بسمه تعالی
(یادداشت روز)
دیروز مردم ایران با حضور چند ده میلیونی و ماندگار خود در تظاهرات روز 22 بهمن، باردیگر - و به قول حضرت امام(ره)- تحلیل ها و آرزوهای آمریکا و اسرائیل را زیرگام های استوار خود لگدمال کردند و احتمالا آمریکا، اسرائیل و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها را به این نتیجه که چند سال قبل «کاسپار واین برگر» وزیر دفاع وقت آمریکا بر آن تاکید ورزیده بود رساندند که برای سقوط و براندازی جمهوری اسلامی ایران تنها یک راه وجود دارد و آن «از میان برداشتن ملت ایران است»! چرا که به گفته «واین برگر» نظام جمهوری اسلامی ریشه در باورهای دینی مردم دارد و از آنجا که جدا کردن این باورها از مردم امکان پذیر نیست و یا به سختی امکان پذیر است، مردم ایران به عنوان یک ملت باید از میان برداشته شوند. واین برگر بعد از تصویب قطعنامه «تحریم تسلیحاتی ایران» نیز در دفاع از تصویب این قطعنامه گفته بود «...در صورتی که قطعنامه تحریم تسلیحاتی ایران با قاطعیت اجرا شود، ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ به سرعت خشک می شود واین به مفهوم آن است که موجودیت ایران به عنوان یک ملت به خشکی می گراید و دنیای مدرن از پدیده ای ناهمگن به نام جمهوری اسلامی ایران رهایی می یابد»!
«ساموئل هانتینگتون» صاحب نظریه معروف «جنگ تمدن ها» چند سال قبل از پیوستن به موشه دایان رفیق گرمابه و گلستان خود در آن دنیا، در همایش بین المللی «دموگرافی» که در فوریه سال 2005 در نیکوزیا، پایتخت قبرس بر پا شده بود، این پرسش را مطرح کرده بود که؛ «چرا آمریکا با مرتجع ترین کشور منطقه - منظورش عربستان سعودی است- که به صورت نظام پادشاهی قرون وسطایی اداره می شود و در آن از رأی و نظر مردم در اداره کشور کمترین نشانه ای نیست، بیشترین دوستی و نزدیکی را دارد و در همان حال بیشترین دشمنی و مقابله خود را روی کشوری مانند ایران که همه ارکان و کانون های تصمیم ساز آن با رأی مردم شکل گرفته، متمرکز کرده است؟» هانتینگتون به این پرسش پاسخی نمی دهد و فقط در پایان سخنان خود اعلام می کند که پاسخ این پرسش را بر عهده شرکت کنندگان در همایش یاد شده می گذارد و البته اشاره می کند «این برخورد به ظاهر دوگانه، توضیح و پاسخی منطقی و قابل قبول دارد»!
دو سال بعد- مارس 2007- خانم کاندالیزا رایس وزیر خارجه وقت آمریکا در دولت بوش در مصاحبه با روزنامه سعودی «شرق الاوسط» - چاپ لندن- بدون اشاره به همایش نیکوزیا، پرسشی را که هانتینگتون- شاید به خاطر حفظ پرستیژ خود- بی پاسخ گذاشته بود، پاسخ داد « در این مصاحبه ابتدا خبرنگار شرق الاوسط توضیح می دهد که دولت حماس برآمده از رأی مردم فلسطین است و سپس می پرسد؛ چرا دولت شما- آمریکا- که طرفدار دموکراسی و پشتیبان رأی مردم است(!) دولت حماس را به رسمیت نمی شناسد و در مقابل، محمود عباس را رئیس دولت فلسطین می داند»؟ خانم رایس که انگار پرسش شرق الاوسط را نشنیده است، پاسخ درباره دولت حماس و اسماعیل هنیه را وامی گذارد و با پیش کشیدن نام جمهوری اسلامی ایران می گوید؛ «ما انکار نمی کنیم که ایران یک کشور دموکرات است و دولت و مجلس در آن با رأی مردم انتخاب می شوند ولی باید توجه داشت که امروزه «مشروعیت» در دو شکل «مشروعیت داخلی» و «مشروعیت بین المللی» مطرح است، جمهوری اسلامی ایران مشروعیت داخلی دارد ولی مشروعیت بین المللی ندارد»! خانم رایس در پاسخ به ابهام خبرنگار شرق الاوسط می گوید «قبول داریم که دولت و مجلس ایران با رأی مردم انتخاب شده اند اما، این فقط نشانه «مشروعیت داخلی» است ولی خواست و رأی مردم ایران باید در خانواده بین المللی نیز مشروعیت داشته باشد که جمهوری اسلامی ایران فاقد این مشروعیت است»!!
به بیان دیگر، «برای آمریکا و متحدانش «دموکراسی» فقط یک بهانه است و از نگاه آنها رأی و نظر مردم تنها هنگامی نشانه دموکراسی خواهد بود که نتیجه آن بیرون از منافع آنان نبوده و تضمین کننده زورگویی ها و غارتگری های نظام سلطه بین الملل باشد»!
یک ماه بعد از صدور قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران که به بهانه مقابله با برنامه هسته ای کشورمان - و به نوشته واشنگتن پست برای حمایت از جنبش سبز(!)- تصویب شده بود، دولت آمریکا لایحه ای با عنوان «قانون جامع تحریم ایران» را از تصویب کنگره گذراند- 9 ژوئیه 2010/ 18 تیر 1389- براساس این مصوبه شرکت های آمریکایی از صدور فرآورده های نفتی پالایش شده- از جمله بنزین- به جمهوری اسلامی ایران منع شده و شرکت های غیرآمریکایی نیز در صورت صدور بنزین به ایران مشمول تحریم تجاری آمریکا می شدند- این تحریم به تولید بنزین در جمهوری اسلامی ایران تا مرز صدور این فرآورده نفتی انجامید- بعد از این مصوبه، شرکت های نفتی از تحویل سوخت به هواپیماهای مسافربری کشورمان در فرودگاه های اروپایی و برخی فرودگاه های کشورهای فسقلی عرب خودداری ورزیدند و مسافران را با دردسرهای فراوانی روبرو کردند. در همان هنگام «رابرت گیتس» وزیر دفاع وقت آمریکا در پاسخ به این سؤال خبرنگار روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز که «این تحریم ها به جای دولت ایران، مردم ایران را نشانه رفته است» گفته بود؛ «ترجیح می دهم به این پرسش در وقت دیگری پاسخ دهم».
ده ها و صدها نمونه دیگر از این دست اعترافات صریح و بی پرده مقامات رسمی آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها را می توان فهرست کرد که در آن بدون پرده پوشی تاکید می کنند طرف مقابل و حریف رو در روی آمریکا و متحدانش در چالش 33 ساله و پرحادثه آنان با ایران اسلامی، «مردم ایران» هستند و نظام جمهوری اسلامی ایران فقط از آنجا که خواست همین مردم را نمایندگی می کند، با خشم و کینه آنها روبرو بوده و هست. اکنون به آسانی می توان یک بار دیگر و برای چندمین بار بر درستی و حکیمانه بودن نظر امام راحل(ره) پی برد و بدون کمترین تردیدی حضور چندده میلیونی دیروز مردم در راهپیمایی سراسری 22بهمن را لگدمال کردن تحلیل ها و آرزوهای آمریکا و اسرائیل و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها دانست.
گفتنی است روز چهارشنبه 19 بهمن ماه جاری نیز حضرت آقا در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش فرموده بودند؛
« در 22 بهمن امسال نیز به توفیق الهی و با هدایت خداوند متعال همه خواهند دید که مردم ایران چگونه به میدان خواهند آمد»... و دیدیم که آمدند.
نگاهی هر چند گذرا به تبلیغات گسترده و فراگیر مقامات و رسانه های غربی طی سه ماه گذشته از تمرکز آنها روی سه محور حکایت می کند؛
اول: تاکید بر این که جمهوری اسلامی ایران تحت تاثیر تحریم ها به آخر خط رسیده است و چاره ای جز کوتاه آمدن ندارد! و به زودی نشانه های کوتاه آمدن را می توان در نگاه مسئولان بلند پایه نظام مشاهده کرد!
بیانات تاریخی رهبرمعظم انقلاب در خطبه های جمعه تهران، پاسخ شکننده ای به این توهم پراکنی بود. حضرت آقا از یکسو به اقتدار جمهوری اسلامی ایران که از تمامی سال ها و دوران های پیشین، فراتر و درخشان تر است اشاره فرمودند و از سوی دیگر برای نشان دادن اقتدار ایران اسلامی و ضعف و ناتوانی آمریکا و متحدانش نمونه ها و اسناد انکارناپذیری از پیروزی های ایران و شکست های آمریکا، اسرائیل و اروپایی ها را در یک ویترین که برای همگان قابل رویت باشد به نمایش گذاشتند. وقتی حزب الله در جنگ 33 روزه و حماس در جنگ 22 روزه فقط با حمایت جمهوری اسلامی ایران بر آمریکا و اسرائیل غلبه می کنند، نتیجه تهدید بی اساس و یا حمله احتمالی و احمقانه آمریکا به ایران پیشاپیش قابل پیش بینی است. نیست؟!
دوم: دشمنان با سیاه نمایی این توهم را می پراکندند که مردم با کاستی ها و دشواری هایی در زندگی روزمره خود روبرو هستند و از این روی در راهپیمایی 22 بهمن که نشانه مشروعیت و مقبولیت مردمی جمهوری اسلامی ایران است حضور چشمگیری نخواهند داشت!
سوم: با اشاره به همان علت پیش گفته- محور دوم- اعلام می کردند که از حضور مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز کاسته خواهد شد.
... و دیروز، مردم پاکباخته و دشمن شناس ایران اسلامی با بصیرت مثال زدنی خود و حضور بی نظیر و چند ده میلیونی در تظاهرات 22 بهمن از یکسو محور دوم از آرزوهای دشمن را زیرگام های استوار خود لگدمال کردند. و از سوی دیگر تردیدی باقی نگذاشتند که در انتخابات مجلس نهم نیز همانگونه که حضرت آقا پیش بینی کرده اند، حضوری حماسی و بارها گسترده تر و فراتر از موارد مشابه خواهند داشت.
و بالاخره، حضور چند ده میلیونی دیروز مردم در تظاهرات و راهپیمایی 22 بهمن بار دیگر و برای چندمین بار به آمریکا و متحدانش فهمانده است که حریف رو در روی آنها مردم ایران هستند که یکپارچه در برابر نظام سلطه بین المللی ایستاده و خواهد ایستاد، مخصوصا امروزه که طعم شیرین این رودررویی را در انقلاب های اسلامی منطقه و خیزش مردم در آمریکا و اروپا علیه نظام سلطه نیز به چشم دیده است.
حسین شریعتمداری
بولتن نیوز: جمعه؛ نبرد خیبر مغلوبه شد. تا همین جمعه، صهاینه با هیمنه قدرت پوشالی و مال و تزویرشان با آن ها بوقهای بلندی که گوش فلک را کر میکنند، از یک سو و مزدوران حاشیهنشین آنها که بوی کباب به مشامشان خورده بود، با پشتوانه منافقین داخلی از سوی دیگر داشتند زهری جانسوز را برای جامی دیگر آماده میکردند.
خیالشان این بود حتی اگر هم نتوان این مدینه را تصرف کرد، با تردید آفرینی در مشروعیت یا کار آمدی میتوان اقتدار این یگانه حکومت مشروع جهان را تضعیف کرد. در اوهام خود روزی را میدیدند که بر سر میز مذاکره دارند ناز میکنند و گذشته ها را به رخ میکشند و این طرف هم مشتی واداده نشسته اند و عذر خواهی میکنند و امتیاز میدهند.
خواب میدیدند که همه "سعدآباد"ی شده اند. معبّرین داخلی هم بر این وهم می افزودند. یکی از قحطی میگفت، یکی از روزگار خوش ویژه خواری. یکی از تلخی سال های جهاد و یکی از مضرات تحریم. این وهمآفرینان آنقدر گفته بودند که پشتیبانان خارجی نیز باورشان شده بود که یک تلنگر همه چیز را تمام خواهد کرد. البته وهم دشمنان و دوستان داخلی آنها غریب نبود؛ فتنه 88 هم محصول همین اوهام بود.
آنچه عجیب بود، قحطی بصیرت در برخی از پرچمداران این جهاد بود. عجیب این بود که آنها خیال کنند ما در شعب ابیطالبیم و با این باور غلط، گاه و بیگاه به امید کاستن از فشار ها توصیه به مذاکره با دشمن مستکبر و احیانا کوتاه آمدن کنند. عجیب این بود که سقوط چهار فرعون را در کمتر از یک سال رخ دهد و آن دست نصرت الهی در ورای این تحولات و تطورات دیده نشود.
ما از وادادگان پاریس و سعدآباد و آنان که بطونشان با حرام آشنا شده، توقعی جز آنچه که میکنند، نداشتیم اما از سنگر نشینان جهادی توقع داشتیم که دوست و دشمن را همان اندازه که هستند، ببینند. دشمن را بزرگ نبینند. حقارت او را در تهدیدهای تو خالیاش و در تزویر و مکرش و در تحریم و تطمیعش ببینند و بزرگی امت مؤمن و مجاهد ایران اسلامی را در عظمت حماسه عاشورایی 9 دی. چه نایاب است بصیرت.
جمعه حیدر فرزندش را به میدان آورد و آن پرچم منور سفید نورانی جهاد دوباره به اهتزاز در آمد. پرچمی که جز با صبر و بصیرت به هدف نمیرسد.
ناعم؛ قموص، کتیبه، نساة، شق قلعه های خیبر در جنوب لبنان و غزه فتح شده اند. اکنون قلعه مرحب پیشروست. فرزند حیدر خود فاتح این قلعه است. این فتح نظیر فتح جدش نه با نیروی بشری که با نصرت الهی است. نصرتی که در پیروان بصیر و مومنش جلوه گر شده. راست گفت خدای متعال که: "او تو را با یاری خود و با یاری مؤمنین تایید کرده است. (انفال 62)
دکتر غلامعلی حداد عادل¤
والفجر و لیال عشر و الشفع و الوتر و اللیل اذا یسر
سخن خود را با تبریک به مناسبت دهه فرخنده فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می کنم. به روح بلند امام راحل و شهدای انقلاب درود می فرستم. هفته وحدت و میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام جعفر صادق(ع) را به همه مسلمانان جهان و هموطنان تبریک می گویم.
سالها قبل از نهضت امام راحل و پیروزی انقلاب اسلامی شاعر و متفکر بزرگ، اقبال لاهوری خطاب به جوانان ایران در غزل معروف خود سروده بود:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
و چند بیت خطاب به همین جوانان گفته بود:
می رسد مردی که زنجیر غلامان بگسلد
دیده ام از روزن دیوار زندان شما
خدا را شکر می کنیم که آن مرد، آن بزرگمرد، امام راحل، که درود خدا بر او باد، از راه رسید و پیش بینی شگفت آور اقبال، به تحقق پیوست.
خدا را شکر می کنیم که با این انقلاب بر ما نعمت بخشید. بزرگترین نعمت این انقلاب دینی شدن و اسلامی شدن حکومت کشور و در یک کلام نعمت «ولایت فقیه» است.
به کسانی که به پیروی از غربیان و براساس «سکولاریسم» دم از جدائی دین از سیاست می زنند باید گفت اگر مردم کشوری که نود و نه درصد جمعیت آن مسلمانند بخواهند زندگی فردی و اجتماعی آنها دینی باشد و جامعه شان برپایه دین اداره شود و حکومتشان دینی باشد و قوانین مصوب مجلس آنها با دین مغایرت نداشته باشد، آیا چنین تقاضایی غیرمعقول و غیرمنطقی و خلاف دموکراسی و مردم سالاری است؟
نسخه ای که غرب براساس سکولاریسم برای اسلام در کشورهای اسلامی تجویز می کند، همان نسخه ای است که برای مسیحیت در اروپا تجویز کرده است. در اروپا، دین در کلیسا زندانی است و پاپ در قلعه واتیکان محبوس است.
زندگی در جامعه دینی و اداره کشور با حکومت دینی، خواست عمومی مردم ایران بود و به همین دلیل وقتی امام راحل هدف از انقلاب را برپایی جمهوری اسلامی اعلام کرد، توده های مردم از او پشتیبانی و پیروی کردند و ولایت او را که پرچم اسلام در دست داشت پذیرفتند و جان و مال خود را برای پیروزی انقلاب اسلامی فدا کردند و آن نهضت عظیم و الهی و مردمی را در بیست و دوم بهمن ماه سال پنجاه و هفت به پیروزی رساندند و پس از آن نیز در جنگ تحمیلی هشت ساله که توطئه ای جهانی با هدف نابودی انقلاب اسلامی بود با همه توان، جسم و جان خود را سپر کردند و از جان گذشتند اما از جمهوری اسلامی نگذشتند.
خدا را شکر می کنیم که با انقلاب اسلامی به ما نعمت «استقلال» ارزانی داشت و دست پلید بیگانه را از کشور ما کوتاه کرد. خدا را شکر می کنیم که با انقلاب اسلامی به ما «آزادی» عطا کرد و در ما «اعتماد به نفس» و احساس توانایی و خودباوری و تاثیرگذاری در اداره کشور و قدرت پیشرفت و نوآوری در عرصه های سیاست و علم و فناوری ایجاد کرد.
خدا را شکر می کنیم که چراغ بیداری اسلامی را به دست ملت ایران در جهان اسلام برافروخت. روز جمعه چهاردهم بهمن هزار و سیصد و نود که رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت ا خامنه ای، نماز جمعه را در تهران اقامه کردند نه فقط میلیونها نفر از مردم تهران با حضور در آن نماز پرشکوه چشم به دهان ایشان دوخته و گوش به سخن ایشان سپرده بودند، بلکه این عموم مردم ایران بودند که اگر نه با تن و جسم خویش، که با دل و جان خویش گویی در آن نماز جمعه حضور داشتند، و در حقیقت مسلمانان بیداردل و به پا خاسته از سراسر جهان اسلام، که خواهان عزت و شرف و استقلال خود هستند دل به آن سخنان سپرده بودند، زیرا رهبری انقلاب حرف دل آنان را صادقانه و شجاعانه به زبان آوردند.
آری، امروز مسلمانان جهان فریاد آزادی و صلای بیداری را از جمهوری اسلامی ایران و از تهران از زبان رهبر انقلاب اسلامی و از زبان ملت ایران می شنوند. در چنین وضعی عصبانیت قدرتهای سلطه گر از ملت ایران و دشمنی آنها با انقلاب و رهبری انقلاب روز به روز بیشتر می شود. هر دیکتاتوری که در جهان اسلام به دست مردم سقوط می کند و هر انتخاباتی که در کشورهای اسلامی با پیروزی اسلام گرایان به انجام می رسد، آتش خشم آمریکا و اسرائیل را شعله ورتر می کند. غربی ها، که هم در داخل کشورهای خود با بحران های اقتصادی و اجتماعی سخت مواجه شده اند و هم مزدوران خود را در جهان اسلام، یکی پس از دیگری با بیداری اسلامی از دست می دهند طبیعی است که از ملت ایران عصبانی باشند و بر تهدیدها و تحریم های خود بیفزایند. اما ملت بزرگ ایران قدر «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» را می شناسد و با بصیرتی که دارد به راه خود ادامه می دهد. این ملت با همین بصیرت و عزم و اراده در راه پیمایی باشکوه بیست و دوم بهمن نیز شرکت خواهد کرد و بیست روز پس از بیست و دوم بهمن، در دوازدهم اسفند ماه در پای صندوق های رای انتخابات مجلس نهم حضور خواهد یافت و به فضل الهی به ندای رهبر عزیز خود که خواستار حضور دشمن شکن مردم در انتخابات شده بودند، پاسخ مثبت خواهد داد.
این روزها در آستانه انتخابات از سوی محافلی که منشأ بیشتر آنها خارج از کشور است موج دروغ پردازی برنامه ریزی شده ای علیه اینجانب آغاز شده و اظهارات شگفت آوری در باب امام راحل و دیگران به بنده نسبت داده شده که گفته شده من آنها را در جمع هادیان سیاسی سپاه گفته ام، حال آنکه من اصولا در چنین جلسه ای شرکت نکرده و هیچ صحبتی نکرده ام و بکلی آنها را تکذیب می کنم و به حکم آیه «من شر الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس» به خدا پناه می برم.
برافراشته باد پرچم مقدس و عزت بخش جمهوری اسلامی بر بام بلند کشور ایران و پیروز باد نهضت امیدآفرین بیداری اسلامی در جهان اسلام و برکنده باد سلطه اجانب ستمگر از کشورهای اسلامی به فضل و لطف و حول و قوه الهی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
¤نطق پیش از دستور در جلسه علنی دیروز مجلس شورای اسلامی/font>
(یادداشت روز)
1- هنوز 48 ساعت از خطبه های متین امام خامنه ای در نمازجمعه تهران نگذشته بود که نخست وزیر رژیم صهیونیستی، اعضای کابینه را فراخواند و با اشاره به این بیانات کلیدی از آنها خواست دیگر درباره تهدید نظامی علیه ایران سخنی نگویند؛ کمی محترمانه تر از این عبارت که «خفه خون بگیرید»! ایهود باراک وزیر دفاع و موشه یعالون معاون نخست وزیر، پنج شنبه گذشته در کنفرانس امنیتی هرتزلیا ادعا کرده بودند اسرائیل توان حمله به تأسیسات اتمی ایران را دارد. واکنش نتانیاهو پس از شنیدن بیانات ولی امر مسلمین جالب بود. «آقا» روز جمعه با رد ادعای دخالت ایران در حوادث بحرین، تصریح کردند «ما آنجایی که دخالت کنیم صریح می گوییم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجه اش هم پیروزی جنگ 33 روزه و پیروزی جنگ 22 روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی با رژیم صهیونیستی مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش می کنیم و هیچ ابایی هم از گفتن این حرف نداریم...». اثر ضرب شست و سیلی آبداری که به اعتبار این کلمات در گوش سران اسرائیل نواخته شد، بسیار بیشتر از سیلی هایی بود که با انهدام غیرمترقبه دو ناوچه ساعر 5 و حدود 90 تانک اسطوره ای مرکاوا در جنگ 33 روزه به گوش صهیونیست ها نواخته شد. حالا آویوکوخاوی رئیس اطلاعات ارتش اسرائیل می گوید 200 هزار موشک دوربرد و کوتاه برد، عمق تل آویو و هر جای دیگر اسرائیل را نشانه رفته اند.
