عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

بردهای راهبردی ایران در منطقه

بسمه تعالی


تحولات منطقه خاورمیانه در حال ورود به فازی جدید است. طرف های درگیر از شوک اولیه خارج شده اند و تلاش آنها برای تاثیرگذاری بر تحولات هر روز ابعاد تازه ای پیدا می کند. ایران از نخستین روزهای آغاز این حرکت اعلام کرد که عقیده دارد هر گونه تحلیل درباره تحولات منطقه که 3 جنبه اسلامی، مردمی و ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی این تحولات را نادیده بگیرد در تبیین آنچه اتفاق می افتد و پیش بینی آنچه اتفاق خواهد افتاد کاملا ناکام خواهد ماند. آمریکایی ها از همان روز اول تلاش کردند به هر شکل ممکن روند تحولات منطقه را از این 3 عنصر تهی کنند غافل از اینکه این 3 مورد «عناصر تزریقی» ایران به تحولات منطقه نیست بلکه جزء ذاتی و بلکه مقوم ذات این تحولات است و تا زمانی که خیزش های منطقه وجود دارد و به راه خود ادامه می دهد این 3 عنصر هم همراه آن خواهد بود.
درباره جنبه دینی تحولات، آمریکا تلاش کرد اینگونه القا کند که خیزش های منطقه بیشتر ماهیت اجتماعی-اقتصادی دارد تا ماهیت دینی، و به همین دلیل نیروهای سکولار در آینده منطقه همچنان میدان دار خواهند بود. اکنون اما روشن شده است که در تمام منطقه از مصر تا بحرین گروه های اسلامی اصلی ترین سازمان دهندگان تحولات بوده اند و پس از این هم در هرگونه ساختار سیاسی که در منطقه شکل بگیرد نیروهای اسلام گرا جایگاهی ویژه خواهند داشت. احتمالا به همین دلیل بود که آمریکا از همان روزهای اول در حالی که در ظاهر تلاش می کرد جنبه اسلامی تحولات را نفی کند، پس پرده جست وجو برای بازیگران اسلام گرای قابل اعتماد را آغاز کرد و از جمله به این فکر افتاد که هر طور شده یک شاخه قابل مذاکره درون اخوان المسلمین بیابد. درباره ماهیت مردمی تحولات، راهبرد آمریکایی ها این بود -وهست- که هرچه زودتر با خاموش کردن تحرکات خیابانی در چارچوب راهبردی که خود آن را «انتقال آرام قدرت» (انتقال قدرت بدون حضور نیروهای سازمان یافته اسلامگرا که نزدیک به ایران هستند) می خواند، مدیریت تحولات را به فاز سیاسی و مذاکراتی منتقل کنند که طبعا در آن دارای امکان مانور و قدرت چانه زنی بیشتری هستند. اتفاقی که در یمن رخ داد احتمالا تلاش های آمریکا در این مسیر را کاملا مسدود خواهد کرد چرا که مردم منطقه می بینند مثلا در لیبی که آمریکا بیش از یک ماه است مشغول مذاکره پنهانی با قذافی است هیچ نتیجه ای حاصل نشده و سلاخی مردم بی گناه همچنان ادامه دارد اما در یمن که مردم زیر بار بازی های سیاسی نرفتند و به مقاومت قهرمانانه در خیابان ادامه دادند دیکتاتور به ناچار ترک قدرت را پذیرفت و به زودی پایان دوران عبدالله صالح فرا خواهد رسید. بنابراین روشن است که ورود به فاز مذاکره با دیکتاتورها آن هم با واسطه گری آمریکا جز اینکه کمک به منحرف کردن تحولات و زمینه سازی برای سیطره آمریکا بر آینده منطقه- منتها در پوششی جدید- باشد، هیچ خیر و خاصیت دیگری ندارد. و نهایتا جنبه ضد آمریکا و ضد صهیونیستی تحولات تازه در حال آشکار شدن است و آنچه از این به بعد در این باره خواهیم شنید بسیار بیشتر از آن است که تا به حال شنیده ایم. در مصر اکنون مبارک به این دلیل محاکمه می شود که سال های طولانی گاز این کشور را بسیار ارزان تر از قیمت واقعی به اسرائیل داده تا هم جیب خود را پر کرده باشد و هم به آمریکا ثابت کند که با همه توان و امکانات پشت غاصبان قدس ایستاده است. به زودی نوبت به بقیه دیکتاتورها هم می رسد. آمریکا همه تلاش خود را برای گرفتن انرژی تحولات از طریق ناآرام سازی ایران، یا منحرف کردن آن با روش سوق دادن تحولات به سوی سکولاریسم یا نزاع ایرانی- عربی انجام داده اما آنچه عملا رخ می دهد این است که دشمن ترین گروه ها با آمریکا اصلی ترین گروه های سازنده ساختارهای جدید منطقه هستند و به همین دلیل آنچه آمریکا باید منتظر آن باشد این است که آرام آرام صدای ایران را که می خواست داخل مرزهای آن خفه کند، از همه جای منطقه بشنوند.
اما درباره ایران، یک گزاره ساده هست که عموم تحلیلگران حتی مقام های آمریکایی و اسرائیلی به آن باور دارند -و کم و بیش آن را ابراز هم کرده اند- و آن هم این است که ایران تا اینجا اصلی ترین برنده تحولات منطقه بوده است. اگر بخواهیم فقط فهرستی کوتاه از «بردهای راهبردی ایران» در منطقه ارائه کنیم، می توان به موارد زیر اشاره کرد.
1- نفس دگرگونی نظم مستقر در منطقه صرف نظر از اینکه نظم جایگزین چه سمت و سویی دارد یک دستاورد بزرگ برای ایران است. انقلاب اسلامی ایران طی 30 سال نفوذ گفتمانی و عملیات نرم در منطقه، انرژی را آزاد کرده که اکنون در حال درنوردیدن ساختارهای کهنه منطقه است؛ ساختارهایی که آمریکایی ها طی دهه های طولانی بر 3 رکن امنیت اسرائیل، تامین تضمین شده انرژی و جلوگیری از بسط الگوی ایران استوار کرده بودند. این نظم بدون شک چه از حیث قوانین حاکم بر آن و چه از نظر بازیگران دخیل در آن در حال تغییر است و این تغییر هر اندازه که باشد برای ایران دستاورد است.
2- دولت های دشمن ایران در منطقه یا از بین رفته اند یا به لرزه افتاده اند و ساختارهای جدید اگرچه شکل نگرفته اما بی تردید یکی از ویژگی های ثابت در همه ساختارهای آینده منطقه این است که سعی خواهند کرد از ساختارهای قبلی فاصله بگیرند و این یعنی همکاری با آمریکا، خوش خدمتی به آن و روی خوش نشان دادن مداوم به اسرائیل در آینده منطقه دیگر هرگز به آسانی گذشته نخواهد بود. سقوط مبارک در مصر، نظم راهبردی پیرامون اسرائیل را کاملا به هم ریخته است. عربستان هم که معادل مصر در شرق خاورمیانه است خود می داند در حالی که همه منطقه در حال تغییر است چاره ای جز تن دادن به تغییرات بنیادین در میان مدت ندارد و در این مورد حتی از آمریکا هم کاری برای حفظ سیستم عتیقه آن ساخته نیست. بنابراین اتفاقی که در حال رخ دادن است این است که عقبه حوزه استحفاظی آمریکا در منطقه در حال فروپاشی است و نوعی خلأ قدرت در منطقه شکل گرفته که ایران بهترین گزینه برای پر کردن آن است.
3- دستاورد بعدی ایران این است که برای نخستین بار طی دهه های گذشته جنس فرایندهای منطقه اجتماعی و مردمی شده و این یعنی انتقال فرایندها به حوزه ای که مزیت نسبی ایران محسوب می شود. پیش از این بارها گفته ایم که آمریکایی ها نه از حیث ایدئولوژیک و نه از جنبه نهادی نه تنها هیچ نزدیکی با مردم منطقه ندارند بلکه حتی کانال تاثیرگذاری بر رفتار آنها مهیا نکرده اند. علت هم این بوده که آمریکا در تمام سال های گذشته از طریق تعامل با دولت ها (در واقع باج گرفتن از آنها) به هر آنچه در منطقه به دنبال آن بوده می رسیده و لذا ضرورتی به ارتباط با مردم نمی دیده است. برعکس، ایران در تمام این سال ها به دلیل دخالت های آمریکا از داشتن روابط حسنه با برخی کشورهای منطقه محروم بوده اما در همان حال تمرکز خود را بر ارتباط گیری با مردم و سازمان دادن به نیروهای تحت ستم در منطقه قرار داده است. اکنون که بر خلاف پیش بینی آمریکا و دیکتاتورهای منطقه یک موج مردمی در منطقه به راه افتاده طبعا کشوری دست بالا را دارد که کانال های ارتباطی نافذتر و محبوبیت بیشتری در بین مردم داشته باشد و این کشور بدون تردید ایران است هم چنانکه پیش از این هم همه برآوردهای آمریکا از افکار عمومی منطقه همین را نشان می داد.
4- دستاورد بعدی ایران این است که اولا به دلیل گرفتاری استراتژیک آمریکا در مدیریت همزمان جبهه های متنوعی که در منطقه پیش روی آن باز شده و در تمامی آنها منافع حیاتی آمریکا در حال به چالش کشیده شدن است، ثانیا به دلیل نیازی که آمریکا به تعامل با ایران در حوزه های منطقه ای احساس می کند و قطعی بودن اینکه ایران و دوستان و متحدان منطقه ای اش اصلی ترین بازیگران منطقه در دهه های آینده خواهند بود و ثالثا به دلیل وقوع زلزله های سیاسی در کشورهای دشمن ایران در منطقه، نوعی فضای تنفس استراتژیک برای ایران باز شده که بعید است آمریکایی ها قادر به مسدود کردن آن باشند. اکنون آمریکایی ها در چند جبهه شکست های پی در پی خورده اند و در جبهه هایی دیگر جنگی سخت در پیش دارند و لذا احتمالا آخرین چیزی که آمریکا به آن علاقه دارد این است که جبهه ای جدید آن هم در مقابل کشوری مانند ایران پیش روی آن باز شود. در مرحله بعد، برای آمریکا و اسرائیل طی سال های گذشته این بسیار مهم بوده است که تمام انرژی ها و نیروها در منطقه را به سمت درگیری با ایران و منزوی کردن آن سوق بدهند و از «اصلی» شدن هر مسئله دیگری در منطقه جلوگیری کنند. اتفاقات 3-4 ماه اخیر در منطقه خود به خود موضوع ایران را به حاشیه برده است. دیگر نه آمریکا جرئت و انگیزه اقدام واقعی (غیر نمادین) علیه ایران را دارد و نه در کشورهای دیکتاتوری منطقه (آنها که سقوط نکرده اند) توان و نیرویی مانده که بخواهند آن را صرف مقابله با مثلا برنامه هسته ای ایران بکنند. تحریم های سمبلیک اخیرا اعمال شده علیه ایران به بهانه نقض حقوق بشر یا بداخلاقی های ترحم برانگیزی که بقایای دیکتاتورهای عربی در کشورهای حاشیه خلیج فارس می کنند بیش از آنکه به معنای باز شدن یک جبهه واقعی علیه ایران باشد، تلاش هایی نمادین و فاقد اثر واقعی است با این هدف که اولا کشورهای عربی از این موضوع که منشأ واقعی اعتراض ها علیه آنها داخلی است و ربطی به برنامه ریزی این و آن ندارد بگریزند و ثانیا با مشغول سازی ایران اعتماد به نفس آن در اثر تحولات منطقه را کاهش بدهند که طبعا تاثیری در حقیقت آنچه ایران قادر به دست یابی به آن بوده نمی گذارد.
این 4 بند فقط شروع یک فهرست بلند است. در این باره بیشتر خواهیم نوشت.
مهدی محمدی

بیانات رهبری در دیدار جمع کثیرى از مردم استان فارس‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ 

خیلى خوش آمدید برادران و خواهران عزیز از استان فارس. حقیقتاً امروز با این جمع مؤمن، صمیمى، خونگرم و با این شعارهاى پرمغز و پرمعنا و حضور روشن و صمیمىِ خودتان در اینجا، یاد رشادتهاى بزرگ مردم استان فارس و مردم شیراز را - که کم هم نیست در طول تاریخ معاصر و در گذشته‌هاى نزدیک تاریخى- زنده کردید.
 
حقاً و انصافاً استان فارس و شهر شیراز یکى از قله‌هاى برجسته‌ى کشور ما و ملت ماست؛ قله‌ى برجسته‌ى نیروهاى انسانىِ ممتاز، در علم، در ادب، در پیشرفتهاى گوناگون امور حیات اجتماعى، در مبارزات، در جهاد، در تدین. به تاریخ اخیر قبل از پیروزى انقلاب هم که نگاه کنیم، نام شیراز در حساسترین و حیاتى‌ترین قضایاى اجتماعى ما برجسته است. فرض کنید در قضیه‌ى تاریخى تحریم تنباکو، که سرآغاز یک مبارزه‌ى مردمى و آگاهانه بر علیه تسلط غرب بود، نام میرزاى شیرازى مطرح است؛ که اگر همان حرکت میرزاى شیرازى (رضوان اللَّه علیه) ادامه پیدا میکرد و سیاستمداران و نخبگان کشور همان خط را دنبال میکردند، سرنوشت ایران غیر از آن چیزى میشد که اتفاق افتاد؛ ولى خب، استعمارگرها از غفلتها و از طمعها استفاده کردند، آمدند وسط، خط را قطع کردند. یا در قضیه‌ى جنگهاى مردم عراق با استعمار انگلیس و دخالت انگلیسها، باز آنجا هم اسم شیراز مطرح است. رهبر این حرکت عظیم، مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى - معروف به میرزاى دوم شیرازى - این مرد بزرگ و عالم و مرجع تقلید بود. در خود فارس، علماى بزرگ، شخصیتهاى برجسته و انسانهاى والا بودند؛ چه در مبارزات دوران مشروطه، چه بعد از آن در دوران مبارزات انقلاب اسلامى، و چه در پیروزى انقلاب، و چه بعد از آن تا امروز. این، حالا باب مجاهدت است. البته «الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اولیائه».(1) باب جهاد، باب کم‌اهمیتى هم نیست؛ درِ بهشت است، به روى همه هم باز نمیشود؛ به روى اولیاء باز میشود. این نشان میدهد که مردم مجاهد ما از اولیاى خداوند هستند که این باب روى آنها باز شده است.

 اگر در زمینه‌ى علم وارد شویم، همین جور است. در حرکت علمىِ ممتاز بعد از دوران انقلاب -  بخصوص در سالهاى اخیر - شیراز یکى از پیشروان است. در مسائل سیاسى، در مسائل اجتماعى- در این حوادث دشوار و لُغَزگونه - مردم شیراز جزو آگاه‌ترین‌ها و بابصیرت‌ترین‌ها به حساب مى‌آیند. گاهى حوادث سیاسى آنچنان پیچیده میشود که شبیه لُغَز میشود؛ باز کردنش کار هر کس نیست؛ اما مى‌بینیم که مردم ما هوشیارند، بیدارند؛ و از جمله، مردم عزیز استان فارس جزو جلوترها و پیشروها هستند.

 یک نقطه‌ى برجسته در مسئله‌ى شیراز و استان فارس - بخصوص شیراز - این است که در دوران رژیم طاغوت چند نقطه را انتخاب کردند براى اینکه اینجا را مرکز انحراف از اخلاقیات و معنویات دین قرار بدهند؛ یکى‌اش شیراز بود. خواستند استفاده کنند از روحیه‌ى ادب و هنرى که در این استان موج میزند. خب، استان فارس و شیراز مرکز ادب است دیگر؛ استان هنر و شعر و انواع و اقسام فنون هنرى است، که نشان‌دهنده‌ى روحیه‌ى مردم آنجا هم هست؛ مردمى هنرشناس، هنرپرور، اهل ذوق و اهل دل. رژیم طاغوت خواست از این خصوصیت مردم استفاده کند، آنجا را مرکز گسترش فساد قرار دهد. همان روز هم مردم زدند تو دهن رژیم. بعد هم شما مقایسه کنید توجهات مردم به حرم حضرت احمدبن‌موسى و اخوانشان (علیهم السّلام) را با گذشته، ببینید چقدر توجه، ارادت و علاقه‌ى مردم به این بزرگواران بیشتر است. یعنى مردم درست همان خطى را که نقطه‌ى مقابل سیاست رژیم طاغوت بود، دنبال کردند، باز هم دارند میکنند؛ بعد از این هم همین جور خواهد بود. اینکه ما به مردم استان فارس و مردم شیراز اظهار اخلاص میکنیم، دلیلش اینهاست.

 خب، حالا هم چهارده هزار و ششصد شهید، که پنج هزار نفرشان فقط از خود شهر شیرازند؛ این خیلى رقم بزرگى است. وقتى میگوئیم یک شهید، معنایش این است که دهها نفر وارد این میدان شدند، مجاهدت کردند، جان را کف دستشان گذاشتند، یکى به فیض شهادت نائل شده، بقیه برگشتند. با این حساب، محاسبه کنید چهارده هزار و ششصد شهید یعنى چه؟ یعنى استان، یکپارچه شور و حرکت و عشق به فداکارى، از خود نشان داده است.

 خب، ما که نمیخواهیم مداحى مردم شیراز را بکنیم، یا مداحى مردم عزیزمان را بکنیم؛ نه شما احتیاج دارید، نه توقع دارید. چرا این مطالب را بیان میکنیم؟ این براى این است که على‌رغم دشمن، تاریخ ما، حقیقت موجودیت و واقعیت ملت ما براى دوست و دشمن، براى امروز و فردا مشخص و واضح شود؛ چون تبلیغات دشمنان، درست نقطه‌ى مقابل این است. اینکه یک ملتى پاى حرف خود - که حرف حقى است و براى دنیا و آخرت او اهمیت دارد - اینجور بایستد، این همان چیزى است که کلید اصلى پیشرفت ملتها محسوب میشود؛ درست نقطه‌ى مقابل هدف زراندوزان و زورگویان و زورمداران و قدرتمداران عالم است که به‌غصب میخواهند ملتها را تحت سیطره بکشند و انسانها را اسیر و برده‌ى خودشان کنند. باطل‌السحر این حرکتِ دشمنان همین است که یک ملتى حرف حقى را انتخاب کند، پاى آن حرف بایستد. ایستادگى پاى این حرف، هم او را به هدف میرساند، هم براى دیگرانى که دارند از اطراف تماشا میکنند، میشود یک الگو؛ کمااینکه شما ملت ایران الگو شدید. تحلیلهاى دنیا هم نسبت به مسائل منطقه‌ى ما همین است؛ میگویند ایران الگو شد، ملت ایران الگو شد. و میترسند که همان اتفاقى که در اینجا افتاد، آنجا هم بیفتد؛ یعنى برافراشته شدن پرچم اسلام و ایجاد نظامى مبتنى بر اسلام. این، خاصیت ایستادگى است.

 این است که انسان هرچه زبان به تمجید ملت بزرگ ایران باز کند - با این نشانه‌هائى که حالا در مورد فارس عرض کردیم - زیاد نیست، اغراق نیست، مبالغه نیست. یک درگیرى و جنگى در طول تاریخ برقرار است؛ جنگ بین یک معدودى از طمع‌ورزان و قدرت‌طلبان و زراندوزان و مستکبرین عالم، و توده‌ى مردم و ملتها. در تمام تاریخ، این جنگ وجود داشته است. آن مستکبرین سلاح داشتند، پول داشتند، صداى بلند داشتند؛ و چیزهائى را هم نداشتند: اصلاً رحم نداشتند، اصلاً انصاف نداشتند؛ حاضر بودند فجایع بزرگ و فجیع‌ترین جنایتها را انجام دهند، براى مقاصد خودشان. ملتها فقط جانشان، عزمشان و ایمانشان را داشتند. ملتها هر جا این ابزارهاى بزرگ را به میدان آوردند و ایستادگى کردند، طرف مقابل شکست خورده است. ولى خب، همیشه اینجور نبوده که ملتها بتوانند استقامت کنند، ایستادگى کنند، جان و عزم و همت و ایمان را به طور کامل به میدان بیاورند؛ هر جا آوردند، پیش رفتند.

 این جنگ، امروز هم هست. قدرتهاى مستکبر دنیا - یعنى قدرتهاى غربى، قدرت آمریکا، قدرت صهیونیستها - حد یقف ندارند؛ میخواهند بر همه‌ى دنیا، بر همه‌ى منابع مالى عالم، بر همه‌ى نیروهاى انسانى تسلط پیدا کنند. خب، تقصیر ملتها چیست؟ چرا باید ملتها تحمل کنند؟ ولى متأسفانه واقعیتها این شده. از جنس خودشان کسانى را در رأس ملتها میگمارند تا منافع آنها را تأمین کنند و هرچه میتوانند، علیه منافع مردم کار کنند و به مردم فشار بیاورند. در حدود دویست سال اخیر که مسئله‌ى استعمار به وجود آمده است، این به شکلهاى مختلف در دنیا اتفاق افتاده است. ملتها دیگر در این دوران مشکلشان فقط این نیست که با یک دیکتاتور مواجه‌اند، با یک آدم مستبد مواجه‌اند؛ مشکلشان این است که این دیکتاتور عقبه‌اى از قدرتهاى بین‌المللى دارد؛ آنها هستند که دارند منافع این کشور و این ملت را پایمال و نابود میکنند. مشکل دوران استعمار این است. با این دید که نگاه کنیم، همه‌ى این مسائل، درست تحلیل میشود. قضایاى امروز هم همین جور است.

 امروز به برکت اسلام، به برکت انقلاب اسلامى، به برکت بیدارى عمومى اسلامى، یک حوادثى در منطقه دارد اتفاق مى‌افتد. مطمئناً این بیدارى مردم به نتیجه خواهد رسید؛ همچنان که تا امروز، تا این ساعت، در نقاطى به نتیجه رسیده است. عزم مردم، ایمان مردم، آمادگى مردم براى فداکارى، هرچه بیشتر ادامه پیدا کند، احتمال پیروزى آنها بیشتر خواهد شد. این، آن چیزى است که استکبار، آمریکا و صهیونیستها نمیخواهند اتفاق بیفتد؛ نمیخواهند مردم ایستادگى کنند. آمریکا در این قضایا غافلگیر شد، ضربه به او ناگهانى وارد شد؛ صهیونیستها همین جور، دولتهاى مستعمرِ پرمدعاى اروپائى همین جور - اینها غافلگیر شدند - اما میخواهند هر جور ممکن است، بر صحنه مسلط شوند. البته خوشبختانه تا حالا نتوانسته‌اند؛ در یکى دو کشور که اصلاً نتوانستند، در یکى دو کشور دیگر هم دارند تلاش میکنند. مطمئناً این بیدارى چیزى نیست که تمام بشود؛ این حرکت مردم به سمت جلو چیزى نیست که به عقب برگردد. هر کارى بکنند، این حرکت نهایت خوبى دارد به نفع مردم و به زیان قدرتها. البته ملتها باید بهوش باشند، بدانند که دشمن کمین‌کرده است.

 یک جاهائى هم حقاً و انصافاً ظلمِ آشکار میکنند. الان در مسئله‌ى بحرین، در مسئله‌ى لیبى، در مسئله‌ى یمن، همه‌ى کسانى که میتوانند در این قضایا داورى کنند، اگر دقت کنند، این قدرتهاى غربى را جنایتکار و مقصرِ غیرقابل اغماض خواهند شناخت. اینها دارند به مردم ظلم میکنند. تحلیل اینها کار تحلیلگران سیاسى است؛ خب، تحلیل میکنند، میگویند؛ آنچه که سرجمع همه‌ى اینهاست، این است که امروز آمریکا و غرب و اینها دارند به نفع صهیونیستها، به نفع دولت جعلى اسرائیل، به این مردم فشار مى‌آورند و ظلم میکنند؛ که بیش از همه هم مردم بحرین متأسفانه مورد ظلم قرار گرفته‌اند.

 چون جمهورى اسلامى موضع حق را انتخاب میکند، حرفش را صریح میزند، همه‌ى حملات تبلیغاتى را برمیگردانند به طرف نظام جمهورى اسلامى. دلشان میخواست جمهورى اسلامى یک تماشاگر بى‌تفاوت باشد؛ چنین چیزى ممکن نیست، این طبیعت جمهورى اسلامى نیست. نه ملت، نه مسئولین، نه دولت، نه نخبگان سیاسى، معلوم است که در این درگیرى ظالمانه‌اى که از سوى مستکبرین با مردم به وجود آمده است، نمیتوانند بى‌تفاوت و تماشاگر بمانند. آن وقت میگویند ایران دارد دخالت میکند! چه دخالتى؟! کدام دخالت؟! در بحرین، در لیبى، در یمن، ایران چه دخالتى کرده؟ بله، دخالت همین است که ما نظرمان را صریح گفته‌ایم؛ ما از اخم قدرتهاى پوشالى دنیا هرگز نترسیدیم، ملاحظه نکردیم و نخواهیم کرد. ما حرف حق و موضع حق را صریح بیان میکنیم. موضع حق این است که مردم بحرین حق دارند؛ معترضند، اعتراضشان هم بجاست. با هر انسان صاحب بینشى در دنیا میخواهید این را در میان بگذارید، وضعشان را بگوئید، نوع حکومت کردن به این مردم مظلوم را بگوئید، نوع کارى که حکامِ آنجا در استفاده‌ى از این کشور کوچک کردند، تشریح کنید، تا ببینید دستگاه حاکم را محکوم میکنند یا محکوم نمیکنند. اشتباه میکنند با مردم مواجه میشوند؛ فایده‌اى ندارد. خب، ممکن است شما یک فشارى بیاورید، وحشیگرى‌اى بکنید، یک چند صباحى یک آتشى را خاموش کنید؛ لیکن خاموش نخواهد شد، روزبه‌روز عقده‌هاى مردم را بیشتر و غیظ آنها را شدیدتر خواهید کرد. یک وقت آنچنان زمام کار از دستتان در خواهد رفت که دیگر هیچ جورى نشود بخیه زد. اشتباه میکنند؛ هم آنها اشتباه میکنند، هم آن کسانى که از خارج از بحرین نیرو وارد میکنند، بشدت در اشتباهند؛ خیال میکنند با این حرفها میشود حرکت یک ملت را از بین برد. خب، حرف جمهورى اسلامى اینهاست؛ در مورد یمن هم همین جور، در مورد لیبى هم همین جور. در لیبى غربى‌ها دارند با ملت لیبى بازى میکنند. کشورى در نزدیکى اروپا - یک ساعت راه تا قلب اروپا - و سرشار از نفت؛ نمیخواهند در آنجا یک حکومت مردمى، آن هم مردمى که مسلمانند، سر کار بیاید؛ دارند همین طور بازى میکنند، دست به دست میکنند، مردم را بازى میدهند. خب، مردم میفهمند، مردم لیبى میفهمند. و همین طور در جاهاى دیگر.

 مجرم اصلى در این حوادث، بلاشک مستکبرین عالم، دستگاه استکبار بین‌المللى و شبکه‌ى صهیونیستى بین‌المللى است که الان هم از همین هیاهوها و سر و صداها صهیونیستها دارند استفاده میکنند؛ روى مردم غزه فشار مى‌آورند، روزانه از آنها شهید میگیرند. جا دارد ملتهاى منطقه، دولتهاى منطقه، آنهائى که دلشان براى حقایق میتپد، از عملکرد رژیم صهیونیستى غفلت نکنند.
 این، وضعیت نظام جمهورى اسلامى است. لذا شما ملاحظه کنید؛ تبلیغات، تلاش سیاسى، تلاش اقتصادى، تلاش امنیتى از سوى آمریکا و اینها متوجه به جمهورى اسلامى است. البته جمهورى اسلامى به توفیق الهى محکم ایستاده است، اما آنها دارند رذالت خودشان را میکنند؛ آنها کوتاه نیامده‌اند. استحکام نظام جمهورى اسلامى موجب شده تیغ آنها کُند شود، بر صخره فرود بیاید. و من میخواهم بگویم این حالت صخره‌گون را ملت و دولت عزیز ما حفظ کنند. نگذارید اختلاف به وجود بیاید. نگذارید شکاف به وجود بیاید. نگذارید آنچه را که دشمن در تبلیغات و در خباثتهاى سیاسى و تفتینهاى سیاسى میخواهد در مورد کشور ما انجام بدهد، انجام دهد.

