عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

عروه الوثقی

حضرت امام خمینی (ره): آنها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند.

پرسش های بی پاسخ

 بسمه تعالی 

بصیرت:عصر همان روزی که روح ملکوتی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به ملکوت اعلی پر کشید، تعدادی از سران و تأثیرگذاران در امور کشور در اندرونی بیت امام جمع شده تا صحت خبری که از ساعاتی پیش دهان به دهان می‌گشت مطلع شوند، آنان به خود این امید را می‌دادند که شاید این خبر شایعه‌ای بیش نباشد ولی ...

در میان آنان کسی که بیش‌تر نا آرامی می‌کرد، شیخی عمامه به سر بود که سر بر ستون می‌کوبید و ناله‌ی امام کو، سر می‌داد. ایرانیان وقتی تصاویر ضبط شده‌ی آن شب را از رسانه‌ی ملی تماشا می‌کردند به واقعیت راستین این مرد پی بردند. از آن زمان که شیخ «مهدی کروبی» سر بر ستون بیت امام می‌کوبید و ندای امام کو سر می‌داد بیش از 20 سال نگذشته بود که وی این بار تیشه برداشته و بر ستون‌های همان انقلابی می‌زد که امام، رهبرش بود و وی بارها برای پیروزیش به زندان افتاده بود.مهدی کروبی زمانی دبیر کل تشکلی بود که بزرگ‌ترین افتخار خود را حرکت در مسیر امام می‌دانست و بر این قائل بود که اسلام ناب محمدی لباسی است که تنها بر قامت آنان دوخته شده و دیگران را در این لباس سهمی هرچند کوچک نیست.در بررسی تاریخچه‌ی‌ مجمع روحانیون مبارز و تأمل در افکار اعضای شاخص و برجسته‌ی این تشکل روحانی به ابهامات و سؤالاتی سهل و ممتنع برخورد می‌کنیم که پاسخ به آن‌ها از منظری ساده و از جهتی دیگر بسیار مشکل است. در این نوشتار به اختصار چندین سؤال را مطرح خواهیم کرد، باشد که آگاهان بدان پاسخ گفته و ابهامات را از بین ببرند.

1 ـ روحانیون مبارز با شعار اسلام ناب محمدی که برگرفته از سخنان گهربار امام امت بود پای به صحنه گذاشت و در انتخابات مجلس سوم با استفاده از همین شعار، رقیب [جامعه‌ی روحانیت مبارز] را تابع اسلام آمریکایی شمرده و در انتخابات پیروز گشت. سؤال اینجاست که این شعار تا چه اندازه با واقعیت منطبق بوده و تا چه اندازه چپ‌های آن زمان از آن به عنوان حربه‌ای علیه رقیب بهره می‌بردند؟«ابراهیم اصغرزاده» یکی از چپ‌های دهه‌ی 60 ، این‌گونه به سؤال طرح شده، پاسخ می‌گوید: «این حربه یک تیغ دودم بود و ما توجهی به این مسأله نداشتیم، ما در آغاز مجلس سوم آن چنان از اسلام ناب محمدی یک بت ساختیم و لباس اسلام آمریکایی را بر تن تمام مخالفان خودمان پوشاندیم که در انتخابات مجلس چهارم عده‌ای دیگر همین لباس را بر تن ما پوشاندند. ما شدیم ملقب به طرفداری از اسلام آمریکایی و حالا منتقدان ما طرفدار اسلام ناب بودند. چرخ پوپولیسم گاهی ارابه‌ران را هم زیر می‌گیرد و ما به این مسأله بی‌توجه بودیم. پاشنه‌ی آشیل ما در مجلس سوم همین جا بود. ما نباید جریان میانه را از خودمان می‌راندیم چراکه حذف آنها می‌توانست موجب رادیکالیزه شدن فضا شود.» [1]

باید منتظر پاسخ دیگران نیز بود.

2 ـ «حجت‌الاسلام محمدموسوی‌خوئینی‌ها»، از اعضای شاخص مجمع روحانیون مبارز است. وی جزو اولین اعضای شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز محسوب می‌شود. زندگی وی نقاط مبهم و سؤال برانگیز فراوانی دارد. فرزند سوم شهید مطهری تأکید دارد که گروهک فرقان متاثر از افکار کسانی چون آقای موسوی‌خوئینی‌ها بوده‌اند: «من معتقدم این‌ها بیش‌تر متأثر از افرادی چون موسوی‌خوئینی‌ها و دکتر پیمان بودند و همین طور از نهضت آزادی خارج از کشور و دکتر یزدی و قطب زاده و جزواتی که از طرف آنها می‌آمد.» [2]

بخشی از مبارزان انقلاب نیز عنوان می‌کنند که «شهید مطهری» معتقد بود منبرهای موسوی‌خوئینی‌ها گروه فرقان را پرورش داده است. حجت‌الاسلام جعفر شجونی، عضو جامعه‌ی روحانیت مبارز، هم در اظهاراتی صریح‌تر عنوان کرده شهید مطهری حتی گفته که خوئینی‌ها، مارکسیست شده است.» [3]

«هاشم صباغیان» که یکی از اعضای نهضت آزادی است نیز در این زمینه می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های بارز شهید مطهری این بود که پس از مطالعه و تحقیق درباره‌ی مطلبی اگر به یقین می‌رسید، پافشاری و ایستادگی می‌کرد. یکی ز آن موارد، همین تحلیل‌های اگر نگوییم مارکسیستی، باید بگوییم چپ‌گرایانه و غیرتوحیدی از قرآن بود.»

روحانیون مبارز با شعار اسلام ناب محمدی که برگرفته از سخنان گهربار امام امت بود پای به صحنه گذاشت، سؤال اینجاست که این شعار تا چه اندازه با واقعیت منطبق بوده و تا چه اندازه چپ‌های آن زمان از آن به عنوان حربه‌ای علیه رقیب بهره می‌بردند؟

آن موقع برخی از همین دوستان روحانی ما به مرحوم مطهری حمله می‌کردند و می‌گفتند: «آقای خوئینی‌ها دارد جوان‌ها را جذب می‌کند چرا می‌گویید تفسیرهای او درست نیست؟» ایشان در پاسخ می‌گفت: «باید جوان‌ها را با پایه‌ریزی صحیح جذب کنیم، اگر این پایه‌ها صحیح نباشد در آینده گرفتار این‌ها خواهیم شد.» [4]

تا چه اندازه روحانیون مبارز از سوابق فکری موسوی‌خوئینی‌ها آگاه بوده‌اند، سؤالی است که می‌شود، پرسید. آن چه که روشن است تعدادی از روحانیون مبارز همانند آقای کروبی از این سوابق آگاهی کامل داشته و با این وجود وی را در حلقه‌ی اول مجمع روحانیون مبارز پذیرفته‌اند. ابهامی که شاید گذر ایام پرده از روی آن بردارد.

3 ـ نگاهی هرچند گذرا به بیانیه‌های مجمع روحانیون مبارز که در وب‌سایت این تشکل نیز قابل دسترسی است، نشان می‌دهد روحانیون مبارز دهه‌ی نخست انقلاب و نیز تا اواسط دهه‌ی 70 ، گرایشات شدید ضد امپریالیستی داشته‌اند. بیانیه‌ی روحانیون مبارز درباره‌ی دشمنی آشتی ناپذیر ایران با آمریکا که در شهریور ماه سال 68 منتشر شد، نمونه‌ای آشکار از این موارد است.

روحانیون مبارز در بیانیه‌ی خود تأکید کرده بودند که دشمنی آمریکا با ما و آشتی ناپذیری انقلاب و مردم ما با آمریکا ناشی از یک سوءِتفاهم سیاسی نیست تا با مذاکره یا تهدید و تطمیع آمریکا و یا با پادرمیانی این و آن از میان برود بلکه، ریشه در ماهیت جنایت‌کار حکومت‌های آمریکایی از یک‌سو و ذات الهی و مردمی انقلاب اسلامی از سوی دیگر دارد.

این سخنان در حالی است که چند سال بعد و به گفته‌ی «سیدحمید روحانی» از اعضای سابق روحانیون مبارز، با روی کار آمدن «سیدمحمد خاتمی» در سال 76 رویکرد ضد آمریکایی این تشکل، دچار دگرگونی شد. دبیرکل مجمع روحانیون مبارز، اردیبهشت ماه سال 78 در پاسخ به این سؤال که نظر شما درباره‌ی رابطه با آمریکا چیست؟ می‌گوید: «در این مورد 3 نظریه وجود دارد: اول رابطه، دوم مذاکره و سوم تشنج زدایی که بنده به تشنج زدایی معتقدم و البته معتقدم بحث رابطه یا نداشتن رابطه بحثی کارشناسی است که باید کارشناس‌ها بنشینند طرفین هم باشند و در محیطی که حالت سیاسی نداشته باشد، حرف‌ها را بزنند.»

وی می‌گوید: «برخی معتقدند که سخن امام پیرامون رابطه با آمریکا و تشبیه آن به رابطه‌ی گرگ و میش اکنون تغییر کرده و رابطه‌ی ما با آمریکا در زمان حال رابطه‌ی شیر و گرگ است که این هم نظری است.»

سؤال اینجاست که چگونه شد دشمنی آشتی ناپذیر ایران اسلامی با آمریکای جهان‌خوار در مدت کم‌تر از یک دهه، رنگ باخت و دبیر کل روحانیون مبارز از تشنج زدایی میان ایران و آمریکا سخن می‌گوید.

4 ـ فروردین ماه سال 68، پایان روندی طولانی بود که منجر به برکناری «آیت الله منتظری» از قام مقامی رهبری شد. در این برهه اعلام استعفای آیت الله منتظری از مقام نیابت رهبری و تحولات مربوط به این امر انگیزه‌ی صدور بیانیه‌ای از سوی روحانیون مبارز تهران شد که در آن نظرها و دیدگاه‌های این جمعیت درباره‌ی موضوع مورد بحث به تفضیل آمده بود.

در بخش‌هایی از این بیانیه می‌خوانیم: «امام بارها بزرگان و مسؤولان را نسبت به اطرافیان و عوامل نفوذی در بیوت و دستگاه‌ها مورد هشدار قرار داده‌اند... رهبری نظام اسلامی باید به اصالت انقلاب اسلامی و رسالت مبارزه و فداکاری برای حاکمیت اسلام و جهاد دایم برای کوتاه کردن دست اجانب و چپاول‌گران معتقد باشد. ... رهبری واقعی آینده‌ی نظام در جایی می‌تواند استقرار یابد که کانون سرشار از روحیه‌ی مبارزه با استکبار شرق و غرب و احساس تعهد نسبت به سرنوشت مسلمانان باشد .... دشمن هیچ‌گاه از طرح‌های اطلاعاتی و نفوذی برای ضربه زدن به انقلاب غافل نخواهد ماند و بیش‌ترین سرمایه‌گذاری را نسبت به مراکزی می‌کند که نقش تعیین کننده در سرنوشت جامعه دارند. ... مهم‌ترین عاملی که امام را بر آن داشت تا نظر خود را نسبت به آینده‌ی رهبری اعلام کند همین خطری بود که نفوذ ناپاکان و ایادی دشمن در بالاترین و مقدس‌ترین مرکز، نظام، اسلام و انقلاب را تهدید می‌کرد و متأسفانه آیت‌الله منتظری نسبت به آن توجه خاص مبذول نداشتند و در نتیجه بیت بالاترین مقام معنوی بعد از مقام رهبری کانون امید تمامی دشمنانی شد که در جنگ، ترور و مبارزه‌ی سیاسی و تبلیغی با جمهوری اسلامی نا امید شده بودند .... با کمال تأسف درحالی نسبت به اجرای احکام اسلامی در مورد جنایتکاران منافق و آدمکشان محارب احساس ترحم می‌شد که در همان حال نه تنها نسبت به جنایت افرادی چون «مهدی هاشمی» و باند تبهکار وی که با قساوت مخالفان فکری خود از روحانی و غیر روحانی را به قتل می‌رساندند و با جعل و انتشار اسناد دروغین نیروهای متعهد و انقلابی را ترور شخصیت می‌کردند، از سوی ایشان حساسیّتی نشان داده نمی‌شد بلکه همواره از آنان حمایت می‌کردند و بیت ایشان پناهگاه و یکی از مراکز خراب‌کاری آنان به شمار می‌آمد. .... بعضی نقطه ضعف‌ها زمینه‌ی مساعدی را فراهم آورد تا دشمنان نفوذی، طرح انفصال آیت الله منتظری از نظام و ایجاد تفرقه در صفوف طرفداران انقلاب و طرح نزدیک کردن لیبرال‌های شکست خورده و گروهک‌های رسوا را به قائم مقام رهبری به پیش ببرند.»

بیانیه‌ی صریح روحانیون مبارز درباره‌ی برکناری آیت الله منتظری توسط امام خمینی(ره) جای هیچ‌گونه تفسیر و تأویلی ندارد، بی آن که نقاط ضعف مطرح شده در این بیانیه موضوعیت خود را از دست دهند، مواضع روحانیون مبارز در قبال آیت الله منتظری دچار دگرگونی شده است.سایت «سحام نیوز» ارگان تبلیغاتی «حزب اعتماد ملی» اردیبهشت ماه سال 88 مدعی شد، «آیت‌الله منتظری» از کاندیداتوری «کروبی» در انتخابات ریاست جمهوری، حمایت کرده است.

سؤال اینجاست که چگونه شد دشمنی آشتی ناپذیر ایران اسلامی با آمریکای جهان‌خوار در مدت کم‌تر از یک دهه، رنگ باخت و دبیر کل روحانیون مبارز از تشنج زدایی میان ایران و آمریکا سخن می‌گوید.

به گزارش این پایگاه خبری، آیت الله منتظرى در جمع دوستان و نزدیکان خود در پاسخ به این سؤال که شما از کدام کاندیدا در این دوره حمایت مى‌کنید، گفته است: «اگر نظر شخصى مرا مى‌خواهید من از آن کسى حمایت خواهم کرد که هم اکنون عمادالدین باقى از او حمایت مى‌کند.» [5] «عمادالدین باقى» حمایت رسمى خود را از مهدى کروبى اعلام کرده بود. هر چند این خبر به زودی تکذیب شد [6] ولی امید کروبی به حمایت آیت‌الله منتظری، نشان از این داشت که چپ سنتی دچار یک دگردیسی تمام عیار در اعتقادها و آرمان‌ها شده است.

در جریان حوادث پس از انتخابات، آیت‌الله منتظری با انتشار بیانیه‌های متعددی از فتنه‌گران حمایت کرد. مهدی کروبی به عنوان یکی از اعضای شاخص طیف چپ سنتی از این حمایت‌ها بی‌نصیب نماند.

مهدی کروبی برای جبران این حمایت‌ها با نگارش نامه‌ای به آیت‌الله منتظری از حمایت‌های وی از خویش در حوادث پس از انتخابات تقدیر کرد. در بخشی از این نامه آمده است: «از این‌که به خاطر برخی حوادث و تعرضات پیش آمده بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری برای اینجانب از این حقیر تفقد نمودید و طی نامه‌ها و بیاناتی اظهار تأسف فرمودید، لازم دانستم بدین وسیله تشکر و قدردانی خود را اعلام دارم.»ورود آیت‌الله منتظری در مسایل سیاسی در حالی بود که امام خمینی(ره) طی نامه‌ی شدید اللحنی از وی خواسته بود «از آن‌جا که ساده لوح هستید و به سرعت» تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.»

پس از وفات آیت‌الله منتظری نیز کروبی با انتشار بیانیه‌ای شگفت‌انگیز تعابیر عجیبی درباره‌ی وی به کار برده ‌است. در بخشی از بیانیه‌ی کروبی آمده است:«آن فقیه عالی مقام به پیروی از امام راحل (ره) حکومت اسلامی را با قرائت مردم سالاری دینی متکی به آرای مردم از متن کتاب و سنت استنباط و استخراج نمود و تا آخرین لحظه‌ی حیات در دفاع از آزادی و استقلال کشور و از حریم دین و مذهب درنگ نکرد». [7]

مجمع روحانیون مبارز نیز با انتشار بیانیه‌ای آیت‌الله منتظری را جامع علوم عقلی و نقلی دانست [8] ومدعی شد:آیت‌الله منتظری با همه‌ی فراز و نشیب‌های دوران زندگی تا پایان عمر نسبت به پیشوای نهضت و انقلاب حضرت امام خمینی(ره) با تجلیل و احترام شایسته یاد کرد.»گویی از منظر روحانیون مبارز، امام خمینی(ره) ظلمی فاحش در حق آیت‌الله منتظری مرتکب شده بود که وی کریمانه تا روزهای آخر عمر خویش از آن گذشت کرده و دم بر نیاورده بود! روحانیون مبارز در عین حالی که از ارادت به راه امام سخن می‌گویند با تمامی دشمنان عقیدتی ایشان، پیمان دوستی بسته‌اند.


5 ـ رابطه‌ی روحانیون مبارز با «نهضت آزادی» نیز یکی از نقاط مبهمی است که ذهن‌ها را مشغول کرده است. حمایت نهضت آزادی از کاندیدای مجمع روحانیون مبارز ـ سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی ـ درحالی است که امام خمینی (ره) در پاسخ به نامه‌ی یکی از اعضای شاخص روحانیون مبارز ـ محتشمی‌ پور ـ این گروه را طرفدار جدی وابستگی کشور به آمریکا خوانده‌اند.

در بخشی از نامه‌ی امام خمینی (ره) به آقای «محتشمی پور» آمده است: «اگر خداوند متعال عنایت نفرموده بود و اینان مدتی دیگر در حکومت موقت باقی می‌ماندند ملت‌های مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می‌زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‌خورد، که قرن‌ها سر، بلند نمی‌کرد. امام خمینی(ره) در بخش دیگر این نامه‌ی تاریخی متذکر شده اند: نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند. [9]

مهدی کروبی در آن دوران که مدعی خط و راه امام بود درباره‌ی نهضت آزادی گفته: «از جمله جمعیتی که این روزها نق زدن را شروع کرده است و ورق پراکنی می‌کند، نهضت آزادی است ... مسؤولین و مردم دارند تلاش می‌کنند تا بدبختی‌هایی که شما [نهضت آزادی] برای مردم ایجاد کرده‌اید از بین ببرند. مگر شما نبودید که کردستان را از دست دادید؟ مگر شما نبودید که پاسداران را از سنندج بیرون کردید؟ مگر شما نبودید که به «جلال برادر عزالدین» گمراه در اسفند 58 اسلحه دادید و آن‌ها روز بعد به پادگان سنندج حمله کردند؟ مگر شما نهضت آزادی نبودید که با ولایت فقیه مخالفت کردید؟ شما نبودید که با مجلس خبرگان مخالفت و بر علیه آن توطئه کردید؟ مگر شما نبودید که به این گروهک‌ها آن‌قدر آزادی دادید که ما هنوز از دست این‌ها مصیبت می‌کشیم؟ مگر شما نبودید که داشتید انقلاب را منحرف می‌کردید و یک خیانتی به تاریخ می‌نمودید؟ مردم انقلاب کرده بودند و شما با شعارهای ملی‌گرای خود داشتید انقلاب را منحرف می‌کردید. مردم شعار اسلام را داده‌اند و به جمهوری اسلامی رأی دادند و آن وقت که سفره باز شد شما می‌آیید و اسم ملی روی آن می‌گذارید؟... بسیاری از بدبختی‌هایی که الان وجود دارد از شما است، این کمبودها، خون‌ریزی‌ها و این جنگ، ضایعاتی است که شما برای ملت به وجود آورده‌اید، شما از کی این‌طور مردم دوست شده‌اید؟!» [10]

حمایت نهضت آزادی از کاندیدای مجمع روحانیون مبارز ـ سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی ـ درحالی است که امام خمینی (ره) در پاسخ به نامه‌ی یکی از اعضای شاخص روحانیون مبارز ـ محتشمی‌ پور ـ این گروه را طرفدار جدی وابستگی کشور به آمریکا خوانده‌اند.

16 سال بعد از این سخنان تند و تیز کروبی در جایگاه دبیرکل مجمع روحانیون مبارز برای تبرئه‌ی جبهه‌ی ملی و با تحریف آشکار سخنان حضرت امام خمینی(ره) می‌گوید: «امام هرگز مصدق را تکفیر نکرد و به دنبال برخی گزارش‌ها که به امام رسیده بود، امام تنها هشدار دادند که کاری نکنید که من ایشان را مسلمان هم ندانم!» [11]

توجه به سخنان امام خمینی(ره) به خوبی نشان می‌دهد که کروبی برای تبرئه‌ی ملی‌گراها به چه تحریف آشکاری دست زده است: «این‌ها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به او زدند اسمش را آیت‌الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که این‌ها فخر می‌کنند به وجود او (مصدق)، او هم مسلم نبود ... من عرض کردم که این دیگر مخالفت به شخص نیست این سیلی خواهد خورد و اگر مانده بود، سیلی را بر اسلام میزد.» [12]

از سوی دیگر سخنان کروبی درباره‌ی لزوم محاکمه‌ی اعضای نهضت آزادی در حالی است که این گروهک غیرقانونی در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 از هردو نامزد اصلاح طلب یعنی کروبی و موسوی حمایت کرده است. [13]

سایت «تغییر» متعلق به تیم کروبی نیز در همان زمان از دیدار معاون اول کروبی یعنی «غلام‌حسین کرباسچی» با رییس گروهک نهضت آزادی خبر داد. سایت تغییر مدعی شده بود این‌گونه ملاقات‌ها تا روز برگزاری انتخابات ادامه خواهد داشت. [14] «ابوالفضل بازرگان»عضو شورای مرکزی نهضت آزادی نیز درباره‌ی این دیدار گفته بود: «عملکرد و تلاش‌های مهدی کروبی کاندیدای اصلاح طلب دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری منجر به ترمیم اعتماد از دست رفته‌ی مردم می‌شود.» وی مدعی شد: «در دیدار کرباسچی با ابراهیم یزدی مقرر شد اگر نهضت آزادی سؤالی درخصوص اهداف و برنامه‌های آقای کروبی و یا طرحی برای ستاد ایشان داشت، اعلام کند.» [15] بعد از انتخابات نیز نهضت آزادی از مواضع ساختارشکنانه‌ی کروبی به شدت حمایت کرد. در این راستا فروردین ماه سال 1389 تعدادی از عناصر گروهک ملی – مذهبی و بقایای نهضت غیرقانونی آزادی به دیدار کروبی رفته و از ایستادگی و مقاومت کروبی در برابر نظام از وی قدردانی کردند. کروبی نیز در این دیدار از اعضای نهضت آزادی قدردانی کرده و خواستار هم‌گرایی بیش‌تر معترضین به نظام شده بود .» [16]

با این وجود روحانیون مبارز باید پاسخ‌گوی این سؤال باشند که در طول 20 سال بعد از وفات امام دچار چه تغییراتی شده‌اند که نهضت به اصطلاح آزادی با آن‌ها احساس هم‌زاد پنداری کرده و از کاندیدای روحانیون، حمایت می‌کند.

6 ـ رابطه‌ی عقیدتی روحانیون مبارز با ولایت مطلقه‌ی فقیه نیز یکی از ابهاماتی است که اعضای شاخص این تشکل باید به آن پاسخ گویند. 20 سال پیش زمانی که اعضای این تشکل روحانی قصد انشعاب از جامعه‌ی روحانیت مبارز را داشتند به دنبال تأییدیه‌ی امام رفتند، چرا که بدون تأیید ایشان کار خود را نامشروع می‌دانستند. مهدی کروبی در این رابطه می‌گوید: «ما پس از اطمینان از رضایت خاطر ایشان [امام] بود که اقدام کردیم که بدون آن کار خود را مشروع نمی‌دانستیم.» [17]

موسوی خوئینی‌ها نیز گفته بود:

مهم‌ترین علت تشکیل روحانیون مبارز ، اجرا و پیاده کردن نقطه نظرات حضرت امام می‌باشد." [18] برابر ماده‌ی 18 اساسنامه‌ی مجمع روحانیون مبارز نیز التزام عملی به ولایت فقیه و مقررات نظام جمهوری اسلامی یکی از شرایط عضویت در این تشکل است.

این همه در حالی است که روحانیون مبارز در جریان حوادث بعد از انتخابات 88 با صدور بیانیه‌ای و بر خلاف نص صریح فرمایشات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های تاریخی 29 خرداد با انتشار بیانیه‌ای مردم را به اغتشاش دعوت کردند.