نتانیاهو که خود در زیاده گویی کم از باراک و یعالون ندارد، نتوانست در برابر ضرب شست امام خامنه ای چیزی بگوید. در برابر حرف حق و ماجرایی که در انظار میلیاردها انسان کنجکاو واقع شده، چه بگوید؟! او فقط توانست به اعضای دولت خویش نهیب بزند «اصلا در مورد تهدید علیه ایران چیزی نگویید. این گونه سخنان چیزی جز زیان ندارد و موجب می شود اسرائیل در خط مقدم رویارویی با حکومت اسلامی ایران قرار گیرد و تلاش برای تحریم را با مشکل مواجه سازد. شما سخنان برخی رهبران منطقه را شنیدید که هیچ چیز مانع آنها نیست و به سادگی همسایگان (!؟) خود را تهدید به قتل عام می کنند. در روزهای اخیر درک کرده ایم که در چه محیطی زندگی می کنیم. سخنان رهبر ایران را درباره نابودی اسرائیل شنیدید». همین روزها اگر واشنگتن پست خبر می دهد «مقامات آمریکا به اسرائیل گوشزد کرده اند درگیری نظامی باعث تقویت و قدرتمندتر شدن ایران خواهد شد»، هاآرتص نیز بعد از گرفتن پیام ولی امر مسلمین نوشته است «جنگ 2006 با حزب الله لبنان، مصیبت بارترین جنگ برای اسرائیل بود. بر همین اساس اسرائیل باید پیش از هر اقدامی، خاطره جنگ لبنان را در ذهن مرور کند. اسرائیل در جنگ 33 روزه و 22 روزه، بیشتر از آنچه به دست آورد، از دست داد». ظاهرا ماجرا این است که رسانه های غرب کوشیدند تصویر و پیام نمازجمعه باشکوه تهران را سانسور کنند. اما آنها که باید می دیدند و می شنیدند، تمام پیام را گرفتند؛ چه آنجا که امام المسلمین با ظرافت تمام از کلمات صریح و صادقانه و حکیمانه، پتکی بر سر تهدیدکنندگان ساخت و چه آنجا که دریای مواج جمعیت از دانشگاه تهران تا وسعت بلوار کشاورز و خیابان طالقانی (بعد از تقاطع خیابان ولی عصر«عج») با فریاد تکبیر به خروش آمد. سرمای استخوان سوز و این همه جمعیت پاکباخته و مشتاق؟! آنها که باید پیام را گرفتند، اگرچه بسیاری از ناگفته ها ماند برای وقتش. «ولسنا نرعد حتی نوقع ولا نسیل حتی نمطر».
2- مقتدای انقلاب فرمودند «مهم ترین نقطه قوت ما در این 32 سال، عبارت است از غلبه بر چالش ها... یکی دیگر از نقاط قوت ما، بنیه قوی و ساخت محکم کشور و نظام ما در مواجهه با دشمنی هاست. ما در مقابل دشمنی ها مضطرب نمی شویم، نگران نمی شویم... تهدید به جنگ به ضرر آمریکاست؛ خود جنگ 10 برابر به ضرر آمریکاست». این غلبه بر چالش ها که دشمنان نیز هر روز بر آن شهادت می دهند، و شجاعت و طمأنینه و صلابت در برابر مستکبران از کجا آمد؟ پیتر جنکینز نماینده سابق انگلیس در آژانس (2006-2001) چند روز پیش به روزنامه تلگراف گفته است «9 سال پیش که اولین بار با دیپلمات های ایرانی مذاکره کردم، کاملا موافق محروم کردن ایران از هرگونه ظرفیت غنی سازی بودم ولی اینک مسائل را به گونه دیگری می بینم زیرا برخلاف سال 2003 خیلی چیزها تغییر کرده و غرب درباره اینکه ایران نباید غنی سازی کند، تقریبا در دنیا منزوی شده است... همه شواهد نشان می دهد شخصیت ایرانی ها با جسارت و بی اعتنایی به تهدیدهای ما همخوانی دارد نه کوتاه آمدن در برابر فشار». خاستگاه این مقاومت پیروز کجاست؟ وعده الهی که «رعب و هراس را در دل های کافران می اندازم» (انفال-12 و آل عمران- 151) از متن کدام قانونمندی و کدام فرمول ها جوشید؟ اینکه خداوند می فرماید «بأسهم بینهم شدید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتّی. نزاع دشمنان میان خودشان شدید است. گمان می کنی یکی هستند درحالی که دل هایشان پراکنده است» (حشر- 4)، از کجا ناشی می شود و اردوگاه کفر و جبهه احزاب چگونه به آشفتگی میل می کند؟ «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» هست، ناکامی و محرومیت از رحمت و حمایت الهی هم هست. نقطه ثقل اقتدار ما کجاست و پاشنه آشیل ما کجا می تواند باشد؟
3- «امت و امام» ما به شهادت این 32سال، نه از شیطان بزرگ و نه شیطان کوچک نمی هراسند. نه از تهدیدهای آمریکا می هراسند و نه فریب می خورند و تن به سازش می دهند. این شجاعت و بصیرت هم مستظهر به قانون تغییرناپذیر الهی است. «انما ذلکم الشیطان یخوّف اولیائه فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین. همانا شیطان منحصراً، دوستان و پیروان خود را می ترساند پس از آنان نهراسید و از خدا بترسید اگر که مؤمن هستید.» (آل عمران-175). باور داریم که «شیطان هیچ سلطه ای بر مؤمنان و اهل توکل به پروردگار ندارد. تسلط شیطان صرفاً بر کسانی است که پیروی او را می کنند.» (نحل- 99و 100). یقین آزموده مؤمنان است که «لله جنود السماوات و الارض» همه لشکریان آسمان و زمین، از آن خداست.» (فتح-7) یعنی که سپاه آمریکا و اسرائیل هم وقتی به عراق و لبنان یورش می برند، در خدمت خداوند هستند. اما همه این فرمول های قدرت، یک «کلید راهبردی» و یک نقطه «تمرکز و انطباق» دارد. کلید راهبردی، آیه29 سوره فتح است آنجا که ویژگی شاخص پیامبر خدا(ص) و پیروان او را «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»- سخت گیر و نفوذناپذیر در برابر کفار، و مهربان و عطوف در میان خویش- تعریف می کند. نقطه تمرکز و انطباق فرمول های قدرت، وفاداری به میثاق حق، حسن ظن به وعده های خداوند و اطاعت از اولیای الهی است. خداوند بشارت «فتح مبین» را معطوف به بیعت رضوانی می داند که اهل ایمان در بحبوحه تهدید و محاصره با رسول خدا بستند و در مقابل، سکینه الهی و وعده پاداش پیروزی قریب الوقوع بر آنان نازل شد.
این مهندسی قدرت می تواند مهندسی معکوسی نیز داشته باشد که همان مهندسی ضعف و آشفتگی و شکست است. بنی اسرائیل از چنگال فرعون و هامان نجات یافتند و خود را قوم برگزیده خدا دانستند اما آن قدر «نقض پیمان» کردند و کلمات الهی را به میل خویش وارونه کردند و دور زدند که مورد «لعنت» قرار گرفتند؛ یعنی رابطه آنها با کانون قدرت برای همیشه قطع شد. دلهاشان را به امر خدا قساوت گرفت تا نتوانند به سوی پروردگار و قدرت و رحمت لایزال او بازگردند. «فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیه ًیحرّفون الکلم عن مواضعه» (مائده- 31). ما و نخبگان ما- و هیچ قوم دیگری- از شمول تبعات پیمان شکنی و بی وفایی مستثنا نیستیم، همچنان که از آثار وفاداری به میثاق. عجیب است. شاید تصور شود پیمان شکنی ادامه نفاق است اما آیه 77 سوره توبه تأکید می کند «به خاطر اینکه پیمان شکستند و آن را دروغ خواندند، خداوند نفاق را در دل های آنها قرار داد.» عظمت قصه برای ما معلوم است؟ برسر پیمان نماندن و نقض میثاق، آدمی را منافق می کند- مانند منافقین عجیب و غریبی که در روزگار امیرمؤمنان(ع) و در تاریخ 23ساله انقلاب ما پدیدار شدند- منافق اصالتاً کسی است که به خداوند بدگمان است. «و خداوند عذاب می کند منافقان و مشرکان را که سوءظن به پروردگار دارند. حوادث ناگواری را که برای مؤمنان انتظار می کشند، بر خود آنان نازل می شود و غضب و لعنت الهی نیز شامل آنهاست» (فتح- 6). نتیجه این می شود که انسان و گروه بدگمان به خدا، به شیاطین و مستکبران پناه می برد، فریب لبخند دشمن را می خورد و در برابر ارعاب ها، کم می آورد. «و ای پیامبر پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه هرگاه او طرحی ریخت، شیطان القائاتی کرد سپس خداوند آیات خود را محکم ساخت تا القائات شیطان را مایه فتنه و گمراهی کسانی قرار دهد که قلبهایشان بیمار و دچار قساوت است». (حج- آیات35و 25)
4- وعده نصرت الهی حق است اما فقط برای آنها که «قالوا ربّنا الله ثم استقاموا». مؤمنان و مجاهدانی که پشت به میثاق و بیعت الهی کردند، تمام سرمایه سالها مجاهدت و جانبازی و شکنجه و زندان را یک شبه به آتش کشیدند. قرآن حکیم تصریح می کند کار اینان عین حماقت است. «دست خداوند بالاتر از دست دشمنان است. پس هرکس پیمان بشکند، به زیان خود پیمان شکسته و هر که به عهد خود با پروردگار وفا کند، پاداش بزرگی به او داده خواهد شد.» (فتح-01) و نیز «و لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعده قوه » انکاثا... و مانند آن زن عرب- که به حمقاء معروف شد- نباشید که رشته خود را بعد از تابیدن و محکم کردن، وا می تابید و می گشود... سوگندها و پیمان های خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید به خاطر اینکه گروهی جمعیت شان بیشتر از جمعیت شماست... چنین نکنید که در این صورت قدم شما بعد از ثبات می لغزد و (طعم تلخ) بدی را می چشید... و همانا صابران را بهتر از آنچه می کردند پاداش می دهیم. هرکس از زن و مرد، عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، همانا او را به حیات طیبه زنده می داریم و پاداش آنان را بهتر از آنچه می کردند، می دهیم» (آیات29 تا 79 سوره نحل).
5- ملت و نخبگان ما می توانند به فضیلت «برادری» پیامبر اعظم(ص) برسند. پیامبر فرمود «دوست دارم برادرانمان را ببینیم.» اصحاب پرسیدند آیا ما برادران تو نیستیم؟ و پاسخ شنیدند «شما اصحاب من هستید اما برادران ما کسانی هستند که هنوز نیامده اند.» در تفاسیر قرآن- از جمله تفسیر نمونه- و ذیل آیه شریفه «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»، به گفت وگوی مشابه پیامبر(ص) با اصحاب اشاره شده و اینکه پیامبر درباره «برادران» خویش فرمود «آنها بعد از من می آیند و مرا نمی بینند. برای هر کس از آنان اجر 05نفر از شماست چراکه شما در شرایطی هستید و یارانی دارید که در کار خیر یاریتان می کنند.» شرط اخوت با پیامبراعظم(ص)، نفوذ ناپذیری و سخت گیری در برابر کفار و مهربانی در میان مؤمنان است. آیا سیاستمداران و اصحاب خطابه و رسانه و احزاب ما چنان که باید به این راهبرد پایبند بوده اند؟ امام صادق علیه السلام می فرماید «مسلمان برادر مسلمان است؛ بر او ستم نمی کند و او را خوار نمی سازد و به او خیانت نمی کند. و سزاوار است بر مسلمانان سخت کوشی در پیوند با یکدیگر و تعاون در عطوفت نسبت به هم... تا اینکه چنان باشید که خداوند عز و جل می فرماید: رحماء بینهم؛ مهربان باهم و دلسوز نسبت به امور پنهان آنان بر شما چنان که انصار رسول خدا بودند».
ایام مبارک دهه فجر، ایام تجدید میثاق و بیعت دوباره است. یا ایهاالذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم... لبیک یا رسول الله!
محمد ایمانی/font>
خبرگزاری فارس: حمله نظامی ایران به اسرائیل شامل ۲ پرده و ۸ گام است. در این طرح تنها گام اول از پرده اول از حمله نظامی ایران به اسرائیل بیان میشود و توضیح کامل ۸ گام این حمله در زمان مقتضی منتشر خواهد شد.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت خبری عصرامروز نوشت:
لزوم نابودی اسرائیل از دیدگاه امام خمینی(ره):
"امروز قبله اول مسلمین به دست اسرائیل، این غده سرطانی خاورمیانه افتاده است. امروز اسرائیل با تمام وسایل شیطانی تفرقه افکنی میکند. بر هر مسلمان لازم است که خود را علیه اسرائیل مجهز کند. من نزدیک به بیست سال است خطر صهیونیسم بین الملل را گوشزد نموده ام و امروز خطر آن را برای تمامی انقلابات آزادیبخش جهان و انقلاب اخیر اسلامی ایران کمتر از گذشته نمی دانم. قبلا هم تذکر دادهام، دولت غاصب اسرائیل، با هدف هایی که دارد برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد و خوف آن است اگر مسلمین به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و جلوگیری از آنها امکان پذیر نشود و چون احتمال خطر متوجه اساس اسلام است لازم است بر دول اسلامی بخصوص و بر سایر مسلمین عموما که رفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است ! اسرائیل هم از امریکاست ."
نکته های رهیافت پیش رو:
نکته ۱- این مقاله در دو محور دلایل فقهی ضرورت حمله به اسرائیل و ابعاد تاکتیکی حمله نظامی ایران به اسرائیل تنظیم شده است و محورهای سیاسی و تبعات اقتصادی حمله نظامی ایران به اسرائیل در فرصت های بعدی منتشر خواهد شد.
نکته ۲- حمله نظامی ایران به اسرائیل شامل ۲ پرده و ۸ گام است. در این طرح تنها گام اول از پرده اول از حمله نظامی ایران به اسرائیل بیان می شود و توضیح کامل ۸ گام این حمله در زمان مقتضی منتشر خواهد شد.
نکته ۳- این طرح تنها نظر شخصی نویسنده آن است و از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه ضمانتی بر پذیرفتن و اجرای آن وجود ندارد.
دلایل فقهی ضرورت حمله نظامی ایران به اسرائیل
وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿بقره١٩٠﴾ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ۚ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ ۖ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ۗ کَذَٰلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ﴿بقره١٩١﴾
با کسانى که با شما آغاز کارزار مىکنند در راه خدا کارزار کنید، ولى ستمکار [و آغازگر] نباشید، چرا که خداوند ستمکاران را دوست ندارد (بقره ۱۹۰)و هر جا که بر آنان دست یافتید بکشیدشان و آنان را از همانجا که شما را راندهاند برانید، و فتنه شرک بدتر از قتل است، و در مسجدالحرام با آنان کارزار نکنید، مگر آنکه آنان در آنجا با شما کارزار کنند، و چون کارزار کردند بکشیدشان که سزاى کافران چنین است (بقره۱۹۱)
جهاد
جهاد در لغت از «جَهد» به معنای مشقت و زحمت یا از «جُهد» به معنای وسع و طاقت است و در اصطلاح تلاش و زحمت در راه خداست. جهاد در تمامی ابعاد اقتصادی،سیاسی،فرهنگی و نظامی قابل تبیین است اما بکارگیری جهاد به تنهایی، جهاد نظامی را تبادر به ذهن می کند. جهاد نظامی به دو قسم ابتدایی و دفاعی تقسیم شده است.
جهاد ابتدایی
جهاد ابتدایی یکی از انواع جهاد است و تنها هنگامی موضوعیت پیدا می کند که کفار و مشرکان در برابر تبلیغ اسلام توسط مسلمین دست به اسلحه ببرند و در غیر اینصورت موضوع جهاد ابتدایی خود بخود منتفی می شود،از این رو از این نوع جهاد به جهاد عقیدتی نیز تعبیر شده است که برخی از غزوات پیامبر اسلام(ص) در زمره جهاد ابتدایی قرار دارد.
در حقیقت فلسفه جهاد ابتدایی مبارزه با کسانی است که با انتشار اسلام مبارزه می کنند و هدف آن رها کردن مردم از قید اسارت و بردگی فکری و اجتماعی و هدایت به اسلام است و بر خلاف برخی اقوال و تبلیغات سو این نوع از جهاد ارتباطی با کشورگشایی و گسترش اجباری اسلام ندارد بلکه برای واژگون کردن نظامات غلط و ظالمانه و دادن امکان مطالعه و بررسی آزادانه اسلام به مردم می باشد و هدف آن دفاع از توحید و دین الهی به عنوان یک حق فطری انسانی است.
جهاد ابتدایی لزوما نیازی به اذن معصوم ندارد
در خصوص امکان انجام جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم و بدون اذن ایشان اختلافاتی بین فقها وجود دارد و برخی از فقها حضور معصوم یا منصوب امام معصوم را از الزامات جهاد ابتدایی می دانند و از طرف دیگر گروهی دیگر از فقها به لزوم حضور معصوم یا منصوب ایشان برای جهاد ابتدایی قایل نبوده و دستور فقیه جامع الشرایط را برای جهاد ابتدایی کافی می دانند.
از جمله فقهایی که قایل به جواز انجام جهاد ابتدایی در زمان غیبت بدون اذن امام معصوم و بر اساس فرمان فقیه جامع الشرایط هستند می توان به بزرگانی مانند شیخ مفید،شیخ ابوالصلاح تقی ابن نجم الدین حلبی از شاگردان سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ سلار ابن عبدالعزیز دیلمی اشاره کرد.
حتی فقیه بزرگوار صاحب جواهر که در باب عدم جواز جهاد ابتدایی در زمان غیبت قایل به وجود اجماع بین فقها است در نهایت می فرماید:ممکن است ما دراین اجماع خدشه کنیم که در زمان غیبت امام معصوم ولایت فقیه عمومیت دارد و در برگیرنده مورد جهاد هم هست، چنان که عموم ادله جهاد هم این را تایید می کند.
در همین زمینه امام خامنه ای نیز در پاسخ به استفتایی در خصوص امکان انجام جهاد ابتدایی به فرمان فقیه جامع الشرایط و در زمان غیبت امام معصوم فرموده اند :
"بعید نیست که حکم به جهاد ابتدایى توسط فقیه جامعالشرایطى که متصدّى ولایت امر مسلمین است، در صورتى که مصلحت آن را اقتضا کند، جایز باشد، بلکه این نظر اقوى است."
جهاد دفاعی
جهاد دفاعی نوع دیگر جهاد است که طی آن مسلمانان باید با دشمن مهاجمی که اساس و کیان اسلام را تهدید میکند و منافع مسلمین را به مخاطره انداخته است پیکار کرده و از اسلام و سرزمینهای اسلامی در برابر تهاجم دشمن که با هدف استیلا بر سرزمینهای اسلامی و ناموس و اموال مسلمانان و یا کشتن گروهی از مسلمانان طراحی شده است دفاع کنند.
امیرالمومنین نیز در همین باره در خطبه ۲۷ نهج البلاغه می فرمایند: آگاه باشید من شب و روز،پنهان و آشکارا شما را به مبارزه این جمعیت (معاویهو پیروانش)دعوت کردم و گفتم پیش از آنکه با شما بجنگند با آنان نبرد کنید. به خدا قسم هیچ ملّتى در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.
به گفته مفسرین بر اساس فرمایش حضرت علی (علیه السلام) شروع به جنگ با دشمنانی که جنگیدن آنان با مسلمانان نزدیک است و حمله قریب الوقوع آنان به مسلمین قطعیت یافته واجب است که البته این جهاد با توجه به تعریف جهاد ابتدایی جز انواع آن قرار نمی گیرد.
حمله نظامی ایران به اسرائیل مصداق جهاد ابتدایی نیست.
با توجه به تعاریف ذکر شده از انواع جهاد و استناد به مفاهیم جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی، حمله نظامی ایران به اسرائیل بر اساس دلایلی که ذیلا بیان خواهد شد از مصادیق جهاد ابتدایی نیست و جهاد دفاعی بشمار می رود، هر چند اگر آن را جهاد ابتدایی نیز بشمار آوریم مطابق با نظر بعضی از فقها و ولی فقیه حاضر که به آن اشاره شد در زمان غیبت و با اذن و فرمان ولی فقیه جامع الشرایط نیز می توان به انجام آن مبادرت کرد.
۱- دفع هجوم اسرائیل به بلاد مسلمین
چنانکه گفته شد، هدف جهاد دفاعی دفع هجوم دشمنان به اسلام و مسلمین است و برخلاف جهاد ابتدایی که هدفش دعوت مشرکان به اسلام است و جز واجبات کفایی محسوب می شود،جهاد دفاعی واجب عینی است.
در همین خصوص امام خمینی(ره) در مساله ۲۸۲۶ توضیح المسائل می فرمایند:
"اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نماید، واجب است بر جمیع مسلمانان دفاع از آن به هر وسیلهاى که امکان داشته باشد از بذل جان و مال. و در این امر احتیاج به اذن حاکم شرع نیست."
نکته بسیار مهم در مورد تقسیمات مردم دنیا و ملتها برگرفته از آیات و روایات این است که در اسلام تقسیمات سیاسی کشورها و مرزهای موجود بین واحد های سیاسی موضوعیت ندارد و آنچه که حائز اهمیت است تقسیم ملل و سرزمینها بر اساس اعتقادات و ادیان به دو گروه کلی بلاد مسلمین و بلاد کفار است. در این صورت کل مسلمین و کشورهای اسلامی یک پیکر واحد بشمار رفته و دفاع از تمامیت ارضی مسلمانان در تمام دنیا بر تمام مسلمانان دنیا واجب است و هرگونه تعرض به بخشی از خاک یک ملت مسلمان به منزله تعرض و تجاوز به تمام مسلمانان تلقی شده و دفاع از مسلمان مظلوم بر دیگر مسلمانان ساکن در اقصی نقاط دنیا بر اساس احکام جهاد دفاعی واجب است.
حال با در نظر گرفتن تعرض و تجاوز دولت جعلی اسراییل به سرزمین فلسطین به عنوان بخشی از بلاد اسلامی و در برگیرنده قبله اول مسلمین ،دفاع از مسلمانان فلسیطن و از این بخش مقدس از بلاد اسلامی به هر وسیلهاى که امکان داشته باشد واجب است که در این حالت حتی احتیاجی به اذن حاکم شرع هم نیست.
۲- مقابله با استیلای اسرائیل بر بلاد فلسطین
صرف نظر از تعرض اسرائیل به سرزمین فلسطین و مسلمانان آن دیار چنانکه واضح است و سران این رژیم هیچگاه منکر آن نشده اند این رژیم جعلی سودای تسلط بر سایر سرزمینهای اسلامی همجوار را در سر می پروراند و در این راه هر روز در حال تدارک و زمینه چینی این تسلط از راههای مختلف است.