 شما ببینید در همین پنج شش روز گذشته سر یک قضیه‌اى که آنچنان هم از اهمیت بالائى برخوردار نبود - سر مسئله‌ى اطلاعات و امثال اینها - چه جنجالى در دنیا راه انداختند. تحلیلها را بردند به این سمت که بله، در داخل نظام جمهورى اسلامى شکاف ایجاد شده است، حاکمیت دوگانه شده است، رئیس جمهور حرف رهبرى را گوش نکرده است! دستگاه‌هاى تبلیغاتىِ خودشان را از این حرفهاى سست و بى‌پایه پر کردند. ببینید چطور منتظر بهانه‌اند. ببینید چطور مثل گرگ در کمین نشسته‌اند که یک بهانه‌اى پیدا کنند، هر جور میتوانند، حمله کنند. میدانند که دولت مشغول تلاش و فعالیت و خدمت است. خب، واقعاً در کشور دارد خدمت انجام میگیرد. هر جا خدمت باشد، هم مردم طرفدار هستند، هم رهبرى طرفدار است. ما که راجع به شخص قضاوت نمیکنیم؛ ما کار را، خط را، جهتگیرى را ملاک و معیار قرار میدهیم. آنجائى که کار و خدمت و تلاش هست، حمایت ما هست، حمایت مردم هست. و بحمداللَّه امروز کار دارد انجام میگیرد. مسئولین دولتى هم حقاً و انصافاً دارند تلاش میکنند؛ هم اعضاى دولت، هم بخصوص خود رئیس جمهور. اینها شب و روز ندارند؛ من مى‌بینم، من از نزدیک شاهدم. اینها دائم مشغول کارند، مشغول خدمت و تلاشند. خب، اینها براى کشور خیلى باارزش است. بنده‌ى حقیر هم طبق اصول بنا ندارم در کارها و تصمیمهاى دولت وارد شوم. خب، مسئولیتها در قانون اساسى مشخص است؛ هر کس مسئولیتى دارد؛ مگر آنجائى که احساس کنم یک مصلحتى دارد تفویت میشود؛ مثل اینکه در همین قضیه‌ى اخیر اینجورى بود؛ انسان احساس میکند یک مصلحت بزرگى دارد مورد غفلت قرار میگیرد، تفویت میشود؛ خب، انسان وارد میشود که جلوى این تفویت مصلحت را بگیرد. این، مسئله‌ى مهمى نیست، نظائرش هم اتفاق مى‌افتد؛ اما مخالفین، دشمنان بیرونى، تریبون‌دارهاى بین‌المللى، بوقهاى تبلیغاتى، از همین مسئله استفاده میکنند براى اینکه فضاى تبلیغاتى را شلوغ کنند.

 عرض من به عناصر داخلى، به مردم دلسوز، به برادران و خواهرانى که در داخل با مسائل تبلیغاتى سر و کار دارند، این است که سعى کنند به این آشفتگى کمک نکنند. این که تحلیل بگذارند، یکى از آن طرف، یکى از این طرف، این علیه آن، آن علیه این، براى هیچ و پوچ، چه لزومى دارد؟ نه، دستگاه بحمداللَّه دستگاه مقتدرى است، مسئولین مشغول کارشان هستند، رهبرى هم که بنده‌ى حقیر هستم با همه‌ى حقارت، خداى متعال کمک کرده، ما در مواضع صحیحِ خودمان محکم ایستاده‌ایم. تا من زنده هستم، تا من مسئولیت دارم، به حول و قوه‌ى الهى نخواهم گذاشت این حرکت عظیم ملت به سوى آرمانها ذره‌اى منحرف شود. تا مردم عزیزمان اینجور با شور، با شعور، با بصیرت، با عزم راسخ در میدان هستند، لطف الهى شامل است؛ این را بدانید. تا ما توى میدان هستیم، سایه‌ى لطف الهى هست. ماها - من یک جور، شما یک جور، آن دیگرى یک جور، چهارمى یک جور - اگر سراغ مسائل شخصى خودمان برویم و اهداف را فراموش کنیم، البته کمک الهى هم کم خواهد شد.
 اما امروز ملاحظه میکنید که مردم خوشبختانه در همه جاى کشور در صحنه‌اند، در عرصه‌اند؛ مسئولین همین جور، قواى سه گانه بکلیتها همین جور. قواى سه گانه - هم قوه‌ى مقننه، هم قوه‌ى مجریه، هم قوه‌ى قضائیه - واقعاً وارد میدانند؛ من دارم از نزدیک مشاهده میکنم، مى‌بینم؛ دارند تلاش میکنند، دارند کار میکنند، دارند مجاهدت میکنند، عرقشان در مى‌آید. کارها کارهاى سنگینى است؛ کارهاى کوچکى نیست.

 حالا ما گفتیم جهاد اقتصادى. یک حرکت عظیمى جلوى همت مسئولین کشور هست. هم مردم، هم مسئولین باید دست به دست هم بدهند، امسال این حرکت جهاد اقتصادى را شروع کنند. همان طور که گفتیم، شعارهاى سال به معناى شروع این جریان است، نه اینکه مخصوص امسال است. خب، اینها دارد الحمدللَّه انجام میگیرد. حالا نقص در کار همه‌مان هست؛ بنده هم نقص دارم، رؤساى قوا هم خالى از نقص نیستند، مسئولین هم خالى از نقص نیستند. باید به خداى متعال پناه ببریم، نقصهاى خودمان را بشناسیم، آنها را کم کنیم؛ در کار عظیم این ملت بزرگ و این حرکت عظیمى که این ملت دارند، گره ایجاد نکنیم.

 از خداوند متعال میخواهیم نظر رحمت و نگاه رحیمانه و رحمانانه‌ى خود بر ملت ما را هرگز سلب نفرماید. ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولى‌عصر را نسبت به ما مهربان کند و دعاى آن بزرگوار را شامل حال ما کند. از خداوند متعال میخواهیم شهداى عزیز ما و امام بزرگوار ما را - که سلسله‌جنبان این حرکت بزرگ بود - در عالى‌ترین و والاترین مقامات قرب خود جایگاه بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌


1) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 27

ناگفته های وزیر سابق اطلاعات از نحوه برکناری اش

بسمه تعالی 


وزیر اطلاعات دولت نهم ضمن بیان ناگفته هایی از چگونگی برکناری اش، اقدام دولت را در عزل مصلحی توجیه ناپذیر دانست.
غلامحسین محسنی اژه ای در همایش «ولایت فقیه استمرار حرکت انبیاء» در سخنانی با اشاره به وقایع اخیر رخ داده در کشور و برکناری وزیر اطلاعات اظهار داشت: رئیس جمهوری تلاشهای فراوانی را در کشور انجام داده اند و عملکرد احمدی نژاد در زمینه استکبارستیزی، تحرک زایدالوصف و رسیدگی به محرومین در جای خودش قابل تقدیر است ولی گاهی ایشان کارهایی انجام می دهند که هیچ توجیهی برای آنها پیدا نمی شود.
سخنگوی قوه قضاییه با تاکید بر اینکه کنار گذاشتن وزیر اطلاعات در این شرایط توجیهی نداشت، گفت: از سوی دیگر «چگونه کنار گذاشتن» وزیر اطلاعات به عنوان یکی از وزارتخانه های کلیدی مهم است.
دادستان کل کشور که در خرم آباد سخن می گفت با بیان اینکه وقتی می خواهند وزیر را کنار بگذارند باید یکسری زمینه چینی ها صورت گیرد، خاطرنشان کرد: باید طوری در این رابطه عمل شود که سیستم اطلاعاتی کشور ضربه نخورد و حداقل زمانی برای معرفی فردی که می خواهد به جای وزیر گذاشته شود مدنظر قرار گیرد.
محسنی اژه ای با تاکید بر اینکه کنار گذاشتن وزرا جزء اختیارات رئیس جمهور است ادامه داد: ولی حقیقتا نحوه عملکرد در مورد برکناری وزیر اطلاعات توجیه پذیر نیست.
وی با اشاره به واکنش رهبر معظم انقلاب به برکناری مصلحی گفت: ایشان در نامه ای خطاب به رئیس جمهوری عنوان کردند که کنار گذاشتن مصلحی در شرایط کنونی نه به مصلحت کشور است و نه به مصلحت شما.
دادستان کل کشور ادامه داد: این گونه برخوردها در دل دشمنان ما چقدر «قند آب می کند».
محسنی اژه ای در ادامه سخنان خود به نحوه برکناری خود در زمانی که بر مسند وزارت اطلاعات قرار داشت، اشاره کرد و گفت: من و صفارهرندی را دو هفته مانده به پایان دوره وزارتمان کنار گذاشتند که حتی اگر فرض هم کنیم که ما «آدم های بدی» هستیم باز هم این برخورد درست نبود.
وزیر اطلاعات دولت نهم با بیان اینکه «ما خودمان هم نفهمیدیم چگونه و چرا ما را کنار گذاشتند» یادآور شد: بسیاری از مسئولین از برکناری من هیچ اطلاعی نداشتند.
وی ادامه داد: اطلاعی ندارم که در آن زمان مقام معظم رهبری از روند برکناری من مطلع بود یا نه، ولی ایشان از برکناری آقای مصلحی اطلاعی نداشتند.
محسنی اژه ای در ادامه روایت خود از برکناری اش در دولت نهم گفت: بعد از نماز ظهر روزی که من را برکنار کردند مانند همیشه قرار بود تا قبل از پایان وقت اداری یک جلسه ای بگذاریم که وقت هم فوت نشود که در حال رفتن به اتاق کارم بودم که یکی از معاونین من سراسیمه به استقبال من آمد و خبر عزل من را داد و گفت که به وی پیشنهاد سرپرستی وزارت اطلاعات داده شده است.
وی با اشاره به شوکه شدن همراهانش پس از شنیدن خبر عزلش از وزارت اطلاعات دولت نهم، بیان داشت: ولی خود من چون شناخت داشتم خیلی شوکه نشدم!
دادستان کل کشور با اشاره به اطلاع از خبر برکناری اش چند دقیقه مانده به پخش اخبار ساعت 14 یادآور شد: پس از شنیدن خبر عزلم در پاسخ به مشورت معاونم برای پذیرفتن سرپرستی وزارت اطلاعات به او گفتم که اگر من برکنار شدم که دیگر نمی توانم نظری داشته باشم ولی اگر از من مشورت می خواهی من می گویم حتما قبولت داشته که به عنوان سرپرست شما را معرفی کرده است.
محسنی اژه ای با بیان اینکه این به صلاح نبود که دو هفته مانده به پایان دوره دست به برکناری وزرا بزنند عنوان کرد: به هر حال ما با یکی دو نفر مشورت کردیم که در مقابل این موضوع چه واکنشی نشان دهیم.
وی با اشاره به اینکه روز برکناری اش از وزارت اطلاعات مانند همه یکشنبه ها قرار بود جلسه دولت ساعت چهار برگزار شود، افزود: اتفاقی که برای ما رخ داد مانند همین اتفاقی بود که برای مصلحی رخ داد.
دادستان کل کشور ادامه داد: ابتدا قصد داشتم با توجه به برکناری در جلسه دولت حضور پیدا نکنم که در نهایت با توجه به اینکه این موضوع به صورت رسمی به ما اعلام نشده بود تصمیم به حضور در جلسه دولت گرفتیم.
محسنی اژه ای با بیان اینکه گاهی وقت ها یک «استعفای زوری» از آدم می گیرند، گفت: ولی متأسفانه در این خصوص هیچ حرفی به ما گفته نشده بود.
وی ادامه داد: در نهایت تصمیم گرفتیم خودمان را «به آن راه بزنیم» که از موضوع برکناری خبر نداریم و برای رفتن به جلسه دولت سوار ماشین شدم که راننده ماشین به من یادآوری کرد که آقای محسنی، گفته اند شما جلسه دولت نروید و به دفتر ریاست جمهوری مراجعه کنید.
دادستان کل کشور افزود: پس از رفتن ما به دفتر ریاست جمهوری آقای شیخ الاسلامی که آن زمان رئیس دفتر رئیس جمهور بودند به ما اطلاع دادند که من و آقای صفارهرندی عزل شده ایم.
محسنی اژه ای در ادامه روایت خود از برکناری اش گفت: من در نهایت به رئیس دفتر رئیس جمهور گفتم خب ایرادی ندارد ما به جلسه دولت می رویم تا حداقل با دوستانی که چهار سال با هم بودیم خداحافظی داشته باشیم که ایشان به ما گفتند شما نروید!
وی با بیان اینکه هر قدر اصرار کردیم اجازه خداحافظی به من ندادند، گفت: رئیس دفتر رئیس جمهوری ضمن مخالفت با حضور من در جلسه دولت عنوان کردند که به وی گفته شده است از ورود من به جلسه ممانعت کند.
وزیر سابق اطلاعات با اشاره به عزل دیگر وزیران دولت نهم گفت: در نهایت من هنگام خداحافظی به رئیس دفتر رئیس جمهور یادآوری کردم که با توجه به برکناری من و صفارهرندی دولت از حد نصاب می افتد.
محسنی اژه ای ادامه داد: اینقدر شتاب زده در مورد برکناری وزرا عمل شده بود که حتی به این موضوع هم فکر نکرده بودند که با عزل ما دولت از رسمیت می افتد و باید برای ادامه کار دوباره از مجلس رأی اعتماد بگیرد.
وی افزود: بعد از یادآوری من رئیس دفتر رئیس جمهور همانجا به دولت زنگ زدند و موضوع را عنوان کردند که در نهایت تصمیم گرفتند حکم صفارهرندی را فعلا ابلاغ نکنند تا دولت از رسمیت نیفتد.
سخنگوی قوه قضاییه با اشاره به سختی کار مقام معظم رهبری در ایجاد تعامل میان مسئولان گفت: اگر هدایت های ایشان نبود مسلما دشمن در بسیاری از صحنه ها نتیجه می گرفت.

تعقیبات نماز عصر

 بسمه تعالی 

اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ

آمرزش خواهم از خدایى که معبودى جز او نیست زنده و پاینده وبخشاینده و مهربان

ذُوالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَىَّ تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَلیلٍ خاضِعٍ

و داراى جلال و بزرگوارى است ، از او خواهم توبه ام را بپذیرد توبه بنده اى خوار فروتن

فَقیرٍ باَّئِسٍ مِسْکینٍ مُسْتَکینٍ مُسْتَجیرٍ لا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا

نیازمند پریشان بینوا درمانده پناهنده اى که مالک هیچیک از سود و

ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ لا حَیوةً وَ لا نُشُوراً پس مى گوئى :

زیان و مرگ و زندگى و رستاخیزى براى خود نیست

اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لا یَخْشَعُ وَمِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ وِ مِنْ

بار خدایا به تو پناه مى برم از نفسى که (از خواهش ) سیر نشود و از دلى که خشوع ندارد و از دانشى که سود ندهد و از

صَلوةٍ لا تُرْفَعُ وَ مِنْ دُعاَّءٍ لا یُسْمَعُ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الْیُسْرَ بَعْدَ

نمازى که بالا نرود و از دعایى که شنیده نشود خدایا از تو خواستارم آسانى پس از

الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْکَرْبِ وَ الرَّخاَّءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ اَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ

دشوارى را و گشایش پس از گرفتارى و فراوانى پس از سختى بار خدایا هر نعمتى که ما داریم از

نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَسْتَغْفِرُکَ وَ اَتُوبُ اَلِیْکَ

آن تو است که معبودى جز تو نیست از تو آمرزش خواهم و بسوى تو بازگشت کنم

و از حضرت صادق علیه السلام منقولست که هر که استغفار کند بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه بیامرزد حق تعالى از او هفتصد گناه و روایت شده از حضرت امام محمد تقى علیه السلام که هر که بخواند اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ القَدْرِ را بعد از عصر ده مرتبه بگذرد براى او در روز قیامت مثل عملهاى خلایق در این روز و مستحب است خواندن دعاى عشرات در هر صباح و مساء و افضل اوقات آن بعد از عصر روز جمعه است و آن دعا بعد از این مذکور خواهد شد.

تعقیبات نماز ظهر

 

در تعقیبات مختصه بگو درتعقیب نماز ظهر کما فى المتهجّد :

لا اِلهَ اِلا اللّهُ الْعَظیمُ الْحَلیمُ لا اِلهَ اِلا

نیست معبودى جز خداى بزرگ بردبار، نیست معبودى جز

اللّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمُ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ

خدا پروردگار عرش ، ستایش خاص خدا پروردگار جهانیان است بار خدایا از تو مى خواهم

مُوجِباتِ رَحْمَتِکَ وَ عَزاَّئِمَ مَغْفِرَتِکَ وَ الْغَنیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَ السَّلامَةَ

آنچه باعث رحمت و وسائل حتمى مغفرت تو است و بهره اى از هر نیکى و سلامتى

مِنْ کُلِّ اِثْمٍ اَللّهُمَّ لا تَدَعْ لى ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ وَلا هَمّاً اِلاّ فَرَّجْتَهُ وَ لا

از هر گناهى بار خدایا هیچ گناهى برایم مگذار جز آنکه آن را بیامرزى و هیچ اندوهى جز اینکه برطرف کنى و هیچ

سُقْماً اِلاّ شَفَیْتَهُ وَ لا عَیْباً اِلاّ سَتَرْتَهُ وَ لا رِزْقاً اِلاّ بَسَطْتَهُ وَ لا خَوْفاً

دردى جز آنکه شفا دهى و هیچ عیبى جز آنکه بپوشانى و هیچ رزقى جز آنکه فراوانش کنى و هیچ ترسى

اِلاّ امَنْتَهُ وَ لا سُوَّءً اِلاّ صَرَفْتَهُ وَ لا حاجَةً هِىَ لَکَ رِضاً وَلِىَ فیها

جز آنکه امانش بخشى و هیچ بدى جز آنکه بگردانیش و هیچ حاجتى که در آن خوشنودى تو و

صَلاحٌ اِلاّ قَضَیْتَها یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ امینَ رَبَّ الْعالَمینَ  و مى گوئى ده مرتبه :

صلاح کار من باشد جز آنکه برآورده اش کنى اى مهربانترین مهربانان اجابت فرما اى پروردگار جهانیان

بِاللّهِ اعْتَصَمْتُ وَ بِاللّهِ اَثِقُ وَ عَلَى اللّهِ اَتَوَکَّلُ پس مى گوئى :

با توسل به خدا (از گناه) خوددارى کنم و به خدا اعتماد کنم و بر او توکل کنم

اَللّهُمَّ اِنْ عَظُمَتْ ذُنُوبى فَاَنْتَ اَعْظَمُ وَ اِنْ کَبُرَ تَفْریطى فَاَنْتَ اَکْبَرُ وَ اِنْ دامَ

بار خدایا اگر گناهانم بزرگ است پس تو بزرگتر از آنهایى و اگر کوتاهیم زیاد است باز هم تو بزرگترى و اگر بخل من ادامه

بُخْلى فَاَنْتَ اَجْوَدُ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لى عَظیمَ ذُنُوبى بِعَظیمِ عَفْوِکَ وَ کَثیرَ

دارد پس تو سخى ترى بار خدایا بزرگى گناهانم را به بزرگى عفو خود ببخش و زیاد

تَفْریطى بِظاهِرِ کَرَمِکَ وَ اقْمَعْ بُخْلى بِفَضْلِ جُودِکَ اَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ

کوتاهى کردنم را به کرم آشکارت بیامرز و بخل مرا به زیادى بخششت ریشه کن ساز خدایا هر نعمتى

نِعْمَةٍ فَمِنْکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَسْتَغْفِرُکَ وَ اَتُوبُ اِلَیْکَ

که داریم از تو است معبودى جز تو نیست از تو آمرزش خواهم و به سوى تو بازگردم

بوسه

گفت: روزنامه ها و سایت های حامی فتنه 88 که با حمایت از موسوی و کروبی و خاتمی، به طور آشکار نقش ستاد رسانه ای آمریکا و اسرائیل و انگلیس را برعهده گرفته بودند، حالا زبان به ملامت اصولگرایان گشوده اند که «حالا دیدید مشایی چه کاره است»؟!
گفتم: اصولگرایان که از اول می دانستند او چه کاره است و شدیداً به وی اعتراض داشتند ولی همین رسانه ها در حالی که از اقدامات ضد آمریکایی دولت به شدت عصبانی بودند، از مشایی و باندش با همه توان حمایت می کردند.
گفت: خودشان را به فراموشی زده اند، یکی از حامیان فتنه در مقاله ای به آقای مصباح حمله کرده که چرا از دولت حمایت کرده ای؟
گفتم: آقای مصباح از کارهای خوب دولت حمایت کرده و به اشکالات آن، از جمله حضور باند مشایی نیز همیشه اعتراض داشته است ولی همین روزنامه ها و رسانه ها همصدا با نتانیاهو و شیمون پرز و اوباما و ملک عبدالله و بهایی ها و منافقین و... از سران فتنه حمایت می کردند و در مقابل جنایات آنها هم لام تا کام حرف نمی زدند!
گفت: یکی دیگر از حامیان فتنه، از اصولگرایانی که به باند مشایی اعتراض دارند با عنوان «توابین» یاد کرده است!
گفتم: «توابین» به حمایت از امام حسین(ع) با شمر و عمرسعد و ابن زیاد جنگیدند نه اینکه مانند حامیان فتنه به اردوگاه یزید بپیوندند.
گفت: چه عرض کنم؟! حامیان سینه چاک فتنه وقتی هم که می خواهند از آموزه های اسلامی مثال بیاورند، بد جوری به جدول می زنند!
گفتم: یارو از حج آمده بود پرسیدند از رمی جمره چه خبر؟! گفت خیلی سنگ به سر و کله ام خورد اما بالاخره بوسیدمش!!

