدئولوژیک خود را به نام «اصلاح‌طلبی دینی» پیش ببرند، چرا که به روایت «مصطفی ملکیان» هیچ گفتمانی در ایران بدون اتکاء به ادبیات دینی رشد نخواهد کرد و حتی لائیک ها نیز برای گسترش آراء خود راهی جز استفاده از ادبیات مذهبی ندارند. این همان روشی بود که «عبدالکریم سروش» و «محمد مجتهد شبستری» برای صورتبندی تئوری «دین سکولار» از پایان دهه 1360 در حلقه ماهنامه «کیهان فرهنگی» پیش گرفتند. سروش از اردیبهشت 1367 تا هنگام توقف انتشار «کیهان فرهنگی» در زمستان 1369 به انتشار سلسله گفتارهای «قبض و بسط تئوریک شریعت» پرداخت که در آن تمام ارکان ایدئولوژی ماسونی، از هرمنوتیک متن قدسی تا نسبی‌گرایی دینی تحت عنوان «قرائت رحمانی از اسلام» جمع شده بود و دیری نپائید که در پائیز 1370 با انتشار ماهنامه «کیان» کوشش مستمر برای گسترش تفسیر سکولار از اسلام انسجام و صورت تازهای یافت. حلقه کیان، در نیمه اول دهه 1370، از یک سو با مشارکت مروجان فراماسونری (مانند رامین جهانبگلو) به نهادینه ساختن تئوری جامعه مدنی «جان لاک» (از نخستین فلاسفه فراماسون) پرداخت و از سوی دیگر، با انتشار آراء جناح موسوم به «روشنفکران دینی» مانند «عبدالکریم سروش»، «محمد مجتهدشبستری»، «محسن کدیور»، «محمدتقی فاضل میبدی» و... به قرائت‌سازی از متن قدسی قرآن روی آورد.

گفتمان «اسلام سکولار» یک کودتای ایدئولوژیک علیه فلسفه انقلاب اسلامی بود و نزاع میان «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی(ص)» را کلید زد؛ نزاعی سرنوشت ساز که امام خمینی(ره) آن را پیچیده‌ترین و دشوارترین «جنگ عقیدتی» در جبهه حق و باطل دانسته اند. رهبران فکری «اسلام آمریکایی» دین سکولار در ایران صرفاً مترجمانی دست سوم به شمار میرفتند که با کپی برداری از تئوریهای فیلسوفان یهودی مانند «هاآرنت»، «سر کارل پوپر»، «سر آیزایا برلین»، «ریمون آرون» میخواستند «تئوری ماسونی علم» را از محافل آکادمیک به عرصه عمومی بکشند. کار به جایی رسید که «سیدمحمد خاتمی» نیز سال 1373 در کتاب «از دنیای شهر تا شهر دنیا» فلاسفه فراماسون از «جان لاک» تا «دنی دیدرو» سردبیر دایره المعارف فرانسه، ارگان فکری فراماسونری فرانسه را آزادیخواه و دیندار معرفی کرد و شعار «جامعه مدنی» را به عنوان اصلی‌ترین رکن تبلیغات انتخاباتی خود در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 برگزید.

پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 1376 از سوی سروش به پیروزی روشنفکران دینی تعبیر گشت اما هیچگاه عصر اقتدار سیاسی ماسونها در ایران فرا نرسید، حتی اهداء «جایزه اراسموس» در سال 1383 از سوی مجمع عالی فراماسونری جهانی «کلوپ سری بیلدربرگ» که توسط ولیعهد هلند «پرنس برنهارد» به عبدالکریم سروش صورت گرفت، بر دایره نفوذ این نحله سیاسی در کشور نیافزود. سروش در دهه 1380 از سوی بیلدربرگیها به لقب پرنس اومانیستها ملقب شد.

با مرگ گفتمان اصلاحات در ایران، تکاپوی ماسون ها برای کودتای ایدئولوژیک علیه انقلاب اسلامی پایان نگرفت و صورتبندی «اسلام آمریکایی» در چهره‌ای دیگر پدیدار گشت. سال 1386، به پیشنهاد کارشناس ارشد CIA و نظریه پرداز یهودی موسسه امریکن اینترپرایز با نام «مایکل لدین» چاپ قرآن سکولار در دستور کار «پنتاگون» قرار گرفت. یکسال بعد «عبدالکریم سروش» نیز از کنار کاخ سفید، برای مخدوش ساختن اصالت متن و مرجعیت قرآن، وحی را به الهام و پیامبر را به شاعر تشبیه کرد و همان هنگام «اکبر گنجی» با انتشار رساله «قرآن محمدی» در «رادیو زمانه» به ارائه تفسیری اومانیستی از اسلام پرداخت.

آیا با روی کار آمدن اصولگریان، فعالیت‌های فراماسونری در ایران خاتمه یافت؟

پاسخ این سوال هم منفی است، چراکه شواهد نشان می‌دهد در مقاصد شوم فراماسونری از درون دولت اصولگرا توسط یک فرقه انحرافی دنبال می‌گردد که باید از آن به عنوان « فراماسونری جدید» یاد کرد. این نحله انحرافی با اتکاء آشکار به تئوریهای یک ایرانشناس فراماسون و عضو رسمی سازمان اطلاعات نظامی ایالات متحده بنام «ریچارد فرای» اقدام به ترویج یک قرائت جدید از «اسلام» نموده است.

«اسلام ایرانی» و «مکتب ایرانی»، همان تفکری که در کتاب «عصر طلایی فرهنگ ایران» به عنوان «قرائتی رحمانی از اسلام در ایران» ستایش شده و روی دیگر سکه «تجدیدنظرطلبی اسلامی» و «تجزیه طلبی دینی» است.

وقتی سال 1388 عنصر اصلی این فرقه در دولت بر اهداء جایزه «حکمتانه بوعلی سینا» به سیدحسین نصر رییس دفتر «فرح پهلوی» در دهه 1350 و از مبلغان اسلام آمریکایی و تصوف انحرافی در دانشگاه آمریکایی جرج واشنگتن اصرار می‌کند و سرانجام برای فعالیتهای برجسته همبستگی‌ساز دانش و معنویت در ارتقا کیفیت زندگی ستوده می‌شود، باید از سطح یک بحث سیاسی به درون یک مساله معرفتی رفت.

شعارهای تبلیغاتی «فرقه مشائیه» نه تنها یادآور نقطه آغازین فلسفه اومانیستی و مشرب لیبرال سرمایه داری در غرب، بلکه تداعی گر یک گفتمان ناقص الخلقه ماسونی است. این فرقه نوظهور اگرچه نه خاستگاه اصیل فلسفی و نه پتانسیل عمیق اجتماعی دارد، اما نباید مواجهه انتقادی با آن را صرفاً به سطح یک جدال سیاسی تنزل داد و از خطر معرفتی آن برای «اسلام ناب محمدی» غفلت کرد.این هشدار تاریخی آیت الله «محمدتقی مصباح یزدی» را باید جدی گرفت که میگویند: «خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است.»

اینک باید به پاسخ سوال اصلی این نوشتار بپردازیم که رابطه جریان انحرافی با فراماسونری چگونه قابل اثبات می‌باشد؟

تطبیق جریان انحراف با اصول و روش‌های فراماسونری

فراماسونری در جهان و ایران دارای اصول و مبانی خاصی می‌باشد که با رفتار و گفتار سران انحراف تطابق زیادی دارد و این هماهنگی و همسویی را می‌توان در اظهارات و شیوه عملی چهره‌های برجسته این جریان مشاهده کرد. ذیلا به برخی از این موارد اشاره می‌گردد:

1- اصل تساهل و تسامح: تساهل و تسامح هم شعاری است که فراماسونرها سر می‌دهند و همواره تلاش می‌کنند از ادیان الهی بویژه اسلام به عنوان دین سمحه و سهله یاد کنند یا با حذف بایدها و نباید‌های آن به ترویج اباحی گری پرداخته و مقاصد خویش را به چنین افراد مسلمان و متدینی تحمیل نمایند. لازم به ذکر اینکه اباحه‌گری و کمرنگ کردن محرمات و واجبات دینی را فراماسون ها به عنوان یک هدیه به بهائیت تقدیم کرده و به یک اصل اساسی در این فرقه انحرافی درآورده اند.

در این خصوص می‌توان به اظهارات مشایی در گفتگو با یک نشریه ترکی اشاره کرد که به نقل از وی نوشت:"استفاده از حجاب در ایران آزاد است. زنان ایرانی درترکیه هم می¬توانند مشروبات الکلی استفاده کنند و بی¬حجاب هم باشند و هم با مایو بگردند، در ایران به خاطر دستورات دینی استفاده از مشروبات الکلی ممنوع است به همین علت ایرانی ها می¬توانند در خارج از ایران از این نوشیدنی ها استفاده کنند. البته این یک ترجیح شخصی است." البته بعد از انتشار این مطالب توسط نشریه ترکی، بلافاصله این مباحث از سوی او تکذیب و به گونه¬ای دیگر توجیه گردید. اما آنچه که تکذیب نشد این بود که گفت «بعضی موسیقی را درک نمی¬کنند و نمی¬فهمند و می¬گویند حرام است»

مشایی همچنین در یک برداشت مغلطه‌آمیز می‌گوید: « ‌هنوز فکر می‌کنند روسری یک ذره تکان بخورد، همه عالم به هم می‌ریزد، در حالی که این توهمه، دروغه و زیبایی وسیله شیطان نمی‌شود، این منطق خیلی وارونه ‌است. منجلا‌ب وسیله شیطان است، سیاهی، فقر، زشتی، پلشتی و پلیدی وسیله شیطان است...؛ در زیبایی و علم باید خدا را جست‌وجو کرد، در قدرت باید خدا را جست‌وجو کرد، عرفان این است»

در پرتو چنین اعتقاداتی رفتار همراه با تسامح مشایی در حوزه فرهنگی و هنری قابل توجیه می‌گردد. به عنوان نمونه مشایی در سال اول تصدی ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در جلسه‌ای در کشور ترکیه حضور یافت که در آن رقاصه‌ها به پایکوبی می‌پرداختند. فیلمی که از این مجلس در زمستان سال ۱۳۸۵ منتشر شد، مشایی را در مجلس رقصی در افتتاحیه اجلاس گردشگری کشورهای اسلامی در ترکیه نشان می‌داد. مشایی این فیلم را تصاویر گزینش شده از یک مجلس دو ساعته دانست و افزود: «مجلس رسمی بوده و لهو و لعب هم نداشته. ضمن اینکه رقص نبوده و از دیدگاه بسیاری هنر است و آنها بر خلاف ما آن را حرام نمی‌دانند.»

ملاقات‌های بحث‌برانگیز وی با سوپراستارهای سینمای کشور و حمایت‌های مالی از آنها و همچنین انتشار برخی از عکس‌های این دیدارها، نیز در این میان قابل تامل بود که شاید مهمترین آن بازدید غیر منتظره از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در آذرماه 1388 و خرید یکی از تابلوهای گران قیمت این هنرپیشه زن بود. دیدار با مهناز افشار و مهتاب کرامتی، دو بازیگر مشهور سینما در نهاد ریاست جمهوری و بازدید از نمایشگاه عکس رضا کیانیان، دیگر بازیگر مشهور سینما نمونه‌های دیگر این روابط مشکوک بود. تعریف و تمجید بازیگران زنی چون (مهناز افشار، رز رضوی و ...) که از سوی دولت به حج عمره اعزام شده بودند، از شخص مشایی هم تامل برانگیز است.

اما اقدام ناشایست دیگر حمل قرآن با حرکات ریتمیک بود که با موضعگیری تند مراجعی چون آیت الله صافی گلپایگانی و آیت الله مکارم شیرازی مواجه شد. روز ۱۸ آبان ۱۳۸۷ در افتتاحیه همایشی با حضور مشایی تعدادی زن با لباس‌های محلی با دف و حرکات ریتمیک روی سن آمدند و قرآن را به قاری تحویل دادند. در نتیجه این ماجرا معاون مشایی به ناچار استعفا کرد و در نامه اش نوشت: «این کار صرفا برای تکریم قرآن کریم بوده است و آنها به هنگام این مراسم حتما وضو می‌سازند.»

2- پلورالیسم یا تکثر گرایی معرفتی: پلورالیسم یا تکثر گرایی معرفتی که می‌گوید برای رسیدن به حقیقت به تعداد انسانها شناخت و راه وجود دارد یکی از پایه‌های اصلی اندیشه‌های لیبرالیستی غرب بشمار می‌رود. این بحث را سکولاریست‌های دینی تحت عنوان صراط‌های مستقیم تئوریزه می‌کردند اما وقتی از آنها این سوال پرسیده می‌شد که چه تضمینی وجود دارد که همه راه‌های متفاوت به یک حقیقت برسد می‌گفتند که شاید حقیقت متکثر باشد. امروز اما مشایی این تردید را هم کنار گذاشته و در ترجمان عامیانه آن مباحث می‌گوید به تعداد انسانها خدا وجود دارد.

مشایی در کنفرانس انجمن سالیانه دانشگاههای باز که به میزبانی دانشگاه پیام نور و در سالن همایشهای صداوسیما برگزار شده بود طی سخنرانی اعلام داشت: «کاوش‌های باستان‌شناسی نشان می‌دهد که انسان به خدا اعتماد داشته است اما چرا خدا محور وحدت نشده است؟ من می‌گویم مشکل این است که به تعداد انسان‌ها خدا هست و خدای هر انسانی با توجه به شناخت آن فرد از خدا با خدای فرد دیگر متفاوت است. ملت‌ها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیده‌اند چون انسان‌ها خداهای متفاوت دارند.»

3- انسان محوری بجای خدامحوری (اومانیسم): یکی دیگر از ویژگی‌های فراماسونری اومانیسم است که در واقع خدا را بر اساس خواسته‌های انسان تعریف می‌کند.

تبلیغات «فرقه مشائیه» عین تفکر اومانیستی برخاسته از غرب سکولار است؛ چنانکه اصلیترین عنصر این جریان حاشیه ساز در سخنرانیهای خود گفت «تعظیم به انسان برابر تعظیم به خداوند است» و وعده «خداشدن انسان» را داد؛ وعده‌های که چهار قرن پیش در عصر موسوم به «روشنگری» فراماسونرهایی مانند اصحاب دایره المعارف فرانسه دادند و نتیجه آن جز فروپاشی ارکان پروژه مدرنیته نبود.

جریان انحرافی در پوشش ادبیات مذهبی بر ترویج «مکتب ایرانی» اصرار می‌ورزد. اصلیترین گزاره این فرقه، شعار «خدا شدن انسان» اومانیسم اسلامی است که هر از گاهی با عبارات «سلام بر انسان» و «عشق به انسان» طرح می‌گردد. در هم می‌آمیزد، ترجمه دست چندم و کپی برداری کهن‌های از تئوری «اسلام آمریکایی» برای «تجزیه دین» است. این گزاره لاجرم به «همسان پنداری» و چه بسا «همذات پنداری» انسان و خدا می‌انجامد و از حیث معرفتی مغایر با اندیشه «فقر ذاتی انسان» است که در مکتب اسلام ناب امام خمینی(ره) متجلی است.

4- گرایش یهودیت پنهان: یا سازمان مخفی یهود در این سازمان و سیطره یهودیت ممسوخ در تمام مراحل فراماسونری است که رنگ و بوی کاملاً یهودی به این تشکیلات می‌دهد. در بررسی ریتوئل‌ها یا مرام نامه‌های این سازمان، به خوبی نفوذ و رسوخ مسحیت یهودی و یهودیت مسخ شده قابل مشاهده است.

با این نگاه اظهار نظر مشایی که در ۲۹ تیر ۱۳۸۷ مردم اسرائیل را دوست ایرانیان خواند تعجب آور نیست. مشایی اگرچه برداشتها از سخنانش را تکذیب کرد، اما مدتی بعد در نشست خبری که در محل کاخ گلستان برگزار شد، گفت: «ما با مردم آمریکا و اسرائیل دوست هستیم» و ادامه داد: «برای هزارمین بار و قویتر از گذشته، اعلام می‌کنم که ما با همه مردم دنیا دوستیم، حتی مردم آمریکا و اسرائیل»

وی افزود: «بنده به حرف‌هایم افتخار می‌کنم و آن‌ها را اصلاح نمی‌کنم، بلکه هزار مرتبه دیگر نیز تکرار می‌کنم که ما آحاد مردم دنیا را دوست داریم و این افتخار ماست که چون اعتقاد و آرمان‌هایمان انسانی است، در میان توده‌های مردم در دنیا دشمنی نداریم.» وی همچنین در موضوع رژیم صهیونیستی و آمریکا معتقد است: «ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است ما مردم آمریکا را از برترین ملتها می¬دانیم.»

این سخنان موجی از اعتراضات را علیه وی برانگیخت و بلافاصله پس از این ماجرا تجمع دانشجویان روبه‌روی سازمان میراث فرهنگی برگزار شد. حاشیه‌ها در مورد اظهارات وی تا جایی بالا گرفت که رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه سخنان وی را کاملاً اشتباه دانسته و خواستار پایان‌بخشی به این حواشی که در موارد زیادی با استناد به آن دولت تخریب می‌گشت، شد. این در حالی بود که متاسفانه آقای احمدی‌نژاد روز قبل از نماز جمعه در یک نشست خبری از سخنان مشایی دفاع کرده و نظر مشایی را نظر دولت دانست.

5- تفرقه بیانداز و حکومت کن: فراماسون ها با تجربه دریافته‌اند که برای حکومت کردن باید از سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بهره گیرند. سیاستی که در طول تاریخ بارها امتحان خود را پس داده و کارآمدی‌اش را به نمایش گذاشته بود. و اکنون نیز که مسلمین در پرتو بیداری اسلامی بدنبال بازیابی قدرت خویشند و حکومی اسلامی در ایران برپا شده است. بویژه شرایط فعلی حاکم بر اوضاع منطقه و توان الگو بخشی جمهوری اسلامی ایران این سیاست می‌توان نقطه امیدی برای صاحبان تفکر لیبرالیسم باشد که صدای شکست استخوانهای خود را از میان حضور میلیون ها مسلمان منطقه می‌شنوند.

اساس کار فرقه مشائیه در دولت نهم و دهم بر ایجاد اختلاف در سطوح مختلف بود. اختلاف میان قوای سه گانه بویژه دولت و مجلس به رغم توصیه‌های مکرر مقام معظم رهبری، اختلاف میان اصولگرایان، اختلاف میان علما و روحانیت با دولت، حذف بی مهابای عناصر ناهمخوان، عزل مشکوک وزراء و ... تاجایی که مقام معظم رهبری پس از انتصاب ایشان به معاون اولی ریاست جمهوری به موضوع ایجاد اختلاف میان دوستان دولت اشاره فرمودند. هدف اصلی این رفتار، رساندن مردم و نظام به اینجا بود که فقط یک نفر می‌تواند کشور را نجات دهد و با اتمام دوره او تنها کسی که می‌تواند راهش را ادامه دهد شخصی نزدیک به وی خواهد بود. این رویه ترجمان همان سیاست استعماری «تفرقه بینداز و حکومت کن» می‌باشد. چنانچه خود فراماسون ها «حکومت کردن » را هدف اصلی خویش برشمرده اند.

6- ناسیونالیسم و باستان‌گرایی: یکی از اصول فراماسونری طرح مسائل ملی گرایانه و تعلق به خاک و نژاد در مقابل تعلقات خداجویانه و معنویت گرایانه است. از همین رو از جمله ارکان ثابت تفکرات ناسیونالیستی را باستانگرایی در کشورمان شکل می‌دهد که تلاش می‌کند با پررنگ کردن هویت‌های باستانی و تمدن ایرانی به نبرد با ارزش‌های حصولی و اکتسابی برود.

مشایی در این رابطه اظهارات عجیب و غریبی دارد که می‌گوید: «من بر مکتب ایرانی اصرار دارم، زیرا این مکتب دریافت ناب از حقیقت، توحید و اسلام است. باید مکتب ایرانی را به دنیا معرفی کنیم . درواقع من باور دارم که واژه ایرانی ذکر است زیرا که ذکر واژه ای مرتبط با روح مومن است مومنی که به جهان باور کرده و به دنبال ارزش‌های متعالی است».

وی ادامه می‌دهد: «برخی ها از من خرده می‌گیرند که چرا نمی گویی مکتب اسلام و می‌گویی مکتب ایران؟ از مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم» وی در جایی دیگر می‌افزاید: «بودن کوروش در ایران اتفافی نبوده است کوروش سرمایه گذاری خداوند در ایران بوده است و خداوند ملت ایران را برگزیده است»

7- هویت ضد دینی: در غالب طرح مسایلی نظیر بی طرفی مذهبی که دکتر اندرسون در 1723 در قانون اساسی فراماسونری گنجاند؛ همچنین پلورالیسم، سکولاریسم، دئیسم و نسبی انگاری، راهکارهایی هستند که این ها در جهت ضدیت با مذهب یا استحاله افراد در داخل لژها و بعد در جوامع مورد تهاجم، از آن استفاده می‌کنند.

رحیم مشایی در پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی می‌گوید: «حضرت نوح با 950 سال عمر نتوانست مدیریت جامع کند چرا که عدالت را ایجاد نکرده است. آمدن پیامبران در طول تاریخ برای تمام شدن دوره‌های قبلی پیامبری بوده است اگر هر پیامبر مدیریت درستی می‌کرد عدالت برقرار می‌شد!»

وی در یک بیان بسیار خطرناک و سفسطه آمیز از اعتقاداتش پیرامون اسلام چنین می‌گوید: «دوران اسلامگرایی به پایان رسیده است. معنایش این نیست که اسلامگرایی وجود ندارد یا رو به نضج نیست. نه. اسلام هست، اما دوره‌اش به پایان رسیده. الان دوره اسب‌سواری تمام شده، اما اسب هست، سوارش هم هست. اشتباه برداشت نشه. دین عندالله اسلام، اما روند تحولات به این سمت نیست که بشر مسلمان بشود تا به حقانیت برسد... این دوره تمام نشده. بلکه روبه پایان است.»

حسن ختام

این مستندسازی قابل افزایش است و علاقه مندان می‌توانند موضوع را دنبال نمایند اما موارد فوق برای اثبات مقصود ما از این نوشتار که جلب توجه خوانندگان عزیز به جوانب مخاطره‌آمیز تفکر انحرافی این جریان می‌باشد، کافی است. باید این وجود بار دیگر در پایان توجه شما را به فرمایشات آیت‌‌الله مصباح یزدی عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در جمع مسئولان «شورای عالی زنان» (24 فروردین1390) جلب می‌کنیم که فرمودند: «امروز در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند ، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض می‌کند.»

از همین رو ایشان با هشدار نسبت به ظهور بابی دیگر می‌فرماید: «خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند.»

وهابیت در سراشیبی سقوط

 

 

در خبرها آمده بود که ورود یک گروه از علمای تراز اول اهل سنت پاکستان که به صورت غیر رسمی به ایران آمده تا در گفت وگوهای بین مذاهب اسلامی شرکت کنند، با واکنش شدید دولت سعودی روبه رو شده است، اما دلیل این اعتراض سعودی ها چیست؟

 

درست از همان زمانی که فرقه ضاله وهابیت به کمک استعمار انگلیس بر حجاز مسلط شد، با اقدامات تحریک آمیز و ضد اسلامی و تفرقه افکن این فرقه، بر کسی شبهه و شکی باقی نگذاشت که فرقه منحرف وهابیت جزء برای ایجاد تفرقه و شکاف بین مسلمانان، به وجود نیامده است. این فرقه انحرافی از همان آغاز روی کارآمدن به بهانه شرک زدایی! و پیرایش دین از خرافات! بسیاری از اماکن اسلامی را ویران کرده و بسیاری از بزر گان دینی شیعه و سنی را از دم تیغ گذراند. تمام افراط و تندروی های دینی در دنیای اسلام و ظهور جریانات انحرافی ای چون طالبان و القاعده، همگی افکاری وهابی داشته و متأسفانه همین افکار منحرف باعث وهن اسلام و مسلمانان در جهان شده است. عربستان به عنوان خاستگاه این افکار انحرافی، نقش زیادی در گسترش و کمک به این جریانات افراطی در جهان اسلام داشته و دارد. وضعیت بغرنج امروز مردم پاکستان و افغانستان و سوء استفاده غرب از این جریان برای حضور نظامی در این کشورها، دیدگاه منفی مردم غرب به اسلام و مسلمانان،همه و همه زیر سر گروه های جریان منحرف و گمراه وهابی است. یک نکته جالب و عجیب که همیشه در ذهن نگارنده وجود داشته و دارد این است که، چرا وهابیون که هزاران کتاب، مقاله و سایر رسانه های تصویری و ... را علیه مسلمانان، به ویژه شیعیان، منتشر و یا راه اندازی کرده اند، حتی یک کتاب در رد صهیونیسم- لیبرالیسم- کمونیسم و... ننوشته اند! و جالب تر اینکه، هیچ گاه هم در راه اتحاد بین فرق اسلامی گامی برنداشته اند، بلکه همواره بر اختلافات بین مسلمانان دامن زده اند و هرگاه امت اسلامی قصد تقریب و نزدیکی به هم را داشته اند، تندروهای وهابی، سعی در دوری و شکاف بین آنان کرده اند. در خبرها آمده بود که ورود یک گروه از علمای تراز اول اهل سنت پاکستان که به صورت غیر رسمی به ایران آمده تا در گفت وگوهای بین مذاهب اسلامی شرکت کنند، با واکنش شدید دولت سعودی روبه رو شده است، اما دلیل این اعتراض سعودی ها چیست؟

نکته اول درخصوص دلیل اعتراض عربستان به اعزام علمای اهل سنت پاکستان به ایران، به ترس این کشور از نزدیکی این دو کشور مسلمان و کاهش دخالت و نفوذ عربستان در پاکستان بر می گردد. واقعیت این است که دولت سعودی طی سال های طولانی، هزینه های زیادی بابت گسترش و نفوذ خود در این کشور خرج کرده است و در حال حاضر نیز، تسلط آشکاری بر برخی حوزه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در پاکستان دارد، لذا نزدیکی پاکستان به ایران به معنای فاصله گرفتن این کشور از عربستان است، که قطعاً مغایر منافع تعریف شده سعودی ها در این کشور است.

نکته دوم اینکه، سعودی ها می بینند که انقلابات مردمی منطقه، حکومت متحدان استراتژیک آنان را در معرض خطر سقوط قرار داده است که همین مسئله سبب شده حوزه نفوذ این کشور هر روز کوچکتر شده و حاکمیت سعودی ها را نیز با خطر مواجه کند. سعودی ها که طی سال های متوالی با ترویج افکار ضاله وهابی، هوادارانی از بین برخی علما، مردم و مسئولان پاکستان پیدا کرده و حوزه نفوذی در این کشور کسب کرده بودند، امروز دیگر با بیداری علما، مردم و سران این کشور، قدرت نفوذ خود را در این کشور در حال زوال می بینند،پس طبیعی است که از سفر علمای تراز اول پاکستان به جمهوری اسلامی به شدت نگران شده و انتقاد کنند. سعودی ها چه بخواهند یا نخواهند، جهان اسلام امروز، بیدار شده و به سوی اتحاد و همبستگی پیش می رود و دیگر از دست دلارهای سعودی و افکار ضاله وهابیت نیز کاری ساخته نیست. تا سعودی ها از افکار انحرافی وهابی دست برنداشته و به سوی اتحاد اسلامی گام برندارند، هر روز به سوی انزوای بیشتر پیش خواهند رفت. واقعیت این است که در جهان امروز برای افکار انحرافی، بسته، دگم و تفرقه افکن وهابیت جایی باقی نیست و این فرقه منحرف، مانند بسیاری از فرق منحرف گذشته رو به سوی نابودی گام برمی دارد.

چگونه دور می خورند ؟!