در همین خصوص امام خمینی در مساله ۲۸۲۷ توضیح المسائل می فرمایند:
"اگر مسلمانان بترسند که اجانب نقشه استیلا بر بلاد مسلمین را کشیدهاند چه بدون واسطه یا به واسطه عمال خود از خارج یا داخل واجب است دفاع از ممالک اسلامى کنند به هر وسیلهاى که امکان داشته باشد."
همچنین آن حضرت در تحریر الوسیله "خوف تسلط سیاسی" دشمن کافر بر حوزه اسلام و شهرهای آن را موجب واجب شدن دفاع می دانند.
هدف از جهاد ابتدایی؛ حمله به غیر مسلمانان برای مسلمان کردن آنان ذکر شده در حالی که هدف از حمله نظامی ایران به اسرائیل به دلیلی که نقشه استیلا بر بلاد مسلمین را کشیده و تا آنرا اجرا کرده است اولا برای دفاع از مسلمانان فلسطین و ثانیا دفع ضرر احتمالی گسترش این تعرض است.
از این رو و با توجه به نکات مذکور در باب جهاد ابتدایی و توسعه طلبی رژیم صهیونیستی و ضرر قطعی این رژیم جعلی برای اسلام و بلاد اسلامی حمله به اسرائیل از باب جهاد دفاعی بر تمام مسلمانان دنیا واجب عینی می باشد.
۳- خوف از تسلط اسرائیل بر ممالک اسلامی
امام خمینی(ره) همواره مسلمانان را دعوت به هوشیاری می کردند و از تسلط اجانب بر مسلمین انذار داده اند. ایشان در مسأله ۲۸۲۸ می فرمایند :
"اگر در داخل ممالک اسلامى نقشههایى از طرف اجانب کشیده شده باشد که خوف آن باشد که تسلط بر ممالک اسلامى پیدا کنند، واجب است بر مسلمانان که با هر وسیلهاى که ممکن است، نقشه آنها را به هم بزنند، و جلوگیرى از توسعه نفوذ آنها کنند."
در جهاد ابتدایی حمله به "بلاد" غیر مسلمانان آمده است در حالی که اسرائیل فاقد بلاد و سرزمین است و در سرزمین اشغال شده فلسطین به سر می برد. اسرائیل در خاک مردم مسلمان فلسطین به مثابه غده سرطانی است که داخل یک مملکت اسلامى نقشههایى کشیده شده است و خوف آن می رود که تسلط بر ممالک اسلامى پیدا کنند لذا واجب است بر مسلمانان که با هر وسیلهاى که ممکن است، نقشه آنها را به هم بزنند، و جلوگیرى از توسعه نفوذ اسرائیل کنند.
ابعاد تاکتیکی حمله نظامی ایران به اسرائیل
اسرائیل برای حمله به ایران نیازمند اجازه، هماهنگی و کمک امریکا و غرب میباشد. ایران باید در زمان کنونی که غرب و امریکا در وضعیت انفعال قرار دارد اسرائیل را نابود نماید. به دلیل مشخصات منحصر به فرد دولت آقای دکتر احمدینژاد و بیداری اسلامی کشورهای منطقه متاثر سیاست های نظام و دولت دهم جمهوری اسلامی ایران؛ حمله نظامی ایران به اسرائیل باید در زمان کنونی و تا قبل از سال ۲۰۱۴ پایان دولت دهم انجام شود.
لذا مبتنی بر دکترین دفاع پیش دستانه بایستی اسرائیل را طی ضربه اول و ضربه نهایی مورد حمله نظامی سنگین قرار داد. در گام اول از پرده اول حملات نظامی ایران به اسرائیل باید نقاط صفر زمینی اسرائیل مورد انهدام قطعی قرار گیرد. برای این منظور ایران می تواند از موشک های دور برد استفاده کند. از شرقی ترین نقطه ایران تا غربی ترین نقطه اسرائیل حدود ۲۶۰۰ کلیومتر می باشد. اهداف استراتژیک در عمق خاک اسرائیل با موشک های متعارف ایران قابل دسترسی است.
بعضی مشخصات و نقاط مهم اسرائیل که باید مورد حمله قرار بگیرد
مردم اسرائیل باید از بین بروند
اسرائیل تنها کشور عمدتاً یهودی در جهان است بر پایه آخرین سرشماری، سازمان مرکزی آمار اسرائیل، این کشور در حدود هفت میلیون و ۵۰۰ هزار تن جمعیت داشتهاست که در حدود پنج میلیون و ۷۰۰ هزار نفر از ساختار جمعیتی آن را یهودیان تشکیل دادهاند. و مابقی ساختار جمعیتی از مسلمانها، مسیحیان، دروزها و سامریون تشکیل شدهاست. همچنین بزرگترین بخش از اقلیتهای قومی را شهروندان موسوم به عرب اسرائیلی تشکیل میدهند.
• ناحیه شمالی. جمعیت: ۹۰۰/۲۴۱/۱. مرکز: ناصره
• ناحیه حیفا. جمعیت: ۷۰۰/۸۸۰. مرکز: حیفا
• ناحیه مرکزی. جمعیت: ۰۰۰/۷۷۰/۱. مرکز: رمله
• ناحیه تلآویو. جمعیت: ۹۰۰/۷۷۰/۱. مرکز: تلآویو
• ناحیه اورشلیم. جمعیت: ۳۰۰/۹۰۷. مکز: اورشلیم
• ناحیه جنوبی. جمعیت: ۲۰۰/۲۰۱/۱. مرکز: بئرشبع
ساکنین تل آویو، اورشلیم و حیفا را حتی با موشک های شهاب ۳ هم می توان مورد هدف قرار داد. تراکم و میزان جمعیت این سه نقطه که با کمترین فاصله از هم قرار دارند نزدیک ۶۰% از مردم اسرائیل را تشکیل می دهد. لذا می توان با موشک سجیل زیرساختها من جمله تاسیسات نیروگاهی، سوختی، آب و فاضلاب، حمل و نقل و ارتباطات و در مرحله بعدی با موشک های شهاب۳ و قدر و عاشورا فضای مسکونی شهر را تا انهدام قطعی مردم اسرائیل مورد حمله قرار داد.
انهدام زیرساخت های اسرائیل
انهدام زیرساخت های اسرائیل مانند ایستگاه های راه آهن، فرودگاه ها و تاسیسات هسته ای و اتمی با موشک های سجیل بایستی در دستور کار قرار بگیرد. ایران در ده سال قبل از این با موشک هایی که در دسترس داشت قادر به انجام این عملیات در عمق خاک اسرائیل بود.
انهدام پایگاه های اتمی اسرائیل
نیروگاه هسته ای «رافائل» نیز از قدیمی ترین نیروگاه های اسرائیل است. این نیروگاه مرکز اصلی مهندسی اتمی اسرائیل به شمار می رود. نیروگاه اتمی «عیلبون» دیگر نیروگاه اتمی اسرائیل است که در زیر زمین روستای «نبرین» قرار دارد. ساکنان این روستا سال ۱۹۴۸ مجبور به مهاجرت شدند. این نیروگاه انبار تسلیحات تاکتیکی هسته ای اسرائیل است. اسرائیل در کلاس موشک هایی با قابلیت حمل کلاهک اتمی، موشک میان برد و دوربرد زمین به زمین «اریحا» را که موشکی تاکتیکی است در آنجا نگه داری می کند. برد این موشک ها بین ۵۰۰ تا ۱۴۸۰ کیلومتر است.
به گزارش روزنامه یدیعوت آحارونوت، رون بن یشال تحلیلگر مسائل نظامی صهیونیستی گفته بود: "هیچ جایی در اسرائیل نیست که در تیررس موشک های ایران نباشد. رون بن یشال گفت: هرچند انبارهای موشکی اسرائیل از لحاظ کمی و کیفی پیشرفته هستند اما تعداد موشکهای موجود در آن که به ۱۰۰ هزار فروند می رسد همواره در تیررس موشک های ایران است."
اهدافی مانند نیروگاه اتمی دیمونا واقع در مرکز تحقیقات هسته ای نقب از جمله این اهداف می باشند. دیمونا مهمترین نیروگاه هسته ای اسرائیل به شمار می رود که متشکل از ۱۰ ساختمان با حدود سه هزار نفر دانشمند و کارشناس فنی است. کارخانه آزمایش پلوتونیوم اسرائیل نیز در آنجا قرار دارد.
سایت هسته ای اسرائیل برای تولید سوخت های با غنای بالای ۹۰% برای کلاس های هسته ای موشکی و بمب های هسته ای می باشد. آزمایشگاه مشترک آمریکا و اسرائیل برای آزمایش عملیات سایبری بر علیه تاسیسات هسته ای ایران نیز در دیمونا می باشد.
استاکس نت؛ کرم اینترنتی (worm) است که با هدف تخریب و توقف فعالیت تاسیسات هسته ای نطنز در دیمونا آزمایش شده بود. اکستاکس نت جهت نفوذ در کامپیوترهای کنترل و مدیریت مبتنی بر تکنولوژی های شرکت زیمنس ساخته شد. این کرم اینترنتی توسط یک متخصص روس همکار در پروژه نیروگاه اتمی بوشهر با وسائل ذخیره ساز کامپیوتری به سرعت در تاسیسات هسته ای ایران منتشر شد که با هوشیاری و دفاع سایبری متخصصین ایرانی این حمله ناکام ماند.
با توجه به استراتژی مطرح شده اوباما در دوهفته گذشته که در آن استفاده از نیروهای زمینی همانند آنچه در افغانستان و عراق اتفاق افتاد جای خود را به حوزه های دیگری من جمله جنگ سایبری داده است. از این منظر و جهت است که بایستی هدف دیمونا در اولیت حمله ایران به اسرائیل قرار گیرد.
انهدام پایگاه های هوایی اسرائیل
اسرائیل دارای ۱۲ فرودگاه می باشد که تنها سه فرودگاه آن مسافربری می باشد و مابقی پایگاههای نیروی هوایی رژیم صهیونیستی است. پایگاه هوایی SedotMikha محل استقرار موشک های بالستیک جریکو می باشد که در جنوب شرقی پایگاه هوایی Tel Nof محل استقرار هواپیماهای اف۱۵ مجهز به تسلیحات هسته ای قرار دارد. پایگاه هوایی Ramon نیز هواپیماهای اف۱۶ را نگهداری می کند.
انهدام شناورهای سطحی اسرائیل
انهدام نیروهای سطحی و زیر سطحی کشتی های پشتیبانی ارتش اسرائیل به سه روش امکان پذیر است :
۱- توسط حملات موشکی در دریاهای تحت نفوذ جمهوری اسلامی
۲- توسط گروه های عملیات ویژه در تمامی نقاط جهان
۳- مین های دریایی که انواع مختلفی دارد و شامل نمونه های مغروق و کنترل از راه دور است. این سلاح می تواند توسط قایق ها و زیردریایی های ایرانی در آب های اطراف اسرائیل کار گذاشته شود و در صورت لزوم به کارگیری شود.
موشکهایی که می توان اسرائیل را از بین برد
پس از سالهای جنگ تحمیلی با توجه به شرایط موجود منطقه و نتایج حملات موشکی به اسرائیل و فناوری های در دسترس، مسئولان دفاعی کشور اصلی ترین بخش از راهبرد دفاعی کشور در امر بازدارنگی را بر توسعه موشک های بالستیک میانبرد و دور برد استوار کرده اند. تلاش برای افزایش برد، دقت و همچنین تأثیر گذاری و تنوع سرجنگی این موشکها در این روند توسعه مشهود است.
در این گزارش به معرفی مختصر موشک های میان برد و دور برد بالستیک کشور می پردازیم که توانایی رسیدن به محدوده غده سرطانی منطقه یعنی رژیم اشغالگر قدس و نابودی مطلق آن را دارند.
پس از آزمایش موشک شهاب ۳ در سال ۱۳۷۷ و اعلام مشخصات آن از جمله برد در حدود ۱۳۰۰ کیلومتر، نگاه دشمنان به توانایی موشکی ایران تغییر کرده و کم کم آرامش از میان نظامیان و بعدها سیاسیون صهیونیست به آرزویی برآورده نشدنی تبدیل شد. زیرا ارائه نمونه های جدیدتر، دوربردتر و دقیق تر از خانواده موشکهای شهاب۳ نشان دهنده رسیدن ایران به سطوح بالای فناوری موشکی داشت که نوید محصولات مخوف تری را در آینده می داد.
موشک شهاب۳
شهاب۳ در ادامه روند توسعه موشک های شهاب-۱ و ۲ و با رویکرد اعمال تغییرات طراحی در سامانه های مختلف بوجود آمد. شباهت های زیادی از نظر فن آوری بین شهاب ۲ و ۳ وجود دارد، اما شهاب۳ پیشرفته تر بوده و از نظر الکترونیک با فن آوری جدید و رایانه هدایتی پیشرفته از نظر سخت افزار و نرم افزار در ساخت آن استفاده شده است. برد این موشک بیش از ۱۳۰۰ کیلومتر عنوان شد که به معنای توانایی رسیدن به سرزمین های اشغالی فلسطین در صورت شلیک از نواحی غربی کشور بود.
نمونه های مختلفی از شهاب۳ تولید شده و به خدمت نیروهای مسلح کشور وارد شد که از نظر برد و زیرسامانه ها ارتقاء یافته اند اما همگی یک مرحله ای سوخت مایع بوده و از سامانه هدایت اینرسیایی برخوردارند. کلاهک آخرین نمونه های شهاب۳ از نوع جدا شونده است که پس از رسیدن به قوس نزولی در ارتفاع مناسب از بدنه موشک جدا شده و به سمت هدف ادامه مسیر داده و باعث ناتوانی دشمن در انهدام آن می شود.
همچنین انواع مختلف کلاهک از جمله کلاهک بارانی روی این موشک قابل بکارگیری است. طول این نمونه ها حدود ۱۶.۵ تا ۱۷ متر بوده و برد آنها تا ۱۸۰۰ کیلومتر در نمونه های نهایی عنوان شده است. جرم کلاهک آنها نیز تا ۱۰۰۰ کیلوگرم برآورد شده است. با توجه به اینکه کمترین فاصله از نواحی غربی ایران تا دورترین نقطه در سرزمین های اشغالی به ۱۲۰۰ کیلومتر نمی رسد خانواده شهاب۳ تهدیدی کاملاً جدی برای هر متجاوز و دشمن محسوب می شود.
عاشورا
این موشک بر اساس موشک شهاب۳ ساخته شده و از نوع سوخت مایع و دوربرد است. شکل ظاهری کلاهک این موشک مانند آخرین نمونه های شهاب سه دارای کاهش قطر در قسمت های بالاتر است. در این موشک از زیرسامانه های بومی استفاده شده و قابلیت حمل چند نوع سر جنگی از ویژگی های این موشک است. منابع داخلی برد این موشک را ۲۵۰۰ کیلومتر عنوان کرده اند هر چند که کارشناسان خارجی ۲۵ تا ۵۰ درصد برد بیشتری را برای آن متصور هستند. با توجه به نزدیک بودن ابعاد این موشک و شهاب۳، استفاده از سامانه های پرتاب قبلی برای بکارگیری آن مقدور است. این برد برای هدف قرار دادن دورترین نقطه در فلسطین اشغالی از نیمه شرقی هم کشور کافی است.
قدر
موشک قدر۱ که در سال ۱۳۸۶ معرفی شده در ادامه توسعه موشک های دوربرد سوخت مایع شهاب به تولید رسید و در واقع یکی از نمونه های خانواده شهاب محسوب می شود. برد این موشک تک مرحله ای در حدود ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان شده و از ویژگی های آن زمان کوتاه تر آماده سازی آن در مقایسه با موشک های قبلی است. بدین تریب سرعت واکنش این موشک بالاتر است. نمونه هایی از این موشک مجهز به کلاهک خوشه ای نیز معرفی شده که کلاهک این موشک ها نیز از نوع جدا شوند است. نوع قدر F طولی برابر با ۱۵.۸۶ متر و بردی در حدود ۱۹۵۰ کیلومتر و هدایت اینرسیایی دارد.
سجیل
موشک سجیل نیز مانند قدر و عاشورا در نیمه دوم دهه ۱۳۸۰ خورشیدی معرفی شده و برخی آنرا برترین موشک بالستیک ایرانی می دانند. گواه این مدعا اعتراف کارشناسان خود دشمن در نبود مشابه خارجی برای سجیل است. سجیل اولین موشک دوربرد سوخت جامد ایران و به احتمال بسیار بالا خط شکن موشک های ایرانی در جهت محو اسرائیل از روی نقشه (در صورت نیاز به استفاده از عامل نظامی) خواهد بود. این به دلیل سامانه پرتاب متحرک با قابلیت حمل موشک آماده پرتاب است.
این موشک به دلیل استفاده از سوخت جامد به سرعت و ظرف چند دقیقه آماده پرتاب شده و پس از شلیک نیز پرتابگر آن به سرعت محل را ترک می کند. این ویژگی باعث کاهش احتمال نابودی موشک قبل از پرتاب می شود. همچنین به دلیل شتاب بسیار بالای سجیل امکان ردگیری آن برای دشمن در فازهای اولیه پرتاب بسیار کم و عملآً شانس دشمن برای انهدام سجیل در طی پرواز ناچیز است.
برد سجیل نیز ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان و تاکنون در دو نمونه سجیل ۱ و ۲ معرفی شده که خود نشانگر تلاش صنایع مربوطه برای بهسازی آن است. این موشک از نوع دو مرحله ای بوده که پس از اتمام سوخت مرحله اول، این بخش از موشک جدا شده و مرحله دم روشن می شود. با اینکار بخشی از جرم بدنه که خالی شده و باز اضافه محسوب می شود از موشک جدا شده و به افزایش برد کمک می کند.
ایران در کمتر از ۹ دقیقه اسرائیل را نابود می کند
سجیل جزو موشکهای از مجموعه موشک های بالستیک کشور است که با خروج از جو و طی مسیر در چنین ارتفاعی به داخل جو بازگشته و با سرعت حدود ۱۰ تا ۱۲ ماخ(حدود۳۴۰۰ تا ۴۰۸۰ متر بر ثانیه) به سوی هدف سرازیر می شود که انهدام آنرا برای تمام سامانه های دفاع هوایی موجود ناممکن کرده است. این نکته نشانگر پیشرفت فناوری موشکی کشور در رسیدن به چنین دستاورد مهمی است. همچنین فناوری سوخت جامد مرکب که در این موشک استفاده شده علاوه بر ویژگی های رانشی مطلوب، عمر انبارداری بالایی را نیز برای این موشک به دنبال دارد.
سامانه هدایت موشک های بالستیکی که به آنها اشاره شد از نوع کنترل بردار رانش است که با استفاده از تیغه هایی در خروجی پیشران موشک اقدام به تغییر جهت گازهای خروجی از موشک کرده و جهت موشک را تصحیح می نمایند. این سامانه بسیار بهتر از سامانه های متکی به سطوح کنترلی بالک عمل کرده و یکی از عوامل دقت بالای موشکهای ایرانی، بهینه سازی این سامانه در کشور است.
۴ویژگی مهم «سجیل ۲» نسبت به شهاب ۳
۴ویژگی موشک زمین به زمین سجیل ۲ به نسبت موشک شهاب ۳ را می توان نوع سوخت، سرعت، دقت و سیستم ناوبری آن ذکر کرد.
ایجاد یک توان دفاعی موشکی از اواخر دهه ۷۰ شمسی (اواخر دهه ۹۰ میلادی) در دو مرحله و بعد از تاسیس سازمان هوافضا در وزارت دفاع کشورمان آغاز شد که نیروی موشکی با سوخت مایع و نیروی موشکی با سوخت جامد را دربر میگرفت.
ابتدا در زمینه سوخت مایع آغاز به مطالعه و تحقیق و تولید شد که نتیجه اولیه آن خط تولید موشکهای زمین به زمین با سوخت مایع بود و در این مرحله موشکهای شهاب و خصوصا شهاب ۳، قدر و انواع دیگر تولید شدند.
چرا امکان استفاده از سیستمهای ضد موشکی علیه ایران وجود ندارد؟
موشک ۲۳۶۲۳ کیلوگرمی سجیل، در زمان ۸۳۵ ثانیه(۱۳ دقیقه و ۵۵ ثانیه) به بیشینه برد خود می رسد. این موشک طولی در حدود ۱۷.۵۷ متر، ۱.۲۵ متر قطرو سر جنگی به جرم ۵۰۰ کیلوگرم از نوع جدا شونده دارد که این دو ویژگی یعنی حجم کوچک هدف و سرعت باالای آن؛ احتمال موفقیت دشمن را در استفاده از سیستمهای ضد موشک خود به حداقل می رساند. سامانه های هدفگیری ناوبری و هدایت سجیل دقت بسیار بالایی را برای آن به ارمغان آورده اند که برای این موشک ارزش عملیاتی زیادی را ایجاد کرده است.
موشک سجیل ۲ از سوخت جامد استفاده میکند که نسل جدیدتری از سوخت موشک به شمار میرود. همچنین این موشک از سرعت و دقت بیشتری در برخورد با هدف بهره برده و از عملکرد منحصر به فردی در سیستم ناوبری به نسبت دیگر موشکهای زمین به زمین ایران برخوردار است.
موشک های سوخت مایع با توجه به نیاز به شارژ شدن سوخت در مخازن پیش از پرتاب، زمان آماده سازی زیادی دارند. در این حالت امکان شناسایی موشک پیش از پرتاب وجود دارد. برای رفع این مشکل از سالها پیش سیلوهای زیرزمینی برای پرتاب موشک های بالستیک در نقاط مختلف کشور ساخته شده می توان موشک شارژ شده و آماده شلیک را تا چند ماه در آنها نگاه داشت.
با توجه به تعداد زیاد این سیلوها پس از رسیدن زمان تخلیه هر موشک، تعداد زیادی موشک دیگر در سایر سیلوها وجود دارند که آماده پرتاب هستند. بدین ترتیب از موشک های سوخت مایع کشور نیز می توان برای حمله اولیه به دشمن استفاده نمود.
تمامی موشک های بالستیک نامبرده از نظر سامانه های هدایت و برای کاهش بازتاب راداری بهسازی شده آماده شلیک به سوی دشمن هستند. از نظر تعداد به اذعان کارشناسان خارجی تعداد موشک های ایرانی شلیک شونده به اسرائیل در هر روز دهها فروند و برای چند ماه می تواند، باشد.
*علیرضا فرقانی
نکته مهم: درج مطالب وبلاگها و سایتها لزوماً به معنای تأیید محتوای آنها از سوی خبرگزاری فارس نیست.