از معلوم به مجهول یک سناریو

بسمه تعالی  

انتشار خبر استعفای! وزیر اطلاعات در ساعات پایانی یکشنبه شب- ساعتی که روزنامه ها زیر چاپ رفته اند و توزیع آنها آغاز می شود- قدری عجیب بود، درست مانند زمان انتشار خبر تغییر وزیر امور خارجه در شب تاسوعا که چند روز تعطیلی پشت سر هم افتاده بود و در حالی که او در سفر سنگال به سر می برد. اصلا انتشار خبر چرا تحت عنوان «استعفا»؟ چرا در خبر منتشره متن استعفایی وجود نداشت؟ برکناری یک مقام مهم بدون هیچ توجیه روشن و واگذاری تحلیل آن به رسانه های خارجی؟!... ناگهان روز سه شنبه آقای اسفندیار رحیم مشایی آفتابی می شود و با الفاظی دوپهلو می گوید «ابعاد تحولات و قیام های مردم منطقه را باید با علم به قصد و طرح قدرت های بزرگ برای تسلط به منطقه تحلیل کرد و در لایه های پایین تحولات متوقف نشویم. دستگاه های مسئول باید در اسرع وقت ضعف های اطلاعاتی و ارتباطی خود را در خصوص تحولات منطقه جبران کنند».
او همچنین می گوید «نمی توانیم با قاطعیت نتیجه بگیریم که خواسته و افق آرمان مردم این کشورها دقیقاً همان مطالبات و خواسته های ملت ایران است... نداشتن اخبار و تحلیل صحیح و دقیق درباره هر یک از این کشورها و ارتباط همه این رویدادها با طرح کلان سلطه گران [ارتباط همه این رویدادها با طرح کلان سلطه گران!!؟] ما را در موضع گیری ها و تصمیم گیری ها به اشتباه خواهد انداخت». آیا عزیمت مشایی به دربار شاه اردن و همزمان، گسیل دستیار ارشد او- بقایی- به کاخ علی عبدالله صالح در یمن در راستای آگاهی از «طرح کلان سلطه گران در ارتباط با همین انقلاب های منطقه» بوده است؟! می توان با چینش چند معلوم در کنار هم، پرده از روی برخی مجهولات برداشت. اظهارات اخیر آقای مشایی را که همزمان در قواره وزیر خارجه و اطلاعات ظاهر شده- مانند مواقعی که از موضع وزیر فرهنگ و ارشاد یا وزیر کشور و رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی سخن می گوید!- می توان در کنار اظهارات چندی پیش وی نهاد که از اسلام ایرانی دم زد و سندی به دست جریان های ضدایرانی منطقه ساخت تا بگویند غصه ایرانی ها، اسلام نیست، کشورگشایی است! یا در کنار اظهارات ملک عبدالله اردن که گفت ایران در حال تشکیل هلال شیعی و تسخیر منطقه است. به راستی سؤال مهمی است که «اردن» کجای نقشه سیاسی خاورمیانه جدید و در حال تحول قرار دارد، همچنان که یمن.
ماجرای برکناری وزیر اطلاعات یا تغییر وزیر خارجه را از دو منظر می توان ارزیابی کرد. یکی از زاویه تلقی رئیس جمهور محترم، و دیگری از منظر پازل بزرگی به نام تحولات خاورمیانه و نگرانی جبهه دشمن از نقش ویژه ایران در این تحولات و آرایش جبهه دشمن.
چه نامی بر تحولات خاورمیانه می توان نهاد؟ 10 سال پیش، استراتژیست های تیم بوش از «جنگ جهانی چهارم» و خاورمیانه جدید و قرن جدید آمریکایی سخن گفتند؟ کارشان که به بن بست خورد، پای عنوان جنگ نرم به میان کشیده شد. امروز سخن از «انقلاب»هاست. این منطقه همچنان که 4 جنگ را در کمتر از 8 سال در افغانستان و عراق و لبنان و غزه تجربه کرد، چشم به بیداری «اسلامی» در حدفاصل ترکیه و عراق و لبنان و فلسطین و مصر و عربستان و لیبی و تونس و بحرین و یمن و... گشود. در واقع جنگی همه جانبه با مختصات به هم آمیخته گرم و سرد، و سخت و نرم در جریان است. یک جنگ بزرگ با جبهه های متعدد. بعد از ماتم بزرگ آمریکا در لبنان و غزه و عراق، مصر یکی از 3 رکن مهم سیاست خارجی کاخ سفید در منطقه بود که فرو ریخت. اضطرابی که از ناحیه سرنگونی حسنی مبارک به جان سران دو رکن دیگر (اسرائیل و رژیم سعودی) افتاده قابل محاسبه نیست. این دو ستون دیگر در چه وضعیتی به سر می برند؟ اگر از این حقیقت عبور کنیم که سران دو رژیم هر لحظه منتظرند انتفاضه اسلامی از درون مرزهای فلسطین و عربستان بجوشد، یک نگرانی واقعی در تحلیل های زمامداران هر دو رژیم موج می زند و آن اینکه می گویند اسرائیل یا عربستان توسط جبهه مقاومت و کشورهای دستخوش انقلاب اسلامی «محاصره» شده اند. اسرائیل خود را در محاصره رو به تقویت از جانب لبنان، سوریه، غزه و اینک مصر جدید می بیند همچنان که عربستان می داند رژیم پوسیده و وابسته و مرتجعی است که در محاصره عراق، سوریه و به تدریج مصر و بحرین و یمن انقلابی قرار گرفته است. در این میان هر دو کشور نگرانی ویژه ای نسبت به انتفاضه مشابه در «اردن» دارند، کشوری همجوار اسرائیل و عربستان.
آنها با نگرانی، دوام یا اسقاط ملک عبدالله اردنی را رصد می کنند و یقین دارند اگر این دیوار تیغه ای فرو بریزد چهارراه بزرگی در قلب خاورمیانه گشوده می شود، چندان که یکی از مقامات ارشد صهیونیستی چند ماه پیش گفته بود فرو ریختن اردن در همسایگی عراق جدید یعنی پیش آمدن و رسیدن ایران از شرق به مرزهای اسرائیل. براساس این واقعیات، جای سؤال دارد که دور زدن وزارت خارجه- دستگاه زیر نظر رئیس جمهور محترم- و ارتباط ویژه با پادشاه اسلام ستیز و مطلقاً آمریکایی اردن واجد چه معنایی می تواند باشد؟ جز بازی در زمین و نقشه دشمن؟ خوش بینانه اگر بنگریم آقای مشایی به اعتبار خامی و ناپختگی، وارد این بازی شده که باید گفت اگر خامی بوده چرا وارد این گود شده و به رغم مخالفت وزارت خارجه و سایر نهادهای ذی ربط، اصرار بر تداوم بازی در زمین دشمن وجود داشته است و چرا باید آقای مشایی و تیم وی به جای توبیخ شدن، وزارت خارجه یا اطلاعات را سرزنش کنند؟ اما اگر از این خوش گمانی عبور کنیم- که اصرار بر تداوم راه غلط، این خوش گمانی را نقض می کند- تحلیل دیگر این خواهد بود که صرف نظر از تصور و تلقی رئیس جمهور محترم، دور زدن وزارت خارجه و بسترسازی برای فشلی و کم کاری آن در طول یک سال اخیر، براساس سناریویی شک برانگیز و هماهنگ صورت گرفته است، سناریویی که فاز دیگر آن از مدت ها قبل متوجه وزارت اطلاعات به عنوان چشم رصدگر و مشت اقتدار نظام در برابر فتنه گران داخلی و خارجی بوده است. این سناریو یک بار 13 سال پیش- به بهانه قتل های زنجیره ای- در دولت اصلاحات به شکل علنی و «شمشیر از رو» علیه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به اجرا درآمد تا اگر توانست به طور کامل این نهاد را «قفل» کند اما اگر هم این هدف حداکثری اجرایی نشد، بتوان وزارت را به انفعال و فشلی کشاند. سناریوی مذکور همواره در دستورکار سرویس های سه گانه سیا، موساد و اینتلیجنس سرویس قرار داشته است. وزارت اطلاعات به ویژه طی 2 سؤال اخیر به خاطر نقش آفرینی های درخشان و کم سابقه(از جمله در برابر فتنه 88 و شبکه موساد و گروهک ریگی و...) مورد حقد و کینه دشمنان تابلودار نظام و سرویس های بیگانه ای قرار داشته که انهدام سناریوی 20 ساله خود را در فتنه سبز به چشم می دیدند.
خیال و نقشه دشمنان، به تضعیف دستگاه هایی چون وزارت خارجه و اطلاعات محدود نمی شود. آنها در شطرنج بزرگ خاورمیانه و درحالی که در معرض هزیمت کامل قرار گرفته اند، به کلیت دولت اصولگرا و رئیس جمهور آن به چشم یک خاکریز بزرگ می نگرند. این تحلیل راز مگویی نیست و بارها در کلام سیاستمداران و تحلیل گران آمریکایی و اسرائیلی و انگلیسی منتشر شده که غرب چه در چالش هسته ای و چه درباره تغییر نقشه وجغرافیای سیاسی خاورمیانه، پروژه را با اصلاح طلبان بسته و تمام کرده بود اما روی کارآمدن اصولگرایان به ویژه احمدی نژاد و اطاعت و هماهنگی آنها با رهبری که تدبیر و شجاعت را به هم آمیخته، هر دو پروژه را به ضدخود تبدیل کرد. آنها می دانند که ضربه بزرگ را از اضمحلال سناریوی حاکمیت دوگانه و انسجام حاکمیت زیرلوای ولایت فقیه خورده اند و بنابراین ضربه را باید به خاکریز اول نظام- یعنی دولت و رئیس جمهور- بزنند اما نه از روبرو، بلکه از عمق دولت! و نه با گارد تقابل بلکه با نفوذ به روش اسب تروا. در شطرنج نیز وقتی مهره های دو حریف به مقابل هم می رسند و یکدیگر را سد می کنند، تنها مهره ای که امکان دور زدن و پریدن از روی مهره های حریف را دارد، مهره اسب است. اصطلاح نظامی آن- اگرچه نارسا- پیاده کردن چترباز در عمق جبهه حریف و اصطلاح اطلاعاتی آن نفوذ و همرنگی و زدن شبیخون به هنگام غفلت از عمق جبهه مقابل است.
فتنه سال 88 از چنین تحلیلی برآمد چرا که طیفی در غرب مانند شیمون پرز به این پروژه رسیده بودند که «جنگ با جمهوری اسلامی از داخل مرزهای ایران آغاز می شود و اپوزیسیون سبز به نیابت از ما با رژیم می جنگند». قرائن و شواهد بسیار نشان می دهد دشمن پس از هزیمت در آن فتنه، درصدد است به خاکریز اول نظام- دولت مکتبی و اصولگرا - از درون آن و به واسطه ایجاد تقابل و بن بست با نظام آسیب بزند، از جمله به علت کینه ای که نسبت به خط شکنی احمدی نژاد و کلیت دولت اصولگرا در برابر جبهه استکبار دارد و فارغ از این که رئیس جمهور در ذهن خویش چه تصور و قضاوتی می کند. در این فاز، آشکار است که فرقه انحرافی چند نفره- و البته وصل شده با عقبه و بقایای فتنه سبز- تقلا می کند سناریوی مرده حاکمیت دوگانه را به هر قیمت ولو رفتارهای انتحاری زنده کند. برای آمریکایی که در وضعیت مرگ و زندگی مجبور شد پشت نوکران 30 ساله را به اعتبار وخامت اوضاع در خاورمیانه خالی کند، فرمان انتحار مهره های کم بهاتر در ایران به طریق اولی واجب است، اتفاقی که درباره برخی سران خاکستری فتنه سبز هم رخ داد.
احمدی نژاد در جبهه ولایت بارها به صف دشمن زده و در کنار پرچمداری، خط شکنی کرده است. درست به دلیل همین خدمتگزاری و عدالت خواهی و دشمن ستیزی هم بود که مورد تأیید و حمایت و پشتیبانی جبهه بزرگ اصولگرایان و مقتدای فرزانه انقلاب قرار گرفت. اما تحرکات روشنی در جریان است تا در این اتفاق و انسجام و اتحاد رخنه اندازد و وقتی میان دولت و نظام فاصله انداخت، ابتدا با دولت و سپس با اصل نظام جمهوری اسلامی به عنوان خارچشم جبهه استکبار تسویه حساب کند. هدف این پروژه زدن رگ و ریشه های حیات دولت به دست برخی عناصر نفوذی است. کدام درخت با قطع ریشه ها می تواند ادامه حیات دهد؟ اصولگرایی سرمایه بزرگ نظام ماست و نظام و جبهه اصولگرایان نمی گذارند غباری بر این سرمایه بنشیند تا چه رسد به آسیب یا غارت اعتبار آن. با این حال باید کلام حضرت امام خمینی(ره) را متذکر شد که می فرمودند اگر غفلت کنیم، توهم پیروزی برای ما سستی می آورد و ریشه های گندیده برای توطئه به هم می رسند.
ملت و مسئولان ما رمز پیروزی را می دانند. مکتب ما شاقول روشنی درکف مؤمنان قرار داده است. «به پروردگارت سوگند ایمان نمی آورند مگر آن که در مشاجرات، حکمیت نزد تو آورند، سپس در نفس خویش هیچ حرجی نسبت به حکمی که دادی پیدا نکنند و تسلیم کامل باشند (سوره نساء- آیه 65). انقلاب اسلامی ما را همین فرمول معجزه آسا در طوفان های بزرگ پیش برد و نگین یکدانه حلقه انقلاب ها و رویدادهای بزرگ خاورمیانه کرد. در مقابل، زحمت هایی که در این سه دهه پدید آمد ناشی از برخی غفلت ها بود که اصحاب جبهه حق کردند تا زبان بریده دشمنان دراز شد. بارها فتنه از سیمای زشت خود نقاب گشود و شاهد بازاری! شد چون ناشنیده مانده بود هشدار امیرمؤمنان(ع) درباره آغاز تکوین آن؛ «... و اگر حق خالص می ماند و با باطل نمی آمیخت، زبان معاندان از ملامت حق کوتاه و قطع می شد» (خطبه 50 نهج البلاغه).
احمدی نژاد که اراده کرد پا جای پای شهید رجایی- مرد مکتبی مقلد امام- بگذارد، بارها دشمن را به عزا نشاند و دوستان انقلاب در جای جای خاورمیانه را شادمان کرد. این روزها که مسلمانان بی پناه در بحرین و یمن و لیبی و عربستان و فلسطین و... به خاک و خون کشیده می شوند و زیر شکنجه دژخیمان مظلومانه و بی سروصدا جان می سپارند، تنها امیدشان به جمهوری اسلامی است. اکنون اولین و مهم ترین مسئولیت، رسیدن به فریاد آنهاست و هرکاری جز این، خیانت به امت اسلامی و شراکت در ریختن خون آنان است. هیچ روزی - به ویژه امروز- روز شاد کردن دشمن نیست. امروز روز ناامید کردن دشمنان و شتافتن به یاری مظلومان منطقه است. امروز روز لبیک است نه روز اما و اگر و لیک. خدا نیاورد روزی را که شرمنده رسول خدا، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(علیهم السلام) شویم به خاطر خالی کردن پشت مستضعفان انقلابی جهان و غفلت از مرز جبهه دوست و دشمن. امروز روز شوکت جبهه امیرمؤمنان(ع) به برکت دلاوری مالک اشترها و عمارهاست، اگر از اشعث ها غفلت نشود. انتظار آن است که احمدی نژاد، مالک اشتر باشد حتی اگر این بار در تشخیص این که تیر پرتاب شده از جانب دشمن - با امضای «م ن عبدالله الناصح»!- از سر خیانت و فریب است، به خطا رفته باشد. بنده خیرخواه خدا و مشق آموزه های دشمن؟!
محمد ایمانی

انتقال به فاز مذاکره پروژه جدید آمریکا در منطقه

بسمه تعالی  

اگرچه ممکن است ظاهرا اینطور به نظر برسد که سرعت تحولات منطقه کاهش پیدا کرده یا به اصطلاح این تحولات کنترل شده، ولی تعبیر دقیق تر این است که گفته شود کل منطقه خاورمیانه وارد یک دوران گذار بسیار مهم و حساس شده که در آن تحولات در زمانی بلند تر و در سطحی عمیق تر رخ می دهد و اثراتی دیرپاتر و ماندگارتر هم خواهد داشت. سرعت بالای تحولات در حدود 3 ماه گذشته که به سرنگونی حداقل دو دولت و بی ثبات شدن موقعیت تقریبا تمامی متحدان آمریکا انجامید، نشان دهنده آن است که منطقه در حال وارد شدن به دوران جدیدی از تاریخ خود است. کسی نمی داند این دوران جدید چقدر طول خواهد کشید. این هم روشن نیست که سیر تحولات و توالی آنها چگونه خواهد بود. احتمال رخ دادن پدیده های غیر منتظره و سر بازکردن زخم های کهنه ای که همگان آنها را فراموش شده می دانند هم دور از انتظار نیست. واقعا چه کسی تصور می کرد خودسوزی یک جوان در تونس به چنین زلزله مهیبی منجر شود؟ اما دو چیز روشن است: اول اینکه بسیاری چیزها تغییر خواهد کرد و دوران گذاری که آغاز شده آبستن تحولات بسیاری است به گونه ای که آینده منطقه تا حد بسیار اندکی شبیه گذشته آن خواهد بود و دوم، آنچه پس از این در منطقه رخ خواهد داد ترکیبی از پروژه ها و پروسه هاست. پروژه ها مجموعه طراحی ها و برنامه ریزی هایی است که دولت های مختلف و قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای برای اثرگذاری بر روند تحولات انجام می دهند و آنها را تا آنجا که بتوانند پیاده خواهند کرد و پروسه ها فرایندهایی طراحی نشده و عموما مردمی است که از دل باور ها، ارزش ها و فرهنگ مردم منطقه خاورمیانه که اکنون به پاخاسته اند و به نیرو و توان خود واقف شده اند بیرون خواهد آمد. سوال های استراتژیک اینهاست: در تحولات آینده منطقه چه مقدار از آنچه رخ می دهد پروژه است و چه مقدار پروسه؟ کدام تحولات برنامه ریزی خواهد بود و کدام ها بدون برنامه ریزی رخ خواهد داد؟ آن دسته از تحولاتی که به نحو خودجوش از سوی جنبش های منطقه رخ می دهد، سر جمع به نفع کدامیک از بازیگران تمام خواهد شد؟ (شکل دیگر این سوال این است: اگر مردم منطقه اجازه پیدا کنند که آزادانه تصمیم گرفته و عمل کنند نتیجه به نفع ایران خواهد بود یا آمریکا؟) مهم تر از این، توان برنامه ریزی و امکانات اجرایی در اختیار هر کدام از طرف های دخیل در این کشمکش راهبردی چیست؟ کدام طرف توانمندتر است، شناخت بهتری از منطقه دارد و می تواند برنامه های دقیق تر و موثرتری تدوین کند؟ و کدام طرف امکانات کارآمدتری برای اجرای برنامه هایی که تدوین می کند در اختیار دارد؟
اینها سوال هایی است که آمریکایی ها را کلافه کرده است. پاسخ هایی که تحلیلگران اطلاعاتی و دیپلمات ها بویژه در آمریکا، اسراییل و انگلستان به این سوال ها می دهند به هیچ وجه امیدوار کننده نیست. از تبلیغات که بگذریم، روشن است که آمریکا اکنون هیچ برنامه روشنی برای تحولات منطقه ندارد. درست است که آمریکایی ها سعی می کنند روی تحولات اثر بگذارند ولی چیزی که بتوان آن را یک برنامه جامع نامید قطعا وجود ندارد و روزمرگی وجه مشخصه راهبرد آمریکا در قبال تحولات منطقه است. داشتن یک برنامه جامع مستلزم آن است که آمریکایی ها ابتدا درک درستی از تحولات منطقه داشته باشند یعنی بتوانند به این سوال ها پاسخ هایی دقیق بدهند که آنچه رخ داد چه بود و چرا رخ داد؟ پاسخ های آمریکا به این سوال ها، پاسخ های عمدتا سکولار و تحت تاثیر نوعی ادبیات چپ است که تصور می کند هیچ پدیده اجتماعی رخ نمی دهد الا اینکه دارای علت هایی منحصرا مادی است و مردم به خاطر چیزی نادیدنی و لمس نشدنی به نام «ارزش ها» جان خود را کف دست نمی گیرند و به خیابان سرازیر نمی شوند. این نوع نگاه به تحولات است که باعث شده آمریکایی ها تصور کنند فی المثل جنس تحولات در منطقه همگی اقتصادی یا حداکثر اجتماعی است و لذا می بینیم که تلاش می کنند پاسخ های اقتصادی برای این تحولات فراهم کنند. درست است که مثلا مردم مصر فقیرند و این فقر بلاشک یکی از انگیزه های قیام آنها علیه دیکتاتوری مبارک بوده اما آنچه آمریکایی ها نمی فهمند این است که مردم منطقه اکنون به آن درجه از آگاهی رسیده اند که دریابند ریشه فقر، تحقیر یا هر رنج دیگری که تا به حال کشیده اند این است که دیکتاتورهایی بالای سر آنها بوده اند که از ابتدایی ترین اصول انسانی هیچ بویی نبرده بودند و با ملک و ملت چنان رفتار می کردند که گویی ارث پدری شان است. از این مهم تر، این آگاهی نزد مردم منطقه بوجود آمده است که این دیکتاتورها هر چه کرده اند با پشتیبانی، حمایت، تایید و بلکه اصرار آمریکا بوده و آمریکایی ها وقتی مطمئن شدند که این دیکتاتورها به منافع حیاتی آنها در منطقه پای بندند دیگر برایشان مهم نبود که چه بلایی سر مردمشان می آورند. مردم منطقه درک کرده اند که رنج تاریخی آنها محصول حمایت تاریخی آمریکا از دیکتاتورهاست که هیچ اصل یا ضابطه انسانی آن را محدود و مقید نمی کرد چرا که به تعبیر یکی از نمایندگان کنگره آمریکا کسی که در کاخ سفید نشسته رییس جمهور آمریکاست نه رییس سازمان حقوق بشر و کاری هم که باید بکند پاسداری از منافع آمریکاست نه اینکه غصه زجر کشیدن یا تحقیر شدن مردم این یا آن کشور را بخورد.
همین موضوع باعث شده است که آمریکایی ها از حفظ شدن ماهیت مردمی تحرکات منطقه بسیار نگران باشند. بستر اجتماعی منطقه برای آمریکا بسیار خطرناک است. نخستین نکته درباره این بستر این است که همه برآوردها و پیمایش ها نشان می دهد الگوی حاکم بر ذهن و رفتار مردم منطقه عمیقا دینی است و این مردم هنگامی که با گزینه های مختلف سیاسی یا اجتماعی مواجه می شوند گزینه ای را انتخاب می کنند که به این الگو نزدیک تر است. آمریکایی ها می دانند که در دوران گذار منطقه باید با دینداران تعامل کنند و از آنجا که چیزی به نام دیندار آمریکایی در منطقه بسیار نایاب است و اگر هم باشد مقبولیتی ندارد (مانند جریان روشنفکری به اصطلاح دینی در ایران) ناچار باید بپذیرند که با گروه هایی مانند اخوان المسلمین کار کنند تا مثلا نوبت به القاعده نرسد؛ ایران و حزب الله که جای خود دارد.
نکته دوم این است که آمریکایی ها در دهه های گذشته انرژی بسیار اندکی برای ارتباط گیری با مردم منطقه، شناخت آنها و اثرگذاری روی افکار و رفتارشان صرف کرده اند و همان مقدار انرژی اندک هم هرگز به هیچ نتیجه ای نرسیده است. علت هم این بوده که همواره احساس می کرده اند ارتباط با دولت های حرف گوش کن ومطیع منطقه تمام منافع آنها را تامین می کند و اینکه مردم چه فکر می کنند، چه می گویند یا چقدر از این اوضاع راضی هستند هم اهمیتی نداشت (این همان چیزی است که آمریکایی ها همواره به عنوان «ثبات» از آن پاسداری کرده اند.) متقابلا ایران، ده ها برابر انرژی را که برای ارتباطات دیپلماتیک با دولت های منطقه صرف می کرد، در راه ارتباط گرفتن با ملت ها، شنیدن سخن آنها و تلاش برای نزدیک تر کردن دیدگاه های آنها به خود و به یکدیگر مصرف کرده است. بسیاری در ایران می گفتند این نوع سیاست خارجی واقع بینانه نیست مردم منطقه اساسا کاره ای نیستند که ارتباط گرفتن با آنها ضرورت یا اهمیتی داشته باشد. اکنون اما که کار به دست مردم افتاده احساس آمریکایی ها این است که ده ها سال از ایران عقب ترند و ایران کانال های ارتباطی و پیوندهایی فکری با مردم منطقه برقرار کرده که سال ها طول می کشد تا آمریکا از آن سر در بیاورد چه رسد که بخواهد چیزی معادل آن ایجاد کند. ضمنا برای جامعه اطلاعاتی آمریکا واضح شده که مردم منطقه بسیار به ایران علاقمند هستند و آن را به عنوان الگویی از مقاومت موفق و موثر در مقابل آمریکا -کاری که حاکمان خودشان عرضه آن را نداشتند- ستایش می کنند. همین دو ماه پیش بود که یک نظرسنجی مشترک موسسه زاگبی و دانشگاه مریلند نشان دادند بالای 90 درصد منطقه از ساخته شدن بمب هسته ای در ایران طرفداری می کنند و اینها حقیقتی است که اکنون خود کل فضای منطقه را متحول کرده است.
دقیقا به همین دلیل است که آمریکایی ها اخیرا در پی آن هستند که فرایندهای منطقه را از حالت خیابانی و مردمی خارج کرده و آن را وارد فاز مذاکره و گفت وگوی سیاسی کنند. اگر اظهارنظرها و بیانیه های مقام های آمریکا و اروپا در هفته های گذشته را بخوانید خواهید دید که یک مضمون مشترک در همه آنها تکرار می شود و آن هم این است که از طرفین می خواهند برخوردهای خشونت آمیز را متوقف کنند و با هم به گفت وگو و مذاکره سیاسی بپردازند. این جمله کلیدی هم بارها تکرار شده که هر نوع انتقال قدرت در منطقه باید «آرام» باشد. تحلیل آمریکایی ها این است که مزیت نسبی آنها در سیاسی و مذاکراتی کردن فرایندهای منطقه و پایان حرکت های خیابانی است و تصور می کنند تنها اگر مدیریت تحولات منطقه از فاز اجتماعی به فاز سیاسی منتقل شود، توان اثرگذاری روی آن را خواهند داشت.
از دید آمریکا انتقال غیر آرام و خیابانی قدرت در منطقه چند خطر جدی دارد:
1- با توجه به اینکه مردم منطقه عموما اسلامگرا و دوستدار ایران هستند احتمال اینکه فرایندهای مردمی به روی کار آمدن نیروهای طرفدار ایران یا حداقل نیروهای ضد آمریکایی (که ممکن است با ایران هم نسبتی نداشته باشند) منجر شود بسیار زیاد است.
2- آمریکایی ها عقیده دارند مردمی شدن حرکت ها مجال نقش آفرینی را برای گروه هایی فراهم می کند که دارای سازمان یافتگی چندین ساله هستند و این گروه ها از شیعه و سنی عموما طرفدار ایران یا با آن در ارتباطند.
3- از دید آمریکا مردمی شدن فرایندها، دیکتاتورهای دوست آنها را وادار به اعمال خشونت می کند (بویژه سرنوشت رقت بار مبارک این دیکتاتورها را هراسان تر هم کرده است) و هر چه درجه این خشونت بالاتر برود آمریکا بیشتر در چشم مردم منطقه متهم خواهد بود.
4- آمریکایی ها معتقدند خیابانی شدن حرکت ها مزیت نسبی آنها را که همان لابی سیاسی، مذاکره و اقدام از طریق نهادها و سازمان ها و معاهدات بین المللی است از بین می برد و سازوکارهایی را به آنها تحمیل می کند که هیچ شناخت درست یا کنترل قابل قبولی بر آنها ندارند.
به همین دلیل است که می بینیم آمریکا اکنون همه انرژی خود را صرف به خانه فرستادن مردم می کند و تاکتیک هایی مانند چراغ سبز به عربستان برای جنایت در بحرین، در بوق کردن اصلاحات وعده داده شده از سوی دیکتاتورها یا اعلام اعطای کمک مالی به منطقه همه دراین مسیر قرار دارد. نکته کلیدی برای انقلابیون منطقه این است: «خیابان را نباید خالی کرد»!
مهدی محمدی

احضار یک دانشجو بخاطر تذکر به‌ بدحجابی

بسمه تعالی 

یکی از دانشجویان دانشگاه علم‌و‌صنعت در پی تذکر لسانی به دانشجوی دیگری مبنی بر رعایت حجاب و عفاف به کمیته انضباطی دانشگاه احضار شد و در حال حاضر با تهدید مسئولان دانشگاه روبرو شده است.

به گزارش جهان، امیر هاشم‌پور مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه علم‌و‌صنعت در گفت‌و‌گو با فارس، با اعلام این خبر گفت: در پی عدم رعایت حجاب و عفاف در دانشگاه علم‌و‌صنعت هفته گذشته یکی از دانشجویان این دانشگاه اقدام به تذکر لسانی به یکی از دانشجویان بی‌حجاب داد.

وی افزود: مسئولان دانشگاه علم‌و‌صنعت چهارشنبه هفته گذشته ۲۴ فروردین این دانشجو را به کمیته انضباطی فرا خوانده و در این جلسه به وی تفهیم اتهام کردند که دانشجویان این دانشگاه در قبال عدم رعایت حجاب و عفاف حق تذکر لسانی ندارند.

این فعال دانشجویی خاطرنشان کرد: این دانشجو همچنین از سوی رئیس و معاون فرهنگی دانشکده محل تحصیل خود تهدید شده که اگر برای دانشجوی بی‌حجاب مشکلی پیش بیاید کلاس‌های دانشکده را تعطیل خواهند کرد.

هاشم‌پور تاکید کرد: جمعی از دانشجویان این دانشگاه برای پیگیری موضوع با نماینده دانشجویان در کمیته انضباطی دانشگاه علم‌و‌صنعت تماس گرفتند اما وی کاملاً از بروز این موضوع و مطرح شدن آن در کمیته انضباطی اظهار بی‌اطلاعی کرد.