مجمع روحانیون مبارز درحالی بر برگزاری اجتماع غیرقانونی روز شنبه اصرار می‌ورزید که حتی موضع‌گیری و هشدار آشکار شخصیت‌های سیاسی و مذهبی هم نتوانست مجمع را از برگزاری این مراسم، منصرف سازد. از صبح روز شنبه که این موضوع به خبر اول وب‌سایت‌ها تبدیل شد، گمانه زنی‌هایی درباره‌ی احتمال لغو این راهپیمایی نیز در کنار آن خودنمایی می‌کرد، اما با گذشت چند ساعتی از این گمانه زنی‌ها، خبری از تصمیم مجمع به گوش نرسید و برخلاف اعتقاد برخی از اعضای آن، تعلل سؤال برانگیز دبیر این تشکل هم چنان ادامه یافت تا این‌که آشوبگران آرایش نهایی خود را برای ضربه زدن بر پیکره‌ی «امنیت شهر» چیدند؛ در این هنگام بود که ناگهان خبری فوری بر پیشانی وب‌سایت‌ها و خبرگزاری‌ها نشست: «راهپیمایی امروز مجمع روحانیون، لغو شد» اما دیگر دیر شده بود چرا که همه چیز برای خلق یک شرایط غیر عادی مهیا گردیده بود.ساعاتی بعد، اخبار اندوه بار از آشوب و اغتشاش یکی پس از دیگری، خیابان آزادی را برای مردم دورترین نقاط کشور نیز به تصویر کشید. آن چنان که منابع رسمی گزارش دادند، به جز خسارت‌های میلیاردی به اماکن خصوصی و عمومی و به آتش کشیده شدن مسجد لولاگر در نزدیکی خیابان آزادی توسط عناصر مسلح منافقین و اشرار، 10 تن از شهروندان به ضرب گلوله کشته و 100 نفر نیز زخمی شدند و این در حالی بود که جانشین نیروی انتظامی اعلام کرد این نیرو به هیچ وجه از سلاح گرم استفاده نکرده است.

بیانیه‌ی لغو تجمع غیر قانونی مجمع روحانیون که ساعت‌ها معطل امضای دبیر مجمع مانده بود را شاید بتوان تلاشی تلقی کرد برای خالی کردن شانه از بار مسؤولیت و پیامدهای آشوبی که خیابان آزادی را در خود فرو برد! البته تکلیف این نوع رفتارهای مشکوک، پیش از این از سوی رهبر معظم انقلاب مشخص شده بود.

آیت‌الله‌خامنه‌ای در جمع میلیونی نمازگزاران تهران با بیان این‌که «اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، خواسته یا ناخواسته، مسؤول خون‌ها، خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها خواهند بود» ، تکلیف «فرماندهان آشوب‌ها» را به وضوح روشن کرده بودند.

بی‌شک نقاط ابهام فراوانی درباره‌ی تاریخچه‌ی مجمع روحانیون مبارز وجود دارد که در این مختصر نمی‌توان به تمام آن‌ها پرداخت. سران این تشکل روحانی بایستی با پاسخ به این سؤالات ابهامات را از بین برده و یا دلیلی قانع کننده برای نسل سوم انقلاب بیابند که چگونه شد چپ‌های دو آتشه‌ی دهه‌ی 60 که به جای شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی شعار مرگ بر شرق و مرگ بر غرب سر می‌دادند امروز بر سر سفره‌ی دشمنان این مرز و بوم فالوده می‌خورند.

اگر چه سران روحانیون مبارز در جریانات حوادث بعد از انتخابات آزمون خوبی ندادند و به فرموده‌ی رهبر عزیز انقلاب مردود شدند ولی آن چه که از مطالعه‌ی احوال این جریان در طول 20 سال گذشته و نیز در جریانات بعد از انتخابات 88 به نظر می‌رسد این است که این جریان برای بازگشت به دامان انقلاب بایستی چندین کار را انجام دهد تا شامل سیاست جذب حداکثری گردد. آن چه روشن است، روحانیون مبارز باید مسؤولیت خون‌های ریخته شده در آشوب‌های پس از انتخابات را هم چون دیگر سران فتنه بر عهده گیرند. شاید این اولین گام برای روشن کردن مسیر پیش رو باشد.

دومین گامی که باید روحانیون مبارز برای آینده‌ی سیاسی خود آن را سرلوحه‌ی برنامه‌های خویش قرار دهند جدا شدن کامل از احزاب تندروی اصلاحات است که این سرنوشت تأسف آور را برای روحانیون مبارز رقم زده‌اند. گره خوردن سرنوشت روحانیون مبارز با احزابی نظیر مشارکت و مجاهدین انقلاب نه تنها به نفع این تشکل کهنه کار و قدیمی نیست بلکه زمینه ساز فرو رفتن هرچه بیش‌تر اعضای این تشکل در باتلاق فتنه‌ها خواهد شد.

روحانیون مبارز بایستی برای جبران خطاهای گذشته، رابطه‌ی خود با رکن رکین ولایت فقیه را محکم کنند. چنان چه ذکر آن رفت با تغییر مصداق ولایت فقیه اعتقادات پیشین نیز از میان رفت و این شاید اولین نقطه‌ی جدایی روحانیون مبارز از نظام اسلامی بود. از این رو اعضای روحانیون مبارز بایستی این نقیصه را جبران کنند.

امیدواریم که این‌گونه باشد. روح الله امین آبادی

[1]ابراهیم اصغرزاده ، هفته‌ی نامه‌ی شهروند امروز ، شماره‌ی 40

[2]علی مطهری در مصاحبه با ماهنامه‌ی یادآور، خبرگزاری فارس ، 23 آبان 1389

[3]رجانیوز ، 14 مهر 1389، به نقل از ایران سیاسی

[4]شبکه‌ی ایران ، 10 مهر 1389 ، به نقل از ماهنامه‌ی یادآور

[5]سحام نیوز ، 30اردیبهشت 88

[6]فرارو ،30اردیبهشت 88

[7]سحام نیوز ، سوم محرم الحرام 1431

[8]سایت روحانیون مبارز ، 29آذر1388

[9]صحیفه امام ، ج 20 ص 481 و 482

[10]روزنامه جمهوری اسلامی ،1361/07/17

[11]روزنامه جمهوری اسلامی ،1377/12/13

[12]صحیفه نور ،ج15،صفحه15

[13]ایلنا ،29اردیبهشت 1388

[14]تغییر،22اردیبهشت 1388

[15]رک تغییر ،23 اردیبهشت 1388

[16]روزنامه رسالت ،22 فروردین 1389

[17]روزنامه کیهان ، 16/1/67،ص 2

[18]دارابی ، علی ، جریان شناسی سیاسی در ایران ،ص311 به نقل از مجموعه بیانیه های مجمع روحانیون مبارز، ص 185

شب آرزو ها

 بسمه تعالی 

رجب ماهی سراسر برکت و رحمت است، ماهی که اولین شب جمعه آن را لیله الرغائب شب آرزوها نامیده اند، شبی که ملائک بر زمین نزول کرده و رحمت واسعه خداوند بر اهل زمین و مومنان جاری می شود. در این شب درهای آسمان به روی اهل زمین گشوده شده و ملایک در پی شنیدن نجواهای اهل ایمان پا بر روی خاک بی مقدار زمین می گذارند و بهترین فرصت برای انسان های دور مانده از اصل خویش است تا به استغفار پرداخته و آرزوهای خود را عاشقانه با حضرت حق نجوا کنند.

لیلة الرغائب از بوستان های بزرگ رجب المرجب است، رغائب جمع رغیبه است یعنی بخششی بزرگ و شب رغائب، یعنی شب بخشش‌های بزرگ و آن اولین شب جمعه هر ماه رجب است، پیامبر گرامی فرمودند؛ از آن شب غافل نشوید که فرشتگان آن را لیلة الرغائب نامیده‌اند! چرا که چون پاسی از شب گذشت، هیچ فرشته‌ای نیست مگر این که در کنار کعبه آید و آن گاه خدای بزرگ نظر رحمت بر آنان اندازد و بفرماید: ای فرشتگانم هر چه خواهید به شما عطا نمایم، فرشتگان در پاسخ گویند بارالها از تو می‌‌خواهیم روزه‌داران این ماه را ببخشایی، خدای بزرگ در پاسخ می فرماید: بخشیدم.

برای این شب اعمالی از رسول خدا (ص) ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:

روز پنج شنبه اول آن ماه روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم می شود و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر' اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله' گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر 'سبوح قدوس رب الملائکة و الروح' گفته شود.

پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر 'رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم' گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذکر 'سبوح قدوس رب الملائکة والروح' گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست کرد انشاء الله که مستجاب می شود. پیامبر اکرم (ص) در فضیلت این نماز می فرماید: کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می‌گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی. میت می‌پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده‌ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده‌ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده‌ام. آن زیباروی پاسخ می‌دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده‌ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.

در این شب که باران رحمت الهی بر سر مومنان و بندگان نازل می شود اگر آسمان دلتان بارانی شد برای ظهورش دعا کنید که سخت به آمدنش محتاجیم و چشم انتظار...

تاثیر فوری پیروزی انقلاب یمن بر شبه جزیره عربستان

 بسمه تعالی


تحولات یمن با وجود اصرار شدید «علی عبدالله صالح» به حفظ قدرت و علیرغم تلاش وسیع عربستان سعودی و آمریکا برای حفظ رژیم وابسته به خود - با صالح یا بدون او - شتاب گرفت و عملا به فروپاشی قدرت غرب و عربستان در این سرزمین منجر گردید. البته عربستان و غرب با علم کردن نام «عبدربه منصورهادی» بعنوان معاون و جایگزین صالح تلاش کردند تا کسی متوجه سقوط رژیم وابسته نشود و آثار فوری آن به سایر رژیم های وابسته در شبه جزیره و خارج از آن نرسد اما شکرگزاری و نیز سرور مردم بلافاصله پس از فرار صالح نشان داد که حرکت انحرافی آمریکا - عربستان نتوانسته اثری داشته باشد. اما آنچه در روز پرمعنای (15 خرداد) در یمن اتفاق افتاد بسیار بزرگتر از آن چیزی است که تاکنون تصور شده است آثار پیروزی مردم بر دیکتاتور وابسته بیش از یمن «عربستان» را تحت تاثیر جدی قرار می دهد.
در مورد تحولات یمن و اهمیت آن نکاتی وجود دارد:
1- کشور یمن با حدود 500 هزار کیلومتر مربع مساحت و حدود 22 میلیون نفر جمعیت بخشی از شبه جزیره عربستان است و از این رو بررسی اهمیت این تحولات حتما باید در چارچوب موقعیت بین المللی و منطقه ای شبه جزیره - ترکیبی از هفت کشور - صورت گیرد. شبه جزیره عربستان مهمترین گلوگاه انرژی، ترانزیت کالا و بازار تجارت بین المللی به حساب می آید این موقعیت وقتی به موقعیت کشورهای پیرامونی خلیج فارس - ایران و عراق - اضافه شود از اهمیت فزون تری خبر می دهد. نزدیک به نیمی از ذخایر استراتژیک انرژی - نفت و گاز - در این منطقه قرار دارد و در این میان تضمین صدور بی مسئله انرژی به کشورهای غرب از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد و در شرایطی که ایران به اصلی ترین کشور متخاصم با غرب در منطقه تبدیل شده و غرب کنترل خود را بر روی کشور عراق از دست داده و یا در حال از دست دادن است، کنترل شبه جزیره اهمیت صد چندانی پیدا کرده است. وقوع انقلاب در یمن و شرایط بحرانی بحرین به غرب می فهماند که هیچ تضمینی برای تداوم اقتدار غرب در منطقه و کنترل انرژی وجود ندارد این در حالی است که یمن حداقل دارای 4 موقعیت ویژه ژئوپلیتیکی نیز می باشد، اشراف یمن بر خلیج عدن، اشراف کامل و بی رقیب آن بر مهمترین تنگه استراتژیک جهان - باب المندب - اشراف کامل بر آب راه حساس دریای سرخ، تسلط یمن بر کوههای استراتژیک «مران» -که از سواحل عدن آغاز و تا منطقه طائف در جنوب غرب کشیده می شود - با این وصف تحولات یمن، به تحول عمده در شبه جزیره و حتی مناطق اطراف آن-شاخ آفریقا و...- منجر می شود.
آمریکا و عربستان سعودی برای جلوگیری از انتقال فوری امواج انقلاب یمن به شبه جزیره، ابتدا تلاش کردند تا جابجایی قدرت در یمن در چارچوب «توافق» صورت گیرد. از این رو ریاض دو هفته میزبان گروههایی از رهبران معارضین بود ولی در نهایت به جایی نرسید و پس از آن به حرارت انقلاب در یمن افزوده شد. در این بین رسانه های عربستان روی دو عضو خانواده الاحمر -خانواده ای که 32 سال بر یمن حکومت کرده- یعنی علی محسن الاحمر و شیخ صادق الاحمر بعنوان «رهبران انقلاب!» مانور کردند و حال آن که این دو و بطور کلی خاندان الاحمر مزدور آل سعود به حساب می آیند. پس از آن که این طرح نیز شکست خورد، آنان علی عبدالله صالح را به عربستان منتقل کردند ولی از یک سو مدعی شدند او برای معالجه- درمان جراحت های ناشی از آسیب دیدن در گلوله باران کاخ ریاست جمهوری- به ریاض رفته و از سوی دیگر مدعی شدند او پس از معالجه به صنعا باز می گردد و حال آنکه تا روز قبل از فرار صالح به ریاض، حکومت آل سعود می گفت او باید قدرت را به جانشین خود-عبدربه- منتقل نماید. کاملا واضح بود که عربستان با یک مانور تبلیغاتی سعی می کند پرده ای روی پیروزی مردم یمن بیاندازد تا کسی نفهمد که یک نظام دیکتاتور وابسته عرب دیگر ساقط شده است!
2- یمن پس از «صالح» قطعاً به دوره قبل بازنمی گردد و فعالیت بسیار گسترده غرب و رژیم های وابسته عرب به هیچ وجه قادر به بازسازی دولتی وابسته در صنعا نخواهند بود. مردم یمن گروهها و احزاب و گرایش های مختلفی دارند اما- تقریباً- هیچکدام از این گروهها و شخصیت ها زیربار بازسازی رژیم صالح نمی روند از همین رو می توان بدون حتی اندکی تردید گفت که یمن آینده حتما هویتی ضدوهابی و ضدغربی خواهد داشت. آخرین نظرسنجی موسسه آمریکایی «پیو» بیان گر آن است که میزان تنفر یمنی ها از آمریکا بیش از 98 درصد و تنفر آنان نسبت به حکام سعودی بیش از 90 درصد می باشد. به همین دلیل بود که عربستان علیرغم آنکه سالانه بیش از 8میلیارد دلار در یمن برای خرید قبایل هزینه می کرد اما با شروع انقلاب مردمی در یمن نتوانست حتی یک تظاهرات کوچک به نفع رژیم وابسته خود به راه بیاندازد و تجمعات محدود به نفع صالح که در سالن های در بسته برگزار می شد، کوچک تر از آن بود که بتواند حتی معرف بخشی از مردم یمن باشد. یمن پس از صالح به میزانی که از وهابیت و غرب فاصله خواهد گرفت به جبهه مقاومت و بطور خاص به ایران نزدیک می شود و از این رو می توان گفت موقعیت سیاسی و اقتصادی ایران در اقیانوس هند و دریای سرخ و دریای مدیترانه کاملا متحول می شود. سقوط صالح به همان میزان که بدترین خبر برای ریاض و واشنگتن است، بهترین خبر برای ایران اسلامی است.
3- برای یمن بعد از فرار صالح احتمالاتی به چشم می خورد و براساس احتمالات پیش رو، دولت ها و ملت های مسلمان- بخصوص ما- وظایفی را برعهده داریم. این احتمالات عبارتند از: اول؛ از آنجا که هیچ فرم حکومتی- اعم از تشکیل دولت وحدت ملی، دولت منتخب مردم، دولت توافقی طوایف، کنفدراسیون، دولت فدرال و...- به نفع عربستان و آمریکا نیست، آنان قاعدتاً به سمت اختلاف افکنی و ایجاد درگیری داخلی خواهند رفت. در یمن نیروهای القاعده و سلفی های وابسته به وهابیون می توانند برای مدتی شعله های ترور و درگیری را بیفروزند این یعنی تکرار سناریوی عراق که البته در نهایت به جایی نمی رسد بر این اساس می توان احتمال داد که یمنی ها دوره ای از تنش ها و خشونت ها را پیش رو داشته باشند. دوم؛ با توجه به نیاز یمن به تحول اساسی طبعا بحث تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات مهمترین نیاز فعلی یمن به حساب می آید در این میان کمک به جنوبی ها و شمالی ها برای تدوین یک قانون اساسی مترقی اسلامی و قرار دادن آن در معرض آرای مردم یک ضرورت به حساب می آید. سوم؛ اختلافات تاریخی جنوبی ها -قبیله بکیل- و شمالی ها- قبیله حاشد- و تفاوت های مذهبی جنوبی ها- مذهب شافعی- با شمالی ها- ترکیب دو مذهب زیدیه و شافعی- و نیز تفاوت های اقتصادی جنوبی ها با شمالی ها و تفاوت ماهوی احزاب شمال و جنوب به نظر می آید تشکیل کنفدراسیون یمن- یعنی وحدت یمن در عین برخورداری جنوب و شمال از دولت های محلی- اجتناب ناپذیر باشد این موضوعی است که اگر درست هدایت نشود می تواند درگیری هایی را در پی داشته باشد این درگیری ها از یک سو در نهایت به تضعیف دولت مرکزی منجر می شود و از سوی دیگر زمینه اعمال دخالت آمریکا و عربستان در یمن را به وجود می آورد و از این رو یمنی ها باید با دقت مباحث حقوقی میان خود را در فضایی «برادرانه» دنبال کنند و جمهوری اسلامی به عنوان مهمترین هم پیمان آینده یمن باید به دوستان قدیمی خود در جنوب و شمال یمن کمک کند تا سریع تر درباره فرم حکومت و سهم بخش های مختلف در آن به توافق برسند. ایران نباید تحت تأثیر تبلیغات وهابیت و غرب برادران خود در یمن، در روزی که به کمک ویژه ما نیاز دارند را در مشکلات خود رها کند و دورا دور وضع آنان را نظاره نماید و نباید صرفاً با پیام های رادیویی از آنان بخواهد شرط و رسم برادری با خود و با سایر مسلمانان را به جا بیاورند!
4- یمن در فاصله سالهای اخیر تجربیات خوبی دارد و این تجربیات می توانند در دولت جدید مورد استفاده قرار گرفته و یمن را سریع تر از دوره بی ثباتی خارج کند. طی سالهای اخیر، جنوبی ها عملاً امنیت شش استان جنوبی را در دست داشتند و حوثی ها در فاصله بهمن 1388 تاکنون عملاً امنیت چهار استان شمالی این کشور را در دست داشتند تا جایی که حتی استانداران در این استانها- صعده، عمران، حجه و اب- حکم خود را از عبدالمالک حوثی- رهبر مبارزاتی حوثی ها- دریافت کرده اند. این تجربه امنیتی بسیار ذی قیمتی است ضمن آنکه جنوبی ها حداقل 50 هزار نیروی آموزش دیده نظامی و حوثی ها حدود 100هزار نیروی شبه نظامی- نیروی مقاومت- را در اختیار دارند این دو نیرو پشتوانه بسیار خوبی برای حکومت آینده یمن خواهد بود و این می تواند وضع یمن پس از صالح را از عراق پس از صدام متفاوت نماید.
5- سقوط علی عبدالله صالح در روز الهام بخش 15 خرداد، سقوط مبارک در روز الهام بخش 22بهمن و سقوط بن علی در روز 26دی ماه- روز فرار محمدرضا شاه- بصورت استعاره ای پیوند جدی این انقلابات با انقلاب اسلامی را نشان داد اما فراتر از آن نباید تردیدی کرد که با سقوط هر دیکتاتور وابسته راه برای روی کار آمدن دولتی مردمی، اسلامی و ضد آمریکایی در هر کدام از کشورهای منطقه هموار می شود و البته به مرور آدرس های «این همانی» انقلاب ما افزایش می یابد. این فرصتی استثنایی است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی بعد از 200-300 سال برای یک ملت پدید می آید و حالا همه یک جا برای انقلاب ما پدید آمده و نیازمند موقع شناسی و تلاش شبانه روزی ما برای حداکثری کردن بهره اسلام از این تحولات می باشد.
سعدالله زارعی

چرا امام خامنه ای؟

بسم الله الرحمن الرحیم 
 


به کار بردن واژه «امام» برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی و معمار نظام مقدس جمهوری اسلامی از سال ها قبل از پیروزی انقلاب، بین دو واژه زیبای خمینی و امام، پیوندی برقرار کرده بود که پس از پیروزی انقلاب، با اشاره به یکی از این دو واژه، خود به خود دیگری در اذهان متبادر می شد. هر چند در همان ابتدای انقلاب عده ای از کج اندیشان مغرض یا ساده لوحان جاهل، برای ایجاد سوال در این راستا، می گفتند مگر ما بیش از 12 امام داریم اما جامعه اسلامی و انقلابی ایران با عشق و علاقه و از سر اعتقاد و به صورت حقیقی، کلمه امام را برای آن عزیز سفر کرده به کار برد و در تمامی نوشته ها، خطابه ها و رسانه ها از ایشان با عنوان «حضرت امام خمینی» یاد می شد. به کار بردن این عنوان برای خمینی عزیز، ریشه در اعتقادات دینی، آموزه های اسلامی و نظریه سیاسی شیعه دارد. نظریه سیاسی شیعه مبتنی بر اندیشه «امت و امامت» است. در واقع در یک جامعه اسلامی که حکومت آن دینی و اسلامی باشد، پیشوا و رهبر جامعه را امام گویند. سوال این است که چرا در نظام جمهوری اسلامی که دارای یک نظام دینی، اسلامی و با محوریت ولایت فقیه است، پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره)، واژه «امام» برای خلف صالح ایشان، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) به کار برده نشد؟ آیا برای به کار نبردن این واژه برای رهبر معظم انقلاب اسلامی، توجیه عقلانی، دینی و عرفی وجود دارد؟ شاید عده ای قلیل حساب شده مانع از به کار بردن این واژه برای مقام معظم رهبری در سال 1368 شده باشند و دیگران نیز با این تصور که شاید تکرار این واژه برای دیگری از عظمت حضرت امام خمینی(ره) بکاهد، آن عده قلیل را تبعیت کردند، اما امروز باید با صراحت و شجاعت اعتراف کنیم که در سال 1368 و پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره)، پس از اعلام نام «خامنه ای عزیز» از سوی خبرگان رهبری، دچار اشتباهی بزرگ شدیم و آن اشتباه این بود که از ایشان با عنوان «امام» یاد نکردیم. پس از گذشت دو دهه، افرادی از بزرگان به این اشتباه امت و به ویژه نخبگان این امت اعتراف کردند. پس از فتنه سال 88 یکی از مراجع عظام تقلید، یعنی حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی، با صراحت اعلام کرد که اشتباه کردیم و باید از همان اول از ایشان با عنوان «امام خامنه ای» یاد می کردیم. اکنون مدتی است که در جامعه، بین مردم، مسئولان و در برخی از رسانه ها، به این مهم توجه می شود و از رهبر انقلاب اسلامی و ولی فقیه حاکم با عنوان «امام خامنه ای» یاد می گردد. باید اهتمام ویژه ای داشت و اشتباهی را که در گذشته به هر دلیلی مرتکب شدیم، جبران نماییم. صدا و سیما باید در این مسیر به رسالت رسانه ای خود به عنوان رسانه ملی که نقش مهمی در فرهنگ سازی دارد، عمل نماید. ائمه جمعه سراسر کشور و دیگر صاحبان تریبون و قلم باید بسیج گردند. وظیفه خود بدانیم که اولاً از رهبر معظم انقلاب اسلامی برای ادای حق جایگاهش، با عنوان «امام خامنه ای» یاد کنیم و ثانیاً دلیل به کار بردن این عنوان را برای مردم تبیین نماییم. هر چند مردم ما به خوبی می فهمند که خامنه ای امام است، به همان دلایلی که خمینی امام بود، اما این فهم و اعتقاد مردم، ضرورت تبیین را مرتفع نمی سازد.

امام یعنی راهنما، پیشوا، رهبر و کسی که باید به او اقتدا کرد و از او تبعیت نمود. پیش نماز را از این جهت امام جماعت گویند که مردم در اقامه نماز کاملاً از او تبعیت می کنند. در نظام سیاسی اسلام، مردم در حکم «امت» و رهبر یا حاکم جامعه در حکم «امام» است.

یعنی نظام سیاسی اسلام، نظام «امت و امامت» است. این نظام ریشه در اصول اعتقادی و جهان بینی توحیدی

دارد. در اندیشه توحیدی، حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداوند است و خداوند نیز انسان را حاکم بر سرنوشت خویش قرار داده است. حاکمیت خداوند بر دو نوع تکوینی و تشریعی است. بر اساس اعتقاد به حاکمیت تکوینی خداوند، هیچ موجودی، از ذرات بی مقدار و بی جان گرفته تا پیچیده ترین پدیده های جاندار آفرینش، از حوزه قدرت و قلمرو علم خداوند خارج نیست «لا یعزب عنه مثقال ذره فی السموات و لا فی الارض»( سبا، آیه 3)

این خداوند حکیم که هم خالق جهان است و هم رب و پرورش دهنده و هدایت کننده موجودات، انسان را موجودی مختار و با اراده آفریده و او را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته و در عین حال، راه سعادت و درست زندگی کردن را با فرستادن انبیا و کتب آسمانی به او نشان داده است «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» (انسان، آیه 3)

خداوند با فرمان «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نسا، آیه 95)، حاکمیت تشریعی خود را از سه راه اعمال نموده و به عبارت دیگر مسیر اطاعت خدا را مشخص کرده است. انسان از سه طریق با توجه به شرایط زمانی خداوند را اطاعت می کند:

الف- اطاعت از پیامبر اکرم(ص) که ولایت مستقیم از خداوند دارد «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (احزاب، آیه 6)

ب- اطاعت از امامان معصوم(ع) که ولایت از نبی اکرم(ص) دارند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»

ج- اطاعت از ولی فقیه عادل که در زمان غیبت امام زمان(عج) به نیابت از آن حضرت ولایت امر و امامت امت بر عهده وی می باشد. در توقیع شریف امام زمان(عج) آمده است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم»

بر اساس ادله عقلی و نقلی، فقهای جامع الشرایط دارای ولایت و امامت عامه هستند. هر چند امامت خاص از آن رسولان و امامان معصوم(علیهم السلام) است، لکن از حیث ولایت و امامت در امر اداره جامعه هیچ تفاوتی میان فقیه جامع الشرایط با امام معصوم و پیامبر اکرم(ص) وجود ندارد. معنی ولایت مطلقه فقیه چیزی جز آنچه گفته شد، نیست.