بسمه تعالی
سخنان روز جمعه رهبر معظم انقلاب به دقیقترین معنای کلمه سخنانی کدگذاری شده بود. هر سطر و فرازی از آن پاسخی بود دقیق و کاملا نکته سنجانه به پیام هایی که در ماه های اخیر غربی ها سعی در رساندن آن به ایران داشته اند. بازتاب بسیار وسیع و گسترده این سخنان در محافل غربی و صف کشیدن تقریبا همه مقام های دست اندرکار امور ایران در اروپا و آمریکا برای اظهارنظر درباره آن نشان می دهد همه پیام هایی که باید منتقل می شد، منتقل شده و همه آنها که باید پاسخ پالس های ارسالی شان را دریافت می کرده اند، پاسخ ها را گرفته اند. وضع اکنون به گونه ای است که می توان گفت در نظام تصمیم سازی غربی ها درباره ایران جایی برای «اشتباه محاسباتی» باقی نمانده است. ایران یک دور با زبانی کاملا راهبردی و عمیق محاسبات خود را برای غرب تشریح کرده است. اکنون دورنماها روشن است و غرب می داند که بابت هر گزینه ای که انتخاب کند و هر سناریویی که در پیش بگیرد، با چه پاسخی مواجه خواهد شد. بنابراین می ماند اینکه آیا طرف غربی هم در محاسبات خود بازنگری خواهد کرد یا نه.
این نوشته تلاش می کند به نحو اجمالی بخشی از این فرآیند شفاف سازی محاسباتی را که بدون تردید جز رهبر معظم انقلاب اسلامی کسی قادر به انجام آن نبود، مرور کند.
یکم- نخستین هدف غرب از تجمیع فشار بر ایران در چند ماه گذشته این بود که ایران را نسبت به تحولات منطقه منفعل کند. اگر دقیق تر باشیم، در واقع هدف غربی ها این بوده است که از تبدیل شدن وضعیت ژئوپلتیکی منطقه خاورمیانه به یک موقعیت کاملا ایرانیزه جلوگیری کنند. آنچه غربی ها در سر داشتند این بود که با تجمیع انواع فشارها بر ایران در زمانی کوتاه، ایران به ناچار به مدیریت این فضا مشغول خواهد شد و علاوه بر اینکه بردهای راهبردی خود در منطقه را فراموش می کند، امکان استفاده از ضعف تاریخی آمریکا و اسرائیل در منطقه و جهت دهی به فوران اسلام گرایی را هم از دست خواهد داد. فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های نماز جمعه تهران به وضوح نشان داد که هیچ نوعی از اعمال فشار بر ایران قادر نخواهد بود ایران را از تمرکز بر برتری راهبردی اش در منطقه، سرمایه گذاری روی بسط اسلام گرایی و استفاده از فرصت منحصر به فرد موج ضد اسرائیلی و آمریکایی در منطقه غافل کند. کاملا برعکس، ایران به خوبی دریافته است که هدف همه این فشارها وارد کردن ایران به دورانی از غفلت است آن هم با این هدف که شاید غربی ها بتوانند خود را جمع و جور کنند و با خرید زمان، مسکن هایی برای دردهای عمیق منطقه ای خود بیابند. وقتی ایران می داند هدف غرب دقیقا چیست، چرا باید به برآورده شدن آن کمک کند؟ غرب به دنبال آن است که هر طور شده ضعف خود را بپوشاند و ایران را درست در زمانی که فرصت بسط کامل مدل خود به منطقه را دارد، با مشغول کردن به پروژه های فرعی از این کار بازدارد. اکنون این اشتباه محاسباتی باید تصحیح شده باشد. غرب هر چه هم که فشار را بر ایران تشدید کند -که البته توانش در این زمینه از ادعایش بسیار کمتر است- قادر به متوقف کردن پروژه های منطقه ای ایران نخواهد بود و صحنه منطقه را کاملا باخته است.
دوم- دومین هدف غرب بویژه آمریکایی ها ازفعال کردن بی سابقه ابزارهای فشار بر روی ایران این بوده است که ایران را آنطور که خود می خواهد و با دستور کاری که از قبل طراحی کرده پای میز مذاکره بکشاند. آمریکایی ها مدت هاست تلاش می کنند یک مسیر مذاکراتی با ایران باز کنند و نیاز خود به این موضوع را هم آشکار و پنهان انکارنکرده اند. باراک اوباما نامه اخیر خود به ایران را با عبارتی با این مضمون به پایان برده است که آمریکا آماده نشست بر سر میز مذاکره با ایران در هر زمان و مکانی است که ایران بخواهد. اینکه چرا آمریکایی ها چنین به مذاکره با ایران نیازمندند خود بحثی دیگر است لیکن پیداست که خروج از منطقه در اثر تنگناهای اقتصادی و ناتوانی از متوقف کردن برنامه های هسته ای و موشکی ایران و در نتیجه نیاز به مذاکره درباره آینده این برنامه ها، اصلی ترین عوامل تشدید این نیاز در ماه های گذشته بوده است. آمریکایی ها بسیار امیدوار بودند که تحت فشار قرار دادن ایران برخی گروه های داخلی را به گسترش دادن لابی خود برای تن دادن نظام به مذاکره با آمریکا وادار کند و نهایتا در زمانی کوتاه ایران مقابل نشستن با آمریکایی ها را بپذیرد. سخنان روز جمعه رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان داد این طرح ریزی بسیار ساده دلانه بوده است و ایران در اثر مواجهه با فشارها به جای اینکه به این نتیجه برسد که باید با آمریکا مذاکره کرد اتفاقا به این نتیجه رسیده است که هیچ فایده ای در مذاکره با آمریکا نیست و با غربی ها باید با همان زبانی سخن گفت که خود عادت به استفاده از آن در سخن گفتن با دیگران دارند.
سوم- سومین هدف غربی ها در ماه های اخیر این بوده است که با تشدید بحث ها درباره احتمال قریب الوقوع بودن درگیری نظامی با ایران یا آنطور که خود دوست دارند بگویند با معتبرسازی تهدید علیه ایران، این دورنما را به ایران منتقل کنند که اگر در مقابل تحریم ها کوتاه نیاید آن وقت با گزینه ای دهشتناک تر یعنی درگیری نظامی مواجه خواهد شد. این سر جای خود بحثی مفصل است که اساسا هدف طرح بحث «ایجاد تهدید معتبرنظامی علیه ایران» که ابتدا اسرائیلی ها آن را مطرح کردند این بوده است که با جدی کردن گزینه جنگ برای ایران، آن را وادار به کوتاه آمدن کنند نه اینکه واقعا خود را برای درگیری با ایران آماده سازند. تعبیر بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی این است که که اگر می خواهید ناچار به جنگ با ایران نشوید، حرف زدن از جنگ را متوقف نکنید. فرمایشات روز جمعه حضرت آقا ثابت کرد این بار هم غربی ها به کاهدان زده اند. اولا، مهم نیست که غربی ها چه در سر داشته اند؛ آنچه اکنون به واقع مهم است این است که ایران تهدیدهای نظامی علیه خود را جدی نمی داند و در نتیجه این گزینه آنطور که غربی ها می خواسته اند معتبر نشده است. ثانیا، دقیقا بر خلاف آنچه آمریکایی ها تصور می کنند، ایران راهبرد ایجاد تهدید معتبر نظامی را به ضرر خود نمی داند. رهبر بصیر انقلاب اسلامی روز جمعه فرمودند تهدید به جنگ به ضرر غربی هاست. این پاسخی مستقیم به راهبرد ایجاد تهدید معتبر نظامی است. فقط کافی است نگاهی به قیمت های جهانی نفت بیندازید تا عمق این موضوع معلوم شود. و ثالثا، روز جمعه روشن شد که ایران اگر ضرورت پیدا کند نه فقط هراس و ابایی از ورود به درگیری نظامی با غربی ها ندارد بلکه با اتخاذ نوعی راهبرد پیش دستانه تصمیم دارد از هر کشور و گروهی که وارد مبارزه با اسرائیل شود رسما و علنا پشتیبانی کند. جداگانه خواهیم گفت که این یک فاجعه راهبردی عظیم برای آمریکا و اسرائیل است چرا این وعده صادق حضرت آقا حتما به بسیاری از گروه ها انگیزه ای مضاعف و توانی غیر قابل محاسبه برای درگیری با اسرائیل خواهد داد. به مصر به پاخاسته نگاه کنید...
چهارم- چهارمین هدف غربی ها از فشارهای اخیر بر ایران آن چیزی است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی همواره آن را پروژه غرب برای جلوگیری از الگو شدن ایران در منطقه نامیده اند . مسلم است که آمریکایی ها از اینکه الگوی حکومتی و الگوی رفتار ایران در بقیه نقاط منطقه کپی شود و ایران در مسیر مبارزه با آمریکا و اسرائیل شرکایی جدید بیابد بسیار هراسانند .محتوای کنفرانس اخیر هرتزلیا در اسرائیل هم همین را ثابت می کند. مکانیسمی که غربی ها برای رسیدن به این هدف انتخاب کرده اند این است که با وارد کردن فشار شدید بر ایران به بقیه کشورهای منطقه پیغام بدهند که الگوی ایران یک الگوی منزوی، شکست خورده و تحت فشار است و بنابراین تقلید از آن عاقلانه نیست. رهبر انقلاب روز جمعه با استدلالی بسیار قابل توجه بی اثر بودن این مکانیسم را نشان دادند. آقا فرمودند درست است که غرب فشار می آورد ولی این روشن است که ایران در مقابل این فشارها کوتاه نخواهد آمد و مقاومت خواهد کرد و همین مقاومت ایران باعث الگو شدن آن در منطقه و ترغیب دیگر کشورها به ایستادن در مقابل زورگویی های آمریکا و اسرائیل خواهد شد. در واقع درست عکس آنچه غربی ها می پندارند فشار آوردن بر ایران به جای اینکه باعث از سکه افتادن الگوی آن شود، الگوی ایران را جذاب تر خواهد کرد آن هم برای مسلمانانی که باز به فرموده رهبر انقلاب هم از تحجر و خشک سری خسته شده اند و هم از غربگرایی روشنفکرانه.
پنجم- و نهایتا اینکه برای آمریکایی ها این حیاتی است که با ترساندن ایران از عاقبت رویارویی با خود، از فعال کردن گزینه های پاسخ ایران در مقابل فشارهایی که اخیرا تولید کرده اند جلوگیری کنند. غرب می خواهد هم به ایران فشار بیاورد و هم ابتکار عمل پاسخ دهی را از ایران بگیرد. رهبر معظم انقلاب روز جمعه به صراحت گفتند ایران در مقابل تهدید به حمله نظامی و تحریم نفتی غرب تهدیدهایی در اختیار دارد که آنها را در موقع مناسب اعمال خواهد کرد. استفاده از این ادبیات در مقابل فشارهای غرب نشان دهنده آن است که ایران به جای اینکه از ارائه پاسخ صرف نظر کند، بیشتر ترغیب شده پاسخ های مناسب فراهم آورد و آمریکاییها خوب می دانند وضع ایران برای رویارویی با آنها از هر زمان دیگری در طول تاریخش بهتر است.
مهدی محمدی
(یادداشت روز)
این روزها باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا کاملا فعال شده و در حالی که تنها 10 ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده است پی در پی به ایراد سخنرانی می پردازد.
این سخنان چه در رستورانی در منهتن نیویورک باشد و چه در قالب گفت وگو با نشریه تایم و یا اظهاراتی در برابر کنگره باشد یک ترجیع بند مشترک دارد: «جمهوری اسلامی ایران».
اوباما سه شنبه گذشته طی سخنانی در کنگره که آخرین نطق سالانه در دوره اول ریاست جمهوری او محسوب می شد ناگزیر موضوع ایران را پیش کشید و پس از آنکه ادعا کرد ایران از همیشه منزوی تر شده و آمریکا مصمم است از دستیابی ایران به سلاح هسته ای جلوگیری کند گفت: «همه گزینه ها روی میز است».
البته 45 روز پیش نیز باراک اوباما در دیدار با ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی که در هتل گایلورد در نشنال هاربور مریلند برگزار شد به موضوع ایران پرداخته و گفته بود: «همه گزینه ها روی میز است».
هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا هم چندی پیش از این عبارت «همه گزینه ها روی میز است» استفاده کرد تا گویا یک عبارت تمام عیار آمریکایی باشد. عبارتی که البته واکنش تحلیلگران سابق و مدیران پیشین آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا-CIA- را برانگیخته است.
ری مک گاورن، الیزابت مور، جان ای مک لافلین و... از جمله تحلیلگران و مدیران سیا بودند که به صراحت بیان کردند این عبارت براساس محاسبات اشتباه است و پیامدهای آن مورد ارزیابی قرار نگرفته است.
جالب است که حتی «گاورن» و «مور» در مقاله ای که در نشریه آنلاین «کانسرتیوم نیوز» منتشر شد خطاب به اوباما می نویسند:« استفاده مکرر شما از عبارت پیش پا افتاده «همه گزینه ها روی میز است» باعث می شود این سوال را مطرح کنیم که آیا شما و مشاورانتان تاثیرهای از کنترل خارج شدن خصومت ها با ایران را متوجه هستید یا خیر؟... به این دیوانگی خاتمه دهید... اگر مشاوران شما توصیه کرده اند که خصومت با ایران به نفع اسرائیل تمام می شود، سخت در اشتباهند چون جنگ با ایران در بلندمدت به نابودی اسرائیل منجر می شود و پیامدهایی فاجعه آمیز برای اقتصاد جهان خواهد داشت که باید از آن آگاه باشید».
این دو مقام سابق سیا یک توصیه استراتژیک نیز به اوباما کردند: «یک حادثه یا تحریک می تواند به خارج شدن اوضاع از کنترل در تنگه هرمز منجر شود».
طرفه آنکه بارها منابع رسانه ای آمریکا طی چند ماه گذشته به اوباما هشدار داده اند که ارزیابی های مارتین دمپسی رئیس جدید ستاد مشترک آمریکا قابل تکیه نیست و اوباما را به سخنان سلف او مایکل مولن ارجاع داده اند که هشدار داده بود ایران می تواند تنگه هرمز را ببندد.
اما یک روی دیگر عبارت «همه گزینه ها روی میز است» موضوع مذاکره در نقطه مقابل تهدید، تحریم و ترور است که باراک اوباما آن را در سخنان خود مطرح کرده است.
در همین سخنان اخیرش در کنگره او بر حل پرونده هسته ای ایران از طریق مسالمت آمیز اشاره می کند و البته جنس این دست از سخنان اوباما وقتی بهتر فهمیده می شود که در گفت وگو با فرید زکریا در نشریه تایم می گوید: «باید اعتراف کنم هرکسی پرونده ایران را آسان بپندارد قطعا نمی داند که ما در خصوص چه چیزی حرف می زنیم... جامعه جهانی باید همزمان از اهرم مذاکره و فشار استفاده کند.! بنابراین وقتی اوباما مدعی است که در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران از همه گزینه ها استفاده خواهد کرد و «تهدید»، «حمله»، «ترور»، «تحریم» تا «مذاکره» و راههای به اصطلاح مسالمت آمیز بر روی میز قرار دارد باید دید عیار این عبارت مورد ادعا چه میزان است و این نوشته تلاش می کند در شرایط موجود به ارزیابی سخنان اوباما بنشیند و هدف اصلی مجموعه سخنان او را مورد واکاوی قرار دهد.
برای آنکه معلوم شود آمریکایی ها چه در سر دارند و اینکه پس از به سقف رساندن فشارها و تهدیدها و به تصویب رساندن تحریم های یکجانبه علیه ایران، چرا از مذاکره و روش های مسالمت آمیز نیز صحبت می کنند و همواره طوطی وار در چند ماه گذشته می گویند «همه گزینه ها روی میز است» باید ترفندها و اقدامات آنها بر ضد جمهوری اسلامی و خروجی آن کارشکنی ها و دسیسه ها در افق نگاهی جامع مرور و تحلیل شود.
طی چند ماه گذشته ابتدا در اقدامی از قبل برنامه ریزی شده و یک سناریو چند فصلی، سه پرونده اتهامی «تروریسم»، «هسته ای» و «حقوق بشر» علیه ایران به کارگردانی آمریکا به صحنه آمد و حتی سه قطعنامه درباره سه موضوع یاد شده بر ضد ایران صادر شد.
نکته گفتنی در این خصوص این است که علی رغم هیاهو و شلتاق کاری های رسانه های غربی - صهیونیستی پس از مدتی افکار عمومی دنیا فهمید که در اتهام تروریسم (طرح کذایی ترور سفیر عربستان در خاک واشنگتن) دلایل آمریکا به شدت سست و پوچ است و از همین روی این ادعای بزرگ هیچ گاه قابلیت اثبات نداشته و نخواهد داشت. زیرا تمام ادعای واشنگتن مبتنی بر شهادت دو نفر و گفته های آن ها بود که یکی از آنها (ارباب سیر) براساس تحقیقات قضایی معمولا در حالت مستی بوده و در اولین جلسه دادگاه نیز اظهاراتش را در اداره «اف بی آی» تکذیب کرد و دیگری (شخصی موسوم به غلام شکوری) که هیچ گاه وجود خارجی او احراز نشد.
داستان حقوق بشر نیز برای آمریکایی ها به سرانجام نرسید و علی رغم طرح ادعاهایی بر ضد ایران و صدور قطعنامه ای در مجمع عمومی سازمان ملل که رای اقلیت (86 کشور) در برابر اکثریت (193) را داشت، افکار عمومی دنیا در صحنه عمل و بدون رتوش نقض فاحش حقوق بشر آمریکا را در خیابان های نیویورک و در پهنه جنبش تسخیر وال استریت نظاره کرد.
اینجا بود که در پی نتیجه نگرفتن های این قطعنامه ها، تهدیدات و لفاظی های جنگ طلبانه مقامات آمریکایی و صهیونیستی شروع شد و البته مدت زیادی دوام نیاورد که فروکش کرد و جالب اینکه نشریه تایم می نویسد: «به رغم اینکه همه رسانه ها بر طبل جنگ می کوبند نه باراک اوباما و نه پنتاگون تمایلی به رویارویی با ایران ندارند.»
مجله تایم البته از نگاهی عمیق تر نیز موضوع حمله احتمالی به ایران را بررسی کرده و تصریح می کند اساسا امکان گزینه نظامی برای غرب وجود ندارد چون 1- قیمت نفت افزایش پیدا می کند 2- ایران توان بستن تنگه هرمز را دارد 3- توانایی نظامی و موشکی ایران به گونه ای است که می تواند به راحتی حملات را تلافی کند و 4- قدرت نیروی هوایی ایران عاملی بازدارنده است.
بنابراین به تعبیری آمریکایی ها و چند کشور غربی آخرین فشنگ خود را علیه ایران شلیک کردند: «تحریم نفت و بانک مرکزی ایران» اما به اعتراف رسانه های مشهور و کارشناسان پرآوازه و برجسته آمریکایی این شلیک، شلیک به پای خود آمریکا بوده است.
مجموعه این اعترافات و اقرارهای غیرقابل انکار خود فهرستی مطول است اما به عنوان اندکی از بسیارها می توان به چند نمونه اشاره کرد که قابل اعتناست. رویترز در تحلیلی کشورهای غربی را بازندگان اصلی تحریم نفتی ایران دانست و برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی آمریکا در دوران جیمی کارتر تاکید می کند تحریم ها علیه ایران بازی با آتش است.
تعجب نکنید وقتی شخصیتی مانند جان بولتون که مواضع ضد ایرانی او مشهور است دست به قلم می برد و هشدارگونه می نویسد: تحریم ها اثربخش نخواهد بود چون کشورهای بسیاری متقاضی معافیت از پروژه مشارکت در تحریم نفتی ایران هستند. از سوی دیگر؛ «امیر اورن» روزنامه نگار کهنه کار صهیونیستی که در حوزه امور خاورمیانه و ایران متمرکز است در هاآرتص خاطرنشان می کند اینکه مقامات آمریکایی دکلمه وار بر زبان می آورند که «همه گزینه ها روی میز است» خطاب به ایران نباید قلمداد شود بلکه اخطار به اسرائیل است که مبادا درصدد حمله به ایران برآید.
و بالاخره با مرور مباحث پیشین آنچه قابل تامل و دقت ویژه است سفر هیئت عالی رتبه بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران است که از امروز به مدت سه روز به طول خواهد انجامید.
ریاست این هیئت را «هرمان ناکارتس» معاون مدیرکل در امور پادمان ها برعهده دارد که «رافائل گروسی» دستیار مدیرکل در امور سیاسی نیز حضور دارد تا در خصوص موضوعات مورد نظر آژانس و در چارچوب توافق صورت گرفته با ایران به مذاکره بپردازند.
و نکته خوشمزه این است که روز گذشته و در آستانه سفر این هیئت، آمانو مدیرکل آژانس به زبان می آورد که؛ «هدف تاسیسات هسته ای ایران صلح آمیز است».
اینجاست که با اندک دقتی مشخص می شود عبارت «همه گزینه ها روی میز است» یک بلوف از سوی آمریکایی ها و صهیونیست ها است و همه آن فشارها، تهدیدها، تحریم ها برای یک «مذاکره» است و به عبارت دیگر یک گزینه بیش تر وجود ندارد و آن دریوزگی مذاکره از ایران است. این «گزینه» البته زیر میز است!
حسام الدین برومند/font>
(یادداشت روز)
شاید با اولین نگاه به یادداشت پیش روی، کیهان را به «بدبینی»! متهم کنید ولی شواهد و قرائن موجود تردیدی باقی نمی گذارد - و یا، دستکم این احتمال را قوت می بخشد- که افزایش بی رویه و جهشی قیمت سکه و دلار طی چند هفته و مخصوصاً چند روز اخیر پروژه ای هماهنگ با تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیه اروپا بوده است و جریانی همسو با اصحاب فتنه که چندان هم ناشناخته نیست با افزایش مصنوعی بهای سکه و دلار و نهایتاً افزایش پرشتاب قیمت سایر کالاها، در تلاش بوده است تا آثار تحریم نفتی جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا و سپس اتحادیه اروپا را سنگین و پرآسیب جلوه دهد! این در حالی است که نه فقط محاسبات سیاسی و اقتصادی از بی فایده بودن تحریم های یاد شده خبر می دهند بلکه شمار قابل توجهی از صاحبنظران و اقتصاددانان بلندآوازه غربی نیز برکم اثر بودن تحریم نفتی ایران و زیان متقابل و بیشتر آمریکا و اروپا از تحریم های اخیر تأکید می ورزند. و اما، جریان مرموز مورد اشاره با کلید زدن این پروژه چه مقصودی را دنبال می کند و کدام هدف نهایی را نشانه رفته است؟! بخوانید؛
1- روز 24 اسفند ماه سال 1363، هنگامی که خطیب جمعه تهران- رهبر معظم انقلاب- خطبه دوم نماز را آغاز کرده بود، بمب قوی و پرقدرتی که در یک زیرانداز جاسازی شده و به زمین چمن دانشگاه تهران راه یافته بود، با صدای مهیبی در میان جمعیت فشرده نمازگزار منفجر شد. در پی این انفجار 14 تن از نمازگزاران به شهادت رسیده و 88 تن دیگر مجروح شدند. بی اثر بودن این انفجار در حضرت آقا و جمعیت نمازگزار و ادامه خطبه دوم که حماسه ای ماندگار بود، حدیث دیگری است بیرون از محدوده این نوشته محدود. نگارنده در آن نماز جمعه توفیق حضور داشتم و تنها صدایی که بعد از انفجار در فضا طنین انداز شد، فریاد الله اکبر جمعیت بود.