 بسمه تعالی 

 آشکار شدن تجارت غیر مستقیم هزاران شرکت از ملیت های مختلف با شرکت های ایرانی و بی اعتنایی آنها به تحریم های آمریکا، بار دیگر دشواری های موجود بر سر راه استفاده از ابزار تحریم برای اثرگذاری بر اراده کشوری مانند ایران را برجسته کرده است. این یادداشت تلاش می کند نشان بدهد به چه دلیل در دنیای کنونی «تحریم» یک گزینه موثر برای اعمال فشار بر کشورهایی مانند ایران نیست و به آسانی دور می خورد.
ظاهر موضوع خیلی ساده است و احتمالا هر روز چند بار گوشه و کنار جهان رخ می دهد بی آنکه مخبران وزارت خارجه یا دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و اسراییل حتی از آن باخبر شوند. یک شرکت واسطه کالا یا خدماتی را میان شرکت های ایرانی و طرف های معامله آنها جابجا می کند و هزینه معمولا ناچیزی بابت واسطه گری خود دریافت می کند بی آنکه هیچ ردی بر جا بماند یا کسی بتواند مبدا و مقصد تولید و دریافت کالا و خدمات را تشخیص بدهد.
به عنوان نمونه و در یک مورد خاص، شرکت تانکر پاسیفیک که در سنگاپور مستقر است یک تانکر نفتی را به شرکت کریستال گروپ در دوبی فروخته و آن شرکت هم این تانکر را در اختیار ایران قرار داده است. چند هفته قبل، آمریکایی ها بعد از گذشت حدود 10 ماه به قضیه پی برده اند اما مدرکی نداشتند که ثابت کند تانکر پاسیفیک مستقیما با ایران معامله کرده است. شبیه همین اتفاق در مورد نفتکش هایی که به بنادر ایرانی تردد می کردند هم رخ داده است. همانطور که تانکر پاسیفیک هم در بیانیه ای رسمی اعلام کرد تانکرها در واقع نه متعلق به این شرکت بلکه از آن شرکت سامانا واقع در موناکو بوده اند.
این یک الگوی کلی است که نشان می دهد اجرای موثر تحریم علیه کشوری مانند ایران آن هم در جهانی که مملو از شرکت های کوچک و بزرگ با کارکردهای بسیار متنوع است تا چه حد دشوار است و عملا پیدا کردن شرکت هایی که برای تحریم های آمریکا تره خرد نمی کنند، از یافتن سوزن در انبار کاه هم سخت تر است.
در واقع مسئله بسیار اساسی تر است. همانطور که روس ها گاهی تلاش می کنند به زبان بی زبانی بگویند مسئله این است که گزینه ای به نام تحریم آن هم در مقابل کشور بزرگ و توانمندی مانند ایران مدت هاست کارکرد خود را از دست داده است. اقتصاد جهانی بسیار بزرگ و گسترده شده و دیگر هیچ کشور یا هیچ ائتلافی از کشورها نمی تواند به آن دستور بدهد. پدیده ای به نام جهانی شدن اقتصاد که عملا منجر به برداشته شدن مرزهای جغرافیایی از سر راه مبادله کالا و خدمات شده، شبکه ای چنان پیچیده از روابط تجاری را پدید آورده است که هیچ سرویس اطلاعاتی نمی تواند ادعا کند حتی بر جزء کوچکی از آن اشراف دارد و آن را کنترل می کند.
اقتصاد فقط یک منطق دارد: سود. وقتی کسی به عنوان خریدار، طرفی به عنوان فروشنده، پولی برای پرداخت و کالایی برای مبادله وجود دارد، معامله تجاری که محصول ترکیب اینهاست بدون شک رخ خواهد داد. اصلا مهم نیست که طرف های معامله در کجای جهان قرار دارند یا نامشان چیست. هیچ شرکتی در جهان حتی اگر دفتر آن در قلب واشینگتن باشد به خاطر اخم و بداخلاقی وزارت خزانه داری آمریکا از سود واقعی و قطعی در معامله تجاری خود با ایران صرف نظر نمی کند. نمونه ای از این دست گزارشی بود که وال استریت ژورنال منتشر کرد و در آن گفته شده بود که دولت آمریکا خود بی آن که بداند ظرف 10 سال گذشته مجوز لازم برای تجارت میان ایران و ده هزار شرکت آمریکایی را صادر کرده است! شاید کشف همین موارد بود که باعث شد فردی مانند استوارت لوی که بسیاری او را معمار تحریم های یک جانبه علیه ایران می دانند، حضور خود در پست معاون امور ضد تروریسم و اطلاعات مالی وزارت خزانه داری آمریکا را بی فایده ببیند و استعفا بدهد.
در ساده ترین حالت اتفاقی که موقع دور خوردن تحریم ها رخ می دهد عوض شدن نام ها و نشانی هاست. در قطعنامه های سازمان ملل یا تحریم های آمریکا و اروپا گفته می شود که فرد x یا شرکت y تحت تحریم قرار دارد یعنی نمی تواند با شرکت های اروپایی و آمریکایی معامله کند. اما اگر این فرد یا شرکت با انجام یک عملیات ساده حقوقی نام خود را به z یا w تغییر دهد و نشانی جدیدی را هم ثبت کند دیگر مشمول تحریم ها نیست و هیچ دلیل قانونی برای جلوگیری از تجارت آن وجود نخواهد داشت. کشف و اثبات اینکه x همان z، یا y همان w است، به یک پی گیری سنگین اطلاعاتی نیاز دارد که مسلما دولت آمریکا نمی تواند آن را سالانه در مورد بیش از 100 شرکت اعمال کند و این در مقابل انبوه شرکت هایی که ممکن است این وضعیت در مورد آنها صادق باشد تقریبا هیچ است. تازه بعد از آنکه چنین کشفی رخ داد باید قطعنامه یا فرمان اجرایی جدیدی صادر شود و شرکت های جدید هم مشمول تحریم واقع شوند آن هم در حالی که در این فاصله احتمالا هزاران نام و آدرس جدید دیگر ثبت شده است. این یک فرایند بی پایان است که می تواند برای سال های طولانی پی گیری شود و آمریکایی ها در آن همواره نقش پیاده هایی را دارند که دنبال سواره ها می دوند.
همین حالا میان تحریم های شورای امنیت و تحریم های یکجانبه اعمال شده از سوی آمریکا، و همچنین میان این دو دسته تحریم با تحریم های یک جانبه اروپا علیه ایران، اختلاف های فاحشی وجود دارد. تحریم های آمریکا خرید نفت را ممنوع نمی کند اما برای معامله با دلار محدودیت هایی ایجاد می کند. در عوض این تحریم ها فروش بنزین به ایران را ممنوع می کند. اما تحریم های اروپا هیچ محدودیتی برای خرید نفت از ایران یا فروش بنزین به آن قائل نیست و معامله با یورو را هم ممنوع نمی کند. آنچه در تحریم های اتحادیه اروپا روی آن تاکید شده این است که سرمایه گذاری در بخش نفت و گاز ایران ممنوع است. در اینجا به این موضوع کاری نداریم که تحریم بنزین هیچ نتیجه ای جز خودکفا شدن ایران در تولید داخلی سوخت نداشت و تحریم سرمایه گذاری در صنایع نفتی هم تنها به ضرر چند شرکت اروپایی تمام شده که جای خود را به رقیبانی سمج از آسیای میانه و شرق آسیا داده اند و با حسرت، سود بردن آنها را تماشا می کنند؛ بلکه نکته این است که همین اختلاف های حقوقی میان تحریم های اعمال شده از سوی آمریکا و اروپا هم خود بدل به گریزگاهی جدید برای دور زدن تحریم ها شده است به گونه ای که گزارش ها نشان می دهد از زمان اعمال تحریم های یک جانبه اروپا علیه ایران در سال 2010، مراجعه به دفاتر حقوقی در کشوری مانند آلمان برای یافتن روش دور زدن تحریم ها بیش از 40 برابر شده است!
آنچه در اینجا درباره آن بحث شد صرفا مروری بر چند گزینه کم و بیش شناخته شده از فهرست بلند ابتکارهایی بود که برای دور زدن تحریم ها می توان از آن استفاده کرد. آمریکایی ها برای موثر کردن تحریم باید همه قواعدی را که خود درباره آزادی گردش پول و سرمایه و عدم دخالت دولت در بازار وضع کرده و آنها را تا مرتبه اصولی مقدس بالا برده اند نقض کنند. جلوی تجارت را نمی توان گرفت. فقط طرف ها ونام ها عوض می شوند، واسطه ها جابجا می شود و احیانا قیمت ها کمی بالا می رود. در بدترین حالت، شرکت های بزرگ با کوچک ها جابجا می شود و محل تجارت از غرب به شرق می رود در حالی که عملا غرب و شرقی هم در جهان تجارت وجود ندارد.
بنابراین، آنچه تحریم ها را ناکام می گذارد بیش از آنکه به ابتکار عمل های ایران مربوط باشد ناشی از منطق بازار و اقتضائات اقتصاد جهانی شده است و اینها چیزی نیست که آمریکا و هیچ قدرت دیگری از عهده فشل کردن آن برآید.
مهدی محمدی

دشوار نیست ! شدنی است

 بسمه تعالی 

اگر «اصولگرایی» را تاکید نظری و عملی بر آموزه های اسلام ناب محمدی(ص) ترجمه کنیم- که چنین است- و در عرصه سیاسی، تحقق اصولگرایی را در انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن بدانیم- که جز این نیست- به این نتیجه قطعی و منطقی می رسیم که «اصولگرایی» یک «گفتمان» است و از این روی، وحدت اصولگرایان یک وظیفه و تکلیف راهبردی و استراتژیک است و نه، فقط یک نیاز کاربردی برای پیروزی در این یا آن انتخابات. این وظیفه راهبردی همان است که در کلام مبارک حضرت امام(ره) با عنوان «حفظ نظام، اوجب واجبات است» به آن اشاره شده است. و اما، از سوی دیگر، امروزه دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها بعد از شکست و رسوایی در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 که نمونه دیگری از جنگ احزاب بود، «نفوذ در خانه ملت» را به عنوان یک هدف استراتژیک دنبال می کنند. بنابراین انتخابات مجلس نهم، اگرچه به تنهایی در بستر و چارچوب یک «تاکتیک» قابل ارزیابی است ولی از آنجا که دشمن بیرونی با نفوذ به خانه ملت، در پی فتنه انگیزی و مقابله با موجودیت اسلام و انقلاب است، وحدت اصولگرایان برای پیشگیری از نفوذ دنباله های سرسپرده دشمن به مجلس شورای اسلامی که یکی از اصلی ترین کانون های تصمیم ساز و سیاست پرداز نظام است، ضرورتی راهبردی پیدا می کند و از پله تاکتیک به سطح استراتژیک منتقل می شود. در توضیح این نکته، گفتنی است که دشمن اصلی انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، حکومت بعثی عراق نبود و صدام و دار و دسته اراذل و اوباش او تنها در قد و قواره مأموران اجاره ای آمریکا و اسرائیل- دقیقاً نظیر اصحاب فتنه 88- برای مقابله با نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران به میدان اعزام شده بودند ولی پیروزی احتمالی دیکتاتور عراق، ضربه هولناک و شاید جبران نا پذیری بر پیکره اسلام و انقلاب بود و از این روی امام راحل ما- رضوان الله تعالی علیه- دفع فتنه آمریکایی- اسرائیلی حزب بعث عراق را ضروری ترین وظیفه و تکلیف آن روزهای مردم و نظام دانسته و بسیج همگانی نفرات و امکانات کشور برای مقابله با تجاوز نظامی عراق را در «رأس امور» معرفی می کردند. ضرورت تمرکز روی جنگ به اندازه ای بود که وقتی تعدادی از فرماندهان نظامی برای مقابله رو در رو و بی واسطه با اسرائیل به سوریه رفتند و بسیاری بر این باور بودند که اکنون به جای جنگ با مأموران اجاره ای آمریکا و اسرائیل، به مقابله با دشمن اصلی خواهیم رفت، امام راحل(ره) با هوشمندی و نگاه ملکوتی خویش فرماندهان یاد شده را فراخوانده و فرمودند «راه قدس از کربلا می گذرد».
امروزه در عرصه انتخابات مجلس نهم سه جریان متفاوت را می توان آدرس داد که در یک نگاه کلی و گذرا و بدون ورود به جزئیات و مسائل پیرامونی عبارتند از؛
1- جریان فراگیر و پرنفراتی که با عنوان جبهه اصولگرایان شناخته می شوند و بر مبانی و آموزه های اسلام و انقلاب در عمل و نظر تأکید می ورزند. این جریان سابقه ای کم نظیر و در مواردی بی نظیر از خدمت به مردم و پاکدستی و پاکبازی را با خود دارد.
2- جریان کم دامنه دیگری که اگرچه تابلوی اصولگرایی ندارند ولی آموزه های اصولگرایی را به مفهوم مبانی و اصول اسلام و انقلاب باور دارند و به علت اختلاف سلیقه های کاربردی- و نه راهبردی- در حلقه جریان اول تعریف نمی شوند. این جریان سیاسی هنوز تابلوی مشخصی برای معرفی خود انتخاب نکرده است و تنها با نگاهی به عرصه سیاسی کشور می توان حضور آن را احساس کرد. برخی از شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که جریان کم دامنه مورد اشاره در حال رایزنی برای یافتن همفکران، سازماندهی آنان و نهایتا گزینش تابلو به منظور حضور در انتخابات مجلس نهم است.
3- از اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 می توان به عنوان گروه سوم یاد کرد که جریان انحرافی نیز با توجه به عملکرد و مواضع چندساله اخیر در همین گروه قابل ارزیابی است. اصلی ترین خصوصیات این گروه عبارتند از
الف: شمار اندک نفرات
ب: همراه داشتن داغ پاک نشدنی و ننگین وطن فروشی و خیانت
ج: پیروی بی کم و کاست از دستورالعمل های دیکته شده دشمنان بیرونی
اگرچه اسناد و مدارک فراوانی از وطن فروشی و خیانت این گروه در دست است و کیهان در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 به انبوهی از آنها با ذکر منبع و مأخذ غیرقابل انکار و قابل دسترسی برای همگان، اشاره کرده است ولی بدون نیاز به این اسناد و تنها با نگاهی گذرا به عملکرد این گروه به آسانی می توان دید که گروه یاد شده اولا؛ از خود اختیار و استقلالی ندارد و در نقش رحم اجاره ای برای سرویس های اطلاعاتی مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس در صحنه حضور داشته است و ثانیا؛ حضور کنونی این گروه در عرصه مجازی و فضای سایبریک است که به اعتراف هیلاری کلینتون هزینه آن از محل بودجه 400 میلیون دلاری آمریکا تامین شده است. این گروه به خوبی می داند که به دلیل خیانت ها و جنایات مشمئزکننده خود با نفرت و انزجار عمومی روبروست و از این روی، نمی تواند با تابلوی اصلی و هویت واقعی خود در عرصه حضور داشته باشد و اخبار و گزارش های موثق حکایت از آن دارند که این گروه برنامه انتخاباتی خود را روی چند محور متمرکز کرده است که دو محور زیر اصلی ترین آنهاست؛
الف: معرفی برخی از افراد وابسته به خود که هنوز شناخته نشده و یا کمتر شناخته شده اند- و به قول خودشان سفید!- با هویت غیرواقعی و بدون تابلو. برنامه ریزان بیرونی گروه یاد شده اعتراف می کنند که امید بسیار اندکی برای ورود احتمالی چند تن از وابستگان خود به خانه ملت دارند.
ب: تفرقه افکنی در میان جبهه اصولگرایان. این محور که با بهره گیری از شگردهای مختلف و حمایت گسترده روانی- تبلیغاتی دشمنان بیرونی دنبال می شود، اصلی ترین محور فعالیت گروه مورد اشاره است. نقش جریان انحرافی که پیوندهای پنهان و آشکاری با جریان فتنه 88 دارد، در این محور قابل ارزیابی است.
پرداختن به آرایش سیاسی گروه ها و احزاب سیاسی و برنامه های آنان برای انتخابات مجلس نهم موضوع این نوشته نیست و فصل جداگانه ای می طلبد که به بعد موکول می کنیم.
و اما، با توجه به شرایطی که به آن اشاره رفت، اهمیت انتخابات مجلس نهم فراتر از آن است که در بستر یک نیاز کاربردی ارزیابی شود، بلکه این وحدت به یقین یک تکلیف و ضرورت راهبردی و استراتژیک برای دفاع از حاکمیت گفتمان اصولگرایی است و بعید نیست که کمترین شکاف بر پیکره یکپارچه اصولگرایان با آسیب های احتمالی و هزینه سازی همراه باشد. از این روی و به منظور تحکیم بیشتر این وحدت که خوشبختانه این روزها با هوشمندی اصولگرایان به سامان قابل قبول و امیدوارکننده ای رسیده است، پیشنهاد می شود؛
الف: عزیزان بزرگواری که به دلیل اعتماد و اطمینان همه اصولگرایان در جایگاه مدیریت جمع 8+7 قرار گرفته اند، چنانچه برای سهولت در ساماندهی امور نیاز به همکاری دیگران دارند- که به یقین دارند- همکاران خود را، اولا؛ از میان شخصیت های خوش سابقه و مورد قبول و پذیرش اکثریت قریب به اتفاق اصولگرایان انتخاب کنند، ثانیا؛ همکاران انتخاب شده را معرفی کنند، ثالثا؛ از این همکاران تنها برای انجام و اجرای تصمیم های اتخاذ شده از سوی مدیریت گروه 8+7 و در بستر کاملا تعریف شده استفاده کنند و رابعا؛ که از سه مورد قبلی بااهمیت تر و تعیین کننده تر است، این که اختیارات و یا بخشی از اختیارات خود - هرچند اندک- را به همکاران یاد شده تفویض نکنند. زیرا وثوق و اعتماد اصولگرایان متوجه و متمرکز در مدیران اصلی است که نزد همگان به دلسوزی، حکمت و تیزبینی شناخته شده اند و نه نفرات دیگری که ممکن است در میان اصولگرایان از این اندازه، اعتماد و اطمینان برخوردار نباشند. مثلا خدای نخواسته از کسانی باشند که در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 موضع و مرزبندی مشخص و اعلام شده ای با فتنه گران نداشته اند. و یا نسبت به برخی از سران پنهان فتنه، ارادتی پنهانی و کمتر آشکار شده، داشته باشند!
ب: پیشنهاد دوم را با داستانی درس آموز و عبرت انگیز از مرحوم «علامه حلی» فقیه بلندآوازه و بزرگوار جهان اسلام و دنیای تشیع می آمیزیم. از مرحوم «علامه حلی» نقل است که وقتی می خواست درباره یکی از مسائل فقهی مربوط به طهارت آب چاه فتوا بدهد، ابتدا، چاه آبی را که خود در خانه داشت، پر کرد و هنگامی که از ایشان علت را پرسیدند، در پاسخ فرمود؛ بیم آن داشتم که برخورداری من از این چاه در فتوایی که صادر می کنم بی تاثیر نباشد.
و اما، پیشنهاد دوم که احتمالا برای برخی از دوستان غیرمنتظره و عجیب تلقی شود آن که، آن عده از شخصیت های اصولگرا که در مراکز تصمیم گیری نهایی برای معرفی نامزدها حضور دارند چه جمع 8+7 و چه مرکزیت جریان ها و جمعیت های شناخته شده اصولگرا، از هم اکنون اعلام کنند که قصد نامزد شدن برای انتخابات مجلس نهم را ندارند تا از برخی آفت های احتمالی در معرفی نامزدهای اصلح در امان باشند. دشوار نیست ! شدنی است. 


حسین شریعتمداری

تحلیل مبسوط «آقای چیز» از «تابستان عبری»

 آن دسته از ساکنین اسرائیل که این روزها تل آویو را روی سرشان گذاشته اند، کلی سند مند(!) داریم که جمهوری اسلامی ایران این ننه مرده ها را با اتوبوس از کویر لوت به سرزمین های اشغالی آورده، و بد نیست با فتوشاپ، جوری در تصاویر، دست کاری شود، که انگار جمهوری اسلامی دارد به معترضین سیاست های کشکی کتره ای تل آویو، ساندیس می دهد؛ نکتار 7 میوه، الهام بخش آب زرشک!!
به گزارش «خبرگزاری چیزنا» آقای چیز ضمن بیان مطلب فوق، گفت: متأسفانه عده ای در داخل اسرائیل، جمهوری اسلامی شادکن شده اند، اما من به جای نتانیاهو بودم، کوچک ترین اعتراضی را در نطفه خفه می کردم؛ گور بابای حقوق بشر! وی با اشاره به ابعاد بحران داخلی در رژیم جعلی اسرائیل، افزود: وقتی اعتصاب و آشوب در سرزمین های اشغالی فراگیر شده، حقوق بشر کیلویی چند است؟! وی معترضین اسرائیلی را استثنائاً «مردان خداجو» ندانست و در حالی که به وضوح داشت چرت و پرت می گفت، ضمن تکرار مواضع قبلی خود که هنگام غسل تعمید ایراد کرده بود، تأکید کرد: براساس شواهد غیرقابل انکار و اسناد موجود، معترضین به سیاست های رژیم اشغالگر قدس، از حقوقدانان شورای نگهبان جمهوری اسلامی پول های کلان گرفته اند!! مدیر بنگاه چیزپراکنی آن گاه خطاب به سران اسرائیل گفت: به قول آن قرومساخ گفتنی؛ یا خیل الله! ارکبی... هینده پتیکو پتیکو پتیکو! آقای چیز بیان داشت: در اغتشاشات سراسری اخیر تل آویو، دست «کیهان» را می بینم، در اعتصاب غذای فرهنگیان ساکن تل آویو، دست «کیهان فرهنگی»، در شورش ورزشکاران، دست «کیهان ورزشی»، در تعطیلی بازار، دست «نیازمندی های کیهان»، در بگومگوهای سیاسی دست ستون «گفت و شنود»، در تخس بودن نوجوانان قبرستان مذکور، دست «کیهان بچه ها» و در تحرکات فضای سایبر به ضرر سران اسرائیل، دست «سایت کیهان» که به جای اینترنت چیزپلورر، انگار درست روی مخ ایهود باراک بالا می آید!! پدر چیز کوچولو و چیزه کوچولو خاطرنشان کرد: «بهار عربی» کم بود، حالا «تابستان عبری» هم شده قوز بالای قوز، تا ما باشیم دیگر علیه جمهوری اسلامی فتنه نکنیم!! مدیرعامل خبرگزاری چیزنا از تلویزیون اسرائیل خواست با راه اندازی مدل عبری برنامه «دیروز، امروز، فردا» یک غلطی بکنند، نه اینکه چیز از پا درازتر، نظاره گر امور باشند!! وی اعتصاب غذای پزشکان کفر سابا در قلب اسرائیل را تقصیر حرف های فلانی در مناظره دانست و در این باره از اشاره به جزئیات بیشتر خودداری کرد، اما گفت: برخلاف دروغ پراکنی های صفحه آخر کیهان، امنیت در خیابان های تل آویو موج می زند و مکتب سران اسرائیل، مکتب گوساله سامری است. آقای چیز با انتقاد از صهیونیست هایی که در برابر مکتب گوساله سامری، مکتب بزغاله اورشلیم را علم کرده اند، بر لزوم حفظ انسجام همه کودک کشان اسرائیلی تأکید کرد.
این کارشناس برجسته مسائل ژئوپولتیک که در همایش «سکوت هر صهیونیست، خیانت است به تلمود، راهکارها، چشم اندازها و افق پیش رو» سخن می گفت، در بخش دیگری از سخنان مبسوط خود، به دعوای اوباما و مجلس نمایندگان آمریکا بر سر مسائل اقتصادی پرداخت و از سران آمریکا تقاضا کرد جلوی چشم جمهوری اسلامی، این همه به سر وکله هم نپرند؛ آن هم در این برهه حساس کنونی!! آقای چیز ضمن دعوت دموکرات ها و جمهوری خواهان به حفظ وحدت، هرگونه تلقی حاکمیت 2گانه در آمریکا را بازی در زمین تراکتورسازی تبریز خواند و تصریح کرد: این روزها دل ابلیس از دست شیطان بزرگ خون است و همه باید در این زمینه هوشیار باشیم. وی با ارائه این تحلیل که اگر در ایران، عمار به وفور یافت می شود، مع الاسف جا دارد که سران کاخ سفید «این معاویه» بگویند، گفت: سران اسرائیل، جزجگرزده های داخلی را نمی توانند ساکت کنند، آن وقت ایران را تهدید به حمله می کنند!! آقای چیز به سکوت گوش خراش خواص اسرائیل اشاره کرد و با انتقاد از عملکرد مئیر داگان در فتنه اخیر گفت: از آستین رئیس سابق موساد که دم به ساعت به جمهوری اسلامی خوراک تبلیغاتی می دهد، دست یکی از این گزینه ها بیرون آمده است: الف- بایرام لودر. ب- همه موارد. ج- کریم سوسکه. د- هیچ کدام.
آقای چیز در فراز دیگری از این سخنرانی بسیار مهم، معترضین به رژیم جعلی اسرائیل را، هدایت شده توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خواند و گفت: یک مشت خس و خاشاک، حالا برای نتانیاهو «تلمود» بالای نیزه می برند و در «کنیسه ضرار» دارند از آن گور به گوری، اسحاق رابین گوسفند، کاریکاتور می کشند!! وی این افراد را «خوارج تحت ویندوز» خواند و با بیان یک مشت دری وری دیگر به سخنان خود پایان داد.
بعد از اتمام سخنان آقای چیز، وی به سؤالات خبرنگاران پاسخ گفت: مدیر چیزنا در پاسخ به سؤال خبرنگار آساهی، ضمن تکذیب ارتباط ارگانیک میان تروریست نروژی و اسرائیل، بیان داشت: این نفله چشم آبی، به صورت خودسرانه(!) دست به این جنایت زد و دامن رژیم کودک کش اسرائیل از چنین اعمال ننگینی پاک است! این فعال سیاسی در پاسخ به پرسش خبرنگار واحد مرکزی خبر، به آئین استفاده از تیزی در لات و پوت های تهران قدیم پرداخت و با انتقاد از تیزی کشان کنونی، خطاب به اراذل و اوباش گفت: انداختن خط روی پوست طرف، فرق دارد که یارو را سوت کنیم آن دنیا!
لازم به ذکر است هنگام سخنرانی آقای چیز، عده ای از خاخام های ضد صهیونیست، قصد برهم زدن سخنان ایشان را داشتند، اما آقای چیز، با «انحرافی» خواندن این جریان، به همدستی این جریان با آن جریان، (کدام جریان؟!) اشاره کرد. مشروح این گزارش به صورت «لوح فشرده» هم اینک در سوپر مارکت های تل آویو به فروش می رسد؛ هرگونه تکثیر، منع قانونی دارد!
«آرملیا- خبرنگار چیزنا»

این مرد لاغر اندام ایرانی پشت آمریکایی ها را بارها لرزانده است

 بسمه تعالی 



مقامات آمریکایی و انگلیسی، به شدت از اعتبار و نقش سازنده جمهوری اسلامی در احیای اقتدار و امنیت و ثبات عراق سرآسیمه شده اند و به همین دلیل هم می کوشندکابوس های خود را به صورت رعب آور و آمیخته با تحریف روایت کنند.
به تازگی روزنامه انگلیسی گاردین گزارشی را در این زمینه منتشر کرده که فارغ از برخی خلاف گویی های آن جالب توجه است. این روزنامه با تمرکز بر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس می نویسد: ژنرال پترائوس مدیرکنونی سازمان سیا علاقه دارد داستانی را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال 4 ستاره در عراق بود. اوایل سال 2008 زمانی که مجادله بین گروه شبه نظامی شیعه از یک طرف و ارتش آمریکا و عراق از طرف دیگر شعله ور بود، به پترائوس یک تلفن داده شد که در آن یک اسم ام اس از سردار ایرانی بود، آن سردار ایرانی از آن به بعد تبدیل به الهه انتقام شد. این مسیج از فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی آمده بود، و توسط یکی از رهبران عراقی منتقل شده بود، در آن پیغام نوشته شده بود؛ «ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم، کسی که سیاست های ایران را در عراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین می کند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او می شود نیز عضو سپاه قدس است.»
گاردین می نویسد: پترائوس بشدت نیاز داشت که به او گوشزد شود، بسیاری از نظامیان آمریکا که با عراقی های شیعه کار می کنند، توسط قاسم سلیمانی و افراد وابسته به سپاه قدس به تحلیل برده می شوند، آنچنان که تلاش های دیپلماسی آمریکا در سایر نقاط خاورمیانه به تحلیل برده می شود، خصوصا در لبنان. پترائوس سال گذشته به ارگان تحقیقاتی مربوط به جنگ گفت که مشکلی که سلیمانی برای او درست کرده بوده است، چه بوده است.
روزنامه انگلیسی اضافه می کند: قدرت و وجهه قاسم سلیمانی به عنوان کسی که قدرتمندترین بازیگر عرصه منطقه است، در سه سال گذشته کاهش نیافته است و در برخی از مولفه ها، افزایش نیز یافته است. قدرت ارتباط های سلیمانی طی هفته ها مصاحبه با مقامات عراقی مشخص شده است، برخی از مقامات عراقی او را ستایش می کنند. به گزارش روزنامه مذکور، «وظیفه سپاه قدس حفاظت از انقلاب و صدور آن به کشورهای اسلامی است. جوامع شیعه نشان داده اند که بسیار مستعد انقلاب هستند و با سپاه قدس همراهی خواهند داشت. البته سپاه قدس متحدان سنی نیز دارد، مانند حماس و غزه».
گاردین نوشت: 8 سال گذشته ما شاهد جنگ بین متحدین و نمایندگان سپاه قدس با ارتش آمریکا بوده ایم که نتیجه آن را اکنون می بینم، چرا که ارتش آمریکا درحال ترک عراق است.
گاردین آنگاه از قول صالح المطلک (از عناصر بعثی و مستخدم سازمان سیا که با استخبارات سعودی نیز همکاری می کند)، نوشت «سلیمانی قدرتش را مستقیماً از [آیت الله] سیدعلی خامنه ای می گیرد. تمام مقامات مهم عراقی سلیمانی را به شکل یک فرشته می بینند و با او رایزنی دارند»
گزارش گاردین حاکی است: یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی است، درباره سلیمانی می گوید «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است، او فردی است که آرام سخن می گوید و منطقی و بسیار مودب است، وقتی با او حرف می زنید، بسیار ساده برخورد می کند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی تواند با او بجنگد».
روزنامه انگلیسی معتقد است: سلیمانی اصلا یک مرد جنگی به نظر نمی رسد، با موهای جوگندمی، لاغر و با لبخندی ملیح! کسانی که او را در سال 2006 و هنگام مسافرتش به بغداد به صورت مخفیانه دیده اند، می گویند او بدون هیچ محافظی تنها به همراه دو نفری که او را دعوت کرده بودند، به همه جا می رفته است. آمریکایی ها تا زمانی که او به ایران بازمی گردد، از حضور او در عراق خبردار نمی شوند. یکی از مقامات بلندپایه رسمی آمریکا می گوید: «او مانند قیصر سوزو هراس انگیز است، او همه جا هست و هیچ جا نیست»(!) یک نماینده شیعه و رده بالای مجلس عراق می گوید «او موفق شده است که با تمام گروه های شیعه عراقی در همه سطوح رابطه برقرار کند. در نشست سال گذشته دمشق که براساس آن نشست، دولت کنونی عراق شکل گرفت، او در میان رهبران ترکیه و سوریه و عراق و حزب الله حضور داشت و همه را مجاب کرد که نوری المالکی را برای بار دوم برگزینند.» حتی رئیس جمهور عراق، جلال طالبانی او را به صورت مرتب ملاقات می کند.
گاردین این را هم متذکر شد که «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می دانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده اند، می گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده اند. یکی از مقامات بلند پایه ارتش آمریکا دراین باره می گوید: من خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می خواهد؟
گرگیجه گرفتن رسانه های انگلیسی و آمریکایی و انتشار تحلیل هایی آمیخته با تحریف درباره نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران - با محوریت نظامی نشان دادن این نفوذ- در حالی است که اگر سلاح و نظامی گری ابزار نفوذ بود، طبیعتاً اشغالگران آمریکایی باید بیشترین نفوذ را در عراق و افغانستان می داشتند. واقعیت ماجرا این است که ملت های منطقه برای جمهوری اسلامی اعتبار ویژه ای قائلند و آن را حامی و پشتوانه اقتدار و عزت خود- و نه معارض و مزاحم- می یابند و بسیاری از آرمان های خود را در سیمای انقلاب اسلامی جست وجو می کنند و سلیمانی حامل این پیام است.