آل سعود در یک قدمی سقوط

 

لشگرکشی آل سعود به بحرین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم و غیرمسلح این سرزمین شیعه نشین -که به ناحق و در جریان خیانت شاه معدوم از ایران جدا شده است- اگر چه رخدادی تلخ و فاجعه آمیز است اما تمامی شواهد و قرائن موجود بی آن که گزافه و اغراقی در میان باشد، حکایت از آن دارند که آل سعود به پایان حیات نفرت انگیز خود رسیده است و خاورمیانه اسلامی در آینده ای بسیار نزدیک از این جرثومه فساد و تباهی و متحد تابلودار اسرائیل پاکسازی می شود. براساس همین شواهد که در این یادداشت به نمونه هایی از آن اشاره می شود، بعید به نظر می رسد خاندان آل سعود از روز بد حادثه ای که پیش روی دارند، جان سالم به در برند و در مجازات این خاندان تحت قیمومیت آمریکا، تنها به فروپاشی حاکمیت آنها بسنده شود، بخوانید؛
1-«مارتین ایندایک» سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و مدیر بخش خارجی موسسه «بروکینگز» طی یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوریل / 18 فروردین- به فهرستی از نقاط آسیب پادشاهی آل سعود اشاره کرده و به گونه ای تلویحی، ادامه حاکمیت این خاندان در شبه جزیره عربستان را ناممکن ارزیابی می کند. «ایندایک» که نظرات وی در میان دولتمردان آمریکا از اعتبار بالایی برخوردار است، تنها راه پیش پای آمریکا برای حفظ حاکمیت آل سعود را تبدیل «پادشاهی مطلقه» به «مشروطه سلطنتی» می داند ولی بلافاصله می افزاید «با توجه به امواج بلند سونامی اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، بعید به نظر می رسد که فرصتی برای این تغییر ساختار در حکومت آل سعود باقی مانده باشد». مارتین ایندایک توضیح می دهد حکومت کنونی عربستان، بر گرفته از مدل حکومت های استبدادی قرن 15 میلادی است که نمی تواند در قرن 21 شانس دوام داشته باشد و در مواجهه با خیزش های امروز خاورمیانه، به طور کامل از بین خواهد رفت.
سفیر سابق آمریکا در اسرائیل در ادامه تحلیل -بخوانید گزارش- خود از شرایط شکننده و روبه زوال آل سعود می نویسد؛ «بسته کمک های مالی به ارزش یکصد میلیارد دلار و تعهد ایجاد 60 هزار فرصت شغلی که ملک عبدالله وعده داده است، نمی تواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان علیه آل سعود جلوگیری کند» و می افزاید «مردم این مبلغ را فقط بخشی از مطالبات خود می دانند که تاکنون از آنان دریغ شده است» و می نویسد «جاذبه استقلال و آزادی سیاسی که از آن سوی مرزها و امروز از ایران پمپاژ می شود و از طریق اینترنت و تلویزیون های کابلی در میان شهروندان عربستان منتشر می شود، چیزی نیست که ملک عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالی و اختناق پلیسی مانع گسترش آن شود».
2- دیپلمات های سعودی در محافل سیاسی و رسانه ای آمریکا و کشورهای اروپایی به «دیپلمات های شرمسار»- ASHAMED DIPLOMATS- شهرت دارند چرا که به شدت از روبرو شدن با خبرنگاران و مصاحبه با آنان پرهیز می کنند. رسانه های غربی بر این باورند که آنچه دیپلمات های سعودی را از روبرو شدن با خبرنگاران پرهیز می دهد، نگرانی آنها از پرسش های احتمالی درباره ساختار حکومتی آل سعود است. ساختاری که هیچ توضیح قابل قبولی برای آن وجود ندارد. حاکمیت یک خاندان دست نشانده انگلیس و تحت قیمومیت کنونی آمریکا بر مردم عربستان، بی آن که در آن از انتخابات و دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش کمترین اثر و نشانه ای باشد. پرهیز دیپلمات های سعودی از روبرو شدن با خبرنگاران تا آنجاست که وزیر خارجه عربستان نیز در جریان دیدار با همتایان خود از حضور در کنفرانس مشترک خبری که یک رسم تعریف شده دیپلماتیک است خودداری می کند.
از سوی دیگر اکثر دانشجویان عربستان که در خارج از کشور خویش به تحصیل اشتغال دارند نیز به دانشجویان خجالتی و کم حرف معروفند و بسیاری از آنها در هیچیک از مباحث سیاسی که در میان دانشجویان متداول و معمول است شرکت نمی کنند. برخی از این دانشجویان انکار نمی کنند که با حکومت قرون وسطایی آل سعود موافق نیستند و آنها را دایناسورهای فرار کرده از پارک ژوراسیک می دانند! ولی از بیم بازخواست دستگاه امنیتی عربستان ترجیح می دهند مخالفت خود را ابراز نکنند. یکی از همین دانشجویان به هفته نامه آمریکایی «نیویورکر» می گوید؛ تا چند ماه قبل، از این که یک شهروند عربستان سعودی هستم، احساس ناخوشایند و آزاردهنده ای داشتم و در برخی از مواقع خود را یکی از ایرانیان عرب زبان معرفی می کردم اما امروزه با شکل گیری قیام مردمی علیه آل سعود، دیگر آن احساس را ندارم و مخصوصا در کنار برادران فلسطینی خود، احساس شرمندگی و حقارت نمی کنم.
3- چهارشنبه هفته گذشته- 24 فروردین ماه- روزنامه سعودی «عکاظ» به نقل از سایت «ایلاف» که وابسته به وهابیون دربار سعودی است، نوشت؛ آیا هیچکس مقاله های ضد ایرانی ما را می خواند یا این مطالب را که همه روزه در رسانه های کشورمان منتشر می کنیم برای خودمان می نویسیم تا خشم خود را از حضور پرقدرت ایران در همه جای خاورمیانه و حتی شمال آفریقا کاهش دهیم؟! ایران فقط با گروه های شیعه در کشورهای عربی ارتباط ندارد، بلکه با جنبش سنی مذهب حماس در فلسطین نیز مرتبط است و شاید تعجب کنید اگر گفته شود در میان مردم لیبی هم حضور دارد. ایران اکنون نیروگاه هسته ای دارد، زیردریایی می سازد، موشک دوربرد و پیشرفته تولید می کند و همه جا در میان مردم ما حضور دارد. ایران اکنون به شبحی تبدیل شده که در باغ های ما گردش می کند ولی ما او را نمی بینیم و نمی دانیم کجاست؟
4- همان روز- چهارشنبه- سمر مقرون، یکی از نویسندگان معروف عربستان در روزنامه سعودی «الجزیره» نوشت «این روزها هرکس به من می رسد، مرا به خاطر مقالاتی که علیه ایران می نویسم، سرزنش می کند و به من تهمت ضد شیعی می زند و به شدت از انقلاب بحرین حمایت می کند. این افراد با این که شهروند عربستانی هستند خیلی بیشتر از شهروندان ایرانی از نظام اسلامی ایران حمایت می کنند و ما را نویسندگان جیره خوار می نامند. این افراد در رسانه های عربستان نمی توانند به نفع ایران شعار بدهند ولی در محافل خود و از طریق سایت های اینترنتی، به صراحت از ایران و حتی از نظامیان ایران دفاع می کنند. چنین افکاری نشان دهنده یک طرز تفکر خطرناک و جدی در میان جامعه ماست و باید آن را خطرناکترین دشمن خود بدانیم».
5- در یکی از اسناد منتشر شده ویکی لیکس به ملاقات سری «مئیر داگان» - رئیس وقت سازمان موساد- با «نیکلاس برنز» معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در سال 2007 میلادی اشاره شده است. این ملاقات همزمان با فروش 63 میلیارد دلار تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به عربستان سعودی صورت گرفته و موضوع آن رایزنی با اسرائیل و ارزیابی پی آمدهای فروش تسلیحات یاد شده به عربستان است. در این ملاقات، مئیر داگان به وزارت خارجه آمریکا اطمینان می دهد که از فروش تسلیحات نظامی به عربستان نگران نیست و در توضیح نظر خود می گوید؛ آل سعود، متحد منطقه ای ما هستند ضمن آن که توان و مهارت های لازم برای استفاده از سلاح های مدرن را ندارند و این تسلیحات در اختیار مستشاران و نظامیان آمریکایی باقی می ماند. رئیس وقت موساد در این ملاقات به نکته ای اشاره می کند که با توجه به تهدید اخیر عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران و حضور بزدلانه و جنایتکارانه ارتش این کشور در بحرین، نکته ای شنیدنی است. داگان می گوید؛ توان ارتش عربستان فقط در حد و اندازه مقابله با یک قبیله بدون سلاح عرب است و اساساً قدرت تقابل با یک ارتش منظم و حتی یک قبیله عرب مسلح را ندارد.
گفتنی است که دو سال قبل، ارتش آل سعود با تجهیزات کامل زمینی و هوایی برای کمک به علی عبدالله صالح در سرکوب انقلابیون جنوب یمن- الحوثی ها- وارد یمن شد ولی در فاصله ای بسیار کوتاه، شکست سخت و سنگینی را تحمل کرده و با برجای نهادن بسیاری از ادوات نظامی خود- حداقل 7 تانک و دو فروند بالگرد و انبوهی از تجهیزات و تسلیحات فردی نظامیان سعودی - مجبور به عقب نشینی شد.
6- با توجه به نکات فوق که فقط اندکی از بسیارهاست و از پایه های لرزان رژیم آل سعود حکایت می کند و با در نظر گرفتن امواج بلند سونامی اسلامی که منطقه را فرا گرفته و هر روز بر دامنه و بلندای آن افزوده می شود، به آسانی می توان نتیجه گرفت که پادشاهان آل سعود با لشگرکشی به بحرین و قتل عام مردم بی دفاع آن دست به خودکشی زده اند و سقوط حتمی خود را جلو انداخته اند. چرا؟!
الف: مگر مردم مسلمان عربستان با مردم مصر، تونس، اردن، یمن، لیبی و... چه تفاوت عمده ای دارند؟ و مگر نه این که طی چند ماه اخیر بارها نارضایتی خود از رژیم آل سعود را فریاد زده و سرکوب ها نیز به اعتراف حامیان و دولتمردان آل سعود در کاهش خشم و نفرت مردم نسبت به دیکتاتورهای حاکم بر سرزمین وحی کمترین تاثیری نداشته است؟ بنابراین عربستان نیز مانند سایر کشورهای اسلامی تحت سلطه دیکتاتورهای دست نشانده آبستن حادثه است و به قول «مارتین ایندایک» از سونامی اسلامی در امان نیست. گفتنی است برخی از منابع غربی به کوچ تعداد قابل توجهی از اعضای خاندان آل سعود به آمریکا و کشورهای اروپایی طی چند ماه اخیر خبر داده اند. به گزارش این منابع، شاهزاده های سعودی از شرکت بلاک واتر «BLACK WATER »که یک ارتش خصوصی و مشهور آمریکایی است برای حفاظت از خود، مزدور استخدام کرده اند.
ب:نظامیان سعودی در بحرین به هنگام حضور در صحنه برای سرکوب و قتل عام مردم از ماسک استفاده می کنند و به شدت از این که شناخته شوند بیم دارند. و در همان حال، نشانه های قابل توجهی از سرپیچی و تمرد نظامیان سعودی برای اعزام به بحرین گزارش شده است. به نوشته گزارشگر «وال استریت ژورنال»، نظامیان سعودی با توجه به تحولات اخیر خاورمیانه، سقوط رژیم آل سعود را نزدیک می دانند و از اینکه قربانی بلندپروازی های خاندان آل سعود شوند وحشت دارند. گزارشگر وال استریت ژورنال می نویسد؛ وحشت فرماندهان و سربازان سعودی از پشت ماسک ها نیز به آسانی قابل دیدن است.
ج: تقریبا تمامی شاهزادگان سعودی و فرماندهان و صاحب منصبان رژیم آل سعود در ایالات مختلف آمریکا و کشورهای اروپایی صاحب قصرهای افسانه ای هستند و چند ماه از سال را در این کشورها به سر می برند، بنابراین شناسایی و انتقام از آنها به آسانی امکان پذیر است و شنیده ها حکایت از آن دارد که جوانان بحرینی در انتقام خویش از این جرثومه های فساد و تباهی مصمم هستند و سوگند یاد کرده اند که گریبان آنها را حتی بعد از سقوط رژیم آل سعود نیز رها نکنند. چرا که اعدام انقلابی آنها را در هر نقطه دنیا یک تکلیف الهی می دانند و الحق که چنین است.
د: آل خلیفه، اساساً از ساکنان بحرین نیستند و از قبایل بادیه نشینی بوده اند که بعد از خیانت شاه معدوم و جدایی استان بحرین از ایران، به این منطقه کوچانده شده اند و از سوی دیگر عمده ترین منابع و ذخایر نفتی عربستان در منطقه شیعه نشین قطیف قرار گرفته است که پیوندهای دیرینه با مردم بحرین دارند و طی چند هفته گذشته بارها در اعتراض به حاکمیت آل سعود و به حمایت از مردم مظلوم بحرین دست به تظاهرات زده اند. مردم قطیف با استناد به سوابق تاریخی خود و مختصات جغرافیایی منطقه خواستار جدایی از عربستان و تشکیل یک کشور مستقل هستند. رژیم آل سعود طی چند سال گذشته برای بر هم زدن ترکیب جمعیتی قطیف و بحرین اقدام به کوچاندن برخی از قبایل عرب به این دو منطقه کرده است که امروزه مردم بحرین و قطیف آنان را به چشم بیگانه می نگرند و اعلام کرده اند که در حکومت آینده، آنها را خارجیان پاسپورت دار تلقی می کنند نه از اتباع شناسنامه دار در بحرین و قطیف.
7- و بالاخره همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که رژیم قرون وسطایی آل سعود فقط چند گام کوتاه با سقوط فاصله دارد و بدیهی است اعضای خاندان آل سعود، صاحب منصبان دربار سعودی و نظامیان اعزامی به بحرین در صورتی که پس از پایان ماجرا- که بسیار نزدیک است- زنده بمانند، در هیچ نقطه دنیا از انتقام ملت های مسلمان در امان نیستند.
حسین شریعتمداری

راهی که گشوده می شود

  بسمه تعالی

  موازات سونامی تحولات سیاسی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا طی چندماه گذشته، موج نقض فاحش حقوق بشر از سوی رژیم های وابسته به نظام سلطه و حکومت های دست نشانده کماکان استمرار و جریان دارد.
سرکوب شدید اعتراضات مدنی و مردمی از طریق بکارگیری اهرم های خشونت و سبعیت نقطه مشترک عدول از موازین اولیه حقوق بشر است.
بنابر شواهد و قرائن غیرقابل خدشه آنچه که باعث شده است کشتارها، ضرب و جرح ها، سرکوب ها، شکنجه ها، بازداشت ها، ربایش ها و جنایات و تجاوزات آشکار و ددمنشانه علیه مردم یمن، تونس، لیبی، مصر، بحرین و... استمرار داشته باشد چراغ سبزی است که آمریکا و اذنابش به دیکتاتورها و پادشاهان مرتجع عربی نشان داده اند.
سفرهای پیاپی مقامات آمریکایی-بصورت پیدا یا پنهان- به منطقه به بهانه های مختلف در ماه های گذشته و بلافاصله شدت یافتن خشونت ها علیه قیام ها و انقلاب های مردمی در همین راستا ارزیابی می شود. در این میان اتفاقات دلخراشی که در بحرین به وقوع پیوسته است وضعیت این کشور شیعه نشین را از منظر حقوق بشر دردناک تر و مشمئزکننده تر کرده است.
اخراج شیعیان از کشور، بازداشت و دستگیری بیش از 500 نفر از فعالان سیاسی و حقوق بشر، محاصره و اشغال بیمارستان ها، تخریب و آتش سوزی مساجد و حسینیه ها، آدم ربایی معترضان و انتقال آنها به زندان های عربستان، کشتن دهها نفر و مجروح کردن صدها نفر طی هفته های گذشته بخشی از اقدامات سبعانه و ضدبشری آل خلیفه است که در اوج دنائت و پستی از کمک و پشتیبانی مستقیم و بی پرده آل سعود نیز بهره می برد.
از یکسو؛ رژیم سعودی به بهانه واهی و ادعای پوچ نیروهای سپر جزیره، نیروهای نظامی خود را برای سرکوب انقلاب مردمی بحرین وارد این کشور کرده است و از سوی دیگر؛ رژیم آل خلیفه به بیش از 2 هزار سعودی با هدف سرکوب اعتراضات تابعیت بحرینی داده است.
جالب اینجاست که علی رغم جنایات و تجاوزات آل خلیفه و آل سعود در بحرین که با چراغ سبز مدعیان حقوق بشر انجام می شود در بحبوحه این وقایع تلخ و دلخراش و در کمتر از یک ماه 2 قطعنامه حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران به تصویب می رسد.
امروز به گواهی تمامی حقوقدانان و آگاهان به مسایل حقوق بین الملل و حقوق بشر آنچه در بحرین می گذرد مصداق بارز نه تنها نقض حقوق بشر بلکه نقض حقوق بشردوستانه است. چرا که؛ از حقوق بشر دوستانه هنگامی سخن به میان می آید که نقض حقوق بشر به درجه فاحش می رسد. رژیم آل خلیفه در برابر اعتراضات مدنی و مردمی علاوه بر استفاده از نیروی انتظامی برای سرکوب مردم و نیروی ارتش، از ارتش آل سعود نیز بهره برده و در وضعیتی کاملا خصمانه جرایمی چون کشتار، قتل عام، بازداشت و شکنجه را علیه مردم و غیرنظامیان مرتکب شده است که به لحاظ حقوقی در چارچوب «جنایت علیه بشریت» می گنجد.
همچنین باید گفت؛ اقدام شنیع رژیم آل خلیفه در استفاده از نیروی نظامی عربستان در حالی است که استفاده از نیروی خارجی و آنچه که تحت عنوان «سپر جزیره» از آن یاد می شود در مقابل «تهدید خارجی» است نه برای سرکوب مردم و غیرنظامیان که تنها ابزار آنها اعتراضات مدنی و غیرخشونت آمیز بوده است.
بدون تردید اقدامات غیرقابل توجیه آل سعود و آل خلیفه علاوه بر اینکه بر خلاف منشور سازمان ملل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق نامه ها و کنوانسیون های حقوق بشری بوده و مصداق بارز نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه است و نه تنها «جنایت علیه بشریت» بلکه یک «نسل کشی» تمام عیار است که تمامی عناصر آن محرز شده است.
اکنون این سوال به پیش کشیده می شود که چرا قطعنامه ای علیه آل خلیفه و آل سعود از سوی نهادهای بین المللی و مجامع حقوق بشری صادر نمی شود اما در نقطه مقابل براساس بی پایه ترین ادعاها و سست ترین استنادها علیه جمهوری اسلامی با شتابی سوال برانگیز به اتهام نقض حقوق بشر، قطعنامه صادر می شود؟
به تعبیر واضح تر؛ در یک سو کشتارها، ضرب و جرح ها، ربایش ها، شکنجه ها، بازداشت ها که در نهایت «جنایت علیه بشریت» و «نسل کشی» را در پی دارد مساوی است با سکوت مجامع بین المللی و دریغ از یک قطعنامه خشک و خالی و نیم بند!!! و در سوی دیگر این صحنه با ادعاها، شانتاژها، تحریف ها و پروپاگاندای رسانه ای علیه ایران اسلامی برابر می شود با صدور 2 قطعنامه در بحبوحه تحولات منطقه و آنهم در کمتر از یک ماه.
طرفه آنکه در همین مدت رژیم آل سعود و رژیم آل خلیفه که حاکمان دست نشانده آنها باید به جرم ارتکاب انواع و اقسام جرایم بین المللی مورد تعقیب و محاکمه مراجع بین المللی قرار بگیرند بیشترین اتهامات بی اساس را علیه جمهوری اسلامی مطرح کرده و ادعا می نمایند ایران عامل و مسبب ناآرامی های منطقه است؟!
در همین خط- و نه خطا- ترور حقیقت و عدالت است که در ابتدای فروردین ماه امسال ابتدا شورای حقوق بشر سازمان قطعنامه ای ضدایرانی و به اتهام نقض حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی تصویب می کند و چند روز پیش اتحادیه اروپا نیز به اتهام تکراری نقض حقوق بشر از این حربه نخ نما شده استفاده کرده و 32 مقام ایرانی را تحریم می کند.
بنابراین براساس صحنه پیش روی آنچه گفتنی است عبارت است از؛ 1- بی شک سکوت آمریکا، اتحادیه اروپا، شورای حقوق بشر در مقابل قضایای بحرین و نقض گسترده حقوق شهروندان بحرینی و به وقوع پیوستن کلکسیونی از جنایات و تجاوزات به عوامل سیاسی که شکل گیری قطب قدرتمند اسلام اولین عامل است و نیز به عنصر تعیین کننده ای به نام «نفت» در منطقه برمی گردد.
البته طبیعی است برای اینکه ژست حقوق بشری خود را از دست ندهند کمیسرعالی حقوق بشر یا مجامع حقوق بشری در سطح دیده بان حقوق بشر و یا سازمان عفو بین الملل براساس بیانیه هایی کلیشه ای و بی خاصیت و فاقد ضمانت اجرا اتفاقات و وقایع ددمنشانه در بحرین را محکوم کنند.
2- ادعاهای بی پایه و اساس بحرین و عربستان در نقش داشتن ایران اسلامی در آنچه که آنها «ناآرامی های منطقه» می خوانند آنچنان بی پشتوانه است که تنها به «چک بی محل» می ماند تا آنجا که حتی مقامات غربی را وادار به موضع گیری و واکنش کرده است.
«زلوت نمت» معاون وزیر امور خارجه مجارستان که هم اکنون کشورش ریاست دوره ای اتحادیه اروپایی را برعهده دارد به نیابت از «کاترین اشتون» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در نشست پارلمان اروپا ناگزیر تصریح می کند؛ «برخلاف آنچه که بحرین و عربستان سعودی درباره ایران ادعا می کنند هیچ مدرکی دال بر نقش ایران در پشت اعتراضات مردم بحرین وجود ندارد.»
3- مقارن با تحولات منطقه ای و صدور 2 قطعنامه حقوق بشری علیه ایران اسلامی در کمتر از یک ماه، آنهم در شرایطی که جنایات و تجاوزات رژیم های دست نشانده و مرتجع عربی همچون آل سعود و آل خلیفه غیرقابل انکار است نشان می دهد هدف آمریکا و قدرت های غربی که تلاش دارند سقوط های زنجیره ای رژیم های وابسته به خودشان و صف رو به سقوط دیکتاتورها را متوقف کنند؛ الف) انحراف افکار عمومی از نقض حقوق بشر گسترده در تحولات منطقه بسوی ایران اسلامی است. از همین روی با ابزار حقوق بشر و صدور قطعنامه های کذایی تقلا می کنند این خواسته مزورانه و فریبکارانه را عملی نمایند. و بجای آنکه مسیر و بستر محاکمه و مجازات آل خلیفه و آل سعود را فراهم کنند تا حداقل با ادعای حقوق بشری شان سازگاری داشته باشد در جهت سرپوش گذاشتن بر نقض حقوق بشر در بحرین، یمن، تونس و... عمل می کنند.
ب) ایران اسلامی نتواند از تحولات منطقه به نفع خود استفاده کند. این اعترافی است که پس از آنکه وزرای خارجه اتحادیه اروپا اخیراً (12 آوریل 2011) 32 مقام کشورمان را به اتهام آنچه که نقض حقوق بشر می دانستند تحریم کردند؛ «ویلیام هیگ» وزیر امور خارجه انگلیس به زبان می آورد و تصریح می کند؛ هدف از این تحریم ها این است که ایران نتواند تحولات منطقه را به سود خود مصادره نماید.
پیش از این و با شروع خیزش و خروش ملت های منطقه علیه سیاست های آمریکایی و اسرائیلی و پیگیری سرنگونی حاکمان دست نشانده رسانه های غربی- از جمله واشنگتن تایمز- بر تأثیرپذیری و الهام گیری افکار عمومی منطقه از انقلاب اسلامی ایران تأکید و اقرار داشتند.
و بالاخره باید گفت؛ متأسفانه در کندوکاو تحولات منطقه از منظر حقوق بشر سیطره و نفوذ قدرت های غربی بر سازمان های بین المللی و مراجع حقوق بشری برای به حاشیه راندن تعقیب و محاکمه مجرمان بین المللی همچون حاکمان آل خلیفه و آل سعود وجود دارد و این سازمان ها و نهادها به درستی وظایف اصلی خودشان را دنبال نمی کنند. این واقعیت تلخ تا آنجاست که حتی دو سال پیش «پطرس غالی» دبیر کل سازمان ملل متحد با انتشار کتابی با عنوان «نگاهی به جهان فردا» می نویسد: من دبیر کل سازمان ملل نبودم تابع دستورات آمریکا و اسرائیل بودم.! حال چه برسد به مراجع حقوق بشری.
اما اتفاق مهمی که علی رغم تمام نفوذها و لابی گری های قدرت ها در سازمان ها و نهادهای بین المللی و حقوق بشری به وقوع پیوسته و در ادامه خیزش و خروش ملت ها و «بیداری اسلامی» است محاکمه دیکتاتورها و فرعون های زمان است که گویا کیفرخواست آنها را افکار عمومی و آحاد مردم صادر کرده اند و از همین رهگذر است که «حسنی نامبارک» دیکتاتور مصر سه روز پیش به همراه 2 پسرش در بند عدالت افتاد. آل خلیفه و آل سعود نیز باید بدانند که عنقریب به پشتوانه اقتدار ملت ها در محکمه عدالت به کیفر خواهند رسید.
حسام الدین برومند

اخبار ویژه برخی روزنامه های 25فروردین 90

بسمه تعالی 

روزنامه جمهوری اسلامی


* یک مرد 35 ساله مصری با استفاده از بلندگوی مسجدالحرام، خود را "مهدی منتظر" نامید! به گزارش "فردا" به نقل از پایگاه خبری السبق عربستان؛‌ روز سه شنبه 23 فروردین نمازگزاران مسجدالحرام در بین نماز عصر ناگهان متوجه جوانی شدند که بعد از تکبیرالاحرام امام جماعت از صف دوم نماز خارج شده و میکروفون را ربود و فریاد برآورد که من مهدی منتظر هستم! نیروهای امنیتی و پلیس حرم مکی مستقر در این مکان بلافاصله این شخص را دستگیر و برای تحقیقات بیشتر به مرکز پلیس حرم منتقل کردند. همین گزارش حاکی است این مرد مصری سابقه اختلال روانی دارد.


* فردی که به خانواده‌های مسئولین فحاشی کرده بود،‌ هم اکنون آزاد است و ضمن دادن فحش‌های جدید می‌گوید به روش خود ادامه خواهد داد. عصر ایران نوشت: یک سایت متعلق به اپوزیسیون، گفت و گوی اختصاصی خود با فرد فحاش به خانواده هاشمی رفسنجانی را منتشر کرد که در آن، این فرد برای قوه قضاییه خط و نشان کشیده که اگر وی را به زندان بیندازند، نیروهایی از سراسر کشور به تهران گسیل می‌شوند و در مقابل قوه قضاییه تجمع می‌کنند و البته در جایی دیگر از مصاحبه‌اش گفته است که همه باید در برابر قانون یکسان باشند! براساس همین گزارش، در پی بازداشت این فرد وی که هم اکنون ظاهراً به طور موقت تا برگزاری دادگاه آزاد است، برخلاف مقررات و رویه داخلی در کشور در ممنوعیت مصاحبه با رسانه‌های اپوزیسیون و ضدنظام، نه تنها با این رسانه مصاحبه کرده و فحش‌های رکیک دیگری به برخی مسؤلان و خانواده آنها داده، بلکه شدیدترین حملات را به قوه قضاییه نموده است. وی در پاسخ به سؤالی درباره یکی از نمایندگان اصولگرای منتقد دولت، این نماینده را نجس العین دانسته است!


کیهان


فلاکت سازمان تروریستی به روایت 3 منافق (خبر ویژه)


میزگرد یک رسانه آمریکایی با حضور 3 تن از عناصر همسو با منافقین حاکی از آن است که این گروهک در وضعیت بن بست واقع شده و نه حق ماندن در عراق را دارد و نه به سادگی می تواند به کشورهای دیگر عزیمت کند.


امیرحسین گنج بخش در گفت وگو با رادیو فردا اظهار داشت: واقعیت این است که دولتی در عراق است که براساس همکاری های این سازمان و صدام حسین با فشار ایران یا چند دلیل دیگر نمی خواهد سازمان در این کشور حضور داشته باشد.


وی همچنین گفت: متاسفانه سازمان یک سری شرط بندی های سیاسی کرده که روی این شرط بندی ها موفق نشده و الان دارد هزینه های یک سری اشتباهات تاریخی اش را می دهد. همکاری با صدام حسین برای مردم ایران زیاد مورد علاقه نبود. این را هم می دانید که در عملیات مروارید دوستان سازمان در مقابل کردها و شیعه ها ایستادند. نگرانی و تلاش امثال من این است که بتوانیم فشار روی نیروهای آمریکایی و اروپایی بگذاریم و اینها را به یک جایی منتقل کنند تا از بین نروند اگر من خودم بخواهم اگر زوری داشته باشم استفاده کنم می گویم باید جنبه انسانی را تقویت کرد و موضوع تروریسم و اینها مسئله نیست(!) عبدالکریم لاهیجی(بغدادی) که سالیان طولانی با سازمان منافقین همکاری داشته در این میزگرد گفت: تصمیم صدام برای اینکه این سازمان را آن هم در زمان جنگ ایران و عراق در خاک عراق بپذیرد و مسلح کند، یک تصمیم سیاسی بوده است. از سوی دیگر می دانیم دولت عراق کسانی هستند که به عنوان مخالف صدام، مورد حمایت جمهوری اسلامی بودند و آنها هم از این انتقال سازمان به عراق راضی نیستند.


وی اضافه کرد: کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا هم به اینها ویزا نمی دهند چند سال پیش که عده ای از اینها از سازمان جدا شدند، سالها طول کشید که پناهندگی بگیرند. باید ببینیم با توجه به موازنه قدرتی که الان در دنیا وجود دارد آیا ایجاب می کند که یک دولتی یکجا چند هزار نفر از اینها را به عنوان پناهنده بپذیرد. در شرایط فعلی کشورهای اروپایی حتی حاضر نیستند تعدادی از اینها را به طور موقت بپذیرند.