بعد از پایان خطبه ها و آغاز نماز و در حالی که امام جمعه به قنوت رکعت دوم مشغول بود - تقریباً نیم ساعت بعد از انفجار -هواپیماهای عراقی از راه رسیدند. شلیک پیاپی توپ های ضدهوایی با صدای انفجار بمب ها و راکت هایی که جنگنده های عراقی- مانند همیشه- بی هدف روی شهر فرو می ریختند، در هم آمیخته بود و جماعت بی آن که کمترین نشانه ای از وحشت و اضطراب در آنان دیده شود به ادامه نماز مشغول بودند. ماجرای نماز جمعه آن روز، همان شب با تقدیر جانانه امام راحل(ره) از صلابت حضرت آقا- امام جمعه و رئیس جمهور وقت- و شجاعت نمازگزاران روبرو شد. و اما، عاملان بمب گذاری پس از دستگیری اعتراف کردند که قرار بود بمب کارگذاری شده هنگامی منفجر شود که هواپیماهای عراقی برای بمباران تهران به فراز شهر رسیده باشند! یکی از افسران برجسته استخبارات ارتش بعثی- اطلاعات ارتش عراق- نیز بعد از اسارت توضیح داد که تهدیدهای پی درپی صدام درباره بمباران نماز جمعه تهران با ناکامی روبرو شده بود و برای جبران این ناکامی قرار بود بمب کارگذاری شده در نماز جمعه، همزمان با حضور هواپیماهای عراقی برفراز شهر تهران منفجر شود تا این انفجار به حساب بمباران هوایی نوشته شده و نشانه تأثیر عملی تهدیدهای صدام درباره بمباران نمازجمعه تهران باشد.
2- تحریم های اقتصادی، سیاسی و به کارگیری اهرم های فشار علیه جمهوری اسلامی ایران، تازگی ندارد بلکه از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون به طور بی وقفه و در مقیاس گسترده با آن روبرو بوده ایم اما به گواهی آنچه پشت سر نهاده ایم، تحریم های گسترده و فشارهای بی وقفه و پیوسته نه فقط ایران اسلامی را وادار به تسلیم در مقابل باج خواهی آمریکا و متحدانش نکرده است بلکه دستاوردهای عظیم و فراوان علمی و تکنولوژیک را نیز در پی داشته است که فناوری هسته ای، نانوتکنولوژی، ورود به باشگاه فضایی، دستاوردهای بزرگ در عرصه تولید تجهیزات پیشرفته نظامی و... تنها بخشی از نمونه های مثال زدنی و آشکار آن است. بنابراین به نوشته روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی»، گزارش سالانه «آمریکن اینترپرایز» و اعتراف بی پرده - بخوانید دردمندانه- مرکز مطالعات امنیت ملی اسرائیل- INSS- و دهها نمونه مشابه دیگر که شرح آن به درازا می کشد، «تهدیدی که پیوست عملیاتی نداشته باشد و یا طرف مقابل- ایران- قادر به مقابله با آن باشد، نه فقط «تهدید» نیست، بلکه برای جمهوری اسلامی ایران یک «فرصت» تلقی می شود.»
در گزارش خبری امروز کیهان به نمونه هایی از اعترافات دشمنان بیرونی درباره ناکارآمدی تحریم نفتی اخیر اشاره شده است که از تکرار آن خودداری می ورزیم. و از دو بند فوق تنها به این نتیجه بسنده می کنیم که حریف از موثر بودن تحریم ها در مقیاس «آسیب جدی»! و یا به قول خانم هیلاری کلینتون «فلج کننده»! ناامید است و از سوی دیگر چنانکه اشاره خواهیم کرد، «تهدید» تنها گزینه ای است که پیش روی دارد. بنابراین وقتی «تهدید» تنها گزینه باشد و این گزینه، نیز آسیب جدی نداشته و قابل دور زدن و مقابله باشد، به آسانی می توان نتیجه گرفت دشمن به «حرکت» و «اقدامی» نیاز دارد که تحریم را جدی و اثرگذار جلوه دهد.
3- نزدیک به 3 هفته قبل -14/10/90- در بخش پایانی یک یادداشت با عنوان «چه کسی فریاد زد؟!» آورده بودیم؛
«اوباما و تیم اقتصادی او با استناد به نظرات کارشناسی اقتصاددانان برجسته آمریکایی با امضای مصوبه مجلس نمایندگان آمریکا برای تحریم بانک مرکزی ایران به شدت مخالف بودند و رئیس جمهور آمریکا بعد از فشارهای پی در پی لابی صهیونیست ها -آیپک- نهایتا قول داد که تصمیم نهایی درباره امضای این مصوبه را بعد از پایان تعطیلات سال نو مسیحی اتخاذ خواهد کرد ولی ناگهان در آخرین ساعات سال 2011 و قبل از شروع تعطیلات و در حالی که مشغول گذران تعطیلات در جزایر هاوایی بود، طرح یاد شده را امضاء کرد. پرسش این است که در این فاصله چه اتفاقی افتاده بود که اوباما را با عجله به امضای مصوبه تحریم بانک مرکزی ایران کشاند؟! نفرمائید که فشار نئومحافظه کاران، رقبای انتخاباتی و آیپک، علت عجله اوباما و امضای ناگهانی طرح مورد اشاره بوده است! چرا که این فشارها پیش از آن نیز وجود داشت. پس علت عجله اوباما را کجا می توان جستجو کرد؟! اگر کیهان را به بدبینی متهم نکنید به نظر می رسد که آمریکا به اقدامی از درون ایران چشم امید دوخته بود ولی در این فاصله، اتفاقی افتاده است که چشم طمع دشمن را کور کرده است. این اتفاق که از اقتدار و هوشیاری مثال زدنی ایران اسلامی حکایت می کند چه بوده است؟! و کدام آرزوی دشمن را دود کرده و به هوا فرستاده است؟!»
و اکنون به سوالی که در یادداشت 14/10/90 بی پاسخ گذاشته بودیم پاسخ می دهیم که برخی از ساده انگاران در پی توهم پراکنی شماری از اطرافیان خویش، شرایط کنونی کشور را با دوران «شعب ابیطالب» مقایسه کرده و راه برون رفت از آن را، گشودن باب مذاکره با آمریکا دانسته بودند! بی آن که بدانند و قادر به درک این نکته بدیهی باشند که درگیری جمهوری اسلامی ایران با آمریکا یک درگیری ماهوی است و از ماهیت طرفین درگیر ریشه می گیرد. با این توضیح که تاکید ایران به اسلام ظلم ستیز، استقلال طلب و آزادی خواه در تقابل با ماهیت مستکبر، خون ریز و غارتگر آمریکاست و آمریکا که از تقابل و تخاصم سی و چند ساله خود با ایران اسلامی طرفی نبسته است و امروزه از الگو شدن انقلاب اسلامی برای ملت های مسلمان منطقه به شدت آسیب دیده است، مذاکره را فقط برای مذاکره می خواهد و در پی آن است که بلافاصله بعد از آغاز مذاکره، این رخداد را برای ملت های مسلمان منطقه فاکتور کرده و خطاب به آنان در شیپورهای تبلیغاتی خود بدمد که اگر ایران اسلامی را به عنوان «الگو» برگزیده اید و نسخه انقلاب اسلامی را پیش روی خود دارید، جمهوری اسلامی ایران نیز بعد از سی و چند سال مقاومت، چاره ای جز رویکرد به آمریکا نداشته است!
متاسفانه برخی از ساده اندیشان- درخوشبینانه ترین حالت- آمریکا را در فلان سریال تلویزیونی می بینند که در آن برای نجات یک گربه از درون چاه، 3 فروند هلی کوپتر امداد به کار گرفته شده است!! آمریکا را باید در افغانستان و عراق و غزه و گوانتانامو و ابوغریب و مصر و تونس و لیبی تا چند سال قبل و مخصوصا ایران قبل از انقلاب اسلامی دید و... و اما، در پی پاسخ قاطع و کوبنده حضرت آقا به اینگونه برداشت های گمراه کننده و پیشنهادهای برخی از افراد مرعوب و خودباخته، بود که رئیس جمهور آمریکا را با ناامیدی به امضای مصوبه مجلس نمایندگان این کشور برای تحریم بانک مرکزی ایران کشانید. مصوبه ای که ابتدا و تا قبل از پاسخ قاطع و قدرتمندانه حضرت آقا- حفظه الله تعالی- به شدت با آن مخالف بود.
گفتنی است «درخواست مذاکره»، محور اصلی- بخوانید اصلی ترین محور- در پیام شفاهی اخیر اوباما به مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران بود و انصراف ایران از بستن تنگه هرمز، محور دیگری از آن پیام بود که نشاندهنده «پاشنه آشیل» آمریکا و متحدان اروپایی آن و صلابت باور شده ایران اسلامی است.
4- اکنون به آسانی می توان حدس زد آمریکا و متحدانش بعد از ناکامی در پروژه یاد شده که شکستن الگوی ایران اسلامی و حذف آن از میدان دید و عمل ملت های مسلمان منطقه، اصلی ترین هدف آن بوده است، چه راه کاری را پیش روی داشته اند؟
الف: تحریم نفتی ایران؟! این پروژه که به اعتراف صریح آمریکایی ها و اروپایی ها ناممکن است و در صورت عملیاتی شدن، بیشترین و جدی ترین آسیب آن متوجه آمریکا و اتحادیه اروپا خواهد شد. کشورهای دوسوی اقیانوس اطلس که به گفته برژینسکی در شورای راهبردی آتلانتیک- 12 دسامبر 2011 در واشنگتن- بیرون از ضریب ایستادگی و آستانه تحمل آمریکا و اروپای بحران زده است.
همین جا پرسشی در میان است و آن، این که چرا اتحادیه اروپا در مصوبه اخیر خود، زمان اجرا و عملیاتی شدن تحریم نفتی ایران را به 6 ماه بعد- ژوئیه 2012- موکول کرده است؟! چرا؟! پاسخ را از مجموعه آنچه مقامات و رسانه های آمریکایی و اروپایی طی چند روز گذشته بر زبان و قلم آورده اند بشنوید؛
اول:تحریم نفتی ایران، شوک بزرگی در پی دارد و اروپای بحران زده با شرایط سخت مالی و اقتصادی خود تحمل پذیرش این شوک بزرگ را ندارد.
دوم: تحریم نفتی ایران، قیمت نفت را به گونه ای تصاعدی و جهشی افزایش خواهد داد و این افزایش قیمت منحصر به نفت ایران نخواهد بود. جهش قیمت نفت برای اقتصاد بحرانی اروپا یک کابوس وحشتناک و پدیده ای شکننده است.
سوم: اگرچه عربستان تعهد کرده است با افزایش صادرات نفتی خود، پی آمد تحریم نفتی ایران را پر کند ولی این اعلام آمادگی در حد و اندازه یک بلوف قابل ارزیابی است.
چهارم: تنها 17 تا 18 درصد از نفت ایران به اروپا و عمدتا 4 کشور اسپانیا، یونان، فرانسه و ایتالیا صادر می شود و این 4 کشور در شرایط اقتصادی شکننده ای قرار دارند. یونان با 1000 میلیارد یورو بدهی، ایتالیا با 1400 میلیارد بدهی، فرانسه با مشکل بزرگ طلب های غیرقابل وصول از یونان و اسپانیا با اقتصاد ورشکسته، کسری بودجه کلان و... روبرو هستند و از سوی دیگر، سایر کشورهای اروپایی نیز، در بحران شدید مالی به سر می برند و قادر به جبران خسارات فراوانی که در صورت تحریم نفتی ایران به4کشور یاد شده وارد می شود، نخواهند بود.
پنجم: پالایشگاههای 4 کشور اسپانیا، فرانسه، یونان و ایتالیا، برای تبدیل نفت وارداتی به فرآورده های نفتی، نظیر بنزین، گازوئیل و... متناسب با «نفت ایران» ساخته شده است و جایگزین نفت ایران، مستلزم تغییر اساسی در ساختار پالایشگاهها است که در بحران مالی کنونی کشورهای یاد شده اگر ناممکن نباشد، با صرف هزینه های کلان همراه است.
ششم: تحریم نفتی ایران می تواند بستن تنگه هرمز را در پی داشته باشد. گفتنی است که مطابق کنوانسیون های 1958 ژنو و 1982 جامائیکا، بستن تنگه هرمز، حق مسلم جمهوری اسلامی ایران است و حتی انجام ایست و بازرسی کشتی های عبوری می تواند، افزایش جهشی قیمت نفت، نرخ بیمه، اخلال در ارسال اسلحه و مهمات به کشورهای همپیمان آمریکا در منطقه و... را در پی داشته باشد.
هفتم: یکی از اهداف اصلی تحریم نفتی ایران، آنگونه که خانم اشتون، روز یکشنبه هفته جاری اعتراف کرد، کشاندن جمهوری اسلامی ایران به پای میز مذاکره است و این اقدام می تواند مذاکرات هسته ای را متوقف کند و توقف مذاکرات در حالی که ایران به پیشبرد برنامه های هسته ای خود ادامه می دهد، امتیاز دیگری است که به الگوی ایران اسلامی برای ملت های منطقه افزوده می شود.
هشتم: آمریکا و متحدانش می دانند که عملیاتی کردن تحریم نفتی برای ایران اسلامی، آسیب جدی در پی نخواهد داشت ولی با تعویق اجرای آن به 6 ماه بعد در پی آنند که به خیال خود از این «مشت بسته» به عنوان یک اهرم برای حمایت از عوامل خود در انتخابات مجلس نهم استفاده کرده و جمهوری اسلامی ایران را به تائید صلاحیت وطن فروشان مدعی اصلاحات ترغیب کنند! و...
تمامی این شواهد و نمونه ها حکایت از آن دارند که تحریم نفتی ایران در عمل ناممکن است و جمهوری اسلامی دهها اهرم قدرتمند برای مقابله با آن را در اختیار دارد.
5- از آنچه گذشت می توانیم به این نتیجه منطقی برسیم که اولا؛ تحریم نفتی ایران ناممکن و یا دستکم، بسیار کم اثر است. ثانیا؛ پی آمدهای آسیب رسان آن برای تحریم کنندگان به مراتب بیشتر از آسیب های احتمالی برای ایران است. ثالثا؛ آمریکا و متحدانش به تهدید نیاز دارند و رابعا؛ این تهدیدها زمینه ای برای پذیرش از سوی ایران ندارند.
حالا به صدر یادداشت پیش روی باز می گردیم و این پرسش را مطرح می کنیم که آیا تنها راه پیش روی آمریکا و متحدانش برای موثرنشان دادن تحریم ها، این نیست که در داخل کشور به ایجاد یک «فضای کاذب» از افزایش قیمت ها دست بزنند و سپس ادعا کنند این افزایش جهشی قیمت ها پی آمد تحریم هاست؟! دقیقا و در مقیاسی بزرگتر از همان ماجرای انفجار بمب در نمازجمعه تهران؟!
آیا افزایش غیرطبیعی و پرشتاب بهای سکه و دلار که افزایش قیمت سایر کالاها و خدمات را از چند هفته قبل و مخصوصا طی چند روز گذشته در پی داشته است، همان ماموریت نیست؟ اگر هست - که هست- این ماموریت را چه کسانی و یا کدام جریانات برعهده گرفته و عملیاتی کرده اند؟! پاسخ این سوال چندان دشوار نیست. چه کسانی شرایط کنونی کشور را با دوران شعب ابیطالب مقایسه می کردند؟ و راه برون رفت را در گشودن باب مذاکره با آمریکا می دانستند؟! که با خروش مقتدرانه حضرت آقا روبرو شدند. چه کسانی از یکسو به افزایش مصنوعی قیمت سکه و دلار دامن می زدند و از سوی دیگر به گونه ای حسابشده، این افزایش قیمت را به حساب ایستادگی مردم و نظام در مقابل زورگویی ها و باج خواهی های آمریکا و متحدانش معرفی می کردند و مثلا اینکه اگر سپاه از بستن تنگه هرمز سخن به میان نیاورده بود یا اگر دانشجویان انقلابی خشم مقدس خود را علیه آمریکا و انگلیس مهار کرده بودند و یا... قیمت سکه و دلار افزایش نمی یافت؟!
و بگذریم از مراکز اطلاعاتی و امنیتی کشور که جای خالی آنها در این ماجرا محسوس است!
6- و بالاخره؛ حالا که قرار است تحریم نفتی ایران از 6 ماه دیگر عملیاتی شود. چرا از هم اکنون؛ صدور نفت به کشورهای اروپایی را متوقف نکرده و مشتریان پای کار و فراوان دیگری را که آماده خرید هستند جایگزین نکنیم؟ چرا نباید از همین امروز با استناد به مواد 14 تا 23 کنوانسیون 1958 ژنو و مواد 17 تا 37 کنوانسیون جامائیکا، ابتدا ایست و بازرسی کشتی های عبوری تنگه هرمز را که از سال 1991 داوطلبانه متوقف کرده بودیم، از سر نگیریم؟ و در مرحله بعد، از حق مسلم خود برای بستن تنگه هرمز به روی کشتی های متعلق به کشورهای تحریم کننده نفت ایران استفاده نکنیم؟
حسین شریعتمداری/font>
بسمه تعالی
جمعی از سرداران سپاه پاسداران دومین نامه خود خطاب به حسین علایی را منتشر کردند.
در پی انتشار دومین جوابیه حسین علایی در خصوص مقاله 19 دی و ابراز وفاداری به نظام اسلامی و رهبری معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای، جمعی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که پیش از این طی نامه ای به علایی از مواضع او ابراز گلایه کرده بودند، دومین نامه خود خطاب به حسین علایی، را منتشر کردند.
متن این نامه به شرح ذیل است:
برادر عزیز سردار حسین علایی!
با سلام
همواره ذات اقدس پروردگار را سپاس گفته ایم که در عصری زیسته ایم که شاهد احیای ارزش های والای اسلامی و تجلی و تعالی دوباره جاودانه ترین مکتب بوده ایم و در دوره ای که لبریز از کرامت و سعادت معنوی است، شاهد ظهور و بروز نعمت بی بدیل ولایت و عزت و برتری آشکار اسلام ناب محمدی در برابر فرسایش طاغوت ها و اسلام آمریکایی هستیم.
در طول سال های پرافتخار انقلاب اسلامی و به ویژه سال های خون و قیام و حماسه و ایثار در هشت سال دفاع مقدس و در سایه رهنمودهای آسمانی امام امت(ره) جان نثاران و دلباختگانی را پیش روی خویش، استوار و مقاوم و فداکار می دیدیم که هیچ گاه و هرگز یاد و خاطره شکوهمندی های ماندگار آنان را فراموش نمی کنیم و همواره خویش را وامدار همت و ایثارشان می دانیم.
برادر علایی عزیز!
بی تردید هرگز خاطره با شما بودن در شب های عملیات، همنشینی در پایگاه منتظران شهادت، همدلی و همراهی در جای جای خاک مقدس جنوب کشور و در قرارگاه نوح نبی و نیز خروش الهی تان در برابر شیخ درباری در مدینه منوره را که در جوار بارگاه حضرت رسول اکرم(ص) و با حمایت دستگاه تبلیغاتی عربستان، اسلام آمریکایی را به حجاج القا می کرد، نه فقط از یاد نمی بریم که با آن زندگی می کنیم و افتخار می ورزیم و از همین رو است که وقتی نامه 27 دی ماه شما که حکایت از ارادت و عشق و علاقه سرشار از ایمانتان به نظام مقدس اسلامی و ولایت فقیه، خاصه، سرو بلند آزادگی و قصیده معرفت و حکمت، حضرت امام خامنه ای عزیز(مدظله) است را دریافت کردیم، این عهد را به یاد آوردیم که فرزندان امام(ره) هرگز به آرمان های دوستان شهیدشان خیانت نمی کنند و جز در مسیر روشن و مستقیم انقلاب اسلامی گام برنمی دارند و در این فضای غبارآلود، با بصیرت، کینه و عداوت دشمنان را ناکام می گذارند.
از آنجا که ما به عنوان همسنگران و دوستان دیرینه شما در عرصه های گوناگون انقلاب بر این باوریم که حسین علایی، پیمان پایداری خود را با ارزش های متعالی انقلاب نخواهد شکست، ضمن دلجویی از آن برادر ارجمند که در این چند روزه به دلیل برخی واکنش ها که ناشی از احساس تکلیفی مقدس نیز بود، از دوستان و دوستداران خود نگران و رنجیده خاطر شدید، بار دیگر به امت قهرمان و همواره در صحنه اطمینان می دهیم که ما سپاهیان و مریدان و دلدادگان رهبر فرزانه انقلاب، تا جان در بدن داریم با آرمان های سترگ شهدا خواهیم ماند و چونان گذشته با ید واحده در سایه سار رهنمودهای ولایت و همراهی امت حزب الله، توطئه ها و فتنه های خصم به ویژه آمریکای متجاوز را به خودشان باز خواهیم گرداند.
ان شاءالله.
سرتیپ پاسدار جعفر اسدی - سرتیپ پاسدار علی فضلی - سرتیپ پاسدار محمد کوثری - سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی - سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی - سرتیپ پاسدار حسین همدانی - سرتیپ پاسدار علی زاهدی - سرتیپ پاسدار مرتضی صفاری - سرتیپ پاسدار محمد حجازی - سرتیپ پاسدار غلامرضا جعفری- سرتیپ پاسدار غلامرضا جلالی - سرتیپ پاسدار سیدعلی بنی لوحی.
بسمه تعالی
علائمی وجود دارد که نشان می دهد منازعه راهبردی ایران و آمریکا که در ماه های اخیر تشدید شده، در حال ورود به فاز جدیدی است.