جایگاه حقوقی و سیاسی «هیئت عالی حل اختلاف»

 بسمه تعالی

 

تشکیل «هیئت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه» با حکم اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی یک مجال جدید «حقوقی» و «سیاسی» در نظام پدید آورد و چشم انداز حل بعضی از چالشهای حقوقی و سیاسی را که در سه دهه گذشته در پاره ای از موارد به صرف وقت، فرصت، هزینه و نیروی بسیاری منجر شد، ترسیم کرد. این اقدام بنیادی در عین حال خالی از پاره ای «سؤالات» هم نیست و از این رو نیازمند شرح و توضیح می باشد. اما مقدمتاً باید گفت همانگونه که در حکم حضرت آیت الله العظمی خامنه ای- دامت برکاته- هم آمد، تشکیل این هیئت بر مبنای بند 7 اصل 110 قانون اساسی و نیز بر مبنای تبصره مندرج در ذیل این اصل صورت گرفته است. در بند 7 این اصل ذیل عنوان «وظایف و اختیارات رهبر» آمده است: «حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه» و در تبصره مورد اشاره آمده است: «رهبر می تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند» این بند و تبصره اصل 110 به همراه بندهای 1، 2، 3 و 8 این اصل در جریان بازنگری قانون اساسی سال 1368- که بعد از تصویب در مجلس بازنگری به همه پرسی گذاشته شد و با رای قاطع و مثبت مردم مواجه گردید- به قانون اساسی اضافه شد که خود دلیل واضحی بر وجود خلأ قانونی در این خصوص بود. این خلأ بوسیله مجلس بازنگری از نظر حقوقی حل شد ولی در عمل برای تحقق آن و ضمانت اجرایی آن نهادسازی نشده بود و رهبری مستقیماً دو موضوع «حل اختلاف» و «تنظیم روابط قوای سه گانه» را مدیریت می کردند. روندی که طی 3 دهه گذشته از بعد حقوقی و روابط قوا پیش آمد- که بعضاً صبغه حقوقی و قانونی، برخی صبغه تشکیلاتی ناشی از تفکیک قوا و بخشی هم صبغه سیاسی داشتند- نشان داد که برای فیصله دادن به مباحث میان قوا به یک نهاد دائمی احتیاج است. پیش از این حضرت امام خمینی- قدس سره- و حضرت آیت الله العظمی خامنه ای- دامت برکاته- حسب مورد تدبیر می کردند و بعضاً هیئتی که مورد اعتماد قوا بود را مامور رسیدگی به موضوع می کردند که اینک این موضوع یک سامان «معین» و «دائمی» پیدا کرده است. کما اینکه تدابیر موقتی برای حل اختلافات مجلس و شورای نگهبان در فاصله سالهای 59 تا 67 به تأسیس نهاد دائمی مجمع تشخیص مصلحت نظام منتهی گردید. اما در عین حال در خصوص شکل گیری این نهاد جدید نکات مهم دیگری هم قابل ذکر می باشند:
1- نگاهی به ترکیب «هیئت عالی حل اختلاف» بیان گر آن است که در ترکیب این هیئت بیش از هر چیز «مورد قبول سران قوا» بودن لحاظ گردیده به گونه ای که جای چون و چرا درباره استنتاج های حقوقی و اجرایی هیئت برای کسی باقی نماند و از سوی دیگر جامعه نسبت به عادلانه بودن بررسی ها و پیشنهادات ارائه شده، خیال آسوده داشته باشد. در راس این هیئت یک مجتهد عالیرتبه، مجرب، مورد اعتماد و دارای حسن رابطه با همه شخصیت های نظام از جمله سران کنونی قوا قرار دارد و دو عنصر حقوقی- آقایان کدخدایی و موسوی خوشدل- و دو عنصر سیاسی- آقایان ابوترابی فرد و نبوی- که ذائقه و سلیقه ای فراجناحی دارند، دیده می شوند. این هیئت ترکیبی حقوقی- سیاسی دارد چرا که اختلافات قوا- و آنچه اکنون دیده می شود- بعضاً صبغه ای حقوقی و بعضاً صبغه سیاسی دارند. از سوی دیگر همه کسانی که انتخاب شده اند دارای سابقه اجرایی ممتد در نظام می باشند. اجرایی بودن اعضا کمک زیادی به اجرایی بودن پیشنهادات تهیه شده توسط این هیئت می کند. در حالی که اگر این ترکیب صرفاً حقوقی بود چیزی جز تفسیر قانون- که وظیفه شورای نگهبان یا مجلس است- از آن بیرون نمی آمد و حال آنکه اکثر اختلافات موجود به دلیل عدم تصریح قانون و یا مبهم بودن قانون نیست بلکه بخش عمده ای از آن حاصل تصادم دو یا چند قانون ومشکلات ناشی از اجرای دو قانون از سوی دو یا سه قوه است. اعلام پشتیبانی سران قوا از تشکیل این هیئت عالی و لازم الاجرا دانستن احکام آن به خوبی نشان داد که این هیئت همان است که باید باشد.
2- تشکیل این هیات به خوبی نشان می دهد که از نظر رهبری بخش قابل توجهی از اختلافات قوا جنبه «فرار از قانون» ندارند بلکه عمدتاً ناشی از پافشاری هر کدام از قوا به صلاحیت ها و اختیارات قانونی خود و یا قوه مربوط به خود می باشدو بدین جهت با تفسیر قانون توسط شورای نگهبان-آنجا که مربوط به قانون اساسی است- و یا توسط مجلس- آنجا که مربوط به قانون عادی است-، مشکل حل نمی شود، ارشادات کلی و مطالبه تفاهم هم اگرچه کارآیی خود را دارد ولی «حل کننده» نبوده است. بعضی از حقوقدان ها- بعنوان مثال- به اختلافات قوه مقننه و قوه مجریه بر سر اجرای دو اصل 71 و 138 اشاره می کنند و معتقدند چنین اختلافی ناشی از «تمرد یک قوه از قانون» و یا ناشی از «ابهام قانون» نیست بلکه اینجا ما با «سعه قانون» مواجه هستیم در اصل 71 در ذیل اختیارات و صلاحیت مجلس شورای اسلامی آمده است: «مجلس شورای اسلامی در عموم مسایل در حدود مقرر در قانون اساسی می تواند قانون وضع کند.» و در اصل 138 آمده است: «هیات وزیران حق دارد برای انجام وظایف اداری و تامین اجرای قوانین و تنظیم سازمان های اداری به وضع تصویب نامه و آئین نامه بپردازد. هر یک از وزیران نیز در حدود وظایف خویش و مصوبات هیات وزیران حق وضع آئین نامه و صدور بخشنامه را دارد» در اینجا هیات دولت و حتی هر یک از وزیران می توانند ذیل «مصوبه هیات دولت» به تنظیم قوانین و حتی تاسیس سازمان های اداری مورد نیاز بپردازند و حال آنکه مجلس، قانون گذاری را براساس بعضی از اصول قانون اساسی از جمله اصول 57، 71 و 85 در انحصار خود می داند. بنابراین تاکید هر کدام از قوا بر صلاحیت های خود و پاسداری از این صلاحیت ها که امری پسندیده محسوب می شود، خود از منظری دیگر به یک بگو مگوی دائمی میان قوا تبدیل شده است. البته در این هم تردیدی نیست که در طول سه دهه گذشته بعضی از سران قوا عدم تمکین به قانون را در پوشش «وجود قوانین مختلف» پنهان کرده اند. تشکیل این هیات می تواند راه چنین سوءاستفاده ای را هم سد نماید. ممکن است همین جا این سوال پیش آید که آیا بهتر نیست به جای تشکیل چنین هیاتی به اصلاح قانون اساسی به گونه ای که رافع این دعواها باشد، روی بیاوریم. پاسخ این است که این اختلافات همانگونه که اشاره شد-نوعاً- به خلاء قانونی، نقص قانون یا متناقص بدون قانون ربط ندارد. در بعضی از کشورها- که قانون اساسی مدون دارند- علیرغم آنکه بطور متوسط هر 10-15 سال به اصلاح قانون اساسی روی آورده اند- که خود این اعتبار قانون اساسی را در ذهن مردم کاهش می دهد- خود را بی نیاز از «نهاد فیصله دهنده» ندیده اند. در اینجا بعنوان مثال نمی توان حق قانونگذاری در عموم مسایل - آنگونه که در بند 71 آمده- را از مجلس سلب کرد و یا حق وضع تصویب نامه و یا تاسیس سازمان های اداری موردنیاز را- آنگونه که در بند 138 آمده- از دولت سلب نمود و دولت را در همه امور معطل مصوبه مجلس کرد. کما اینکه بعنوان مثال- نمی توان حق صدور حکم را از قوه قضائیه سلب کرد و در عین حال نمی توان ملاحظات دولت را نسبت به تاثیر بعضی از احکام در روند انجام مسئولیت های قوه مجریه نادیده گرفت این در حالی است که براساس قانون اساسی هر دو قوه مستقل هستند و در عین استقلال یکی می تواند در بخش هایی از امور دیگری وارد شود بدون آنکه خلافی مرتکب شده باشد این دخالت اگرچه کاملا قانونی و به نفع کشور است ولی به هر حال روابط قوا را بشدت تحت تاثیر قرار داده و به تشنج می کشاند در اینجا نمی توان برای رفع ضرر از منفعت بزرگ این اختیارات چشم پوشید.
3- برخلاف بعضی از شائبه هایی که توسط مخالفان نظام مطرح شده، «هیات عالی حل اختلاف» در جایگاه رهبری نمی نشیند و کار رهبری را انجام نمی دهد. به عبارت دیگر در حکم رهبری تفویض اختیار صورت نگرفته و اتخاذ تصمیم نهایی درباره اختلافات قوا و تنظیم روابط آن ها همچنان با خود رهبری است.
این هیات در واقع- همانگونه که در حکم رهبری تصریح شده است- برای بررسی موارد اختلاف و تهیه پیشنهادهایی برای رفع آن ها و نیز تنظیم روابط قوا شکل می گیرد و در نهایت با تصویب رهبری این پیشنهادات جنبه رسمی و اجرایی پیدا می نمایند کمااینکه شان حقوقی آن مشابه شأن حقوقی هر یک از قوای سه گانه نیست چرا هرکدام از قوا در حدود قانونی خود مصوبات، احکام، نصب و انتصابات دارند و در این موارد تابع قوه و یا دستگاهی دیگر نیستند و حال آنکه این هیات از چنین شأنی برخوردار نیست به همین جهت مراجعه قوا به این هیات به معنای قربانی شدن صلاحیت ها و اختیارات قانونی آنها نمی باشد. کما اینکه مصوبات این هیات پیش از تصویب توسط رهبری برای قوا لازم الاتباع نیست بنابراین در اینجا نهادی به موازات نهادی دیگر شکل نگرفته تا این بحث پیش آید که با تشکیل این هیات آیا اختیارات قوا دچار محدودیت شده یا نه. تشکیل این نهاد اگرچه از جهاتی به تشکیل مجمع تشخیص مصلحت شباهت دارد اما این شباهت تام و تمام نیست. چرا که حکم مجمع درباره موارد اختلافی شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی لازم الاجراست ولی آنچه که این هیات درباره مسایل اختلافی قوا و... تنظیم می کند در حکم پیشنهاد بوده و تنها پس از تصویب رهبری موضوعیت پیدا می کند.
4- وظایف و صلاحیت های این هیات ارتباطی به صلاحیت ها و وظایف مجمع تشخیص مصلحت ندارد. مجمع براساس قانون اساسی به حل اختلافات مجلس و شورای نگهبان- البته تنها در زمینه قانون به تصویب رسیده- می پردازد و هم زمان دو کار نیابتی هم انجام می دهد که یکی «تعیین سیاست های کلی نظام» و دیگری «حل معضلات نظام که از طریق عادی قابل حل نیست» می باشند که البته این هر دو نیازمند محول کردن آنها به مجمع از سوی رهبری می باشد و جنبه استقلالی ندارد. بنابراین کاملا واضح است که قانون مستقیم یا غیرمستقیم مسئولیت هماهنگی میان قوا و یا حل اختلافات آنها را به مجمع نسپرده و شأنی از شئونات مجمع به حساب نیاورده است. البته رهبری می توانسته براساس اختیارات «ولایت مطلقه فقیه» و یا حتی براساس بند 8 اصل 110، این موضوع را به مجمع واگذار نمایند ولی بنا به اقتضائاتی این اتفاق نیفتاده است که یکی از آنها این است که ترکیب مجمع به دلیل گستره وظایفی که برعهده دارد گسترده است و سپردن مباحث کلان قوا و حل اختلافات آنها مجمع کوچکتر، یک دست تر و عملیاتی تری را طلب می کرده است. پس تشکیل این هیات به هیچ وجه تضعیف موقعیت قانونی و شأن حقوقی مجمع نیست چرا که این هیات برای کمک به حل سریع تر مسئله ای تشکیل شده که آن مسئله بخشی از صلاحیت ها و یا حتی روش جاری مجمع نبوده است.
5- تشکیل این هیات کمک بسیار خوبی برای سه قوه خواهد بود چرا که اینک یک محمل حقوقی و یک سازوکار روشن برای حل اختلافات و استیفای حقوق خاص قوا پدید آمده است. در واقع با تشکیل این هیات اینک «اختلافات» که تاکنون بعضا ذیل عناوینی نظیر «قانون شکنی»، «قدرت طلبی» و «نظام ستیزی» تعبیر و تفسیر می شد، به رسمیت شناخته شده و سازوکاری برای حل آنها به نفع نظام، کشور، مردم و سه قوه تعبیه گردیده است. تمکین هر قوه به راهکارها و مصوبات -پیشنهادهایی که توسط رهبری تایید شده اند- به خوبی مرز میان کسانی که در پی بهبود شرایط اداره کشور هستند و کسانی که بهبود شرایط شخصی یا گروهی خود را طلب می کنند، مشخص می گرداند و صدالبته تردیدی نداریم که مسئولان ارشد کشور اراده ای جز خدمت ندارند کما اینکه همه آنها اراده خود را برای اجرای مصوبات این هیات اعلام کرده اند.
سعدالله زارعی

دور زدن ممنوع !

 بسمه تعالی



این روزها در پی بروز پاره ای از ناهنجاری های اجتماعی و درگرماگرم بازار گفت وگوها و تحلیل ها پیرامون مقوله امنیت اجتماعی و مقابله با جرایم، آن چیزی که بیش از همه به چشم می آید نبود یک «نقشه راه» - Road map- است.
در سوی مقابل با پیش کشیده شدن مباحثی درباره رویدادهایی چون قتل یک ورزشکار، ضرب و جرح یک طلبه جوان و ناهی از منکر و مسایلی از این دست با حجم انبوهی از مصاحبه ها، سخنرانی ها، شعارها، اقدامات تشریفاتی، توپ را در زمین یکدیگر انداختن ها تا اظهارنظرهای ناکارا و کلیشه ای روبرو هستیم.
اگر برخی از رسانه های غربی که در اختیار و سیطره دشمنان نشان دار نظام جمهوری اسلامی هستند از رویدادها و ناهنجاری های اجتماعی رخ داده در ایران سوءاستفاده کرده و از آب گل آلود ماهی مقصود خود را می گیرند جای هیچ گونه تعجب و انگشت بر دهان گزیدن نیست چه اینکه ماموریت دشمن، دشمنی است.
به عنوان نمونه؛ در پی قتل روح الله داداشی از ورزشکاران کشورمان- که هر 3 متهم به قتل وی در کمتر از 48 ساعت دستگیر شدند- شبکه دولتی صدای آمریکا در تحلیلی به اصطلاح جامعه شناسانه برخورد نیروی انتظامی با اراذل و اوباش و سلب کنندگان امنیت اجتماعی را باعث شدت یافتن اینگونه جرایم در کشور ارزیابی کرد!
هرچند این گونه موضع گیری ها و به اصطلاح تحلیل ها ناشی از بلاهت دشمنان جمهوری اسلامی است ولی باز هم خیلی عجیب به نظر نمی رسد بلکه جای شکر دارد چرا که به تعبیر نورانی امام سجاد(ع): «الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء» اما آنچه که جای تعجب و البته تأسف دارد نوع برخورد برخی از مسئولان و دست اندرکاران مرتبط با حوزه امنیت اجتماعی است که بجای یافتن «راهکار» و تدوین یک «نقشه راه» پیرامون مقابله با ناامنی های اجتماعی و کاهش جرایم، تنها به پند و اندرز روی آورده و مسئولیت قانونی خود را فراموش می کنند! نکته دیگری که باید خاطر نشان ساخت؛ شیوه کم توجهی برخی از مسئولان نسبت به مسئولیت خویش است؛
الف: عده ای بدون آنکه به وظیفه و مسئولیت قانونی خود اشاره کنند بی محابا توپ را در زمین دیگری می اندازند و مسئله جدیدی را مطرح می سازند.
هرچند شاید مسئله جدیدی را که به آن اشاره می کنند درست و منطقی نیز باشد اما این بدان معنا نیست که در مورد مسئولیت اصلی و وظیفه ذاتی خودشان پاسخگو نباشند.
ب: برخی دیگر از مسئولان و متصدیان امور نیز بجای پاسخگویی نسبت به دایره مسئولیت شان تنها به اصطلاح هشدار می دهند و سوال می کنند که چرا وضعیت اینطور است؟ برای چه شاخص ناامنی رشد کرده است؟ و چرا... در حالی که بر مبنای آنچه که تمام عقلای عالم بر آن اتفاق نظر دارند باید قبل از هرچیز بجای سوال و پرسش و ژست های هشداردهنده، پاسخگو و مسئول بماهو مسئول باشند، ضمن آن که شاخصه های موجود به وضوح نشان می دهد که شاخص ناامنی رشد نکرده است و اینگونه رخدادها در مقایسه با جمعیت 75 میلیونی کشور، نشانه رشد شاخص ناامنی نیست، اگرچه مقابله با آن ضرورتی غیرقابل انکار است اما موضوع اصلی این نوشته واکاوی راهکارهاست و از همین روی به ذکر سرنخ هایی دراین باره آنهم به میزان گنجایش و پتانسیل این ستون می پردازیم.
1-روایت منقول و گرانسنگی است از امام علی(ع) که می فرمایند؛ شخص جاهل را نمی بینی مگر در موضع افراط یا در جایگاه تفریط.
مشکل اصلی در حل نشدن مسئله ناهنجاری ها و ناامنی های اجتماعی گرفتار شدن برخی از نهادهای مرتبط به رویکردی افراطی یا تفریطی است که خروجی آن حرکت در مسیری غیر از «اعتدال» است.
گاه بر شدت یافتن مجازات ها تمرکز شده و با رویکرد و نگاهی کیفری توجیه می شود که تنها شدت و قاطعیت مجازات هاست که می تواند «بازدارندگی» ایجاد کند بی آنکه به «علت ها» در شکل گیری جرایم و ناهنجاری ها توجه گردد.
گاهی هم تنها بر پیشگیری از وقوع جرایم و تلاش های فرهنگی طولانی و زمان بر تمرکز می شود و با عدم قاطعیت در مجازات ها، حاشیه امنی را برای متجاوزان و مجرمان حرفه ای و قداره بندها و اشرار بوجود می آورند.
این رویکردها هم بنابر دوره مدیریت ها و به سلیقه مدیران و مسئولان ارشد نهادهای مرتبط با تغییر و دگرگونی روبه رو است.
نتیجه آن می شود که بدون یک «نقشه راه» مناسب، شیوه و روش «آزمون و خطا» چاره کار می شود!
تجربه سه دهه گذشته نشان می دهد باید هم بر مبنای قاعده «پیشگیری از وقوع جرم» در این بستر حرکت کرد و هم به موقع و بهنگام مجرمان و مزاحمین نوامیس و اشرار و اراذل و اوباش که سلب کننده امنیت اجتماعی هستند قاطعانه به مجازات اعمالشان برسند.
2- خارج از دایره انصاف است که هرگاه بحث امنیت اجتماعی در پی بروز رخدادها و ناهنجاری هایی در جامعه به پیش کشیده می شود تنها تیغ انتقادات به سوی دستگاه قضایی و نیروی انتظامی کشیده شود. ناگفته پیداست که مسئولیت خطیر و حساس قوه قضاییه و ناجا در چرخه «امنیت اجتماعی» بر کسی پوشیده نیست؛ اما باید توجه داشت که هر سه قوه و تمام نهادهای مرتبط مسئول هستند و باید نقش خود را در پیدایش هرچه پررنگ تر «احساس امنیت» برای آحاد مردم ایفا کنند.
به عنوان مثال در ناهنجاری های اجتماعی که طی چند ماه گذشته در سطح جامعه رخ داده استفاده شایع از سلاح سرد می باشد و این در حالی است که متاسفانه با خلأ قانونی در زمینه ممانعت از حمل سلاح سرد مواجه هستیم.
خب؛ این سؤال را چه کسی باید پاسخگو باشد که چرا طی تمامی سال های گذشته برای این مشکل و معضل اقدامی مناسب نشده است؟ تنها ماده 617 قانون مجازات اسلامی فعلی (مصوب خرداد 1375) تصریح می کند؛ «هرکس بوسیله چاقو یا هر نوع اسلحه دیگری تظاهر به قدرت نمایی کرده و در نزاع های خیابانی از آن استفاده کند بنابر رای دادگاه به 6 ماه تا 2 سال حبس تعزیری یا 74 ضربه شلاق محکوم می شود.»
بدین ترتیب روشن است که این ماده نمی تواند به تنهایی خلأ قانونی درباره استفاده از سلاح سرد را پر نماید که چرا طبق نص همین ماده بر حمل سلاح سرد ایرادی مترتب نیست.
باز هم به عنوان نمونه- و تنها نمونه- می توان اشاره کرد به نبود قانون و خلأهای قانونی که باعث شده مشکلات و معضلات بصورت ریشه ای حل نشود. در همین زمینه باید «لایحه پیشگیری از وقوع جرم» را یادآوری کرد. لایحه ای که بیش از سه سال است بلاتکلیف مانده است. طبیعی است در شرایطی که پس از انقلاب اسلامی تاکنون، یک قانون جامع پیشگیری از وقوع جرم تصویب نشده است، ارگان ها و نهادها و هر یک از قوا بصورت جزیره ای و انفرادی عمل کنند و در نهایت خروجی موفقی که مورد انتظار است به بار ننشیند و این در شرایطی است که امروزه همه کارشناسان و خبرگان متعهد و دلسوز بر این گزاره گواهی می دهند که؛ «مقوله پیشگیری از وقوع جرم فرا قوه ای و نیازمند یک عزم ملی است.»
3- نقش رسانه ها و مطبوعات و متولیان فرهنگی در مقوله امنیت اجتماعی و کاهش جرایم و ناهنجاری ها نقشی بی بدیل و برجسته است.
رسانه ها اگر رسالت خودشان را که آگاهی بخشی به افکار عمومی و مقابله با انحرافات است به خوبی انجام دهند بدون تردید جلوی بسیاری از بسترها برای ارتکاب جرایم و بروز ناهنجاری ها را مسدود می کنند و بالعکس اگر بخاطر منافع حزبی و گروهی بر مدار حاشیه سازی ها و فرصت طلبی ها و سیاه نمایی ها بچرخند فضای امنی را برای سوءاستفاده کنندگان و کلاهبرداران حرفه ای در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فراهم می کنند و بدین ترتیب در صحنه عمل به جای نقد سازنده و ارایه راهکارهای مناسب تنها با بزرگ نمایی حوادث و رویدادها، در زمین جنگ نرم دشمن به بازی گرفته شده اند.
4- و بالاخره باید گفت؛ امروزه به اذعان دوست و دشمن نظام جمهوری اسلامی، جایگاه ایران اسلامی در معادلات سیاسی منطقه ای و حتی فرامنطقه ای ممتاز، الگو و بی نظیر است و از همین روی؛ رسانه های خبری دنیا با جدیت به بزرگ نمایی برخی از رخدادهای ناهنجار داخلی مشغولند و مخصوصا این روزها روی تغافل مسئولان کشور در زمینه مقوله مهم و حیاتی «امنیت اجتماعی» تمرکز کرده اند. دستگاه قضایی در دوره مدیریت جدید طی 2 سال گذشته به طراحی معاونتی به نام پیشگیری از وقوع جرم در قوه دست زده است. در حوزه مجازات مجرمان مفاسد اجتماعی نیز بارها و به کرات مسئولان ارشد قوه قضاییه بر قاطعیت و عدم تسامح تکیه کرده اند. نیروی انتظامی نیز طرح امنیت اجتماعی را برای چندمین سال پیاپی به اجرا درآورده است. مجلس شورای اسلامی هم تلاش دارد تا لوایح معطل مانده چه در زمینه ممانعت حمل سلاح سرد و چه پیرامون پیشگیری از وقوع جرم را هر چه زودتر به سر و سامان برساند.
و در این چرخه دولت و نهادهای مرتبط نیز هر کدام برنامه هایی در دستور کار قرار دارند اما از آنجایی که خروجی ملاک ارزیابی است، این تلاش ها هنگامی در افقی کلان و چشم اندازی روشن به نتیجه می رسد که همه مسئولان و نهادها هر چه زودتر در اقدامی انقلابی و در قالب یک ید واحده به صحنه بیایند و زمان را از دست ندهند.
حسام الدین برومند

نکته کیهان در مورد لاریجانی

 بسمه تعالی

مدتی است که برخی از اظهارات آقای دکتر لاریجانی، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی به «تیتر اول» روزنامه های زنجیره ای و «خبر برجسته» سایت های حامی فتنه 88 تبدیل می شود و رسانه های یاد شده با آب و تاب و ذوق زدگی به تفسیر و تحلیل مورد علاقه خود از اظهارات وی که به یقین مورد علاقه ایشان نیست می نشینند. به عنوان تازه ترین نمونه از این دست می توان به بخشی از سخنان روز پنج شنبه دکتر لاریجانی در یادواره شهدای روستای آسور از توابع شهرستان فیروزکوه اشاره کرد، از جمله، آنجا که گفته اند؛ «مجلس هرگز فکر نمی کرد که قانون یارانه ها به شکل فعلی اجرا و یارانه های نقدی به شیوه جاری پرداخت شود» یا، آنجا که می گویند ؛ «صدا و سیما نباید تریبون دولت شود»... و البته بخش اصلی سخنان ایشان نگاهی منطقی و اصولگرایانه به مسائل این روزهای داخل و خارج کشور و دفاع جانانه و هوشمندانه از مواضع جمهوری اسلامی ایران در قبال این رخدادها بوده است که به جای خود و مانند همیشه درخور تقدیر است و از شخصیت آزمون داده ای نظیر دکتر لاریجانی جز این نیز انتظار نرفته و نمی رود. اما متاسفانه باید گفت، اظهارات ایشان درباره «اجرای طرح هدفمندی یارانه ها» و یا «تبدیل صدا و سیما به تریبون دولت» بی آن که جناب لاریجانی بخواهند و یا توجه داشته باشند، بازی در میدان دشمن است و دقیقا به همین علت با استقبال گسترده روزنامه های زنجیره ای و سایت های حامی فتنه در داخل و خارج کشور روبرو شده است. آقای دکتر لاریجانی به خوبی می دانند و کیهان نیز با توجه به رصد دائمی رسانه های داخلی و خارجی در این باره کمترین تردیدی ندارد که دشمنان بیرونی و دنباله های فتنه گر آنها در داخل کشور، بعد از شکست و رسوایی در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 به ناکارآمدی طرح هدفمندی یارانه ها دل بسته و پروژه تعریف شده ای را برای زیر سؤال بردن این طرح بزرگ و سرنوشت ساز کلید زده و دنبال می کردند. اما برخلاف انتظار و آرزوی آنان، طرح هدفمندی یارانه ها با موفقیت به اجرا درآمد و برخی از کاستی های آن با دستاوردهای این طرح قابل مقایسه نیست و از سوی دیگر این کاستی ها پیشاپیش قابل پیش بینی بوده و جلسات متعددی از مجلس شورای اسلامی با ریاست شخص آقای لاریجانی به یافتن راه کار برای کاستن از برخی پی آمدهای غیرقابل اجتناب این طرح اختصاص یافته بود بنابراین از ریاست محترم مجلس که خود از نزدیک شاهد تلاش بی وقفه دولت در عملیاتی کردن طرح هدفمندی یارانه ها بوده اند انتظار نمی رود، به خاطر شماری از پی آمدهای طبیعی طرح یاد شده، این اقدام بزرگ و حماسی دولت که هیچیک از دولت های سازندگی و اصلاحات جرأت انجام آن را نداشته اند به زیر سؤال بکشد.

اظهارنظر آقای دکتر لاریجانی درباره تبدیل صدا و سیما به تریبون دولت نیز، ضمن آن که با واقعیت فاصله دارد زمینه دیگری برای سوءاستفاده دشمن است. دشمنان تابلودار بیرونی و دنباله های داخلی آنها، پنهان نمی کنند که در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 از روشنگری ها و برنامه های مستند صدا و سیما، ضربات خرد کننده ای دریافت کرده اند و از آنجا که اسناد ارائه شده در این روشنگری های مستند را غیر قابل انکار می دیدند به تخطئه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران روی آوردند و رسانه ملی را به یکسونگری و خودداری از انعکاس نظر مخالفان متهم کردند و حال آن که هیچ یک از آنها جرأت رودررویی و مناظره با حامیان نظام را نداشتند و دعوت های مکرر صدا و سیما برای حضور در اینگونه برنامه ها را بی پاسخ می گذاشتند. از سوی دیگر، دولت عهده دار امور اجرایی کشور است و به طور طبیعی و منطقی حجم انبوهی از اخبار و گزارش های صدا و سیما و دیگر برنامه های آن به اقدامات عمرانی، علمی، رفاهی و... دولت اختصاص پیدا می کند و در بسیاری از موارد نیز برخی از مواضع و عملکردهای دولت به نقد کشیده شده است. ضمن آن که هیچ یک از اخبار مجلس شورای اسلامی و نمایندگان محترم نیز در رسانه ملی از قلم نیفتاده است. همین جا باید گفت که صدا و سیمای جمهوری اسلامی خالی از کاستی و اشتباه و خطاهای فاحش نیست و برخی از برنامه های آن با نیازهای واقعی مردم همخوانی چندانی ندارد - که کم و بیش در بقیه مراکز هم دیده می شود- و کیهان نیز بارها به آن پرداخته است ولی «تبدیل صدا و سیما به تریبون دولت» اتهامی جفا نسبت به خدمات فراوان رسانه ملی در مقابله با فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 تلقی می شود. گفتنی است که دولت نیز صدا و سیما را به یکجانبه نگری به نفع مجلس و قوه قضائیه متهم می کند!