حضرت امام خمینی(ره) در کتاب ولایت فقیه (حکومت اسلامی) حقیقت مذکور را چنین بیان می دارند: «اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت(علم به قانون و عدالت) باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی حضرت رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود و یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضایل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است. لکن زیادی فضایل معنوی، اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد. همان اختیارات ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه (صلوات الله علیهم) در تدارک سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فقیه قرار داده است.» (حکومت اسلامی، ص 55)

بنابراین در نظام سیاسی اسلام، امامت فقیه به نیابت از امامت معصوم(ع) است و همان اختیارات حکومتی معصوم را دارد. وقتی هیچ تفاوتی بین اختیارات امامت فقیه یا ولایت فقیه با ولایت و یا امامت معصوم(ع) نباشد، بین اختیارات فقهایی که واجد شرایط ولایت و امامت مسلمین باشند نیز هیچ تفاوتی وجود ندارد. همان اختیاراتی را که حضرت امام خمینی(ره) از حیث ولایت و امامت بر مسلمین از آن برخوردار بودند، اکنون ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی) نیز از همان اختیارات برخوردار است.  

 

یدالله جوانی

زیبای خفته سیستان

  بسمه تعالی

آتشفشان

 


سیستان و بلوچستان بهشت گردشگرانی است که در سفرهایشان به دنبال تاریخ می گردند. جایی که حتی سنگ های زمین هم تاریخ کهن ایران را برای شما بازگو خواهند کرد. جایی که حتی آتشفشان نیمه فعالش هم می تواند بهانه ای برای بستن کوله پشتی سفر شما باشد!


 

تفتان آتشفشان عجیبی است که تنها وقتی گذارتان به آن بیفتد می توانید شگفت انگیزی اش را باور کنید. این آتشفشان نیمه فعال است و از دهانه آن دود و گوگرد بیرون می آید و منظره ای را مقابل چشمانتان می آورد که نمونه آن را در هیچ گوشه ایران ندیده اید.

آتشفشان

رشته کوه تفتان با مساحت کل هزار و 800 کیلومتر مربع بین 5 .28 الی 30 .28 عرض شمالی و50 . 60 الی 15.61 طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار دارد و صعود به آن از چهار مسیر امکانپذیر است، جبهه غربی به مسیر پناهگاه معروف است و مسیر شرقی از روستای ترشاب و مسیر شمالی از روستای تمین می گذرد. مسیر شمال شرقی دو راهی سنگان و روستای خنجک از دیگر مسیرهای ارتباطی به این قله است.

این رشته کوه تا زاهدان 100 کیلومتر، تا مرز میرجاوه 55 کیلومتر و تا دریای عمان 380 کیلومتر فاصله دارد. بنابراین شما با سفر به تفتان به مرکز دایره ای سفر می کنید که در محیط آن مجموعه ای از دیدنی ها گردآمده اند!

آتشفشان

بعضی از مناطق و محدوده های تفتان به علت گوگردی بودن مانع از هر نوع حیات گیاهی و جانواری شده اند اما در عوض دریاچه های مختلف آن محل زندگی آبزیانی است که در اعماق آب زاد و ولد می کنند.

در اطرف کوه تفتان دره های متعددی است که آبهای قسمت شمال و شرق آن به صورت رودخانه لادیز و گزد به رود میرجاوه که امتداد رود تلخ آب است می ریزد و آبهای دره های جنوبی تفتان از دره خاش می گذرد.

گیاه خاص منطقه تفتان زیتون وحشی، بنه، بادام کوهی، زرشک وحشی، پونه، درمنه، آویشن خار گلک و گرمونه که برای دل درد بسیار مفید است و تقریبا تمام ارتفاعات را پوشانده است.

آتشفشان

و در ارتفاعات کوه تفتان سه دریاچه وجود دارد که به سر دریا معروف است. این دریاچه در خط الراس ارتفاعات مرکزی رشته کوه تفتان و در قسمت شمال شرق روستای نرون و غرب قله قرار دارد و این فرصت را به شما می دهد که در فصول گرم سال چند ساعتی را با قایقرانی بگذرانید.

دو دریاچه عمق کم دیگر در قسمت شمال قرار دارد که آب آنها شیرین است و دیگری نسبتا دارای آب شور دائمی است.

کوه تفتان در اصطلاح محلی به چهل تن معروف است و شایع است چهل تن از راشدین مذهبی در این کوه ناپدید شده اند و به همین دلیل به آن کوه چهل تن می گویند و شاخک شمال آن هم به همین سبب به اسم کوه زیارت معروف است. این کوه چهار قله به نام های زیارت قله شمالی، مادر کوه قله جنوبی و آتشفشانی دارد و قله شمال شرقی صبح کوه نام دارد و قله ای که در مغرب مادر کوه قرار گرفته، به نر کوه معروف است.

آتشفشان

بد نیست بدانید که در طول سال بر قله تفتان برف نشسته و ماده خروجی از قله تفتان در صورتی که با آب مخلوط شود تولید اسید سولفوریک می کند که ماده بسیار خطرناکی است و در اصطلاح محلی به تیز آب سلطانی هم معروف است.

طعنه رقیب و بشارت حبیب

 بسمه تعالی 


از خرداد 1360 تا خرداد 1390، فتنه ها و فتوحات به شکلی شگفت انگیز کنار هم ردیف شده اند. شتاب پیروزی های ملت ایران گاه به اوج رسیده و بعضا نوسانی پیدا کرده و بعد، دوباره اوج گرفته است. اگر هم در مقاطعی از سرعت پیشرفت ها و ظفرمندی ها کاسته شده، مانند دنده معکوس در سربالایی بوده که با وجود وقفه اولیه، به سرعت و شتاب بیشتر انجامیده است. در این مسیر پیشرفت، نوسان سرعت بوده اما انحراف یا عقبگرد و بازگشت از مسیر نبوده است. اصلاح و ارتقای حرکت بوده اما انحراف و ارتجاع، نه. این ثبات قدم هم از تقدیری است که خداوند برای ملت ایران نوشت و ملت ایران نیز، همان را با وجود همه سختی ها و صعوبت اختیار کرد. خاطر برپاکنندگان فتنه 88-که از فتنه بعدی زبانشان دراز شد- جمع، این ملت خدایی پشیمانی و ارتداد و ارتجاع در کارش نیست، به شهادت آیات الهی. استدلال های روشنی در این باره هست که به وقتش باید گفت.
منافقین در خردادماه 60 خود را در برابر تدبیر صبورانه امام- امت و در بن بست یافتند، دست به اسلحه شدند و آن روی واقعی خود را نشان دادند. اما یک سال از سر باز کردن زخم نفاق نگذشته بود، که نصرت الهی به واسطه دستان مجاهدانی چون حاج احمد متوسلیان، صیاد شیرازی، حسین خرازی، احمد کاظمی و... هزاران رزمنده بی ادعا و نفوذناپذیر نازل شد و «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن روز- بعد از ظهر سوم خرداد 1361- احمد متوسلیان بسیجیان را مقابل مسجد خرمشهر جمع کرد و گفت «همه عزیزان ما که تا امروز در خوزستان در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسیده اند برای حفظ اسلام عزیز بوده. هر چند داغ فراقشان جگر ما را سوزانده اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم». همین! خدا را شکر که توانستیم قلب اماممان را شاد کنیم. و همان روز و همان ساعت ها بود که امام(ره) این جملات را خطاب به فاتحان خرمشهر نوشت «اینجانب با یقین به آن که ما النصر الا من عندالله، از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح- که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد-... تشکر می کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند... آنان به آرم ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مفتخرند... هوشیار باشید که پیروزی ها هر چند عظیم و حیرت انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست، غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند، که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان سراغ آدم می آید...».
چهل روز از این فتح الفتوح بزرگ نگذشته بود که حاج احمد متوسلیان در جنوب لبنان ربوده و تحویل صهیونیست ها شد. داغ فراق او جانگداز شد اما چه باک اگر سودای او ستیز با دشمن ترین دشمنان خدا بود؟ به برکت مجاهدت مجاهدانی چون او بود که سرود فتح و پیروزی دوباره- این بار بر رژیم صهیونیستی و در جنوب لبنان- نواخته شد. 5 خرداد 79 ( 26می 2000 میلادی) ارتش رژیم صهیونیستی با سرافکندگی تمام از جنوب لبنان گریخت تا پنجمین ارتش بزرگ دنیا خود را برای شکستی مهیب تر در 6 سال بعد آماده! کند... باقی داستان هم که مال همین سالهاست و در خاطره ها، تازه.
29 سال پس از آزادی خرمشهر و در آغازین روزهای خرداد 1390 آفتاب در حالی سر می زند که از جنوب خلیج فارس تا شمال آفریقا و سواحل شرقی و جنوبی مدیترانه، باد به پرچم اسلام افتاده و تازه چند کیلومتر آن سوتر در شمال تنگه جبل الطارق و در اندلس (اسپانیا)، طلیعه بیداری ملت های اروپایی به چشم می آید یعنی که «بیداری ملت ها قطعا تا قلب اروپا پیش خواهد رفت». هنوز 20 روز از جاری شدن این نوید حکیمانه بر زبان مقتدای فرزانه انقلاب سپری نشده است. گویا انرژی آزاد شده در جنبش اسلامی سال 1979 ایران، اراده باز ایستادن ندارد که اکنون جنوب و غرب خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردیده و امواج آن به سواحل جنوبی اروپا می کوبد. فرانسه، ایتالیا یا آلمان در عمق اروپا؟ مقصد بعدی سونامی و موج بیداری ملت ها کجاست؟
اکنون که سخن از خاطرات خرداد پرماجراست، ماجرای خرداد 1385 (می 2006) را نیز به خاطر آوریم. اوایل خرداد 5 سال پیش بود که خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا به زادگاه خویش در اسپانیا رفت تا کوله بار 11سال تجربه دبیرکلی ناتو و مسئولیت سیاست خارجی و امنیتی اروپا (2006 تا 1995) را یک جا و ضمن یک سخنرانی تاریخی عرضه کند. سولانا آن روز در جمع صاحبان صنایع و شرکت های اسپانیایی، این گونه درباره نفوذ فزاینده انقلاب اسلامی ایران حتی در عمق اروپا هشدار داد «ایران برای نخستین بار در تاریخ، رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته و به همین دلیل، تنش بر سر برنامه غنی سازی اورانیوم در ایران، نه با بمباران بلکه با عقل و از مسیر سیاسی و گفت وگو حل می شود. ایران نخستین قدرت خاورمیانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته ای، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد که به یک قدرت درجه اول تبدیل شود. باید به گشودن باب گفت وگو و به کارگیری عقل سلیم بازگشت... در آینده باید با جنبش های تندروی اسلامی همانند آنچه اکنون با حماس در فلسطین سر و کار داریم، همزیستی داشته باشیم. این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامی که در آن اخوان المسلمین و جناح تندروتر اسلامی حکومت کنند، زندگی کنیم. در شرایط کنونی رأی کافی برای آن که اسلامگراهای میانه رو در انتخابات به پیروزی برسند، وجود ندارد. به همین دلیل باید از فراخوان برخورد تمدن ها پرهیز نموده و این اندیشه همزیستی را با 13 میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی می کنند، شروع کنیم، از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهیم شد.»
5 سال پیش هنوز در تونس و مصر و لیبی و مغرب و بحرین و یمن و عربستان سعودی طوفان انقلاب برنخاسته بود و هنوز جزو برگ های برنده جبهه بزرگ اسلامگرایی به شمار نمی آمد. آن روز هنوز به تعبیر اوباما، هیلاری کلینتون رکورد یک میلیون مایل پرواز در کمتر از 6 ماه را نشکسته و مجله تایم به قلم فرید ذکریا ننوشته بود «ایران، ترکیه، مصر و عربستان به تعبیر برژینسکی از سال 1975 متحدان نزدیک و 4 ستون اصلی سیاست های آمریکا در خاورمیانه بودند و اکنون 3 ستون از این 4 ستون فرو ریخته است». هنوز ایهود باراک وزیر دفاع رژیم صهیونیستی باور نمی کرد روزی بگوید «زلزله تاریخی و فوران قیام ها به مرزهای اسرائیل رسیده است.» کسی هنوز در نیویورک تایمز نخوانده بود این عبارات شگفت را که «ما در آمریکا سر در آخور خود کرده ایم و خاورمیانه بیش از پیش از دست می رود و از قدرت ما کاسته می شود». خرداد 85 هنوز دیکتاتورهای زنجیره ای آمریکا رو به قبله نشده بودند تا جروزالم پست بنویسد «طغیان ها از مرکز تا جنوب خاورمیانه به دنبال بلوک مقاومتی که ایران رهبری آن را می کند، به راه افتاده است» یا واشنگتن تایمز هشدار دهد «تحولات جدید خاورمیانه همان راه آیت الله خمینی و همان هدف انقلاب اسلامی 1979 ایران را دنبال کند و آن تضعیف قدرت آمریکاست» سولانا هنوز نه از نتانیاهو شنیده بود که «ایران به جدار مرزهای اسرائیل رسیده»، نه از روز نکبت 2011 برای اسرائیل خبر داشت و نه از ایهود باراک شنیده بود که «ما کشور کوچکی هستیم و دچار توهم جنگ با ایران نمی شویم»... (این سطرهای فشرده، گنجایش مستنداتی به قطر چند کتاب را ندارد، پس باید گذاشت و گذشت).
فتنه ها هر چند بزرگ و پیچیده، در برابر این فتوحات برآمده از بینایی و بردباری (بصیرت و صبر) ملت ایران به غایت حقیرند. حال شما بفرمایید معرکه گیران فتنه 88 دزدکی از زیر پتوی سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ایستگاه لندن یا فرانسه سر بیرون کرده و به بهانه فتنه جریان انحرافی گفته اند بفرمایید، این هم از بصیرت مردم ایران! طلقای فتنه 88 که از صدقه سر بزرگواری و رحمت امام خامنه ای و امت نستوه او نفس می کشند و محیط را آلوده می کنند، زبانشان دراز شده که دیدید گفتیم. به خیال خود به مرجفون و منافقین صدر اسلام تأسی کرده و می خواهند در وسوسه تردید و تحیر و تفرقه و ناامیدی بدمند. زبان بسته ها، لااقل نمی کنند بیرق تحت الحمایگی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و فرانسه و آلمان را از بالای رسانه های خود بردارند یا داغ نوکری آنان از پیشانی بزدایند و بعد ملت ایران را نصیحت! کنند. جای بوسه شیطان بر سر و صورت حضرات همچنان باقی است و قسم خدا یاد می کنند که خیرخواه مردمند! انگار نه انگار که جلادانی چون پرز و نتانیاهو درباره خیانت های همانان گفتند اپوزیسیون سبز «پیاده نظام ارتش اسرائیل در جنگ نیابتی با ایران» و «سرمایه بزرگ اسرائیل» هستند. گویا اجنه بودند که روز قدس، با شعار نه غزه نه لبنان، جنایتکاران صهیونیست را شادمان کرده و از آن سو، ضمن شکستن حرمت روزه خواری، برخی از همین حضرات را نام برده و می گفتند فلانی و فلانی، روحانی واقعی! گویا سایت رسمی وزارت خارجه اسرائیل درباره دیگرانی غیر از همین ها نوشته بود «اپوزیسیون سبز دنبال سرنگونی رژیم اسلامی است نه اعتراض به انتخابات و امیدواریم تا آخر این مسیر را ادامه دهند». چیزی عوض نشده، آبان 1388 در حالی که آتش فتنه هنوز زبانه می کشید، نوشتیم این «تب پس از واکسن» با سرانجامی مبارک است، امروز هم تأکید می کنیم فتنه اخیر «واکسیناسیون بدون تب» بود و آثار مبارک آن در سلامت و ایمنی و اقتدار نظام جمهوری اسلامی به سرعت هویدا خواهد شد. حال اینکه سیر بد بوتر است یا پیاز، دعوایی است که بماند برای معرکه گیران آن دو فتنه.
می فرمایید هر یک به زبانی ملامت می کنند و طعنه می زنند؟ مگر اولین بار است که ملت ما طعنه و ملامت می شنود؟ به قول حضرت لسان الغیب حافظ «بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند، تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم» و به قول شاعر معاصر:
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند- این فخر ماست تیری اگر خورده ایم ما
گر سنگ های کینه این نابرادران- ور بار جور اجنبیان، گرده ایم ما
امروز نیست دشنه و دشناممان نصیب- از طعنه رقیب نیازرده ایم ما
پوست و گوشت و جان ملت ما با این طعنه ها آشناست. اینها زحمت مجاهدت است و اجر بارها شهادت دارد. هنیئاً لنا. بشارت همین روزگار را به ما داده اند. گواهی داده اند که اهل ولایت، اهل تردید و ارتداد و عقبگرد و ارتجاع نیستند اگرچه، خوش ملامت بکشند. بشارت داده اند که اهل ولایت با همه فروتنی و پیشانی شکر و انابه در بارگاه پروردگار سائیدن، اهل عزت و نفوذناپذیری اند. ما باور داریم که «لایخافون لومه لائم» درباره امیرمؤمنان(ع) و پیروان راستین او تا آخر تاریخ نازل شد. اگر پیامبر اعظم(ص) در باره شأن نزول آیه 54 سوره مائده بر شانه سلمان فارسی زد و فرمود مراد، مردمانی از قوم این مرد هستند، ما از عمق جان ایمان به حقانیت کلام آن حضرت داریم. مردمانی که سر به عاریت به حضرت دوست سپرده اند، چه باک از ملامت دارند و کجا در کام تردید و ارتداد می افتند در حالی که مدام بشارت حق را تلاوت می کنند «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبونه... ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خویش برگردد، پس به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند، نسبت به مؤمنان بال تذلل می گشایند و در برابر کافران سرسخت و نفوذناپذیرند. در راه خدا مجاهدت می کنند. و لایخافون لومه لائم. و از سرزنش ملامت گران نمی هراسند. این فضل پروردگار است که به هر کس اراده کند، می بخشد و او وسعت دهنده و داناست».
مردمانی بلند همت و پنجه انداخته بر ثریای دین و دانایی - همان ها که روزنامه نیویورک تایمز پس از یوم الله 9 دی درباره شان نوشت «این راهپیمایی بزرگ ترین راهپیمایی در تهران از زمان تشییع گسترده پیکر آیت الله خمینی در سال 1989 به این طرف است و بی پایگی سناریوی فروپاشی جمهوری اسلامی را نشان می دهد»- فتوحاتی بزرگ را در مرزهای اروپا و رژیم اشغالگر قدس رقم زده اند. فتنه گری گروه های سفاهت زده ای که گروه خونی شان در تضاد با ملت ایران است، به رفتار کسانی می ماند که سر به صخره بکوبند یا برای مهار دریا، با سطل به امواج خروشان آن آب بپاشند؛ منافقین دهه شصتی باشند یا هفتاد و ششی، هشتاد و هشتی باشند یا نودی. سر همان سر است و صخره همان صخره و دریا همان دریا. ما و غرور؟ هیهات! ما و عزت؟ حتماً! ما و صبر و صلابت؟ قطعاً! ما و هراس از ملامت مرجفون که چرا مقاومت کردید؟ پوزخند! این ها را از سرداران و ستارگان جهاد و شهادت آموخته ایم و تا ستاره های راهنما هستند، راه گم شدنی نیست، ان شاء الله.
محمد ایمانی

برکات روز نکبت !

 بسمه تعالی


«آنچه در منطقه اتفاق می افتد، عمقی است نه سطحی. این انقلابات در حال تکمیلند.
در 30 سال گذشته، رژیم صهیونیستی با تکیه ای که به مصر داشت به دشمنان خود در منطقه حمله می کرد الان اسرائیل پشتوانه منطقه ای خود را از دست داده و از این رو آنچه در مصر طی ماههای اخیر اتفاق افتاد با امنیت ملی اسرائیل ارتباط پیدا می کند.»
این بخشی از اظهارات متفکر مصری- فهمی هویدی- است که چند روز پیش در اجلاس مبارزه با تروریسم در تهران بیان کرد. این اظهارات را بگذارید کنار مقاله دو روز پیش «فارین پالیسی»- که دیروز در کیهان به چاپ رسید- تا عمق مشکل رژیم تل آویو معلوم شود. این نشریه آمریکایی بطور تلویحی نوشته بود در جامعه آمریکا درباره اینکه اسرائیل برای آمریکا فایده است یا هزینه اختلاف نظر وجود دارد. از سوی دیگر حرکت آوارگان فلسطینی- ساکن در اردوگاهها- به سمت مرزها در سالروز تأسیس رژیم صهیونیستی- روز نکبت- نشان داد که این رژیم با مشکل چندجانبه و فزاینده مواجه است. در خصوص این موضوع نکاتی به چشم می خورند:
1- حرکت ساکنان اردوگاه های فلسطینی در لبنان، سوریه، اردن و مصر به سمت مرزها و عبور از خطوط مرزی با قطع سیم های خاردار در طول 63 سال گذشته- از 1948تاکنون- بی سابقه بوده و دولت اسرائیل طی چند دهه گذشته به این نتیجه رسیده بود که گویا موضوع بازگشت آوارگان فلسطینی به شهرها و روستاهای خود عملاً منتفی شده است. 4 روز پیش نسل سومی های آواره فلسطین - که آنان و حتی پدرانشان هیچگاه خانه خود را ندیده اند- این انگاره را باطل کردند و نشان دادند که به آرمان آزادی کامل سرزمین فلسطین کاملاً وفادارند و مرور زمان آنان را ناامید نکرده است. نسل سوم آوارگان با قطع سیم های خاردار و در بعضی مناطق با فرو ریختن دیوار عزم جدی خود را برای بازگشت به خانه و کاشانه های خود نشان دادند. آوارگان مستقر در اردوگاه های 4 کشور همجوار فلسطین به اندازه جمعیت یهودی- اعم از شهروندان واقعی و غاصبین- است و این در حالی است که به همین اندازه - 5/5 میلیون نفر- مسلمان فلسطینی هم در درون این سرزمین زندگی می کنند بنابراین حتی با احتساب حدود 4 میلیون یهودی ساکن که هیچگاه فلسطینی نبوده اند، مسلمانان دوبرابر یهودیان می باشند.
2- ساکنان اردوگاه ها در لبنان- حدود 400 هزار نفر- در سوریه- حدود 200 هزار نفر در اردن- حدود 5/4 میلیون نفر- در مصر- حدود 200 هزار نفر- در غزه- حدود 800 هزار نفر- در کرانه باختری- حدود 300 هزار نفر- بیش از 80 درصد متعلق به سرزمین های اشغالی 1948 می باشند و باید به این مناطق بازگردند. حرکت آوارگان به سمت مرزهای 1948در حالی صورت می گیرد که آمریکایی ها در حال تمهید مقدمات و لوازم و الزاماتی هستند که در اجلاس شهریور ماه امسال مجمع عمومی سازمان ملل برای همیشه سرزمین های 1948- یعنی حدود 78درصد سرزمین فلسطین- را بنام رژیم صهیونیستی سند بزنند و برگشت ناپذیر نمایند. حرکت فلسطینی ها در مرزهای لبنان، سوریه، اردن و مصر نشان داد که برخلاف تصور آمریکا راه به هیچ وجه برای چنین خیانت و جنایتی هموار نیست. آمریکایی ها اخیراً با اشاره به انقلابات منطقه به نتانیاهو گفته اند اگر ثبت سرزمین های 48 بنام دولت اسرائیل در سال جاری میلادی اتفاق نیفتد هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد، از سوی دیگر تحولات اخیر مرزی به خوبی ثابت کرد که دست مخالفان طرح های آمریکا به هیچ وجه بسته نیست و آشوب های ساختگی علیه سوریه و مقاومت لبنان، مسئولان مقاومت را از اثرگذاری جدی بر مسایل منطقه ای بازنداشته است.
3- روز 15 ماه می امسال برای رژیم صهیونیستی واقعاً «روز نکبت» بود. 15 می مهمترین روز در تقویم صهیونیست ها است که به بدترین روز آنان تبدیل شد در سال های گذشته اگر کسی از این واژه استفاده می کرد، صهیونیست ها علیه او به دادگاهها شکایت می کردند ولی این واژه (یوم النکبه ) آنقدر در رسانه ها و تظاهرات خیابانی تکرار شد که روزنامه چپ گرای صهیونیستی سه روز پیش نوشت: «روز نکبت هلوکاست را که فلسفه پیدایی رژیم ما بود، به چالش کشید اینک به جای یادآوری هلوکاست همه از رنج و محنت فلسطینی ها سخن می گویند و این نشان داد که ما یک ملت نیستیم چرا که بعضی از ما 51 ماه می را روز مبارک می دانیم و بعضی از ما آن را روز نکبت می خوانیم» روزنامه یدیعوت آحارونوت هم پس از حوادث روز 51 می نوشت:« تفاوت قایل شدن میان حقوق یهودیان و حقوق مسلمانان نژادپرستی است ما نمی توانیم حقوق آوارگان مسلمان را که قطعنامه سال 1994 شورای امنیت نیز به حقوق آنان اشاره کرده است، نادیده بگیریم» از سوی دیگر موج حرکت جوانان فلسطینی ساکن اردوگاه ها به سمت مرزها تلاش رژیم صهیونیستی برای تثبیت حاکمیت دائمی یهودی ها بر این سرزمین را با چالش جدی مواجه می گرداند و همکاری بین المللی و منطقه ای را برای تحقق اهداف صهیونیست ها با کندی مواجه می کند بعضی از خبرها بیان گر آن است که سفر هفته پیش نتانیاهو به کشورهای انگلیس و فرانسه و تماس او با مقامات آلمانی برای دریافت تضمین- دفاع اروپا از ایده یهودی سازی دائمی حاکمیت فلسطین 1948- بی نتیجه بوده و آنان زمان را برای دادن چنین تضمینی مناسب ندانسته اند. در واقع تاثیر حرکت جوانان ساکن اردوگاه ها به سمت مرز بسیار فراتر از آن است که تصور می شد این موضوع بویژه از آنجا اهمیت راهبردی پیدا می کند که فلسطینی ها گفته اند ورود به مرزها را ادامه می دهند خود اسرائیلی ها هم می دانند که قادر نیستند هر بار با کشتار حرکت فلسطینی ها را متوقف گردانند. عبور فلسطینی ها از محدوده بلندی های جولان، عبور آنان از محدوده کرانه باختری رود اردن و حضور پرحجم فلسطینی ها در - بندر العریش مصر- نزدیکی سرزمین های اشغالی نشان داد که از این پس اسرائیل نمی تواند روی کنترل دولت های سوریه، مصر و اردن بر شهروندان آواره فلسطینی و مردم هوادار فلسطین در این کشورها حساب کند خود اسرائیلی ها گفته اند بدون اجازه و رضایت «اسد» امکان نداشت فلسطینی ها سیم های خاردار را قطع کرده و بیش از یک کیلومتر به داخل محدوده نظامی اسرائیل وارد شوند.
4- یک روزنامه چاپ تل آویو 4 روز پیش نوشت: «2011 آخرین سال اسرائیل بدون مرز است». منظور این روزنامه این بود که چاره ای جز تحویل دادن سریع بلندی های استراتژیک جولان، جبل الشیخ، مزارع شمالی شبعا، بیت المقدس و مجموعه کرانه باختری نداریم. این در حالی است که با بازگشت جولان به سوریه، پهناورترین استان های رژیم صهیونیستی- شامل جلیل شمالی- که در عین حال بهترین زمین های فلسطین هم در این منطقه قرار دارد، آسیب پذیر می شود. حزب الله لبنان با تسلط بر مناطق مرتفع جنوب لبنان یک تهدید فراگیر امنیتی برای این استان های شمالی خواهد بود و تسلط سوریه بر جبل الشیخ و جولان منابع آب اسرائیل را با محدودیت شدید مواجه می کند. از سوی دیگر روند امور حکایت از آن دارد که با انتخابات آینده، حماس بر کرانه باختری هم مسلط می شود و دایره ناامنی برای تل آویو توسعه می یابد با این وصف سران رژیم صهیونیستی تردیدی ندارند که اوضاع کاملا به زیان آنان پیش می رود.
5- در کشاکش این وضعیت دو مقام امنیتی نظامی اسرائیل بحث حمله به ایران را به میان کشیدند رئیس سابق موساد- مئیر داگان- اعلام کرد که حمله به ایران احمقانه ترین خیال است و ایهود باراک وزیر جنگ اسرائیل گفت ایران مجهز به بمب اتمی هم تهدیدی برای اسرائیل به حساب نمی آید. در واقع به نظر می آید داگان و باراک که هر دو به جناح چپ اسرائیل تعلق دارند پرده از یک طرح نیمه کاره برداشتند این موضوع نشان داد که نتانیاهو و بعضی دیگر از عناصر اسرائیلی برای برون رفت از این وضعیت سخت به فکر حادثه آفرینی هستند کمااینکه یکی از روزنامه های متعلق به نتانیاهو نوشت با کشته شدن بن لادن، القاعده درصدد انتقام جویی است و این کار ممکن است با ضربه زدن به نیروهای آمریکا در عراق صورت پذیرد همین روزنامه- جروزالم پست- در خبر دیگر از تجمع نیروهای آمریکایی در نزدیکی مرزهای ایران خبر داد. البته بعد از سخنان باراک و داگان نتانیاهو به زبان آمد و گفت برخورد با ایران یک مسئولیت بین المللی است نه تکلیفی به دوش اسرائیل. بر این اساس باید گفت به موازات مواجه شدن اسرائیل با دشواری ها و شرایط پیچیده احتمال اقدام تاکتیکی اسرائیلی ها برای تغییر یا مهار شرایط افزایش می یابد که صد البته این روش که در دو دهه گذشته بارها به شکل های مختلف به صورت بمباران یا عملیات ترور علیه سوریه، لبنان و ایران اجرا شده، نتیجه ای برای رژیم صهیونیستی در پی نداشته است.
سعدالله زارعی