در 3 ماه گذشته منازعه راهبردی میان آمریکا و ایران به طرز بی سابقه ای اوج گرفته است. درست است که آمریکایی ها تلاش کردند تشدید یکباره فشار بر ایران را به برنامه هسته ای ربط بدهند ولی از همان ابتدا برای تحلیلگران در ایران روشن بود که بر مبنای ارزیابی های اطلاعاتی فعلی غرب از وضعیت برنامه هسته ای ایران، بالا بردن سطح منازعه تا این حد منطقی نیست. آخرین ارزیابی اطلاعاتی آمریکا درباره برنامه هسته ای ایران که با ارزیابی های اسرائیلی و اروپایی هم منطبق است این است که اگرچه برنامه غنی سازی ایران همچنان در حال پیشرفت است، اما در ایران تصمیمی برای ساخت سلاح هسته ای گرفته نشده و اساسا معلوم هم نیست در آینده گرفته شود. بنابراین اگر هدف راهبردی غرب این بوده که ایران به وضعیت آستانه ای نرسد اکنون زمان برای محقق شدن این هدف از دست رفته و اگر هدف این است که ایران سلاح هسته ای نسازد، هیچ ارزیابی نمی گوید که ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است.
بر مبنای این ارزیابی، ورود به فاز تشدید بی سابقه فشار بر ایران به هیچ وجه منطقی نیست، آن هم به شکلی که نتیجه آن تهی شدن سریع سبد گزینه های غرب در مقابل ایران باشد. ورود به فاز تحریم خرید نفت و تحریم معامله با بانک مرکزی ایران در واقع به معنای گام نهادن در مرحله پایانی استراتژی فشار است. در حالی که آن سوی تحریم ها هیچ گزینه دیگری برای تداوم راهبرد فشار وجود ندارد و گزینه حمله نظامی حتی از جانب اسرائیلی ها هم از روی میز برداشته شده، آیا به لحاظ راهبردی عاقلانه است که آخرین اپیزود سناریوی تحریم اینقدر زود روی پرده بیاید، آن هم در حالی که آمریکایی ها خودبه خوبی می دانند به دلایل متعدد که بحران اقتصادی و شکننده بودن اوضاع در مناطق دلار و یورو اصلی ترین آنهاست، در واقع قادر به اجرای این گزینه نخواهند بود؟
آمریکا به شش لول بندی مستاصل شبیه شده که بی محابا در حال شلیک آخرین گلوله های باقی مانده در خشاب اسلحه خود است. آیا غیر منطقی است اگر فرض کنیم این شش لول بند بیچاره از چیزی تا سر حد مرگ ترسیده و در حالی که می داند گلوله هایش در حال اتمام است، نمی تواند بر وسوسه شلیک فله ای آنها غلبه کند؟!
دقیقا به همین دلایل، از همان ابتدا روشن بود که هدف این فشارها نمی تواند برنامه هسته ای ایران باشد و این برنامه در واقع بهانه ای است که آمریکایی ها در پوشش آن درصدد محقق کردن هدف های دیگر خود هستند.
از مجموعه ای از اطلاعات که در اینجا مجالی برای بحث درباره آنها نیست می توان نتیجه گرفت که (علاوه بر مباحث قبلی) آمریکایی ها 3 هدف تاکتیکی مهم علیه ایران تعقیب می کنند.
نخست، برای آمریکا بسیار مهم است که در آستانه انتخابات مصر مدل جمهوری اسلامی ایران را بحرانی و شکست خورده جلوه دهد. این یک راهبرد دائمی نیست چرا که آمریکایی ها می دانند تا ابد نمی توانند به این بازی ادامه بدهند اما برای آمریکایی ها بسیار مهم است که در همان چند ماه اوضاع ایران به شدت بحرانی جلوه کند. بنابراین یک دلیل ترس بی سابقه آمریکا این است که تصور می کند احتمال دارد مدل ایران به نحو غیر قابل کنترلی تکثیر شود.
دوم، آمریکایی ها به آغاز دور جدیدی از ناآرامی سیاسی و اجتماعی در داخل ایران عمیقا دل بسته اند و تصور می کنند انتخابات مجلس نهم فرصتی برای آنهاست تا مجددا مدلی از ناآرامی های سال 88 را با مشخصاتی جدید (که در اینجا درباره آن بحث نمی کنیم) احیا کنند. بر همین مبنا بود که به جریان فتنه دستور داده شد انتخابات مجلس نهم را تحریم کند.
و سوم، تصور تا حدود زیادی احمقانه آمریکا این است که می تواند از طریق تشدید بی سابقه فشار بر ایران، ایران را میان دو گزینه تداوم حیات نظام یا تجدید نظر در برنامه های راهبردی هسته ای، موشکی و منطقه ای اش مخیر کند. آخرین ارزیابی های آمریکایی ها درباره الگوی رفتار ایران این است که ایران تنها زمانی دست از مقاومت در محیط سیاست خارجی خواهد کشید که احساس کند این مقاومت ممکن است منجر به بروز بحرانی در داخل برای آن شود. اکنون تصور آمریکایی ها این است که در حال گام برداشتن در مسیری هستند که نهایتا باعث خواهد شد ایران میان آینده نظام و تداوم برنامه راهبردی اش تضادی غیر قابل حل ببیند و در نتیجه دومی را به نفع اولی رها کند.
نکته مهم اما این است که ایران در تشخیص راهبرد آمریکا وتدوین یک راهبرد متقابل به هیچ وجه دچار کندی یا سوء محاسبه نشد. ایران می دانست که اولا بخش بزرگی از این بازی عملیات روانی است و غربی ها بیش از آنکه قصد اقدام داشته باشند قصد ارعاب دارند. ثانیا از ابتدا روشن بود دست غرب بسته تر از آن است که ادعا می کند. بحران اقتصادی عمیق به اضافه بحران های داخلی حاد در آستانه انتخابات های پر چالش ویژگی عمومی همه کشورهایی است که اکنون وارد هماوردی استراتژیک با ایران شده اند. تجمیع این بحران ها خود به خود بسیاری از گزینه ها را از روی میز حذف و برخی گزینه های دیگر تا حد بی معنا شدن تعدیل می کند. ثالثا و مهم تر از همه اینها برای ایران روشن بود که در مقطعی کاملا تاریخی قرار گرفته که اگر بتواند برای مدت زمانی محدود در مقابل فشارهای دشمن مقاومت کند، آنگاه دورانی فرا خواهد رسید که اساسا در اثر 3 عامل تحولات ژئوپلتیکی عمیق در منطقه، تضعیف بنیادین توان راهبردی غرب در اثر بحران های اقتصادی و اجتماعی و تقویت توان ملی ایران از طریق تلفیق پیشرفت های فنی و حضور مردمی در صحنه انتخابات، پایه های راهبرد فشار-مذاکره را برای همیشه فرو خواهد ریخت و زمینه برای یک تغییر بنیادین در موقعیت بین المللی ایران و توان چانه زنی آن با غرب فراهم می شود. به عبارت دیگر، این امر اکنون به طور کاملا شفاف دیده می شود که یک دوره محدود مقاومت، ایران را وارد یک دوره نامحدود مصونیت و امنیت خواهد کرد و بنابراین مقاومت توجیهی کاملا معقول دارد.
بر اساس این تحلیل بود که ایران در مقابل بسته فشارهای غرب نه فقط رفتار خود را تعدیل نکرد بلکه وارد فاز پاسخگویی شد. پهپاد سازمان سیا در ایران به زمین نشست، سلسله ای از مانورهای نظامی بزرگ در منطقه خلیج فارس تدارک دیده شد، موجی از عملیات حقوق بین المللی علیه مقام های غربی به راه افتاد، تجدید نظر راهبردی در عراق و افغانستان در دستور کار قرار گرفت، درون ایران با برگزاری چند همایش و انبوهی از اقدامات دیگر ترمینالی برای تردد انقلابیون منطقه ایجاد شد، در حوزه های اطلاعاتی برخی از کلیدی ترین پروژه های ضد امنیتی طراحی شده آمریکا ضربه خورد و نهایتا در زمینه برنامه هسته ای گام هایی اساسی برای افتتاح یک تاسیسات جدید غنی سازی و توسعه نسل های بعدی ماشین های سانتریفیوژ برداشته شد.
به نظر می رسد مجموعه این اقدامات در زمانی کوتاه اثر کرده و باعث تغییر جهت -و نه لزوما نزول- منحنی فشار غرب شده است. در هفته گذشته علائمی پدیدار شد که نشان می داد آمریکا، اسراییل و اروپا برای تشدید منازعه با ایران سقف قائل هستند و نمی خواهند شرایطی بوجود بیاید که مجبور به عبور از آن شوند چرا که می دانند این تهدیدها از نوع مشت بسته است که باز شدن آن نشانه خالی بودن آن است. ابتدا باراک اوباما در پیامی به مقام های ایران تصریح کرد کشورش قصد درگیری با ایران را ندارد، پس از آن رزمایش مشترک نظامی آمریکا و اسرائیل که از مدت ها قبل برای آن برنامه ریزی شده بود لغو شد و نهایتا اسرائیلی ها سعی کردند با مصاحبه وزیر جنگ این کشور ادبیات حمله نظامی به ایران را که پیش از این به طور بی رویه مصرف شده بود تعدیل کنند.
مجموعه این اتفاقات دارای این پیام برای ایران است که ورود به فاز مقابله به مثل و استفاده از استراتژی تهدید در مقابل تهدید خیلی زود محدودیت های دشمن را آشکار کرده و آن را واقع گرا می کند. اکنون معلوم شده به رغم همه سر وصدا ها گزینه هایی در اختیار ایران هست که آمریکایی ها از آن می ترسند و ابزاری هم برای غلبه بر این ترس ندارند. تلاش برای کاهش سطح تنش با ایران یا درست تر بگوییم کنترل سقف تنش و جلوگیری از ورود آن به عرصه هایی که آشکار کننده محدودیت های راهبردی آمریکاست، موفقیت بزرگ راهبرد تهدید در مقابل تهدید در مدت زمانی کوتاه است. ماه های آینده و به طور کلی سال 2012 حاوی پیروزی های بسیار بزرگتر از این هم خواهد بود.
مهدی محمدی
(یادداشت روز)
1-معاون تأسیسات هسته ای نطنز چهارشنبه هفته گذشته ترور شد. چیزی که در این ماجرا کمتر محل توجه قرار گرفت، سن و سال شهید مصطفی احمدی روشن بود. معاون سایت غنی سازی نطنز 32 سال داشت. در تصویر این شهید سعید، همچنان که معصومیت و نشاط موج می زند، جوانی او به چشم می آید. احمدی روشن گلچینی از نسل سوم (متولد دوره پس از انقلاب) است که آموخته اند همچون نسل اول و دوم، نگاه کنجکاو ناظران جهانی را خیره و مسحور خود کنند. ترور احمدی روشن ذره ای از سوزش جان زمامداران آمریکا و اسرائیل و انگلیس نخواهد کاست اما در مقابل، معجزه ای تازه را در جان نسل سوم و چهارم انقلاب رقم خواهد زد.
اگر قرار است گوشه ای از عظمت کار کارستان نسل جوان انقلاب بازگو شود، بد نیست اظهارات 6 سال پیش دکتر اکبر اعتماد اولین رئیس سازمان انرژی اتمی در زمان رژیم پهلوی را مرور کنیم. او 17 مهر 1384 ضمن یک سخنرانی در «جامعه تخصصی بریتانیا و ایران» زبان به تحسین دانشمندان هسته ای جوان ایران گشود و گفت: «نسل بعد از انقلاب به کارهایی دست زدند که نمی توانم بفهمم چگونه جسارت کردند به آنها بپردازند. این نسل متخصصان هسته ای، جوانانی علاقمند با انگیزه های قوی بودند و در دامنه وسیعی از بخش های مختلف فناوری هسته ای کار کردند که من حتی در خواب هم نمی دیدم زمانی چنین کارهایی در ایران صورت بگیرد. نسل دوم (بعد از انقلاب) کارها را شروع کردند ولی اکنون نسل سوم دانش آموختگان وارد ماجرا شده و هدایت کارها را به دست دارند. اینها جوانانی بسیار باانگیزه و باعث افتخار هستند. اکنون می بینیم جوانانی 25 تا 40 ساله کارهایی بسیار عالی انجام می دهند و توانسته اند در طیف وسیعی از همه عرصه های هسته ای وارد شوند و موفقیت کسب کنند.» او بعدها در مصاحبه با لوموند گفت «زحمتی را که جوانان ایرانی کشیده اند و نقطه ای که بدان رسیده اند، واقعا برای همه کسانی که همیشه از عقب افتادگی های مزمن ایران دلگیر بودند، جای افتخار و غرور دارد».
2- دو سال پیش که هنوز نه از غنی سازی 20درصدی اورانیوم در ایران خبری بود، نه نیروگاه اتمی بوشهر فعالیت می کرد و نه تأسیسات اتمی فردو در عمق زمین راه اندازی شده بود، بنیامین نتانیاهو با صدای بلند اعلام کرد که غرب و رژیم صهیونیستی از ایران جا مانده اند. 11 اسفند 1388 نخست وزیر رژیم صهیونیستی در نشست کمیسیون امنیت و سیاست خارجی کنست تصریح کرد: «برنامه هسته ای ایران با شتاب تمام پیش می تازد اما غرب با روش هایی که سرعت آن مانند سرعت یک قطار قراضه و زهوار دررفته است، می خواهد به ایران برسد و از شتاب آن بکاهد. فعلا که ایران در مسابقه سرعت از ما جلو زده و غرب با آهنگی کند حرکت می کند، ساعت فناوری ایران با سرعت چشمگیری کار می کند اما ساعت غرب رمق حرکت چندانی را ندارد».
دوره ای که نتانیاهو این سخنان را بر زبان می آورد، هنوز زلزله انقلاب ها و بیداری اسلامی، منطقه را به ارتعاش در نیاورده بود. 14 ماه بعد نتانیاهو در کنگره آمریکا اعلام کرد: «از گذرگاه خیبر (در عربستان) تا تنگه جبل الطارق، دگرگونی عظیم و پرارتعاشی در خاورمیانه در جریان است. کاش خاطرات پراگ و برلن 1989 تکرار شود اما شعله آرزوهای ما می تواند همانند سال 1979 در تهران سرد و خاموش شود. باید قبول کنیم نیروهای قدرتمندی در کشورهای دستخوش انقلاب وجود دارند که با ما مخالفند. در راس این نیروهای قدرتمند اسلامگرا، ایران قرار دارد که خود را به مرز ما در غزه و لبنان رسانده است... کسانی که تهدید ایران را نادیده می گیرند سر به زیر برف فرو برده اند. سران ایران باید از هرگونه اجماع قابل احترام در روی کره زمین تحریم و ممنوع شوند اما در اغلب کشورها و مجامع بین المللی، درخواست نابودی اسرائیل با سکوت مطلق روبرو شده است. اوضاع بدتر از آن هم هست چرا که بسیاری اسرائیل را به خاطر دفاع از خود در برابر گروه های همسو با ایران، محکوم می کنند.»
3- یوری اونری از سیاستمداران قدیمی رژیم صهیونیستی است که دو بار به عضویت پارلمان (کنست) درآمده و از 15 سالگی عضو «جنبش صهیونیسم» بوده است. اونری اخیرا تحلیلی منتشر کرده و در آن تأکید ورزیده که تمام قساوت ها و خیانت های آمریکا و اسرائیل در طول 60 سال گذشته، موجب زیان های استراتژیک برای واشنگتن و تل آویو شده و در عمل، اسلامگرایی را تقویت کرده است.
وی در این مقاله تأکید می کند «شاباک (سرویس امنیت داخلی) فکر می کرد افراد اگر روزی پنج مرتبه به مسجد بروند، فرصتی برای ساختن بمب ندارند. بنابراین شاباک و شین بث روی ساف و یاسر عرفات متمرکز شدند... در دسامبر 1987، اولین انتفاضه از مساجد مطرح شد و جریان های اسلامگرای ریشه دارتر به صحنه آمدند... وقتی در سال 1982، آریل شارون وارد خاک لبنان شد، سربازهای او مجبور شدند از جنوب عمدتا شیعه نشین عبور کنند. من در خودروی خود در پشت سر سربازها سعی می کردم به صف جلو برسم. شارون دقت زیادی درباره شیعیان لبنان نکرد. آنها منکوب شده ترین و ناتوان ترین گروه بودند اما اسرائیلی ها اشغال لبنان و پذیرایی از خود در خاک این کشور را طولانی کردند. شیعیان لبنان برای اولین بار در طول تاریخ خود، شورش کردند. گروه امل اقدام های کوچک مسلحانه را آغاز کرد و بعد این عملیات ها تکثیر شد. اگر اسرائیل همان موقع از لبنان خارج شده بود، می توانست آسیب کمتری ببیند اما 18 سال در آنجا ماندیم و این زمان برای حزب الله بیش از اندازه زیاد بود تا به یک دستگاه کارآمد رزمنده تغییر شکل دهد، تحسین توده های عرب را به دست آورد، رهبر جامعه شیعه شود و به قوی ترین نیرو در صحنه سیاست لبنان تبدیل گردد. آنها تشکر بزرگی به اسرائیل بدهکارند(!)... اخوان المسلمین سال 1928 یعنی 20سال پیش از تشکیل دولت اسرائیل تأسیس شد. موضع آنها نسبت به پیمان کمپ دیوید، عکس العمل مورد اعتماد خیلی ها در مصر بود. بسیاری از مصری ها احساس می کردند فریب اسرائیل را خورده اند. مصری ها خود را رهبر جهان عرب می دیدند و نمی توانستند تحمل کنند به عنوان خائن به پسرعموهای فلسطینی خود دیده شوند. حسنی مبارک خیلی سال قبل از سرنگونی به عنوان نوکر آمریکا و اسرائیل، مورد نفرت مردم بود. صلح ما با فلسطینی ها می توانست از درخشندگی مخالفت های اخوان المسلمین بکاهد اما حالا آنها به واسطه انتخابات، به عنوان نیروی اصلی سیاست مصر درحال ظهور هستند...»
وی در ادامه تحلیل راهبردی خود به ایران می پردازد و می نویسد: «اجازه دهید جمهوری اسلامی را فراموش نکنیم. در سال 1951 محمد مصدق به عنوان نخست وزیر ایران انتخاب شد. محمدرضا پهلوی که در طی جنگ جهانی دوم از سوی انگلستان به عنوان شاه گماشته شده بود، از ایران گریخت و نفت ملی شد. تا آن زمان انگلستان با پرداخت هزینه مختصری، مردم ایران و نفت آنها را می چاپید. 2سال بعد شاه به واسطه کودتای سازمان دهی شده از سوی سازمان سیای آمریکا و ام آی 6 بریتانیا، به ایران برگشت و نفت ایران به بریتانیای منفور بازگردانده شد. اسرائیل در آن کودتا نقشی نداشت اما تحت حاکمیت رژیم پهلوی، نفوذ و پیشرفت کرد. مأموران شاباک، ساواک (پلیس مخفی وحشتناک شاه) را آموزش دادند و تکنیک های شکنجه را به آنها آموختند. شاه به تأمین هزینه و ساخت خط لوله نفتی ایران از ایلات به اشکلون کمک کرد... همان زمان اسرائیل به رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی برای ساخت سلاح هسته ای و فرآوری اورانیوم کمک می کرد. پس از آن، هر دو کشور به ایران پیشنهاد همکاری دادند اما پیش از اینکه این مشارکت هسته ای عملی شود، حاکم منفور ایران توسط انقلاب اسلامی در فوریه 1979 سرنگون شد. پس از آن، شیطان بزرگ (آمریکا) و شیطان کوچک (اسرائیل) که مورد تنفر بودند، نقش عمده ای در گفتمان سازی انقلاب اسلامی و انسجام وفاداری توده ها ایفا کردند. بنابراین ایرانی ها هم یک تشکر بزرگ به ما بدهکارند(!) اسرائیل تا حد زیادی در بیداری اسلامی نقش داشته است.»
4- اعمال تحریم های خصمانه تازه علیه بانک مرکزی و صادرات نفتی ایران از همین مدل کلی که گفته شد پیروی می کند. هم نشانه شدت خباثت و عداوت رژیم هایی نظیر آمریکا و اسرائیل و انگلیس- و سگ کم مقدار آنها آل سعود- است و هم برآیندی جز اتحاد و انسجام بیشتر ملت ایران، و استقلال و اقتدار بیشتر جمهوری اسلامی نخواهد داشت. این اتفاق یک سال پیش از این در ماجرای تحریم فروش بنزین به ایران رخ داد و اجباراً جهشی سریع در امر خودکفایی تولید بنزین را در کشور موجب شد، حال آن که اگر به میل و اراده خود ما بود، قطعاً به این سرعت نمی توانستیم خودکفا شویم. عداوت های جبهه استکبار و سرویس های اطلاعاتی آن، بیش از آن که محصول تدبیر و طراحی باشد، رفتارهای کور برای فرو نشاندن آتش غیظ و غضب پایان ناپذیر آنهاست. به تعبیر قرآن، آنها انگشت خشم به دندان می گزند و با سرافکندگی از مواجهه بازخواهند گشت. «قل موتوا بغیظکم». عداوت های خباثت آلود دشمن، نشانه درستی مسیر و شتاب پیشرفت ملت ماست. اینکه محافل تخصصی غرب اعلام می کنند سرعت رشد علمی ایران 11برابر نرخ رشد جهانی است، یعنی مصیبت بزرگ برای انحصارطلبان مستکبر عالم.
قطعاً می توان از عهده شیطنت های دشمن برآمد مشروط بر آن که روحیه جهادی در میان سیاستمداران و نخبگان و مردم حرف اول را بزند. رهبر فرزانه انقلاب 26 مرداد 1390 در دیدار فعالان بخش های اقتصادی کشور ضمن دعوت به جهاد اقتصادی فرمودند: «ما در مقابل تحریم ها تدریجاً یک حالت ضد ضربه پیدا کردیم و می توانیم به شکل های مختلف با تحریم ها مقابله کنیم... این جهاد اقتصادی می خواهد. جهاد یعنی چه؟ هر تحرکی اسمش جهاد نیست. یکی از خصوصیات جهاد این است که انسان بداند دین در مقابل دشمن است؛ یعنی بداند در مقابل یک حرکت خصمانه و غرض آلود است... جهت دومی که در مفهوم جهاد حتماً بایستی ملاحظه بشود، استمرار و همه جانبگی است، هوشمندانه بودن است، مخلصانه بودن است. این جور تحرکی اسمش جهاد است. بنابراین جهاد اقتصادی یعنی حرکت مستمر همه جانبه هدفدار ملت ایران با نیت خنثی کردن و عقیم کردن تلاش خصم آلود و غرض آلود دشمن.»
بی گمان یکی از مهم ترین تحرکاتی که می تواند دشمن را مطلقاً ناامید کند، مانور وحدت میان سیاستمداران و صاحب منصبان و فعالان سیاسی دلبسته به انقلاب اسلامی است. این مانور، حتی از رزمایش های نظامی برنده تر و به مراتب کم هزینه تر است. همچنین باید عنایت داشت دشمن تروریسم اقتصادی و روانی را چاشنی جنگ اطلاعاتی خود کرده است. برای این حوزه تروریسم نیز باید برخوردهای قاطع اطلاعاتی و قضایی را ترتیب داد.