و بالاخره، موارد فوق تنها به عنوان نمونه در این نوشته آمده است و در ادامه به اختصار باید گفت؛

الف: اصرار ریاست محترم مجلس به مرزبندی با جریان انحرافی، اقدامی ضروری و درخور تمجید است، همانگونه که تاکید همزمان این مرزبندی با عوامل پنهان و آشکار فتنه 88 نیز به منظور پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان ضروری است.

ب: سران قوای سه گانه که فرصت ملاقات حضوری با یکدیگر را دارند نباید برخی از مسائل ابهام آفرین را به رسانه ها بکشانند و برای مردم دغدغه آفرینی کنند. مخصوصا مواردی که یک سویه مطرح می شود که البته، این نمونه ها از جانب دولت نیز به فراوانی دیده شده است.

ج: به قول حکیمانه حضرت آقا، نقد دلسوزانه باید، نقاط مثبت نقد شونده را نیز دربر داشته باشد.

د: برخی از اقدامات مجلس محترم نیز خالی از انتقاد نبوده و به گونه ای در شمار اقدامات تضییع کننده حق ملت قابل ارزیابی است که شرط فوق لیسانس برای نامزدهای نمایندگی مجلس و بر زمین ماندن طرح نظارت بر نمایندگان از جمله آنهاست و انتظار می رفت ریاست محترم مجلس که می دانیم مخالف این نمونه ها بوده اند، از انتقاد نسبت به این موارد نیز دریغ نمی ورزیدند.

و بالاخره جناب لاریجانی در دوران اصلاحات به عنوان رئیس صدا و سیما و پس از آن در قامت یک اصولگرای متعهد با حملات گسترده دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها روبرو بوده است و این وجیزه با هدف پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان برای القای تفرقه در جبهه اصولگرایان قلمی شده است.

حسین شریعتمداری

دمپایی

گفت: روزنامه اطلاعات بین الملل از قول محمد خاتمی تیتر زده است که «نگرانی جدی من، سست شدن بنیادهای دینی است»!
گفتم: جرج سوروس صهیونیست... ببخشید، عمرسعد هم روز عاشورا لشگریان خود را با فریاد «یا خیل الله ارکبی یعنی ای سپاهیان خدا سوار شوید» به جنگ با امام حسین(ع) تشویق می کرد!
گفت: ده ها نمونه از وطن فروشی و خیانت در کارنامه سیاه خاتمی دیده می شود که شعار به نفع اسرائیل و آمریکا، ائتلاف با منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها، همکاری آشکار با سرویس های اطلاعاتی موساد و سیا، دریافت کمک مالی از پادشاه سعودی، ملاقات با جرج سوروس صهیونیست و... فقط بخشی از آنهاست.
گفتم: با این کارنامه سیاه و نفرت انگیز چطوری از نگرانی خود برای مبانی دینی حرف می زند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! بعد از شکست فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 دنده عقب گرفته و با این کلک می خواهد خودش را در حلقه انقلاب و نظام معرفی کند.
گفتم: یارو لنگه دمپایی خودش رو از درون جهنم به بهشت پرت کرد و بعد به دربان جهنم گفت؛ اجازه میدی یک نوک پا برم بهشت دمپایی ام رو بیارم؟!

ABS زدایی از فرهنگ

بسمه تعالی 


روزگاری نه چندان دور جنگ میکروبی و بمباران شیمیایی جزو ناجوانمردانه ترین جنگ ها به شمار می رفت. درست هم بود. در کمتر از چند ساعت، یک شهر بزرگ یا یک منطقه جنگی گسترده چنان آلوده می شد که هیچ موجود زنده ای نمی توانست جان سالم به در ببرد. یک وحشی گری و نامردی تمام عیار! زن و مرد و خردسال و پیر و نظامی و شهروند با هم قتل عام می شدند. سردشت خودمان یا حلبچه عراق، تصاویر دلخراشی از جنایت جنگی صدام در این عرصه را به صفحات سیاه تاریخ سپرده اند.
هر کس تصاویر آن صحنه های فجیع و تاول های برآمده از حمله شیمیایی را دیده باشد، اگر زمانی در معرض چنین حمله ای قرار گرفت و به او یونیفورم و ماسک مخصوص دادند، در استفاده از این پوشش های مصونیت بخش لحظه ای تردید نمی کند. اما موضوع این نوشتار، جنگ میکروبی و حمله شیمیایی و تسلیحات کشتار جمعی که همه به عمق رذالت و نامردی نهفته در آن یقین دارند، نیست. اکنون ملت ها به ویژه ملت ما با جنگی به مراتب ناجوانمردانه تر و غیرانسانی تر از سوی ابداع کنندگان جنگ شیمیایی مواجهند و عمق خطر نه صرفا در شدت رذالت دشمن بلکه ناشناختن واقعیت و ابعاد این هجمه در جبهه خودی است. ماجرای این خطر درست به این می ماند که در بحبوحه حمله شیمیایی دشمن و پر شدن فضا از بوی تند و آزاردهنده بمب، شماری از قربانیان نفهمند حمله ای واقع شده و خیال کنند اسپری خوشبوکننده زده اند که از خیر استنشاق آن به هیچ قیمت نمی شود گذشت، چندان که از آب و غذا به هنگام تشنگی و گرسنگی! در چنین شرایطی دشمن دو چندان قربانی خواهد گرفت و قتل عام واقعی اتفاق خواهد افتاد.
ماجرای تهاجم فرهنگی از حد بحث های رایج در این سالها فراتر رفته است. دغدغه امروز صرفا شبیخون فرهنگی و غارت اعتقادی نیست که مربوط به دغدغه مثلا بخش متدین تر جامعه باشد. موضوع امنیت اجتماعی و اخلاقی، دیگر مقوله ای نیست که صرفا نیاز و دغدغه علما و فرهنگیان و پارسایان باشد. اگر هم همه اجزاء جامعه عمق تهاجم و غارت فرهنگی را دیروز درک نکرده بودند، اکنون عوارض و نتایج و میوه های تلخ این رویداد به تدریج حتی بی خبرترین و خوش خیال ترین افراد را نیز آزار می دهد هر چند که هنوز عوارض و نتایج این تهاجم به وضوح خود را نشان نداده است. تعرض چند باره به نوامیس مردم یا جنایات فجیع وسط خیابان، در کنار برخی بی بندوباری های اخلاقی و اجتماعی معمولا افکار عمومی را جریحه دار کرده است. این آزردگی و رنجیدگی با همه تلخی هایش، یک پیام مثبت را مخابره می کند و آن اینکه برخلاف اراده تدارک کنندگان پروژه شبیخون فرهنگی، «وجدان عمومی» همچنان پاکیزه و قدرتمند و سرپاست. اما مسئله اینجاست که چرا غارت فرهنگی تا آن روی زشت خود را نشان نداده و آشکارا وسط خیابان و باغ و گردشگاه قربانی نگرفته، طیفی از مردم و مسئولان ما را آزار نمی دهد؛ آزار از آن جنس که خاری در چشم انسان خلیده یا استخوانی گلوی وی را بخراشد؟ یعنی چند نوبت دیگر باید دستبرد به نوامیس مردم- حتی اگر قربانیان بعضا خود مقصر هم بوده باشند- یا ضرب و جرح وحشیانه غیرتمندانی که به دفاع از قربانیان پرداخته اند، اتفاق بیفتد و این تاول چرکین با تمام تعفن بترکد تا ما یقین کنیم موضوع غارت فرهنگی اولا واقعیت دارد و ثانیا امنیت عمومی و ملی و نه صرفا باورهای اعتقادی و معرفتی مثلا قشر حزب اللهی را هدف گرفته است؟ انصاف باید داد. کدام شهروندی است، ولو سست ایمان ترین و بی بندوبارترین افراد که بتواند ذهن خود را روی یک فرضیه و سؤال مهم «متمرکز» کند اما نگران نشود. اگر قرار شود برای چند دقیقه خود یا یکی از عزیزان خود را جای قربانیان جنایت های رسانه ای شده سالهای اخیر بگذارید، چند صدم درصد- و نه حتی چند دهم درصد- از شهروندان ما حاضرند پای چنین ماجرایی را امضا کنند؟
وجدان عمومی جامعه ما به اعتبار فطرت پاک انسانی و به علاوه، ایمان و اخلاق اسلامی، نسبت به جنایات اخلاقی و اجتماعی «حساسیت» دارد و آن را برنمی تابد. درست مانند یک هاضمه سالم که از غذای آلوده- و نه حتی مسموم- ترش می کند و احیانا آن را بالا می آورد تا به سلامت بازگردد. یا مانند دستگاه تنفسی سالم و ورزشکاری که از استنشاق هوای آلوده به تلاطم می افتد و احساس خفگی می کند. این حساسیت وجدان عمومی، سرمایه بزرگ ملی ماست که شاید نظیر آن را کمتر بتوان در ممالک غربی سراغ گرفت. اما نگرانی آنجاست که همین وجدان حساس عمومی دچار دستکاری شود و به تدریج از دقت بیفتد یا دست کم نزد طیفی از شهروندان- ولو در اقلیت محض- آنجا که باید آژیر خطر را بکشد و ترمزی پیش پای رفتار پرخطر آنان باشد، عمل نکند. چگونه؟ مانند خودرویی که در سراشیبی تند و به موازات افزایش شدید سرعت، ترمزش ببرد و استحکام لنت ترمز آن تکافوی این سرعت را نکند. بدتر از این را هم می شود تصور کرد و آن اینکه آقای راننده به مرور زمان از یاد برده باشد خودروی وی اساسا مدت هاست ترمز ندارد! آخر چگونه می شود از نمایش صحنه های دلخراش تصادفات و پرس شدن خودروها و سرنشینان آن از جمله به این نتیجه درست رسید که خودروهای تولیدی الزاما باید دارای ترمز ABS (سیستم ترمز ضدقفل) باشند اما از نگاه امنیت عمومی و اجتماعی، تدبیری برای فرسایش ترمزهای نگاه دارنده فردی و جمعی نکرد؟! کار بسیار پسندیده ای است که پلیس راهور سختکوش ما در جاده ها در کمین رانندگان پرخطری باشند که دیوانه وار مرز سرعت ایمن 120 کیلومتر در ساعت را می شکنند اما چرا دست کم به همان اندازه، احساس مسئولیت جمعی چه در حوزه حاکمیتی و چه در حوزه افکار عمومی نسبت به افسار گسیختگی برخی رفتارهای اخلاقی و اجتماعی پر خطر مشاهده نمی شود؟
دشمنانی که از اراده عزت و استقلال و تشخص ملت بزرگ ایران سیلی های آبداری خورده اند، به واسطه ویروس تهاجم فرهنگی و اعتقادی (از ماهواره و اینترنت و نشریات و انواع کالاهای فرهنگی بگیرید تا مواد گوناگون روانگردان و اعتیاد به انواع رفتارهای ناهنجار) مشغول ABS زدایی دسته جمعی- بخوانید تدارک قتل عام شخصیتی و انسانی- هستند اما آیا دستگاه های مسئول ما در سطوح حاکمیتی(از مجلس و دولت و دستگاه قضایی تا شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی امنیت ملی) و نهادها و مجامع غیردولتی و حوزه های علمیه و دانشگاه ها و رسانه ها به ویژه رسانه ملی به اندازه کافی نسبت به اعماق ماجرا، درگیری و مشغله ذهنی- به اندازه مادری که فرزندش را در معرض آتش یا در کام گرگ بیابد و از همه چیز جز نجات فرزند غافل شود- پیدا کرده اند؟!
جنایت هایی که گاه و بیگاه- ولو به مقیاس هایی به مراتب پایین تر از جوامع غربی- در گوشه و کنار کشورمان رخ می دهد و بر صفحات رسانه ها نقش می بندد، صرفاً عوارض و نشانه هایی از یک روند سازمان یافته «میکروبیزاسیون» است. تب و دردی است که با همه جانگدازی اش، صرفاً دلالت بر آلودگی و بیماری می کند. توقف در مهار تب و درد نباید ما را از نگرانی و چاره جویی نسبت به اصل آلودگی باز دارد. اعماق ماجرا چند لایه است. یک لایه ماجرا، مهندسی پروژه محور دشمن در این زمینه برای جابجایی میان مدت ضدارزش ها و ناهنجارها با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است. اکنون یک مهندسی معکوس تربیتی علیه باورهای اعتقادی و اخلاقی ملت ایران در جریان است. در این روند- ضد- تربیتی که ارزیابی دقیق درباره آن در حوزه روانشناسی اجتماعی و فرهنگی است، ذائقه ها دستکاری و نیاز مصنوعی به «سموم قاتل» در فکر و روح قربانیان نهادینه می شود تا آنجا که هنجارشکنی و ارزش گریزی و اخلاق ستیزی تبدیل به یک عادت مطلوب و «نیاز» شود و سپس از دل آن ،شکاف های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی سر برآورد. درست مانند جسم و ریه سالمی که او را به ماده مخدر معتاد کنند تا آنجا که پس از مدتی فرد معتاد از عدم استنشاق مخدر به رعشه بیفتد و به جای لذتی که دیگر معنایی ندارد، صرفاً دنبال تسکین این درد لعنتی باشد. اصل جنایت و نسل کشی اینجاست. این نهایت استضعاف است که مهاجم، قربانی را دچار حالت «قاتل زدگی» و «استسباع» کند یعنی قربانی مسحور و مفتون و مرعوب قاتل شود و با هدایت او دست به خودکشی خاموش بزند. حکایت برخی شبکه های ماهواره ای و اینترنتی از این جنس است. قربانیان این شبیخون تا به خود بیایند کم یا بیش ابزارهای اخلاقی و اعتقادی صیانت از خود را از دست داده و خود را خلع سلاح کرده اند. تا بجنبند و به خود بیایند که در سراشیبی پرپیچ و خم افتاده و همزمان ترمز ABS خود را از تأثیر انداخته اند، کار از کار گذشته است. و این حکایت در کشور ما شاید هنوز اول ماجراست...
طنز تلخ قصه در میانه این جنایت فرهنگی آنجاست که مهندسان قتل عام اخلاقی و اعتقادی به محض بروز نشانه ها و عوارض جنایت، خود در نقشه دایه های مهربان تر از مادر و وکیل مدافع قربانیان ظاهر می شوند و به عنوان مثال جنایت های دلخراش تبدیل به تیتر اول نشریات و رسانه های زنجیره ای می شود که به هنگام چار ه جویی برای مقابله با ریشه ماجرا، تبدیل به توپخانه مهاجمان برای ممانعت از جنبش اجتماعی و حاکمیتی در دفاع از کیان اخلاقی و امنیت اجتماعی می شوند. این هم یکی از لایه های شبیخون فرهنگی است. خطای بزرگ آنجاست که در بسیج عمومی- حاکمیتی برای دفاع از «امنیت ملی» معطل این توپخانه تبلیغاتی و عملیات ایذایی و فریب آنها شویم. آیا امکانپذیر است که برپا کنندگان اصلی بساط فساد و جنایت از به حرکت درآمدن غیرت مردمان و مسئولان ما خوشحال شوند؟! ما که نمی توانیم به خاطر پرگویی آنان، گوی آتشین و گلوله سوزان و بمب های تاول زای اخلاقی و جنسی و اعتقادی را کارت تبریک «تقدیم با عشق»! تصور کنیم و از تلاش سازمان یافته برای میکروبیزه کردن جامعه ایران و تولید انبوه جرم و جنایت و ناهنجاری و بزهکاری چشم بپوشیم، می توانیم؟ به تعبیر امیر مؤمنان(ع) «همّ و غمّ بهائم، شکمشان و اهتمام درندگان، تجاوز و تعدی به دیگران است» و اگر درست بنگریم جبهه شیطان برخلاف تربیت الهی و دعوت به عقل و تقوا، در سراسر جهان مشغول استراتژی بهائم پروری و درنده پروری (دعوت به جنون و زوال عقل) است تا آنجا که به تعبیر قرآنی نوع انسان را به خواری و برهنگی و فحشا و بی آبرویی و سرافکندگی بکشاند. اینجا موقف بسیج و مبارزه است نه موضع تن آسایی و رفع مسئولیت و انداختن بار تکلیف بر شانه دیگران. اکنون که شیطان پرست های جدید در جهان برای مسخ روح و جان انسان ها و ملت ها بسیج شده اند، باید دو چندان احساس مسئولیت کرد و به تدبیر پرداخت، به ویژه با عنایت به اینکه طبیعت و فطرت متعالی انسان رو به قبله کمالات دارد و گل او را با فضیلت سرشته اند.
کار ویژه تهاجم فرهنگی، کشاندن جوامع به مرز جنون و انهدام جمعی است. نقطه مقابل این جنون و غفلت و مستی و فراموشی، ذکر و تذکر و عبرت از سرنوشت مجانین اخلاقی است. این معنای کار فرهنگی است اما نمی توان در قفس مجادلات بی ارزش اولویت مواجهه فرهنگی یا فیزیکی متوقف ماند و نه به این پرداخت و نه به آن! وجدان عمومی حساس را باید حساس تر و آگاه تر کرد و همزمان از سرکوب ترویج کنندگان و دلالان فرهنگ آلوده و کالاها و خدمات مسموم فرهنگی کمترین دریغی نکرد؛ هم پیشگیری و روشنگری و مرهم و هم داغ و جراحی پیش از آن که دیر شود. هم باید مستنداً هزاران گره نامرئی تنیده در ریزبافت شبیخون و غارت فرهنگی دشمن را نزد افکار عمومی نشان داد و هم بازوهای این غارت را بدون انفعال و تردید زد. این رویکرد مستلزم نگرش حاکمیتی به ماجرا- به مفهوم هماهنگی، انسجام، اقتدار و پشت یکدیگر را داشتن و نه تخطئه همدیگر- است. باید چنان تدبیری کرد که روح تواصی به حق و امر به معروف و نهی از منکر- به عنوان شرط پاکسازی اشرار- در فضای عمومی فراگیر شود و جامعه، رذالت ها و ناهنجاری ها را خود پس بزند باید باورمان بیاید که شورای انقلاب فرهنگی، رسانه ها به ویژه رسانه ملی، حوزه های علمیه و دانشگاه ها نقطه مقابل سازمان ناتوی فرهنگی هستند و به همان اندازه در اندیشه سازمان مهندسی و دفاع فرهنگی باشیم.
محمد ایمانی

نگاه آمریکایی به مسئله انتخابات در ایران

 بسمه تعالی

 

در حالی که انتخابات مجلس نهم در حال نزدیک شدن است و بحث و رایزنی ها درباره آن عملا از مدت ها قبل آغاز شده، در اختیار داشتن یک برآورد راهبردی از مجموعه عواملی که احتمالا بر این انتخابات اثر خواهد گذاشت، واجد اهمیت فراوانی خواهد بود.
4 بازیگر عمده بر انتخابات مجلس در ایران تاثیر خواهند گذاشت. نخست، طرف خارجی که به این انتخابات به مثابه فرصتی برای بازآرایی راهبرد خود در مقابل ایران می نگرد. دوم، جریان فتنه که تصور می کند در آستانه انتخابات مجالی برای خروج از وضعیت آچمز ناشی از فتنه 88 قرار خواهد داشت. سوم، جریان انحرافی که انتخابات مجلس را مقدمه ای ضروری برای از پیش پا برداشتن برخی مشکلات ساختاری پیش روی خود در محیط سیاست داخلی و سکویی برای برداشتن گام های بعدی ارزیابی می کند و نهایتا اصولگرایان که لاجرم باید در این انتخابات مدلی نو، کارآمد و اصلاح شده از اصولگرایی به نمایش بگذارند که درعین حال که با جریان انحرافی به روشنی مرزبندی می کند، به آرمان سوم تیر وفادار بماند.
این بازی به شدت پیچیده خواهد بود و ماتریس ناشی از مواجهه این 4 ضلع با یکدیگر بی شک چند ماه دشوار را پیش روی تحلیلگران و فعالان سیاسی در ایران قرار خواهد داد. این یادداشت مسئله را در حالت کلی بررسی نمی کند چرا که دقیق شدن در مسئله ای چنین پیچیده، فرصتی بسیار بیش از آنچه که در اینجا وجود دارد می طلبد. این کار به جای یک یادداشت در یادداشت های متعدد انجام خواهد شد. آنچه در اینجا اندکی درباره آن بحث می کنیم نوع نگاهی است که آمریکایی ها در آستانه انتخابات مجلس نهم به صحنه سیاست داخلی ایران دارند و همچنین طرح این سوال که پروژه آمریکا برای این انتخابات چیست و متقابلا نتیجه این انتخابات پروژه آمریکا درباره ایران را به چه نحو جابجا خواهد کرد.
پیش از ورود به بحث، تذکر دو نکته کلی مهم است. نکته اول این است که همه طرف های درگیر با مسئله دریافته اند که برنامه های سیاسی آینده خود بویژه طراحی برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را باید به وقتی موکول کنند که نتیجه انتخابات مجلس روشن شده باشد. این انتخابات مجلس است که میزان دقت محاسبات بازیگران مختلف و همچنین وزن اجتماعی و سیاسی که آنها می توانند در انتخابات ریاست جمهوری به میدان بیاورند را روشن خواهد کرد. درست است که تقریبا همه طرف ها تلاش می کنند انتخابات مجلس را در چارچوب طرحی بزرگتر قرار بدهند که انتخابات ریاست جمهوری را هم در بربگیرد اما همگان این احتمال را در نظر گرفته اند که نتیجه این انتخابات ممکن است چنان غیرمنتظره باشد که آنها را وادار به بازنگری در آن طرح کلان بکند.
دومین نکته هم این است که به جز اصولگرایان ولایی، بقیه طرف هایی که درباره آنها سخن گفتیم احساس می کنند «روند جاری امور» به نفع آنها نیست و اگر قرار باشد آنها در انتخابات مجلس به نان و نوایی برسند، باید بتوانند در ماه های آینده وضعیت سیاسی در کشور را از حالت نرمال خارج کرده و آن را به نوعی در وضعیت شوک قرار بدهند. بنابراین، سوق دادن امور به سمت یک روند غیر عادی و اضطراری، برنامه ای است که هر سه طرف جریان فتنه، خارجی ها و فرقه انحرافی در آن اتفاق نظر دارند.
اکنون می توان مستقیما سراغ اصل مسئله رفت. آمریکایی ها به انتخابات مجلس هشتم در ایران چگونه نگاه می کنند؟ در یک جمله سناریوی آمریکا که انبوهی از شواهد آن را تایید می کند این است که یا جریان فتنه به عنوان نزدیک ترین جریان سیاسی در ایران به آمریکا مجددا احیا شود و اختیار مجلس را در دست بگیرد و یا اینکه منازعه قدرت در ایران چنان شدید شود که بازنده فرایند انتخابات کلیت نظام باشد نه این یا آن جریان سیاسی خاص.
یکی از مهم ترین پدیده هایی که اخیرا در محیط سیاست خارجی ایران شکل گرفته و احتمالا در میان مدت ادامه هم خواهد یافت این است که آمریکایی ها درباره مسائل داخلی ایران و حمایت خود از افراد و جریان هایی که آنها را مطلوب تشخیص می دهند، کاملا صریح حرف می زنند. این صراحت طبعا با اصول و موازین دیپلماتیک و همچنین با آن اصل کلیدی سیاست خارجی آمریکا درباره ایران که می گوید: «اصلاح طلبان در ایران هرگز نباید آمریکایی به نظر برسند» منافات دارد. دولت آمریکا اکنون هفته ای نیست که بیانیه ای در حمایت از دوستان ایرانی خود -با ذکر نام- صادر نکند یا چند مقام ایرانی را در حمایت از آنها تحریم نکند. چرا آمریکایی ها اینقدر بی پرده عمل می کنند؟ ظاهرا چند دلیل ساده وجود دارد: 1- نخستین علت این است که آمریکایی ها دریافته اند جریان فتنه در ایران هم پشتوانه اجتماعی و توان بسیج گری خود را از دست داده و هم پشتوانه سیاسی خود درون حکومت را. اگرچه اخیرا آمریکایی ها به اینکه در اثر افزایش تحرکات جریان انحرافی، حمایت سیاسی از فتنه گران مجددا اوج بگیرد امیدوار شده اند، اما این امید چندان پر رنگ نیست چرا که آمریکایی ها می بینند مکانیسم های کنترلی درون نظام اجازه بازی کامل را از جریان انحرافی گرفته است. تحت این شرایط، تحلیل غربی ها این است که اگر جریان فتنه در داخل ایران احساس کند پشتوانه خارجی خود را هم از دست داده است، دیگر امیدی به بقای سیاسی آن نمی توان داشت. 2- دومین علت، وابسته به شناخت تکاملی است که غرب به تدریج از ماهیت جریان فتنه در ایران به دست آورده است. این جریان وقتی در اوایل کار خود قرار داشت اصرار می کرد که خود را جریانی داخلی و انقلابی و حتی میراث دار حقیقی انقلاب اسلامی معرفی کند اما به تدریج -یا شاید هم باید گفت «به سرعت»- این ظاهر فریبی را کنار گذاشت و اعلام کرد که از حمایت های جامعه جهانی استقبال می کند. به این ترتیب، در واقع این آدرس به واشینگتن ارسال شد که جریان فتنه در ایران آمریکایی بودن را برای خود عیب نمی داند و در نتیجه دیگر دلیلی برای ملاحظه کاری از جانب آمریکایی ها باقی نماند. 3- علت سوم چیزی است که برخی تحلیلگران آن را نوعی فرایند آدرس دهی به افکار عمومی داخلی ایران نامیده اند. در واقع آمریکایی ها نمی خواهند هیچ ابهامی دراین باره باقی بماند که در ایران طرفدار چه گروهی هستند و به این ترتیب این آدرس به افکار عمومی داخلی ایران منتقل شود که تنها گرایش به سمت این جریان است که می تواند فشارهای آمریکا ر ا کم کند.
با این وجود، در آستانه انتخابات مجلس می توان دید که پروژه آمریکایی ها از مرحله حمایت لفظی بسیار فراتر رفته است. به طور بسیار خلاصه پروژه های چندماه آینده غرب در محیط سیاست داخلی ایران که منابع غربی درباره آن سخن گفته یا به آن اشاره داشته اند اینهاست:
1- قبل از هر چیز آمریکایی ها در پی آن هستند که خاطره فتنه 88 در ایران از یاد نرود و به اصطلاح «سال 88» به لحاظ زمانی کش پیدا کند. دقیقا به همین دلیل است که در هفته های گذشته مجددا بحث های مربوط به تشکیک در سلامت انتخابات یا احتمال مداخله دولت در آن از جانب محافل ضد انقلاب به عنوان یک پروژه روتین در دستور کار قرار گرفته و متاسفانه برخی اصولگرایان هم به خیال اینکه در حال مبارزه با جریان انحرافی هستند در این دام افتاده اند. آمریکایی ها اکنون مشغول کدگذاری در ذهن افکار عمومی هستند، درست مثل کاری که ماه های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری 88 کردند. هدف هم این است که با تولید انبوهی از کدهای ریز و درشت و کشاندن برخی خودی های غافل به ورطه عملیات روانی خود، زمینه را برای زیر سوال بردن اصل انتخابات در روزهای پس از برگزاری آن فراهم کنند.
2- در مرحله بعد امید آمریکایی ها این است که در آستانه انتخابات مجلس در ایران منازعه قدرت تا حداکثر مقدار ممکن افزایش پیدا کند. بویژه آمریکایی ها دریافته اند که بحرانی کردن فضا بخشی از بازی سیاسی برخی جریان های سیاسی در ایران است. تحلیل های منابع غربی نشان می دهد، از دید طراحان امور ایران در آمریکا افزایش منازعه قدرت چند فایده مهم خواهد داشت: اول اینکه باعث می شود کارهای جاری زمین بماند و روند خدمت رسانی به مردم اگر نگوییم متوقف لااقل کند شود. برای کامل شدن همین موضوع است که آمریکایی ها اخیرا تحریم های خود را روی حوزه هایی متمرکز کرده اند که تصورمی کنند بیشترین مقدار نارضایتی در ایران را به دنبال خواهد داشت (تحریم ایران ایر، تحریم اپراتور تاید واتر ، میدل ایست و تحریم های بانکی). دوم، تصور آمریکایی ها این است که افزایش منازعه قدرت در ایران باعث خواهد شد جناح های مختلف علیه یکدیگر دست به افشاگری بزنند و در اثر تشدید این افشاگری ها به تدریج اسرار نظام برملا شود. و سوم، تصور آمریکایی ها این است که افزایش منازعه قدرت در ایران مجال استفاده از فرصت های بر هم انباشته منطقه ای را از آن خواهد گرفت و برای آمریکا زمانی ایجاد می کند تا بتواند حداقلی از مدیریت را بر تحولات منطقه اعمال کند.
این موارد فقط تیترهایی است که از دقت در کدهای آشکار منابع آمریکایی درباره ایران می توان دریافت. به راستی آیا فهم این موضوع که، وحدت و پرهیز از اختلاف یک ضرورت امنیت ملی است، هنوز هم دشوار است؟
مهدی محمدی

گفتگو با آیت الله سیدمحمد خامنه ای

 بسمه تعالی

 

آیت الله سید محمد خامنه ای که پس از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی فعالیت می کرد برگ هایی از تاریخ را برایمان ورق زد که تاکنون در هیچ اثر مکتوبی نخوانده بودیم.وی تاریخ شفاهی بود که از روند تصویب قانون اساسی، قانون اصل ولایت فقیه، استرداد شاه و بسیاری از مسایل دیگر پرده برداشت و سخن گفت.

وی که از اعضای شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به فرمان امام خمینی (ره) در سال 57 بود و هم اکنون به عنوان یک فیلسوف و مجتهد عهده دار ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا است.

× از اینجا شروع کنیم که همیشه این سئوال در ذهنمان مطرح بود که شما به عنوان شخصیت سیاسی - مذهبی کشور در اوایل انقلاب و بعد از آن حضور در مجلس اول ، دوم و تصویب قانون اساسی چطور شد به ناگاه از سیاست دور شدید؟

البته این تصوراتی است که از طرف افراد و اشخاص پیش می‌آید دقیقا به مانند فردی که سال ها ورزش می‌کند بعد ورزش را کنار می‌گذارد. این به معنای کنار گذاشتن ورزش از طرف آن ورزشکار نیست. این قضاوت‌های از دور است و از نزدیک اینطور نیست و این یک مبنای تئوریک دارد.