ببخشید ! اینجا کجاست ؟!

 بسمه تعالی 


خدا رحمت کند «مشهدی عبدالله» را. در میدان خراسان گاراژدار بود و اتوبوس ها و کامیون ها از گاراژش بار و مسافر می گرفتند. او را در نوجوانی دیده بودم، هنگامی که پیرمردی تقریبا از کار افتاده بود. داستانی که نقل می کنم را از مرحوم پدرم شنیده ام که با مشهدی عبدالله رفیق مسجد و هیئت بود. آن روزها برخی از اتوبوس ها که قصد مسافرت به مشهد مقدس را داشتند به علت خرابی جاده ها و طولانی بودن راه یکی از افرادی که با راه و جاده آشنا بودند، به عنوان بلد-راهنما- با خود می بردند. مشهدی عبدالله از جمله این بلدها بود که گاهی اوقات همراه رانندگان نابلد اتوبوس ها به مشهد می رفت تا به قول خودش، هم به پابوس امام رضا علیه السلام رفته باشد و هم به زوار آقا خدمتی کرده باشد. آن روز، نزدیک غروب آفتاب بود که اتوبوس با سلام و صلوات راهی مشهد شد. در حالی که مشهدی عبدالله را هم به عنوان بلد همراه خود داشت. نیمه های شب بود که اتوبوس به میدان یک شهر رسید و راننده مشهدی عبدالله را که روی صندلی عقب اتوبوس به خواب عمیقی رفته بود، بیدار کرد. مشهدی عبدالله نگاهی به میدان انداخت و گفت اینجا گرمسار است و بعد از نشان دادن مسیر بعدی دوباره به عقب اتوبوس رفت و خوابید. چند ساعت بعد، هوا گرگ ومیش شده بود که اتوبوس به میدان بعدی رسید.
این میدان، برخلاف میدان گرمسار، خالی از رفت و آمد نبود. راننده پیاده شد و از رهگذری پرسید؛ اینجا کجاست؟ و جواب شنید؛ میدان خراسان! با تعجب پرسید کدام میدان خراسان؟ و رهگذر گفت: مگر چند تا میدان خراسان داریم؟!... میدان خراسان تهران! ایندفعه مشهدی عبدالله را که هنوز خواب بود، با ملامت بیدار کردند ولی دیگر کار از کار گذشته بود و راننده زیر لب غرغر می کرد؛ بعد از اون همه دنده صدمن یک غاز که عوض کردیم تازه رسیدیم به جای اولمون! معلوم نیست بوق می زدیم یا بخیه به آبدوغ؟!
و این حکایت دشمنان بیرونی است که طی چند هفته اخیر با همه توان در شیپور جدایی راه رئیس جمهور از ملت دمیدند و بعد از آنهمه که در بستر این توهم دست افشاندند و پای کوبیدند، با سخنان یکشنبه شب آقای احمدی نژاد، خود را در نقطه آغاز دیدند و امروزه به عصبانیت ابرو درهم کشیده و انگشت پشیمانی به دندان گرفته اند.
خانه نشینی 11 روزه رئیس جمهور اگرچه رخدادی تلخ و ناگوار و از آقای احمدی نژاد، دور از انتظار بود ولی این ماجرای تلخ که به شیرینی انجامید، بی دستاورد نبود و درس ها و عبرت هایی نیز به دنبال داشت. از جمله؛
1- بعد از صدور حکم قانونی رهبرمعظم انقلاب و تدبیر حکیمانه ایشان مبنی بر ابقای وزیر عزل شده اطلاعات و آغاز خانه نشینی 11 روزه آقای احمدی نژاد، دشمنان بیرونی برای بهره گیری از شرایط پیش آمده کمترین فرصتی را از دست ندادند چرا که آنها از یکسو شکست سنگین و پرهزینه فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 را تجربه کرده بودند و از سوی دیگر با خیزش های اسلامی منطقه و سقوط دیکتاتورهای دست نشانده خود روبرو بودند و از آنجا که انقلاب های اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا را الگو گرفته از انقلاب اسلامی ایران ارزیابی می کردند - که ارزیابی دقیق و غیرقابل تردیدی بود- به طور طبیعی، رخداد مورد اشاره را فرصت مناسبی برای مخدوش کردن این الگو در نگاه ملت های مسلمان منطقه تلقی می کردند. از این روی با همه توان برای صید «ماهی مطلوب» از آب - به زعم خود- گل آلود، به میدان آمدند تا از «باد»ی که به دست جریان انحرافی- مستقیم یا غیر مستقیم- کاشته بودند، توفان درو کنند. رسانه های آمریکایی، اروپایی، اسرائیلی و تقریباً تمامی رسانه های دولتی منطقه در اقدامی هماهنگ، ابتدا کوشیدند خطای احمدی نژاد را - که بعدها شاهد اصلاح آن بودیم- یک «خط» تلقی کنند و سپس این خط فرضی را نشانه «حاکمیت دوگانه»! و حاکمیت دوگانه را نتیجه قطعی و اجتناب ناپذیر آمیختگی دین و سیاست معرفی کنند. روزنامه آمریکایی واشنگتن پست با ارائه این تابلو به ملت های مسلمان منطقه توصیه می کرد که در حاکمیت های آینده و مورد نظر خود، اسلام را از حوزه روابط خصوصی انسان و خدا به میدان سیاست نکشانند! شبکه تلویزیونی عرب زبان بی بی سی که تا چند روز قبل- و شاید چند ساعت قبل- آقای احمدی نژاد و دولت او را در عرصه بین المللی «نامطلوب»! و «زحمت آفرین»! معرفی می کرد، با ذوق زدگی درباره تقابل وی با حکم رهبر انقلاب! داد سخن می داد و این -به زعم خود- ایستادگی را می ستود! شبکه تلویزیونی «العربیه» عربستان که به علت همخوانی با صهیونیست ها به «العبریه» شهرت دارد، به طور تلویحی اعتراف می کرد تاکنون درباره آقای احمدی نژاد قضاوت درستی نداشته است! و فهرست توهم پراکنی رسانه های بیگانه در این باره مثنوی هفتاد من کاغذ است.
و اما، در حالی که ذوق زدگی دشمنان بیرونی- و یا تظاهر آنها به ذوق زدگی- به اوج رسیده بود، رئیس جمهور محترم کشورمان همانگونه که از ایشان انتظار می رفت و قابل پیش بینی بود با حضور خویش در هیئت دولت و از سرگیری فعالیت و خدمات خود، خواب خوش آنان را به کابوس تبدیل کرد و یکشنبه شب در برنامه زنده شبکه دوم سیما آخرین میخ را هم بر تابوت توهم دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها کوبید. تاکید رئیس جمهور بر این که «سرباز ولایت فقیه است» و پیروی بی چون و چرا از ولی فقیه را وظیفه دینی و تکلیف قانونی خود می داند و... نشان داد که ایشان اگرچه مرتکب خطا شده است ولی این «خطا» نشانه ای از «خط» ندارد که نابخشودنی باشد... و در پایان این ماجرا، قیافه به هم ریخته و ابروهای باعصبانیت درهم کشیده دشمنان به همان اندازه دیدنی است که چهره گشاده و به رضایت نشسته دوستان واقعی آقای احمدی نژاد.
چند ساعت پیش سایت گویانیوز که آشکارا به سازمان «سیا» وابسته است و حتی آگهی استخدام این سازمان را روی خروجی خود می گذارد، با اشاره به اظهارات یکشنبه شب آقای رئیس جمهور نوشت: باید تحلیل های چند هفته اخیر خود درباره احمدی نژاد را به جای «درکوزه»، سر کوچه بگذاریم تا سازمان های بازیافت زباله، آن را به خمیر تبدیل کنند!
2- و اما، عکس العمل مردم نسبت به ماجرای یاد شده از موهبت بزرگی حکایت می کند که خدای مهربان در دل و جان ملت ایران به ودیعه نهاده است. توده های عظیم مردم که حماسه 9 دی و 22 بهمن فقط یکی از نمونه های وفاداری آنان به اسلام و انقلاب و حضرت آقا بود و با همین نگاه نیز، رئیس جمهور محترم را برگزیده بودند، پس از شنیدن ماجرا، ابتدا، آنچه شنیده بودند را باورنکردنی ارزیابی کردند و پس از آن که اخبار و گزارش های بعدی درباره خانه نشینی آقای احمدی نژاد را شنیدند، انگشت حیرت به دندان گزیدند و بدون کمترین تردیدی اقدام رئیس جمهور منتخب خود را بیرون از بستر تعریف شده و پذیرفتنی نظام تلقی کردند ولی از آنجا که این حرکت را با شخصیت شناخته شده ایشان همخوان نمی دانستند، در انتظار بازگشت رئیس جمهور از خطایی که مرتکب شده بود به انتظار نشستند و صد البته به لطف خدای مهربان انتظار آنان به درازا نکشید و آب رفته به جوی بازگشت.
همان روزها که بوق های تبلیغاتی دشمنان، گوش فلک را کر کرده بود، نگارنده در یکی از اجتماعات دانشجویی شرکت داشتم و با این پرسش مکرر روبرو شدم؛ که چرا چنین شد؟ و این دلشوره که «دشمن شاد»! شده ایم و زبان کینه توزان به طعنه دراز شده است! پاسخ این بود که؛ نه فقط دشمن شاد نشده اید، بلکه، بصیرت شما، آتش خشم و کینه دشمنان را از همیشه تیزتر کرده است. چرا؟! پاسخ روشن تر از آن بود که نیازی به شرح و تفصیل پیچ در پیچ داشته باشد. مردم از عقبه قبیله گرایی! و شخصیت پرستی! نیز به سلامت عبور کرده بودند. عقبه ای که بسیاری در شیب تند آن لغزیده و فرو غلتیده اند. مردم به احمدی نژاد پیرو ولی فقیه رأی داده اند و خدمات فراوان و مثال زدنی و در پاره ای از موارد بی نظیر او را ارج نهاده و در حمایت از وی کمترین کوتاهی روا نداشته اند. حمایتی اینگونه گسترده و صادقانه نباید به آسانی برداشته شود. اما، بلافاصله پس از آن که احساس می کنند رئیس جمهور مردمی و محبوبشان هرچند ناخواسته و به خطا، از بستر اصلی فاصله گرفته است، به جای آن که، آنها نیز به خطا، از بستر اصلی فاصله بگیرند، با هوشمندی توقف می کنند و آدرسی را که در دست دارند با مسیری که رئیس جمهور در پیش گرفته است به مقایسه می نشینند و با نگرانی و دلشوره بازگشت وی به بستر اصلی را انتظار می کشند. این بصیرت عمیق و نگاه الهی ملت است که از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز و انشاءالله از امروز تا همیشه تاریخ، دشمنان را به خشم آورده و می آورد. به قول آقا، کسی که نقشه راه را در دست دارد به بیراهه نمی رود و مردم نشان دادند که نقشه راه را در اختیار دارند و مسیر را خوش به نشان می روند. و رئیس جمهور نیز که برخاسته از همین مردم است، و انتظار می رفت اینگونه باشد، نشان داد که اینگونه است. در همان نشست دانشجویی یکی از برادران پرسید؛ اگر خدای نخواسته، آقای احمدی نژاد به قهر خود ادامه دهد، تکلیف آنهمه حمایتی که از وی داشتیم چه می شود؟ و پاسخ شنید که اگر از خدمات او حمایت نمی کردید جای سؤال بود!... و امروز شاهد خرسندی همان ها هستیم که دیروز دلشوره داشتند و نگران بودند.
حسین شریعتمداری

حتی به دشمنان خود فحش ندهید

 بسمه تعالی


 دشنام گفتن به دشمنان خدا اجتناب کنید، هر جا (و هر وقت) که عناد و دشمنی خود را به گوش شما برسانند، زیرا ممکن است از روی دشمنی، و جهل و نادانی به خدا ( و دین و آئین و مذهب و اعتقادات شما دشنام دهند).


مردی عصبانی

در جنگ صفین هنگامی که دو لشکر حق و باطل، سپاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام و معاویه- لعنة الله علیه- در مقابل هم صف آرایی کردند، گروهی از سربازان امیرالمؤمنین علیه السلام شروع کردند به لشگر شام فحش دادن.

حضرت وقتی شنید بعضی از افراد سپاهش، دشنام می دهند و ناسزا می گویند. ایشان را از این کار نهی کرد و فرمود:

«من دوست نمی دارم که شما این گونه دشنام داده، مردمی بد زبان و ناسزاگوی باشید (زیرا فحش و ناسزاگویی، عمل زشت و ناپسندی است. و از طرفی اگر شما فحش بدهید، ممکن است این امر سبب دشمنی و کینه توزی بیشتر ایشان شود و مقابله به مثل کرده، به ما و شما حرف های رکیک زده، فحش و دشنام بدهند)، بهتر آن است که رفتار و کردار واقعی و احوال حقیقی ایشان را بیان کنید ( که چگونه راه ظلم، ستم) تعدّی و تجاوز را در پیش گرفته، و از طرفی حقّ منحرف شده، بر حسب هواهای نفسانی و خواهش های شیطانی، بر علیه امام و اسلام و حقیقت قیام کرده، قد علم کرده اند).

امام صادق علیه السلام در رساله ای خطاب به اصحاب و یاران خود نوشته و می فرماید:

و ایاکم و سب اعداء الله حیث یسمعونکم فیسبواالله عدوا بغیر علم:2

 از دشنام گفتن به دشمنان خدا اجتناب کنید، هر جا (و هر وقت) که عناد و دشمنی خود را به گوش شما برسانند، زیرا ممکن است از روی دشمنی، و جهل و نادانی به خدا ( و دین و آئین و مذهب و اعتقادات شما دشنام هند) . همین معنا در سوره انعام، آیه 108 ذکر آمده است .

ولی متأسفانه چیزی که در جامعه ما رواج دارد و بسیار عادی شده است دشنام دادن و ناسزاگویی است که نه تنها هنگام دعوا و تنش که  در صحبت های عادی و دوستانه هم رواج دارد

به مشرکان و کافران هم فحش ندهید

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وقتی شنید، مانع از این کار شد، ایشان را نهی کرد و فرمود: « به این جماعت دشنام ندهید، زیرا نه تنها دشنام دادن شما به ایشان ضرر و زیانی نمی رساند بلکه در عوض باعث رنجش و ناراحتی بازماندگان ایشان خواهد شد.»

سپس حضرت  فرمود: آگاه باشید و بدانید، پلیدی و هرزگی زبان، بد گوهری است.4

یعنی در هر حال و هر شرایطی، دشنام دادن و فحّاشی کار زشت و عمل ناپسندی است، چه به حق باشد، چه نباشد.

ولی متأسفانه چیزی که در جامعه ما رواج دارد و بسیار عادی شده است دشنام دادن و ناسزاگویی است که نه تنها هنگام دعوا و تنش که  در صحبت های عادی و دوستانه هم رواج دارد . و این واقعا شرم آور است چه خوب است که از کلام و منش مولایمان پند گیریم و به خود اجازه ندهیم که هر سخن ناروایی را بر زبان بیاوریم حال چه در مقام مخاصمه با دشمن و یا به هر بهانه دیگری .

 

پی نوشت ها:

1- نهج البلاغه فیض، خطبه 198؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، خطبه 199، جلد 11- 12، ص 17.

2- آثار الصادقین، جلد 8، ص 176.

3- بلال حبشی برده امیة بن خلف بود.

4- احیاء العلوم، جلد 3، ص 254؛ محجة البیضاء، جلد 5 ص 215.  

منبع : کتاب آفت زبان

در جنگ بدر، بعد از پیروزی لشگر اسلام بر سپاه کفر که به فرماندهی ابوجهل، و «عتبه» پدر هند جگر خوار، و برادرش «شیبه» و پسرش «ولید» دایی «معاویة بن ابی سفیان» و «امیة بن خلف»3 بود، بعضی از مسلمین به مشرکانی که در این جنگ کشته شده بودند، دشنام می دادند.
و با این گونه سخنان به جای دشنام دادن به بیان حقیقت پرداخته گفتاری محکم و استوار و رسا و بلیغ بر زبان جاری نموده، دلیل رساتر و محکم تری آورده اید ( که چرا و به چه علّت با آنان می جنگیم و زد و خورد می کنیم). پس به جای این که به آنان دشنام دهید، بهتر است بگویید: «خدایا، خون های ما را از ریختن حفظ کن، و بین ما و آنان را اصلاح نما، و آن ها را از ریختن حفظ کن، و بین ما و آنان را اصلاح نما، و آن ها را از انحراف و گمراهیشان به راه حق و حقیقت هدایت فرما، تا آن کسی که حقّ را نمی شناسد، آن را بشناسد و از گمراهی، ستم کاری، دشمنی و کینه توزی دست کشیده باز گردد».1

بازخوانی نظر آیت‌الله جوادی آملی درباره احکام حکومتی؛

 بسمه تعالی 

خبرگزاری فارس: آیت‌الله جوادی آملی تأکید می‌کند: نقض حکم حکومتی، حتی بر فقیهان هم حرام است و عمل به آن نیز واجب است، حتی بر مجتهدان و فقیهان و مراجع تقلید.


به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، آیت‌الله جوادی آملی فیلسوف، فقیه، مفسّر قرآن و از مراجع تقلید کشورمان در بخش پاسخ به پرسش‌های کتاب "ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت " در پاسخ به این پرسش که: "آیا بر فقیهان واجب است که از ولی فقیه تبعیت کنند؟ آیا حق مخالفت و نقض حکم والی را دارند؟ " می‌نویسد: فقیه جامع الشرایط، سه کار رسمی دارد; یک کارش "افتاء " است که پس از دادن فتوا، عمل به آن فتوا، بر خودش و بر مقلدانش واجب است، ولی نسبت‏ به فقیهان دیگر اعتباری ندارد؛ زیرا مجتهد حق ندارد از مجتهد دیگر تقلید کند. کار دیگر فقیه جامع ‏الشرایط، "قضاء " است که بر کرسی قضا می‏نشیند و بین متخاصمین که هردو طرف شخصیت‏حقیقی‏اند یا شخصیت‏حقوقی یا آنکه یک طرف حقیقی است و طرف دیگر حقوقی، بر اساس ایمان و بیّنات، حکم الهی را صادر می‏نماید که نقض این حکم، بر خود او و بر متخاصمین و بر هرکس دیگر حتی فقیهان حرام است و عمل به آن نیز واجب است، حتی بر مجتهدان و فقیهان و مراجع تقلید.
وظیفه سوم فقیه جامع الشرایط، "ولایت‏ " امت اسلامی و صدور احکام ولایی است. اگر والی اسلامی حکم ولایی کند به اینکه مثلاً رابطه ایران اسلامی با اسرائیل باید قطع شود، یا رابطه با آمریکا که دشمن اسلام و رأس استکبار جهانی و حامی اسرائیل است، باید قطع شود، یا رابطه با فلان کشورها باید برقرار شود، یا در کشور چنین اموری باید رعایت گردد، عمل به این احکام بر مردم و بر خود والی و بر فقیهان و مجتهدان دیگر واجب است و هیچ‎کس حتی خود والی حق نقض این حکم را ندارد زیرا حاکم اسلامی فقط مجری احکام است و او نیز مانند همگان مشمول قانون الهی و تابع محض آن می‏باشد و دیگر فقیهان نیز چنین می‏باشند و باید از این حکم الهی که توسط والی انشا شده است، پیروی و تبعیت کنند; مگر آنکه در فرض نادر، یقین وجدانی به اشتباه بودن حکم فقیه حاصل شود. البته شک داشتن در درستی حکم فقیه یا گمان داشتن به اشتباه بودنش، نمی‏تواند مجوز عدم پیروی باشد بلکه فقط یقین وجدانی چنین است نه غیر آن.
این مطلب، شامل فقیهانی که به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز می‏شود، زیرا فقیهانی که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند و مثلاً "مقبوله عمربن حنظله‏ " و "مشهوره ابی‏خدیجه‏ " را برای ولایت فقیه کافی نمی‏دانند، از نظر حسبه می‏پذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شده‏اند که حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند، این یک امر زمین‏مانده‏ای است که بر همگان و خصوصاً بر فقیهان واجب کفایی است که تصدی آن را به‎عهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبری، تصدی آن را به‏عهده گرفته و امت اسلامی نیز او را قبول دارند، در این حال، مخالفت‏ با احکام این حاکم و تضعیف او جایز نیست و کسی نمی‏تواند بگوید من چون ولایت فقیه را قبول ندارم، می‏توانم از هر قانون کشور اسلامی سرپیچی کنم و قوانین و مقررات آن را رعایت نکنم.