کریم قصیم عضو شورای مقاومت منافقین نیز در این گفت وگو اظهار داشت: مسئله آسان نیست. یک موقع هست که یک نفر می خواهد جابجا شود یا اینکه یک گروهی به صورت متلاشی شده جابه جا شود، اسلحه اش را تحویل بدهد و امکاناتش را بدهد. هیچ بختی برای پذیرش اینها وجود ندارد. سفیر عراق در سازمان ملل می گوید عراق از کشورهای اروپایی خواسته بود ساکنان پادگان اشرف را بپذیرند اما تاکنون این کشورها پاسخ مثبتی نداده اند.


 تقلای بی حاصل «اسرائیل کوچک» مقابل قدرت فزاینده ایران (خبر ویژه)


نخست وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار چند سفیر اروپایی از اینکه فشار علیه برنامه هسته ای ایران کاهش یافته است ابراز نگرانی کرد.


بنیامین نتانیاهو در این ملاقات گفت:از رهگذر تلاطم و بحران سیاسی خاورمیانه، فشار جهانی بر جمهوری اسلامی کاهش یافته و این واقعیت موجب شده تا حکومت ایران برنامه های هسته ای خود را شتاب بخشد.


نتانیاهو افزود: ایران به خاطر اتفاقات اخیر خاورمیانه احساس می کند که دیگر در فشار و تنگنایی از ناحیه بین المللی قرار ندارد و سر دنیا به مسائل دیگری گرم شده است.وی در مورد اظهارات اخیر برخی مقامات مصری که از احتمال تغییر رویکرد نسبت به اسرائیل و همچنین گسترش روابط با ایران سخن گفته اند، اظهار داشت: صداهایی که به تازگی از قاهره می رسد، خوشایند نیست.


در حالی که رژیم صهیونیستی با از سر گیری شهرک سازی، آخرین دور مذاکرات با تشکیلات خودگردان را به بن بست رسانده، نتانیاهو به سفرای اروپایی گفت: تلاش کنید و فلسطینی ها را به میز مذاکرات برگردانید.همزمان با اظهارات نتانیاهو، آویگدور لیبرمن وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در گفت وگو با نشریه آلمانی دی ولت به ابراز نگرانی نسبت به انقلاب های منطقه و برنامه هسته ای ایران پرداخت. لیبرمن درباره این ادعای خبرنگار که ایران در سایه انقلاب های عربی همچنان در رابطه با بمب اتمی فعال است، گفت: بمب، مهم ترین مشکل نیست. مسئله مهم تر دراز شدن دستان ایران به سوی بحرین و عربستان سعودی است که منشأ انرژی در جهان هستند.


وی در پاسخ به این پرسش که «آیا می توان به نقطه ای رسید که روزی اسرائیل تاسیسات اتمی ایران را نابود کند؟» گفت: «این در مسئولیت ما نیست و در چارچوب مسئولیت های جهانی قرار دارد. اسرائیل کوچک است و ما هیچ توهمی نسبت به امکانات خود نداریم. بمب اتمی ایران به همه از جمله آلمان ربط دارد.»


براساس اسناد منتشره از سوی ویکی لیکس، مقامات رژیم صهیونیستی از سال 2005 و در مذاکرات محرمانه معتقد بوده اند که دیگر امکان حمله نظامی به برنامه هسته ای ایران وجود ندارد و این فرصت از دست رفته است.


خاطر نشان می شود روز گذشته شائول موفاز وزیر دفاع سابق رژیم صهیونیستی هم نسبت به افزایش قدرت ایران ابراز نگرانی کرده و به روزنامه سعودی الشرق الاوسط گفته بود: آنچه ما را نگران می کند افزایش قدرت ایران در پی تحولات خاورمیانه و شمال آفریقاست.


موفاز که هم اکنون رئیس کمیته خارجی و امنیت در کنست (پارلمان) اسرائیل است، می گوید حوادث سال 2011 در کشورهای عربی، دراماتیک ترین حوادث در عصر حاضر بود. اسرائیل نیز نتوانست این تحولات را پیش بینی کند.


رئیس سابق ستاد ارتش رژیم صهیونیستی گفت: آنچه من را واقعاً نگران می کند این است که قدرت ایران بیشتر شود. مطمئن نیستم که ایران و هم پیمانان آن در حوادث کشورهای عربی دست ندارند. تلاش های بسیاری برای تقویت ایران وهم پیمانان آن در کشورهای عربی صورت می گیرد که این به نفع اسرائیل نیست.


از سوی دیگر سایت صهیونیستی دبکا در گزارشی از قول کارشناسان صهیونیست خاطر نشان کرد: انقلاب مردم مصر که به سرنگونی مهم ترین متحد عرب اسرائیل منجر شد، همچنان در کانون توجه مقامات تل آویو قرار دارد.


این کارشناسان گفته اند: مصر طی 30 سال گذشته محور اصلی ثبات منطقه از نظر اسرائیل بود، اما ناگهان و در یک چشم به هم زدن به کانون اصلی آتشفشانی مبدل شد که گدازه های آن می تواند سرنوشت اسرائیل را در هاله از ابهام فرو ببرد در حالی که هیچ زمانی برای خاموش شدن زبانه های این آتش نیز نمی توان پیش بینی کرد.


«دبکا» از قول همین کارشناسان هشدار داد: نیروها و جریان معارض اسرائیل اگر شرایطی مهیا شود، می تواند حادثه سال 1979 ایران را تکرار کنند و روی کار بیایند. آنها مخالف سازش با اسرائیل هستند.


فحش می دهیم تا خنک شویم اما ایران همچنان پیش می آید (خبر ویژه)


محافل سعودی با وجود سرکوب شدید ملت های انقلابی بحرین و عربستان و یمن، دچار سرگیجه و هراس شدید نسبت به ایران هستند و از حضور شبح ایران در همه تحولات سخن می گویند!


روزنامه سعودی عکاظ در تحلیل حوادث طوفانی منطقه از قول پایگاه «ایلاف» نوشت: آیا کسی مقالات ضد ایرانی ما را در ایران می خواند یا این که ما این مطالب را برای خودمان منتشر می کنیم تا از خشم نسبت به سیاست های ایران خلاص شویم؟ خلاصه ماجرا این است که ایران با قدرت در بیشتر خانه های شطرنج عربی حاضر است، در لبنان، عراق، فلسطین، یمن و برخی از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج(فارس) و تعجب آور نخواهد بود اگر کشف کنیم که امروز جای پایی در لیبی هم دارد. به هرحال ایران فقط با گروه های شیعه در کشورهای عربی ارتباط ندارد بلکه با جنبش سنی مذهب حماس در فلسطین نیز ارتباط دارد همچنان که با حوثی ها در یمن مرتبط است. عکاظ با عصبانیت اضافه می کند: ایران اکنون نیروگاه هسته ای دارد و کشوری است که زیردریایی می سازد و موشک های پیشرفته دوربرد تولید می کند. ایران به مدد جنگ های کلامی ما به شبحی تبدیل شده که ما را می بیند ولی ما او را نمی بینیم، ما می دانیم که او در باغ گردش می کند ولی نمی دانیم کجاست و می دانیم مقابله با اشباح کاری بیهوده و بی معنی است. هیچ روزی نیست که ما برای مقابله با ایران تلاش نکنیم اما دشنام دادن سودی برای ما ندارد.


تحلیل توام با مالیخولیا و سرگیجه این نشریه سعودی در حالی منتشر می شود که چند سال پیش نظامیان رژیم صهیونیستی نیز به هنگام جنگ با حزب الله گفته بودند تصور می کنند با اشباحی می جنگند که آنها را نمی بینند اما آنها این نظامیان را می بینند و ضربه می زنند.


عصای شکسته آمریکا زیربغل اپوزیسیون خل و چل (خبر ویژه)


آمریکا به مهره های خود در سراسر جهان بخصوص منطقه خاورمیانه در زمینه اینترنت و تلفن همراه خدمات ویژه می دهد.


خبرگزاری فرانسه در گزارشی به نقل از «مایکل پوسنر»، معاون وزیر امور خارجه آمریکا نوشت: «ما تلاش می کنیم با ارائه فناوری آموزش و حمایت دیپلماتیک که به افراد امکان دهد دیدگاه های خود را آزادانه بیان کنند، دست پیش را بگیریم.»!


گرفتن ژست حمایت از آزادی بیان از سوی آمریکا در حالی است که حتی بزرگ ترین رسانه های غربی جنایات رژیم عربستان در بحرین را کاملا سانسور کرده و سیاست سکوت را در قبال کشتار مردم بحرین در پیش گرفته اند.


خبرگزاری فرانسه در ادامه گزارش خود می نویسد:


«مسئولان وزارت امور خارجه آمریکا تصریح کردند یکی از فناوری های در حال توسعه به این منظور موسوم به زنگ هشدار به فعالان امکان می دهد فهرست تماس های تلفن همراه خود را پیش از آنکه بازداشت شوند پاک کنند.


معاون وزیر امور خارجه آمریکا گفت در صورتی که شما این برنامه را در اختیار داشته باشید که فهرست تماس هایتان را پیش از زندانی شدن پاک می کند می توانید جان خود را نجات دهید.


پوسنر افزود: این فناوری جدید می تواند در کشورهایی مانند سوریه جایی که به اعتقاد وی مقامات فعالانی را که تنها از تلفن همراه استفاده می کنند بازداشت می کنند مورد استفاده قرار گیرد.


وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد به شرکت های خصوصی که بیشترشان آمریکایی هستند برای توسعه دهها ابزار مخصوص دور زدن اینترنت کمک مالی کرده است.


یکی از مسئولان وزارت امور خارجه آمریکا که خواست نامش فاش نشود به خبرگزاری فرانسه گفت: «یکی از این ابزار در ایران کارایی زیادی دارد و استفاده آن می تواند در همه جای خاورمیانه گسترش پیدا کند اما از نام بردن از این ابزار خودداری کرد».


گفتنی است یکی از سایت های وابسته به مدعیان اصلاحات در انگلیس طی هشداری خطاب به اپوزیسیون نوشته است؛ پیش از این هم آمریکایی ها ادعا می کردند فیس بوک و توئیتر، امنیت دارد ولی دیدیم که وزارت اطلاعات دوستان سبز ما را از همین طریق شناسایی و بازداشت کرد.


نویسنده نزدیک به آل سعود: مردم عربستان هم هوادار ایرانند اینها را چه کنیم؟! (خبر ویژه)


یک نویسنده عربستانی از این که ایران نفوذی روزافزون در این کشورها پیدا کرده و این نفوذ حتی به درون خانه ها کشیده شده به شدت ابراز نگرانی کرد.


سمر المقرن که یک نویسنده وابسته به حکومت سعودی است در روزنامه الجزیره عربستان نوشت: «هر روزنامه انتقادآمیزی به من و کسانی که ایران و سیاست های صفوی مآبانه این کشور را رد می کنند می رسد مرا به ضدیت با شیعه متهم می کنند و به شدت از انقلاب بحرین دفاع می کنند. این افراد بیش از شهروندان نظام ایران از این کشور دفاع می کنند. حتی یکی از این افراد درباره سیدحسن نصرالله نظامی ایران گفته بود هر کسی که منتقد سیدحسن نصرالله است باید سرزنش شود.»


وی سپس با اشاره به این که افرادی هر روزه از نظام ایران و وابستگان آن حمایت می کنند، نوشته است «ظاهرا از دست حکومت برای کنترل این روند کاری ساخته نیست».


حکومت سعودی برای جلوگیری از قیام مردم این کشور که اعم از شیعه و سنی مدت هاست از ظلم چند دهه ای آنها به ستوه آمده اند دست به سرکوبگری های وحشیانه ای زده ولی امثال این مقاله که به قلم جیره خواران آل سعود نوشته شده نشان می دهد سرکوب قادر به مهار خشم فروخورده مردم نخواهد بود.


المقرن در بخش دیگری از مقاله خود آورده است: «ما شاهد این هستیم که شهروندانی از کشور ما عربستان به نفع ایران و نظامیان آن شعار می دهند. این افراد در رسانه ها نمی توانند به صراحت از ایران دفاع کنند بلکه از اینترنت برای انتشار افکار ویرانگر خود علیه عربستان استفاده می کنند.»


این نویسنده سعودی ادامه داد: «حتی برخی تلاش می کنند از حق ایران در نام فارسی خلیج فارس دفاع کنند. چنین افکار خطرناکی بیانگر وجود خط فکری در داخل جامعه ما است. این افکاری است که بزرگ ترین و خطرناک ترین دشمن ما در منطقه رواج می دهد.»


برخی تحلیلگران عقیده دارند با توجه به این که جنایت آل سعود اخیرا از مرزهای این کشور فراتر رفته و به سرزمین هایی مانند بحرین هم رسیده است، تنفر از این رژیم به زودی به یک «پدیده منطقه ای» تبدیل خواهد شد.

مثلثی ساده برای سعادت

 بسمه تعالی

خانه‌ای کوچک و ساده در کوچه‌ای بن‌بست، حوالی چهار‌راه سیروس. مثل همیشه دیدار و گفت‌گو با انسان‌هایی که خدا را در همین نزدیکی می‌بینند، جذاب و البته دشوار است. بزرگانی که دنیا را آن‌قدر کوچک کرده‌اند تا تنها، مسیری باشد برای رسیدن. قرارمان با آیت‌الله جاودان- استاد اخلاق حوزه‌ی علمیه‌ی آیت‌الله مجتهدی و از شاگردان مرحوم آیت‌الله حق‌شناس- در خانه‌ی ایشان بود و بحث، درباره‌ی تقوا و تأثیر آن در زندگی. برای این‌که بهتر بتوانیم از محضر استاد بهره ببریم از حجت‌الاسلام پناهیان دعوت کردیم تا ما را در این گفت‌وگو همراهی کنند. گرچه برخی ناهماهنگی‌ها موجب شد که ایشان کمی دیرتر از موعد برسند و زودتر هم بروند، اما حضور و پرسششان از استاد، مغتنم بود.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif در ماه رجب و در آستانه‌ی ماه‌های مبارک شعبان و رمضان هستیم. بسیاری از بزرگان معتقدند که جوانان باید به گونه‌ای از این ماه‌های معنوی استفاده کنند که در عید فطر با کوله‌باری پر به استقبال رجب، شعبان و رمضان سال آینده بروند. درباره‌ی بهره‌وری بهینه از این فرصت معنوی، رهبر انقلاب بر روی چند مسأله تأکید فراوانی دارند. یکی از آن مباحث تقوا است که از آن به "سپر" تعبیر می‌کنند. حال اگر بخواهیم این بحث را به طور عملی وارد زندگی کنیم یا به عبارت دیگر، با معیار تقوا و پرهیزکاری یک سبک زندگی برای خودمان بسازیم، اولین سؤالی که پیش می‌آید، این است که ما چگونه این سپر را به‌دست بیاوریم و آن را حفظ کنیم؟ به‌خصوص این ‌که در دنیایی پر از پلیدی و زشتی زندگی می‌کنیم که می‌تواند خیلی ساده‌تر از گذشته این سپر را از بین برده و حذف کند. نکته‌ی دیگر این‌ که از تقوا چه استفاده‌ای می‌توان کرد و اصلاً به چه درد ما می‌خورد؟
این ماه­ها، ماه­های مبارکی است و اگر انسان کمی پاکیزه باشد، حضور این ماه­ها را حضوری تازه، مبارک و معنوی حس می­کند. نقل شده که امام، ماه رمضان را قبل از این‌ که استحلال کند، حکم می‌کرده است. دلیلش هم این بود که برایش احساس قوی و یقین‌آور شده بود. نمی­خواهم بر این موضوع تکیه کنم، می­خواهم بگویم که این احساس می­تواند باشد و می­تواند آن‌قدر نیرومند شود که همه­‌ی زندگی آدم را بپوشاند.

مسأله­‌ی دوم این ‌که درست است که این دو ماه رجب و شعبان مقدمه‌ای برای ماه رمضان هستند، اما خودشان نیز بنفسه از یک ارزش ذاتی بالایی برخوردارند. ماه رجب به تنهایی برای خودش چیزی است و ماه شعبان نیز به تنهایی چیزی است. این دو ماه با حفظ حرمت و با همان ارزش ذاتیشان برای ماه رمضان مقدمه هستند. در واقع ما باید نتایج این دو ماه را در ماه رمضان ببینیم. اگر بخواهیم رمضان را در یک کلمه خلاصه کنیم، آن یک کلمه این است که ماه رمضان ماه ضیافت خدا است که مقدماتش باید در ماه رجب و شعبان تحصیل شود.

اما بحث اصلی این است که ما تقوا را چگونه به‌دست بیاوریم و چگونه حفظ کنیم؟ مسأله این‌جاست که آدم هرچقدر هم که کتاب بخواند، با خواندن کتاب هیچ حکمی در درونش برای عمل پیش نمی­‌آید. بلکه انسان باید برای حرکت و عمل از یک سرمایه‌ی درونی برخوردار باشد؛ وگرنه با خواندن کتاب هیچ حرکتی در ما اتفاق نخواهد افتاد، من می­توانم حرفی بشنوم و جهلم کمتر شود و اطلاعات بیشتری را کسب کنم، اما حرف، هیچ حرکتی را به بار نمی­آورد. لذا کسی که واعظ نفسانی نداشته باشد، واعظ بیرونی برایش سودی ندارد.

اگر کسی ایمان داشته باشد، حق در او مؤثر است؛ خواندن در او مؤثر است، دیدن در و دیوار عالم برایش مؤثر است، دیدن حوادث برایش مؤثر است. همه‌ی این‌ها معنا­دار و حرکت‌آور می­شود. این ‌که می‌گوییم من باید از خدا بترسم، پروا از خدا داشته باشم، همان چیزی است که در ‌واقع باید در جان انسان باشد تا بتواند حرکتی کند.

علم، دلیل کافی برای این حرکت نیست؛ بلکه یک احساس است و آن‌هم نه یک احساس و شوری که جوان­ها ممکن است مثلاً با خواندن یک شعر، دیدن یک عکس و یا دیدن یک مسابقه‌ی فوتبال به‌دست آورند. این‌ها مال جوان شانزده هفده ساله است؛ بلکه احساس به معنای واقعی کلمه. احساسی که شب و روز هم‌راه انسان باشد. این احساس همیشگی را من عرض می‌کنم که تحصیل آن ضروری است. اسم این احساس دائم را خدا و پیغمبرش «ایمان» گذاشته‌اند.

ایمان یک احساس همیشگی، مداوم، کارساز و روح­بخش است. توجه بفرمایید که لفظ را عوض می‌کنیم و می‌گذاریم «ترس». خب این ترس یا تقوا را باید از کجا به‌دست آورد؟

یک راه این است ‌که آدم یک کسی را ببیند که آن شخص از خدا می­ترسد. اگر من کسی را ببینم که از خدا می­ترسد، من نیز از او این ترس را می­آموزم. این آموختنی است. یعنی اگر با این‌چنین شخصی نشست و برخاست داشته باشم، از او  متأثر می‌شوم.

اما نوع دوم؛ ممکن است من نتوانم کسی را بیابم که از خدا بترسد تا ترس را بیاموزم. این‌جا راهش این است که خودم ترسیدن را کسب کنم. آنچه که من می­خوانم، می‌شنوم و یا می­‌بینم، می­تواند حرکت عقلانی برای من به بار بیاورد، اما حرکت عقلانی من را به حرکت نمی­خواند. آن‌چه در من یک تحرک عقلانی ایجاد کرده، این است که با یک استدلال در درون خودم به نتیجه­‌ای رسیده­‌ام. مثلاً کتابی خوانده­‌ام و آن در درون من یک حرکت فکری ایجاد کرده، یک برهان شده، یک دلیل شده، ده­ تا دلیل شده و من به یک نتیجه‌ای رسیده­‌ام. این یعنی من از نظر عقلی حجتم تمام است.


این حجت ممکن است نتواند من را به حرکت در‌بیاورد، اما چون حجت تمام شده من باید تن به این رنج بدهم تا یک انگیزه‌ی حرکتی به‌وجود بیاورم. انگیزه‌­ی عقلانی، انگیزه­‌ی حرکتی نیست و من باید برای این حرکت بدون احساس، اما با دلیل خود، تن به یک رنج بدهم. هر کسی این رنج را تحمل نکند، به هیچ‌جا و هیچ چیز نمی­رسد. همیشه انسان باید یک مرحله‌ی بالاتر را برای خود در نظر بگیرد تا تن به خطر داده و به آن کشتی نجات برسد. در اسلام هر کسی بگوید «أشهد أن لاإله‌إلاالله» از او می‌پذیرند. همین کافی است. چون بعد از این در جامعه یک حرکتی به‌وجود می‌آید.

مردم نماز می‌خوانند. همه­ نمازهایشان را به جماعت می­خوانند. نماز جمعه می­خوانند. همگان تحت موعظه‌ی پیامبر قرار می­گیرند و باید به جهاد بروند و می­روند؛ باید زکات بپردازند و می­پردازند. این  مجموعه­‌ی دستور، همان رنجی است که من عرض می­کنم. یعنی من رنج می­کشم؛ حتی اگر خیلی اعتقاد حسی را نداشته باشم. چون در واقع یک دلیل عقلانی دارم. مثلاً برای صحت نماز، دلیل حسی ندارم، جهت نماز را حس نمی­کنم، اما دلیل عقلانی دارم. ماها معمولاً همین‌طور هستیم و نمازمان را با دلیل عقلانی می‌خوانیم. چون از نماز بهره نمی­‌بریم، پس آن را حس نمی‌­کنیم.

در جامعه نیز همین موضوع مردم را وادار به عمل می‌کند. این عمل برایشان احساسی را به بار می­آورد که اسمش را ایمان گذاشته‌ایم. عمل، ایمان را برای آدم به بار می­آورد و همین، ترس از خدا می­شود. فرض کنید که شخصی در معاشرت با پیامبر و نشستن پای منبر و موعظه­‌ی ایشان، دستور خدا را بیاموزد. حالا او فرصت معاشرت داشت، اما ما فرضمان این است که این فرصت معاشرت خیلی کم است. بنابراین چاره­اش را باید در عمل بجوییم و کمبودش را با عمل جبران کنیم.

بنابراین هیچ حس درونی من را به عملی وانمی­دارد که فقط به فرمان عقل است، اما هیچ چاره­‌ای نیست جز این ‌که من به فرمان عقلم تن بدهم و چیزی را که دین برایم مشخص کرده، برای درست شدن، راست شدن، تهذیب و پاک شدن عمل کنم. در آن مسیر راه بروم تا به این احساس برسم که بدون نماز نمی­‌توانم زندگی کنم، بدون روزه نمی­‌توانم زندگی کنم، بدون زیارت نمی‌‌توانم و بدون گریه نمی‌توانم. این راه رستگاری است و راه حفظ هم همین است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif ممکن است کسی بگوید این‌گونه پس از مدتی خسته می‌شوم. چه چیزی می‌تواند انسان را در این راه نگه دارد؟
کسی که به آن ترس و ایمان رسید، خود ایمان به او می­گوید که راهت را ادامه بده. خستگی فرط ندارد، زیرا خستگی در دوران قبلی وجود داشت که من هیچ دلیلی جز دلیل عقلی نداشتم و مجبور بودم با خستگی خودم بجنگم. فرض کنید من برای یک ساعت می‌خواهم بیدار باشم؛ جان می­کنم تا بلند می­شوم. دلیل عقلی به من می­گوید که بلند شو، چاره­ای نداری و من به دلیل عقلی برمی­خیزم. اگر آن را ادامه دادم و مقاومت کردم -که این مداومت شرط اصلی­ است- به آن احساس می‌توانم برسم. اگر احساس است، پس احساس مرا وادار می­کند که مداومت کنم.

این‌جا باز هم نباید دلیل عقلیم را از دست بدهم. گاهی ممکن است یک وقت احساسم چون اوائلش است کم بیاورد. وقتی من از احساس کم آوردم، دلیل عقلی هست. مثلاً یک حادثه‌­ای پیش آمده که نمونه‌اش برای جوانان امروزی ما ممکن است هزار بار پیش بیاید؛ من فقط از روی طنز عرض می­کنم. مثلاً داستانی که برای حضرت یوسف و زلخیا پیش آمد و مانند آن، پیش بیاید، هیچ دلیلی در آن لحظه برای جواب وجود ندارد. دلیل احساسی هم که احساسات معنوی و باطنی است، زیر پای این حادثه­ی جدید له شده است و فقط مانده عقل. اگر آن زجر و زحمتی را که در دوران گذشته کشیده و تمرین کرده که به فرمان عقل عمل کند -گرچه هیچ احساسی در درونش وجود نداشته باشد و احساس ضد و بد هم در درونش باشد- این‌جا عقل به احساس کمک می‌کند.

در جاهایی هم این احساس است که به عقل کمک می­کند. این احساس که عرض می­کنیم یک حس ایمانی و حس ترس از خدا است. من اگر یک تعلیم نادرست بگیرم- که متأسفانه امروز در کشور ما به وفور به‌دست می­آید- مانند این‌ که هرجا می­روی فریاد عشق، عشق، عشق می­زنند. این عشق در این حوادث زمین می‌خورد و این بچه­‌هایی که از این عشق دم می‌زنند، در حادثه‌ای­ نظیر حادثه‌ی یوسف و زلخیا زمین می­خورند. اگر عقل را برای همیشه کنار گذاشته باشی، ممکن است کم بیاوری.

ما همیشه‌ی روزگار این مطلب را عرض می­کنیم و این فقط برای بچه‌های شیعه وجود دارد. یک درس همیشگی است و در کنار همه­‌ی درس­های دیگر به آن اشاره می‌کنیم. درس عقل را می­گوییم؛ در کنارش درس احساس ایمانی را هم می­گوییم، درس ترس از خدا را عرض می­کنیم و این‌ که باید یک جایی ترس از خدا را بیاموزید. بعد می­گوییم که باید تن به رنج بدهید و اگر تن به رنج ندهی به هیچ وجه، هیچ وقت به هیچ‌جا نخواهی رسید. درس تحمل رنج را عرض می­کنیم و توصیه‌ به تحمل رنج می‌کنیم.

حالا مسأله‌ی مهم دیگر که در کنار همین­‌ها و پشتوانه است، چیزی است که در این آیه­ی شریفه آمده است: «یا أیُهَا الّذینَ آمَنُوا اتّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُو اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ». ابتغاء وسیله یعنی باید دست به سوی وسائل تقرب دراز کرد؛ یعنی ائمه‌ی اطهار (ع). این حرف بسیار بسیار مهمی است که باز در تعلیمات امروز ما متأسفانه وجود ندارد و فراموش شده است.

ما ائمه را وسیله‌­ی تقرب می‌دانیم. ابتغاء وسیله که گفته شده است، یعنی به‌دست آوردن وسیله برای تقرب. ما به انواعی از توسلاتی که معتقد هستیم، دست به دامن می­شویم. مثلاً تضرع می­کنیم به در خانه‌ی امام زمانمان و در روضه­‌ی حضرت اباعبدالله گریه می­کنیم و با اخلاص سینه می­زنیم. گریه- اگر گریه باشد- به‌طور طبیعی اخلاص می‌آورد وگرنه فقط آب است. گریه­‌ی به زور یعنی آب در آن است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif اگر همین گریه نباشد، چه؟
اگر نباشد که هیچ؛ اصلاً دل نمی­سوزد. وقتی هم دل نمی­سوزد، ممکن است من اشکم را مصرف مردم کنم؛ وگرنه اصلاً شکستن دل جای دخالت مردم نیست. این را ما پشتوانه می­دانیم. برای تمام آن‌چه که عرض شد، شما اگر دست به دامن باشید، زودتر به این احساس ایمانی می­رسید. اگر دست به دامن باشید، زودتر به ترس می­رسید؛ امکان مداومت بر اعمال دارید. همان‌گونه که اگر مداومت کنید، به احساس می­توانید برسید. اگر متوسل باشید، امکان ادامه‌ی عمل و مداومت بر عمل بیشتر است و امکان لغزش کم می­شود.