محمد ایمانی/font>
بسمه تعالی
حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(مدظله العالی) در دیدار سفرا و روسای نمایندگی
های سیاسی ایران در خارج از کشور، ضمن تحلیلی از شرایط و تحولات منطقه و جهان و
بیداری اسلامی، با توجه به برخی از دیدگاه ها و تحلیل های غیرواقعی نسبت به این
تحولات فرمودند: «تصور مدیریت آمریکا بر تحولات منطقه، توهم است، همچنان که
30 سال
پیش نیز بعضی ها، با نگاه متوهم فکر می کردند انقلاب اسلامی طراحی آمریکا بوده است.»
در طول چهار دهه گذشته، برخی از جریان ها، احزاب، گروه ها و اشخاص به دلیل فهم
نادرست از مفهوم قدرت، با مطلق انگاشتن قدرت آمریکا، تمامی حرکات و تحولات مهم و
حتی برخلاف منافع آمریکا را مرتبط با مدیریت پشت صحنه آمریکا ارزیابی کرده و از این
رهگذر، از آمریکا یک قدرت شکست ناپذیر در ذهن خود ترسیم کرده اند. یکی از خسارت های
چنین توهمی نسبت به قدرت و نفوذ آمریکا، مرعوب شدن در برابر آن و در نهایت تسلیم
آمریکا شدن می باشد. از ابتدای انقلاب اسلامی تا به امروز کسانی که به شکل جریانی
یا حزبی و حتی فردی دچار این نوع توهم نسبت به قدرت آمریکا شده اند، در نهایت سیاست
مقاومت، ایستادگی و سازش ناپذیری ملت و نظام اسلامی در برابر آمریکا را ناصحیح
پنداشته و در مسیر سازش با آمریکا و کنار آمدن با این کشور سلطه گر قدم برداشته اند.
برداشت دولت موقت از آمریکا اینگونه بود. لیبرال ها و عناصر جبهه ملی و روشنفکران
غربگرا در ماه های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی با چنین تحلیلی، تلاش کردند با
حل مسائل بین ایران و آمریکا، ایران اسلامی و انقلابی را به آمریکا وصل کرده و با
او همراه شوند. این نگاه لیبرال ها و ملی گراها نسبت به آمریکا بر این مبنا استوار
بود که آمریکا یک قدرت است و او هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد. جمهوری اسلامی
نباید با این قدرت سرشاخ شود که این رویارویی به ضرر ملت ایران تمام خواهد شد.
متأسفانه در طول 33 سال گذشته و در تمامی دوره ها و عمده دولت های پس از انقلاب، از
بین کسانی که در خانواده انقلاب و در جایگاه های مسئولیتی حضور داشته، به هر دلیلی
افرادی پیدا شده اند که نسبت به قدرت آمریکا اینگونه متوهم شده و از جایگاه
مسئولیتی خود و بعضاً از سر دلسوزی نسخه همراه شدن با آمریکا و کنار آمدن با او را
برای ملت ایران و نظام اسلامی تجویز کرده اند. مقاله مذاکره مستقیم« مهاجرانی» در
جایگاه معاون پارلمانی دولت سازندگی، نامه چند صفحه ای «رجایی خراسانی» در جایگاه
نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل به مقام معظم رهبری، نامه سرگشاده
127 نماینده دوم خردادی مجلس ششم به مقام معظم رهبری بر اساس همین نوع توهم نسبت به
قدرت آمریکا باید ارزیابی شود. مقاله و نامه هایی که حاوی یک پیام بیشتر نیست.
آمریکا یک قدرت شکست ناپذیر است و چاره ای جز کنار آمدن با این کشور نیست.
متأسفانه در سال های اخیر و به رغم شکست های پی درپی آمریکا در جهان و به ویژه در
خاورمیانه، همچنان از این افراد متوهم در میان مسئولان حکومتی ملاحظه می شوند. یکی
از عجایب روزگار در مقطع کنونی، تحلیل نادرست از تحولات کشورهای اسلامی- عربی شمال
آفریقا و خاورمیانه است؛ تحولاتی که فقط در مدل مفهومی بیداری اسلامی قابل تحلیل
است، حال آن که برخی می پندارند مدیریت این تحولات در دست آمریکا بوده و آمریکایی
ها بر اساس یک طرح و برنامه قبلی این تحولات را در کشورهای تونس، مصر، لیبی، بحرین،
یمن و ... خود شروع کرده اند یدالله جوانی |
خلاصه کنیم: در واقع بحرانی وجود ندارد، اما اینکه مردم باور کنند اوضاع بحرانی است پروژه ای حیاتی برای بازیگرانی بسیار با انگیزه و پای کار است.
و بالاخره اگرچه گفتنی ها در این زمینه بسیار است ولی تنها به این نکته بسنده می کنیم و می پرسیم این سؤال جمع بندی مبحث است که این چه مدیریتی از سوی آمریکا است که همه تغییرات و تحولات منطقه را به نفع «جبهه مقاومت» و «نهضت بیداری اسلامی» و الگویی به نام «جمهوری اسلامی» رقم زده است؟
همبن توصیه را اگر اکنون از سر دقت مرور کنیم معلوم خواهد شد که تشخیص حق از باطل آنقدرها هم دشوار نیست. شاید مهم ترین حاصل این حقیقت که سایه ولی فقیه بر سر ماست، این است که همواره حجت بر ما تمام است و کسی مضطر و محجور نیست.
بسمه تعالی
آغاز فرایند ثبت نام کاندیداهای انتخابات مجلس نهم، به معنای ورود جامعه سیاسی کشور به یک دوران کاملا جدید است. دورانی که دوباره یک انتخابات در نقطه کانونی آن قرار خواهد داشت و بنابراین رخدادهای آن می تواند با سایر مقاطع زمانی تفاوت فراوانی داشته باشد. برای داشتن یک فهم کلی از اینکه سیر تحولات در انتخابات مجلس نهم به چه سمتی خواهد رفت، یکی از بهترین روش ها آن است که ببینیم اساسا پدیده انتخابات در ایران چه کارکردهایی دارد و این کارکردها تا کجا سیاسی و از کجا به بعد امنیتی است.
به طور کلی پدیده انتخابات در ایران همواره از دو منظر متفاوت نگریسته شده است؛ یک منظر، منظری است که می توان آن را نگاه ساختارگرایانه به انتخابات دانست. از این منظر، انتخابات یک پدیده سیاسی است و کارکرد اصلی آن هم ایجاد مکانیسمی است برای ورود مسالمت آمیز و قانونمند به ساختار قدرت، از جانب کسانی که این ساختار را قبول دارند و به قواعد آن احترام می گذارند.
انتخابات به این معنا، چند ویژگی اساسی دارد.
نخست اینکه همزمان با به آزمون گذاشتن مقبولیت این یا آن گروه سیاسی خاص، مقبولیت کل نظام سیاسی را در هر حال افزایش می دهد چرا که این کلیت نظام سیاسی است که ظرف و مجال لازم برای گردش مسالمت آمیز قدرت میان گروه های سیاسی را فراهم آورده است. به معنای هانتینگتونی کلمه، در اینجا، انتخابات همواره دو برنده دارد: یکی فرد یا گروهی که نتیجه را از آن خود کرده و دیگری کلان نظام سیاسی که فضای لازم برای رقابت گروه های سیاسی را فراهم آورده است.
ویژگی دوم این است که انتخابات در این معنای خاص، اساسا میان کسانی برگزار می شود که مشروعیت نظام و سازوکارهای آن را قبول دارند و به آن گردن نهاده اند. انتخابات در مفهوم ساختارگرایانه آن هیچ مجالی برای فعالیت به آنچه عموما اپوزیسیون خوانده می شود نمی دهد. هر کسی که وارد صحنه انتخابات می شود به طور پیش فرض این موضوع را پذیرفته که ساز و کارهای تنظیم کننده فرایند انتخابات همان است که به طور پیشینی توسط اسناد بالادستی نظام سیاسی معین شده است. بنابراین، ورود به انتخابات و رقابت سیاسی در چارچوب آن هیچ جایی برای اعتراض به مکانیسم های اجرای آن باقی نمی گذارد مگر اینکه فردی قصد بهانه جویی و به هم زدن میز بازی را داشته باشد.
و ویژگی سوم این است که انتخابات در معنای ساختارگرایانه اش، سعی می کند مفهوم انتقال قدرت از بازنده به برنده را -که علی القاعده در ذات خود مفهومی چالش زاست- به پدیده ای نرم، روان و فاقد هزینه تبدیل کند تا مردم اطمینان پیدا کنند که انتخابات علاوه بر اینکه به ساختارهای سیاسی شکل می دهد، نوعی مکانیسم حل منازعه با حداقل هزینه هم هست. آنچه در اینجا مهم است این است که توجه کش دادن بازی انتخابات به زمانی پس از تعیین تکلیف پای صندوق رای، دقیقا به این معناست که کسانی -عموما بازندگان- تصمیم گرفته اند هزینه خود را روی سر کلیت نظام سیاسی و بلکه توده های مردم سرشکن کنند و به اصطلاح باخت خود را به باخت همه تبدیل نمایند.
در یک جمع بندی، انتخابات از منظر ساختارگرایانه عامل ثبات و مستحکم سازی ریشه ها و ساختار نظام سیاسی است و با حکم کردن قاعده «رای اکثریت» بر فرایندهای سیاسی، یک روش کم هزینه برای مدیریت چالش های عموما سخت و متصلب سیاسی فراهم می کند.
اما حقیقت این است که این تنها معنای انتخابات نیست. بویژه در ایران، بخشی از گروه های سیاسی که پیش از این نام خود را اصلاح طلب گذاشته بودند واکنون بخش بزرگی از آنها ذیل عنوان فتنه گران دسته بندی می شوند، نگاهی از اساس متفاوت به مقوله انتخابات دارند.
برای این گروه چنان که سابقه همه انتخابات پس از تیر 1384 نشان می دهد انتخابات در وهله اول مکانیسمی برای ورود بقاعده به ساختار قدرت نیست به دو دلیل: اول اینکه اساسا به ساختار نظام اعتقاد ندارد و در تمام آن دورانی هم که دولت و مجلس را در اختیار داشتند جز درآوردن ادای اپوزیسیون درون حکومت کاری نکردند و دوم، خود به خوبی می دانند که مدت هاست سرمایه اجتماعی کافی برای پیروزی مسالمت آمیز در یک فرایند انتخاباتی شفاف را از دست داده اند و بنابراین حتی اگر بخواهند از حضور موفق در انتخابات ناتوانند.
این گروه نگاهی ساختارشکنانه به انتخابات دارد و در این سال ها همواره تلاش کرده از این موضع وارد انتخابات شود. نگاه جریان اصلاح طلب به انتخابات آنگونه که بویژه تجربه انتخابات ریاست جمهوری دهم نشان داد بیش از آنکه روشی برای کسب مشروع قدرت باشد، پروژه ای است که عموما کودتای نرم خوانده شده است.
در تمام تجربه های شناخته شده کودتای نرم یا مخملین، همواره یک انتخابات در قلب ماجرا قرار داشته و اساسا کودتای رنگی یک عملیات انتخابات محور است. نگاه ساختار شکنانه به انتخابات تلاش می کند انتخابات را از کارکرد واقعی آن که تسهیل فرایند گردش قدرت است، تهی کرده و آن را به یک پدیده امنیتی تمام عیار تبدیل کند. به هر میزان که جنبه های امنیتی انتخابات بر جنبه های سیاسی آن غلبه کند، پروژه کودتای نرم موفق تر بوده است. تلاش برای قلب ماهیت انتخابات از یک پدیده سیاسی به یک پدیده امنیتی و شکل دادن به حضور مردم به مثابه یک ناآرامی به جای «مشارکت سیاسی»، اساس فرایند کودتای مخملی است.
اصلاح طلبان از سال 84 به این سو هرگز به دنبال پیروزی در انتخابات نبوده اند چرا که می دانستند چنین توانی ندارند. کاندیدا کردن فردی مانند محمد معین در انتخابات 84 و بعد کنار گذاشتن محمد خاتمی و به میدان آوردن میرحسین موسوی به وضوح حکایت از آن دارد که این جریان نه به دنبال یک رقابت سیاسی سالم بلکه درصدد انجام «کار دیگری» بوده است که انتخابات برای آن فقط یک محمل و یک بهانه است.
اکنون سوال این است: انتخابات چگونه به مفهوم مرکزی یک پروژه کودتای مخملی تبدیل می شود؟ به عبارت دیگر آن چه مجموعه اقداماتی است که کارکردهای سیاسی انتخابات را به کارکردهای امنیت تبدیل می کند. 6 محور زیر مقدمه ای برای یافتن پاسخ این سوال هاست:
1- نخستین کارکرد غیر سیاسی انتخابات تبدیل کردن آن به محلی برای افشاگری و بر ملا کردن اسرار نظام در رقابت های سیاسی است. وقتی این موضوع از حد بگذرد، در واقع ماهیت انتخابات تقلب شده و برنده آن نه هیچ کدام از گروه های حاضر در صحنه بلکه دشمن خارجی خواهد بود که سخت تشنه دانستن این اطلاعات است و در فرصت دیگری قادر به دستیابی به آن نیست.
2- دومین عاملی که می تواند انتخابات را به یک کودتای نرم تبدیل کند، تبدیل مفهوم مشارکت سیاسی مردم به آشوب و اغتشاش است. برای اینکه این اتفاق رخ بدهد عموما به یک عامل واسطه نیاز است . در سال 88 مفهوم تقلب این نقش را ایفا کرد و شواهد نشان می دهد این بازی همچنان پایان نیافته است.
3- سومین کارکرد امنیت انتخابات تبدیل به فرصتی برای شبکه سازی است. آمریکایی ها اکنون حدود یک دهه است که این هدف را در ایران تعقیب می کنند و در سال های 84 و 88 به نحو کاملا عملیاتی آن را پی گیری کرده اند. نشانه هایی هست که تلاش هایی برای تکرار آن تجربه در سال 90 هم در حال انجام است اگر چه این بار تجربه مدیریت فتنه 88 توسط نظام فضا را برای هر نوع عملیات شبکه سازی به شدت ناامن کرده است.
4- چهارمین عاملی که می تواند انتخابات را به کانون یک عملیات مخملی تبدیل کند، هماهنگی برخی گروه ها از داخل کشور با بیرون و فراهم کردن زمینه تشدید فشار خارجی به نظام است. این پدیده ای است که اکنون در رفتار جریان فتنه به وضوح می توان آن را اشاره کرد.
5- عامل پنجم تشدید شکاف های درون حاکمیت از طریق از حد گذشتن بگومگوهای انتخاباتی و تبدیل رقابت به مخاصمه است. تشدید شکاف های درون نظام یکی از مهم ترین عواملی است که دشمن را به تشدید فشار بیرونی ترغیب و نسبت به نتیجه بخش بودن آن امیدوار خواهد کرد.
6- و آخرین عامل تبدیل انتخابات به صحنه ای برای مشروعیت زدایی از مکانیسم های ساختاری نظام و وسعت دادن به حوزه نقد تا جایی است که کلیت نظام و ارکان آن را هدف بگیرد.
یکی از مهم ترین شاخص ها برای سنجش بصیرت گروه های سیاسی آن است که ببینیم تا چه حد از مشارکت در تبدیل انتخابات از یک پروژه سیاسی به یک پروژه امنیتی پرهیز می کنند.
مهدی محمدی
بسمه تعالی | ||
بر پایه توافقنامه امنیتی بین دولت عراق و آمریکا که در زمان دولت بوش به امضا رسید، مقرر شد که تمامی نیروهای نظامی آمریکا قبل از 11 دی ماه سال جاری (پایان دسامبر 2011 میلادی) از عراق خارج شوند. تمامی تحلیلگران اجرای این توافقنامه را یک شکست قطعی راهبردی برای آمریکا در خاورمیانه ارزیابی کرده و بر این باور بودند که آمریکایی ها تلاش خواهند کرد خروج خود از عراق را به تأخیر اندازند. مهم ترین کار آمریکایی ها در این خصوص، تلاش برای جلوگیری از تکرار دولت نوری المالکی و به قدرت رساندن ایاد علاوی به عنوان نخست وزیر بود. اشغالگران آمریکایی تصور می کردند در صورت به قدرت رساندن ایاد علاوی، با درخواست دولت قانونی عراق، در مفاد توافقنامه تجدیدنظر خواهند کرد و خروج شان از عراق را تا زمانی نامعلوم به تأخیر خواهند انداخت، اما مجموعه اقدامات آمریکا در عرصه انتخابات پارلمانی عراق با شکست مواجه شد و مجدداً نوری المالکی به قدرت رسید. دولت اوباما طی ماه های گذشته تلاش هایی صورت داد تا حدود بیست هزار سرباز آمریکایی را در عراق حفظ کند، لکن این تلاش ها هیچ نتیجه ای در بر نداشت. به جزء برخی از احزاب کردی، در عراق یک اجماع ملی برای خارج کردن نظامیان آمریکا از عراق وجود دارد. برخی از جریان های سیاسی و دارای نیروهای قابل توجه شبه نظامی مانند جریان مقتدی صدر، تهدید کرده بودند که اگر آمریکا نیروهای نظامی اش را تا پایان سال 2011 میلادی از عراق خارج نکند، برای خارج کردن آنها به زور متوسل خواهند شد. دولت اوباما از ترس تلفات بیشتر و فرو رفتن بیشتر در باتلاق عراق به ناچار دستور خارج شدن نظامیان آمریکا از عراق را صادر کرد و این روزها آخرین نظامیان این کشور در حال خروج از عراق هستند. شکست آمریکا در عراق از یک طرف و پیروزی ایران در صحنه عراق از طرف دیگر، مطلبی است که تمامی تحلیلگران غربی بر روی آن توافق دارند. |
برخلاف تلاش آمریکا جهت حفظ منافقین در عراق، جمهوری اسلامی ایران خواهان محاکمه و اخراج منافقین از عراق بوده و اکنون در عراق یک اجماع بر روی این اخراج شکل گرفته است. منافقین طی سال های حضور در عراق، علاوه بر خیانت به ملت خود، جنایت های بیشماری را نسبت به ملت عراق مرتکب شده و بر همین اساس دولت و ملت عراق بر خروج منافقین پافشاری دارند. آمریکایی ها و دیگر حامیان این گروهک تروریستی، خروج آنها از عراق را به منزله فروپاشی کامل سازمانی ارزیابی می کنند که نسبت به آن امید بسته و سال ها برای آن هزینه کرده بودند.حمله ارتش عراق به پادگان اشرف در سالروز شهادت صیاد شیرازی و حمایت دولت و مردم عراق از این اقدام ارتش، زنگ خطر را برای منافقین و حامیان آنها به صدا درآورد. این اقدام ارتش عراق که ده ها کشته و صدها مجروح به منافقین تحمیل کرد، حامل این پیام بود که منافقین دیگر در عراق جایی ندارند و باید از این کشور خارج شوند. به دنبال این عملیات ارتش عراق بر روی مقر اشرف، بخش وسیعی از کادرهای منافقین یا از عراق فرار کرده و یا تسلیم شدند. در طول این سال ها صدها نفر از منافقین خود را به جمهوری اسلامی تسلیم کرده و به زندگی خفت بار و ذلیلانه خود در مقر اشرف پایان دادند. پس از حمله ارتش عراق به مقر منافقین در این کشور، آمریکایی ها به شدت عصبانی شده و بر دولت عراق شوریدند که چرا چنین رفتاری را با منافقین داشته اند، اما عکس العمل دولت عراق نسبت به این رفتار آمریکایی ها به گونه ای بود که آنها دریافتند عراق دیگر نمی تواند محل مناسبی برای منافقین باشد. اکنون آمریکا و دیگر متحدانش که در واقع حامیان اصلی منافقین به حساب می آیند، با یک مشکل اساسی در قبال این گروهک تروریستی مواجه می باشند. مشکل اصلی آنها به محل اسکان و نگهداری منافقین برمی گردد. از این طرف اخراج منافقین از عراق قطعی است و تا چند روز آینده آنها باید از عراق خارج شوند. آمریکایی ها هیچ اقدامی برای جلوگیری از اخراج منافقین نمی توانند انجام دهند. اگر آمریکایی در عراق قادر به انجام کاری بودند از اخراج نظامیان خود جلوگیری می کردند. از طرف دیگر آمریکا هیچ نقطه مناسبی را نتوانسته برای منافقین در نظر بگیرد تا پس از استقرار در آن، این گروهک مثل گذشته برایش کارآمدی داشته باشد، اما یک نکته دیگر هم وجود دارد که آمریکایی ها می دانند رها کردن منافقین به حال خود، برای آنان از جهات مختلف خطرساز خواهد بود. در واقع می توان گفت منافقین اکنون روی دست غرب مانده اند و نمی دانند با آنها چه بکنند. | |
یدالله جوانی |
بسمه تعالی
هنوز بسیار زود است که بحث درباره موضوع هواپیمای بدون سرنشین سازمان سیا که ایران موفق به تصاحب آن شده مختومه شود. تا آنجا که به آمریکایی ها مربوط است بحث با شدت و حدت ادامه دارد. منابع بی نام و نشان دائما در حال گفت وگو با رسانه ها هستند و سرجمع چیزی غیر از این نمی گویند که آمریکا نمی تواند بفهمد چه بلایی بر سرش آمده است. این یادداشت بخشی از این بلا که بر سر آمریکا آمده است اشاره دارد.
به عبارت دیگر اکنون وقت آن است که اندکی از سطح توصیف پدیده فراتر برویم و نگاهی به این موضوع بیندازیم که این پدیده بر منازعه استراتژیک ایران و آمریکا -که هم اکنون در وضعیتی بسیار حساس قرار دارد- چه تاثیری گذاشته است و دورنمای آن را چگونه تغییر خواهد داد. آمریکایی ها برای فهم اینکه تصاحب این هواپیما بازی را به چه نحو دگرگون خواهد کرد باید نگاهی بسیار وسیع تر از آنچه تاکنون داشته اند به مسئله بیندازند. وقتی همه سناریوهای ممکن یک جا دیده شود، موضوع تازه ابعاد واقعی خود را آشکار خواهد کرد. محورهای زیر مقدمه ای بر این بحث بسیار مهم است.