ماجرای ولایت پذیری مشایی در یادداشت شریعتمداری

 

بصیرت :دقیقاً به خاطر نمی آورم که این داستان را کجا خوانده ام؟ شاید در یکی از مجموعه کتاب هایی که درباره «عملیات روانی» نوشته شده است و به احتمال قوی در کتاب «جنگ روانی» اثر «پل لاینبرگر». ماجرا، اما اینگونه است که یکی از اساتید عملیات روانی در پنتاگون وقتی به مبحث «انکار واقعیت ها»-FACTS DENEGATION- می رسد، بعد از شرح مفصلی درباره این بخش از عملیات روانی، برای آزمون یک صندلی روی میز می گذارد و از افسران تحت آموزش خود می خواهد که هر یک از آنها مقاله ای در نفی وجود این صندلی بنویسند و از همه ترفندهایی که آموخته اند برای انکار این واقعیت استفاده کنند! استاد در جلسه بعد یکی از افسران حاضر در کلاس را به عنوان کسی که بدترین مقاله را نوشته ولی بهترین نمره را گرفته است، معرفی می کند. این افسر در مقاله خود فقط نوشته بود «کدام صندلی»؟ استاد خطاب به وی گفت؛ انگیزه شما برای نفی واقعیات بسیار قوی و درخور تقدیر است و به همین علت، مقاله شما را شایسته نمره 20 می دانم، اما به شعورتان نمره «صفر» می دهم، چرا که درک و شعور مخاطبان خود را نادیده گرفته اید و ظاهراً چیزی به نام «شعور» به گوشتان نخورده است! به شما توصیه می کنم از ارتش آمریکا استعفاء بدهید و در یکی از «سیرک»های سیار آمریکا به عنوان «دلقک» استخدام شوید!

این خاطره هم شنیدنی است؛ در سال های اول انقلاب، سرکرده منافقین با بهره گیری از برخی نفوذی ها- که بعدها شناسایی و فراری یا بازداشت شدند- در مسجد دانشگاه تهران کلاس ایدئولوژی دایر کرده بود و لاطائلات خنده داری را به نام اسلام راستین! و خاستگاه قابل احترام! مارکسیسم به هم می بافت. همان روزها، نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب توده علی رغم پیوند نانوشته، اما مستحکمی که با منافقین داشت، در یکی از سخنرانی های درون حزبی خود ضمن تقدیر از سرکرده منافقین، با تمسخر گفته بود؛ مسعود رجوی با اندک سواد نم کشیده خود در کلاس های ایدئولوژیک، به مسلمانان درس «اسلام راستین» می دهد! و برای گروه های مارکسیست و از جمله حزب توده، «مارکسیسم واقعی»! و دست نخورده! را آموزش می دهد! کیانوری با اشاره به تحلیل های دم دستی و مضحک سرکرده منافقین از اسلام و مارکسیسم گفته بود؛ دو چیز خیلی سر و صدا می کند، یکی «خرده پول» و دیگری «خرده معلومات»!...

آقای اسفندیار رحیم مشایی در مصاحبه با ایرنا- 23/2/90- از یکسو تلاش کرده است اقدام زشت و غیرقانونی جریان انحرافی در ماجرای خانه نشینی 11 روزه رئیس جمهور را نه فقط موجه! بلکه نشانه اعتقاد عمیق به اصل ولایت فقیه قلمداد کند و از سوی دیگر، فرصت را غنیمت شمرده و به ملت مسلمان ایران و عالمان دینی و حوزه های علمیه درس ولایت فقیه داده است! مشایی که انگار در میان «نان به نرخ روزخورها»ی جریان انحرافی ایستاده است، در بخشی از این مصاحبه می گوید «دولت، زندگی در سایه ولایت فقیه را تمرین زندگی در حکومت جهانی امام عصر«عج» می داند و عقیده دارد تبعیت از ولایت فقیه، از لوازم اعتقاد به امام عصر«عج» است» خب! اینکه حرف جدیدی نیست و مردم مسلمان و پاکباخته ایران اسلامی با همین اعتقاد، ندای امام راحل(ره) و خلف حاضر او را لبیک گفته و همیشه و همه جا از ولی فقیه به یک اشاره بوده است و از مردم به سر دویدن. آقای مشایی توضیح نمی دهد که اگر قسم حضرت عباس(ع) ایشان باور کردنی است، پس دم خروس چیست؟! و این پرسش بسیار ساده، منطقی و عقلایی را بی پاسخ می گذارد که اگر «تبعیت از ولایت فقیه یکی از لوازم اعتقاد به امام عصر(عج) است»- که هست- بی توجهی به حکم قانونی و شرعی ولی فقیه در ابقای آقای مصلحی که بعد از عزل سؤال برانگیز ایشان صادر شده بود، چگونه قابل توجیه است؟ به ولی فقیه اعتقاد ندارید یا به امام زمان(عج) و یا خدای نخواسته به هیچکدام؟! خودتان بفرمائید که آیا از قضیه ای که مطرح کرده اید، نتیجه ای غیر از آنچه گفته آمد، می توان گرفت؟!... و آیا بهتر نیست درباره ایران و ایرانی و اسلام و امام زمان(عج) و... سکوت بفرمائید؟! و افکار گره گشای! خویش را به قول خودتان به «مدیریت دنیا»! اختصاص دهید؟ چرا که باز هم به قول خودتان انبیاء الهی که نتوانستند دنیا را مدیریت کنند! شاید شما...!!

آقای مشایی در همین مصاحبه با اشاره به عالمان دلسوز و کسانی که به قهر یازده روزه آقای رئیس جمهور انتقاد کرده و بر ضرورت شرعی و قانونی تبعیت ایشان از حکم ولی فقیه تاکید ورزیده بودند، می گوید؛ «برخی از خواص به علت برداشت غلط از سکوت چند روزه رئیس جمهور، به صورتی شتابزده واکنش نشان دادند و منویات درونی خود را بروز دادند»!

و اما، باید به جناب مشایی گفت؛ ماجرا بسیار روشن تر از آن است که با این پرگویی های دم دستی قابل توجیه باشد. آقای احمدی نژاد در یک اقدام نسنجیده- و گفته می شود در پی گزارش های ساختگی جریان انحرافی- وزیر اطلاعات را عزل کردند و رهبر معظم انقلاب که این اقدام را یک حرکت انحرافی و زمینه ساز آسیب های جدی می دانستند، ادامه حضور ایشان به عنوان وزیر اطلاعات را ضروری تشخیص داده و طی حکمی برخاسته از جایگاه دینی و قانونی ولی فقیه بر ابقای آقای مصلحی تاکید ورزیدند. ماجرا به همین سادگی است و معلوم نیست، آسمان و ریسمان کردن های آقای مشایی برای چیست؟ آیا لازمه پیروی از ولی فقیه و اعتقاد به قانون اساسی که رئیس جمهور در این بستر انتخاب شده است، اجرای بی وقفه حکم ولی فقیه نیست؟ و آیا کسانی که با دلسوزی برای اسلام و نظام و خود آقای رئیس جمهور، ایشان را به اطاعت از حکم ولی فقیه و تبعیت از قانون اساسی توصیه کرده اند، «برداشت غلط»! داشته و «شتابزده»! عمل کرده اند، یا کسانی که با ترفندهای جریان انحرافی، در اجرای این دستور شرعی و قانونی یازده روز تاخیر غیرقابل توجیه داشته اند؟!

آقای مشایی، اگر همانگونه که ادعا می کند، پیروی از ولی فقیه را لازمه اعتقاد به ولی عصر(عج) می داند، باید بلافاصله پس از آن که ولی فقیه، حضور ایشان به عنوان معاون اول رئیس جمهور را به مصلحت ندانستند، از این پست کناره می گرفتند، نه آن که بعد از یک هفته تعلل و به اجبار کنار گذاشته شود و در عوض، بیش از 18 پست حساس و کلیدی دیگر را در دولت قبضه کند، یعنی پدرجد معاون اولی؟! و یا نباید بعد از تاکید آقا بر اجتناب از موازی کاری در سیاست خارجی، عنوان «نماینده ویژه رئیس جمهور» را به «مشاور ویژه» تبدیل کند و باز هم همان بازی را ادامه دهد که نمونه آن دعوت از ملک عبدالله اردنی و- به قول خودشان- «سفیانی» برای شرکت در جشن های نوروزی است... و این رشته سر دراز دارد!

نهنگ به گل نشسته

 بسمه تعالی 


این روزها سالروز شکل گیری نطفه نامشروعی به نام رژیم جعلی و وحشی صهیونیستی متفاوت از تمامی 63 سال گذشته است. از 15مه 1948که با اشغال فلسطین و پیامدهای شوم این رخداد سیاه آن روز به یوم النکبه - روز نکبت- نام گرفت تا دیروز 51 مه 2011 همواره و بی وقفه یک نبرد تمام عیار در جریان بوده است. از همین روی؛ در این کارزار نفسگیر و در پهنه 6 دهه گذشته برخوردها و کشاکش ها به نبردها و درگیری ها رسید و حتی قد کشید و 2انتفاضه- 1987و2000- ملت فلسطین گواهی بود بر اینکه «آرمان فلسطین» سدی مستحکم خواهد بود در برابر جاه طلبی ها و زیاده خواهی های صهیونیست ها و ایده چپاولگرانه «از نیل تا فرات».
هرچند شواهد و قرائن غیرقابل خدشه در سال های اخیر آشکارا نشان می دهد که ناقوس مرگ رژیم صهیونیستی به صدا درآمده است و با حرکت تل آویو در مسیر افول و اضمحلال هر روز این صدای بلند بهتر برای افکار عمومی در مقیاس جهانی شنیده می شود.
اما تحولات کنونی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا گویا نقش کاتالیزوری را برعهده گرفته که «پروسه مرگ» را شتاب بخشیده است.
صهیونیست ها و مقامات کودک کش تل آویو پس از 6 دهه تجاوز و کشتار و خونریزی و جنایات ددمنشانه در پی جنگ های متعدد و به صحنه آوردن تمامی توان و پتانسیل خود برای تحقق از نیل تا فرات امروزه نظاره گر این هستند که افق های صهیونیزم به یاس و ناکامی کشانده شده است.
با آغاز خیزش و خروش ملتهای منطقه در بستر بیداری اسلامی نه تنها دیگر از لفاظی ها و رجزخوانی های مقامات صهیونیستی خبری نیست بلکه اقاریر عجزآلود و اعترافات تکان دهنده سران تل آویو به وضوح دلالت بر آن دارد که آینده اسرائیل همچون شخصی است که در حالت احتضار نفس های او به شماره افتاده است.
همین 2 هفته پیش بود که یواف گالانت فرمانده سابق ارتش اسرائیل به این واقعیت اعتراف کرده و اظهار داشت موج بیداری اسلامی خاورمیانه، آینده اسرائیل را به خطر انداخته است.
اما باید دید چه شده است که «گالانت» این فرمانده ارشد نظامی اسرائیلی این چنین آشفته و سراسیمه اعتراف می کند که موجودیت این رژیم جعلی به خطر افتاده است؟ چرا نتانیاهو، لیبرمن، ایهود باراک و حتی خود شیمون پرز در هفته های گذشته بارها به صحنه آمدند و از شکل گیری یک «انقلاب اسلامی دیگر» در منطقه پس از انقلاب اسلامی ایران اظهار نگرانی و خطر می کنند؟ جای سؤال نیست که نشریه ای چون «هاآرتص» صریحا و بدون پرده می نویسد که «بهمن اسلامی خاورمیانه» منطقه را دربر خواهد گرفت؟
طرفه آنکه گویا رسانه های غربی هم دیگر قادر نیستند دست به تحریف و شانتاژ و سانسور بزنند و با جنگ روانی هم که شده چند صباحی حیات این فرزندخوانده ایالات متحده را تضمین نمایند، از جمله، روزنامه واشنگتن تایمز در بحبوحه تحولات منطقه بدون صغری و کبری چیدن رسانه ای، رفت سر اصل مطلب و نوشت: «در آینده شاهد پایان حیات اسرائیل خواهیم بود.» انگار نه انگار که 5 روز قبل از آن دولت اوباما از «حق وتو» در شورای امنیت استفاده کرده و قطعنامه تحت حمایت اعراب در سازمان ملل که در مورد غیرقانونی بودن شهرک سازی های رژیم صهیونیستی بود را وتو کرد؛ هزینه ای سنگین برای بقای اسرائیل اما ترجیع بند تحلیلگران و رسانه ها و ناظران کماکان این است: «آینده اسرائیل در خطر»...
در امتداد همین خط است که به موازات سونامی تحولات سیاسی ماههای اخیر تجمعات و تظاهرات چند روز گذشته در منطقه به مناسبت شصت و سومین سالروز روز نکبت معنا و مفهومی عمیق تر از سالها و دهه های پیش پیدا کرده است. سه روز پیش مصری ها در شهر اسکندریه در حمایت از آرمان فلسطین تظاهرات کردند. تظاهراتی که به اسکندریه ختم نشد و دو روز قبل مردم مصر با تجمع در میدان التحریر مقاومت فلسطین را به مقاومت خود در انتفاضه مصر گره زدند.
و این اتفاق بزرگ در اردن، لبنان، ترکیه و...نیز رقم خورد و آرمان ملت مظلوم فلسطین نه در کرانه باختری و سرزمین های اشغال شده بلکه در پهنه منطقه فریاد کشیده شد.
بنابراین اتفاق مبارک و بزرگی که رخ داده این است که موج مواج حمایت از آرمان فلسطین فراتر از مرزهای جغرافیایی در حال پیشروی است و امروزه دفاع از آرمان مردم مظلوم فلسطین اولویت اصلی ملت های مسلمان و دولت های مستقل و آزادیخواه است. نقشی که در سه دهه گذشته تنها جمهوری اسلامی به دوش می کشید.
امروز در ایام سالروز تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی شعار ملت هایی که علیه دیکتاتورها و آدم کش ها خروشیده اند تنها «الشعب یرید اسقاط النظام» نیست بلکه با همان دغدغه و همان وزن، شعار «تسقط تسقط اسراییل» سر می دهند. در مصری که زمان روزگار انورسادات معاهده کمپ دیوید در سپتامبر 1978 به امضا رسید و رسماً یک رژیم جعلی را به رسمیت شناخت اکنون لغو این پیمان خواسته عموم مردم مصر است.
باید به این خواسته مهم علاوه کرد مواردی چون اخراج سفیر اسرائیل از مصر، توقف انتقال گاز از مصر به اسراییل، بازگشایی گذرگاه رفح در کرانه باختری به منظور دفاع از مردم مظلوم غزه و...
نکته دیگری را که باید بدان اشاره کرد این است که دو روز پیش اردنی ها نیز خواهان لغو توافق نامه صلح میان اردن و رژیم صهیونیستی شدند که قریب به دو دهه پیش منعقد شده بود.
تاکید و پافشاری مصر کنونی بر برقراری رابطه با جمهوری اسلامی ایران و حماس به عنوان 2 دشمن اصلی آمریکا و اسرائیل از دیگر پارامترها و مولفه هایی است که وضعیت وخامت بار رژیم صهیونیستی را نشان می دهد به گونه ای که تغییر مختصات و معادلات منطقه ای را به نفع بلوک مقاومت و جبهه آرمانخواهان تغییر داده و در این میان آرمان ملت فلسطین امروز بیش از هر زمان دیگری تابلویی است که در ید واحده ملت های مسلمان رخ نمایی می کند.
این اتفاق بزرگ، چشم انداز روشنی را برای فلسطینی ها نوید می دهد تا جایی که حتی روزنامه صهیونیستی هاآرتص طی گزارشی به نقل از محافل سیاسی بلندپایه در تل آویو با نگرانی از تشکیل یک کشور فلسطینی در مرزهای 1967 واهمه آلود خاطرنشان می کند ارزیابی ها حکایت از آن دارد که 170 کشور از درخواست طرف فلسطینی در سازمان ملل برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین حمایت کنند. اینجاست که دانی ایالون معاون وزیر خارجه رژیم صهیونیستی به صحنه می آید و ناگزیر و از موضع ضعف و استیصال می گوید؛ «نمی توانیم مانع به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطین شویم.» این روزها در شرایطی که تحولات منطقه و موج عظیم بیداری اسلامی منجر شده تا آرمان ملت فلسطین در دلها و جان های مسلمان ریشه بدواند و ملت ها به دنبال سقوط های زنجیره ای حاکمان سرسپرده و مرتجع عربی، در بند منافع به اصطلاح ملی و درون مرزی نیستند و عجیب نیست که تزیپی لیونی رهبر حزب کادیمای رژیم صهیونیستی آنچنان که یدیعوت آحارنوت نقل می کند اعتراف نماید: «مشروعیت و قدرت حماس در عرصه بین الملل روز به روز اوج می گیرد در حالی که جایگاه بین المللی اسراییل ضعیف شده است.»
البته شاید عمق مطلب را روزنامه معاریو با عبور از سطح گفته ها و واقعیت ها درباره اسرائیل ترسیم کرده باشد. این روزنامه صهیونیستی با تصریح بر اینکه اسرائیل در حال فروپاشی است تاکید می کند که صحبت از وضعیت کنونی اسرائیل، صحبت از تعفنی تاریخی و یک زنگ زدگی سیاسی طویل المدت است چرا که؛ ما [رژیم صهیونیستی] مانند نهنگی به گل نشسته در حال متعفن شدن هستیم.
و بالاخره باید گفت اگر امروز آرمان ملت فلسطین بر صدر خواسته های ملت های مسلمان در اثر تحولات منطقه و حرکت در بستر بیداری اسلامی است، این بیداری و هوشیاری و تشخیص عمق حقایق ناشی و برگرفته از انقلاب اسلامی ایران است که خمینی کبیر عظیم الشان این پیشاهنگی و پیشقراولی را به قوت و با قدرت آمیخته با درایت به پیش برد.
امروز با آغاز انتفاضه سوم- پس از دو انتفاضه در 1987 و دیگری در سال 2000- می رود تا یاران روح الله و امت حزب الله در افقی نه چندان دور، منطقه ای پس از اسرائیل و به دور از سیطره آمریکا را تجربه نمایند.
حسام الدین برومند

عکس:نمادهای فراماسونری در شهر

 بسمه تعالی

هرم های فراماسونری در چهاراه یافت آباد مرکز خرید مبل

در معماری ماسونی هرم با رأس جدا و یا هرم با رأس نورانی نشان دهنده چشم جهان بین«All seeing eye» است که به صورت یک هرم و چشم در رأس آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است

نماد کلیسای سن ماری که یکی از اُبلیسک‌های معروف (نماد شیطان) روبروی آن قرار دارد

نمایی از طراحی های فراماسونری در چهاراه یافت آباد

نمایی از چهاراه یافت آباد و هرم های احداث شده

نماد کلیسای سن ماری و هرمی که رأس آن چشم جهان بین قرار دارد

 

نمایی از طراحی های فراماسونی در چهاراه یافت آباد

فراماسونها معتقدند در ابتدای ورودی معبد سلیمان دو ستون (بوآز و جاشین) قرار داشته و حال اگر این دو ستون را در کنار هم بگذاریم عدد 11 را تشکیل میدهند این دو ستون دروازه ورود جن‌ها به دنیای انسان‌هاست

هرم با رأس جدا نماد چشم جهان بین«All seeing eye» است که به صورت یک هرم و چشم در رأس آن می باشد.

در معماری ماسونی هرم با رأس جدا و یا هرم با رأس نورانی نشان دهنده چشم جهان بین«All seeing eye» است که به صورت یک هرم و چشم در رأس آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است


آرم یکی از فروشندگان مبل در چهاراه یافت آباد که از 11 شکل «عدد مقدس فراماسونها» در طراحی آرم خود استفاده کرده و یک هرم با رأس جدا شده که در عقب تصویر نمایان است

 نمایی از طراحی های فراماسونری در چهاراه یافت آباد

چشم‌های آمنه فردا تقاص می‌گیرند

 بسمه تعالی

خبرگزاری فارس: دختری جوان خودش را جای آمنه می‌گذارد و می‌گوید اگر چنین بلایی به سر من آمده بود قطعاً به غیر از مرگ مجید به مجازات دیگری راضی نمی‌شدم.


به گزارش خبرنگار حوادث فارس، ساعت 16 عصر 10 آبان‌ سال 83 مأموران مرکز فوریت‌های پلیسی110 تهران بزرگ طی تماس شهروندان از یک مورد اسید پاشی با خبر شدند.
مأموران با حضور در محل وقوع حادثه در خیابان رسالت و انجام تحقیقات اولیه دریافتند دختر جوانی به نام آمنه از سوی فردی مورد اسیدپاشی قرار گرفته است.
با انتقال آمنه به بیمارستان، تلاش پزشکان برای درمان وی آغاز شد اما زمانی که آمنه پس از انتقال به بیمارستان‌های رسالت و مطهری به بیمارستان لبافی‌نژاد منتقل شد پزشکان اعلام کردند که دیگر دیر شده و چشم چپ آمنه به واسطه غلظت اسید پاشیده شده کاملا از بین رفته است.
با طرح شکایت از سوی این دختر جوان تحقیقات آغاز و دستورات لازم برای دستگیری فرد اسیدپاش از سوی بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران صادر شد.
آمنه در جلسه طرح شکایتش اعلام کرد: چند ماه قبل وقتی در دانشکده‌ برق یکی از دانشگاه‌های سراسری تهران مشغول تحصیل بودم متوجه شدم که یکی از دانشجویان به اسم مجید به من علاقه‌مند شده است.
آمنه ادامه داد: پس از طرح این موضوع توسط این فرد چندین بار مادرش با منزل ما تماس گرفت اما مادر من به دلیل تفاوت‌ زیاد سنی، فرهنگی و خانوادگی، پاسخ منفی داد.
شاکی افزود: جواب خودم نیز منفی بود تا اینکه یکی از دوستانم پیشنهاد داد برای تمام کردن موضوع، یک بار رو در رو پاسخ قطعی خود را به او بدهم.
وی گفت: به همین دلیل یک روز که بعد از ایجاد مزاحمت‌های فراوان و تماس‌های گاه و بیگاه، مجید به محل کارم آمد، به او گفتم که با فردی عقد کرده‌ام و دیگر سراغ من را نگیرد.
مجید در مقابل این ادعای من خواست که از همسرم طلاق بگیرم و اظهار کرد که در صورت عدم جدایی از همسرم مرا خواهد کشت.
من تهدیدهای او را جدی گرفتم و همان روز به پلیس اطلاع دادم اما پلیس گفت تا زمانی که جرمی واقع نشده نمی‌توان وارد عمل شد و رسیدگی کرد.
آمنه ادامه داد: با گذشت 2 روز از این ماجرا عصر روز حادثه زمانی که از محل کارم خارج شدم ناگهان فردی مثل سایه از پشت به من نزدیک شد و بعد رو به رویم ایستاد، سپس ظرفی سرخ‌رنگ را جلو آورد و مایع به شدت سوزاننده‌ داخل آن را روی صورتم پاشید.
وی گفت: اول تصور کردم که آب‌جوش به صورتم ریخته شده است اما وقتی به چند بیمارستان مرا بردند، فهمیدم اسید بوده و همان ابتدا چشم چپم از بین رفت.
شاکی در ادامه شکایت خود، مدعی شد: پزشکان اقدام به تخلیه‌ چشم چپم کردند و گفتند که چشم راستم نیز در شرف نابینایی است. به همین دلیل پیشنهاد کردند که برای درمان به بارسلون بروم که آن زمان با 8 هزار یورو که بخشی از آن به صورت کمک از سوی دولت وقت به خانواده‌ام پرداخت شده بود، برای درمان به اسپانیا سفر کردم.
وی ادامه داد: در آنجا 17 بار مورد جراحی پلاستیک قرار گرفتم و چشم راستم نیز مورد درمان قرار گرفت اما پزشکان اعلام کردند که اثرات مخرب اسید تا 5 سال باقی می‌ماند و به همین دلیل یک شب وقتی در خانه بودم ناگهان متوجه شدم داخل حفره‌ چشم راستم چیزی وجود ندارد و به این ترتیب چشم دیگر خود را هم از دست دادم.
*متهم به اسید پاشی: عاشق آمنه بودم!
سرانجام مجید دستگیر شد و به محض بازداشت به ارتکاب اسید پاشی اعتراف کرد و مدعی شد: عاشق آمنه بودم و برای آنکه بتوانم وی را برای خودم داشته باشم، دست به این کار زدم.
مجید صبح روز 7 مرداد سال 87 در آخرین جلسه بازجویی گفت: فکر می‌کردم با این اقدام به آمنه می‌رسم. نمی‌خواستم این طور زندگیش تباه شود.
با تکمیل شدن تحقیقات از مجید و مشخص شدن زوایای پنهان این پرونده برای مجید از سوی بازپرس پرونده قرار مجرمیت صادر شد.  