هرچه توسل به معنای واقعی کلمه بیشتر می­شود و مداومت می‌یابد، مردم محکم­تر می­شوند. به فرض مثال آن لحظه­‌هایی که من به احساس ترس از خدا رسیدم و دلیل عقلی هم حضور دارد، اما باز هم کم دارم؛ یک دستی از یک جایی باید به آدم برسد و به کمک من بیاید. آن دست و نظر عنایت را باید در توسلات به‌دست آورد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif شما در صحبت‌هایتان یکی از شروط رسیدن به تقوا را تن‌دادن به رنج عنوان کردید. کمی عمیق‌تر به این مسأله بپردازیم.
یکی از مشکلات زمان ما این ‌است که تبلیغ «راحتی» می­شود. اگرچه در واقع زندگی راحت نیست، ولی دائماً تبلیغ می‌شود که ما باید راحت باشیم. تمام کوشش­‌ها برای این است که راحتی بیشتری را به دست بیاوریم؛ گرچه شاید راحتی بیشتری نیز به‌دست نیاوریم­. اصلاً شاید رنج هم بیشتر باشد، اما تبلیغ راحتی می­تواند این را از ما بگیرد. قدیمی­‌ها خیلی راحت یک نان خالی می­خوردند که اصلاً در حال حاضر تصورش وجود ندارد که می شود با نان خالی زندگی می­کرد. شخص نان خالی وقتی گیرش می‌آمد، پادشاهی می­کرد.

داستان شرح احوال آقای نجفی قوچانی است که یک، یک‌قرانی گیرآورده بوده -نمی­دانم؛ شاید هم ده‌شاهی بوده- که می‌خواسته با آن برود یک آبگوشت درست کند. می‌گوید امروز دیگر داشته سلطنت می­کرده است. اصلاً تصور آبگوشت هم نمی­کرده. این طریق عصر ماست. اما طریق راحتی هرگز زندگی ما را عوض نکرده است. فرض کنید که وسیله­‌ی گرمازا را تبدیل به «گاز» کردند، بعد صدتا مشکل در کنارش وجود دارد. برق هم باشد، صدتا مشکل دارد.

واقعاً اگر زندگی امروزمان را با راحتی که در دوران گذشته وجود داشت، مقایسه کنیم، من فکر می‌کنم دوران گذشته با همان زندگی ساده­ی عادی، خیلی راحتی و خوشی و شادمانی بیشتر بود. احساس من این است که وقتی جوان بودم، اصلاً زندگی خانواده‌­ی من خیلی به خوشی و راحتی بیشتری می‌گذشت تا امروز که هزاران وسائل راحتی وجود دارد. در همین روزگار، بر ما روزهای سختی می‌گذرد که ما حتی سر سفره یک لبخند هم نداریم. اصلاً لبخند وجود ندارد. به صورت یک وظیفه مجبوری سر سفره می­‌نشینیم و غذا را به سرعت می­خوریم و بعد بلند می­شویم. در گذشته- فکر می‌کنم شانزده هفده ساله بودم- وقتی سر سفره غذا می‌خوردیم، همه­اش به خنده و شوخی بود؛ با این ‌که غذا و زندگیمان خیلی ساده­‌تر بود. در یک اتاق، کل خانواده­‌ی ما جمع می‌­شدیم؛ می­‌گفتیم، می­‌خندیدیم و شادمانی می­‌کردیم. حالا اثرات این به اصطلاح رفاه را ببینید.

ما درس را با زحمت نمی­‌خوانیم، رنج را تحمل نمی­‌کنیم؛ مگر خیلی مجبور باشیم که آن هم معمولاً زمان کنکور است. بعد از آن هم دیگر زحمت کشیدن را کنار می‌گذاریم. این موضوع تأثیر بدی به‌خصوص در تفکر گذاشته است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif رفاه چطور؟ نسبت رفاه و آسایش با این موضوع چیست؟
برای به دست آوردن یک چیزی مافوق این جهان مادی که همان احساس ایمانی و ترس از خدا است، احتیاج به تحمل یک رنج داریم. رنجی که خودم برای خودم می­خرم. مثلاً سه ساعت در شب باید بیدار بمانم تا به خواسته‌ام برسم؛ باید بیدار بمانم و این رنج را تحمل کنم. 

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif حجت‌الإسلام پناهیان: یکی از آفت­ها که اشاره فرمودید ترس است. یکی دیگر از آفت­ها هم این است که وقتی می­خواهند رنج بکشند، هر زمان که عشقشان کشید، باید رنج بکشند. در واقع یک رنج بی‌برنامه و بدون ­مداومت و استمرار. در روایات هم داریم که حداقل یک برنامه‌ی یک‌ساله را برای رسیدن به تقوا باید داشته باشیم. شما لطف کنید برنامه‌ا­ی یک‌ساله به جوانان بدهید برای این ‌که از همین ماه رجب تا ماه رجب آینده، بنایشان را بگذارند بر این‌ که تمرین کنند و به مدد برکات این ماه­های عزیز بتوانند این برنامه را انجام بدهند. به نظرم برنامه بهتر است سبک باشد تا افراطی هم نشود و یک دفعه جوانان ما احساسی نشوند و یک برنامه‌ی سنگینی بردارند که احتمال شکست خوردنشان در آن برنامه قطعی باشد.
دستور اولی که می‌خواهم برای کسانی که قصد شروع دارند، بگویم- مطلبی است که هزاران بار اساتید و بزرگانی نظیر مرحوم آیت‌الله حق‌شناس به جوانان توصیه می‌کردند- نماز اول وقت است. نماز اول وقت بخوانید. اگر توانستید، به جماعت بخوانید و اگر هم نشد، همان اول وقت بخوانید.

شاید جوان به‌خصوص در این زمان­هایی که شب­‌ها کوتاه است و اذان صبح خیلی زود اتفاق می­افتد و وقت ادای نماز کم است، شکست بخورد؛ عیبی ندارد. برای فردا شب نقشه بکشد. برای پس فردا شب. برای هزار شب دیگر. باید برنامه بریزیم که نمازمان را اول وقت بخوانیم، اما باید در نظر بگیریم که یکی از نمازهایمان نماز صبح است که خیلی هم اول وقت خواندنش مهم است. بنابراین برای آن ‌هم باید نقشه داشته باشیم تا حتماً در طرحمان آن را هم به اول وقت برسانیم. اما مشکلش خیلی بیشتر از ظهر و عصر و مغرب و عشاء است. مثلاً ممکن است که دانشجویی وقت نماز ظهر و عصرش در کلاس مشغول باشد. ما نمی‌گوییم که کلاس را بشکند و بیرون بیاید، اما هر وقت که کلاس تمام شد -با احتساب ساعت­های الان، مثلاً دو تمام شد- بلافاصله برود نمازش را بخواند. دیگر نرود مثلاً یک ناهاری با خیال راحت بخورد و یک ساعتی هم استراحت، نه. نمازمان را می‌خوانیم. دست ‌کم وضو می­گیریم و نماز ظهر را می­خوانیم تا از اول وقتش خیلی دیر نشود. بعد هم اگر گرسنه بودیم، ناهار می‌خوریم و نماز عصرمان را بلافاصله می­خوانیم. این نماز اول وقت را برایش بکوشیم.

اگر روایت این باب را دیده باشیم، می­فرماید که شیطان از کسی که نمازش را اول وقت می­خواند و بر آن مراقبت می‌کند، همیشه ترسان است. «لایَزالُ الشّیطانُ زائِلاً مِن بَنی ‌آدم». این نکته را هم به نماز اول وقت اضافه کنیم که نماز صحیح بخوانید. بنابراین برای این ‌که نماز صحیح باشد، من ناگزیرم که رکوع صحیح بیاموزم، غسل صحیح بیاموزم، یک حمد و سوره­ی صحیح بیاموزم و مسائل دیگر نماز را بیاموزم که اگر کلش را جمع کنی، ممکن است در سه چهار ساعت بشود به همه‌‌اش پرداخت.

تقلید صحیح یعنی می­پرسم و عمل می­کنم. چند مسأله در باب وضو باید بخوانم؛ مثلاً به اندازه‌ی دو صفحه رساله، برای غسل باید دو صفحه رساله بخوانم، برای نمازم هفت هشت ده صفحه باید بخوانم تا مسائل اصلی را یاد ­بگیرم. چون جوانم، زودتر یاد می‌گیرم. بعد هم دو بار سه بار چهار بار پنج بار پیش معلم می­خوانم تا تصحیح شود.

من به یک نماز صحیح احتیاج دارم و بعد از آن به یک نماز اول وقت. جوان مادامی که نمازش را صحیح می‌خواند، نمازش را دقت می‌کند، مواظبت می­کند و اول وقت می­خواند، شیطان ترسان است. نه این ‌که جوان از شیطان ترسان باشد؛ شیطان از آن جوان ترسیده است. اگر انسان این‌گونه نباشد، آن‌وقت شیطان طبق روایات، انسان را به جاهایی می­برد که دیگر برگشت ندارد.

اگر می‌خواهید همیشه سالم و محفوظ بمانید، نماز اول وقت بخوانید. نماز اول وقت ایجادکننده­‌ی ترس از خداست. بعضی جوان­ها دو دقیقه نماز می­خوانند؛ نه دو دقیقه و نه نیم ساعت. ما که یک ذره بیشتر کش می­دهیم -که آن‌ هم از روی عادت است و قیمت ندارد- می­شود پنج دقیقه. «سبحان ربی العظیم و بحمده» را صحیح بگو؛ یک بار بگو، اما صحیح و با آرامش بدن. صحیح خواندن نماز مثل این است که انسان به دیوار مستحکمی تکیه کرده باشد. این امر را اگر شما به‌دست بیاورید، حتی با نیروی خیلی زیاد هم این زمین نمی‌خورد. شاید تکان بخورد، اما زمین نمی­خورد. ممکن است حوادث مهمی هم برایش پیش بیاید، اما آن حوادث با نماز اول وقت و صحیح، او را به زمین نمی­زند.

 توصیه‌­ی دوم که برای ماندگاری و مداومت به آن نیاز است که در بحث تقوا هم به آن اشاره شد، دست به دامن و متوسل شدن است. توسل نه به معنای توسلات رسمی. شما وقتی در خانه­ی خودت با امام زمانت صحبت می­کنی، این می­شود توسل. من با ایشان تنها هستم و صحبت می­کنم؛ پنج دقیقه صحبت می­کنم. در این پنج دقیقه یا دو دقیقه­‌ای که من هستم با امام زمان، من هستم با امام حسین، آن لحظه است که توجه درست می‌شود. اگر در این سینه­‌زنی­‌ها هم این فضا پیش آمد، ارزش دارد.اگر در گریه هم آن یک لحظه­‌ای پیش آمد که من تنها هستم، ارزش دارد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif چگونه این را وارد زندگی کنیم؟
اگر شما این احساس را داشته باشید، دیگر دم دستتان است. اگر دارید، که هست و اگر ندارید، نه. باید یک احساس مداوم باشد، نه شور جوانی.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif این‌جا یک بحث مبنایی پیش می­آید؛ یعنی بحث سعادت. وقتی ما با هم‌سن­ و سال‌هامان صحبت می­کنیم، می‌گویند که ما بالاخره باید از دنیامان لذت ببریم. آیا این به معنای سعادت است؛ یعنی فقط لذت بردن این دنیایی؟
اگر هم باشد بالاخره یک حد شرعی دارد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif به تعبیر شهید مطهری تقوا یک‌جور پیش‌برنده است که ما را به سمت آن نقطه‌ی سعادت پیش می‌برد. به نظر می‌رسد در این مسأله یک رنجی هم وجود دارد؛ درست است؟
این دو مقوله منافاتی با هم ندارند. من غرق در سعادتم، ولی در عین حال رنج  هم می­برم. به عبارت دیگر  آن رنج من را به سعادت رسانده است. بی­رنج آدم به سعادت نمی­رسد. سعادت یعنی یک لذت مطلق. حتی برای رسیدن به لذات این دنیایی هم باید رنج بکشی. باید جنگ کنی، دعوا کنی، جنگ سیاسی کنی، زندان بروی، دروغ بگویی، دغل کنی، مبارزه‌ی اقتصادی کنی که در مبارزه‌ی اقتصادی ممکن است زندان و رنج هم باشد. بنابراین رسیدن به لذات این دنیایی هم نیاز به رنج دارد. اما وقتی من سعادت را یک جریان متعالی بدانم...

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif تعریف شما از سعادت متعالی چیست؟
سعادتی که در آن، انسان به امنیت و راحتی و لذت می‌رسد. وقتی می‌گوییم که در بهشت به سعادت می‌رسیم، یعنی به امنیت و راحتی و لذتی می‌رسیم که مداوم است. ما این ویژگی‌ها را در این دنیا هم به‌دست می‌آوریم، اما محدود و موقت. مثلاً به یک علم می‌رسید که علمش راحتی‌آور، امنیت‌آور و لذت‌بار است. در این علم­‌های این جهانی وقتی شما کشفی می­کنید، خیلی لذت می‌برید، اما چند روز؟ سه هفته؟ یک ماه؟ بعد هم مردم به‌به و چه‌چهی می­گویند که یک مقدار از آن لذت می­برید و پس از مدتی تمام می‌شود. کاشف­ نظریه‌ی نسبیت، آن را روزی در مقاله‌اش منتشر کرد. بعد از یک سال، بعد از دو سال مثلاً دنیا متوجه شد و به‌­به و چه­‌چهی کردند، اما پس از آن و برای ادامه‌ی کار، دیگر خون‌سرد است و دیگر لذتی از آن نمی‌­برد؛ دیگر تمام می‌شود.

سعادت متعالی، لذتش مداوم است و هر لحظه افزایش پیدا می­کند. مداومش هم حوصله‌ی آدم را سر نمی­‌برد. لذت­های این دنیایی حوصله‌­ی آدم را سر می­برند و خسته می­کنند. اگر آدم آلوده شود که ممکن است بعدش پشیمانی هم به بار بیاورد. مثلاً شادمانی رسیدن به ریاست جمهوری؛ البته اگر شادمانی داشته باشد. برایتان کف می‌زنند، اما چند بار؟ اما سعادت واقعی این‌گونه نیست؛ همه‌ی لحظاتش راحتی است. چون راحتی آن از جنس این جهان نیست؛ راحتی جان است، لذتش لذت همیشگی است و امنیتش امنیت همیشگی است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif تقوای فردی با تقوای اجتماعی چه رابطه­ای دارد؟ زمانی که بزرگی به ما می­گوید نماز اول وقت بخوان؛ به جماعت بخوان، حالا یکی انجام می­دهد؛ یکی هم به هر دلیلی انجام نمی‌دهد. اگر این را به حوزه‌ی جامعه بکشانیم، به چه شکلی ممکن خواهد بود؟
این امر به طور طبیعی و برای آدم طبیعی غیر ممکن است. اما اگر آدمی است که کمی غیر طبیعی باشد، یعنی از نظر ما برتر است و البته این‌گونه آدم‌ها نادر هستند، ما انسان‌های معمولی که یک ساختمان معمولی داریم، چاره­‌ای نداریم جز تمرین تقوای فردی. آدم ممکن است گاهی بلغزد. فرض کنید زلیخای ما خیلی زیباتر از آن زلیخاها باشد؛ پولی که در جیب ما گذاشتند، خیلی بیشتر باشد؛ وعده‌­ای که به ما دادند، خیلی بزرگ باشد. این‌جاهاست که انسان ممکن است کم بیاورد؛ جز کسی که تمرین کرده باشد. تمرین ترس از خدا که یک تمرین قوی است.
اصلاً نمی‌توان این دو مقوله را از هم جدا کرد. نمی‌شود گفت که نماز اول وقت می­خواند، اما در اجتماع کم می­گذارد و مثلاً دزدی می‌کند. این آدم نامربوطی است. 

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif خیلی‌­ها هم تقوا را به معنی زهدی می­گیرند که از آن سوء تعبیر وجود دارد. یعنی آن را گوشه‌نشینی می‌پندارند. می‌گویند اگر شما می‌خواهی تقوا داشته باشی، برو در مسجد و نماز بخوان، روزه‌ات را بگیر و... می‌دانیم که در روابط اجتماعی باید طور دیگری رفتار کرد. در صورتی‌ که با فرمایش‌های شما این دو مقوله با هم عجین هستند.
اگر کسی به مرحله­‌ی تقوا برسد، همه­‌جا به‌وسیله‌ی این نیرو کنترل می‌شود. شما اگر در رساله­‌ها هم نگاه کنید، عدالت یک ملکه است؛ ملکه­‌ی بازدارنده. اگر در شرایط اجتماعی هم قرار بگیرد، سینه سپر می­کند؛ چون یک ملکه وجود دارد و نه یک حالت. ملکه یعنی تبدیل عدالت، تقوا و ... به یک صفت پایدار یا حالت پایدار. اگرچه این واژه خیلی دقیق نیست، اما نام آن را «دیانت» می‌گذاریم.

برنده کیست

بسمه تعالی 

 

 تحولات منطقه اکنون با شتابی بسیار بیشتر از آنچه که حتی دوراندیش ترین تحلیلگران پیش بینی می کردند در حال پیش روی است. سوالی که اکنون بسیاری از تحلیلگران و حتی اعضای جامعه اطلاعاتی در بسیاری از کشورهای منطقه از خود می پرسند این است که سمت و سوی کلی تحولات چیست و نهایتا چه کسی برنده این بازی بزرگ خواهد بود؟ بیرون کشیدن یک پاسخ سرراست به این سوال از دل انبوه تحولات پیچیده منطقه حقیقتا بسیار دشوار است اما غیر ممکن نیست. این یادداشت فقط یک گام ابتدایی است در این مسیر.
اجازه بدهید با یک تذکر شروع کنیم، تذکری که از دید غربی ها بسیار مهم است اما عموما در غوغای رسانه ای گم می شود. آن تذکر این است که به یاد باید داشت درست است که تونس کشوری است که به مثابه یک چشمه برای به راه افتادن سیل خیزش های مردمی در منطقه عمل کرد اما آنچه اکنون در تونس می گذرد و نتیجه ای که نهایتا حاصل خواهد شد واجد اهمیت راهبردی چندانی از حیث سمت وسوی تغییرات ژئوپلتیک منطقه نیست. عین این موضوع درباره لیبی هم صادق است. شدت منازعه در لیبی اکنون از هر جای دیگری در منطقه بیشتر است -در هیچ کدام از کشورهای منطقه انقلاب های نرم به یک جنگ یا به اصطلاح یک منازعه پر شدت تبدیل نشده است- ولی ماندن یا رفتن قذافی حداکثر ارزشی که خواهد داشت ، پاک شدن یا نشدن زمین از لوث وجود یک دیوانه خونخوار است و «جهت» حرکت تحولات در منطقه را تعیین نمی کند. اصطلاحا اینطور می توان گفت که تونس و لیبی کشورهایی هستند که دامنه تاثیر تحولات آنها به مرزهای درونی شان محصور می ماند و توان تعیین کنندگی آنها و قدرت تاثیر سیاسی شان در خارج از مرزهای خود به شدت محدود است. بنابراین تلاش برای ارائه یک تحلیل از سمت و سوی کلان تحولات منطقه از طریق تمرکز در آنچه در لیبی و تونس می گذرد، هرگز به نتیجه ای واقع نما نخواهد رسید. در عوض، 3 کشور بحرین، مصر و عربستان از این جهت وضعیتی کاملا متفاوت دارند و تاثیر منطقه ای تحولات آنها شاید بیشتر از دگرگونی باشد که در داخل مرزهای خود ایجاد می کنند.
از مصر شروع کنیم. پیروزی انقلاب مصر در روز 22 بهمن، ارزش نمادینی به تحولات این کشور بخشید که همچنان پابرجا مانده است. مهم ترین سوال درباره تحولات مصر که اکنون برخی ذهن ها را به خود مشغول کرده این است که آیا این درست است که آمریکایی ها توانسته اند از شوک غافلگیری اولیه خارج شوند و مدیریت تحولات را به دست بگیرند؟ خود آمریکایی ها مایلند اینطور جا بیفتد که اکنون آنها مدیریت صحنه مصر را در دست دارند. اوباما که حدود یک هفته است مبارزات انتخاباتی خود را شروع کرده به شدت نیاز دارد بگوید او یک کارتر دیگر نیست که از دست دادن متحدی به نام ایران در سال 1979 باعث شد جزو معدود روسای جمهور یک دوره ای آمریکا باشد. اما واقعیت چیست؟ واقعیت به طور بسیار فشرده این است که آمریکایی ها از ارتش مصر توقع داشتند همه چیز را برای آنها سر و سامان بدهد و بویژه در دو حوزه پاسدار منافع آمریکا باشد: نخست اینکه اجازه کاندیدا شدن افرادی را که گرایش های شناخته شده ضد آمریکایی و ضد اسراییلی دارند در انتخابات مجلس این کشور ندهد و دوم، مسئله پایبند ماندن یا نماندن به پیمان های استراتژیک با آمریکا و اسراییل بویژه پیمان کمپ دیوید را در صلاحیت خود نگه دارد. آیا ارتش مصر توانسته این توقعات را برآورده کند؟
تشکیل احزاب سیاسی جدید در مصر که طبعا مهم ترین بازیگران انتخابات آینده مجلس این کشور و به تبع آن سازندگان دولت آینده خواهند نشان دهنده این است که روند تحولات در مصر نه تنها توسط آمریکا مدیریت نمی شود بلکه حتی در جهت منافع آنها نیز پیش نمی رود. نخستین و تنها حزبی که در مصر پس از پیروزی انقلاب مردم تشکیل شد حزب الوسط است که مجموعه ای از نیروهای به شدت ضد آمریکایی و هوادار حاکمیت اسلامی مانند محمد مهدی عاکف در آن عضویت دارند. حدس زده می شود که این حزب به همراه بقیه نیروهای اخوان المسلمین نقشی اساسی در تحولات آینده مصر داشته باشد که هیچ نیرویی قادر به جلوگیری از آن نیست. علاوه بر این، مشکلی که آمریکایی ها با آن روبرو هستند این است که جوانان مصری مهم ترین عامل حرکت خود را تحقیری می دانند که از جانب مبارک تحمل کرده اند و به هیچ وجه حاضر به فراموش کردن نقشی که آمریکا در حمایت از مبارک داشت نیستند. جوانان مصری می دانند آمریکا تنها زمانی تصمیم به قطع حمایت از مبارک گرفت که دانست خشم مردم فرونشاندنی نیست و مبارک باید برود. جالب است که دالیا مجاهد مشاور امور اسلامی باراک اوباما هم در گفت وگویی که روز 12 آوریل (23 فروردین) با الشرق الاوسط انجام داده دقیقا همین تحلیل را تایید می کند. مجاهد می گوید: «بعد از اینکه مردم مصر به جهان ثابت کردندکمتر از دمکراسی کامل را نخواهند پذیرفت آمریکا یقین پیدا کرد که قدرت اینده برای مردم است و مجبور شد انقلاب مصر را تایید کند چرا که به نفعش نبود، مردم این کشور احساس کنند آمریکا در کنار دیکتاتور ایستاده است». بنابراین در این باره تقریبا اطمینان وجود دارد که دولت بعدی در مصر در اختیار هر کسی باشد تداوم روابط قبلی با آمریکا امکانپذیر نیست.
وضع در مورد اسراییل از این هم بدتر است. شاید در مورد نحوه مناسبات با آمریکا بتوان پیش بینی کرد که اندک تعدیل هایی در موضع مصری ها ایجاد شود اما در مورد اسراییل تمامی جناح های اپوزیسیون اتفاق نظر دارند که نرمشی در کار نخواهد بود و خصوصا در مورد مسئله غزه باید هر چه زودتر تحولی بنیادین ایجاد شود. راز سردرگمی و عصبانیتی که این روزها گریبان صهیونیست ها را گرفته هم احتمالا همین است. شائول موفاز رئیس کمیته روابط خارجی کنیست می گوید: «آنچه در منطقه خاورمیانه اتفاق می افتد برای آمریکایی ها مسئله منافع و سیاست است اما برای ما مسئله زندگی است». بدتر از همه این است که اسراییلی ها می بینند در مقابل این همه بلایی که به یکباره در حال نازل شدن بر سر آنهاست کار چندانی هم از دستشان بر نمی آید. یکی از مقام های امنیتی اسراییل که منابع غربی نامش را به عادت همیشگی فاش نکرده اند می گوید اسراییل به خوبی فهمیده که یک «هدف منفی بزرگ» در منطقه است، در نتیجه هر تحرکی که برای حمایت از بازیگرانی خاص انجام دهد مستقیما و فورا به ضرر آن بازیگران و خودش تمام خواهد شد.
تنها ابزاری که برای آمریکایی ها مانده این است که تهدید کنند کمک های مالی خود را به مصر قطع خواهند کرد. اما با اطلاعاتی که اکنون منتشر شده و دهان به دهان در میان مصری ها می گردد این هم چندان نگران کننده نیست. مصری ها می دانند درست است که آمریکا کمک هایی به دولت مبارک می کرده ولی چیزی از این کمک ها به مردم نمی رسیده و بخش عمده آن در قالب خرید نظامی دوباره به جیب آمریکا باز می گشته است. به عنوان نمونه مصر در 3 دهه گذشته چیزی حدود 36 میلیارد دلار کمک مالی از آمریکا دریافت کرده و در فهرست دریافت کنندگان کمک های آمریکا رتبه دوم را داشته است. اما همواره بخش عمده این کمک ها نظامی بوده و هرگز روی زندگی اقتصادی مردم عموما فقیر این کشور اثر مثبت نداشته است. مثلا در سال 2010 از 5/1 میلیارد دلار کمکی که مصر از آمریکا دریافت کرده 3/1 میلیارد دلار آن کمک نظامی بوده فقط 250 میلیون دلار صرف بهبود وضع اقتصادی این کشور شده است.
بنابراین به سادگی می توان نتیجه گرفت درست است که مردم مصر دیگر در میدان التحریر چادر نزده اند اما آگاهی آنها چنان رشد کرده که اگر لازم باشد برای پی گیری اهداف انقلاب خود در مقابل ارتش هم خواهند ایستاد همچنان که یکی دو روز قبل ایستادند و بلافاصله هم نتیجه گرفتند.
اما در مورد بحرین و یمن باید یک تحلیل ترکیبی ارائه کرد. از نظر آمریکا مهم ترین جنبه اهمیت تحولات این دو کشور تاثیری است که بر عربستان خواهد گذاشت و انرژی که هرگونه پیروی احتمالی انقلابیون در این دو کشور به مردم ناراضی عربستان تزریق خواهد کرد. به عبارت دیگر، علاوه بر مسائلی که اختصاصا به خود این دوکشور مربوط می شود، آمریکایی ها تحولات بحرین و یمن را اساسا از منظر امنیت عربستان تحلیل می کنند. علت ناشکیبایی حیرت انگیز آمریکا و عربستان در مقابل درخواست های کاملا مسالمت جویانه مردم بحرین چیزی جز این نبود که تصور می کردند اگر انقلابیون در بحرین به آنچه می خواهند برسند نوبت بعدی از آن عربستان است. راهبردی که آمریکایی ها با مشارکت عربستان در بحرین در پیش گرفتند این بود که با تبدیل کردن قیام مردم به فتنه طائفه ای انرژی حرکت را بگیرند و از گسترش پیدا کردن آن به بقیه اعضای شورای همکاری خلیج فارس خصوصا عربستان جلوگیری کنند. اما بحرانی که اکنون آمریکایی ها با آن روبرو هستند این است که دقیقا همان تاثیری را که آنها تصور می کردند بحرین بر عربستان خواهد داشت (و سعی کردند آن را مهار کنند که البته نتوانسته اند) یمن هم خواهد داشت با این تفاوت که در یمن اولا روشن است که عبدالله صالح رفتنی است و ثانیا امکان تبدیل نهضت مردم به فتنه طائفه ای در این کشور وجود ندارد چرا که در آنجا اغلب معترضان سنی و دارای پیوندهای عمیق با همسایگان شرقی خود در عربستان هستند. بنا براین اعتبار این گزاره که «نوبت بعدی از آن عربستان است» دست نخورده باقی مانده است.
نتیجه این است که آمریکایی ها نه تنها نتوانسته اند تحولات منطقه را کنترل کنند بلکه عمق خسارت های وارد به آنها هر روز بیشتر می شود. خاورمیانه دیگر هرگز به معنای مصطلح در دهه اول هزاره سوم آمریکایی نخواهد شد اما اینکه نسخه جایگزین کجاست سوالی است که پاسخ آن را دیروز دان مریدور وزیر امور سازمان های اطلاعاتی اسراییل داد: «همه خاورمیانه به سمت ایران در حرکت است».
مهدی محمدی

تلگراف

گفت: گروه های ضد انقلاب از اینکه در پی تحولات منطقه دیگر آمریکایی ها به آنها توجهی ندارند، دچار افسردگی شدید شده اند.
گفتم: آمریکا و اروپا و اسرائیل به خاطر انقلاب های اسلامی منطقه موجودیت خودشان را در خطر می بینند و معلوم است که به این اجق وجق ها توجهی نمی کنند.
گفت: یکی از کاربران فیس بوک خطاب به دولت آمریکا نوشته است ؛«پس چه شد آن همه حمایت از اپوزیسیون و قربان صدقه ای که برای ما می رفتی»؟!
گفتم: یارو بعد از مدتی بی محلی از طرف این و آن یک تلگراف دریافت کرد که در آن نوشته شده بود؛ «تو نور چشم من هستی» اما وقتی به امضای فرستنده نگاه کرد از عصبانیت خشکش زد. تلگراف را یک «موش کور» فرستاده بود!