1- در اولین گام آمریکایی ها باید برآوردهای خود از توانمندی های ایران بویژه در دو حوزه جنگ الکترونیک و جنگ سایبری را به طور کامل بازنگری کنند. نفس وقوع این حادثه نشان داد آمریکایی ها درباره حساس ترین حوزه های نبرد خود با ایران چقدر کم می دانند. آمریکا در یک دهه گذشته تمرکز خود را در درگیری با ایران هر چه بیشتر بر پدیده ای نهاده که می توان آن را «اتکا به فناوری» خواند. پیش فرض این تلاش هم این بوده که آمریکایی ها فناوری های نظامی و اطلاعاتی خود را کاملا بی رقیب می دانند. تصاحب 170-RQ نشان داد ایران بسیار جلوتر از جایی که آمریکایی ها تصور می کنند ایستاده و منتظر آنهاست! حتی بدبین ترین ناظران آمریکایی هم انکار نمی کنند که در این عملیات نشانه های واضحی از نبرد سایبری و الکترونیک وجود دارد و اختلافی هم اگر باشد در جزئیات آن است نه در اصل آن.
2- دومین نکته مربوط به وسعت غیر قابل اندازه گیری شعاع دایره اشراف اطلاعاتی ایران است. همین حالا مهم ترین سوالی که آمریکایی ها از خود می پرسند این نیست که ایران چگونه این هواپیما را به زمین نشانده است. این سوالی بلند مدت است که برای یافتن پاسخ آن باید سال ها کار کنند و شاید هم هرگز موفق نشوند. سوال اساسی برای غربی ها این است که ایران چگونه این هواپیما را دیده است؟! فعلا تحلیلگران راحت طلب آمریکایی به این جواب دل خوش کرده اند که ایران این پهپاد را با استفاده از یک فناوری روسی بر زمین رصد کرده است. سوال ساده این است: اگر روس ها چنین فناوری دارند چرا یک بار یکی از همین نوع هواپیماها را که به گفته آمریکایی ها دائما بالای سر آسمان آنها هم در حال پرواز است بر زمین ننشانده اند؟ وسعت چیزهایی که ایران می دانسته برای آمریکایی ها حیرت آور است. ایران می دانسته این هواپیما چه ارزشی دارد، مشغول چه ماموریتی است، چه وقت وارد آسمان ایران شده است، چگونه باید آن را فرود آورد و ... . روش کسب این اطلاعات، از اینکه ایران از آنها در چه راهی استفاده خواهد کرد، بسیار هراس آورتر است.
3- آمریکا مدت هاست -حداقل از زمان فتنه 88 به این سو- عملیات اطلاعاتی را به یکی از راهبردهای ثابت خود علیه ایران تبدیل کرده است. سر جای خود این بحثی مفصل است که فتنه 88 چگونه علاوه بر عملیات نرم، عملیات نیمه سخت را هم در دستور کار آمریکا قرار داد و به دنبال آن دورانی از انجام خرابکاری، ترور، انفجار، عملیات سایبری و دیگر انواع عملیات اطلاعات پایه در ایران به راه افتاد. یکی از مهم ترین پیام های تصاحب پهپاد 170-RQ این است که همانطور که پدیده ای مانند 9 دی به دوران عملیات نرم غرب علیه ایران پایان داد، اکنون دوران عملیات نیمه سخت هم تمام شده و بنابراین به لحاظ راهبردی گزینه سبد گزینه های آمریکا علیه ایران کاملا خالی است. اگر توجه کنیم که در عملیات اطلاعاتی آمریکا علیه ایران عامل تکنولوژیک اگر نگوییم بیشتر، بدون شک به اندازه عامل انسانی نقش دارد، روشن می شود که شکار این پهپاد ضربه ای کاری به این راهبرد بوده و از این به بعد آمریکایی ها در انجام هر گونه عملیات اطلاعاتی ابزار پایه علیه ایران دچار نوعی نگرانی دائمی خواهند بود و این موضوع احتمالا بسیاری از طراحان راهبردی علیه ایران در آمریکا را چنان محافظه کار می کند که مجبور می شوند برای جلوگیری از افتضاحات بیشتر گزینه های دارای ریسک بالا را از دستور کار خارج کنند.
4- مهم تر از این، تصاحب این پهپاد، نه یک پدیده منفرد بلکه آغاز یک فرایند در هماوردی استراتژیک ایران و آمریکاست که تبعات میان مدت و بلند مدت آن برای امنیت و منافع آمریکا ویران کننده خواهند بود. شکار 170-RQ آغاز فرایندی بود که می توان آن را «اجرای یک بسته پاسخ» در مقابل فشارهای اخیر آمریکا نامید. پیش تر گفته ایم که این بسته مبتنی بر یک درک دقیق از نقاط ضعف آمریکا و همچنین با هدف اثبات مجدد توانایی های ایران به غرب تدوین شده است. آمریکایی ها آرام آرام با هزینه اقدامات خود علیه ایران به واقعی ترین شکل ممکن رویارو خواهند شد. شکار پهپاد ضربه اول بود. دستگیری جاسوس سیا در ایران که منجر به کشف سلسله ای روش های پیچیده عملیاتی سیا شده را باید ضربه دوم نامید. ضربه سوم شکایت رسمی ایران به سازمان ملل و درخواست برای تعقیب دو مقام آمریکایی است که رسما در صحن کنگره آمریکا خواهان ترور سردار قاسم سلیمانی شده بودند. گام چهارم وقتی برداشته شد که رسانه های غربی خود اعلام کردند ایران موفق شده با شلیک لیزری یک ماهواره جاسوسی سیا را به طور کامل کور کند. مسلما گام های دیگری هم در راه خواهد بود. آمریکایی ها باید بفهمند بازی که شروع کرده اند نه تنها آنها را به هدف نهایی شان که کوتاه آمدن ایران است نمی رساند بلکه امنیت و منافعشان را به نحو خرد کننده ای به خطر خواهد انداخت.
5- کارکرد بعدی تصاحب این پهپاد تحولی است که در برخی از حوزه های فناوری نظامی برای ایران ایجاد خواهد کرد. ایران هم اکنون پیشرفت های بسیار قابل ملاحظه ای در فناوری ساخت هواپیماهای بدون سرنشین پیدا کرده اما تردیدی نیست که تسلط بر فناوری های این پهپاد گام بلندی به جلو خواهد بود. از یک منظر راهبردی، مطالعه این هواپیمای جاسوسی توانایی ایران در ایجاد غافلگیری های فنی را عمیقا گسترش خواهد داد. آمریکایی ها از این به بعد باید منتظر همان چیزهایی باشند که تا به حال خود علیه دشمنانشان به کار می گرفته اند. یکی از مهم ترین تحولات نظامی که باید انتظار داشت این است که ایران با اشراف نسبت به توانمندی تهاجمی دشمن، توان پدافندی خود را تقویت کند. یک مثال مهم مربوط به بحث رادارگریزی است. آمریکایی ها خود به صراحت گفته اند که این هواپیما دقیقا از همان روش های رادارگریزی استفاده می کند که هواپیمای 35-F به عنوان ستون خیمه نیروی هوایی آمریکا از آنها بهره مند است. 35-F گران ترین پروژه تاریخ دفاعی آمریکا و هواپیمایی است که آمریکایی ها می گویند بناست ارتش آنها را وارد دنیایی اساسا متفاوت با دنیای فعلی کند. مهم ترین مشکل کشورهای هماورد آمریکا تا امروز این بوده است که روشی برای غلبه بر توانایی های رادار گریز این هواپیما پیدا کنند. پهپاد 170-RQ این سد را خواهد شکست چرا که از حیث فناوری رادار گریزی تفاوت بسیار ناچیزی با 35-F دارد. از این نمونه ها فراوان می توان یافت و این چیزی است که آمریکایی ها خود به آن آگاه ترند.
6- نکته بعدی این است که آمریکا با انجام یک عمل غیر قانونی یعنی تجاوز به حریم ایران و تلاش برای انجام عملیات خرابکارانه و جاسوسی (چیزی که مقام های آمریکایی به صراحت به آن اعتراف کرده اند) امکان انجام یک اقدام قانونی متقابل یعنی «مقابله به مثل» را برای ایران فراهم کرده است. مطابق مقررات حقوق بین الملل ایران اکنون مجاز است در مقابل این اقدام خصمانه آمریکا علیه هر هدف آمریکایی که اراده کند، مقابله به مثل نماید و این با توجه به گستردگی حضور آمریکا در اطراف ایران فرصت های بسیار مهمی ایجاد می کند.
این نوشته حقیقتا یک مقدمه است و می توان آن را بسیار کامل تر کرد ضمن اینکه آمریکایی ها تبعات این شکست تاریخی را بهتر از هر جای دیگر در عمل خواهند دید نه در تحلیل یا اظهار نظر این و آن.
مهدی محمدی
بسمه تعالی
1- پرچم آمریکا روز پنج شنبه گذشته در بغداد پایین کشیده شد و به «غلاف» رفت. نظامیان آمریکایی در حضور لئون پانه تا وزیر دفاع، پرچم آمریکا را در جعبه مخصوص که آن را غلاف می خوانند گذاشتند و با خود بردند. مثل همان 4500 کشته ای که در این 9 سال، جعبه زدند و با خود بردند. 1500 میلیارد دلار، کمترین رقمی است که مقامات رسمی به عنوان هزینه اردوکشی به عراق عنوان کرده اند، یعنی یک دهم کل کسری بودجه و بدهکاری 15 هزار میلیارد دلاری دولت آمریکا به عنوان بدهکارترین دولت دنیا. برخی محافل مجموعه هزینه های دو جنگ شکست خورده عراق و افغانستان را تا 5 هزار میلیارد دلار برآورد می کنند. خروج بی سروصدا از خاک عراق با بی سرو سامانی کم نظیر اقتصاد و سیاست داخلی آمریکا مقارن شده است. در این میان، دو حزب اصلی حاکم بر کاخ سفید و کنگره در وضعیت «آچمز» به سر می برند و هر یک دیگری را مسبب وضعیت بغرنجی می دانند که در طول 66 ساله پس از جنگ جهانی دوم بلکه از یکصد سال پیش نظیر نداشته است. کدام دیوانه در آمریکا، ابرقدرت دنیا را از بلندای قدرتی که در شروع قرن جدید میلادی (سال 2001) ایستاده بود، به این حضیض هل داد؟ این سوال، پرسش مهمی است که بدون پاسخی درخور، روز سه شنبه گذشته از سوی «زبیگنیو برژینسکی» مشاور اسبق امنیت ملی و در اتاق فکر «شورای آتلانتیک» با حضور جمعی از استراتژیست ها مطرح شد. برژینسکی در کنار گری سیک یکی از دو مشاور امنیت ملی پرآوازه آمریکاست. اما پرسش ها یکی دو تا نیست. جای سوال دارد که چرا «پانه تا» وزیر دفاع آمریکا (رئیس سابق سازمان سیا) بی سرو صدا و بدون اعلام رسمی به بغداد رفت تا در مراسم غلاف گذاری پرچم آمریکا شرکت کند؟ چرا با سرافرازی و افتخار نه؟! نه تنها مردم عراق برای فرستاده ویژه اوباما هورا نکشیدند بلکه نظامیان عراقی پس از تحویل گرفتن یکی از 505 پایگاه نظامی تحت اشغال تفنگداران پنتاگون، پایکوبی هم کردند. حاصل یاغی گری اعتبارسوز برای آمریکا و گسیل 170 هزار نظامی به عراق چه بود؟ روی کار آمدن دوستان اسلامگرای ایران در پارلمان و دولت عراق برای دومین بار؟! ماجرای عراق چه قدر اعتماد به نفس آمریکایی ها را پودر کرد و در بیابان های بغداد به خاک سپرد؟ این کدام اراده است که قدرت و فناوری برتر آمریکا را یکی پس از دیگری در کشورهای منطقه دفن می کند؟ آقای گری سیک پاسخی برای این پرسش دارد اما قبل از آن باید سخنان پانه تا را در بغداد مرور کنیم. او با اشاره به نظامیان کشته شده آمریکایی می گوید «شاید جهانیان به آنچه ما در این مراسم می گوییم توجه چندانی نکنند و آن را به فراموشی بسپارند، اما هرگز آنچه را آنان کرده اند فراموش نمی کنند». به شعر بی وزن و قافیه می ماند، نه!؟ این عبارت را هم روزنامه واشنگتن پست نوشت و هم ترکی الفیصل رئیس وقت استخبارات سعودی دو سال پیش عنوان کرد که «آمریکا، عراق را در سینی طلایی به ایران هدیه کرد». یعنی آنها این همه راه را کوبیده و آمده بودند تا پس از تحمل انبوه فلاکت ها، صدام -دشمن خبیث و جنایتکار ملت ایران- را به زیر بکشند و دستاورد نهایی را تقدیم ملت ایران کنند یا به قول جرج بوش، آمده بودند تا بعد از افغانستان و عراق، سروقت دشمنی با ملت ایران بروند؟ چی فکر می کردند و چی شد؟! 2- غیر از کلمه قصاری که تلویزیون بی بی سی از پانه تا نقل کرده، رادیو فرانسه نیز عباراتی را از باراک اوباما در مراسم خوشامد گویی به نظامیان منتشر نموده است. به گزارش رادیو فرانسه «اوباما به قیمت گزافی که جنگ عراق در مدت نزدیک به ده سال برای آمریکا داشته، اشاره کرد و گفت: من از آغاز با این جنگ مخالف بودم. اکنون جنگی را به پایان می بریم که فاقد نقطه نهایی و سرنوشت ساز بوده است». آقای اوباما البته تواضع به خرج می دهد که این عبارت آخر را بیان می کند. آمریکا با خروج از عراق یا تخلیه افغانستان به همان نقطه 12-11 سال پیش بازنخواهد گشت و به نقطه ای دور و کور در تاریخ خود پرتاب می شود. اگر غیر از این بود کاخ سفید نباید در مصر و تونس و بحرین و یمن و عربستان غافلگیر شود و سال 2011 به عنوان سال سیاه تاریخ آمریکا رقم بخورد. استراتژیست ها بهتر از همه این نکته را دریافته اند. سه شنبه گذشته، برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر) در نشست «شورای آتلانتیک» در واشنگتن شرکت کرد. وی در این نشست که با حضور برنت اسکو کرافت (مشاور امنیت ملی جرالد فورد و بوش پدر) و جیمز جونز (مشاور امنیت ملی اوباما تا همین اواخر) همراه بود، گفت: «درگیری نظامی با ایران دارای ابعادی فاجعه آمیز برای آمریکا خواهد بود». به گزارش دویچه وله از این نشست «3 مشاور سابق کاخ سفید در این امر هم عقیده بودند که جهان در یک نقطه عطف تاریخی از هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دو دهه پیش قرار گرفته و جنبش فراگیر در خاورمیانه نشانه این دوره تاریخی است. برژینسکی در جمع مشاوران سابق کاخ سفید گفت: ما نیازمند درک عمیق تر از چالش های بین المللی هستیم که آمریکا در پهنه جهان با آنها روبرو شده است. یکی از دلهره آورترین موضوعات این است که ما در مقایسه با گذشته، با چالش های پیچیده تری مواجه هستیم. برژینسکی که در سال 2008 از نامزدی اوباما پشتیبانی کرده بود، می افزاید: ما در شرایط عجیبی به سر می بریم. حزب حاکم (دموکرات) دچار انجماد شده و حزب بیرون از قدرت (جمهوری خواه) کاملا دیوانه شده است». به یک معنا، منظور برژینسکی این می تواند باشد که فناوری های پیشرفته سیا و پنتاگون در برابر پیچیدگی های مد نظر وی «هنگ» کرده اند و در پاسخ تصمیم سازانی که در انتظار محاسبه و پاسخ هستند، صرفا EROR می دهند؛ یعنی اینکه جبران خرابکاری بلندپایگان سیاسی- اطلاعاتی را مثلا نباید از پهپاد زبان بسته RQ170 خواست! 3- سپر و جوشن دفاعی ملت ایران با سپرهای دفاعی و جوشن های تکنولوژیکی رایج در جهان تفاوت دارد. این روزها که اخبار خوش پیروزی و ظفرمندی و شکست دسیسه های تو در توی دشمنان به تواتر منتشر می شود، سزاوار است از عمق جان، کلمات نورانی حضرت باب الحوایج موسی بن جعفر علیه السلام را در دعای جوشن صغیر مرور کنیم که از موضع عبودیت و فروتنی تمام می فرماید «الهی! چه بسیار دشمنی که شمشیر عداوت بر من کشید و خنجر و نیزه و سنان دشمنی از خشم و کینه تیز کرد و سم های کشنده برای قتل من آماده ساخت و تیرهایی را که به دقت به هدف می خورد به سوی من روانه کرد و چشم مراقبتش از من نخفت و در دل آرزو پروراند که مرا رنج دهد و جرعه مرگ را به من بچشاند. پس تو به نیروی خویش مرا تایید کردی و به یاری خود پشت مرا محکم ساختی و پس از آن همه تدارک و تجهیز دشمن، تندی تیغ او را به روی من کند کردی و خوارش ساختی و مرا به شرف و بزرگی بر او برتری دادی. و هرچه اساس مکر و حیله او را بر من محکم می کرد، متوجه خود وی ساختی و به سویش بازگرداندی. آتش غضب او فرو ننشست و شعله کینه او خاموش نشد در حالی که از شدت خشم، انگشت به دندان می گزید. پس سپاس تو را ای پروردگار مقتدری که مغلوب نشود و ای بردباری که شتاب نورزد. صلی علی محمد و آل محمد و اجعلنی لنعمائک من الشاکرین لآلائک من الذاکرین». 4- ملت ما وقتی کلام امیرمؤمنان علیه السلام (اعر الله جمجمتک) را به جان خرید و سر به خدا سپرد، جوشن امنیت و پیروزی را به تن کرد. این پیروزی های بزرگ بی سبب و واسطه نبود. این فضیلت و افضلیت را دشمنان ما شهادت می دهند. مثل همین جملات گری سیک مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا که در کوران فتنه انگیزی مدعیان اصلاح طلبی در سال های 87-7137 گفت؛ «خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند البته هرکس بخواهد می تواند آن قدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست پیشانی و انگشت وی ضخیم شود. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره های ما را دنبال می کنند. آنها ششلولی بالا برده اند تا هرکس و هرچه را با ما ناسازگار است، هدف قرار دهند از جمله ولایت فقیه را که من فکر می کنم تکنولوژی برتر ما را با اراده برتر خود در صحرای طبس دفن کرد». 21سال پس از آن سخنان، گری سیک و زبیگنیو برژینسکی و اسکو کرافت و جونز می بینند که نه فقط فناوری برتر بلکه تمام حیثیت و قدرت و نفوذ آمریکا مقهور بیداری اسلامی برآمده از ولایت مدبرانه امام خمینی و امام خامنه ای شده است. داخل پرانتز باید گفت و گذشت. همان سالها که سخنان گری سیک منتشر شد، یکی از همین حضرات ششلول بند بعدی (م-ن) به کیهان آمده بود و تحسین می کرد که گری سیک، عجب تعبیر موشکافانه ای از اوضاع کرده است. او آن روزها یقین داشت کسانی ششلول بند آمریکا و اسرائیل و انگلیس شده اند و با حیثیت خود انتحار می کنند تا شاید اراده مدفون آمریکا در طبس و لانه جاسوسی و... زنده شود. اما مدتی گذشت و دیدیم «پول های نامشروع+ فرزند ناخلفی که اکنون به آمریکا گریخته+ جاه طلبی برآورده نشده+ [...]» چنان مغز و جان و دل وی را پوسانده که حاضر است گدایی رادیو فردا و بی بی سی و جرس و امثال آنها را بکند و در ازای آن، سرلوحه تبلیغات بیگانه باشد ولو به قیمت- به زعم موهوم خود- پنجه کشیدن بر سیمای آفتاب. یعنی آمریکا و انگلیس را غسل داده و از خباثت در آورده بودند که امثال این آقا تبدیل به سرباز اجاره ای که نه، تروریست انتحاری آنها- در قواره برخی از همین سلفی ها و ریگی ها- شدند؟! بالاخره باید در هر عصری مصادیقی برای «یا ایهاالذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه...» پدیدار شود یا نه؟ بماند که این جماعت در دوره ورشکستگی کامل آمریکا، خود را سر راه اجاره و بیگاری گذاشته اند و اعتنا که نمی کنی، خود را بیشتر به در و دیوار می کوبند تا شاید کسی به آنها محل بگذارد! و اگر چنین نبود یکی مثل همین آقای وارونه، سراغ آن رجل سیاسی «تدارکاتچی» نمی رفت و به او اقتدا نمی کرد، حال آن که همان بازیگر فتنه، فروردین 88 در اسلامبول ترکیه، دست راسموسن دبیرکل ناتو (نخست وزیر اسبق دانمارک) را به گرمی فشرد و عارش نیامد با کسی دست دوستی بدهد که حامی کاریکاتورهای اهانت آمیز علیه پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم بوده است. امان از درندگی جاه طلبی و مال دوستی که به تصریح امام محمد باقر علیه السلام، درنده تر از گرگ به ایمان انسان می تازند و به غارت می برند. 5- جریان نفاق متظاهر به روشنفکری و اصلاح طلبی، ناتوان از مستوری دایمی است. دشمن که تهدید به حمله نظامی می کند، اینها به رسم «مرجفون» شروع به ارعاب و خالی کردن دلها می کنند. دشمن که تهدید به تحریم سیاسی و اقتصادی می کند، همین ها طرفدار تحریم انتخابات و کارشکنی اقتصادی می شوند و به انواع التهاب های سیاسی و اقتصادی برای سلب ثبات از کشور دست می یازند. مستکبران که در جنگ روانی کم می آورند یا خدشه در اعتبار خود می دانند که هر خزعبل سست و بی پایه ای را بر زبان جاری کنند، جماعت نفاق جدید به خاطر عقده های ناگشوده و عقیده های آلوده، می پذیرند تا جور دشمن را بکشند. نوبت جنگ فرسایشی با «ایمان» و «امید» و «اتحاد» ملت ایران که می رسد، همین جماعت خو کرده به خیانت، در پیاده نظام ناتوی فرهنگی به صف می شوند و قبای اسلام آمریکایی را به تن می کنند تا به قول شیمون پرز «به نیابت از اسرائیل با جمهوری اسلامی بجنگند.» اوباما و پانه تا درباره سربازان برگشت خورده خود از عراق اذعان دارند که جهان اعتنا و توجهی به آنها ندارد. آیا زمامداران آمریکا با این وصف، از ششلول بندها که نه، از «عمله انتحاری ناتوی فرهنگی» با احترام یاد خواهند کرد؟! آنها چند بار از عبدالمالک ریگی و اسامه بن لادن با احترام یاد کردند که بخواهند از تالی تلوهای آنها یاد کنند؟ و آیا این جماعت خود را خیلی ارزان- در حد چند «آفرین» انباشته از تحمیق- نفروخته اند؟! محمد ایمانی