*صدور حکم قصاص 2 چشم از سوی شعبه 71 دادگاه کیفری

پس از مجرم شناخته شدن مجید از سوی بازپرس جنایی تهران، پرونده با قرار کیفرخواست به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.
5 قاضی شعبه 71 دادگاه کیفری با همفکری و مشورت و با استناد به مفاد موجود در پرونده برای مجید حکم قصاص هر 2 چشم به شکلی که آمنه خواسته بود را صادر کردند.
این حکم به دیوان عالی کشور رفت و سرانجام قضات دیوان عالی کشور نیز حکم را تأیید کرد‌ند و پرونده برای اجرای حکم آماده بود.
در زمان تأیید حکم آمنه بار دیگر برای درمان به کشور اسپانیا سفر کرده بود اما به محض بازگشت از این کشور به دادسرای امور جنایی آمد و در حضور قاضی واحد اجرای احکام دادسرا درخواست اجرای حکم را ارائه داد.
سرانجام پس از گذشت مدت زمانی موانع اجرای حکم قصاص مجید برطرف شد و شنیده‌ها حاکی از آن است که این فرد، فردا قصاص خواهد شد.
در این بین برخی از قضات، روانشناسان، حقوقدانان و همچنین شهروندان نسبت به اجرای این حکم واکنش نشان دادند که در زیر می‌خوانیم. 
 

*احکام صادر شده برای قصاص اعضای بدن بازدارنده نیست

عبدالصمد خرمشاهی حقوقدان و وکیل با سابقه کشور در گفت‌وگو با خبرنگار قضایی فارس، گفت: به نظر می‌رسد احکامی که برای قصاص اعضای بدن صادر و اجرا می‌شود از بازدارندگی لازم برخوردار نیست.
وی ادامه داد: در ماده 272 قانون مجازات اسلامی شرایطی که برای قصاص اعضا باید مورد توجه قرار گیرد ذکر شده است.
وی تصریح کرد: در این ماده قید شده که باید قصاص از نظر طول و عرض و حتی عمق صدمه و جرح وارد شده یکسان باشد و به همین دلیل در طول چند سال اخیر به دلیل سخت بودن رعایت شدن همه نکات و جوانب امر کمتر اجرای قصاص عضو را دیده‌ایم.
این حقوقدان با اشاره به صدماتی که به این دختر جوان به نام آمنه وارد شده و باعث شده تا تمام صورت وی از وضع ظاهری خوبی برخوردار نباشد گفت: صدمات روحی و جسمی وارد شده به آمنه قطعاً با قصاصی که برای این فرد در نظر گرفته شده برابری نمی‌کند و ایجاد تساوی در قصاص اعضا سخت و می‌توان گفت غیرممکن است.
خرمشاهی با اشاره به این مطلب که اسیدپاشی جزء جنایات فجیع قرار دارد گفت: متأسفانه کیفری که برای این مجازات در نظر گرفته شده به نظر می‌رسد از بازدارندگی لازم برخوردار نیست زیرا شاهد آن هستیم که چنین جرائمی هنوز هم تکرار می‌شود.
وی با تأکید بر این مطلب که امیدواریم با توجه به تمام سختی‌هایی که آمنه متحمل شده وی از اجرای حکم و حق قانونی خود گذشت کند گفت: هر چند که حتی اگر حکم اجرا شود باز هم کفه ترازو به نفع محکوم سنگین‌تر است و او به کیفر واقعی خود نرسیده است.

*اجرای حکم قصاص باعث عبرت محکوم و جامعه می‌شود

پس از خرمشاهی که معتقد است این‌گونه احکام بازدارندگی لازم را ندارد سیما فردوسی، روانشناس در گفت‌وگو با خبرنگار قضایی فارس گفت: در دستورات دینی ما آمده است که باید قصاص اجرا شود.
وی ادامه داد: بنا بر دستورات دینی اجرای قصاص باعث می‌شود تا فردی که جرمی مرتکب شده عبرت بگیرد و این در حالی است که کل جامعه نیز عبرت لازم را خواهد گرفت و باعث شود تا افرادی که قصد ارتکاب چنین اعمالی را دارند منصرف شوند.
این روانشناس کشور با اشاره به این مطلب که در روانشناسی هم قانون تنبیه وجود دارد گفت: در هر نظام تربیتی، تنبیه وجود دارد و هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که تنبیه را از نظام تربیتی حذف کرد و این تنبیه به معنای محدود کردن فرد خاطی است.
وی ادامه داد: مطمئناً هدف از اجرای این گونه احکام این نیست که به طور کامل وقوع چنین جرائمی حذف شود زیرا هستند افرادی که مریضند و به چنین اقداماتی دست می‌زنند گفت: هدف این است که شخص خاطی عبرت بگیرد و حتی یک نفر از انجام چنین اقدامی منصرف شود.
فردوسی درباره این مطلب که اجرای این حکم چه تأثیری در روح و روان فرد قربانی می‌گذارد گفت: به طور قطع و یقین فردی که به واسطه اقدام خشونت آمیز این مرد مرود هجوم واقع شده با دیدن اجرای حکم قصاص برخی مشکلات روحی و روانی‌اش حل می‌شود.
وی در پاسخ به این سوال که آیا اجرای چنین احکامی از وقوع عقده‌های روانی در قربانی پیش‌گیری خواهد کرد یا خیر گفت: شک نکنید که پس از اجرای این حکم به واسطه آرامشی که به سراغ این دختر جوان می‌آید از بروز برخی عقده‌های روانی در آینده جلوگیری می‌شود.

* احکام قصاص برگرفته از فقه است

اما محمد سلطان همتیار رئیس شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران برخلاف خرمشاهی معتقد بود که احکامی که برای قصاص اعضای بدن و همچنین قصاص نفس صادر می‌شود برگرفته از فقه اسلامی است.
وی ادامه داد: با توجه به اینکه معتقدیم شارع مقدس وضع این قوانین را به عهده داشته و عاقل‌ترین عقلا به حساب می‌آید باید بپذیریم که اجرای این احکام نتایج مثبتی را به همراه خواهد داشت.
رئیس شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران در پاسخ به این سوال که آیا صدور این احکام مبتنی بر عدالت است یا خیر گفت: قاضی پرونده به طور قطع تمام جوانب را سنجیده و کسب نظر خبره نموده و سپس چنین حکمی را صادر کرده است.
وی در پاسخ به این سوال که برخی معتقدند چنین حکمی نمی‌تواند بار معنوی وارد شده به آمنه را جبران کند و تنها یک کیفر فیزیکی خواهد بود گفت: این اظهار نظر درست نیست زیرا ما برای سنجش معنویات ترازویی نداریم و تنها خداست که می‌تواند به معنویات اشراف کامل داشته باشد.
همتیار افزود: فردی عملی خلاف قانون انجام داده و باعث شده تا به یک شهروند آسیب وارد شود و طبق قوانین این فرد مستحق قصاص است و باید بازتاب عمل خود را با مقابله به مثل بدهد.
رئیس شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران درباره اینکه برخی از حقوقدانان معتقدند که احکام مربوط به قصاص اعضا از بازدارندگی لازم برخوردار نیست گفت: این حرف صحیح نیست زیرا قانو‌نگذار، بیهوده قانون وضع نمی‌کند و قطعاً به بازدارندگی مجازات‌ها می‌اندیشد و سپس مجازات را برمی‌گزیند.
وی همچنین با اشاره به این مطلب که در برخی از موارد، بیم از سرایت کیفر به سایر بخش‌ها و اندام بدن محکوم باعث می‌شود تا حکم قصاص به دیه تبدیل شود گفت: برخی موارد وجود دارد که نظر اهل فن بر این است که اگر قرار باشد قصاصی رخ دهد آثار آن مخرب‌تر از جرح واقع شده است و به همین دلیل قاضی پرونده قصاص را جایز ندانسته و دیه را انتخاب می‌کند.

*حکم دادگاه تنها قصاص بینایی 2 چشم است

در این حال یک منبع آگاه در گفت‌وگو با فارس، مدعی شد دادگاه برای مرد اسیدپاش تنها قصاص حد بینایی را در نظر گرفته است و مواردی چون سوختگی پلک و تخلیه چشم را لحاظ نکرده است و این‌گونه احکام با نظارت پزشکی قانونی اجرا می‌شود.
وی ادامه داد: در اجرای چنین احکامی اگر از سوی افراد خبره مشخص شود که بیم بروز مشکلات دیگر به سایر بخش‌های بدن وجود دارد، قصاص انجام نخواهد شد و یکی از دلایلی که تا امروز اجرای این حکم به تأخیر افتاده همین موضوع است.
این منبع آگاه افزود: به احتمال زیاد با توجه به اینکه مقرر شده تا فردا این حکم اجرا شود تمام موانع پزشکی آن بر طرف شده و با توجه به پیشرفت علم توانسته‌اند اقدامی انجام دهند که صرفاً حکم دادگاه اجرا شود و به دیگر اعضای بدن جرحی وارد نشود.
وی با اشاره به این مطلب که آمنه دختر جوانی که در این حادثه قربانی شده است بارها مورد عمل جراحی قرار گرفته و هر 2 چشم وی تخلیه شده است، گفت: این در حالی است که در حکم دادگاه صرفاً به این موضوع اشاره شده که قصاص 2 چشم انجام شود و به حدی اسید ریخته شود که محکوم بینایی خود را از دست بدهد.
این فرد گفت: در حکم دادگاه هیچ قصاصی در قبال پلک‌های سوخته شده آمنه و حتی تخلیه چشم او هم نیامده است و صرفاً حد بینایی در نظر گرفته شده است.
وی با اشاره به این مطلب که اینگونه احکام پس از صدور به دیوان عالی کشور می‌رود تا تأیید شود گفت: پس از تأیید حکم برای اجرای آن باید اجازه اجرا از سوی مسئولان صادر شود.
این منبع اگاه با اشاره به این مطلب که پس از صدور حکم چندین جلسه صلح و سازش برای جلب نظر مثبت آمنه و بخشش متهم برگزار شد گفت: خانواده مجید همکاری لازم را نکردند و به همین دلیل جلسات صلح و سازش به نتیجه نرسید.

*پزشکی قانونی بر قصاص مرد اسید پاش، نظارت می‌کند 

اما خبرنگار فارس به سراغ رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور رفت و از وی پرسید موضوع نظارت پزشکی قانونی بر اجرای حکم قصاص چیست؟ وی نیز مدعی شد پزشک سازمان پزشکی قانونی در قصاص مرد اسیدپاش که فردا (شنبه 24 اردیبهشت) به وسیله ریختن اسید در چشم محکوم برای نخستین‌بار در کشور صورت می‌پذیرد، نظارت خواهد داشت.
احمد شجاعی عنوان کرد: قربانی این پرونده در حال حاضر دو چشم خود را بر اثر اسید پاشی محکوم پرونده از دست داده است و طبق رای قاضی باید چشم محکوم نیز با ریختن اسید به عنوان قصاص نابینا شود.
وی در تشریح نوع این قصاص که برای نخستین‌بار در کشور صورت می‌پذیرد، گفت: طبق رای دادگاه این پرونده، باید در داخل چشم محکوم اسید پاشیده شود تا این محکوم بینایی خود را از دست دهد.
شجاعی در پاسخ به این پرسش که آیا اجرای این قصاص توسط پزشک سازمان پزشکی قانونی صورت می‌پذیرد، تصریح کرد: پزشک سازمان پزشکی قانونی فقط بر روند پزشکی اجرای این قصاص نظارت می کند و اجرای آن با فرد دیگری است.
رئیس سازمان پزشکی قانونی خاطرنشان کرد: در اجرای رای این قصاص به اندازه‌ای اسید در داخل چشم محکوم به مدت کوتاهی ریخته می‌شود تا محکوم بینایی خود را از دست دهد.
اما خبرنگار قضایی فارس به این موارد بسنده نکرد و به سراغ چند نفر از شهروندان تهران رفت و از آنها نیز درباره قصاص این فرد پرسید.

*قصاص 2 چشم برای این فرد کافی نیست

محمد 29 ساله فارغ‌التحصیل رشته گرافیک در پاسخ به این سوال که آیا مجازات کور شدن برای مجید متهم این پرونده کافی است گفت: به نظر می‌رسد این مجازات، کافی نیست و باید مجازات سنگین‌تری در نظر گرفته شود.
وی ادامه داد: براساس عکس‌هایی که در فضای مجازی منتشر شده دیده می‌شود که تمام صورت آمنه از شدت غلظت اسید پاشیده شده سوخته در حالی که به گفته برخی رسانه‌ها در حکم دادگاه فقط کور شدن مجید مد نظر قرار گرفته است.
در این بین یک زن جوان که عنوان می‌کند هم رشته‌ای آمنه بوده و در دانشگاه در رشته برق تحصیل می‌کند در پاسخ به خبرنگار فارس اشک در چشمانش حلقه می‌زند و با حالتی بغض آلود از کم بودن مجازات برای مجید گله می کند.
این دختر جوان خودش را جای آمنه می‌گذارد و می‌گوید اگر چنین بلایی به سر من آمده بود قطعاً به غیر از مرگ مجید به مجازات دیگری راضی نمی‌شدم و از دادگاه می‌خواستم اگر نمی‌توان مجید را به دار آویخت، صورت او را مانند صورت من بسوزانند.

*کاش آمنه مجید را ببخشد

در این بین زن میانسالی با ابراز تاسف از وقوع چنین حادثه‌ای، آهی از دل کشید و گفت: ای کاش آمنه مجید را ببخشد.
زن میانسال که دنیا دیده است می‌گوید: مادرجان! قصاص این مرد برای آمنه که چشم و صورت نمی‌شود. حداقل کاش آمنه او را ببخشد تا یک خانواده دیگر هم داغدار نشود.
به هر تقدیر براساس شنیده‌ها قرار است فردا صبح مجید در صورتی که آمنه وی را نبخشد به حکم دادگاه از ناحیه 2 چشم قصاص شود و بینایی خود را همچون آمنه از دست بدهد.

تعطیلات دولتی !

 بسمه تعالی 


به گزاره های زیر توجه کنید: «مصوبه دولت مبنی بر ادغام وزارت خانه های اقتصادی بلافاصله پس از تصویب برای اجرا ابلاغ شد»، «وزارت خانه های صنایع و بازرگانی در جلسه تصویب ادغام، مامور نوشتن اساسنامه وزارت خانه جدید- که هنوز نامی هم پیدا نکرده- شدند»، «سه ماه پس از استیضاح وزیر راه و ترابری و پایان یافتن مهلت قانونی سرپرستی، نزدیک به دو هفته است که وضعیت امور جاری این وزارت خانه بلاتکلیف و اقدامات در حال انجام آن از نظر قانونی- و طبعا شرعی- دچار مشکل جدی است»، «وزارت خانه های نفت و نیرو و نیز وزارت خانه های مسکن و راه و ترابری پس از اعلام ادغام در دولت حالت بلاتکلیف و نیمه تعطیل پیدا کرده اند»، «انجام کارهای جاری وزارت خانه های اقتصادی و پروتکل های خارجی- انجام سفر مقامات اقتصادی به خارج از کشور و پذیرش مقامات اقتصادی خارجی به کشور- با بن بست، توقف و بلاتکلیفی مواجه گردیده است.»، «مجلس، ادغام وزارت خانه ها را نیازمند مصوبه قوه مقننه- مجلس و شورای نگهبان- دانسته و اقدام یک جانبه دولت را به معنای تعطیلی قوه مقننه می داند»، «بودجه سال 90 به دلیل آنکه بعد از حدود سه ماه تاخیر به مجلس داده شد، دو روز پیش به تصویب رسید در عین حال دولت شدیدا به تغییرات بودجه توسط مجلس اعتراض دارد- که می تواند منطقی هم باشد- و این در حالی است که فرصتی برای گفت وگو و مصالحه باقی نمانده»، «دخالت افراد غیرمسئول و غیر ذی صلاح در کار وزارت ارشاد، به تعطیلی بخش هایی از وظایف این وزارت خانه در امور حساس منجر شده است»، «دخالت غیرموجه دولت در کار نیروی انتظامی، طرح پاسداشت عفاف و حجاب این نیرو را تعطیل کرده و این به هنجارشکنی بیشتر اخلاق ستیزان منجر شده است»، «ورود دولت به حوزه مسئولیت ها و دخالت در عزل و نصب های وزارت اطلاعات به این باور دامن زد که جریان خاص در صدد تعطیل کردن کارکردهای جاری و قانونی این وزارت خانه و به انحراف کشاندن آن برآمده- که البته ناکام ماند-»، «رئیس قوه مجریه تصمیم گرفت، نزدیک دو هفته کار خود را در جایگاه ریاست جمهوری تعطیل کند»، «یک نگاه خاص به تحولات منطقه، فعالیت وزارت خارجه در ارتباط با جنبش های اسلامی منطقه را دشوار کرده است»، «دخالت در کار وزارت کشور بعضی از امور جاری این وزارت خانه را با کندی یا تعطیلی مواجه کرده» و...
در خصوص این بحث نکات مهمی وجود دارد:
1- دولت نهم بر مبنای کار شکل گرفت و فعالیت شبانه روزی رئیس جمهور محترم و هیات دولت توانست بسیاری از مشکلات و مسائل برجای مانده را حل کند و این مسئله شور و شوق فراوانی در دستگاههای کشور و توده ها به وجود آورد و این همه در واقع همان قرار و مداری بود که امام و رهبری در همه دوره جمهوری اسلامی بر آن پای می فشردند به این دلیل دولت دکتر احمدی نژاد با فاصله زیاد نسبت به دولتهای قبل به حضرت امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی نزدیک بود و این همه، ظرفیت های رسمی و مردمی را پای کار آورد و به خلق حماسه حضور 40 میلیونی مردم در پای صندوق های رای منجر شد.
دولت دهم هم در همین فضا پای به میدان گذاشت و خوشبختانه روحیه کار و خدمت در همه وزرای کابینه موج می زد. این وضعیت در خصوص وزارت خانه های اقتصادی برجسته تر هم بود. به مرور شاهد زمزمه هایی بودیم که نشان می داد دستی در کار است تا جلوی فعالیت عادی و جاری این وزارت خانه ها را بگیرد و امور از فرم ملی به فرم «گروهی» منتقل گردد. دخالت در کار وزارت خانه های اقتصادی و اصرار بر اینکه فلانی ها- که مورد اعتماد وزیر بودند- باید از معاونت برداشته شوند و فلان ها- که نوعا در بیرون وزارت خانه بودند- باید در پست های حساس به کارگمارده شوند، آرام آرام نگرانی های جدی را سبب شد. در این میان انتقال یکی- دو مجموعه پرسود اقتصادی از بخش دولتی به حلقه خاص و بعد چو انداختن اینکه فلانی به زودی از وزارت... کنار گذاشته می شود و همزمان نام بردن از بعضی از افراد این حلقه بعنوان جایگزین هر روز به این نگرانی دامن می زد اما در عین حال ایمان جمعی به سلامت و هوش شخص دکتر احمدی نژاد و نظارت مجلس شورای اسلامی تا حد زیادی از تبدیل نگرانی به بدبینی جلوگیری کرد تا اینکه اخیرا در جریان عدم تشکیل وزارت ورزش و جوانان و عدم معرفی وزیر جدید راه - بعد از پایان مهلت قانونی - این نکته از همان حلقه خاص به بیرون درز کرد که «مجلس کاره ای نیست» البته این موضوع قبلا هم ذیل تشکیک در اصالت جمله ای از حضرت امام در حق مجلس به گونه ای تئوریک و نظری مطرح شده بود.
2- به تعطیلی کشاندن بعضی از فعالیت های حساس سازمانهای تخصصی کشور که بعضا به امید مردم به نظام و بعضا به هویت دینی انقلاب اسلامی ارتباط دارد، در واقع بیش از همه نظام و مردم را نسبت به دولتی که امید جدیدی در فضای بین المللی و داخلی به وجود آورده بود، بدگمان می کرد و این نمی توانست و نمی تواند تصادفی تلقی شود چرا که در فاصله سالهای 1384 تا 1388 و تا امروز، دولت مهمترین سرمایه اصولگرایی و مهمترین نتیجه ای بود که نخبگان اصیل نظام و توده های متدین بعد از طی فرایندی 16-15 ساله بدست آوردند، به بیان دیگر دولت برآمده از تلاش اصولگرایان بود نه آن که ایجاد کننده اصولگرایی باشد. با این وصف برای توقف روند اصولگرایی - به زعم خام مدعیان - هیچ چیز به اندازه «فشل کردن دولت» نمی تواند مخالفان نظام را به هدف برساند. بر این اساس از مدت ها قبل خبرهایی جسته و گریخته به گوش می رسید که بیانگر آن بود که حلقه خاص می گوید باید در رویکردها و اولویت های اجرایی دولت تغییر اساسی پدید آید از این جا به بعد میلیاردها تومان پول دولت که از مجموع بودجه چند وزارت خانه بیشتر است به ردیف های خاص و تحت نظر و مدیریت حلقه خاص منتقل گردید و بدمستی ها شروع شد.
3- «قانون» یکی از جنبه های کلیدی حیات هر نظام سیاسی است و فرار از قانون حتما اگر با نیت خیرخواهانه باشد نوعا به نتایج بسیار منفی و تخریبی منتهی می شود. البته در موارد بسیار خاص و تحت شرایط و در چارچوبی که خود قانون اساسی آن را تجویز کرده و برای شکستن بعضی از «بن بست های قانونی» قابل قبول است که قانون آن را از حیطه عملی دولت و مجلس و قوه قضائیه و نیروهای مسلح و ... خارج کرده است.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای - دامت برکاته- یکی از مشخصات دولت اسلامی را «قانون گرایی» به مفهوم پرهیز از رفتارهای خودسرانه دانسته اند و این موضوع در کنار «تقوا» و «تبعیت از ولی امر» مانع شکل گیری استبداد و خودسری در نظام دینی می شود که تاکنون چنین بوده است. اما به مرور یک فکر در حلقه خاص پیدا شد که کسی که با رای بالا و مستقیم مردم سرکار می آید، نباید تابع مجموعه یا مجموعه هایی باشد که سرجمع از آراء کمتری برخوردار است. گاهی هم در پاسخ به اعتراض قانونی یک یا چند نماینده مجلس گفته می شد که: «حالا تو مگر چند هزار رای داری که راجع به نماینده کل مردم - رئیس جمهور - اظهارنظر می کنی» این تفکر در بخشی از دولت بصورت دخالت های غیرقانونی در کار وزرا جلوه گر شد و با این استدلال که وزیر دستیار رئیس جمهور است، توجیه شد. پس از این، مواجهه با شوراهای قانونی کشور که نوعا فرا قوه ای هستند مثل شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی به سمتی رفت که گویا نظر این شوراها در برابر نظر رئیس جمهور منتخب ملت ارزش چندانی ندارد و این خود به چالش هایی در حوزه های مستشاری نظام تبدیل گردید، از آن طرف بعضی از نهادهای عالی شورایی و تقنینی نظیر مجلس شورای اسلامی نمی توانست چنین برخوردی را تحمل کند ضمن اینکه در درون مجلس هم طیف هایی وجود داشتند که برای ناکام کردن دولت اصولگرا عزم جدی داشته و سعی کردند چنین رویکردی را به چالشی ناتمام میان دو قوه مهم کشور تبدیل نمایند. متاسفانه در این میان دعوت موکد دلسوزان نظام به رعایت قانون کمتر مورد توجه قرار گرفت.
4- در میان حلقه مورد اشاره نوعی «خاص دیدن» از سال پایانی دولت نهم شروع به جوانه زدن کرد. این خاص بودن معانی و محدوده های فراوانی را دربر می گرفت. یکی از جلوه ها طرح «مورد تایید خاص حضرت بقیه الله الاعظم(عج) بودن» است. تردیدی وجود ندارد که نظام جمهوری اسلامی، مردم، رهبری و مسئولان کشور مورد عنایت خدای متعال و حضرات معصومین(ع) و حضرت بقیه الله الاعظم(عج) هستند و اگر غیر از این بود امکان غلبه بر این حجم عظیم از توطئه های دشمنان و منحرفین وجود نداشت ولی این که این عنایت و حمایت «خاص» شده و به همه افعال یک نفر یا یک مجموعه اطلاق و منتسب شود حتما نادرست است چرا که فعل افراد غیرمعصوم نوعا ترکیبی از صواب و خطاست و حتما موارد خطا مورد تایید انوار مقدسه نمی باشند. به مرور این فکر در بعضی ها پیدا و ابراز شد که «ما هیچ کاری نمی کنیم مگر این که مورد تایید و عنایت باشد» و در موارد خاص به بعضی از عوامل دولت خبر داده می شد که شما مورد تایید هستید یا فلان فعل شما امام زمان را خشنود کرد! این همه در حالی بود که اولا هیچ سندی برای صحت این ادعاها ارائه نمی شد و ثانیا اسناد قطعی و غیرقابل تردیدی وجود دارد که فرموده اند اگر کسی ادعای ارتباط و خبر داشتن از امام عصر(عج) داشت به صورت او خاک بپاشید و او را تکذیب کنید البته این به آن معنا نیست که امکان ارتباط با آن حضرت وجود ندارد. ملاقات برخی از بزرگانی با آن حضرت قطعی است ولی چنین بزرگانی هرگز ادعای ارتباط نمی کنند و بعضی با نشانه هایی درمی یابند که چنین ارتباطی وجود دارد یا وجود داشته است. یکی دیگر از جنبه های «خاص بودن» استثنا قایل شدن برای طیف خاص است به گونه ای گویا بعضی از افراد مبرای از خطا و در نتیجه مبرای از سؤال و پاسخ هستند.
5- بعضی با اشاره به این نواقص مجموعه دولت را مخدوش جلوه می دهند و حال آن که دولت یعنی رئیس جمهور و اعضای کابینه و در فرم کلان تر دولت یعنی مجموعه افرادی که ذیل قوه مجریه قرار می گیرند. با نگاه به مجموعه افراد و مجموعه عملکردهای قوه مجریه می توانیم بدون تردید آن را مجموعه ای از افراد خدوم که برای اعتلای کشور، نظام و مردم با جدیت شگفت انگیزی به خدمت اشتغال دارند، بدانیم.
دولت اصولگرا طی این دوره خدماتی را ارائه کرده و بارهایی را از زمین برداشته که پیش از آن نشده و تردیدی نیست که در آینده نیز از این دولت و دوره به عنوان «الگو» یاد خواهد شد. به شرطی که رئیس جمهور محترم دغدغه های دلسوزان را که به بخش هایی از آن مستندا اشاره شد برطرف کنند.
سعدالله زارعی