تحولات منطقه رازگشایی چند ابهام

بسمه تعالی 

آیا تفاوت مبنایی وجود دارد که انقلاب در مصر و تونس به نقطه «تغییر» رسید ولی در لیبی، یمن و بحرین هنوز نرسیده است؟ آیا «سرکوب»، روند انقلاب را تحت تاثیر جدی قرار داده است؟ آیا غرب بعد از تجربه تونس و مصر، راه سوار شدن بر اوضاع و مهار آن را پیدا کرده است؟ آیا «جغرافیا» در تونس، مصر، لیبی، یمن و بحرین عامل اصلی در این «تفاوت ها» است؟ آیا انقلاب-ولو فعلا- در همین نقطه متوقف شده است؟ چه چشم اندازی فراروی تحولات کنونی قرار دارد، مثبت است یا منفی؟
این سؤالات مهمترین سؤالاتی است که در تحلیل تحولات منطقه فرا روی ما قرار دارند و سبب تحلیل های متفاوت پیرامون وضعیت جاری شده و طبعا پاسخ به آنها می تواند از بسیاری ابهامات «راز زدایی» کند.
بعضی برای تحلیل این تفاوت ها به سراغ جغرافیای این انقلابها رفته اند و خواسته اند بگویند تاکتیک ها و آثار ناشی از تفاوت های آن به نتایج متفاوت منجر شده است. براساس این نگرش مردم تونس و مصر- بطور نسبی- به پیروزی رسیدند چون انقلابیون از یک سو نقطه ثقل تمرکز اعتراضات خود را «پایتخت» قرار دادند و از سوی دیگر در پایتخت نقطه ای اساسی- خیابان مرکزی بورقیبه در تونس و میدان مرکزی التحریر در مصر- را در اختیار گرفتند و این طبیعی بود که سقوط خیابان بورقیبه به مثابه سقوط رژیم بن علی و سقوط میدان التحریر به مثابه سقوط رژیم مبارک باشد در حالیکه انقلابیون در لیبی به جای تمرکز روی پایتخت تظاهرات خود را متوجه شهرهای دیگرکردند و اگرچه توانستند بخش اعظم لیبی را آزاد نمایند ولی چون «طرابلس» در اختیار قذافی بود، رژیم توانست بماند و انقلابیون را عقب بزند کما اینکه در مورد یمن هم انقلابیون در روزهای آغازین از شهرهای پیرامونی پایتخت شروع کردند و یک هفته بعد دامنه انقلاب را به پایتخت کشاندند ولی در این فاصله علی عبدالله صالح خود را آماده مواجهه با این شرایط کرده بود. اگر این تحلیل را بپذیریم باید بگوییم رژیم های دیکتاتوری فقط در شرایط «غافلگیری» سقوط می کنند و حال آنکه سرنگونی رژیم پهلوی بطلان چنین تحلیلی را آشکار می کند. انقلاب ایران ابتدا از شهرهای پیرامونی نظیر قم، تبریز، جهرم، یزد و... شروع شد و ماهها طول کشید تا دامنه آن به پایتخت برسد و در پایتخت هم میدان خاصی کانون حضور و تجمع مردم نبود. البته ما با این پاسخ نمی خواهیم بگوییم تاکتیک ها و نقاط خاص هیچ تاثیری در روند پیروزی یا شکست یک قیام یا انقلاب ندارند بلکه سخن در تاثیر بلامعارض آن است.
بعضی هم گفته اند «سرکوب» جواب داده و به عامل اصلی ضعیف شدن شعله انقلاب ها در کشورهای لیبی، یمن و بحرین تبدیل شده است. براساس این نگرش، مردم در تونس و مصر توانستند رژیم های حاکم را به زودی به «تمکین» وادار نمایند چون رژیم های بن علی و مبارک در مورد استفاده گسترده از قدرت نظامی تردید داشتند. در تونس ارتش و دستگاه امنیتی بعد از چند روز مقاومت از صحنه تحولات کنار رفتند و در مصر نیز ارتش از ابتدا معتقد بود اهرم نظامی کار را بدتر می کند این در حالی است که رژیم های قذافی و عبدالله صالح از ابتدا درباره استفاده از اهرم نظامی مصمم بودند و از آن استفاده کردند. در بحرین نیز اگرچه تا دو هفته پس از آغاز قیام تردیدهایی درباره بکارگیری نیروی نظامی وجود داشت ولی به زودی «آل خلیفه» مماشات و تردید را کنار گذاشته و به شدیدترین وجه از اهرم نظامی استفاده کردند. براساس این نگرش انقلاب های مردمی در این منطقه و مناطق مشابه، زمانی به پیروزی می رسند که از اهرم نظامی علیه آنان استفاده نشود و یا استفاده از آن با محدودیت های زیاد مواجه باشد. اگر این نظریه را بپذیریم باید بگوییم برای مدتها وقوع تحولات مهمی از قبیل آنچه در 3-2 ماه اخیر اتفاق افتاد، متوقف شده است. این نظریه درست نیست چرا که اولا هنوز زود است که بگوییم استفاده از «مشت آهنین» مردم لیبی، یمن و بحرین را به خانه می کشاند و ثانیا علیرغم استفاده گسترده از اهرم نظامی هنوز مردم این سه کشور در صحنه حضور دارند و هر روز زمزمه تغییر حکومت در این کشورها به گوش می رسد. البته در عین حال نمی توان کتمان کرد که مردم- بخصوص در لیبی و بحرین- در مواجهه با مشت آهنین دچار مشکلات و محدودیت های زیادی شده اند و از آزادی عمل آنها کاسته شده است. همه می دانیم که نیروهای مدنی در «اعتراضات مسالمت آمیز» ظرفیت بیشتری برای مقابله با نظام حاکم دارند.
بعضی هم گفته اند غرب بعد از تحولات تونس و یمن، راه کنترل امواج انقلاب های مردمی را پیدا کرده است و لذا اگرچه غرب در مواجهه با انقلاب تونس و مصر، دچار سردرگمی و انفعال گردید ولی توانست راه سلطه بر انقلاب های سه کشور دیگر را پیدا کند. براساس این نگرش انقلاب در لیبی، یمن و بحرین پیش نمی رود چون غرب در مقابل آن ایستاده است و در نتیجه تا زمانی که غرب نخواهد رژیم دیگری در این منطقه فرو نمی پاشد! البته ممکن است غرب خود به قذافی و عبدالله صالح بگوید که کشورشان را ترک کنند و پس از آن به دسته ای از مخالفان اجازه دهند جایگزین این رژیم ها بشوند. استناد این نظریه عمدتا به تحرکات دیپلماتیک و نظامی غرب در لیبی است. این در حالی است که غرب در لیبی و یمن اگرچه رژیم های کشورهای فوق را در کنار خود دارند ولی در ظرف اجتماعی و مردمی این کشورها از توانایی های خاصی برخوردار نیستند. آمریکایی ها سال هاست که ارتباط فعالی با بدنه اجتماعی لیبی و یمن نداشته اند هر چند تردیدی در این نیست که در این سال ها دستگاه های جاسوسی و اطلاعاتی غرب قطعاً عناصری از نخبگان را به خود متصل کرده اند ولی از آنجا که جنس غرب و عواملشان با جنس مردم و انقلاب آنان تفاوت دارد، نمی توان پذیرفت که غرب توانسته جریان فعالی را به نفع خود وارد صحنه کرده و از طریق آنان امید پیروزی را از توده ها ستانده و مردم را به خانه هایشان برگردانده است. برخورد سخت غرب با پدیده لیبی و برخورد سخت آل سعود و آل خلیفه با مردم بحرین نشان می دهد که غرب در حوزه قدرت نرم، کشورهای یاد شده را دور از دسترس خود ارزیابی می نماید. در این میان گفتنی است که متأسفانه بعضی هم با این «گمانه» که این انقلاب ها از اساس به وجود آمدند تا تداوم حیات رژیم صهیونیستی را ممکن گردانند - چرا که اسرائیل همواره ثبات خود را در بی ثبات کردن دیگران دیده است- نسبت به آینده این انقلاب ها خوشبین نیستند ولی برای اثبات نظر خود حتی یک سند یا دلیل قابل قبول هم ارائه نمی کنند!
بعضی هم معتقدند به هر ترتیب و به هر دلیل انقلاب های اخیر با مانع جدی مواجه گردیده و جز «خاموشی» سرنوشتی ندارند بنابراین منافع ملی کشور و نظام اقتضا می کند که ظرفیت سیاسی و دیپلماتیک خود را برای «عادی سازی» شرایط وارد میدان نمائیم. البته اگر به سابقه مراجعه کنیم اینها نه در دوره حضرت امام و نه در دوره کنونی هیچگاه خیزش های اسلامی را با ترازوی منافع ملی منطبق و همخوان ندیده و از آن حمایت نکرده اند و پاره ای هم بدون آنکه جرأت علنی کردن موضع خود را داشته باشند، حفظ رژیم های آمریکایی و کار با این رژیم ها را «مطلوب» ارزیابی می کنند. اینها البته قادر نیستند از دهها سال پیگیری این سیاست به «دستاورد»ی اشاره کنند و یا حتی نمی توانند ثابت کنند که سکوت ما در مقابل عملکرد ضد مردمی رژیم های وابسته، از دامنه خشم آمریکا و رژیم هایی مثل آل سعود علیه ایران کاسته است. کینه عمیق آنان نسبت به انقلاب اسلامی، امام و... حتی در دوره ریاست صاحب نظریه «گفت وگوی تمدن ها» بر ایران موج می زد.
درمورد روند تحولات در حوزه عربی- اسلامی گفتنی های دیگری هم وجود دارد:
1- تردیدی در این نیست که کشورها با یکدیگر تفاوت هایی داشته و تاکتیک های متفاوت هم در پیدایی و روند یک پدیده اثر خاص خود را دارند ولی نباید تردید کرد که انقلاب ها - که عده ای از اذعان به آن اجتناب می نمایند- حتی در تونس و مصر به سرانجام نرسیده و تازه آغاز شده اند. در مصر رفتن رژیم حسنی مبارک، طلیعه انقلابی است که روی خواهد داد و به احتمال زیاد مدت زمانی لازم است تا انقلاب مصر و تونس به پیروزی برسد. این انقلاب ها در این فاصله زمانی بالغ خواهند شد و این کشورها را به کشورهای دیگری با هویت اسلامی تبدیل می کند. این مسئله در مورد بحرین و یمن هم صدق می کند. مردم بحرین در این مرحله توانستند همگانی بودن خواست خود مبنی بر تغییر رژیم آل خلیفه را به اثبات رسانده و عدم مشروعیت آن راثبت کنند. رژیم آل سعود و دنباله آن در بحرین با مشت آهنین وارد شدند و مانعی بر سر راه پیروزی به وجود آوردند اما مگر مردم بحرین قادر نیستند به مشت آهنین مجهز شوند؟ مگر شیعیان در لبنان و یمن بعد از مواجهه با مشت آهنین دشمن خود به آن مجهز نشده و معادله را به ضرر دشمن جنایتکار تغییر ندادند؟ پس چه جای آن است که خیال کنیم قیام بحرین و... به پایان راه رسیده است.
2- غرب تلاش زیادی برای شناختن این انقلابات، علل پیدایی آنها و یافتن راهی برای سیطره بر آنها انجام می دهد. نگاهی به حجم عظیم سفرهای دیپلمات های غربی به منطقه و محور بودن تحولات این منطقه در سرمقاله ها و گزارش های اصلی روزنامه های معتبر آمریکا و اروپا به خوبی از تمرکز غرب بر روی این تحولات خبر می دهند ولی دلیل روشنی برای اینکه ثابت کند حجم عظیم این تلاش ها در نهایت بر «اراده مردم برای تغییر» غلبه می کند وجود ندارد کما اینکه با استناد به تجربه تلاش غرب برای حفظ رژیم پهلوی در ایران، رژیم نمیری در سودان و... این تلاش ها قاعدتاً قرین موفقیت نخواهند بود. کما اینکه وعده الهی مبنی بر غلبه مستضعفین بر مستکبرین هم این را نشان می دهد و می دانیم که «ولن یخلف الله وعده» (حج آیه 22) اگر در لیبی، انقلابیون با مشکل مواجه هستند از این روست که از ابتدا دست به اسلحه برده و مبارزه سیاسی را به مبارزه ای نظامی تبدیل کردند و مواجهه نظامی -در کوتاه مدت- به نفع قذافی تمام شد و حضور نظامی ناتو را نیز در پی داشت و این در حالی بود که ورود ناتو اوضاع را نظامی تر کرد و همه می دانند که وقتی نظامی گری حرف اول را بزند رژیم قذافی در مقایسه با انقلابیون از امکانات بیشتری برخوردار خواهد بود.
3- تحولات بحرین وضعیت معکوس لیبی را به نمایش گذاشت در اینجا مبارزه مردم مسالمت آمیز بود، قاعده حضور در میدان اصلی پایتخت هم رعایت شد ولی رژیم به اهرم نظامی متوسل شد در حالی که این اهرم فقدان مشروعیت آل خلیفه را مضاعف کرد و راه را بر انواعی از اقدامات ضد حکومتی به روی مردم بحرین گشود. در نهایت ممکن است رفتن آل خلیفه چند ماه دیگر به درازا بکشد ولی تردیدی نیست که مردم طی هفته های آینده رفتن قذافی و صالح را مشاهده خواهند کرد و این تازه طلیعه صبح است.
سعدالله زارعی

چقدر علی مطهری هستید ؟

 بسمه تعالی 

محمدرضا شهبازی 

بیان نظرات عالم گستر و جهان فروز آقای علی مطهری که با حفظ سمت فرزند شهید مطهری نیز هستند، باعث شد تا خیل هواداران ایشان درخواست کنند که زیر نظر وی مدارج رشد و تعالی را طی کرده و هرکدام بتوانند در آینده برای خود علی مطهری شوند. این درخواست با موافقت کریمانه قطب عالم استدلال و مرشد هر کر و لال رو برو شده و ایشان برای پذیرفتن شاگردان خویش آزمون ورودیه ای تدارک دیده اند که در ذیل می آید. از آنجا که رافت از سرو کول ایشان میبارد، وی پاسخ هر سئوال را مشخص کرده و فرمودند که جواب همه سوالات گزینه "د" است. 

 
سوال اول: دو خط موازی در بی نهایت به هم...
 
الف) می رسند
 
ب) نمی رسند
 
ج) اگر احمدی نژاد بگذارد می رسند.
 
د) اگر احمدی نژاد آن حرف ها را در مناظره نمی زد خیلی زود تر از اینها هم به هم می رسیدند. 
 
سوال دوم: بهترین و مهمترین شکل هندسی که در نظام جمهوری اسلامی نیز نقش برجسته ای دارد چیست؟
 
الف) دایره متساوی الساقین
 
ب) ذوزنقه متحد المرکز
 
ج) 12 ظلعی قائم الزاویه
 
د) استوانه 
 
سوال سوم: با توجه به اینکه حتما جواب سوال قبل را گرینه "د" انتخاب کرده اید بفرمایید کدام گزینه زیر غلط است:
 
الف) دایره، استوانه ای است که در مناظره ها در سرش کوبیده اند
 
ب) نقطه، استوانه ای است که ریز می بینندش
 
ج) لوزی، شکلی است که استوانه نیست
 
د) هیچ کدام 
 
سوال چهارم: برای سوختن یک ... به ... نیاز است.
 
الف) دماغ- بی توجهی رییس جمهور
 
ب) سطل آشغال- مناظره
 
ج) آتشفشان- نامه سرگشاده
 
د) گزینه جیم نیست 
 
 
سوال پنجم: در چه صورت می توان برای کسی دق کرد؟
 
الف) نامش فائزه باشد
 
ب) نام پدرش اکبر باشد
 
ج) نام برادرش مهدی باشد
 
د) همه موارد 
 
سوال ششم: برای فائزه هاشمی می توان چه کار کرد؟
 
الف) با پیک موتوری برایش ساندویچ فرستاد تا مجبور نباشد به مکانهای شلوغ و پر خطر تردد کند
 
ب) خیاط خصوصی استخدام نمود تا برای خرید لباس مجبور نباشد به مکانهای شلوغ و پر خطر تردد کند
 
ج) برایش درخت خرما خرید تا مجبور نباشد برای خوردن خرما به حرم حضرت سیدالکریم تردد کند
 
د) برایش دق کرد 
 
سوال هفتم: به نظر شما و بر اساس شواهد موجود، آن زنی که در تاریخ گفته شده جا دارد تا مرد مسلمان برایش بمیرد چه نام داشت و به چه علت بود؟
 
الف) عفت – خلاف نظر او موسوی رای نیاورد
 
ب) زهرا رهنورد – مردم لرستان به داماد خود رای ندادند
 
ج) فخرالسادات – شوهرش در زندان بود
 
د)فائزه – ساندویچ از دهانش کشیدند 
 
 
سوال هشتم: مهمترین دلیل..... ، .....بود.
 
الف)شکست مسلمانان در جنگ احد- سخنان احمدی نژاد در مناظره
 
ب) عدم راهیابی ایران به جام جهانی- سخنان احمدی نژاد در مناظره
 
ج) ایجاد عقده های روانی در یک نماینده مجلس - سخنان احمدی نژاد در مناظره
 
د) همه موارد به اضافه همه موارد دیگر در تاریخ که ممکن است کسی در چیزی شکست خورده یا در آینده بخورد 
 
 
سوال نهم: نقش کدام یک از نهاد های زیر به اشتباه ذکر شده است؟
 
الف) قوه قضاییه: محاکمه احمدی نژاد همزمان با محاکمه هر کس دیگر
 
ب) مجلس: درخواست محاکمه احمدی نژاد همزمان با محاکمه هر کس دیگر
 
ج) مجمع ترخیص مصلحت: جلوگیری از محاکمه هر کس دیگر
 
د) هیچ کدام 
 
سوال دهم: برای جلوگیری از اغتشاش چه کارهایی میتوان انجام داد؟
 
الف) پخش ساندویجی ها در نقاط مختلف شهر
 
ب) انتقال میدان هفت تیر و لباس فروشی های اطراف آن از تهران
 
ج) جلوگیری از تکثیر عایشه های زمان
 
د) محاکمه احمدی نژاد به خاطر مناظره ها 
 
سوال یازدهم: چه کسی حق دارد خاندان هاشمی را نقد کند؟
 
الف) هیچ کس
 
ب) چه غلط ها
 
ج) احمدی نژاد در مناظره ها
 
د) علی مطهری آنهم فقط در دهه هفتاد 
 
 
سوال دوازدهم: بودجه کشور را چگونه و چرا باید تصویب کرد؟
 
الف) یک دوازدهم- تا دولت تنبیه شود
 
ب) یک پنجاه و سوم- تا دولت بیشتر تنبیه شود
 
ج) یک سیصد و شصت و پنجم – تا دولت و مردم با هم تنبیه شوند
 
د) همه موارد تا دل علی مطهری خنک شود!

انتقاد شدید آیت‌الله مصباح از مشایی

بسمه تعالی  

آیت‌الله مصباح‌یزدی تاکید کرد: افرادی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند؛ ما با کسی عقد اخوت نبسته‌ایم و از کسی حمایت می‌کنیم که حامی اسلام و تابع رهبری باشد.

 

بصیرت: آیت‌الله مصباح‌یزدی تاکید کرد: افرادی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند؛ ما با کسی عقد اخوت نبسته‌ایم و از کسی حمایت می‌کنیم که حامی اسلام و تابع رهبری باشد.

به گزارش رسا، رئیس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، در جمع فرماندهان و مسئولان نیروی زمینی، بنیاد تعاون، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء و هوا فضای سپاه، خط امام را خط واقعی اسلام برشمرد و گفت: باید نسبت به مبانی نظام و اصول خط امام که خط واقعی اسلام است شناخت داشته باشیم و مواظب باشیم که خط ایشان که همان روح اسلام است لطمه نخورد.

آیت‌لله مصباح‌یزدی با اشاره به برخی اظهارنظرها افزود: کسانی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند و باید حواسمان جمع باشد.

وی خاطرنشان کرد: شما که ادعای خط امام می‌کنید، امام راحل در کدام سخنرانی خود از اسلام ۱۰ بارسخن نگفت و از ایران نام برد؛ ما که پیرو او هستیم باید همان روش را ادامه دهیم.

عضو خبرگان رهبری با بیان اینکه آنچه به ما عزت بخشیده، اسلام است، تصریح کرد: ایران در زمان رژیم پهلوی هم بود، آنها طرفدار ناسیونالیسم و ملی‌گرایی مثبت بودند؛ حالا ما باید همان شعارها را زنده کنیم؟ پس اسلام و انقلاب چه شد؟

رییس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی اظهارداشت: برخی‌ها می‌گویند نسبت به احکام اسلام سست شویم این‌ها که مهم نیست!؛ سؤال اینست که پس چه چیزی مهم است! ملت برای این‌ها جان داده‌اند.

وی ادامه داد: باید حواسمان جمع شود چرا که انحراف از اینجا شروع می‌شود، اصول فراموش نشود، اصول یعنی تابع رهبر و ولایت فقیه و در این اصول شرایط زمان و تصمیمات سیاسی نمی‌تواند تغییر ایجاد کند و تا ظهور امام زمان این اصول خواهد بود.

آیت‌الله مصباح یزدی تأکید کرد: مردم ما بر سر عقاید و اصول خود صدها هزار شهید داده‌اند ما بر سر این عقاید معامله نمی‌کنیم.

عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: ما اسلام را می‌خواهیم و هر کس اسلام را بخواهد خدمت‌گذار او هستیم و در این مسیر با کسی عقد اخوت نبستیم، هرکس از اسلام کج برود، ردش می‌کنیم.

مصباح‌یزدی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به آیات قرآن و سرنوشت قوم بنی‌اسرائیل و توصیه خداوند به پیامبر اسلام به استقامت و پایداری، افزود: در طول تاریخ کم نبودند کسانی که دعوت انبیا را پذیرفته و حتی در راه خدا جهاد کرده، اما تا آخر نایستادند و در وسط راه ماندند و حتی به جبهه دشمن رفتند.

مصباح‌یزدی با اشاره به حوادث بعد از انتخابات گفت: امروز آن فتنه تمام شده، فردا نوبت فتنه دیگر و آزمایشی جدید در کلاس‌های بالاتر است، نباید خیال کنیم کسی که چند روزی برای اسلام و کشور زحمت کشید تضمین شده است، باید تا آخر پشت سر رهبری باشیم تا منحرف نشویم.

وی محور انقلاب اسلامی را ولایت فقیه دانست و افزود: همه دنیا حکومت ما را به عنوان ولایت فقیه می‌شناسند و همه موفقیت‌ها به خاطر آن است، هرکس با این نظام مخالفت کند هدفش تضعیف ولایت فقیه است.

رییس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی خاطرنشان کرد: ما اگر بخواهیم در مقابل فتنه‌های آینده آماده باشیم باید افکار خود را قوی کنیم که محور آن ولایت فقیه است.

وی گفت: باید مواظب باشیم که نفوذ‌ها در نیروها اثر نکند تا زاویه‌ای در دورن نظام باز نشود.