اگر واقعا سیاست به معنایی است که ما تعریف می کنیم یعنی حسن اداره جامعه بهترین سیاستمداران ما چه کسانی بودند؟ مگر ائمه نبودند آنها که رئیس جمهور نبودند؛ برنامه ریز و آماده برای اجرا بودند و این معنای سیاست است. البته نباید فراموش کرد سیاست از دیانت جدا نیست و راس حکومت ولی فقیه است که در قانون اساسی آمده است است و این را اسلام می گوید که سیاست وظیفه هر کس است.

 در مملکت اگر 70 میلیون جمعیت است هر 70 میلیون مسئول حسن اداره این مملکت هستند و باید بپذیریم که همه در یک کشتی سواریم و باید مواظب باشیم رخنه در آن ایجاد نشود زیرا آن وقت همه در خطرند.

× از سابقه مبارزاتی خود در دوره انقلاب برایمان بگویید از چه دوره‌ای شروع به فعالیت کردید؟

خیلی زود شروع کردم حتی قبل از امام (ره). زمینه سازی کردیم و بعد که امام (ره) کارش را آغاز کرد من جز 10 نفر اول بودم. البته این مطالبی که به شما می‌گویم در هیچ جا هنوز به چاپ نرسیده است اما برای خود من روشن است که ما پای این مبارزات بودیم تا رسیدن به انقلاب من کسی بودم که قبل از انقلاب گفتم این انقلاب پیروز می شود در صورتی که هیچ علامتی نبود .

×   چطور به این نتیجه رسیده بودید که این انقلاب پیروز می‌شود؟

قبل از سال 57 یعنی در حول و حوش سال 54 موسسه تحقیقاتی حقوق اسلام را با 30 نفر از طلاب و سرمایه‌گذارهای بازار راه‌اندازی کردیم و قرار شد در آن قوانین آینده را برای کشور آماده کنیم و این نخستین گام ما برای پیروزی انقلاب بود. بعد از آن در سخت ترین مقطع وکیل دادگستری شدم و ناظر جریان مبارزات و سخت گیرها و دیدن خیلی پرونده‌ها سبب شد حس کنم این انقلاب پیروز است و اینچنین بود که وارد عرصه شدم.

× در این دوره در کجاها فعالیت کردید؟

هفته اول انقلاب مدرسه رفاه دست من بود با تمام تشکیلات. بعد دادسرای انقلاب و بعد مجلس خبرگان. البته در مجلس خبرگان احزاب و دسته جات از من خواستند که وارد عرضه شوم و من حس کردم عرصه کار است و شروع به فعالیت کردم.

× از وضعیت مجلس و تصویب قانون اساسی برایمان بگویید؟

اول اینکه باید تاکید کنم در سطوح بین‌المللی هرکس مدعی قانون اساسی بهتر است حاضرم به مناظره بروم. قانون اساسی ایران بهترین قانون اساسی دنیاست.

وقتی وارد مجلس شدم خیلی شلوغ بود این شلوغی هم از این جهت بود که همه احزاب بودند از نهضت آزادی بگیرید تا باقی دسته‌ها و همه هم با هم درگیر بودند. احساس مسئولیت کردم و پای کار ایستادم. در حال حاضر هم صورت مذاکرات مجلس نشان می‌دهد در آن زمان کجاها حرف زدم دقیقا اگر نگاه کنید هر کجا احساس وظیفه کردم وارد میدان شدم . در مجلس دوم اما مسایل و دعواها خانوادگی شد. در هر دو دوره مجلس به طور معمول بسیار بد اداره می‌شد آیین‌نامه ها خوب عمل نمی شد. اواخر مجلس دوم بود که احساس کردم که دیگر کاری در  مجلس نداریم ، همه دارند سر نخود و کشمش دعوا می کنند. ملت هم آگاهی لازم را پیدا کرده بودند و بسیاری از جوان‌ها که بسیار با فهم بودند نیز وارد میدان شده بودند و من عملا کنار کشیدیم و مجلس های بعد هم شد جای افراد با خطوط سیاسی ناهنجار و ضد هنجار.

بعد هم آمدم اینجا که کار اساسی فرهنگی انجام بدهم  کاری که ظاهر ندارد نیاز به تبلیغ و مصاحبه هم برای خودم ندارم خیلی ها به من انتقاد داشتند که چرا چهره رسانه‌ای نمی‌شوم مانند  شیخ صادق خلخالی. اما من معتقدم باید کار کرد نه حرف زد. در بنیاد صدرا هم در آن مجله تخصصی فلسفه را به اسم خردنامه منتشر کردم که در زمان خودش بی نظیر بود. امما در حال حاضر دهه ها مجله داریم که در سطح بالای پژوهشی است که این بسیار خوب است.

× در مجلس خبرگان چطور؟

در آن جا هم به همین صورت بود . در مجلس خبرگان ما یک جا داشتیم به قول معروف غذا را می‌پختیم و یک جا عرضه می‌کردیم. کمیسیون‌های فرعی عصرها تشکیل جلسه غیر رسمی می‌دادند در آن جا حرف‌ها را می‌زدیم اگر لازم بود شاخ به شاخ می‌شدیم رای می‌گرفتیم و اگر طرحی رای می‌اورد فردا صبح در جلسه به صورت نمایشی دوباره این کار را انجام می‌دادیم و عملا روزها کاری در این مجلس نداشتیم. اما من در جایی که احساس می‌کردم نیازی نیست حرف نمی‌زدم. خدا رحمت کند آقای منتظری را همیشه به من می گفت: سید یک چیزی بگو! انتظار داشتند سخنگوی آنها باشم.

× حرف از احساس خطرن کردن و بعد وارد میدان شدن زدید، این ایده بسیار خوبی است که متاسفانه بسیاری از سیاستمداران ما این تفکر را ندارند در این مورد کمی برایمان توضیح می‌دهید؟

جواب سئوال شما اینجاست که زمانی باید یک روحانی وارد سیاست شود که احساس خطر کند،‌ زمانی که چهار تا جوان می‌توانند خطر را دفع کنند و برای خودشان مشکلی پیش نیاید و خطری در پیش نیست چه نیازی به حضور من و امثال من است؟ من به هر قیمتی وارد صحنه نمی شوم هر وقت احساس کنم جوان‌ترها بر زمین افتادند من به جلو می‌آیم آن زمان وظیفه من است. ما کار پشتیبانی می‌کنیم. در یک سطحی اقتضا می‌کرد که شبانه روز کار کنیم و در میدان باشیم ، بودیم . من در آن مقطع شب‌ها خیلی کم می‌خوابیدم و از صبح بعد از نماز مشغول کار های مربوط به مجلس بودم. به پرونده‌های مختلف در کمیسیون‌های مختلف می‌پرداختم و بعد جلوی پادگان روبروی مجلس ورزش می‌کردم و وقتی بر می‌گشتم به عنوان رئیس کمیسیون مشغول کار می‌شدم و تازه ساعت هشت نماینده های با چشم ]ای نیمه باز می امدند و من آن زمان تمام کارها را کرده بودم و در مجلس می نشستم و بعد از آن در کمیسیون مشغول فعالیت می شدم و تازه شب طرح و لوایح را مطالعه می کردم.

به طور مثال دقیقا به یاد دارم که برای نوشتن پیش نویس طرح آزاد سازی گروگان های آمریکایی در قرارداد الجزایر بین ایران و آمریکا را من نوشتم. سید محمود کاشانی گفت حاج آقا شما خودت تنهایی بنویس این قرارداد را. من هم در آن زمان جایی نداشتم رفتم در پستو جایی که برای رختخواب های اضافه بود از رختخواب ها به عنوان میز استفاده کردم و هشت صفحه قرارداد را که در حال حاضر در صورت مذاکرات مجلس هم است نوشتم. فقط یک اصلاحیه داشت که سفارتخانه به جاسوس خانه تبدیل شد.

در آن زمان امام (ره) بود و ما به اعتماد امام جلو آمدیم و در حال حاضر هم مقام رهبری آگاه و ناظر داریم که می تواند دستور دهد و عمل شود و با وجود او نیازی به این نیست شمشمیر بکشم. در جامعه سیاست؛ مجلسی ها از پس مجلسی ها و دولتی ها از پس دولتی ها بر می   بالای سر همه این ها رهبر هست و ضرورت نیست ما به میدان بیاییم. شما نگاه کنید هرکس در ایران به سربازی می‌رود سرباز وظیفه است اگر جنگ شود به میدان می‌آید اما به طور معمول و عادی کاری ندارند و به عنوان یار ذخیره هستند. در سیاست هم همین است ما ذخیره هستیم. سیاست به عنوان وظیقه دینی هیچ وقت تمام نمی‌شود اگر انسان 95 ساله هم باشد باید عصازنان و خم با عصا دشمن را تهدید کند ولو اینکه شهید شود.

یعنی شما معتقدید در حال حاضر فضا آنقدر مناسبت است و افراط و تفریط وجود ندارد که بخواهید وارد میدان شوید؟ و هنوز فکر می کنید نیازی به دخالت نیست؟

ببینید یکی از ابزارهای دخالت جراید و رسانه‌ها هستند، در حال حاضر هرکس به من مراجعه کند نظرم را اعلام می‌کنم شاید راهگشا باشد. هنوز جراید و رسانه‌ها نیازی احساس نکردند در زمان انتخابات صدا و سیما هیچگاه به سراغ من به عنوان یک آدم مطلع و جامعه‌شناس که جامعه خودش را به خوبی می‌شناسد و مطالعه جامعه شناسی دارد به سراغ من نیامد شاید من حرف‌هایی داشتم که به درد مردم می‌خوردو در حال حاضر خبرنگاران از من می‌پرسند فلسفه به چه درد می‌خورد من هم جواب می‌دهم و دیگر سئوالی نمی‌شود.

البته من فکر می‌کنم به دلیل حضور قشر جوان در روزنامه‌‌نگاری ایران و تاریخ شفاهی انقلاب ذهنیت حضور شما وجود ندارد شاید به همین دلیل است؟ شما فکر نمی‌کنید؟

من هیچ وقت درب را نبستم و همیشه بوده‌ام و در طول این 40 سال مبارزات سیاسی همیشه هم پاسخگو بوده‌ام .

×شما به عنوان کسی که در تمام این‌ سالها برای نظام فعالیت کردید، سخت‌ترین دوره و فتنه‌انگیزترین دوران انقلاب را چه سالی می‌دانید؟

سال 57 . در حال حاضر دوره اول انقلاب را در کشور های دیگر چون مصر، تونس ،‌لیبی و دیگر جاها می‌بینیم. امام (ره) در آن زمان به عنوان شخص نبود امام خمینی (ره) پدیده عجیب و غریبی در تاریخ است که سال‌ها بعد همه به اهمیت آن پی بردند که یک نفر همه مشکلات را پیش بینی و حل کرد. امام (ره) خیلی زرنگ بود، اول کار انقلاب را پیروز کرد و این شگرد سیاسی برای کسی که تجربه در این کار ندارد، بسیار ارزشمند است بعد حکومت نظامی را نقد، حکومت را طرد کرد. شاه را غیر قانونی دانست و اعلام کرد میزان رای مردم است.

او در آن سال در شرایط سخت و مشکلات بسیار زیاد گفت: بیایید ببینید مردم چه می‌خواهند. مردم با بیش از 98 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند و این سندی برای کشورهایی شد که ادعای دموکراسی داشتند. امام (ره) باز هم در آن شرایط معتقد بود باید تکلیف مملکت را روشن کنیم و از ما خواست قانون اساسی را بنویسیم در صورتی که این شرایط در هیچ کشوری مرسوم نبود. در این شرایط تلاش‌های آمریکا و صهیونیست‌ها ادامه داشت و قرار نبود که همیشه بمب بیاندازند آنها نفراتی داشتند به اسم علی، تقی، اصغر و غیره که در مجلس، خارج از آن،‌در دولت و همه مکان‌ها بودند و امام (ره) در آن سال هر چه کشید از اطرافیان بود. آنها خط غلط می‌دادند و به زور، خواهش و التماس نظر می‌دادند و گاهی هم موفق می‌شدند.

× مثلا در چه موردی؟ به یاد دارید؟

بله همین شورای انقلاب. امام (ره) با تشکیل این شورا مخالف بود من هم به شدت مخالف بودم به خاطر همین در سال 58 به امام (ره) نامه نوشتم.

 در این نامه چه مسئله‌ای را برای امام خمینی (ره) بازگو کردید؟

برای امام (ره)‌نوشتم، شورای انقلاب عین حکومت بازرگان است. در آن به استناد آیه‌ای از قرآن برای دولت موقت و خطاب به امام (ره) نوشتم "یریدون علو فی الرض و فسادا" و اگر جلو آنها را نگیرید هر اتفاقی وبال مردم را بگیرید به گردن شماست.

×سر چه موضوعی این نامه را به امام (ره) نوشتید؟

از دست دولت موقت بسیار ناراحت بودم. این دولت به من حکم داد و رئیس ساواک شدم به طوری که اطلاعات و امنیت دست من بود. می گفتند: خامنه‌ای آخوند نیست عین خود ما است اما من بعد از مدتی از دست دکتر یزدی قهر کردم و نامه‌ای به امام نوشتم.

× سر چی قهر کردید؟

مچ آنها را در لحظه خیانت گرفتم. داشتند اسناد ساواک را می‌دزدیدند که من رسیدم . تو صحنه عبدلعلی بازرگان هم بود. من هم به دم درب گفتند از فردا هیچ کدام را راه نداد. دو روز بعد یزدی آمد و به من گفت: آقای خامنه‌ای باید با شما صحبت کنم من هم گفتن حرفی برای گفتن ندارم و بالاخره با دعوا قهر کردم و دیگر نرفتم.

(آقای خامنه‌ای با خنده گفت: من جوان که بودم خیلی زود قهر می‌کردم) و بعد از این اتفاق به امام نامه نوشتم.

× نظرتان درباره دولت بازرگان چیست؟

ببینید بازرگان شخصا ضعف داشت من داستان‌هایی دارم که نشان می‌دهد عبدلعی بازرگان از نظر اجرایی، عقیدتی تنها یک تئوریسین و استاد دانشگاه بود و اطلاعاتی در این زمینه داشت او عین کسی بود که رانندگی را از روی کتاب یاد گرفتند، دستش در کار نبود و دکتر یزدی به معنای واقعی رئیس دولت بود.

× شنیدم که یک زمانی بازرگان از شما شکایت کرد؟ این درست است ؟

بله من اولین و آخرین نفری بودم بازرگان از او شکایت کرد. آن هم سر حرفهایی که در روزنامه کیهان درباره دولت موقت فکر کنم سال 59 یا 60 زدم. بازرگان شکایت کرد و دفاع کردم و در دفاعیه گفتم مرده نمی‌تواند حرف بزند و شکایت کند. چون دولت موقت مرده پس مرده نمی‌تواند شکایت کند و من تبرئه شدم.

× ببنید یک بحثی مطرح است که امام خمینی (ره) در آن زمان با گذاشتن دولت موقت به نوعی غرب را گول زد به طوریکه اگر از  همان اول انقلاب نیروهای مذهبی و  اصیل را می‌آورد باعث تحریک غرب می‌شد و انقلاب به خطر می‌افتاد به همین دلیل به بازرگان و در دوره انتقالی وقت داد تا رفع خطر کند. شما این تحلیل را قبول دارید؟

این نتیجه بود که حاصل شد، قصد امام (ره) این نبود. به امام (ره) گفته بودند این‌ها نیروهای خیلی خوب، مذهبی و متدین هستند. البته مهندس بازرگان را من می‌شناختم ما برای تدوین  اصل پیش نویس قانون اساسی به حسینیه ارشاد می‌رفتیم و جلسات در آنجا برگزار می‌شد و بعدها به دلیل ممنوعیت‌های به وجود آمده منزل حاج سید جوادی تشکیل می‌شد.

اصل پایه قانون اساسی که در حال حاضر همه می‌گویند دکتر حسن حبیبی نوشته را ما با یک عده حقوقدان نوشتیم او ننوشته است. امام (ره) در آن زمان در فرانسه بود ما پیش نویس را تهیه کردیم و فرستادیم مجلس. بعد هم گفتند حدود دو ماه  فرصت دارید برای رای دادن. به ما هم نگفتند مجلس خبرگان وزارت کشور این نهاد را مجلس بررسی پیش نویس قانون اساسی نامگذاری کرد یعنی حق ندارید خارج از این را تصویب کنید، اصل ولایت فقیه و شورای نگهبان هم در آن نبود. یکجوری برخورد کردند که اگر می‌خواهید رای بدهید اگر هم نمی‌خواهید رای ندهید و بنشینید. در این وضعیت هم یک آیین‌نامه درست کردند که به طور کلی دست را می‌بست و عملا هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم و حتی نمی توانستیم حرف هم بزنیم در آن زمانی یکی از کارهای مفیدی که من انجام دادم اعتراض به آیین‌نامه بود.

مرحوم بهشتی گفت: خودمان نوشتیم پس درست است. مرحوم آیت الله منتظری به دفاع از من بلند شد و در آن لحظه بود که مجلس هوشیار شد که با این آیین‌نامه دارد کلاه سرمان می‌رود.  گفتم: اگر ما اختیار داریم باید طرز اداره آن هم با خودمان باشد و خودمان چگونگی آن را تعیین کنیم. دولت نباید دخالت کند. امام (ره) متوجه شد اینها دارند با حول کردن آنچه خودشان می‌خواهند را در کاسه ما می‌گذارند. پس به این نتیجه رسیدیم که اینگونه نمی‌شود این مجلس خبرگان قانون اساسی است که با حدود 70 آدم خبره که 50 نفر آنها روحانی هستند تشکیل شده است روحانیانی که هیچ در این زمینه‌ها کار نکرده بودند و تنها هوش ایمانی به آنها کمک می‌کرد.

×   می‌توانید یکی از این موارد را برای ما مثال بزنید؟

بله گاهی در روند کار پیرمردی از یک گوشه سالن حرفی می‌زد که دست حقوقدان را با آن هم دانایی می‌بست. یکی از معجزات این بود که درباره مفادی داشت رای‌گیری می‌شد که دقیقا یادم نیست چه بود اما خیلی مهم بود و گروه منافق که نماینده هم در مجلس داشتند که معمم هم بودند می‌خواستند این طرح رای بیاورد. مرحوم بهشتی هم که شخصیتی بود که با همه رودربایستی داشت و همه را می‌خواست نگه دارد،‌ این طرح رای آورد و ما اعتراض کردیم. من در همان لحظه گفتم تعداد کافی نبود. مرحوم صدوق در آن زمان به دلیل مریضی که داشت زود به زود مستراح می‌رفت به محض بازگشت مرحوم صدوق گفتم: باید دوباره رای‌گیری کنید و آرام وی را در جریان گذاشتم و این طرح رای نیاورد.

×کمی درباره روند اصل ولایت فقیه در قانون اساسی می‌گویید؟ چه کسانی باعث این اصل در قانون شدند؟

مرحوم آیت بسیار آدم هوشیار بود، اصل ولایت فقیه را ایشان باعث شد البته در کنار وی همه جوان‌ها هم بودند. مرحوم هاشمی‌نژاد، آیت الله،‌ آیت الله العظمی شیرازی. البته باهنر خیلی آرام بود، اصلا صدا نداشت. در یک جلسه برای بررسی بنی صدر حرف می‌زد آیت الله مکارم شیرازی دفاع کرد که بسیار دفاع خوبی بود و خطر نبود اصل ولایت فقیه از بیخ گوش ما گذشت. جاهای مهمی هم بود که خودم نقش کلیدی داشتم و توضیح نمی‌دهم.

× نه نمی‌شود، آقای خامنه‌ای شما تاریخ شفاهی هستید که تاکنون این حرفها را نزدید و ما متاسفانه در هیچ جا اینها را نخواندیم باید برایمان توضیح بدهید؟ در کجا نقش کلیدی داشتید؟

مثلا گروه نهضت آزادی همیشه مراقب من بودند، همیشه حواسشان به این بود که من یک جاهایی باشم و یک جایی نباشم در دوره‌ای که قرار شد هرکس کمیسیون خود را اعلام کند من کمیسیون مربوط به دولت و قوه مجریه را نام نویسی کردم زیرا در آنجا بحث اصل ولایت فقیه مطرح می‌شد، مرحوم باهنر مصئول تقسیم‌بندی شد و گفت: به جز آقای خامنه‌ای بقیه اعضا در همانجایی که ثبت نام کردند مشغول به فعالیت می‌شوند و فقط آقای خامنه‌ای به دلیل رشته‌اشان به کمیسیون قضایی می‌روند و این مسئله نشان داد که اینها ولایت داشتند بر من.

10 روز  به صورت اجباری باید در کمیسیون اعلام شده توقف می‌کردیم و بعد از 10 روز آزاد بودیم در کمیسیون‌های دیگر شرکت کنیم.

من روز یازدهم رفتم کمیسیون دولت و دقیقا بحث بر سر ولایت فقیه بود. عزت الله سحابی نایب رئیس کمیسیون و مرحوم طالقانی رئیس بود. اما عملا کمیسیون دست سحابی بود. در این کمیسیون به جز این افراد آیت الله حائری، سلطانی، دکتر شیبانی، ربانی، مرحوم طاهری گرگانی و  مراغه ای هم بود و البته بنی صدر نبودة او کمیسیون اقتصادی بود.

خلاصه عزت الله سحابی علیرغم رفاقت و همکاری نگاهی به من کردند و ناراحت شدند، بعد که جلسه تشکیل شد من سر جای مرحوم طالقانی نشسته بودم و سحابی رو به مرحوم طالقانی گفت: اعضا مشخص هستند از خارج کسی نباید بیایید . او نمی‌دانست من برای همین آمدم . مروحوم طالقانی‌ هم که رفیق من بود گفت: مهم نیست آقای خامنه‌ای رفیق ماست و بحث شروع شد و مبحث ولایت فقیه مطرح شد.

نهضت آزادی می‌گفت شورای نگهبان هست و ما آن را قبول داریم این‌ها هم نگهبان قانون اساسی هستند و کافیست. اینها می‌خواستند یک چیز درست کنند که قم باشد و درب خانه همیشه بسته باشد و این‌ها تنها تایید کارهایشان را از آنها بگیرند. اما نمی‌دانستند روحانی زور باطنی دارد و با نور الهی که از زمان مشروطه جمع شده بود تصمیم اینها را وتو می‌کنند.

در زمان استراحت آمدم بیرون و این جوان‌ها را صدا کردم و به آنها گفتم که آقا اینها دارند برای ما آش می‌پزند و نمی‌خواهند بگذارند ولایت فقیه باشد.

× چه کسانی در این میان موافق و مخالف بودند؟

مرحوم طالقانی موافق بود اما به شدت ملایم هم بود. موضع مرحوم بهشتی تقریبا هم معلوم بود و هم نبود در کل سینه چاک نمی‌کرد. مرحوم آیت ریشش را اما برای این مسئله می‌تراشید، مرحوم  ایت الله منتظری هر چند کارهای اخیرش را قبول ندارم اما به صراحت دفاع کرد اما مرحوم بهشتی صیچ وقت به صراحت نگفت و ما نفهمیدم شاید هم قبول نداشت. در کل بحث‌های زیادی شد و بالاخره با تلاش این اصل رای آورد و غوغایی برپا شد. عزاداری برای نهضت آزادی بود.

درباره مفاد دیگر هم به همین منوال بود اینها همه مخاطراتی بود که خنثی و رد شد. بزرگترین مرحله خطر ما همین جمهوری اسلامی بود که مردم رای دادند و تمام شد. بعد از آن هم امام گفت: هرکس می‌خواهد رئیس جمهور بشود بیاید و مشکلی نیست روحانی هم نباشد و این بسیار فکر درستی بود.

× چرا روحانی نبودن رئیس جمهور فکر درستی است؟ چه تئوری برای این مسئله دارید؟

نیازی نیست رئیس جمهور روحانی باشد اصلا نباید روحانی باشد. بعد از امام خمینی (ره) هم باید این مسئله  رعایت می‌شد. برای ریاست مجلس و برخی از کارهای اجرایی اصلا روحانی بودن فرد صحیح نیست. تئوری من برای مطرح کردن این مسئله این است که بسیاری از این کارها نیروهایش هستند که آن را انجام بدهند.

ببنید هم‌اکنون خطاها به گردن مسئولان می‌افتد ما در حال حاضر روسای جمهوری درکشور داشتیم به استثنای مقام رهبری که نخست وزیر روحانی بودند در دوران ریاست جمهوری این افراد روحانی بودن و در زمان آنها بدترین اتفاقات برای کشور افتاد که شاید عامل اصلی هم نبودند اما به اسم این‌ها تمام شد.

احمدی نژادهای زیادی در حال حاضر در خانه‌اشان هستند که اگر فرصت به آنها برسد همین کارها را انجام می‌دهند. روحانی جایگاه خاصی دارد و در جای خودش باید به میدان بیاید.

روحانی باید از لحاظ علمی سطح بالایی داشته باشد و در حد مرجعیت باشد و در سطح تقوا هم که شرط ضعامت حکومت این است که تقوا داشته باشد. کسی اگر تقوا داشته باشد  مثل  امام (ره) می میرد در حالی که قرض دارد.

در حال حاضر سران برخی از کشورها چهل تا 200 میلیادر دلار در دنیا پول حساب شده شمرده دارند در صورتی که فردی که بخواهد منافع مملکت را رعایت کند باید مطیع به امر مولا و قانون مدار محض و حقوق مردم باشد. رهبر جمهوری اسلامی روحانی باشد کفایت دارد. رئیس قوه قضاییه باید مجتهد باشد اما نیازی به این نیست که معمم باشد. وزیر اطلاعات هم همینطور. اینها اگر مجتهد باشند کافیست اما نیازی نیست همه اینها معمم باشند.

× به نظر شما هم اکنون افرادی داریم که معمم نباشند و بتوانند ریاست قوه قضاییه را بر عهده بگیرند یا خیر؟

بله داریم . اما من نمی‌توانم اسم ببرم.

× پس به نظر شما سال های اول انقلاب فتنه انگیزترین سال ها بود؟

دقیقا حتی از فتنه  سال 88 هم بدتر بود. فتنه سال 88 یک حمله قوی به یک مرد قوی بود. در این فتنه قدرت نظام حساب نشده بود. شما در حال حاضر در دنیا نگاه کنید این چه چیزی است  که قدرتهای بین‌المللی را فلج کرده است. رئیس جمهور آنها آدمی نیستند پشت سر این کشورها یک صهیونیست بین المللی است که در پس آن هم آمریکا و دولت‌های اروپا و ناتو  قرار دارند که  همه تفنگ به دست هستند اما نمی دانند چه کنند چون میزان رای مردم است. یک حکومت مثل ایران هیچ گاه از بین نمی‌رود. زیرا رهبر، رئیس جمهور و دولت می‌گویند مردم چه می‌خواهند. مردم هم اسلام می‌خواهد. چرا اسلام می ‌خواهند چون اسلام کرامت انسانی را حفظ کرده و به انسان آزادی داده است به شخصیت افراد احترام می‌گذارد، با فقر مخالف است همه چیزهایی که دل یک آدم و وجدان سالم می‌تواند بفهمد را اسلام دارد به او می‌دهد.

و این مسایل از نظر مبنایی پایه دارد و جای بحث ندارد. انسان دیگر چه می‌خواهد. همین الان اگر در انگلستان بگویید حکومت اسلامی این است مردم به اسلام روی می‌اورند. در جامعه این  این حمله که خیلی حساب شده و قوی بود از سوی یک رهبری که محاسباتش محاسبات غربی است نمی‌تواند جلو رود و به همین دلیل و با این استدلالات است که مصر جمال عبد الناصر می شود سادات. قذافی مثبت و دیوانه می‌شود منفی. این دیوانه ضد صهیونیست می‌شود دیوانه طرفدار صهیونست و مردم را هم می‌کشد.

اما رهبری درست مبتنی بر اسلام و جامعه ای که اسلام را می‌شناسد و آن را می‌خواهد هچگاه تمام نمی‌شود. مردمی هم که آمدند فریب خورده بودند، رای داده بودند و خوب اشتباه کرده بودند. قبلا هم خیلی اشتباه کردند. مردم ما مردم خیلی خوبی هستند ولی یک مقداری کارشان دیر وقت و  دقیقه 90 است. از امروز باید بدانیم رئیس جمهور آینده را چه کسی انتخاب می‌کنیم. البته یک عده می‌دانند و و یک عده هم نمی‌دانند. شب انتخاب تلفن می‌زنند حسن آقا، حسین آقا به کی رای می‌دهید . سه چهار نفر می گفتند به فلانی می‌رود رای می‌دهد و بعد که از آنها می‌پرسید چرا به این رای دادید و می گویند اشتباه کردند.

مهمترین مساله برای نگهداری یک مملکت آگاهی مردم است و رسانه مسئول این کار است و اگر آگاهی ندهد یا معکوس بدهد خیانت کرده است. باید رسانه مردم را همیشه آگاه نگاه دارد.

×چرا این مسایل را پیش تر نگفتید؟ خیلی از این مسایل را ما هم به عنوان نسل روزنامه نگار نمی‌دانستیم . به نظر شما مقصر ماندن تاریخ ایران در وضعیت شفاهی کیست؟

 تقصیر رسانه‌ها است من که نباید بگویم بیایید از من سئوال بپرسید. تنها یکبار مرکز اسناد درخواست داد و من بعد از 15 سال قبول کردم اما هم‌اکنون یک سری مسایل در تاریخ ما مکتوب نشده است . شما می‌دانستید برای استرداد شاه فعالیت می‌شد.

× بله حاج آقا . منظورتان آقای قطب زاده است ؟

نه ایشان وزیر بودند . ما برای این کار فعالیت می‌کردیم. قطب‌زاده تنها با وکیل فرانسوی خائنش می آمد و می‌رفت. در جریان کار هم نبود . تازه در این میان مخالف هم بود اما به دلیل شرایط موجود مجبور بود این کار را هم انجام دهند.