کتاب و پیکر آیت الله قزوینی پس از 17 سال مثل روز اول

 بسمه تعالی 


پیکر آیت الله آقا سید محمد کاظم قزوینی به همراه کتاب روی سینه اش «فاطمه الزهراء من المهد الی اللحد؛ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت» پس از 17 سال، سالم از قبر خارج شد.
آیت الله سید محمد باقر فالی در گفت وگو با خبرنگار فارس در خرمشهر با بیان این مطلب اظهار داشت: مرحوم آیت الله آقا سید محمد کاظم قزوینی از منبری ها و نویسندگان مهم حوزه علمیه کربلای معلا بودند. ایشان فرزند مرحوم آیت الله العظمی آقا سید ابراهیم قزوینی هستند که در سن کودکی پدرشان را از دست داده و یتیم شده و در دامان مرحوم عمویشان آیت الله سید صادق قزوینی پدر آیت الله سید مرتضی قزوینی که هم اکنون امام جماعت حرم امام حسین(ع) هستند، پرورش یافت.
وی خاطرنشان کرد: آن مرحوم در کنار خدمت به منبر اهل بیت(ع)، کتاب های متعددی تألیف کرده اند که از جمله آن «الامام علی من المهد الی اللحد»، «فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد»، «الامام جواد من المهد الی اللحد»، «الامام هادی من المهد الی اللحد»، «الامام العسکری من المهد الی اللحد» و همچنین «الامام المهدی من المهد الی الظهور» است.
آیت الله فالی در ادامه با یادآوری اینکه «این عالم ربانی با توجه به دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان حنجره، 17 سال پیش در شهر مقدس قم دار فانی را وداع گفت تصریح کرد: هفده سال پیش پس از تشییع عظیم و پرشور، پیکر مطهر آیت الله سید محمد کاظم قزوینی در حسینیه کربلایی های مقیم قم در محراب حسینیه دقیقاً زیر منبری که سال های سال عرض ارادت به اهل بیت می کرد به خاک سپرده شد.
وی ادامه داد: روی سینه آن مرحوم کتاب «فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد؛ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت» را قرار داده بودند، این کتاب به زبان های مختلفی از جمله زبان فارسی ترجمه شده است. هم اکنون پس از 17 سال در پی توسعه حرم حضرت فاطمه معصومه(س) از خانواده ایشان می خواهند که حسینیه مذکور با توجه به همجواری با حرم مطهر تخریب شود، قبر ایشان نبش شد و مشاهده شد بدنشان تازه، کفن دست نخورده و سالم و کتاب فاطمه زهرا(س) از ولادت تا شهادت کماکان بر روی سینه مبارک شان قرار دارد.
به گفته این خطیب توانا و برجسته منبر اهل بیت(ع)، هم اکنون پیکر مرحوم آیت الله آقا سید محمد کاظم قزوینی موقتاً در یکی از سردخانه های شهر مقدس قم است تا ان شاءالله ترتیبات لازم برای انتقال آن به کربلای معلا فراهم شود و در کنار حرم حضرت آقا امام حسین(ع) آرام گیرد.
مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی به سال 1348 هجری قمری در شهر مقدس کربلا در خانواده علم و تقوا چشم به جهان گشود. نسب این مرد بزرگ به حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام می رسد. وی با وجود آن که در آغاز جوانی از نعمت والدین محروم شد، با این همه در راه کسب علم و کمال از پای ننشست، پس از تکمیل سطح در حوزه علمیه کربلا سال ها در دروس خارج فقه و اصول علمای بزرگ آن سامان شرکت کرد، آنگاه از راه تألیف و خطابه و منبر و تدریس فقه و اصول و تفسیر مشغول خدمت شد.
دیری نگذشت که به واسطه امر به معروف و نهی از منکر و موضع گیری های شجاعانه وی در برابرحاکمان مستبد عراق، تحت تعقیب قرار گرفت و بارها به زندان افتاد و متحمل سخت ترین زحمات و شکنجه ها شد، حتی آخرین بار به اعدام محکوم شد که به دنبال آن پس از ماه ها زندگی مخفی از عراق خارج شد و بعد از مسافرت به چند کشور اسلامی در نهایت به ایران آمد، و بعد از عمری تلاش و جهاد و فداکاری و انجام خدمات علمی و دینی در روز سیزدهم جمادی الثانی سال 1415ه.ق در شهر مقدس قم به دیار باقی شتافت.

فشل کردن پر ابهام وزارت‌خانه‌های اقتصادی در سال جهاد اقتصادی

 بسمه تعالی

 خبر ادغام چهار وزارت‌خانه در چهار وزارت‌خانه دیگر بر اساس مصوبه دولت روز گذشته در حالی از سوی پایگاه اطلاع‌رسانی دولت منتشر شد که بر خلاف تیتر این خبر که جزئیات ادغام وزارت‌خانه‌ها بود، در متن خبر صرفاً به کلیات ادغام‌ها اشاره شده و در مورد جزئیات آن، موردی نیامده بود.

به گزارش رجانیوز، دولت مصوبه خود را به ماده 53 برنامه پنجم توسعه کرد که آذرماه سال قبل در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. ماده 53 این قانون می‌گوید: «دولت مکلف است یک یا چند وزارتخانه را به نحوی در وزارتخانه‌های دیگر ادغام نماید که تا پایان سال دوم برنامه تعداد وزارتخانه‌ها از 21 وزارتخانه به 17 وزارتخانه کاهش یابد. وظایف و اختیارات وزارتخانه‌های جدید با پیشنهاد دولت به تصویب مجلس شورای اسلامی می‌رسد.»

اما ماجرا زمانی جنجالی شد که اخباری در این زمینه منتشر شد که در اثر این ادغام‌ها سه وزیر برکنار شده و سرپرستی وزارت‌خانه‌های ادغام شده بر عهده وزیرانی قرار گرفته که یک طرف ادغام بوده‌اند.
 
اگرچه در خبر منتشر شده در پایگاه اطلاع‌رسانی دولت بر این مساله تصریح نشده بود اما مصوبه دولت نشان می‌داد سه وزیر نفت، رفاه و صنایع برکنار شده‌اند، چرا که دولت تصویب کرده است که در وزارت‌خانه‌های جدید به ترتیب وزیران نیرو، کار و بازرگانی به همراه معاونان برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور و توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور مأمور شدند نسبت به تهیه تشکیلات جدید و تعیین تکلیف اموال، امکانات، تجهیزات، نیروی انسانی و اختیارات و وظایف جدید وزارت‌خانه‌ها اقدام و نتیجه برای طی مراحل قانونی به هیئت وزیران ارائه کنند و به این ترتیب، عملاً میرکاظمی، محصولی و محرابیان از چرخه تصمیم‌گیری برای ساختار جدید نیز کنار گذاشته شده‌اند.
 
در عین حال، واحد مرکزی خبر نیز در خبری نوشت که رئیس‌جمهور ساعت 23 یکشنبه غضنفری را به‌عنوان سرپرست وزارت صنایع منصوب کرده است.
 
با این حال، ابتدایی‌ترین مساله در قبال این تصمیم دولت، این است که پیش از تنظیم لایحه در مورد تشکیلات، اختیارات و وظایف وزارت‌خانه‌های جدید، سه وزیر کنار گذاشته شده و دولت اصرار دارد که متن ماده 53 برنامه پنجم به نحوی است که ابتدا تعداد وزارت‌خانه‌ها کاهش یابد و سپس وظایف واختیارات در لایحه پیشنهادی برای تصویب به مجلس فرستاده شود.
 
این در حالی است که این برداشت از ماده 53 برنامه پنجم مخالف روح اصل 132 قانون اساسی است که تأکید می‌‌‌کند "تعداد وزیران‏ و حدود اختیارات‏ هر یک‏ از آنان‏ را قانون‏ معین‏ می‏ کند" و زمانی که یک وزارت‌خانه قرار است در وزارت‌خانه دیگر ادغام شود، بر اساس قانون باید قبل از ادغام وظایف و اختیارات مشخص شده باشد، چرا که در غیر این‌صورت اساساً ادغام معنا ندارد.
 
اما در کنار ابهامات قانونی دولت و شاید مهم‌تر از آن، ابهامات سیاسی و عملکردی است، به‌طوری که دولت در شرایطی که حدود دو سال برای این کار فرصت داشت، ناگهان هشت وزارت‌خانه را که همگی نیز وزارت‌خانه‌های اقتصادی دولت بوده و درگیر جدی‌ترین طرح اقتصادی تاریخ دولت‌ها هستند،، یک‌جا ادغام کند.
 
این تصمیم در حالی گرفته شده است که سال جاری از سوی رهبر انقلاب به‌عنوان سال "جهاد اقتصادی" نام‌گذاری شده و  به‌نظر می‌رسد با نگاهی به حواشی هفته‌های اخیر با این اقدام‌ها نیز نوعی پروژه مشغول‌سازی و ایجاد تعارض کلید خواهد خورد، که نتیجه قطعی آن درگیر شدن این وزارت‌خانه‌ها با ساختار جدید ظرف حداقل شش ماه آینده و هدر رفتن فرصت و انرژی در این زمینه است.
 
این موضوع زمانی حساس‌تر می‌شود که در حال حاضر بزرگ‌ترین طرح تاریخ اقتصاد کشور به‌عنوان هدفمندی یارانه‌ها در حال اجرا است و اتفاقاً وزارت‌خانه‌هایی مانند رفاه، بازرگانی، صنایع، نفت و نیرو که نقش مستقیم در اجرای این قانون را دارند، هدف تصمیم دولت قرار گرفته‌اند که نتیجه اولیه و قطعی آن بی‌ثباتی در مدیریت‌ها و به تبع آن تصمیم‌سازی‌ها و اجرا است. این در حالی است با کاهش توان این وزارتخانه ها و تمرکز بر موضوع ادغام، سرنوشت طرح مذکور نیز در هاله‌ای از ابهام فرو خواهد رفت که این امر نگرانی‌های جدی را به دنبال دارد.

به‌عنوان نمونه، یکی از حساس‌ترین بخش‌های اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها، رصد کردن وضعیت صنعت و تولید کشور و حمایت از واحدهای فعال در این بخش است که هرگونه بی‌ثباتی و یا وقفه در حسن اجرای سیاست‌های مربوط به این بخش می‌تواند به‌طور مستقیم بر طرح بزرگ هدفمندی آثار زیان‌بار زمین‌گیر کننده داشته باشد.
 
همچنین کنار گذاشتن وزیرانی که در اثر برخی اقدام‌های اخیر دولت مساله‌دار شده و به‌نحوی اعتراض کرده بودند، یکی دیگر از شائبه‌های ادغام‌های شتابزده است، به‌طوری که دولت تاکنون گزارشی در مورد فرآیند بررسی این تصمیم در کمیسیون‌های دولت ارائه نداده و مشخص نیست چرا در شرایطی که می‌توانست این تکلیف قانونی در فرآیند تعیین شده برای آن به‌طور تدریجی انجام شود، چگونه با شتاب عجیبی در دستور کار قرار گرفته است آیا اساسا موضوع ادغام در جلسه گذشته هیات دولت قرار گرفته است یا خیر؟
 
گفته می‌شود سید مسعود میرکاظمی وزیر نفت به‌تازگی انتقاد خود از جریان انحرافی را صراحتاً در جلسه‌ای به رئیس‌جمهور اعلام کرده بود. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب نیز در نوروز سال جاری در بازدید از پروژه‌های عظیم پارس جنوبی در عسلویه از این وزیر تقدیر ویژه کرده بودند.

پروژه چند لایه و رفتار پرخطر

 بسمه تعالی 


یکشنبه گذشته، پرونده ماجرایی 3 هفته ای و پر از حاشیه بسته شد. تشکیل جلسه کابینه به ریاست رئیس جمهور و با حضور وزیر اطلاعات، پایانی بر بسیاری از مباحث و شایعات بود. ماجرای اخیر با همه اهمیت و دور از انتظار بودن برخی حوادث حول و حوش آن، معلول یک فرآیند بود و بنابراین انتظار آن است که با عبرت آموزی از آنچه پیش آمد، مجرای فرآیند خطا بسته شود. این فرآیند البته بی سابقه نیست و می توان نظایری را برای آن در دوره های قبل جست، روندی که در طول تاریخ 33 ساله انقلاب باعث شد برخی صاحب منصبان از چابکی و همپایی با رهبری- کم یا بیش- باز بمانند. این روند خطا به شهادت تاریخ انقلاب ما، مانند هجوم ویروس یا میکروب یک بیماری است. وجود ویروس ها و میکروب ها، طبیعی است اما آنچه افراد را سلامتی می بخشد، از یک سو تقویت سیستم ایمنی و از دیگر سو، تنظیم فاصله- فاصله گذاری- با عوامل بیماری زاست.
برخی رفتارها، به اعتبار گذر از حد میانه روی «پرخطر» محسوب می شوند که اگر در حوزه شخصی باشد دارای آسیب های محدودتری است اما اگر در حوزه رفتار اجتماعی و سیاسی واقع شود، آسیب های مهیب تری را به همراه خواهد داشت. رفتارهای نامشروع و غیرقانونی، نوعا پرخطرند. مثلا کسی که حداکثر سرعت 120 کیلومتر در ساعت را رعایت نمی کند و با سرعت 190 کیلومتر در اتوبان می راند، به احتمال قوی در معرض تصادم و آسیب است. یا شخصی که به اقتضای کار خود با انواع آلودگی ها سروکار دارد اما از ماسک و مواد ضدعفونی کننده استفاده نمی کند، حتما در معرض بیماری است. بنابراین پروا و احتیاط- بدون اینکه فرد کمترین هزینه ای را بپردازد- بهترین روش پیشگیری از انواع آسیب ها و بیماری ها و تهدیدهاست.
باورهای اعتقادی ما نیز بر این قانون طلایی تأکید دارد که «قوا انفسکم و اهلیکم. خود و اهل خود را بپایید». هم خود را و هم آنها را که اهل شما محسوب می شوند، که اگر فرزند یا همسری با خود آلودگی یا بیماری را به خانه آورد، عفونت در همین محیط پاکیزه می تواند رشد کند. پاکیزگی یا آلودگی که محبت و صمیمیت و رفاقت بردار نیست. مگر پدر خانواده می تواند به فرزند یا همسر خود بگوید که چون تو مورد وثوق بسیار من هستی و در قلبم جای داری و زلال و پاکی، بنابراین به درون خانواده که آمدی نه دستانت را از آلودگی بشوی و نه آداب پاکیزگی را مراعات کن؟! متأسفانه بعضاً رفتار سیاسی شماری از رجال ما یکی از این دو قسم بوده است؛ یا ذاتا پرخطر بوده و یا از سر غفلت و حسن ظن و اعتماد نسبت به رفتار پرخطر اطرافیان انجام شده است. اگر این رویکرد نبود، باب بیت آیت الله سیدکاظم شریعتمداری به واسطه فرزندش و برخی اطرافیان مسئله دار، به سفارت آمریکا در تهران باز نمی شد. رفتار پرخطر بود که نهضت آزادی را- که از جبهه ملی جدا شده و ادعای مذهب داشت- به التقاط کشاند و امثال مهندس مهدی بازرگان را قربانی مهره های آلوده ای چون عباس امیر انتظام و ابراهیم یزدی کرد. همین رفتار پرخطر از سازمان «مجاهدین خلق» و «ضدامپریالیست»، قصاب خلق و مزدور آمریکا و رژیم بعث ساخت. باید پرسید قوم یأجوج و مأجوج در دفتر بنی صدر چه می کردند که یکی از آنها رضا تقوی (رئیس دفتر رئیس جمهور) دیپلمات ارشد رژیم طاغوت بود؟ آیا سرپرستی اداره هشتم وزارت خارجه از سوی تقوی در رژیم پهلوی و دریافت نشان درجه چهار همایونی از سوی وی کافی نبود تا بنی صدر به عمق سخن حضرت امام ایمان بیاورد؟ امام فرموده بود: «به این آقا گفتم بعضی از افراد که دور تو جمع شده اند، گرگ هایی هستند که تو را به فنا می دهند، گوش نکرد».
پیش بیاییم و به دوران سازندگی و اصلاحات برسیم. چه اتفاقاتی در یک روند طولانی مدت باعث شد کام مردم از خدمات روزگار سازندگی چندان که باید و شاید شیرین نشود هیچ، که گاه حتی تلخ شود. با دور تند مرور حوادث 20 ساله است که کسانی چون حسین مرعشی و محمد عطریانفر و کرباسچی- اعضای مرکزیت حزب کارگزاران- را جزو دست اندرکاران فتنه و آشوب 88 می بینیم وگرنه آن روز که مرعشی رئیس دفتر رئیس جمهور و کرباسچی شهردار تهران بودند و عطریانفر روزنامه همشهری را راه اندازی می کرد- روزنامه ظاهراً غیرسیاسی که محیطی برای تکثیر عوامل راه اندازی نشریات زنجیره ای بعدی به عنوان پایگاه مطبوعاتی دشمن شد- هنوز از این خبرها نبود. گشت و گذشت تا ناگهان از زبان خانم انتخابی فرد- همکار آمریکانشین روزنامه تعطیل شده زن به مدیرمسئولی خانم فائزه هاشمی- در رفت که بله بنده و آقای عطریانفر و خانم شهلا شرکت در سال 77 مهمان ویلای شخصی آقای جرج سوروس (سرمایه گذار صهیونیست انقلاب های مخملی در شرق اروپا) بودیم. یعنی کارگزارانی که آقای هاشمی روزهای اول، چراغ سبز راه اندازی آن را داده و از به کارگیری بیت المال در گسترش شاخه های سیاسی و اقتصادی و رسانه ای حزب غفلت کرده بود، از نظر او قرار بود به ویلای سوروس برسد؟ قطعا نه! اما رفتار پرخطر و بی پروا، سابقه و صداقت و قصد خیر نمی شناسد. این ماجرا به گونه ای دیگر و شاید متفاوت در دولت اصلاحات و دفتر رئیس جمهور و حزب دولت ساخته مشارکت که برخی از آنان هنوز داعیه پیروی از خط امام را داشتند، پدید آمد. آقای محمدعلی ابطحی رئیس دفتر آقای خاتمی، آرشیو انباشته این روند رفتاری پرخطر است، همو که بعدها به همراه عطریانفر از برخی اتفاقات ابراز ندامت یا برائت کرد.
در طول این سال ها، یک ماجرای تلخ در حوزه سیاست و رسانه و فرهنگ رقم خورد و ماجرای تلخ مشابهی در حوزه اقتصاد رخ داد. و البته جریان انحرافی، اختاپوس وار می خواست همه این حوزه ها را با هم قبضه کند. افکار عمومی ما نگران سیاست خارجی و چالش هسته ای در روزگار اصلاحات بود اما فلان عضو تیم مذاکره کننده، همزمان در یک شرکت نفتی در کیش سرمایه گذاری کرده بود که دست بر قضا شریک شرکت آمریکایی هالیبرتون (با مدیریت دیک چنی معاون بوش رئیس جمهور وقت آمریکا) بود. مدت ها گذشت تا پرونده رشوه نیم میلیون دلاری شرکت ایرانی جهت عقد یک قرارداد نفتی گشوده شد... سال ها پس از این ماجرا، کیش هنوز هم به خاطر واگذاری برخی امتیازات غیرقانونی در آن خبرساز است و این بار گویا پای یک زن که همسر جدا شده وی با وزارت خارجه آمریکا همکاری می کند، در میان است. بازهم رفتارهای پرخطر به اسم تعامل با ایرانیان مقیم خارج از کشور! آیا غیر از جرجیس، پیامبر دیگری وجود ندارد؟! ایرانیان مقیم خارج یعنی همین «هوشنگ- الف» و «پانته آ- ف» و... دو قدم آن طرف تر، وزارت خارجه آمریکا؟ چرا باید در موضع اتهام وارد شد و از رفتار شفاف پرهیز کرد؟ احتمال حضور نام اصلاح طلبان در فهرست انتخاباتی که از زبان دستیار آقای مشایی و دبیر کمیسیون فرهنگی دولت در رفت، واجد چه معنایی می تواند باشد؟ راه اندازی نشریات نیمه زرد و سایت های تفرقه افکن به واسطه عناصر اجاره ای که پیش از این برخی از آنان مسیر نشریات زنجیره ای اصلاح طلب تا نشریات و رسانه هایی چون همشهری، تهران امروز، ملت ما و... را طی کرده اند، کدام منظور را دنبال می کند؟ آیا این بخشی از همان پروژه بزرگی نیست که با غفلت برخی اصولگرایان در گذشته و در جهت انهدام اتحاد این جبهه موفق به اجرا درآمد؟ امان از رفتار سیاسی پرخطر که حتی حیثیت اصولگرایانی را در فتنه 88 به بازی گرفت.
حتماً باید فاصله گذاری کرد میان رئیس جمهور خدمتگزار و انقلابی و همچنین کابینه خدوم و پرتلاش با آن حلقه چند نفره ای که اصرار دارد اعتبار و سرمایه اجتماعی- انقلابی رئیس جمهور و دولت را خرج رفتارهای بی پروا، پرخطر و بعضاً انحرافی خود کند. این جریان آلوده که نیازمند قرنطینه و درمان لازم است، در ماجرای اخیر هرچند هزینه هایی برای کشور و ملت تراشید، اما با خطای استراتژیک در برآورد خود باعث برکاتی برای نظام شد. از یک سو وزن- بی وزنی- حقیقی این جریان بندباز در یک وزن کشی زود هنگام و خود خواسته معلوم شد. این حلقه فراتر از ماجرای وزارت اطلاعات، دنبال تقابل رئیس جمهور با ولایت فقیه بودند و به واسطه مجموعه ای از تحرکات که دلالت بر پیگیری این سناریو در طول دو سه سال اخیر می کند، متهمند که خانه های جدول دشمن در پروژه القای «حاکمیت دوگانه» را پر می کنند. آیا جزو نقشه دشمنند؟ یا به خاطر رفتارهای پرخطر، آلوده تله های اطلاعاتی شده اند و نقطه ضعف هایی دارند که اسباب حرکت اجباری در سناریوی دشمن می شود؟ یا خود آنها بازیچه واسطه های دشمن قرار گرفته اند تا اعتبار دولت اصولگرا را مخدوش کنند؟ گذر ایام پاسخ این پرسش ها را ارائه خواهد کرد اما به هرحال خروجی این جریان چند لایه، انحرافی است از جمله آنجا که در عمل، به چند سناریو کمک می رساند؛ 1- دور زدن نظام و رهبری با ادعای ارتباط با امام زمان(عج) و ظهور نزدیک است و تخطئه فقه و القای عرفان من درآوردی (تداوم مغالطه انجمن حجتیه و سکولارهای بعدی نظیر سروش) 2- ترویج مطالب سست و انحرافی و مغلوط که موجب ملکوک شدن سیمای اسلام و تشیع شده و زبان جریان های سیاسی و رسانه های ضددین را برای تمسخر و انکار ایمان به غیب و فیض پروردگار و امام موعود(عج) باز می کند. 3- القای بن بست قانون اساسی و حکومت دینی، و حرمت شکنی از نظام ولایت فقیه (عقده برآورده نشده و خواب برعکس تعبیر شده جبهه استکبار) 4- دامن زدن به تحیر و ناامیدی و سردرگمی و انفعال دست کم نزد برخی اقشار و خدشه در باورهای استراتژیک آنان 5- هل دادن دولت به موضع اتهام و ایجاد تفرقه و اختلاف و بدگمانی و ناامیدی در جبهه بزرگ اصولگرایان (در راستای جنگ نرم دشمن)
جریان های آلوده همواره وزارت اطلاعات را سد راه خود دیده و البته بارها کوشیده اند رجال بزرگ را از ابتدای انقلاب، هزینه تقابل با حاکمیت کنند. به عنوان مثال آن گونه که آیت الله محمدی گیلانی نقل می کند حضرت امام در ماجرای آقای منتظری «درد دل و گله کردند از آقای منتظری... با احترامی که به ایشان می کرد، صحبت طولانی کردند از بعضی نقاط ضعف بیت ایشان. فرمودند: می دانید احمد عزیزترین فرد خاندان من است. فلان- یکی از کارکنان بیت آقای منتظری را نام برد که در قید حیات است- کارهایی که او کرده اگر احمد می کرد گردن احمد را می زدم. شما آنجا بیشتر تردد کنید. آقایان را وادار کنید که آنجا بیشتر تردد کنند.»
ماجرای اخیر با همه تلخی ها، خیر بی شماری به همراه خواهد داشت اگر عبرت آموز شود. طی 2سال اخیر در کارنامه خدمات کم نظیر و پرارج رئیس جمهور مکتبی و انقلابی و ولایی مان برادر احمدی نژاد عزیز، 2بار لغزش هایی ثبت شد که انتظار نمی رفت. این کارنامه با وجود آن دو لغزش- یکی در ماجرای اخیر و دیگری در تأخیر یک هفته ای اجرای حکم رهبری درباره معاون اولی آقای مشایی و...- همچنان انباشته از نقاط مثبت و انقلابی است و نباید بیش از این مخدوش و ملکوک شود. ملت و نخبگان وفادار به انقلاب با درایت می دانند که باید میان رئیس جمهور و جریان آلوده به رفتارهای پرخطر فاصله گذاری کنند. این، هم تکلیف رئیس جمهور و هم تکلیف اصولگرایان «حامی- منتقد» است. برای برداشتن آب مروارید که مزاحم بینایی می شود، نه چشم را تخلیه می کنند و نه سر را از گردن جدا می سازند. البته این مداوا و جراحی دقیق، تردید ناپذیر است تا پس از این، عارضه فرصت سوز به جانب کشور و حاکمیت بازنگردد. ما به تجربه تاریخ انقلاب دریافته ایم که اطاعت از ولی امر اسباب گشایش و برکت، و موجب دوری از بیراهه ها و بن بست هاست و هرگز دوست نداریم راهزنان بار دیگر به سرمایه رجال خوشنام و خدمتگزار ما دستبرد بزنند. یقین ماست که ولایت فقیه، تضمین ایمان و حجت دوستی ما با حضرت حجت بن الحسن العسکری(عج) است. ما بیش از گذشته برای رئیس جمهور عزیز و خدوم در مسیر شاد کردن اولیا و به غیظ آوردن دشمنان دعا می کنیم.
محمد ایمانی

نگاهمان را زهرایی کنیم

 بسمه تعالی 

بصیرت:1-خلقت زهراء(س):بر اساس روایات اسلامی وقتی خداوند قدیر به پیامبرش(ص) می فرماید:«لولاک ما خلقت الافلاک» اگر به خاطر تو نبود آسمانها را خلق نمی کردم ومی افزاید: وخلقت تو بخاطر علی (ع) است و خلقت او برای فاطمه است(س) زنان مسلمان باید به خود ببالند که در فرهنگ اسلامی یک زن فلسفه آفرینش را به خود اختصاص داده و مردان ما باید به چنین اسلامی افتخار کنند. زنان ما باید چنین زنی را الگوی خود قرار دهند که سرور زنان عالم است و مردان ما باید یک عمر در طلب شفاعت او دعا کنند.