ظهور نزدیک است یا انتخابات !؟

بسمه تعالی 

 

این روزها، تهیه یک فیلم به اصطلاح مستند با عنوان «ظهور نزدیک است» و توزیع رایگان و گسترده آن در سطح کشور- سی دی- به یکی از مسائل بحث انگیز تبدیل شده است. این فیلم که دست اندرکاران تهیه و تولید آن کوشیده اند نام و نشان و رد پای مشخصی از خود باقی نگذارند- و البته کیهان از هویت و انگیزه آنان باخبر است- از یکسو با مخالفت شدید و هشدار مراجع عظام تقلید و عالمان و کارشناسان برجسته دینی روبرو شده است و از سوی دیگر زمینه ای برای سوءاستفاده دشمنان فراهم آورده است. در پی توزیع گسترده سی دی های این فیلم، مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم در یک نشست علمی تخصصی و با حضور اساتید برجسته از جمله حضرت آیت الله طبسی به نقد مستند و عالمانه آن پرداخته و نشان داده است تهیه کنندگان این فیلم به اصطلاح مستند تا چه اندازه از آموزه های اسلامی دور و بی خبر- و یا، باخبر و خدای نخواسته فتنه گر- بوده اند. این مرکز تخصصی در حوزه علمیه قم، اگرچه مانند تهیه کنندگان «ظهور نزدیک است» بودجه های کلان و بی حساب و کتاب در اختیار ندارد ولی امید است سی دی نشست تخصصی مورد اشاره را در همان حد و اندازه بضاعت خود که می دانیم اندک است، تکثیر کرده و توزیع کند، تا خیل عظیم حزب الله که علی رغم تهی دستی، هیچگاه آبروی فقر و قناعت را نبرده اند، بازتولید و توزیع بعدی آن را با بضاعت نفر به نفر خود برعهده بگیرند.
این یادداشت اما، نگاه دیگری به ماجرا دارد و هر چند ترجیح می دهد انگیزه تهیه کنندگان فیلم «ظهور نزدیک است» را دغدغه امام زمانی(عج) آنها و «شوق ظهور» تلقی کند ولی برخی از شواهد و قرائن موجود، نه فقط جایی برای خوش بینی باقی نمی گذارد، بلکه متاسفانه این احتمال را قوت می بخشد که فیلم یاد شده یک ترفند تبلیغاتی است و با هدف زمینه سازی انتخاباتی برای یک جریان منحرف سیاسی تولید و توزیع شده است. جریان مرموز و مشکوکی که چندان ناشناخته نیست و طی سال های اخیر، بارها از نام مبارک مراد غایبمان، حضرت بقیه الله الاعظم-ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- سوء استفاده کرده و می کند و دراین باره گفتنی هایی هست؛
1-از حضرت امیر علیه السلام است که «باطل از هر چیز دیگری به حق شبیه تر است» و اساساً اگر حق و باطل همانگونه که هستند ارائه می شدند، هیچکس به اشتباه دچار نمی شد. ولی به قول حضرت(ع)، فتنه انگیزان، اندکی از حق و بخشی از باطل را درهم می آمیزند و چنین است که بدعت ها را شکل می دهند، فتنه ها بر پا می کنند و نهایتاً گمراهی می آفرینند. (خطبه 50 نهج البلاغه). در سی دی موسوم به «ظهور نزدیک است» نمونه های فراوانی از اینگونه آمیختگی حق و باطل به چشم می خورد که با توجه به نوع این آمیختگی ها به سختی می توان احتمال تصادفی بودن آنها را باور کرد!
2- با توجه به نکته مورد اشاره، در پی آن نیستیم که همه آنچه در سی دی یاد شده آمده است را نفی کنیم، بلکه سخن از آمیختگی حق و باطل در میان است و فتنه و بدعتی که این آمیختگی می تواند در پی داشته باشد. به عنوان مثال، دراین باره که آیا «ظهور نزدیک است»؟ باید گفت؛ براساس آموزه های اصیل اسلامی، منتظران امام عصر- ارواحنا له الفداء- نه فقط در فلان سال و فلان دوره، بلکه هر صبح و شام- صباحاً و مسائاً- در انتظار ظهورند و منتظر واقعی و راستین باید که از همه آلودگی ها، گناهان و دلبستگی های این جهانی دور بوده و هر صبح و شام، ظهور حضرتش را چشم به راه باشد. بنابراین، سخن درباره نزدیکی ظهور نیست که آرزوی همگان است، بلکه بنا به دلایل بسیار روشن دینی و عقلی تعیین وقت ظهور- توقیت- و نیز انطباق شخصیت های یاد شده در احادیث و روایات با شخصیت های حاضر در هر عصر و زمان، منع شده است، نه آن که چنین آرزو و احتمالی در میان نباشد، مگر نه این که همه مردم ایران و شیعیان جهان از ژرفای دل آرزو می کردند و براین باور بودند و بودیم که حضرت امام راحل(ره) پرچم انقلاب را به دست صاحب اصلی آن می سپارند و بعد از رحلت ایشان در این آرزو به سر می بریم و با تمام وجود از خدای مهربان می خواهیم که این مهم به دست مبارک رهبر معظم انقلاب به انجام برسد.
3- گفتنی است در طول تاریخ نه یک بار و دوبار، بلکه بارها اتفاق افتاده است که برخی از شخصیت ها را با شخصیت هایی که از آنها در احادیث و روایات به عنوان شخصیت های زمان ظهور یاد شده است، انطباق داده اند و این انطباق دادن ها برای جهان اسلام و عالم تشیع بی هزینه و خالی از آسیب نیز نبوده است. به عنوان یک نمونه نزدیک؛ در سال های اولیه جنگ تحمیلی از برادر عزیزمان سردار رحیم صفوی با عنوان شعیب بن صالح و یکی از سرداران سپاه امام زمان
- ارواحنا له الفداء- یاد می کردند و مدتی بعد آیت الله هاشمی رفسنجانی را شعیب بن صالح نامیدند و... درباره «سفیانی»، «سید یمنی»، «دجال» و برخی دیگر از شخصیت های زمان ظهور نیز نمونه هایی از این دست را می توان در تاریخ مکتوب- و نه حتی شفاهی- ملاحظه کرد. نمونه هایی که در زمان خود، باورهای کاذبی را در برخی از اذهان شکل دادند و بعضاً نیز بی آسیب نبوده اند.
4- تهیه کنندگان سی دی موسوم به «ظهور نزدیک است» بیشترین تلاش خود را به انطباق شخصیت «شعیب بن صالح» با آقای دکتر احمدی نژاد اختصاص داده اند که صرفنظر از شخصیت مردمی و قابل احترام آقای احمدی نژاد باید گفت:
الف: بررسی ها و تحقیقات مستند اسلام شناسان و عالمان برجسته دینی نشان می دهد در مجموعه احادیث و روایات، فقط 17 حدیث درباره «شعیب بن صالح» نقل شده است که غیر از 3 روایت، بقیه از طریق علمای عامه و اهل سنت روایت شده. و از 3 حدیثی که راویان شیعه نقل کرده اند، دو حدیث، فاقد رجال معتبر و اهل ثقه است و تنها یک حدیث که از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده مورد پذیرش قرار گرفته که در آن روایت نیز فقط به نام شعیب بن صالح و این که از یاران حضرت امام زمان- ارواحنا له الفداء- و از طایفه «بنی تمیم» است، اشاره شده و دیگر هیچ! (از تحقیقات مستند مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم با ذکر اسناد مربوطه). اکنون باید پرسید ویژگی ها و خصوصیاتی را که تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» به شعیب بن صالح نسبت داده و آن را در انطباق با آقای احمدی نژاد می دانند، از کجا آورده اند؟!
ب: بر فرض که آنچه در روایات غیرمعتبر درباره خصوصیات شعیب بن صالح آمده است، صحت داشته باشد! در این حالت، پرسش بعدی آن است که چه رابطه و مشابهتی میان ویژگی های «شعیب بن صالح» و «آقای احمدی نژاد» وجود دارد؟
تهیه کنندگان فیلم به اصطلاح مستند «ظهور نزدیک است» برای انطباق این خصوصیات به استدلال های دم دستی و متأسفانه بی پایه و اساسی متمسک شده اند. به عنوان مثال می گویند در روایات - همان روایات که شرح آن گذشت- آمده است که شعیب بن صالح یک فرمانده نظامی است و برای انطباق این ویژگی با آقای دکتر احمدی نژاد، استدلال می کنند که ایشان هم در جنگ تحمیلی حضور فعال داشته است! و یا وقتی در روایات مورد اشاره، شعیب بن صالح را با دکتر احمدی نژاد همنام نمی بینند، به این تفسیر من درآوردی متوسل می شوند که «شعیب» در لغت، مصغر - کوچک شده- کلمه «شعب» است و شعب به معنی مردم و خلق است و از آنجا که آقای احمدی نژاد یک رئیس جمهور مردمی است، بنابراین باید همان شعیب بن صالح باشد! این تفسیر به رای در حالی است که حتی در تفسیر آیات شریف قرآن نیز، ظاهر آیه، «سندیت» و «حجیت» دارد و کسی نمی تواند مفهوم و تفسیری را به آن نسبت بدهد که باظاهر آیه، مغایرت داشته باشد. بنابراین اگر مقصود از شعیب بن صالح، همان آقای احمدی نژاد بود باید نام ایشان در روایت می آمد و حال آنکه نام آقای احمدی نژاد «محمود» است و نام پدر مرحوم ایشان نیز «صالح» نبوده است. مطابق فرمول من درآوردی تهیه کنندگان سی دی یاد شده می توان گفت «سید» در لغت به معنی «آقا» است. آیا با این حساب می توان نتیجه گرفت که مثلاً «سید یمنی» ذکر شده در روایات ظهور، می تواند «سید» به معنای «از نسل رسول خدا(ص)» نباشد؟!... و قس علیهذا... این چه نوع استدلالی است؟!
گفتنی است در روایات ظهور نام خاص «سید خراسانی» و «سید یمنی» نیامده است و تنها به این که آن دو بزرگوار از نسل رسول خدا(ص)- سید- و از اهالی «خراسان» و «یمن» هستند اشاره شده و این دو فقره با «شعیب بن صالح» که نام ایشان آمده است- البته براساس همان روایات که به آن اشاره شد- متفاوت است.
5- در سی دی «ظهور نزدیک است» با همان استدلال کذایی از «ملک عبدالله» پادشاه اردن به عنوان «سفیانی» یاد شده است که دشمن قهار حضرت صاحب الزمان- ارواحنا له الفداء- است و مطابق روایات معتبر اساساً برای جنگ با آن حضرت خروج می کند.
خب! حالا باید از تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» پرسید؛ در کجای روایات آمده است که «شعیب بن صالح» از «سفیانی» برای حضور در جشن های نوروزی دعوت می کند؟! مگر قرار نیست شعیب بن صالح، فرمانده یا یکی از فرماندهان سپاه حضرت ولی عصر(عج) باشد بنابراین باید با «سفیانی» سر جنگ و ستیز داشته و او را یکی از اصلی ترین دشمنان حضرت بداند، پس چرا با این دشمن خونی حضرت صاحب الزمان- ارواحنا له الفداء- نرد دوستی می بازد و از وی به عنوان میهمان و برای حضور محترمانه در ایران اسلامی دعوت به عمل می آورد؟! با پوزش از برادر عزیزمان جناب آقای احمدی نژاد و صرفا از باب مزاح؛ باید گفت که ظاهرا «سفیانی» سی دی یاد شده بیشتر از شعیب بن صالح مورد اشاره در همان سی دی، به روایاتی که در سی دی آمده است اعتقاد دارد که- به قول آقای احمدی نژاد- اولا؛ دعوت شعیب بن صالح را نمی پذیرد! و ثانیا؛ به وزیر خارجه و رئیس مجلس حکومت خود دستور می دهد که علیه جمهوری اسلامی ایران و رئیس دولت آن موضع گرفته و بد و بیراه بگویند!!
6- تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» دست به اقداماتی زده اند که نشان می دهد این فیلم را با اغراض خاص و آلوده ای تهیه کرده اند. از جمله
- و فقط یکی از آن نمونه ها- حذف بخشی از کلام رهبر معظم انقلاب است. آنها در سی دی مورد اشاره برای اثبات نظر خود از کلام حضرت آقا مایه گذاشته و به نقل از ایشان آورده اند؛ «من با اطمینان کامل می گویم تحقق وعده الهی در راه است» و حال آن که رهبر معظم انقلاب بعد از اشاره به بیداری جهان اسلام می فرمایند؛
«من با اطمینان کامل می گویم این هنوز آغاز راه است و تحقق کامل وعده الهی یعنی پیروزی حق بر باطل و بازسازی امت اسلامی در راه است. نشانه این وعده تخلف ناپذیر در اولین و مهم ترین مرحله، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بنای بلند آوازه نظام اسلامی بود. احساس هویت و تشخص در اقلیت های مسلمان در بیشتر کشورهای غربی همه و همه نشانه های آشکار پیروزی اسلام در هماورد با دشمنان یعنی در قرن ۱۵ هجری است، ملت های مسلمان هنوز گردنه های دشواری پیش روی دارند».
همانگونه که ملاحظه می کنید، تهیه کنندگان سی دی یاد شده، بخش هایی از کلام رهبر معظم انقلاب را حذف کرده اند تا بتوانند از بخش تحریف شده، برای اثبات منظور خود استفاده کنند. توجه کنید آقا تاکید می کنند که «این هنوز آغاز راه است» و می فرمایند «ملت های مسلمان هنوز گردنه های دشواری پیش روی دارند»و این همه در همان پاراگراف از بیانات ایشان آمده است. اکنون باید گفت که آیا می توان تحریف سخنان رهبر معظم انقلاب را- که در همان سی دی از ایشان با عنوان «سید خراسانی» یاد شده است- اقدامی برخاسته از شوق ظهور و عشق به حضرت بقیه الله الاعظم(عج) دانست؟! و آیا نباید این اقدام و اقدامات مشابه دیگری از این دست را نشانه سوءنیت تهیه کنندگان و ترویج کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» تلقی کرد؟!
7- اشاره کردیم که طی 23 سال گذشته، از برخی شخصیت ها به عنوان «شعیب بن صالح» یاد شده بود، از جمله آیت الله هاشمی رفسنجانی، سردار رحیم صفوی و... البته هیچیک از کسانی که بر این باورها بودند مانند تهیه کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» برای اثبات نظر خود به تولید فیلم و توزیع گسترده آن در سطح کشور دست نزدند، بلکه تنها حدس و گمان خود را در محافل خصوصی مطرح می کردند و بدیهی است که نمی توان انطباق دهی آنان را ناشی از سوءنیت دانست و اگر چنین بود و قصد و غرض خاصی را دنبال می کردند، به تهیه فیلم و آسمان ریسمان کردن های آنچنانی روی می آوردند.
و اما، به عنوان یک نمونه، فرض کنید آنهایی که آیت الله هاشمی را با توجه به مواضع آن دوران ایشان، شعیب بن صالح می دانستند برای اثبات نظر خود فیلم و سی دی تهیه کرده و در سطح گسترده ای پخش می کردند و باز هم فرض کنید
- بر فرض محال- هیچکس هم به آن اعتراض نمی کرد. و نتیجه آن که آیت الله هاشمی رفسنجانی در اذهان عمومی با عنوان شعیب بن صالح یعنی یکی از فرماندهان سپاه حضرت حجت- روحی له الفداء- تلقی می شد. خب! با این حساب می توانید حدس بزنید که در جریان فتنه 88 چه اتفاقی می افتاد؟! آیا کسانی که باور کرده بودند آقای رفسنجانی شعیب بن صالح است، نظر و دیدگاه
- متاسفانه غیرقابل قبول ایشان- را نظر و دیدگاه حضرت صاحب الزمان(عج) تلقی نمی کردند؟!... بگذریم که... .
8- با توجه به هویت تهیه کنندگان و توزیع کنندگان سی دی «ظهور نزدیک است» که شواهد و قرائن فراوانی از وابستگی آنها به «حلقه حاشیه ساز دولت» حکایت می کند و نیز، با توجه به نکته ای که در بند 7 آمده است و سابقه شناخته شده ای که حلقه یاد شده دارد، به نظر می رسد فیلم «ظهور نزدیک است» یک ترفند سیاسی است که با هدف تبلیغات انتخاباتی برای یک جریان انحرافی تهیه و در سطح گسترده ای توزیع شده است. و تهیه کنندگان سی دی که از بی اعتمادی مردم نسبت به خود باخبرند، قصد داشته اند با توزیع گسترده آن ابتدا آقای دکتر احمدی نژاد را در اذهان عمومی همان «شعیب بن صالح» معرفی کنند و بعددر دوران انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و یا... با استناد به این که از افراد نزدیک به آقای احمدی نژاد و مورد وثوق و اطمینان ایشان هستند، لیست نامزدهای مورد قبول خود برای مجلس و یا نامزد ریاست جمهوری مورد نظر خود را، نامزد و نامزدهای مورد تایید حضرت بقیه الله الاعظم- ارواحنا له الفداء- جا بزنند!!
خوشبختانه دیروز حجت الاسلام والمسلمین آقاتهرانی، نماینده مجلس شورای اسلامی از مخالفت آقای دکتر احمدی نژاد با معرفی ایشان به عنوان شعیب بن صالح خبر دادند که از رئیس جمهور محترم جز این نیز انتظاری نمی رفت.
و بالاخره این که، براساس آموزه های غیرقابل تردید و مستحکم اسلامی و مخصوصاً دستور صریح و مکتوب- توقیع شریف- حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداء، ورودیه آن حضرت در دوران غیبت کبری، ولی فقیه است و مردم ایران با لطف و عنایت خدای مهربان نشان داده اند که در همه حال چشم دل و گوش جان به رهنمودهای آن بزرگوار دارند و همه جا از او به یک اشاره بوده است و از مردم به سر دویدن، از این روی مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان(عج)، را به هیچ نمی انگارند. مردم مسلمان ایران و امروزه، همه ملت های مسلمان نه فقط به فراست و دیانت بلکه به تجربه نیز دریافته اند که تنها در رکاب ولی فقیه از بد حادثه و ترفندهای شیطانی در امانند...
حسین شریعتمداری

مخمصه در لیبی

بسمه تعالی 


اکنون بیش از 3 هفته از زمانی که آمریکایی ها حمله به لیبی را آغاز کردند می گذرد. با وجود اینکه برخی تحلیلگران انتظار داشتند موضوع با یک «پیروزی قاطع و سریع» خاتمه پیدا کند (همانطور که دولت بوش در استراتژی نظامی 2025 ایالات متحده نوشته بود)می بینیم که نه تنها مسئله حل نشده بلکه آخرین اطلاعات از تظاهر به نوعی بن بست نظامی غیر قابل عبور در لیبی حکایت می کند که آمریکا و ناتو قادر به حل آن نیستند.
قبل از اینکه درباره مشخصات این بن بست چیزی بگوییم اشاره به این موضوع ضروری است که حمله آمریکا به لیبی دلایل متعددی داشته است اما یکی از مهم ترین این دلایل همانطور که مقام های آمریکایی خود گفته اند این بوده که می خواستند پیامی به ایران بفرستند. نگاهی به مباحثات درونی تیم امنیت ملی اوباما قبل از حمله به لیبی که اندکی از آن به بیرون درز کرده نشان می دهد یکی از استدلال های موافقان حمله این بوده است که اگر آمریکا بتواند با یک حمله سریع و برق آسا کار قذافی را یکسره کند آن وقت این پیام برای ایران هم ارسال خواهد شد که توان آمریکا وقتی اراده کرده باشد دشمنی را شکست بدهد مقاومت ناپذیر است و لذا بهتر است ایران هم دست از سرسختی بردارد و پای میز مذاکره بیاید. بنجامین جی رودز معاون مشاور امنیت ملی اوباما در امور ارتباطات راهبردی روز 15 فروردین این موضوع را اینگونه بیان کرده است: «توانایی به کار گرفتن این شکل نیرو در منطقه با چنین سرعتی حتی با وجود اینکه ماموریت های نظامی دیگری در عراق و افغانستان جریان دارد همراه با ماهیت این ائتلاف گسترده پیامی بسیار قوی درباره توانایی های نظامی و دیپلماتیکی ما به ایران می فرستد.» حالا سوال این است که صرف نظر از اینکه دولت اوباما چه قصدی داشته، واقعا ایران از حمله آمریکا به لیبی چه پیامی دریافت کرده است؟ آیا این حمله باعث شده ایران آمریکا را قدرتمندتر احساس کند؟آنچه عملا در لیبی در حال وقوع است کاملا خلاف این است. آرایش صحنه اینگونه است:
اول- آمریکا به 3 دلیل تمام قد و با تمام قوا به بحران لیبی ورود نکرده و اساسا نمی تواند بکند. دلیل نخست این است که باراک اوباما که مبارزات انتخاباتی اش را از هفته گذشته آغاز کرده به خوبی می داند آغاز یک جنگ دیگر در جهان اسلام که احتمال دارد به مداخله زمینی و نهایتا یک درگیری تمام عیار ختم شود به لحاظ انتخاباتی برای او سم مهلک است. مهم ترین دغدغه مردم آمریکا اکنون -همان طور که در انتخابات سال گذشته کنگره نشان دادند- مسائل داخلی بویژه مسائل اقتصادی است و در این شرایط هیچ چیز برای اوباما ناگوارتر از این نیست که رای دهندگان آمریکایی به این نتیجه برسند که او جان سربازان آمریکایی و پول بی زبان مالیات مردم را صرف جنگی در لیبی می کند که اساسا معلوم نیست چه نفع مشخصی برای آمریکا دارد. دلیل دوم گرفتاری بیش از حد ارتش آمریکا در عراق و افغانستان و ضعف سرفرماندهی نیروهای آمریکایی در شاخ آفریقاست. عملیات پروازی آمریکا علیه لیبی از روی فقط یک ناو هواپیمابر در دریای مدیترانه هدایت می شود که به وضوح ناکافی است. رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا پیش از شروع حمله به صراحت خطاب به نمایندگان کنگره گفته بود که انجام یک عملیات موفق علیه لیبی که از جمله مستلزم نابود کردن کامل دفاع هوایی ارتش قذافی است و برای این کار به نیرویی بیش از آنچه اکنون آمریکا در منطقه دارد نیاز است. دلیل سوم، مخالفت واضح و بسیار شدید گیتس با درگیر شدن ارتش آمریکا در یک عملیات نظامی تمام عیار علیه لیبی است. او روز پنج شنبه گذشته در سنا تاکید کرد که مطلقا عقیده ندارد ارتش آمریکا باید چنین ماموریتی را به دوش بگیرد و بعد هم با زبانی کنایه آمیز گفت اگر مردم آمریکا می خواهند ارتش این ماموریت را انجام بدهد، باید پولش را بدهند!
دوم- مسئله دوم مربوط به ضعف جدی و تقریبا غیرقابل رفع مخالفان داخلی قذافی است که باعث شده توان غلبه بر ارتش منسجم و همچنان گوش به فرمان سرهنگ را نداشته باشند. ضعف های عمده جبهه مخالف را چنین می توان فهرست کرد: 1- مخالفان فاقد رهبری موثر هستند و تقریبا هیچ چهره سرشناس و قابل اتکایی در میان آنها دیده نمی شود. اگرچه این افراد به آمریکا قول داده اند که در دوران پس از قذافی به منافع آن وفادار خواهند بود اما روشن است که این مخالفان به اندازه کافی معتبر دانسته نمی شوند همچنان که هیچ نماینده ای از آنها به نشست اخیر لندن دعوت نشد. 2- مخالفان سلاح کافی برای غلیه بر ارتش مجهز قذافی را ندارند. یکی از مخمصه های راهبردی آمریکایی ها این است که از یک سو می دانند مخالفان به اندازه کافی مجهز نیستند و از سوی دیگر در این باره که آیا باید مخالفان را تجهیز بکنند یا نه قادر به تصمیم گیری نیستند. بهانه اصلی هم این است که برخی از چهره های برجسته نظامی و امنیتی آمریکا عقیده دارند آمریکا اساسا شناخت درستی از ترکیب نیروهای معارض قذافی ندارد و تحت این شرایط مسلح کردن معترضان ممکن است مستقیما به معنای مسلح کردن دشمنان آمریکا باشد. وجود گزارش هایی بویژه از جانب منابع روس مبنی بر اینکه نیروهای عمل کننده در برخی از جبهه های مهم درگیری اعضای القاعده هستند این تحلیل را تقویت کرده است. اگر چه روس ها بنا به دلایلی ترجیح می دهند که حامی قذافی باقی بمانند و نظر آنها درباره حضور رگه هایی از القاعده در میان مخالفان یعنی همان ادعای اولیه قذافی به بررسی بیشتر نیاز دارد.
جمعی از نمایندگان کنگره آمریکا روز دوشنبه 15 فروردین به دولت هشدار دادند قبل از ارائه هرگونه کمک تسلیحاتی به مخالفان قذافی باید ابتدا به اندازه کافی درباره آنها اطلاعات کسب کند. مایک راجرز نماینده حزب جمهوریخواه در مجلس نمایندگان که ریاست کمیته اطلاعات مجلس نمایندگان را نیز به عهده دارد می گوید: «در میان رده های انقلابیون احتمال دارد رگه هایی از القاعده دیده شود و نیروهای ائتلافی ناتو باید پیش از مسلح کردن انقلابیون در مبارزه با معمر قذافی رهبر لیبی، محتاط عمل کنند.» هری رید رهبر اکثریت در سنا نیز خواستار سیاست انتظار و مشاهده پیش از دادن سلاح های بیشتر به نیروهای مخالف در لیبی شده و گفته است: «فکر می کنم در این مرحله واقعا نمی دانیم رهبران انقلابیون چه کسانی هستند.» جیمز جونز مشاور امنیت ملی سابق اوباما هم که پاییز گذشته کاخ سفید را ترک کرد در این باره که آیا مردم لیبی باید مسلح شوند به سی ان ان گفته است: «نخستین کاری که باید صورت گیرد این است که بفهمیم آنها چه کسی هستند. آمریکا هنوز این کار را انجام نداده است.» یکی از نگرانی های عمده دیگر درباره مسلح کردن مخالفان قذافی در لیبی هم این است که برخی کارشناسان اطلاعاتی در غرب می گویند اگر این مخالفان واقعا اعضای القاعده باشند آن وقت می توانند بعد از آنکه خود را با سلاح های آمریکایی تجهیز کردند، دور جدیدی از حملات به خاک آمریکا و بویژه اروپا را آغاز کنند و آن وقت است که فاجعه بزرگ رخ خواهد داد. این یکی از مواردی است که ظاهرا به نظر می رسد آمریکایی ها قادر به جمع و جور کردن آن نیستند. 3- و مسئله سوم در مورد مخالفان، آماتور و غیرحرفه ای بودن آنهاست. اطلاعات موجود نشان می دهد فقط کمی کمتر از هزار تن از انقلابیون عضو سابق ارتش قذافی هستند و بقیه فقط مردانی هستند که تفنگ دارند و در نتیجه افرادی که بتوانند در کوتاه مدت در قالب یک ارتش چریکی منسجم شوند هنوز شناسایی نشده اند. قبایل لیبی هم که مردان مسلح آموزش دیده در اختیار دارند هنوز به قذافی پشت نکرده اند و به نظر می رسد تنها زمانی این کار را خواهند کرد که احساس کنند چاه های نفت در حال آسیب دیدن است و ممکن است در آینده پولی به آنها نرسد. آمریکایی ها هم که ظاهرا برای آینده نفت لیبی کیسه دوخته اند هیچ علاقه ای به حمله به بخش نفتی لیبی از خود نشان نمی دهند.
سوم- و موضوع سوم اختلاف شدید و تقریبا غیرقابل حل درون کشورهایی است که به لیبی حمله کرده اند. آمریکا 10 فروردین فرماندهی عملیات علیه لیبی را به ناتو واگذار کرده و ناتو هم فاقد توان منسجم کردن دیدگاه های خود برای یک طرح ریزی عملیاتی واحد است. از یک طرف روشن است که آمریکایی ها اول ائتلاف درست کرده اند بدون آنکه درباره مسائل نظامی بحث کنند و حالا که نوبت به این مسائل رسیده با دیدگاه های متضاد و غیر قابل جمعی مواجعه شده اند. مثلا در باره موضوع مسلح کردن مخالفان که در بالا به آن پرداختیم آمریکایی ها گفته اند موضوع را بررسی می کنند اما آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو گفته است که این مسئله قطعا منتفی است. از طرف دیگر آمریکایی ها به دلیل ملاحظات داخلی نمی خواهند نقش اول را در درگیری علیه لیبی داشته باشند اما اکنون کاملا روشن شده که اگر آمریکا به مداخله زمینی در لیبی نپردازد تکلیف جنگ به این زودی ها یکسره نخواهد شد و این احتمال وجود دارد که لیبی هم مانند افغانستان به باتلاقی برای ناتو تبدیل شود.
به این ترتیب است که آشکارا می توان دید لیبی به مخمصه ای غیرمنتظره برای آمریکا تبدیل شده است. آمریکایی ها که خیال می کردند با شکست سریع قذافی هم پیامی کوبنده به ایران می فرستند، هم ملت های منطقه را متقاعد می کنند که سابقه حمایت آنها از دیکتاتورها را فراموش کنند و هم برای شرکت های نفتی خود کار و کاسبی جور می کنند حالا دریافته اند که لقمه ای بسیار بزرگتر از دهانشان برداشته اند. نتیجه چیست؟ مسلما خوی وحشی گری آمریکایی ها به آنها اجازه نمی دهد که به اشتباه خود اعتراف کنند و به همین دلیل هم به عادت قدیمی خود یعنی معامله پشت پرده با دیکتاتورها روی آورده اند. یک مقام ارشد آمریکایی در حاشیه کنفرانس لندن گفته است: این احتمال که عملیات نظامی در لیبی به بن بست برسد جدی است و یکی از سناریوها این است لیبی به دو منطقه شرق و غرب تجزیه شود! و شما خود حدیث مفصل بخوانید از ...
مهدی محمدی