× یعنی شما در شورای انقلاب این کار را می‌کردید؟ اصلا چه کسی به شما برای این کار دستور داد؟

نه در شورای انقلاب این کار را انجام ندادیم. آقای دکتر محمود کاشانی به من گفتند که کمیسیونی از طرف دولت در این رابطه راه اندازی شده است و شما بیایید مسئولیت آن را بپذیرید.

امام (ره) موافق بودند و مردم هم می‌خواستند این اتفاق صورت گیرد و به نوعی یک مطالبه  مردمی بود اما کار تخصصی و حقوقی سنگینی بود و احساسی هم نبود. ما رفتیم منابع را جمع کردیم و یک عده حقوقدان را هم در کنار خودمان قرار دادیم و شروع به کار کردیم.

× چه کسانی به جز شما در این کمیسیون بودند؟

محمود کاشانی، دکتر مدنی کرمانی، دو نفر استاد حقوق جزا از دانشکده حقوق بودند اسمشان یادم نیست. یک نفر از دیوان کشور هم بود.

× از کی این کمیسیون شروع به کار کرد؟

بعد از مجلس خبرگان اوایل دی ماه 58. مرحوم بهشتی بعد از مجلس خبرگان همان محل را محل دفترشان گذاشتند و همان جا که رئیس می‌نشست ایشان نشستند . به ایشان گفتم یک اتاقی به ما بدهید و لوازم و ابزاری . ایشان هم به ما دادند و ما هم از این اساتید دعوت کردیم و مدتی این پیگیری‌ها ادامه داشت و مکاتباتی انجام شد تا جایی که آمریکا  مجبور شد شاه را به پاناما فرستاد و به طور کلی و به قول معروف کارها در هوا ماند.

× یعنی اگر شاه در آمریکا می ماند آنجا مجبور بودند استرداد صورت می گرفت؟

بله دقیقا. آمریکا باید جواب می‌داد. در آن زمان قطب‌زاده یک وکیل فرانسوی هم داشت تا این  وکیل فرانسوی آمد و رفت من اعلام کردم این نعل وارونه می زند و با آنهاست در صورتی که پول زیادی هم می‌گرفت قطبی زاده یک جلسه آمد و گفت: آقای خامنه ای، این ها را نمی شناسم به اعتماد شما آمده‌ام.من هم گفتم دست و پاشو می‌بندیم و می‌آوریم اما شاه به پاناما رفت و تمام کارهای ما در هوا ماند. اگر در آمریکا می‌ماند باید به ایران می‌امد.

خیلی از خاطرات را فراموش کردم. تاریخ ما تاریخ ناقصی است خیلی از حرفهایی را که من نزدم خیلی از افراد دیگری بودند که آنها هم این حرف ها را نزدند. اگر این حرفها را جمع کنید هر کدام تیکه‌ای می‌شود برای ساختن پازل تاریخ و می‌تواند تاریخ ما را پر کند و این مساله جلوی دروغ گفتن یکسری را هم می‌گیرد.

× -دوست داریم ناگفته‌هایتان را آیت الله سید علی خامنه‌ای و سیر سیاسی شدن ایشان برایمان بگویید؟

اگر دنبال عنصرها می‌گردید، چند تا عنصر اصلی وجود دارد که مهمترین آن صداقت است. ایشان در جمع انقلابی که بودند از همه صداقتشان بیشتر بود و است و در این بین کوچک و بزرگ هم فرق نمی‌کند.

در آن برحه زمانی خیلی‌ها دنبال مقام بودند اما سید علی تنها می‌گفت: به من بگویید برای انقلاب چکار کنم؟ میزها را تمیز کنم. روزی زمین بشینم. مملکت را اداره کنم. فرقی برایشان نمی‌کرد. اگر تاریخ بدانید یادتان می‌آید ایشان حاضر نشد رئیس مجلس بشود. معاون چمران شد. در اوایل انقلاب در مدرسه رفاه کارهای تبلیغاتی می‌کرد. هیچ وقت نمی‌گفت: این کار را  نمی‌کنم.

در حزبی که داشتند همه با هم رفیق بودند هر کجا گفتند بنشین او نشست. ریاست مجلس را حزب داد وی قبول نکرد. گفتند رئیس جمهور گفت با من چه تناسبی دارد. آنها برای گرفتن این پست هولش دادند. در دوه دوم اگر به تصاویر خوب نگاه کنید می‌بینید ایشان خنده‌اشان گرفته بود. عین این کسانی که نقش های مصنوعی بازی می‌کنند. حالا شما ببنید چه فرقی می‌کند با کسی که سر می‌کشند برای قدرت.سر رهبری هم همینطور هم بود و این نشانه صداقت است.

 دوم دارا بودن استعدادهای خدایی که به درد کار مردم می‌خورد. عین یک راننده که باید باهوش باشد اگر راننده بنا باشد تا خطری دید بلرزد و یادش برود ترمز کند و به جای ترمز گاز بدهد نمی‌شود. عناصر و استعدادهای خدایی در ایشان وجود دارد از لحاظ جنبه های علمی عالی هستند و ت باید قبول کنیم که هر عمامه به سری با سواد نیست. کار ایشان در بیان و خطبه درست است. تواضع هم در برخورد با دیگران دارند و فکر می‌کنم دیگر چیزی نمی‌ماند.

خوب یادم می‌آید یک فردی در مجلس نماینده بود با همه قهر و بداخلاقی می‌کرد و کلا رفتار بسیار بدی داشت. زمان ریاست جمهوری چند نوبت از ایشان وقت خواستند ایشان وقت نداد تا رهبر شد دوباره این فرد وقت خواست ایشان گفتند: بگو بیاید، من حالا پدر این ها هستم. در این زمان بود که ایشان تمام مسایل گذشته را فراموش کردند حالا شما بگویید چند نفر این روحیه را دارند.

و این مسائلی بود که من به عنوان یک شخص همکار بیان کردم همین.

و دوران کودکی؟

در دوران کودکی خیلی مظلوم بود ما در بزرگسالی مظلوم شدیم.

رابطه شما با آیت الله سید علی خامنه‌ای بعد از رهبر شدن چه فرقی  کرده است؟

هیچ. ما به صورت روتین و مرتب دیدار داریم. دیدارهای خانوادگی به جا است و خودمان هم دیدارهای شخصی داریم که به صورت برنامه ای انجام می شود صحبت های علمی می‌کنیم و سئوالات دیگران را از او می‌پرسم.

×کدام وجه ایشان شاخص تر است ؟اقتصادی یا اجرایی ؟

ببنید اجرایی که می‌گویید بر می‌گردد به استعدادهای شخص. به قول معروف گاهی می‌گویند فلانی مدیریت بحران دارد. یعنی کشتی به تلاطم می‌افتد این خودش را نشان می‌دهد این یک استعداده. یک نفر است که درب را می‌بندد،‌می‌گوید به من بیچاره چکار دارید. مهندس بازرگان به من این را گفت. یک شب ساعت 11 شب آن زمان که من مسئول اطلاعات بودم با آقای سید جوادی پیشش رفتیم و من درباره چگونگی ورود اسلحه با وی صحبت کردم و پیشنهادهای کاری را به او دادم. داد زد:‌همه می‌آیند سر من می‌ریزند،  هیچ کاری نمیشود کرد. منم گفتم:‌ول کن برو آقا.

مرحوم رجایی هم اینطور بود. هر وقت کاری را به او می‌گفتیم می‌گفت:‌همه می‌ریزند سر من. این ها روحیه کار نداشتند خسته می‌شدند از کار. امام (ره) هیچ وقت خسته نمی‌شد، می‌گفت کار بیاورید مسئله بیاورید حل کنم.

مدیریت بحران هنر هم است اینکه در جاده صاف حرکت کنید و در آب آرام شنا کنید هنر و مهارت نیست. سید علی این خصوصیات را دارد.

×درباره همایش روز جهانی فلسفه و تحریم صورت گرفته درباره ایران توضیح دهید؟ فکر می‌کنید ادامه این حرکت به کجا ختم می‌شود؟

در آنجا یک حرکت مقطعی صورت گرفت. مثل یک لگد زدن. یعنی یک فرصتی پیش آمد که آنها لگدی بزدند یعنی یونسکو که بانی این مسئله بود گفت: پس گرفتیم. ارزش ایران یک ارزش جهانی نیست که بشود یک جشن جهانی را در آن جا گرفت. ما حرفهمان را پس گرفتیم. خوشبختانه وضعیت ما یک جوری است که هر کس هر جوری خلاف ما بگوید، مردم می‌گویند باز شروع کردند یعنی می‌فهمند یک مرض خاصی است و یک گروه خاصی دنبال تخریب ایران  هستند. این هم حرکتی از آن حرکات خاص بود.

ببینید در بخش اقتصادی از این ترفندها می‌شود بکار برد. مثلا اگر 10 دلار هم در بانک‌های آنها داشتیم می‌توانستند بگویند،‌ نمی‌دهیم. کسی می‌خواهد یک سفری برود می‌گویند ورود ممنوع است. خوب این تحرکات کاملا مقطعی است.

ما باید همیشه منتظر این قضایا باشیم و مثل همیشه این درجه خوشبینی خود را نسبت به غرب منظورم آمریکا و چند دولت مخصوص مانند انگلیس و دگیر کشورها کم کنیم. الیته همین صهیونیست‌ها بودند که رفتند آمریکا و در حال حاضر مرکز اصلی آنها این کشور است البته گاهی هم سر از دیگر کشورها هم درمی‌اورند، کشورهایی مانند ژاپن، کره‌جنوبی.

ما باید حواسمان جمع باشد در جامعه چه کسی که اسلحه به دست می گیرد و خلاف مصالح ملت حرکت می‌کند، چه جوانی که به خیابان می‌اید و شعار می‌دهد چه کسی که می‌خواهد رای بدهد نمی‌داند به چه کسی بدهد به کسی رای می‌دهد به فردی که طرفدارغربی‌ها است.

هیچ کس دوستدار اینها در غرب نیست. خوب من غرب شناس هستم و خوب آنها را می شناسم و می‌دانم باید با آنها به مانند خودشان رفتار کرد.

×  ، اگر قرار باشد غرب را تعریف کنید چگونه سیاست‌های این کشورها را توجیه می‌کنید؟

غرب به لحاظ مردمشان هرچه که هستند بی تقصیرند. اما به لحاظ حکومت‌هایشان مانند یک شبکه هستند دقیقا به مانند یک  اختاپوس که چند تا دست دارد. اینها از تو آستین آنها در می‌ایند،‌ این بدبخت‌ها منظورم همین سرسپرده‌ها هم اونها هم بی تقصیرند. پشت اینها شبکه های پشت پرده وجود دارد. در انگلیس بعد از سقوط  تاچر به صورت یک دست که سوسمارهای بزرگ شدن نشان داده شد. اینها امثال تاچر را هم می‌خورند و برایشان مهم نیست. این تحرمات با صهیونیست بین الملل هماهنگ است. گاهی فقط نامشان تغییر می‌کند گاهی، هفت خواهران،‌ اسلحه سازی و یا تولیدات دیگر است. هر کسی صاحب این‌ها است جز دسته این‌ها است.

ای کاش ما می‌توانستیم تغییرات در تعلمیات صهیونیست‌ها را بیان کنیم. کاش می‌شد پروتوکل‌ها را بیاوریم وسط و موارد آنها را بیان کنیم. اینها معتقد هستند "بشر ماییم، این موجودات زیبا نما که شما می بینید حیوانند، این‌ها را خداوند آفریده که شما استفاده کنید اگر هم نخواستید از بین ببرید." این که دسته دسته می‌کشند از همین تفکر نشات می‌گیرد. شما بیایید یک ملتی که مسلمان است و 30 سال این غربی‌ها را چزانده است را تاب نمی‌اورند.

این‌ها به جوانی که سبز بسته چقدر می‌توانند محبت داشته باشند؟ فرض کنید با جوان که می‌اید در خیابان من خودم را در کنار آن بگذارم و همان کار را انجام دهم. بعد می‌بینم که من چرا باید این کار را انجام دهم. اینکار چه نفعی برای ما دارد.  بعد می‌بینم نه برای من و نه برای نسل‌های بعد از من هیچ نتیجه‌ای ندارد. نتیجه این می‌شود که این ملت باید به صورت ید واحد در مقابل دشمن خارجی بیاستد و نباید این‌کارها را انجام دهد. رای می‌خواهد بدهد باید رای درست بدهد و کسی را انتخاب کند که بتواند حقوق، شخصیت و عزت آن را حفظ کند با این وضع هم هیچ مشکلی پیش نمی آید.

× ببنید فکر می‌کنم در مورد غرب در بخش خارجی آنقدر پرده ها بالا رفته که همه چیز عیان باشد، اما در بخش داخلی گاهی اینقدر فضا غبار آلود است که تشخیص موارد با چالش روبرو است، البته همه هم به مانند شما دستی بر آتش ندارند شما فکر می‌کنید فتنه‌ای در آینده اگر رخ دهد جنسش چیست؟

انسان را فکر اداره می‌کند و قاعدتا آنها اول روی فکر و بعد روی شکم اثر می‌گذارند. به طرف پول می‌دهند و می‌گویند این پول برو در کشور خارجی بخور و کیف کن. ولی نه بیشتر روی فکر اثر می‌گذارند. مخصوصا ایرانی و نسل ایرانی که هوش هوشمند، توجه و درک خوبی دارد. هر چند که ممکن است پوشیده از برخی از عقده ها باشد که گاهی منشا برخی از رفتارها می‌شود اما ایرانی‌ می‌تواند تشخیص دهد.

اما اینها از راه عقیده وارد می‌شوند و عقیده از راه تلقین است. تلقین هم که کار رسانه یا شخص است. تبلیغاتی می‌کنند که بی اثر هم نیستند. در این میان کسانی هم که طرح می دهد رموز روانشناسی را به خوبی بلند هستند و می‌دانند چطور می‌شود تاثیر گذاشت.

شما اگر همین الان به من بگویید چایی ضرر دارد، من هم شما را وادار می‌کنم که بپذیرید چایی ضرر ندارد اما وقتی خانه می‌روم دو تا چایی کمتر می‌خوردم. پس ببینید حرف کار خود را می‌کند.

آموزش غیر مستقیم بسیار موثر است و خطر بزرگی دارد.

× خوب شما فکر می‌کنید برای مبارزه با این انقلاب بر روی افکار باید چه کرد؟

 لزوم یک رابطه دائمی با جوانها و آگاه‌سازی آنها راهکار این مسئله است. مانند واکسن زدن می‌ماند. با این کار جامعه را واکسینه می‌کنیم. باید به آنها تاریخ و ماجراهای گذشته را به عنوان عبرت انتقال دهیم. باید برایشان مثال بزنیم مانند این مساله که در زمان ما مسایل صدر اسلام مطرح می‌شد. تاریخ تکرار می‌شود ما خوارج، یاقی و تاقی داریم .

البته اینکه در مملکت هیچ اتفاقی هم نیفتد نمی‌شود. مدیریت باید قوی‌تر باشد این هم یک ضرورت است مدیریت ما ناقص است. دولت، قوه مقننه و قوه قضاییه، قوای ما خوب کار نمی‌کنند. در بخش فرهنگی مشکل داریم. بنده در این سن و سال نباید بیایم این کارها را انجام بدهم. تازه هیچ کس هم نمی‌گوید بارک الله.

کتاب ملاصدرا چاپ می‌شود می‌گویند چه لزومی دارد! اما ما خیلی کمبود داریم باید همه کمک کنیم. کارهای ما پایه‌گذاری برای آینده است. در آینده از همین‌ها می‌شود استفاده کرد.

× نظرتان راجع به صدا و سیما و عملکرد آن چیست؟

رسانه عمده ما صدا و سیماست و من کارش را قبول ندارم. اگر یک مغازه‌ای یا رستوران غذاپزی 99 درصد غذاهایش لذیذ و مفید باشد و یکی از آنها مسموم باشد درب آن را می بندید. صدا و سیما هم تا 100 درصد سالم نشود باید درب آن را بست.

البته این تلویزیون برنامه خوب هم دارد اما صدا و سیما درست مثل حلوا فروشی می ماند که حلوای سالم هم دارد اما در کنار آن حلوای پر از میکروب هم دارد. در حال حاضر نگاه کنید ببینید من فردی هستم که با ورزش، هنر و دیگر موارد آشنام و می‌بینیم این مسایلی که پخش می‌شود خارج از دور است. در این رسانه فیلم نداریم، یکبار یک فیلم سطح پایین را آنقدر تعریف کرد که همه را شوکه کرد. ما حتی در سطح دنیا هم فیلم خوب نداریم. حالا می‌گیوند فلان فیلم خوب است پس شما ببینید بد آن چه می‌شود که این خوبش است.

مثلا آموزش و پرورش چطور در مدارس درس می‌دهند در بخش های مختلف در  آموزش‌های ما نیمی از مردم ما زن هستند از دختر 10 سال تا زن 60 ساله که در  در جامعه نقش دارند.

خوراک فرهنگی برای آنها نداریم. اسلام برای ما یک مسئله خاص است زن ایرانی باید دنیا را تکان دهد. در فیلم‌هایی که نهضت‌ها نشان می‌دهند در بحرین کوچولو زن‌ها صف مقدم هستند و این همه از آثار تشیع است. در مصر روز اول زن نبود بعد آرام آرام به میدان آمدند. متاسفانه جوان ما در مدرسه نمی‌داند برای چه زندگی می‌کند و تمامی این مسائیل در آموزش و پروزشة دانشگاه و دیگر موارد خلاصه می‌شود. من در دانشگاه‌ بودم و تمام این دوره‌ها را دیدم در کوی دانشگاه خوابیدم و همه این مسایل را درک می‌کنم.

× حاج آقا در حال حاضر باز هم با نسل جدید ارتباط دارید؟

نه به خاطر محدودیت‌های ایجاد شده ارتباطی وجود نیست اما جوان را درک می‌کنم وقتی با آنها می‌نشینم  در حد یک جوان هم فکر می کنم. بنده از قدیم ارتباط با جوان‌ها داشتم . باید فرق جوان‌ها را با یکدیگر دید.

من در زمان انقلاب در مدرسه نهضت آزادی کمال و کارآموز درس می‌دادم و مسئول پذیرش من هم مرحوم باهنر و بهشتی شدند. آنها آنجا درس می‌دادند اما گفتند ما گرفتاریم و حالا نوبت شماست و من می‌رفتم آنجا و در کنار جوان‌ها بودند.

در آن محیط بچه‌ها پرپر می‌زدند کسی به سئوالاتشان جواب بدهد یا مشکلشان را حل کند. دانش‌آموزی پیش من آمد و اعتراف کرد که سیگار می‌کشد و خانوادگی مشروب می‌خورند و ما با حرف‌هایمان از آنها جوان‌های انقلابی ساختیم که توانستند بر روی خانواده‌ خود هم تاثیر بگذارند.

یکی از ضرورت های جامعه این است که با جوان حرف زده شود. در همین رسانه تلویزیون که من به هیچ عنوان نمی‌پسندم در برخی از مواقع حرف‌های خوبی از روحانی و غیر روحانی در آن زده می‌شود ولی آیا کفایت می‌کند یا نه؟ شبکه سه دائما فوتبال نشان می‌دهد معلوم است در این شرایط جوان به حرف های یک پیرمرد گوش نمی‌کند ذائقه‌اشان نمی‌کشد و مزه آن را نچشیده است.

یک زمانی در سال 60 در رادیو برنامه خانواده داشتم ،‌ یک افرادی می گفتند که این برنامه را گوش می‌کنیم که آدم تعجب می کرد. خانم‌ها که به طور کلی مشتری این برنامه بودند.

در آن زمان یک نفر با من تماس گرفت گفت: اگر یکسال جلوتر این برنامه پخش می‌شد من طلاق نمی‌گرفتم. آقایان هم می‌گفتند، خدا پدران را بیامرزد راحت شدم.یکبار در مجلس نشسته بودم یک سرهنگی آمد و گفت: خانمم گفت دیدیش ببوسش.

این نمونه‌هایی است که تجربه کردم و نشان می‌دهد مردم نیاز دارند.

× البته ارتباط روحانیت با جوان‌ها کم شده شما قبول دارید؟

 این ارتباط را کم کردند،‌البته روحانی هم بیکار نیست حتی روحانی که در مسجد نشسته کارش را انجام می‌دهد. در مسجد دخترها را شوهر می‌دهند پسرها را زن می‌دهند،‌وام می‌دهند. و مردم را از مشکلات نجات می‌دهند. مردم ما به روحانیت اطمینان داشتند برای همین کارها بود.

قبل از انقلاب یکبار از حلبی آباد به سمت تهرانپارس در شرق تهران رفتم دیدم مردم در یک محل از یک اب هم می‌خوردند و هم در آن رخت می‌شورند. بالاخره یک لوله آب آشامیدنی گرفتم.

من در آن زمان یک روحانی بودم که وکیل دادگستری بودم. شهرداری می‌گفت:‌شما منزلتان آنجاست!

روزهای اول انقلاب رفتم به این بخش گفتم هر کس برود شهرستان به آن در آن شهر خانه می‌دهیم و 30 درصد رفتند.

اما وقتی به مجلس آمدم رابطه قطع شد.

×ولی الان کمتر شده است؟

نه الان هم  هست. در حال حاضر به مردم هم بگید روحانیت زود این‌ةا به یادش می‌آید.

به هر حال روحانی در حوزه خود مسئول است. صدا و سیما وظیفه خود را دارد آموزش و پرورش هم همینطور. البته یک کارهایی می‌کنند اما کامل نیست.

این مجموعه نارساست و باید درست کنیم. حلبی آباد نباشد و جوان بیکار نداشته باشیم.مرد و زن ما باید خوب و درست فکر کنند وقتی درست فکر کردند، منحرف نمی‌شوند. جوان‌ها را باید پرورش داد باید جوانی درست کنیم که در او زمینه‌های انحراف از بین برود و این سبب واکسینه کردن جامعه می‌شود.

این دولت وظایف خود را به خوبی انجام می‌دهد. دولت‌های بعدی باید بهتر از اینها باشند. مردم خوب انتخاب کنند با ریش و صلوات و تسبیح نیست. انتخاب با تایید این و آن نیست. مردم باید  تجربه کنند روحانی هم نباشد. روحانی باید پشت دولت باشد و کمک کند.بارها گفتم در دوران بعد از انقلاب متاسفانه اثر نمی‌کند. در تمامی دوره‌های تاریخی ما، پادشاهان ما آدم‌های قلدری بودند اما حکومت نمی کردند حکومت را به‌ دانشمندان،‌ ابن سیناها، خواجه نصیرها و نظام الملک‌ها می‌سپردند. اداره کردن حکومت باید با فکر،‌ فلسفه و برنامه باشد

قبل از اسلام هم طبقه‌ای به نام مغان وجود داشتند که روحانی، حکیم، فیلسوف بودند که مملکت را اداره می‌کردند. رئیس جمهور باید بهترین مشاوران را داشته باشد از جمله روحانی. البته روحانی هم نه برای مسایل شرعی،‌این مسایل در رساله‌ها است. خط درست، مشی درست.

اول خط باید درست باشد بعد مشی. اول طرح و بعد اجر. اول نظر بعد عمل در این صورت است که آینده خوبی داریم.

× دغدغه شما بیشتر فرهنگی است؟

همه‌اش فرهنگی نیست اما فرهنگ پایه است.

ماجرای شکل­گیری 99 نفر در مجلس دوم ـ که شما هم از رهبران آن بودیدـ چه بود؟

چون دوره اول نخست وزیری میرحسین موسوی سراسر با مصالح ملی و مذهبی برخورد داشت و ناهماهنگی آن با رئیس جمهوری و خط مستقیم مجلس و روحانیت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب مجدد رئیس جمهور این موضوع مسلم بود که نه رئیس جمهوری مایل به انتخاب مجدد موسوی برای نخست وزیری است و نه قشر اصلی مجلس و نه اکثریت ملت و قراین نشان میداد که امام(ره) هم با وی موافقت ندارند. بنابرین دورنمای سیاست هم نشان نمیداد که شخص مذکور مجدداً از طرف رئیس جمهوری معرفی شود و مجلس به آن رأی بدهد، از اینرو همه عوامل طرفدار سیاستهای مخرّب وی بکار افتادند که میرحسین موسوی دوباره به قدرت برسد.

چون از انصراف مجلس و رئیس جمهوری مأیوس بودند به امام خمینی روی آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه بکار افتادند و با حضور مکرر نزد امام(ره) و مدح موسوی چنین وانمود کردند که جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوی هستند و انتخاب نشدن وی صدمه محسوسی به جبهه خواهد زد و این همان نقطه حساسی بود که امام نسبت به آن فوق العاده حساسیت داشتند و اطرافیان هم این را بخوبی میدانستند؛ درست همان وضعی که بعد درباره جام زهر دادن به امام تکرار شد و یکی دو نفر مؤثر جنگ چنین به عرض امام رسانده بودند که جبهه امکان دفاع بیشتر ندارد و امام ناگزیر بسختی و بتلخی برای حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را نوشیدند و با متارکه جنگ موافقت کردند ولی بعد که خلاف گفته امنای خائن برایشان ثابت شد جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگیرد. از اینرو نه بصورت حکم شرعی یا قانونی بلکه بصورت نقل قول از ایشان توسط یک نفر اعلام شد که امام(ره) به مجلس پیام داده­اندکه میرحسین را انتخاب کنند.

این موضوع در میان نمایندگان غلغله­یی راه انداخت و روح و وجدان عده­یی از مجلس در فشار قرار گرفت که آیا به تجربه و علم خود عمل کنند یا به میل امام؟ من یکی از افرادی بودم که بشدت در فشار روحی بودم، از طرفی نمیخواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف دیگر وظیفه شرعی و قانونی خود میدانستم که به میرحسین رأی ندهم و تا صبح روز رأی­گیری در همین تردید بودم و برای بسیاری از نمایندگان که با من مشورت میکردند جوابی نداشتم و این حالت اکثریت مجلس بود که خیرخواه بودند و با میرحسین عقد مودت نداشتند.

نتیجه این شد که سرانجام 99 نفر به میرحسین موسوی رأی نداند و بقیه که عده­یی طرفدار میرحسین و عده­یی در شک و تردید بودند به وی رأی دادند و او نخست وزیر شد. پس شکل گیری 99 نفر در واقع اتفاقی بود و بر اساس نوعی جبهه­گیری و یا فراکسیون و مانند آن نبود و اکثر این 99 نفر از رأی و اقدام دیگری خبر نداشتند ولی وجدانشان راحت بود که کار درستی انجام داده­اند و مشکل آخرتی ندارند.

 ـ شکل­گیری 99 نفر در مجلس دوم چه تحولاتی را در صحنه سیاسی ایران برجا گذاشت و باعث چه اتفاقاتی شد؟

موضوع رأی ندادن 99 برای امام شوک بزرگی بود چون امام ارادت این افراد به خود را میدانستند و با هوشمندی زیادی که ایشان داشتند زود متوجه موضوع شدند و بعدها هم حقیقت قضیه بر ایشان روشن شد. امّا این قضیه ابزار و پیراهن عثمان تبلیغاتی شد برای گروه میرحسین در مجلس تا مخالفان سنتی خودشان را از عرصه سیاست بیرون و آنها را ضد امام و مخالف خط امام معرفی کنند و تهمت و افترا و سخنرانیها و مصاحبه­ها و توهینهای این دسته علیه 99 نفر شروع شد و تا توانستند بداخلاقی و سیاه­نمایی کردند ولی عجیب اینجاست که تبلیغات ایندسته از مخالفان که بیشترشان بعد نوکر آمریکا و صهیونیسم درآمدند، نه فقط در توده مردم مؤثر واقع نشد که حتی باعث بالا رفتن قدر و مقام آنها در حوزه­های انتخابیه شد و سیل نامه­ها و پیغامهای تشکر از مردم به نمایندگان میرسید.

 ـ خاطره ناگفته­ای از ماجراهای 99 نفر در مجلس دوم بیان فرمایید؟

یک خاطره از این واقعه آن است که همانطور که گفتم من از این تردید خود خیلی ناراحت بودم و شب رأی­گیری خواب راحت نداشتم ولی صبح قبل از آمدن به مجلس ناگهان در دلم افتاد که کار را با استخاره یکسره کنم. این بود که قرآن را برداشتم و استخاره کردم؛ آیه عجیبی آمد که اول دلم لرزید ولی خوشحال شدم و با شادی به مجلس آمدم.

نمایندگانی که عادت داشتند با من مشورت کنند و دیگران هر کس از من میپرسید که چه خواهم کرد و من با جزم و قطع میگفتم که رأی نخواهم داد. از آن آیه قرآن تا کنون به کسی چیزی نگفته­ام ولی امروز برای شادی کسانی که از وقایع اخیر رنج برده و غم بسیار دیده­اند میگویم آیه مبارکه در سوره نور میفرمود: جز مرد زناکار زن زناکار نمیگیرد و این کار بر مؤمنین حرام شده است!

 سال 1388 میوه تلاش حدود سی ساله صهیونیسم و بین الملل و آمریکا و انگلیس بود. دشمنان وقتی از دولت موقت و بنی صدر و واقعه طبس و نوژه و صدام مأیوس شدند، تمام نیروی خود را روی دولت و اطرافیان میرحسین موسوی متمرکز کردند؛ اطرافیانی که عده­یی از آنها امروز در زندان هستند یا بودند.

جبهه مقابل این توطئه نیمه پنهان، مجلس بود که متأسفانه اکثر هیئت رئیسه و عده­یی از اوباش مجلس بنمایندگی از دولت بدترین رفتار را با این عده داشتند. پس از مجلس دوم، عده­یی از این افراد به دولت رفتند و به محکم و استوار کردن زیر ساخت (فونداسیون) یک براندازی از درون نظام پرداختند و این کار در ابعاد فرهنگی، اقتصادی و پولی، دیپلماسی و سیاسی و تبلیغاتی و رسانه­یی و حتی جمع آوری و سازماندهی اوباش و اراذل شهر تهران و برخی مراکز استانها انجام شد.

شما در ادوار پیش از آقای احمدی نژاد میبینید که چگونه از هر طرف فعالیتها بسود دشمن بود و دشمنان خارجی با سکوت و یا کلام خود رندانه از دولت و دولتمردان حمایت میکردند.

وقایع براندازی، اقدام رسمی و جزمی دشمنان برای بهره­گیری از سرمایه­گزاریهای سی ساله خود بود و چون به فرمول انقلابهای رنگین اطمینان داشتند بدون ترس از شکست به میدان آمدند و با دست انتقام الهی روبرو شدند.