2- ولادت زهرا(س): دختر رسولخدا (ص) زمانی پا به عرصه گیتی گذاشت که زنان جرأت نداشتندخبر تولد دخترکان خود را به شوهرانشان بدهند و مردان دختردار شده، روی رفتن در ملاعام را نداشتند.پدرمجبور بودبرای رفع شرمندگی ، پاره های تن خود را زنده زنده به خاک بسپارد تا بتواند سرش را بالا بگیرد. زهرا آمد اما نه مادرش خجل زده بود نه پدرش شرمسار، بلکه هر دو خوشحال و شکرگزار.درحالیکه دربرابر خود با کفار و مشرکینی مواجه بودند که به خاطر ابلاغ رسالت الهی، آنها را طرد کرده بودند. با تولد یگانه دختر نبی مکرم اسلام (ص) خداوند علیم، تفکر جاهلینی که پسر را بر دختر رجحان می دادند و دختر داران را ابتر و بدون نسل می دانستند، باطل کرد و فرمود:« انا اعطیناک الکوثر».

3- کودکی زهراء (س): زهرا کودک بود که مادر عزیزش را از دست داد اما هرگز فقدان ماد را بهانه ای برای فشار روانی بر پدر، طرد نامادری، وسیله ای برای انزوا و کج خلقی قرار نداد. زهرا یتیمه شد اما به همه دختران و پسرانی که فقدان پدرئ مادر خود را بهانه ای برای رفتارهای ناشایست و توجیهی بر خمودگی و روان پریشی خود می دانند، عملاً پیام داد که چنین طرز تلقی و ساده اندیشی باطل و مردود است.

4- نوجوانی زهراء(س): فاطمه دختر بود اما چنان در کارهای خانه و بیرون منزل کنار پدر قرار داشت که مدال افتخار «ام ابیها» را از طرف رسول خدا(ص) دریافت کرد. وقتی پیامبر خدا(ص) به خاطر عدم پذیرش دعوتش به اسلام از مردم رنجور می گشت، دلش می سوخت و رویش زخمی می شد. این فاطمه بود که غمها ز دل پدر بر می داشت و خون از رخش بر می گرفت.

5- ازدواج زهراء(س)؛ در شرایطی که تفکر مسیحیت به رغم تسلط بر غالب کشورهای غربی و داعیه دار تمدن بشری، بر این باور است که اگر انسان ازدواج کند دیگر از نظر معنوی رشد نمی کند و توجه به این غریزه آدمی را مغایر با تکامل و تعالی انسان می دانند، دین مبین اسلام، تکمیل دین را در گرو پاسخ به نیازهای مادی انسان دانسته و ازدواج را موجب تضمین معنویت می شمارد. حضرت صدیقه طاهره(س) در سنین پایین ازدواج کرد تا علاوه بر رد عملی این توهم بشر غربی، به همه زنان امروز بگوید که نه تنها ازدواج با معنویت خواهی مغایرتی ندارد بلکه تاخیر در این امر مهم نیز جایز نیست. این پیام سرور زنان عالم است که کسی را یارای رقابت با او در عرصه معنویت و عصمت را ندارد.

6- همسر داری زهراء (س)؛ وقتی انسیه حوراء با علی ابن ابیطالب (ع) ازدواج کرد خواستگاران زیادی داشت اما پیامبر خدا(ص) امر ازدواج دخترش را به خدا واگذار می کرد تا روزی که جبرئیل خبر امر الهی مبنی بر ازدواج زهرا و علی(ع) را آورد. هشت سال زندگی آن دو در مقیاس سایر افراد، اندک است اما برای اثبات لیاقت آن دو برای یکدیگر مدت زیادی است. علی (ع) به عنوان شوهر ثابت کرد که اگر او نبود زهراء(س) همسر و کفوی نداشت چرا که او فقط می دانست شأن و مقام فاطمه چیست؟ و این پیامی است برای دختران امروز ما که باید بدنبال همسر واقعی «کفو» خود باشند و این به داشتن مال و منصب نیست بلکه به درک و شعور است تا همدیگر را بفهمند و بدانند برای چه زندگی می کنند.

زهرا هم به عنوان همسر به اثبات رساند که نه دخت نبوت و نه مقام عصمت، نه علم زهراء و نه بی همتایی اش در بین زنان، هرگز موجب فخر فروشی و غرور نشد، هرگز امر شوهرش را به هر بهانه ای رد نکرد. هرگز چیزی نخواست که شوهر شرمنده شود و اینکه هرگز طمعی به بیت المال نکرد؛ چه آن روز که پدرش شخص اول مدینه بود و چه روزی که شوهرش امیرمومنان بود و خلیفه. این پیام زهرا(س) به همه آقا زاده ها و خانم زاده هایی است که بدنبال زیاده خواهی هستند.

7- خانه داری زهراء(س)؛ زهرا ساده زیست بود و از همان زندگی ساده انفاق می کرد . زهرا گاهی برای خوردن چیزی نداشت اما وقتی موفق به تهیه قرص نانی می شد همان را می بخشید. زهرا درخواستی از علی نداشت و هرگز فهرستی از آنچه نیاز داشت تهیه نکرد. زهرا در اثر کارهای زیاد خانه، بسیار خسته می شد و گاهی از دستانش خون می چکید اما هرگز شکایتی نداشت. زهرا در حالیکه مستحق ترین افراد به استفاده از تمتعات دنیا بود اما هرگز دنیا گرا و دنیا طلب نشد و از نگاه او دنیا وسیله ای بود برای سعادت اخری.

این پیام بتول عذراست به همه زنان امروز که مقصد را فراموش کرده و خود به مثابه کالایی در میان زیبایی های دنیوی گم شده اند و هر روز تلاش می کنند تا بیشتر از مقام معنوی خود فاصله گرفته و به اشیاء و کالاهای مادی بدل شوند.

8- ولایتمداری زهرا(ص)؛ راضیه ی مرضیه در روزهای سخت پس از پدر، روزهایی که همیشه چشمانش اشکبار بود درس ولایت پذیری و دفاع از ولایت را به همه ابناء بشر آموخت. شاید اینکه زهرا نمی خواست بعد از رحلت پدر بزرگوارش زنده بماند این بود که نمی خواست مظلومیت ولایت را ببیند. البته برای هر زنی سخت است که شوهرش را دست بسته و تحقیر کنند، قدرش نشناسند و حقش ضایع کنند، اما اگر زهرا مرگش را از خدا طلب می کرد قریب به یقین علتش را باید در بی تابی او در ماجراهای غصب حکومت و ظلم ولایت می داند. زهرا تکلیفش را در دفاع از ولایت می دانست و تا آنجا که توانست دفاع کرد اما افاقه نمی کرد وساطت او و سخنانش بر گوش های مهر خورده.

9- وصایای زهراء (س)؛ زهرا به عنوان یک مادر شهید هرگز اجازه نداد خون فرزندش پایمال شود. او وصیت کرد عاملین شهادت «محسن(ع)» حق ندارند در تشیع جنازه اش حضور یابند و حتی قبرش را از آنها پنهان کرد تا کسانی که خون مسلمانی را می ریزند و به خاندان رسول خدا(ص) اهانت می کنند و ولایت را طرد می کنند، فرصت عذر خواهی و توبه نداشته باشند.

زهرای زکیه به ما آموخت که به همان اندازه که تولی و حب اهل بیت ارزشمند است تبری و بیزاری از دشمنان اهل بیت نیز هم قداست دارد و ضرورت.

10- شهادت زهراء(س)؛ مادر مظلوم ائمه اطهار روی در نقاب خاک کشید در حالی که سهمش از دنیا یک پهلوی شکسته بود و یک بازوی ورم کرده با رخی نیلی. او حتی برای خود از این دنیا مرقدی هم نخواست تا به همه دوستان و شیعیانش نشان دهد که گل سرسبد عالم خلقت، چیزی از دنیا با خویش نبرد. چرا که او نگاهش به دنیا به معنای واقعی «مزرعه آخرت» بود او از دیار فانی هیچ نخواست تا همه چیز را در دیار باقی، از آن خود کند. نگاه زهرا به دنیا ابزاری بود و چه خوب بهره گرفت از آن زهراء (س). در این دنیا «نگاه زهرایی به دنیا» رمز و کلید مشکلات امروز همه انسانهاست. مشکلاتی که اگر حل نشود فردای ناخوشایندی در پی خواهد داشت. فردایی که ابدی است و برای فرار از مشکلات راهی نیست. نگاهمان را زهرایی کنیم تا از شفاعت حضرتش بهره مند شویم. انشاءالله حسین عبداللهی فر

روی این دیوار یادگاری ننویسید

 بسمه تعالی 

توافقنامه آشتی ملی فتح و حماس که روز پنج شنبه 15 اردیبهشت ماه - 5 می 2011- در قاهره به امضای محمود عباس و خالد مشعل رسید، اگرچه استقبال گرم و پرشور مردم فلسطین به ویژه ساکنان دو منطقه کرانه باختری و نوار غزه را در پی داشت و در جهان اسلام با عنوان «اولین دستاورد انقلاب های اسلامی منطقه» برای فلسطین از آن یاد شد و حتی وزارت امور خارجه کشورمان، این توافقنامه را «گام مثبت و مبارکی در جهت تحقق اهداف تاریخی مردم مظلوم فلسطین» دانسته و از آن استقبال کرد، اما در این میان «حلقه مفقوده» و «نکته ناگفته»ای وجود دارد که با توجه به آن، می توان و باید گفت این توافقنامه چیدمان بازسازی شده ای از معاهده ننگین «کمپ دیوید» و ترجمان بزک شده ای از پیمان «اسلو» است. چرا...؟!
1- توافق بین دو گروه اصلی فلسطین با دو دیدگاه و استراتژی متضاد نسبت به آینده فلسطین امضاء شده است و هر دو گروه فتح و حماس در سند توافقنامه بر استراتژی اعلام شده خود تاکید ورزیده اند. این در حالی است که فتح و حماس از 4 سال قبل به علت- و فقط به علت- تفاوت نزدیک به تضاد دیدگاه ها و استراتژی های خود در مبارزه با اسرائیل از یکدیگر جدا شده بودند و این جدایی علاوه بر چالش های گسترده سیاسی، با درگیری های نظامی فراوانی نیز همراه بوده است.
گروه فتح به رهبری تحمیلی و غیرقانونی محمود عباس- ابو مازن- نه فقط بر جعلی بودن رژیم اشغالگر قدس و ضرورت حذف آن از جغرافیای سیاسی منطقه اصراری نداشت بلکه تشکیل یک دولت فلسطینی در بخشی از سرزمین های اشغالی بعد از جنگ 6 روزه ژوئن 1967 را، صرفا از طریق مذاکره دنبال می کرد و هرگونه برخورد نظامی با رژیم صهیونیستی را از استراتژی مبارزاتی خود کنار گذاشته بود.
گفتنی است که ابومازن- محمود عباس- یک بهایی ایرانی تبار و از نوادگان عباس افندی است که خانواده وی چند دهه قبل- در دوران ناصرالدین شاه قاجار- و در پی شکست فتنه بابی ها به «حیفا» در فلسطین کوچ کرده بودند. مقامات اسرائیلی محمود عباس را به چشم یک دوست نگریسته و می نگرند. دوستی که به گفته زئیف شف- ژنرال بازنشسته ارتش صهیونیستی و یکی از استراتژیست های اسرائیلی- سرلشگر وفاداری است و تنها عیب او، آن است که «لشگر» ندارد.
و اما جنبش حماس- حرکت مقاومت اسلامی فلسطین- یک جنبش سیاسی- نظامی است که در سال 1987 از سوی شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز رنتیسی و محمد طاها و در جریان انتفاضه اول فلسطین تشکیل شده که «نابودی اسرائیل» و «محو کامل رژیم صهیونیستی» را به عنوان یک خط استراتژیک غیرقابل تغییر در اساسنامه خود دارد و تاکنون بر همین اساس حرکت کرده است.
در ماده نهم از فصل دوم اساسنامه حماس آمده است؛ «پایین کشیدن پرچم باطل، سیطره بر آن و بیرون راندنش، جهت برقراری حاکمیت حق و بازستاندن سرزمین های غصب و اشغال شده و پخش اذان از سر گلدسته های مساجد به منظور اعلام تأسیس دولت اسلامی به منظور بازگشت مردم (آواره) به دیار و کاشانه خود و بازگرداندن همه چیز به جای صحیح خود، هدف ماست و خداوند متعال تنها یار و یاور حقیقی است.»
و در ماده یازدهم تأکید شده است؛ «جنبش مقاومت اسلامی عقیده دارد که سرزمین فلسطین تا روز قیامت موقوفه اسلامی است و به همه نسل های مسلمانان تعلق دارد و چشم پوشی از آن یا بخشی از آن به هیچ وجه مجاز نیست.»
در ماده سیزدهم همین میثاق نامه- اساسنامه- درباره طرح ها و راه حل های احتمالی آمده است؛ «طرح ها و آنچه راه حل های مسالمت آمیز و سمینارهای بین المللی برای حل و فصل قضیه فلسطین نامیده می شود، با عقیده جنبش مقاومت اسلامی در تضاد است، زیرا چشم پوشی از جزئی از فلسطین به معنای چشم پوشی از بخشی از دین است.»
همانگونه که ملاحظه می شود ماهیت دو گروه فتح و حماس نه فقط با یکدیگر متفاوت است، بلکه این تفاوت در حد «تضاد» است، از این روی، امضای توافقنامه آشتی میان دو گروه یاد شده، چنانچه هر یک از آنها بر حفظ دیدگاه و استراتژی خاص خود اصرار و تأکید داشته باشند، به یک شوخی شبیه بوده و ناممکن است.
2- محمود عباس، بعد از امضای توافقنامه آشتی و در یک کنفرانس خبری مشترک با خالد مشعل، ضمن ابراز خشنودی از این توافقنامه می گوید؛ «تاکنون به هر مسئول اسرائیلی که می گفتیم چرا مذاکرات صلح- بخوانید سازش ذلت بار- را ادامه نمی دهید؟ می گفتند با چه کسی مذاکره کنیم؟ فلسطینی ها جدای از یکدیگر هستند و در میان آنها شکاف عمیقی وجود دارد.»
آنچه محمود عباس از قول مقامات صهیونیستی نقل می کند، صحت دارد ولی نه آنکه اسرائیلی ها نگران اختلاف فلسطینی ها باشند! بلکه از آن روی که مذاکره با ابومازن را «مذاکره با خود»! می دانستند و به گفته اسحاق رابین، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی، «اسرائیل با محمود عباس اختلاف جدی و غیر قابل عبوری ندارد که از طریق مذاکره با او در پی حل آن باشد! مشکل اسرائیل، حماس است که محو کامل اسرائیل را دنبال می کند».
دقیقا به همین علت بود که اسرائیلی ها، از یکسو بر ضرورت مذاکره تاکید می ورزیدند و از سوی دیگر، هرگاه مذاکرات با ابومازن به نقطه پایانی- با حفظ منافع اسرائیل- نزدیک می شد، بهانه ای تراشیده و مذاکره را متوقف می کردند، چرا که می دانستند توافق با ابومازن به معنای «توافق اسرائیل با خود» است و محمود عباس از سوی انتفاضه که مشکل اصلی رژیم صهیونیستی است، نمایندگی و اختیاری ندارد که پای میز مذاکره خرج کند.
اکنون به بخش دیگری از اظهارات محمود عباس بعد از امضای سند توافقنامه آشتی با حماس توجه کنید. او می گوید «اما امروز- یعنی بعد از امضای توافقنامه- مقامات اسرائیلی با زبان دیگری حرف می زنند و می گویند؛ ابومازن باید میان ما و حماس یکی را انتخاب کند و ما تاکید می کنیم که با حماس برادر هستیم. بنابراین حماس بخشی از ملت فلسطین است و شما اسرائیلی ها طرف مذاکره کننده ما هستید» توجه می کنید که ابومازن از مشارکت با حماس در مذاکرات به قول خودش صلح- سازش- با اسرائیل سخن می گوید، یعنی می کوشد آرزوی دیرینه و بر زمین مانده اسرائیل را برآورده کند و حماس را به شکارگاه رژیم صهیونیستی بکشاند! و در ادامه می گوید «نتانیاهو باید میان شهرک سازی و صلح یکی را انتخاب کند»!
در این فراز از اظهارات ابومازن که طی چند روز اخیر بارها تکرار شده است دقت کنید! «شرط سازش با اسرائیل توقف شهرک سازی است»! و این فراز را با چه پز انقلابی! و فیگور وطن دوستانه نیز بر زبان می آورد؟! استراتژی اعلام شده حماس نابودی رژیم صهیونیستی و محو کامل آن از نقشه جغرافیای سیاسی منطقه بوده و هست ولی متحد جدید حماس سعی دارد این آرمان بلند را با توقف شهرک سازی مبادله کند!! یعنی «یاقوت» فراتر از قیمت را با «خرمهره» بی قیمت. این معامله - بخوانید نامعادله- که دیگر نیازی به مذاکره ندارد! دارد؟!
تا اینجا روند توافقنامه آشتی نه فقط به نفع اسرائیل است بلکه هدیه بزرگی برای رژیم صهیونیستی است که از طریق معاهده کمپ دیوید و پیمان «اسلو» نیز خواب آن را هم نمی دید.
3- اما، از سوی دیگر خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس نیز در همان کنفرانس خبری اگرچه از پایداری و اعتقاد تشکیلات متبوع خود بر اصول از قبل اعلام شده تاکید می ورزد ولی به عنوان نماینده حماس در امضای توافقنامه آشتی، سخنانی بر زبان می آورد که نگران کننده است و از افتادن حماس در میدان بازی مشترک آمریکا، اسرائیل و سران خودفروخته عرب با نمایندگی ابومازن حکایت می کند. مشعل ضمن ابراز خرسندی از آشتی و اتحاد با فتح و پر شدن شکاف فیمابین دو گروه اصلی فلسطینی، می گوید؛ «ما از مادرید تاکنون، 20 سال است که برای دستیابی به صلح هزینه می دهیم، اما به خاطر اینکه اسرائیل همه طرح ها را رد می کند و ادعا می کند که خواهان صلح است، به نتیجه نمی رسیم، و همه اینها ایجاب می کند که مصر و اتحادیه عرب و همه سازمان ها یک استراتژی جدید را برای مجبور کردن اسرائیل جهت اعتراف به حقوق ما در پیش گیرند»!
اظهارات خالد مشعل به وضوح از تغییر استراتژی حماس در برخورد با رژیم اشغالگر قدس و عبور از اساسنامه این جنبش اسلامی- انقلابی حکایت می کند. زیرا مطابق اساسنامه حماس که همواره نیز به آن پایبند بوده است، «سرزمین فلسطین تا روز قیامت موقوفه اسلامی است و... چشم پوشی از آن یا بخشی از آن به هیچ وجه مجاز نیست.»
خالد مشعل که تا قبل از توافقنامه آشتی با فتح، خواستار تشکیل دولت اسلامی حاکم بر تمامی سرزمین فلسطین بود در پاسخ به خبرنگار روزنامه عرب زبان و سعودی شرق الاوسط که با تعجب از آمادگی حماس برای صلح با اسرائیل پرسیده بود، می گوید؛ «ما دنبال به دست آوردن حقوق ملت فلسطین هستیم و هنگامی که توانستیم کشور مستقل فلسطین را تشکیل بدهیم، درباره صلح با اسرائیل سخن خواهم گفت»! تشکیل دولت مستقل فلسطین! یعنی به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر قدس و تن دادن به ذلت سازش با قاتلان زن و مرد و کودک مظلوم فلسطینی.
در اوایل دهه 70 میلادی، یاسر عرفات برای سخنرانی به مجمع عمومی سازمان ملل متحد رفته بود. ابوعمار هنگام سخنرانی شاخه ای زیتون در یک دست و تفنگی در دست دیگر داشت و اعلام کرد شاخه زیتون به نشانه صلح و تفنگ سمبل مقاومت ماست. روز بعد، یکی از سناتورهای آمریکایی گفته بود؛ هنگامی که شاخه زیتون را در دست ابوعمار دیدم، فهمیدم که تفنگ او نیز فشنگ ندارد!
4- تا اینجا معلوم می شود که در توافقنامه آشتی فتح و حماس کلاه گشادی بر سر حماس رفته است و ابومازن نه فقط از مواضع سازشکارانه فتح کمترین تنازلی نداشته است، بلکه جنبش حماس را از مواضع انقلابی و اسلامی قبلی پایین کشیده و به نفع اسرائیل با خود همراه کرده است.
گفتنی است بعد از امضای توافقنامه و اظهارات خالد مشعل که آشکارا در تناقض با اساسنامه حماس بود، خبر تغییر اساسنامه حماس به رسانه ها و محافل سیاسی کشیده شد. و «محمد غزال» نماینده سیاسی حماس در مصاحبه ای گفت «اساسنامه حماس قرآن نیست که قابل تغییر نباشد. ما از واقعیات سخن می گوییم و واقعیات نیز در حال تغییر است». اظهارات محمد غزال واکنش توام با ناامیدی ملت های مسلمان انقلابی و فلسطینی های ساکن سرزمین های اشغالی را در پی داشت تا آنجا که «محمد غزال» در مصاحبه با پایگاه خبری «المحیط» به گونه ای مبهم اظهارات قبلی خود را تکذیب کرد ولی درباره تناقض مفاد توافقنامه و اظهارات خالد مشعل با اساسنامه حماس، فقط گفت «منظور من برخی از مسائل ثانویه در اساسنامه بوده است»! و توضیح بیشتری نداد.(بخوانید نداشت)
5- با توجه به آنچه گذشت که فقط اشاره ای گذرا به ماجرا بود، تردیدی باقی نمی ماند که توافقنامه آشتی میان فتح و حماس، دام خطرناکی است که آمریکا، اسرائیل، سران سازشکار عرب به طور مشترک و با نمایندگی عامل وابسته و صهیونیست خود، ابومازن، پیش پای جنبش اسلامی و انقلابی حماس پهن کرده اند و مقصود نهایی آن نجات رژیم کودک کش و خونریز صهیونیستی از فروپاشی قطعی و نزدیکی است که این روزها و در پی انقلاب های اسلامی منطقه با آن روبروست و در این میان تظاهر سالوسانه آمریکا و اسرائیل به مخالفت با این توافقنامه، قبل از آن که تعجب آور باشد- که نیست- مضحک و خنده دار است.
و بالاخره با توجه به عمر ننگین و انگل گونه و چنددهه ای رژیم اشغالگر قدس، کمترین تردیدی نیست که حماس در این ماجرا با پای خود و بی آن که متوجه باشد به قتلگاه می رود و تعجب آور است که چرا برادران حماس روی دیوار در حال فروپاشی ابومازن یادگاری می نویسند؟!
حسین شریعتمداری