 ـ چقدر آن حرکت را بعد از گذشت بیست سال، درست و صحیح ارزیابی می­کنید به عبارت دیگر اگر دوباره به آن دوران بازگردید همان تصمیم را می­گیرید؟

درباره رأیی که به میرحسین موسوی و برخی رؤسای دولت نداده­ام هیچگاه پشیمان نشدم بلکه بمرور زمان به صحت کار خود هم در موضوع 99 نفر و هم در واقعه خائنانه پذیرائی و پالوده خوری افراد غیر مسئول ایران با مک فارلین ـ معاون رئیس جمهور آمریکا ـ و سؤالی که هشت نفر از نمایندگان از دولت کردیم، یقین و اطمینان پیدا کرده­ ام.

منبع: همشهری ماه/زینب کریمیان

تیمسار را خاک نکنید !

 بسمه تعالی 


«من سیلی برادران پاسدار را به مرحمت اجنبی ترجیح می دهم». این بخشی از دیالوگ «کامران» با تیمسار، ثابتیان و تقی نیا در فیلم «خانه عنکبوت» است. کامران که خبرنگار و روشنفکر است با 3 تن دیگر از وابستگان رژیم پهلوی در ویلایی در شمال کشور، عملیات نظامی پنجه عقاب (EAGLE CLAW) در صحرای طبس و آغاز کودتای آمریکا را انتظار می کشد. اما عملیات شکست می خورد و چهار مرد مستأصل و هراسان از گرفتار شدن، به جان هم می افتند و یکدیگر را از پای درمی آورند.کامران سرانجام مجبور می شود به رغم میل خود، تیمسار مغرور را از پا درآورد و چال کند. نقش «کامران» را مسعود بهنود بازی می کند که خود، نویسنده داستان است. عذاب وجدان ناشی از خیانت، خبرنگار و روشنفکر همپا با ژنرال های طاغوتی و گوش به فرمان بیگانه را راحت نمی گذارد تا آنجا که می گوید «من سیلی برادران پاسدار را به مرحمت اجنبی ترجیح می دهم». آیا حال و روز جفاکاران به ملت در دو کودتای مخملین سال های 1378 و 1388 غیر از فضای کلی حاکم بر «خانه عنکبوت» است؟ در پاسخ این سؤال باید قدری درنگ کرد.
قصه از آنجا تراژیک و غمبار شد که ابتدا پای نامحرمان و سپس بیگانه دوباره به فضای سیاست کشور باز شد. انقلاب همه این تارهای عنکبوتی را روبیده بود اما تدریجا سروکله نامحرمانی که با انقلاب و اسلام سر ناسازگاری داشتند پیدا شد. گارد بسته برخی جریان های سیاسی در برابر نامحرمان و سپس بیگانگان گشوده شد. طیفی از آنها طمع کردند که در رقابت های سیاسی و انتخاباتی، پارسنگی بر کفه خویش بگذارند و موازنه را به سود خود تغییر بدهند. پس، استفاده از معاضدت منافقان و مفسدان و منحرفان را مباح شمردند یا چشم بر آن بستند حال آن که طیفی دیگر از همین ها، کاملا با «ضدانقلاب» و بیگانگان رانده شده از ایران بسته بودند. تنیدن در تارهای عنکبوتی از نو آغاز شد درحالی که در این فرایند شبکه گستری، طمع کردگان وطنی (جبهه بعدی اصلاحات،) خود طعمه ای بیش نبودند. نردبانی بودند که می شد پس از بالا رفتن از دیوار، به دور انداخت یا هیزمش کرد و سوخت. سند می خواهید؟ ماجرایی از آقای گنجی- مجسمه بلاهت- را کامران قصه خانه عنکبوت با شما باز خواهد گفت. بی دلیل نیست که همین روزها گنجی عملا رفقای سابق خود را دروغگو و فرصت طلب می خواند حتی اگر بشنود که عاشقانه هایی نظیر «عوضی، دون کیشوت، موجودی که سم بر زمین می کوبد و...» را نثارش می کنند. کار بیخ پیدا کرده است. درست مانند فردای 5 اردیبهشت 1359 که پنجه عقاب در صحرای طبس با سجّیل ابابیل درهم شکست. حالا به جای اسب تروای اصلاح طلبی، جامعه مدنی، جنبش مسالمت آمیز و بدون خشونت و...، نام «درازگوش تروا» در همان حلقه های معارضان شنیده می شود. و نیز اعترافات فراوانی شنیده می شود که نه به واسطه بازجویی است و نه از جایگاه پاسخگویی در دادگاه. فعلا ماجرای کامران (بهنود) و مهاجرانی و گنجی و مخملباف و ابراهیم نبوی و قطاری از مشابهان آنها را تا همین جا داشته باشید، تا دوباره به روایت خانه عنکبوت بازگردیم.
همین روزها جماعتی سیاست باز که با گندم نما و جوفروشی به نام خاتمی از خرداد 76 به عرصه قدرت بازگشتند و در فتنه خیانت بار سال های 78 و 88 نقش «لولا» را ایفا کردند، هوس حضور دوباره در عرصه سیاست و انتخابات را در سر می پرورانند. اینها همان هایی هستند که از آشوبگری و ساختارشکنی چیزی به دست نیاوردند هیچ، که سر بزنگاه، نقاب نفاق از سیمایشان انداختند و آن روی کریه خود را عیان کردند. آیا به این قیافه کریه که آبله فتنه در آن داد می زند، عشوه اصلاح طلبی و کرشمه شرط گذاری برای حضور در انتخابات می آید؟ شما را به خدا این ناز و غنج به آن قیافه می خورد؟! کامران خانه عنکبوت اگرچه در اوج التهاب بلوای هشت ماهه 88، خود به آیین جاهلی برگشته بود و به تعبیر خودش جزو «زنجیر پاره کرده ها» بود اما بعدها طبق معمول از موضع پیر خردمند و شیخ حکیم گفت که برای براندازی اول باید چاه را می کندید و پس از آن مناره را می دزدیدید. مناره به این بزرگی را مگر می شود پشت در گذاشت و بعد گفت چاکر خانواده! ما رفتیم و برگشتیم! این جماعت، طلقایی هستند که بی محابا و به ناجوانمردی تا مرز همکاری با دشمن و محاربه و فساد فی الارض پیش رفتند. تا تیغ شان برید، خیانت و جنایت کردند و اگر امروز به رغم خشم و غیرت طوفانی آفرینندگان حماسه 9 دی نفس می کشند، صرفا از صدقه سر مرحمت نظام و بزرگواری و کرامت مقتدایی است که یوسف وار با نابرادران مواجه شد. بگذریم که این نابرادران، روی فرزندان جفاکار یعقوب راهم سپید کردند.
خوب گفته آقای تاج زاده که راه میانه ای وجود ندارد. با این توضیح که حضرات یا راست گفته اند که در انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم، و انتخابات مجلس هفتم و هشتم آن هم به شکل سازمان یافته تقلب شده، که پس غلط می کنند به رقابت در انتخابات بیایند. یا اینکه دروغ گفته اند- به بزرگی مناره دزدیده شده- که در آن صورت اهلیت حضور در رقابت مربوط به حوزه مدنیت را ندارند و به جای شاخه به شاخه کردن، باید از گذشته خود اعلام توبه و برائت کنند. راه میانه ای وجود ندارد. نظام و مردم همه تخفیف هایشان را داده و بیش از قاعده، عفو و اغماص کرده اند. با خیانتکار که معامله نمی کنند. همین آقای تاج زاده سال گذشته به محسن صفایی فراهانی و عبدالله رمضان زاده گفت- و ویدئوی آن همچنان در اینترنت موجود است- «برای بنده که تجربه انتخابات رو دارم، می دونم که در انتخابات تقلب نشده، ممکنه یکی دو میلیون عقب جلو بشه [!] ولی ما انتخابات رو باختیم. حالا به جای 25 میلیون و 14 میلیون، شده باشد 14 میلیون و 25 میلیون مثلا». حوادث تلخ و بی سابقه پس از خرداد 1388 را از همین نقطه باید بازخوانی کرد؛ ادعای دروغ و خیانت آلود «تقلب» به عنوان اسم رمز آشوب و کودتای آژاکس 2. رفتار آنها که می دانستند و دروغ به این بزرگی گفتند، رفتار ملامت آمیز یهودیان است که خداوند درباره شان فرمود «حق را با باطل نپوشانید و شما حقیقت را با آن که می دانید، کتمان می کنید» (آیه24 سوره بقره)
زمانی (10 خرداد 1369) مقتدای فرزانه انقلاب فرموده بودند «آیا روشنفکرنمایانی که در سایه آزادی اسلامی فرصت و امکان آن را یافته اند که صفحاتی را به داعیه روشنفکری، از سخنانی خوشایند بیگانگان مطرود پرکنند، شهامت آن را دارند که به صراحت اقرار کنند داغ و غصه آنان نه برای علم یا آزادی، بلکه به خاطر جمع شدن سفره ننگین فسق و فساد است؟ و دشمنی آنان... به انگیزه بازگشت به همان دنیای شرم آوری است که بیگانگان برای آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن کمک گرفته بودند؟». همین روزها خبری در رسانه های ضدانقلاب از رفتار و گفتار آقای بهنود در خلوت لندن منتشر شده که به غایت اندیشیدنی است و ذهن کنجکاو را تا گفت وگوی چند سال پیش وی- با محوریت بازخوانی کارنامه حضور خود در عرصه سیاست و روزنامه نگاری از قبل از انقلاب- می راند و این سؤال را پدید می آورد که تناقض خلوت و جلوت تا کجا؟ پتکین آذرمهر از عناصر ضدانقلاب مقیم لندن، اخیراً در پاسخ به بهنود که او را شعبان بی مخ توصیف کرده بود، روایتی از هم نشینی و ملاقات های مکرر خود با بهنود در لندن را باز گو می کند. «آذرمهر»که همچنین با افرادی نظیر امیرعباس فخرآور و برخی آشوبگران متواری فعال در فتنه تیرماه87 ارتباط ارگانیک دارد، درباره زندگی واقعی «کامران» خانه عنکبوت می نویسد: «بهنود را پای صندوق رأی در لندن [سال84] دیدم و از او پرسیدم برای رأی دادن آمده؟ او هم تأیید کرد که آمده بود به مصطفی معین رأی بدهد. آن موقع بهنود مانند من یکی از امضاکنندگان طرح رفراندوم بود که شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود... اینجا در لندن از نزدیک روشنفکرهایمان را دیدم. چند سال پیش بهنود را از نزدیک در خانه آقای اثنی عشری دیدم. در بحبوحه ماجرای فرج سرکوهی بود و بهنود به لندن آمده بود. چند تا از این شاعرها و نویسنده های وطنی هم آمده بودند بهنود را ببینند، من هم فکر می کردم آمده اند درمورد ناپدید شدن فرج سرکوهی صحبت کنند اما چایی که صرف شد، بساط [....] برپا شد ... 2سال پیش از انتخابات و در جلسه ای از بهنود سؤال شد که تقلب بشود چی؟ او پاسخ داد جمهوری اسلامی تقلب نمی کند، نکرده و نخواهد کرد. بیرون از جلسه دیدم به برخی از دور و بری هایش می گفت مخالفان جمهوری اسلامی 5درصد هستند نه بیشتر.»
اگر مایلید درباره خیانت ها و دروغ های این جماعت علیه جمهوری اسلامی بیشتر بخوانید، سری به گفت وگوی خودمانی مارس و آوریل 2004 آقای بهنود با قاصدک آن لاین (نشریه برخی دانشجویان مقیم تورنتو) بزنید که در رسانه ها دیده و خوانده نشد. این سلطنت طلب برکشیده مهاجرانی و خاتمی می گوید «از سال ها پیش معتقد بودم و در سخنرانی های خارج از کشور هم می گفتم که در نظام، آدم های معقولی هم وجود دارند. آن موقع دو تا نمونه بیشتر نداشتم، می گفتم کرباسچی و مهاجرانی. اگر می خواستم عقب تر بروم خاتمی را هم می گفتم... [در پاسخ سؤال خبرنگار مبنی بر مقایسه سانسور در قبل و بعد از انقلاب] اصلاً نوع گفتمان در زمان شاه جور دیگری بود. یعنی در زمان شاه طوری بود که حتی در جمع چند نفره هم کسی کمتر از اعلی حضرت نمی گفت، نوشتن که هیچ. از نخست وزیر هم حتی نمی شد انتقاد کرد. از وزرا هم نمی شد. هویدا هر سال که شاه به سن موریس برای اسکی می رفت، سردبیرها را می خواست و می گفت شاه دو ماهی می خواهند استراحت کنند و خسته شده اند. اگر جوادیه آب ندارد و یا بم نان ندارد، همیشه نداشته اند. در این 2ماه هیچ خبر منفی ننویسید... هویدا می گفت اشکالی ندارد مردم حتی 40 هزار تا از روزنامه شما را نخرند، پولش را می دهیم. بعد از انقلاب حتی در بدترین دوران مطبوعات، موقعی که ماها مخفی شده بودیم، سانسور این طوری نشد، یعنی به این ترتیب که نماینده ساواک بیاید بغل دست من، تیتر بخواند... من نمی دانم چرا اکبر گنجی الان مانده زندان. اگر امکان داشتم بهش می گفتم ماندن یا نماندن تو در زندان برای کسی مهم نیست. این دفعه که از زندان مرخصی گرفته بود، من بهش تلفن کردم... گفت دو سال پیش شما بودید و آمدید، همه آمدند دیدن. الان کسی نیست اینجا... برای جامعه، بودن یا نبودن اکبر توی زندان فایده ای ندارد... نوشته های زمان انقلاب را می خواندم می بینم خیلی ساده دل بودیم. دوره دوم خرداد خوبی اش این بود که ما بودیم، تجربه را منتقل می کردیم اگر کسی هم شبیه جوانی ما- یک ذره تندتر- مثل گنجی بود، بالاخره کسی مثل ما هم می گفت نکن. تازگی ها ابراهیم نبوی یک نامه تندی نوشته به شادی صدر. در آنجا نوشته که در آن روز [دوره اصلاحات] همه تسمه پاره کرده بودیم. بهنود می گفت همه باهم از چراغ قرمز رد نشویم... از حق نگذریم آقای خامنه ای ایستاده، تا حالا نگذاشته خاتمی را بخورند. وگرنه می خورندش، اگر آقای خامنه ای نباشد... آقای خاتمی در دنیا به هیچ کس به اندازه آقای خامنه ای بدهی ندارد. یعنی اگر هر 9روز یک بحران درست کردند، او در هر 5روز یک بار نجاتش داده. یعنی در هر پنج روز یک بار دستش را گرفت جلو و از حداکثر نفوذش استفاده کرده تا خاتمی را نخورند.»
پنجه عقاب شکسته است. اگر نشکسته بود هم، سیلی مردم ایران در 9 دی 88، صدبار به مرحمت اجنبی شرف داشت. ما به همکاران ستون پنجم دشمن نمی گوییم ژنرال ها و تیمسارهایتان را زیر خاک کنید- خواری و ننگ برای آنها عذاب آورتر از مرگ است- اما دست کم به این وضعیت ارّه نشینی خاتمه دهید. یا زنگی زنگ یا رومی روم. برای نجات دیر نیست. توبه کنید، اعتراف کنید، جبران کنید. النجاه فی الصدق. راهی جز این، به سرنوشت یهودیانی ختم می شود که حق را با باطل پوشانند و درحالی که آن را می دانستند و می شناختند، کتمان کردند تا سزاوار لعنت خداوند شدند. آنجا که ایستاده اید موضع لعنت است نه موقف انتخابات و شایستگی حضور در آن.
محمد ایمانی

ایست و بازرسی هزینه !

 بسمه تعالی 


موضوع این یادداشت پیرامون نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و چگونگی صف آرایی و آرایش سیاسی گروه ها و احزاب و تشکل ها و ائتلاف های قبل از آن در بازه زمانی چند ماهه آینده نیست بلکه اشاره ای هشدارگونه به معضلی است که گریبانگیر نظام انتخاباتی کشور شده است. معضل و عارضه ای که متاسفانه در ایام نزدیک به انتخابات سخن از آن بسیار می رود ولی با برگزاری انتخابات تا دوره بعدی یا شروع انتخابات دیگری به دست فراموشی سپرده می شود:
«منابع مالی انتخابات و هزینه های هنگفت و گزاف تبلیغاتی برخی نامزدها» از همین روی؛ علت این نوشته در این مقطع زمانی و در شرایطی که 8 ماه به انتخابات نهمین دوره مجلس زمان باقی مانده امیدی است که اگر همه نهادهای مربوطه با درک اهمیت موضوع دست به دست هم بدهند و آستین همت را بالا بزنند می توانند ریشه این آفت و معضل هولناک را بخشکانند و پس از سه دهه و برگزاری بیش از 30 انتخابات خواسته به حق مردم و مطالبه افکار عمومی در جلوگیری از تبلیغات رنگین و هزینه های سرسام آور و سنگین برخی نامزدها در انتخابات را جامه عمل بپوشانند.
1- اجازه بدهید بدون مقدمه و صغری و کبری چیدن های تشریفاتی و وقت گیر- به قول معروف- برویم سر اصل مطلب. کمترین تردیدی وجود ندارد مردم و اقشار مختلف جامعه که بزرگترین سرمایه گرانسنگ نظام جمهوری اسلامی ایران هستند و در تمامی بزنگاه های حساس و سرنوشت ساز- از جمله انتخابات- نقش خود را به بهترین وجه ممکن به سرانجام رسانده اند با ریخت و پاش های آنچنانی و هزینه های هنگفت و سرسام آور از سوی برخی نامزدها در انتخابات مخالف هستند. عموم مردم با حضور حداکثری خود در تمامی انتخابات های پس از انقلاب سنگ تمام گذاشته و دشمنان کمین کرده را ناکام گذاشته اند اما همین مردم درباره تبلیغات برخی نامزدها و تامین منابع مالی آن دو سؤال مشخص و شفاف را دارند: 1- هر نماینده چقدر برای نامزدی خود هزینه می کند؟ 2- منبع مالی این هزینه ها از کجا تامین می شود؟
متاسفانه باید به این حقیقت تلخ اشاره داشت که هیچگاه به این دو سؤال افکار عمومی در صحنه عمل و میدان انتخابات پاسخ داده نشده است.
2- علت عدم شفافیت مالی برخی نامزدها در انتخابات و روی آوردن به تبلیغات پرهزینه و گزاف برای کسب آراء به عوامل متعددی برمی گردد. از جمله این عوامل نبود نظارت دقیق بر فعالیت ها و منابع مالی نامزدهای انتخاباتی است که ریشه آن نیز در ضعف و خلأ قوانین موضوعه جای دارد.
متاسفانه مجموعه قوانین انتخاباتی در خصوص مقوله تبلیغات نامزدها به گونه ای است که از اهرم بازدارندگی در جلوگیری از هزینه های سرسام آور و تبلیغات پرزرق و برق و پرهزینه بی بهره است. به عنوان نمونه، قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی - مصوب 7/9/1378- دارای 10 فصل و 94 ماده است که فصل ششم خود را مشتمل بر 10 ماده به «تبلیغات» اختصاص داده است؛ اما درباره منابع مالی نامزدها و هزینه های گزاف و اقدامات خلاف در این زمینه ساکت است و بالطبع با این مختصات قانونی، کانون های قدرت و ثروت و کلان سرمایه دارها حاشیه امنی می یابند تا در صحنه انتخابات با نامزدهایی که به قصد خدمت به مردم پا در این میدان گذاشته اند رقابت کنند و برای صندلی های مجلس که باید مظهر عصاره فضایل ملت باشد خیز برداشته و سوگیری نمایند.!
3- رهبر خبیر انقلاب ماه پیش در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی با اشاره به انتخابات پیش رو در اسفند ماه سال جاری خطاب به آنها تأکید کردند که برای کسب رای به صاحبان ثروت و قدرت نزدیک نشوند.
«آقا» خاطرنشان نمودند: «این را ما با شما بی رودربایستی عرض کنیم، بالاخره ما برادران هم هستیم؛ همدیگر را بایستی تواصی به حق و تواصی به خیر کنیم. این خیلی خطر بزرگی است که کسی به خاطر تأمین نمایندگی در یک دوره، نزدیک بشود به صاحبان ثروت یا به صاحبان قدرت؛ این خیلی چیز بدی است؛ این از آن چیزهایی است که خدای متعال از آنها نمی گذرد و انتقام خواهد گرفت. این چیزها روی عاقبت- عاقبت به خیری که اینقدر برایش اهمیت قائلیم- و روی جامعه اثر منفی می گذارد.»
از سوی دیگر؛ دبیر محترم شورای نگهبان نیز ماه گذشته در همایش مسئولان دفاتر استانی و مدیران ستادی این شورا با اشاره به انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: «در این دوره عده ای با سوء استفاده از مقام و جایگاه خود یک جریان انحرافی را به وجود آورده اند و با توسل به راه های نامشروع و پول های کلان که با سوء استفاده از قدرت کسب کرده اند، می خواهند مجلس را قبضه کنند.»
آیت الله جنتی در این همایش حتی در ادامه سخنان خود از تلاش افرادی برای حاکمیت سرمایه در انتخابات ابراز نگرانی می کند.
هرچند این نگرانی مسبوق به سابقه بوده و به دوره پیش رو محدود نمی شود اما بی شک تداوم این نگرانی ها به نبود یک مکانیسم قانونی و شفاف پیرامون تبلیغات در انتخابات بخصوص مقوله تأمین منابع مالی نامزدها برمی گردد.
بازهم باید به بیانات راهگشای رهبر انقلاب اشاره کرد که با نگرانی همیشگی نسبت به مقوله تبلیغات در انتخابات می فرمایند: «یکی از کارهایی که بنده چه در تبلیغات انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاست جمهوری همیشه نگران آن هستم، این است؛ نه خودشان تبلیغات پرخرج کنند، نه به طرفدارانشان اجازه دهند. بعضی افراد ممکن است بگویند به ما ربطی ندارد، این کار پرخرج را دیگران می کنند شما بگویید نکنند.» (28/2/80- در خطبه های نماز جمعه تهران)
اکنون سؤال این است که با توجه به هشدار رهبر معظم انقلاب و دبیر شورای نگهبان آنهم مشخصاً درباره انتخابات پیش رو، مسئولان و نهادهای مربوطه چه اقداماتی در این باره انجام داده اند؟ سؤال کلیدی و اصلی این است که آیا تمهیدات لازم برای جلوگیری از هزینه های تبلیغاتی گزاف برخی نامزدهای مجلس نهم اندیشیده شده است؟
4- فرض کنید آنهم از نوع محال- چه اینکه فرض محال که محال نیست- جریانی انحرافی و قدرت طلب با چینش افراد خود و صرف کردن هزینه های هنگفت و نجومی در انتخابات، به شماری از کرسی های مجلس برسد؛ آن وقت اتفاق نامبارکی که به وقوع پیوسته از بین رفتن استقلال و شأن نمایندگانی است که در دام این جریان افتاده اند چرا که وامدار بودن آنها به کانون های قدرت و ثروت مانع بزرگی برای ایفای وظایف نمایندگی در بستر قانونی و منافع ملی است.
از طرف دیگر؛ در چرخه ای که برخی از نامزدها با اتکاء به هزینه های سنگین انتخاباتی به مجلس راه پیدا کرده اند این ضرر جبران ناپذیر را برای کشور در پی دارد که بسیاری از شایستگان و آنهایی که به تعبیر شهید بهشتی مصداق شیفتگان خدمت اند نه تشنگان قدرت از راه یابی به عرصه خدمت و تلاش در مسیر تعالی نظام باز بمانند.
5- اکنون با توضیحات بالا سوالی که پیش کشیده می شود این است که در برابر این معضل خطرناک چه باید کرد؟ راهکار اصولی و در عین حال بیرون از دایره تعلل و دست روی دست گذاشتن های درازمدت چیست؟
پاسخ «سهل ممتنع» است؛ با این توضیح که اگر همه اعم از مردم، مسئولان و نهادهای مربوطه و رسانه ها به وظایف خودشان به درستی و بهنگام عمل نمایند به آسانی می توان جلوی هزینه های سنگین و تبلیغات رنگین کذایی را گرفت و صاحبان قدرت و ثروت را در مسیر اهداف زیاده خواهانه و نامشروعشان ناکام گذاشت ولی اگر به هر دلیلی و با هر توجیهی هرکسی به سهم خود غفلت کند کار سخت شده و مسیر آنچنان صعوبت پیدا می کند که به موقع نمی شود اقدام موثری کرد و باز این قصه پرغصه برای دوره یا دوره های بعدی انتخابات نقل خواهد شد و...
از همین رهگذر؛ شایسته است مجلس شورای اسلامی با شناسایی نیازها در برطرف کردن ضعف ها و نواقص قوانین انتخاباتی درخصوص تبلیغات نامزدها خارج از مدار موازین شرعی و عرفی و صرف کردن هزینه های گزاف و هنگفت نقش خود را ایفا نماید. بی شک وجود قوانین بازدارنده و پیشگیرانه سهم بسزایی در جلوگیری از ریخت و پاش ها و سوءاستفاده کانون های قدرت و ثروت خواهد داشت.
تا فرصت باقی است باید در مجموعه قوانین انتخابات مجلس اصلاحاتی پیرامون شفاف سازی منابع مالی هزینه ها و تبلیغات انتخاباتی نامزدها اعمال و عملیاتی شود.
شورای محترم نگهبان که وظیفه خطیر و حساس سلامت انتخابات را برعهده دارد نیز باید به مسئله هزینه های تبلیغاتی غیرمتعارف نامزدها ورود پیدا کند. البته سخنگوی محترم این شورا چندی پیش حتی هشدار داد که؛ «صرف هزینه های تبلیغاتی غیرمتعارف نامزدها در اعلام رسیدگی به نتیجه انتخابات موثر است.» اما مع الوصف؛ در بسیاری از موارد به حکم «پیشگیری بهتر از درمان است» نباید اجازه داد که سوءاستفاده گران و جریان های انحرافی فرصت مانور و جولان پیدا کنند.
رسانه ها و مطبوعات نیز در این میان وظیفه مهم و حساسی را برعهده دارند و در راستای رسالت شان باید تلاش مضاعفی در روشنگری و آگاهی افکارعمومی به خرج دهند. ضمن آنکه رسانه ملی و شبکه های استانی رادیو و تلویزیون می توانند با برنامه ریزی دقیق و منظم بستری را برای نامزدهای انتخاباتی فراهم کنند تا آنها از این طریق و بی آنکه نیاز به صرف هزینه های تبلیغاتی آنچنانی داشته باشند با مردم ارتباط برقرار کنند.
رهبر معظم انقلاب در همین زمینه تاکید داشتند؛ «اطلاع پیدا کردم ساعت های فراوانی برای نامزدها وقت گذاشته اند که از طریق تلویزیون و رادیو با مردم حرف بزنند... خیلی خوب؛ این بهترین تبلیغات است. رادیو و تلویزیون همه جا وجود دارد؛ چه نیازی هست که برای تبلیغات گوناگون رنگینی که بعضی جاها می کنند، پول زیادی مصرف شود که احیاناً بعضی افراد هم نتوانند خودشان آن خرج را کنند و مجبور باشند از کسانی بگیرند و خدای ناکرده وامدار شوند.»
و بالاخره باید گفت، مردم انقلابی و مومن نظام جمهوری اسلامی باید نقش موثر و کارای خود را با رای ندادن به جریان های انحرافی متصل به قدرت و ثروت ایفا کنند و نامزدهایی را که وامدار این جریان ها شده اند، از رسیدن به خانه ملت که به تعبیر بلند امام راحل در راس امور است باز دارند.
حسام الدین برومند

شطرنج ایرانی و قمار آمریکایی در منطقه

 بسمه تعالی 


در یک ماه گذشته، سرعت تحولات منطقه نسبت به 5 ماه قبل از آن اندکی کاهش یافته اما در عوض، تحولات به سطحی بنیادی تر و عمیق تر منتقل شده است.
یک روش بررسی استراتژیک تحولات منطقه این است که ببینیم فضای منطقه خاورمیانه در مجموع به چه سمتی در حال حرکت است و برنده نهایی بازی کیست. این روش علاوه بر اینکه مستلزم بررسی دقیق حجم انبوهی از جزئیات است، به اندکی قدرت پیشگویی هم نیاز دارد و هم اینکه اقتضا می کند از سطح وقایع نگاری صرف فراتر برویم و از منظری راهبردی و بلند مدت به تحولات بنگریم. یک روش دیگر اما -که به سختی می توان آن را از روش اول تفکیک کرد- این است که تحولات را کشور به کشور بررسی کنیم و ببینیم هر کدام از بازیگران در هر کشور خاص تا چه حد به اهداف خود دست یافته و بعد تلاش کنیم با یافتن روند های کلی، یک تصویر کلان از وضعیت منطقه به دست بیاوریم. این یادداشت از روش دوم استفاده می کند و تلاش خواهد کرد با ارائه توصیفی دقیق از وضعیت چند کشور درگیر بحران، یک الگوی کلی را بویژه از این جهت که راهبرد آمریکا تا چه حد کامیاب بوده ترسیم کند.
از لیبی یعنی غربی ترین کشور جهان اسلام شروع کنیم. آمریکا و ناتو به این دلیل وارد جنگ لیبی شدند که تصور می کردند اولا به آسانی قادر به حذف قذافی از صحنه و به چنگ آوردن منابع آن، خواهند بود و ثانیا این پیام را به مردم منطقه خاورمیانه می دهند که برای رها شدن آنها از چنگ آنچه در غرب دیکتاتوری خوانده می شود آماده پول خرج کردن و به خطر انداختن جان سربازانشان هستند. بویژه تحلیل آمریکایی ها این بود که به این مداخله نظامی نیاز دارند تا بتوانند اعتبار از دست رفته خود را نزد مردم خاورمیانه بازسازی کنند. جنگ اکنون عملا به بن بست رسیده است به این دلیل که 1- توان نظامی ناتو آنقدر نبوده است که ابتدا برآورد می شد و همین باعث شد رابرت گیتس در سفر دو هفته پیش خود به بروکسل به صراحت ناتو را به تنبلی و ناشی گری نظامی متهم کند و بگوید که اگر قرار باشد همیشه بار ناتو را آمریکا به دوش بکشد دیگر نیازی به هم پیمانی نظامی به اروپا نخواهد بود. 2- اروپایی ها یکی یکی در حال کنار کشیدن از جنگ هستند چرا که بحران اقتصادی بی سابقه منطقه یورو، اساسا به آنها اجازه چنین ولخرجی هایی را نمی دهد و احتمال اعتراض های خیابانی در بسیاری از کشورهای اروپایی قوت گرفته است. 3- آمریکا هم حضور نظامی خود در عملیات لیبی را کمرنگ کرده به این دلیل که اوباما در آستانه انتخابات 2012 به شدت تحت فشار جمهوری خواهانی است که سیاست خارجی او را پرهزینه و فریبکارانه توصیف می کنند. ضمن اینکه بحران اقتصادی درونی آمریکا طوری است که مسلما مردم آمریکا علاقه ای ندارند در حالی که بچه های خودشان بی کارند هزینه بازی های جنگی کمپانی های نظامی در آفریقا را بدهند. 4- و بالاخره اینکه ولو راه حل سیاسی در لیبی به نتیجه برسد، هیچ تضمینی نیست که گروه جایگزین در لیبی همانی باشد که آمریکایی ها می خواهند. از 30 عضو شورای انتقالی لیبی، فقط اسامی 10 نفر اعلام شده چرا که آن 20 نفر دیگر جنگجویان مسلمانی هستند که همانقدر که با قذافی دشمنی می ورزند آمریکا را هم خصم خود می دانند. بنابراین دورنما در لیبی (ظرف 6 ماه آینده) این است؛ تشکیل یک حکومت اسلامی بیخ گوش اروپا.
مورد دوم مصر است. در مصر، فضا روز به روز ضد اسراییلی تر، و تا آنجا که آمریکا در کنار اسراییل باشد، روز به روز ضد آمریکایی تر خواهد شد. علت هم این است که با توجه به ضد اسراییلی بودن عمیق افکار عمومی مصر، هرچه به سپتامبر یعنی ماه برگزاری انتخابات پارلمانی نزدیک تر می شویم کاندیداها برای جلب بیشتر نظر مردم هم که شده مجبورند در سر دادن شعارها و اتخاذ مواضع ضد اسراییلی با هم مسابقه بگذارند و همین باعث خواهد شد که آمریکا هم دیگر (به دلیل ملاحظات داخلی) چندان نتواند بر فضای داخلی مصر اثر بگذارد.
اکنون پروژه آمریکایی ها در مصر این است که اگر بتوانند از طریق شورای نظامی انتخابات پارلمانی را منتفی کنند بهانه ای که می آورند این است که ابتدا باید قانون اساسی مصر نوشته شود و بعد انتخابات پارلمانی برگزار شود اما نگرانی اصلی این است که اگر انتخابات در شهریور برگزار شود بدون شک گروه های اسلامی و در راس آنها اخوان، اکثریت مطلق پارلمان را در اختیار خواهند گرفت. اخوان المسلمین - که آمریکا دریافته آینده مصر بدون تردید در اختیار آنهاست- به صراحت گفته است که اگر به هر دلیلی انتخابات به تعویق بیفتد رویارویی سنگینی را با شورای نظامی به راه خواهد انداخت طوری که این شورا هم به مبارک ملحق شود. اخوان عقیده دارند اگر بناست قانون اساسی نوشته شود این کار باید بعد از تشکیل مجلس خلق و توسط نمایندگان منتخب مردم انجام شود که این البته فاجعه ای برای آمریکا خواهد بود چرا که معلوم است از درون قانون اساسی که اکثریت اخوانی مجلس مصر بنویسد، جز حکومت اسلامی بیرون نخواهد آمد.
فعلا آمریکایی ها دو نقطه امید دارند. یکی اینکه مشکلات اقتصادی گریبان مردم مصر را چنان بفشارد که هر لحظه خود را محتاج کمک های اقتصادی غرب ببینند و به این ترتیب امکان کنترل تصمیم های سیاسی آنها از طریق باج گیری اقتصادی برای آمریکا محقق شود. این امید، بیشتر از آنکه واقعیت باشد، توهم است. نه آمریکا و نه اروپایی ها اساسا در موقعیتی نیستند که بتوانند کمک های مالی چشمگیری به مصر بکنند ضمن اینکه مردم مصر دریافته اند تا زمانی که مجلس و دولت مردمی و ضد آمریکایی روی کار نیاید، هر چه هم کمک خارجی وارد مصر شود در چنبره فساد حاکمان نیست و نابود خواهد شد. نقطه دوم امید آمریکا این است که خیال می کند توانسته با حذف کردن چهره ای مانند نبیل العربی و جایگزین کردن او با محمد العرابی مصر را از ایران دور نگه دارد. اما این امید هم دیری نخواهد پایید. همانطور که همه مقام های مصری گفته اند تصمیم اصلی در مورد نحوه روابط با ایران را پارلمان آینده مصر اتخاذ خواهد کرد که گفتیم لاجرم اسلامگرایان ضدآمریکایی در آن اکثریت خواهند داشت. وقتی شورای نظامی منحل شود و پارلمان و دولت آینده مصر شکل بگیرد، آن وقت تازه آمریکایی ها خواهند دید که قیام مردم مصر چه بر سر راهبرد منطقه ای آنها آورده است.
و سوم، باید به وضع سوریه هم نظری اجمالی انداخت. روز نخست، راهبرد آمریکا در سوریه این بود که با سوء استفاده از فرصت تحولات منطقه اگر توانست دولت اسد را ساقط کند و اگر نه، آن را چنان تضعیف نماید که بتواند امتیازهایی کلان در مورد روابط با ایران و حزب الله از آن بگیرد و به تدریج سوریه را از محور مقاومت حذف کند. مهمترین ماموریت برای ایجاد ناآرامی در سوریه بر عهده سعودی و اسراییل گذاشته شد. مجموعه اطلاعات موجود نشان می دهد میزان سرمایه گذاری که سعودی برای زمین زدن حکومت بشار اسد انجام داد تقریبا فقط با اسراییل قابل مقایسه است. به تدریج، آمریکایی ها سعی کردند ترکیه را هم وارد بازی کنند. طراحی آمریکا این بود که با سوء استفاده از پیوند تاریخی ترکیه و اخوان المسلمین، ترک ها را که همواره با هوشمندی از ورود به بازی شیعه- سنتی در منطقه خودداری کرده بودند، به درون این پروژه خطرناک بکشاند که البته تا حدودی هم موفق شد، اما به تدریج مشکلات این راهبرد خود را نشان داد. نخست اینکه اکثریت مردم سوریه هرگز با معترضان همراهی نکردند و رادیکال کردن تحرکات اقلیت از طریق سوق دادن آن به درگیری مسلحانه با دولت نیز نتوانست جای خالی اکثریت غایب را پر کند. در نتیجه اعتراضات در سوریه، همواره اعتراض اقلیت باقی ماند. در مرحله بعد، آمریکایی ها دریافتند که یکپارچگی و انسجام طبقه حاکم بویژه ارتش و نیروهای امنیتی در سوریه به حدی است که امکان بوجود آوردن هیچ شکافی در آنها وجود ندارد بنابراین امکان کودتا هم منتفی است. اتفاق سوم این بود که در پیش گرفتن راهبرد اصلاحات هوشمندانه توسط اسد، همراهی با اعتراضات بویژه در شهرهای بزرگ مرکزی را هر چه کمتر کرد و محور آمریکا-اسراییل- سعودی دریافت که دورنمای سرنگون شدن اسد در کوتاه مدت مطلقا قابل سرمایه گذاری نیست. شاید به همین دلیل هم بود که آمریکایی ها هرگز عباراتی که درباره مبارک استفاده کردند را درباره اسد به کار نبردند و نهایتا اینکه نه آمریکا و نه اسراییل نتوانستند اطمینانی در این باره بوجود بیاورند که جایگزین احتمالی اسد کمتر از او ضد اسراییلی خواهد بود و برعکس این موضوع به طور قطعی مطرح بودکه جایگزین حکومت اسد هم با درجه بالایی ضد اسراییل عمل خواهد کرد. در نتیجه اکنون وضع راهبرد آمریکا در سوریه این است: اسد آنقدرکه آنها برای امتیازگیری ضروری بود ضعیف نشده، روابط سوریه-سعودی که قبل از تحولات رو به بهبود بود عمیقا متشنج شده، ترکیه دیگر قادر نخواهد بود نقش واسطه پس پرده بین سوریه و اسراییل را برعهده بگیرد و ضمنا دولت اسد هم بیش از هر زمان دیگری دوست و دشمن خود را شناخته وبه ایران نزدیک شده است.
این تحلیل کامل نیست، چون وضعیت اردن، بحرین، یمن،سعودی، تونس، ترکیه و افغانستان و پاکستان را بررسی نمی کند اما از همین مقدار می توان نتیجه هایی بسیار قابل توجه گرفت:
1- آمریکا در هیچ کدام از کشورهای کلیدی منطقه قادر به تغییر دادن بازی به نفع خود نبوده است.
2- همچنان نیروهای مردمی و گروه های سازمان یافته اسلامی نقش اصلی را در پروژه های آینده دولت سازی در منطقه دارند و هرچه این نقش برجسته تر شود، منطقه به الگوی ایرانی نزدیک تر و ازنظم مطلوب آمریکا دورتر خواهد شد.
3- هیچ نسخه ای از پروژه دموکراسی سازی آمریکایی برای وضعیت جدید منطقه وجود ندارد و دموکراسی های جدید در منطقه به شدت ضد آمریکایی خواهند بود.
4- بحران اقتصادی و سوء مدیریت متمرکز، احتمال انتقال بحران های خاورمیانه به اروپا و آمریکا را بسیار زیاد کرده است. بنابراین، آمریکا و اروپا برای کنترل اوضاع داخلی خود هم که شده باید به حضور منطقه ای را کمرنگ کنند.
شاید بتوان همه این تحلیل را در این یک جمله خلاصه کرد: آمریکا در منطقه قمار بازی می کند و ایران شطرنج.
مهدی محمدی

مقدمه ای بر توان استراتژیک موشکی ایران

 بسمه تعالی 


1- هرگونه بحث درباره برنامه موشکی ایران مستقیما با بحثی بزرگتر پیوند می خورد و آن هم این است که چه عواملی ایران را به یک قدرت منطقه ای تبدیل کرده است؟ به این سوال معمولا چهار نوع پاسخ داده شده است. پاسخ اول این است که ایران یک قدرت منطقه ای است به این دلیل که هیچ کشور دیگری در منطقه خاورمیانه دارای ظرفیت های انسانی، نهادی و جغرافیایی ایران نیست. پاسخ دوم این است که ایران تنها کشور منطقه خاورمیانه است که یک برنامه هسته ای مستقل و بسیار پیشرفته را از دل انواعی از محرومیت ها و محدودیت ها با موفقیت توسعه داده است. از منظر مادی، برنامه هسته ای موجب شده ایران به یک منبع جدید و تقریبا تمام نشدنی تولید انرژی و همچنین کالاهای قابل صادرات به بازار فناوری های سطح بالا (مانند سوخت هسته ای) دست پیدا کند. از منظر سیاسی هم برنامه هسته ای یک منبع تمام نشدنی تولید اقتدار ملی است که غربی ها به هیچ کشور دیگری در منطقه خاورمیانه اجازه دست یابی به آن را نداده اند. پاسخ سوم این است ایران یک قدرت منطقه ای است به این دلیل که قلب محور مقاومت محسوب می شود. در باره این موضوع بین تحلیلگران تقریبا هیچ اختلاف نظری وجود ندارد که تا وقتی مسئله ای به نام مقاومت وجود دارد ایران قدرت اول منطقه باقی خواهد ماند و دقیقا به همین دلیل هم هست که آمریکا در دوران اوباما تصمیم گرفته به هر قیمت ممکن نوعی سازش را در منطقه ایجاد کند. آمریکایی ها عقیده دارند کوتاه ترین راه برای پایین کشیدن ایران از جایگاه قدرت اول منطقه این است که با ایجاد سازشی میان اسراییل واعراب، «مسئله مقاومت» منتفی شود. و پاسخ چهارم برنامه موشکی ایران است. این نکته در میان تحلیلگران امور نظامی و راهبردی در غرب بی گفت وگو پذیرفته شده است که ایران دارای پیشرفته ترین برنامه موشکی در منطقه خاورمیانه است و هیچ کشوری در منطقه، حتی در بلند مدت قادر به پر کردن فاصله خود با ایران در این حوزه نخواهد بود. مهم ترین سندی که این موضوع را تایید می کند گزارشی است که رونالد برگس رئیس سازمان اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA) در 19 اسفند 1389 (10 مارس 2011) منتشر کرد و در آن تاکید شده است که ایران پیشرفت چشمگیری در توسعه فناوری موشک های بالستیک داشته است که لااقل در منطقه خاورمیانه رقیبی برای آن وجود ندارد.
2- تبدیل شدن این اصل به یک اصل بدیهی در ذهن تحلیلگران نظامی غربی که «ایران بزرگترین قدرت موشکی خاورمیانه و یکی از معدود قدرت های موشکی جهان است»، دارای یک پیام راهبردی بسیار مهم است و آن هم این که برخلاف بسیاری از قدرت های غربی که برتری نظامی خود را از راه توسعه سلاح های «غیر متعارف» (بویژه سلاح های هسته ای، میکروبی و شیمیایی) به دست آورده اند، ایران برتری نظامی خود را بر پایه سلاح های متعارف استوار کرده است. در دکترین دفاعی ایران، جایی برای سلاح های NBC Nuclear Biologic Chimistrical) باز نشده و به همین دلیل شاید بتوان ادعا کرد ایران تنها کشوری در جهان است که بدون تکیه بر سلاح های نامتعارف توانسته قدرت نظامی خود را تا حدی غیر قابل رقابت در محیط اطرافش توسعه بدهد و البته بدون شک برنامه موشکی نقشی بی بدیل در آن ایفا کرده است. پیام راهبردی این موضوع آن است که برخلاف آنچه آمریکایی ها تصور می کنند ایران برای حفظ برتری منطقه ای خود هیچ نیازی به ساخت سلاح هسته ای ندارد. توسعه برنامه هسته ای غیرنظامی در کنار رشد برنامه موشکی و ترکیب این دو با نفوذ روز افزون منطقه ای، باقی ماندن در جایگاه قدرت اول منطقه را در بلند مدت تضمین خواهد کرد.
3- برنامه موشکی ایران از دو بخش تشکیل شده که هر کدام ماموریت ویژه ای دارد. بخش اول، برنامه موشک های پدافندی ایران است که اهدافی اساسی دفاع در مقابل تهاجم هوایی دشمن را تعقیب می کند. پیشرفت های ایران در این حوزه که به طور کامل در قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا(ص) تجمیع شده بر دفاع از آسمان کشور متمرکز است و یک سیستم رصد و رهگیری زمین پایه کاملا بومی را بوجود آورده است. کشورهای غربی و برخی شرکایشان تلاش های فراوانی برای اخلال در شکل گیری این سیستم به عمل آوردند ولی بومی شدن پایه های مهندسی این سیستم امکان هرگونه ایجاد اختلال بیرونی در آن را از بین برده است. به عنوان نمونه، وقتی روس ها در یک اقدام غیرقانونی پس از صدور قطعنامه 1929 در ژوئن 2010 اعلام کردند که سامانه دفاعی اس 300 را به ایران تحویل نخواهند داد، ایران با یک برنامه ریزی داخلی فشرده توانست سامانه دفاعی مرصاد را توسعه دهد که عملا از همه قابلیت های اس 300 از جمله رهگیری همزمان یکصد هدف برخوردار است. اما بخش دوم برنامه موشکی ایران که در رزمایش پیامبر اعظم(ص) 6 گوشه هایی از آن به نمایش درآمد با وجود اینکه ظاهرا یک برنامه تهاجمی است اما در واقع آن هم ماهیتی دفاعی دارد چرا که صرفا به سمت اهدافی نشانه گرفته شده است که دشمن رسما اعلام کرده از آنها برای حمله به خاک ایران استفاده خواهد کرد یعنی سرزمین های اشغالی به اضافه پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه. بنابراین، این ایده که برنامه موشکی ایران یک تهدید منطقه ای و فرامنطقه ای است اساسا بی مبناست. این برنامه فقط علیه کسانی تهدید خواهد بود که قصد تهدید ایران را داشته باشند. جالب است که آمریکایی ها هم تا امروز قادر نبوده اند برنامه موشکی ایران را در عرض برنامه هسته ای به عنوان یک تهدید بین المللی توسعه بدهند. در سال 2010، کشورهای عضو ناتو در اجلاس لیسبون زیر بار استدلال های آمریکا و فرانسه در این باره که برنامه موشکی ایران تهدیدی برای اروپاست نرفتند و نام ایران از فهرست تهدید های موشکی ناتو که در سند راهبرد 10 ساله این سازمان آمده است حذف شد. روس ها هم مدت هاست باور ندارند که برنامه موشکی ایران خطرناک باشد و دقیقا به همین دلیل در مقابل توسعه سپر دفاع موشکی مشترک آمریکا و ناتو ایستاده اند. استدلال روسیه این است که برنامه موشکی ایران با توجه به هدف گذاری های انجام شده آن ، هرگز تهدیدی برای اروپا نخواهد بود پس اگر ناتو اصرار دارد رادارها و سامانه های دفاع موشکی را در نزدیکی مرزهای روسیه مستقر کند، لابد روسیه را هدف گرفته است؛ اقدامی که روس ها گفته اند با استقرار سامانه های تهاجمی اسکندر در سن پترزبورگ به آن پاسخ خواهند داد. ایران دیروز هم به صراحت اعلام کرد با وجود اینکه به لحاظ فنی هیچ مشکلی ندارد، اما به این دلیل که اسراییل و تمامی پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه، در فاصله ای کمتر از 1200 کیلومتر از ایران قرار دارند، برد موشک های خود را به اندازه ای بیش از 2000 کیلومتر (برد موشک های شهاب3و سجیل) افزایش نخواهد داد.
4- برنامه موشکی ایران دارای برخی ویژگی های راهبردی است که ماهیت و اهداف آن را تقریبا به طور کامل توصیف می کند. این ویژگی ها را به طور خلاصه می توان چنین فهرست کرد:
ویژگی اول این است که برنامه موشکی ایران بر خودکفایی کامل داخلی متکی است و هیچ نوعی از وابستگی خارجی ندارد که بتواند به عنوان نقطه آسیب پذیری آن در نظرگرفته شود. ضمن اینکه در برخی حوزه های خاص که ایران علاقمند به تامین مواد یا قطعاتی از خارج بوده همانطور که گزارش های سازمان ملل نشان می دهد به آسانی همه تحریم ها را دور زده و بسیاری از کشورهایی که به تحریم ها رای مثبت داده بودند هم دراین دور زدن مشارکت کرده اند. علاوه بر این، ناظران بین المللی تایید می کنند که برنامه موشکی ایران دارای نوعی ویژگی «پیشرفت مستمر» است که همین ویژگی تکیه آن به منابع خارجی را منتفی می کند چرا که اگر برنامه ای به دانش یا فناوری خارجی متکی باشد، قادر به حفظ یک سرعت ثابت در روند پیشرفت خود نخواهد بود و قاعدتا از نوسانات ارتباطات خارجی تاثیر می پذیرد. جالب ترین نمونه در این مورد، مربوط به هفته گذشته است که موشک ماهواره بر سفیر ایران موفق شد ماهواره رصد را در مدار قرار دهد. سال گذشته، وقتی همین موشک ماهواره امید را در مدار قرار داد تعدادی از تحلیلگران نظامی در آمریکا گفتند که این موفقیت ایران امری تصادفی بوده است. اما وقتی این اتفاق به فاصله چند ماه یک بار دیگر تکرار شد همان تحلیلگران اذعان کردند که اگر این امر تصادفی بود نمی توانست یک بار دیگر رخ بدهد.
ویژگی دوم برنامه موشکی ایران آن است که این برنامه یک برنامه نظامی صرف نیست. طراحی ماهواره برهای بومی مهم ترین شاهدی است که ثابت می کند برنامه موشکی ایران اهداف غیر نظامی مهمی را هم دنبال می کند. موشک ماهواره بر سفیر اساسا یک موشک بالستیک با سوخت جامد است که عمود بر سطح زمین شلیک می شود اما اگر همین موشک به موازات سطح زمین یا با زاویه ای معین نسبت به آن شلیک شود، تبدیل به یک موشک دوربرد تهاجمی خواهد شد. بنابراین، این نکته دقیقی است که گفته شود میان برنامه موشکی و ماهواره ای ایران پیوندی معنادار وجود دارد.
ویژگی سوم برنامه موشکی ایران این است که همانطور که در بالا گفته شد روی اهداف منطقه ای تمرکز کرده و هدف گذاری های تهاجمی فرامنطقه ای ندارد.
ویژگی چهارم برنامه موشکی ایران که اهمیتی فوق العاده دارد این است که ایران توان شلیک انبوه موشک های بالستیک را به دست آورده است. اهمیت این موضوع از آن جهت است که «توان شلیک انبوه» یکی از مهم ترین سازوکارهای دفاعی آمریکا و رژیم صهیونیستی یعنی سامانه های دفاع موشکی را ناکارآمد می کند. به لحاظ نظری، سامانه های دفاع موشکی همواره بر اساس این فرض ساخته می شوند که بناست با شلیک های منفرد مقابله کنند و هیچ سامانه دفاع موشکی وجود ندارد که قادر به مهار شلیک انبوه موشک ها باشد. درست است که آمریکا و اسراییل نه در آسمان خود و نه در منطقه هنوز قادر به استقرار هیچ سامانه دفاع موشکی کارآمدی نشده اند (عملیات دفاع موشکی زمان پایه آمریکا در سال 2010، شکست خورد، سامانه دفاع موشکی آرو در اسراییل هنوز مستقر نشده و در خلیج فارس هم تنها چند کشتی مجهز به سامانه دفاع موشکی ایجیس وجود دارد) اما پیام این توانمندی ایران آن است که حتی اگر چنین سامانه هایی مستقر هم بشود در مقابل شلیک انبوه موشک ها از ایران کارایی نخواهد داشت.
مهدی محمدی

سرنوشت اسرائیل: بقا یا نابودی؟

 بسمه تعالی

 

بصیرت:گروه ترجمه - پایگاه اینترنتی «فرانت‌پیج» 27 ژوئن 2011 (6تیر) در مقاله‌ای نوشت: این پرسش مطرح است که آیا اسرائیل باقی خواهد ماند؟ از آغاز و حتی پیش از رأی سازمان ملل برای تشکیل اسرائیل در سال 1948، یهودیان در اسرائیل با جنگ، ترور و نابودی رو‌به‌رو بوده‌اند. در حال حاضر، اسرائیل با نابودی موجودیت خود به‌دلیل وجود دو تهدید مهم رو‌به‌روست: نخست، از سوی جمهوری اسلامی ایران و دوم، تشکیل کشور فلسطین در آینده. این تهدیدات، عوامل بسیار مؤثر نگرانی در آینده به‌شمار می‌روند. این وضعیت به‌دلیل حمایت باراک اوباما از راه‌حل دوکشوری و پذیرش تشکیل کشور فلسطینی از سوی نتانیاهو نگران‌کننده‌تر شده است. به‌علاوه، طرف فلسطینی تنها به دنبال راه‌حل یک‌کشوری است و غیرنظامی‌ کردن فلسطین در عمل، امری نامحتمل به شمار می‌رود.

در ادامه مقاله آمده است: در حال حاضر، ایران کشوری با توانایی بالقوه برای تبدیل شدن به تهدیدی هسته‌ای علیه اسرائیل در آینده نزدیک است. جامعه بین‌الملل تاکنون برای توقف هسته‌ای شدن ایران اقدامی جدی انجام نداده و واضح است که تحریم‌های کنونی علیه ایران نیز چندان مؤثر نبوده است. دولت فتح با نیروهای امنیتی خود که تحت نظر ارتش آمریکا در اردن آموزش دیده‌اند نیز طرح‌های نابودی اسرائیل را در سر دارد. این طرح‌ها با گروه‌ حماس که در حال حاضر رابطه منظم و نظام‌مندی با ایران و القاعده دارد، در میان گذاشته شده است. در تابستان امسال، طرح‌های جنگی ایران و سوریه علیه اسرائیل از لبنان که جنگ نیابتی حزب‌الله را نیز در پی خواهد داشت، می‌تواند تهدید قطعی دیگری به همراه داشته باشد.

در پایان مقاله آمده است: حال، اسرائیل برای مقابله با این شرایط چه اقداماتی باید انجام دهد؟ در صورتی که هدف اوباما برای تحقق «جهانی عاری از تسلیحات هسته‌ای» محقق شود، کشور یهودی اسرائیل، شانسی نخواهد داشت. خوشبختانه، این هدف اوباما نه تنها احمقانه است، بلکه غیرواقع‌گرایانه نیز به‌شمار می‌رود و اسرائیل احتمالاً برخلاف این گونه طرح‌ها، بمب هسته‌ای خود را حفظ خواهد کرد. یکی از عوامل نگران‌کننده دیگر، تمایل مشهود اسرائیل به آشکارسازی محدود توان هسته‌ای کاربردی و نفوذکننده خود است؛ البته میزانی که دولت و ارتش اسرائیل، عناصر مشخصی از دکترین هسته‌ای آن را آشکار می‌کند نیز تأثیرگذار است. برای نمونه، از دیدگاه بازدارندگی موفق، این نکته حائز اهمیت است که آیا اسرائیل توان هسته‌ای خود را به عنوان اقدامی ضدارزش علیه شهرها و غیرنظامیان دشمن به کار خواهد برد یا تنها از آن علیه تسلیحات و زیرساخت‌های مربوط به دشمن استفاده خواهد کرد. در نهایت با توجه به اوضاع زیستی اسرائیل در محیط خاورمیانه باید گفت اسرائیل حق قانونی برای مواجهه جدی با آسیب‌های بالقوه ناشی از حملات هسته‌ای ایران و تروریسم فلسطینی را برای خود محفوظ می‌داند.

بصیرت: شکست تاریخی صهیونیست‌ها در جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه و پدیدار شدن عواملی جدید در منطقه که در صورت لزوم می‌تواند این شکست‌ها را برای صهیونیست‌ها تکرار کند، تحلیلگران آنها را واداشته‌ تا با عقب‌نشینی از موضع تبلیغاتی قدرتمند نشان دادن ارتش صهیونیستی به آخرین خاکریز یعنی سلاح هسته‌ای پناه ببرند و از آن ناحیه به تقویت مباحث بازدارندگی بپردازند که در واقع یک ضعف بزرگ محسوب می‌شود.

بازار «آیا» گرم است !

 بسمه تعالی 

یادمان هست که نصف وقت دولت نهم صرف دعوای دانشگاه آزاد شد با دولت، اما دست راست رئیس همین دانشگاه پری شب، یک شب قبلش، با دستور رئیس قوه مجریه، شد معاون امور مالی اداری دستگاه دیپلماسی دولت. بنشینیم بررسی کنیم چطور همچین چیزی ممکن است:
آیا مواضع دانشگاه آزاد به دولت نزدیک شده، آیا دولت به دانشگاه آزاد نزدیک شده، آیا اجنه واسطه این نزدیکی بوده اند، آیا جاسبی به احمدی نژاد، آیا احمدی نژاد به جاسبی، آیا اکبر به محمود، آیا محمود به اکبر، آیا آقازاده ها حالا شدند خوب؟! آیا دانشگاه آزاد به جریان انحرافی نزدیک شده، آیا جریان منحرف به دانشگاه آزاد، آیا احمدی نژاد در این مورد قانع شده، جاسبی کوتاه آمده، آیا به توافق رسیده اند، آیا دولت حق را به دانشگاه آزاد داده، دانشگاه آزاد عدالت محور شده، دانشگاه آزاد قرار است در دولت ادغام شود، دولت قرار است در دانشگاه ایرانیان ادغام شود، دانشگاه آزاد قرار است با دانشگاه ایرانیان یکی شود، ایرانیان قرار است از شر بد بودن دانشگاه آزاد، آزاد شوند، ذی حسابی وزارت خارجه قرار است آزاد شود، پول شهریه را قرار است به سفرا بدهند، در تمام پایتخت های دنیا قرار است دانشگاه آزاد شعبه جدید بزند، سفارتخانه ها قرار است بیایند در دانشگاه، آقای جاسبی قرار است وزیر خارجه شود، صالحی قرار است رئیس دانشگاه آزاد شود، دانشگاه ایرانیان هنوز تأسیس نشده، از 7 دولت آزاد شده، دولت آزاد شده، آزاد، دولتی شده، دولتی، آزاد شده، آزادی، دولتی شده، دولت واگذار شده به بخش خصوصی، معاون امور مالی دستگاه دیپلماسی به طور خصوصی عوض شده، یواشکی عوض شده، کلاً دنیا عوض شده، دانشگاه آزاد خوب شده، ما بد شدیم، ما نمی فهمیم، ما عقل مان به این جور چیزها قد نمی دهد، هیچ کس نمی فهمد، فقط جریان انحرافی می فهمد؟! آیا همه بد، جریان انحرافی خوب؟!
¤¤¤
من که جان شما مانده ام مثل چی؟! حکما عدالت محوری و گرفتن ژست های رابین هودی و چی و چی، فقط مصرف تبلیغاتی دارد. ندارد؟! آیا دولت، ما را سر کار گذاشته ؟! آیا ملت، سرکار هستند؟! آیا آمار بیکاری که می گویند کم شده، این را هم حساب کرده اند؟! آیا «کار مضاعف» یعنی به شکل دوبل، ملت را سر کار بگذاریم؟! آیا جریان انحرافی در حاشیه دولت است؟! آیا دولت در حاشیه جریان انحرافی است؟! آیا دو تا یکی هستند؟! آیا با احتساب دانشگاه آزاد، دو تا دو تا هستند؟! آیا 2 ضرب در 2 عشقی است؟! آیا یک روز 4 می شود و یک روز که دلش نخواست، یک عدد دیگر می شود؟! آیا دانشگاه آزاد ایام انتخابات بد بود، حالا شد خوب؟! حالا شهریه بی اشکال شد؟! حالا که به جریان انحرافی رسید، همه چیز شد گل و بلبل؟!
«چیز کوچولو